1- خیلی خسته و نا امید و حتی می توان گفت شوکه ام از سخنان خامنه ای خطاب به منصوبانش در مجلس خبرگان. در حقیقت اگر برخی حواشی بی اهمیت حرف های خامنه ای با نگاهبانان سلطنتش را بزنی می توان این سخنان را موضع صریح او در یک گفتگوی دو طرفه با هاشمی رفسنجانی دانست. زیرا امهات حرف خامنه ای پاسخ به مواضع هاشمی در این مدت اخیر و بویژه بعد از انتخابات و علی الخصوص سخنان منسوب به او در بارۀ سوریه است. تا جائیکه اگر آخوندهای دیگر خبرگان از جلسه حذف می شدند هاشمی با آن چهرۀ بشدت نگران و عصبی و بعنوان تنها مخاطب روبروی خامنه ای بسنده بود برای گفتارش.
2- البته رهبر جمهوری اسلامی چند تکۀ بی ارزش هم در حوزۀ تاکتیک ها مثل "توجه به واقعیت"، "حمایت از دولت با تحفط نصیحت مدام او"، "تاکتیک های هنرمندانه و جدید دولتمردان"، "کارگزاران ووزرای مدعی تجربه و کارآمدی" و ... در حرفهایش گنجانده بود. اما اهم بحث و نظرش در پافشاری بر ایدئولوژی محوری و برکشیدن تمدن اسلامی در مقابل - حتماً - تمدن مسیحی غرب! اولاً و ممنوعیت عدول از استراتژی شکست خوردۀ خودش در طول سالیان رهبریش ثانیاً بود. و بنظرم حتی در جائیکه از هنرمندی دیپلماسی دولت جدید حرف می زند بیشتر منظورش فریب دادن غرب و نیرنگ و شامورتی بازی است. یا همانطور در مورد لحن نیشدارش در مورد کارآمدی و تجربۀ کابینه بیشتر نظرش بر "خواهیم دید که می توانید با تحریم ها و مشکلاتی که من بوجود آورده ام و قصد عقب نشینی ندارم کشور را از بحران خارج کنید یانه" بوده است و نه تأیید صادقانۀ وزرای دولت روحانی. زیرا اگر واقعاً او به این آقایان اعتقاد داشت چطور در 8 سال گذشته همه را از صحنه روفته بود و... غصه دراز است و بگذارم و بگذرم.
3- اما حالا که معلوم شده خوش باوری و آرزوی ما و نظریۀ "تئوری توطئه"ی مخالفان برانداز در مورد هماهنگی بین خامنه ای و هاشمی برای بیان آن اظهارات رادیکال از سوی هاشمی در سوادکوه اشتباه کرده ایم و هاشمی ان حرف ها را با پذیرش خطر بایکوت و از خود گذشتگی بیان کرده است؛ می خواهم توجه شما را به نکته ای دیگر از حرف های آنروز هاشمی در مازندران جلب کنم. زیرا که همان حرف در قالب دیگری از سوی خاتمی در تجمع اصلاح طلبانه در چهار محال و بختیاری هم تکرار شده و معلوم است که هر دو تذکر یک اخطار جدی است به جامعه و حامیان دولت و رأی دهندگان به روحانی.
4- اما مطلب کوتاهی که هاشمی گفته و خاتمی هم تکرار کرده این بوده است که آنان به مخاطبان خود گفته اند که "قول هایی که روحانی داده است و مطلباتی که شما بر مبنای آن شعارها رأی داده اید را از دولت بخواهید و پی گیری کنید." خاطرتان هست که بعد از انتخاب روحانی همۀ سیاسیون و روشنفکران اصلاح طلب و معتدل و در پی این پرسش که شما از روحانی چه انتظاری دارید؟ همه بالاتفاق می گفتند که "ما هیچ مطالبه ای نداریم و فقط می خواهیم که دکتر روحانی بر قول هایی که داده و با شعارهایی که رأی گرفته عمل کند". اما حالا و با صحبت جدید هاشمی و تکرارش توسط خاتمی مخاطب حرف عوض شده است. بدین معنا که اگر تا دیروز همه روحانی را خطاب می کردند که به عهدت وفا کن و قول هایت را عملی کن. اینک همان حرف به بدنۀ رأی دهنده و جامعه مدنی خطاب می شود که بروید و از روحانی قول هایش را بخواهید.
