۱۳۹۵ مهر ۲۱, چهارشنبه

پروفسور کارلوس کیروش؛ فوق تخصصِ "جنگ در حاشیه / پیروزی در متن" حسن روحانی الگو بگیرد!

Image result for ‫کیروش‬‎

 عاشورای امام حسین (ع) را به مؤمنان و دوستداران این اسطورۀ مذهبی تسلیت می گویم. مسابقۀ دیروز تیم های ملی فوتبال ایران و کرۀ جنوبی را از سه منظر فوتبال و اجتماع و سیاست و بطور خیلی گذرا بررسی می کنم:

1- از جنبۀ فوتبال: مسابقۀ دیروز حرف و حدیثی باقی نگذاشت که تیم ملی فوتبال ایران به ثباتی مثال زدنی از یک تیم کامل دست پیدا کرده و برای نخستین بار این استراتژی و تاکتیک سرمربی تیم است که چونان خون در رگهای تک تک نفرات تیم ملی تزریق شده و همه بطور دقیق در قالب ارکستری یک پارچه بازی می کنند و خبری از سولیست و نوازندۀ برتر و نابغه و ناجی و مهرۀ کلیدی در کارش نیست. آن ها بعد از بازی با قطر که با اشتباه دروازه بان قطر و خوش شانسی کیروش قسر در رفتند و بازی با چین که هنوز زخم روحی برتری نسبی قطر در تهران را همراه داشتند و خیلی با طراوت و معتمد بنفس نمی رسیدند؛ در دوبازی با ازبکستان در خانۀ حریف و با کرۀ جنوبی در ورزشگاه آزادی بطور ترسناکی خوب و منسجم ظاهر شدند. تا جائیکه در دوبازی اخیر پیش گفته - بویژه بازی دیروز با کره - حتی یک موقعیت نصفه و نیمۀ گلزنی به حریفان شان ندادند و بنظر می رسید که اگر ایران دروازه بان هم نداشت حریفان قدرت کمترین عبوری از سازمان دفاعی تیم ایران را نداشتند. لذا هرچند معتقدم که تیم فوتبال اقتصادی - پیروزی با حداقل نتیجه - کیروش خیلی کمتر از انتظار تماشاگران هیجانی - در حقیقت عاشورایی - بازی می کند؛ اما در اینکه مطمئن ترین شیوۀ بازی را دارد تردیدی ندارم.

2- از جنبۀ اجتماعی: خوشبختانه رفتار اجتماعی تماشگران فوتبال دیروز شگفت انگیز بود و نبود. شگفت انگیز بود به این دلیل که "رفتار دیروز تماشاگران نشان داد که مردم عادی و متن توده ها نه به پوزیسیون عنایتی دارد و نه به اپوزیسیون". و شگفت انگیز نبود زیرا "رفتار دیروز مردم عادی و توده ها نه به پوزیسیون عنایتی دارد و نه اپوزیسیون!". و این رفتار که منطبق صددرصد است هم در شگفتی اپوزیسیون و هم استیصال پوزیسیون همان رفتاری است که مهران مدیری در طنز دورهمی کلید واژه اش کرده بود یکبار که اوایل دیدم. او درست می گفته به طنز که: "مردم سه شنبه بعد از ظهر راه می افتند بسمت سواحل شمال بصرف ازون برون کبابی و شربت آلبالو!" و من اضافه می کنم که کسی نه کاری به "دین از دست رفت" پوزیسیون دارد و نه نگاهی به جلز و ولز "ایران از دست رفت" اپوزیسیون! بقول ظریفی - از جمله خودم که این حرف را در سال 76 زده ام و درست هم بوده - متن مردم ایران دین را عرفی و سکولاریزه کرده اند و همان رفتاری را با دین می کنند که هر جامعۀ دیگری در جهان. بعبارت روشنتر اگر مسابقۀ فوتبال دیروز در زمان قبل از انقلاب و تاسوعا برگزار می شد تفاوت قابل نشان دادنی با مسابقۀ دیروز پیدا نمی کرد. جز اینکه حتماً تعدادی از بانوان هم به ورزشگاه می رفتند و این بالماسکۀ تبلیغات ورزشگاه عاشورایی و فرستادن مداح بوسط میدان و تمهیدات حکومتی - هیچکدام هم نه بچشم آمد و نه مردم تحویل گرفتند - هم اصالت عزاداری امام حسین مردم را بر هم نمی زد. من که بازی و همۀ حواشی اش را دقیق می پائیدم کمترین تأثیری از هیاهو برای هیچ یکماه اخیر پوزیسیون و اپوزیسیون ندیدم و مردمی را دیدم که داشتند زندگی شان را می کردند مثل همیشه. و این برای من خوش آیند است هرچند که وقت شکار ریدنم گرفت و بیخود و بی جهت در پست قبلی ابلهانه از مردم تقاضای واکنش سیاسی کردم. که اولین بار و در بدترین موقع و اشتباه محض بود و تکرار نخواهد شد انشاءالله.

