۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

مکانی درآفتاب!


1- هرچقدر نیاز مند بودیم دربعدازوقایع عاشورا تا22 بهمن پارسال؛ که فرماندهان-نه رهبران بمعنای مدیران فقط حتی- جنبش مدنی مردم زندگی خواه ایران بیایند وحرف بزنند وراه حل بدهند وتحلیل وتبیین بکنند وامید بدهند وپشتیبانی کنند و؛ یواش یواش طرح "در22 بهمن چه کنید" ابلاغ کنند تا جنبش از"جنبش"نیفتد! ودردور حداقلی بماند حداقل! مهندس موسوی- که "جوانان جنبش درمیدان شهر" به فرماندهی پذیرفته بودند- در سکوت فروتن! هیچ نمی گفت ونگفت؛ ودورراانداخت دست ایرانیان مهاجریا تبعیدی که با اطمینان به عنقریب بودن انقلاب خونین! دردنیای مجازی، داشتند تلاش می کردند که جوانان را متقاعد کنند که دراکسیون نهایی 22 بهمن فقط ساقط کردن رژیم کافی است ونیازی به سربریدن های انقلابی نیست!


2- واینک که نه بدار است ونه ببارروزوشب حرف است وگفت وگفت وگفت که: "بزک نمیربهارمیاد/کمبزه با خیارمیاد". البته که هنوز هم فرمانی برای چه باید بکنید به جوانان گوش سپرده برای سپردن جان نیست. یک مشت توصیه های اخلاقی به دوستان دیروز ورقیبان امروز(بخوان دشمنان قطعی زندگی جوانان ومردمان ایران زمین) که آری اگرقرائت"الف" انتخاب شود به گزارۀ"ب" منتهی می شود واگرفرائت "پ" را انتخاب می کردیم امروز درآزادی ونعمت وبرابری وبرادری وعدالت ومعنویت و...غش کرده بودیم به غلت. - البته که حرفی ازاین هم نیست که با قرائت از "ت" تا..."ی" چه باید کرد-ویک مشت دیگر توصیه های از همان سنخ اخلاقی وعرفانی به زندگی باختگان سی ساله که بلی آزادی قبل از آگاهی نمی شود وباید آگاهی داد وصبرکرد واستقامت ورزید و..."تونیکی می کن ودردجله انداز/ که ایزددربیابانت دهد باز". ومشخص هم نمی کنند که این حرف ها چه ارتباطی به "جنبیدن" دارد که لابد اولین معنای مستفاد از واژۀ "جنبش" همانا جنبش است. – منظور دقیقم مناسب بودن زیرکرسی برای قصه های حسین کردشبستری وکوراوغلی است. به نوستالوژی کودکی کجایی؟ که کاش همیشه می ماندی!-


3- شورش سبز در23 خرداد 88 شروع شد. در25 خرداد تبدیل به یک جنبش شهری تمام عیارشد. بدلیل عدم پذیرش ورسمیت بخشیدن به رهبری(فرماندهی)ومسئولیت آن ازسوی میرحسین موسوی، جنبش درچندماه بعدی آشفته وخود راهبر! تلاش مبارکی کرد برای ماندن وسازمان دهی شدن ازسوی رهبران.

لیکن عوض سازمان دهی ورهبری شدن ازسوی مهندس موسوی؛ موردطمع ونفوذ چریک های بالفعل وبالقوۀ دهۀ70 میلادی ایران، باستان گرایان خشن والترامدرن (سفره نذری بعلاوۀ جفت گیری جمعی) وواماندگان تجزیه طلب ایران زمین قرار؛ وازمسیر مبارزۀ مدنی منحرف وبشدت سرکوب شد. اما درنهایت سوگواری بازهم رهبری جنبش مسئولیت نپذیرفت ودربدترین وضعیت جنبش؛ بعدازحوادث عاشورا، سکوتی طولانی ودردناک کرد تاباقی ماندۀ نیروهای میدانی جنبش نیزدچار سرخوردگی ویأس نداشتن دستورالعمل وراهبرشدند. وجنبش "سبز" بعنوان یک جنبش مدنی- ونه لزوماً اعتراض های بالقوۀ موجود در همۀسی ساله گذشته ایران- تمام شد.


