هاشمی رفسنجانی حملۀ علنی بی سابقه ای را انجام داده علیه جبهۀ متحد تحجر بخش انتصابی جمهوری اسلامی؛ و شورای نگهبان را بدلیل رد صلاحیت سید حسن خمینی مورد شماتتی درست و با ادبیاتی درست قرار داده است. خب بدیهی است که این اظهار نظر هاشمی آب در لانۀ مورچگان و زنبوران سمی جبهۀ متحد شریعت مداران سنتی و متحجر انداخته باشد و آه و فغان و بگیر و ببند و اعدام باید گردد و زندانش کنید و ... کسانی چون شریعتمداری کیهان و ذوالنور سپاه و نقدی بسیج و مصباح پایداری و خود خامنه ای را بلند کرده باشد. اما حرف درشت و کینه ای و بی مبنای عقلی و منطقی را عباس عبدی اصلاح طلب زده قبل از همۀ تندروان اصولگرا. عباس عبدی از موضع جان لاک و هیوم و یک الترا مدرن آنارشیست به هاشمی ایراد گرفته است که چرا از حسن خمینی با ادبیات شبیه ساز و نسبت خانوادگی او با رهبر انقلاب اسلامی آیت الله خمینی - عبدی اسمش را گذاشته مناسبات قبیله ای - دفاع کرده است. و هاشمی را متهم کرده که منظورش از دفاع از سیدحسن نه خدمت به او بلکه بهره برداری از محبوبیت او بنفع خود بوده است. در مورد غلط بودن منطق انتقاد عبدی حرفی نمی زنم چون عبدالجواد موسوی عزیز پاسخ کوتاه و بسنده ای نوشته که در پایان همین مطلب کپی پیست خواهم کرد. اما از جهت کینه ای و خودشیفته بودن عباس عبدی ناچار چند کلمه را عرض خواهم کرد:
اول اینکه حتی اگر حرف عبدی در انتقاد از هاشمی مبنای منطقی هم داشت ایشان بعنوان یک اصلاح طلب حق نداشت - از جنبۀ احساس مسئولیت روشنفکری - نظرش را در این برهه که لیبرال ها و آزادی خواهان و اصلاح طلبان عرفیگرا تحت شدیدترین فشارهای جبهۀ متحد تندروان خامنه ای قرار دارند تا عقب رانده شوند و حذف شوندعلنی می کرد.
دوم اینکه؛ اگر مسببین حال و روز امروز ایران را فال فال و حصه حصه کنیم. قطعاً تقصیر عباس عبدی و ارباب سالیان دورش حجت الاسلام خوئینی ها بیشتر از هاشمی رفسنجانی نبوده باشد کمتر هم نیست. زیرا درست است که هاشمی جاه طلب و سیاسی و قدرت طلب بود و است از روز اول؛ تا جائیکه در تنها موردی که حرف آیت الله خمینی را نقض کرد همانا مخالفت با رأی او در "ممنوعیت ورود روحانیان بحوزه های اجرایی مثل رییس جمهور شدن" بود و هاشمی - بنقل از علی مطهری که گفت: در ماشین با پدرم و هاشمی بودیم و هاشمی مخالف موضع امام و پدرم موافق آن مباحثه می کردند - این مورد بین نقش پررنگی داشت در شکستن سد خواستۀ خمینی در حضور و مخالفت پدرش علامه مطهری. اما هاشمی مرد سیاست بود و از ابتدا مخالف حمله و اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام بود. در حالیکه عباس عبدی با مشورت و راهنمایی و توطئۀ روحانی موسوی خوئینی های شبه مارکسیست عنصر اصلی و کلیدی اشغال سفارت امریکا در سال 1358 بود. عبدی جزو سه نفر اصلی تصمیم گیرنده حمله بود و رییس انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر- پلی تکنیک زمان - سیاسی ترین دانشگاه ایران بود. و از آن جهت هم که الان معلوم شده عباس عبدی بسیار خودشیفته و خود مرجع پندار است تا جائیکه با هیچ گروه و حزبی از رفقای خودش نتوانسته کار کند و ایزوله و تنها شده است. لذا بدیهی است که قبول کنیم در تصمیم به اشغال سفارت امریکا نقش شماره یک را عباس عبدی داشته است با پشتیبانی پیشینی موسوی خوئینی ها.
