۱۳۹۳ دی ۱۴, یکشنبه

سبزها در دام تاکتیک هشیارانۀ آیت الله خامنه ای بازی خورده اند. چون جربزه و اندیشه ای ندارند!



متن این پست را به احترام وحدت و یگانگی حذف می کنم. تا در بالاترین نرفته و احیاناً کیهان ازش سوء استفاده نکرده. اما برای احترام به نظرات شما که در صورت پنهان کردن کل پست از دیدگان حذف می شد فقط متن خودم را برمی دارم که کامنت ها باقی بماند و مقداریش که قابل استفادۀ مستقل است - اغلب همینطور هستند - در منظر مراجعه کنندگان بماند. یا...هو

۴۸ نظر:

ناشناس گفت...

ﭼﻨﺪ ﺳﺎل ﭘﻴﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﻣﻌﻨﻮﻳﺖ ﻣﻮﺳﻮﻱ ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻳﺪ ﺑﻂﺮﻳﻘﻲ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﮔﺮﻳﺒﺎﻥ ﻃﺮﻑ ﺭاﻣﻴﮕﻴﺮﺩ و ﺗﻮ ﻣﺎﻳﻪ ﻫﺎﻱ اﻡ اﻱ ﻳﺠﻴﺐ
ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ

ناشناس گفت...

دلقک جان خوبی ؟ خواستم بگم حواست باشه که خامنه ای وبلاگ تو رو می خونه ،مواظب باش بهش خط ندی،اون آدم به اندازه ای هوش داره که بعضی چیزهای مهم از جمله وبلاگ شمارو ببینه
شایلین

ناشناس گفت...

kheili gol gofti.

ناشناس گفت...

دلقک جان با احترام به نظرت باید بگویم استدلالت چنگی به دل نمی زد. همیشه قرار نیست که خوب بنویسی و صحیح بنویسی و اصلا ما بخاطر اینها ترا دوست نداریم! نقاط ضعف این استدلال بسیار زیاد است ولی یکی اش را با استراتژی محبوب خودت یعنی انداختن شکاف در حکومت آغاز می کنم. بر این امر قائل بودی که هر اختلافی هر چند جزئی را در بوق باید کرد و از میان بد و بدتر پیدا شده بد را انتخاب کرد تا کم کم فضای ایران باز شود. فرضا بین جلیلی و قالیباف دومی را انتخاب کنیم.حالا نوبت به میرحسین و کروبی که رسید استدلالت واخیسید؟! از آنطرف هم معتقد به اصلاحات مرحله ای و پله پله هستی ولی تا پای عمل واقعی می آید ناگهان شل می شوی و به اصحاب اصلاح طلب حرفی بدل می شوی. چه بخواهی یا نخواهی هر جریانی غالب ترین های آن جریان بدل به سمبل حرکت می شوند و این الزامی است. سمبل حرکت اصلاح طلبانه در حال حاضر جنبش سبز و سمبل جنبش سبز موسوی و کروبی هستند. حالا خوب هستند و یا بد هستند بحث دیگری است ولی توی سر مال نزن اگر نمی خواهی! قصد از این سمبل سازی هم امامزاده سازی نیست بلکه مدیریت جریانات سیاسی است. بدون آن جریانات سیاسی تکامل پیدا نمی کنند! جنبش سبز بخشی از تکامل روند سیاسی در ایران است و مخالفت تو در واقع باعث عقبگردی و عقب افتادگی جامعه است, اگر بدنبال اصلاحات هستی و از خین ریزی و انقلاب می ترسی!

قلزم عشق

ناشناس گفت...

برگرفته از صفحه فیسبوک نویسنده
Sadegh Zibakalam
den 2 januari kl. 16:17 ·
در اینکه اصولگرایان تندرو و جبهه پایداری اصرار داشتند که ۹ دی امسال را بزعم خودشان هر چه می توانستند برجسته تر و پر سر و صداتر برگزار کنند تردیدی نمی توان داشت. به نظر می‌رسید که اصولگرایان جملگی می‌بایستی «فتنه» را محکوم می‌کردند و درعین‌حال کلامی هم در خصوص شکست و ناکامی آن می‌گفتند. هم حجم توهین‌هایی که به مخالفین و منتقدین از اصلاح‌طلبان گرفته تا آقایان هاشمی رفسنجانی، خاتمی و حتی طرفداران دولت یازدهم روا داشتند بی‌سابقه بود و هم انواع اتهاماتشان به مخالفین. جدای از اتهامات همیشگی (که آن‌ها در خدمت آمریکا، انگلستان و صهیونیزم بودند، درصدد کودتا بودند، عملیات جنگ روانی از داخل سفارت انگلستان هدایت می‌شد، توهین به عاشورا و …)، یک سری اتهامات جدید هم امسال به فهرست قبلی‌ها اضافه شدند.

جالب است که در بلبشوی پرتاب کردن هر چیز به سمت اصلاح‌طلبان و زدن هر نوع اتهامی به آن‌ها حواسشان نبود که برخی از آن اتهامات اساساً در سال ۸۸ هنوز اتفاق نیفتاده بودند که به «فتنه گران» نسبت داده شود. ازجمله اتهامات جدید این بود که «فتنه» باعث تحریم‌ها شد؛ غربی‌ها جرئت نمی‌کردند ایران را تحریم کنند، اما داستان «فتنه» که اتفاق افتاد آن‌ها تشویق شدند تا تحریم‌ها را به اجرا بگذارند؛ غربی‌ها داشتند با ما در سال ۸۸ سر مسائل هسته‌ای به توافق می‌رسیدند و تسلیم خواسته‌های ما شده بودند، اما داستان «فتنه» آن‌ها را امیدوار کرد که توافق نکنند و فکر کردند که دست نظام خالی است؛ «فتنه» باعث شد تا «بیداری اسلامی» نتواند موفق شود (بیداری اسلامی در حقیقت از نیمه دوم سال ۸۹ شروع شد)؛ «فتنه» باعث کاهش تولید، تورم و رکود اقتصادی شد؛ «فتنه» می‌خواست از بیداری اسلامی جلوگیری کند اما شکست خورد و …؛

اما دو اتهام «فتنه» واقعاً باورنکردنی بود. «فتنه» نه‌تنها باعث به انحراف کشیده شدن بیداری اسلامی شد بلکه وقتی آمریکایی‌ها در به راه انداختن فتنه شکست خوردند، داعش را ایجاد کردند. دومی که از این هم جالب‌تر بود و پیشرفت و نبوغ علوم سیاسی را در ایران به نمایش می‌گذارد این بود که «فتنه» باعث کاهش بهاء نفت شد. احتمالاً اگر مناسبت ۹ دی به‌جای یک روز چند روز می‌شد، زلزله بم، خشک‌سالی، حوادث رانندگی در جاده‌ها، ریز گردها، خشک شدن دریاچه ارومیه، بالا رفتن آمار سرطان، طلاق، سن ازدواج، اعتیاد، خودکشی، مهاجرت تحصیل‌کرده‌ها، سقوط هواپیماهای مسافربری و کسی چه می‌داند شاید حمله متفقین به ایران در شهریور ۲۰ و انعقاد قرارداد ترکمانچای دویست سال پیش هم معلوم می‌شد که کار «فتنه گران» بوده. درود به روان پاک دایی جان ناپلئون و آن‌همه نبوغ در حوزه علوم انسانی بالأخص در علوم سیاسی، روابط بین‌الملل و تاریخ که از آن‌ها برخوردار بود و آن‌ها را برای نسل‌های بعدی بر جای گذاشت. باید به فرزندان او واقعاً درود فرستاد که این‌چنین استوار مسیر جد بزرگوارمان را باصلابت و قدرت ادامه می‌دهند.

