حادثۀ فروریزی و تخریب کامل ساختمان پلاسکو در تهران - که امیدواریم به فاجعه تبدیل نشده باشد - از جوانب مختلفی قابل گزارش و بررسی است. من سعی می کنم به سه مورد آن اشاره ای کوتاه بکنم:
1- از جنبۀ فنی من صلاحیت اظهار نظر ندارم. ضمن اینکه گزارش های منتشر شده ضد و نقیض است و تا روشن شدن ابعاد ماجرا از سویی و نوع واکنش مسئولان ذیربط باید صبر کرد. من فقط یک احتمال را می نویسم و آن هم مربوط است به عدم پوشش حادثه از راه هوا بوده است که گویا نه هلیکوپتر آتش نشان و نه هر نوع پرندۀ راهنما و پایش حادثه بکمک نیامده و آتش نشانان در نوعی سردرگمی اطلاعاتی از ابعاد حادثه غافلگیر شده و نتوانسته اند تخریب ساختمان را پیش بینی درست بکنند. من البته بسیار بعید می دانم که شهرداری تهران و سازمان آتش نشانی اش فاقد هرنوع پرنده ای - چه آتش نشان و چه پایش و اطلاع رسان - بوده باشد. اما علت این کوتاهی در اعزام بموقع پرنده های مزبور را در این می دانم که مسئولان ذیربط نتوانسته اند بموقع و در اسرع وقت اجازۀ پرواز امداد رسان را اخذ کنند که دلیل آن به این هم برمیگردد که منطقۀ حادثه جزو مناطق امنیتی ویژه و پرواز ممنوع بوده و ظهور برنامه ریزی شدۀ پرنده های ناشناس در آسمان تهران - در یک ماه دو بار اتفاق افتاده و قطعاً امنیتی و جاسوسی بوده اند و نه تیزر ساز تبلیغاتی مسخره - چنان مؤثر بوده که نتوانسته اند بهنگام مجوزهای لازم - برای پرنده های آتش نشانان - را اخذ کنند.
2- اما گذشته از خود سانحه که بسیار ناراحت کننده بوده و امیدواریم که خسارات جانی اش حداقل بشود؛ ساختمان مرتفع پلاسکو در تهران نماد ارتفاع مدرنیتۀ ایرانی در منطقۀ خاورمیانه - چه بسا در جهان پیرامونی آنروز جهان هم - بود و فروپاشی کامل آن از جنبۀ فلسفۀ سیاسی بسیار معنا دار است. به این معنا که این برج بلندمرتبۀ 55 ساله هنگامی به پایان عمر خود رسید که تمام نسل های بالنده و مدرن ایرانی همزاد این ساختمان - کلیۀ ایرانیان متولد قبل از 1330 خورشیدی - نیز یا از دنیا رفته اند و یا در حال سپری کردن آخرین سال های پیری و کوری خویش هستند. من که خودم یکی از این نسل های دفن شده هستم با شنیدن خبر حادثه یکبار دیگر متوجه این واقعیت شدم که تمام سال های جوانی و آرزوهای دور ودرازم برای ایرانی بلندمرتبه درجهان از پا در آمده و در دستان بی کفایت تحجر مذهبی با خاک یکسان شده است. البته مردن پلاسکو و ما دلیلی بر ناامیدی شما و برج ها و مال ها و ارتفاع های جدید تهران و ایران نیست. فقط کافی است فرهنگ تان را با برج های تان هم ارتفاع کنید و اخوندها را با ما دفن کنید!
