۱۳۹۶ خرداد ۲۴, چهارشنبه

خامنه ای با روحانی چقدر صمیمی است. حتی ناصرالدین شاه هم با کریم شیره ای اینقدر نزدیک نبود!

Image result for ‫افطار رهبر و ارکان نظام‬‎

1- دیروز که فیلم ریشخند روحانی از سوی خامنه ای را دیدم خیلی خندیدم از زور گریه. چون بیچاره روحانی برای اولین بار از این شروع کلیشۀ ادبیات حکومتی جمهوری اسلامی -؛ "ماباید..." - داشت بجا و درست استفاده می کرد و در عین حال مثل همیشه مقام معظم رهبری را هم حرمت می گذاشت. ماجرای "ما باید ..." در پیشران هر نوع صحبتی از سوی هر مسئولی در جمهوری اسلامی به این سابقه برمی گردد که ساختار حقوقی جمهوری اسلامی مسئولیت و اختیار را توأمان سرو نکرده است. بلکه اختیار را بعنوان منوی اصلی توی بشقاب زرین ولی فقیه انتصابی "الله" سرو کرده و مسئولیت را توی کاسۀ گلین رییس جمهور انتخابی "ناس". این سلسله مراتب مختار بی مسئولیت و مسئول بی اختیار در تمام تاروپود جمهوری اسلامی در اشکال گوناگون دوگانه هایی مثل "امام جمعه مختار - استاندار مسؤل"، "فرمانده ارتش مسئول - عقیدتی سیاسی مختار"، "رییس دانشگاه مسئول - نمایندۀ ولی فقیه مختار" و ... بروز و ظهور داشته و دارد و خواهد داشت. بخاطر همین هم است که هر مسئولی در حکومت را که مورد پرسش از حوزۀ مسئولیتش قرار بدهید؛ پاسخ خودش را با "ما باید فلان و بهمان بکنیم" شروع می کند و در حالیکه خودش مسئول آن حوزۀ اجرایی یا سیاستگذاری یا تقنینی و یا قضایی است؛ مثل کارشناس بیرونی نظر می دهد و حرف می زند؛ گویی دارد برای مسئولان ثالثی راه نشان می دهد. و هم علت و هم منظور از این نوع ادبیات و نوع حرف زدن هم؛ این است که پرسش شوندۀ مسئول می گوید که او اختیار ندارد تا برنامه اش را اجرا کند - و اختیار در دست شخص دیگری اعم از رهبر و امام جمعه و قس علیهذاست - اما اگر اختیار داشت می دانست "باید" چکار کند.

2- حسن روحانی شوربخت هم خارج از این قاعدۀ کلی نیست و هر موقع از او راجع به سیاست و اقتصاد و اجتماعی و تعهدات و وعده ها سؤال شود؛ جمله اش را با "ما باید ..."شروع می کند که نشان دهندۀ بی اختیاری او در حوزۀ مورد پرسش است؛ و دارد از فرد مختار (رهبر) یاری می طلبد که اگر اجازه بدهد فلان روش بکار گرفته و اجرا شود. تنها استثناء در این مورد محمود احمدی نژاد بود که هیچگاه نمی گفت ماباید. او همیشه می گفت من رییس جمهورم و اینکار را می کنم و این تصمیم را می گیرم و اختیارش را هم برخ می کشید و هم گسترش می داد. حسن روحانی که در ضیافت افطاری آیت الله خامنه ای و با شوق جمع بودن همۀ شرکای قدرت؛ زمینه را مساعد دید که برنامه های سیاست خارجی و اقتصادی خودش را به خامنه ای ارائه کند و از او درخواست کند که از اختیارات مطلقی که قانون و بی قانون در اختیارش گذاشته فقط مقدار کمی را صرف موافقت با برنامه های او (روحانی رییس جمهور منتخب اکثریت مردم) بکند تا قادر شود مشکلات کشور را کنترل و در حد توان برطرف و منویات فقیحانه را برآورده سازد.

3- خب یکی دیگر از گهکاری های ادبیاتی ادبیات ما بطور عام و جمهوری نکبت اسلامی بطور خاص این بوده و است که بدر می گوییم تا دیوار بشنود و هیچگاه حاضر نمی شویم حرف مان را عریان و تو چشم و صورت طرف مخاطب مان بگوییم. و برای خودمان نوشابه هم باز می کنیم که مأخوذ به حیا هستیم و ادب را رعایت می کنیم و ده ها و صدها توجیه اخلاقی و انسانی و خدایی دیگر. در حالیکه رک و سرراست و با مخاطب واقعی حرف مختصر و قاطع زدن هیچ ربطی به حیا و اخلاق و این ترهات ندارد و اتفاقاً شفاف سخن گفتن از بروز بسیاری از کدورت های ناشی از پیچیدگی و نامستقیمی دیالوگ جلوگیری می کند. لذا حسن روحانی هم برنامه هایش را که می خواهد در دولت بعدیش اجرا کند با جملات قالب بندی شده با "ما باید..." ارائه داد تا ضمن حفظ ظاهر سلسله مراتب حکومتی؛ به خامنه ای تأکید کند که تا استراتژی دشمنکام شما در خارج و بستن فضای اجتماعی و فرهنگی در داخل استخوان بندی اصلی سیاست های کلی نظام را تشکیل می دهد نه سرمایه جذب می شود و نه منطقه آرام می شود و نه هیچکدام از اردهای ناشتایتان عملیاتی می شود. و با اینکه مطمئن بود که خامنه ای واکنش مثبتی نشان نخواهد داد مگر اینکه مثل همیشه توصیۀ خنثی و بدون اثرش را تکرار کند که همه کمک کنند بهمدیگر و از این مزخرفات. اما مطمئنم که روحانی مطلقاً فکر آن برخورد بسیار رادیکال و در عین حال هجو و مسخره را هم نمی کرد و نکرده بود. اما:

4- بی خبر از این بود که خامنه ای بدلیل روحیه گرفتن کامل از سیاست های احمقانۀ ترامپ و عربستان در دنیا و منطقه - چرایی اش مقالۀ جداگانه و مفصلی را می طلبد - در بهترین شرایط روحی و ایدئولوژیک قرار دارد و روحانی را بخاطر آن از خط قرمز رد شدن های بی سابقه اش در تبلیغات انتخاباتی - و حالا که مشارکت حداکثری را هم بنفع خودش بدست آورده - خواهد کوبید و این تازه شروع دور جدید تحقیر شخصی و سنگ اندازی اداری است. خامنه ای در سه محور عمده روحانی را سکۀ یک پول کرد:

الف- او بطور بی سابقه ای صریح - تا کنون دیده نشده - منافع ملی را در زیر منافع ایدئولوژیک تعریف کرد و گفت که منافع ملی مورد نظرش ربطی بمنافع ملی واقعی و پذیرفته شدۀ "هزینه - فایده" در جهان ندارد؛ و منفعت ملیی مورد نظر اوست که در چهارچوب تأمین منافع ایدئولوژیک نظام و اسلام سیاسی چالشگر با دنیا قرار داشته باشد و منفعت بده و بستان و معامله گر مرسوم را قبول ندارد.

ب- خامنه ای حسن روحانی را دکتر خطاب کرد که کمتر دیده شده در ادبیات او که برای شخصی روحانی از لقبی عرفی و دانشگاهی استفاده کند. زیرا او القاب دینی آیت الله و حجت الاسلام را بسیار زیاد مهمتر و فاخرتر و ارزشمندتر از القاب عرفی دانش محور می داند. خطاب کردن روحانی با عنوان دکتر نشان دهندۀ اولاً اخراج او از کسوت روحانیت بود و تأکید بر "از ما نیستی". و ثانیاً هجوی هم بود از نوعی کنایه به شایعۀ تقلبی بودن دکترای او و حتی گوشه ای به ریاکاری روحانی در دکتر نامیدن خودش در اوایل انقلاب که او حتی مدرک کارشناسی هم نداشت.

پ- و مورد سوم همانی است که خودتان هم دیدید و باعث خنده و تمسخر حضار - صادق لاریجانی که غش کرد - نسبت به رییس جمهور ما روحانی شد و سوژۀ دست انداختن های جدیدی تولید کرد در فضای مجازی و حقیقی ایرانیان. او "ما باید ..." روحانی را که دقیقاً خطاب بخود او بود بومرنگ وار برگرداند به خود روحانی و از او خواست که بجای تکرار حرف ها و خواسته های ناشدنی رهبر آن ها را اجرا و عملیاتی کند. بعبارت دیگر خامنه ای مشخص کرد که من انقلابی با دنیا چالش ایدئولوژیک می کنم و تو دیپلمات موظفی محصولات سازش با دنیا را بدست بیاوری. اگر نتوانی از بی عرضگی سازش توست و نه از دشمن کامی چالش من!

5- اما این جلسۀ افطاری مفرح یک وجه تاریخ تباری هم داشت که من را یاد دربار شاه شهید ناصرالدین شاه انداخت؛ و شوخی هایش با کریم شیره ای و ملیجک برای تفریح و خندادن درباریان معزز. روش کار چنین بود که ناصرالدین شاه در جمع های کارگزاران نظام و دربار - مثل همین افطاری آیت الله خامنه ای - با کریم شیره ای شوخی های متقابل نامتعارف و کمتر برازنده و قابل انتظار از شاه و دربار می کردند با هم و با عنصر غافلگیری باعث شلیک خندۀ حضار می شدند. اما روایت های متواتر و مستندی وجود دارد که: شده بود کریم شیره ای از یک شوخی رادیکال ناصرالدین شاه ناراحت شده باشد و اگر در جمع اعتراضی نمی کرد، لااقل بصورت قهر و ناز و کرشمه واکنش نشان می داد و ناصرالدین شاه را وادار بدلجویی از خودش می نمود. راستش از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که منهم هم دلم می خواست و هم آرزو داشتم که حسن روحانی هم از این شوخی صمیمی! کمی ناراحت می شد و حداقل قبل از افطار مجلس را به بهانۀ سردرد و امثالهم ترک می کرد بحالت قهر چند ساعته. اما متأسفانه آرزویم برآورده نشد و دیدم که رییس جمهور محترم عین خیالشان نبوده و با اشتهای تمام در زیر میز افطار مقام معظم رهبری مشغول لمباندن چلو مرغ افطار اهدایی هستند! فاعتبرو یا اولی الالباب. یا...هو

بعد از تحریر: دو نکته یادم رفت اضافه کنم:

1- آن "دکترروحانی گفتن" خامنه ای را در قالب طنز سیاه پاراگراف آخر نوشته ام را می شود بدیل انتخابی خامنه از "پدرسوخته کریم گفتن" ناصرالدین شاه خواند و دید!

