۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

خامنه ای نتوانست تأیید کند؛ احمد خاتمی بغلط کردن افتاد! روحانی قد کشید.

abdolvahed mirzazadeh-18-84.jpg

1- علی رغم اینکه کشته شدن عاطفۀ نویدی دختر نوجوان کنگاوری بدست پدرش خبر بسیار بد و تلخ و وحشتناکی بود هم از جهت نفس کشته شدن این دختر عزیز و بدتر از آن ازجهت پایداری و تداوم فرهنگ "غیرت ناموسی" پدران و برادران نسبت به دختران و خواهران - زن و شوهر قطعاً همه جا مقوله ای ناموسی است - و حسابی حالم را گرفته بود و است. تأکید می کنم نه فقط بخاطر حسرت برای حیات این دختر نازنین که از دست رفت؛ بلکه بخاطر اینکه این غیرت مردانه هم عامل اصلی انقلاب ایران بود و هم بویژه مذهبی شدن نهایی آن. و همینطور است علت اصلی تداوم حکومت روحانیان در ایران. لذا هرچقدر این فرهنگ تداوم یابد و تقویت شود امکان خلاصی از دست این بلای خانمانسوز جمهوری اسلامی دشوار و دشوارتر خواهد بود.

2- اما علی رغم خبر بسیار ناگوار بالا خبرهای دیگری که می رسد و رسیده امیدوار کننده است که به مهمترین آن ها اشاره می کنم:

الف- حسن روحانی در اولین فرصت بوجود آمده در جلسۀ محیط زیست پاسخ بسیار دندان شکنی به امام جمعه های تهران و مشهد و اصفهان داده؛ و آنان را متوهمان بیکاری نامیده که غصۀ دین و آخرت مردم را می خورند و نوعی خود درگیری متوهمانه دارند.

ب- حرف حسن روحانی البته در جایی امیدوار کننده تر شده که او برای اولین بار در نقش یک رییس جمهور جمهوری اسلامی از دولت دینی و دین دولتی حرف زده؛ و ضمن قبول "دولت دینی"؛ "دین دولتی" را رد کرده است. این ترفیع بحث های نظری غیر از اهمیت بنیادینی که نفس طرح مباحث تئوریک در عرصۀ عمومی دارد و بارها گفته ام؛ این برجستگی را هم داشته است که دین دولتی و دولت دینی ورژنی محافظه کار از همان جدایی دین و دولت است و سکولاریسم.

پ- اما دو مورد نقل کرده ام از روحانی خیلی اهمیت پیدا نمی کرد اگر خبر عقب نشینی احمد خاتمی از گفته های دیروزش منتشر نمی شد. احمد خاتمی در کمتر از یک روز از خطبه های نماز جمعه اش با خبرگزاری فارس تماس گرفته و گفته های خودش را در بخشی تعدیل و در بخش دیگری پس گرفته است. او حرف هایش راجع به بهشت بردن بزور مردم را تعدیل کرده و ضمن اینکه حرف های خودش را حرف های طلبه ای که امر بمعروف و نهی از منکر کرده دانسته است - در حالی که او در نقش سخنگوی اصلی حکومت اسلامی - بدلیل جایگاه سیاسی امام جمعه - این حرف ها را زده بود و از موضع بالا و نمایندۀ رهبری - اما دربخش اعتراض به حرف یکی از مراجع تقلید بنام شبیری زنجانی که از حجم زیاد عزاداری ها انتقاد کرده بود گفته است که من غلط کردم و منظورم حرف آیت الله شبیری نبوده که استادم هستند؛ بلکه من (خاتمی) بحرف دو سال پیش یک ضدانقلاب خارج نشین پاسخ داده ام. خب بدون توضیح هم مشخص است که خاتمی بغلط کردن افتاده و الا چه ارتباطی می تواند باشد بین سخن او و ادعای یک ضدانقلاب خارجی در دو سال پیش.

3- اگر گذشتۀ نزدیک را در نظر بگیریم و سخنان حمایت آمیز حسن فیروز آبادای از جبهۀ نظامیان را هم برجسته ببینیم و برخی مراجع غیر سیاسی قم مثل وحید خراسانی و طلاب جوان قم و ...؛ چنین بنظر می رسد که با کمال نهایت مسرت جمهوری اسلامی برای اولین بار از بحث و جدل بر روی مسایل سیاسی و روزمره به جدال در حوزۀ فلسفی و اشکالات نظری بنیادین عبور کرده و اینک جدل به جدال تبدیل شده و دو طرف در حال ورود به نبرد سرنوشت ساز هستند. خوشحالی اضافه هم از این جهت چهره می کند که بنظر می رسد خامنه ای قدرت رویارویی نظری با عرفی گرایان را از دست داده است؛ و عدم تأیید او از موضع تند احمد خاتمی و علم الهدی علت اصلی این عقب نشینی است. بنظرم روحانی دارد خوب پیش می رود و نه تنها ادبیات گفتاری و مثال های صریحش مثل برخورد روحانیان با آب لوله کشی و دوش حمام بسیار زبان توده فهم و آخوند عقب رانی است - در مقایسه با زبان گنگ و روشنفکرانۀ خاتمی در دوران اصلاحات - بلکه مسایل انتخابی اش بسیار عمیق و بنیادین است در مقایسه با حرف های مدرن جامعۀ مدنی و دموکراسی و این قبیل مفاهیم انتزاعی قبلی. من خیلی خوشحالم از این روحانی و خودم طرح و برنامه ای فکر نکرده ام که چگونه باید جامعۀ نخبگان ما باید بجد وارد میدان شوند در پشتیبانی از روحانی. اما این را واجب قطعی می دانم که نخبگان ما باید و باید این خط روحانی را هم حمایت و هم تقویت بکنند. زیرا تنها و تنها راه برون رفت از مشکلات ذاتی جمهوری 35 ساله؛ تعیین تکلیف این اختلاف بنیادی نظری در فلسفۀ سیاسی حکومت اسلامی است. یا...هو

لینک ها: سخنرانی روحانی (اینجا) توضیح احمد خاتمی (اینجا)

۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

با این نازی که هاشمی رفسنجانی می فروشد منتظر هیچ معجزه ای نمی توان بود!


1- سال هاست که روابط ایران و عربستان تیره و تار است. همه هم می دانند که رابطۀ هاشمی با ملک عبدالله از زمان پادشاهی فهد و ولیعهدی ملک عبدالله بسیار گرم و دوستانه بوده است. بنابراین هروقت رابطۀ ایران و عربستان مطرح می شود اولین گزینه سفر هاشمی به عربستان و دیدار با ملک عبدالله نیز بعنوان راه حل پررنگ می شود. چند سال است که وقتی این سؤال از خود هاشمی یا اطرافیانش پرسیده می شود که چرا هاشمی به عربستان نمی رود؟ پاسخ کلیشه این است که: "سفر هاشمی به عربستان مستلزم هماهنگی ها و پیش نیازهای داخلی است". و هیچگاه هم بیشتر از همین جمله از کسی شنیده نمی شود. بدون اینکه طرف مشخص کند که این تمهیدات مورد اشاره موافقت خامنه ای با سفر هاشمی است. و خود این ابهام ابهام بعدی را هم همراه دارد که آیا هاشمی کلاً ممنوع الخروج است؛ یا مثلاً خامنه ای باید به او مأموریت نیابت از خودش را بدهد برای مذاکره با ملک عبدالله که نمی دهد. امروز هم مجدداً غلامعلی رجایی همین حرف رفتن هاشمی به عربستان - علیرغم دوبار دعوت پادشاه عربستان -  مستلزم برخی هماهنگی هاست را تکرار کرده است.

2- من کاری ندارم که هاشمی ممنوع الخروج است یا اجازۀ سفر سیاسی به عربستان را ندارد از سوی خامنه ای. من اعتراض و تأسفم به امیدی است که مردم به هاشمی بسته اند. سیاستمداری که در 80 سالگی نتواند یک حرف سرراست و مشخص را بیان کند و حداقل سکوت بکند در مورد مشخص؛ و مرتب از یک موجود موهوم که معلوم نیست چه وزنه ای را بپایش بسته و باید باز کند تا ایشان پرواز کند آدرس عوضی و نامشخض بدهد؛ کجا قابل تکیه است که مردم ما انتظار معجزه از هاشمی را داشته باشند. آقای هاشمی هم خودت و هم اطرافیانت را واراد به سکوت کن حداقل. اگر همۀ جسارت اعتدال و اصلاحگری ات به این تنکی و بی بنیانی است. همین. یا...هو

بعد از تحریر: البته می دانم چرا اینقدر این موضوع را تکرار می کنند. اینان بدلیل مدرن بدلی بودن یک چیزی را شنیده اند که "تکرار" یکی از عناصر تبلیغاتی تأثیر گذار است. و هر موضوعی را می توان با عنصر تکرار به باور مخاطب ارتقاء داد. اما اینان به دام آن ضرب المثل "... کدو را ندیدی" می افتند و نیمۀ دوم این آموزۀ مدرن یادشان می رود که همین عنصر تکرار اگر ناصواب استفاده شود به ضد تبلیغ تبدیل می شود. خب تفکر هیئتی غلامعلی رجایی ها که می خواهند ادای مدرن در بیاورند همین می شود و چاره ای نیست.

کارلوس کیروش با هوش اولین بمب روحیۀ ایرانی را ترکاند! با برگزیدن بیک زادۀ مصدوم!


1- هاشم بیک زاده دفاع چپ استقلال و تیم ملی در برابر مونته نگرو دچار مصدومیت شد. ام آر آی پای مصدوم او نشان داد که در خوشبینانه ترین حالت و جواب دادن درمان بیک زاده دو تا سه هفته فرصت می خواهد که شرایط بازگشت به تمرینات را کسب کند. مربیان معمولاً ریسک نمی کنند و چنین بازیکنانی را تا لحظۀ آخر در لیست انتظار قرار می دهند تا اگر بهبودشان قطعی شد در لیست 23 نفره شان به فیفا معرفی کنند. درست هم است چون محدودیت 23 بازیکن که سه نفر هم دروازه بان هستند جای هیچگونه ریسکی را نمی دهد برای خاصه خرجی و بردن بازیکنان مشکوک برای آمادگی صد درصد. اما کارلوس کی روش در تصمیمی غیر منتظره نه تنها بیک زاده را برگزیده بلکه او را قبل از همه هم روانۀ کمپ برزیل تیم ملی کرده برای مداوای آسیب دیدگی اش. بویژه با این آگاهی از روحیۀ کیروش که مطلقاً به بازیکن های خاص وابسته نیست و باج بده نیست؛ و هاشم بیک زاده هم سوپر استار تیمش نیست؛ این گزینش بیشتر توی چشم می آید.

2- در مطلب قبلی به مردم شناس و جامعه شناس بودن کیروش هم بالیده بودم و حالا مصداق دقیق شناخت او از روحیۀ ایرانی را در تصمیم جدیدش بهتر می توان نشان داد و توضیح داد:

الف- از اخبار چنین برمی آمد که گویا بیک زاده قبل از بازی با مونته نگرو کمی ناراحتی در پای مصدوم شده اش داشته است. اما پزشکان تیم به کیروش مجوز استفاده از او را داده اند. این را از عصبانیت و ناراحتی بیک زاده و واکنش هایش بعد از مصدومیت هم می توان به درست بودن رسید. کی روش با اینکه به توصیۀ تیم پزشکی اش بیک زاده را بازی داده بود؛ اما خودش را از این مسئولیت کنار نکشیده و با انتخاب بیک زاده اخلاقاً سهم شخصی اش در مشکل پیش آمده را بعهده گرفته است.

ب- اما عنصر مهمتر که از آن بعنوان بمب روحیۀ ایرانی یاد می کنم را زمانی منفجر کرده است که سرمربی تیم ملی فهمیده که در بین ایرانیان مرام داشتن و لوطی مسلکی پارامتر تعیین کنندۀ فرهنگی است. و همۀ ایرانیان از آدم های جوانمرد و با معرفت بسیار خوششان می آید. بنابراین تصمیم گرفته که اگر شده یک یار از 23 نفر را هم قربانی کند بتواند حداکثر انگیزه و توان و تلاش ذهنی و جسمی را در سایرین ایجاد و روحیه شان را به اوج برساند. و این اتفاق قطعاً افتاده است؛ و همۀ بازیکنان از تصمیم کیروش بشدت روحیه گرفته اند. البته امیدواریم که بیک زاده به بازی ها هم برسد. اما اگر هم حتی نرسد شاهکار کی روش بسیار مفید واقع شده و خواهد شد. به امید پیروزی. یا...هو

۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه

سکوت مرموز علی مطهری در بارۀ اعدام غافلگیر وغیر قانونی مه آفرید خسروی!



1- مدت ها بود که عادت کرده بودم به تنها صدای باقی مانده از شهرت پدر در قالب پسر؛ و علی مطهری تنها صدایی در جمهوری اسلامی بود که فارغ از جناح بندی ها از هر نوع بی قانونی قوای جمهوری اسلامی انتقاد می کرد. چه راجع به حساسیت منفی ما مدرن ها در دفاع سرسختش از محدودیت زنان و سبک زندگی مدرن؛ و چه راجع به خوش آیند ما در دفاع از حقوق قانونی میرحسین و کروبی و حتی ستار بهشتی. بنابراین هنگامی که چند روز پیش داشتم از عدم رعایت قانون در کشتن مه آفرید خسروی می نوشتم؛ مطمئن بودم که همزمان یا بلافاصله از انتشار نوشته ام علی مطهری هم به کمک خواهد آمد در انتقاد از و افشای این بی قانونی. چه دیده بودم که او ملاحظه ندارد در دفاع از حق به تشخیص فقه پدر مرحومش مرتضی مطهری. و به خوب و بد بودن و مجرم و بی گناه بودن "فرد مورد ظلم بی قانونی واقع شده" کاری ندارد.