3- حادثۀ پلاسکو از جهت فرهنگی که من آنرا "علت تامه"ی همۀ حوادث با منشاء خطای انسانی بوقوع پیوسته - بسیار بالاتر از نرم های جهانی چنین حوادثی در دیگر کشورهای جهان - می دانم اما بسیار زیاد مهم است و نشان می دهد که چطور تحجر مذهبی و چیرگی فرهنگ قضا و قدری مورد تبلیغ و آموزش حکومت روحانیان خبیث و عقب مانده باعث تشدید تصاعدی این قبیل خطاهای انسانی در ایران بعد از انقلاب شده است. من شش سال پیش در جریان انفجار در پالایشگاه آبادان به این علت تامه پرداخته ام که نوشته ای کامل و راهنمای اوضاع ما تا پایان حکومت جمهوری اسلامی ایدئولوژیک است و همان را در زیر بازنشر می کنم و خودم را آماده می کنم که دو مطلب سیاسی راجع به سرگیجۀ خامنه ای و شروع ریاست جمهوری پرزیدنت ترامپ در امریکا است آماده کنم. تا بیش از این شما را در انتظار نوشتۀ بعدی نگذارم. یا...هو
فرهنگ الهی به امید تو؛ وانفجار تراژیک پالایشگاه آبادان!
1- پالایشگاه آبادان در حضورافتتاح سوم خرداد پرافتخار رییس جمهور کشور ترکیده و زندگی ده ها انسان را از چند درصد تا صد درصد نابود کرده است. و احمدی نژاد در سراشیبی مشایی گیرافتاده دردست رقبا که همه می دانستیم و گفته بودیم و او اعتنا نکرد. بنابراین یادتان باشد که در روزهای پیش روا گردر همان پیچ انحراف منافع الیگارشی و ریزه خواران مشق کند بحسابش خواهیم گذاشت و نفسش را خواهیم گرفت. مگراینکه مثل بچۀ آدم مشق کند بخواست زعیم ما تا ما نیز مثل همۀ شش سال گذشته بگوییم که تقصیرنیروی انسانی بود و تمام. کما اینکه سوابق ما نشان می دهد که همیشه همین را گفته ایم راجع به 1- هواپیمای کوچک یاک روسی با خلبان ارمنستانی وزیر راه خاتمی بنام دادمان بعلاوۀ نمایندگان استان گلستان را کوبید به کوه و هرگز در فرودگاه دشت نازساری بزمین ننشست. 2- تریلی تانکر سوخت عظیم الجثه ترمز برید و چندین خودرو خصوصی و عمومی را درهم کوبید و همۀ سرنشینانش را در آتش بنزین تانکر سوختش جزغاله کرد. 3- قطاری که در نزدیک نیشابوربا قطار باری دیگری که بارش مواد سمی خطرناک بود تصادم کرد و خرد شد و انبوهی زندگی های انسانی را به نابودی کشاند. 4- ایران رتبۀ اول تصادفات و مرگ و میر جاده ای را دارد. 5- ایران پرخطرترین خطوط هوایی جهان را صاحب است. 6- و 7- و ... n
2- همۀ حوادثی که درکشورما رخ می دهد فقط از نطرسیاسی است که کاربرد دارد و دیگرهیچ. یعنی اگر از حوادث پیش آمده نخواهیم علیه رقیب سیاسی خود استفاده کنیم. نفس حادثه و خسارت هایی که ببارمی آورد کمترین اهمیتی ندارد. و فقط چند روز لقلقۀ زبان می شود برای عربده کشی های مهوع و پرونده اش بسته می شود برای همیشه. کما اینکه بعنوان نمونه نمی توان کسی نشانی بدهد و بگوید که این حادثۀ مشخص را پی گیری کردیم وعلتش این است و مقصرش هم این است. همۀ چس ناله های وکیل و وزیر و روشنفکر و روزنامه نگار و مسئول و غیرمسئول هم فقط دربارۀ باز هم سیاست است. که یکی می گوید توپولوف های روسی مقصر است و دیگری معتقد است که جاده های ما استاندارد نیست و سومی پایین بودن کیفیت خودروها را مقصر می داند و چهارمی تحریم های غرب رامهم می داند و یا مثل این حادثه درپالایشگاه که عجلۀ باند انحرافی در افتتاح پروژه را فریاد می کنند.
