۱۴۰۱ تیر ۳, جمعه

چرا بعد از 6 سال خامنه ای فرمان را از مجتبی پس گرفت! شاهزاده؛ نفوذ؛ طائب؛ هراس از فروپاشی! + ویدیو

 

دیباچه: قول داده بودم در توئیتم که با گذاشتن مجدد و کمی طولانی تر ویدیئو در سیرک راجع به مسایل روز هم چند پاراگراف کبری بنویسم. چون از اول هم شرط اول سیرک این بود که من صغری ها را در ذهنم بچینم و کبرای حاصله را اینجا بنویسم. حالا دیگر با اپلکیشن های جدیدی که مثل کلاب هاوس شنیداری یا پادکست که قبل از این بود و اسپیس توئیتر و واتس آپ و تلگرام و اینستا که قابلیت های جدید و بیشتری هم اضافه کرده اند معمولاً مخاطب را بی نیاز از هرزیاده شنیدنی میکند و تکرار چرت و پرت ها را از دوش سیرک فشرده نویس و فشرده گو صفت من برمیدارد. مگر اینکه علاقه مند به بازکردن بخش خاصی باشید و در کامنت ها پاسخ مفصل تر و دو سویه داشته باشیم. مطالب این چند وقت را از نقطه عطف ها شروع و پایان خواهم داد و همه موارد را زیاده هرزگویی میدانم. علت این هم که خلف وعده کردم مسافرت کوتاه 6 روزه ام به پاریس بود و اینقدر گشت و گذار شلوغ داشتم که مطلقاً فرصتی برای نوشتن نداشتم و لپ تاپم هم با من همراه نبود. امیدوارم که با نقطه عطف اول که ظهور مجدد شاهزاده رضا پهلوی شروع کنم و در پست های بلافاصله به چند نقطه عطف در ادامه تسری داده و بنویسم:

1- راجع به رضا پهلوی قبلاً هم در سالهای دور نوشته ام. از جمله اینکه شاگرد اسمی و آماری خودم بود در سال 57 که برای آموزش خلبانی به امریکا اعزام شد و چون من فرمانده نظامی دانشکده خلبانی نیروی هوایی شاهنشاهی بودم؛ ولیعهد آنموقع هم ناگزیر باید در آمار دانشجویان اعزامی به امریکای یگان من ثبت میشد که شد. و هم در پست دیگری بمناسبت سالگرد درگذشت شاه فقید بخشی از سختی زیست او و مراتب تربیتی ایشان را آورده ام که نیازی به تکرارش نیست. لذا از اینجا شروع میکنم که دودمان یا خانواده پهلوی از همان روز پیروزی انقلاب 57 محبوبیت کم و بیشی را در بخش های جامعه داخل و خارج ایران داشت. این محبوبیت در نزد سلطنت طلبان افراطی مهاجرت کرده به امریکا و برخی درباریان هنوز دارای نفوذ در اطراف شاهزاده شروع میشد که الغای سلطنت پهلوی در ایران را نمیپذیرفتند و انقلاب را یک کودتای نامشروع میدانستند و انتظار داشتند که رضا پهلوی بعنوان ولیعهد سوگند پادشاهی بخورد و نسبت به بازپس گیری تاج و تخت غصب شده اش از سوی مذهبیون اقدام و آنرا پس بگیرد.

2- بعد از درگذشت شاه فقید ولیعهد ناگزیر تن به خواست هواداران افراطی و طراحی درباریان مهاجرت کرده داد و در 19 سالگی سوگند پادشاهی خورد. بدون اینکه عِدّه و عُدّه و موقعیت عملی بازگشت به ایران و بازپس گیری سلطنت ملغی شده توسط انقلاب را داشته باشد. مدتی بعد و خیلی زود درباریان طماع اطراف خانواده پهلوی وقتی بهره برداری های خود را کردند و متوجه هم شدند که از آن چپاول و ثروت نجومی که شایع بود هم خبری نیست؛ کم کم از اطراف خانواده پراکنده شدند و رضا در یک خانواده حالا دیگر گسیخته! زندگی سخت و غمباری - در معیار شاهزاده - را ادامه داد. و میدانید که چه اتفاقات تلخی در حد از دست دادن علیرضا و لیلا خواهر و برادرش برایش پیش آمد و نیازی به یادآوری نمیبینم.