2- اما امروز که یکهفته از اعدام از روی ترس و بدون رعایت تشریفات قانونی مه آفرید می گذرد نه تنها علی مطهری در این باره حرفی نزده و موضعی نگرفته بلکه اصلاً پیدا نبوده در هیچ رسانه ای و گویی در تعطیلات بکلی سری فرستاده شده باشد. بکلی سری از این جهت که گفتم مطهری تنها صدا از این قماش بود و است و رسانه ها چه به عادت شنیدن صدای متفاوت و چه به طمع تیراز بیشتر و آگهی و درآمد گرسنه اند همواره که صدای لرزان تنها کسی را که می تواند به قبرستان بی قانونی جمهوری اسلامی اعتراض صوری بکند منعکس بکنند. و این یعنی رسانه ها حتماً بسراغ مطهری رفته اند برای پرسش از مسایل روز؛ اما قفل دهان او باز نشده است برعکس چند وقت اخیر.

3- این غیبت کبرای مطهری را اگر بگذاریم کنار تو حلق رفتن صدای حسن روحانی در چند روز اخیر که دیگر شلتاق های کلامی چند وقت اخیرش به متحجران خامنه ای را ادامه نداده؛ بهتر می توانیم به نتیجه برسیم که این جملات کوبنده و مسلسلوار از حلقوم تحجر پایدار پایداری چه معجون شفابخشی بوده برای تقویت خامنه ای و باید منتظر روزهای سخت تری برای روحانی و دولتش بود:

الف: احمد خاتمی دیروز:
«ما نمی‌خواهیم کسی را به زور به بهشت بفرستیم ولی شما با اظهارات خود جاده جهنم را برای کسی صاف نکنید.»
ب- مکارم شیرازی امروز:
  «اینکه برخی مسئولان {حسن روحانی} گفته بودند با زور شلاق نمی‌توان افراد را به بهشت فرستاد ما هم این گونه می‌گوییم، اما می‌گوییم با دست خودمان درهای جهنم را به روی مردم باز نکنیم.»
پ- احمد جنتی دبیر شورای نگهبان امروز:
 برخی که «دلشان» با آمریکاست خلاف نظر علی خامنه‌ای عمل می‌کنند و این مساله «درد» و «رنجی» برای رهبر است.
ت- محمدرضا نقدی فرمانده بسیج:
  «اگر بخواهیم خوب از پس این موضوع [شش قدرتی که 1 را هم به 5 قدرت اصلی اضافه کردند که بتوانند از پس جمهوری اسلامی بربیایند] بر بیایم کافی است ۱۰ سخنرانی آخر ولی امر خود مقام معظم رهبری را عمیق بخوانیم.» نقدی همچنین اظهار کرده «بسیجی برنامه‌ریزی دقیق زندگی خود را براساس ولی مطلقه فقیه انجام می‌شود {می‌دهد}.»
4- منظورم از آوردن نقل قول های تهاجمی و تک جمله ای از عناصر اربعۀ قدرت اصلی جبهۀ تحجر خامنه ای - عبارتند از نمازهای جمعه و مراجع حوزه و شورای نگهبان و بسیج سپاه پاسداران - برجسته کردن مظلومیت روحانی و جبهۀ عرفی نیست. چون جبهۀ شرعی عقب نشینی نمی کند به ترفند مصالحه طلبی هیچ کس از جمله روحانی؛ بلکه فقط باید شکست بخورد که از تهاجم دست بردارد؛ لذا وحشتم مثل همیشه از خیانت جبهۀ عرفی است که با اولین "پِخ" متحجران می روند بکما و گویی نه خانی آمده است و نه خانی رفته است؛ و مردم را در همان تعلیق 35 سالۀ بین زندگی و مرگ نگه می دارند. و این وحشتناک ترین حالت ممکن است. جناب حاج شیخ حسن هم فریدون و هم روحانی! با شما هستم! یا...هو

۱۳۹۳ خرداد ۶, سه‌شنبه

شعار ماندلا کار نمی کند: مثال : بخشیدن احمد خاتمی یک کابوس است و فراموش نکردنش هم کابوسی دوباره!

احمد خاتمی خطاب به حسن روحانی:

جاده جهنم را برای کسی صاف نکنید


1- از دیروز که ناخودآگاه موضوع ببخش و فراموش نکن 35 سالۀ جناح های حاکم بر جمهوری اسلامی - متأسفانه ایران هم - را نوشتم در پست قبل و چقدر خوب نشست در جان مطلب و عین واقعیت از آب درآمد که این اصولگرایان و اصلاح طلبان و معتدلان و رادیکالان! اسلام سیاسی، 35 سال است که هر شب همدیگر را می بخشند و فردا صبح اما فراموش نمی کنند که باز دعوا کنند برای بخشیدن شب بعد؛ و چه خوب با این هم تکنیک و هم تاکتیک نلسون ماندلایی همۀ ما را سرکار گذاشته اند که نه تنها امید ببندیم به بخشی از اینان که برای فرزندان مان زندگی به ارمغان بیاورند بلکه حتی مرتب هم تمرین مان بدهند که ببخشیم و فراموش نکنیم!

2- لختی بعد اما جرقه ای در ذهنم شروع کرد به علامت دادن که چطور می شود هم بخشید و هم فراموش نکرد. و متوجه شدم که گویا مرحوم ماندلا هم ما را و هم دنیا را سرکار گذاشته بوده با این شعار متناقض و نشدنی. چون اگر قرار باشد هم دشمنم را ببخشم و هم فراموشش نکنم در حقیقت خودم را زجرکش می کنم با مجازات مضاعف. بعد سعی کردم که یکنفر آخوند انتخاب کنم و حالا که در دنیای واقعی حریفش نشده ام بزنم به صحرای خیال و فکر کنم که بر او پیروز شده ام و حالا وقت بخشیدن او و فراموش نکردنش است. ابتدا می خواستم خامنه ای را انتخاب کنم برای تست که شیطان دخالت کرد و گفت هم قیافه اش بدرد اینکار نمی خورد و هم دستش معیوب است و رفقا ایراد می گیرند که زورت به چلاق ها رسیده است. لذا رفتم سراغ احمد خاتمی که بنظرم رسید از هر نظر مناسب پروژۀ آزمایشی "فردای پیروزی خیالی" ام است.

3- حالا خودم را در نقش علی ابن ابی طالب می دیدم و احمد خاتمی را در هیبت عمربن عبدود. می دیدم که روی سینه اش نشسته ام و قادرم مغزش را بشکافم و سینه اش را بدرم و فراموشش کنم. اما در حالیکه او بصورتم تف می اندازد از روی سینه اش بلند می شوم و می گویم بخشیدمت اما فراموشت نمی کنم. بعد هم می روم توی دارالخلافه و خودکار بیک بیت المال را می گذارم کنار و با خودنویس پارکرم شروع می کنم به نوشتن خاطرات روزانه ام مثل اسدالله علم و نه همانند هاشمی رفسنجانی. اما آقا که شما باشید مگر این احمد خاتمی ملعون می گذارد که کارم را درست انجام بدهم. چون مرتب جلوی چشمم رژه می رود و با آن چهرۀ ترسناکش برایم پالس های "چطوری رفیق" می فرستد. خب تقصیری هم ندارد چون این خودم بودم که هم بخشیدمش و هم فراموشش نکردم. اینجا بود که دیدم اگر این آخوند کریه المنظر و متحجر را کشته بودم راحت تر هم فراموشش می کردم برمبنای ضرب المثل هر آن که از دیده رود از دل هم برود. مثل پدر مرحومم که حتی سال بسال یادش نمی افتم که چقدر مهربان بود.

4- حالا که آمدم تجربه ام را برای شما بنویسم. قرار شد بگویم خارج از طنز تلخ بالا واقعیت این نمی تواند باشد که این آخوند ها بعلاوۀ حسین شریعتمداری و سردار رادان و صدها و هزارها اراذل اوباش نابود کنندۀ ایرانم دندان لیبرال ما "صلح خواهان و خشونت گریزان متمدن!" را شمرده اند که اگر خدای ناکرده بالاخره یک روز قبل از قیامت هم شده توانستیم ایران را از دست شان نجات بدهیم و روز حساب کتاب پیش آوردیم؛ حداکثر این است که آنان را خواهیم بخشید و تازه فراموششان هم نخواهیم کرد. پس از روز جزا و عقوبت خبری نخواهد بود و حداکثر دادگاهی از حقوق بشر برپا خواهیم کرد و احمد خاتمی و حسین شریعتمداری هم از خودشان دفاع خواهند کرد که ای آقا ما در یک سیستم کار می کردیم و اراده ای و جرأتی برای گریز از سیستم نداشتیم. خب کدام آدم عاقلی است که حکمرانی امروز را داشته باشد و آزادی و سلامت و فراموش نشدگی فردای شکست را هم از قبل رزرو کرده باشد حاضر می شود دست از خباثت بردارد. دیدم هیچکس.

5- لذا بنظرم رسید که این شعار همه جا نشدنی نلسون ماندلا اولین چیزی است که باید فراموش کنیم. و حداقل ژستی بگیریم که احمد خاتمی مطمئن شود که اگر روزی توانستیم روی سینۀ متحجر و خائنش بنشینیم تکه بزرگه اش گوش های روباهی اش خواهد بود. بلکه حیا بکند و حالا که از روی جنازۀ خدا گذشته لااقل از ترس دنیای بسیار عزیزتر از دینش هم شده کمی شرارتش را مهار کند در تهدید هر روزه مان با سلاح فدائیان سید علی. و در نهایت بخودم آفرین گفتم که شعار "بکش و فراموشش کن" را مناسب وضع فعلی ایران اختراع کرده و پیشنهاد بدهم. چون تناقضی هم ندارد. وقتی دشمنت را کشتی بطور بدیهی او را فراموش هم خواهی کرد و مرتب جلو چشمت رژه نخواهد رفت. شما چه فکر می کنید؟ یا...هو

۱۳۹۳ خرداد ۵, دوشنبه

بازگشت از وصل گرم وین به فصل سرد استانبول: ظریف در پوستین جلیلی! (تحلیل روز)


1- ظریف و اشتون در دیداری فوق برنامه و پیش بینی نشده امروز به استانبول رفته اند تا آخرین "تعدیل مواضع و خواسته هایشان" را که سرسختی در آن ها باعث شکست دور قبلی مذاکرات در وین شده بود را به تبادل نظر بگذارند. باید دید که هتل چراغان استانبول که با نام سعید جلیلی و هیئت مذاکره کنندۀ قبلی جمهوری اسلامی اخت تر و با واژۀ "بی نتیجه" پیوندی آشناتر دارد اینبار ظریف را در پوستین جلیلی بیاد خواهد آورد؛ یا آی دی "دود سفید" ژنو و وین اختصاصی ظریف را ثبت و قبول خواهد کرد. اما آنچه که مسلم بنظر می رسد آیندۀ توافق ژنو در همین دیدار نیمه رسمی و نیمه مخفی به بحث و تصمیم نهایی گذاشته خواهد شد. و اگر ظریف و اشتون با خوشحالی و خوشبینی دو طرف استانبول را ترک نکنند؛ باید فاتحۀ شش ماه اصلی و اول مذاکرات را خواند و منتظر حوادث و اتفاقات غیرقابل پیش بینی در دو سوی ماجرا ماند. چه بعد از ماه تیر خانم اشتون عوض خواهد شد در سمت 1+5 و در ایران هم "آیا ظریف خواهد برید؟" بعید نیست!

2- اما نکتۀ مهمتر از این دیدار "مهمترین دیدار" تحولاتی است که در داخل در شرف وقوع است و صحنۀ دوماه اول سال 93 که پیروزی ضعیف روحانی بر خامنه ای را نشان می داد بسرعت بسمت چربش خامنه ای تغییر کرده و او توانسته با نیروی تهاجمی بی کله و پای کار خود بر روحانی محافظه کار و عقلانی برتری پیدا کرده و اسب توهم خود را مجدداً زین کند. این البته فقط به این مربوط نیست که خامنه ای در دیدار با نمایندگان مجلس سخنان تندی ابراز داشته و مبارزه با مدرنیته و زندگی و رشد و توسعۀ مادی - آن هم مبارزه ای ازلی ابدی و تاپایان تاریخ - را اصلی ترین مشخصۀ استراتژی خودش و اسلام و مسلمانی بر شمرده؛ زیرا بقول آن دوست نکته سنج مان این حرف ها را می توان بحساب "ظاهر شدن تند خامنه ای در قبل از هر مذاکره و بکما رفتن او بعد از هر مذاکره" هم گذاشت؛ و چنین تحلیل کرد که منظور خامنه ای از اره گوزهای دیروزش رجزخوانی پوچ در مقابل غرب بوده برای فریب دادن و ساکت کردن دلواپسان داخلی. اما موضوع آنجایی جدی می شود و فرق می کند که ببینیم در صحنۀ عملی کشمکش قدرت بین خامنه ای و روحانی هم اتفاقات به ضرر دولت روحانی پیش رفته است.