3- از جنبۀ سیاسی: از لحاظ سیاست عام - بمعنای نزاع بر سر قدرت - را در بند اجتماعی توضیح دادم. و گفتم که نزاع سیاسی قبل از بازی اخیر "یک هیاهو برای هیچ" کامل بود در نزد مردم؛ و تماشاگران نه به مزخرفات اپوزیسیون توجهی کردند و نه به تمهیدات عاشورایی پوزیسیون - اوج آن را در جایی جستجو و بیابید که مداح وسط میدان (گویا حدادیان) هرچه خودش را پاره کرد که از سکوها تکرار نوحه خوانیش را پاسخ بگیرد و ایستاده سینه زدن را؛ مردم اعتنایی نکردند و نشستند و نه نوحه را تکرار کردند و نه سینه زدند. تا جائیکه مداح به شکوه رو آورد که این واکنش مورد انتظارش نیست؛ و سیمای جمهوری اسلامی هم شاکی تصویر زندۀ عزاداری را کات کرد به مجری یوسفی و داخل استادیو - خب این وضعیت برای اپوزیسیون باختی همراه نداشت چون خودشان هم عادت کرده اند به بی اعتنایی مردم در دعوت های آمرانۀ مدام شان که حتی "توالت رفتن تان را هم سیاسی کنید". اما برای پوزیسیون یک باخت بزرگ بود زیرا چشمان مسلح مراقب دین حکومتی آنان هم خوب رصد می کند و هم خوب تشخیص می دهد رفتار دینی سکولار مردم را و این یک زنگ خطر بسیار عمده برای آنان است که می خواهند و می گویند که مردم دین شان را سیاسی هم می دانند و می خواهند. لذا علاقه مندم که در زیر بخش "جنبۀ سیاسی" بروم سراغ سیاست فوتبالی - نه فوتبال سیاسی - و برسم به کارلوس کیروش و استراتژی اجتماعی او و در نهایت نتیجه ای سیاسی بگیرم برای حسن روحانی!

4- من "سیاست فوتبالی" را در معنای "جنگ در حاشیه برای برد در متن" مد نظر دارم و می خواهم این را برجسته کنم که مربیان فوتبال از کوچک تا بزرگ همواره با دو جبهۀ موازی مواجه هستند که اولی شغل موظف شان است برای آماده کردن تیم خودی و دومی تحمیل شدۀ شرایط و موقعیت حریف است برای غلبه بر حواشی و برتری روحی به رقیب. این عارضه که شامل همۀ ورزش ها و بویژه فوتبال در هر ابعاد کوچک و بزرگ آن هم است در نزد مربیان بزرگ و تیم های بزرگ و پرحاشیه بسیار مهمتر و تأثیر گذارتر است. خوزه مورینیو سرمربی فعلی منچستر یونایتد انگلیس نمونۀ خوبی برای توضیح دادن این سیاست فوتبالی در جهان است هر چند که در جامعۀ ایران مصداق رقیب به حکومت و سیاست ارتقاء می یابد . خوزه که بازیکن حرفه ای فوتبال نبود و بطور جرقه ای و ناگهانی از کمک تدارکاتی سِربابی رابسن معروف در بارسلونا به سرمربی گری پورتوی پرتغال رسید، و آن تیم درجه دو در سطح اروپا را قهرمان باشگاه های اروپا کرد؛ با آوازۀ کسب کرده از این موفقیت خودش را آقای خاص فوتبال نامید و شد یکی از گرانترین و معروفترین و نامدارترین مربیان فوتبال جهان. او سپس در چلسی انگلیس و اینتر میلان ایتالیا به اوج محبوبیت هم رسید و قهرمانی های پیاپی نصیب برد هر چند در رئال مادرید بهترین نبود. اما همین مربی با این آوازۀ جهانگیر هنگامی که نتوانست حواشی برخوردش با خانم پزشک تیم چلسی در فصل پیش را درست سیاست بکند - بدلیل عدم شناخت جامعۀ سنتی و دارای تعصب روی پرنسیپ های مشخص فرهنگ انگلیس و مدیای بسیار پرقدرت و مؤثر آن - جنگ در حاشیه را باخت و در عرض چند ماه پیروزی در متن (فوتبال) را هم از دست داد و از چلسی اخراج شد و اینک در منچستریونایتد هم در آستانۀ تهدید به اخراج است.

