Count Lepic and His Daughters |
1- خنده دارترین تحلیل و تفسیر از وقایع اخیر مصر را مفسران و روشفکرانی بدست داده اند که این تحولات را تحت پارادایم دموکراتیک صورت بندی کرده و آن را پیروزی دموکراسی بر تئو کراسی معرفی کرده اند. در حالیکه وقایع مصر و طبق ارزش های شناخته شدۀ دموکراسی های مستقر در غرب یک عمل صد در صد غیر دموکراتیک بوده است. زیرا بقول ظریفی دموکراسی را در صندوق های رأی بنمایش می گذارند و نه با شورش در کف خیابان. اینکه شما رییس جمهوری را که یک سال پیش و در جریان رأی گیری آزاد انتخاب شده است بزور اسلحه از قدرت برکنار کنید کمترین توجیه دموکراتیک ندارد و ضد آن است.
2- پس بنابراین می توان نتیجه گرفت که حرکت اخیر در مصر یک واپس گرایی و ضد ارزش های دموکراتیک است یا نه؟ من که مدافع سرسخت برکناری مرسی بودم و هستم پاسخم به پرسش فوق منفی است. بنظرم اما مغلطه زمانی نطفه بسته است که ما اولاً دموکراسی را بد معنا کرده ایم و ثانیاً دموکراسی بعنوان یک روش اجرایی پسا لیبرالیسم و برای انسان لیبرال را به پیشا لیبرالیسم از سویی و بهر نوع انسان غیر لیبرالی از جانب دیگر را هم فروکاسته ایم. بعبارت دقیقتر دموکراسی روشی برای حکومت کردن انسان های لیبرال است و هر انسانی که بطور پیشینی لیبرال نشده باشد حق استفاده از روش دموکراسی برای در دست گرفتن قدرت سیاسی و حکومت را ندارد.
3- انسان لیبرال اما چه تعریف همه شمولی دارد؟ ساده ترین معنای مفهومی برای لیبرال را واژۀ دو حرفی "من" می دانم. به این معنا که انسان لیبرال کسی است که همواره از ضمیر من استفاده می کند در بیان و معرفی و خواسته های خودش و واژۀ "ما" در ادبیات لیبرالیسم یک واژۀ مرده و دور انداخته شده است. اگر این تعریف را بخواهیم در قالب دموکراسی و حکومت صورت بندی بدهیم تعریف حکومت دموکراتیک می شود "حکومت "من های" بیشتر به "من های" کمتر و نه آنطور که غلط مصطلح است در "حکومت مردم بر مردم". زیرا مردم یک هویت جمعی و ضد لیبرالیسم است در حالیکه "من ها" فقط تکثر را نشان می دهد و هویت جمع گرایی را القاء و متبادر نمی کند.
4- پرسش بعدی می تواند این باشد که آیا "لیبرال = من" هر نوع چسبندگی و وابستگی صفات مختلف به این "من" را منتفی و قدغن می داند؟ بعبارت دیگر حالا دیگر نباید از "من مسلمان"، "من مسیحی"، "من آریایی"، "من ژرمن"، "من سفید"، "من سیاه" و امثالهم حرفی زد و برای معرفی "من" خود استفاده کرد؟ پاسخ این است که بهیچوجه این ممنوعیت وجود ندارد. و می توان در عین لیبرال بودن خداباور یا خداناباور، دیندار یا بی دین، سیاه یا سفید"، "سامی یا آریایی" و ... بود. تنها ممنوعیت ارجاع به هویت نژادی یا مذهبی یا ... هنگامی است که "من لیبرال" بخواهد وارد مناسبات اجتماعی و تصمیم گیری برای "من لیبرال"های دیگر بشود. بعبارت دیگر صفت های هویت بخشی های تمایزی "من لیبرال" حق ندارند به "ما" تبدیل شده و "من"های دیگر را از "من" بودن خود محروم کنند.