2- بنظرم بعد از جلسۀ افطاری پریشب همۀ رؤسای کشورهای اقصی نقاط جهان آب دستشان بوده کنار گذاشته اند و منتظر تماس رییس جمهور روحانی هستند با این جایگاه برجسته اش!

۴۹ نظر:

Hej گفت...

......... اما متأسفانه آرزویم برآورده نشد و دیدم که رییس جمهور محترم عین خیالشان نبوده و با اشتهای تمام در زیر میز افطار مقام معظم رهبری مشغول لمباندن چلو مرغ افطار اهدایی هستند! ..........
تیمسار جان، برای بار دوم در این هفته به شما و سایر رای دهندگان و توجیه کنندگان مستمر مشارکت در مسخره بازی های انتخاباتی رژیم، خسته نباشید میگم.

Dalghak.Irani گفت...

من هم بشما که گویا چارلز برونسن هستی بخاطر این همه فداکاری و تلاش برای کشف اشتباهات ما آفرین می گویم. همین فرمان بروی جلو عنقریب انقلاب مدنی می کنی و هم نظام را سرنگون می کنی و هم ما را از عمل مثبتی که انجام می دهیم نجات می دهی و مثل خودت را می کنی کاشف الخطاها! خسته نمی شوید از این مزخرف بافی ها! یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

در همه جای دنیا و در هر زمان و مکانی مردم سیاستمدار و رییس قوم و کارگزار قبیله و مدیر خانواده و ... انتخاب می کنند و از فردایش هم می روند برای فریاد زدن برسرش و گوجه فرنگی پرتاب کردن و کاریکاتور کشیدن و طنز نوشتن و بزرگنمایی نقاط ضعف و مطالبۀ وعده ها و ... این چه ربطی دارد به رأی دادن. ؤدی دادن من به روحانی در همان کانتکستی قابل خواندن است که انتقاد کردن و حتی - بقول آن دوست کوته فکرم - تخریب او. اگر روحانی را انتخاب نمی کردم الان هم کسی را نداشتم که انتقاد کنم. و باید پالوده خوری رییسی و خامنه ای را تماشا می کردم و رنج بیشتر هموطنانم را. آن آرمان شهر ناکجا آبادی که چپ دیروز و اسلامیست امروز تصویر می کرد و می کند و خواستار کون فیکون کردن یکبارۀ دنیاست با مزاج و مذاق انسان امروز اگاه دیگر سازگار نیست و جامعه مثل یک ارگان بهم پیوسته مرتب باید در تحرک و رفتن از یک به دو در تکاپو بشد تا به صد هم بعد از - با تأکید بر بعد از - 99 برسد. هیچ 98 ای هم به صد نمی تواند وصل شود تا چه رسد به اعداد یک و ده و 20. قدم بیستمم انتخاب روحانی بود و دارم سعی می کنم او را به عدد سی برسانم با سرزنش و تشویق و تخریب و انتقاد و تحبیب و جدی و طنز و هجو و هزل و کنایه و... نظر من با تحقیر روحانی نوشته نشده است و از تحقیر او توسط بالادستش روایت کرده ام تا ترغیب شود و تحریک شود و عصبانی شود و افسرده شود و مصمم شود و ... و با خامنه ای چالنج کند در گرفتن حق و حقوق خودش و ملت. آیا تشبیه روحانی به کریم شیره ای می تواند به روحانی کمک کند؟ قطعاً می تواند. زیرا نشان خامنه ای می دهد و می گوید ببین ضدانقلاب منتظر فرصت از یک استفادۀ نادرست تو از وازه ها در تقابل با من چه آبروبری می تواند بکند. چرا خامنه ای حرف های رادیکال و بی تأمل که می زند مجبور از بازپس گیری و تعدیلش می شود؟ بخاطر واکنش اصحاب قلم و رسانه و افکار عمومی. این یک جنگ است که باید فرمانده داشته باشد و من باید انتخاب می کردم یا روحانی یا هیچکس. هیچکس که کسی نیست پس ناگزیر فرمانده کم لیاقت را به بی فرماندهی ترجیح می دهم و داده ام. ودارم درس ارتقاء لیاقت می دهم به فرمانده انتخابی خودم. افتاد! یا...هو

ناشناس گفت...

حالا کاش روحانی واقعا دکتر بود! من که دلم به حالش سوخت بدجوری ضایع شد ولی خدا رو شکر خامنه ای اشتباه می کنه و اقای فریدون اتفاقا روحانیه و حداقل وقاحت اخوندی داره با این متلکا چیزی از پر رویش کم نمیشه

ناشناس گفت...

باز هم تیسمار دور برداشت
برادر محترم که از ما می خواهی با همین فرمان برویم و حکومت را سرنگون کنیم
-بودجه های چند ده میلیاری در اختیار را بدهید به ما چشم
-ارتباطات ایجاد شده و زیرمیزی با افراد خبیثی همانند جان کری را به ما بدهید چشم
-فاحشه-خبرنگارانی که در کانادا و آمریکا ول می گردند هم از سفره آمریکایی می خورند و هم از جیب ملت سخاوتند را به ما بدهید هم ک.... خالی شود و هم تبلیغاتمان به عرش اعلا برسد چشم
-کار درست های حزب الله را به ما بدهید هم کشت و پخش تریاکمان برقرار باشد و هم بزن بهادر بازیمان در چهار گوشه عالم برقرار چشم
-وقاحتتان را کرایه بدهید حتما و حتما چشم
............

ناشناس گفت...

بله..فک کنم افتاد، کاملا! ای ول.

حیرون

Dalghak.Irani گفت...

راجع به ...-وقاحتتان را کرایه بدهید حتما و حتما چشم.

این شروور ها چیست که می نویسید. باباجان باخته ایم! می فهمی؛ باخته ایم. من هم که جزو بازنده هایم چرا آمپر می چسبانی. کسی که می بازد و باخت خودش را نمی تواند قبول کند هیچوقت دوباره برنده نمی شود که هیچ؛ بلکه خل و چل هم می شود و رطب و یابس می بافد.ارام باش و دنبال توهماتت هم نرو که حداقل ضررش اعصاب خوردی خودت است. از ما گفتن. یا...هو

علی1 گفت...

در باره مطلب قبلی(آیا روحانی وظیفه دارد که موسیقی و هنر و فرهنگ را در تقابل با بخشی از حکومت پیش ببرد یا نه؟) نظرم را توضیح تفصیلی دادم و نسخه ویرایشی بهتری فرستادم که ظاهرا صلاح ندانستید آن دومی را نمایش دهید. جناب تیمسار باور می کنید کلماتت نشانگر این است که «ایدئولوژیک» به سیاست، فرهنگ، اقتصاد و هستی نگاه می کنی. تلاش می کنم این را به شما یادآوری کنم.
من در آن نوشته توضیح دادم که قوه قاهره دولت یعنی «لویاتان» در هر دنیای بهتر مفروضی، تنها و منحصرا مسئول و فاعل خشونت است و هیچ کس در آن مسئولیت شریک او نیست والا هرج و مرج نتیجه آن است و فاعل و عامل منحصر سیاست، فرهنگ، اقتصاد و هر پدیده دیگری عموم است و هر شریک دیگری از قوه قاهره به «زورگویی» و اضمحلال می رسد. عموم در اینجا مطلقا جایگزین ناپذیر است. یعنی هیچ کس نمی تواند نمایندگی آن را بر عهده گیرد.
بنابرین اگر سر حرفت هستی که از فلسفه پدیده ها بحث می کنی، فلسفه ی پدیده مدرنی به نام دولت این است که کارش پیشبرد موسیقی و رقص و ورزش نیست ولو که در دنیایی باشیم که علم الهدی با سلاح به سمت مردم هجوم برد. مردم و تک تک کنش وران موسیقی، رقص و ورزش تنها کسانی اند که می توانند علم الهدی را پس بزنند و نه دولت. دولت تنها وظیفه کنترل خشونت دارد. یعنی مثلا اگر این«آتش به اختیار» خامنه ای، یک بسیجی را وادارد به خشونت، آنگاه روحانی موظف است با تمام قدرت به میدان آید و هر نوع کوتاهی او(مثل اسیدپاشی)حماقت محض و خلاف عقلانیت حاکم بر هر دنیای خوب و ازجمله دنیای مدرن است اما اینکه کنسرت سالار عقیلی در مشهد اجرا نشود به خواست و توان و زور مردم بستگی دارد و هر نوع ورود روحانی حماقت محض است زیرا کار هنر و سیاست و فرهنگ منحصرا در دست عموم است و نه به عهده ی حکومت والا همان بی قانونی خامنه ای و زورگویی او را پیش خواهد آورد
اتفاقا مردم به سمت مدرنیته می آیند و خامنه ای ترک کرده اند چون او به عنوان بخشی از حاکمیت و قوه قاهره(به معنای عام) در امور سیاست، فرهنگ، اقتصاد و هنر«دخالت» می کند.
می گویید این مربوط به دنیای مدرن است؟ نه؛ چون اگر مربوط به دنیای مدرن بود پس دنیای مدرن امور«جهانشمول» نداشت. به عبارت دیگر، این امور چون جهانشمول اند، دنیای مدرن هم اجرایش می کند و نه اینکه تعلق به خصوص دنیای مدرن داشته باشند.
القصه در هر دنیای خوب مفروضی(نه فقط دنیای مدرن) زندگی وقتی بهتر خواهد شد که قوه قاهره دولت، تنها کارش کنترل و اجرای خشونت و فاعل و مسئول هر امر سیاسی، فرهنگی و هنری منحصرا مردم و عموم باشند. در هر دو جهت(یعنی خشونت منحصر در «نمایندگی» قوه ای به نام دولت است، و سیاست و فرهنگ
و هنر منحصرا در حیطه ی اختیار عمومیتی است که «نمایندگی ندارد») انحصار راه نجات است والا باخته ایم چه دنیای ما مدرن باشد یا نامدرن.