4- همۀ تاریخ ادامۀ همۀ تاریخ است ولی نمی توان نیز همواره مدعی شد که امروز پیرو دقیق وبانام فرداست. دیروزاشتباه کردیم! امروز را کشتیم! آیا کسی برای فردا "مکانی درآفتاب" را سراغ دارد؟ بسم الله. یا...هو

۷ نظر:

ابراهيم سالك گفت...

ممنون از اين روايت زيبا از ناكامي هاي نازيباي ما و رهبر- ناراضي به رهبري- ما آ مير حسين موسوي.

حالا خيلي هم سخت نگيريد. چيزي به نام «نافرماني مدني» در طول تاريخ ايران بي سابقه بوده است. الان هم كه رهبر ميرحسين صحبت مي كند آدم مي ماند كه بالاخره قرار بود (و است) چه غلطي بكنيم. خيلي هم نمي توان اينها را مقصر دانست، كار كشته ترين هاي شان تجربه تنها يك انقلاب ناخواسته را دارند.

ناشناس گفت...

"مکانی درآفتاب"

پیرو فرمایشات آقای سالک،
تنها سه سال دیگر فرصت باقی مانده است برای جنبش سبز تا رسیدن به بلوغ سیاسی تعیین کننده . وگرنه چهار تا هشت سال تاخیر بیشتر.

اما چگونه ؟ این حقیر عقیده دارم که متقاعد کردن دیگر اندیشان به لزوم تاکید بر شعار تغییر در محیطی آرام به جای استفاده از خشونت برای بر اندازی و ایجاد تنش ناکارآمد.

حذف ‎< مرگ بر> و < فرشته و اهریمن > از فرهنگ سیاسی خودمان.

سیاستمداران بد البته وجود دارند ، اما سیاستمداران خوب هستند ، و سیاستمداران بهتر، و یا لایقتر، مدیرتر ، مدبرتر،و خدمتگزارتر ... که آنچه خوبان همه دارند یکجا دارند.اینکه یکی کشور را نابود میکند از بیخ و بن، و دیگری نجات میدهد اساسی، غلو کردن است و آسیب رسانی.

با استواربودن بر اراده ی خویش و نیروهای مردمی به جای اتکا بر بودجه های براندازی بیگانه گان، و با درک عمیق مسائل یکسال گذشته و ارزیابی و هدفگیری صحیح برای آینده، عبور از رهبران بی سیاست و کم جرعت و اسیر< توهم> که میخواهند هدف به این بزرگی را بر اساس یک اتهام غیر قابل اثبات بثمر برسانند!

که تا حقیقت سبز شویم به جای توهم سبزی که آغاز شد ! راهی که با عبور از آقایان موسوی و کروبی و با گمانه زنی در میان گردانندگان صحنه ی سیاست، برای یافتن دولت یازدهم ادامه مییابد .

در واقع همان راهی که دلقک ایرانی میروند.



برزو

Dalghak.Irani گفت...

به برزو نازنین.
هرچه دل تنگت می خواهد می نویسی. وآخرش هم یک عزت تپون می کنی مثلاً به حقیر که: "درواقع همان راهی که دلقک ایرانی می روند." من اولاًراهی نمی روم. ثانیاً نه اینکه منکرباشم که خامنه ای چقدرمتحجرو احمدی نژاد چقدرلمپن هستند درمقایسه با هاشمی وخاتمی وموسوی. من حرفم این است که حکومت دینی باهرقرائتی هم دروغ است وقاتل زندگی ومدرنیته است. لذا اگر هاشمی کمتراز خامنه ای خراب می کند یا احمدی نژادبیشترشخم می زند ایران را نسبت به موسوی؛ ترجیح می دهم وارد این بازی نشویم وفکری برای رهایی از دروغ حکومت اسلامی بکنیم.

