1- باورمندان به براندازی جمهوری اسلامی مرتب شلوغ می کنند و ما مخالفان اصلاح طلب در داخل رژیم فعلی را با متلک و نیش و کنایه به نفهمی و ساده انگاری و مزدوری متهم می کنند. آنان همۀ واقعیت های ذاتی و عارضی - و درست هم - جمهوری اسلامی را ردیف می کنند و با لبخندی تلخ از راه دلسوزی و یا نیشخندی شیرین از راه شیطنت و "این منم طاووس علیین شده" ما را متهم می کنند که در زمین آخوندها بازی می کنیم و اگر مزدور و گماشتۀ آنان در خارج از کشور نباشیم قطعاً کودکان سیاسی هستیم که گمان می کنیم می توان با حسن روحانی و امثالهم رژیمی بشدت ناکارآمد و ضد مدرنیته را از صدها و هزاران عیب داشته اش بساحل نجات وطن رهنمون بشویم. لذا تصمیم گرفتم بعنوان یکی از توده های این جریان اصلاح از درون در خارج از کشور - لیبرالم و تعلقی هم به مذهبیون جناح چپ ندارم - خیلی تلگرافی بگویم که چرا من در این ورژن از اصلاحات وارد شده و برای آن سینه چاک می کنم.
2- ماجرا برمی گردد به رویداد مبارکی که تحت عنوان جنبش سبز و در سال 88 اتفاق افتاد. تا قبل از اینکه شورش های انتخاباتی سال 88 رقم بخورد هم مخالفان جمهوری اسلامی و هم هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی یک ذهنیت مشترک داشتند. به این معنا که مخالفان مغرور به این بودند که مردم ایران حکومت جمهوری اسلامی - بطور مشخص آخوندیسم! - را نمی خواهند و در اولین فرصتی که بتوانند به صحنۀ اعتراضی بیایند طومار عمر این رژیم را درهم خواهند پیچید. اما هیئت حاکمه نیز بخاطر واپس گرایی و خلاف عادت آمد بودن حکومت دینی در زمانۀ مدرن همواره این ترس و واهمه را داشتند که ملت ما را نمی خواهند و در اولین امکان بروز اعتراض ما را برخواهند انداخت. این کل ذهنیت غالب سی ساله به دو طرف ماجرا بود و مخالفان از راه غرور و هیئت حاکمه از راه کمبود اعتماد بنفس و ضعف هرگونه امکان شورش های مردمی را با نتیجۀ قطعی انقلابی براندازانه ارزیابی می کردند و بشدت از همدیگر مراقبت می کردند. مخالفان برای ایجاد یک جرقۀ شورش مردمی و هیئت حاکمه برای جلوگیری از این جرقه. زیرا همانطور که گفتم مخالفان و هیئت حاکمه هر دو همنظر بودند که زده شدن اولین جرقه با پیروزی براندازان و پایان آخوندیسم! پایان خواهد گرفت.
3- تا اینکه بالاخره به بهانۀ انتخابات سال 88 آن جرقه اتفاق افتاد و در دنباله اش به شورش های نسبتاً مهم هم - آن هم در پایتخت کشور - انجامید. اما - و این اما مهم است - این شورش ها که به جنبش سبز معروف شد نتوانست از سطح شورش های محدود پایتخت به انقلاب توده گیر و سرتاسری تبدیل شود. علت هر چه بود اما کاستن همۀ دلایل به بی رحمی و سرکوب رژیم ساده انگاری است زیرا که اگر این حرکت پایه های توده ای داشت فقط با سرکوب رژیم نمی توانست متوقف بشود. کما اینکه بعداً و در کشورهای عربی معلوم شد که با سرکوب های وحشیانه تر و با کشتارهای پرشمارتر هم شورش ها عقب نشینی نکردند و نمی کنند هنگامی که این شورش ها پایه در توده های اکثریتی داشته باشند. پی آیند این موضوع وقتی بهار عربی اتفاق افتاد ما براندازان امیدوار قطعی شدیم که ایران نیز یکی از این کشورهای متأثر از تحولات منطقه خواهد بود و بزودی شورش های مشابهی هم در ایران و بر ضد جمهوری اسلامی آغاز و به سرانجام رفتن آخوندیسم! خواهد رسید. اما این اتفاق هرگز بوقوع نپیوست.
4- وقتی به آخر سال 89 رسیدیم تحقیقاً مشخص شده بود که آن "موازنۀ منفی قدرت" - براندازان همیشه به آن مباهات می کردیم - درست نبوده و جمهوری اسلامی از استحکام کافی برای ادامۀ حیات خودش برخوردار است. لذا موجی از یأس و نا امیدی جبهۀ برانداز ما را فراگرفت و فهمیدیم که - بهر دلیل - جمهوری اسلامی بسهولت "ذهنیت غالب ما" قابل براندازی نیست. شکست جنبش سبز اما در طرف مقابل ما (هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی) نیز دست آورد بسیار بزرگی داشت. به این معنا که روحانیان فهمیدند ترس و عدم اعتماد بنفس سی ساله شان بی مورد بوده و شورش های اتفاق افتاده نتوانست به انقلاب و براندازی منجر شود. لذا دچار نوعی غرور کاذب از سویی و اعتماد بنفس صادق از جانب دیگر شدند. لذا آیت الله خامنه ای که رهبر این پیروزی بود نه تنها دچار غرور شد بلکه تصمیم گرفت حالا که مخالفان در حضیض ضعف معلوم شده اند کل منتقدان داخل هیئت حاکمه اش را نیز به پیوست مخالفان سنجاق کند و کلک همه را یکجا بکند. اوج این غرور و فرعونیت آیت الله خامنه ای تابستان سال 89 بود و در این زمان او خدارا هم بنده نبود و بی کله و شعبان بی مخ وار بهرکه مخالف و منتقدش بود در داخل و خارج - چه اشخاص حقوقی و چه دولت های دیگر - می تاخت و حریف می طلبید.
