احسان رستگار یک وبلاگ نویس موافق و ارزشی در وبلاگ خود (اینجا) راجع به کشته شدن ستار بهشتی مطلب مفصل و انتقادی نوشته است که این پاراگراف نظرم را جلب کرد:
وبلاگ نویسی به نام ستار بهشتی –که وبلاگ نویسی 35 ساله و کارگری ساده اهل رباط کردیم بوده- در هفتم آبان ماه 91 توسط پلیس فتا دستگیر می شود. جرم ستار بهشتی قطعاً در رابطه با وبلاگ نویسی اش بوده و نه کارگری اش! تا آن جا که بنده مطلع شدم، مواضع مطالب وبلاگ وی، علیه نظام بوده است. گویا پلیس فتا از ستار بهشتی بازجویی می کند و احتمالاً به دلیلی شبیه ناکامی در بازجویی، وی را تحویل پلیس آگاهی می دهد. از این که آیا به پلیس آگاهی تحویل داده شده یا این که حین بازجویی توسط پلیس آگاهی این فاجعه رخ داده، هیچ اطمینانی ندارم؛ اطلاعاتم فقط در حد شنیده هاست. بر اساس همین شنیده ها، وی حین بازجویی توسط پلیس آگاهی فوت می کند.2- همانطور که در اولین پست راجع به شهادت ستار نوشتم و تعجب کردم که چطور برادران! جنگ نرم با ستار شهید جنگ سخت کرده اند در حالی که در تخصص شان نبوده است. اینک با اطلاعاتی که این وبلاگ نویس ارزشی داده - بنطرم صد در صد درست است - شادروان ستار بهشتی نه بدست پلیس فتا که با مباشرت و تحت شکنجۀ پلیس آگاهی کشته شده است. اما شرح مختصری از چگونگی و دلایل و نهایتاً رسیدن به این نتیجه که چرا حکومت نتوانسته است راجع به این تازه ترین کشته اش موضع گیری کند:
الف- به احتمال قریب به یقین پلیس فتا بعد از دستگیری ستار بهشتی تلاش کرده است او را وادار به اعتراف و ازجمله دادن پس ورد دسترسی به وبلاگش بکند. اما ستار مقاومت تحقیر کننده ای نسبت به بازجویانش کرده و تسلیم نشده است. پلیس فتا که بدلیل سابقۀ اعتراف گیری های سریع و دلخواه بازجو از فعالان سیاسی و مدنی را در کارنامۀ خود باعث غرور و توانایی خود می دانسته از مقاومت غیرمتعارف ستار بشدت - تا حد جنون - عصبانی می شود. و تصمیم می گیرد تحت عناوین جعلی "اراذل و اوباش" و زورگیر ستار را تحویل پلیس آگاهی بدهد. دلایل پلیس فتا برای این تصمیم عبارت بوده اند از:
الف1- ستار مطلقاً بدون سابقۀ سیاسی و گمنام بود.
الف2- ستار نخبه و روزنامه نگار نبوده و عنوان های تحصیلی و شغلی عالیه نداشته است.
الف3- ستار کارگر و ساکن رباط کریم بعنوان حاشیۀ شهر و مناطق جرم خیز اجتماعی بوده است.
الف4- ستار از نظر فیزیکی درشت و قوی بوده است که بتوان او را زورگیر و قمه کش معرفی کرد.
3- چهار عامل فوق پلیس آگاهی را متقاعد کرده است که ستار یک مجرم اراذل و اوباش و زورگیر است و پلیس فتا در مورد علت تحویل او به آگاهی محق است. از اینجا به بعد دیگر نیازی بنوشتن من نیست که چه اتفاقی افتاده است. زیرا که همۀ کسانی که با پلیس آگاهی کمترین آشنایی داشته باشند می دانند رفتار آنان چگونه است. برای پلیس آگاهی که سروکارش با مجرمان خطرناک اعم از قاتل و قمه کش و دزد و متجاوز جنسی - و کلاً در جرایم جنایی - است فقط اعتراف گرفتن اهمیت دارد و چگونه اعتراف گرفتن فرع بر قضیه است. در پلیس آگاهی مرگ متهم در هنگام اعتراف گیری موضوعی علی السویه است و بارها و بارها اتفاق می افتد. اما چون کشته شدگان در پروسۀ بازجویی آدم های غالباً مجرم و منفور و بی کس و کار و غیرقابل دفاع بوده اند و هستند کمترین مشکلی پیش نمی آمده است. حداکثر اگر می خواستند برای آرشیو آگاهی سند درست کنند بعد از مرگ و دفن کشته شده در هنگام بازجویی یک دست خطی هم از یک قاضی مخصوص می گرفتند و ضمیمۀ پرونده می کردند و می کنند.