3- این اتفاق عملی اما مواردی است که در انتخاب هیئت رییسۀ امسال مجلس رخ داده و جبهۀ اصولگرایان تندرو برهبری مصباح و پایداری توانسته اند ضمن تضعیف جبهه و ریاست علی لاریجانی سه نفر از نیروهای شان را وارد هیئت دبیران هیئت رییسۀ مجلس بکنند و جای پایی مطمئن هم برای باخبری مستند از جلسات و تصمیمات هیئت رییسه پیدا کنند و هم قادر باشند در تصمیم های هیئت رییسه نقش بالانس کننده را بازی کنند. این پیشروی کمتر قابل پیش بینی قبلی دلواپسان مجلس این خوبی را برای آنان دارد که نمایندگان خنثی و ابن الوقت اصولگرا را از گرایش بسمت دولت روحانی بازخواهند داشت و خواهند توانست هم دولت روحانی را بهتر دراختیار بگیرند و کنترل کنند؛ و مهمتر از آن ترمز خیز اصلاح طلبان و میانه روها برای ورود به مجلس بعدی را بکشند و زمینگیرشان کنند. چون تجربه نشان داده است که جناح معتدل تر از خامنه ای معمولاً سیاستمدارانی منفعل و ترسو و عقلانی هستند که قادر به مقابله با پاچه ورمالیده های ایدئولوژیک خامنه ای نیستند. حتی اگر ترسو هم نباشند بدلیل وزن کمترشان در حوزۀ ایدئولوژی قدرت بیان صریح مکنونات قلبی و عقلی شان را هم ندارند تا چه رسد به عمل کردن به آن.

4- و بخاطر همین تحولات است که علی لاریجانی کمی بیشتر متمایل شده به خامنه ای در نطق ابتدای جلسۀ امروز مجلس و از روحانی دورتر شده و روحانی خودش هم زبان در کام کشیده و در حالیکه امروز فرصت لازم را داشت در هنگام دیدار با مسئولان توریسم و گردشگری که جواب حرف های مبارزه طلبانۀ دیروز خامنه ای را بدهد طبق رسم چند هفتۀ اخیر؛ لام تا کام حرف سیاسی نزده است و به یک روضۀ کوتاه آخوندی جهت ترویج اخلاق و مهربانی با گردشگران - وجود خارجی ندارند - خارجی بسنده کرده و تمام. البته لاریجانی هفت خط تا آنجا پیش نرفته که دربست خامنه ای را تأیید کند و با رندی و کنایه بمزخرفات دیروز خامنه ای واکنش نشان داده و با تأکید چند باره گفته است که "ما مجلسی ها از بیانات رهبر معظم انقلاب صیانت می کنیم". که معنای صریح چنین تأکیدی غیر از این نیست که: "حرف های خامنه ی مثل همیشه مزخرف و زر مفت و توهم جنون است و چون قابل عملیاتی کردن نیست مثل همیشه ما فقط از این بیانات صیانت و حفاظت می کنیم. چون اگر واقعاً لاریجانی می خواست پالس تأیید برای خامنه ای بفرستد باید از کلمۀ عمل می کنیم بجای صیانت می کنیم استفاده می کرد. زیرا بیانات رهبران سیاسی برای عمل کردن زیر دستان است و نه گذاشتن در موزه و نگهداری از نوار سخنرانی ایشان. با همین رویکرد می توان سکوت امروز روحانی در مقابل حرف های بی پایۀ دیروز خامنه ای را هم بحساب "در آستانۀ مذاکرات ظریف و اشتون" گذاشت و خوشبین بود که روحانی نخواسته اختلاف دیدگاهش با خامنه ای را در روز این مذاکرات تجدید و تقویت کند.

5- نتیجه اما اینکه همۀ این اتفاقات خبرهای خوبی است در میان مدت و خوشبختانه اختلاف و جنگ بین جناح های قدرت در جمهوری اسلامی را تشدید خواهد کرد و نان ایران فقط در این تنور جنگ و انتقام فراموش نخواهد شد. و الا اگر مثل همیشه شعار "ببخش و فراموش نکن" 35 ساله بین جناح های حاکم برقرار شود؛ نه نانی توزیع خواهد شد و بدتر از آن اینکه ملت کاملاً فراموش خواهد شد. بعبارت دیگر اگر قرار بر ادامۀ بخش زرگری جنگ ذاتی جمهوری اسلامی35 ساله باشد بین خودی ها، جز آجر شدن نان ملت حاصلی نخواهد داشت مثل همیشه. پس به این تشدید اختلاف جدید خوش آمد می گویم و امیدوارم که روحانی یا با جسارت بیشتر پیروزی عرفی ترها و مدرن ها - با نتیجۀ مسالمت آمیز - و یا با سقوط سریعتر دولت متزلزلش - با نتیجۀ قهرآمیز - این جنگ را نهایی کند. و پیش بینی خودم این است که مجبور است بکند و الا کشور دیگر ظرفیت خرابکاری بیش از این را ندارد. انشاء الله. یا...هو

۱۳۹۳ خرداد ۴, یکشنبه

آگهی ترحیم مه آفرید: من اگر تهران بودم در مجالس او شرکت می کردم. او یک قربانی است.



آنچه که مسلم و قطعی است این است که اعدام شتابزدۀ - بدور از قانون و هنجارهای قضایی مصوب و مورد عمل قوۀ قضاییۀ جمهوری اسلامی- مه آفرید امیر خسروی یک امر کثیف سیاسی و کشمکش و جنگ باندهای فساد داخل حکومت بوده است. از آنجائیکه در ایران امروز دادگستری مستقلی وجود ندارد و محاکمۀ هیچ متهمی - از جمله آقای امیرخسروی - با معیارهای پذیرفته شدۀ بین المللی مثل علنی بودن و آزادی گردش اطلاعات نحوۀ رسیدگی و استدلال قضات محکمه و دفاعیات متهم انجام نشده و نمی شود؛ لذا حتی با پذیرش اصل اتهام ایشان در سوء استفادۀ مالی و اختلاس و پرداخت رشوه کمترین تردیدی در مظلوم واقع شدن ایشان نیست و ندارم. - شرحش را گفته اند و نوشته اند و من هم نوشته ام و همه در جریان هستید و نیاز به تکرار نیست - بنابراین اگر من در تهران بودم و دسترسی داشتم در مجالس ترحیم و ختم ایشان شرکت می کردم و با حضور خودم ضمن اخذ حلالیت از خانواده و بستگانش بخاطر سوءظنم - در اثر بمباران تبلیغاتی حکومت و باندهای متنفع و رقیب و صاحب منصبان فاسد و رسانه های انحصاری شان - از ظلم مضاعفی که ایشان را غیرقانونی و بی خبر اعدام کردند اظهار شرمساری و تأسف می کردم. او حالا قربانی یک قضاوت فاسد است و نه یک مفسد اقتصادی. یا...هو

۱۳۹۳ خرداد ۳, شنبه

شوک: اعدام دزدکی مه آفرید: مردی که از دبی آمد و ایجاد وحدت رویه برای اعدام های غافلگیر سیاسی!


1- نه تنها خود امیرخسروی مطمئن شده بود که براحتی اعدامش نخواهند کرد؛ چون این اواخر آخرین سنت هایش را نیز هبۀ آخوندهای ریز و درشت کرده بود. بلکه بدبین ترین ناظران هم پیش بینی نمی کردند که در بیش از یک سال گذشته از قطعی شدن حکم اعدام اختلاسگران! فقط یک نفر از آنان چنین غافلگیرانه و شوک آور اعدام شود. بدون اطلاع بخودش، بدون ابلاغ به وکیلش و حتی بدون اطلاع به همسر و خانواده اش. اگر قرار بود احکام اعدام این پرونده اجرا شود چرا فقط حکم امیرخسروی اجرا شده و آن سه مجرم ردیف اول پرونده اعدام نشده اند؛ و ثانیاً در حالیکه حکم اعدام های این پروندۀ سنگین دزدی و اختلاس کمتر معارض و مخالفی داشت در بین افکار عمومی مردم چرا چنین دزدکی و با ترس و لرز یواشکی اعدام خسروی را انجام داده اند. تازه انتخاب یک روز ملی - تنها روز سال که ایرانیان بدون کمترین اختلافی آن را جشن می دانند بجهت آزادی خرمشهر از اشغال دشمن - با کدام توجیه حقوقی و قضایی انجام شده است.

2- بنابراین در اینکه اعدام امیرخسروی به این شوک آوری یک تصمیم صد درصد سیاسی بوده تردیدی نیست و باید پشت پرونده را با این نگاه کاوید برای انگیزه یابی. در سوی دیگر هر چند سخت است منطق یک بی منطقی مطلق (حکومت جمهوری اسلامی) را احصاء کردن و پی به لایه های لجن انباشته روی هم در مدت 35 سال دروغ و فریب و ریا بردن؛ اما سعی می کنم راهی بدرون این هیولای هزار سر بیابم و برخی احتمالات علت اعدام امیرخسروی را نمایان کنم:

الف- بنظر می رسد که علت اصلی اعدام سریع امیر خسروی را باید در خبری جستجو و پیدا کرد که اخیراً رونمایی شد. و آن تحویل یکی از متهمان فراری پروندۀ اختلاس توسط پلیس بین الملل به جمهوری اسلامی است که در امارات دستگیر شده بود. بازجویی و اطلاعات اخذ شده از این متهم بقدری مهم بوده است که توازن قوای باندهای متنفع از اختلاس بزرگ را بنفع حامیان و شریکان امیرخسروی در داخل حکومت بهم زده و باند مقابل را بهراس انداخته که اگر دیر کند و یا اعدام خسروی را با اطلاع قبلی اجرا کند نخواهد توانست از سد باند رقیب بگذرد و بازندۀ نهایی بخش فاسد قوۀ قضائیه خواهد شد. این نشانه به این دلیل هم مقرون به صحت قطعی است که چند روز پیش غلامحسین محسنی اژه ای تصمیم گرفت و هم مأمور شد با هماهنگی براردان لاریجانی در رأس قوای مقننه و قضائیه به مجلس برود و گزارش مشروح و مفصلی از پروندۀ امیرخسروی را در جلسۀ علنی مجلس قرائت کند. این رویه مطلقاً در سابقۀ قوۀ قضائیۀ ایران در گذشته وجود نداشت و نه تنها قوۀ قضائیه حاضر نمی شد در مجلس گزارش عملکرد بدهد بلکه حتی  کمترین اهمیتی هم به پرسش های موردی مجلس نمی داد و استقلال قوا را برجسته می کرد.

ب- اما گذشته از هدف اصلی اعدام غافلگیر امیرخسروی که گفتم بخاطر بهم خوردن بالانس فساد در باندهای درگیر با این پرونده بود؛ این اعدام هدف های جانبی دیگری را هم بنفع رژیم تأمین می کرده است که به تصمیم جدید کمک کرده است.

1)- با اینکه جمهوری اسلامی حرکات و تصمیمات غافلگیر کننده و یکباره زیاد داشته و دارد اما در سال های اخیر قانونی را عمل کرده بودند که طی آن مجریان اعدام ها موظف می شدند حداقل 24 ساعت قبل از اعدام موضوع اعدام شدن مجرمان در سحرگاه روز بعد را به خود اعدامیان و خانوادۀ درجه یک و وکلای آنان ابلاغ کنند. این موضوع که نص قانون هم است داشت برای رژیم سیاسی دردسر درست می کرد که نتواند در مواقع لازم - معمولاً بیشتر برای اعدام های سیاسی - اعدام های سریع و بدون اطلاع رسانی داشته باشد. لذا با اعدام شوکه کنندۀ امیر خسروی قوۀ قضائیه در حال ایجاد یک "وحدت رویۀ قضایی" - هموزن قوانین مصوب که از تکرار متواتر یک تصمیم در بین قضات دادگستری ایجاد می شود - است تا اگر در آینده نیاز به استفاده از این بی قانونی در پرونده های سیاسی یا مورد توجه افکار عمومی - مثل پروندۀ ریحانۀ جباری - داشت که خواهد داشت استفاده کند و اعتراض ها را با استناد به وحدت رویۀ قضایی پاسخ حقوقی بدهد.

2- در مورد انتخاب مهمترین و شادترین خاطرۀ ملی جمهوری اسلامی در روز سالگرد آزادی خرمشهر باید موضوع را از دوجهت عمدی دانست. یکی از این نظر که باند اعدام کننده خواسته اعدام خسروی را اجماع خواست ملت ایران نمایش بدهد و از آن بعنوان یک هدیۀ اجرای عدالت در روز ملی ایرانیان به ملت آدرس بدهد. اما در سطح کلان تر گره زدن این اعدام با یک پیروزی ملی این تأثیر - برای نخبگان در کوتاه مدت و خوداگاه و جمع کردن حواس و تمکین؛ و برای تودگان زیر پوستی و بلند مدت و ناخودآگاه که انتظار زندگی نداشته باشند - را حامل است که پیروزی و مرگ در جمهوری اسلامی یک دوقلوی بهم چسبیده اند و مردم نباید منتظر زندگی پیروز باشند. زیرا هرجا پیروزی است فقط با مرگ معنا می یابد. یا...هو

بعد از تحریر: این خبر را هم بدهم که روحانی اختلاف دیدگاهش با خامنه ای را مجدداً - بلافاصله - با همان کلید واژه "بهشت" بیان کرده و در مقابل جملۀ چند روز پیش خامنه ای که گفته بود "حاکم اسلامی وظیفه دارد مردم را به بهشت ببرد" جمله ای با همان بهشت گفته و تأکید کرده که با زور و شلاق نمی توان و نباید مردم را به بهشت برد. فعلاً این تمایز گذاری بلافاصله و دقیق نظری یک پیشرفت است و مسلماً بزودی تاریخ مصرفش تمام خواهد شد و روحانی باید بهتر عمل کند.

