مقدمۀ ناگزیر: به علت اینکه من فلسفۀ پدیده های سیاسی - اجتماعی را مورد تحلیل و توجه قرار می دهم و می نویسم؛ اغلب نوشته هایم هم بسیار زودهنگام و پیش بین است و هم صحیح و وقوع یاب در بستر زمان. بهمین خاطر هم است که اغلب مطالب نوشته شده توسط من بعد از "از چند روز گرفته تا چند ماه و حتی سال" توسط تحلیلگران کلاسیک و سیاسی نوشته می شود. و این یکی از مهمترین دلایل اقبال بسیاری از شما بمن و ایراد بسیار دیگری از شما بمن است. آنانیکه مرا و قلمم را و شناختم از جمهوری اسلامی را و قدرت تخیل بالایم را پذیرفته اند و عمق را شناخته اند موافق و راغب بمن. و آنانیکه خسارت دیده تر و هیجانی و کم صبرتر هستند مخالف "در ابتدا"ی مطالب منتشره از من هستند. نمی خواهم به مصداق ها وارد شوم که کل مطالب وبلاگم را شامل می شود. بلکه فقط می خواستم بشما یادآوری کنم که اتفاقات خوب و متعدد چند روز گذشته برای من و شما غریب نبود و لاجرم باید اتفاق می افتاد. و یادآوری کنم که نوشتن برای هر کدام از سرفصل های زیر که خواهم نوشت استعداد یکی دو مقالۀ مستقل را می طلبید که وقت و حوصله و زمانش را ندارم و به چند آدرس مختصر قناعت خواهم کرد.
1- جواد ظریف امروز در وین است که روز اجرای برجام را اعلام کنند. این روز بسیار خوب و میمونی برای ایران است و باید امیدوار باشیم. شریعتمداری کیهان بتن ریزی در قلب رآکتور اراک را به بتن ریزی در قلب ملت ایران تشبیه کرده است که من هم با او موافقم. با تحفظ در تعریف منظور هر کدام مان از ملت. شریعتمداری منظورش حزب اللهی های تیفوسی و رهبران رانت خوارشان است و من منظورم همۀ ملت اعم از حزب اللهی و غیر حزب اللهی و مردم عادی است. و اتفاقاً چقدر تحریک شده بودم و دلم لک زده بود برای یک قصۀ نمادین نوشتن از بتن ریزی در اراک تحت عنوان "مراسم با شکوه تدفین و ختم زندگی باختگی 13 سالۀ یک ملت (2003 تا 2016) با سخنرانی خامنه ای". و در آنجا نشان بدهم که چگونه زندگی مارا صرف هیچ کردند و در نهایت مجبور از دفن آن شدند و مجلس ختم را گرفتند که عزای ملت بود و پول پرپاکت در دستان خامنه ای در آخر مراسم که روحانی به آخوند مراسم (خامنه ای) می دهد بمبلغ ناچیز صد میلیارد دلار و ... خب ننوشتم و حالا دیگر ولش کن تا بروم به لندن و بی بی سی. جائیکه عادل الجبیر وزیر خارجۀ عربستان سعودی یکبار دیگر بر موضع صحیح و لب کلام خودش تأکید کرده است. او گفته است:
"ایران باید تصمیم بگیرد که می خواهد حکومت متعارف بشود یا کماکان انقلاب بماند. اگر تصمیم به حکومت بگیرد ما و اعراب کمترین مشکلی با ایران نداریم. اما اگر بخواهد انقلاب بماند. بدیهی است که تا قیام قیامت هم ما با وضع انقلابی ناپایدار و فضول محلۀ فعلی ایران (بخوان خامنه ای) کنار نخواهیم آمد".و می دانید که این "یا انقلاب یا حکومت و هردو باهم نمی شود" ترجیع بند اصلی همۀ تحلیل های من در 6 سال گذشته بوده و گفته ام و تأکید کرده ام که خواسته ای جز این از سوی روشنفکران و سیاستمداران آدرس غلط دادن است و خدمت به خامنه ای و ایدئولوژی شریعت. از همین جاست که می خواهم گریزی بزنم به مصاحبۀ دیروز ظریف با روزنامۀ وقایع اتفاقیه که گفته است:
"پسا برجام هم یک فرصت است و هم یک تهدید. اگر ایران بتواند ( اضافه کنید مثل حکومت های متعارف) با دنیا تعامل کند سود سرشاری خواهیم برد از اجرای برجام؛ و اگر نتواند (بخوانید انقلابی و رجزخوان الکی بماند) فرصت را تبدیل به تهدید جدیدی خواهیم کرد".و نتیجه بگیرم که از نظر محتوای معنایی و فلسفی کمترین اختلافی بین حرف عادل جبیر و ظریف نیست. و هر دو معتقدند که ایران فقط در حکومت شدن است که منفعت خواهد کرد و اصرار به انقلاب و رجزخوانی، دنیا را به قهر و ضدیت جدید با ایران خواهد کشاند.
2- حالا اما اتفاقات در پی آتش سوزی مبارک در سفارت عربستان و آزادی سریع و از سر ضعف خامنه ای و سپاه تفنگداران نفوذی امریکا به آب های ایران؛ چند اتفاق بسیار زیاد خوب و مبارک دیگر افتاده است که به دو مهمترین آن اشاره می کنم. اول اعلام آزادی چهار زندانی امریکایی و ایرانی تبار که مدت هاست محل گفتگو بوده و اینک به نتیجۀ "قوت روحانی و عرفی ها و ضعف خامنه ای و شرعی ها" رسیده و پالس بسیار مهم و پررنگی است به غرب و امریکا که محیط داخلی ایران دچار تغییرات مثبتی شده است.
دوم اما مربوط به انتخابات است و استعفای غیرمنتظرۀ سخنگوی شورای نگهبان. حتماً می دانید که ابراهیمیان سخنگوی شورای نگهبان در کمتر از یک سال پیش به این سمت گمارده شده بود. و آن به این خاطر بود که سخنگوی قبلی شورای نگهبان هم بدلیل اختلاف نظر قطعی با احمد جنتی و فقهای شورای نگهبان استعفاء داده بود. این آقای ابراهیمیان خیلی تندروتر و متحجرتر از سخنگوی قبلی بود و نشانی از اختلافش با جنتی و فقها معلوم نمی کرد. اما حالا استعفای او درست در روزی که شورای نگهبان قرار است نامزدهای تأیید صلاحیت شده را اعلام کند بسیار زیاد پرمعنا و امید بخش است. همانطور که چندین بار هم متذکر شده بودم و می گفتم برای تحلیل انتخابات زود است و باید صبر کرد. معلوم شد که درست فکر می کردم و می کنم که زد و خورد در پشت پرده شدیدتر از آن است که تفکرات کلیشه ای می اندیشند. یکی از نشانه های پررنگ من برای فهمیدن این موضوع عدم ثبت نام محمد رضا باهنر بود که سیاستمدار چرکی است و امکان ندارد وارد مناسباتی شود که بردش قطعی نباشد. او با این تشخیص درست که دعوای عرفی ها و شرعی ها بسیار جدی است اولاً و دعوای شرعی ها با خودشان هم در حد دشمنی تمام عیار است ثانیاً و بهمین خاطر نه اصولگرایان بوحدت خواهند رسید و نه اصلاح طلبان قلع و قمع کامل خواهند شد خودش را کشید کنار که از ترکش های این فضای غبار آلود و نامشخص دور بماند. الان هم ابراهیمیان نه به این خاطر استعفاء داده که با تندروی جنتی مخالف بود. بلکه بیشتر به این دلیل استعفاء داده که توازن قوا بنفع عرفی گرایان در حال تغییر است و در حال حاضر دست برنده مشخص نیست، و وارد این بازی شدن خطرناک و بازنده است. البته بازهم فاکت های بیشتری قابل نشان دادن است در بهمریختگی فضا به ضرر خامنه ای و شرکای شریعتگرایش. مثل حرف های آخوند دیگر بنام صادقی در منصب معاون فرهنگی قوۀ قضاییه و آملی لاریجانی. او امتحان برای اجتهاد را و نفی نظارت خبرگان به رهبر را بچالش کشیده و رد کرده است.