5 توهم آیت الله خامنه ای در این شرایط باعث دو اشتباه فاحش و وحشتناک ایشان شد. اول اینکه او متوجه نبود که پایه های حکومتش در داخل بردوش بدنۀ منتقدان و نخبگان دانشگاهی و دگر اندیش است و اگر بخواهد همۀ آنان را حذف کند و به دلیل ناکارآمد شدن حداکثری حکومت قادر به ادامۀ حاکمیتش نخواهد بود. و دوم اینکه ایشان موضوع قدرت های بین المللی و مخالفان غربی اش را بهیچ انگاشت و گمان کرد که بودن نفت ایران بر سر سفرۀ جهانی هم در آمد های او را تضمین خواهد کرد و هم دنیا را به او و رژیمش نیازمند خواهد نگاه داشت. اما اینطور نبود و نشد بویژه آنجائیکه محمود احمدی نژاد هم سفرۀ خودش را از آخوندها جدا کرد و اعلان کرد که او خودش نیز یک طرف اصلی ماجراست. و در خارج هم دنیا تصمیم گرفت از نفت ایران صرفنظر کند و آب هم از آب تکان نخورد.
6- از اینجاست که از شروع سال نود همۀ عوامل داخل و خارج دست بدست هم داد و آیت الله خامنه ای را هر روز بیش از روز پیش به "گزنکرده پاره کردنش" آگاه کرد. حالا صحنه کاملاً عوض شده بود: مخالفان و منتقدان خارج و داخل زنخدان در جیب و افسرده و نا امید از تغییر اوضاع و ناتوان از براندازی یا اصلاح. و آیت الله خامنه ای گرفتار در استراتژی متوهمش و خیانت و بی کفایتی پسر محبوبش احمدی نژاد نا امید و کلافه از اوضاعی که به بن بست رسیده بود.
7- هرچه بود و هرچه شد و بعقیدۀ من یک تصادف متقارن نامتقارن ها مثل انقلاب بود 24 خرداد وضعیتی را رقم زد که مخالفان و منتقدان توانستند با انتخاب حسن روحانی به آیت الله خامنه ای پیشنهاد "موازنۀ قوای مثبت" بدهند و دادند. آیت الله خامنه ای که نمی دانست چگونه از بن بستی که ساخته خارج شود نیز کاملاً تصادفی با این هدیۀ مخالفان و منتقدان خودش مواجه شد و در یک تصمیم از سر فکر یا ناچاری به پیشنهاد "موازنۀ قوای مثبت" پاسخ آری داد. البته در این تصمیم آیت الله خامنه ای علاوه بر همۀ فاکتورهای منفی این عامل مثبت هم نقش تعیین کننده داشت که او مطمئن شد مخالفان و منتقدانش قادر به براندازی نیستند. و همانطور که قبلاً گفتم این اعتماد بنفس از شکست جنبش سبز حاصل شده بود و است. چه اگر این اعتماد بنفس را نداشت امکان نداشت که حتی در صورت تهدید بنابودی در مقابل منتقدان و مخالفانش کوتاه بیاید.
8- حالا ما مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی با آیت الله خامنه ای توافق کرده ایم که این موازنۀ قدرت مثبت را بازی کنیم و کشور را از بن بست و هرج و مرج و فروپاشی نجات بدهیم. ما به این دلیل که اولاً زور براندازی نداریم - به این علت مهم هم که نیروی اصلی و داخلی ما اعتقادی به براندازی هم ندارند - و آیت الله خامنه ای به این دلیل که بدون ما و نخبگان ما قادر به ادامۀ حکومت خود با حداقل کارآمدی در دنیای مدرن نیست. ما خوشحالیم و روحیه گرفته ایم زیرا معتقد هستیم که اولاً وطنمان را نجات می دهیم و ثانیاً زمان رو بجلو بنفع ایده های ما در حرکت است و خواهد بود. آیت الله خامنه ای هم راضی است به این دلیل که اولاً چارۀ دیگری نداشت و ندارد. و ثانیاً به این دلیل که ما نمی خواهیم رژیم او را بر بیاندازیم. یا...هو
بعد از تحریر: و الا من و ما و همۀ ایرانیان وطنپرست و ایران خواه هم بهتر از همۀ براندازان ژنریک می دانیم که کارآمد کردن و حکومت ساختن از جمهوری اسلامی ناسیستم و ناکارآمد کاری طاقت فرساست و اینطور نیست که از همین فردای یکی دو ساله ما به همۀ آرزوها و آرمان های - ذهنی و عینی - خود نایل خواهیم شد. و مهمترین نکته این است که ایران تازه بعد از سی و پنجسال از انقلاب گذشته توانسته به این موازنۀ قوای مثبت برسد. که در آن فکر و ذکر ما براندازی و فکر و ذکر حاکمیت ترس از سقوط نباشد.
۲۷ نظر:
بسیار خوب نوشته اید. به امید روزهای بهتر
این جمله کلیدی ترین جمله بحث شما بود به نظرم:
"ما خوشحالیم و روحیه گرفته ایم زیرا معتقد هستیم که اولاً وطنمان را نجات می دهیم و ثانیاً زمان رو بجلو بنفع ایده های ما در حرکت است و خواهد بود".
و تنها امید ما نیز همین است که در یک فضای دموکراتیک تر ما خیلی بهتر از متحجرین امورات خود را پیش میبریم (به شرطی که برش متحجرین اصلاح طلب را کم کنیم) و تا آخر عمرش نیز امکان تحمل و حتی بالای سر خود گذاشتن این ولی فقیه به میراث مانده از نسل گذشتگان و خمینی را داریم. و یک اظهار نظر خطرناک هم بکنم، باور بفرمایید که دموکراسی صددرصد هنوز برای جامعه ایران زود است. همین فرهیختگان شورای شهر را نگاه کنید که مثل سگ و گربه به هم پریدند، این یک هشدار بود که "عاقلان را اشارتی کافیست". دنیا هم از دموکراسی دموکراسی کردن مطمئن باشید به دنبال رفاه مردم کشور ما نیست. درست است که وضع مردم در چهارچوب اقتصادی و سیاسی آنها و وضع آزادیشان بهتر خواهد شد اما مطمئن باشید در نهایت وضع اقتصادی مردم چیز خیلی بهتری از اینکه مردم فلاکت زده و جیره بندی شده خودشون هستند نخواهد شد. این جملات یک سری تئوری بود معطوف به 10 سال آینده، لطفا اصلا با قیاس با وضع فعلی مردم به این موضوع فکر نکنید.