5- بعبارت دیگر انسان تحت تعریف فلسفۀ لیبرالیسم نباید و نمی تواند تحت عنوان اکثریت؛ هویت تمایز بخش خارج از "من" لیبرالش را بهیچ انسان (من) دیگری تحمیل و دیکته کند. این اکثریت اگر حتی تناسب 99 به 1 را هم داشته باشند آن 99 نفر مذهبی یا نژادی یا قومی یا - حتی - لیبرال اومانیست مجاز نیستند از آن یکنفر بخواهند و بدتر او را مجبور کنند که "من" های متصف به دین و نژاد و رنگ و ... - در یک متن کلی و نهایی سبک زندگی - آنان را بپذیرد و "من" (سبک زندگی) خودش را که متصف به صفات دیگری است یا نیست نفی و ترک کند. و تازه بعد از تحقق این مرحله است که انسان های "من"ِ متصف به هویت های گوناگون حق و تمایل دارند که با حفظ تمایزهای هویتی خود دور هم بنشینند و با روشی بنام دموکراسی نسبت به تدبیر و مدیریت جامعۀ خود (نفع مشترک) تصمیم بگیرند.
6- بنابراین جوامعی که فردیت انسان را برسمیت نشناخته باشند و حداقل کثر اکثریتی از مردمانش لیبرال نباشند حق و توانایی استفاده از ابزار دموکراسی برای ادارۀ جوامع خود را نه دارند و نه اگر چنین کنند موفق می شوند. بعبارت دیگر دموکراسی متوقف است به پیش شرط لیبرالیسم؛ و نمی شود کشورهای با فرهنگ غالب جامعه محور را با روش دموکراتیک اداره و مدیریت کرد. البته اینک غول از چراغ جادو بیرون آمده و خیلی سخت است که "دموکراسی = داروی همۀ دردها!" را از خواست و فرهنگ بهبود خواهی ابناء بشر با هر سطحی از توسعه یافتگی را حذف نمود. اما بنظرم راه حل این است که باید هر نوع قانون اساسی در کشورهای توسعه نیافته را به شرط پیشینی "قبول فردیت انسان" چنان محکم گره زد که هیچ حاکمی هم نتواند به آن دست درازی کند. - بحث در این زمینه و چه باید کرد باز است و من قصدی و جایی برای تطویلش ندارم -.
7- برکناری مرسی اگر چه دموکراتیک نبود اما مستند به تلاشی که می کرد برای نفی من های دیگر مصری کاملاً موجه بود و اگر در همین ابتدای شروع به دست اندازیش به حوزۀ "سبک زندگی" بخش مدرن جامعۀ مصر پاسخ مناسب نمی گرفت معلوم نبود که در پایان چهارسال ریاست جمهوریش بتوان او را از جامعۀ تغییر ذائقه داده شده اش توسط حکومت خودش به پائین کشید. همانطور که ما ایرانی ها نیز نتوانسته ایم فردیت خودمان را ثبت و از حاکمان جمع گرا پس بگیریم. یا...هو
بعد از تحریر: بدیهی است که سقوط دولت مرسی در مصر پایه های مهمی از اسلام سیاسی را متزلزل کرده و بضرر همۀ دولت ها و حکومت های گرفتار کم و بیش اسلام سیاسی هستند. از ایران که تلاش می کند یک تئوکراسی توتالیتر بوجود بیاورد تا ترکیه که اردوغان هم با اعتراضات کم دامنه تر اما شبیه مصر دست بگریبان است.
۷ نظر:
خودت معنای حرف خودت را فهمیدی پسرم؟
اگر گروههای غیر لیبرال حق استفاده از ابزارهای دموکراتیک را ندارند، پس چگونه باید قدرت را در دست بگیرند اگر اکثریت جامعه با آنان همراه باشد؟ آیا شما راه شورش و خونریزی را به اینان توصیه میکنید؟ آیا اینها هم میتوانند بگویند کسانی که ما را قبول ندارند را "به روش غیردموکراتیک خودمان" از دم تیغ می گذرانیم؟
تیتر کمی کم لطفی کرده است. ارتش راهی جز این نداشت. چون موافقان و مخالفان هر دو درای پایگاه اجتماعی هستند و ادامه این روند به درگیری های بیشتر و هرج و مرج می رسید.