3- ماحصل کلام اینکه روحانی و دولتش در موقعیت نسبتاً خوبی قرار گرفته اند از جهت تغییر موازنه قوا بنفع عرفی گرایان. اما این مطلقاً به این معنا نیست که اوضاع تثبیت شده است اولاً و برگشت پذیر سریع نیست ثانیاً. زیرا بخش شریعت گرای حکومت بسیار زیاد پرقدرت است و علاوه بر اینکه تمام سخت افزار قدرت اعم از سپاه و دادگستری و اطلاعات و امنیت را منوپول دارد؛ از نظر نرم افزار دین و ایدئولوژی و خرافات هم هنوز حرف نهایی در دست آنان بسرکردگی خامنه ای و مراجع قم است. این بهم ریختگی از روی ضعف فقط یک فرصت است برای روحانی و عرفی گرایان که بتوانند حداقل بخشی از این انرژی رها شده از دست تحجر مذهبی را مال خود کنند اولاً؛ مدیریت کنند ثانیاً و از همه مهمتر تثبیت کرده و از آن بهره برداری کنند ثالثاً. البته که روحانی و دولتش بلحاظ هم شعار و هم خدمت به مردم و کشور و هم ممکن کردن تداوم خود به دور بعدی ریاست جمهوریش چاره ای هم جز تثبیت عقب نشینی های خامنه ای از انقلاب به حکومت ندارند. زیرا همانطور که همه گفته اند و ظریف هم تأکید کرده و روحانی هم می داند. جز با حضور و هجوم سرمایه و تکنولوژی جهانی به بازار تشنۀ ایران هیچ و هیچ راه حل داخلی - چه بلحاظ منابع مالی و چه به جهت بهره وری نیروی انسانی و چه از جانب اقتصد فروپاشیده و مزاحم دولتی و ده ها علت دیگر - وجود ندارد. و اگر روحانی مثل همیشه سنگین و بطئی حرکت کند در شکار این فرصت و مقداری از نقدینگی آزاد شدۀ ایران را هم به رانت خواران در حوزۀ قدرت خامنه ای وگذار کند - بعنوان نمونه آخوند بوشهری رییس حوزۀ علمیۀ قم از طلاب در مضیقه و بدون شهریه ناله کرده است و قطعاً منظورش انا شریک به روحانی بوده - باید مطمئن باشد که کلان ترین خیانت را می کند. زیرا هیچ رییس جمهوری در ایران با چنین موقعیت طلایی (ضعف در بخش ایدئولوژیک) روبرو نشده است بعد از انقلاب. و این برای اولین بار است که خامنه ای هم به جهت سیاست تحریم و تشویق اوباما و مهمتر از آن در حال حاضر با یقه گیری دقیق عربستان و اعراب و همسایه ها دچار این افت شدید موقعیت هژمونیک انقلابی خودش شده است. البته که تعرضم به روحانی از جهت همراهی و مثبت است و آزادی امریکائیان زندانی نشان می دهد که دارد سخت کار می کند و باید خداقوت به او گفت. یا...هو
بعد از تحریر. یک نکتۀ مهم بدیهی را توضیح واضحات بدهم برای براندازان اینترنتی و منفی باف. علت اینکه به آزادی متقابل ایرانیان از سوی امریکا نپرداخته ام به دلیل اتهامات این زندانیان در دو سوی ماجراست. امریکایی های زندانی در ایران اتهامات سنگین جاسوسی خورده اند و می دانیم که آزادی جاسوسان غیر ممکن ترین معامله در بین کشورهاست. در حالیکه ایرانیان آزاد شده همه اتهامات شفاف تخلف مالی و دور زدن تحریم ها داشته اند و حالا که خود این تحریم ها بلاموضوع می شوند معنا ندارد زندانی ماندن یا کردن برهم زنندگان آن. و در مقابل ژست انسان دوستانۀ باراک اوباما را قابل باور هم نشان می دهد. با این بعلاوه که ما مطلقاً به دنبال ایران حقیر - حتی تحت حاکمیت روحانیان - نیستیم و چه بهتر که این موضوع (مبادلۀ زندانیان) در قالب یک معاملۀ صوری آبرومندانه تر انجام بشود. و شده است.
۶۴ نظر:
امیدوارم رد صلاحیت گسترده نکنند ولی فعلا که خبری نشده و این استعفا هم دلیل بر تایید صلاحیت کاندیداها نیست، به نظر من نزدیکی بیشتر ایران به امریکا برای دراوردن لج عربا هست به قیمت نزدیکی به امریکا، البته فقط حدسه چون ما ایرانیا هم کم لج باز نیستیم.
اون مطلب تمثیل بتون ریختن را بنویس، مطالب هنری شما از تحلیل ها زیباتر و جالب تر است.
مثل همیشه جامع و دقیق ممنون از اینکه مینویسید
بسیار زیبا بود.
و اما اخبار اولیه رد صلاحیت ها نگران کننده است. خبری آمده که بسیاری رد صلاحیت شده اند.
در تیتر نوشته شده چهار امید اما بعد از یک پاراگراف خودستایی ۳ تا تیتر زدید. خوب دقیق ۴ تا شماره بدید.
۱- ظریف در وین برای اجرای برجام
۲-آزادی تفنگداران آمریکا
۳- استعفای سخنگوی شورای نگهبان
۴-گیر سه پیچه اعراب به ایران
ممنون از شما تیمسار
تفاوت این دست تحلیل ها با دیگران به تفاوت میان اطرافیان یک بیمار و پزشک می ماند. پزشک بیمار را می برد اتاق عمل و پس از آن خوشحال و راضی بیرون می آید و می گوید همه چیز عالی است و خداحافظ! از این طرف اما اطرافیان بیمار می بینند که او دارد روی تخت بال بال می زند و آه و ناله اش به حدی است که گویی عنقریب خواهد مرد. پزشک می داند و آنها هم می دانند و می بینند. هر دو هم حق دارند. تفاوت در موقعیت و زاویه دید است.
بفرما! 42 درصد تایید شدن فقط، یعنی 58 درصد را رد کردند، البته 48 درصد از ده هزار نفر بوده که انگار از 4 سال قبل که درصد تایید بالاتر بود تعداد نفرات بیشتره، حالا پیدا کنید پرتغال فروش را.
مرسی دلقک نازنین برای تحلیل های ناب و امید بخشی که مینویسی.همه ما خوانندگان قدرت را میدانیم و از نوشته هایت میاموزیم و لذت میبریم.نمیدانیم برداشته شدن تحریم ها را تبریک گفتن دارد یا نه اما جلوی ضرر را از هر کجا بگیری خوب است و به جا.و من خوشحالم به سهم خود و انگار همه خوشحالند حتی مخالفان توافق و حتی شریعتمداری ته دلش خوشحال است فقط دلش برای درس تاریخ دانش آموزان نسلهای آینده میسوزد!
یعنی همه ی اتفاقای دنیا یه طرف. این تحلیلی که شما میکنی یه طرف.
اصلا من دوس دارم هیچ اتفاقی رو متوجه نشم و تحلیل های شما رو بشنوم بعد برم اخبار رو پیگیری کنم و از ته دل بخندم به این که دنیا به همون سمتی میره که شما پیش بینی میکنید!!! چقد خوب که قبل قرائت برجام تحلیل رو نوشتید.
امید به زندگی من خیلی بالا رفته با این وبلاگ...
پاینده باشید.
سپاسگزارم. اما یک غلط کردم و پوزش خواهی از شما عزیزان. من در مقدمۀ این پست جمله ای نوشته ام به این شرح:
"...و آنانیکه در سطح و بحث های روزمره و خاله زنکی مانده اند..."
این جمله بسیار بد و غلط و ابلهانه بوده و من نباید آن را می نوشتم. بلکه باید منظور اصلی ام که جملۀ زیر است را می نوشتم:
"... و آنانیکه خسارت دیده تر و هیجانی و کم صبرتر هستند ..."
بنابراین از اینکه چنین بلاهتی را مرتکب شده ام عذرخواهی می کنم و با اینکه یرای جلب اعتماد شما و تعهد خودم بندرت حاضر به دست بردن در متن نوشته ها بعد از انتشار بوده ام و هستم جملۀ ابلهانه ام را عوض می کنم/ کردم. و ارتکاب آن را ببخشید و بحساب عدم دقت کافی ناشی از خستگیم بدانید. لطفاً. یا...هو
تکمله: هنگامی متوجه این گاف بزرگ شدم که کامنت الف آمد و آن تعبیر پزشک و همراه بیمار را بکار برد. از ایشان هم تشکر ویژه می کنم.
بر قرار باشی عمو دلقك عزیز
دلقك جان، به اينهمه خودستايي نيازي نيست....اجازه بده مخاطبانت قضاوت كنند و نظر بدهند...
حالا پيش بيني من رو ببين: پايان كار روحاني و ظريف ومابقي اعوا و انصار ، اينا ديگه كارشون تموم شد، مهره هاي سوخته...
منتظر اوجگيري دوباره سپاه و باند خامنه اي باش، افتاب تموز( برداشته شدن تحريمها) اژدهاي خفته رو كم كم بيدار خواهد كرد، اينبار اتش فقط داخل رو ميسوزنه،بگير و ببند روشنفكران و ازايخواهان بزودي اغاز ميشه، كمي صبر
ناشناس گفت...
دلقك جان، به اينهمه خودستايي نيازي نيست....اجازه بده مخاطبانت قضاوت كنند و نظر بدهند...
درست می فرمائید. اما اولاً من آن مقدمه را نه از جهت خودستایی بلکه از جهت ارجاع بگذشته نوشته ام و یاداوری برای راه طی شده. و ثانیاً اگر هم بزرگواری پیدا شود که آن را نوشابه بزکردن برای خودم بخواند اشکالی نمی ینم. چون بین این همه خواننده و وبگرد و ولگرد اینترنتی همه که دوست و صادق و فهمیده و بدون غل و غش نیستند. و پیدا می شوند تک و توک خوانندگان مأمور و نافهم و دشمن و بی شعور - مثل شما - که قصدشان از آمدن به اینجا نه دنبال آگاهی یافتن و درس گرفتن و تبادل آراست. بلکه می آیند که در زیر همان کامنتی که من بخاطر یک جملۀ مشکوک و نه چندان توهین آمیز غلط کردم و پوزش نوشته ام کامنت می دهند که خودستایی نکن. قطعاً برای این قبیل اسپمرها باید توی چشم کورشان کرد که پیرمردی در نقش دلقک چشمش را کور می کند و مغزش را و جسمش را می فرساید که بدون هیچ و هیچ چشمداشتی آگاهی و امید به هموطنانش بدهد. و اگر شعور قدرشناسی ندارید آدم ضایعی هستید و باید بحال خودتان افسوس بخورید. در حالیکه من می توانستم بدون آن کامنت عذرخواهی بخش مورد نظرم در جمله را تغییر بدهم و تمام. کسی هم در کامنت ها متعرض من نشده بود راجع به آن جملۀ ملو و در چهارچوب محاورات روزانه. یا...هو
Why are your sentences scrambled? Your text is hard to follow,.. clarity is power ...
