۱۳۹۶ خرداد ۲۵, پنجشنبه

تیم ملی فوتبال: محصول "آکادمی محمود". تبریک به حسن روحانی و هزار آفرین به کاپیتان مسعود!




1- بدیهی است که یکی از المان های محبوب و شاخص "آیا جامعه حالش بهتر است" من ورزش فوتبال - بعنوان نبض مهمی از جامعۀ مدرن ایران - است. وقتی فوتبال حالش خوب نسبی است و استادیوم ها حال و هوای شادتری دارند حال جامعه را رو به بهبود و پیشرفت می فهمم. اینک صعود بی دردسر و غرورانگیز تیم ملی فوتبال به جام جهانی روسیه اتفاق خیلی مبارکی است که اتفاق افتاده و بی انصافی است اگر سهمی از آن به دولت مستقر دانسته نشود. پس به رییس جمهور روحانی تبریک می گویم که این مبارکی در دولت او رقم خورده است.

2- خود صعود البته چنان آسان و شسته رفته و بی حرف و حدیث و بی اضطراب عملی شد که جشن بزرگ مورد انتظار از جامعه را برآورده نکرد که دلایل مهم آن عبارتند از:

الف- مردم چنان به این تیم و مربیان و بازیکنان و نتایج قبلی آن امیدوار و بی دغدغه و بدیهی بودند که صعود نهایی در برابر ازبکستان را طبیعی و محصول حاصل ذهنی کرده بودند؛ و هیجان ناشی از منتظر امر غافلگیرکننده شدن به پائین ترین سطح خود تنزل یافته بود.

ب- جامعۀ ایران از یک جامعۀ جوان هیجانی به یک جامعۀ میانسال تر کوچ کرده و دیگر آن هیجانات مثل 8 آذر 1376 - سال صعود ایران به جام 1998 از طریق آن بازی دراماتیک مرگ و زندگی ملبورن استرالیا - را  و البته بخاطر خستگی از جو امنیتی بعد از 88 هم نه می تواند و نه می خواهد که تولید کند.

3- مهمترین عوامل عدم تولید جشن چشمگیر در استادیوم محل برگزاری - حتی سکوها هم طاقت نیاوردند برای چند دقیقه و خیلی زود از تماشگران خالی شدند بعد از اتمام بازی - هم عبارت بودند از:

الف- بی سیاستی و اشتباه کیروش در عدم دعوت از هیچ بازیکنی از استقلال - حتی بروی نیمکت - اگر نه همۀ نصف خالی ورزشگاه که حداقل 20 ال 30 هزار تماشاگر بالقوه را از آمدن بورزشگاه منصرف کرد.

ب- مصادف شدن مسابقه با ازبکستان با ماه رمضان و شروع مسابقه بلافاصله بعد از اذان مغرب - ندادن فرصت افطار حداقل نیم ساعته به تماشاگران مشتاق -  مزید بر علت هم عدم استقبال بشود و هم  جو ورزشگاه را در بی حالی ناشی از رمضان قرار بدهد.

پ- اصولاً جشن مردانه اگر نه بی معنا که حداقل کم معناست. زیرا جشن با واژۀ زن مترادف است و بدون حضور زنان یا جشنی شکل نمی گیرد و یا اگر بگیرد عمق و محتوای لذت ندارد. و نبودن زنان در ورزشگاه رغبت تماشاگران مرد "جز در منظر یار - یار عبارت است از زن بمعنای عام از همسر و زوج و دوست گرفته تا خواهر و مادر و همسایه و همکار و ... - خودش را کامل نمی داند و شکفته نمی شود" را تحلیل برده بود.

4- لذا من که تصاویر را از تلویزیون می دیدم متوجه بودم که کارلوس کیروش از همۀ تماشگران و دست اندرکاران و حتی خود بازیکنان هیجان زده تر بود در بعد از پیروزی و عامدانه تلاش مضاعفی می کرد که با هیجان زاید الوصف خود توأمان هم نصف ورزشگاه خالی را پر کند و هم نصف پر ورزشگاه را در اوج هیجان معرفی کند. که نبود.

5- اما در بخش سیاسی مقاله می خواهم با نام مبارک مسعود شجاعی کاپیتان تیم ملی شروع کنم که در ملاقات با رییس جمهور مطالبۀ "آزادی ورود خانواده ها و زنان به ورزشکاه" را در رأس خواسته هایش مطرح کرده و این نشان می دهد که چه جوان با کیفیتی است. البته شجاعی قبلاً هم نشان داده بود که ایرانی ناب دغدغه مندی است و این اولین بار نبود. قبل از گذشتن از نام مسعود دردانه بگذارید از او این تشکر را هم بکنم که با مشورت دادن به کارلوس کیروش پیراهن مهدی طارمی بهترین بازیکن حال حاضر ایران را انتخاب کرده بود برای تقدیم نماد تیم ملی به آقای روحانی.

6- با این مقدمه رسیدم به بخش مهم و چالش برانگیز این نوشته و آن یادآوری این مهم بخودمان و رییس جمهور محترم که این تیم ملی و این صعود سهمی 50 درصدی هم می دهد به محمود احمدی نژاد که من بطنز از آن با عنوان "آکادمی محمود" نام می برم. واقعیت قضیه این است که محمود احمدی نژاد فوتبالی ترین رییس جمهور تا اینجای ایران بوده که از تفریح و بازی و سرخوشی جوانان لذت بی منتی می برد. او با پخش پول نفت در لابلای اجتماع - از جمله فوتبال - پایه گذار اصلی رشد نسل جوان فوتبال فعلی ایران است که همه خودشان را در افتخارات آن سهیم می دانند جز یادی از احمدی نژاد.

7- احمدی نژاد متهم است که 700 تا 800 میلیارد دلار درامد نفت ایران را نه تنها درست مصرف نکرده بلکه طوری هم مصرف کرده که جز ادبار و نکبت برای جامعه دست آوردی نداشته است. البته عده ای تندرو و اید ئولوژیک جناح چپ معتقدند که اصلاً احمدی نژاد این پول کلان را مصرف کشور و مردم نکرده بلکه همه را دزدی و حیف و میل کرده. در حالیکه اینان جامعه را کر و کور و بدون شعور می دانند و حتی ارقام ادعایی شان را هم نمی شناسند. گیرم که احمدی نژاد 100 میلیارد یا حتی تو بگو 200 میلیارد از این پول را دزدیده و میل کرده است - البته که من قبول ندارم - بالاخره باقی حداقل 500 میلیارد دلاری این پول در جامعۀ ایران هزینه شده است. بازهم تو با مغز گرابسته ات از سوی اربابان چپ مذهبی بگو احمدی نژاد این پول هنگفت را بی برنامه و بی صلاحدید و بی اولویت و بی دانش و چه و چه مصرف کرده که با دور ریختن فرقی نمی کند. اما من اصرار دارم بگویم که پدر جان 500 میلیارد دلار چنان پول درشتی است که اگر حتی جلو آینه گذاشته شود روی تاقچه و هیچ کاری هم بکارش نداشته باشند بالاخره یک اثری از خود باقی می گذارد بدلیل ارزش ذاتی 500 میلیارد دلار. خب برگردم به ریخت و پاش پوپولیسم چپ سیاسی و نو لیبرال اقتصادی! و توزیع پول نقد از سوی احمدی نژاد. خب این پول را به که داده. جز این است که بمحرومان داده تا آنان توانسته اند کمی نفس بکشند و ارتقاء فهم پیدا کنند و به دهاتی های مورد افتخار امروز شما تبدیل شوند که اصرار داری از طریق تلگرام اگاهی یافته اند. شکم گرسنه که دین و ایمان ندارد و دهاتی ها چگونه به تلفن همراه رسیده اند که اینترنت 4G مصرف کنند و از طریق تلگرام به آگاهی رأی به محبوبمان روحانی برسند! یا این پول را مستقیماً به بازار تزریق کرده که غیر مستقیم توسط طبقۀ متوسط جذب شده و بسیاری از تهرانی ها و شهرستانی های متوسط به طبقات مرفه بالا رفته اند و طرفه اینکه همۀ فک و فامیل و قوم و خویش و دوست و آشنایم که از زندگی های فقیرانه به رفاه ده ها برابر بیشتر کوچ کرده اند در دورۀ احمدی نژاد؛ امروز در پیشانی صفوف فحش دهندگان به پوپولیسم و احمدی نژاد هستند.

8- خلاصه کنم حرفم را که نه قصد دفاع از پوپولیسم را دارم و نه مایل به تبرئۀ - بویژه اقتصادی و تندروی خارجی دولت اول - احمدی نژاد هستم. بلکه دارم از جوانمردی و انصاف و تعادل صحبت می کنم و تسلیم نفرت افزایی سیاستمداران منحرف و قدرت طلب نشدن. و پولی که مثل خیلی از بخش های کشور احمدی نژاد به فوتبال تزریق کرد - تو بگو با فساد حرفی ندارم. اما اصل پول را هم تو انکار نکن - و این پول کلان تزریق شده - مستقیم یا غیر مستقیم - به فوتبال در کنار بچه محروم های یارانه بگیر و فقیر قرار گرفت و باعث شکوفایی نسلی از جوانان10 15 سالۀ دیروزی و 20 25 ساله های امروزی شد که کیروش پزشان را می دهد و روحانی پیراهنشان را می گیرد و ملت سرودشان را می خواند و هیچکس نیست بگوید: اوس محمود با همۀ انتقاداتی که بتو داریم نفرتی از تو نداریم و سهم تو در جشن ملی مان محفوظ است. یا...هو

بعد از تحریر:
صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی را از ته جانم بهمه تبریک می گویم و از جمله به حسن روحانی رییس جمهور محترم. با یادآوری این تذکار که خواست مسعود شجاعی را فراموش نکند و بقول حمایت همه جانبه از تیم ملی عملاً وفادار بماند و یاری کند محصولات آکادمی محمود افتخارات بیشتری بیافرینند در جام جهانی!

۵۹ نظر:

دو لو خاج گفت...

به احترام این تحلیل که در فهم مثال گوز را به شقیقه ربط دادن، نمونه ای بینظیر است کلاه از سر برداشته می ایستم، و تا شستشوی کامل دست های دلقک در توالت، کف میزنم.

رامیار گفت...

آفرین بر انصافت دلقک. آفرین. واقعاً لذت بردم. حتی به فکرم هم نمی رسید که سهمی را باید به گذشتگانی داد که در سرمایه گذاری بر روی این تیم سهیم بوده‌اند. به احترامت کلاه از سر برمیدارم که منصفی و محترم.

ناشناس گفت...

معلومه دلقک کلا اهل ورزش نیستی، ورزشکار روبات نیست که تو یه دوره (دوره اوس محمود) ساخته بشه و برا قهرمانی برنامه ریزی بشه و بیوفته رو خط بردن و بردن انواع مسابقات! ورزشکار حرفه ای اپ اند داون داره، یه روز روحیه داره یه روز انگیزه نداره، یه روز فیزیکی مناسبه برا مسابقه یه روز نیست! این چه ربطی داره به پولهایی که احمدی نژاد خرج کرده یا نکرده؟؟ تیم ملی الان نتیجه میگیره چون کادر فنی خوب و مدریت عالی و از همه مهمتر بازیکن با انگیزه داره شما هرچی هم پول خرج ورزشکار حرفه ای کنی بعد از اونور چماغ بگیری بالاسرش نتیجه نمیگیری! این تحلیلت با علم ورزش در تناقضه

ناشناس گفت...