ناشناس گفت...


اما برویم بر سر اصل مطلب: چرا داستان «فتنه» این‌همه امسال بزرگ‌تر و پررنگ‌تر شد؟ چرا این‌همه رادیو و تلویزیون شبانه‌روز برنامه‌های خبری، تحلیلی، نظری، مستند و غیره پخش کرد و چرا این‌همه تندروها بر روی طبل و سنج «فتنه» کوبیدند؟ یک دلیل همان ادامه شکست سنگین انتخابات ۲۴ خرداد بود. اگر بالفرض امروز آقای دکتر جلیلی یا جناب قالیباف یا حتی دکتر محسن رضایی رئیس‌جمهور شده بودند، آیا بازهم ضرورتی می‌داشت تا تندروها این‌چنین بر روی طبل «فتنه» و ۹ دی بکوبند؟ درعین‌حال جدای از آن شکست، دلایل دیگری هم به نظر می‌رسد در طی این ۱۸ ماه به وجود آمده. این دلایل فهرست‌وار عبارت‌اند از نزدیک شدن به انتخابات مجلس در سال آینده، اجتماعات ۱۶ آذر امسال در دانشگاه‌ها و شعارهایی که به نفع «رهبران فتنه» داده شد؛ مشکلاتی که «حصر» به وجود آورده، بیشتر شدن احتمال توافق هسته‌ای؛ مسئله شرکت آقای هاشمی در انتخابات ریاست مجلس خبرگان در اسفندماه؛ و شاید و فقط هم به‌عنوان یک احتمال، نگرانی از آنچه در مراسم تشیع جنازه مرتضی پاشایی اتفاق افتاد.

اصولاً نفس آن‌همه سروصدا و بزرگداشت برای ۹ دی، نه‌تنها حکایت از قوت قلب و اطمینان خاطر تندروها نمی‌کرد بلکه بیشتر بیانگر نگرانی‌های آن‌ها بود. به نظر می‌رسید که تندروها می‌خواستند از یکسو به طرفدارانشان قوت قلب، اطمینان و روحیه بدهند و از سویی دیگر به منتقدین پیام دهند که قرص و محکم ایستاده‌اند. فکر اطمینان بخشی معمولاً زمانی به وجود می‌آید که احساس نگرانی و بیم وجود داشته باشد. درعین‌حال از انتخابات سال آینده هم نمی‌توان غافل بود. تندروها در حقیقت با به راه انداختن آن سروصدا خواستند به‌زعم خودشان مهمل و مشروعیتی برای رد صلاحیت گسترده اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس آینده به راه بیندازند. آنان می‌خواستند این پیام را بدهند که مردم از جریان «فتنه» نگذشته‌اند و لذا نمی‌شود که صلاحیت اصلاح‌طلبان را تأیید کرد.

تجمعات ۱۶ آذر امسال در بسیاری از دانشگاه‌های کشور و ابراز احساسات دانشجویان و شعارهایشان به نفع چهره‌های سیاسی در حصر باعث خشم و غضب تندروها شد و این‌گونه خواستند تلافی کنند. خود حصر هم اصولگرایان را با معضلاتی روبرو ساخته. حصر نه فراموش‌شده و نه منتفی. ظرف ماه‌های گذشته روایت‌های متفاوتی در خصوص توجیه حصر از جانب اصولگرایان بیان‌شده. ازجمله اینکه گفته‌اند تصمیم حصر از سوی شورای عالی امنیت ملی بوده؛ حصر به خاطر حفظ وجود خود آنان است چون اگر آزاد شوند مردم به آن‌ها حمله‌ور خواهند شد؛ گناه آن‌ها کبیره و نابخشودنی است؛ اگر معذرت‌خواهی کنند راه باز می‌شود؛ معضل حصر فقط با رایزنی حل‌وفصل خواهد شد؛ رهبران فتنه محارب هستند و مجازاتشان اعدام است؛ رهبران فتنه باغی هستند؛ نیازی به دادگاه و محاکمه رهبران فتنه نیست و ملت آن‌ها را مستوجب اعدام می‌داند؛ اگر رهبران فتنه زنده هستند به‌واسطه رأفت اسلامی است والا آن‌ها همان ابتدا می‌بایستی اعدام می‌شدند؛ جرم رهبران فتنه مشخص است و آنان محاکمه خواهند شد و … تعابیر مختلف و متناقض دیگر.

ناشناس گفت...


نگاهی به این تعابیر مختلف مبین آن است که خود اصولگرایان هم واقعاً راه‌حلی برای پایان دادن به مسئله حصر ندارند. اگر محاکمه و اعدام شوند، جدای از هزینه سنگین آن برای نظام، علی‌القاعده این سؤال مطرح می‌شود که چرا ۵ سال پیش و با توجه به اینکه اتهاماتشان مشخص است، محاکمه نشدند؟ اگر بدون محاکمه نگهداری شوند مسئله قانون و قانون مداری در کشور با ابهام روبرو می‌شود. اگر آزاد شوند آن‌هم مشکلات خودش را خواهد داشت و کمترین اشکالش آن است که برای چه پس این‌همه مدت در حصر نگه داشته شدند. شاید بزرگ نمودن و باد کردن داستان «فتنه» تلاشی بود برای سرپوش گذاشتن بر روی همه این درد و سرها و جلوگیری از هرگونه رایزنی به‌منظور حل آن. می‌رسیم به پدیده تشیع جنازه مرتضی پاشایی که همه را غافلگیر کرد و همچنان پس از گذشت هفته‌ها تبعات آن همچنان ادامه دارد.

ایران نه اولین کشوری بود که در آن اختلاف‌نظر پس از برگزاری انتخابات به وجود آمد و نه آخرین آن‌ها خواهد بود؛ اما ایران از جمله معدود کشورهایی است که اختلاف در انتخابات پس از گذشت بیش از ۵ سال همچنان آتش بغض و کینه را در آن شعله‌ور نگهداشته. ۹ دی امسال نشان داد که چقدر از وحدت و همدلی دور شده‌ایم و چقدر تحت تأثیر بغض و کینه و نفرت قرارگرفته‌ایم. آنچه جای تأمل و اتفاقاً ترس دارد جامعه‌ای آکنده از این‌همه خشم و نفرت است.
http://iranesabz.se/?p=24707

نظر من:
استفاده از کلمه باشکوه اگر از بابت طنز باشد بد نیست ولی بهتر بود بجای آن از "هیاهوی تبلیغاتی" در عیاب حضور منفعلانه اصلاح طلبان دولتی استفاده می شد. روحانی با پاک کردن انتخابات 88 عملا بنبانگذار این بی عرضه گی و انفعال در دستگاه دولت شد.بجای آن به چاپلوسی از خامنه ای پرداخت. در آخرین شاهکارش بازدید از بیمارستانی بود که مقام معظم رهبری در سال 60 پس از ترور در ان بستری شدند و ملتی را به عزا نشاندند!
http://iranesabz.se/?p=24707

پسر حاجی اصل اولی گفت...

عقده گشایی کردی سید؟
خب تو راست میگی تخم مارو کشیدن...خب کشیدن دیگه چکارکنیم؟
کاری نمیتونیم بکنیم تا فرصتش پیش بیاد وسلام

Dalghak.Irani گفت...