ناشناس گفت...

تیمسار ببین ما ساکت یه گوشه نشسته بودیم خودت دوباره شروع کردی!
تو که میگی روحانی باید با خامنه ای چلنج کنه مگه ۸۸ کروبی و موسوی چلنج نکردن؟! اخرش اومدی گفتی که موسوی تیشه به ریشه مدرنیته زد و ملت رو عقب کشید و از این خزعبلات!(تورو خدا نیا بگو فلسفه لیبرالیزم و فلسفه چیستی پدیده ها در تداخل با علل و معلول داده ها و از این حرفا) اخه دم خروست رو باور کنیم با قسم حضرت عباستو! اونا که چلنج کردن تو اینجا بقول خودت سیرکت چه گلی بسرشون زدی که حالا میخوای بسر روحانی متعادل بزنی. تیمسار باید قبول کنی روحانی همون رفسنجانیه تو ابعاد کوچیکتر و هیچوقت نمیاد جلوی ولی فقیه قدعلم کنه چون ولایت مطلقه یه بند قانون اساسی مملکته و راهش این نیست.و همونطور که کروبی تو مناظره با موسوی گفت باید قانون اساسی اصلاح بشه، تا بود رفسنجانی، زورشو زد حالا که نیست روحانی داره نقشش رو بازی میکنه. روحانی همونقدر میتونه رادیکال باشه که رفسنجانی مرحوم بود نه بیشتر و نه کمتر! بعدشم تو مگه تو کامنتای مطلب قبلی در جواب علی ۱ نگفتی:
۰۰۰
علی 1 زیادی بودن حرفت هم به این دلیل است که شما اصلاً توی باغ نیستی و داری راجع به جامعه و دولت و حکومت دیگری حرف می زنی. ته حرفت هم این است که روحانی کارهای کلان و سیاست و اقتصاد کشور را انجام دهد و از بروز جرم و جنایت جلوگیری کند و بقیۀ موارد زندگی مردم در چالش بین سنت و مدرنیته را بسپارد به خود مردم و عرف و در دعوایشان دخالت نکند. این مربوط به حکومت متعارف سکولار است و هیچ سنخیتی با حکومت انقلابی و ایدئولوژیک اسلامی هم پیدا نمی کند.
۰۰۰۰
سوال: تو که میگی ماهم باید مثل ممالک مدرن و سکولار بعد بیست روز بیخیال اعتبار رایمون بشیم و گوجه فرنگی بگیریم دستمون و خدمت رو حانی برسیم، چطور تو موردی که خودت مطرح میکنی استاندارد جمهوری اسلامی میشه در حد کانادا و سوئد و دانمارک اونوقت تا یکی یه نظر مخالف تورو میده جمهوری اسلامی میشه کره شمالی و موزامبیک و افرقای جنوبی(دوره اپارتاید)؟
تیمسار تا حالا اینهمه تناقض یکجا تو یه شخصیت ندیده بودم برو دکتر...

Dalghak.Irani گفت...

علی 1
کامنتت را می خوانم و اگر ارتباط گرفتم پاسخی تقدیم خواهم کرد. اما راجع به کامنت ادعایی منتشر نشده من هیچ کامنت دیگری از شما نگرفته ام و کامنت های نافرستاده تان و خطاهای خودتان در فرستادن کامنت هایتان را هم بحساب من نگذارید. چقدر بی انصافید شماها مگر من چه هیزم تری به کسی فروخته ام که اینقدر اتهامات بی اساس تحمل کنم. یا...هو

ناشناس گفت...

با وجود اینکه بعضی از مطالبت روی اعصاب هست ولی همیشه پس از سخنرانی خامنه ای اینجا می آیم تا تحلیل حرفهایش را بخوانم. خوب جان کلام و منظور و اهداف سخنان خامنه ای رو از لابلای سخنان اش استخراج میکنی. این آخوند تندروی متحجر عقب مانده رو خوب شناخته ای.

Dalghak.Irani گفت...

علی 1
پدرجان این داستان ها چیست که می فرمایی. من هم کم از هابز و لویاتانش نمی دانم اما صورت مسئله کاملاً ساده است: آیا برهم زنندگان کنسرت موسیقی در هرجا بخشی از مردم در اکثریت عددی (منشاء تعیین عرف غالب) هستند که بدون خشونت و پشتیبانی عناصر سرکوب حکومت عمل می کنند یا یک اقلیت مانده در مدینه النبی و با تحریک حکومت علم الهدی و خامنه ای کنسرت های مجوز دار از دولت قانونی را بر هم می زنند؟! پاسخ شما باید روی این سؤال تمرکز کند و الا بدیهی است که دولت مدرن تنها نهاد مشروع بکارگیرندۀ فورس و خشونت است. آیا معتقدی که در مثال سؤال؛ هواداران کنسرت هم باید بیایند میدان و با عمال علم الهدی جنگ خیابانی بکنند یا بچه طریقی از کنسرت قانونی و مورد حمایت اکثریت عرفی حفاظت و برگزار کنند. یا...هو

ترول گفت...

هی ما میاییم یه مطلب در حمایت از روحانی بخوانیم و یک "ممنون که هستی" تقدیمتان کنیم و برویم به غار خودمان هی شما نمی گذارید! ببینید خودتان شروع کردید دلقک! مگر شما خودتان نگفتید روحانی باید مثل موسوی و کروبی مردم را چلنج کنه توی خیابون؟ انقلاب رنگی کلید بزنه؟ لابد این را هم نگفتید و من دارم از خودم هذیان میگم؟ چقدر شما تناقض دارید اقا! روحانی با اون لبخند و فحشی که زیر لب به مقام ولایت داد (توی فیلم هست و فقط اینجانب شنیدم) داره در حد خودش ایستادگی جانانه میکنه، بعدشم طبیعتا آدم از این همه ایستادگی خسته میشه و باید بره سر سفره و ماستشو بخوره.

یکم واقع بین باشید، حالا درسته که جمهوری اسلامی دانمارک نیست ولی ما هم که مردم آزاد و سکولار در حد دانمارک نیستیم که! ما مردم هم باید استاندارد کنش مدنیمون در حد جیبوتی باشه که 4 سال یه بار رای میدن خودشونم میدون کلش روتینه و خودشون رو با مطالبه و این قبیل مزخرفات خسته نمی کنن! اعتبار رای همینجوری اصلا حفظ میشه!

Dalghak.Irani گفت...

تیمسار تا حالا اینهمه تناقض یکجا تو یه شخصیت ندیده بودم برو دکتر... نقل اخر کامنت ناشناسی که دو کلمه پیدا نکرده تایپ کند که رفرنس بدهم و انتظار پاسخ هم دارد.

فرزندم تو به قد 160 سانتی خودت می بری و می دوزی. بعد میایی بزور می خواهی تن من کنی دوخته ات را. در حالیکه قد من 180 سانتیمتر است. هیچکدام از حرف هایی را که تو بمن نسبت داده ای من مطلقاً نگفته ام غیر از همان کلمۀ مشترک "چالنچ". و در این مورد هم آن را به اردوکشی خیابانی و ادعای تقلب وهمی و اینجور جیزها ترجمه می کنی و می روی روی منبر. من گفته ام که بعنوان فعال مدنی وظیفه دارم روحانی را سیخ بزنم بلکه - با احتمال بعید چون شخصیتش مال این حرف ها نیست - بخواهد و با خامنه ای چالنج بکند. چالنج هم از جانه زنی و ایستادن برحرف خود و عمل به خواسته های مردم شروع می شود تا استعفای سرگشاده قبل از بنی صدره شدن از سوی خامنه ای. و تنها چیزی که توی کت این چالنج سیاسی نمی رود جنگ خیابانی مد نظر توست. بمن هم مربوط نیست که روحانی هاشمی کوچک است یا ناطق بزرگ یا خاتمی متوسط. من بنمایندگی از دودختر همفکرم سعی می کنم خواست های حداکثریم را مطرح کنم و مرتب هم مانور بدهم و تشدید بکنم. از کی تا حالا در کجای دنیا رسم شده که یک وبلاگ نویس سیاست های رییس جمهور را تعیین کند و او هم قبول کند و در اجرا بزحمت بیفتد. کار ژورنالیست گفتن از دردها و خواسته هاست و کار سیاستمدار هم عمل درحد توان و تشخیص خودش است. نه روزنامه نگار مجبور است هوای سیاستمدار را داشته باشد و نه سیاستمدار مجبور است که بنسخۀ روزنامه نگار لبیک بگوید. واقعاً حوصله ام را سر می برید با این اجبار از بدیهه نگاری ها. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

هوار هوار ایهالناس
یک کامنت با مضمون دقیق "دلقک ریدی با این جوابت" را حذف کردم و آیدی ناشناس داشت. حالا کسی نیاید مدعی شود که نظر وام گرفته ام از افلاطون تا اسپینوزا را ترسیده ای و منتشر نکرده ای. لطفاً! یا...هو

البته اگر معلوم بود در کدام پاسخم ریدم منتشرش می کردم اما همین هم مشخص نبود!

ناشناس گفت...