مرسی با این تحلیلای نابت خدا شمارو برای ماوایران ما نگهدارد
خدمت دلقک محترم عرض کنم شورای نگهبان دست به در صلاحیت بسیار گسترده ای زده ،درواقع هرکس رو که احتمال دادن معتدل یا اصلاح طلب هست رد کردند به عنوان مثال در یکی از حوزه های خراسان رضوی یک دختر سی ساله که در حوزه علمیه تدریس میکنه تایید صلاحیت شده اما یک دکتر استاد دانشگاه امیرکبیر عدم احراز صلاحیت دادن و کلیه اصلاح طلبان شناسنامه دار هم رد صلاحیت شدند من پیش بینی دکتر رنانی در زمینه بحرانی شدن انتخابات امسال رو کاملا تایید میکنم
پیامدهای انتخابات اسفند ۹۴ برای اقتصاد ایران
(سخنرانی رنانی در نشست جامعه پزشکی اصفهان – ۱۱ دی ماه ۱۳۹۴)
http://renani.ir/index.php/speechs/speeches/518-renani-lecture-63
تیمسار نازنین این مطلب را نه برای انتشار که تنها و تنها برای شما می نویسم.این نوشته طولانی است و ناچار در دو قسمت فرستاده می شود. زحمت نوشتن ان را به خود دادم به این امید که جای همه آنچه در این سالها که خواندم و ننوشتم شما زحمت خواندن کامل این سطور را بپذیرید که در 6 سالی که خواننده ثابت شما بوده ام تنها دوبار دیگر نوشته ام و در مقابل از بینش منحصر بفرد و یگانه و دهها صفحه تحلیل خلاقانه و الهام بخش و تاکید میکنم خلاقانه و الهام بخش شما بهره برده ام.
1)
بی مقدمه از یک داستان کوتاه که سالها پیش در کتابی خواندم و هیچگاه نتوانستم از یاد ببرم شروع میکنم.
مردی جوان برای استاد پیر و دانایش داستانی حقیقی تعریف می کرد. داستان این که سالها پیش دوست دخترش دو گربه داشت که در خانه ای که در آن زندگی می کرد از آنها زندگی می کرد نام یکی Max و نام دیگری Jana بود. این دو گربه که از بدو تولد در این خانه بزرگ و تغذیه شده بودند به تمامی روح گربه بودن و آزادی و استقلال وحشی خود را از دست داده بودند و تنها چیزی که از آنها مانده بود دو موجود چاق و تنبل بود که برای بلند شدن از پای بخاری تا رسیدن به درب آشپزخانه هم به خود زحمت نمی دادند. روزی به جبر زندگی دوست دختر مرد جوان ناچار شد از خانه خود به آپارتمانی نقل مکان کند که امکان نگهداری گربه ها در آن نبود و از آنجا که گربه ها را رها نیز نمیشد کرد تصمیم گرفت با کمک دوست دامپزشکی که داشت با مرگی از سر ترحم ولی آرام و بی درد به زندگی به تمامی آسوده و بی دغدغه این دو گربه پایان دهد. چون این جدایی دشوار بود از دوست پسر خود که راوی ماجرا بود خواست تا این دو گربه را به کلینیک دوست دامپزشکش ببرد. مرد جوان چنین کرد و ادامه داستان را چنین تعریف کرد:
وقتی به درب کلینیک رسیدم هر دو گربه کف ماشین در صندلی عقب دراز کشیده بودند مثل همیشه که زحمتی برای هیچ حرکتی به خود نمی دادند. Jana را اول بغل کردم چیزی برای خوردن جلوی Max گذاشتم تا سرگرم باشد و در ماشین را بستم و به سمت کلینیک حرکت کردم. در تمام طول این فاصله کوتاه Jana آسوده در آغوش من نشسته بود و دستان مرا که به سوی مرگ میبردمش می لیسید پس از تحویل Jana با وجدانی مشوش به سرعت به سمت ماشین برگشتم تا Max را هم به کلینیک ببرم. در را که باز کردم Max را دیدم که در گوشه انتهایی ماشین با چشمانی وحشت زده نشسته و کاملا مضطرب به نظر می رسید گویی دقیقا می دانست چه در انتظار اوست حتی به غذایی که گذاشته بودم لب هم نزده بود که کاملا از او بعید بود. برای لحظاتی در چشم او آن هراس و میل به زندگی چنان منقلبم کرد که در ماشین را باز کردم و گفتم Max فرار کن و او با سرعتی باور نکردنی از گربه ای که هرگز گربه نبوده است از ماشین فرار کرد و در پیچ کوچه به جوب خالی آبی پرید و دور شد. گویی برای یک لحظه و در مواجهه با مرگ روح گربه بودنش بیدار شد و تصمیم به رهایی گرفت و داستان همینجا به اتمام رسید. مرد جوان به استاد پیر خود نگریست تا ببیند نظر او چیست زیرا عمیقا میان خود و Max همانندی بسیاری می دید و باور داشت در مواجهه با استاد او نیز روح آزاد انسانی خود را باز یافته و گریخته است.
استاد لبخندی زد و در چشمان او خیره شد و گفت داستانی در خور بازگویی و تامل بود ولی تفسیر تو از داستان ابلهانه و سطحی بود زیرا چون تمامی مردمان دیگر در دوگانه مرگ و زندگی و آزادی و اسارت و امید و خوش بینی و بد بینی گرفتار آمدی. چیزی که به تو اجازه نداد بعد دیگری را ببینی اینکه شاید Jana نیز چون Max میدانست چه در انتظار اوست و با آرامش مرگی را که در انتظارش بود پذیرفت و یا انکه از کجا میدانی Max نجات پیدا کرد. شاید او حتی یک روز دیگر در این شهر که موشهایش گربه می خورند نپایید و یا از گرسنگی مرد و یا در زیر ماشینی له شد و به مرگی بسی دردناک تر تن داد.
مرد جوان یکه خورد و گیج در استاد نگریست. برای سالها این داستان پایانی زیبا برای Max برای او داشت و در این همانند سازی او خود را Max آزاد می دید که از چنگ اسارت و روزمرگی جسته است و حالا این استاد پیر به ناگاه تمامی داستان او را نابود کرده بود و تمام زیبایی آن را ربوده بود و آن را از معنا تهی ساخته بود. به تمامی آشفته بود و میشد این را از چشمان ناامید و مضطرب او دریافت.
استاد ادامه داد حتی همین لحظه هم تو در همان دام گفتاری و تنها زاویه دیدت را از امیدی که داشتی به یاسی که من آفریدم تغییر دادی و حال انکه یک سالک به شیوه ای دیگر می اندیشد. یک سالک رها از این دو گانگی به راه سومی باور دارد که با اراده او آفریده می شود به نام "بایستی باور کردن" در این راه سوم تو به همه آنچه که من گفتم می اندیشی و در نهایت انتخاب می کنی که باور کنی Max نجات یافت و روح رهایی خود را باز یافت و داستان او سرانجامی نیک گرفت. در چنین انتخابی تو نه خوش بینی و نه بدبین، نه ساده دلانه امیدواری و نه بددلانه مایوس. خوشبینی سطحی همواره تو را غافلگیر می کند چون آشفتگی و یاسی که گشودن امکان دومی که من در داستانت پدید آوردم در تمامی وجود شکل گرفت. در بدبینی نیز هیچ الهامی نیست مرگ از پیش نه تنها پیش بینی که باور و خلق شده است. نه مبارزه ای هست و نه معنایی برای زندگی. حتی اگر فرصتی نیز باشد بدبینی آن را نخواهد دید.
راه سوم سالکان راهی دیگر برای اندیشیدن و رهایی از این دوگانگی بسته و بی اختیاراست که عموم مردم آن را درک نمی کنند. در بایستی باور کردن تو به این می اندیشی که شاید Max نجات پیدا نکرده باشد ولی در انتخابی آگاهانه تصمیم می گیری "بایستی یاور کرد" که او نجات خواهد یافت. در این انتخاب هیچ سقوطی تو را غافلگیر نخواهد کرد و حال آنکه تو به تمامی به نیکی و روشنایی متعهد مانده ای بی آنکه در تباهی یاس و سیاهی سقوط کنی. تو حتی برای Jana و امکان تصمیم آگاهانه او احترامی مجدد خواهی یافت و او نیز معنایی جدید در داستان تو خواهد یافت که خالی از تحقیر پیشین است.
برای من نیز در مواجهه با تو آنچه در ذهنم هر لحظه می گذرد بایستی باور کردن است. ممکن است تو هرگز آنچه را من به تو می آموزم فرا نگیری و هرگز رها نشوی ولی من انتخاب می کنم که بایستی باور کنم تو نجات خواهی یافت
تیمسار بزرگوار هدفم از این مقدمه طولانی در غالب داستان که به خاطر طولانی بودن ناگزیرش پوزش می طلبم این بود که بر معنای "بایستی باور کردن" تاکید کنم. ذهن پیچیده و تخیل قابل احترامی چون شما تنها پیش بینی نمی کند بلکه حقیقت را می آفریند. تحلیل های زندگی خواهانه بر زیبایی و روشنایی استوارند نه برای امیدوار کردن خوانندگان که برای خلق آن روشنایی که در خود دارند. اگرچه ممکن است بارقه های نوری که می بینید با سیاهی بلعیده شود ولی ما "بایستی باور کنیم" که چنین نخواهد شد و به این باور وفادار بمانیم. آنان که تاریکیهای تاریخ را به امیدی برای رهایی بدل ساختند ساده دلانه خوش بین نبودند و نیروی اهریمنی تاریکی را می دیدند و چشم بر آن نمی بستند بلکه در جایی از زندگی خود تصمیم گرفته اند که رهایی برای ما در این نبرد امکانی است که باید ان را باور کرد و برایش مبارزه کرد حال انکه هر لحظه ممکن است مبارز روشنایی در ژرفای تاریکی که می کوشد پلی بر ان برای عبور دیگران باشد سقوط کند و پیروزی را نبیند ولی می داند تا روزی که او پلی بر تاریکی است این امکان هست که الهام بخش رهگذر دیگری باشد تا پلی شود بر این ورطه تاریک.