سوم اما؛ و چه کسی است که امروز شک داشته باشد که هم جنگ و هم تحریم و هم رادیکال و خونین شدن انقلاب بدون خونریزی و انحراف از خواسته های ملت، ناشی از اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان برهبری عباس عبدی بود و بس. این را بویژه برجسته می دانم که عباس عبدی در انتقاد از هاشمی به گذشتۀ او و کارهایی که خودش مسببش بوده - البته استنادش هم اشتباه است - هم آدرس داده و منظورش رطب خورده چون منع رطب کند بوده؛ که در مورد خود عبدی مصداق بارزتری دارد این ضرب المثل. اما من همیشه عباس عبدی روشنفکر را پذیرفته و تأیید می کردم و با اینکه در جایی خوانده بودم که عباس امیر انتظام او را کینه ای ترین و بددل ترین و خطرناک ترین دانشجوی اشغال کنندۀ سفارت نامیده بود؛ بازهم اطمینان نمی کردم و تصورم این بود که امیر انتظام در معرفی عبدی غلو منفی کرده است. اما حالا ناچار شدم بروم و عین عبارت امیرانتظام از خاطراتش را پیدا کنم و کپی کنم در اینجا تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. امیر انتظام از ملاقات های خود با عوامل مختلف و از جمله اشغال کنندگان سفارت می گوید تا می رسد به اینجا:
"...با کلیۀ کسانی که تا به حال صحبت کرده ام، پس از چند دقیقه صحبت یک حالت انسانیت از صورت و بیاناتشان مشخص می شود، جز یک نفر، جوانی است در حدود 22 تا 24 سال به نام "عباس" (بعدها دانستم که نام کامل او عباس عبدی است) که روز اول هم از طرف دانشجویان آمده بود و سؤالات زننده ای نوشته بود. این شخص حرفش و نگاهش با دنیایی از کینه و نفرت توأم است... [بخش 36 از خلاصۀ خاطرات در اینجا]می خواهم این را بگویم که عبدی کینه از رفسنجانی دارد و در تعقیب نابودی او دست شیطان را هم می فشارد بدون اینکه خودش حاضر شده باشد حتی بزبان و لفظ اشتباه بودن اشغال سفارت امریکا - ام الفساد نابودی آرمان های ایرانیان - را بپذیرد. در حالیکه رفسنجانی بطور تلویح هم شده اشتباهات خودش و رفقایش در تندروی های اول انقلاب را بارها پذیرفته و تحول مثبت دیدگاه هایش را انکار نکرده است. در خاتمه نوشتۀ بسیار گویای عبدالجواد موسوی را کپی پیست می کنم تا بخوانید:
چرا نقد عباس عبدی به هاشمی منطقی نیست؟
نگارنده نیز تا جایی که آقای عبدی اصلاح طلبی را یک روش دانسته اند و نه یک هدف با ایشان موافقم اما چند ایراد به نقد ایشان وارد می دانم و گمان می کنم نتایجی که آقای عبدی گرفته اند محصول مقدمه غلطی است که چیده اند. آقای هاشمی گفته اند چرا شخصی که شبیه ترین فرد به بنیانگذار جمهوری اسلامی است را رد صلاحیت کرده اند و آقای عبدی همین سخن را نشانه قومی گرایی دانسته اند و گفته اند صلاحیت ربطی به انتساب به یک خاندان ندارد. سخن درستی است اما به شرطی که منظور آقای هاشمی از شباهت صرفا شباهت ظاهری بوده باشد که به نظر می رسد این گونه نیست.