3- و نهایتاً که بده بستان های زیرمیزی سیاسی و مالی انجام شد به نهایت مقصر که همان عامل انسانی است که معمولاً هم خودش در همان حادثه مرده ختم بخیرمی شود. و جان کلام اینجاست که رسیدن به تقصیرعامل انسانی دقیق ترین ومشخص ترین ومهم ترین و درست ترین نتیجه گیری هم است. اما - واین اما جان کلام مشکلات ما هم است - ضمیراین "تقصیرعامل انسانی" نباید برگردد به خلبان یا راننده یا مهندس پالایشگاه یا رییس جمهوریا وزیر یاهرشخص حقیقی و حقوقی دیگر. بلکه آن ضمیر "انسان مقصر"باید برگردد به فرهنگ. به فرهنگ مدرن در برابرفرهنگ سنتی. بعبارت دیگرتقصیر عامل انسانی درست است ولی نه بعنوان اسم خاص و مربوط به یک حادثه. بلکه درست است بعنوان انسان عام تربیت شده در جمهوری اسلامی.
4- چطور؟ فرهنگ عمومی و تربیتی ما فرهنگ خر و اسب سواری است. وما هر چقدر هم تلاش کنیم که بچه هایمان را با فرهنگ طیاره و پالایشگاه و خودرو و کامپیوتر بزرگ کنیم. بدلیل سلطۀ حاکمیت سنتی متحجربه همۀ شئونات ما از رسانه ها گرفته تا مدارس و دانشگاه و حوزه و فرهنگ رفتاری در کوچه و خیابان؛ موفق به تغییر پارادایم فرهنگی نخواهیم شد. فرهنگ خرسواری و اسب سواری و شترسواری یک فرهنگ با دامنۀ خطرکم است چون اگرخروشتررم کنند و ما را بزمین بزنند حد اکثرچندخراش برمی داریم و یکی دونفر بیشتر هم آسیب نمی بیند. وتازه خر و شترچون روح وغریزه دارند و توانشان محدود است، خودشان هم خطاهای مارا تصحیح می کنند. مثلاً اگر خسته باشند راه نمی روند وما مجبورمی شویم پیاده بشویم وحیوان را تیمارکنیم تا آمادگی مجدد بارکشی را پیدا کند. و این فرهنگ بر مبنای بنیان "الهی به امید تو" ، "انشاءالله طوری نمی شود" ، "توکل بخدا" و "قضا وقدری" پایه و اساس گرفته است.
5- در جریان سقوط طیارۀ یاک مرحوم دادمان نوشتم که: خلبان ارمنستانی هواپیما با زبان فارسی شیرین با لهجۀ ارمنی خودش به سرنشینان عالی مقام خودش گفته: "بابا جان هاوا خاراب است چکار کنیم" و دوستان ما که اغلب جبهه دیده وحماسه آفرین بودند با رفتن به خلسۀ جنگ ومیادین مین و بسیجی ها و رفتن روی مین "الهی به امید تو" فرو رفته اند و به خلبان بی زبان گفته اند فقط 5 دقیقه تا فرودگاه دشت ناز ساری فاصله داریم پس بزن بریم توکل بخدا. و دانش فنی و علم که این شوخی ها سرش نمی شود. لذا چرخیدن همان و خوردن به کوه و جنگل و تمام. تحریم امریکا درست. مهندسان آلمانی راه انداز پالایشگاه نیامدند درست. خرابی ترمز تریلی 18 چرخ حامل بنزین درست. هواپیمای توپولوف درست. خرابی جاده ها درست. پایین بودن کیفیت خودروها درست. و... اما؛ این مشکل فقط مشکل ما نیست درجهان وبسیاری کشور های فقیرتر وعقب مانده تر و... از ما هم هستند که به اندازۀ ما حوادث این چنینی را تجربه نمی کنند. چرا؟ فقط به همین دلیل ساده که آن ها اگرهم مدرن نیستند حداقل زیستن در فرهنگ مدرن را قبول کرده اند به یمن هیئت حاکمه ای که دانش را و علم را همراه با تکنولوژی مهم می شمارند. و از اکسیر الهی به امید تو برای گشودن همۀ کاستی هایشان استفاده نمی کنند.