من مرامنامه بنیادین سیرک شما را زندگی خواهی آگاهانه می دانم و باور دارم آنچه می نویسید نه تنها الهام شده که الهام بخش است پس به عنوان یک دوست وفادار و قدیمی ذهن زیبای شما به خودم اجازه می دهم که خواهش کنم در کنار آنکه هرگز چشم از عمق سیاهی که به ان خیره شده اید بر ندارید ولی هرگز فراوش نکنید که ما "بایستی باور کنیم" رهایی امکان پذیر است و دل به یاس و سیاهی نسپریم. این انتخاب آگاهانه ماست.
زمانی گوته گفت با دیگران آنچنان رفتار کنید که هستند تا همان بمانند که همیشه بوده اند ولی اگر با آنان آنچنان رفتار کنید که می توانند و باید باشند به آن بدل خواهند شد که می توانند و باید باشند. من عمیقا به این گفتار باور دارم و معتقدم چه در رفتار با آدمیان و چه جوامع انسانی آنکه به روشنایی و نیک اندیشی وفادار است با وفاداری به این ارمان نه تنها نیک می اندیشد، می گوید و عمل می کند که نیکی را در دیگران و جوامع خلق می کند. بسیار مبارزان روشنایی که در تاریکی سقوط کرده اند با فراموشی اینکه آنگاه که بر مغاکی تاریک چشم می دوزیم آن مغاک نیز بر چشم دوخته است و چه بسیار که در نبرد با هیولا خود به هیولایی دیگر تبدیل شده اند
تیمسار بزرگوار، مهم نیست روشنفکران تلخ چه می اندیشند، بهترین تحلیل های شما روشنترین انها هستند پس با افتخار دلقک بمانید که والاترین آرمان سیرک شما نه ژست سیاهی شناسی که باور کردن آینده روشن فرزندان ایران و کمک به خلق آن است.
و در نهایت این خواهش که دیگر سیرک را نبندید. یک گل شکفته می شود نه برای زنبورها و یا تحسین رهگذران این تنها به فعل رساندن آنچیزی است که هست. نوشتن شما نه برای من و نه برای سایر خوانندگان شماست اگرچه ما از ان بهره و لذت بسیار می بریم ولی بیش از هر چیز شکفتن و تکامل شماست و اگر به رسالتی در این اقامت کوتاه بر این سیاره معتقدید انجام ماموریت شخصی و تکمیل رسالت فردی شماست. در این راه نه می توان ناامید شد و نه باز ایستاد اگر چه ممکن است نباشیم و نبینیم و سیاهی ما را و رویاهایمان را مقابل چشممان نابود کند ولی ما می دانیم که تا ما پلی بر این تاریکی هستیم سقوط ما پایان این نبرد نیست.
اگر به این بیان هگل باور داشته باشیم که من در نگرشم به تاریخ عمیقا بر ان باورمندم که سرنوشت نهایی انسان و تاریخ انسانی رها سازی آگاهی و آزادی است دیگر لحظه تاریک گذرای امروز اهمیتی نخواهد داشت. هگل زمانی نوشت بنای تاریخ در حال ساختن است نسلی دیوار می سازد و نسلی پنجره ای برا این دیوار می گشاید. انکه پشت دیوار می ماند حسرت نور می کشد و آنکه پنجره ای می گشاید سرمست نور می شود ولی حقیقت این است که در پایان آنکه طاق این بنا می نهد به درک چیستی این بنای عظیم و معنای ساخت هر مرحله آن واقف خواهد شد. چه ما پشت دیوار بمانیم و چه باشیم و گشودن این پنجره را ببینیم تکمیل این بنای آزادی و اگاهی ادامه خواهد یافت. تاریخ بسی طولانی تر از لحظه بسیار گذرای زندگی ما و صحنه کوتاه نمایشی است که می بینیم پس مرد بزرگ از لذت دلقک بودن باز نایست که حضور ما بر این صحنه نه تمرین این نمایش که خود نمایش است. فرصت کوتاه ماپیش از پایا این پرده است
زیادند آدم هایی که حسودند و از موفقیت دیگران (در این جا تو) رشک می برند و آن گزش درونی را با گزیدن دیگران جبران می کنند...هرچند که جبران نمی شود و باید خودشان را از اساس تغییر دهند.
Nobari Ahad, [17.01.16 11:06]
محمد مجتهد شبستری
بخشی از فقیهان علیه قانون قیام کرده اند.
1- جای هیچگونه پرده پوشی و مجامله نیست. بخشی از فقیهان جمهوری اسلامی ایران علیه قانون قیام کرده اند. آنان علیه حقوق ملت که قانون را پدید میآورد وارد مبارزه سر سختی شده اند. آنان در حال بازگشت به دوران پیش از مشروطه و عصر قاجارند دورهای که در آن به نام دین با قانون مخالفت میشد.
2- چرا چنین شده و سبب این بازگشت به گذشته چیست؟ سبب این است که آن فقیهان نه خود میدانند قانون، حقوق ملت و دانش حقوق و دانش سیاست (که در عصر حاضر مبنای حکومت داری است) چیست و نه حاضرند سخن اهل این دانشها را بشنوند. آن فقیهان که لقبهای توهم انگیز را نیز یدک میکشند، فقط با استدلالهای فقهی مشغولاند که آن استدلال ها هم نه مبناهای مدلل دارد و نه مبناهای معقول. در قلمرو استدلالات فقهی دانش حقوق و دانش سیاست، قانون و حقوق ملت که منشاء قانون میشود معنا و مفهوم ندارد. در آنجا این مفهومها «بیگانههای خطرناکی» هستند که اگر وارد قلمرو استدلالهای فقهی شوند آنها را از درون متلاشی می کنند و خود جای آنها مینشینند. فقیهان از این خطر به خوبی آگاهند و امروز احساس می کنند تحولات اجتماعی و سیاسی سه دهه اخیر ایران موج مطالبه قانون و حقوق ملت را چنان شدت بخشیده که اعتبار استدلال های فقهی آنان در قلمرو سیاست و حکومت در حال فروپاشی است. هیاهوی قرار دادن «اجراء اسلام» به جای «اجراء قانون» که اخیراً در صحنه سیاسی ایران بلند شده بیش از آنکه مربوط به قدرت طلبی آن فقیهان باشد، مربوط به بی خبری ها و احساس خطرهای آنان است.
3- قانون یک معنای مشخص و روشن دارد. قانون آن مواد مشخص و مکتوب است که در مجلس تصویب میشود. معنای اجراء قانون به وسیله قوه مجریه هم کاملاً مشخص و روشن است. اما تعبیر «اجراء اسلام» معنای بسیار مبهم و ناروشن و هرج و مرج طلبانه دارد. تحت پوشش این تعبیر مشوش و نامفهوم صدها عمل ضد قانون و ضد حقوق ملت می توان انجام داد. علاوه بر این اجراء اسلام همیشه اجراء یک فتوا و یا یک نظر دینی است که تاز یک شخص یا اشخاص معین صادر میشود و آنچه در مقام عمل اتفاق میافتد اجراء فتوا و یا نظر فلان شخص معین است نه اجراء اسلام به عنوان یک دین. تعبیر اجراء اسلام یک «تعبیر توهمی» است.
توهم به این معنا که وقتی گفته میشود اسلام اجراء شد از حادثهای خبر داده میشود که واقعاً اتفاق نیفتاده است و این یعنی توهم!
تعبیر «حفظ نظام» هم که آن آقایان مرتباً بکار میبرند مانند تعبیر اجراء اسلام معنای مبهم و مشوش و نامفهوم دارد و یک تعبیر توهمی است. در کشوری که قانون اساسی تکلیف همه کنشگران سیاسی را مشخص کرده است و هیچ کنش سیاسی نباید در خارج از قانون اساسی انجام شود این ادعا که یک کنش سیاسی دیگر هم وجود دارد که نام آن حفظ نظام است جز یک توهم نیست.
فقیهان ما دو تعبیر توهمی «اجراء اسلام» و «حفظ نظام» را وسیله قرار داده اند تا اصالت قانون و حقوق ملت را که منشأ قانون میشود از دیدهها پنهان کنند. ظاهراً تعارض و دوگانگی اصلی در جمهوری اسلامی ایران همین تعارض بنیادین تفکر فقهی و تفکر حقوقی در صحنه سیاست و حکومت است. در عصر حاضر این دو تفکر در صحنه سیاست و حکومتداری عقلانی با یکدیگر قابل جمع نیست. اگر میخواهیم به دوران قاجار برنگردیم باید تفکر فقهی به نفع تفکر حقوقی کنار رود.
اقا حال شما گویا خوب نیست اصلا. قبل از هر چیزی، بله بنده هم از مقدمه شما بو و طعم شدید خودشیفتگی و خودستایی استشمام کردم. قضاوتی هم نمی کنم که خوب یا بد است زیرا هر کس در فضای شخصی خود پادشاه خانه است و بقیه اگر دوست ندارن هری و .. این صحبت ها. (گرچه برای کسی در سطح شما بیشتر می پسندم که "مشک آن است که خود ببوید...". بدون اشاره شدید و دقیق شما هم همه خوانندگان بلاگ شما 100% به یاد می آورند که چگونه شما مدت ها پیش وقوع اتفاقات را درک و پیش بینی نموده بودید. یک استاد نیازی به خود ارجاعی ندارد دوست بزرگوار من...)