3- تا اینجا نوشته بودم که خبر بازداشت تاج زاده آمد و مجبورم برگردم به خامنه ای و نقشه ای که اتفاق افتاده و دارد پشت سرهم میرود تا ثریا! خامنه ای که پسر محبوبش مجتبی را از 20 سالگی در 1368 آموزش همزمان دیانت و سیاست داده بود. در سال 1384 و 36 سالگی مجتبی؛ به او اجازه داد که تمرین عملی رهبری را شروع کند و پروژۀ احمدی نژادشان را پیش ببرد. و برد. و موفق شد. و حتی وقایع 88 و آن قهر ولگدپرانی های دوسال آخر ریاست احمدی نژاد هم از ارج و قرب و اعتماد پدر به پسر محبوب کم نکرد؛ و بعد از برجام در سال 1394 خامنه ای پدر فرمان رهبری را داد به پسرش و گفت که بروجلو برای گام دوم انقلاب. مجتبی هم بلافاصله حسین طائب را دستیار یا شریک یا قائم مقام خودش انتخاب کرد و رهبریش را شروع کرد.

4- زوج مجتبی و طائب اولین کاری که کردند ابراهیم رییسی را انتخاب کردند و فرستادند مشهد با عنوان تولیت آستان قدس که رزومه اجرایی بگیرد در اسفند سال 94. اقدام دومشان برکناری سرافراز از صدا و سیما در بهار سال 95 بود. تا بتوانند با بدست گرفتن فرهنگ و هنر و اطلاع رسانی از طریق نیروهای سپاه مهمترین رکن دولت های مدرن امروزی را تصرف کنند و کردند. اقدام سوم مجتبی و طائب دورخیز برای انتخابات ریاست جمهوری 96 بود و رییسی را از مشهد به اجماع اصولگرایان تهران رساندند و نامزد کردند. انتخابات 96 را باختند. ولی اینقدر قدرت گرفته بودند که در کمتر از شش ماه اعتراضات دی 96 را از مشهد کلید بزنند و زدند. و قبل از آن هم روحانی را چنان فشار دادند که کابینه دومش را با محافظه کاران بیشتری ببندد و بست. بعد از اینکه اعتراضات سراسری 96 نهایتاً ختم به شر نشد. تصمیم گرفتند رییسی را بیاورند تهران و با دادن ریاست قضا به او یک رزومۀ قضایی هم برای سوژۀ اول طرح شان فراهم کنند که کردند. سال 97 بود این ماجرا!

5- حالا رسیده بودیم بسال 98 و مجتبی و طائب تصمیم به تحت انقیاد در آوردن کامل سپاه گرفته بودند. لذا سریال گاندوی یک را که سازمان اوج آماده کرده بود فرستادند روی آنتن و جیغ دولت و کادر فرماندهی سپاه و قاسم سلیمانی و حتی کمی پدرتاجدار مجتبی سیدعلی خامنه ای را هم در آوردند. اما کوتاه نیامدند پخش سریال را از سر گرفتند و در عوض همۀ کادر فرماندهی سپاه را بغیر از قاسم سلیمانی - علی خامنه ای مانع شد - عوض کردند. بجای کادر قدیم و سپاهیان استخوان دار و تا حدودی مستقل و مدعی هرچه پخمه در سپاه بود را کردند فرمانده؛ و تنها بازمانده از قدیم خود آخوند حسین طائب بود که با ارتقاء پست سازمانی اطلاعات سپاه در رأس آن تثبیت شد.