تیمسار اینکه تو انتخابات ۸۸ رو گره خورده به اردوکشی خیابونی اخرش میبینی معلومه چقدر قدت بلنده و از اونور بقول خودت به فلسفه وجودی اون پدیده اردوکشی خیابونی اصلا توجه نمیکنی و اونو چلنج نمیدونی. اصلا قسمت زیری اون کوه یخ زیر اب که راهپیمایی هاقسمت بیرون اومده اش از اب بود رو نمیبینی! اونوقت میای میگی یک و هشتاد قدته!
طبق نص قانون اساسی هرگونه تجمعی اگر حامل سلاح گرم و سرد توش نباشه ازاده! ملت ما صد ساله داره زور میزنه قانون رو تو مملکت فصل الخطاب قرار بده اونوقت بنظر تو این اردوکشی خیابونی نه اکتی مدرن بوده، بلکه ضد مدرنیته هم است!
بقول اصفهانیها، اصلا معلومه چی چی موگوی تو؟!
تناقض پشت تناقض

ناشناس گفت...

اوه اوه لشگر کوتوله های جان بر کف دلقک پیداشون شد!
بریم تو غار خودمون تا ترکش بهمون نخورده:)
#پاچه خور #خ..هه مال #برزو گوز مجازی #جانم فدای دلقک #دلقک جای منم فکر کن #دلقک درد و بلات تو سرم #خونی که در رگ ماست هدیه به دلقک ماست #دلقک من هیچی از خودم ندارم و عاشق نشخوار کردن عقاید توام #فلسفه لیبرالیزم

ناشناس گفت...

تیمسار شما مبتلا به نوع شدید پارانوئید می باشید. پس از چندین سال سرزدن به وبلآگ شما ، اعتقاد دارم که دچار دگردیسی شده اید فراتر از آنچه در قورباغه سراغ داریم ، چیزی شیبه به زایش انسان از میمون و شما الحق که حلقه مفقوده نابودی مدرنیسم بوسیله روشهای مدرن هستید. دفاع نامحسوس شما از آنچه که همواره آنرا نکوهش و لعنت میکنید میتواند دوچیز باشد ، یا جیره وار هستید یا شدیدآ بی تعادل و بی خاصیت و در هردو حال فاقد وجاهت هستی برای اینکه وقت و دیتا صرف شما کنیم. بس است دیگر وارونه جلوه دادن واقعیتها و امید را ناامید کردنها.

نا مید گفت...

"در همه جای دنیا و در هر زمان و مکانی مردم سیاستمدار و رییس قوم و کارگزار قبیله و مدیر خانواده و ... انتخاب می کنند و از فردایش هم می روند برای فریاد زدن برسرش و گوجه فرنگی پرتاب کردن و کاریکاتور کشیدن و طنز نوشتن و بزرگنمایی نقاط ضعف و مطالبۀ وعده ها و ... این چه ربطی دارد به رأی دادن"

شما که رای دادین مثل همه جای دنیا نیستین

- شما موقعی میتونین از کسی مطالبه داشته باشین که وعده ای به شما داده شده باشد. دو پهلو حرف زدن و یکی به نعل و یکی به میخ زدن- جوری که چند جور تفسیر بشه کرد و همرو راضی نگه داره- تاکتیک اصلاح طلبان دروغین فعلی بوده برای رای جمع کردن از اپوزیسیون و به امان خدا رها کردن آنها بعد از انتخابات

- رای دادن و مطالبه کردن در جهت هرگونه تغییری موقعی عقلانی و منطقی هست که اولا بدونیم طرف مورد نظر از تغییر سود میبره و ثانیا با سابقه گذشته خودش نشون داده باشه اهل عمل و هزینه کردن هست. هیچکدام ازین شاخص هارو اصلاح طلبان امروزی ندارن

من بازدید کننده ثابت وبلاگ پر مایه شما هستم و خیلی ناراحتم که شخصیتی مثل شما هنوز از این جماعت انتظار اصلاح رو داره.
دلیل کامنت گذاشتنم اینه که بعد از انتخابات و رای دوباره به روحانی آینده ایران رو تیره و تار میبینم چون معتقد به اصلاحات واقعی و اندک و نه تغییر رژیم هستم.
متاسفانه شما رای دهندگان ( ببخشید باید بگم بی خایه) با تایید این جماعت کلمه اصلاح طلبی رو به فحش تبدیل میکنیدو با سقوط اقتصادی و اجتماعی ایران هرج و مرج داخلی ناگزیر است...


Dalghak.Irani گفت...

نظرم را راجع به جنبش سبز دوباره می گویم.
گذشته از اینکه راجع به انگیزۀ اولیه و راه اندازی انقلاب رنگی نظر دارم. اما وارد انگیزه ها نمی شوم و عرض می کنم که فقط راهپیمایی میلیونی 25 خرداد یک حرکت مدنی بود و بعد از آن جنبش وارد فاز براندازی شد و نه تنها از سوی توده - کوه یخ زیرآب - مورد استقبال قرار نگرفت بلکه در تهران هم تعداد به کمتر از یک دهم راهپیمایی اولیه رسید و چون رهبران و راه اندازان و هماهنگ کننده های اصلی اعتراضات - سران مؤثر مجاهدین انقلاب و مشارکت - هم بازداشت شده بودن از کنترل خارج و آتش به اختیار شد و هرچه جلوتر رفتیم بیشتر آب شد و خشن شد تا رسید به عاشورا و مقابله با دین و ایمان مردم - قطعاً عوامل مجاهدین خلق و سایر گرو های برادنداز مسلح نقش اصلی آتش بیاران معرکه شدند - شکست خورد تا روز 25 بهمن که مجدداً تلاشی برای احیایش شد که با اینکه نیرو گرفته از بهار عربی کمی هم اعتراض کنندگان قبل توجه شد اما نتوانست عرض اندام بکند و رهبرانش دستگیر و خود بی سازمان و الله بختکی اش هم خاموش شد. گذشته از انگیزه ها چون نتیجه این فعل و انفعال با داغون شدم کامل جامعۀ مدنی و فعالان سیاسی و اجتماعی و زندان و تبعید شد لذا حاصلش زیر صفر و بضرر جامعه شد. حتی مبنای تقلب ادعایی برای جنبش مدنی 25 خرداد هم ادعایی غلط بود و در جمهوری اسلامی بغیر از یک تقلب تأثیر گذار در دولت خاتمی هیچ تقلب شکلی عوض کنندۀ فرد برنده اتفاق نیفتاده است. البته حرف راجع به مهندسی قبل از انتخابات حرف درست است و همیشه بوده و همواره هم خواهد بود. یعنی احمدی نژاد همانقدر آرا خرید از امکانات دولتش که روحانی هم همان کار را در انتخابات اخیر کرد. ماجرای تقلب وزارت کشور موسوی لاری - با یا بی اطلاع خاتمی اش را نمی توانم تأیید کنم - بنفع احمدی نژاد و به زیان کروبی هم برمی گردد به اینکه چون معین کاندیدای اصلاح طلبان اصلی شکست خورده بود آنان دیدند اگر کروبی بعنوان اصلاح طلب بدلی - اصل و بدل ادعای خودشان بود - برنده شود و با هاشمی بدور دوم برود خیلی ضایع می شوند در نتیجه با جابجایی کمتر از 200 300 هزار آرا بنفع احمدی نژاد و ضرر کروبی خواستند کروبی را حذف کنند با این تحلیل احمقانه و خودخواهانه که می روند پشت هاشمی و احمدی نژاد یک لاقبا را مثل آب خوردن شکست می دهند و هاشمی را هم وامدار خود کرده و پست می گیرند و او را هم اداره می کنند. خب نشد. شکست خوردند و مجبور شدند در سال 88 با التماس موسوی را بمیدان بکشند و قربانی کنند. یا...هو

ناشناس گفت...

تیمسار نمیدونم بیست پنج خرداد تهران بودی یا لندن ولی من تو تهران کف خیابون بودم و تو تمام تجمعات چه قبل و چه بعد از انتخابات شرکت کردم حتی برا ختم مرحوم ایت الله منتظری تا قم هم رفتم که خامنه ای تو دهنی بخوره! وقتی که نیروهای سرکوب و لباس شخصی ها کف خیابون شروع کردن به شلیک مستقیم تو سر و قلب مردم خوب معلومه کسی دیگه جرات شرکت تو تجمعات رو نداشت و ما هم که میرفتیم دیگه به سیم اخر زده بودیم. اونوقتی که این ادم کشا بعد از نماز جمعه خامنه ای شروع به کشتن و کهریزکی کردن و کتک زدن مردمی که تو راهپیمایی های قانونی شرکت کرده بودند کردند، تعداد شرکت کننده هاکم شد ولی باز کمک میکردن به ماها تو پناه دادنمون تو خونه هاشون و فراری دادنمون از دست لباس شخصی ها و نیرو های سرکوب! معلومه مردم نمیخواستن بمیرن! تحلیلت از هشتاد وهشت تحریف تاریخ ده سال پیش مملکته توجه داری که تیمسار.
برا اینکه بقیه روشن بشن لینک مستند بی بی سی درمورد تقلب در انتخابات و راهپیمایی ها رو میزارم که ببینی یادت بیوافته هشتاد و هشت چی شد و چی بسر مدرن ها اومد!
فقط اینو بگم که موسوی و کروبی خیلی مردن!
https://www.youtube.com/watch?v=vAJtbBpLjaQ

Dalghak.Irani گفت...