ولی دوست من، اول خودستایی میکنی، بعد بزرگوارانه می ایی برای موضوع دیگری کرنش می نمایی و با یک جمله خلاف میلت، ناگهان عصبانی و مغرور میشوی. بله استاد، شما بی هیچ توقعی برای هموطنانتان می نویسی و شعور و فهم انها را ارتقا میدهی. ولی به خاطر همین بی توقعی چگونه منت بر سرشان میگذاری؟ آن عذرخواهی شما به خاطر جمله ای بود که اصلا هم بد نبود ولی عمل شما خبر از بزگرواری و شان بالای شما برای درک و احترام به بقیه بود. ولی واکنش عجیب تان معنای دیگری به ان داد
در گذشته هم دقت کرده ام که این نوع واکنش ها در کامنت های شما زیاد اتفاق می افتد. گویا با شوق زیاد می ایید که بگویید ملت، دیدید که من گفته بودم و می بینید که من چگونه باهوش هستم؟ و شما باید ارانیان را بهتر از من بشناسید که در اینگونه مواقع چگونه رفتار می کندد. و در مقابل آزرده می شوید و آنها را مامور و بی شعور می خوانید..
فقط احساسم را نوشتم تیمسار عزیز. بنده یک خواننده پارت تایم بلاگ شما هستم
(مرد تنها)
حیف است که ذوالفقار علی در نیام و زبان دلقک در کام
احتمالا دوستان سعدی هم این جمله را به او گفته بودند که در گلستان سانسور شد:
خود ترا هیچ شرم نیامد از آن که به کنج عافیت نشینی و مفارقت قلم و کاغذ (کیبورد) گزینی؟!
WOW بایستی باور کردن.
بعد از مدت ها زیباییت سخت سیرابم کرد و از امرتان سرپیچی کردم و شما را با افتخار نمایش دادم که: "آهای مردم. کوتوله بودنم را مسخره نکنید. من زیاد هم کوتاه نیستم. دوستم زیادی قد بلند است." مرسی دوست فرهیخته ام بخاطر صرف وقت و انرژی برای نوشتن و ارسال این قطعۀ "در اعماق وجود من". البته من کاریکاتوری از استاد قصۀ شما هستم. بازهم ممنون بخاطر اینهمه خوب از پس آفرینش زیبایی مشوق برای من آمدن. قول می دهم پر رو نشوم. یا...هو
(مرد تنها)
هم انتخاب شیوۀ عذرخواهی ام راجع به آن جمله. هم پاسخ دندان شکنم به شما در حاشیه اش - بین دو دش حاشیه ابست - دو قالب از رفتارهای آموزشی ام در این مدرسۀ عمومی است و بدرستی گفته اید که قبلاً هم تکرار شده و بعداً هم تکرار خواهد شد. من می خواهم اینجا رفتار طبیعی یک انسان سالم را نمایش بدهم و نه خود بزرگوار و استاد و از این مهملات خود شیفتگی ام را. و هم آن مدح و هم این ذم و هم آن کرنش و هم این تازش را جز در این قالب نمی بینم. نه اینکه همۀ خوانندگان هم مستقیم این منظور مرا درک می کنند. نه. بلکه من مطمئنم که رفتار من - گاه متضاد - در موقعیت های مختلف مثل شربتی - شیرین یا تلخ - گوارا در جانشان رسوب می کند و در هنگامۀ رفتار اجتماعی و برخورد با دیگری بکار می گیرد: آسانگیر در مقابل ادب و فروتنی. سختگیر در برابر بی نزاکتی و مهمل گویی.
کامنت نیم خطی شما مصداق بارز مهمل گویی بود و باید پاسخ سخت می گرفت. اما من دلم نیامد مستقیم بخودت بنویسم "مردک بتو چه" و پاسخ کلی دادم و فقط ترا خارج از متن با دشمن و آدم های بوگندو همربان نمودم - بین دو دش در حاشیه است - من چیزی را بلحاظ نفع مادی و معنوی خودم نمی نویسم. می توانستم نیم خط حس مزخرف تو را اصلاً نمایش ندهم. اما اگر چنین می کردم به این زیبایی منجر نمی شد که خوانندگان خاموش ناظر هستند. از شما و اتفاقی که باعث شدی بخاطر کشف لذت با "بایستی باورکرد" بودن بیفتد تشکر می کنم و پند می دهم که نه در زبان و نه در رفتار و نه در نوشتار هرزه نباش به امید طرف مقابل. بلکه شرزه باش به امید فهم خودت در نگهداری اندازه های پرو شده به شخصیتت. یا...هو
براي بار دوم جمهوري اسلامي پاي يك قرارداد مهم و حياتي براي كشور را امضاء كرد ، اولي قطعنامه ٥٩٨ در مورد جنگ با عراق و قبول آتش بس ، دومي هم برجام كه از ديشب اجرايي شد كه اميدوارم سرآغاز شروع زندگي بهتر براي همه ي هموطنانم باشد و با گذشت زمان ، خسارتهاي مادي و معنوي مردمي كه مثل حقير خيلي ضرر كردند ، جبران شود ، هر چند عمر و جواني از كف رفته را نمي شود ، برگرداند ، ولي مي توان دلخوش بود كه جوانان آينده ، آينده اي بهتر داشته باشند
غرض از طرح دو قطعنامه در كنار هم ، مقايسه شرايط زماني نيست ، حتي كيفيت و تأثير شرايط جنگ و تحريم بر زندگي مردم هم خيلي متفاوت بود ، ولي وجه اشتراك اين دو قطعنامه در يك چيز است ، امضاء كننده و تصميم گيرنده اصلي براي هر دو توافق ، بخش ايدئولوژيك و شرعي گراي حكومت بوده و هست ، چون صحبت از اميد براي مردم و ضعف ايدئولوژي فرموديد ، چه علل و عواملي باعث شد كه پس از قبول قطعنامه جنگ و خوردن جام زهر (طبيعتا ضعف كلي حكومت و ضعف مفرط شرعي خواهان ) ، مردم ايران و نخبگان عرفي خواه نتوانستن از موقعيت بوجود آمده استفاده كنند و اسلاميت نظام را به نفع جمهوريت مردم كنار بزنند ؟
آيا آنزمان هم به دوگانه شرعي خواهي و عرفي خواهي معتقد بوديد ؟ اصلا چنين چيزي وجود داشت ؟
نيت اصلي حقير از طرح اين سوال ، عبرت گرفتن از گذشته و عدم تكرار اشتباهات احتمالي ست ، آقاي خميني اعتراف به خوردن جام زهر كرده بود ، ولي در عمل با نگاه به گذشته ، نمي توان نشانه هاي قوي اي از استفاده جامعه مدني از ضعف حكومت شرعي را ديد ! لطفا اگر امكان دارد اشتباهات احتمالي گذشته را بنويسيد ( اگر اعتقاد به اشتباه داريد )
پاينده باشيد
شهروند عزیز
قیاست معالفارق است. اتفاقا 598 را بخش متساهلتر نظام امضا کرد (شخص خمینی و رفسنجانی). تازه بعد از آن هم ملت تا اصلاحات نظام پیش رفت. آنچه را بعد از آن، بخش متحجر با اتحاد استراتژیکش با سپاهیان و امنیتیها به آن دست یازید را که شما خود بهتر از من میدانید.
و اما خبری که نمادین است: علی مطهری رد صلاحیت شد. بدون شرح
" علی مطهری رد صلاحیت شد"
پاپ کورن ها رو در بیارید! الان دعوا شروع میشه.
حسین مرعشی٬عضو شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان گفته «جمعا در کشور ۳۰۰۰ اصلاحطلب ثبتنام کردهاند که تنها ۳۰ نفر تایید شدهاند، بر این اساس تنها ۱ درصد اصلاحطلبان تایید شدهاند.» یعنی 99 درصد اصلاح طلبان رد شدن.
یک راه پذیرفته شده اعتراض مدنی تحریم انتخابات فرمایشی هست. برای یک بار هم که شده بهتره این راه رو هم آزمایش کنیم. مردم تاکنون این راه رو امتحان نکردن. استدلال موافقان شرکت در انتخابات همیشه این بوده که بالاخره افرادی جزو نامزدان حضور داشتن که تا حدودی میشد گفت که منتقد وضع موجود هستن ولی با رد صلاحیت بی سابقه اخیر اصلاح طلبان که هیچی، هیچ کدام از کاندیداهای مستقل هم تایید نشدن. حتی مطهری، کمال الدین پیرموذن نماینده اصلاح طلب فعلی مجلس، اشراقی نوه خمینی، پسر علوی وزیر اطلاعات و پسر جهانگیری معاون رئیس جمهور هم جزو رد صلاحیت شدگان هستن. پس به قول استاندار تهران آیا کسی هم باقی مونده که بهش رای بدیم؟ اصلا رای دادن ما موضوعیت داره؟
. . . . . .
جناب آقای روحانی به کمک خانواده آیت الله هاشمی ، تایید صلاحیت بسیاری از اعتدال گرایان
را با رایزنی های 48 ساعت آینده ، به تدریج کسب خوهند کرد و جای نگرانی نیست .
اعتدال گرایان به تدریج تایید صلاحیت شده و کرسی های مجلس آینده را کسب خواهند کرد
باید در انتخابات حتما شرکت کرد و از اعتدال گرایان با قاطعیت حمایت کرد.
اگه اصلاح طلبها -یا اعتدالگرایان و اصولگرایانی چون مطهری و همهٔ سیاست ورزان برآمده از حکومت اسلامی که رد صلاحیت شدهاند- دلشون حتی به حال نظام هم جدا میسوزه باید علنا اعلام کنند:
یا شورای نگهبان در بررسی صلاحیتها تجدید نظر میکنه یا ما -دولت- انتخابات رو برگزار نمیکنیم.
چه فرقی میکنه؟ آخرش اینه که برای همیشه از سیاست محروم بشن. مگه الآن با این شرایط فرقی هم میکنه؟
باید یه حرکت رادیکال انجام بدن.