سلام دلقك عزيز
بين اولين تظاهرات مخالفان شاه ديكتاتور تا زمان پيروزيه انقلابيون ٥٧ ، تقريبا بيست وپنج سال فاصله زماني داريم ( خرداد ٤٢ تا بهمن ٥٧ )
روي سخن حقير تنها با جنابعالي نيست بلكه منظور نظرم نسل شماست
اگر مبناي شروع حركت به سمت براندازي رژيم را سال ٨٨ فرض كنيم و شروع حركت انقلابيون ٥٧ را سال ٤٢ بدانيم
پس شما طبق همين سابقه تاريخي نبايد راي به شكست براندازان دهيد
شب دراز است و قلندر بيدار
نسل شما چه تفاوتي در رفتار ديكتاتور سابق بين سالهاي ٤٢ تا ٥٧ با رفتار ديكتاتور امروز ديديد؟ كه نسل شما ، پهلوي را سرنگون كرد و امروز به دنبال اصلاح و ائتلاف است ؟
چطورسقوط ديكتاتوري كه به قول اقاي تاج زاده در زمان وي ، همه چيز داشتيد به جزء آزاديهاي سياسي ! مباح است ولي با ديكتاتوري كه نان از سفره ها برده ، ثروت كشور را به يغما برده است ، جوانان را معتاد كرده ، دختران را به زور محجبه ، اعتبار ايران در جهان را بر باد داده است و هزاران نكبت و مصيبت ديگر كه همه مي دانيم ،سرمان آورده است ! ولي با ايشان مدارا و ائتلاف مي كنيد !
شوربختانه نسل شما نه وقت انقلاب كردنش را مي دانست ونه زمان اصلاح و ائتلافش كردنش را !
جناب دلقك اگر اينروزها حضور فيزيكي در ايران داشتيد ، شايد شما هم به جاي ائتلاف با خامنه اي احمق ، صبر و سكوت را ترجيح مي داديد و نظاره گر بوديد تا ببينيد لشكر دزدان اسلامي با دنيا بر سر پرونده هسته اي چه مي كند و از طرفي آقاي روحاني با وعده هايي كه در زمان انتخابات به مردم داده است ، چه مي كند ، آنوقت تصميم مي گرفتيد
پاينده باشيد
شهروند نازنین.
اکثریت قریب به اتفاق نسل من اگر نمرده باشند همان براندازانی هستند که من در مطلبم نوشته ام و من جزو مزدوران و استثناها هستم. پس در مورد نسل من حرفت درست نیست. من ترجمان نسل سوم و چهارم انقلاب هستم در این مقاله و از قول جوانان به ائتلاف رسیده ام. تازه هر وقت شما نقشه و راهی برای براندازی داشتی می توانی روی من هم حساب کنی! من که گفته ام زورش را نداشتم براندازی کنم مجبور شده ام به ائتلاف. حالا اگر منظورت این است که تا سال 88+15 سال 1403 خورشیدی براندازی اتفاق خواهد افتاد من مخالفتی ندارم و احتمالاً خیلی قبل از آن ما با استحاله از درون به خواسته های مان خواهیم رسید. یا...هو
سلامي دوباره
باز هم يك اشتباه محاسباتي از طرف حقير كه ناشي از عصبانيت و نفرتي كه از خامنه اي دارم و باعث حواس پرتيم مي شود در زمان نوشتن ، از ٤٢ تا ٥٧ ، همانطور كه به درستي اشاره كرديد پانزده سال زماني مي شود
در ضمن حقير هيچ شك و ترديدي در صداقت و خير خواهي شما نداشته و ندارم و به هيچوجه وصله مزدوري و نوكري آخوندها به يك ارتشي وطن پرست نمي چسبد ، منم احمق نيستم كه چنين اتهامي را به شما بزنم
قصد چاپلوسي شما را هم ندارم
فقط به فكر و نحوه عملتان در زمان گذشته و امروز ايرادي وارد دانستم
و بيان كردم
پاينده باشيد
بیست وپنجم بهمن هشتاد ونه هم که کلا کشک !
دقیقا گفته های فرخ نگهدار در سال شصت ما توان سرنگونی نداریم پس با حاکمیت هستیم
دلقک جان عزیز
سوالی دارم تو سفت وسخت میخواستی قالیباف رییس جمهور شود .حالا که شرایط اینطور شده آیا بازهم میگئوی کاش فالیباف میشد .میخوام نظری به قبل داشته باشی وجوابی برای آینده موفق باشی
دلقك جان، با اين تحليل شما مى توان به اين نتيجه رسيد كه خونهاى ريخته شده ندا ها و سهرابها نه تنها به هدر نرفته بلكه رژيم را به نقطه فعلى سوق داده بعلاوه پافشارى رو شنفكران و نخبگان خصوصا آنهايى كه در ايران بهاى استقامتشان زندان و شكنجه بوده. به نظر مى رسد كه روش فعلى در دراز مدت همان نتيجه اى را خواهد داد كه مردم در روزهاى اول اعلام نتيجه انتخابات ٨٨ با راهپيمايى سكوتشان خواسته اند. البته در زمانى بسيار طولانى. در نتيجه من اصلا فكر نمى كنم كه به گفته ناشناس بالا ٢٥ بهمن كشك بوده بلكه يكى از قدمهاى لازم مسير طولانى رسيدن ايران و مردمش به حقوق بر حقشان با ريخته شدن خون كمتر و ويرانى ايران مى باشد.
