1- روزی که دوماه بعداز انتخابات سال 88 وشورش بادلیل سی سال "تحجر وتعبد دنیوی بانتیجۀ نکبت"مردم ایران نازنین؛ سرداررییس پلیس کشور بخشنامه کرد از طریق ادارۀ اماکن به فروشگاه های شهر که، فروش "کراوات وپاپیون و...(هرگونه نماد شکلی فرهنگ مدرن)" قدغن است؛ نوشتم که: گویا اتاق فکر جمهوری اسلامی خیلی هم از فکر خالی نیست ومتفکرینی هستند که دقیق فکر می کنند درمورد تساوی مبارزه ومنازعه با نماد های نرم مدرنیته با بقای قطعی قدرت سخت حاکمان پیشا تاریخ جمهوری اسلامی .
2- درچند روزی که موضوع تخریب وسرقت مجسمه های برنزی تهران بسطح مورد توجه رسانه ها رسیده؛ برای من معنایی بیشتر از همان اهداف سینما سوزی ومنازعۀ ازلی وابدی بازار کفن فروشان با رنگ وهنر وزیبایی وشادی وتازگی ندارد. ودلقک زنده وشماهم عمرتان پایدار؛ خواهیم دریافت درروزهای درپیش که یا اصلاً خبری از این سرقت ها وعوامل آن منتشر نخواهد شد ویا با خبری چند خطی ومخدوش- مثل همیشه- کل ماجرا به فراموشی سپرده خواهد شد. ودربدترین حالت باید منتظرآتش سوزی دریکی از پردیس های سینمایی تهران باشیم؛ ازنوع سوختن "آزادی" و "جمهوری".
3- البته سمت وسوی سیاسی این تخریب ها هم گرای درستی را نشان می دهد بسمت شهردارتهران وعمده هنرمندان مطرح ایران- که خسته ازرنگ چرک سیاست که هنرهایشان را ازدرخشندگی انداخته -را زیر بال وپر خودش گرفته ودارد سعی می کند که درحد "یارخاطر" مرهمی باشد بر ای زخم های کهنه والبته همیشه تازۀ ناشکیبایی دربرابرزیبایی.
4- ومن بکرات گفته ام که احمدی نژاد ویاران ازهمان ابتدای سال 84 خورشیدی دقیق ودرست ارزیابی کرده اند تنها رقیب بالفعل خویش را درچهرۀ پاک وبی آلایش این مردجوان مشهدی.
5- خب این مدنیت سوزی وهنردزدی ومنازعه با نمادی از نمادهای شادی وزندگی وافتخارات درشهروکشور خبر بسیار بدی بود بعداز آتش زدن لیلا حاتمی وعلی مصفا درسینما جمهوری!
ولی چاره ای نیست باید با اعتماد به نیمۀ دوم "سرداران" -ازتیرۀ پاکان مثل قالی باف ورفقا – به مبارزه با این منازعه ادامه بدهیم بقوت ؛وتندیس ها وسینما ها ونقاشی ها وموسیقی های بیشتری تولید ومراقبت کنیم، تابه رَنگ وشادی ونغمه ورنگ ؛خفاشان را از روزهایمان به شبهای سیاهشان رجعت بدهیم.
وما جز به خنده وشادی وزندگی با هیچ ابزار وابراز خشمی موفق به جلوگرفتن از این سفیران مرگ نخواهیم شد. واین یعنی آماده باش درجه یک به همۀ جوانان ایران وبویژه به جوانان بیشتربرخورداروفرهنگی شهرهای بزرگ وعلی الخصوص تهرا ن، برای انجام مأموریت : نجات ایران ازدست نمایندگان وگردانندگان "برزخ مدام" یا...هو
پ ن:
ویادم باشد دربارۀ برتری نوشینی "دوزخ" نسبت به برزخ مدام گفتگوکنیم.
۹ نظر:
۱. استاد گرامی،
استاد بهنود نقل قول این کننت را حذف کردند، البته خسروان دانند، ولی فکر کردم به بند اولتان بخورد،مربوط از اینجهت که نمونه ارزشمند هم داریم .تا شما چگونه بپسندید ؟
بد نیست که ازخدمات معلم بزرگترها استاد جمشید پژویان هم یادی شود دربزرگداشت روز معلم : (کپی/پست از مصاحبه آقای پژویان با تابناک)
برزو
جناب برزوی عزیز
همانطور که من عین کامنت ارسالی(رسیده به وبلاگ من)را منتشر کردم هم دراین پست وهم درپست های قبلی؛ یقین دارم که مسعودبهنودهم لزومی به حذف فرستادۀ شما ندیده است. اشکال از فرستنده است ما به گیرنده هایمان دست نزدیم.یا...هو
مرسی ازتوضیح تان، از وقتی که با گوگل persian transliteration تایپ میکنم، آبروی همین سواد نداشته ام به باد رفته است، البته تقصیر راحت طلبی خودم هم هست ، شایدهنوز باید عادت کنم. شما و بهنود خندان باشید و شاد و عفو بفرمایید اگر جسارتی شد.