گزارشکر فقط مسئول گزارش بازی در جریان وسط زمین است. بدیهی است که تماشاچیان نقش محوری در خود بازی در حال انجام ندارند و چه بسا بی خبر از همه جا در زیر دست و پا هم بمانند و له شوند. گزارشگر نمی تواند بخاطر له شدن تماشاچیان نحوه و نتیجۀ بازی را بغیر از بازی در جریان منعکس کند. خب ما خیلی زیاد صدمه دیدیم که دوستان شهید شدۀ شما و دوستان زندان شدۀ بچه های من و دوستان آواره مان در گوشه و کنار جهان جزیی از این تراژدی هستند. حرفی در آن نیست. من می گویم بزیکنان هر کدام چگونه بازی کردند و چه تیمی برنده شد و چه تیمی بازنده شد در آخر بازی. مگر من بی بی سی را مرجع معتبرترین موارد روزنامه نگاری می دانم که مرا به بی بی سی حواله می دهی. نظرم را نوشته ام و می توانی بگویی اینجا غلط است به این دلیل و اینجا درست است به این دلیل. اینکه رژیم مستقر با تظاهرات براندازش مقابله نکند حتی از شاه دلرحم هم بر نیامد تا توده اراده اش را با مداومت و هزینه تحمیل کرد. بازی سیاسی را در رئال جامعه بازی می کنند و نه روی کاغذ نوشته های قانون اینجوری گفته. اصرار دارم که باید شهامت روبرو شدن با اشتباهات مان را داشته باشیم تازه ما اشاباه نکردیم بلکه رهبران ما اشتباه کردند . حتی اگر خیلی دوستشان داری بگو اشتباه نکردند. اما در اینکه شکست خوردیم تردیدی نیست و اصلاح طلبان امروز قبول کنند بهتر از فرداست که ناچار قبول خواهند کرد. همه که در سنی نیستند که بزودی بمیرند و به صف اسطوره های شکست خورده مان امیرکبیر و مصدق و خنده دارش رجایی بپیوندند که هیچکدام هم بیش از سه سال زمامدار نبودند تا ببینیم واقعاً چه گلی می خواستند بسرمان بزنند. یا...هو

ناشناس گفت...

چقدر خوب است كه تازگيها تو قسمت كامنتدوني آنقدر فعال هستيد. پاسخ هاي شما به قسمت كامنتها را حسابي داغ كرده. در مورد روحاني هم عرض كنم كه روحاني بهترين مسير را پيش گرفته: نافرماني و حاضر جوابي در عين ادعاي ولايتمداري و اين يعني عدم درگيري مستقيم (كاري كه موسوي و كروبي كردن). از آنجا كه مردم ما به دلايل مختلف پايه انقلاب و هزينه دادن در خيابان نيستند، اين بهترين روش ممكن در حال حاضر است. نتيجه اش همين بس كه خامنه اي حسابي عصبي و درمانده شده و ديگر كارت بني صدر را استفاده ميكنه.

علی1 گفت...

بخش اول
چشم تیمسار به سوالت پاسخ می دهم و طفره هم نمی روم.
در مورد «ارتباط» گرفتن شما با من یعنی با نوشته من، طبعا منظورتان این است که روشن نمی نویسم. چشم سعی می کنم، روشن بنویسم. باور می کنید قلمی دارم که مورد رشک است ولی نابسامانی های ذهنی و عجله و نبود فرصت امکان ویرایش متنم را هم از من گرفته است؟(در واقع به اینجا سر می زنم که کمی به زندگی امیدوارشوم که مردی در سنین بالای هفتاد پر از نیرو و شاد و من در سنین نیمه ی دهه چهارم، ناتوان از نیروی درونی لازم)
اما پاسخ سوال شما:
1.ما آدمیان منفرد، فاعل اول و آخر هر پدیده ی فرهنگی، هنری و سیاسی هستیم. این فاعلیت ما منفردان و عموم، قابل واگذاری نیست. هر نوع واگذاری کار فرهنگی به«نماینده» یعنی متوسل شدن به زور و تبعیض. زیرا فرهنگ رودخانه ای است که تک تک ریگ های کف رودخانه آن را بر می آورند و نشان می دهند و نمایان می کنند و شکل می دهند و زلال می کنند. این ریگ ها با ضربه ی هر قطره ی آب به جلو می روند، تکان می خورند، شکل می گیرند و کف رودخانه را مهیا می کنند برای شکل گرفتن چیزی به نام رودخانه.فرهنگ رودخانه ای است که چنین بر می آید.
2.هر نوع دستکاری و چپاندن از بیرون، به بی عدالتی و سپس شکست قطعی می انجامد. یعنی اول تعارض و سپس بحران پدید می آید و جامعه علیه بخشی ازخودش که دستکاری و زوگویی کرده، قیام می کند.
3. متقابلا هر نوع شورش و قیام و انقلابی نوعی زورگویی است علیه یک زورگوی پیشین که بی جا در فرهنگ و سیاست و هنر دخالت کرده است.
4.ما موسیقی می خواهیم و علم الهدی آن را حرام می داند. تا زمانی که ما تک تک آدمیان ایرانی به این بلوغ نرسیم که چنین فردی را به هیچ جا راه ندهیم و برای دینش تره خرد نکنیم، او بر ما مسلط است و همچنان زور می گوید. اگر ما کاری بکنیم که او بی آبرو شود و ناتوان شود و کم بیاورد، کوتاه می آید و دست به«تقیه» می برد و اراده ی جامعه قوانین مورد نیازش را می سازد و پشتیبانی می کند. بخشی از ما تا یک دهه پیش ترسویانی بودیم که هم خدا می خواستیم و هم خرما. می خواستیم با یک رای دادن، مسئول قوه مجریه، همه کارهای غیر قابل واگذاری ما را انجام دهد و در واقع ما فاعلیت خود را واگذار می کردیم. غافل از اینکه امور فرهنگی روی دوش تک تک منفردان کنش ورز تکیه دارد. همان که از آن به عنوان«عموم» یاد می کنیم.اینان باید بخوانند. بنویسیند و بشنوند و حمایت کنند. پول خرج کنند و موسیقی دان و نویسنده و فعال فرهنگی را حمایت کنند و برایش هورا بکشند و او را دعوت کنند و پشتبانی کنند و... اما نکرده ایم و البته اکنون داریم یاد می گیریم که باید این کار را بکنیم و اکنون کمی وضع بهتر شده است. باید نیز یاد بگیریم که دولت وقت وقتی حامی موسیقی و هنرو فرهنگ مشخص شود، مرگ آن دولت است. بدترین حرف روحانی وقتی بود که گفت من مدافع فلان موسیقی ام و به موسیقی تتلو خندید. او حماقت کرد و ما نباید بگذاریم که او چنین حماقتی را به نام ما ثبت کند. زیرا کار او این نیست که به جای ما موسیقی خوب و بد را تعیین کند. او حاکم قوه ی قهریه است و کارش کثیف است و مردم سازنده ی کارهای تمیزند....

علی1 گفت...

بخش دوم
نتیجه: علم الهدی حماقت می کند با تکیه بر «زور» به سراغ فرهنگ و سیاست می آید و همین بزرگترین شانس ماست برای شکست او زیرا هر نوع زورگویی بیشتر و عیان تر از هر واکنش دیگری، برملاگر و نابودکننده ی فرد زورگو است. زیرا هر انسانی در هر جای جهان، زورگویی و تبعیض را پس می زند حتی انسانی که خودش زورگو و تبعیض گر است، مخالف این دوست. بدترین حالت زور و تبعیض به کار بردن قوه ی قهریه در امور هنری و سیاسی و فرهنگی است. کاری که امثال خامنه ای و علم الهدی می کنند و عامل بزرگ شکست شان همین است و نه ناتوانی شان در تبلیغ یا هر چیز دیگر. استفاده از سلاح و زور و قدرت نظامی و اجرایی در امر«فرهنگ و هنر و سیاست» همانا زورگویی است. علم الهدی زورگوست اما مردم مدافع موسیقی زورگو نیستند پس به همین دلیل یک علم الهدای مدافع مذهب و مخالف موسیقی در یک جامعه شیعی از عموم مدافع موسیقی و بی میل به مذهب(که مذهب اولویت اول و آخرشان نیست در حاکمیت)، در انتخابات شکست می خورد چون او زورش در قوه قهریه را پشتیبان کار سیاسی و فرهنگی خود کرده و مردم در ناخودآگاه با این رویه مخالف اند ولو که اکثریت مومن و هم مذهب او باشند. آنها بارها او را با این شکست مواجه کرده اند چون او زورگوست. حال ما داریم جلو می رویم تا هر جا که بیداری و هشیاری مان بیشتر و عمیق تر شود. در این جلو رفتن هر گونه دخالت حسن روحانی و دولت او در امور موسیقی همانا بر نهج علم الهدی رفتن است و حماقت محض. بنابرین ساختن و پیش بردن(همان چیزی که شما گاه به عنوان«حقی که ما به دست بیاوریم غیر از آنی است که آنها بدهند» طرح می کنید) فرهنگ و سیاست و هنر کار ماست و منحصر در فاعلیت ما و قابل واگذاری هم نیست. تنها چیزی که در دنیا «نمایندگی» آن قابل فهم است همان لویاتانی است که «انسان مصنوعی» است و چون ما هیچ کدام صلاحیت نداریم که هنگام دعوا، حق بگوییم و طرف حق را بگیریم یعنی زورگویی نکنیم، به این نتیجه رسیده ایم(البته دنیای مدرن به این نتیجه رسیده و نه ما مردمان مشرق که از بس احساساتی هستیم نیک و بد امور را تشخیص نمی دهیم)که در هنگام دعوا بهتر است یک قوه قاهره باشد که کار محاکمه و اجرای خشونت منحصر در او باشد و هر فرد دیگر مجاز نیست به کاربرد خشونت با هیچ توجیهی.
چه بسا با تعبیر عامیانه ای بتوان گفت که این قوه قاهره کاری کثیف بر عهده دارد و دخالت کردنش در امور زیبا مانند جا باز کردن برای زیبارویان در ورزشگاه ها، آمیختن امور کثیف با امور زیباست که به نتیجه نیکی نمی انجامد. باری زیبارویان را باید شاعران ستایش کنند و خود به مدد این ستایشها و زیبایی طبیعی شان، بخرامند و دلها را بربایند و رودخانه جاری شود...