ببخشید تیمسار اوس محمود چنتا ورزشگاه با اون پولایی که میگی تو هشت سال ریاستش ساخت؟ یه امار بده تا قبول کنم رو هوا حرف نمیزنی! یا شایدم کل تحلیلت صرف اینه که یه بار اوس محمود شرت فوتبالی پاش کرد چنتا شوت زد و عکس گرفت! تیمسار تورو خدا به شعور مخاطبت توهین نکن با این تحلیلای ابکی، بابا بخدا ما خر نیستیم

Dalghak.Irani گفت...

شما انسانی معمولی تر از سطح جامعه هستید. لذا نمی توانید تشخیص بدهید که آلمان وقتی دوباره آلمان شد که با تشخیص ضعف در پرورش استعداد ها دچار آن تیم پیرمردان جام جهانی 1998 و یوروی دو سال بعدش شده. لذا برنامه ریزی کرد و نسل جدید را اهمیت داد و هر نسلی هم بطور متوسط 8 سال طول می کشد که بهره وری حداکثری برسد و شد قهرمان جهان و دوباره آلمان شد و انگلیس هم در این راه است و هنوز ثمره اش را نچیده. البته که مدعی نشده ام محمود چنین برنامه ریزی داشته بلکه مدعی شده ام که ریخت و پاش او در جامعه لاجرم نتیجه های خوبی مثل تربیت نسلی از فوتبالیست های جوان کرده. و بدیهی است که فوتبال یکی از مهمترین ورزش ها هم است که تربیت گلخانه ای در ان جواب نمی دهد - مثل عدم موفقیت کشورهای بلوک شرق سابق در فوتبال برخلاف ورزش هایی مثل شنا و ژیمناستیک و کشتی و دو ومیدانی و ... - پس لازم است در اموری که سرشته نداری یا از متخصص بپرسی یا از من که تخصص همه تخصص دارم! یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

من سمت و سوی فلسفی "چطور شد اینطور شد" یا چطور می شود اینطور می شود" را می نویسم و کارم تحلیل پژوهشی و آمارهای ریاضی نیست - البته در ایران در دسترس هم نیست - پس با مخاطبم صادقم و هر کسی فکر می کند من به شعورش توهین کرده ام مخاطب من نیست چون دچار سوء فاهمه هستیم با هم و بهتر است حتی آمدن به اینجایش را هم کتمان کند تا خر محسوب نشود. یا...هو

ناشناس گفت...

تیمسار دوباره تحلیلش بخطر افتاد، ایران (جمهوری اسلامی) رو با المان و انگلیس مقایسه کرد :)

Dalghak.Irani گفت...

اینجوری تخته گاز می روم بدیهی است که بزودی نه تنها سرسیلندر که موتور بسوزانم و بمانید در خماری که یک آدم اسم ورسم دار حسابی تحویلتان بگیرد. اما خدا وکیلی شماها هم برای خودتان خجسته هایی هستید تماشایی. من کجا یران را با المان و انگلیس مقایسه کردم من روش علمی پرورش استعدادها در کشورهای پیشرفته - حالا دیگر با ننگ ترکیدن برج گرنفل در لندن و آن افتضاح هم تقلب در پیمانکارها و باری به جهتی در شوراها و هم بی عرضگی در آتش نشان ها و هم سبک گرفتن حادثه بدلیل شهروندان مهاجر غیر سلبریتی درجه چندم پیشرفته گفتن هم کفاره می طلبد - را گفتم و در آخر هم تأکید کردم که محمود چنین قصدی نداشته و این اتفاق بدلیل پول زیاد در جامعه خودجوش اتفاق افتاده. افتاد! یا...هو

نا امید گفت...

چه عجب بالاخره انصاف بخرج دادین و احمدی نژاد (سالمترین شخصیت بزرگ سیاسی تاریخ جمهوری اسلامی- البته اگر براتون مهم باشه)رو هم آدم حساب کردین.
لازمه به شما هواداران هیجان زده اصلاحات یادآوری بشه که تنها مقطعی که خانمها تونستن آزادانه و بدون دستچین شدن به ورزشگاه برن زمان احمدی نژاد بوده





امیر گفت...

از دلقک عزیز خواهش میکنم به دوستان تذکر بده بدون اسم کامنت نذارن تا بشه بعضی کامنتارو پیگیری کرد. تنبلی هم حدی داره!

نا امید گفت...

من نمیدوم چرا بعضیا اصرار دارن ثابت کنن زمان احمدی نژاد همه فعالیت های دولت در جهت نابودی مملکت بوده.
آقا جان من خودم از ده سالگی فوتبال ایران و دنیارو دنبال می کنم و دوره مربیگری فوتبال رو در کنار شغل اصلیم دنبال می کنم.
دیگه هر متخصص فوتبالی میدونه دلیل اینکه ما به این راحتی میایم و با اقتدار جام جهانی میریم فقط بخاطر مربی با دانشی مثل کیروش نبوده.
تزریق پول به باشگاه های فوتبال و توسعه زیر ساخت های فوتبالی در سراسر کشور( گرچه تولید فساد و بی عدالتی کرده و بسیاری پروژه های نیمه کاره به جا گذاشته) از عوامل اصلی پیشرفت فوتبال ایران بوده.

توجه داشته باشید که بنا به نظر AFC فدراسیون فوتبال ایران یکی از موفق ترین فدراسیون های فوتبال طی دهه اخیر بوده که چند بار هم جایزه بهترین فدراسیون رو برده.

ناشناس گفت...

من فکر میکردم فقط خامنه ای قاط زده نگو از طریق اینترنت ویروس قاط به دلقک هم رسیده. سن دیگه کاریش نمیشه کرد. آرسین جون بدو دوره قاب بدون بادمجون مونده.

ناشناس گفت...

محمود هم نفت 100 دلاری داشت! روحانی فعلا بحران اقتصادی داره اون حجم پول محمود دست روحانی باشه و کاری نکنه اونوقت باید بهش انتقاد کرد

ناشناس گفت...

سوالی از دلقک داشتم.
آیا در ذات جمهوری اسلامی ایران می بینید که زنان در ورزشگاه ها به همراه مردان شرکت کنند؟
روزی این اتفاق خواهد افتاد که مرد و زن به ورزشگاه هجوم آوردند و نیروی انتظامی را کنار زده، وارد ورزشگاه شوند.
هموطن گرامی
پوشش فعلی زنان و مردان را دولت آزاد نکرد مردم انتخاب کردند، دولت توی سرشان زد، مقاومت کردند.
ویدیو را این دولت یا آن دولت آزاد نکرد. مردم پارچه را دور ویدیو می پیچیدند و به خانه می آوردند.
موسیقی و کاست را هم به این صورت.
شطرنج را هم به هکذا.
اینترنت را هم اگر ترس از دیش ماهواره و عدم کنترل دولتی نبود تحمل نمی کردند.
علی 1 در کامنت پست قبلی مطالب آموزنده ای گفتند. از ایشان متشکرم.

ناشناس گفت...

بی مرامی بود که از استاد بزرگ کیروش تشکر جانانه نکردین....سهم خیلی بزرگی از این پیروزی دارد خیلی بیشتر از محمود، خیلی بیشتر. به نظرم بیش از اینکه مربی باشد، برنامه ریز و روانشناس مجربی هستند ایشون.

علی1 گفت...

"علم الهدی و تفنگ چی هایش کنسرت مجوز گرفته از وزارت ارشاد حکومت خودشان را تعطیل کرده است"چه کنیم؟
1.علم الهدی را به بشناسیم.علم الهدی می گوید حرف خدا را می زند و ما بشناسیم که او حرف خدا را نمی زند. کنسرت تعطیل شده را تبدیل کنیم به راهی برای فهم این حقیقت که اگر خدایی هست که چنین باورهایی دارد، بهتر است رهایش کنیم و به تدریج دنیایی بسازیم که این خدا در او نباشد(فرض کنید در قرون وسطای مسیحی هستیم. راهش شناخت و علم است).پس کار علم الهدی مالا به سکولاریسم در ایران می انجامد چون واکنش ما به او رفتن به سمتی است که حرف آدمی از جنس خودمان را حرف خدا ندانیم. نتیجه: غصه نخور تیسمار، علم الهدی دارد سکولاریسم را در ایران پایه گذاری می کند.
2. اسلحه دست بگیریم و او را ترور کنیم. طبیعی است که این مسخره است چون برای کنسرت ترور کردن مسخره است چون زورگویی محض است. علم الهدی ما را ترور نکرده است پس اگر ما او را ترور کنیم دست به زورگویی زده ایم. پس هر نوع «زورگویی» نسبت به علم الهدی تکرار همان حماقت اوست که اکنون نسبت به ما می کند.
3. به «نماینده» مان در قوه مجربه فشار بیاوریم که علم الهدی را ساکت کند. این هم حماقت است زیرا کار حکومت اساسا این نیست. آیا حسن روحانی نمی تواند کار ما را به پیش ببرد؟نه چون ما فاعلیت مان در امور فرهنگی را نمی توانیم به حاکمیت واگذار کنیم والا به تدریج شبیه خامنه ای خواهیم شد و مجبوریم به کاربرد زور.(بگذریم که تیسمار عاشق این است که از تعارض خامنه ای و روحانی ایران آزاد شود در حالی که این ناممکن است) روحانی تنها باید تذکرات لازم را به زورگویان بدهد که خلاف قانون اساسی می روند و مانع حقوق مردم می شوند. او تنها باید گزارش خلاف قانون اساسی رفتار کردن زورگویان را به مردم دهد و مانع تراشی برای زورگویی علم الهدی ایجاد نکند والا به تدریج مجبور است که به زور متوسل شود و این خلاف فرض است.
احساس می کنم قدرت درک برخی مفاهیم برای تیمسار سخت است چون هم تکه پرانی نسبت به کسی که با علاقه به وبلاگ او مراجعه کرده و محترمانه با او سخن گفته، معنایی ندارد. نمی خواهم بی دلیل با تیمسار چالش کنم ولی بیشتر برایم روشن می شود که او چون روش(بخوان: ایدئدلوژی) خودش را «بهترین» می داند، هر حرفی که این ایدئدلوژی را باطل بداند، از نظر او شایسته ی تحقیر است. رفتارت در اینجا عین خامنه ای است چون او هم مغزش در مفاهیم خودش ماسیده است.

ناشناس گفت...

اصولا دلقك با كسايى كه مخالف تفكرش هستند تند و نامحترمانه رفتار ميكنه و اين رفتار رو هميشه داشته فقط بعضى وقتا سرحال كه هست زياد تند و تيز نميشه! ارتيسته ديگه اين از خصوصيات ارتيستاس كه يه كم كسخلن
دلقك جون ناراحت نشى يه وقت از حرفم

Dalghak.Irani گفت...