ناشناس اول. بخاطر نمی آورم اما نفیش هم نمی کنم. فقط باید مطمئن شوم از نقل قول امین شما و دوباره کل متن مورد اشاره تان را ببینم و پاسخ بدهم که توجیه داشته در زمان و مکان یا من تغییر عقیده داده ام از آن زمان. که در صورت دوم حرفم را پس بگیرم و بگویم اشتباه کرده بودم. اما همینجوری و بدون ذکر مأخذ یاد شفاهی من به صراحت جمله ای که شما هم از حافظه تان نقل کرده اید قد نمی دهد به این لختی و شاذی. یا...هو

و اما شایلین محترم.
درست است و مطمئنم که عوامل شریعتمداری همیشه - و چه بسا خودش هم مستقیم گاه گاهی - وبلاگ مرا رصد دقیق می کنند. و محتمل است این نوشته را بدون ذکر نام و آدرسم و با عنوان "یک بالاترینی مقیم لندن" کل نوشته ام را با مختصر تحریفات جزیی در ستون ویژه های کیهان امروز یا فردا کار کند. اما اولاً من از روی دست خامنه ای کپی کرده ام مطلبم را و نه او از دست خط من. ثانیاً فرق مدرن ها و سنتی ها در این گزارۀ کلیدی است که مدرن ها عریانند با همه از جمله خودشان و هیچ قید دومی نمی تواند و نباید آنان را به لاپوشانی وادارد در مقابل سنتی ها که ریاکار و مصلحت اندیش فرقه ایند. و ثالثاً اینکه من قوّت بخشی از سبزها را نگفته ام که ضعف خامنه ای هم در این بخش است. و آن اینست که: تعدادی از سبزها و بدلیل نداشتن دستاویز قوی تر برای مبارزه با رژیم وسیله را "وسیله همان هدف است"ِ مبارزه قرار داده اند و اینک درخواست و فشار برای شکستن حصر - فارغ از نتایج بعد از حصر - را تبدیل به اصل مبارزه کرده اند و هدف. این البته از نظر من هم اشکالی ندارد اگر واسطه ها را درست انتخاب کنند و بجای فشار مستقیم و تخریب مرتب روحانی - خودش و دولتش موافق حصر نیستند - با ظرافت سیاسی نیروی فشاری بشوند در کنار روحانی به هستۀ شرعی تر و متحجر اصلی و دور خامنه ای. تنها نگرانی خامنه ای از حصر موسوی و کروبی در همین حوزه است که حصرشان محرک قویتری بشود برای مخالفان تا آزادی شان که خطری ندارد. اما با توجه به اینکه "شکستن حصر" و زندانیان سیاسی و این قبیل موارد مربوط به "سیاست محض" کمترین جاذبیت توده ای را دارد در همۀ عمر جمهوری اسلامی تا اینجا- بدلایل متعدد جامعه شناختی که مهمترینش پیر شدن آخرین نسل آرمانگراها (متولدین دهۀ 60) است - بنابراین باید هدف رفع حصر بعنوان بخشی از خود مبارزه از فشار به روحانی که وعده اش را عملی نکرده؛ به فشار مستقیم به خامنه ای ارتقاء یابد و در عوض همۀ انتقاد از روحانی و دولت را منتقل کنند به حوزه های اقتصادی محرومان و حاشیه نشین ها و بویژه اجتماعی - فرهنگی که اینک بشدت مورد اقبال و مراجعۀ نسل جوان و متوسط فعلی است. رفع حصر توده جمع کن و فشار راه انداز نیست و یک کنشگر سیاسی مخالف باید بحوزه هایی برود که توده ها انتخاب می کنند و نه اینکه فکر کند توده ها باید دنبال او بیایند و انتخاب او را تعقیب کنند. که امری محال و نشدنی است. یا...هو

مستانه گفت...

تا در این مملکت بحرانی به نام سندرم "مومنین واقعی" وجود داره،باقی راهش به ترکستان خواهد بود.وقتی در نظام فکری غالب افراد این جامعه سیاست رابطه ناگسستنی با دین داشته باشه نتیجه چیزی جز سکوت منفعلانه در مواقع خطیر و سرنوشت ساز نخواهد بود.حتی اگر هم جنبشی مثه سبز( که از اول هم با اون رهبران ناشی و نالایق و سردرگمی اهداف امیدی بهش نبود) صورت بگیره با دوتا قطره اشک چکانی اسطوره دینی بر منبر تلوزیون،شالوده ش در هم پیچیده و فراموش میشه و حتی نوعی احساس شرمساری از آزرده کردن روح این نماد دین و معنویت در ضمیر ناخودآگاه پرورش یافته شون به دست همین دستگاه ایجاد میشه!اگر در این مملکت شعور سیاسی در حد بالا وجود داشت که اجازه تاخت و تاز به جماعتی نااهل هرگز داده نمیشد.و حتی مهمتر از اون مگر چند درصد جوانهای ایرانی و حتی جوانان تحصیل کرده و دکتر و مهندسش،خواهان جامعه ای حالا اگر نگیم لائیک،که سکولار و آزادی خواه هستن؟!حتی با صرف نظر از تاثیرات مخرب دین باوری کور و نادیده انگاشتن خوراک دروغ رسانه های دولتی باز هم ترس و تردید از آینده ای مبهم در سایه اون دیکتاتور رو میبینیم که نیروی غالب بر روان این افراد شده و انعکاسش در تمامی آرمانهاشون شده.این ملت همین که سفره نانی رنگین داشته باشن روزی صد مرتبه کلاهشون رو به هوا میندازن و از خوشی این زندگی مرفه!بشکن میزنن!
دلم از دست این مردم خوووووونه.....

Dalghak.Irani گفت...

من قبل از رسیدن گامنت های از سوم به بعد نظر تکمیلی ام را نوشته بودم. اما گویا کامنت های شما زودتر فرستاده شده بود و در راه بود. بنابرای با نصفه خواندن هم همۀ نظرات مخالف را قبول دارم و از بررسی موضوع از ابعاد مختلف خوشحالم. اگر در فرصتی دیگر وقت کردم و نیازی بود به برخی ابهامات مطرح شده اشاره خواهم کرد و البته همیشه اشتباهم را پس می گیرم. و بقول سرورم نه تنها من - حتی- خود
خدا (متخصص ترین انسان در هر رشته) همیشه قوی و مهمتر درست نمی نویسد و طبیعتاً من که جای خود دارم. یا...هو

ناشناس گفت...

هیچ تلنگری این ملت مسخ شده و تا بن فرو رفته در منفعت شخصی‌ را هشیار نخواهد کرد، این هوش حکومت نیست بلکه خواب ملت است. خلایق هر چه لایق.

ناشناس گفت...

علي رغم احترامي كه براي شما قايلم تحليلتان را كاملا اشتباه است جنبش سبز در ٢٤خرداد تبلور يافت در تشييع جنازه پاشايي در مذاكرات هسته اي
جنبش سبز جنبش اصلاح طلب ها نيست جنبش مردم معترض به روند موجود است كه گاه روسري هايشان را بر مي دارند و گاه براي پاشايي اواز مي خوانند به اين دليل تحليل شما متاسفانه تحليلي از بيرون گود بود كه قدرت اين جنبش را ناديده گرفته بود

ناشناس گفت...

مستانه عزيز،
زدى به ريشه مشكل ما، با تو كاملا موافقم خصوصا جمله ذيل:

"این ملت همین که سفره نانی رنگین داشته باشن روزی صد مرتبه کلاهشون رو به هوا میندازن و از خوشی این زندگی مرفه!بشکن میزنن!
دلم از دست این مردم خوووووونه..... "

ارادتمند، افشين قديم.

ناشناس گفت...