ناشناس گفت...

خامنه ای چند روز پیش از آتش به اختیار گفت و مطهری خاطر نشان کرد که این آتش به اختیار دو طرفه است. یعنی آتش به اختیار به سمت نهادهای زیر نظر رهبری یا امامان جمعه. جدیدا راجع به بنی صدر گیت افاضات فرمودند. با توجه به اینکه در انتخابات قبل یزدی گیت و مصباح گیت داشتیم و همچنین بنا بر اصل علی مطهری میتوان موارد ذیل را برشمرد:
۱- حداد عادل گیت ۲- صادق لاریجانی گیت ۳- امام جمعه گیت ۴- سپاه گیت ۵- خامنه ای گیت.

ناشناس گفت...

این رو برای کسانی می نویسم که ممکنه گفته های تیمسار رو جدی بگیرند راجع به عاشورای 88 و جنبش سبز

من از ابتدای عاشورای 88 در راهپیمایی بودم تا ساعت 2.5 بعد از ظهر
در میدان کالج که اوج درگیری بود هم بودم

نمی خواهم آنچه لایق این آقا هست بگویم، در این گفتار ذره ای صداقت نیست یا بی اطلاعی مطلق
کجا به ایمان مردم توهین کردیم؟
تو در لندن فهمیدی و من در داخل عاشورای 88 نفهمیدم؟
مجاهدین خلق کجا بودند مرد حسابی؟ بزند توی اون کمترت که این همه شهید و مردم مظلوم را می چسبانی به مجاهدین
خود وزارت اطلاعات چند روز بعد از راهپیمایی ادعا نمود که بسیجی های جنگ دیده قدیمی داخل مردم بودند که کار به آنجاها کشید - با این مضمون - بعد تو ادعای فعلی حکومت فاسد را می کنی آی آدم حسابی؟
نمی دانی، چرا می گویی؟ می دانی چطور من که همه راهپیمایی بودم نمی دانم؟
ما که اول تا آخر یا حسین گفتیم و له شدیم و کشته شدیم
درگیری هم ما شروع نکردیم
یک به یک می خواهی بگویم چطور درگیری شد؟

نشسته ای در لندن برای ما "مخالف ایمان مردم" می گویی آی مرد حسابی؟

کسانی که نمی دانند، ذره ای به حرف این آقا باور نداشته باشند
واقعیت ها در یوتیوب، یک عاشورای 88 بزنید و فیلم ها آماده، ببینید این حکومت چه کاره است
و ما چقدر مظلوم

Hej گفت...

تیمسار جان براتون متاسفم که به مرحله ی پاچه خواری رژیم رسیده اید و تاریخ ده سال پیش را هم تحریف می کنید. من توی خیابان بودم، مردم از رهبران جلوتر بودند.
در باب تقلب در انتخابات هم چه ظریف تلاش کرده اید رژیم را بی گناه و بی تقلب جلوه دهید.
تیمسار جان، پدرم هم تیمسار بودند و فدایی ایران و در جنگ هم بودند. به احترام پدرم و هم لباس بودن شما با ایشان فقط میگم، متاسفم کج دارید می رید. وگرنه میشد گفت بوی پول های رژیم داره توی وبلاگ تون میاد.

Hej گفت...

چقدر عصبی؟ چرا؟

Hej گفت...

شما هنوز دنبال فرمانده می گردی؟

Dalghak.Irani گفت...

علی1
بحث نظری با طول و تفصیل و پیچیدگی های ذهنی که دارد و در می اندازد مطلقاً نه مورد نظر من است و نه در اینجا مشتری دارد و نه کمکی به مشکل مورد نظر می کند. شما هم فقط به سؤال من پاسخ بدهید و "این هم انشای من" ننویسید. سؤال را ریزتر می کنم:

"علم الهدی و تفنگ چی هایش کنسرت مجوز گرفته از وزارت ارشاد حکومت خودشان را تعطیل کرده است". حالا چه باید کرد؟ لطفاً گزینۀ مورد نظرتان را انتخاب و در صورت لزوم شرح بدهید:

دقیق فقط بگویید که عملاً واکنش مان چه باشد و الا امر زیبا را به هیولا ندهیم که یک ساختۀ ادبی بی معنا و بی خاصیت می شود. بازهم تأکید می کنم واکنش من در مقابل کنش مبتنی بر سرکوب علم الهدی چه باشد. بی خیال شوم. یک دسته هم مردم راه بیندازند و علم الهدی را ترور و باندش را تارومار کنند. از رییس جمهور منتخب شان بخواهند که قانون را اجرا کند. و اگر در احرای قانون هرجا به امر زیبا برخورد دخالت نکند تا روز رستاخیز موضوع با شفاف شدن ریگهای لغزان در کف رودخانه های زلال حل شود و امام غایب شیپورش را بنوازد! داستان حسین کرد شبستری هم ممنوع است بخاطر اینکه همان امر زیبا ندادن به هیولاست! یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک من مطمئن شدم که کلا تو با سند و مدرک مشکل داری علاوه بر مشکل داشتن با سند و مدرک، میخ آهنین هم تشریف داری. یعنی مدام هم اگر به شما چیزی رو بگن چون نمی فهمی و تو کله ت فرو نمیره، بنابراین تلاش ها بیهوده و بی فایده باقی می مونه. اون از قالیباف که آنقدر گفتن و نوشتن و سند و مدرک ازش بیرون اومد و آنقدر گندکاری کرد، باز شما نفهمیدی و خودت رو به خریت زدی (ولله خر به شما شرف داره). این هم از حالا که بعد از 8 سال از گذشت وقایع سال 88 اومدی میگی جمهوری اسلامی هیچ تقلبی نکرده! آخه اصلا گیرم که هیچ مدرک مستندی بر تقلب نیست (که ده ها سند برای کورهایی مثل شما هست)، با کدام سند میگی هیچ تقلبی اتفاق نیفتاده؟ آیا سندی داری مبنی بر عدم وقوع تقلب؟ یا وصلی به محافل امنیتی و نظامی رژیم و داری به ماموریت ات عمل میکنی؟

Dalghak.Irani گفت...

دوست عزیز و دردانه ام که من خاک پای تو را طوطیای چشمم می خواهم و مطلقاً در حد و اندازه های فداکاری ها و زخم دیدن های شما برای آزادی وطنتان نیستم. جداً عذرخواهی می کنم و اگر بدلیل خورند کوتاه نویسی در وبلاگ ها و کامنت دان ها کوتاه نوشته ام باعث این سطح از آزردگی شما شده.
منظور من از دخالت مجاهدین خلق و سایر سازمان های مسلح مخالف جمهوری اسلامی دخالت هزمونیک بود تا دخالت کنش موردی. هرچند که ممکن است در جایی هم بصورت نفوذ عنصر مسلح خودشان جو را بهم زده باشند و بدیهی است که این در یک یا دو نقطه از تهران درندشت اتفاق بیفتد و پل کالج که تراژدیش در سبوعیت رفتار رژیم زبانزد است همان نقطۀحضور جسمی مأمور مجاهدین نباشد و نبوده است. تزریق خشونت به یک شورش هیجانی خیلی اولاً راحت و ثانیاً بی نیاز از کنش مشخص از سوی افراد مأمور است. کافی است یک شایعه تولید کنند و در میدان نیروهای تظاهر کننده پخش کنند یا کافی است یک دماغ خونین را یک سربریدن نمایش بدهند و مثل اتفاقات معمولی زمین فوتبال که ما از دیدن صورت خونین بازیکن از تلویزیون وحشت می کنیم و مخاطبان را تحریک کنند. و بیاد داشته باشیم که اینجور تزریق خشونت برای شورشی که سازماندهی هم نداشت و بغیر از احساس مسئولیت اکثریت قریب به اتفاق جوانانی دردانه مثل شما ابزار کنترل سازمانی نداشت خیلی راحت تر هم بود. و باز بیاد داشته باشیم که تزریق خشونت کافی است در یک یا دو نقطۀ نزدیک یا دور از هم انجام و بلافاصله در تمام بدنۀ جنبش اثر گذاشته و پخش شود. اما آنچه که مسلم است در ظهر عاشورا بی حرمتی های موردی به امام حسین انجام گرفته و ما می دانیم که امام حسین اصل دین مردم ایران است و حتی هرگونه بی حرمتی به حضرت محمد را تاب می آورند اما حسین خط قرمزشان است. من مطلقاً قصدم بی ارزش کردن کار شما و فداکاری شما و هزینه های زیادی که بخاطر ایرانتان و مردمتان دادید نیستم و غلط می کنم که باشم. بحث فقط بر سر درستی و نادرستی کار آغاز کنندۀ راه افتادن جنبش سبز و سود یا زیان پایان جنبش سبز بود و است و کمترین تعرضی به عاملان میدانی و جوانان بسیار میهنپرست و غیور شرکت کننده و هزینه داده در جنبش سبز نیست. بازهم از این دوست نازنینم بخاطر رنجیدگی اش پوزش می خواهم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

دادن سند بعهدۀ مدعی است. این اصل پذیرفتۀ شدۀ حقوقی بین همۀ مکتب ها و ملت هاست. کمی ناراحت می شوید از صیانت نفس و عدم قبول اشتباه از سوی افراد است. چون قبول شکست جنبش سبز - که خودش باعث شکست شخصی شما در زندگی شده - کار بسیار بسیار بسیار دشواری است برای عاملان در صحنۀ آن. چون تا کنون عقب ماندن ها وهزینه دادن ها و سختی کشیدن های زیادشان را با مرهم خدمت بجامعه شان - از طریق برسازی "جنبش سبز اخر پیروزی بود" و من هم فداکارانه در این پیروزی سهیم بودم -التیام می دادند و داده اند. حالا اگر بخواهند قبول کنند که جنبش سبز نه تنها پیروز نشده بلکه شکست هم خورده و هزینه های زیادی هم به چامعه تحمیل کرده آن مرهم زخم شان را از دست می دهند و در کوتاه مدت حتماً دچار نوعی افسردگی و سرخوردگی بیشتر هم می شوند. اما من درمانگر می گویم که چاره ای نیست باید با خودتان روبرو بشوید تا از چنبرۀ پیروزی های خیالی راحت شده و بسمت پیروزی های واقعی در زندگی های انفرادی و اجتماعی تان بروید. یا...هو

ناشناس گفت...