6- رسیدیم به پائیز 98 و مجتبی و طائب از طریق رییسی پروژۀ افزایش قیمت بنزین را که مدتها حرفش بود را فرستادند به جلسه سران قوا و تصویبش کردند که برخلاف میل و خواسته روحانی در زمان و شکلی که تصویب شد بود اما ناگزیر قبول کرد و با بی تفاوتی اجرا کرد تا به خامنه ای پالس بفرستد که شورش میشود و خامنه ای هم پشت تصمیم تیم پسرش قرار گرفت و ضمن تأیید شدید آن دستور بی سابقه کشتار و سرکوب ابان 98 را داد و شد آنچه که دیدیم و میدانیم. سپس نوبت حذف سلیمانی بود که خامنه ای پدر نگذاشته بود در بهار پاکسازی شود؛ و دادن افسار آدمک مقوایی روح الله زم به دست آدمک مقوایی سلیمانی در مراسم 13 آبان 98 هم کار نکرده بود. طائب اطلاعات سفر سلیمانی به عراق را درز داد به موساد و ترامپ آمد و سلیمانی را از سر راه پروژۀ جدید گام دوم انقلاب برداشت. و همزمان با این اتفاقات مجلس سیزدهم را هم با حداقل مشارکت تصرف کرده بودند و تنها مانع؛ پایان دولت روحانی و قبضۀ ریاست جمهوری بود که آنرا هم با انتخابات 1400 اجرا کردند و بدست آوردند.اینها همه را قبلاً نوشته ام و میدانید و فقط برای تازه کردن ذهنتان بود که بتوانید نخ تسبیح وقایع را بدست بیاورید. و الا شرح جزییات هرکدام از این وقایع دو تا پست پروپیمان کار داشت و زمان می برد.

7- آیت الله خامنه ای یک سیره و خط مشی و اخلاقیاتی دارد که فارغ از خوب و بد؛ شخصیت شناسی او را شکل میدهد. یکی از عناصر کلیدی شخصیت رهبری او صبر و تحمل و دست به تغییرات زود و شتاب زده نزدن است و نوعی راه آمدن با کسانیست که در مقام های مختلف یا انتخاب و یا منصوب شده اند. لذا در طول رهبری او بندرت پیدا میشود که منصوبانش را یکدوره ای کند یا دست به جابجایی آنها بزند. چه در تولیت آستان قدس که یک پست مادام العمریست و چه در پست هایی مثل فرماندهان سپاه و رییس قوه قضائیه و قس علیهذا. و این سیره از سال 94 که تمرین عملی رهبری بیت و داخل کشوررا به مجتبی سپرد رعایت نشده است. رفتن سه ساله رییسی به آستان قدس و گماشتن او به یک پست 10 ساله در ریاست قضا و موافقت با رییس جمهور شدن رییسی فقط بعد از دوسال ریاست در قوۀ قضائیه یا تعویض سرافراز که بسیار او را دوست میداشت و برکناری صادق لاریجانی از ریاست قضا و سردار جعفری از سپاه در حالیکه هرکدام چند ماه تا یکسال از دوره مأموریت 5 ساله دومشان باقی مانده بود نمونه های مکرریست که از سیرۀ خامنه ای در طول رهبریش تا 94 دیده نشده بود. 

8- پروژۀ مجتبی و طائب پیش میرفت و با اینکه مشخص بود خامنه ای پدر از روند امور رضایت کافی ندارد - مثلاً رد صلاحیت علی لاریجانی در انتخابات 1400 از سوی شورای نگهبان - اما بخاطر هم محبت شدید به پسرش و هم بخاطر همان صبر و تحمل وفادارانه اش دم نمیزد و میخواست پسرش ادامه بدهد. ضمن اینکه خودش هم از تحجر تازه بروز کردۀ مصباحیان جبهۀ پایداری که بدنۀ وفادار نظام را هم خوش می آمد نه تنها ناخوش نبود بلکه خودش هم تمایل عجیبی به این تندروی فقیهانه داشت. چون میدانست و میداند که اگر سیستم بسوی فاشیسم کامل استالینی نرود تا مقداری کارآمد شود؛ امکان تداوم حکومت منوپول شریعت و روحانیون میسر نخواهد بود. خامنه ای در دو سال اخیر کجدار و مریز نظاره گر عملکرد پسر محبوبش بود که بالاخره باگ های اطلاعاتی و ترورها و خرابکاریهای اسراییل بجایی صعود کرد که خامنه ای دید این تو بمیری از آن تو بمیری های "دیگر بزن و دررو نداریم" شعاریش نیست و دارد از داخل سیستمش فرومی پاشد. بنابراین صبرش لبریز شد و فرمان را از دست پسرش بازپس گرفت و بدیهیست که پسرش را نمیتوانست دور بیاندازد یا مقصر قلمداد کند و طائب را با سختی و قدرت وهر آنچه زور داشت برکنار کرد.