مجاهد:
اینکه عربستان و آل سعود با ایران مشکل ندارند و با جمهوری اسلامی مشکل دارند چیز عجیبی نیست کشف عجیبی هم نیست که تو با شوق و ذوق از قول عادل جبیر ابله بیان کردی بله همه اصحاب زر و زور تزویر با انقلاب اسلامی مشکل داشته اند دارند و خواهند داشت این کینه و عناد کفار و منافقین از مومنین سابقه ای به درازای تاریخ دارد و تا صبح قیامت که یوم الحساب عدل الهی است ادامه خواهد داشت لذا اگر ایران عرفی شود و دشمنی با شیطان را با دوستی با خدا و اولیای او که همانا اهل بیت هستند جایگزین کند بدیهی است که شیطان صفتان از آمریکا و صهیونیسم گرفته تا نوکران مزدور آنها چون آل سقوط با این ایران مشکلی نخواهند داشت اما حاشا که بسیجیان روح الله اجازه دهند نوکران کدخدا به اسم اعتدال و اصلاح طلبی و امثال ذالک انقلاب اسلامی را از محتوا خالی کنند و تبدیل به حکومتی سکولار و وابسته با چهره بزک کرده اسلامی کنند ... والله والله والله این اتفاق نخواهد افتاد
وضعیت ایران دقیقا شبیه این ضرب المثل است. یا زنگی زنگ. یا رومی روم.حق با شهروند است.در ضمن خمینی اصلاح طلب نبود.رفسنجانی ان روز هم اصلاح طلب نبود.ازادی در زمان خمینی چقدر بود. که مثلا حالا نیست؟ خمینی در عرض دو هفته چهار پنج هزار فرزندان هر چند گمراه ولی با ارزش و انقلاب کرده را گردن زد.او اصلاح طلب بود؟ اصلا جامعه مدنی با اسلام جور در نمی اید.دو چیز متضا دند. دلقک در این طشت نا همگون دنبال چیست؟ چه چیز را می خواهد به کرسی بنشاند؟ لابد فردا اهالی سیرکش را هم به رای دادن تشویق خواهد کرد! تجربه سی و هفت ساله گویا هنوز کم است.در هر صورت خرابی چون که از حد بگذرد اباد می گردد. کاش اصلاح طلبان دروغین و دروغگو نبودند. تا مشکل مردم ایران حل می شد.
مازيار گرامي
بنده هرگز دو قطعنامه را با هم مقايسه نكردم ، قابل مقايسه هم نيست ، ولي هر دو قطعنامه يك وجه اشتراك دارند ، هر دو با چراغ سبز ولي فقيه وقت پذيرفته شدند
فرض را بر دو بخش شرع گرا و عرف گرا در نظام گذاشتم ، و از جناب دلقك گرامي پرسيدم ، اگر قائل به اين هستيد كه برجام باعث تضعيف خامنه اي و بخش متحجر نظام شده است و بهترين فرصت براي عرفي گرايان داخل نظام است براي پيشبرد اهداف خود ، آيا قبول قطعنامه ٥٩٨ هم فرصتي براي عرفي گرايان آن زمان فراهم كرده بود ؟ چرا استفاده نكردند ؟ اساسا در زمان قبول قطعنامه جنگ ، جامعه و نظام داراي دوگانه اي به نام عرفي گرا و شرعي گرا بود؟ دليل سوالم هم اينست كه ما مردماني هستيم كه در زمان انقلاب مشروطه يك مرجع تقليد متحجر را اعدام مي كنيم ، ولي بعد از چند دهه يك مرجح تقليد مرتجح ديگر را رهبر مملكت مي كنيم ، چون از گذشته تاريخي خودمان و از تجربه هاي پيشينيان درس و عبرت و راهنمايي نمي گيريم
اينكه بگوييم خامنه اي تضعيف شده و عرفي گرايان فرصت پيشرفت دارند و توليد اميد كنيم ، در عمل بايد ارزيابي كنيم چقدر در عالم واقع درست است ، بالاخره بخش ايدئولوژيك نظام دو هفته بعد از شعار جنگ جنگ تا پيروزي ، قطعنامه آتش بس را پذيرفت ، آيا بعد از آن شرعي گرايان تضعيف شدند ؟ عرفي گرايان از شرايط استفاده كردند ؟ يا اگر نكردند ، چرا ؟ جامعه مدني در زمان قبول قطعنامه ، در كجاي داستان بود ؟ چرا نتوانستند شرعي گرايان و حوزويان قم را به عقب برانند ؟ سوالات بنده به خاطر رفع ايرادات و نقايص مطرح شد و مي شود ، جناب دلقك عزيز به هر دليلي علاقه اي به پاسخ گفتن نبودند، ولي سوالات از ذهن بنده كه خارج نمي شود ، شايد اينها سوالات ديگراني مثل بنده هم باشد
در مورد اينكه شما خميني و هاشمي را متساهل تر ناميد ، خميني ، هاشمي ،حتي روحاني و ... چه تساهل و تسامعي در مقابل مردم زندگي خواه داشتن ؟
اساسا كسانيكه در جبهه عرفي گرايي در نظام تعريف مي شوند ، كدام كار را براي عرفي تر شدن قوانين و شاكله قانون اساسي بر پايه فقه انجام داده اند ؟ يا اصلا توانسته اند انجام بدهند ؟
چطور ما مي توانيم كه يك نظام و حكومت را شتر گاو پلنگي بناميم ، ولي آدمها و اعضاي بلند پايه تشكيل دهنده آنرا ، معتقدين راستين ايدئولوژي و عرفي گرايي بدانيم ؟
همانطور كه خميني با ايدئولوژي و بسيار متحجرانه ، قوانين فقهي را براي پاكسازي ديگر طيفهاي فكري ، مستقر كرد و قدرت را تمام و كمال قبضه كرد ، وقتي ديگر براي حفظ قدرت ، اصول اساسي همان ايدئولوژي را تعطيل پذير ناميد ! آيا اين رفتاري شتر گاو پلنگي نيست ؟
با توجه به فریضه مقدس "انشالله گربه است" امیددارم که اقای روحانی با اختیارات بسیار زیادی که در موردش لاف می زنند، احراز نشده ها را احراز می کنند، اگر در این تعداد بمانند که دیگر باید به صلاحیت خود شورای نگهبان شک کرد.
سرسره سعودی هر لحظه شیب اش بیشتر می شود، حال سعودی دارد چند ترکه سرسره سواری می کند: در وسط پای سعودی به ترتیب نزول قرار دارد: قطر، امارات، کویت، عمان و بهرین. این کشور و حوزه نشینان (شاخابه فارس) در طی این دوهفته آخر بیش از تمام 2015 سهام بورس شان افت کرده. در طی 2015، 20% از ارزش بورس را از دست داده اند که بیش از نیمی از آن (دو هفته آخر) به خاطر برجام بوده است.
از سوی دیگر سرمایه گذار بی پدر مادر غربی دارد خون می گریدد که چرا ایران را وارد جنگ نکرد تا اگزان مُبییل، شل،وبی پی، و کارخانه های اسلحه سازی دراکولاوار با خون آدمیان منطقه ویتامین گیری کنند - به خاطر همین موضوع به تنهایی، ما همه باید از اوباما و ظریف سپاس گذار باشیم. از سوی دیگر باید ماجراجویی را کنار بگذاریم که مردم ایران در همین چند روزه اخیر آبروی بسیاری برای خود خریده اند، و جنایت ست هرکه این آبرو را که با بدبختی بدست آورده ایم از ما بگیرد، که شانس دومی نیست.
ایران در موقعییت بسیار خوب ونادری قرار گرفته که خود را باسازی کند و نقش خود را در جامعه جهانی با سربلندی بازی کند (فقط یک سال وقت لازم ست برای پذیرش سازنده ایران از سوی جهان بدور از بربریت). بزرگترین نقش دولت باید روی این متمرکز باشد، و خودجوش و خودسر باید شرش را از سر ایران کم کند.
آنهایی که به ذخیره ارزی سعودی می نازند و یا سرمایه گذاری خارجی آن: سعودی ماهی 10 بیلیون دلار از ذخیره خود را صرف کسر بودجه می کند. این هزینه با ذریبی معکوس نسبت به قیمت نفت افزایش پیدا خواهد کرد. زمانی که نفت به 25 تا 20 دلار در بشکه برسد، این هزینه به ماهی 12.5 تا 15 بیلیون دلار خواهد رسید. پس پیش بینی کامنت پیشنم را باید تغییر داده بگویم: ذخایر ارزی سعودی در عرض 4.5 سال آینده تَه خواهد کشید. از سوی دیگر سرمایه گذاری های خارجی اش همین چند روز 18% ارزش خود را از دست دادند. این افتی نیست که در کوتاه مدت یک الی دو سال جبران شود، چون بازار جهانی تا حدی، و بازار خوزه خلیج فارس تا حد شدیدی وارد دوران نزولی شده اند (Bear Market).
البته این بازار روی ایران نیز تاثیر می گذارد، اما: ما اقتصاد نفت محصولی صرف نداریم، و از سوی دیگر سرمایه ها دارد به طرف ایران جلب می شود. البته چالش دوستان را را جع به سنگ اندازی ها و دزدی ها و و و می شنوم. این جاست که دولت روحانی باید وظیفه خود را به خوبی انجام دهد. آن کاری را که روحانی قادر به انجام آن نبود، سعودی برای ما انجام داد واین مشعل المپیک تا به سر منزل مقصود رسیدن، نمی بایستی از دست رها شود.
تلاش ام بر این بود پای بحث مالی/اقتصادی بی جهت به این کامنت کشیده نشود، و از دوستان خواهش می کنم ما را از داده های مالی/اقتصادی خود محروم کنند، مگر آن که مختصر و مفید و کاملن هدف مند.