حسام عزیز سلام.
بهتر بود آن پسرم در باب تصغیر را نمی نوشتی. این را البته نه از جهت نگرانی برای خودم می گویم که من قواره ام را چنان بزرگ انتخاب کرده ام که کوچکتر از آن ممکن نیست. بیشتر نگران خودت شدم که معمولاً بزرگان پرسال یکی از بالیدن هایشان به جوانان برومند و رشیدی است که با خون دل بزرگ کرده اند و اینک با نگاه به قد و قواره شان مباهات می کنند و من همواره چنین لطفی به تو داشتم.
اما پاسخ سؤالت که خیلی ساده است زیرا بشر از بدو خلقت حکومت هم داشته و از بدویت تا شهر نشینی هماره با رییس خانواده و ایل و قبیله و قوم و پیامبر و خلیفه و سلطان و ولایت فقیه حکومت شده و نیازی هم به دموکراسی نداشته است. لذا جوامعی که به سن بلوغ لیبرالیسم نرسیده اند از بدویت رهایی کامل نداشته اند و می توانند به اخرین مدل های هنوز موجود حکومت های مزبور در روی زمین در قالب امیر و سلطان و خلیفه و ولی فقیه بسنده کنند. یا...هو
وقايع اخير مصر جدا از سياستهاي برنامه ريزي شده براي كشورهاي خاورميانه و اجراي سياست خاورميانه بزرگ بيش نيست.
در اين سياست بايد تكليف اسلام سياسي روشن گردد و اسلامگرايي بايد محدود به چارچوب خانه و مسجد و به عبارتي بدل به مسئله اي كاملا شخصي گردد.
اقتصاد مصر عمدتا بر توريسم بنا نهاده شده و سياستهاي اخوان المسلمين سبب گرديد كه در خلال سال گذشته درآمد مصر بيش از شصت درصد كاهش يابد.
دولت تركيه و قطر بسيار سعي كردند كه بتوانند با كمكهاي اقتصادي مرسي و اخوان المسلمين را سرپا نگاهدارند وليكن هردو بازنده بزرگ اين بازي شدند.
بركناري به نوعي داوطلبانه شيخ حمد و آوردن فرزندش به جاي وي كه در اولين سخنراني خود اعلام نمود "ما مسلمانيم ولي اخوان المسلمين نيستيم" زير پاي مرسي را بيش از پيش سست نمود و جنبش ميدان تقسيم تركيه كه به عنوان هشداري به اردوگان بود سبب منزوي شدن تركيه در اتفاقات اخير گرديد و كمكهاي عربستان و كويت و امارات به مخالفين سبب اوج گيري مطالبات و در نهايت بركناري مرسي گرديد.
نقش جوانان مصري و روشنفكران مصر و روزنامه ها در اين ميان نبايد فراموش شود وليكن اگر ارتش مصر دخالت نميكرد معلوم نبود كه به اين زودي پايان كار مرسي فرارسد.
ارتش مصر چراغ سبز خود را از آمريكا گرفت وليكن نه از جانب اوباما و دموكراتها بلكه از جانب مك كين و جمهوريخواهان و در اين بازي بزرگترين بازنده قطر و تركيه و سپس دموكراتهاي آمريكا بودند و اعلاميه مجلس نمايندگان آمريكا كه از طرف جمهوريخواهان كنترل ميشود مويد اين مطلب مي باشد.
بر اساس اعلان وزارت بازرگاني تركيه. حجم مبادلات تجاري تركيه و مصر و به عبارت صحيحتر حجم صادرات تركيه به مصر ظرف ششماه گذشته نسبت به مدت مشابه سال قبل بيش از دو برابر شده بود و عملا كارخانه هاي مصر در برابر محصولات تركيه قافيه را باخته بودند.