ارادتمند ، افشين قديم
کيهان به پيشواز «ديدار روحاني و اوباما» رفت
کد خبر: 346134تاريخ انتشار: 30 شهريور 1392 - 01:14
کيهان در واکنش به انتشار اخباري مبني بر احتمال ديدار روحاني و اوباما، درستون گفت و شنود نوشت:
گفت: سخنگوي کاخسفيد از احتمال ديدار روحاني با اوباما در نيويورک خبر داده است.
گفتم: آقاي روحاني هم در پاسخ به خبرنگار ان.بي.سي که پرسيده بود آيا در نيويورک با اوباما ملاقات ميکنيد؟ گفته بود«در عالم سياست هر چيزي امکان دارد»!
گفت: آمريکا به خاطر شکستهاي پي در پي 10 سال اخير از ايران و جبهه مقاومت به اين ملاقات احتياج دارد تا وانمود کند که ايران از مواضع انقلابي خود کوتاه آمده است! ولي اين ملاقات براي ايران اسلامي چه سودي خواهد داشت؟
گفتم: چه عرض کنم؟! يارو به رهگذري گفت؛ ميتواني اين چمدان سنگين را تا طبقه هفتم براي من حمل کني؟ رهگذر پرسيد؛ در مقابل چه ميدهي؟ و يارو جواب داد هيچي! رهگذر بعد از آن که چمدان را به سختي حمل کرد، منتظر مزدش بود و گفت؛ حالا همان هيچي را بده! و يارو گفت؛ گوشه آن فرش را بالا بزن! چه ميبيني؟ رهگذر گفت؛ هيچي! و يارو گفت؛ همان را بردار و برو!
کيهان به پيشواز «ديدار روحاني و اوباما» رفت
کد خبر: 346134تاريخ انتشار: 30 شهريور 1392 - 01:14
کيهان در واکنش به انتشار اخباري مبني بر احتمال ديدار روحاني و اوباما، درستون گفت و شنود نوشت:
گفت: سخنگوي کاخسفيد از احتمال ديدار روحاني با اوباما در نيويورک خبر داده است.
گفتم: آقاي روحاني هم در پاسخ به خبرنگار ان.بي.سي که پرسيده بود آيا در نيويورک با اوباما ملاقات ميکنيد؟ گفته بود«در عالم سياست هر چيزي امکان دارد»!
گفت: آمريکا به خاطر شکستهاي پي در پي 10 سال اخير از ايران و جبهه مقاومت به اين ملاقات احتياج دارد تا وانمود کند که ايران از مواضع انقلابي خود کوتاه آمده است! ولي اين ملاقات براي ايران اسلامي چه سودي خواهد داشت؟
گفتم: چه عرض کنم؟! يارو به رهگذري گفت؛ ميتواني اين چمدان سنگين را تا طبقه هفتم براي من حمل کني؟ رهگذر پرسيد؛ در مقابل چه ميدهي؟ و يارو جواب داد هيچي! رهگذر بعد از آن که چمدان را به سختي حمل کرد، منتظر مزدش بود و گفت؛ حالا همان هيچي را بده! و يارو گفت؛ گوشه آن فرش را بالا بزن! چه ميبيني؟ رهگذر گفت؛ هيچي! و يارو گفت؛ همان را بردار و برو!
همراهی طبقه متوسط و نخبه با دیکتاتوری نتیجهای جز آنچه در آلمان نازی شد ندارد. تاریخ را مینویسند که خوانده شود.
این تفکر که حالا از این وضع در بیاییم بقیهاش ان شاا... گربه است عاقبت بدی دارد. در حکم مورفین برای ملت مبتلا به سرطان است.
و البته اینکه ما زور نداریم به این معنی نیست که حق با آنها است.
اگر اینها مثلا سال آینده بجای ۶۰۰ اعدام به ۱۵۰ تا هم راضی شدند حق با شما است.
ولی قبلا هم گفتم... نع.
تبریزی خوب.
سؤال شما را قبلاً پاسخ کوتاهی داده ام در پست های چند روز گذشته و کنجکاوی سه چرخه.
از اینکه کماکان ارتباط مفهومی برقرار نیست متأسفم. و از اینکه صمیمیتم باعث همسطح انگاری همۀ خوانندگان با خودم شده ام خوشحالم.
خود خدا هم نمی تواند و نمی داند که بازی در سرزمین جمهوری اسلامی از چه قواعدی پیروی می کند. همه چیز همانقدر تصادفی است که وجود خود خدا.
وضع جدید - هنوز هم با پرسش مهم کدام وضع هنوز؟ - بخشی مربوط به ناگزیری حاکمیت ناشی از فشار و تحریم و فروپاشی اقتصادی است که هر کس دیگر هم بجای روحانی بود - حتی جلیلی - اتفاق می افتاد.
بخش های فرعی تر که مربوط به شخصیت حقیقی بازیگران و منشاء رأی شان بود و است حتماً از بازیگری به بازیگری تفاوت هایی داشت.
مگر کسانی که بروحانی رأی دادند انتظار چنین نتیجه ای - هنوز هم کدام نتیجه - را داشتند که مبلغان قالیباف برای اتفاقی که نیفتاد بتوانند "چه اتفاقی می افتاد" بگویند.