تا کسی و کسانی مثل نوریزاد در ایران تکان نخورند وضع همین هست که هست.
خاتمی رییس جمهور 8 سال بقول خودشان اصلاحات نمیتونه حق شهروندی خودش را محقق کند حالا بیاید یک ملت را نجات دهد؟ ایشان ممنوع الخروج از کشور هست و نمیتواند برود راههای قانونی و بعد مدنی را دنبال کند که بر اساس کدام قانون و حکم قضایی من ممنوع الخروج هستم. حالا بیاید مردم یک کشور را از فلاکت نجات دهد.

ناشناس گفت...

بسیار عالی
این یکی از بهترین تحلیل از برترین تحلیل های شماست .
صمن اینکه من فکر میکنم جنبش سبز بازی سیاسی با شرایط بخرانی ریژیم جهت زمان بود از اول همه چیز برنامه ریزی شده و تحت کنترل بود .

ناشناس گفت...

"هیچ تلنگری این ملت مسخ شده و تا بن فرو رفته در منفعت شخصی‌ را هشیار نخواهد کرد، این هوش حکومت نیست بلکه خواب ملت است. خلایق هر چه لایق."
+++
فردگرایی بیش از حد باعث سقوط یک جامعه خواهد شد. این امر بوضوح در طبیعت آشکار است.جانورانی که زندگی جمعی دارند و دسته جمعی به شکار می روند شانس بقای بیشتری دارند چون قدرت آنها را به نحو چشمگیری افزایش می دهد. موجوداتی که زندگی فردی دارند و به همنوع خواری ! می پردازند در قعر جدول تنازع بقا قرار می گیرند و از چرخه بقا حذف خواهند شد.همین امر در زندگی اجتماعی بشر نیز صادق است . مردم کشور هایی که اشتراک مساعی بیشتری نشان می دهند نسبت به کشورهایی که مردم به حقوق همدیگر احترام نمی گذارند (و حتی کلاه گذاشتن بر سر همنوع خود را هنر می پندارند), شانس بقای بیشتری را دارا هستند حتی اگر از ضریب هوش پایینی برخوردار باشند. اصولا همنوع خواری جزو قوانین ممنوع طبیعت است. یک جانور هر چقدر هم که درنده و خطرناک باشد دست به همنوع خواری نمی نزند او بطور غریزی می داند که اگر این قاعده شکسته شود با دست خود نابودی خود را رقم زده است. اینکار در طبیعت جزو موارد نادر است.فردگرایی و خود دوستی خود زمینه را برای شیوع آفت خطرناک دیگری بنام دروغ آماده می کند. فرد با دروغ سعی در پیمودن مدارج ترقی می کند ولی او در این راه تنها نخواهد بود و دیگران نیز به او خواهند پیوست و در نهایت جامعه ای خواهد شد فاقد هر گونه شادی و مملو از سوظن و دشمنی با یکدیگر.این جامعه ای جهنمی است و در نهایت بر اساس قوانین سرشار از زندگی طبیعت نابود خواهد شد. طبیعت چنین جامعه ای را تحمل نخوهد کرد و جامعه با دست خودش سقوط خودش را رقم خواهد زد.دروغ و فردگرایی ریشه تمام مصیبت های مردم ایران است. مذهبی دروغ ,رفتارهای اجتماعی دروغ , حکومتی دروغ برخاسته از انقلابی دروغ,تداوم حکومت با اصلاحاتی دروغ و در نهایت آش شله قلمکاری از دروغ!
دروغ نگفتن یک نصیحت اخلاقی عبوس نیست! بلکه یک اجبار است.اگر ملتی می خواهد زنده بماند راهی بجز ایجاد روابط اجتماعی بر اساس راستی و حقیقت ندارد.دروغ زندگی را از لذت تهی میکند.درست مانند اینکه یک عکس رنگی سه بعدی را با یک عکس سیاه و سفید از همان منظره عوض کنند.

شاخ و شجر

ناشناس گفت...

مسکوویچ
1 موافقم موسوی از همان بدو انتخابات هم انگیزه ای برای ورود نداشت با توهم توطءه رابطه خوبی ندارم اما به نظرم موسوی بخشی از پروژه نظام بود برای چه؟ برای متمرکز کردن انرژی مخالفان در یک گوشه و مدیریت آن منظور این است که موسوی و کروبی با آگاهی از این طرح و هماهنگی قدم در راه نهادند
2 روحانی گفته باید در موضوعات مهم به رفراندوم رجوع کرد می بینید چه خوب افکار عمومی را بازی میدهد جناب روباه بنفش

ناشناس گفت...

حالا چرا این را نوشته ای و هدفت چه بوده، احتمالا مسئله شخصی بوده و کل کل کردن با یکی دو نفر، ظاهرا می خواهی دماغشان را بسوزانی. این مسئله نه مهم هست نه اصلا اهمیتی دارد نه چیزی، امیدوارم که آنهایی که باید میسوختند با نوشته ات الانه سوخته اند و دلمان خنک شده باشد.
و اما بعد:
آنقدر مهم ندیدم که بخواهم یک به یک بنویسم و حالا جوابی بدهم یا هر چیزی، فقط نکته ای که مهم است تعریف جنبش سبزاست. تعریف جنبش سبز با آنچه تعریف شده بود با آنچه امروزه اصلاح طلبان تعریف می کنند و سرکار هم ظاهرا از آن استقبال کرده ای متفاوت است. نهایت اینکه این حصر باید بشکنه گویان امروزه عمدتا اصلاح طلبان هستند چه در سخنرانی و چه در وبلاگ ها که سر سوزنی در این شعار صداقتی نیست. به هیچ عنوان اصلاح طلبان علاقه ای برای بیرون آمدن موسوی و بقیه از حصر ندارند، تئاتری است که اجرا می کنند و شما باور می کنی

ناشناس گفت...

در مود پدیده شاندیز نطری نداری؟؟؟

ناشناس گفت...

اگرچه برای تحلیل های دلقک به شدت احترام قائلم و مدام آنها را می خوانم باید بگویم او مانند هر انسان دیگری دارای ایراد است. متاسفانه او نه انتخابات ریاست جمهوری اخیر را توانست بفهمد و درک کند و نه انتخابات قبل از آن و جنبش سبز را. و چون به دلیل اشتباهات بسیار دلقک در این زمینه سبزها با او درافتادند و متاسفانه بی ادبانه و احساسی، او دچار عقده شده است و از کوبیدن این جنبش لذت می برد. دلقک جان همانگونه که نتوانستی برتری روحانی را بر رقبایش در زمان انتخابات درک کنی ارزش کاری که موسوی کرد و ارزش جنبش سبز که تولد جدی ترین اپوزیسیون نظام بود و هست را هم نتوانستی درک کنی. تا می توانی عقده گشایی کن چون جنبش سبز دوباره زنده شد و حداقل فایده اش این است که تبدیل به اهرم فشاری علیه حکومت شدخ است. و چون این اهرم فشار بعد از روز دانشجو قدرتمندتر شد و با شکسته شدن فضای اختناق حداقل در دانشگاه ها از این پس نیز خواهد شد؛ منتظر سوزش های بیشترت در قالب نوشته های یاوه هستیم.

امضا: طرفدار پروپاقرص حدود نود درصد تحلیل هایت

بهرام گفت...

چرا ورش داشتی دلقک جان؟ من لینکشرا به سه نفر دادم که بخوانند و بحث کنیم سرش. خیلی نوشته خوبی بود. تو رو خدا ورش ندار یا حداقل برای کسانی مثل من در همین بخش نظرات دوباره بچسبانش. من کلی ازش خوشم اومد و گذاشتم دوباره همه اش را با دقت بخوانم و لذت ببرم! تو رو خدا نکن :( :(

ناشناس گفت...