9- اما علاوه بر اوضاع امنیتی و باگ ها و ترورهای نفوذی در ساختار اطلاعات و امنیت کشور چیزی که خامنه ای را مصمم به بازپس گیری فرمان از دست مجتبی - موقت هم شده - کرد؛ بروز و ظهور رضا پهلوی جدید بود. شاهزاده درست در سالگرد رهبر شدن خامنه ای برای اولین بار در چهرۀ جدیدی ظاهر شد و نخستین سخنرانی کوتاهش را با خطاب مستقیم به ملت ایران کلید زد. رضا پهلوی که در چند سال اخیر روز بروز با مشروعیت زایی بیشتر دودمان خودش در اعتراضات و تظاهرات صنفی و مدنی و سیاسی روبرو شده بود. از این اولین خطابه اش بملت ایران بیشترین محبوبیت و تأیید را برای خودش و بدترین ترس دورۀ رهبری خامنه ای از اپوزیسیون را برای رژیم رقم زد. وقتی محبوبیت پهلوی تا آنجا پرفشار شد که حتی تلویزیون فارسی بی بی سی پروتکل های ادیتوریالش را کنار زده و سخنان شاهزاده را پوشش مستقیم داد؛ خامنه ای ناگزیر و ناشیانه و از سر ترس بلافاصله فردایش واکنش نشان داد و از بازگشت رژیم پهلوی زنهار داد. این عامل آخرین تأمل خامنه ای را هم درهم شکست و او حالا فرمان را از پسرش گرفته و دارد مثل قبل از 1395 سیاست در داخل و خارج را خودش رهبری میکند.

10- خسته شدم. پس بگذارید راجع به تیتر هم یک چند سطر بنویسم و دعا کنید که حوصله کنم و در روزهای بسیار حساس پیش رو و اتفاقات اخیربازهم پشت کیبورد لپتاپم بنشینم. واقعیت این است که شاهزاده رضا پهلوی بعد از آن ورود محدودش به سیاست تحت عنوان کنگرۀ ملی و شکست آن خیلی تیزهوش فهمید که اگر خودش را سیاسی کند؛ هم خودش را پائین خواهد آورد و هم محبوبیت دودمانش را که امیدوار بود و است تا روزی به نجات ایران کمک کند را برباد خواهد داد. پس صبر کرد تا زمانه پیش برود و نوبت بازی او برسد. که رسید. و او هم در کنفرانس اخیرش بهترین استفاده را کرد و دقیق ترین موضع را اعمال و اعلام کرد. هرچند که از فرط دوستی و شوق میهنش و بار سنگینی که داشت روی دوش خودش میگذاشت کمی بیشتر از انتظار استرس ناشی از مسئولیت پذیری داشت؛ اما در مجموع یک نقظه عطف مهم را برای خودش و ایران و اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایجاد کرد. من خودم به غیر سیاسی بودن و میهن پرستانه بودن و صداقت کامل مواضع اعلامی ایشان ایمان دارم و معتقدم که چیزی جز نجات ایران از وضع کنونی هیچ خواسته ای در ذهنش بولد نیست. لذا اعتقاد دارم که ایشان با توجه به سن 61 سالش هم خودش را در نقش "بابای ملت" یا "بابای ملی" می بیند و قرار داده است تا با برافراشتن "چتری برای تمام جریانات سیاسی ملی و امید آفرینی برای توده ای که یک نقطۀ روشن در زیر چتر بابای ملت او ببینند و فراهم شوند" پدید آورده که بسیار مهم است و بزودی آثار بسیار مثبت آن آشکار خواهد شد. اینکه همه به دست و پا افتاده اند که او موضع سیاسی بگیرد و بیاید با احزاب و گروه های چند نفرۀ پراکنده ائتلاف با وزن برابر بکند بخاطر کامیابی او و ترس سیاسیون منفعل خارج از کشور و اصلاحطلبان داخل کشور است و هیچ اثری بر موفقیت او نخواهد گذاشت. گفته ام و مینویسم که الان صحنه طوریست که یا باید سایرین زیر چتر او بروند برای عبور از جمهوری اسلامی و یا اگر نروند خود بخود از اپوزیسیون جمهوری اسلامی حذف خواهند شد. البته فایزه و مجاهدین خلق و روند داخل ایران ماند که انشاءالله خواهم نوشت. یا...هو
پ.ن: مرسی از استقبالتان!
پست های مرتبط را خواسته بودید. زیاد است اما مهمترین هایش را اینجا میگئارم:



۹ نظر:

Unknown گفت...

جناب تیمسار،

بزرگترین رخدادی که عمدتاً در دو دهه اخیر بوقوع پیوسته تبیین ایدئولوژیک و سیاسی پادشاهی در ایران و نقش پادشاه در آن بوده است.
میلیونها صفحه نوشته و میلیونها ساعت ویدیو و میلیونها ساعت گفتگو توسط اندیشمندان ایرانی تولید شده است.
اگر شاهنشاه آریامهر اسلام سنتی را بصورت کلیسای کانتربوری می دیدند که میشود با آن بصورت مسالمت آمیز زندگی کرد، اما روشن شد که ماهیت اسلام آن چیزی که تصور می شد نبوده است.
و جامعه ما مدیون مطالعات بنیادی همیشه زنده یاد فرود فولادوند سرباز سرباخته در راه ایران و هزاران نفر دیگر لشکر شبانه روزی ایران جاویدان است.
مساله و گیر ایدئولوژیک پادشاهی ایران حل شده است.
و نقاب تقیه و خدعه و دروغ و جنایت از تاریخ و عقیده اسلام و کمونیسم برافکنده شده، و مسایل ۲۸ مرداد و فلسطین و ... هم حل شده است.
هیچ راهی جز پیروزی برای ملت ایران و زندگی با رفاه و آسایش در زیر سایه شاهنشاهی جاودان ایران باقی نمانده است.

ناشناس گفت...

درود. شاهزاده و پادشاه یک کشور قدیمی و باستانی برای شما رضا پهلویه،ولی یک آخوند مکار مفعول مفلوک آیت‌الله خامنه‌ای!!! کسی که همه میدونن در حمام منصوری مشهد چه کاره بود! کل تحلیل هاتون رو خوندم،چیز جدیدی نداشتید.

Dalghak.Irani گفت...

وقتی رضا پهلوی عصبانی میشود از هوادارانی که با گیردادن به جزییات شکلی و تبلیغ سلطنت استبدادی و بدوبیراه و فحش و فضیحت به دیگری و با احتیاط و ادب و ناآزار کلمه ای یا جمله ای یا پاراگرافی میگوید که "آرام حیوان" معنی میدهد منظورش این است که مرا طوری تبلیغ نکنید که ضد تبلیغ شود نزد هموطنان دیگرم که سلایق سیاسی غیر از پادشاهی خواهی دارند. اما من بشما آن معنایدو واژه ای را نمیگویم. فقط میگویم من بهتر و بیشتر از تو میفهمم چی را کجا و چگونه و چه وقت و چرا استفاده کنم.

سوقولی گفت...

آدمی برای بدست آوردن چیزی مبارزه و مجادله میکند که برای خود و جامعه اش مهم و تعیین کننده بوده و ارزش داشته باشد، برای بقایای دیکتاتوری سلطنتی اصولاً آزادی و دموکراسی اهمیتی نداشته و ندارد که برای کسب آن مبارزه کنند، چرا که اگر آزادی و دموکراسی برای خود و مردمشان اهمیتی داشت باید قبل از همه اعمال و سیاستهای دیکتاتوری سلطنتی را محکوم می کردند که کشور را دست بدست شیخ و به وضع کنونی رساندند و چون این شهامت و شعور و بلوغ سیاسی و اجتماعی را ندارند، خود را با شعارهای تو خالی مدنی بازی و گفتار درمانی در گوشه و کنار و در تلیوزین و رسانه های نفاق خارجی مشغول ساخته و می سازند و خودبخود خاکریز و سپری برای دیکتاتوری دینی ایجاد کرده اند ولاغیر. زنده باد آزادی و دموکراسی

Mehran Taherimoud گفت...