پ.ن: محمود حاج عطار وکیل و حقوقدان امروز یکشنبه توضیح کوتاهی در مورد حکم داده (اینجا) که نشان می دهد تحلیلم دقیق بوده است. 

هراس رژیم از یک وبلاگ. حملۀ شریعتمداری به سایت بالاترین برای به اشترک گذاری این مقاله!



جناب یونسی عزیز؛ این جملۀ "آخوند و خاخام دست از سرتان بردارند" را بسط و ادامه بدهید لطفاً. خواهش می کنم.


1-   جناب علی یونسی مشاور قومیت ها ومذاهب رییس جمهور و در ادمۀ اصلاح طلبی ها مؤثر اخیرشان انتقادات تند و صریحی به صدا و سیما کرده اند در عدم همراهی با آرای ملت و رییس جمهور منتخب؛ و به صراحتی مورد نیاز فرموده اند که صدا و سیما در نقش اپوزیسیون دولت روحانی عمل کرده و حرکت می کند و کاملاً درست گفته اند. اما ایشان قبل از این و در همان کنیسۀ یهودیان در شیراز حرف مهمتری زده بودند که کمتر مورد تحلیل و توجه واقع شد. در حالیکه بنیان و بنیاد همۀ گرفتاری های امروز ایران و حتی جهان اسلام و چه می گویم که جهان بشریت از آن حرف نغز و راه گشای ایشان آبشخور دارد؛ و تا آن حل نشود، دنیا و در رأسشان مسلمانان نه به آرامش خواهند رسید و نه به رفاه دنیا و نه به سعادت اخرا. حرف یونسی که بسیار موجز و نمادین بود این بود که خطاب به یهودیان هموطن گفته بود: "اگر ما آخوندها و خاخام ها دست از سر شما ملت با هر رنگ و نژاد و دین و مذهب و تبار و قوم های مختلف برداریم؛ شما با همدیگر مشکلی ندارید و نخواهید داشت و در دوستی و سلامت زندگی خواهید کرد." (نقل به مضمون)

2- بدیهی است که ترجمۀ مفهومی حرف آقای یونسی عزیز این است که امور چگونه باشندگی مردمان در این جهان (حکومت) امری عرفی است و نه شرعی. و اگر شریعت (در قالب نمایندگان آن آخوند و خاخام و کشیش و کاهن و ...) بیشتر از سهم مذهب در عرف جامعه دخالت در سیاست و حکومت نکند - کما اینکه در اکثریت غالب کشورها و حکومت های امروز جهان نمی کند - اختلافات مذهبی و قومی و نژادی و غیر آن هم به حداقل ممکن می رسد، و انسان ها بسبب شأن عقلانیت و با تکیه و استفاده از عقل شان با کمترین تنش های اضافی تحمیل شده از سوی شریعت؛ در صلح و آرمش زندگی خواهند کرد. لذا بنظرم رسید که از محضر مبارک شان درخواست بکنم که این خط فکری ابراز شده شان را رها نکنند و نترسند از اینکه جنگ بالا بگیرد و وحدت جامعه بهم بخورد. چه ایشان بهتر از من می دانند که ایرانیان در تاریخ معاصر خودهیچگاه مثل امروز متفرق و از هم گسیخته و مختلف و چه می گویم متأسفانه حتی روردرو نبوده اند و این جز در سایۀ شوم دخالت مستقیم و سهم خواهی غیر متعارف شرع اسلام (فقیهان) در و از عرف و حکومت دنیوی بوقوع نپیوسته است.

3- نشانه های تشدید این جنگ مقدس (جمع کردن دست و پای شریعت از خیابان ها و زندگی روزمرۀ مردم) در جاهای دیگر هم بروز کرده و خوشبختانه دولت کریمۀ جناب روحانی بانی خیر شده که انشاءالله این جنگ بسیار بی رحم و خشن و زشت - اما ناگزیر - در حال تکوین و تکمیل نهایی است. و این امید را می دهد که بلکه خدای مهربان ایرانیان اینبار نیز دستش - و البته دست رحمانیت و نه مثل انقلاب اسلامی دست جباریت - خود را از آستین روحانیان و عمامه داران رسمی مذهب تشیع بیرون آورده بقصد یکبار دیگر زندگی و نشاط و وحدت و رفاه و توسعه و دلخوشی در سرزمین مقدس (ایران). ضمن اینکه مهمترین نشانۀ جنگ مقدس را در پاراگراف بعدی بشما خواهم آدرس داد؛ این بند را با این التماس تکراری خطاب به روحانی و یونسی تمام کنم که مبادا پاپس بکشید و خیانت بکنید به ملت قبل از تعیین تکلیف نتیجۀ نهایی. خواهش می کنم. ایران در حال نابودیست.

4- اما گذشته از ابقای ریاست احمدی مقدم و آن معاون جلادش رادان در سمت های فرماندهی نیروهای انتظامی که برخلاف سنت همیشگی تغییر دولت ها در 25 سال اخیر بوده، و خبر از لجاجت و سرسختی خامنه ای دارد در ادامۀ تحجر خشک؛ مهمترین مورد - که ورود نظامیان به صحنۀ نبرد سیاسی بود - را دیروز نشان داده بودم در سخنان غیر متعارف سید حسن فیروز آبادی در حمایت از دولت روحانی. و خوشبختانه خیلی سریع پاسخ گرفت از جبهۀ مورد خطابش در سپاه پاسداران. اما سپاه احتیاط کرد و بجای اینکه پاسخ مقام ارشد نظامی را ژنرال فرمانده سپاه (جعفری) بعنوان نظامی زیردست بدهد؛ موکول کرد به آخوند سپاه و نمایندۀ خامنه ای با نام آخوند سعیدی. سعیدی هم مثل روحانی و یونسی صریح جواب داده و بطور دقیق و درستی با دلایل متقن و قابل شناسایی؛ دولت روحانی را در حال سکولاریزه کردن - بخوان عرفی کردن - حکومت جمهوری اسلامی دانسته است (بیست شاخص دولت سکولار). حالا من چه اصراری دارم که حرف های مکتوم و استعاره های مفهوم سخنان دو طرف را به عریانی و خشونت واقعی که دارند ترجمه کنم تا آتش جنگ را شعله ورتر کنم هم معلوم است: به این علت مهم و بدیهی که حیات و ممات ایران بعنوان یک کشور و یک ملت جز در پایان این جنگ ناگزیر مشخص نخواهد شد. و هر روز که دیر شده ضرر کرده ایم و هر روز بازهم بیشتری که دیر شود ممکن است نابود شویم. با این افزوده که این جنگ مقدس نه صلح دارد و نه بازی برد - برد است. بلکه این یک جنگ مادر است و فقط باید برنده داشته باشد و بازنده. هر نوع آتش بس یا حتی کندی از سوی روحانیان عرفی (روحانی و یونسی و هاشمی و خاتمی و ...) خیانتی خواهد بود که کارنامۀ اعمال اشتباه و بضرر مردم آنان در گذشته را سنگینتر خواهد کرد. یا...هو

 نوشتۀ شریعتمداری برای تخطئۀ بالاترین و معرفی آن بعنوان سایت تولید محتوا. در حالیکه بالاترین فقط یک شبکۀ اجتماعی است و خودش در تعیین محتوا نقشی ندارد.

شبکه صهیونیستی: یونسی عزیز
این خط را رها نکن!
علی یونسی پس از ادای برخی اظهارات اپوزیسیون‌مآبانه، به دیدار برخی علما و مراجع در قم رفته است.
وی در حالی خود را دستیار ویژه رئیس‌جمهور در امور اقوام و اقلیت‌های دینی و مذهبی معرفی می‌کند که رسما چنین عنوانی را از رئیس‌جمهور دریافت نکرده و حتی برخی گزارش‌های موثق حاکی از بروز برخی نارضایتی‌ها نسبت به وی در دولت حکایت می‌کند.
به گزارش خبرگزاری رسا، یونسی در سفر به قم با شماری از مراجع و علما از جمله آیات شبیری زنجانی، جوادی آملی و موسوی اردبیلی دیدار و گفت‌وگو کرد. در هیچ یک از دیدارهای مذکور به خبرنگاران و عکاسان اجازه داده نشد تا از این دیدارها خبر و عکس تهیه کنند.
یونسی اخیرا ضمن حضور در کنیسه یهودیان در شیراز خواستار حذف آرم هلال‌احمر و جایگزینی آن با آرم سلطنتی شیر و خورشید شده بود؛ حضرت امام(ره) از این آرم سلطنتی با عنوان منحوس یاد کرده و همان اول انقلاب خواستار برچیدن آرم شیر و خورشید از سربرگ‌های دولتی شده بود.
یونسی که فرزند وی با فتنه‌گران مرتبط است همچنین مدعی شده بود حکومت بنی‌اسرائیل در موضوع همزیستی و مسالمت، به منطق اصلاح‌طلبان نزدیک شده است.
او همچنین به یهودیان گفته بود بعضی‌ها شب‌ها عزاداری می‌کنند و نماز صبح‌شان قضا می‌شود. یونسی همچنین با جمع زدن عملکرد خود با همه روحانیت مدعی شده بود: اگر ما آخوندها و خاخام‌ها دست از سر شما ملت با هر رنگ و نژاد برداریم، شما با یکدیگر مشکلی ندارید.
یادآور می‌شود نویسنده شبکه صهیونیستی بالاترین با استقبال از سخنان یونسی نوشت: «بدیهی است که ترجمه مفهومی حرف آقای یونسی عزیز این است که امور چگونگی باشندگی مردمان در این جهان (حکومت) امری عرفی است و نه شرعی. لذا به نظرم رسید که از محضر مبارک‌شان درخواست بکنم که این خط فکری ابراز شده‌شان را رها نکنند و نترسند از این که جنگ بالا بگیرد و وحدت به هم بخورد.(!)
بالاترین اقدام کسانی چون یونسی را «جنگ مقدس برای جمع کردن دست و پای شریعت از زندگی روزمره و خیابان» توصیف کرد.

۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

آقای روحانی؛ غرب لجباز نیست؛ بلکه حکومت ایران با ثبات نیست. و شما تعیین کننده نیستید!

kholousi-9.JPG

1- حسن روحانی در چین گفته است که خوشبین است که با غرب به توافق اتمی برسد و این خبر خوبی است. البته روحانی در زمینه های دیگری هم با آرامش یک رییس جمهور کشوری با ثبات و متعارف و بدون مشکل اضافه ظاهر شده و از این نظر نمره اش قبولی است و ایران به سیاستمدارانی با اعتماد بنفس و مسلط به وقایع کشورشان - اگر در عمل هم مسلط باشد - نیاز حیاتی دارد. اما رییس جمهور اسلامی در ادامۀ ابراز خوشبینی اش راجع به توافق با غرب اضافه کرده است که اگر در نهایت توافق حاصل نشود؛ نشان از لج بازی غرب دارد و الا جمهوری اسلامی با تمام حسن نیت مقدور دنبال حل مسأله است. معنای حرف درست روحانی این است که ایران بهر دلیلی - دلیلش مطلقاً مهم نیست - تصمیم قطعی گرفته است که سلاح اتمی را از دستور کارش خارج کند، و به این زودی هم دوباره فیلش یاد هندوستان نکند؛ و برنگردد به سیاست های صنایع نظامی استالینیستی تا کنون. روحانی اینجاست که می گوید: "پس چرا غرب این مقدار حسن ظن من و دولتم را جدی نمی گیرد، باور نمی کند و دنبال تخریب حداکثری در زیرساخت های اتمی  جمهوری اسلامی است". روحانی این را زیاده خواهی و نهایتاً لجبازی می داند.

2- در بدو امر حرف روحانی حرف درستی است. به این معنا که هم تصمیم به آشتی با غرب و حل مشکل هسته ای از سوی روحانی بسیار جدی است؛ و هم غرب و امریکا با هیچ حکومت دیگری اینقدر مشکوک و سخت گیر رفتار نکرده است تا کنون. و روحانی در اینجاست که با تعجب و تأسف گله و شکایت می کند که چرا غرب با این همه حسن نیت و تمایل من به ایجاد رابطه؛ همدلی و همراهی نمی کند. و این را در قالب لجبازی غرب مطرح کرده است. خب یک پاسخ ساده این است که غرب با توجه به گذشته و فعالیت های پنهان ایران و این کشمکش ده سالۀ اخیر نمی تواند به این سرعت و راحتی که روحانی انتظار دارد عمل بکند و حسن نیت روحانی در بیرون ریزی همۀ اسرار اتمی 40 سالۀ ایران را بپذیرد و روابط را عادی کند. این پاسخ یک پاسخ سیاسی کاملاً درست و موجهی است و همۀ مفسران و تحلیلگران و سیاستمداران هم بر درستی آن متفق هستند. البته در کنار و علاوه بر این دلیل فشار اسرائیل و دوستان امریکا و محافظه کاران داخل کنگره و سنای امریکا را هم تقویت کنندۀ این موضع سخت معرفی می کنند.