من فکر میکنم اینهمه کمپین راه میندازیم برای حقوق بشر برای اعدام ریحانه جباری برای لگام کمپین نقی‌ یا برای هر چیز دیگه. آیا وقتش نشده بشینیم عاقلانه فکر کنیم ببینیم منشأٔ همهٔ مشکلات از کجاست؟ ما چه باید بکنیم؟ ما از دموکراسی حرف می‌زنیم. خوب خیلی‌ خوب اما از کجا باید شروع کنیم؟ اولین نقطه شروع از کجا باید باشه؟ همه از همه چیز حرف می‌زنن اما از یک چیز واضح هیچ کس حرف نمیزنه یا تحلیل درستی‌ نمیده. چرا ما یک بار کمپین ولایت فقیه راه نندازیم. عملا این نقطه را هدف بگیریم و بگیم ما مخالفیم و این مخالفت رو مستند کنیم ادامه بدیم تا تلویزیون‌های ماهوارهای مجبور بشن بگن تو گویا مطلب بیاد تو روز آنلاین مطلب بیاد تو خودنویس مطلب بیاد اکبر گنجی هم مجبور بشه یا هدایت بشه مطلب بده. همه بیان رو این نقطه حرف بزنن. چرا اینو همه گیر نکینیم و به داخل سرایت ندیم کافیه یکی‌ داد بزنه این لخته. باید مستند اعلام بشه. گفتنش رو هوا فایده‌ای نداره. این که بگیم همه مخالف ولایت فقیه هستنن و گفتن نداره دقیقا بزرگترین و اولین اشتباهه. باید مستند گفت. متاسفانه من قلمِ گفتن ندرم اما شما که دارید چرا نمی‌گین؟؟؟

Dalghak.Irani گفت...

برای دوستان بهرام:

1- 9 دی آمد و رفت و امسال پررنگ تر از پنجسال گذشته هم توی بوق کردند و هر چند خود تجمع 9 دی 88 واجد واقعیت های غیرقابل کتمانی هم بود و نمی شد آنرا به هیچ تجمع مشابه "حکومت خواسته"ی دیگر تقلیل داد - اغلب سبزها تقلیل می دهند - اما پیام های روشن تری هم دارد این بازی که بنظر می رسد خامنه ای طراحی کرده و سبزها را در داخلش فریز کرده است. چهار سال تمام است که سبزهای - بیشتر خارج و حتی رأی نداده و کمتر داخل و روزنامه نگار و وب نگار - تمام فعالیت و تحرک شان را متمرکز کرده اند به رفع حصر از رهبران نمادین! - من که بالاخره نفهمیدم رهبر نمادین چه جور رهبری است - جنبش سبز؛ و چنین وانمود می کنند که آزادی از حصر مهدی کروبی و میرحسین موسوی - خانم رهنورد را هم دست در دست موسوی ببینید با چادر چاقچور و مقنعه بدل از لورا بوش و میشل اوباما = مسخره (هر کاری در کانتکست خودش فقط معنا می تواند داشته باشد) - آخر مبارزه است و خامنه ای از قیامت انقلابی سهمگین می ترسد و چنین نمی کند!

2- در حالیکه واقعیت دقیقاً برعکس است. و خامنه ای نه اینکه از موسوی و کروبی واهمه دارد در راه انداختن انقلاب و شورش و تهدید جمهوری اسلامی. بلکه او واهمه اش از بعد از ناامید شدن سبزها از موسوی و کروبی آزاد شده است که سرگرمی شان از دستشان گرفته شود و بفکر این بیفتند که یک خاکی توی سرشان بکنند و دو مرتبه بروند بسمت اپوزیسیون بازی نصفه نیمۀ سال های گذشته. زیرا مثل روز روشن است که مهدی کروبی بعد از آزادی از حصر از سیاست بازنشسته خواهد کرد خودش را و دیگر دنبال براندازی میراث رهبر عزیزش امام خمینی به میدان نخواهد آمد. و مگر نه این است که هرگونه رفتار و گفتاری برای تغییر آیت الله خامنه ای با ولی فقیهی دیگر هم - ملایم ترین تغییر - براندازی محسوب است ونه جرأتی را و نه حمایتی را - از سوی هیچکس در داخل یاران کروبی - جلب و جذب نخواهد کرد و توده ای را برنخواهد انگیخت. در مورد میرحسین هم که اوضاع بدتر از کروبی است. چون ایشان اصلاً از ابتدا هم استعداد سیاسی شدن نداشت و هول داده شده اول انقلاب بوسط میدان قدرت. او حداکثر می توانست استاد متوسطی باشد در دانشگاهی و هنر متوسطی از نقاش شدن را هم چاشنی اش بکند.

3- بزبان ساده تر خامنه ای با حصر موسوی و کروبی حامیان جنبش سبز و انقلابیون اینترنتی را حصر خودخواسته کرده و شر - هر چند کمرنگ - شان را از سر حکومتش کم کرده است. البته خود سبزها هم از اینکه می توانند با شعار "حصر باید بشکند" فرافکنی بکنند هر گونه بی عرضگی و بی عملی را؛ و پنهان شوند پشت یک "تقصر رژیم است که رهبران مان را حصر کرده و الا ما آمادۀ نبردیم"ِ راحت و گنده. هیچ عنصری مؤثرتر از حصر موسوی و کروبی نبوده و نیست برای این رضایت دو طرفه؛ و این یک هدیه بوده برای آیت الله خامنه ای. دو نفر را در حصر گذاشته و یک جنبش را در حسرت. اینکه آن دونفر چقدر حصرند و چقدر "دارند زندگی می کنند غیرسیاسی" ما بی خبریم. و چقدر راضی اند و چقدر ناراضی - بغیر از فرمایشات نادقیق و شعاری از زبان آنان که ما بر سر آرمان مان ایستاده ایم. کدام آرمان؟ آرمان که رفتن احمدی نژاد بود که رفته. آیا با دولت روحانی می خواهند در بیفتند یا با رژیم و جمهوری اسلامی." - محلی از اعراب ندارد برای کمترین امید و خوشخیالی. و آیا از این حرف خنده دارتر می شود تصور کرد که موسوی از حصر بیاید و اعلان جهاد! علیه رژیمی بدهد که خودش 8 سال نخست وزیر و 30 سال جیره خوارش بوده. تازه با کی. با خاتمی و رفسنجانی و روحانی که بیرون مانده ترینش خاتمی است که اخراج شده نه اینکه نمی خواهد بازی کند زیر دست خامنه ای. اما اینکه یک مشت آدم بیچاره با آگاهی خودشان را مغلوب این حصر کرده اند را هر روز و هر شب بیداریم و شاهد.
... ادامه ...

Dalghak.Irani گفت...

تیتر می زنند، مقاله می نویسند، کمپین درست می کنند، موضوع داغ می زنند، مرثیۀ مظلومیت می خوانند و .... کسانی که باز تأکید می کنم کله گنده های خارجش اصلاً رأی نداده اند مثل شاهی ها و سکولارها و جمهوری خواهان و ... و داخلی هایش هم خلاصه هستند در یک مشت پشم و پیلی ریختۀ از زندان در آمده و یا زندانی و یا پراکنده در چندتا نشریۀ خنثی. بدتر اینکه جوانان سازمان نایافته شان هم از سی سالگی گذشته اند و 60 ساله می نمایند.