در خاندان امام خمینی هستند کسانی که از حیث ظاهر شباهت بیشتری به بنیانگذار انقلاب دارند. من فکر می کنم منظور آقای هاشمی از شخصیتی که اشبه به امام است شخصی است که به لحاظ منش و روش به امام نزدیک تر از دیگران است. البته که شباهت ظاهری نیز ممکن است در این ماجرا نقش پررنگی داشته باشد اما شرط کافی نیست. فی المثل اگر سیدحسن خمینی هیچ شان و منزلت علمی ای نمی داشت و در حوزه علمیه صاحب جایگاهی نبود و هم چنین با انقلاب و قضایای سیاسی نیز بیگانه بود بازهم آقای هاشمی ایشان را اشبه به امام خطاب می کرد؟ پاسخ این پرسش قطعا خیر است.
علاوه بر این ها آقای هاشمی یک سیاستمدار پراگماتیست به معنای حقیقی کلمه است. باید بدانیم او با چه کسانی سخن می گوید. مخاطب سخنان آقای هاشمی کسانی هستند که در این سال ها بیشترین بهره را از شبیه سازی تاریخی گرفته اند. کسانی که با شبیه سازی جریانات چندسال پیش به تاریخ صدر اسلام آقای هاشمی و امثالهم را به کسانی که روزگاری در رکاب پیامبراسلام شمشیر می زدند و سرانجام به سودای ریاست و صدارت به جبهه دشمنان رسول خدا پیوستند تشبیه می کردند.
آقای هاشمی که با بشیریه و داریوش شایگان سخن نمی گوید با کسانی حرف می زند که گوش هایشان صرفا با چنین ادبیاتی آشناست و اتفاقا به کارگیری چنین ادبیاتی نشان از هوشمندی آقای هاشمی دارد. ضمن این که توده های مردم نیز این ادبیات را خوب درک می کنند. پیش کشیدن بحث بدهکار و طلبکار را هم باید در چنین زمینه ای فهم کرد. این را هم نباید از نظر دور داشت که آقای هاشمی از همه تریبون های رسمی محروم است و به ناچار باید سخن خود را به گونه ای تدارک ببیند که به گوش همگان برسد.
به نظر می رسد بخشی از تندی سخنان آقای هاشمی به همین موضوع برمی گردد. تا چند سال پیش آقای هاشمی مشهور بود به این که دفاعش از دیگران و حتی مدیران زیر دستش را علنی نمی کند و به جای هیاهو به راه انداختن سعی می کند از قدرت لابی گری اش استفاده کند و به همین دلیل بود که او را سیاستمدار پشت پرده می خواندند. این که امروز او صراحتا از عقایدش سخن می گوید دو دلیل می تواند داشته باشد یا این که به قول خودش دیگر قدرتی ندارد که برای رد صلاحیت ها به کسی فشار بیاورد و یا این که از همه امکاناتش برای پیشبرد مقاصد سیاسی اش بهره گرفته است و دیگر چاره ای جز سخن گفتن صریح و هشدار آشکار باقی نمانده است.
*عبدالجواد موسوی/خبرآنلاین
۲۱ نظر:
عباس عبدی اصلاح طلب نیست. از همان اول هم مواضع او با اکثریت قاطع اصلاح طلبان تفاوت داشت. او بود که مقاله پشت مقاله علیه رفسنجانی نوشت و همراه با اکبر گنجی که کتاب عالیجناب سرخ پوش را نوشت به سایر اصلاح طلبان هم علیه او خط داد. اساس ارتباط رفسنجانی با قتل و جنایتهای حکومت روشن و اثبات شده نیست. در تمام حدود 3 دهه اخیر تمام وزرای اطلاعات رو به نوعی خود خامنه ای تعیین کرده است و نه رئیس جمهور. بنابراین اگر کسی مسئول قتل و جنایت باشد متهم ردیف اول خامنه ای است. ابطحی هم پس از آزادی از زندان به کلی تغییر کرد. او با وجود اتهامات سنگین آزاد شد به نظر نوعی معامله بین او و نیروهای امنیتی انجام شده است. عبدی هم مانند ابطحی پس از زندان اساسا یک نیروی نفوذی امنیتی بین اصلاح طلبان هست با ماموریت علیه رفسنجانی. به همین سادگی ما با دو مامور طرف هستیم نه دو اصلاح طلب واقعی.
