۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه

چرا آیت الله خمینی خامنه ای را جانشین خود توصیه کرد. به بهانۀ نگاهی به فتواهای سفیه اخیر او!



1- در چند پست قبلی هم مستند گفتم که پروژۀ جدید آیت الله خامنه ای برای متوقف کردن هاشمی و روحانی تمسک به سیره و رفتار و گفتار آیت الله خمینی خواهد بود در بخش هایی از وصیت نامه اش اولاً و امریکا ستیزی اش ثانیاً. لذا می خواهم یک بازخوانی تلگرافی و فشرده بکنم از بخش های کوچکی از تاریخ جمهوری اسلامی و مشخص کنم که چرا آیت الله خمینی زمین و زمان را بهم دوخت در آخرین روزهای زنده بودنش تا قبای رهبری را بتن آیت الله خامنه ای اندازه کند. و به خامنه ای یادآور بشوم که اگر قصد بازگشت به خمینی را دارد بهتر است ابتدا مشخص کند که چطور به علت تمایل خمینی برای رهبری او بعد از مرگ خودش کمترین اعتنایی نکرده است. بویژ اینکه انتشار عام برخی فتواهای بسیار بسیار متحجرتر از همۀ مراجع اخیر خامنه ای که امروز منتشر شده است این یادآوری تاریخی واجب است. زیرا حالا دارد معلوم می شود که خامنه ای نه تنها از نظر استبداد رأی یک دیکتاتور و دیوانۀ قدرت است بلکه از نظر فتوای مذهبی نیز یک سفیه تمام عیار است در بین تمام فقهای معاصر.

2- وقتی آیت الله خمینی بقدرت رسید و رفت قم و خیلی زود فهمید که الگوی ذهنی اش از حکومت اسلامی شکست خورده و مجبور شد برگردد جماران و خودش رأساً قدرت سیاسی را در دست بگیرد با تیزهوشی هشیارش تنها کار ممکن را انجام داد و یاران روحانی اش را در سه دستۀ متمایز دسته بندی کرد. دستۀ اول پیران و روحانیان فقیه راست که آنان را در ستادها بکار گرفت. دستۀ دوم روحانیان جوانتر و چپ که آنان را برای صف مناسب تشخیص داد و تک و توک روحانیان متعادلی که آنان را بعنوان بالانسر این دو طایفۀ چپ و راست در نظر گرفت. لذا کاملاً معلوم است که آیت الله خمینی مراکز مهم ستادی مثل شورای نگهبان یا مجلس خبرگان و از این قبیل را بروحانیان مجتهد و فقیه و سنتی اختصاص داد و پست های اجرایی و امور روزمره و سیاسی را به روحانیان چپ و جوان و تک عناصری مثل هاشمی رفسنجانی را هم بالاسر این دو طایفۀ متضاد از نظر فکری بکار گرفت.

3- اما هر چه خمینی جلوتر می رفت و با سنگینی غیرقابل تحمل منار حکومت مدرنی که دزدیده بود مواجه می شد و چالۀ اسلام سنتی هم برای پنهان کردنش پاسخگو نشان نمی داد و روحانیان سنتی حاضر به کوتاه آمدن از نص اسلام بیابان های حجاز و حکومت عرف بدوی اعراب 1400 سال پیش نمی شدند؛ هر روز بیشتر از روز پیش به خطای ساده اندیش خودش پی می برد و نا امید از کارآمد شدن حکومت دینی دنبال راه چاره می گشت. آیت الله خمینی وقتی با مقاومت شدید آخوندهای ارشد و مراجع متحجر روبرو شد تنها فکری که بنظرش رسید این بود که قانون اساسی را طوری تغییر بدهد که بعد از مرگ خودش یکی از همین آخوندهایی که به اسب می گفتند یابو ولی فقیه نشود. او ابتدا دستور داد قانون اساسی را عوض بکنند و ضمن حذف شرط مرجعیت از شرایط رهبری جمهوری اسلامی؛ ولایت فقیه قرار گرفته در رأس حکومت را نیز مطلق کرد.