در خلال سال گذشته ميزان كمك قطر به مصر بيش از هفت مليارد دلار بوده است.
وليكن در نهايت روياي عثماني جديد اردوگان و نقش شيخ حمد در شوراي اميرنشينان رنگ باخته است.
ارتش مصر در اين موقعيت به فرياد ملت خود رسيد و نقش خود را به خوبي ايفا نمود و مردم مصر را رهين منت خود نمود وليكن اين بازي برنده و بازنده نيز داشت.
بزرگترين بازنده ها تركيه . قطر . حماس و دموكراتهاي آمريكا بودند و بزرگترين برنده ها اول از همه ارتش و ملت مصر و سپس عربستان. كويت . امارات . اسرائيل . محمود عباس و جمهوريخواهان آمريكا.
وليكن اين تازه ابتداي سحر است بايد منتظر سيل وقايع در تونس. سوريه و لبنان نيز بود.
حال مبارك در زندان ميزبان دشمنان قسم خورده خود يعني رهبران اخوان المسلمين است و در نهايت جنبش اخوان المسلمين نيز در مصر تبديل به حزبي ميگردد كه امتحان خود را با خفت پشت سر گذارده است.
بهترین تحلیل بود که در این مورد خواندم و باز هم مثل همیشه از دلقک عزیز. مساله اینجاست که تعریفی که از دموکراسی در جوامع پیشا مدرن وجود دارد کاملا با روح دموکراسی مخالف است چون شاخص مهمتر از رای اکثریت برای سنجش دمکراتیک بودن، رعایت حقوق اقلیت است اما تعریف جوامع به قول شما لیبرال نشده هنوز بر مدار هر حق با کسی است که زورش بیشتر (در اینجا تعداد طرفدارانش بیشتر) میچرخد و فردیت انسانها هنوز تعریف شده نیست.
تیمسار عزیز
مدت ها بود تحلیلی چنین شایسته و کامل از شما نخوانده بودم . لذت بسیار بردم و گره های بسیاری از پارادوکس های ذهنی من باز شد . الان به خوبی می فهمم چرا ما ایرانی ها در 100 سال اخیر هیچ گاه به دموکراسی واقعی نرسیدیم . ممنون
دلقك عزيز، صد در صد موافقم، بسيار جالب است كه ديشب در جمعى بودم كه صحبت از دمكراسى بود و مثال ٩٩ به ١ شما بدون خواندن متن شما بحثى بود كه من مطرح كردم و به اعتقاد من هم اصولا به هيچ عنوان هيچ حزب و يا گروه مذهبى توانايى و ابزار ايجاد دمكراسى كه من به آن معتقدم و شما هم به خوبى با تعريف ليبرال من تعريف كرديد را ندارند. دليل آن هم بسيار ساده است ، اينها مىخواهند با تعريف نيم بند خودشان از دمكراسى و احكام الهى اعتقاديشان اكثريت پيروان خودشان را بر اقليت نه چندان كوچك جامعه شان تحميل كنند.
بسيار براى مردم مصر خوشحالم كه چنين به اين واقعيت واقف شدند و حكومت مرسى را از همان اول به چالش كشيدند و چه خوش شانس كه دستگاهى همچون ارتش در اختيارشان است كه وابستگى آن به حاكمين در حد اقل است و هنوز مرسى و اخوان مسلمين فرصتى براى مضمحل كردن آن پيدا نكرده بودند. البته نبايد از حق گذشت كه اين آگاهى مدنى ملت مصر به قيمت قربانى شدن ملت ايران با اشتباه بزرگشان در همراهى با مسلمانهاى ليبرال تر در ابتدا و فرو رفتن در ورطه ديكتاتورى دينى بدست آمده است .
بنا بر اين اين پيروزى عقل بر متحجرين هرچند كه با حضور ارتش محقق شد بر مردم آزاديخواه و حتى متحجرين دينيشان مبارك باشد ،
ارادتمند، افشين قديم.
ارسال یک نظر