من که ای بابا را نمیشناختم اصلا و ممنون برای معرفی عامل بدبختی ما، هاشمی هم می توانست بهتر منظورش را برساند، چون اتفاقا رد صلاحیت خمینی بخاطر همین بود که شبیه جدش هست و عوض اینکه شورای نگهبان به هاشمی بگه فامیلی بازی نکن، هاشمی باید به شورای نگهبان می گفت که بخاطر فامیلش ردش نکن! بگذار اون چند درصد مردمی هم که نمیدونند بفهمند که خود خمینی هم اگر از مرگ بر می گشت رد صلاحیتش می کردند.
پی نوشت: ناراحت شدم از اون بحث ها در اون لینکدونی، من اونجا وقتی رونق داشت بودم بخاطر همین جو مسمومش زدم بیرون، می ترسم چیزی بگم به قول خودت "بکن و نکن" تلقی بشه، فقط می تونم بگم خدا بهت صبر بده اونجا.
باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم
به نظر شما آقای رفسنجانی بیشتر طرفدار شریعت است یا آقای عبدی؟
ویلیام.
سؤال شما پرسش خوبی است اما نه در این زمان و پاسخ قطعی ندارد زیرا باید به ضمیر ذهنی ایندو مراجعه کرد و کار شدنی هم باشد قطعی نیست. اما در اینکه هاشمی حتی اگر بیشتر از عبدی شریعت گرا باشد اما در حال حاضر ده ها هزار بار مؤثرتر از عباس عبدی است در جنگ شریعت و عرفیت. چون او هم یکی از دونفر اصلی - و بتعبیری نفر اول حامل میراث خمینی - است و هم هنوز در داخل قدرت لینکی غیرقابل حذف راحت دارد و بهتر می تواند طبقۀ متوسط را نمایندگی کند. یا...هو
همه شون از یه قماشن. خوشم میاد هم رو رسوا میکنین. اونا از نقش مخرب شما توی نظارت استصوابی مجلس چهارم و ایجاد شورای نگهبان و (رهبر کردن خامنه ای رو هم حتما عبدی دلش میخواسته بگه ولی نمیشده) و غیره میگن شما هم حمله به سفارت که ام المعضلات بوده میگین که اون موسوی خویینی فلان شده باعث و بانیش بود. نوه بنیانگذار و بچه های همه تئوریسین های انقلاب هم که فرزند نوح شدن و اون جناب عصر طلایی امام و آخوند کروبی هم که طلحه و زیبر و خاتمی که از موانع اصلی رژیم چنج توی 76-84 بود هم مارق (!) و غیره. انقدر همدیگه رو نفی کنین جون تون درآد. این انقلاب مزخرف دیگه آخر خطشه. همه تون به جون هم افتادین.
سلام
به نظرم گرگ زرد برادر شغاله! اگه روزي برسه كه زنا در منافع آخونديسم باشه از فردا حلال اعلام ميشه! به عبارتي آخونديسم به قول اخوند انصاري بعد از ٢٥٠٠ سال حكومت رو قبضه كرده و به قول اخوند قرايتي حالا حالا سواره و خر سوار شده رو نميشه از ملا گرفت! ان قلاب هم محصول پوز زني كارتر لعن الله با شاه بدبخت بود! كه به قولي ميليون دلار به حسابي اخوند خميني ريخته تا شاه رو سرنگون كنه! به قول اخوند منتظري اشغال سفارت اشتباه و مبادله اسرا در زمان كارتر يه جوري تشكر از حمايت او در به ثمر رساندن ان قلاب توسط كارتر بود كه اخوند خميني كارتر رو هم دور زد! حالا چي شده حسن ها شدن منجي!! حسن روحاني و حسن خميني! اينها از ريشه خرابن دعوا سر كيه؟!! خاتمي ريس اسبق كه سوپاپ اطمينان نظام بود حالا نقششو داده به حسن!