چون انگیزه تان از این سؤال را نمی توانم دقیق کنم لذا هر پاسخی هم محتمل راضی تان نخواهد کرد. اما تغییر در سیاست ها - هر کسی در ورژن شخصیت خودش - حتمی بود و این موضوع مهم بوده و است. دریک رژیم تصادفی و سیاست تصادفی و آدم های تصادفی همه چیز همانقدر ممکن است و بود که ناممکن. یا...هو
اگر دیدار اوباما - روحانی روی دهد و میر حسین و کروبی و شمار دیگری از زندانیان آزاد شوند... ما به یک پیروزی عظیم و بی نظیر در کل تاریخمان رسیده ایم... توانسته ایم بدون انقلاب کردن... بدون ساقط کردن - فارغ از این که خوب است یا بد - نظامی را که با خشن ترین شکل مقابل مخالفانش ایستاده را به عقب برانیم... دلقک درست می گوید... حکومت هم یاد می گیرد که گاهی باید عقب نشینی کند و عیبی ندارد.. مردم هم یاد می گیرند که می توان کشته شد، شکنجه شد، مقاومت کرد اما ساقط نکرد... یقین بدانید که یک جمهوری اسلامی کوتاه آمده و سرعقل آمده بسیار بهتر از نظام جدیدی برآمده از براندازی یا انقلابی بی در و پیکر -و به نظرم قطعا منجر به تجزیه ایران- است... واقعا امیدوارم که یک عکس مشترک بین روحانی و اوباما ببینیم... آنوقت می توان یک نفس راحتی کشید... از نظر استراتژیک و موازنه ی قوای منطقه این امر به نظرم قطعی است و در چرخش سیاسی به وجود آمده ایران باید کنار اسرائیل و آمریکا - آشکار یا پنهان - قرار بگیرد تا توازن برقرار شود... چه با زبان خوش و چه با جنگ... اگر اوباما و روحانی دیدار کنند ولو یک ثانیه، امیدواری به مسالمت آمیز بودن این چرخش بالا می رود
الان بهترین وقته که جبهه ملی ایران و همچنین ملی مذهبی ها با جامی که حضرت اغا هورتی می خواد بالا بره شروع به گرفتن امتیاز از نظام کنند چرا که اگه این فرصت رو باز از دست بدن بعد چند وقت به زباله پرت میشن
"زیرا که اگر این حرکت پایه های توده ای داشت فقط با سرکوب رژیم نمی توانست متوقف بشود."
دلقک جان این فرمایشت کاملا اشتباه است. دلیل ساکت شدن جنبش سبز این بود که مردم ایران دیگر مانند ۴۰ سال پیش و همانند زمان حال اعراب، آرمانگرا نیستند و برعکس بسیار زندگی طلب هستند، و حاضر نیستند به خاطر آزادی نسیه، نعمت زندگی نقد را از کف بدهند و اشتباه ۵۷ را تکرار کنند. اگر میبینی در سال ۹۲ در کمتر از یک هفته دوباره ورق برمیگردد و مردم با صندوق رای نسبتا آشتی میکنند هم ریشهاش در همین زندگی طلبیست و کمرنگ شدن آرمانگرایی که از دید من اتفاقی بس مبارک است.
من خیلی کم نظر میگذارم ولی به عنوان یک تماشاگر این سیرک که در گوشه ای از سالن نشسته ام وفقط خوب بلدم تماشا کنم و گوش دهم امروز بعد از خواندن این مطلب دوست دارم به عنوان یک دهه شصتی(نسل سوم)که قبل از انقلاب رو ندیدم کمی از اندیشه های خودم و شاید اکثرهم نسلیهایم برایت بگویم: اول بگویم که من نه برانداز بودم نه اصلاح طلب دواتیشه نه اصولگرا ونه سلطنت طلب ونه اجنبی پرست بلکه فقط یک میهن پرست(سبز)هستم که در این روزهای خوب و امیدوار کننده به رایی که 4 سال پیش به میر حسین و امسال به شیخ حسن کلیدساز دادم افتخار میکنم، نسل ما تناقض تاریخی رو در 24 خرداد حل کرد که مطمئنم تاریخ این مملکت از ان به نیکی خواهد نوشت ،تناقضی که از وجود این نسل پر جمعیت در وسط جنگ بوجود امد پر جمعیت ترین نسل بدون هیچ برنامه ریزی برای اینده شان،تدریس در مدارسی که اسلامی بوداما در جوانی بدحجاب شد وموسیقیش زیر زمینی شد و کارهایش وزندگی کردنش ناهنجار بود و ازافتخاراتشش ستاره دار شدن بود وتظاهرات سکوت 25 خرداد88 ، کودکیش در فضایی با ارزوها وانتظارات کوچک بزرگ شد اما در جوانی خواست کاری که 100 سال پیش در مشروطیت ناتمام ماند رو تموم بکنه، نسلی که قرار بود با شستشوی مغزی چه از طرف اپوزیسیون خارج نشین و چه از طرف حکومت بزرگ شودوفکر کند اما فکرش تبدیل به خطرناکترین تفکر برای هر نوع دیکتاتوری شد، دریک کلام نسلی که در جنگ وافراط بدنیا امده بود به صلح اندیشید وبه اعتدال رای داد ،بعد از 24 خرداد یابهتر بگم شبهای تاریخی قبل از 22 خرداد 88 ، 2 گروه به اصطلاح روشن فکرهااز یک طرف و طالبانیسم از طرف دیگر مارو مسخره کردن و القاب زیادی به مااز جمله گوسفندوخس وخاشاک دادن،در جواب اینها هیچ چیز نمیتونم بگم شاید تاریخ ایندگانمون بهتر از من این نسل رو تعریف کنه شاید هنوز این تناقضها وغیر قابل پیش بینی بودنمون وعشق به صلح وزندگی رو در ما درک نکردن .......
ارادتمند شما (پایا)
دلقک جان خدا شما را نگهدارد ممنون از این که جوابی به من کمترین دادی اما...
من ترک هستم یکی بگه معنی این جمله چی است"چون انگیزه تان از این سؤال را نمی توانم دقیق کنم لذا هر پاسخی هم محتمل راضی تان نخواهد کرد. "
امای دوم امدیم نسازیم من تو حداقل به فکر شاد کردن مردم هستیم یعنی تو ندیدی که دلار در ۱۰روز اخیر بیش از ۲۵۰تومان ارزان شده یعنی فکر میکنی وقتی روحانی بعد از ۸سال واندی با ریس جمهور فرانسه دیدار میکند بهش میگه دهنت بوی شیر میده یا صبر کن عرقت خشک بشه یا در تالار سازمان ملل متحد دنبال هاله نور آقام میگرده یا مردم حداقل از ازادی چندتا زندانی بیچاره سیاسی خوشحال نشدن شما در همین جمهوری اسلامی که گفتی خدا هم نمیدونه چی به چی است اینها را نادیده میگیری .