برای عام:
دیگربنادارم در این جا به کسی پاسخ ندهم. لطفاً تراوشات فکری خودتان را به آستین کت نداشتۀ دلقک فوت نکنید. ومثل من بی سواد بریده بریده ننویسید چند جملۀ بی ربط. نظری اگردارید شفاف بنویسید تادیگران وازجمله من هم استفاده کنم. یا...هو

ناشناس گفت...

خوب استاد گرامی دروغ که نمیگویم، مگر شما آقای قالیباف را کاندید نکردید برای دوره یازدهم. خوب منهم همین را میگویم دیگر. آیا باید از دوراندیشیمان هم شرممان بیاید؟

البته به نکات اختلاف نظر مان هم واقفم، اما تردید ندارم که هردوی ما در جستجوی عاقلانه ترین راه برای نیل به هدف هستیم .همیشه کوتاه ترین راه خوب است اما موانع هم مهمند و میتوانند سخت بازدارنده باشند. بنا بر این ضمانتی در موفقیت کوتاه ترین راه( تغیر بنیادی ) نیست که بماند، فرمگیری بعدی اش هم توی فال است . یعنی به قول آقای موسوی برگردیم به جمهوری اسلامی اون سالها ؟!

زندگی کلاف پر پیچ است... و دنیای سیاست هم همینطور و چنگ در کلاف کاموای سیاست انداختن گرهها را باز نمیکند، باید سر نخ را یافت و از یکسو آغاز کرد ...

حالا هی شما یکی به میخ بزن و یکی به نعل برزوی فلک زده.

ابراهیم سالک گفت...

۱. به آقا برزو سلام! امیدوارم در زندگی‌ موفق باشید! دوران خوبی‌ بود آشنایی با شما در اینجا.

۲. آقا دلقک، بریدیم همه با هم از این بریده نویسی! به من خیلی‌ خوش گذشت زندگی‌ در توهم داشتن همراه فکری. دیگر مصدع نمی شوم. صمیمانه امیدوارم که به راهتان با همین شور و نشاطی که از قلم زیبای تان میتراود ادامه دهید. من هم، با اجازه، گاهی‌ در خاموشی میایم و لذت میبرم. بعد از ۱ سال حیرانی، بر می‌گردم سر شغلم که مثلا قراره ۲۴ ساعته فکرم را مشغول نگاه دارد. امیدوارم به این ترتیب بتوانم خدمت بهتری به مملکتم بکنم، تا این که بیایم و این شاه کار‌های هنری را با کامنت‌های بی‌ ربط و نا‌ مفهوم بیرون ریخته از ذهنی‌ مریض و علیل، آلوده کنم.


موفق باشید
و خدا نگهدار

ناشناس گفت...

۱۱. آقای سالک بزرگوار ،
تلاش برای کوتاه کردن مطلب و یا بهتر بگویم تلاش برای روده درازی نکردن همراه با ادبیات آلوده به گرامر بیگانه ام، مشگل بزرگی است که درگیر آنم، این ایراد خصوصا در جمع اساتید بیشتر خود را نشان میدهد. البته از این بابت شرمندهتان هستم و پوزش میطلبم.
اما فکر میکنم بنوعی بی ادبانه ا نگشت روی نقطه دردنا ک شما گذاشته ام، اینهم البته متأثر از فرهنگ غربی، یعنی بی تعارف اشاره کردن به مشگل اصلی است!
و اگر قرار است که در اینجا کسی نباشد که بخواهد و یا بتواند مرا بفهمد، پس دیگر دلیلی برای پهن کردن بستر مریض و علیل ام در اینجا نمیبینم.
پیروز باشید.

۲. دلقک محترم،
مرسی از بابت تحمل پدرانه تان در این مدت، تنها اتفاق جالب یکسال گذشته شاید همصحبت شدن جماعت عامی و کم سوادی مثل من با فرهیختگان ایرانی هم عصر خویش باشد.
سعی می کنم از این پس فقط خواننده باشم!
یا...هو
برزو

Helen گفت...

من عاشق این کامنت های پربار هستم. چه تائید باشه، چه تکذیب.
مرسی از نظری که دادین در مورد نوشته‏ام.