4- من راه حلی ندارم. اما نمی خواهم هم تحمیق بشوم بدست کسانی که شعار "اگر حصر بشکند دوتا را چهارتا خواهیم کرد" راه حلشان است فقط برای در بردن راه حل نداشتنشان از معرکه. اگر کسی می خواهد - فقط بدلایل انسانی - حصر این سه نفر تمام شود تنها راهش بنظرم رها کردن جنبش سبز بتاریخ پیوسته است و شعار ندادن سیاسی بنفع حصریان تا آنان هم توی رودربایستی "ما رهبریم" نمانند در حین آزادی های بیشتر و گام بگام. اگر غیر از این است باید مشخص کنند که بر مبنای کدام تحلیل مستدل فکر می کنند که رفع حصر باعث جنبش اجتماعی جدیدی خواهد شد و تازه موسوی و کروبی هم حمایت فعال و در صحنه خواهند کرد. این استفادۀ بهینه و تمام قد خامنه ای از "حصر موسوی و حسرت شعاری اپوزیسیون سبز" از این جهت مضر است که همه روی تخم هایشان نشسته اند و بجای کمترین تحرک و حتی فکری برای "چه باید کرد" منتظر جوجه شدن آرزوهایشان هستند بدون هیچ اندیشه و زحمتی. و خامنه ای کیف می کند: "دو نفر را گرفته ام. 30 میلیون ناراضی بالقوه و هزاران ناراضی فعال سیاسی و فکری بالفعل و کله گنده را به رقص خوشحال "امید به شکستن حصر" درمانده و بیچاره کرده ام. من راضی ام به حصر که اپوزیسیون بی عرضه و بی برنامه را فریز کرده ام در داخل و خارج. و آن ها راضیند به حصر به بهانۀ چون بی رهبرند! کاری نمی توانند بکنند و تنها کارشان شده بازی با "خامنه ای از موسوی و کروبی می ترسد". یا...هو

قبل از تحریر: اگر تلخ می نویسم - نوشتم - پوزش می خواهم اولاً از آن دو عزیز حصر شده و ثانیاً از توده های سبز - هرچند از اینان هم دلخوشی ندارم بدلیل رفتارهای فاشیستی شان - بیشتر بزرگنمایی ام متوجه روشنفکران و فعالان سیاسی مدعی است که پشت حصر قایم شده اند و هل من مبارز می طلبند با شعار "رفع حصر" بعنوان تنها کنش سیاسی بالفعل و بالقوه شان.

ناشناس گفت...

هنوز پیداش نکردم ولی دارم میگردم
گشتن در نوشته های قدیمی شما مثل مرتب کردن کتابخانه است و دوباره خوانی بخش ناگزیر این سیر و سیاحت لذا کند پبش میرود جستجو ولی برای تجدید خاطره و اینکه شما بارها باز نشر کردید نوشته های قدیمی را برای باز نمایی قدرت پیش گویی هایتان این را هم بر آن سبیل باز خوان کنید
http://dalghakirani.blogspot.jp/2011/09/blog-post_2008.html
ناشناس اول یا خواننده ی قدیمی شما

م گفت...

اون پستی که خواننده ناشناس اول منظورش بوده در مورد"ﻣﻮﻣﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﻣﻌﻨﻮﻳﺖ ﻣﻮﺳﻮﻱ" واینکه" ﻳﻘﻴﻦ ﺩاﺭﻳﺪ ﺑﻂﺮﻳﻘﻲ ﺁﻫﺴﺘﻪآهش ﮔﺮﻳﺒﺎﻥ ﻃﺮﻑ ﺭاﻣﻴﮕﻴﺮﺩ" پست زیر است:

http://dalghakirani.blogspot.com/2012/10/blog-post_19.html

اما این قضیه حصر خاری شده که در گلو گیر کرده
مطهری نامه سرگشاده جدیدی نوشته به رییس قوه قضاییه و روحانی هم حرف از رفراندوم زده ...احتمالا برای جمع کردن بساط هسته ای و کم کردن تحریمها...
تیمسار تفسیرت چیست از این دو مسئله؟
منتظریم که بخوانیم تحلیلت را
عزت زیاد
م

مستانه گفت...

ممنون از دوست خوبم افشین ...
آقاجون شما چرا پستتون رو حذف کردید؟! چه خوبه که خوانندگان سیرک شما اینقدر از دیدگاه احساسی قضاوت نکنن که جنبش سبز درصدد بود چها بکند و چها که نمی کرد!افسوس که نذاشتن!! یعنی چی؟؟اون مقاومت و نهضتی ارزشمنده که از سالها قبل پیش بینی و برنامه ریزی بشه و تمام جوانب کار و مشکلات احتمالی مد نظر قرار بگیره و برای هر کدوم راه حلی قانع کننده و مکفی در نظر گرفته بشه نه جنبشی بس ضعیف و پا در هوا و بی برنامه و هردمبیلی...این جنبش از کوچکترین مولفه های یک جنبش استاندارد هم برخوردار نبوده و بهتره که واقعیت ها و نقطه ضعف ها رو قبول کرده و درصدد اصلاح اون باشیم نه اینکه صورت مساله رو پاک کنیم.با عنایت به ضرب المثل : اسب که نباشه خر رو یابو فرض میکنن دیگه!،اون دوستانی هم که به دلقک ایراد گرفتن و جنبش سبز رو دوباره اژدهایی در حال زنده شدن می پندارن این شما و گرز و میدان افراسیاب! ببینم چند مرده حلاجند این مدعیان بی برنامه!....

ناشناس گفت...

دلقک گرامی
مردم کین انتخابات تقلبی و کشتار و سرکوب بعدش رو فراموش نکردن طرف مقابل انگار بهتر از شما و روشنفکرهایی که بهشون اشاره می فرمایید به این واقعیت ایمان داره
زمان طرف مردم رو مضمحل نمی کنه طرف مقابل رو مضمحل می کنه این اضمحلال به شدت شروع شده و 9 و 10 و 11 دی و آوردن 70 تا 100 هزار نفر برعکس مسیر شهرنشینی تهران از میدان آزادی از شهریار و کرج و شهر قدس و ... به تهران جمع کردن در میدان کوچیک انقلاب و سالگرد و بیلبورد و برنامه تلویزیونی صورت رو سرخ نگه نمی داره
حکومت ایران درحال تسلیم به جامعه جهانی، تسلیم واگذاری سبک زندگی به مردم و خیلی چیزهای دیگه اس.
در منحنی چرخه عمر، حکومت دوره میانسالی رو طی کرده

بهرام گفت...

واقعاً دستت درد نکنه. ممنونم که به نظرم توجه کردی. ناامیدانه آمدم و دیدم که گذاشتیش برایم. ماهی آقا ماهی به خدا....

ناشناس گفت...

مستانه!
نصیحت پر احساست از اینکه احساساتی با جنبش سبز برخورد نکنیم اشکم را در آورد. بنظرم موسوی باید از 10 سال قبل از تقلب یک ستادی تشکیل می داد و برنامه ریزی می کرد و صدها مهندس و طراح را برای پی ریزی و بتون ریزی جنبش سبز خبر می کرد تا آن جنبش ترگل ورگل مورد نظر شما ایجاد بشود! عجیب است که آنقدر مایوس باشی که به یک لبخند روحانی هم راضی باشی و آن را نشانه امید به آینده و روند صحیح اصلاحات ببینی و بعد جنبش به این بزرگی را نبینی ! فکر می کنی از آسمان باید یک جنبش برای شما بیاورند که آبرومند باشد و رهبرش نخست وزیر امام نباشدو...!
نه....همین خامنه ای برای ما خوب است.خدا را شکر!

قلزم عشق!

ناشناس گفت...