علی 1
چر مهمل می بافی عزیزم. می دانی مشکل تو و امثال دارای مغزهای خطی مثل شما در کچاست؟ در اینکه یک سری معلومات را از راه چشم و گوش وارد مغزتان می کنید و یک سری داده های کلیشه ای قبلاً چهارچوب دار شدۀ مغزتان را از زبانتان بیرون می ریزید. این نوعی از تعریف ایدئولوژی هم است که شما اصرار داری بدون فهم درست تعریف آن بمن نسبت بدهی. البته مغز ایدئولوژیک کمی پست تر از مغز آکادمیک است و چهارچوب پاسخ هایش را نه از داده های مستقل علمی و فلسفی بلکه از ایدئولوگ کبیر گرته برداری می کند. بتعبیر دقیق تر مغز ایدئولوژیک در اجارۀ یک تفکر قبلاً بسته بندی شده از سوی ایدئولوگ کبیر - اعم از دین قدیم محمد یا دین جدید مارکس مثلاً - است و پاسخ هایش تنوع مغز آکادمیک را ندارد. بعبارت عامه فهم تر مغز خطی که بخشی از مغزهای آکادمیک - و نه لزوماً هر مغز اکادمیکی - هم از این نوع هستند. داده ها را از یک جاده مخصوص می فرستند به بخش داده های مغزشان و یک سری جواب ها را هم از راهی جداگانه از بخش پتسخ های مغزشان می فرستند بزبان شان. اما مغز تحلیلگر و متفکر گونه ای دیگر عمل می کند. به این ترتیب که داده ها را می فرستند به مغزش و در آنجا با داده های قدیمی تر و دانایی های از گونه های مختلف ترکیب می کند و اینقدر در مغزش می چرخاند - بخوان تفکر می کند - تا با رسیدن به پاسخ های کامل و قطعی تر و مرتبط تر راه حل مشکل را استخراج و سپس بر زبان جاری کند. اگر شما یک متفکر بودید بجای یک فرد آکادمیک مغز خطی خیلی بدیهی بود که بفهمید خواستۀ موسیقی و کنسرت و هنر و کتاب و ... از رییس جمهور روحانی نه بمعنای درخواست از او برای شیپورچی شدن خود او و نه بمعنای هنرمند شدن کابینۀ روحنی است - که مرتب بخش عاملیت فردی را توی بوقت می کنی - بلکه مطالبۀ کنسرت و موسیقی و زنان در استادیوم و این قبیل خواسته ها فقط در قالب "حقوق شهروندی" است که او موظف بمواظبت و تأمین امنیتش است. مگر اینکه دوباره نقل قول از هابز بیاوری که تأمین امنیت و حقوق شهروندی هم جزو وظایف دولت مدرن نیست و دولت فقط باید بعنوان تنها مجوز دار اعمال خشونت از زیر خایۀ خودش مراقبت کند. سعی کن از یک اکادمیسن حافظ مفاهیم پیچیده و نفهمیده و غرغرۀ بی دلیل آن ها کمی تمرین فکر کردن و رابطه یابی بین پدیده ها بکنی. یا...هو

ارسل لوپن گفت...

دلقک با محتوی بحث بین تو علی۱ کاری ندارم ولی علی۱ داره اصولی حرف میزنه، ولی استدلال های شما به قوت علی۱ نیست و فقط دارید به فرم تفکر اون حمله میکنین که دلالت بر ضعفتون در مقابل استدلال هاش داره. اینجا خیلی لازم نیست رو اشتباهتون پافشاری کنید و بهتره دنبال نقطه اشتراک تو گفته های علی۱ با خودتون باشید تا با حداقل تضییع، بحثتون را به سرانجام برسونید چون در غیر اینصورت بازنده محض جنابعالی هستید!

ارسل لوپن گفت...

بايد اين توضيح رو هم اضافه كنم كه الان تشريف مياريد ميگيد: "شما مگر جز پرسه زدن در سيرك من كار مفيد ديگرى در يد اختيارتان نداريد كه من را به سازش با ديگرى توصيه ميكنيد! برويد بجاى سرك كشيدن در كار ديگران به ذوب كردن يخهاى ذهن منجمد شده خود فكر كنيد تا مگر مغز دست نخورده تان براى مدت كوتاهى هم كه شده معنى فعال بودن را تجربه كند!"
دلقك لطفا نگو كه نميخواستى اينها رو نگى...

Dalghak.Irani گفت...

نه قصدی برای پاسخ بشما نداشتم. چون من تشخیص ندادم که شما برای ترغیب من بدیالوگ با خودتان آن را نوشته اید. راستش فکر کردم شما اگر جزو مشاهیر فکری دنیای جدید نباشی حداقل آفتابه دار یک آدم حسابی مشهور هستی که من هنوز در زندگیم نتوانسته ام به این افتخار هم نایل بشوم. در حالیکه شما دریوزۀ توجه و محبت مورد خطاب قرار گرفتن - با هر لحن و ادبیاتی هم - یافتم با کامنت اخرتان. لذا بخواسته تان احترام می گذارم و یک امضاء از کتاب اول ابتدایی برایتان میفرستم که جملۀ اولش چنین شروع می شود:

"اعتبار گزاره ها به قوت منطق و استدلال شان است و نه تعداد فن هایشان!"

پون نقل قول مستقیم بود طبیعی است که "یا...هو" هم نداشت.

ارسل لوپن گفت...

عالی بود، این جواب رو دیگه نمیتونستم حدس بزنم :) خیلی خوب بود...جدید بود

علی1 گفت...










تیمسار عزیز بحث کردن و استدلال کردن، مهمل بافتن نیست. اینکه پیشتر از هابز نام بردم، نباید به چماقی تبدیل شود که با آن سرم را بکوبی چون این نوعی زورگویی است و هر زورگویی حماقت است و به ضرر زورگو تمام می شود.
در پی نوشته کوتاهی که فرستادم، ،دو بار سوال کردی و پاسخ دادم. طبعا یا قانع شده ای یا نشده ای. اگر نشده ای، باید مستدل بگویی که حرف من چرا خطاست و بدتر از آن چرا مهمل است والا به مسیری پاگذاشته ای که هیچ نسبتی با مدرنیته ندارد. نیز بارها دیده ام به درستی صحبت ازاین می کنی که به «نوشته» بپردازید نه به« شخص و شخصیت نویسنده» ولی همه ی تخاطبت با من، پرداختن به نویسنده بود.
میدانی تیمسار، دوست دارم کمی اینجا پرسه بزنم و باهات بحث کنم ولی حیرت دارم از پاسخ هایی که به«نویسنده» دادی چون متاسفانه قبلا وبلاگت را به کسانی معرفی کرده بودم بدون اینکه نوع برخورد و شخصیت تیمسار را بشناسم و دارم فکر می کنم آن دوستان چه نظری در باره ذوق و سلیقه و فهم و درکم از شخصیت ها دارند. الان هم شما را نشناخته ام اما حیرت دارم از واکنش هایت چون من نه شخصیت شما که محتوای مغزت را نشانه گرفتم(نه به قصد زدن فردیت تو بل برای رسیدن به نشانی از آن مغز که به مغز من پیوند قطعی بیابد) و با آن چالش کردم و به نظر خودم نشان دادم که تو به محتوای مغزت«ایمان» داری و این یعنی ایدئولوژی. وقتی به چیزی که از جنس ادراک و بحث و نظر است، ایمان متصلبانه داشته باشیم، هر نقیض آن را مهمل می بینیم.
باری ایدئدلوژی تنها تکرار حرف یک دیگری«کبیر» از جنس موسسان ادیان و یا موسسان مکاتب جدید نیست، بل ایدئولوژی این هم هست:، ایمان به هر نوع درک و حرف و نظری که در مغزمان متصلبانه و متعصبانه جایگیر شود. مثال: ایمان خامنه ای به اینکه «بهار عربی متاثر از انقلاب اسلامی بود». او این نظر و درک را از یک کبیر عهد قدیم و جدید نگرفت ولی زاده ی مغز خودش بود که متصلبانه به آن باور دارد ولو که هزار دلیل بر خطا بودنش اقامه شود، از این ایمان بر نمی گردد. با این صلبیت به یخزدگی مغزگی دچار می شویم. پس ایمان در اینجا یعنی نقیض سخن خود را نامحتمل قطعی دانستن. می توانم احتمال بدهم که تیمسار به سخنش که وظیفه دولت دخالت در استیفای حقوق شهروندی از قبیل امکان اجرای کنسرت است، «ایمان» دارد و نقیض سخنش(اینجا: حرف من که می گویم حسن روحانی حق ندارد از زور و مقام بهره بگیرد و «حق» ما را بگیرد یعنی حق ندارد مانع زورگویی علم الهدی شود. پس روحانی چه کند؟ تنها به ما فاعلان اصیل و واقعی اطلاع دهد) را مهمل می داند بی آنکه دلیل اقامه کند که چرا مهمل است.
به حقوق شهروندی اشاره کردی و بحث را به سمت دیگری بردی، پاسخ این است که استیفای«حقوق شهروندان» وظیفه حکومت نیست. آری تامین امنیت وظیفه اوست ولی امنیت یعنی مانع خشونت دیگری شدن و نه مانع زورگویی او شدن. بین این دو فاصله ای بزرگ است.
حرفهایی که بی هیچ ادعای، طرح کردم و می کنم نه برگرفته از جایی است و نه هابز آنها را طرح کرده و اگر کسی هم گفته واقعا مطلع نیستم و تاملات شخصی است که به قول تیمسار مهمل است ولی بعید می دانم همه خوانندگان، مثل او فکر کنند.
لب کلام: روحانی مکلف به منع زورگویی نیست ولی مکلف به منع خشونت است«مثل مورد اسیدپاشی که حماقت کرد و مانع نشد»

Dalghak.Irani گفت...

علی 1
نوشته هایت طولانی و سفسطه های کلامی-آخوندی است لذا قصدی برای بحث با تو ندارم. فقط دو نکته را که اشاره کرده بودی اشاره کنم. اول اینکه من به شخصیت شما نپرداختم بلکه من به نوعی تیپ شناسی فکری اشاره کردم که تو از تیپ آکادمیسین مغز خطی شناختم! دوم اینکه من بحث را به حقوق شهروندی منحرف نکردم و از ابتدا هم منظور من از اقدام روحانی برای جلوگرفتن از لغو کنسرت قانونی تحت حقوق شهروندی معنا می داد و چون تو متوجه نمی شدی فقط شیرفهم کردم. اینکه زورگویی خشونت نیست حرف تازه ای ست و باید در فرهنگ لغات ملل تصحیح شود. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

محمود هم نفت 100 دلاری داشت! روحانی فعلا بحران اقتصادی داره اون حجم پول محمود دست روحانی باشه و کاری نکنه اونوقت باید بهش انتقاد کرد نقل کامنت ناشناس

پاسخ:
اول بفرمائید دولت روحانی پول های بلوکه شده در دولت احمدی نژاد - بین 50 تا 150 میلیارد دلار- را اولاً شفاف بگوید چقدر بوده ثانیاً بگوید بعد از برجام گرفته است یا نه و ثالثاً بگوید اگر گرفته به چه مصرفی رسانده و اگر نگرفته چرا. تا پاسخ سؤالت را بدهم. یا...هو

علی1 گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
yaser گفت...