باز تکرار می کنم، سرسره ای که سعودی بر روی شیب تند نزول آن نشسته، دیگر شیخ نشین ها را را نیز متحمل ست.
ایرانی در موقعییتی قرار گرفته که آینده خود دوباره بسازد، مگر آن که شیطان صفتان و خود خواهان و دزدان راهش را ببندند. کشور های حوزه خلیج فارس در آینده ای نه چندان دور از سعودی فاصله خواهند گرفت، مگر این که سران ابله ما دوباره آنها را به هم نزدیک کنند. از سوی دیگر ما در موقعییتی قرار خواهیم گرفت که در آسیای میانه پروژ ه های بزرگی را انجام داده، و از کشوری چون ارمنستان، در ازای گاز/نفت، آب یاری بخواهیم - دریاچه ارومیه و غیره.
دلقک عزیز
آیا سخنرانی اخیر دکتر رنانی رو گوش کردی ؟؟
پیامدهای انتخابات اسفند ۹۴ برای اقتصاد ایران
http://renani.ir/index.php/speechs/speeches/518-renani-lecture-63
نظری در این مورد داری ؟؟
تلخک،
این کمترین رفت ببیند آقای جبیر اینها که شما میگویید گفته است را گفته است یا نه. چیزی نیافت. راهنمایی بفرمایید کجا گفته است.
و این مایه شگفتی نیست البته. تا آنجا که این کمترین به یاد میآورد آقای جبیر را بیشتر به پااندازی برای این شازدگان سعودی میشناسند که در جوانی روسپیان شهر ما "چووابای عرب" هم میگفتندش. اینها که میگویم داوری اخلاقی درباره آقای جبیر نیست. این است که او بیشتر با بینیاش شبها در جایی گرم به دنبال معنی زندگی میگشت نه با سرش روزها که یاد بگیرد حکومت چیست و انقلاب کدام است.
البته این که چون شمایی چیزی از دیگری (نه آقای جبیر) را به نام خود بزند که من این از شش سال پیش گفتهام بی آنکه معنی فنی آنکه آن دیگری گفته است را بداند به خودی خود چیزی است در همان مایهها که پشتک معلق زدن با واژگان را میگوید "تحلیل محتوا" بی آنکه بخواهد بداند تحلیل محتوا چیست. اما اینکه کسی گفتهی خود را به دیگری ببندد که تا ۲۰۱۱ افتخارش کیفکشی بندر بود بیمایگی است.
مرد باش برادر من، مرد. نه دریوزه. دستکم به حرمت همان دو شمشیر که بی ستاره ماند مرد باش.
سگ زرد برادر شغاله. الکی دلت رو به روحانی خوش نکن. چاقو دسته خودش رو نمیبره.
. . . . . . .
پاسخ به ناشناس ۲۸ دی ساعت ۱:۲۱
جنابعالی نوشته اید:
"سرسره سعودی هر لحظه شیب اش بیشتر می شود، حال سعودی دارد چند ترکه سرسره سواری می کند: در وسط پای سعودی به ترتیب نزول قرار دارد: قطر، امارات، کویت و . . . این کشور و حوزه نشینان (شاخابه فارس) در طی این دو هفته آخر بیش از تمام 2015 سـهام بورس شـان افت
کرده"
بنده عرضم این است که مگر ما شیعیان نباید به فکر اتحاد با سنی ها باشیم؟
پس چرا شما از سقوط ارزش بازار بورس کشورهای واقع در شبه جزیره عربستان خوشحال هستید؟
آقای روحـانی و آقای هاشـمی به درستی نسبت به خطر تفرقه افکنان در میان امت اسـلامی
بارها و بارها هـشـدار داده اند ولی متاسفانه شما در خلاف فرمایشات آقایان روحانی و
هاشمی کامنت می نویسید.
به مرد مرد افتادی اژدها. مگر تو مردی؟ تاحالا فکر می کردم که اسپمرها همه نامردند. نگو که برخی هم خیلی مردند! البته اگر تمنای دیگری داری عوضی آمده ای و من دیگر آن مرد "یادت مانده" نیستم. یا...هو
دلقک عزیز. شک ندارم که وبلاگ و دیدگاههایت تا به اعماق حکومت نفوذ کرده اند. وبلاگ را میخوانند و برخی هم میسوزند. این هایی که میآیند و با نگارش های بی مایه سعی در تخفیف مفاهیم مطرح شده دارند، نشان دارند از احساس سوزش و خطر. شاید بیش از آن که خود فکر میکنی در کارت موفقی.
ما تا دم قبر به خایه های آغا چسبیده ایم ....
سلام تیمسار به قول حافظ. با دوستان مروت با دشمنان مدارا. ((ﻭ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ "ﯾﺎﺩﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ " ﻧﯿﺴﺘﻢ))!!!!.
سلام
تو دوتا تحلیل قبل از این اخری خیلی پیشرفت کرده بودی و از تحلیل های احساسی گذشته فاصله گرفته بودی ولی من از این اخری خوشم نیومد
من احساس میکنم ها رو بیخیال شو.
جمهوری اسلامی چاره ای جز این نداشت
اونها فقط ادای انقلابی بودن رو در میارن
ناصر
سعدی و نه حافظ. من آن یادآوری را برای تعجب شما ننوشته بودم بلکه برای عبرت اژذها نوشته ام که تذکر داده بودم قیلاً برای پرهیز از هرزه نگاری. یا...هو
دلقک هر کی حرف راست بزنه اسپمر هست . میشه بگید به طور واضح کدام تحلیل شما به وقوع پیوسته .میشه بگید عربستان چقدر برای هر پست میده
چه کرد این "بایستی باور کردن"
آفرین به این قلم که سیرابمان کرد و سپاس از دلقک به خاطر برپایی این سیرک و داشتن این دوستان جان...
سلام تیمسار میشه لینک حرف جبیر وامونده را بگذاری
مزخرف نپرسید. یا با مفاهیم و سیاست آشنایید و معتبرترین اخبار از منابع جهانی را دنبال می کنید یا نمی کنید. اگر دنبال می کنید که حرف جبیر در روزهای گذشته ده ها بار از سوی این رسانه ها تکرار شده است. اگر هم اهل فهم و تحلیل و دانش هستید که حتی نیازی به واو به واو حرف جبیر و هیچ خر دیگری نیست و کافی است که حکومت های ایدئولوژیک را بشناسید که انقلابی هستند و حکومت های متعارف با آنان مشکل عدم ثبات در تصمیمگیری و تغییر مواضع روزمره دارند. با یک سلام تیمسار و جبیر وامونده هم نمی توانید نقاب دوست بپوشید. اژدها را می شناسم و می فهمم. اما عملۀ ازدها دیگر نوبر است در قالب ناشناس. من للۀ شما نیستم بلکه من استاد شما هستم که در یک مدرسۀ مجانی بشما درس می دهم و باید هم با مطالعه و آمادگی بیایید و هم بعد از کلاس منابع مربوطه و معتبر را مطالعه کنید. و الا سکوت کنید و بگذارید از بودن شما در نزدیکی مان رنج نبریم. یا...هو
تشکر فراوان از ناشناس بایستی باور کردن
متن بسیار الهام بخشی بود
تام
مزخرف نپرسید. یا با مفاهیم و سیاست آشنایید و معتبرترین اخبار از منابع جهانی را دنبال می کنید یا نمی کنید. اگر دنبال می کنید که حرف جبیر در روزهای گذشته ده ها بار از سوی این رسانه ها تکرار شده است. اگر هم اهل فهم و تحلیل و دانش هستید که حتی نیازی به واو به واو حرف جبیر و هیچ خر دیگری نیست و کافی است که حکومت های ایدئولوژیک را بشناسید که انقلابی هستند و حکومت های متعارف با آنان مشکل عدم ثبات در تصمیمگیری و تغییر مواضع روزمره دارند. با یک سلام تیمسار و جبیر وامونده هم نمی توانید نقاب دوست بپوشید. اژدها را می شناسم و می فهمم. اما عملۀ ازدها دیگر نوبر است در قالب ناشناس. من للۀ شما نیستم بلکه من استاد شما هستم که در یک مدرسۀ مجانی بشما درس می دهم و باید هم با مطالعه و آمادگی بیایید و هم بعد از کلاس منابع مربوطه و معتبر را مطالعه کنید. و الا سکوت کنید و بگذارید از بودن شما در نزدیکی مان رنج نبریم. یا.
خوب بگو چرت پرت گفتم صغری کبری ندارد
"ایران باید تصمیم بگیرد که می خواهد حکومت متعارف بشود یا کماکان انقلاب بماند. اگر تصمیم به حکومت بگیرد ما و اعراب کمترین مشکلی با ایران نداریم. اما اگر بخواهد انقلاب بماند. بدیهی است که تا قیام قیامت هم ما با وضع انقلابی ناپایدار و فضول محلۀ فعلی ایران (بخوان خامنه ای) کنار نخواهیم آمد".
link pls
این اژدها همان آریوشن آهستان هست که پوست جدیدی به تن کرده از ادبیات متعفنش هویداست
دلقک جان آن دوبیت از حافظ است نه سعدی.
Iran has to make a decision whether it is a nation state or a revolution.
جمله فوق را در گوگل سرچ کنید و خبر و نیز مصاحبه عادل الکبیر را بی بی سی بخوانید.
دلقک کلامت را دوست دارم.