عزیزم این چه فرمایشاتی هست می گویی؟
من همان ناشناسی هستم که تا ساعت 2.5 بعد از ظهر در خیابان و درگیری ها بودم
این چه حرف هایی هست می گویی؟ از پل چوبی وارد تظاهرات شدم، آرام آرام علامت V بالا رفت، جو خراب بود و در پیاده رو بودیم بمرور یا حسین میرحسین شروع شد
نرسیده به میدان فردوسی با موتور در پیاده رو هجوم آوردند به طرف زن و بچه مردم
آن بسیجی های حرام زاده که احتمالا در سوریه خون کثیفش ریخته شده آمد طرف من باطوم را برد بالا، رفتم با صورت طرفش ایستادم
لحظه ای مکث کرد که باطوم را روی سرم فرود بیاورد یا نیاورد
مردم را می زدند می کشتند
چه می گویی؟ آخه شرف داشته باش
می گویم من بودم دوستانم بودند
تو نبودی
ولی تو می دانی می بافی و جلو می روی
من که بودم نمی دانم؟
مردم را می کشتند
نمی دانم آخر این مملکت چه بشود که تقریبا یقین می دانم سر سلامت به گور نخواهد برد
اما قاتلان مردم اطمینان می دهم در سوریه مثل سگ کشته شدند و کشته خواهند شد
این خط این نشان
مجاهد کجا بود؟ چیزی بگو بگنجد
حرف های آن آخوند کثیف را تکرار نکن
به این وطن خدمت کرده ای
بخاطر لباست بخاطر خاکی که روی لباست در جبهه نشست از این راهت برگرد
نمی گویم حرف مرا بگو
ولی یاوه نگو
دارم می گم من اونجا بودم دوستانم آنجا بودند
ما نمی دانیم و تو می دانی؟

Dalghak.Irani گفت...

بودن در صحنه احتمال درست بودن و نادرست بودن اظهارات شاهد عینی را بیک اندازه تقویت و تهدید می کند. تقویت می کند اگر ناظر بی طرف و گزارشگر عین واقعه بدون دخالت دادن احساسات و سود و زیان خودش باشد. و تهدید می کند به این دلیل بدیهی که علاوه بر فاکتورهای احساس و هیجان و سود و زیان - از نظر فطری هرکسی می خواهد برنده او باشد - به این علت هم که دید از نزدیک زاویۀ روایت و محدودۀ دید را محدود می کند موجب خطای دید و روایت می شود نسبت به دید از دور و تماشای واقعه در بستری وسیعتر از صحنۀ پل چوبی مثلاً. در اینکه رژیم مستقر دست بخشونت می زند و زده است برای دفاع از موگودیت خود شکی نیست. اما خودت گفته ای که بسیجی باتوم را بالابرد اما تو را نزد. بعد هم بلافصله وارد فاز کشتار از سوی همان بسیجی نوعی که تو را نزده می شوی. شما عامل درجه اول هم اگر بودی مسئولیتی در شکست نداری. و امروز اگر رهبران جنبش سبز نمی خواهند شکست را پذیرفته و جامعه را از بن بست امنیتی و سرکوب آزادی های قبل از 88 رها کرده و اجازۀ تنفس بهتر و بیشتر بدهند نه بدلیل عدم شکست جنبش سبز است. بلکه رفتار رهبران جنبش سبز و ادامۀ بن بست ترکیبی از لجبازی و حرف مرد یکی انفرادی و شخصیتی خود موسوی و خاتمی، و از همه مهمتر ترس از بگردن گرفتن باخت و مرگ و خسارت های بدنۀ جنبش سبز برهبری آنان است. در مورد تقلب هم شما را حواله می دهم به آخرین نامۀ منتشر شده از سوی کروبی خطاب بروحانی که آنجا صراحتاً تقلب 88 را پس گرفته و از آن بعنوان تخلف و مهندسی نام برده است و البته راجع به انتخابات سال 84 مشخصاً از واژۀ تقلب استفاده کرده است. من که نباید آگاهانه بشما دروغ بگویم تا خوشحال اما بازنده بمانید. من باید واقعیت را بگویم و شما را ناراحت مقطعی و رها شده از کابوس همیشگی ناتوانی در جلو رفتن - حتی در زندگی شخصی - راهنمایی کنم. من فقط تمام دلخوشی ام سعادت شماهاست و بس. یا...هو

ناشناس گفت...

به این ناشناس ساعت 15.49 که فکر کرده با یه روز قایم شدن تو این جمعیت تبدیل به نماد استقامت شده .من با تمام مزخرفاتت کاری ندارم ولی اونجایی که گفتی اون بسیجی که احتمالا در سوریه خون کثیفش ریخته شده اوج بی شرافتی و حقارت درون کوچیکت هست.از من آتئسیت بی دین و لاقید و بی مذهب به توی اشغال سبز مذهبی عاشق شهادت (زرشک البته) در راه میر حسین موسوی ،اب بینی این رزمنده ها که حافظ این مرزها هستند بیشتر از هیکل امثال تو میارزه. خاک کف پای این ها شرف داره به ادمایی لنگه تو که اگر دستت به قدرت برسه از طرف مقابل اثری نمیزاره.بدبخت روزگار تو همین آلمان که من زندگی میکنم کلی پناهنده ایزدی از عراق اومده اینجا برو از اینها بپرس که چه بر سر ناموس این ها اوردن فقط به جرم این که ریشه و تبار این ها به ایران میرسه که اگر امثال این ها نبودن لابد امروز ماها داشتیم این داستان ها رو برای دیگران تعریف میکردیم به چاه حماقت رهبران سبز مدهبی افتادید و به جای قبول شکست ننه من غریبم بازی درمیارید حیف و صد حیف از این رزمنده ها که برای امنیت و اسایش تو باید تو بیاببون های عراق و سوریه بمیرن که تو بی صفت ترسو بیای این حرفا رو بزنی

ناشناس گفت...

تمایلی به ادامه بحث ندارم
کسانی که می خوانند ببینید من چه می گویم تیمسار چه می گوید
می گویم ما در پیاده رو بودیم و با موتور در پیاده رو آمدند و زن و بچه را زدند تا کار به کشتار رسید
تیمسار از در و دیوار می گوید
می گویم ما رفته بودیم و در رادیکالترین حالت یاحسین میرحسین گفتیم
می گوید فلان شدن شکسته شد و شکست خوردید و...
البته که شکست خوردیم
شکست نمی خوردیم که قهرمان یک ملت یک لومپنی مثل ظریف نمی شد
سفید را می گویی سفید است؟ قطعا شکست خوردیم که بیست میلیون رای به یک آخوند جنایتکار رای می دهند
می گوید نه
بگذار من برایت تعریف کنم که چه خبر بوده
دوباره:
هیچ و هیچ و هیچ نبود در عاشورا غیر از جنایت حکومت و مظلومیت مردم به خاک نشسته
بقیه داستان سرایی های آن آخوند فاسد است و بعضی ها که می خواهند این مردم بیچاره شده را اصلاح کنند
هیچ نبود
هیچ
نه مجاهدی نه چیزی نه توطئه ای نه خشونت از طرف مردمی
هیچ نبود
ای که اینجا را می خوانی، دارند دو دره ات می کنند
گو اینکه ته داستان مشخص است چه دو دره بشوی چه نشوی

ناشناس گفت...

ساعت 16:44
مردک نوبت تو هم می رسد
بعد از ویرانی ایران، حالا سوریه را ویران کرده اید و مردم را کشته اید
نوبت تک تکتان می رسد آی حرامی
چه ونگی می زنی؟ لذت دارد می فهمی؟ لذت دارد که یا نعشتان روی زمین است یا مثل تو ع...... تا آسمان هفتم بلند
نوبت تو هم می رسد
و حضرت زهرا بالای سرت خواهد بود
:)

ناشناس گفت...

در پاسخ به ناشناس ١٦:٤٦
شكر زيادى نخور، اين بچه ها هشتاد و هشت خون دادن كه جمهوريت نظام از دست نره اونوقت تو المان نشين سوسيال بگير اومدى تخطئه شون ميكنى! ملت اونايى رو كه بهشون تجاوز شد و روشون أسيد ريخته شد و فراموش نميكنن، روحشون شاد و يادشون جاويد. اونا قهرمان واقعى بودن نه تو دلقك مسخره و سيركش و مزدوراى مدافع حرم

ناشناس گفت...

ناشناس 16:47 عزیز
هموطن عزیزم
این روش حکومت بود برای قلع و قمع و پایان دادن به راهپیمایی ها با بهانه توهین به مقدسات. همان طور که انقلاب را مصادره کردند به اسم مذهب. همان طور که که با تحریک مردم و ارتش عراق به شورش، زمینه ساز شروع جنگ و ادامه آن شدند و خون یک میلیون ایرانی و عراقی را ریختند، همان طور که که به اسم مذهب و حرم مطهر زینب، از عراق و افغانستان و پاکستان نیرو به سوریه فرستادند و خود رهبرشان شدند و چهار صد هزار نفر را به کشتن دادند.
هموطن عزیزم. نوشته ات حاکی از زخمی بود که بر روحت نشسته است.
ناشناس 16:47 افسر جوان جنگ نرم
همان طور که ناشناس بالا اصالت نوشته اش باعث به دل نشستن آن می شود؛ نوشته سفارشی شما تنها مجموع نفرت و خشونتی را خود بانی آن هستید را کمی بالا می برد.
میزان تنفر و خشونت در خاورمیانه به آستانه انفجار رسیده بود و بازیگران بزرگ جهانی به رهبری آمریکا در حال جمع کردن موضوع هستند. آخرین پایگاه داعش در رقه هم شروع به سقوط نموده است و اکراد سوریه که جزیی از ایران فرهنگی بزرگ هستند چند محله را تصرف و داعش را چون القاعده بی خاصیت خواهند کرد.
اما خودمانیم خیلی سوال برانگیز می شد اگر این داعش از ظهور تا سقوط خود حتی یک عملیات در ایران انجام نمی داد، در حالیکه به قول آقایان یکصد گروه آن در یک هفته متلاشی شده است.