آخر اينكه نه دل غربيها به حال ما ميسوزه( ويديو گزارشگر فرانسوي با مدير ايرباس و رنو و توتال ببينيد! تا حالا از خودتون پرسيدين صنعت مادر كشور يعني خودرو چرا در دست فرانسويهاست! يا نفت ايرانو توتال ٣٥ ساله مونوپول استخراج ميكنه! بخاطر نوفل لوشاتو و حمايت فرانسه از خميني و قراردادهاي كلان تركمنچاي با اخوند خميني) نه دل آخوندها ! پس ما مردم بايد شر اينارو با اتحاد كم كنيم!
٨ سال جنگ ايران و كشور مسلمان عراق! هزاران كشته !! چرا؟! چون اسلحه بفروش برسونن كشورهاي غربي در اشوب خاورميانه! يك ماه عراق قوي ميشد يكماه ايران! هي فروش اسلحه هي بمباران به نفع دنياي غرب!!!!
بيچاره مردم ساده لوح كه اسم كشتشونو ميزارن شهيد!! در حاليكه اون عراقيهاي بدبخت هم از جنس خودمون بودند! يك سري بزنيد عراق تا متوجه بشين...
سلام از من است. کاملاً حق با شماست. فقط باید آخرش می فرمودید اولاً شما چکار می کنید؟ ثانیاً مردم چکار کنند؟ و از همه مهمتر من چکار کنم؟ یعنی نوشتن را بی خیال شوم و وبلاگ را تعطیل کنم؟ یا دستورالعمل های مبارزاتی مسلحانه یا بدون خشونت بنویسم و توده ها را برای انقلاب آماده کنم؟ فقط دشنام و فحش بنویسم و همه چیز را هم سیاه و ناامید نشان بدهم تا همه مان دق کنیم؟ بالاخره اینکه درد را همه می دانیم دنبال راه درمان می گردیم و شما هم کمکی نکرده اید. یا...هو
اتفاقا بزرگترين كمك افشاي واقعيتها به مردم ايرانه! آگاهي نتيجه شعور سياسي است نه شور سياسي! ما در اين مرحله نياز به اطلاع رساني و تحليل اتفاقات گذشته و حال رو داريم! هميشه بيشترينهاي جمعيت يك كشور طبقه متوسط جامعه هستند و بيشترين نترسي مربوط به مردم فقير جامعه است( خميني به وسيله اربابهاي غربيش اينو خوب كشف كرده بودند! و با كمك همين به قول خودش كوخ نشينان و شعبون بي مخها پدر سه نسل آينده ملت ايرانو در آوردن) ! پس بايد روي اين دو قشر كار كرد تا اول شعور سياسي اينهارو با واقعيت روبرو كرد و بعدش اين شعور سياسي رو با شور سياسي به مرحله ظهور و عمل رسوند! ما ميتونيم واقعيتها رو با سند و مدرك اطلاع رساني كنيم تا همه بدونن انقلاب دروغ بزرگ تاريخ و خميني عروسك خيمه شب بازي كارتر بود و مردم فقير آتش بيار معركه! و اين حكومت فعلي نطفه حروم غربيهاست! و اينها دلشون به حال ايران نميسوزه چون هيچكدوم ايراني نيستن! از خميني كه از هند اومده بود تا لاريجانيها كه از عراق و شاهروديها و نقدي و ... همه با ايران و ايراني بيگانن!
يا حق
با سلام به دلقک محبوب
به نظر من حتی اگر روزی خامنه ای به سوی مردم برگردد، میبایست قدومش را به دید تبریک نگریست. آقای رفسنجانی که ۱۰ سال است به سوی مردم میگرود، قطعا مقدمش مبارک است. یا همچنین محمد نوری زاد.