تابلوی زیبای شام آخر را اذین مجلست کردی بس زیبا وشاعرانه ...خدانگهدار
تبریزی عزیز.
من هم به حرمت ترک بودن شما بود که آن پاسخ را دادم. شما الان هم بالاخره مشخص نکردید که انگیزه ات از سؤال چه بوده و است. و من باید چه پاسخی بدهم. آیا منظورت این است که من رسماً غلط کردم نامه و توبه نامه بنویسم و شما را بخاطر بینش عمیقی که داشتید و درّ وجود روحانی را کشف کرده بودید و با پیش بینی این موفقیت های عظیم - هنوز کدام موفقیت ها - او را چون گوهری در صدف تشخیص داده بودید تکریم بکنم. خب داداش من عرض کردم که نمی دانم منظورت از اینکه "تو قالیباف را تبلیغ می کردی و حالا چه می گویی" چیست و کدام پاسخ حال شما را خوش تر می کند. حتی من گله کردم که سه چرخه تازه این سؤال را کرده و جوابش را دادم و شما که جزو خوانندگان ثابت و کامنت گذاری چطور آن سوال و جواب را ندیده ای و مجدداً سؤال مشابه پرسیده ای. اما اصلاً نگران نباشید بگذارید حسن روحانی کارش بسامان بشود انشاءالله در آشتی با دنیا؛ من همۀ افتخارش را در شما رأی دهندگان با بصیرت خواهم دید و برای خودم کلاهی نخواهم بافت. می بینی که آن جوان نازنین دهۀ شستی مان هم گفته که این بینش و بصیرت او و همنسلانش بوده که روحانی را بصدارت رسانده و ایران را نجات داده اند. البته با فوتبال و اصطلاحاتش آشنایی که آشناترینش "پیروزی هزار پدر و صاحب پیدا می کند" وای بحال شکست که فقط گردن مربی است. اما من می گویم که بگذارید پیروزی حاصل بشود تا همۀ افتخاش را نصیب ببرید. و ما تا حالا فقط مقدمات شروع بازی را فراهم دیده ایم و مسابقه نود تا 120 دقیقه است. یا...هو
دلقک جان ارادتمندم ما را که میشناسی اصلا در یافتن گوهری بنام اخوند نیستم فقط در خصوص دو نفر یکی سیاس در حد تیم ملی که به امامی که وقت ورود احساس اش هیچ بود را امام نام نهاد وخود را هم روحانی و دیگری کسی که تکنوکرات است سردار وتاحدی در زمان نیروی انتظامی دیکتاتور بود وهمواره باهوش پس باعرض پوزش سوال ام را پس میگیرم من را ببخش اگرازرده خواطرات کردم
سلام دلقک دانا و تبریزی عزیز
از بس نامم در پشت این قضیه گیر دادن به پروژه قالیبافِ دلقک آمد، ناگزیر میخواهم نیت حرفم را مشخص کنم، اگر بشود، چون خودم میدانم که سوالم جالب نبود و باعث ناراحتی خواهد شد و شد. آخر خودت اگر آدم فهمیده ای باشی(خودم رو میگم، با شما و تبریزی نیستم) میفهمی فرق یک سوال که برای به دست آوردن پاسخ روشن است چیست با یک سوال بی سر و ته که فقط به درد تخریب دیگران میخورد(در حد کری خوندن فوتبالی ها)، که من منظورم این نبود. اما به خاطر سطح نازل سوالم شرمنده ام :-(
من پس برای دومین بار در این سیرک از دلقک معذرت میخوام بابت درخواست یک قیاس مع الفارق و انتزاعی بین نتایج کار فعلی روحانی با نتایج کار فرضی قالیباف، و ایشان به خاطر صرفا اگر خودم را تحویل بگیرم احترام به من جواب این سوال و قیاس بی سر و ته را دادند.
و دلقک جان بنده ارتباط مفهومی برقرار کردم با دلیل حمایت های شما از قالیباف در آن زمان، اما صرفا به دلیل خیلی ذوق زدگی از آزادی زندانیان، حرفهای اوباما و روحانی، روز بعدش خامنه ای نمیدانم شیطنتم گرفت یا دلم سوخت که اگر الان قالیباف بود آیا اوضاع اینگونه بود یا خیر!؟ که آن سوال را با شما مطرح کردم، وگرنه میدانم که قالیباف شما قرار بود از طریق راه آهن از زمین ما را از تهران به حومه پاریس ببرد مطمئن و روحانی با یک هواپیمای توپولف که خوشبختانه توپولف خوب داره کار میکنه این سری.
به تبریزی عزیز هم میخوام بگم شما مثل پدری هستید که بچه اش به دنیا آمده و رعنا شده به نظر در همین سه ماهگی و از دلقکی که قالیبافش سِقط شده است می پرسیم آیا بچه تو هم اینگونه با دست و پاهای بلورین می بود؟ طبیعی هست که کفر هر آدمی از این مسئله در بیاد. ببخشید که من خیلی از این دست مثال های دم دستی و خنده دار میزنم :-) البته میدانم که شاید من و شما شاید دنبال این بودیم که دلقک یک سیمولیشن بین عملکرد احتمالی قالیباف انجام بدهد و آن را با امروز نه بسیار معلوم روحانی مقایسه کند و ما هم یک کم بیشتر از ایشون شاید یاد بگیریم، اما باور کنید در این اوضاع خر تو خر ایران و جهان و سوریه و بحث های مجمع عمومی سازمان ملل در هفته پیش رو، حجم کاری و وقتی که در این سوال از دلقک درخواست کردیم و ارتباطش با موضوعات روز باز هم در حدی بود که حق داره که کفرش در بیاد! :-)
دلقک عزیز به خاطر این شیطنت من را ببخش
که بسیار دوستت دارم استاد گرامی
قول میدهم که سنجیده تر بپرسم من بعد.