3- اما من اعتقاد دارم که این دلیل سیاسی و مربوط به رفتار ایران در گذشته علت اصلی لجبازی - بقول روحانی - و سختگیری غرب (مجموعۀ موافقان و مخالفان مذاکره با ایران و از جمله اسرائیل) نیست. بلکه علت اصلی این لجاجت و پافشاری یک علت فلسفی و مربوط به آینده است. بعبارت دیگر غرب روحانی را قدرت مؤثری در هیئت رهبری جمهوری اسلامی نمی داند که بخواهد با تکیه بر حسن نیت او و ارادۀ قطعی معطوف به آشتی او با دنیا؛ رفتار و سیاستش نسبت به ایران را تنظیم کند. بلکه غرب روحانی را سیاستمداری می داند که از سوی هستۀ مرکزی رهبری جمهوری اسلامی بعنوان ایلچی آشتی با غرب انتخاب شده - منظورم تلاقی ناگزیر انتخاب محدود مردم با رأس حاکمیت در ایران است و نه گماشته بودن روحانی در برابر خامنه ای - و قول هایش نمی تواند اعتبار استراتژیکی داشته باشد. غرب به روحانی سخت می گیرد که دندان زهری آیت الله ها و سپاهیان اطراف شان را در بیاورد. زیرا نه اینطرفی ها پنهان می کنند که می خواهند امپراطوری اسلامی تأسیس کنند و نه آنطرفی ها احمقند که ناگفته هم ندانند که خطر یک رژیم بی ثبات و ایدئولوژیک چه فاجعۀ وحشتناکی است برای دنیا. حتی بدون سلاح هسته ای.

4- محتمل است که پاسخ خود روحانی یا هوادارانش و یا حتی ایرانیان بی طرف بسیاری به ادعای من این باشد که اگر غرب اینقدر زیاد نگران است؛ پس واقعاً دارد در نگرانی افراط، و بقول روحانی لج می کند. زیرا نه رژیم آیت الله ها به این وحشتناکی و قادری است؛ و نه روحانی رییس جمهور در نقش تدارکاتچی. من اما ضمن قبول اینکه جمهوری اسلامی قادر به بالفعل کردن چنین خطری در آینده نیست و فاجعه را با ایجاد غیرمستقیم داعش و بوکوحرام و القاعده و مستقیم حزب الله تا همین الان هم ایجاد کرده و دنیا تا سال ها بعد از ازبین رفتن جمهوری اسلامی در ایران هم روی آرامش نخواهد دید. اما؛ معتقد نیستم که روحانی یک تدارکات چی نیست. آدرسش هم کاملاً سرراست است و آن نگاه به قدرت تأثیر گذاری اش در سیاست داخلی است.

5- آنچه که مسلم است روحانی با همۀ تلاشی که کرده نتوانسته تا کنون پالس مهمی از داخل ایران به خارج و از جمله غرب مذاکره کننده بفرستد که "من رییس جمهورم و عمل می کنم"؛ و شما ببینید که خط مشی من استراتژی جدید جمهوری اسلامی است و کسی را یارای مقابلۀ عملی با برنامه هایم نیست". او نه تنها نتوانسته در زمینۀ سیاسی مثل موضوع زندانیان سیاسی و حصر رهبران معترضان به رقبای خود روحانی هم! قدم بلندی بر دارد؛ بلکه در زمینه های خردتر مثل توقیف نکردن مطبوعات از سوی دادستانی و گشودن انجمن های صنفی از جمله مربوط به روزنامه نگاران و ده ها مورد مهم دیگر نیز بسیار منفعل بوده است. اما بیاییم به غرب بگوییم و او هم بما اعتماد کند و مته بخشخاش نگذارد و کمی فرصت بدهد به رییس جمهور تازه تا ثمرات اقداماتش را در آیندۀ نزدیک مشاهده کند. 

6- اما این را دیگر چگونه بغرب باید توضیح داد که هنرمندی به تعهد و محافظه کاری لیلا حاتمی را سکۀ یک پولش می کنند در تریبون های رسمی. و حتی از او شکایت قضایی می کنند، و هر مزخرفی را به این مجسمۀ وقار و پاکدامنی زن ایرانی نسبت می دهند؛ و معاون وزیر روحانی هم مدعی ایشان می شود و نمایندگان هتاک مجلس را هم علیه خانم حاتمی می شوراند. یا همین دختران و پسرانی که با همۀ احتیاط های لازم برای عدم عبور از خط قرمزهای عرف جامعه ویدیوهای ابتدایی شادی درست کرده اند را با آن فضاحت مثال زدنی می گیرند و شو برگزار می کنند و دنیا را به تأسف و تأثر وامی دارند - همین امروز تلویزیون کانال 5 انگلیس ایمیل زده بود بمن که با ویدیو مصاحبه بدهم به آنان راجع به همین موضوع و من قبول نکردم - آن وقت رییس جمهور روحانی درمقابل همۀ این اتفاقات و مسئولیت های حکومتی - او رییس جمهور است و مسئول کشور - دستور می دهد در حساب توئیتر منسوب بخودش - شبکه ای که برای دیگران مسدود است - نظر یک سال قبلش را - یعنی به این اتفاقات هم مربوط نیست! - توئیت انگلیسی بکنند که "شادی حق جوانان است". دست شما درد نکند جناب روحانی. غرب حالا چگونه و چرا باید حسن نیت شما را قدرت شما ترجمه کند و کوتاه بیاید آنوقت"! یا...هو

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

مخالفت با شادی و رنگ؛ پشت ذهن مذاکره کنندگان هسته ای: بیچاره ظریف!

خوشحالیم که سالم و آزادید. 

 به اندازه ای که دختر خودم را گاهی از وزرا آزاد کرده ام عصبی بودم از دیروز و اینک با شنیدن خبر آزادی بچه های هپی انرژی دوباره گرفتم برای یک کمک دیگر به جمهوری اسلامی آیت الله خامنه ای!

1- اینرا می دانم که در زمینۀ منکرات شرعی مثل حجاب و موسیقی و سینما و از این قبیل بیشتر از همۀ حوزه ها بهم ریختگی ایدئولوژیک وجود دارد بدلیل نبودن هیچگونه تعریف قطعی و شرعی و قانونی راجع به معروف و منکر اینها. لذا خوب می دانم که بهمین جهت دست - حتی - خامنه ای هم کاملاً باز نیست در مورد برخورد با این پدیده ها! و منکرات جزو حوزه هایی است که هر پاسبان و سردار و رادان و سربازی هم خودش اجتهاد شخصی می کند و به اجتهاد خودش عمل می کند. 

2- این هم الان دیگر کاملاً محرز شده که کشور ورشکست شده و دستور کار توافق با غرب بهرقیمتی و کم شدن تحریم ها از نظر خامنه ای هم قطعی و تأیید شده؛ و همۀ یاران و سردارن و اطرافیانش دارند سخت تلاش می کنند که پیاده نظام هوادار را قانع یا ساکت و در نهایت مهار کنند تا بتوانند نقشه های سبک تری از تقاضا و سنگین تری از تعهدات را آمادۀ دور بعدی مذاکرات کنند. لذاست که مخالفت با توافق با غرب و خوشحالان از شکست دور گذشتۀ مذاکرات تحویل گرفته نمی شوند و سعی بر بی اهمیت کردن آنان مریی است.

3- حالا قبل از اینکه گودرز بند 1 را به شقایق بند 2 وصل کنم به این گزاره هم توجه کنید: بد فهمیده شدن انسان غربی عموماً و سیاستمدار غربی خصوصاً فقط در بین سنتی ها نیست که رواج دارد و آنان انسان غربی را زیاده خواه و عیاش و بدون اخلاق و مادی و چه و چه می د انند و می شناسند. بلکه با کمال تأسف این بدفهمی در مورد مدرن های ایران هم تسری دارد. و بویژه هر موقع صحبت سیاستمدار غربی می شود طوری از منفعت محور بودن مطلق غربی ها - انسان های سیاسی منظورم است - حرف می زنند و توصیف می کنند که گویی غربی ها ربات هایی هستند بدون کمترین احساس و عاطفه و علایق دیگر؛ و فقط کوک شده اند که از منافع کشورشان با هر زور و ترفندی هم است دفاع زیاده خواهانه بکنند. در حالیکه مذاکره کنندۀ غربی هم قبل از سیاستمدار و دیپلمات بودن انسانی است مثل همۀ انسان ها و کلیۀ حس های زشت و زیبای موجود در فطرت دیگران را او هم دارد.

4- اینک فرض کنیم که مذاکرات دور بعدی هسته ای شروع شده و سیاستمداران دو طرف سخت مشغول چانه زنی بر مواضع منفعت محور کشورهایشان هستند. و مطلقاً حرفی از داخل ایران و حوادث حاصل شده در بین دو دوره مذاکرۀ قبلی و فعلی نه در متن و نه در حاشیه مطرح نشده و نیست. ضمن اینکه من بزرگنمایی کردم که اهمیت قضیه را روشنتر کنم و چنین فرضی محال است که مسایل داخل ایران حتی در حاشیه و هنگام استراحت هیئت ها و شده در قالب تیکه انداختن و طنز و شوخی هم مطرح نشود؛ ولی فرض محال را شدنی بگیریم و قبول کنیم که هیچ هیئتی و هیچ مذاکره کننده ای حرف و حدیثی غیر از دستور کار هسته ای مطرح نکرده و نکند. حالا ان سؤال اصلی و کلیدی که منظور من است چهره می کند: "آیا این دیپلمات های غربی طرف ما انسان هستند یانه؟ اخبار روز ایران را دنبال می کنند یانه؟ اینان حداقل احساسات و غرایز انسانی را دارند یا نه؟ اینان مثل همۀ انسان ها پس کله و ناخوداگاهی که مخزن تأثیرات بلند مدت ذهنی است را دارند یا نه؟ معلوم است که پاسخ هر چهار سؤال ذکر شده مثبت و بلی و دارند است.

5- پس اگر درایران واقعه ای مثل موضوع کاملاً غیر سیاسی و اخلاق حرفه ای مصافحۀ لیلا حاتمی زیبا و نازنین و ژاکوب 84 سالۀ فرانسوی تا آنجا مهم و رسانه ای و مورد نکوهش و تهدید و ... مجلس و دولت و حاضر و غایب و مسئول و نامسئول و ... قرار بگیرد. یا مثل موضوعی بسیار بی اهمیت تر از آن؛ ویدیو کلیپ هپی چند جوان دختر و پسر که فقط برای نشان دادن محیط قابل تحمل جامعۀ تحت حکومت روحانیان ساخته و منتشر کرده اند - نتیجه اش خواسته یا ناخواسته بنفع رژیم است - چنان باری از اعزام نیروهای ویژه و دستگیری و آن شوهای مهوع و واقعاً زجرآور تلویزیونی را باعث شود که تیتر یک روزنامه ها و رسانه های معتبر غربی و جهانی شوند هر دو مورد؛ آیا در ذهن و عاطفه و احساس این دیپلمات های غربی مذاکره کننده - بعنوان یک انسان و نه سیاستمدار - اثر نمی گذارد؟ و آیا آنان این کلۀ پر از تنفر از این حرکت رژیم را با خودشان به جلسه نمی آورند؟ و آیا در هنگام بده بستان های سیاسی این نفرت جدید سرسختی و آشتی ناپذیری بیشتری را تحمیل نمی کند؟ خب معلوم است که می کند. و دیپلمات - تحت تأثیر عمل وحشی رادان و پاسبان هایش - علاوه بر وظیفۀ اصلی اش که اظهار و دفاع از منافع تعریف شده است؛ این منافع را در حس وعاطفۀ منفی و نفرت خودش هم می پیچد و غلیظ تر می کند که توافق با چنین حکومتی ضد زندگی و با این سبعیت رفتاری در قرن 21 میلادی حاصل نشود.

6- بنابراین هم به خامنه ای توصیه می کنم که بیشتر و بهتر مراقب باشد و نگذارد اینقدر جوان ها را اذیت و تحقیر کنند. و هم به روحانی عرض می کنم که اگر هم دستت در این حوزه کاملاً بسته است سعی کن خامنه ای را هشیار کنی که بدبخت داری با دست معیوب خودت گور حفظ نظام از اوجب واجبات است را می کنی. و از او بخواه که جلو این اراذل و اوباش را بگیرد از حمله های بوکوحرامی به بچه ها! بیچاره ظریف که کثافت کاری رادان را او باید سرخ و سفید بشود و تاوان پس بدهد از جنبۀ شخصی. حالا توافق و سیاست و منفعت به جهنم! یا...هو

جناب یونسی عزیز؛ این جملۀ "آخوند و خاخام دست از سرتان بردارند" را بسط و ادامه بدهید لطفاً. خواهش می کنم.

خدا نگهدارتان بچه ها. نگران نباشید کارتان 
عالی بود و هزینه اش کم خواهد بود.
 