4- خمینی به این دلیل شرط مرجعیت را حذف کرد که بعد از خودش یکی از مراجع بالای 80 سال خرفت و بدون کمترین شناختی از سیاست و مسایل روز و دنیای مدرن رهبر نشود تا قوز بالای قوز درست کند برای جمهوری اسلامی که خود خمینی هم نتوانسته بود با آن هیبت و جبروتش از دست این آخوندها خلاصی داشته باشد و بتواند راه حکومت را هموار کند برای سیاستمداران و دولت. و به این دلیل ولایت فقیه را مطلق کرد که می دانست اگر رهبری بدست روحانی جوان و سیاست فهمی قرار بگیرد همان پیر و پاتال ها و مراجع در مقابل فتواهای راهگشا و بروز رهبر غیر مرجع تمکین نخواهند کرد و اختلاف درست خواهد شد. لذا گفت فتوای رهبر غیر مرجع را مطلق بکنند که کسی نتواند سد راهش بشود در دادن فتواهای بروز و راه گشا برای کشورداری. و خودش چنان شاذ رفتار کرد در گفتن اینکه حاکم اسلامی حتی می تواند نماز را هم تعطیل کند بطور موقت اگر صلاح حکومت اقتضاء کند تا نشان بدهد که فتوای دینی رهبر در امور حکومتی چه قوت و بردی دارد برای حل مشکل.

5- آنچه که مسلم است آیت الله خمینی شناخت لازم از خامنه ای را داشت و چندین بار چه هنگامی که برخلاف میل خمینی نامزد و سپس رییس جمهور شد و چه در قدرت طلبی و اختلافاتش با مهندس موسوی و چه موضع گیری های مخالف با خمینی در مقاطع مختلف را تجربه کرده بود. اما او چاره ای نداشت که با رهبری خامنه ای بعد از خودش موافقت کند و حتی آن را توصیه کند و همانطور که گفتم قانون اساسی را هم با همین نیت بازنویسی کنند. زیرا در بین کسانی که در اطرافش مانده بودند بغیر از هاشمی و موسوی اردبیلی و خامنه ای کس دیگری نبود که خمینی امید به رهبری او داشته باشد. موسوی اردبیلی که از ابتدا هم خیلی تمایلی به ماندن در سیاست نشان نداد و زود فهمید که چنین حکومتی امکان عملی ندارد و لذا پای خودش را از معرکه بیرون کشید. بنابراین خمینی فقط از بین هاشمی و خامنه ای یکنفر را می توانست مدنظر قرار بدهد برای رهبری آینده. و او ناچار بود که خامنه ای را توصیه کند بدلایل زیر:

الف- قبلاً هم گفته ام که هاشمی یک آدم سیاسی - مذهبی است بر عکس خامنه ای که مذهبی - سیاسی است. لذا هاشمی از همانموقع هم مجتهد تمام شناخته نمی شد و شهرت و مقبولیت بایسته ای در علوم! دینی حوزه های علمیه نداشت.

ب- اکثریت اعضای مجلس خبرگان رهبری از روحانیان سنتی و متحجر بودند که حتی با فتاوی فقهی خود خمینی هم مخالف بودند و امکان نداشت به روحانی سیاسی و عرفی مثل رفسنجانی کمترین تمایلی داشته باشند برای رهبری.

پ- رفتن خامنه ای به حوزۀ رهبری این خوبی را داشت که او اولاً از حوزۀ جزییات اجرایی کشور دور می شد و هاشمی می توانست بخش دولت و قدرت اجرایی را با دیدگاه های عرفی تر خودش هدایت و از بن بست ها برهاند. ثانیاً وجود خامنه ای در پست رهبر باعث می شد که او بدلیل نزدیک بودن به فقهای سنتی غالب در حوزه های مذهبی نارضایتی های آنان از عدم سلفی گری در سیاست و ادرۀ کشور را مهار کرده و به هاشمی این فرصت را بدهد که با معقولات و نه با منقولات چاره ساز معضلات جامعه باشد.

ت- ضمن اینکه آیت الله خمینی هم مثل همۀ دیگر روحانیان و متجددان خامنه ای را اهل ادبیات و تاریخ و برخی مقولات فرهنگی دنیای مدرن می شناخت و در حالیکه بغیر از او و بهتر از او انتخابی نداشت امیدوار بود که با پایان جنگ و دورۀ انقلاب و بی ثباتی اصولاً نیازی به دخالت رهبر در امور اجرایی نباشد و خامنه ای نه قاتل کشور که قاتق نان مردم شود با فتواهای جوان و بروز و اسلام پویا. چون خمینی خودش هم فقط از روی ناچاری در شروع انقلاب و بعد هم شروع جنگ فقط بقدر مفید و خیلی محدود و با درخواست های مجریان در امور ادارۀ کشور دخالت می کرد و همواره مترصد بود که حکومت ثبات پیدا کند و همۀ امور بروفق قانون اساسی و قوانین موضوعه عمل شود.