پس از انتشار نظر شما دوست دانشمندی چنین اطهار نظر کرد تا پاسخ شما چه باشد:
با درود
این "دلقک ایرانی" از معیارهای درستی برای ارزیابی مواضع افراد از جمله عباس عبدی استفاده نمیکند. اول اینکه نقد شخصیت اساسا مفید نیست مگر اینکه ارتباط وثیقی بین ان و موضوع مورد بحث وجود داشته باشد. برای مثال اگر صحبت از رهبری یک جریان سیاسی یا کشور است میتوان از بود یا نبود شجاعت بمنزله یکی از معیارهای رهبری سخن گفت و لذا به نقد شخصیت افراد از این زاویه پرداخت. دوم اینکه نقب زدن از نقد شخصیت به نقد مواضع اساسا گمراه کننده است. سوما یش کشیدن گذشته افراد انهم گذشته های دور کمکی به تحلیل مواضع فعلی نمیکند. با چنین معیاری همه مردم ایران را میتوان محکوم و مطرود دانست. تنها معیار درست برای ارزیابی مواضع افراد، نسبت انان با شکاف اصلی جامعه یعنی شکاف دمکراسی-دیکتاتوری و راههای دسترسی به دمکراسی است و بس.
تیمسار عزیز
بیشعوری روشنفکران ایران چیز تازه ای نیست. در انقلاب 57 بیشعورهای چپ و نهضت آزادی و خلاصه لشکر جماعت نفهمان که حکومت را دو دستی دادند دست خمینی (نوشته های آن موقع واقعا تکان دهنده است در مدح او و آدم باورش نمی شود که چه کسانی دست به ... ایشان برده اند). بعد هم همین بازی را ادامه دادند. الان هم محدود به امثال عباس عبدی نیست این داستان. ف م سخن و هرچه عقده ای شکست خورده در این 37 سال است حمله کردند به رفسنجایی. به قول شما، تو گویی همه خرند و تاریخ را یادشان رفته و نمی دانند که رفسنجانی کیست و احیانا جه آسیب هایی زده. این دیگر-نفهم-پنداری همان بدبختی روشنفکری ماست. دریغ از یک جو نگاه استراتژیک، کلان، جلوتر از نوک بینی، یک ذره انصاف، نگاه کردن به وضع اسفناک مردم. البته اینها آنقدر خورده اند در دوران حکومت خودشان بر کشور که اصلا فشاری احساس نمی کنند! به خدا قسم که رسایی و کوچک و زاده و آنها که معروف به تندرو هستند شرف دارند به امثال این جماعت. حرفی دارند و آن را مستقیم می زنند. دریغ!
اگر بحث بازگشت به صفوف مردم است و اگر هاشمی حدود 10 سال به صف ملت برگشته که حق با آقای عبدی است چون ایشان از سال 1378 و حتی قدیم تر از 1378 به صف مردم پیوستند. (پاسخی به ساعت ۶:۴۲)
درود به عمو دلقک گرامی؛ به سوژه شایسته ای توجه کرده و با این پست شایسته توجه دیگرون رو هم به آن جلب نموده اید؛
دیشب که چنین موضع گیری ای از عبدی دیدم شگفت زده شدم و اعصابم خورد؛ شخصی در این جایگاه به اصطلاح روشنفکر و اینقدر نفهم و زمانه نشناس !