6- این کافی نیست که انسان بزرگ شده در فرهنگ قضا و قدری را ببریم دانشگاه و یک دانشنامۀ مهندسی به او بدهیم و خیال کنیم که می تواند خارج از مناسبات فرهنگ عمومی متحجرمورد وثوق و تبلیغ آخوند ها عمل کند. اوراننده ای می شود که کاستی ترمز ماشینش را با توکل. دستگاه های ناوبری هواپیمایش را با الهی به امید تو. و مخزن سوخت پالایشگاهش را با قضا و قدر و...تعمیرفنی وتست نکرده بکار می گیرد.
7- واین جاست جان کلام که اصرار می کنم به اینکه جزپذیرش نرم افزار مدرنیته که پایۀ اصلی اش بر حرمت دانش و علم روز و هنر و موسیقی و سینما و فوتبال و مد و بازی و تفریح و لذت انسان محوراست هرراهی راه به هیچ دهی نخواهد برد و آدرس عوضی نشان دادن است. مدرنیته یعنی دانش مقدس درهنگام کار با تکنولوژی. نه که فکر کنید که ما چک لیست های علمی و تعمیرات و تعویضات را نداریم. خوبش را هم داریم. ولی مهندس پرواز و تکنیسین پالایشگاه و دربان درب کارخانه هم در هنگام مراجعه به چک لیست هایشان خیلی ازموارد را با الهی به امید توعلامت می زنند. این یک فرهنگ است که درجان انسان کهنۀ ایرانی رسوب کرده است. وتحصیلکرده و عامی و توده و روشنفکر و وزیر و وکیل و رییس جمهورنمی شناسد. ما انسان قضا و قدری تربیت می کنیم و از او انتظار رفتار دانش محورداریم. و این نشدنی است مطلقاً.
8- و این جاست که من با قساوت تمام حادثۀ دلخراش پالایشگاه را فراموش کرده بودم و دنبال یک آخوندی می گشتم که رفته باشد سینما. ودنبال کراوات حلالی می گشتم که برگردن مردی بسته شده باشد. ودنبال یک مسئولی می گشتم که بگوید: "ای خفتگان دراعماق تاریخ بیدارشوید که نمی شود تکنولوژی ودانش قرن 21 میلادی را داد به انسان قضا و قدری بیابان های حجاز و منتظرمعجزۀ جامعۀ سالم بود." ما باخته ایم رفقا سرنا را از سر گشادش فوت نکنیم. تا فرهنگمان خرسواری است همۀ آمارهای بدترین دردنیایمان هم پابرجاست. حتی اگرهمۀ درهای بهترین تکنولوژی های روز بروی مان گشوده باشد. ما خطای انسانی داریم در فرهنگ عامه! و فرهنگ عامه جز با آموزش و پرورش از کودکی و به همت حکومت مدرن و بروز تصحیح نمی شود! یا...هو
۱۲ نظر:
ممنون که نوشتید. منتظر نوشتنتان بودم.
با توجه به اینکه سازمان آتش نشانی زیر مجموعه شهرداری تهران است و عدم رسیدگی و تجهیز آن هم به مدیریت شهری و بحران برمی گردد، قالیباف به شدت زیر تهاجم افکار عمومی قرار گرفته است. من چه در تویتر و چه در فیسبوک هر چه می خوانم حمله به قالیباف است و از آن طرف هم موافقان او می گویند چرا سر حادثه قطار خواهان استعفای آخوندی نشدید.