درود بر شما استاد مثل همیشه استفاده کردیم از تحلیل دقیق و جامع و زیبای شما. بسیار لذت بردم منتظر پست های بعدی هستیم

ادوارد البی دوم گفت...

جانم تیمسار! عجب ویدیوی نابی. خوش بحال دخترانت.

Dalghak.Irani گفت...

مرسی اداوارد البی دوم نازنین. خدا وکیلی باید بخودمان ببالیم ما اهالی سیرک که دلقکی معتبر داریم. تا جائیکه بعد از 5 سال سکوت حداکثری اولین نمایشمان مثل برگ زر رودست رفت. و مثل همیشه ده ها و صدها خبرنگار و تحلیلکر و اپوزیسیون و پوزیسیون رژیم به برداشت مستقیم و غیرمستقیم ایده و برداشت و خود متن کرد تا کیجی های خودشان را برطرف کنند. مثل همان پست "آیت الله مجتبی خامنه ای در قامت یک رهبر موفق" را که آبان 98 نوشتم و بعد از سه سال مرجع دانایی و تحلیل روز رسانه ها شد. اما حالا یک برداشت واو به واو از بخش اصلی مقاله ام و خواندن آن در "ایران تی وی" خیلی تابلو شده چون مطلقاً اینها نه تنها از من اجازه نمیگیرند بلکه حتی در بنام خود کردن یک اشاره کوچکی هم به منبع سیرک نمیکنند. ایران تی وی که دیگر آخر دزدیست. چون یارو مجری میگوید این نوشته گزارش یک روزنامه نگار آلمانی در نشریه بلومبرگ آۀمانی - یاللعجب - است. البته من خوشحالم که چنین تأثیری داریم ما اهالی عضو اصلی و وفادار سیرک دلقک ایرانی! گینده باشید. یا...هو

ناشناس گفت...

تیمسار اول بگو که چرا در پایان سان دیدن شاه، دویدی و رفتی؟ آیا بی احترامی محسوب نمیشه؟
نکته اول: خیلی زیرپوستی درباریان زمان شاه رو به چپاول متهم کردی. شما هنوز تفاوت چپاول رو با تجارت نمیدونی. چپاول یعنی همین غارتی که هزار خانواده وابسته به جمهوری اسلامی انجام میدن و در ازای این غارت، هیچ نوع تولید یا ارزش افزوده یا محصول یا خدمتی به مردم ارائه نمیدن. فقط دارن پول و ثروت ملی رو دزدی میکنن و به حساب های خودشون در داخل و خارج از کشور انتقال میدن. اما اکثر الیگارش های زمان شاه، افرادی بودن که در ازای امتیازات یا رانت هایی که دریافت می کردن، واقعا یک محصول و خدمت با ارزشی رو هم به مردم ارائه میدادن. پیشرفت صنایع و اقتصاد ایران و برنامه های بسیار دقیق برای آینده کشور، نشان این خدمات با ارزش الیگارش های شاه بود.

نکته دوم: ما نسل جدید بعد از انقلاب (دهه شصتی، هفتادی و هشتادی) به امثال شماها که نون و نمک شاه رو خوردین اما نمک دان رو شکستید، پنجاه و هفتی و تروریست میگیم که شامل خائنین به شاه، اصلاح طلب ها، ملی مذهبی ها، مجاهدین و... میشه. تروریست به این دلیل که آرامش خاورمیانه زمان شاه، دقیقا بعد از روی کار آمدن شما پنجاه و هقتی ها از بین رفت و انواع گروه های تروریست پدیدار شدن. ذهن شماها برخلاف نمایشی که میدین، بسیار عقب مانده و متحجر هست. شماها تا زمان مرگ تون، هیچ وقت این ذهنیت عقب مونده تون راجع به دوران درخشان پهلوی ها دست برنخواهید داشت و همون حرف های طوطی وار و خسته کننده تون راجع به چپاول و دیکتاتوری و استبداد رو تکرار خواهید کرد که به پشم ما هم نیست چون ما واقعیت رو از ورای نگاه شعارزده و هیجانی و ایده آلیست شما می بینیم. شاهزاده پهلوی هم برخلاف امیدواری های شما که غیرسیاسی باقی بمونه و در نهایت بره یک حزب تشکیل بده و یه دوره رئیس جمهور بشه و بعد خداحافظی کنه، نخواهد شد و شاه ایران با انتخاب و رای مردم ایران خواهد شد. پس الکی خواب های خوش نبینید که ایران رو هم مثل بقیه جمهوری های عقب افتاده خاورمیانه مثل سوریه و عراق و ترکیه و لبنان و... بکنید.