وقتی مارتین لوتر جنبش پروتستانتیسم را بر علیه سلطه پاپ آغاز کرد.عده ای از ایده آل گراهای ضد مذهب بر او خرده گرفتند که :
آه! ببینید او یک کشیش است! او نیز یکی از خود آنهاست! ببینید هنوز به صلیب معتقد است! ببینید او هم هنوز به حکومت عیسی مسیح معتقد است! آه ببینید...
ولی خوشبختانه تاریخ به راه خود بدون اعتنا ادامه داد و از دل پروتستانتیسم مکاتب فکری دیگری پدید آمد. اول عذر پاپ را خواستند و بعد هم عذر کلیسا!آخر هم به لائیسیته رسیدند! و همه اینها از برکات یک کشیش بود! نردبان پله پله!

قلزم عشق!

ناشناس گفت...

در جواب ناشناسی که گفت در تاریخ ۹ دی بجای آن که از تهران جمع کنند و ببرند به تظاهرات از اطراف تهران و شهریار و شهر قدس آدم آوردند باید عرض کنم که :
- خانه ما در خیابان دولت است و آنقدری که این جا الله اکبر گوی مراسم های سر بامی دارد در خیابان شوش ندارد و چنان فریادی از آپارتمان های اطلاعاتی نشین این محله برمی خیزد که بیا و ببین
- آن قدری این جا چادر چاقچوری تردد می کند که در شاه عبدالاعظیم نمی بینی همه هم سوار آخرین مدل ماشین
- همچنین دارای بهترین مدارس برای فرزندانشان هستند که وقتی برای ابهت مدرسه ای مرا گرفت و خواستم بچه ام آن جا ثبت نام کنم علنا گفتند باید در یک ارگان پدر یا مادر کار کند و در ضمن تا جده تان باید چادری باشند
نتیجه این که این حکومت وقتی که دید مخالف هرگز موافق نمی شود و اگر هم ثروتی یابد خرج اعتینای شله زرد و جمکران نخواهد کرد لذا بدنبال تولید نوکیسه های حرف شنوی مومن برآمد و بهشان فهماند تا طرف مایید بساط عیش و نوش تان در لبه های شرع مهیا است

یک تحکیمی

مستانه گفت...

ولا ما نه دلمون به این سبزینه پوش دربند شما خوشه و نه دلی در گرو عشق پشمینه پوش بنفش داریم!ما فقط عشقمون اینه که روزی خداوند نور آگاهی و خرد رو بتابونه بر روان این مردم شاید تونستن رسالت آدمی رو از کبک تشخیص بدن و گلیمشون از آب کشیدن بیرون!این چیزی هم که شما ازش به عنوان آرمانی رویایی یاد میکنی،جز پروتستانیسم اسلامی که از افاضات شریعتی بود نیست!چرا که این آدم اون آدم نیست..یکی از مشخصه های غیرقابل انکار لوتر و پیروانش(که البته ایشون هم فقط نصف راه رو رفتن)شجاعت غیرقابل انکار و عزم جزمشون در قدعلم کردن در برابر کلیسای کاتولیک برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده شون بود. و البته خودآگاهی که به سایر توده مردم عصرشون به عنوان طبقه روشنفکر میدادن.شما واقعا چه انتظاری از شخصی که در مناظراتش صدها بار قربون صدقه آقا می رفت و از اصلی ترین دستاوردهای دولتش رو در آینده،رضایت آقا و مصلحت وقت اسلام و مسلمین میدونست و البته تا همون لحظه هم تا بن دندان مسلح و مست برکات سفره دولت ایشون بود داشتید؟ آه..چه لائیتسیه ای میشد زیر سایه عشق به آقا...هه

ناشناس گفت...

کی گفته این تحلیل بد است. تیمسار اگر سکه ای زده باشد. در این تحلیل زده. مغز تیمسار در این تحلیل همچون کامپیوتری وزین عمل کرده است. سبز اگر می رنجد. بحث دیگری است. حرفای مستانه هم بسیار گویا و برای خود من هم بسیار دردناک بود. امیدوارم مستانه دلش همیشه مانند گلهای بهاری بدور از هر غباری پاک زیبا و شاداب بماند.... هیچ تلنگری این ملت مسخ شده... این هم خیلی زیبا بود. امیدوارم این ناشناس گرامی هم هیچوقت داغ دل نبیند.... تا کسی و کسانی مثل نوریزاد... الخ اینهم عالی بود. تو هم امیدوارم در زندگیت بسیار موفق و همیشه شاد باشی. و نوشته دلنشینی از شاخ و شجر که بسیار عالی و دقیق بود. در ضمن دوستان یک اسمی پایین کامنت روی خود بگذارند. مانی

بابک گفت...

سلام. رفع حصر یک خواسته‌ی مشخص است. گفتی رهبران نمادین ولی سهل‌انگارانه و سطحی از آن گذشتی و به این وجه نمادین نگاه خوبی نداشتی. فشار برای آزادی رهبران نمادین، خود حرکتی نمادین است و در هر صورت با عقب‌نشینی و یا عدم عقب‌نشینی نظام، دارای کارکرد سیاسی و موجب افزایش سرمایه‌ی نمادین است. سرمایه‌ی نمادین در صورتی که انباشته شود قابلیت‌های فراوانی خواهد داشت. در شرایط انسداد سیاسی به نظر نمی‌رسد چنین راهکاری چندان غیر منطقی باشد. البته انباشتگی حاصل از این خواسته می‌تواند در صورت سرریز به رخدادی منجر شود که خود ممکن است به بهبود شرایط کمک کند یا نه، ولی هر چه باشد نمی‌توان امکان تغییر را در پیگیری چنین مسیری این طور که شما می‌گویی نادیده گرفت.

ناشناس گفت...

فکر میکنم این تحیل و کردیت دادن به خامنه ای هم ناشی از همان بی تحرکی است که گفتید نه هوش معظم له؛ توجیهی دیگر البته اینبار با حال دادن به جناب ایشان و یه توسری به "ملت" "زرنگ" ایران.
آیا اگر "ایران قیامت میشد" باز این تحلیل درست بود؟!
به نظر من اینها با برانداز برانداز خواندن موسوی و کروبی برای استفاده از آنها در روز مبادا که دیر هم نیست هستند.
جالبه که اگه ملت هم اینارو فراموش کنند حکومت این اجازه رو بهشون نمیده!!
M.B.

ناشناس گفت...

مستانه

گویا هنوز پله اول نردبان را بالا نرفته توقع دارید پله آخر نردبان را پا بگذارید.این بد است! آن اخی است! آن سلطنت طلب است! آن ... دختر سختگیر عاقبت بی شوهر می ماند می نشیند وردست باباش خامنه ای!و یک عمر باید او را تماشا کند! منظور شما را از کسی که هزار مرتبه قربان صدقه رهبر در مناظراتش می رفت را نفهمیدم.آیا موسوی بود؟ حاشا و کلا!از طرف دیگر موسوی و کروبی شاخص باز شدن فضای سیاسی هستند فارغ از اینکه بدانها باور داشته باشیم یا نداشته باشیم.من نفهمیدم موسوی دیگر باید چکار می کرد تا عزم جزم مارتین لوتر را داشته باشد؟!! آیا باید مخفیانه در دماوند رای می داد ؟ تعصبی بر سر موسوی ندارم و در موقع لزوم او را هم نقد خواهیم کرد ولی اگر کسی معتقد به براندازی نیست و طریقه اصلاح دلقکی را مد نظر دارد نمی تواند بزرگترین جنبش اجتماعی اصلاح طلبی را نادیده بگیرد و به یک امنیتی بنفش دل ببندد. اگر هم طریقه براندازی مد نظر شماست و ناخودآگاه بدون اینکه بدانید بدان سوی می روید که رای شما بر خودتان محترم است.آن داستان دیگری است که بموقع خواهم گفت.

قلزم عشق!

ناشناس گفت...