برزو
۲. به قول هنرمندی در ایران (که متاسفانه نامشان را فراموش کرده ام) تقریبا هیچ کس از وجود این مجسمه های نامی یان تاریخ ایران خبر نداشت و ایشان رانه میشناخت و نه میدید، شاید این دزدی مجسمه های (از نظر ریالی کم ارزش ) سبب خیر شود تا مگر عده ای بیشتر به هنر اطراف خود توجه کنند !
برزوی سرخوش
۴. البته آقای قالی باف فرد لایقی هستند، اما برچیدن پای های منو ریل امتیاز منفی بزرگی نسب ایشان کرد. لجبازی کردن به هزینه ی بیت المال کار مسوولانه ای نبود.
پی نوشت:
نوشین دوزخ اگر اشاره ای باشد به نوشیدن شربت شهادت برای رسیدن به آزادی، این نسخه ی قدیمی و مصرف گذشته است. به خصوص اگر (از قبل معلوم) بی حاصل هم باشد . برزخ مدام هم افسانه ای بیش نیست. حتا شنیدم که در برزخ هم وقت آزاد میدهند.
برزو
خدمت دلقك عزيز و دوست داشتني خودم:
شايد قاليباف براي مردم تهران بد نباشد. البته آقا هم از اين جوان پاك وسر به زير و ولايت مدار بدش نمي آيد.
بايد منتظر بود و ديد سه سال بعد و بعد از طوفان احمدي (كه لاجرم به پا خواهد شد در انتهاي اين سه سال) و بعد از فرو نشستن گرد و غبار مربوطه، كي مرده و كي زنده است.
شايد احمدي بتواند مشايي را به مصاف قاليبافِ آقا بفرستد؛ آن چنان كه آقا خود با التماس راضي به برپايي چنين رقابتي شود.
و اگر قرار به انتخاب باشد بين مشايي و قالي با داوري احمدي، پيش پيش معلوم است كه برنده كيست.
در صورت وقوع اين سناريو- و با متر ومقياس وزين و دلقكانه خود شما- البته ملت بايد بسي خوشحال تر باشد از رياست جمهوري رقيب نوح و عيسي در مديريت جهان، تا رياست آن فرزند پاك مشهد.
پ.ن.
در ضمن يادم رفت بگويم بي صبرانه منتظر شنيدن روايت دلقك از زندگي در دوزخ هستم (كه به گمانم دير زماني است شروع شده، و احمدي تنها سوت رسمي شدن اش را كشيد. اين وسط ولايت مدارها و بعضي سبزهاي مفلوك هنوز در برزخ و حيران پذيرش واقعيت وجود اين دوزخيم).
جناب سالک عزیز
1- من فقط هوادار استفادۀ ابزاری از احمدی نژاد ویارانش هستم درمقابل آخوندهای متحجروضد زن وزندگی وشادی وفوتبال. لذا اگر گزینه ای غیرازاحمدی نژاد بتواند مارا کمی به دنیای مدرن نزدیک کند تردید نمی کنم درترجیح او. والبته قالیباف چنین دردانه ای است. حتی اگر پاچه ورمالیدگی احمدی نژاد را نداشته باشد درمبارزه با روحانیان بشدت تابع مناسبات "زوروسرتقی وبی ادبی وبی حرمتی وپاچه ورمالیدگی" طرف مقابل.
2- با سناریوی شما خیلی همراه نیستم دراین لحظه ولی نتیجه گیری شما می تواند محقق شود. ودرآن صورت من آدم مدرن وشناخته شده وبا پرنسیپی مثل قالی باف را ترجیح خواهم داد به اسفندیار رحیم مشایی. چون که: درست است که قدرت تخریب آخوندی مشایی چند برابر قالی باف است ولی نتیجۀ تخریب مشایی قابل پیش بینی راحت نیست. ممکن است حتی به موعودگرایی ومصباحیه برسد که البته خطرناک است بسیار لذاست که من ترجیح می دهم فقط بحکم فقهی "اکل میته" به احمدی نژاد ومشایی متوسل بشوم والبته با احتیاط وکنترل کامل. درحالی که قالی باف چنان معتمد است که ما می توانیم خانۀ پدری را بدون دغدغۀ تخریب بیشتر به اوبدهیم واین کم دست آوردی نیست درجایی که سی سال است که بیشترویران کرده ایم تا بسازیم. یا...هو
پ.ن:
راجع به امتیاز بی تردید "دوزخ"(تکلیف وحکم معین) به برزخ مدام(بازداشت موقت ومنتظر بازجو وهمیشه درهراس) بماند برای نوشته ای مستقل.
دلقک بزرگوار:
1. اگر آن سناریو درست باشد، باید بنشینیم و ببینیم احمدی اجازه چقدر بازیگری در صحنه را به ما- مردم- می دهد.
2. گمان نمی کنم امام مهدیِ مشایی به همان هیبت امام مهدیِ جنتی باشد. و همچنین گمان می کنم بیشتر از آن که گرفتار احمدی نژاد مرید مصباح باشیم، گرفتار مصباح چسبیده به احمدی نژادیم.
3. درباره دوزخ و مصداق آن ظاهرا از دو چیز متفاوت صحبت کردیم، البته استاد شمایید و من- اگر رخصت بدهید- شاگرد. بی صبرانه منتظر روایت زندگی در دوزخ به قلم شما می مانم.
ارسال یک نظر