دلقک جان عباس عبدی یبار حرف خوبی زده بود, گفته بود همه دولتهای ایران قبل و بعد انقلاب وقتی قیمت نفت بالا میره بی انضباط میشن که البته دولت محمود در اصل هیئتی و بی انصباط بود قیمت نفت بالا مزید بر علت شده بود. یه مطلبی 4 سال پیش محمد قائد داشت در مورد سوار هواپیما شدن و منضبط بودن اشخاص که پیداش نمیکنم مضمونش هیئتی بودن کابینه احمدی نژاد بود.
www.mghaed.com

ناشناس گفت...

اول اینکه کیروش رو همین محمود آورد، دولت روحانی احتمالا با محمد مایلی کهن بیشتر کنار می آمد

دوما کسانی برای احمدی نژاد پیف پیف می کنند که جان فدایی یک فقره آخوند از نوع بی سوادترین آخوندها با خانواده ای از پایین ترین قشر جامعه با یک دکترای تقلبی هستند

ناشناس گفت...

مثال بارز ربط دادن گودرز به شقایق!
جالبه که همین دلقک می فرمایند که چرا حسن روحانی مدام گندکاری های زمان احمدی نژاد رو یادآوری میکنه چرا که زمان احمدی نژاد ربطی به زمان فعلی نداره!

ناشناس گفت...

پیش نویس تحریم های بالقوه گسترده علیه حکومت تصویب شد. سیاست تغییر رژیم آمریکا هم توسط وزیر امور خارجه اعلام گردید.
وقتی که چند روز پیش در کامنتی از لزوم توجه به رضا پهلوی به عنوان گزینه دوره انتقالی صحبت کردم، شواهدی در منطقه را در نظر داشتم که چنین وضعیتی در منطقه و جهان قابل ادامه نیست. البته دلقک با تایید شخصیت معتدل ایشان، چنین نقشی را مشروط کرده بود.
من هم نظر ایشان را قبول دارم اما به نظرم سرعت تحولات در روزهای آتی پرشتاب خواهد بود و در صورتی که معامله پشت پرده ای صورت نگیرد‌‌‌؛ که با توجه به بلند مدت بودن برنامه های دولت های غربی بعید می دانم باید به چنین گزینه ای که با در نظر گرفتن منافع ملی می تواند به پشتیبانی ایرانیان داخل و خارج کشور آشتی ملی و رفاه را در تمامی ابعاد به این ملت به ارمغان آورد؛ فکر نمود.
جالب است که از افراد مومن و اصولگرا شنیدم که می گفت شاه اگر کمی با مذهبی ها مهربان تر بود حکومتش ادامه می یافت. آمریکایی ها به او گفتند وارد جنگ با عراق شود که او نپذیرفت. البته کاری به درست و غلط حرف او ندارم بلکه تغییر عقاید بعد از حدود چهل سال برای من شگفت انگیز بود.

شاهرخ بیانی گفت...

تئوری حجاب دلقک:
https://twitter.com/tangeriinaa/status/875698613216841728

ناشناس گفت...

ناشناس 15:00 اگه واقعا این بخت و اقبالو داشته باشیم که از شر استبداد و تحجر دینی خلاص بشیم و تغییر رژیم انجام بشه رضا پهلوی هم میتونه بیاد توی انتخابات آزاد کاندید بشه و اگه مردم بهش رای دادن به عنوان رییس جمهور به مردم خدمت کنه اما هییییچکس دیگه شاه، ولی فقیه، اعلیحضرت، عالیجناب، سلطان و ... نمیخواد. هممون شهروند خواهیم بود در ایران آینده.

حميد گفت...

تحليل بسيار عادلانه اي بود. من را هم كه سالهاست وبلاگ شما رو ميخونم، گاهي غافلگير ميكنيد. نكته بعدي اينكه كاش شجاعي و بازيكنان پرافتخار تيم ملي ما كاش اين درخواست را در قالب يك برنامه تلويزيوني يا نامه سرگشاده، مستقيما از رهبر ميكردند تا هزينه (بخوانيد بي آبرويي ) ناشي از رد اين خواسته منطقي، مستقيما متوجه خامنه اي شود. چرا كه خامنه اي خيلي جربزه نداره مثل خميني و بهمين دليل هميشه نكات منفي رو گردن اين و آن ميندازه، نمونه اش برجام. بهمين خاطر ديدن قيافه اش در اين سناريو ديدني مي بود

ناشناس گفت...

نظرات ابراز شده از طرف دلقک ، با توجه به تنوع مطالب و دقیق شدن در برخی از جزئیات ، نشان از یک کار گروهی دارد و نه فقط یک فرد با نام تیمسار یا دلقک یا ماندی یا هرچیزی. اینهم تعریف از دلقک

علی1 گفت...

تیمسار عزیز چرا به جای استدلال، حاشیه می روی؟. اگر قصد بحث نداری چرا سوال کردی و چرا از همان اول مرا به بحث کشاندی؟ چرا نمی توانی سرراست و درست و منطقی باشی؟ سخت است؟ ناممکن است؟
منطقی بودن این است شما که حرف من نگارنده این سطور را«مهمل» می دانی، موظفی-عقلا و منطقا-، توضیح دهی که چرا حرفم مهمل است؟. مگر کار تو به قول خودت نوشتن مجانی برای نشان دادن راه فکر و منطق و مدرنیته به زندگی خواهان و مدرن طلبان ایران نیست؟ پس طبق منطق خودت موظفی که مرا راه ببری که چرا مهمل بافته ام و اگر هر سخنت را با استدلال رد کردم، نمی توانی به حرفم ، برچسب مهمل الصاق کنی چون نه اخلاق مدرن اجازه می دهد و نه اخلاق سنتی و نه عقل مدرن و نه عقل سنتی. کسی که دیگران را مهمل باف بداند بی آنکه استدلال کند، قطعا هیچ فرقی با آخوند و روحانی و جمهوری اسلامی ندارد زیرا اینان هم دقیقا با همین روش مخالفان خود را طرد و «تکفیر» می کنند.
اینکه زورگویی غیر از خشونت است، درکش به این دلیل سخت است که محتملا در مغز حضرت عالی نمی گنجد.اگر خواستی با بیان آسان تر و آرام تری برایت توضیح می دهم ولی حق نیست فردی که مجانی به تو آموزش می دهد، مهمل باف خطاب شود(دقیقا دارم با منطق خودت حرف می زنم که دیگران را با این تز که «من مجانی می نویسم» وا می داری که تحملت کنند.)
باری درک این حادثه برایم سخت است که فردی به نام تیمسار مرندی عزیز باسواد و اهل کلام و کلمه که این همه از عقل و مدرنیته و منطق و استدلال حرف می زند و سن زیادی هم از او گذشته و با تجربه است، چرا مطلقا پاسخ منطقی به سخن مخالف(در اینجا سخن ناچیز من)، نمی دهد؟
می خواهم به تو یادآوری کنم که به مدلی ایمان متصلبانه بسته ای که مدل قرین و مشابه اش همان است که «جمهوری اسلامی» نام دارد و تو در حال مبارزه با آن هستی! این شگفت انگیز نیست ولی شگفت و بل حیرت انگیز این است که که فرد مخالف خامنه ای نتواند ببیند که خودش بازتاب دقیق مدل خامنه ای است!

علی1 گفت...

باور نمی کنم تیمسار دارد دست به انتحار بزند.
1. اینکه منطقی ترین بخش نوشته ی فرد را حذف کنی(نوشته پیشین من) یعنی انتحار کرده ای چون دیگر قابل اعتماد نیستی. صد بار دیگر هم حذف کنی، می فرستم اما مطلقا به تو توهین نمی کنم. شاید باور نکنی ولی اول یک نیمچه بت بودی در ذهن جوان من و اکنون احساس می کنم قابل ترحمی.
2.تصمیم گرفته ام خطایم را جبران کنم. کدام خطا؟ اینکه قبلا صاحب این وبلاگ را یک فرهیخته تصور می کردم و وبلاگش را به کسان زیادی معرفی کردم اما اکنون دارم شخصیت او را می شناسم. الان روی دیدن یا گفتگو کردن با آن دوستان را ندارم پس سعی می کنم به قدر خطایم، آگاهی بدهم به کسانی که اینجا حاضرند.
3.شما مطلبی را که در آن توهین نیست، حق حذف کردن نداری مگر رسما یک دیکتاتور باشی. در نوشته ی من مطلقا توهینی نسبت به شما وجود نداشت.

ناشناس گفت...

علی۱ عزیز، پس کجاشو دیدی این جناب تیمسار اگه دستش برسه خرخره مخالفلشو میجوه تازه با شما داره مدارا میکنه! تازه هراز چندگاهی یه لگد به موافقاشم میپرونه تو که تازه مخالفم هستی که جای خود داری. تیمسار مرندی و فرهیختگی! نه بابا جناب تیمسار چنتا کتاب گذاشته زیر دستش همون جمله هارو که تو کتاب میبینه بقولی مال خود میکنه و تحویل مخاطباش میده (اونجاهایی که میزنه به گنده گوزیهای فلسفی) و یه سری از داده ها رو هم با جمهوری اسلامی مخلوط میکنه میتپونه تو حلق مخاطب. فقط که یه لشگر کوتوله دور خودش جمع کرده که مدام تو هیبت پوشالیش میدمند و گندش میکنن. وعلا در ذات خودش از این پیرمرداست که چارچنگولی چسبیده به کیبورد که خودشو مهم جلوه بده اخر عمری!
جناب تیمسار جا این کارا برو همون لندن یه باشگاه ثبت نام کن و بخودت برس برو سر پل لندن پیرزن اینگلیسی مخ بزن بخدا حالش از این وبلاگ نویسی بهتره تازه زبانتم خوب میشه :)

پالادیوم گفت...

چه خوب شد یکی اومد (علی۱) و جلوی گنده گوزی های فلسفیت یه علامت سوال گذاشت و به تته پته انداختت! جناب تیمسار تو که ادعای مدرن بودن داری به شکل مدرن و امروزی بجای حذف کردن کامنتش، جوابش رو بده. بقول کرمانشاهی های عزیز باسن سیاه و سفید تو حموم معلوم میشه!

Dalghak.Irani گفت...