با عرض پوزش اما مردمی خواندن ۹ دی یک بی شرفی سیاسی است. با چندین روز جنگ روانی به معنی واقعی کلمه از تمام کانال های تلوزیون و بدون حتی کمی وقفه -حتی چند دقیقه- و زنده کردن و کشتن دوباره حسین و حساسیت ملت خر به او که اگر به خدایشان توهین بشه چنین نمیکنند و آنوخت شما آن را کمی تا قسمتی مردمی میخوانی؟! آقا شرف هم به اندازه صداقت برای پیش روی جامعه لازم است.
M.B.

ناشناس گفت...

مستانه خانم از دید من هم جنبش سبز هیچی نبود، هر چی هست در همین خنده های شیرین ظریف هست و در ناز و کرشمه های آن یکی! اینکه بعد از این همه خون ها که ریخته شده باز هم مردم هدفی مشترک پیدا کنند و قدمی چنین محکم بردارند، دو زار فایده ندارد اصلا هم خیالمان نیست که حکومتی بالای سرمان است که کوچکترین تشکلی را با داغ و درفش جواب می دهد. اگر راست می گیم باید ده سال قبل خودمان را آماده می کردیم برای چنین روزی

ناشناس گفت...

از این اطلاعیه چه متوجه می شوی تمیسار جان؟
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/377282/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%AF-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF

مجتبی گفت...

با همه احترامی که برای شما قایلم، این نوشته را می گذارم به پای شهوت همه گیر دیده شدن از طریق متفاوت گویی.میرحسین هنوز یگانه مردی است که می تونه جمعیت به خیابون بیاره. فراموش نکنید که ۲۵ بهمن بیش از یک سال بعد از ۹ دی که روز مرگ جنبش نامیده می شد اتفاق افتاد. کافیه این بار زمان مناسب تری رو انتخاب کنه تا دوباره یه بحران خیلی جدی برای حاکمیت به وجود بیاره. حتی توی حصر هم پیام چند جمله ای این مرد دقیقا زد توی خال :فسادهای عظیم از جیب مستضعفان

ناشناس گفت...

تیتر مقاله ات هم مشکل فنی دارد.یکباره می نوشتی مقام معظم رهبری!

ناشناس گفت...

متاسفانه بر خلاف ادعای مدرن بودن این تحلیل شما بر مبنای نیت خوانی های سنتی می گردد؛ چه کسی ادعا کرده که اگر حصر شکسته شود جنبش اجتماعی چنین و چنان راه می افتد و یا موسوی و کروبی چنین و چنان می کنند که شما جلو جلو خودتان می برید و بعدش هم می فرمایید که نچ. بر خلاف تحلیل سنتی و منفی باف شما، علی مطهری در نامه سر گشاده خودش به خوبی نشان داده که چه گونه می توان در این شرایط از شعار رفع حصر به خوبی و در جهت د دو زار قانون مداری بیشتر در ایران، استفاده کرد.

ناشناس گفت...

مستانه خانوم..از شما بعیده که تیمسار عزیز (اقا جون ) رو دلقک خطاب کنی!!!

Dalghak.Irani گفت...

خسته ام. خودم از بس که کامنت نوشتم در یک بحث مورد علاقه ام در زیر بنای ایدئولوژی که نرسیدم حتی کامنت های شما را بخوانم بغیر از جمله ای از اولشان که خط قرمزها رعایت شده باشد. الان هم وقت مطالعه ندارم و خواستم ضمن خیر مقدم و راضی از بحثتان چند نکته را بگویم و به یک کامنتی هم که "شرف - بی شرف" داشت اشاره کنم.
دیده اید که معترف هم بوده ام و کم هم نوشته ام راجع به جنبش سبز چون هیچگونه تجربه و مشاهدۀ میدانی نداشته ام و نمی توانم موارد غیر قطعی در ذهن خودم را نمایش عینی بدهم برای شما. هرآنچه هم راجع به سبز ها نوشته ام مربوط بوده به "رفتار سبزهای بعداً سبز شده. سبزهایی که نه در بهار ایران که در زمستان خارج سبز شدند و معلوم است که گیاه زمستانی جز در شرایط گلخانه ای قابل دوام و رشد و شکوفایی نیست.
هر زمان راجع به رنگ سبز نوشته ام فقط برای سوزن زدن به باد خطرناک "سبزهای ایدئولوژیک" - بخوان فاشیست - برای توجه دادن آن ها به اینکه هر چیزی درش بسته بماند دیر یازود فاسد خواهد شد بغیر از ویسکی اصل اسکاتلندی. نوشتن این پست هم برای تلنگر به خواننده ای بوده که "موافقان و مخالفان" یک رویداد اجتماعی یا حتی یک رژیم فاشیست را با قالب های "با شرف - بی شرف" قاب می گیرد. تا بگویم که این آدم ها خطرناکند. چه کریمی قدوسی باشد آنطرف و چه خوانندۀ سبز باشد اینطرف. تیتر مطلبم تحریک برای "این سبزها" بود و حذف مطلبم به احترام "آن سبزها". یا...هو

مستانه گفت...

خسته نباشید به پدر عزیزتر از جانم( اینو که میگم تعارف نیست)
لفظ دلقک رو اگر که نوشتم منظورم نوشتار این وبلاگ بود و نه مورد خطاب قرار دادن عزیزی که خودش میدونه چقدر دوستش دارم.
از مانی عزیز هم ممنونم و من برات بهترینها رو آرزو دارم.
قلزم عشق عزیز و گرامی،مسیر ما یکی ست و من واقعا نمیخوام در حضور بزرگتر خانواده بحث بالا بگیره و از خط اصلی دور شیم.
اتحاد و همفکری رمز موفقیت همه طرفداران ایده های گوناگون در سرایر جهان میتونه باشه.
الان هم درگیر امتحانات ترم 3 ارشدم (و در خوابگاه)هستم و امیدوارم کماکان بتونم از بحث های مفیدتون استفاده کنم.
همتون رو دوست دارمممم.....
و مثل همیشه عاشقتم باباایی خودمممم.....
با لبخند.....فعلا....

ناشناس گفت...

به علت فشارهای درونی شدید در جامعه اعم از اقتصادی و اجتماعی و روانی‌ ، جامعه ایران مستعد شروع و بسط هرج و مرج است تا هم تخلیه صورت بگیرد و هم امیدی باشد که شاید اوضاع بهتر شود.با این تحلیل دلقک تار حدود زیادی موافقم ، چون فکر می‌کنم که حکومت ترجیح میدهد که آدمی‌ مثل موسوی رهبر مخالفان باشد تا یک آدم هرج و مرج طلب دیگر که به سان چاشنی باشد در انبار باروت احساسات هرج امرج طلب ملت.اصولا این حکومت از وجود دشمن اعم از خارجی‌ و داخلی‌ بیشترین منفعت را می‌برد. مثل همین کار را شاه کرد و بین روحانیت و کومونیزم ،ترجیح داد دشمنی روحانیت را به عنوان سوپاپ اطمینان جامعه برای خود نگاه دارد و درست هم تخمین زده بود چون کمونیستها سوار بر احساسات مذهبی‌ ملت انقلاب را پیروز کردند ولی‌ نتوانستند بر مسند قدرت بماننند. باز هم می‌گویم که برای این ملت مسخ شده ، همان موسوی و کروبی در بند بهتر است ، زیرا اگر موسوی آزاد باشد و چیزی را طلب کند که در تضاد با منافع شخصی‌ مردم باشد هیچکس لبیک نخواهد گفت و دشمن داخلی‌ از بین خواهد رفت و حکومت اینرا نمی‌خواهد.