آهای , اوهو, هی هی , دارم عقب میمانم ازتحولات این روزها! صبر کنید من برسم. نه نه صبر نکنید که هر لحظ این روزها گرانبها تر از از هر در و گوهری است و فقط به همه تان سلام میکنم و خسته نباشید میگویم و رای همه تان شادی های بیشتر و بیشتر آرزو میکنم بخصوص برای آن جوان دهه شستی پایای عزیز.امیدوارم جبران همه سختی ها و محرومیت هایی که شما ها کشیدید به زودی در راه باشد.
جناب تیمسار
مطلب شما بسیار جالب بود به شرط تحقق ولی گاها فراموش می کنید که در مورد چه کسی می نویسید . آخوندها و ملایان ، کسانی که در طول تاریخ به سیاس بودن و دورویی شهره اند . مگر نه آنکه قرار بر برق مجانی و گاز مجانی و پول نفت و ... بود ،مگر نه آنکه حجاب اختیاری بود مگر نه آنکه راه قدس از کربلا می گذشت ؛ مگر نه آنکه شوروی ( بخوان روسیه ) شیطان بود و هزاز مگر و اگر زیر پا گذاشته دیگر. روزی آخوندی می گفت ما زیر بار حرف زور نمی رویم مگر پر زور باشد . الان امریکا به شدت آقایان را تحت فشار گداشته و گندش در آمده که 35 سال خود کفایی حرف مفت بوده است و دیگر حتی توان تولید کفش خودمان را هم نداریم بقیه پیش کش . خر آقایان از این پل هم رد شود باز آش همان آش و کاسه همان کاسه . این صحبت های آقایان همان بحث معروف تقیه و خدعه است . البته از رابطه با آمریکا هم آبی برای مردم ایران گرم نخواهد شد . موفق باشید
بارها گفته ام که من - بهردلیل - از هیچ واکنشی از سوی شما نسبت به شخص خودم ناراحت نمی شوم. خودم معتقدم که علت اصلی اش این است که من خودم را به این دلیل "من" می دانم که "نیم منم". اما - واین اما مهم است - از اینکه شما اولاً به پیام ها و اطلاعات و واکاوی های آگاهی بخشی که می کنم و می دهم کمترین عنایت و قدردانی نداشته باشید آزرده می شوم. من در همین پستی که شما گمان کرده اید که مثل همیشه بهتر از نویسنده هم بموضوع اشراف داشته اید و چیز جدیدی نگفته - و اگر هم گفته باشد او فقط یک دلقک است و بی نام و وبلاگ نویس و نه دکتر و تحلیلگر و برای دلار و پوند و تومان نویس. پس اهمیتی ندارد - حرف بسیار بسیار بسیار مهمی را برای شما فاش کرده ام که امیدتان را پایدار تر کنم. جملۀ آخر بعد از تحریر نوشته ام این است:
"و مهمترین نکته این است که ایران تازه بعد از سی و پنجسال از انقلاب گذشته توانسته به این موازنۀ قوای مثبت برسد. که در آن فکر و ذکر ما براندازی و فکر و ذکر حاکمیت ترس از سقوط نباشد."
اما شما بجای توجه به این جملۀ طلایی و بحث در بارۀ آن رفته اید سراغ اینکه "خودتان را سرگرم "اینجا یک سیرک است جدی نگیرید" بکنید. در حالیکه حرف من برای امید واقعی در شرایط جدید این بوده است که:
در تمام سی و پنجسال گذشته بخش مدرن جامعه (ما) گفته یا ناگفته و عمل کرده یا نکرده و با چه ادبیاتی سخن گفته و ناگفته بدنبال این بوده ایم که آخوندها را نابود و حکومت را از دست آن ها در بیاوریم. بدیهی بود و است که بر مبنای ضرب المثل "وسط دعوا حلوا خیر نمی کنند" بخش سنتی - مشخصاً آخوندها هم - متقابلاً گفته یا ناگفته و عمل کرده و ناکرده و با هر ابزار و ادبیاتی هم قصد نابود کردن ما را داشته بودند و داشتند. اینک تنها مقطعی از جمهوری اسلامی است که ما با صداقت از حذف و نابودی روحانیان و حکومت شان دست برداشته ایم و متقابلاً آن ها هم از کمر به نابودی ما صرفنظر کرده اند و می خواهیم با همدیگر کار کنیم و ما وطن مان را و آنان دین شان را نجات بدهیم. و این مهمترین نکته و بیشترین امید پایدار را آدرس می دهد. یا...هو
تیمسار عزیز،
چندین سالی میشه که خواننده بلاگ شما هستم و نوشته های شما چه در بلاگ و چه در بخش نظرات را می خونم. گمان کنم که یک یا دو بار هم نظری نوشته باشم. ولی بیشتر خواندن و آموختن از گفته های شما و دیگران (چه درست و چه غلط) را دوست دارم. شاید که من و یا دیگر خوانندگان با همه تحلیل های شما موافق نباشیم، ولی مطمئن باشید که قدردان آگاهی بخشی های شما و کوششی که در این راه میکنید،هستیم. که اگر چنین نبود، به سیرک شما برای آموختن و شاد شدن برنمی گشتیم.
دوست دار شما،
از زمین
دلقک جان راست میگویی واقعاًها،
ولی امیدوارم تمام کسانی که در پیروزیها شریک سرمربی تیم میشوند به یاد داشته باشند که کی زودتر و اول گفت و هادی بود.
در ضمن میدانم که دغدغه شما تا حدود زیادی شخصی نیست مگر جایی که مدعیِ کم لطف میشوند و می شویم، و حرف و ناراحتی من از سوالم نیز همین بود که فضای اینجا مانند گفت و گوی های سرخیابانی در هم و آشفته و مهم تر بی "سر" و "ته"(در حد سواد ما-خودم- خوانندگان بیسواد حوزه های اجتماعی) نباشد و حتی اگر یک فرد تحصیلکرده در زمینه های اجتماعی و سیاسی نوشته های اینجا را خواند با خود بگوید به این دلیل و فلان دلیل مشخص مخالفم با این یا موافقم، نه اینکه با خود بگوید " چی دارن اینها به هم میبافن از هر دری؟". قداست محیط سیرک شما برای من که فکر میکنید این طور نیست دلیل عذر خواهی ام بود.