ای کاش میشد نظر شما درباره مدیریت بحران تهران و نقش قالیباف را هم دانست، البته به شرط آنکه برخی از کامنت گذاران عزیز مجدداً بحث قالیباف دوستی شما را تبدیل به یک گفتگوی افراطی جدلی نکنند.
بهرام عزیز
من مطمئنم که قالیباف در حد وظایف خودش و در سطح استاندارد های جهانی - حداقل مثل کشورهای ترکیه و مالزی و این قبیل کشورها - به مسئولیت هایش عملکرده و مشکلی از بابت مدیریت او و آتش نشان هایش نبوده است. باید حادثه برررسی و ابعاد خود حادثه و اقدامات انجام شده دربیاید تا بتوانیم در مورد مقصران و قصورکنندگان داوری بکنیم. تعدادی از حملات به قالیباف سیاسی و برخی نیز جوگیرانه است. البته اگر - نه تقصیر - حتی قصوری از سوی قالیباف مشخص شود من اولین نفری هستم که او را آماج سرزنش و انتقاد شدید قرار بدهم. مهم هم نیست که دیگران چه می گویند من بر مبنای عملکردها در شرایط و مشکلات مدیریت کلان کشور مدیریت قالیباف را یکی از علمی ترین و متعهدانه ترین مدیریت های پاسخگوی جمهوری اسلامی می دام. امیدوارم که داوریم درست از آب در بیاید سر این ماجرا هم. اما اگر هم خطا بود خوشحال خواهم شد که شخصاً از مدافع قالیباف بودن رها خواهم شد. باید منتظر گزارشات بعدی باشیم. یا...هو
دلقک چه نوشته خوبی بود نوشته ات در مورد آبادان. فوق العاده بود. از صد تا دکترای روانشناسی در ایران که کارشان فقط کپی و ترجمه است دقیق تر بود. کاش ۱۰۰ تا مثل تو داشتیم.
تیمسار ، این یکی از پنج بهترین مقالات شماست ، جان کلام همین است و بقیه اش حاشیه
بازهم آفرین به دید درست زیر بین و نوشتار عالی.
از جنبۀ فنی بند یک من قبول دارم ولی چند نفر از من منبع می خواهند، چطور می دانید که دستور پرواز با تاخیر بوده؟ حدس می زنید یا منبعی هست؟
این یک تحلیل خبر است و نه خود خبر. خبر نبودن هرگونه پرنده جهت کمک به آتش نشانان بوده در آغاز و من تحلیلگر بر مبنای چرایی این غیبت - یکی گفته شهردار نداشته یا پول نداشتند و نخریده اند و از این قبیل - من هم بعنوان تحلیلگر سیاسی نتیجه گرفته ام که با توجه بمحدودیت های پروازی در آن محدوده و اتفاقات اخیر محتمل زیاد است که هماهنگی های بوروکراتیک مانع اصلی عدم ورود دیدبان هوایی در ساعت های اولیه شده است. ضمناً من مخالف جمهوری اسلامی هستم و از گزاره های منفی بیشتر استفاده می کنم و این طبیعی است. ضمن اینکه من سی سال در سیستم های اداری و نظامی کار کرده ام و به بن بست های ایدئلوژیک هم اشراف کامل دارم. یا...هو
دَگَنَگ گفت
علت فرو ريختن ساختمان پلاسكو مديريت ضعيف اتتش نشانى و تكرار مديريت ضعيف به اين معنى كه زحمت پرسنل اتش نشانى كه از جان مايه گذاشتن را بايد قدردانى كرد .
ساختمان پلاسكو با ٥٦٠ واحد تجارى و توليدى كه حدود ٥٠٠ واحد ان توليدى بوده و با شرايط نزديك شدن به شب عيد و دپوى جنس خام براى توليد و جنس توليد شده براى عرضه به بازار ، ساختمان زير فشار بار قابل تحمل بوده ، به محض ورود اتش نشانى از چند ايستگاه و اب پاچى از چند جهت ساختمان به مدت حدود چهار ساعت تمام اجناس موجود در طبقات كه همه پارچه و پوشاك اماده اب ورودى به ساختمان را جزب كرده و سنگينى ساختمان به حدى رسيده كه تحمل نكرده و فرو ريخته .