1-   جناب علی یونسی مشاور قومیت ها ومذاهب رییس جمهور و در ادمۀ اصلاح طلبی ها مؤثر اخیرشان انتقادات تند و صریحی به صدا و سیما کرده اند در عدم همراهی با آرای ملت و رییس جمهور منتخب؛ و به صراحتی مورد نیاز فرموده اند که صدا و سیما در نقش اپوزیسیون دولت روحانی عمل کرده و حرکت می کند و کاملاً درست گفته اند. اما ایشان قبل از این و در همان کنیسۀ یهودیان در شیراز حرف مهمتری زده بودند که کمتر مورد تحلیل و توجه واقع شد. در حالیکه بنیان و بنیاد همۀ گرفتاری های امروز ایران و حتی جهان اسلام و چه می گویم که جهان بشریت از آن حرف نغز و راه گشای ایشان آبشخور دارد؛ و تا آن حل نشود، دنیا و در رأسشان مسلمانان نه به آرامش خواهند رسید و نه به رفاه دنیا و نه به سعادت اخرا. حرف یونسی که بسیار موجز و نمادین بود این بود که خطاب به یهودیان هموطن گفته بود: "اگر ما آخوندها و خاخام ها دست از سر شما ملت با هر رنگ و نژاد و دین و مذهب و تبار و قوم های مختلف برداریم؛ شما با همدیگر مشکلی ندارید و نخواهید داشت و در دوستی و سلامت زندگی خواهید کرد." (نقل به مضمون)

2- بدیهی است که ترجمۀ مفهومی حرف آقای یونسی عزیز این است که امور چگونه باشندگی مردمان در این جهان (حکومت) امری عرفی است و نه شرعی. و اگر شریعت (در قالب نمایندگان آن آخوند و خاخام و کشیش و کاهن و ...) بیشتر از سهم مذهب در عرف جامعه دخالت در سیاست و حکومت نکند - کما اینکه در اکثریت غالب کشورها و حکومت های امروز جهان نمی کند - اختلافات مذهبی و قومی و نژادی و غیر آن هم به حداقل ممکن می رسد، و انسان ها بسبب شأن عقلانیت و با تکیه و استفاده از عقل شان با کمترین تنش های اضافی تحمیل شده از سوی شریعت؛ در صلح و آرمش زندگی خواهند کرد. لذا بنظرم رسید که از محضر مبارک شان درخواست بکنم که این خط فکری ابراز شده شان را رها نکنند و نترسند از اینکه جنگ بالا بگیرد و وحدت جامعه بهم بخورد. چه ایشان بهتر از من می دانند که ایرانیان در تاریخ معاصر خودهیچگاه مثل امروز متفرق و از هم گسیخته و مختلف و چه می گویم متأسفانه حتی روردرو نبوده اند و این جز در سایۀ شوم دخالت مستقیم و سهم خواهی غیر متعارف شرع اسلام (فقیهان) در و از عرف و حکومت دنیوی بوقوع نپیوسته است.

3- نشانه های تشدید این جنگ مقدس (جمع کردن دست و پای شریعت از خیابان ها و زندگی روزمرۀ مردم) در جاهای دیگر هم بروز کرده و خوشبختانه دولت کریمۀ جناب روحانی بانی خیر شده که انشاءالله این جنگ بسیار بی رحم و خشن و زشت - اما ناگزیر - در حال تکوین و تکمیل نهایی است. و این امید را می دهد که بلکه خدای مهربان ایرانیان اینبار نیز دستش - و البته دست رحمانیت و نه مثل انقلاب اسلامی دست جباریت - خود را از آستین روحانیان و عمامه داران رسمی مذهب تشیع بیرون آورده بقصد یکبار دیگر زندگی و نشاط و وحدت و رفاه و توسعه و دلخوشی در سرزمین مقدس (ایران). ضمن اینکه مهمترین نشانۀ جنگ مقدس را در پاراگراف بعدی بشما خواهم آدرس داد؛ این بند را با این التماس تکراری خطاب به روحانی و یونسی تمام کنم که مبادا پاپس بکشید و خیانت بکنید به ملت قبل از تعیین تکلیف نتیجۀ نهایی. خواهش می کنم. ایران در حال نابودیست.


4- اما گذشته از ابقای ریاست احمدی مقدم و آن معاون جلادش رادان در سمت های فرماندهی نیروهای انتظامی که برخلاف سنت همیشگی تغییر دولت ها در 25 سال اخیر بوده، و خبر از لجاجت و سرسختی خامنه ای دارد در ادامۀ تحجر خشک؛ مهمترین مورد - که ورود نظامیان به صحنۀ نبرد سیاسی بود - را دیروز نشان داده بودم در سخنان غیر متعارف سید حسن فیروز آبادی در حمایت از دولت روحانی. و خوشبختانه خیلی سریع پاسخ گرفت از جبهۀ مورد خطابش در سپاه پاسداران. اما سپاه احتیاط کرد و بجای اینکه پاسخ مقام ارشد نظامی را ژنرال فرمانده سپاه (جعفری) بعنوان نظامی زیردست بدهد؛ موکول کرد به آخوند سپاه و نمایندۀ خامنه ای با نام آخوند سعیدی. سعیدی هم مثل روحانی و یونسی صریح جواب داده و بطور دقیق و درستی با دلایل متقن و قابل شناسایی؛ دولت روحانی را در حال سکولاریزه کردن - بخوان عرفی کردن - حکومت جمهوری اسلامی دانسته است (بیست شاخص دولت سکولار). حالا من چه اصراری دارم که حرف های مکتوم و استعاره های مفهوم سخنان دو طرف را به عریانی و خشونت واقعی که دارند ترجمه کنم تا آتش جنگ را شعله ورتر کنم هم معلوم است: به این علت مهم و بدیهی که حیات و ممات ایران بعنوان یک کشور و یک ملت جز در پایان این جنگ ناگزیر مشخص نخواهد شد. و هر روز که دیر شده ضرر کرده ایم و هر روز بازهم بیشتری که دیر شود ممکن است نابود شویم. با این افزوده که این جنگ مقدس نه صلح دارد و نه بازی برد - برد است. بلکه این یک جنگ مادر است و فقط باید برنده داشته باشد و بازنده. هر نوع آتش بس یا حتی کندی از سوی روحانیان عرفی (روحانی و یونسی و هاشمی و خاتمی و ...) خیانتی خواهد بود که کارنامۀ اعمال اشتباه و بضرر مردم آنان در گذشته را سنگینتر خواهد کرد. یا...هو



این هم مطلق زیبایی مدرن: برلوسکونی تریلیاردر و نخست وزیر موفق ایتالیا در حال رفتگری بمجازات فرار مالیاتی:

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

به جوانمرد پرتغالی ایمان بیاوریم. کیروش ما را به دور دوم جام جهانی می برد! دلایل


 کارلوس کیروش پرتغالی اینقدر پرنام و خوشنام است در فوتبال جهان که صعود یا عدم صعود ایران بمرحلۀ دوم جام جهانی برزیل چیزی به ارزش های مادی و معنوی او افزوده یا از او کم نکند. اما این مرد چشم سبز با اصلیت افریقایی چنان خودش را تکه پاره می کند برای آماده کردن تیم ملی ایران که گویی حیات و مماتش در گرو کامیابی تیم ایران است. با فدراسیون در می افتد، با باشگاه ها کلنجار می رود، سفر می رود، بازیکن ایرانی پیدا می کند، برای اولین بار در تاریخ ایران توصیه نمی پذیرد، چنان رییس و رفیق و سخت گیر و منضبط و بی گذشت و خوش برخورد و مسئولیت پذیر و صادق و مخلص است با شاگردانش که همه یکصدا فریاد می زنند که ایران موفق می شود زیرا کارلوس کیروش سرمربی اش است. خب وقتی همه با هم آواز کری به این هماهنگی و زیبایی می خوانند؛ چرا باید من شک کنم که؛ کارلوس کیروش همان اصل جنسی است که فوتبال ما نیاز داشت و یافت: مدرن؛ کاریزماتیک، فروتن، خودپسند، معمتد بنفس، یک کلام، مهربان، گران قیمت، پرکار، بدون ادا، هدفمند، روانشناس، جامعه شناس و .... تنها سرمربی بعد از انقلاب فوتبال ملی که خودش را بزرگتر و مهم تر از تیمش و فوتبال ایران نمی داند. و از آن هم مهمتر هنوز نخواسته ضرب المثل معروف مان را که مربیان دیگر در همان بدو ورود حفظ بودند یاد بگیرد: "چرا من کاسۀ داغ تر از آش بشوم". و من بصداقت شهادت می دهم که پروفسور کیروش مطلقاً تسلیم بی بند و باری و باری بهرجهتی و حالا یکطوری می شود و زیاد جوش نزن و ... سیستم علی اصغری فوتبال ما که برگرفته از سیستم شترگاوپلنگی کشورمان است نشد. و گفت و گفت و گفت؛ و خواست و خواست و خواست؛ و سماجت کرد و سماجت کرد و سماجت کرد؛ تا اگر به صد درصد خواسته هایش جهت آماده سازی تیم نرسید به 90 درصدش برسد و رسید.

1- او می خواست تیمش را زودتر در اختیار بگیرد که بدن های ضعیف نفرات شاغل در فوتبال داخل ایران تیمش را به استانداردهای جهانی نزدیک کند که 80 درصد موفق شد در اردوی افریقای جنوبی. 

2- او می خواست که تیمش را ستاره کند اگر مجبور باشد همۀ ستاره های خود برتر بین و نق زن و تیم بهم زن تیمش را کنار بگذارد که گذاشت. مجیدی با سنش رفت، رحمتی و عقیلی با حماقتشان، کریمی را در کنار مهدوی کیا و دایی برترین معرفی کرد که سن و سالی داری تو دیگر و او هم رفت، جباری می دانست که مرد میدان تمرین و انضباط کیروش نخواهد شد و رفت و کیروش همه اش خندید و یک آخ هم نگفت و گفت: بسلامت. حالا او یک تیم ستاره دارد در مقابل ادعای کسانی که تیم ایران را بی ستاره می دانند. 

3- خوش شانس هم است کیروش مثل بازی مقابل کرۀ جنوبی در کره. پس شانس یارش شد و نسلی از بازیکنان ایرانی تبار از فرزندان آوارگان نخبه در خارج از ایران چهره کردند و کی روش تیز همه را شناسایی کرد و لابی کرد و دعوت کرد و آورد به اردوی ایران. دژاگه و قوچان نژاد و بیت آشور و داوری و ... این تیپ بازیکنان بودند در کنار آنانی که از داخل به خارج رفته اند و بازی می کنند مثل جهانبخش و آزمون و شجاعی و .... شانسش کجا بود؟ در اینجا که نیمی از بازیکنان اصلی تیم ملی را این بازیکنان تشکیل می دهند که هم بدن های آماده و هم تجربۀ بین المللی و مهمتر از همه فرهنگ مدرن و حرفه ای دارند؛ و این فرهنگ و آن آمادگی را با بازیکنان داخلی به تبادل و اشتراک می گذارند. چرا مهم است؟ برای اینکه فوتبال داخلی فاسد و تنبل و زیاده خواه و منم منم است و فرهنگ هیئتی حاکم بر شئون کشور فوتبال را هم شامل شده و بازیکنان داخلی از کمترین استانداردهای انضباط و تلاش و تعهد و مسئولیت پذیری تهی شده اند. لذا این نواقص را فرهنگ مدرن بازیکنان از فرنگ آمده به تیم ترمیم کرده و می کند.

4- گفتم که کیروش خودش را وقف تعهدش و تیمش کرده و نان حلال - برعکس حاکمان مان که نان حرام می خورند - سر سفرۀ خانواده اش برده از ایران. حالا شما این برکت یکدلی سرمربی را بگذارید در کنار تلاش و کوشش خودش و بازیکنانش و آخرش هم یادتان بیاورید که کیروش شانس - بخوان خدا با اوست - هم دارد؛ می توانیم با خیال راحت و مشتاق منتظر خبرهای خوب و خوش از سرزمین قهوه و رقص و فوتبال باشیم تا کمتر از یک ماه دیگر. جو گیری در کار نیست. تازه نتوانستم همۀ خوبی های کیروش را تصویر کنم و الا بضرس قاطع می گفتم که بعد از آرژانتین شانس دوم صعود از گروهمان هستیم. اما حالا احترام می گذارم به رقبا و می گویم که ما و نیجریه و بوسنی هر سه شانس برابر داریم برای صعود. و من انتظار دارم که حمیت ایرانی بعلاوۀ اغوای بازارهای جهانی برای نفرات داخلی و تیم های بهتر برای نفرات خارجی و البته بخاطر گل روی سرمربی بچه ها بهترین بازی هایشان را بنمایش خواهند گذاشت و یک جشن خیابانی پرو پیمان هدیه خواهند داد به جوانان پیر شده و محروم همسن و سال شان در داخل ایران بکوری چشم اخوندان! یا...هو 

بعد از تحریر: و بی انصافی است که حرفی از کفاشیان رییس نزنم. و نگویم که با همۀ ایرادات سیستمی و بی نظمی و الله بختکی جاری؛ لبخند و خوش رویی و روابط عمومی کفاشیان یاری دهنده بوده به مدیریتش و نباید از زحمات او در راه هر آنچه کیروش و دیگران کرده اند و می کنند به سادگی گذشت و خداقوت نگفت.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

شریعتمداری پنهان شده؛ فیروز آبادی سنت شکسته. مسئولیت روحانی سنگینتر شده!