5- بدیهی است که نه هاشمی و نه خاتمی قصد این را ندارند که با تحریک هواداران روحانی او را تحت فشار قرار بدهند در حالیکه هنوز درست مستقر نشده است. بلکه معکوس شدن ادبیات دو حامی بزرگ روحانی از او بسمت هواداران او نشان می دهد که در بالای هرم قدرت در ایران مسایلی پیش آمده که دو شخصیت حامیان قدرتمند روحانی در حوزۀ مدنی احساس خطر کرده و بیم سد کردن بزودی سیاست ورزی دولت جدید از سوی جناح قدرتمند و آیت الله خامنه ای در نهادهای نظامی و سیاسی و خارجی را احساس کرده اند. و دارند به جامعه هشدار می دهند که اگر بی تفاوت و بی خیال باشید روحانی نخواهد توانست مطالبات شما را برآورده کند و باید با دروازه بانی و تکرار و اصرار به او کمک کنید.
6- البته اینکه جامعۀ مدنی چطور با پافشاری برخواسته هایش می تواند به ابزار قدرت روحانی تبدیل شود نه هاشمی و خاتمی ساز وکاری دارند و نه من می توانم بگویم جامعه چکار باید بکند. اما صحبت آن ها در حد هشدار باید فهمیده شود و در نزدیک ترین اقدام روشنفکران و دانشگاهیان و دارندگان ابزار امکان تأثیر گذاری بر جامعه باید جدی تر وارد بشوند و با تکرار مرتب و بی وقفۀ "صدای ملت" هم به جناح قدرت انتصابی فشار بیاورند و هم نیروهای بدون سازمان و متفرق بدنۀ جامعه را از رفتن بکرختی بعد از انتخابات بازدارند. یا...هو
بعد از تحریر: این کامنت را فیسبوک دکتر ظریف گذاشته ام. مناسب دیدم شما هم ببینید:
سلام و تبریک جناب آقای دکتر ظریف. بنظرم می رسد جنابعالی کمی هیجان زده و شتاب زده اید در راه اندازی حضورتان در شبکه های اجتماعی - بخاطر توصیۀ مشابه تان به خانم افخم سخنگوی وزارت خانه تان هم می گویم - شما وزیر خارجه ای پرتاب شده به دنیای قرن بیست و یکم هستید اما نه وزیر خارجۀخود ایران در قرن بیست و یکم. بلکه شما وزیر امور خارجۀ کشوری هستید که در قرن 15 هجری است و می دانید که این قرن در تقویم میلادی قرن بروز و ظهور فیلسوف دردانه ماکیاولی و نوشتۀ ارجمندش شهریار هم است. بنابراین ما انتظار داریم که شما اگر می توانید ما را حداقل به قرن 19 میلادی برگردانید و نه اینکه ابزار قرن 21 را صرف سیاست ورزی در قرن 15 بکنید. لذا توصیۀ مشخصم این است که وقتتان و فکرتان را متمرکز کنید برای ارتقاء دیپلماسی رسمی - وظیفۀ موظف تان - و دیپلماسی عمومی را بما واگذار کنید. و مطمئن باشید که هر قدم شما و دکتر روحانی برای سوق دادن وضعیت سیال و انقلابی ایران بسمت حکومت مدرن ما ایرانیان را خواسته و ناخواسته قادر می کند که به کمک شما و دولت بیاییم تا وجهۀ هم خودمان و هم ایران مان بهبود یابد. اینکار شتابزدۀ شما وقت تلف کردن است. با پوزش و تشکر. یا...هو
۸ نظر:
برای شما پس از انتخاب روحانی نوشتم: "پس از عمری سیاست زدگی باید این نتیجه را دریافت که به سیاستمدار جماعت نباید اعتماد کرد حتی اگر روحانی باشد و یا خاتمی باشد! مدام این حضرات را باید زیر نظر داشت تا مبادا زیر ابی بروند. احترام انها جای خود ولی فشار بر آنها هم جای خود. سرنوشت مملکت رودربایستی بر نمی دارد" و"یک عیب ملت ایران این است وقتی انقلاب می کنند و یا اصلاحات می کنند و یا یک جنبش اجتماعی راه می اندازند آن را ول می کنند به امان خدا! آن را مدام هرس نمی کنند تا آنکه آفت می زند و مجبورند یک انقلاب دیگر راه بیاندازند! این رفتار شبیه رفتار یک آدم عصبی است . بجای یک رفتار ملایم همیشگی یک رفتار طوفانی و موقتی و بعد هم پا روی پا انداختن و بی خیال شدن"
http://negahi.com/wordpress/?p=2518
مقالۀ خیلی خوبی بود. مرسی که توصیه اش کردی. و من هم بنوبۀ خودم شدیداً توصیه می کنم که خوانندگان علاقمند و جدی بروند به وبلاگ یولداش مرتضی نگاهی (پیاله چی) و این نوشتۀ مستدل و خوب را بخوانند. یا...هو
دلقك جان، خوندم و بسيار عالى بود. همچون توصيه هميشگى شما تنها راه نجات ايران از خطر كلنگى شدن همين است.