فقط ضعف مديريت و كارشناسان عامل اين فروريختگى است .
با درود به افراد دلسوز برای ملت ایران دوست عزیز در رابط با نگهداری وتعمیرات ساختمانها بلند مرتبه در دینا یک حساب وکتابی دارد واز نظر عمر مفید ساختمان وتاسیستات طبق قانون تجارت هر کدام مدت زمانی برای استهلاک در سال در نظر میگیرنند با توجه به میزان در آمد وهیزنیه ها باید سالیانه در هر سر فصل ساختمانی وتاسیستاتی میزان مورد نیاز برای باز سازی ونگهداری برای سالها آیند مورد توجه قرار گیرد وبنظر من سازمانی که این مجتمع را مصادره کرده از روز اول بفکر در آمد آن بود وشاید در این مدت 37 سال هیچ
بفکر ترمیم وباز سازی این ساختمان نشده است حتی اسکلت نمای بیرونی این مجتمع در اثر گرما وسرما دچار فرسودگی وشل شدن اتصالات بهم چسبدشده است که با یک شوک حال انفجار ویا زلزله باعث تخریب آن شده است.متاسفانه یک سری فقط بفکر حال هستنند .پیش بینی آینده را نمی کند ومیگویند خدا بزرگ کمک مان میکند
دلقک جان سلام،
خودتو به ساختمان پلاسکو نبند گه تو و امثال تو، که هر چه در توان و بضاعت دارید برای کمک به روشن ساختن موضوعات مهم و تاثیر گذار در سرنوشت ملی و بالنتیجه جهت گیری صحیح در بدنه جامعه را موجب میشوید، با کاخ ورسای قابل مقایسه خواهید بود که هر چه زمان میگذردبر ارزش و احترامش افزوده میشود.ساختمان پلاسکو، سوختنش، فرو ریختنش و آدم های منفعل تماشاچیش مطابقت با شرایط روز جامعه -از حکومت تا به مردم- دارد و بس.
من هنوز متحیر از این اندازه از انفعال در مردم هستم که در خونسردی کامل موبایل به دست فیلم و عکس یادگاری میگیرند و راه را بر نجات و نجات دهنده بسته اند.
حکومت مثل همان آتش است که به جانمان افتاده و ما همان خونسردانیم ! به قول ناصرالدین شاه ؛همه چه مان به همه چه مان می آید.
تلخ ترین بخش این طنز تلخ آنجاست که برای ۵۰-۶۰ مجروح صف های ۲-۳ هزار نفره برای خون دادن میبندیم! ولی ۲۰۰-۳۰۰ هزار نفره راه را بر ارایه خدمات نجات میبندیم.
درود بر ما!
دلقکِ عزیز
نوشتهٔ پالایشگاه آبادان، که قبلان خونده بودمش، در حین سادگی عمق فلسفیه عجیبی داره و خیلی خیلی آموزندس. البته این احساس زیاد پیش میاد از خوندنِ نوشتههای شما. خیلی از مقاله هاتونو باید با آب طلا نوشت و قاب کرد.
اگر امکانش هست لطفا مجموعهٔ نوشتههای این بلاگ رو کتاب کنید.
پویان
سلام آقای ایرانی!
منم خیلی نوشته ی پالا یشگاهو دوست داشتم.خواستم بفرستم واسه یکی از دوستام که همیشه باهاش سر اینکه از چه راهی این آشفته بازار به سامان میرسه کل کل دارم....اون میگه مردم من میگم حکومت...امروز غمگین بود خواستم با نوشته شما بگم بیا اینم در تایید حرفای تو که رسیدم به خط آخر:...جز به همت حکومت مدرن...
ارسال یک نظر