نکته سوم:
نمیشه به تحلیل های آدمی که به صورت زیرپوستی از عاملین بدبختی مردم ایران مثل خامنه ای و قالیباف تعریف و تمجید می کنه، اطمینان داشت. شما هم یه اصلاح طلب مخفی جمهوری خواه هستین که امیدوار به اصلاح حکومت تحت رهبری خامنه ای بودین و از متن نوشته های شما برمیاد که اساسا مخالف سرنگونی حکومت هستید. خیلی هم نیاز به منت گذاشتن نیست که آنچه که عیان است رو برای ما بیان کنید! کاملا آشکاره که رژیم جمهوری اسلامی داره به سمت اجرای مدل کره شمالی میره که البته کمی هم با مدل چینی ترکیب شده. اینو یک بچه هم میفهمه. حکومت در آینده کاملا دست یک طبقه خاص قرار میگیره که در اینمورد سپاهی ها و امنیتی ها هستن. تمام ثروت کشور توسط این طبقه غارت و دزدی میشه درحالیکه ملت در فقر دست و پا خواهند زد. فضا هر چه بیشتر به سمت خفقان خواهد رفت. همه چیز کنترل خواهد شد، از نظر اصول و ساختار مثل حکومت چین اما از نظر اجرا و شدت مانند کره شمالی. در سیاست خارجی هم تنش و تقابل مثل کره شمالی خواهد بود هر روز آزمایش موشکی و تهدید کشورهای همسایه و آمریکا و اسرائیل. در نهایت اگر حکومت نتونه به موقع سلاح هسته ای بسازه، اسرائیل و آمریکا بعد از روی کار آمدن دوباره نتانیاهو و یک جمهوری خواه در آمریکا، تاسیسات هسته ای ایران رو با همکاری هم بمباران خواهند کرد و چه بسا زیرساخت ها هم بمباران بشه و اسلکه های نفتی هم نابود بشه و کل صادرات نفت و گاز از ریشه صفر بشه، اونوقت میشیم دقیقا مثل کره شمالی. و البته در چنان شرایط اسفناکی هم که مردم ایران در نهایت بدبختی و رنج خواهند بود، همچنان شما پنجاه و هفتی ها از حب جمهوری اسلامی بغض شاهزاده پهلوی را حفظ خواهید کرد و به خاطر عمق نفرتی که از شاه دارید، به حمایت زیرپوستی تون از جمهوری اسلامی ادامه میدین. موذی ترین و خائن ترین ایرانیان تاریخ، هم خانواده های قاجار هستن که مخالف آزادی مردم ایران هستند.

Dalghak.Irani گفت...

از تحلیلت لذت بردم. سعی میکنم در نوشته های بعدیم با رفرنسبه فرمایشتان از آن اسفاده کنم. کاشکی تنها مجهولتان در مورد دویدن و رفتن من هم از یک آدم غیر 57 تی میپرسیدی که بگوید بعد از سان مقام سان بیننده فرمان پایان میدهد با بازگشت به فرمانده تشریفات و علامت سر و فرمانده تشریفات هم باید بسرعت برود در محلی که فرملن پیشفنگ داده و به یگان تشریفات پافنگ بده. خدا تو را از سربازی معاف کند تا این استعداد شاه دوستی دوغیت هدر نرود. یا...هو