این متن طولانی را یکبار نوشتم و در ارسال سکندری خوردم پاک شد و زهرمار کرد روزگارم را و دارم سعی می کنم دوباره بنویسم در عذرخواهی از حمید که کامنت تأیید و تعریفش از علی 1 را منتشر نکردم همانطور که کامنت دیشب علی 1 را و کامنتی از امیر را حذف کردم. پس سعی می کنم به این تراژدی نقطه پایان بگذارم که قطعاً حذف علی 1 و امیر برای همیشه خواهد بود. نوشته ام ممکن است بالاتر از اندازه های علی 1 و حتماً امیر باشد. اما ناچار هستم این کردیت نوچۀ رحیم پور و زرشناس بودن را به این دو آیدی بدهم که حرفم را متوجه و تصمیم برای حذفشان برای پاکسازی محیط فکری مان از ویروس های میراث فردید را بهترین کار ممکن داوری کنید:

علی 1 و امثال او - در خوشبینانه ترین حالت - مزدوران بی جیره یا با جیرۀ نسلی از متفکران بعد از انقلاب هستند که با فیلسوف فردید شروع می شوند و در گذر از مسیر رو بجلو جامعه به فیلسوف رضا داوری اردکانی می رسند که بدون اینهمانی کردن او را نیز باید یکی از غلط اندازن فلسفی بعد از انقلاب در کیهان فرهنگی و غیره دانست که خوشبختانه پروفسور داوری امروزه به اشتباهات خودش پی برده و اینک دارای افکار مترقی تری شده است. اگر بدون تطویل بنویسم و افرادی مثل عماد افروغ تا قبل از نمایندگی اش در مجلس هفتم را حذف کنم می رسیم به دو اسم نسبتاً معتبر این نحلۀ فکری در حال حاضر که عبارتند از رحیم پور ازغدی و شهریار زرشناس البته با تفاوت هایی در حوزه های تخصصی فلسفه و جامعه شناسی. روش اینان به این شکل است که ابتدا بدون توجه به اصل علمی "پاسخ مشخص به سؤال مشخص" یک سری مهملات علمی و فلسفی درست و نادرست و مربوط و نامربوط را مطرح می کنند تا ضمن تحت تأثیر قرار دادن مخاطب زلال و ساده؛ پرسش اصلی را دفن بکنند. آنگاه که توانستند افسار فکری مخاطب را در دست بگیرند شروع می کنند به رطب و یابس های بعدی و پرسش مخاطب را به سؤال از خودش تبدیل کرده و او را بدلیل نفهمی صلاح و فلاح خود مورد سرزنش - پذیرفته شده از سوی مخاطب - قرار داده و او را محکوم کنند. البته استادان اصلی و مرجع نه مجوز دارند و نه می خواهند که در سخنرانی های عمومی یا رادیو تلویزیونی از خطوط قرمز عبور کنند برای فریب مخاطب. اما نوچه هایشان در فضای مجازی این آزادی مطلق را هم دارند که با انتخاب نقش مخالف سرسخت تحجر و شریعت و خامنه ای - در حد نیاز محیطی که وارد بحث شده اند - وظیفه و مسئولیت اصلی شان که از کار انداختن هر کانون آگاهی بخش ضد ایدئولوژیک و مدرن و ضد تحجر است را انجام بدهند. شماها ببینید راجع به سؤال ساده و پیش و پا افتادۀ من راجع به قشون کشی بسیجی علم الهدی در مشهد چقدر دری وری گفته تا نهایتاً - بدلیل گیرافتادن در بی پاسخی - برسد به اینکه زور خشونت نیست. و اینک کامنت های دوقلوی آخرش در بالا را ببینید که قرار بوده پاسخ سؤال دیگر من باشد که زور چگونه خشونت نیست. مگر غیر از این است که منشاء مطلق خشونت ها زور است و اگر زورگویی نباشد خشونت هم تولید نمی شود. علی 1 از سه صفحه جوابی که نوشته و تازه من مفصلترینش را هم حذف کرده ام فقط یک جمله راجع بموضوع نوشته که آن جمله هم این است:

"اینکه زورگویی غیر از خشونت است، درکش به این دلیل سخت است که محتملا در مغز حضرت عالی نمی گنجد.اگر خواستی با بیان آسان تر و آرام تری برایت توضیح می دهم ولی حق نیست فردی که مجانی به تو آموزش می دهد، مهمل باف خطاب شود(دقیقا دارم با منطق خودت حرف می زنم که دیگران را با این تز که «من مجانی می نویسم» وا می داری که تحملت کنند.) نقل قول از کامنت علی 1

علی 1 بعد از اینهمه توهین و اراجیف و مظلوم نمایی و مهمل بافی تازه بازهم پاسخی نداده و گفته که علت سؤال یا شبهه ام بدلیل کاپاسیتۀ کوچک مغزم است و مرا احاله داده به اینکه اگر مغزم نمی کشد با زبان ساده تر و کودن فهم تری برایم توضیح بدهد در آینده. در حالیکه خب احمق جان من اگر مغزم می کشید و می فهمیدم که نیازی به طرح شبهه و پرسش نبود و تو باید همان جواب ساده را بجای سایر مهملاتت در همین کامنت می نوشتی!

خلاصه اینکه حذف این جانوران موذی فقط برای تداوم عمر سیرک است و پاکسازی محیط مان از دست ویروس HIV یا...هو

ناشناس گفت...

دلقك اين كه نشد جواب، دارى ريشه على١ رو به حق يا ناحق ميزنى فقط بخاطر اينكه استدلالش از تو محكم تر است! جلو جواب دادن كم آوردى به بهانه ويروس اچ اى وى و غيره دارى صورت مسأله رو پاك ميكنى! وجدانن اين وصله ها كه به اين بنده خدا كه از طرفدارانتم است دارى ميچسبانى بخودت بيشتر ميچسبد. اين دفعه اخرى بود كه به سيركت امدم و واقعا اينجا سيرك است تو هم واقعا دلقكى. يا ... هو

علی1 گفت...

البته واکنش و تحلیل در پاسخ نوشته ناچیزم را می توانم به پای خطای یک پیرمرد نازنین بگذارم که دوست دارد زرنگ باشد و از فرد، اطلاعات بیرون بکشد. چگونه؟ اول به او نسبت های بدی می دهد تا خود فرد اطلاعات واقعی را بیرون دهد!
ولی حالا من برای دل خودم به شما اطلاعات می دهم که من در سایت محمد نوری زاد می نویسم- با همین نام علی1. از سه سال پیش تاکنون. همه ی کسانی که آن سایت شریف را میخوانند، با نوشته های من آشنایند. نوشته هایی که هم موافق دارد و هم مخالف(در حوزه علوم اسلامی و فلسفه و الهیات). اینجا برای اینکه خیال تیسمار را هم راحت کنم که هیچ نسبتی با زرشناس و رحیم پور ندارم، می توانم-مجبورم-مازیار وطن پرست را هم به شهادت بطلبم که با قلم من آشناست.
فکر می کنم تیسمار چون کلمات من را شبیه کلمات داوری اردکانی و امثال او دید، تصور کرد «نوچه» آنانم! آیا تیسمار به خال زد؟ اطلاعاتی که ازخودم می دهم این است: من اخراج شده ی دانشگاه توسط متحجرترین افرادی هستم که تازه رحیم پور و زرشناس نوچه آن متحجرین اند.!

Dalghak.Irani گفت...

بازهم پاسخ به سؤال چرا زور خشونت نیست ندادی. ادعای آدم مجازی قابل راستی آزمایی نیست و مزخرف است. یا ما در ورژنه های مختلف کوشش مشترک می کنیم و لذا لزومی هم به بحث های نظری خارج از محدودۀ یک وبلاگ - فارغ از صلاحیت هر کدام مان برای ورود به مباحث نظری - من نه با تشویق و نه با توهین و تهدید تحریک به خارج شدن از خط هدفم نمی شوم و اگر می خواستم با جو سازی چند آیدی مجازی که می توانند مربوط به یک یا دو شخصیت حقیقی باشند و تحقیر و توهین بمن هیچ دست آوردی نصیب شما نمی شود و فقط خودم هستم که تصمیم می گیرم وبلاگم را چگونه اداره کنم. پس نه با هجوم سازمان یافتۀ عقده ای و نمک نشناس و بی صفت شما - اگر دوست هستید و فقط اختلاف مشرب و ره با من دارید - و نه با تحقیر و توهین و خوارشماری خودم از سوی شما - اگر دشمنم هستید و تلاشتان برای وادار من به تعطیل اینجا هستید - از کوره در نمی روم و بسیار زیاد متعجبم که در این روزهای فاجعۀ برج لندن چرا هیچکدام یک اشاره ای و دلگرمی و تسلیتی نفرستادید. از این لحظه هیچ کامنت مشکوکی را منتشر نخواهم کرد و همۀ کامنت های رد و بدل شده در این دو روز را هم امشب ساعت 11 لندن و 2:30 تهران حذف خواهم کرد. اگر رفرنس لازم دارید کپی بردارید برای افتخارات آرشیوتان! من قهرم را هم با مهر می نویسم و این تنها دلخوشیم هم است. و امیدوارم که کسی را نرنجانده باشم. همۀ شماها فارغ از نوع پاک یا لجن تان آدمید و باید تنوع را پذیرفت منتها هرکس در خانه و لانه و طویلۀ مناسب سفره و توبره و آخور خوش آیند نوع خودش. یا...هو

yaser گفت...

دلغک جان نیروهای امنیتی خیلی کاربلد و زرنگ شدن زیاد نمیخواد علی 1 و این قماش جدی بگیری.
این اکانت ببین چقدر قشنگ کار میکنه
https://twitter.com/Qanistupulus/status/875445281185083392

امیر گفت...