ولی چه خوب گفت این دوست آخر "از زمین"، بنده خودم بیشتر برای یاد گرفتن و "شاد شدن" به اینجا می آمدم، چون شما تنها کسی بودید که امیدهای کم سوی من به این چنین روزهایی-که درهر صورت احمدی نژادیسم در کشور حاکم نیست- در کوران وقایع تلخ چند سال پیش را به عنوان یک شخص که از لحن نوشتنش معلوم است که وزنی برای خود دارد-یاد روزهای اول بخیر که خواندنت برایم سخت بود، نمیدانم نوشتنت را عوض کرده ای اکنون و به ساده نویسی روی آوردی یا من عادت کرده ام؟- فریاد میزد و قاطعانه میگفت که این گرد سم خران اینها نیز بگذرد، با دلیل و منطق. و چقدر شاد میشدم از خواندن و امید گرفتن از شما.
و اعتراف میکنم در نهایت که خوشحالم که لااقل مجبور شدید روی مساله کلیدی یکبار دیگر تأکید کنید و ما شاید بعدها که دیدیم حکومت حتی به حضور دیگر دادگاه های انقلاب هم نیازی ندید و حس کردیم که مملکت به یک توازنی و پایداری سازنده ای رسیده و به اصطلاح شما از حالت انقلابی به یک حکوت رسیده یاد این نکته بیافتیم که اِاِ دلقک روزی از یک توازن مثبتی صحبت کرده بود.
و دلقک جان، ما - خودم - شاگردیم و بی سواد باور کن، و اتفاقا این نکته شما را خوب درک نکردم، تعارف نداریم که، در باغش نبودم و نفهمیدم، لذا یک درکی از تکراری بودن نوشته ات کردم و شخصا در هیبتی که تنه به تنه شما میزند بالای منبر رفتم و روضه های قدیمی خودم را باز خواندم برای بچه ها :-) وای این صحنه را در یک مکتب خانه و خودم را با لباس مرشدی با اون کلاههای سفید که الان استاد از کلاس بیرون رفته و من رفتم بالای منبر تصور میکنم خیلی خنده دار میشود، به خدا از این سطح جهالت و اینکه خودم خودم را دست می اندازم خنده ام گرفته :-) و چقدر سیرک شما خوب و راحت است و دوست داشتنی به خدا. آخر من بچه هم که بودم دوست داشتم برم پشت میز "ریاست" معلم بنشینم :-)
ولی من کمتر در زندگی از این دست اعتراف ها میکنم، اینکه اکنون خیلی صادقانه در محضر شما ککم هم نمیگزد از این اعتراف ها به عنوان یک فردی که خیلی مغرور در بین دوستان شناخته میشوم - چون در هر صورت بنده اینجا هویتی به نام سه چرخه دارم که دیگه دارم بهش تعصب پیدا میکنم :-) -، این است که باور بفرمایید استاد، من یادم است همیشه که از چند سال پیش، کی اولین نفری بود که "گفت"، کی بود که امیدِ واقعی با دلیل داشت، کی خیلی از مسائل رو طور دیگر میدید، کی جلوتر خیلی از مسائل رو غیب گویی نمیکرد بلکه در قالبی که منطقی و آموزنده بود پیش بینی میکرد و خیلی "کی" های دیگر که بقیه بعد از مدت ها دنبالش راه افتادند و افتادیم شاید.
و این مسائل جزیی مانند قالیباف به نظرم حتی اگر شما صد در صد هم اشتباه کرده بوده باشید هیچ تأثیری در نظر من به این سیرک ندارد و هم چنان به قول شما پشت سرتان نماز میخوانم، و بهتر است بدانیم که تمام دوستانی که هر دری مانند عدم توجه به پیمانکار برج میلاد و اختلاس انتخاباتی و رشوه در مورد قالیباف و خرید خانه های مردم و . . . به شما گیر میدادند جزو کسانی هستند که اگر امروز به محاکمه قالیباف راضی میشدند، اگر در آن زمان بودند از تیرباران کمتر برای کسی که به قول دوستمان یکی از شانس های تاریخی ما بود یعنی رضاخان رضایت نمی دادند. و اصلا در نظر نمی گرفتند که دنیا خیلی جای بی رحمی است و شما فقط باید نگاه کنید که چه کسی به صورت کلان منافع ملی ات را حفظ میکند و از نگا ههای جزیی دست برداری وگرنه یک اشتباه هستی ات را مانند مردم سوریه به باد میدهد، بالاخره ما در همیچین کانتکستی قرار دارد کشورمان.
در هر صورت
بنده امیدوارم که دیگر کامنت های پای نوشته های شما مثل این کامنت ها نشود. و به نیمی از پرباری متن اصلی برسد.
بس روده درازی کردم در این بیکاری صبح یکشنبه
شاد و پیروز و موفق باشید . . .
مخصوصا شما استاد عزیز
به امید یک هفته رویایی . . .
دلقک گرامی سلام،
منهم داشتم این پست جالبتان با کامنتهای هم عرض و ارزشمند خواننده گان تان ، از دست میدادم
راستش کمی کسل کننده شده بودید ، به دلیل ان حمایتهای صرفا همقطارگرایانه تان از قالیباف که همه میدانیم، البته نباید غافل شد که با همین وبلاگ ارزشمند هم کمک بزرگی به درس دموکراسی که ما ایرانیا ن و البته متاسفانه باید هنوز یاد بگیریم میفرمایید از طرف همه ی ایرانیان هم نظر با این حقیر از شما تشکر میکنم
این پست هم در واقع از جمله خیلی زیبا به این فراخوان نیز شبیه است
که ای بچه های ایران بیایید برای نجات ایران دموکراسی یاد بگیریم
منم یکیش
عذرخواهی میکنم از همین مزاحمت هر از چندی
خیر پیش
بورزو
ارسال یک نظر