امروز اتفاقات همزمانی افتاده که تحلیلش خیلی آسان نیست و باید کمی بیشتر تأمل کرد. اما این تحلیل مقدماتی را می نویسم تا علائم بازهم بیشتری نمایان شود و ببینیم چقدر سود و زیان دارد.

1- حسین شریعتمداری که دیروز هم سرمقالۀ کیهان را با یک تیتر بسیار رادیکال نوشته بود در خوشبختی از شکست مذاکرات هسته ای؛ امروز هم مجبور شده سرمقاله را خودش بنویسد در مقابله با آزادی خواهی رسانه ای روحانی (اینجا). اما چون سنت کیهان است که شریعتمداری هیچگاه بیشتر از یک سرمقاله در هفته یا چهار روز فاصله ننویسد و خواسته این سنت روزنامه را حفظ کند و بحرانی بودن جبهۀ خودشان را علنی نکند؛ سرمقالۀ امروز کیهان را بعنوان یادداشت میهمان و با امضای مستعار نوشته است. تیتر سرمقاله حقوقی و راجع به قانون گرایی است. اما در متن مقاله نتوانسته است بغیر از استناد به تفکیک قوا و اصل 57 به دستاویز دیگری استناد بکند. و بویژه حرفی از نهاد من درآوردی و غیرقانونی شورای عالی فضای مجازی که بدستور فراقانون خامنه ای تشکیل شده است نزده است. زیرا می داند که غیرقانونی و زیاده خواهی خامنه بوده و استناد به آن عین بی قانونی است. لذا خیلی سریع از قانون گذشته و رییس جمهور را - مرتب هم محترم خطابش می کند - بباد تمسخر و استهزا و اقتصادت کو؟ گرفته و نهایتاً با نوکر کدخدای جهان معرفی کردنش نوشته اش را تمام کرده است. نکتۀ جالب دیگر راجع به نوشتۀ شریعتمداری انتخاب نام مستعار "احمد شفیعی پور" است که ترکیبی از نام پیامبر و شفاعت اخروی اوست و خواسته بروحانی اخطار کند که این آخرین تلاش "پور" (نماینده و پسر) شفاعت پیامبر است جهت نجاتش از خشم و قهر تندروان ایدئولوژیک و باید توبه کند سریع.

2- در سوی دیگر اما رییس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی حسن فیروز آبادی سخنان سیاسی بسیار تندی علیه مخالفان روحانی بر زبان رانده (اینجا) که هم از جهت اینکه او بندرت حرف سیاسی آشکار می زند؛ و هم از جنبۀ رادیکال بودن آن و سه دیگر از جهت غیر پیش بینی بودن آن در نزدهمۀ تحلیلگران - او را بطور سنتی در جبهۀ مخالفان یا حداقل عدم موافقان روحانی قرار می دهند - بسیار شوک آور و مهم بوده است. فیروز آبادی حتی مشخصاً و رسماً قبول کرده است که بسیاری از رسانه ها وابسته به نیروهای مسلح هستند و هم مهمتر اینکه آن ها را تهدید به برخورد کرده اگر از تخریب روحانی دست برندارند. اینکه حرف فیروز آبادی چقدر برد دارد و ممکن است در تعدیل فضای رسانه ای  بنفع روحانی کمک کند را خیلی مطمئن نیستم. اما اینکه حرف او وزنه ای به سود روحانی هست و خواهد بود هم شکی ندارم. لذا فقط گمانه زنی می کنم که حرف امروز فیروزآبادی از چه آبشخورهایی می تواند برخاسته باشد و چرا؟

الف- اینکه فیروزآبادی از جبهۀ "شریعت" خامنه ای به جبهۀ "عرفیت" روحانی تغییر مسیر داده باشد که احتمالش مطلقاً صفر است.

ب- اینکه اوضاع کشور چنان وخیم است که در یک توافق و دستور از سوی خامنه ای تصمیم به بازگذاشتن دست روحانی گرفته اند تا توافق با غرب را و سبک تر کردن تحریم ها را بخطر نیاندازند. ممکن است اما احتمالش بالا نیست. زیرا قبلاً هم گفته ام برای جبهۀ ایدئولوژیست ها مذهب سنتی و متحجر اهمیت بنیادین دارد و آن را جز در یک جنگ خانمان برانداز معاوضه نخواهند کرد. چون دوام و قوام شان در قدرت فقط و فقط در گرو همین ایدئولوژی محوری است.

پ- اتاق فکر گروه خامنه ای و فیروز آبادی و تندروان مذهبی از رادیکال شدن های فزایندۀ این روزهای اخیر روحانی ترسیده اند. آنان می دانند که فعلاً از نظر افکار عمومی در حضیض مطلق هستند و قدرت جلوگرفتن از پیشروی روحانی را ندارند. لذا تصمیم گرفته اند که تا روحانی از این هم تندتر و رادیکال تر نشده با فرستادن پالس های مهربان او را وادار به توقف داوطلبانه کنند. این احتمال قویترین احتمال موجه در بین گزینه هاست. زیرا روحانی هم نه خواست و نه توان ریسکش را دارد که کم کم تبدیل به اپوزیسیون آیت الله خامنه ای بشود و احتمال اینکه تندروی های اخیرش را متوقف کند هست.

ت- عوامل عاطفی و زیاده روی های کثیف جبهۀ - واقعاً دیگر خودسر - هواداران و سپاه - تحت نام حمایت از خامنه ای - خودشان را هم به وحشت انداخته و نمی خواهند روحانی را بسرحد دیوانگی و لاجرم استعفای وزرا و دولتش ناراحت و در تنگنا قرار بدهند. این عواملی که گفتم کمک کننده بوده که به گزینۀ سوم برسند و از در آشتی با روحانی در بیایند. بویژه کارهایی مثل فیلم های سریالی "من روحانی هستم" یا گذاشتن دوربین مخفی در تعقیب وزرای روحانی که حتی توانسته است از میز شام ظریف در وین فیلم بگیرد بهوای پیدا کردن نقطه ضعف شرعی؛ در تصمیم به تعدیل مخالفان روحانی اثر قطعی داشته است.

3- البته محسنی اژه ای هم در سوی دیگر همان خط و نشان سرمقالۀ شریعتماری را پررنگ کرده در اینکه روحانی حق ندارد مصوبات کمیتۀ "تعیین مصادیق مجرمانۀ فیلترینگ" تحت ریاست قوۀ قضائیه را نادیده بگیرد هم جزو خبرهای نسبتاً مهم بوده؛ اما مهم این است که ببینیم روحانی چه واکنشی به این تغییرات عمده در صحنۀ سیاسی نشان خواهد داد. روحانی دو راه انتخاب دارد که یکی بسوی کمی خوشبختی و دیگری بسوی زیادی بدبختی خواهد رفت و او براه سوم خواهد رفت:

الف- روحانی فارغ از انگیزۀ فیروزآبادی، از موقعیت پیش آمده استفاده کند و برخی از وعده های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی وعده داده اش در انتخابات و تکرار کرده اش در چند روز گذشته را عملیاتی کرده و اراده اش به تغییر را به باور رأی دهندگانش ارتقاء بدهد.

ب- روحانی خام این پالس محبت نظامیان قرار گرفته و مجدداً برگردد بهمان مواضع منفعل و خنثای تا قبل از ماه اردیبهشتش و اجازه بدهد مارهای کرخت شده و گیج مجدداً بیدار شده و با سازماندهی و تجدید قوای بیشتر بیایند و زمینگیرش کنند.

پ- حدس خودم این است که روحانی الف و ب را انتخاب نخواهد کرد و بازهم به اعتدال و ایستادن نامتعادل در مرز مشترک دو راه کار بالا راغب تر خواهد شد.

4- اگر روحانی راه الف را انتخاب می کرد/ بکند همه هورا می کشیدیم و من هم دربست حمایتش می کردم /خواهم کرد. اما اگر روحانی راه دوم را انتخاب کند و برگردد به انفعال و روضه خوانی؛ طبیعی است که ناراحت خواهیم شد و من هم با تمام استعدادم مخالفت خواهم کرد. در صورت انتخاب راه میانه و بلاتکلیف فعلاً نمی شود گفت که چقدر به ضرر یا سود ایران خواهد بود و باید بعد از مشخص شدن واکنش روحانی و اندازۀ عملی مدرنیته یا سنت در رفتار و گفتارش خوشحالی و نارحتی از سویی و پشتیبانی یا مخالفت و انتقاد از جانب دیگر را اندازه بکنیم. یا...هو

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

در ستایش مسیح علی نژاد (2 ): برای سپاس بخاطر تلاش هایش!



1-شیفتۀ شخصیت خودساخته اش هستم؛ و زیرکی اش؛ و عملگرا بودنش؛ و پویایی اش؛ و پشتکارش. خانم مسیح علی نژاد را می گویم. یک دختر رشد یافته در یک خانواده و محیط کوچک و مذهبی در روستایی در مازندران که پدری حزب اللهی و سرسپردۀ رژیم هم مزید بر علت بوده در محدودیت های عام زنان اولاً، خانواده های مذهبی ثانیاً، روستاهای کوچک ثالثاً و... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. حالا این خانم جوان در کمتر از ده سال همۀ آن محدودیت ها را - به ارادۀ شخصی خویش و بدون هیچگونه رانت - پشت سر گذاشته سهل است بلکه در بهترین دانشگاه های جهان در بریتانیا تحصیل می کند و در همان حال لحظه ای را هم تلف نمی کند در پرداختن به حرفه اش خبرنگاری. و تازه همیشه هم سوژه های گُنده و بکر شکار می کند در چهار گوشۀ جهان. پس نقداً و ابتدا درود به او.

2- مسیح علی نژاد یک نابغۀ خبرنگاری و یک استعداد نویسندگی فوق العاده نیست و اگر هم باشد هنوز راه بسیار دارد برای طراز جهانی شدن در این حرفه. اما گفتم که او بلد است فعل خواستن را چگونه صرف کند و رؤیاهایش را از قوه بفعل تبدیل کند و چه الگوی خوبی است برای زنان و بویژه مردان ایرانی که باید حرکت کرد. باید تغییر کرد. باید هدف را تعقیب کرد. باید تلاش کرد و پشتکار داشت و خستگی ناپذیر بود و البته باید رؤیای موفقیت بزرگ داشت. از نگاه روزنامه نگار "سیاسی - حزبی"اش یکبار انتقاد کرده بودم در هنگامی که با نیک آهنگ کوثر در تلویزیون بی بی سی چالش می کرد. و آن زمانی بود که مسیح هنوز در حال و هوای روزنامه های سیاسی اصلاح طلبان مذهبی در داخل ایران بود و جنبش سبز هنوز تنفسی زنده تر و عینی تر داشت و علی نژاد در محدودۀ سایت هایی مثل جرس منجمد شده بود. راستش نگران بودم که مثل خیل دیگر روزنامه نگاران ناموفق در اینطرف آب چنان دیر بپاید بپای "سیاسی - مذهبی" بودن که ظرفیت هایش حرام شود. کما اینکه مدتی نزدیک یکسال را هم در همین حال و هوا فقط وبلاگ نویس شد در مصاحبه و خاطره از بچه های مظلوم سبز شهید و زندانی که البته مأجور بود و است ولی منافاتی با فعالیت های حرفه ایش نباید داشت و ندارد؛ و او باید خودش را زندانی یک تفکر نمی کرد. که نکرد.

3- توصیف بالا از مسیح علی نژاد را در 16 دی ماه 1390 خورشیدی و بمناسبت مصاحبه اش با رضا پهلوی نوشته بودم تحت همین عنوان "در ستایش مسیح علی نژاد". حالا که می خواهم توصیف بهتری از علی نژاد بدهم در دو سال ونیم گذشته؛ می بینم که واژه ها محدود است برای تمجید کافی؛ غیر از اینکه اضافه کنم که خبرنگار جوان رشد بسیاری کرد و شد اگر نه تنها - حداقل - یکی از معدود خبرنگاران مستقل و موفق ایرانی که تحت هیچ بیرقی نرفته غیر از تلاش و پشتکار و ابتکار خودش؛ و حتی تاریخ هم فراموش نخواهد کرد که این دختر دهاتی مذهبی دیروز چگونه یکتنه می تازد بر تارک روزنامه نگاری کنجکاو و یاریگر جامعۀ مدنی مدرن ایران. و چه سماجت مقدسی دارد در گرفتن مصاحبه و گزارش و پیام رسانی از داخل ایران. چه در سطح معترضان و شهیدان و مفقودان و ستم دیدگان منتقد و مخالف؛ و چه در سطح عواملی از رژیم که بهر ترفندی است گیرشان می اندازد و وادارشان به گفتن - گاهی در حد اعتراف - از سویۀ قدرت حاکم می کند برای نمایاندن تناقض ها و ظلم هایشان.