ایراداتی که با هر ترفندی در دفاع از این موضعگیری عبدی کرده اید وارد نیست. چون من نقد صرف سخنان عبدی راهم از زبان عبدالجواد موسوی آورده ام. وقتی سخن گوینده ای مبنای قابل توجیهی ندارد رفتن بعمق شخصیت شناسی منتقد امری معمول و اجتناب ناپذیر است. من در اینمورد هم سندی از گذشته و اظهار نظر یک عنصر لیبرال 25 سال زندان مثل امیرانتظام را مستند آدرس داده ام که مربوط به شخصیت شناسی عبدی در سال های جوانی و عصبیت های ایدئولوژیک جاهلی اش بوده است و خصوصیات انسان ها مقدار معتنابهی ذاتی است و قابل تغییر در بستر زمان نیست. با این همه نظر من نظر نهایی نیست و من نظر نهایی در مورد شخصیت عبدی را در گرو موضعگیری دکتر حسین قاضیان جامعه شناس برجستۀ ایرانی می دانم. زیرا او اصلح ترین فرد جهت معرفی شخصیت عبدی است. چون مدت ها در مؤسسۀ نظر سنجی آینده همکار ایشان بوده و با هم زندانی هم شده اند. لذا اگر کسی موضع گیری از سوی دکتر قاضیان دید درجایی لطفاً در اینجا هم منعکس کند. اما همیشه این سؤال در ذهنم است که چطور قاضیان آوارۀ غربت است و عبدی متنعم در داخل بدون مزاحمت خاص. یا...هو
دوست محترمی که کامنتی فرستاده اید و خواسته اید که منتشر نشود. و در کامنت تان سؤالات زیادی که حاکی از نگرانی هایتان بوده است و از من چشم انداز ملموس تری خواسته اید برای پسرتان عرض می کنم که بهتر بود اجازه داشتم کامنتتان را منتشر می کردم چون سؤالات شما اهم سؤال همۀ خوانندگان هم است. اما این مژده را بدهم که درست در حین رسیدن کامنت شما من داشتم تصمیم می گرفتم که یک چشم اندازی ملموس تر را با شما درمیان بگذارم برای فهمیدن دقیق تری از "کی به کی است در این خرتوخر و آیا علامتی است که ما بتوانیم تغییرات مثبت در آینده را اولاً راحت تر بشناسیم و امید ببندیم و ثانیاً بتوانیم زمان تقریبی تغییرات خوب را هم محاسبۀ نسبی بکنیم". بنابراین این همزمانی پرسش شما و فکر خودم را بفال نیک می پیرم و در پست بعدی خواهم رفت به سراغ راستی آزمایی دقیقتر امیدها. البته منطقش حتماً دلقکی خواهد بود و پیش بینی ریسکی و آبرویی. یا...هو
این هم دلیلی بر کاربلدی هاشمی. سیاست مدار خوب آن است که سخنرانی یک جمله ای می کند. یعنی یک جمله می گوید و بقیه سخنرانی اش را مخالفان تکمیل می کنند. نگاه کنید به حرف محسن رضایی که قلب حرف هاشمی را آشکار کرده است:
«آن هایی که به شورای نگهبان می گویند دست از نظارت بردار، دنبال جدایی دین از سیاست هستند.»
داعش جاده صاف کن طرح "مسیر سوم" جو بایدن/ طرح خطرناک آمریکا برای خاورمیانه + نقشه | فرهنگ نیوز
http://www.farhangnews.ir/content/125461
به نظر شما ایده خاورمیانه بزرگ که شامل تجزیه ایران، ترکیه، عراق و بقیه کشورها منطقه هست،امکان وقوع دارد؟
سلام
جناب اقای ناشنا ببخشید. چطوری مردم رو اگاه کنیم ؟ بخدا همه میدانند .بدتان نیاید ولی میترسند گیر بترش بیافتند .میدانی بدترش کیست ؟؟؟ جنابعالی وامثالهم. همین اینجا تیمسار وهمگی خون دل میخورند .ما چارهاینداریم .یک انقلاب تقلبی پدرمان را دراورده .انقلاب فرانسه 300 سال بفرانسه لطمه زد .اگر خدا بخواهد در 4 سال اینده بار ملت سبک بشود . همین ما هیچکداممان مقام و ریاست نمیخواهیم . عالم سیاست اینست .و چاره ای نیست . واما اقای عبدی .... تیمسار ایشان اظهر من الشمس است رفسنجانی به پیروزی اصلاحات کمک کرد .وعبدی وامثالهم همان بلایی را ککه چند تحصیل کرده بر سر شاه اوردند واز او جلاد ساختند .تکرار کردند. وهرچه مسعود بهنود گفت نکنید .... پشت اصلاحات را خالی نکنید .(به گفته شم لینک غیرقابل حذف دارد) کردند و خاتمی شد اقای بیعرضه؟؟؟؟...وعجیب است حتی در خرید ایرباس هم حرف خاله زنکی میزنند وبعد میگن مردم رو اگاه کنیم . داداش کوچیکه مخلص همه
پاسخ به ناشناس ساعت ۰:۱۶
این قضاوت شما که نتیجه گرفتید "آقای رفسنجانی دنبال جدایی دین از سیاست است" 100 درصد غلط است.
