۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

فقط یک ساعت برای جابجایی قدرت!


1- من عاشق دلخستۀ "دیوید بکهام" هستم. چون اوشیفته وشیدای وطنش انگلیس است. او همه چیز دارد وهمه چیز وهمه چیزازمنابع لذت؛ ولی لذت بازی کردن برای تیم ملی کشورش رابا هیچ لذتی برابر وقابل مبادله نمی داند. "دن فابیو" آدم خیلی "گنده"ایست درفوتبال جهان که اینک هم سرمربی تیم ملی انگلیس است برای جام جهانی. یادمان می آید که دررئال مادرید، وقتی بعدازقراربزرگ بکام با"گالکسی"آمریکا کاپلوگفته بود نمی تواند در رئال بازیکن اصلی باشد به دلیل عدم تمرکز! بکهام چنان بلای مبارکی نازل کرد برسر کاپلو با مداومت وپایمردی وسخت کوشی و پشتکارش درتمرین که دن فابیو را به نماز واداشت دربرابر اراده اش! ونه رانت های بی حسابی که داشت درخارج از مستطیل سبز. ورئال اگر قهرمان اسپانیا شد درآن سال؛ شک نکنید که یکی از ارکانش بازیهای پایان فصل دیوید بکهام بود- به آرشیو مراجعه شود- والبته عشقی که به جان کاپلو افتاد ازاین جوان تا امروز. واهالی فوتبال می دانند مردیخی ایتالیایی را.


2- پنجشنبه انتخابات پارلمانی برگزارکردند. جمعه صبح نتیجه دادند که فاجعه است وهیچ حزبی برنده نشده است وپارلمان معلق شده برای دومین بارگویا بعدازجنگ دوم جهانی(اولین دولت ائتلافی). همه به عادت مألوف –حتی دراروپا- پیش بینی کردند که تشکیل دولت جدید دربریتانیا هفته ها وماه ها طول خواهد کشید درچانه زنی ها. و مرتب سیاست مدارها رانشان دادند که سه بازیگر اصلی شان(دیوید کامرون وگوردون براون ونیک کلگ)آشفته ومسئول ومصمم وسخت کوش ونگران وخونسرد! باهم رایزنی می کردند. وبیننده را نیز به هیجان می آوردند که : ای بابا چه خبرتان است شما هم. بعد از آن ماراتن تبلیغات چهره بچهره ومناظره ها ومباحثه های مردافکن کمی کوتاه بیایید این شنبه یکشنبه راحداقل وکمی بیاسایید. ولی مگر مسئولیت ودغدغۀ بریتانیای کبیر اجازه داد به بی خیالی چندساعتۀ اینان. من که فقط اخبارشان را تعقیب می کردم خسته شدم وخوابیدم ولی لابد آن ها خیلی هم خواب آلوده نیستند که درهمۀ تاریخ مدون بشری نامی بزرگ واثری شگرف داشته اند بر جهان.


3- ساعت 19:20 بوقت گرینویچ روزچهارم؛ گوردون براون به مقابل ساختمان شماره 10 آمد ودریک نطق کمتراز پنج دقیقه گفت استعفاء می دهم زنده باد کشورم ودست همسرش را گرفت وسوارماشین شدند ورفتند سراغ کاخ ملکۀ بریتانیا.

ساعت 20:33 دیوید کامرون دریک نطق کمتراز پنج دقیقه گفت نخست وزیر بریتانیا منم وهمۀ تلاشم را برای زندگی بهتردرکشورم خواهم کرد ودست همسرش را گرفت ووارد خانۀ شماره ده شد.

وما وجهان همۀ این رفت وآمد های بدون تشریفات وساده وسخنان ازته جان صادقانه درعشق به بریتانیا وبریتانیایی ها درسناریویی مستند بانام "فقط یک ساعت طول زمان، برای جابجایی قدرت دریکی از بزرگترین، مؤثرترین، پیشرفته ترین و قدیمی ترین کشورهای دنیا" را رصد می کردیم از تصاویر هلی کوپتری از بالا.


4- خب پیش رفته اند دیگر کاری هم از حسادت واتهام ودروغ ودولت فخیمه واستعمارپیر وروباه مکار و...برنمی آید. باید راه بیفتیم وهرچه زودتر وطنمان ایران را ازدست این دلقکهای عبوس ودشمن کام وزشت خوپس بگیریم ویک حکومت مدرن ولیبرال تشکیل بدهیم؛ تا ماهم بتوانیم این بار بدون فرافکنی واتهام به این وآن وماله کشی به تنبلی-لاجرم- جغرافیایی خودمان ایران رابسازیم ودموکراتیزه کنیم وبرسیم بجایی که بتوانیم قدرت را جابجا کنیم فقط(بدون محدودیت زمانی به ساعت وهفته وماه وسال و...) فقط بتوانیم جابجا کنیم! یا...هو

پ ن:

دلم می خواست ادای احترام کرده باشم به بریتانیا. وتوبه کرده باشم از همۀ اتهاماتی که بزبان تاریخ از قول سیاست مداران ناتوان ایران برزبان رانده بودم قبل از این.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دلقک غیر قابل پیش بینی،
اینکه جامعه ی انگلیس یکی از دموکراتیک ترین جوامع جهان است، از طرف جوامع دیگر با اکثریت آرا پذیرفته شده است. حال این جامعه چه طور هدایت میشود داستان دیگریست که حقیر اکتفا میکنم به نام بردن از تلویزیون به عنوان وسیله ای برا ی هدایت تصویری جامعه !
اشکال سیستم غربی که شما و ما پای منبرش(و یا بهتر بگویم پای تریبونش) نشسته ایم . البته درراستای غیر عادلانه بودن روابط خارجی ایشان است. عراق را که لازم نیست یادمان برود چون هنوز در جریان است با یک میلیون قربانی تا به حال . اینست که درواقع ایجاد اشکال میکند. کلاه چرا اما کلاه فاجعه مجاز نیست برای هیچکس.
البته که کشف شما بسیار ارزشمند است و مطرح کردنش بیش از آن حتا! و این با نوشتار زیبای شما جاذبیت بیشتری یافته است .

حالا اجازه بدهید مقایسه کنیم انتخابات انگلیس را با مشابهش در ایران.
۱. در هر دوانتخابات ادعای تقلب شد.
۲. هردو بیش از دو کاندیدا داشتند. ( به ویژه در اروپا سیستم " دوکاندیدائی" آمریکایی را نقص عضوی بر دموکراسی تعریف میکنند.)
۳.نکات کور در همه انواع انتخابات به چشم میخورد.
۴. در مدل انگلیسی دو کاندیدا اکثریت را نیاوردند و محتاج کاندیدای سومی آقای نیک کلگ که به نوعی آرای اقلیت را نمایندگی میکند شدند.
حسنش حقوق اقلیت بهتر نماینده گی میشود.
ایرادش هم البته گروه بزرگی است که بیرون از دولت میماند، چون گروه بزرگی است و اپوزیسیون تشکیل میدهد میتواند حقوق خود را برآورده کند، پس به نظر من حسنش به ایرادش میارزد.
حالا چرا در انگلیس یکنفر خانه شماره ده را تخلیه میکند و دیگری جای ایشان را میگیرد. ولی در ایران اینطور نمیشود برای این است که آقای احمدی نژاد فکر میکنند که ۶۲ در صد آرا را دارند.
۵. سخن کوتاه از سر شرم که شمارش میتواند از ده هم بگذرد.
ببخشید برزو را