۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه

تبریک سال نو میلادی!



سال 2015 میلادی را به همۀ دوستان خوب و نازنین در سیرک دلقک ایرانی تبریک و تهنیت
عرض می کنم. امیدوارم سال جدید سالی سرشار از شادی و کامیابی برای شما و خانواده های
محترمتان باشد. و همچنین آرزو می کنیم که سال جدید حامل گشایش اساسی در مشکلات فزایندۀ
میهن عزیز و همۀ هموطنان مان باشد. و فارغ از اینکه چه کسی بانی این بهبود قابل توجه در 
اوضاع ایران بشود پیشاپیش از او سپاسگزاریم!

HAPPY NEW YEAR

۲۲ نظر:

ناشناس گفت...

دلقك عزيز، سال نو ميلادى براى شما و خانواده محترمتان هم مبارك باشد، به اميد اينكه در سال جديد مشكلات كمتر و بالطبع سيرك شادترى داشته باشيم.
ارادتمند. افشين قديم.

ناشناس گفت...

سلام
سال نو به شما هم مبارک. انشالله در این سال نیز شاهد فعالیت شما در سیرک باشیم واز نوشته های شما بهره ببریم.
یزد

ناشناس گفت...

Wish you and all your love ones a healthy, Peaceful, blissful and Happy New Year 2015!
Thanks for all you are doing!

shariat.panahi گفت...

سال نوشما هم مبازک .

ناشناس گفت...

تیمسار عزیز ، سال نو میلادی به شما ، خانواده و تمام کسانی که دوستشون داری مبارک باشه. سالم و سربلند و بهروز باشی.
حیرون.

ناشناس گفت...

تیمسار عزیز و بزرگوار
متقابلا تبریک و شاد باش ما را هم بپذیر.
سرزنده و شاد باشی.
آرش

مستانه گفت...

تبریک...
تندرست ،شاد و عاشق بمانی...

ناشناس گفت...

شاد و پاینده باشی

Dalghak.Irani گفت...

مرسی به دوستان. این فال حافظ را هم برای مستانه می گیرم که خصوصی درخواست کرده برای نوزادی که منتظر بهار است و سبز. مستانه خانم هنوز حافظ را نگشوده ام که کامنتت را می نویسم و تو می دانی که خدا بمن دروغ نمی گوید و من هم بتو دروغ نخواهم گفت. ببینم خدا چقدر عشق مان را باور دارد. یا حق. دوستت دارم بابای مجازی تو!

درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کندگردون بسی لیل و نهار آید
بهار عمر خواه ایدل وگرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آردبار و چون بلبل هزار آرد
چو مهمان خراباتی بعزت باش با رندان
که درد سرکشی جانا گرت مستی خمار آرد
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت
بفرما لعل نوشین را که زودش با قرار آرد
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکمست
خدایا در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
درین باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند برکنار جویی و سروی در کنار آرد

wow لندن ساعت 01:45 همیشه منتظرت خواهم ماند برای روزی که ببویمت با آغوش!

Dalghak.Irani گفت...

یک رسید می فرستادی بچه! نگرانتم!

مستانه گفت...

الهی قربون اون دل پاک و مهربونتون.الان میدونم چقدر پیش اون نیروی عظیم کائنات که اسمش خدا یا ...هست، محبوب هستید.چه خوبه که فالتون اینقدر زیبا و سرشار از حس های ناب،گردش ایام و طرف جوی و شادی و زندگی و ماه و گل و بلبل و پروانه و نسرین و نوشین...اسم خودمم که هست اینجا!اگه نگفته بودید میگفتم سوختید تقلب کردیدااا...ببوسم دستاتونو.ممنونم.آقاجونم نوزاد سرکش دردی کش میخانه شده،از آب و آتیش گذشته با کاهش چند کیلوگرم از وزنش!دیگه م هوس زمستون به سرش نمیزنه!فقط خدا میدونه چه دردهایی کشید تا بتونه خالص بشه و شب صحبت رو غنیمت بدونه.
همیشه منتظرت خواهم ماند برای روزی که ثابت کنم دختر خوب بابایی خودم هستم.باز هم ممنون...
باورت دارم مهربانترین باباای دنیا.... دوستدار همیشگی ت: مستانه

Dalghak.Irani گفت...

آخی_______________________________ش!

ناشناس گفت...

I love how you even share the joy of your love with your virtual but real and lovely daughter Mastane with us. Imagine me also as your virtual but real and silent son.
You know, the boys are sometimes afraid of showing their emotions and feelings because of our patriarchal society.

The virtual but real brother of Mastane and also your son :)

ناشناس گفت...

سال نو بر شما هم مبارک باشه
الان که بچه کی هستش؟کی بابای کیه؟؟

Dalghak.Irani گفت...