دلقک مثل این که روحانی زورش چربیده. لیست رو تازه اعلام کردن.
فهرست جدید تایید صلاحیت شدهها
شنیده ها حاکی است افراد زیر پس از بررسی شورای نگهبان تایید صلاحیت شده اند:
◀️تهران: محسن مهرعلیزاده، علی مطهری، مرتضی اشراقی، محمد اشرفی اصفهانی، محمود میرلوحی، الیاس حضرتی، محسن رهامی، محمد علی وکیلی، فاطمه مقیمی، جواد اطاعت، پروانه مافی، مرجان کاووسی، مهدی نادمی، مجیدفراهانی، سجادسالک، عباس علیخانی، رسول منتجب نیا
◀️زنجان: افضل موسوی، ساعده سیما
◀️ایلام: داریوش قنبری
◀️کرمان: ابراهیم جهانگیری، محمدعلی کریمی، علی کمساری
◀️خراسان رضوی: حسن رسولی، غلامرضا انصاری، محمدسالاری
◀️کرمانشاه: جهانبخش امینی، موسوی اجاق، مصطفی محمدی
◀️بوشهر: سید مهدی پورفاطمی، سیدمهدی موسوینژاد
◀️خراسان جنوبی: جواد هروی، حمید آیتی
◀️اردبیل: کمال پیرموذن، ولی آذروش
◀️مازندران: محمد دامادی، یوسف نژاد، مقداد نجفنژاد، سیدهادی حسینی، سید محمدتقی قریشی
◀️همدان: علی حسینی، مافی، فاضل شهبازی، احمد رهبری
◀️فارس: سیدمحسن علوی، قاسم مقیمی، مصطفی معین، علیرضا فیروزی، محمود رضایی
◀️اصفهان: علی محمد ایزدی، قدرت الله نوروزی، نسرین صحراییان، احمد بخشایش
◀️خوزستان: ولیالله شجاعپوریان، جواد سعدون زاده، حجتالله درویشپور، محمدسعید انصاری
◀️هرمزگان: شهریار مشیری، راحله ملایی
◀️البرز: سیدعلی میرباقری، خلیلی اردکانی
◀️مرکزی: جعفر صفری، بهمن اخوان، دانش منفرد
◀️آذربایجان شرقی: شکور اکبرنژاد، مهناز بهمنی، منیژه موسوی
بنده معیارم سید حسن است، بیارنش رای میدم، نیارنش رای نمیدم! تمام شد رفت، البته می خواستم به مطهری هم رای بدم ولی یک مصاحبه کرد به تفصیل در مورد نظرات زن ستیز خودش توضیح داد که الان وقتش نبود، حداقل می توانست تقیه کند و دهان مبارک را باز نکند، ولی بخاطر این سخنانش به مطهری رای نخواهم داد، پس فردا خودش می اید از اسید پاش ها حمایت علنی می کند، ما رو هم شریک جرم می کند. یک کلام بگو بابام غلط کرد و تمام، چرا اینقدر می پیچونی؟
ارسال یک نظر