4- پلیس آگاهی همین رویه را داشته و دارد که بعد از مرگ متهم در بازجویی زنگ می زند به خانوادۀ مرده و به آن ها می گوید قبر بخرید بیایید جسد وابسته تان را ببرید دفن کنید. خانوادۀ فرد کشته شده - اگر متهم کسانی را داشته باشند که حاضر باشند جسد یک قاتل یا زورگیر قمه کش یا دزد را تحویل بگیرند - هم مخفیانه و بدون سروصدا - هم از ترس آبرویشان و هم از ترس پلیس و حکومت - می روند و جسد را بدون هیچگونه وارسی از زخم و شکنجه و پرسشی دفن می کنند. این نکته هم مهم است تا توجه داشته باشیم که این قبیل مجرمان خطرناک معمولاً از طبقات اقتصادی و فرهنگیی هستند که کمتر به تسهیلات حقوقی اعم از وکیل و غیره آشنایی و دسترسی و رغبت دارند.
5- اینک دیگر معما حل است: پلیس آگاهی وظیفۀ ذاتی و آموزش دیده و تربیت شده اش را درست و دقیق انجام داده و بطور طبیعی یکی از ده ها مورد قتل تحت بازجویی های معمولی اش اتفاق افتاده که متهمش ستار بهشتی اراذل و اوباش نام داشته است. لذا پلیس اگاهی پروسۀ طبیعی وظیفه اش را پی گرفته و به خانوادۀ ستار زنگ زده که قبر بخرید و بیایید پسرتان را دفن کنید. نکته ای که اینجا مهم است این است که پلیس آگاهی ستار را متهم خودش می دانسته و اطلاع و هماهنگی با پلیس فتا را لازم نمی دانسته است. کما اینکه در مورد همۀ متهمان خاصش مستقل عمل می کند.
6- اما وقتی پلیس آگاهی به خانوادۀ ستار زنگ زده و برخلاف موارد مشابه با ناله و شیون و سؤال خانواده روبرو شده تازه متوجه شده است که بیچاره ستار درست التماس می کرده قبل از مرگ که: "بخدا من یک وبلاگ نویسم و اراذل و اوباش و زورگیر نیستم". پلیس آگاهی وقتی با این سناریو مواجه می شود موضوع را به پلیس فتا اطلاع می دهد که اراذل اوباش تحویلی وبلاگ نویس از آب در آمده. اما دیگر کار از کار گذشته است و پلیس آگاهی بدون اطلاع پلیس فتا مرگ ستار را لو داده است. اینک دیگر کاملاً مشخص است که چرا نه نیروی انتظامی و نه دستگاه قضایی و نه هیچکس دیگر نتوانسته اند بعد از سه روز موضع گیری کنند. پلیس آگاهی کلاً ماجرا را انکار کرده و تازه از فرماندهان خودش و پلیس فتا هم طلبکار است که پلیس فتا به او دروغ گفته و آگاهی را فریب داده است. پلیس فتا هم که می توانست در صورت اطلاع از مرگ ستار قبل از اعلام بخانواده اش مواردی مثل خودکشی یا خودزنی یا عدم اعلان کشته شدن و هزار جور بهانه های آماده برای چنین سناریوهایی را علت مرگ یا مفقودی و ... ادعا بکند حالا که دیگر مرگ ستار زیر شکنجۀ بازجویی اعلام شده نمی تواند از حربه های آماده اش استفاده کند. اتاق فکر جنایتکاران خامنه ای در اینجاست که گیر افتاده اند و سه روز است بحث و بررسی می کنند که چگونه موضوع را رفع و رجوع کنند و هنوز به جایی نرسیده اند! یا...هو
۸ نظر:
این دیالوگ از بالاترین مفید است برای پرسش های احتمالی:
رأی ۰ گزارش reza_bikhoda کمتر از ۱ دقیقه قبل گفت:
البته این پرسش پیش میاد که چرا ستار بهشتی رو چند روز پیش از مرگ به اوین و بند350 انتقال دادند؟! اراذل اوباش رو که اونجا نگهداری نمی کنند
خود ستار هم گفته بود هر بلایی سرش بیاد مسئولش پلیس فتا هست
رأی ۱ binam کمتر از ۱ دقیقه قبل گفت:
در موقعی که فتا شکنجه می کند و به اوین می برد هنوز بحد جنون نرسیده بودند و گمان می کردند با فشارهای بعدی می شکند. اما معلوم نیست ستار قهرمان چه شاهکاری بخرج داده که فتا تصمیم به این سناریوی کثیف گرفته است. آنچه که مسلم است ستار 7 تا 8 روز اول را تحت بازجویی فتا بوده و آنان ان شکنجه های آویزان کردن از دست یا لگد زدن را انجام داده اند. کار ِ آگاهی بیشتر از 24 طول نمی برد آن ها طوری طرف را می زنند که یا اعتراف کند و یا بمیرد. گفتم که از مردن زندانی شان بیم ندارند! یا...هو
توی بالاترین حرف خطرناکی زدم بهتر است بشما هم نشان بدهم النجاة فی الصدق:
paria گفت:
جناب دلقك!
شما استعداد خوبى در پيوند دادن عناصر قصه داريد. پيشنهاد من اين است كه به جاى اينكه اين گونه خيال پردازى هايتان را به عنوا خبر قالب بفرماييد، ابتدايش بنويسيد كه اين نوشته هم ميتواند يكى از احتمالات باشد و اينگونه به قطع و يقين، مهمل نبافيد و توجيه نكنيد...