با خوشحالی از مستی مستانه و تشکر از فرزندم که بزبان انگلیسی نوازشم کرده باید اعلام کنم که فرزند ارشد من هم یک پسر است قبل از پسر کارگرم! در بوشهر و نام پسر هنزمند ارشدم هم است ادوارد آلبی دوم. حالا من رسماً شش فرزند دارم که سه دختر حقیقی ام و شیرۀ جانم هستند و دو پسر و مستانه ام مجازی. البته هفت عدد مقدسی است و شما فرزند بدنیا آمده ام در فرنگستان را هفتمین فرزندم وارد فهرست کردم با اجازه! یا...هو

Rumi گفت...

My Dearest Dad,

It's a great honor for me to be called as your seventh children. I really feel your intense Love as I read your comment or even think of you. Although we are probably more than a thousand kilometer far apart from each other, I can just feel your presence and nearness. Rumi says: “Why struggle to open a door between us, when the whole wall is an illusion”. Indeed our hearts are so near!

You were definitely my beloved teacher during last three to four years and now you are my Dad too :) and I have six new sisters and brothers. I'm so Blessed with my big lovely family. I was really jealous of lovely Mastane, who writes her feelings without considering the harsh patriarchal atmosphere in the society. Nice job ;).

As all of my siblings have a name, let just call me "Rumi". Since I'm a citizen of EU (and Iran), that matches perfectly ;).

It's quiet a while, that I live in EU, but I born in Iran :). As at moment, I don't have any keyboard with Persian alphabets, I had to write in English. I just didn't want to use pinglish!
By the way, it was the same for the great Rumi who born in Iran and flourish in West. I hope, it works also for me ;).

Thank you so much again for being who you are and what you are doing. Your intuition and also your intuitive way of thinking, interpreting and writing teaches me and many others like me to view the world with new eyes.
Like many others, I prefer to follow your work silently and if I feel my expertise is somewhere needed, write every now and then a few comments too.

Much Love and Gratitude
Rumi

ناشناس گفت...

ساعت سه و نیم بامداد 11 دی بود و من تبریک سال جدید رو فرستادم براتون و چقدم خوشحال بودم که نفر اولی هستم ولی انگار نرسیده بود و این چند روزم که اینترنت موبایل حتی نزاشت سایتای خبری تسنیم و فرارو رو باز کنم چه برسه به رد شدن از فیلترینگ و رسیدن به سیرک ...بهرحال چهار روز دیر کردم ....پدر مهربان! ببخش!....کریسمس مبارک!
دستبوس شما کارگر ساختمانی!

Dalghak.Irani گفت...

مرسی از شما فرزندان عزیزم در بوشهر و آلمان. پیام بوشهر را نگرفته بودم و می دانم که 35 سال پیش همۀ سیاهچاله های کهکشانها در فضای ایران فعال شده اند و احتمال گذشتن از این همه دام گاهی سخت و گاهی غیرممکن است.
اما رامی عزیزم. من مشکلی با انگلیسی نوشتن پیام ها و کامنت های تو ندارم و آن حدس مستفرنگ بودنت را به طنز به دلپذیریت افزوده بودم. تازه من چون در مظان اتهام زبان نفهمی! (ضعف زبان انگلیسی) هم بوده ام و هستم و پربیراه هم نیست - اگر اتهام زنندگان شیطنت نکنند که زبان انگلیسی نفهمی قطعاً "زبان نفهمی مرسوم در ادبیات فارسی است" - خیلی هم راضی ام از اینکه کامنت های تو را بعنوان رفع شبهه از خودم و بالابردن کلاس سیرکم به انگلیسی دریافت و پابلیش کنم. همانطور که خودت هم اشاره کرده ای مشکل من بیشتر با کامنت های فینگلیش است که هم خواندنش بسیار مشکل است برای من و هم آنرا نوعی ضایع کردن هردو زبان فارسی و انگلیسی می دانم. اما در مورد محتوای کامنتت ممنونم و تنها چیزی که باید بگویم این است که "من آدم خوب و با ارزش و وفاداری هستم. اما نه به این گندگی که تو پسر عزیزم در قلمت جاری کردی". دوست دارم اندازه هایم از خودم جلو نزنند مثل ما در قدیم که بدلیل صرفه جویی کت شلوارهای دو سایز بزرگتر تنمان می کردند تا وقتی پاره و کهنه شد اندازه مان شود و همیشه مثل مترسک های سر جالیز زندگی می کردیم و خاطرات کودکی بچه شهری های آن موقع را دوست ندارم - من که دهاتی بودم و کت شلوار تنم نبود! - القصه خیلی خوب شد که پسر دار شدم از مطبوع ترین رنگ ها و طعم ها و عقدۀ پسر نداشتن یک مرد شرقی درمان می شود در آغوش مهر شما. و چه خوب. دوستتان دارم. و در لندن همیشه می توانم میزبان تان باشم. روزی روزگاری انشاءالله. بلکه هم قبل از اروپا در ایران بودیم و بوشهر محل ملاقات مان شد که من خاطرات خوبی از بوشهر و خاطرات تلخی از پایگاه ششم شکاری در شروع جنگ دارم که معاون تیمسار مهدی دادپی خدا بیامرز بودم. موقع بدنیا آمدن فرزندانم در ایران نه چنین حالی داشتم و نه چنین قلمی زیرا که هر سه دختر بودند و بچۀ "مرد" نبودند در فرهنگ شرقی. و من می خواستم مرد باشم و تولد نازنین شان را خیلی راحت به انتخاب نام های قشنگ تقلیل داده بودم. نه مثل مستانه و عشقی بلکه مثل "چکامه" و شاعرانه که نام دختر بزرگ حقیقی ام است. یا...هو

مستانه گفت...