گفنم که شما صاحب خانه ای و حق داری کسی رو که دوست نداری حذف کنی. اما حرف من رو بد متوجه شدی و نوچه هم خطابمون کردی. هاهاهاها! البته بنده که هیچ پخی نیستم اما مثلا اگه هایدیگر و شوپنهاورهم اینجا کامنت میزاشتن حتما نوچه و متحجر بودند چون که واقعیت " توده " رو همونجوری که هست بیان می کردند.
اتفاقا یک دوره ای که من هم فکر می کردم روشنفکر بودن برای خودش کلی کلاس داره بعد عمری تحصیلات و کار رشته مهندسی نشستم درس خوندم رشته جامعه شناسی یکی از دانشگاه هی خوب خارچ وطن قبول شدم. و بعد از یک سال عطایش را به لقایش شنیدم بس که مزخرف شنیدم از کسانی که حتی یک روز در جامعه واقعی زندگی نکرده بودند. اتفاقا به اونها هم بر می خورد وقتی واقعیت " توده " رو گوشزد می کردی اما خب روشنفکر است دیگر به چیزی که می گوید مانند یک " دین " ایمان دارد. شما اشتباه فهمیدی. من یکی از کسانی هستم که شما رو خوب درک می کنم و مثلا در مورد احمدی نژاد یا فساد روحانی دارو دسته و یا پیروز بودن رهبر بعد اتمام این چهار سال با شما موافقم. چون که " کور" نیستم و می بینیم. اما اصرار شما به اینکه آخی این طفلی مردم گیر افتاده در چنگال چمهوری اسلامی رو نمی فهمم. این تفکیک ملت از حکومت رو متوجه نمی شم. از نظر ریاضی هم ممکن نیست. این که یک نمونه بگیری از یک جامعه مانند دولت و حاکمان و دار و دسته و بعد ادعا کنی که اینها همه فاسدن و رانت خوار و فلان و بیسار بعد اضافه کنی اما جامعه ای که ازش نمونه گرفتیم یک جامعه پاک و سالم و درستکار است که هیچ ربطی به این فاسدان وفاسقان ندارد. نمی شه آقا نمیشه !فاصله هیچ حکومتی با توده کهکشانی نیست. نمونه همیشه اگر همه خصوصیات جامعه رو نشون نده چند موردی رو نشون می ده و تمایل به فساد و رانت و زد و بند در احاد ملت عزیز ایران دیده میشه که اگر بالفعل نشده به علت عدم وجود استخر و دریا و آب ندیده است . آیا بقیه توده دنیا هم همینگونه هستند ؟ بله ولی مدعی نیستند که ما خوبیم و حقمون خورده شده و چه بسا واقعا به نسبت کار و تلاشی که میکنند ازمحصول کارشون برخوردار نمیشند و البته که مقایسه دو پارادیم با هم کاریست اشتباه ، صرفا اشاره کردم برای اینکه بگم من فکر نمی کنم مرغ همسایه غاز است ! آیا من خودم رو جدا از توده می دونم ؟ خیر! اما مدعی اخلاق وفرهنگ و دین و ادبی باسمه ای که هموطنان هستند نیستم.
توده ی متوهم شبه مدرنی که شما سنگشونو به سینه می زنی جاکشانی هستند که از جاکشی به عنوان کار بد یاد می کنند مگر اینکه خودشان به شغل شریف جاکشی مشغول باشند. آخ اخ دیوث سه هزار میلیارد خورد یعنی که کاش من جاش بودم می خوردم نه اینکه این کار قبیح و زشت است. آن دیوث دیگه ای که می گه به اندازه ابجد بسم الله رحمان رحیم هزار هشتصد نهصد سکه مهریه ام هست به نیت اینکه با یاد خدا زندگی رو آغاز کنیم از نظر من موجودی بسیار خطرناک است و فقط و فقط باید ازش فاصله گرفت !(https://www.youtube.com/watch?v=_oVNFLIHsz0&t=715s)
حالا من گلو جر بدم که همیچین پفیوزانی کنسرت برن ؟ صد سال. سالهای بسیار گهرباری از عمرم هدر رفت سر استیفای حق توده و مزخرفات مشابه. حالا که به سلامتی ملت خیابونو کنسرت کردن و به هر بهونه و غیر بهونه ای چهار تا سبیل کلفت درحال جفتک اندازی اون وسط هستند تا بلکه شاید یه مادینه ی رنگ و روغنی تفضلی بکنه یه نگاهی به ریختشون بکنه.
استاد موضوع خیلی وقته حل شده است . ایشالاه به دوران پرشکوه کاباره و چلوکباب و قر کمر مادینه های رنگ و روغنی و گوریل های زنجیر طلا به گردن هم برمیگردیم. از قر کمر خیابانی تا کاباره ای فاصله ای نیست. اندکی صبر سحر نزدیک است.
یه موسیقی فاخر هم مهمان من باش استاد. شبت خوش. خواستی هم چاپ نکن اما از " مدرنیته " در ایران برای من نگو که جکی است بسیار تلخ و ناراحت کننده.
(در ضمن بی ناموس و حرام زاده باشه هر کس که نوچه باشه و بگه نیستم.)
https://www.youtube.com/watch?v=vbttZVTSJRU

علی1 گفت...

تیمسار کی می خواهد شما ننویسید؟ من با صدای بلند گفتم و می گویم که من مخالف متحجران و چوب خورده ی آنهایم و تمام زندگی ام را نابود کرده اند و برخی اشخاص محترم مانند مازیار که نوشته های مرا می شناسند هم به شهادت گرفتم و سابقه ام در آن سایت را هم مثال آوردم که بدانی من از آن دشمنان تو نیستم اما تو با نامردی تمام همچنان راه قبلی را در انتساب بدترین تعابیر(ایدزی) دنبال می کنی. آیا حق ندارم در این نسبت های ناروایی که میدهی، شک کنم به انسانیتت؟. ای آقا تو بگو، آیا صلاح است من به برج لندن فکر کنم در حالی که سرزمینم محل پرروش بیشترین تناقض گویانی است که بدترین تعابیر را به آدم می دهند و بعد دم از«مدیون»ی می زنند؟
می گویی توضیح ندادم که چرا زورگویی غیر از خشونت است؟ مگر در فضایی که تو آن را با بدترین تعابیر توهین امیز پیش می بری، جایی می ماند برای این توضیح؟ بله حاضرم هم کوتاه و هم بلند و هر جور تو بخواهی توضیح دهم ولی نشان بده که دستکم در یک پاسخ به من توهین نمی کنی تا آرام و ساده توضیح دهم.
شما اصلا فرض کن من در یک دیدگاه در باره حقوق شهروندی و وظیفه دولت روحانی که رسید به اینجا که زورگویی غیر از خشونت است، بدترین مزخرف دنیا را به زبان آورده ام، آیا فکر نمی کنی، احمقانه ترین واکنش ممکن این است که گوینده را ایدزی و مهمل گو بدانی در حالی که به احترام نوشته هایت به وبلاگت سر زده است؟
تیمسار، دنیای مجازی خانه شخصی فرد نیست چون اگر خانه ات بود درش را می بستی!.خانه نیست بل نوعی محل ارتباط عمومی است. در این محل ارتباطی، هر کس ، مجاز به گفتگوست به شرطی که تبلیغ خشونت نکند یا الفاظ توهین آمیز بکار نبرد(مثلا کلمه«مهمل» که تو نسبت به من گفتی توهین نیست گرچه علمی و متعارف هم نیست ولی «ایدزی» دانستن من، توهین صریح است.) هر کس در هر کجای دنیا و به هر زبانی که چنین محلات ارتباطی تاسیس کند، اگر مانع آزادی بیان غیر توهین آمیز و غیر خشونت آمیز مشارکت کنندگان شود، هم احمق است و هم دیکتاتور. احمق است چون آداب گفتگو نمی داند. دیکتاتور است زیرا دیکتاتوران چنین اند. پس او هیچ نسبت معناداری با مدرنیته، عقل، منطق و خوبی، زیبایی و حتی سنتهای قبیله ای و شرع ندارد زیرا هیچ سنتی و شرعی هم نمی توان یافت که همه چیز به میل موسس اولیه باشد.
ادعا کردی که از فلسفه پدیده ها می دانی، آمدم در باره فلسفه پدیده ها با تو گفتگو کنم، در اولین واکنش توهین کردی و در آخرین واکنش هم توهین کردی و در نهایت هم گفتی مدیون نیستی و مختاری که هر چیزی را حذف کنی. واحیرتا چنین بوالعجب فلسفه ای را چه می توان نامید؟ نامگذاری با خودت...

Dalghak.Irani گفت...

فعلاً از تصمیمم عدول کردم و از حذف کامنت هایی که قول حذفشان را داده بودم صرفنظر می کنم تا هم فرصت بیشتری بخودم بدهم و هم خوانندگانی که فرصت نکرده اند بیایند بتوانند کامنت ها را بخوانند و به داوری برسند و آنگاه تصمیمی بگیرم که به اصلاح بهتری بیانجامد چون نمی خواهم کاری کنم که ناشی از عصبانیتم از توهین های چارواداری بخودم باشد. زیرا من منم را چال کرده ام که تن به این نوع از دیالوگ مجهول هرزه گو به معلوم با شناسنامه بدهم. البته کامنت های جدید حملۀ شخص و نصیحت بخودم را منتشر نخواهم کرد و از همه می خواهم که حداقل ها را رعایت کنند و مثل امیر مجدداً با "از ظن خود یار شدن در بارۀ مردمان مورد نظر من" جمعیت نازنین مدرن و نجیب و پاکسرشت را به رجاله های موجود لاجرم در هر جامعه ای فرونکاهند. و مهمتر اینکه ذهنیت تحت فشار - بهردلیل و تجربۀ منفی شخصی - خودش را به متن جامعه تسری ندهد و از بکاربردن هاهاهاهای عصبی-تمسخری و واژه های بی حیای مذهبی های خشکه مقدس و زاهدان ناپاک جداً خودداری کنند. یا...هو

ناشناس گفت...

با این گفته علی۱ موافقم که تو دنیای مجازی هر کامنتی که توهین نژادی و تهدید به خشونت توش نباشه قابل پخشه و بیننده خودش میتونه کامنتگذار رو قضاوت کنه و لازیم نیست از طرف ادمین حذف بشه. خذف هر کامنتی که این دوتا اصل رو رعایت کرده باشه عین سانسور است و همون دیکتاتوری که علی۱ گفت. واقعا لازم نیست در مقابل مخالفامون گر بگیریم، نمونش همین مناظرات ریاست جمهوری چه تو ایران و چه تو امریکا، همه ازادن حرفشون رو بزنند بدون تهدید و توهین نژادی
من بنا به کارم همیشه مشتری هام برام کامنت میزارن و اونایی که بهر دلیلی راضی نیستن از خدماتی که بهشون دادم، ازادن هرچیزی که میخوان رو بنویسن در چند مورد وبسایتی که من و مشتری هام رو بهم وصل میکنه اون کامنت رو حذف میکنه که یکی از مواردش فحش، تبلیغ وبسایت دیگه، توهین نژادی و تهدید لفظیه! البته من برای دلقک این حق رو قائلم که قوانین داخلی خودش رو داشته باشه چون خیلی از وبسایت ها قوانین داخلی خودشون رو دارن و این خارج از اصول و عرف دنیای مجازی نیست.
ببخشید روده درازی کردم

Dalghak.Irani گفت...

علی 1
این آخرین حرف من با شماست و چون سابقۀ مجازیت را گفتی دیگر لزومی به پاسخ من هم نخواهد بود چون وبسایت نوریزاد یک سایت گفت و شنید محور با نوشته های از هر دری سخنی با طول و تفصیل های زیاد است و نوریزاد هم در بحث ها مشارکت نمی کند و ممکن است در حد تشکر یا تذکر زیر برخی کامنت ها چند کلمه بنویسد. البته ساختار سایت ایشان بسلیقۀ خودشان و با ارادۀ خودشان چنان که گفتم شناسنامه گرفته و قابل مقایسه با وبلاگ کوچک من که ساختار و شناسنامه ای بکلی متفاوت دارد نیست. لذا اگر دوست داشتی می توانی هر قلمبه شده در دل و ذهنت داشتی اینجا تخلیه کنی فقط مواضب باش که حال اهالی ساکن قبلی را بهم نزند و حاوی توهین و انتقام شخصی نباشد. وبلاک در دنیای مجازی قطعاً مثل خانۀ صاحب وبلاگ است و می تواند طبق صلاحدید خود هرچه خواست بنویسد و هر مهمانی را بپذیرد یا نپذیرد. آنکه تو نام فضای مجازی اده ای مربوط به شبکه هی اجتماعی کوچک و بزرکی است که اشتراک گذاری اعضا را دنبال می کند و خودش تولید کنندۀ محتوای خاصی نیست. عدم آشنایی شما با ادبیات و صنایع ادبی که قطعاً برای ارتباط با نثر من اولویت حتمی دارد باعث شده که HIV را توهین تلقی بکنی در حالی که من HIV را نمادی از ویروسی آوردم که همبستگی و قدرت دفاعی بدن - در اینجا مبارزه با تحجر مذهبی و ایدئولوژی - را در بین اعضای یک بدن - در اینجا جامعۀ کوشنده برای رهایی وطن - بخطر می اندازد و در مقابل هجوم میکروب های مخالف نابودش می کند آوردم و مطلقاً بار توهین شخصی نداشت. مهمل و مزخرف و چرت و پرت و این نوع وازه ها از قلم من هم فقط برای همان عریان نویسی عادتی ادبی است و بیشتر برای پرهیز از لاس زدن های کلامی تحت عنوان رعایت ادب است و بار معنایی اهانت به شخص نویسنده را ندارد و رسانندۀ بی ارزش بودن گزاره های نوشته شده بدلایل عدم ربط و عدم منطق و از این قبیل است. بازهم اما توضیح ندادی که زور خشونت نیست و خشونت منشاء ایجادش کجاست. البته علم الهدی زور نمی گوید و با خشونت فیزیکی مخالفان عقایدش را از بالکن سالن نمایش پرتاب می کند به زندان انفرادی یا دست و بال شکسته. بگذریم. دیگر حرفی با شما ندارم و جداً از توهین های شرم آورت پرهیز کن و مرا مخاطب قرار نده. چه با تیمسار یا تیسمار یا هرچه! بارک الله جوان خوب و زخمی و باخته و هوادار علم الهدی برای ریدن بزندگی مشهدی های دگر اندیش و دگر خواه و وعدۀ بزک نمیر بهار میاد / علم الهدی با سکولار میاد. یا مهدی ادرکنی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