6- چنین بود که آیت الله خمینی درگذشت و نوبت به تعیین جانشین رسید. ابتدا هاشمی و احمد خمینی موضوع شورایی شدن رهبر را پیش کشیدند اما خیلی زود شکست خوردند و فقهای ارشد سنتی حاضر به شورایی شدن ولایت فقیه نشدند. اینجا بود که اسامی کسانی مثل آیت الله گلپایگانی و مشکینی و از این قبیل به میان کشیده شد. هاشمی و احمد خمینی که بیشتر از همه آگاه بودند با رهبری هر کدام از این نام ها که حتی بیت خودشان را هم نمی توانستند مدیریت بکنند چه سرنوشتی در انتظار میراث پدرشان است و به پافشاری احمد خمینی از اظهار تمایل خمینی به رهبری خامنه ای پرده برداشتند و توانستند با این ترفند نبض جلسه را بدست گرفته و خامنه ای را رهبر کنند.

7- اما خامنه ای برعکس تصور خوشبین آیت الله خمینی درست در نقطۀ مقابل خواسته های او حرکت کرد و از همان ابتدا نشان داد که کاش خمینی نه شرط مرجعیت را بر می داشت و نه ولایت را مطلقه می کرد. حداکثر اینکه یک روحانی بی خبر از دنیا و سیاست رهبر می شد و تحت نفوذ اشخاصی مثل هاشمی کشور را قفل نمی کرد. حداقل این است که وضعیتی که خامنه ای در طول 24 سال رهبری لجوجانه و بسیار انحصاری خودش بروز کشور آورد حادث نمی شد. خامنه ای از فردای بدست گرفتن سکان رهبری بجای مدل ذهنی خمینی برای گره گشایی از صلبیات مذهبی شیوۀ پادشاهان قاجار را در پیش گرفت و با استفاده از آخرین تکنولوژی های غربی دنیای معاصر ابتدا دفتری 3000 نفره تدارک دید برای خودش بجای دفتر 30 نفره و محقر خمینی و بلافاصله که توانست ابزارهای کنترل را یکی پس از دیگری قبضه کند دیگر به صغیر و کبیری رحم نکرد و هر آنچه در عقب مانده ترین فتواهای تاریخ شیعه در طول زمان بود را سرلوحۀ فتواها و کارهای خودش قرار داد و از جنبۀ سیاسی نیز مدلی تمام وکمال از نحوۀ ادارۀ کشور شوراها در زمان کمونیسم را نهایت آرزویش برگزید.

8- قصه خیلی تلخ و دراز است و از جمله اینکه خامنه ای در طول همۀ رهبری ربع قرنی خودش نه تنها - با تأکید بر نه تنها - یک فتوای راهگشا در حیطۀ "علت وجودیش" (روان کردن دین کهنه در پاسخ به دنیای مدرن) نداده بلکه هرجا نیز که مذهب ساکت بوده یا اجماء فقها بر تساهل و احتیاط های مستحب بوده جلوشان ایستاده و یک تنه از هر نوع نوآوری در زمینۀ فتواهای جدید دفاع منفی و مانع کرده است و از لفظ مطلقه نیز برعکس نظر خمینی فقط فراقانون بودن قدرت سیاسی خودرأی خودش را استنباط و استفاده کرده است. امروز که برخی فتواهای او برای مقلدانش را می خواندم (اینجا) و بضرس قاطع می گویم که مضیق ترین و متحجرترین فتواهای تاریخ شیعه است. او همه چیز را با لفظ حرام و احتیاط واجب ممنوع کرده است حتی کراوات زدن و لباس پوشیدن و پیراهن آستین کوتاه و ریش زدن و ... متوجه شدم که ای بابا ما نه با یک دیوانۀ سیاسی بلکه با یک فقیه سفیه مانده در زمان صفویه هم مواجهیم. کسی که چنین فتواهای تند و شاذی در پیش پا افتاده ترین موارد می دهد چطور ممکن است رأیی سیاسی و راهگشا بدهد در تدبیر و مدیریت امور کشور. فاعتبرو یا اولی الالباب. یا...هو

۹ نظر:

ناشناس گفت...

جناب دلقک
حضرت ایت الله العظمی الامام خامنه ای جسارتا گوه خوردن با فتوا نوشتن شان

ناشناس گفت...