هییی یادش بخیرر..داداشم داداشای قدیم! حداقل حسودی نمیکردن که!تازه اونا کیبورد فارسی هم داشتن!خخخ(شوخی)
خوش اومدین آقاRumi گرامی ..قلب آقاجون اونقدری بزرگ هست که نه تنها ما و شما که خیل بیشمار دوستداران خود و اندیشه هاش رو خاضعانه در درون خودش جا بده..و اونقدری سخاوتمند که از محبت و ابراز عشق نسبت به اینهمه فرزندان عاشق خاک و بومش کم نیاره.
راستی آقا جون متن شعر فالتون رو قاب گرفتم زدم دیوار اتاقم..فقط موندم حلاوتش برا زینت بخشی لحن شیرین شماست یا برا رندی حافظ(چشمک)

ناشناس گفت...

تیمسار عزیز، از اینکه میدونم شما خلبان هستین ارادتم به شما بیشتر میشود. به نظر من خلبانها از شجاعترین انسانها هستن. از بچگی رو در و دیوار کوچمون اسمم رو با پیشوند خلبان مینوشتم ولی نشد. هنوزم وقتی تو تی وی یا تو اسمون هواپیما مخصوصا هواپیمای جنگی میبینم میخکوب میشم و عظمت این ساخته دست بشر مبهوتم میکنه. درود بر شما تیمسار عزیز که نگهبان اسمان کشورم بودی و حالا هم نگهبان اسمان فکر جوانان کشورم، درود تیمسار.

حیرون

تیرگر گفت...

تیمسار جان سلام
در آهستان و در نوشته ی پسر شجاع براتون چند خط نوشتم ، با توجه به اینکه تصمیم گرفتید یه مدت آهستانو تحریم کنید ، گفتم حضوری خدمت برسم و اطلاع بدم
خیلیم شلوغه با این کلید واژه نوشته رو پیدا کنید "دی ۱۶م, ۱۳۹۳ ۶:۲۰ ب.ظ"

◘ در ضمن این تحریم موقتی باشه و زود برگردید

تیرگر گفت...

دلقک ایرانی عزیز
برای شما کامنت نوشتم اما هرچی بالا پائین کردم نتونستم در اهستان اونو ارسال کنم ، دوست نداشتم خناسان از انتقاد و اعتراضی که به شما دارم سوء استفاده کنن.... گفتم خصوصی بیارم خدمت خودتون.. این در ارتباط با کامنتی هست که زیر کامنت م.ص قلمی کردید
===============================================================
تیمسارم ، سرورم ، استادم
◘ در نظر بگیرید که یک نفر نوشته های شمارو می خونه و اطلاع داره ازتون سنی گذشته و مدت هاست ساکن خارج از کشور هستید(همون عبارت خارج نشین که در وبلاگتون اشاره کردید)
حالا این شخص که نوشته های شما پیرامون وطن دوستی را میخواند ، یکهو بیاید و بگوید فلانی من با نوشته های تو یک حسی برایم بیدار شد که یاد آور این پیرمردهای اوراق شده تلوزیون های لس آنجلسی هست که هی فرتو زرت وطن وطن می کنند... آخرشم بگه مقایسه نبودآ یِ حس نوستالژیک بود. الان شما دقیقا داری همین کارو انجام میدی.

◘ افکار اینا البته عجیبو غریب و نوعا ارتجاعی هست، بن لادن مهندس و دانش آموخته ی انگلیس بود و از خانواده ای ثروتمند اما همزمان مرتجع و ضد پارامترهای مورد قبول جامعه ی مدرن حرکت می کرد. عرض من دفاع از باورهای این دوستان نبود . صحبت معطوف به نوع مقایسه شما هست ، از یک شخصیت که در حال حاضر بیشتر میشه گفت احمق و دیوانه (یا به شکلی شبه هرزه هست) برای مقایسه یادآوری و ارتباط دادن استفاده می کنید ، ...این کاری که می کنید نهایتا باعث میشه اینا در یک فضای مجازی احساس امنیت نکنن و بزارن برن ، اگر هدفتون اینه .. کِ خب ...هیچ ، جای بحثی هم نیست.

ببخشید شفاف فضولی کردم