امیر گفت...

از دلقک عزیز خواهش میکنم به دوستان تذکر بده که بدون اسم کامنت نذارن که بشه بعضی کامنتارو دنبال کرد. تنبلی هم حدی داره!

ناشناس گفت...

و همچنین به احمق 17:41
من اون هایی که خون دادن رو تخطئه نکردم هم اونی که در هشتاد و هشت در اعتراضات کشته شد سرباز وطن هست و هم اون حزب اللهی که امروز در سوریه دور از خانه و کاشانه میمیره. من اونهایی رو تخطئه کردم که به جای قبول شکست و بردن نقطه ضعف و بررسی علل شکست جوان هایی رو به مسلخ بردن و خودشون در کنج عافیت نشستن

ناشناس گفت...

سلام دلقک عزیز من در جواب کامنت گذار 17:08 جواب تندی دادم که شما منتشر نکردید ولی من بخاطر عدم انتشارش تشکر میکنم ولی حرفی دارم با اینی که من رو حرامی خواند اول با این شروع میکنم که حرامی امثال تو هستید که ذره ای نه به خاک و نه به شرف معتقدید من آتئیست هیچ مقدساتی ندارم خاک بر سر تو و امثال تو که این قدر نمیفهمم که اگر در سوریه نمیجنگیدن اینها، همین ها برای تصاحب ناموس و خونواده ما با هم مسابقه میذاشتن ولی بعیده که از این حرفا چیزی سر در بیاری زیر این آسمان کبود به هیچ چیزی معتقد نیستم خطرناک ترین چیزی که تو دستم گرفتم شیشه ویسکی بوده ولی اینها هستن که برای امنیت و عزت تو دوردست ها میگیرن ولی حیف این جوانهای عزیز و لعنت بر حرامیان واقعی مانند تو

ناشناس گفت...

دلقک واقعی و نامحترم:
از آنجائیکه شخص حضرتعالی کماکان ار عقدۀ به قدرت نرسیدن سرهنگ عزیزتان قالیباف در رنج هستید، از تمام تحلیل آبکیتان میگذرم و صرفاً به این نکته بسنده میکنم که رئیس جمهوری که با حداقل 24 میلیون رِأی از طرف مردم انتخاب شده است چلو مرغ را "نمی لمباند" بلکه "صرف" میکند.
کمی ادب داشته باشید.

Dalghak.Irani گفت...

1- اولاً که سلام و روز بخیر!
2- ثانیاً که معمول نیست برگردم به کامنت دانی مطالب گذشته و پاسخی بدهم.
3- ثالثاًخاطرت خیلی عزیز بود که برگشتم.
4- رابعاً شهردار محترم تهران 12 سال پیش از سپاه استعفا داده و بیرون آمده و قبل از آن هم یک نظامی حرفه ای شناخته نمی شدند در عرف نظامی هی جهان. اما اگر هم اصرار داشته باشید که ایشان را با عنوان نظامی 12 سال پیشش خطاب کنید باید می فرمودید سردار و نه سرهنگ. این تغیر عناوین نظامی علاوه بر بی ادبی جرم قابل تعقیب هم است!
5- خامساً ایرادتان به کلمۀ لمباندن وارد است و من موقع نوشتن آن کلمه یک آخوند در ذهنم بود و دولپی خوردن های "مهمان ویژه" در مقابل چشمان حسرت زدۀ ما بچه های صاحبخانه. با این همه اگر بی عبا و عمامه و قبا و نعلین و ریا و مادر قحبگی اگر حساب کنیم و ملاک را فقط 24 میلیون رأی قرار بدهیم خیلی از کلمات تیتر و متن در خور ریاست جمهور یک ملت نبود و نه تنها لمباندن که سبک ترینش است.
6- سادساً من ضدانقلاب هم هستم مثلاً و گاهی باید از وجهۀ ضد انقلاب بودن خودم هم دفاع کنم با کلمات خشن و برخورنده به طرف مقابل.
7- سابعاً اتهام تحت تأثیر باخت قالیبافبودنم و نوشتنم را رد می کنم. زیرا من از ابتدا هم موافق ورود او به انتخابات نبودم و می دانستم که کسی که بخواهد بدون سیاست وارد سیاست شود بازنده است و نمی تواند فقط بقصد خدمت رأی جمع کند.
8-ثامناً اعتراف می کنم که وجود نازنین محمدباقر قلیباف و جلب نظر من از راه خدمت و صداقت باعث انقلابی عظیم در فهم من از اطرافم شد و میدان دیدم را هم عمق و هم گستره داد. که این عمق یافتن میدان دیدم باعث شناخت بهتر و درونی تر جناح چپ الیگارشی و رها شدنم از ایدئولوژی قدرت آنان شد و حالا بسیار راحت تر و با چشمان و گوشان و مغز فهمنده تری می توانم با انصاف تر و درست تر داوری کنم. که امیدوارم بجای حج قدیم خداوند این آگاهی جدید را بشما هم اعطا کند. یا...هو

مهدی گفت...

تیمسار خیلی جفنگ میگی تا حالا فقط سر میزدم و می خوندم ... با این پست جدیدت و کامنت های زیرش که پر بود از توهین به شعور من خواننده برای همیشه خداحافظ ... دیدار به قیامت

ناشناس گفت...

جناب تیمسار عزیز!
1-اولاً سپاس فراوان از امعان نظر حضرتعالی به مطلب کوتاه و نصیحتگونۀ اینجانب.
2-ثانیاً شرمنده بابت تقلیل درجۀ قطب حضرتعالی از سرداری به سرهنگی که سهواً به هنگام نگارش صورت پذیرفت و کدورت خاطر مرید ایشان را فراهم آورد.
3-ثالثاً همانگونه که فرمودید بسیاری از کلمات تیتر و متن مرقومی درخور ریاست جمهوری یک ملت کهن نبوده و نیست. اما به دلیل تحلیل بسیار سطحی موجود در متن و نداشتن هیچگونه بار حداقلی درخور، نیاز به واگوئی آنها ندیدم و از آنجائیکه در ابتدای به راه انداختن سیرکتان و قبل از بلوغ فکری و باز شدن چشمانتان به حقیقت(بواسطۀ قرب به کرامات جناب سردار و یارانشان) ادب را سرلوجۀ نوشتار خود مینمودید فقط من باب تذکر به استفاده از لغت سخیف"لمباندن" اعتراض نمودم زیرا:
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
4-رابعاً مداقه بفرمائید که نزدیکی حداقلی به امثال سردار چه شکوفائی ادبی و تحلیلی در حضرتعالی پدید آورده است!
5-خامساً استدعا دارم جهت بهتر دیدن و شناختن کرامات امثال سردارتان قدم رنجه فرموده و بطور معنوی و مجازی هم که شده به تهران تشریف بیاورید و از نزدیک ببینید که مرگ انسانها و آرزوها بواسطه بی‌کفایتی شهردار و دوستانشان با هیچ سازه‌ای قابل سنجش نیست...
6-سادساً در خصوص آگاهی مکتسب خویش که آرزوی عطای آنرا برای این حقیر نیز فرمودید، همان بهتر که نزد حضرتعالی و سردار محبوب محفوظ بماند، زیرا در برابر اینگونه آگاهی‌ها برازنده امثال اینجانب به قول حضرت حافظ دلقی از ناآگاهیست:
درویش را نباشد برگ سرای سلطان مائیم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
7- سابعاً نهایتاً امیدوارم صرفاً خشم و تعصب باعث چرخش نگرش و ادبیات مورد استفادۀ شما نسبت به ابتدای راهتان بوده باشد و این هبوط، تحلیلی مذمومتر و آگاهانه‌تر نداشته باشد. یا حق...

ناشناس گفت...

جناب تیمسار عرض سلام بنده بعد از پیروزی بیست و چهار میلیونی آقای روحانی بلافاصله مسئله جزیی ربنای شجریان را که مطرح شد. رصد کردم که نهاد تحت پوشش رهبری صدا و سیما زیر بار نرفت البته به دستور خامنه ای و تازه ناراحت شد چرا نامه نگاری صورت گرفته که ربنا پشیزی نمی ارزد. یعنی اینکه آقای خامنه ای کوچکترین امتیازی رو حاضر نیست به مردم بدهد. من همان هفته اول ماه رمضان گفتم که پروژه خامنه ای این است این چهار ساله ریاست جمهوری روحانی رو با ایجاد سنگ اندازی و تفهیم اینکه کاره ای نیستی سر جایش بنشانند علارغم بیست و چهار میلیون رٱی. و ما چقدر ساده ایم که فکر میکنیم انتخابی برتر داشته ایم در مورد آقای روحانی. الان یاد بهانه و جمله معروف آقای خاتمی که میگفت هر نه روز یک بحران بود دوره دوم من افتادم حال از دید من سناریو دیگری در حال پیاده سازی برای روحانی و ما ایرانیان ساده لوح است . استارتش هم جمله چند روز پیش خامنه ای با سخنرانی و به حامیانش گوشزد شده است اینکه شما آتش به اختیارید. آقای روحانی کجای این سناریو است؟ من نمیدانم. اگر کوتاه بیاید چهار ساله همراه با تنش های متعدد برای مردم خواهیم داشت. یا هو