جدی میگیییییه؟

ناشناس گفت...

عجب! من تا حالا فکر میکردم تمایل خمینی به رهبری خامنه ای یک دروغ بزرگ بوده است.

ناشناس گفت...

گواهی میشوداین فتاوی بر اثر فشار سپاه روی خامنه ای با هدف زهر چشم و بستن فضا بر اعتدالیون صادر شده است و کاربرد دیگری ندارد!!!!
شما جدی نگیرید!

محمد گفت...

با سلام
1. هر هفته که ریش هام رو اصلاح می کنم فاز گناه می گیرم . اگه گناه نداره بگین الکی فاز نگیرم .
2. دلقک عزیر استقلال خود را حفظ کنید و دنباله روی جریان سازی سایت هایی مثل بالاترین نباشید . چون مقاله ای با همین مضامین را دیروز در بالاترین دیدم . شما را بیشتر از آنکه درگیر مقولات روزانه و هفتگی شوید بلند نظر و دوراندیش می شناسم و می پسندم .

ابوالفضل گفت...

عمو دلقک در نیمه ی اول نوشته ات آنچنان راجع به افکار، برنامه و نقشه ریزی های آیت الله خمینی نوشتی که اگه یکی ندونه خیال میکنه آقا چقد بلند نظر و اهل اندیشه بوده اند!

Dalghak.Irani گفت...

ابوالفضل جان. درست هم همین است و آیت الله خمینی مرد بزرگی بود و دارای ایمان و تفکر و ثبات رأی بود که توانست بزرگترین انقلاب توده ای قرن بیستم را رهبری و بثمر برساند. انقلابی که نقشۀ نه تنها خاورمیانه که نظم جهان را بهم ریخت و هنوز هم دارد تبعاتش دنیا را دگرگون می کند. من یاد گرفته ام که آدم ها را فارغ از خوش آمد خودم هم نگاه بکنم و کاری ندارم که چه تبعات منفی انقلاب ایران بار آورد برای ایران. تازه بنفع خودمان هم است که خمینی را دارای توانایی های زیادی بدانیم که همۀ ما ایرانیان را از روشنفکر و عامی بصف کرد و جزو دنباله روهای خودش در آورد. نفی خمینی نفی خودم هم است لذا من بخاطر نجات خودم هم شده توانایی های خمینی را منکر نمی توانم شد. یا...هو

ابوالفضل گفت...

عمو جان. به ثمر رسیدن انقلاب و بهم ریخته شدن معادلات بین المللی را، من بیش از آنکه در نتیجه بزرگی یا ثبات رای آیت الله خمینی بدانم در نتیجه هزار عامل دیگه(ابر و باد و مه و خورشید و فلک) می بینم که آقای خمینی، بخش نه خیلی بزرگ این عوامل رو تشکیل میده!
حقیر شجاعت آیت الله را در حد شجاعت این چندساله ی مثلا مهدی کروبی می بینم "لکن" ابر وباد و مه و... برای کروبی دست به دست هم ندادن!
ثبات رای خمینی رو هم قبول ندارم بنابر وعده و وعیدهایی که در فرانسه میده و نیز بنابر مردد بودنش برای نحوه ی حکومت و اداره ی کشور در بدو ورود به کشور(رفتن به قم به قصد سکونت و سپس بازگشت به جماران تهران به قصد حکومت) و نیز در ادامه قصد کناره گیریش از قدرت در سال 64(بنابر خاطرات چاپ شده ی هاشمی رفسنجانی)
از تفکر و دانش عمیقی هم برخوردار نبوده بنابر سخنان خنده داری که از ایشان در این صفحه نوشته شده: http://delneweshteha.wordpress.com/2012/06/02/khomeini/
عمو جان. من "بزرگی ایمان و تفکر و ثبات رأی"ای که نتونه به هیچ یک از اهداف آدمی(برای خمینی: برابری، گسترش دیانت و اسلام خواهی وعدالت و...) جامه عمل بپوشونه رو نمی تونم " بزرگی و ایمان و تفکر و ثبات رأی " بشمار آورم

ناشناس گفت...

تنها ایرادی که به خمینی میشود گرفت اندیشه اسلامی اش است . این اندیشه شخصیت قوی وشجاعت و هوش ذاتی او را به بیراهه برد و در سودا حکومت اسلام به باد داد. خمینی بدون اسلامش مردبزرگی است.