ناشناس مخالف سانسور
شما اگر چنین اندیشه ای داری آدرس وبسایتت را بده بیایم بازدید کنم تا ببینم این ادعاها چقدر کاربرد دارد آن هم در اینجایی که قطعاً آزادترین وبلاگ فارسی بمیزبانی خود صاحب خانه است. اینکه در سایتی که شما را با خوانندگانت وصل می کند فلان کامنت حذف می شود یا نمی شود زیر مطلب شما ربطی بشما ندارد چون آدمین سایت اجتماعی واسطه شما نیستی که تصمیم بگیری حذف می کنی یا نمی کنی. حرف شما فقط هنگامی می تواند با اینجا ارتباط داشته که خودت آدمین میزبان نظرات سایتت باشی و هر آنچه دیگران لیاقت خانواده شان را دارد را بتو نسبت بدهند و منتشر کنی و دم از بی سانسوری بزنی! من هم مطالبم را در سایت بالاترین به اشتراک می گذارم و هر کسی نظر بدهد خوش آیند یا بدآیند من در حذف و نگه داشتن آن تأثیری ندارد چون مهندس یحیی نژاد و مقررات سایتش است که تنها ناظر من یشاء کامنت هاست. یک حرف فکر نشده می زنید و یارو دیگر بمقدمه و مؤخره کاری ندارد و فقط راست می گوید علی اش را می چسبد و با رأی "ما اکثریتیم مثل روحانی!" دمار از روزگار دلقک ها در میاره. می بخشید زحمتم زیاد شد و مجبور شدم دوباره کامنت بالاترم را توضیح بدهم. یا...هو

ناشناس گفت...

نگاه من گلوبال بود و فقط در مورد فارسی زبانها نبود. ما چه خوشمون بیاید یا نه این اصول جهانی (چهان مدرن) است و بعنوان عضوی از اون باید رّعایت کنیم. در مورد شما که خودتون را مدرن معرفی میکنی بطبع توقع بیشتره واعلا بگفته خودتون صاحب اختیارید و میتونید وبلاگتون رو با سلیقه خودتون اداره بفرمایید.
درثانی استاد بزرگوار ما اصولا نمیتونیم و نباید بدنبال کنترل کردن افکار دیگران باشیم، یکنفر (در اینجا بنده) یک کامنت با هر محتوایی مینویسه و خواننده ازاده هرطور میخواهد برداشت کنه در غیر اینصورت مثل خندوانه رامبد جوان باید تماشاچی ها را مجبور بخندیدن کرد که کاری غیر اخلاقی و انژی گیر است!

طاهر گفت...


"فرمودید مغز ایدئولوژیک مقداری پست تر از مغز آکادمیک است و باقی تحلیل ها درباره روش شناسی تفکر تحلیلی
" دلقک عزیز دوستانه و "وید اول دیو رسپکت" عرض می کنم شما از کل تفکر اجتماعی انتقادی دنیا از سال 1939 به بعد( یعنی از مگتب فرانگفورت به بعد) مطلقا هیچ اطلاعی ندارید و البته این مشکل کل جامعه فگری بارآمده زیر تئوریسین های ژورنالیستی دوره اصلاحات هست و به خودی خود برای یک غیرمتخصص اشکالی ندارید اما وقتی چنین قاطعانه حکم های انتقادی می دهید واقعا گاه صحنه غم انگیزی ایحاد می می شود و یک خود درست پنداری ای در حد ملاهای محلی که خیال می کنند تمام افق های ممکن همین افق های آنهاست. محض اطلاع عرض می کنم که بنیاد درک شما از همه فکر تحلیلی در حد راسل-پوپر متوقف است و اگر از متخصصی بشنوید که بزرگترین متفگران اجتماعی 70 سال اخیر از دلوز و فوگو و بارت تا فریدریگ جیمسون و ... مهمترین مسئله ای که بهش پرداخته اند ساختارهای خطی شده و ایدئولوژیک ذهن اسیرشده در پیش فرض های نئولیبرلیسم رسانه است و عجزش از تفکر و تخیل. ایا کنجکاو نمی شوید که شاید کلا منیپولیت شده باشید؟

علی1 گفت...

من کجا به شما توهین چاروادار کرده ام؟ حقا که...
من هم برای آخرین بار در این گفتگو می گویم که« اگر سوال بکنی و اگر طالب بحث و مبادله نظر باشی، جواب می دهم و بحث می کنم و هم از تو می آموزم و هم به تو می آموزانم» ولی اگر در یک نوشته ده بار حرف های مهمل به مخاطبت نسبت دهی و در کنار کلی بد وبیراه طالب فرق میان زورگویی(نه زور)و خشونت باشی، جواب نمی دهم چون هیچ آدم عاقلی از هیچ کس در چنین چارچوب و چنین محیط آکنده از بد وبیراه(همین کلمات کامنت آخرت را نقل کنم؟ حیف شما) سوال نمی کند.
اینکه تو برای خودت ادبیاتی ساخته ای که هر توهین به دیگران را ناتوهین و هر ناتوهین دیگران به خودت را توهین جلوه دهی، درجه ی بزرگی از تبختر و استبداد رای و دیکتاتوری تو را نمایان می کند و نشان می دهد.
پیشتر برایت احترام قائل بودم. می دانی چرا؟ چون یک بار مازیار از تو نقل قول آورد و من هم به دنبالش اینجا آمدم و بعد ضمن خواندن چند نوشته ات وقتی تندذهنی و هوش نسبی ات در فهم مطالب را دیدم، بی آنکه شخصیتت را بشناسم، به کسان بسیاری معرفی کردم. احساس گناه می کنم که چرا ناشناخته به دیگران معرفی ات کردم. واقعا حیرت آور است چون در خودت به پایان رسیده ای و هر نسبت بی دلیلی را به هر تازه واردی می زنی بدون هیچ شناختی از او. من نیازی ندارم که اینجا بنویسم چون واقعا وقتش را ندارم ولی تصور می کنم هر کس به وبلاگی برود و بنویسد، باید از او تشکر کرد و نه توهین. تنها یک دیکتاتور نمی تواند باهوش تر و فهمیده تر از خودش را تحمل کند. من ادعا ندارم که از تو باهوش تر وفهمیده ترم ولی قرائن نشان می دهد چون در یک گفتگو تحیلی مبانی حرفت را کلا از هم پاشیده ام و بی معنا بودنش را روی دایره ریختم و بازهم می توانم بیشتر آن را بشکافم و نشان دهم از فلسفه پدیده دولت مدرن هیچ نمی دانی، پریشان شده ای.
باری : مقدمه اول: به گفته خودت در حال مبارزه با دیکتاتوری خامنه ای هستی. مقدمه دوم: معمولا وقتی در حال مبارزه با یک هیولا هستیم، به تدریج به یک هیولا تبدیل می شویم. نتیجه: در مقدمه اول و دوم آشکار است.

ناشناس گفت...

سلام و ارادت رفيق جان
چند سالی بود كه كلامی بينمان آمد و شد نكرد و فقط در سكوت در گوشه ای در سايه در حسرت نگاه كردم... حيف از تو و كلام و فكر و ايده و نگرش و نثر و چه و چه ات نيست كه صرف كامنت دانی كنی كه اين چه گفت آن چه نفهميد يا فهميد!
در كامنتدانی قدر چند مقاله وقت و انرژی ميگذاری... خوب اين انرژی را صرف چند مقاله نو كن...
ميدانم ميخواهی بگويی كامنتدانی هم جزو كلاس درس است... كه هست... ولی اصل درس چيز ديگريس، نيست؟!
كاش دو تا آدم مثل شما در زندگيم بود... نه... يكی هم كافی بود...
شما بما درس انديشيدن و گفتمان داديد
كه كافيست
كه نه هر انديشه ای درست و نه هر گفتمانی صحيح است، به سبب نسبی بودن معانی...
مارا حلال كن رفيق... همه مان را...
من بد كنم و تو بد مكافات كنی پس فرق ميان من و تو چيست بگو

يك پيشنهاد... به جای جواب كامنتها از دلت بنويس... از خاطراتت... از آرزوهايت... از روزگارت... از خودی كه ميخواستی باشی يا خودی كه هستی...
از علی حاتمی بنويس از علی پروين از علی نصيريان كه ديشب خوابش را ديدم و به خواب خفه اش كردم كه چرا به عشق دوران كودكيم گفته بود "و تو هم شائبه ورت داش كه اين عاشقته!" و من هم گفتم شائبه نبود من دوسش داشتم ... و دستم رو دور گردنش فشردم مثال انار قرج قرج صدا ميداد...
خوابه ديگه... بعضی خوابا تعبير نداره... ولی همه بيداریها تعبير دارن...

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
عمو دلار

جامع مسجدي گفت...

اگر ما واقعا اصلاح طلب هستيم و خود را واقعا طرفدار اصلاح طلبان مي دانيم و مي خواهيم به اصلاح طلبان دوم خردادي کمک کنيم، بنابراين بايد به نحوي مقاله بنويسيم و به نحوي صحبت کنيم که تمام مشکلات و تمام نقاط ضعف ايران را منتسب کنيم به رئيس قوه مجريه در طول سالهاي 1384 تا 1392 . يعني همه مشکلات و ضـعـفــهـا را به نوعي ربط بدهيم به آقاي احمدي نژاد.

اگر بخواهيم سالهاي ديگري را نقد کنيم، آنگاه يقين بدانيد که مردم، ما اصلاح طلبان را مقصر اصلي خواهند دانست.

بنابراين بايد همه توان تبليغاتي و همه توان خبري خود را متمرکز کنيم بر دوراني که آقاي احمدي نژاد رياست قوه مجريه را بر عهده داشت.