4- راستش وقتی صفحۀ مجازی آزادی های یواشکی زنان را دیدم و ذهن به ستایشش گشودم نمی دانستم ابتکار و فکر اولیه از مسیح بوده است. اما حالا که متوجه شده ام اینکار بسیار لازم و خوب کار او بوده ناچار از تعظیم دوباره شدم به محضرشان تا بداند که اگر دنیای مدرن هم اینقدر تمیز نیست که بهترین جایزۀ خبرنگاری اش را به او بدهد بعنوان واقعی خبرنگار مستقل؛ در عوض من هموطنش فراموش نمی کنم که مسیح علی نژاد حق بزرگی بگردن ایران و زنان ایران دارد - همیشه یادمان باشد که مسیح از بسته ترین تفکر زنانه می آید و کارش تأثیر دو چندان دارد در بچه های گرفتار دگم مذهب -. نه از جهت همین صفحۀ مجازی بلکه بخاطر خستگی ناپذیر بودنش در عرصۀ خبر و اطلاع رسانی و رفتن بزوایای تاریک و آدم کسی نشدن و به ایدئولوژی سر خم نکردن و در تکاپوی دایم بودن و بیشتر یاد گرفتن و دنیا را بچالش "بیا جلو من حریفتم جوجه" گرفتن و الگو شدن برای انانی که هر سکتۀ کوچکی در زندگی شان را سدی موجه می کنند برای درماندن و درماندگی! مرسی مسیح. یا...هو


مهم نیست از کجا می آید. دست فرمان جدید روحانی را دوست دارم. چون مقصدش ایران است.



1- همانطور که از سخنان روحانی در آخرین گزارش تلویزیونی اش به مردم تشخیص دادم و به شما نوید دادم که روحانی تغییر ادبیات داده و از حالت ادبیات انفعالی به ادبیات تهاجمی روی آورده و نشانه هایش را در حرف های بعدی خودش و مشاوران ارشدش نشان دادم. امروز هم روحانی در مقولۀ بسیار بسیار مهم فرهنگ و رسانه و ارتباطات حرف زده و حرف هایش بطور دقیقی مقابله جویانه و هل من مبارز طلب بود در برابر تحجر مذهب سنتی. بویژه که او مشخصاً از منبر بعنوان یک ابزار ابلاغ پیام یکطرفه توسط روحانیان نام برده و عمرش را پایان یافته بیان کرده. البته ممکن است در دوران اصلاحات و از زبان خاتمی هم چنین کلماتی شنیده باشیم - من مشخصاً نام بردن از منبر یادم نمی اید - اما فرق حرف روحانی با خاتمی در این است که روحانی وجهۀ روحانیت بیشتری دارد در حوزۀ سنتی مذهب و زمانه ای که حرف می زند بسیار متفاوت است از زمان خاتمی که فقه سنتی دست بالا را داشت و جمهوری اسلامی بفلاکت امروز نرسیده بود.

2- همۀ حرف من هم در این وبلاگ بیشتر از یک کلمه نبوده است. ریشه های بدبختی 35ساله در نگاه فقهی و سنتی به مذهب است و برای درمان آن اولین اقدام "موضوع روز" کردن این فساد ایدئولوژیک و آوردنش به صحنۀ عمومی و کشاندن به افکارنخبگان و بحث راجع به آن هاست. حالا روحانی در مدت یک ماه گذشته سه موضوع زن و فرهنگ عامه و ارتباطات را بمیدان منازعه کشانده و این امر بسیار مبارکی است. نشان درست بودن هدف گیری روحانی هم اینکه: چه آنجایی که روحانی راجع به زنان گفت و چه هنگامی که یونسی راجع به اقلیت ها و شیر و خورشید گفت و خلاصه که هر موقع دولت بغیر از اقتصاد و معیشت حرف دیگری زد ورق پاره های انبوه جناح ایدئولوژیک پر شد از ناله و وااسفا که: "آقای رییس جمهور و دولتش حاشیه درست می کند و مسایلی که ابداً درد مردم نیست را مطرح می کند که نیاز و خواست اصلی مردم و ناکارآمدی خودش را که اقتصاد و معیشت است پنهان کند." منظورم این است که هر وقت روحانی طرفش را رهبر و مراجع سیاسی و بقیۀ اعضای متحجر الیگارشی انتخاب می کند عملۀ مطبوعاتی این قوم بر می آشوبند که چرا روحانی جوجه های مرید را دور زده و رفته سراغ مرادهایشان. و روحانی باید یادش باشد که هدفش کمتر از خامنه ای و مصباح نباشد در میدان مبارزه و خودجوش ها را رها کند.

3- حرف های روحانی در مورد مسایل مربوط به ایدئولوژی و مبانی فلسفی حکومت  روحانیون زلزلۀ جدیدی را ایجاد خواهد کرد اگر با همین تواتر و توالی تکرار کند و توی مغز متحجرین حوزه بکوبد و ناچارشان کند بیایند وسط بحث و گفتگو. این حرکت روحانی اگر تداوم یابد از هر عمل سیاسی مقطعی با ارزش تر است زیرا این دست فرمانی که روحانی دست گرفته دقیقاً به مقصد عرفی تر کردن حکومت است و بدیهی است که آزادی های منطقی سیاسی هم پیامد بلافصل این حرکت ریشه ای خواهد آمد. خسته نباشید می گویم به او و منتظرم که از هر تریبونی استفاده کند برای کوچاندن تحجر مذهبی از پیش پای جوانان. مچکرم. یا...هو

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

خامنه ای با گفتن: حریف هاشمی نشدم. سپاهِ "پاسداران ایدئولوژی" را آزاد کرد! صدیقی بمب می خواهد.


1- ورود جدی و مجدد ناطق نوری سیاستمدار با هوش و عملگرا به صحنۀ سیاسی و آن متلک سنگین دو طرفه اش به دلواپسان - شما یا ما که رهبر قدر قدرت دارید یا داریم چرا دلواپسید یا دلواپس باشیم - به اندازۀ کافی گویا بود که گویا در پشت صحنۀ نبرد قدرت بین هاشمی و خامنه ای برای اولین بار در سال های اخیر، کفه بسمت هاشمی سنگین تر شده است؛ و خامنه ای دیگر عملاً قادر به کنترل هژمون شریعت مرگ خواه و متحجر خودش و همپالکی هایش نیست. امروز اما از لابلای خطبه های نماز جمعۀ این هفته بازهم بیشتر معلوم شده است که خامنه ای نوعی آتش به اختیار داده است به جبهۀ پاسداران ایدئولوژی اعم از روحانیان مرجع، امامان جمعه و بخش ایدئولوژیک غالب سپاه پاسداران در رده های فرماندهان فعلی اش.

الف- سپاه پاسداران که موضع مخالف تقلیل قدرت نظامی و عقب نشینی در انرژی هسته ای اش اظهر من الشمس بوده در این مدت؛ و اگر گاهی استخوان در گلو کمی رعایت کرده در مورد مخالفت علنی با روحانی و سیاست خارجی اش؛ بحرمت و علامت "بگذار ببینیم تا کجا می توانند بروند" فرمانده خامنه ای بوده است.

ب- مرجع مذهبی مشخصی که امروز بعد از دو سال سکوت تلویحی از زمان توزرد در آمدن احمدی نژاد وارد صحنه شده است؛ نوری همدانی است که گرچه به روحانی در مورد نظارت بیشتر و کنترل قیمت ها تذکر داده و خیال بدهکاران کلان بانکی را هم راحت کرده با تکرار مؤکد "هرنوع درخواست بانک ها بعنوان جریمۀ دیرکرد در  وام های بانکی عقب افتاده حرام قطعی است"؛ اما بنظر می رسد با اشاره به وحدت کلمه دورخیز جدیدی را آغاز کرده برای مخالفت سیاسی تر با روحانی مثل مصباح.

پ- اما مشخص ترین موضع گیری جناح ایدئولوژی تحجر شرعی در نماز های جمعه و مشخصاً در نماز جمعۀ تهران اتفاق افتاده به امامت جمعۀ آخوند صدیقی؛ که شهرتش بیشتر در بلاهتش است تا سیاست تندروانه اش مثل احمد جنتی و سید احمد خاتمی. صدیقی تقریباً تمام خواسته های حداقلی غرب در مذاکرات نهایی از تبدیل رآکتور آب سنگین اراک تا تعداد سانتریفیوژها، و از غنی سازی تحت نظارت دایمی و روزمرۀ آژانس اتمی گرفته تا محدودیت در تحقیقات نظامی را خط قرمز معرفی و به مذاکره کنندگان هشدار داده که نباید از آن ها رد شوند. جالب است که صدیقی ابله این بار دستور نظامیان ایدئولوژیک یادش مانده که واژه ها را درست بیان کند. آنجائیکه گفته:
وی تاکید کرد: مسئله هسته ای مسئله ای ملی است و آحاد مردم آن را حق مسلم و سرمایه عظیم و یک جهش و امر بازدارنده می دانند و انرژی هسته ای یک حق است که هم به صورت قانونی و وجدانی و هم ملی و دینی داریم چون اسلام نمی پسندد جامعه اسلامی زیر یوغ کافر باشد و اگر بخواهیم این گونه نشود هیچ راهی جز توسعه علم و ترقی در ابعاد صنعتی و فناوری نیست. 
 
ناگفته پیداست که واژۀ "بازدارنده" یک واژۀ کاملاً نظامی و دفاعی است و نه یک کلمۀ اقتصادی یا انرژی برق و امور پزشکی و از این قبیل. زیرا فقط در مقابل تهاجم است که بازداشتن معنی پیدا می کند و نه در زمینه های نیازمندی از هرنوع. و کاربرد این واژه یعنی ما به بمب اتمی نیاز داریم. و اتاق فکر تصمیم گیرنده برای گنجاندن این کلمه در تریبون رسمی نماز جمعه می داند که چه گزکی داده بدست کشورهای غربی. تا آن را برفرق ظریف و تیم مذاکره کننده بکوبند که بازهم باید بیشتر تسلیم شوند؛ تا شکست مذاکرات را تقویت کنند.

2- حالا اگر ورود ناطق نوری به صحنه را بخش مثبت قضیه و بنفع تیم هاشمی و روحانی بدانیم با توجه به هوش و فکر مدرنی که گفتم دارد - مثل محمد خاتمی روشنفکر هرزگرد هرچه شد شد نیست و بصحنه های باخت از پیش معلوم وارد نمی شود - و ترهات مفصل و رادیکال صدیقی را بخش منفی همین سناریو؛ شکی باقی نمی ماند که جنگ در پشت صحنه در حال مغلوبه شدن است و محتمل است که در پایان مذاکرات هسته ای جاری بتوانیم دست بالاتر عرفی تر شدن حکومت یا شرعی تر شدن آن را قطعی بفهم و عمل ببینیم. به این معنا که اگر مذاکرات با نتیجۀ امضای توافق پایان یابد هاشمی و روحانی گام عملی بسیار بلندی را برخواهند داشت در عقب راندن خامنه ای. و اگر مذاکرات شکست بخورد سپاه و بخش ایدئولوژیک رژیم خواهند توانست با تبلیغ تهدیدات غرب و امنیتی و نظامی کردن بازهم بیشتر فضای کشور؛ خامنه ای را به تخت سلطنت عظمت خواهی - استالینیستی و فعلاً تضعیف شده - قبلی اش برخواهند گرداند. البته احتمال یقینی این است که مذاکرات بفرسایش تبدیل خواهد شد و زمان مذاکرات تمدید خواهد گردید.

3- آن اتش به اختیاری هم که خامنه ای داده به جبهۀ پاسداران ایدئولوژی شرع متحجر هم از میان روزها و ماه ها بحث و فحص تجلی یافته در دهان خامنه ای که خطاب به اتاق فکر تحجر 35 ساله - همان که حرکات خودجوش حاصل برنامه ریزی اوست - بیان شده چنین بوده است به نقل تحلیلی و مضمونی:
خامنه ای در جمع سران جبهۀ تحجر و شریعت خودی: 
"من هر کاری از دستم برمی آمده کرده ام که دُور از دست ما خارج و بدست هاشمی نیفتد. اما همۀ ترفندهای من در یک سد نگران کننده و واقعی به بن بست رسیده است" زیرا هر چه من گفته ام آنان ملت گرسنه و سفره های خالی توده های مردم را نشان داده اند و گفته اند اگر سازش نکنیم و مثل همۀ سال های بعد از دهۀ 50 خورشیدی نفت نفروشیم تا ملت را سیر کنیم کیان نظام در خطر است و نه از کوخ نشان خواهد ماند و نه از کاخ نشین. البته آنان این بار ترفند جدیدی هم بکار می برند و در همۀ منابر و تریبون ها مدح مرا می گویند و حرف مرا. اما موقع عمل کردن فکر خودشان را به اجرا می گذارند و نه حرف مرا. لذا من دیگر قادر بمقاومت بیشتر نیستم و صحیح هم نیست که عملاً بر ضد منافع ملی موضع بگیرم. بنابراین این ریش کوسۀ ده ها رنگ هاشمی و ریش توپ خاکستری - حنایی روحانی و این هم قیچی کند و مقاوم تحجر مذهبی شما. بروید و هرکاری که صلاح می دانید بکنید. طبیعی است که من هم در جریان بازی تلویحاً و در پایان بازی تصریحاً یار و یاور شما خواهم بود. فقط یک نکته را فراموش نکنید. آن هم هجوم در حوزه های فرهنگی و اجتماعی است که هم دولت ضعف دارد و هم مردها همه و بخشی از زن های مرد نما با شنیدن کلمۀ "ناموستان در خطر است" سربازان جان برکف شما خواهند شد. یادتان نرود که امام رحمت الله با همین ناموس ترسی و تعصب جنسی مردم بود که مارا حاکم سرنوشت این کشور مهم کرد."