هات....ميل!
binam گفت:
پریای عزیز.
شما تا کلمۀ مهمل درست می فرمائید. اگر پندتان بمن این است که تحلیل خودم را "من حکم می کنم" جلوه ندهم. شما هم بی انصافی می کنید اگر بگویید مهمل بافی است. من حرف شما را قبول می کنم. علت قطعیت دادنم به عناصر قصه ای مستند و با چهارچوب های آدرس دار کمی بروحیۀ نظامی ام مربوط است و مقداری هم به اعتماد بنفس حس توده ایم. می دانم البته مشکل کجاست. مشکل آنجایی است که من دفاعیات شما از یک کارگر سادۀ وبلاگ نویس فقیر - محتمل - را مختل می کنم. چون شماها روشنفکرید و در جنگی که وارد شده اید دارید از یک نخبه دفاع می کنید ولی واقعیت این است که ستار یک توده بوده است و دفاع از واقعیت او کلاس شما را مخدوش می کند. چون او را می خواهید یک فعال سیاسی شش دانگ که نمایندۀ شما روشنفکران فکلی در برابر دژخیم بود معرفی کنید. حرف زیاد است و فرصت و جا تنگ. اما من خودم را به سختی تربیت می کنم که ستار را دوست داشته باشم همان که مادرش دوستش داشت و نه آنکه من در ذهنیت خودم ساخته ام. یا...هو
اینها همه حدس و گمان است و شایعه ای برای دست بدست کردن پرونده و بازی کی بود کی بود من نبودم!!تا الان نشنیده بودم در آکاهی آدم بکشند! توی آگاهی می زنند و خوب هم می زنند ولی کشتن را نشنیده بودم.
اگر سکوت نمی کردیم... ستار بهشتی الان با ما در جشن پیروزی بود.اگر سکوت نمی کردیم جمیل امروز می خندید و زیر شکنجه جان نمی داد. اگر سکوت نمی کردیم نسرین ستوده عزیزمان الان آزاد بود و در کنار شوهر و فرزندانش بود و اگر سکوت نمی کردیم ..... .اف بر این سکوت سیاه و تلخ و مرگبار.کافی نیست؟ تا کی باید شاهد این فجایع باشیم؟ نفر بعدی چه کسی باید باشد؟ من ,شما ,برادرانمان ,خواهران ,پدر , فرزندان و..... بیایید به جای اینکه فردا عزیزانمان را دفن کنیم، این سکوت و سکون سیاه و کثیف را برای همیشه دفن کنیم... چه کسی می آید با هم فریاد کنیم ؟
جناب دلقک باز یک بار دیگر و نا خواسته یکی دیگر از جنایت بیشمار رژیم آخوندی را توجیه فرمودید ! یعنی اگر خود رژیم می خواست نمی توانست به این خوبی ماستمالی بکند به گفته حضرت عالی چیزی نشده که یک سوء تفاهم بوده و ستار بهشتی را سهوا به جای اراذل و اوباش مورد ضرب و شتم قرار دادند و اگر این اشتباه رخ نداده بود احیانا این بنده خدا صحیح و سالم الان کنار مادرش نشسته بود ! این سمپاتی خزنده و تقریبا نا محسوس گاه و بیگاه جنابعالی به ج ا ا بیش از حد متعارف عجیب و غریب است ! شهریار .
به نظر من سناریوی دلقک محتمل است.
در جنایتکار بودن نظام خامنه ای شکی نیست ولی حتی جنایتکارها هم هر کدام شیوه خودشون رو دارند. من فکر نمیکنم سگان هار ولایت، هدفمند این جوان را کشتند، چون نتیجه مثبتی برای دیکتاتور نداشت. در حالی که با این کار، اهداف سیاسی ستار بهشتی محقق شد.
شهریار
سلام
من خیلی وقتها مطالب شما را می خوانم و از ان لذت می برم . امیدوارم همیشه پیروز و سربلند باشید .
در مورد این پست و سناریو شما ، حس می کنم جنس و تخصص پلیس آگاهی با چیزی که شما نوشتید تفاوت دارد . لذا فکر می کنم فرضیه شما اشتباه است .شاید بحث پلیس آگاهی رد گم کردن باشد .
ارادتمند
این چن روز فکر منم همش درگیر این بود که چرا اتاق فکر خامنه ای جنایتکار مثل گذشته سرمردم رو نخاسته گول بماله و مثلا بگه زندانی خودکشی کرده/ واجبی خورده/از دوش حموم خودشو اویزون کرده/ مننزیت گرفته!/... این رژیم برا پوشاندن جنایتش هزارتا کار یا سیاست میتونست در پیش بگیره(هرچند که این سیاست هاش هم همیشه طبق برنامه پیش نمیره) ولی اینبار در حرکتی عجیب(ابلهانه!) و آسان از خانواده بهشتی میخاهد که جنازه راتحویل بگیرند!
ضمنا عمو دلقک منم-در جایگاه یک بچه پایین شهری(=روستایی) دارم به جمع مریدانتون اضافه میشم یا...هو
ارسال یک نظر