شهروند گرامی
ما اگر از دوگانهٔ عرفی-متحجر نام میبریم در زمینهٔ (کانتکس) همین نظام و به شکل نسبی است. شاید بهتر باشد بگوییم: بخش عرفیتر و بخش متحجرتر
اصولا میراث خمینی را با هیچ یک از معیارهای فقه سنتی شیعه (اگر آیتالله بروجردی و آیت الله شریعتمداری را به عنوان نماد مرجعیت تشیع بپذیریم) نمیشود توضیح داد. آیتالله خمینی در زمینهٔ خودش (فقه سنتی شیعه) یک رادیکال و نوآور بود. او با کوشیدن برای اسلامی کردن حکومت در عمل فقه شیعه را بدل به دستگاهی برای مدیریت جامعه و رفع مشکلات گیتیانه(=سکولار) کرد. در اینکه اصولا این کار (اداره جامعه) با فقه شیعه ممکن نبود و ماحصل آن چه شد بحثی نیست. اما شخص خمینی با تعصبی که در به دست گرفتن قدرت سیاسی داشت، ناگزیر برای نخستین بار در تاریخ روحانیت شیعه با مشکلاتی مواجه شد که نه تنها پاسخی برایش از پیش نداشت، بلکه در چارچوب معرفتی او هیچ راه حلی برایش دیده نشده بود.
آیت الله خمینی کوشید با استفاده از محبوبیت سیاسی خود مسائل عدیدهای چون نظام بانکی، موسیقی، سینما، دانشگاه مختلط، برخی حقوق اجتماعی زنان و .... را به ضرب حکم حکومتی در فقه شیعه منحل کند؛ ولو با افزودن یک پسوند اسلامی. سخن او که میگوید "اگر مصلحت نظام ایجاب کند واجبات دین را نیز میشود تعطیل کرد" از هوش بدوی او و مسؤلیتی که به ناگاه در قبال تاریخ بر دوش او نهادهبود ناشی میشود.
او در تمام عمرش یک کلمه از شریعتی تعریف نکرد. اما ماشین ایدئولوژی ساختهٔ او را سوار شد و تا جاییکه در آن بنزین بود راند. در برابر خمینی و رادیکالیسم او در قم (پایگاه فقه سنتی) هیچ کس جز آیتالله سید کاظم شریعتمداری جرأت ایستادگی نداشت که سرنوشت او را نیک میدانیم. بنابراین اساسا شخص خمینی را به عنوان نماد تحجر دانستن خطا است. او نماد ایدئولوژی و رادیکالیسم (تندروی) بود و نه تحجر.
ازین رو میگویم که قیاس دو اتفاق مورد نظر معالفارق است و نه بخاطر تفاوت ماهوی قطعنامه 598 و برجام.
پس از پذیرش قطعنامه، رفسنجانی بدل به نماد عرفیگری شد و جوانان خط امامی ایدئولوژیک را بکنار نهاد. اینبار اما تحجر حوزه که در غیاب خمینی سهم بزرگتری از قدرت میخواست ابتدا همراه رفسنجانی شد. آوردن کرباسچی به تهران، انتشار نخستین روزنامهٔ زندگیگرای کشور (همشهری)، ساخت فرهنگسراها، وزیر ارشادی هرچه آسانگیرتر (خاتمی) همه و همه مظاهر پیروزی عرفی گرایی بر ایدئولوژی بود. اما در اینجا ناگهان یاران متحجر رفسنجانی جا زدند. و در انتخابات مجلس پنجم برای او شمشیر را از رو بستند. در این لحظه بازیگری که در صحنهٔ قبل خارج شدهبود با لباس و دیالوگ جدیدی به صحنه بازگشت:
جوانان پیرو ایدئولوژی زیر چتر حمایت رفسنجانی، بسان بقیهٔ انقلابیهای تاریخ و بویژه با فروپاشی بلوک شرق (مظهر و الگوی حکومت ایدئولوژیک غرب ستیز) اندک اندک دگردیسی یافتند و بدل به اصلاح طلبان شدند ... و بقیه را که حتما خیلی بهتر از من میدانید.
این همه وقت مبارک را گرفتم که به عرض برسانم:
اولا- پس از جنگ شاهد عقب نشینی شدید ابتدا بخش ایدئولوژیک و سپس بخش متحجر نظام بودیم.
ثانیا- خمینی تنها شخصی بود که نه تنها گفتههای راهبردیش متناقض نبود بلکه او می خواست کشوری را به طور نمونه اسلامی کند و ثابت کند اسلام او توان این کار را دارد. او این کار را به قیمت بی یال و دم و اشکم کردن اسلام عزیز هم که شده انجام میداد. چون هدف برای او قدرت سیاسی بود و نه اسلام. او بخوبی میدانست که اسلام آنطور که در متون فقهی نوشتهشده حاصل نوشته های هزاران فقیه شکم سیری بوده که در تمام عمرشان یکهزارم او مسؤلیت نداشتهاند، پس خود را محق میدانست تا جاییکه بتواند کشوری را اداره کند آن قوانین را تغییر دهد. من خمینی را با هوشتر از آن میدانم که حتی یک لحظه دروغهایی چون "جنگ جنگ تا پیروزی" و "جنگ تا رفع فتنه در عالم" را که به خورد بسیجیان و خنثی کنندگان میدان مین میداد باور کردهباشد.
ضعف بزرگ خمینی در آنجا است که اصولا تنها جعبه ابزار او (عقل فقاهتی) اساسا برای راه اندازی ماشینی به پیچیدگی جامعه ایران در انتهای قرن بیستم، کارایی نداشت.
از همین رو بجای آنکه تاریخ از خمینی در صف رهبرانی همچون گاندی و ماندلا یاد کند، نام او را در ادامه صف دن کیشوتهایی چون مائو و پلپوت خواهد آورد.
دلقک قدم بردار ولی مواظب باش که جای پایت سفت نیست.این همه هیاهو برای اینکه این و آن تایید صلاحیت بشوند و یا نشوند آنقدر مهم نیست که نتیجه آخر کار مهم است. فرض کن که حالا یک عده از عرفی گرایان هم رفتند مجلس فکر نکن که دیگر میخ عرفی گرایی کوبیده شد.جمهوری اسلامی از این قبض و بسط ها زیاد می کند به تناسب زمان. زمانی فضا را باز می کند و زمانی می بندد.نماینده ای که خود را اصلاح طلب می داند و اولین کارش دست بوسی مقام معظم رهبری خواهد بود نمی تواند کاری انجام دهد همانگونه که روحانی شیشه عمر نظام با آن همه قدرتش نتوانست. البته آیه یاس نمی خوانم بودنشان در مجلس بهتر از نبودشان است ولی تمام پول ها را بر سر دست پوکر خالی آنها نباید گذاشت. مردم بجای دلخوش شدن به نسل بعدی اصلاح طلبان بدنبال گسترش و ترویج خواسته های صنفی و قومی و گروهی خود باشند و مطالبه حق خود را بکنند بدون ملاحظه هیچ کسی.اگر اصلاح طلبان واقعی باشند و حرکاتشان واقعی باشد در مقابل این حرکات واکنش مثبت نشان خواهند داد و الا سنبه بر کون خر اصلاح طلبان هم خواهد بود و آنها را که اساسا از تنبلی و بی عرضه گی ژنتیکی رنج می برند را وادار به جنبیدن بیشتر خواهد کرد.مردم دیگر باید به این باور رسیده باشند که هیچ کس حق آنها را نخواهد گرفت الا خودشان. منتظر این و آن نشستن عاقبتش همین نقطه است که رسیده ایم. مردم کار خودشان را بکنند و عرفی گرایان و اصلاح طلبان هم کار خودشان.حالا اگر عرفی گرایان موفق بودند که فبها و اگر نبودند مردم با ریسمان انها به چاه فریب و تزویر بعدی خامنه ای فرو نرفته اند و از حرکات اجتماعی خود عقب نیافته اند.مجلس اصلاح طلب.تنها کاچی بهتر از هیچی است.رمز موفقیت مردم فشار اجتماعی است هم بر اصلاح طلب هم بر اصول گرا و شرعی گرا.باید متوجه بود که اگر فشار تحریم ها نبود ما الان در حال بحث بر سر چگونگی گشایش سیاسی آینده نبودیم و تا الان خامنه ای مجلس و دولت را کت بسته تحویل اصول گرایان داده بود.در این میان نقش اصلاح طلبان صفر بوده است که آنها هر چه در چنته داشتند خالی کردند ولی تحریم ها بدادشان رسید و دوباره شانس ابراز حضور پیدا کردند. پس فشار نکته اصلی است و نه صرف وجود حضور اصلاح طلبان. اگر فشار مناسب باشد حتی می توان یک مجلس اصول گرا را هم رام کرد و به واکنش واداشت ولی اگر فشار نباشد اصلاح طلبان در مجلس بساط چای و قلیان به راه خواهند انداخت .چشمانتان را ببندید و فقط فشار بیاورید و حق خود را در محدود خود طلب کنید.
افق ناپایدار
یک تشکر ویژه بکنم از ناشناسی که پاسخ شهروند را داده است. چون بار بزرگی از روی دوش من هم برداشت و اگر خودم می خواستم چنین متن زیبا و ویراسته و واو به واو صحیح و منطبق کامل با نگاه و تحلیل من را بنویسم؛ قطعاً به این فوق العادگی قادر نبودم. و ایشان چه انسان وارسته و فروتنی است که چنین متن "تمام واقعیت تاریخ مقطعی انقلاب ایران" را با نام ناشناس و بدون چشم داشت به آگاهی ما رسانده است. هزاران سپاس بشما. یا...هو
ناشناس عزيز ٢١:٢٧
خيلي ممنونم از اينكه وقت گذاشتيد و پاسخ بنده كمترين را به زيبائي و تمام و كمال داديد ، پيروز و پاينده باشيد
دلقک گرامی
باعث افتخار است که مورد پسند واقع شد، در واقع درس پس دادهام. از عجله بیذکر نام ارسال کردم. کامنتهای قبل را ملاحظه بفرمایید در ادامهٔ دیالوگ من و جناب شهروند عزیز بود.
ارسال یک نظر