ارادت، افشين قديم
تعجب نمی کنم البته...
مقالاتی از این دست اتفاقا بر خلاف نظر نویسنده آن در میان اپپپپپوزوسیون زیاد است و اکثریت آنها هوادار مداخله ی نظامی در ایران هستند و اقلیتی مخالفند به شاهد نوشتارهایی که در وبسایت ها به راحتی می توان دید...
حرفها هم در مجموع درست است اما یک پیش فرض غلط درآن خوابیده که همان پیش فرض شخص دقیق را نگران می کند و نویسنده آگاهانه می گوید با آن کاری ندارم!! اینکه آمریکا اصل است و مرجع حق است و هر چه آن خسرو دموکراسی کند شیرین بود... اگر او مداخله کند، از گروههای تروریست "خوب" که شکم پاره می کنند و قلب می جوند حمایت کند، حاکم ببرد، حاکم بیاورد و غیره حق دارد... فقط این کار را حاکمان منطقه ای مخالف مثل ایران نبایند انجام دهند چون آنها ذاتشان شر است!اگر عربستان سعودی لشکر ببرد و بحرین را بگیرد حق دارد چون آمریکا موافق است ولی اگر ایران نیرو بفرستد به سوریه که متحدش است کار نادرستی کرده و از تروریست های بدی چون اسد حمایت کرده است... می بینید، بیچاره ما که میان دو گروه همفکر گیر افتاده ایم... سخن این است که گر دوستان اپپپپپوزوسیون می توانند بسم الله ساقط کنند و حکومت کنید و ما هم خوشحال می شویم خدایی... اما اگر نمی توانند و سی و چند سال است که لاطائل می بافند از روی ضعف، آتش تهیه ی برای حمله آمریکا نریزند، مستقیم و غیر مستقیم... چون بعد آن ایران در چنان گودالی فرو می رود که دیگر اساسا کشوری نیست که دوستان سوار جنگنده ها بیایند و بر آن حکومت کنند...
دلقک اگر واقعا به تفکر مدرن پایبند هستی باید یاد گرفته باشی که حق داری فقط از جانب خودت حرف بزنی نه از جانب همه ایرانیان
دوره گرد.
من مقالۀ مزبور را موافق جنگ نخواندم مثل شما. بلکه آن را مخالف جنگ و بی طرف خواندم در مورد امریکا و غرب. نویسنده (جناب صنمی) ضمن دادن تحلیل واقع نما و دقیق از شرایط روز جهان می گوید که چه بخواهیم یا نه اوضاع انضمامی جهان در لحظۀ حاضر "بودور که واردور" - همین است که هست - است و استراتژی آیت الله خامنه ای تغییری در آن نمی تواند بدهد و مشت بر سندان کوفتن است. و در نهایت هم پیشنهاد درست و مشخصی می دهد و به خامنه ای توصیه می کند که مثل رضا شاه عمل کند و از قدرت کناره گیری کند تا ایران را بجنگ و نابودی نرسانده. یا...هو
دوست عزیزی که بمن توصیه کرده تا از جانب ایرانیان سخن نگویم و آن را معیار مدرنیته قرار داده. ضمن اینکه معیارش درست نیست و جای بحثش هم اینجا نیست. اما من یکی از معدود نویسندگانی هستم که همۀ افعالم را مفرد و اول شخص انتخاب می کنم و کمتر از طرف جمع - می تواند دو نفر (من ویکی از رفقایم باشد) یا بیشتر باشد - استفاده می کنم. لذا اگر مصداق این سوء ظن را بگویند بهتر می توانم پاسخ بدهم. یا...هو
دلقک عزیز با اینکه با جان کلامت موافقم که هنر دولت باید این باشد که ما را از قرن پانزده نجات دهد، اما در مورد شبکه اجتماعی با شما موافق نیستم، دلیلم هم واضح است. روحانی نه در حوزه قانونگذاری و نه در حوزه جاری کردن قانونهای مدنی نمیتواند زندگی طبقه متوسط شهری را زیاد تحت تاثیر قرار دهد و لذا نمیتواند از این طریق حمایت آنها را که شدیدا به آن نیازمند است حفظ نماید. اما در حوزه مجازی میتواند حداقل با آنها ارتباطی گفتمانی داشته باشد و سعی کند از این راه جلوی سرخوردگی بیش از حد آنها از فشارهای اجتماعی هدفمند حاکمیت را بگیرد.
ارسال یک نظر