نکته ديگري که در تحليل هايمان بايد مد نظر قرار دهيم، اين است که در تحليل وقايع سالهاي 1357 تا 1367 به شدت مراقب باشيم که بـيـت مکرم حضرت آيت الله خميني و اصلاح طلبان پيرامون ايشان ، بواسطه حوادث تلخ آن سالها مورد حمله افکار عمومي قرار نگيرند.

اجرکم عندالله

عصبانی گفت...

  به علی ۱
متاسفانه بحث شما خسته کننده شده و به بازی با کلمات و تکرار چندباره مطالب بی ربط تبدیل شده است.
وبلاگ مثل یک رستوران محیطی عمومی است اما با سلیقه و میل صاحب آن اداره میشود. دلقک گرداننده این رستوران دنج وعده های غذایی برای ذهن مشتریانش آماده میکند و به فروش میرساند. طبیعی است میتواند برند خودش را داشته باشد یا تابلوی تنها شعبه اکبر جوجه بر سر در آن بزند و یا هرطور که میلش کشید آنرا اداره کند. شما یکبار غذای آنرا نوش جان کردی اگر باز هم سر هر وعده غذایی پشت یکی از میزها بنشینی و نوش جان کنی و آه و افسوس بخوری که غذا این ایراد را دارد یا آشپز مغرور است یا هر نق و ناله دیگه نه تاثیری در روند اداره رستوران خواهد داشت نه سیاق صاحب آنرا تغییر میدهد فقط باعث رنجش سایر مشتریان میشود. شما در انتخاب رستوران کاملا آزادی اگر از غذای اینجا یا آشپز آن یا دکوراسیون یا هرچیزی خوشت نمیاید منطقی است که اگر خود آزاری نداری دلیلی برای آمدن دوباره به آن نیست. صاحب رستوران هم اگر دخلش با خرجش جور نیامد حتما یا دکان را تخته میکند یا تغییری در منوی خود میدهد.

Dalghak.Irani گفت...

امیر جان
از شما بدلیل حذف برخی کامنت های اولیه ات عذرخواهی می کنم. قطعاً کسی که بتواند جملۀ زیبا و متشخص "من پخی نیستم" را بنویسد انسان بزرگ و فرهیخته ایست تا چه رسد که شما توضیح فکر زیبایت را بیشتر هم داده ای. کاشکی وقت هدر داده ام در بحث با علی1 را متمرکز می کردم برای تبادل نظر با شما زیرا فهم مان از جامعه خیلی نزدیک اما نگاه و بلکه روشمان در برخورد با این فهم زاویه دار است. عریانی کلمات را می پسندم چون با نزدیکترین راه درست ترین مفهوم را منتقل می کنند اما احتیاط کنترل شده در اتلاق صفات ناپسند به گروه بزرگی از انسان ها - آنهم هموطن - قطعاً هزم لازمی است. خوشحال می شوم نظرات دیگری از شما ببینم و بشنوم.

از همۀ دوستان محترم مثل عصبانی و سایرین که بکمک ام آمدند و کامنت های مربوط بموضوع نوشتند و مرا تفقد کردند هم سپاسگزارم مثل همیشه و از اینکه وقت پاسخ تک تک را تمهید نتوانستم بکنم شرمنده ام.

دوست ناشناسی هم که از اشارۀ کوتاه من به اذهان خطی و ایدئولوزیک ایراد گرفته و مرا به افکار فیلسوفان معاصر تر و بویژه پست مدرن ها احاله داده بود. ضمن تشکر از ایشان و تحفظ برای خودم از "بسیار ریز بودنم برای اظهار نظر در این حوزۀ کلان" عرض می کنم که کاملا موافق شما هستم و نه تنها نظر بزرگانی را که نام برده ای و مراجع قطعی فکری جهان هستند بلکه خود من در دنیای روزمره هم به این نتیجۀ بدیهی رسیده ام که

...ساختارهای خطی شده و ایدئولوژیک ذهن اسیرشده در پیش فرض های نئولیبرلیسم رسانه است و عجزش از تفکر و تخیل ...

اما گذشته از اینکه خود این نظر هم در حال پوست اندازی است با هرچه شخصی تر شدن رسانه ها از طریق مجازی. اما بین آن ایدئولوژی قرن 19 امی با این ایدئولوژی قرن بیست و یکمی تفاوت لطیفی وجود دارد که من قبلاً در تهران در مقایسۀ دموکراسی و دیکتاتوری نوشته ام و فکر می کنم که در مورد دو ایدئولوژی مورد بحث ما هم کاربرد دارد و صادق است. یعنی آن ایدئولوژی مورد اشارۀ من بقدری خشن و عریان خودش را معرفی و تحمیل می کند که ما را بوحشت می اندازد. اما ایدئولوژی قرن بیست و یکمی نرم و بدون خشونت ترسناک و ذره ذره مارا در بر می گیرد و چون گریزی هم از آن نیست. اگر ممکن هم باشد صلاح نیست زیرا نمی دانیم بکجا بگریزیم و حاصلش اضطراب و ناآرامی خودمان است. لذا قبول دارم که همه بنوعی ایدئولوژیک هستیم با این رسانه ها و مدیاها تحت لایسنس لیبرالیسم نو اما حالا که خودمان متوجه نیستیم اصرار بر معرفیش هم فایده ندارد و مضر است. یا...هو

ناشناس گفت...

علی۱، عصبانی راست میگه! سقف رستوران دلقک خیلی کوتاهه و ادم قدبلندی مثل تو اینجا اذیت میشه. بهتره این رستوران که مخصوص کوتوله هاست رو ول کنی بری یه جایی که سقفش از قد تو بلندتر باشه و رشد کنی!

مکنزی گفت...

به نظرم ساختار کامنت دانی وبلاگ به فروم ها نمی خورد و مناسب بحث طولانی نیست چون نظر خودم را برای خواندن نظرات در پست قبلی اشتباهی ارسال نکردم و پاک شد و الان دوباره دارم می نویسم!

در مورد نوشته های علی 1 به نظرم تقلیل نقش حکومت به "فقط حافظ امنیت است" درست نیست چون حکومت برای تامین امنیت نیازمند به تامین حقوق مردم است! در این معنا اغلب حکومت ها در مناسبات فرهنگی دخالت دارند، اغلب دولت ها بالاخره فاند فعالیت فرهنگی و هنری در اختیار جامعه خواهند گذاشت، اینجا کسی فاعلیت هنریش را دست حکومت نداده بلکه دولت از فرهنگ و هنر حمایت کرده است، طبیعی است که برخی از این کمک استفاده خواهند کرد و برخی هم نه! بنابراین به نظرم حتی به طور ناخواسته حکومت روی مناسبات فرهنگی اثر خواهد گذاشت.

در مورد شبیه شدن به دیکتاتور بخاطر استفاده از ابزار های یکسان این یک فرض است که مثال نقض دارد. ابزار تابعی از هدف است، حکومتی که از ارتش برای دفاع از امنیت ملی استفاده می کند با حکومتی که از ارتش برای سرکوب تظاهرات مسالمت امیز استفاده می کند شبیه هم نخواهند بود هر چند هر دو از قوه قهریه استفاده خواهند کرد.

در مورد علم الهدی متوجه نشدم چطور دولت روحانی باید مانع خشونت ایشان شود و هم زمان مانع زورگویی ایشان نشود؟ چون فرض کنیم دولت روحانی اصلا توانایی یک دولت مدرن را دارد و علم الهدی هم مخالف برگزاری هر نوع موسیقی است مطابق شرع، خوب ما مردم به عنوان فاعلانی که موسیقی را در زندگی می خواهند رای دادیم به اقای روحانی که از قوه قهریه دولت برای دفاع از حقوق ما که برگزاری کنسرت هم یکی از این حقوق است استفاده کند، طبیعی است که اگر قرار باشد دولت روحانی فقط نقش اگاهی بخشی داشته باشد و به ما بگوید علم الهدی مخالف قانون اساسی حرف زده است (مثلا!) پس بگوییم دولت نقشی بیش از اطلاع رسانی ندارد و مردم قرار است بااین آگاهی (اگر بر فرض محال علم الهدی بگذارد که محقق شود) چکار کنند؟ اصولا هدف تشکیل حکومت ها مگر این نبود که قوه قهریه بصورت قرضی از طرف مردم به گروهی خاص داده شود برای احقاق حق مردم؟ برتری "حاکم" نسبت به مردم همین قوه حکمرانی و تحکم است.

مسئله این است که درسته که (از نظر اخلاقی) روا نیست حکومت به زور سکولاریسم را به مردم آموزش دهد و بهتر است مردم خودشان تک تک به این باور برسند ولی برای نهادینه کردن اندیشه سکولاریسم نیاز به ساختارهای موازی است که مانع انحصار قدرت در دست یک گروه خاص (مذهبیان) شوند وجود این ساختار ها تنها وقتی ممکن است که حکومت مانع وجودشان نشود!

ما در وضعیت صفر مطلق نیستیم که بگوییم خوب مردم باید آگاه شوند و خودشان تصمیم خواهند گرفت، ما در وضعیت دیکتاتوری قرار داریم انهم از نوع مذهبی، تمام جریان های سکولار و ازادی خواه هم از وضعیت دیکتاتوری شروع می کنند تا تدریجا با تضعیف دیکتاتوری به سکولاریسم و دموکراسی برسند. اینجاست که نقش دوره ای از گذار از دیکتاتوری مهم میشود که نقش ان را اتاتورک و رضا خان بازی کردند، اتاتورک یک زورگوی قلدری بود که در زمان خودش مردم بسیار با او مخالف بودند و میخواستند سر به تنش نباشد، اما امروزه روز بزرگداشت دارد در ترکیه و مدرنیته ترکیه مدیون زورگویی ایشان است! من البته تایید نمی کنم دیکتاتوری را بلکه می گویم این نمونه ها وجود دارد در تاریخ.

Dalghak.Irani گفت...

طاهر عزیز
ازاینکه خودم خواهش کرده بودم نام انتخاب کنید و خودم هم به نام شما دقت نکرده ام در پاسخ دادن شرمنده ام. اما جملۀ کلیدی راجع به مقایسۀ دموکراسی و دیکتاتوری مورد اشاره ام را ننوشته بودم که می نویسم. اعتقاد داشتم و دارم که فرق حاکمان از راه دموکراسی با دیکتاتوری خیلی در عملکردشان آشکار نیست و هردو بعد از قرار گرفتن در مسند حکومت راه ورسم تقریباً مشابهی دارند. اما این فرق مهم در اقناع روانی حکومت شوندگان است که باعث ترجیح دموکراسی به دیکتاتوری می شود و آن مربوط است به اینکه:

دیکتاتوری مثل زورگیری خشن و مستقیم است و دموکراسی از نوع کلاهبرداری لطیف و غیر مستقیم. بهمین خاطر است که در دموکراسی احساس بهتری تحت عنوان "من انتخاب می کنم پس هستم" نسبت به دیکتاتوری "من انتخاب نمی کنم پس نیستم" قرار می گیرد. در حالیکه در اولی هم مرا به انتخاب می رسانند از راه مدیا و تبلیغات و انواع ترفندهای غیر مستقیم. یا...هو