5- حالا با مقدمۀ بند 4 بیاییم سراغ کارلوس کیروش و ببینیم او چه کرده است. کیروش - که قبلاً هم به جامعه شناس برجسته بودن ایشان اعتراف کرده ام - یکبار در قبل از تظاهرات 25 بهمن در آستانۀ عقد قرار داد با ایران بود که منصرف شد؛ و مجدداً چندماه بعد که جمهوری اسلامی موفق به عبور از اعتراضات 25 بهمن - منجر به حصر موسوی و کروبی - شد؛ با ایران قرارداد همکاری بست. پروفسور کیروش در این مرحله متوجه دو پارادوکس مهم جامعۀ ایران شد:

الف- متن مدرن (بازی و فوتبال و سرگرمی) اسیر متن سنت (حکومت و سیاست و قدرت ایدئولوژیک) است و خود متن تبدیل به حاشیه شده است و مثل همۀ جوامع امروزی سرشت و خاستگاه هر دو متن (فوتبال و حکومت) از یک منبع واحد (مدرنیته) تغذیه نمی شود.

ب- کیروش بعد از شروع کارش در ایران متوجه نکتۀ دومی هم شد. و آن این بود که علاوه بر فوتبالیست ها که لاجرم باید امهات مدرنیته و بازی و سرگرمی را پذیرفته باشند که فوتبالیست شده باشند؛ در ایران دولت - بمعنای قوۀ مجریه و از جمله دستگاه ورزش - نیز ناگزیر مدرن است تا بتواند جامعه را مدیریت بکند و شکافی بدیهی بین حکومت بعنوان استیت و دولت به معنای گاورمنت وجود دارد و او می تواند و باید بتواند بازی و فوتبال و سرگرمی (متن مدرن) را به حکومت و سیاست و قدرت ایدئولوژیک (متن سنت) غلبه بدهد. زیرا امکان سنتی کردن امر مدرن وجود ندارد و بطور طبیعی این سنت است که باید ظرفیت لازم برای مدرنیته را عقب بنشیند.

6- کارلوس کیروش با این فهم دقیق از پیشا متن "مشکل فوتبال ایران" برنامه اش را شروع کرد، و متن اصلی کارش را از صرف تمرین دادن و آماده سازی بازیکنان و تیم؛ به جنگ حاشیه که غلبه بر مشکلات سنت در مقابل مدرنیته بود تغییر اولویتی داد. و همانطور که گفتم چون دولت نیز خودش در چالش با حکومت بود و است همواره؛ کی روش را پس نزد و با اینکه بدلیل محافظه کاری و ترس از ایدئولوژی خیلی هم از اعتراضات دامنه دار کیروش استقبال نمی کرد؛ اما جدی هم بمقابلۀ حذفش نرفت و به او فرصت داد که جنگ با خودش (فدراسیون و دستگاه ورزش) را ادامه بدهد. کیروش این جنگ در حاشیه (متن سنت) را ادامه داد و بسختی و با پایمردی توانست فوتبال را از دست تحجر ایدئولوژی به هویت مدرن خود برگرداند. و چون در ایران احیاء کردن هویت مدرن در بخش های - نبوده در سنت مثل فوتبال و سرگرمی - ذاتاً مدرن خیلی سریع و با علاقه و اشتیاق از سوی جامعۀ هدف - در اینجا فوتبالیست ها - هم فهمیده و هم مورد استقبال قرار می گیرد؛ کیروش توانست با جنگ در حاشیه، متن اصلی کارش در تیم ملی را بشدت تحت تأثیر شخصیت تحولخواه خودش قرار داده و کار فنی اش را راحت بکند. و چون کل جامعه نیز - اعم از سنتی و مدرن - پشت کیروش درآمدند و او را تأیید کردند، او موفق شد روحیۀ وطن و وطنپرستی و فداکاری و انضباط و پشتکار و تلاش و پرکاری و پرتمرینی - مؤلفه های مدرن - را به تیم منتقل کند. و طرفه اینکه او موفق به ساختن تیمی شد که هرچیزی کم داشته باشد یک چیز را بسنده دارد و آن هم تیم بودن و برای هم بودن در تیم است. معجونی که به یک ترجیع بند منفی و تکراری داستان های ایرانی مان تبدیل شده در ناله های هماره پرسوز و گدازمان که "ایرانی روحیه و رغبت کار گروهی را ندارد"!

7- اما نتیجه ای که می خواهم از رفتار کارلوس کیروش نجومی بگیرم برای رفتار حسن روحانی نجومی:

 نشان دادم که کارلوس کیروش برای بدست آوردن اعتماد - در حد مریدی - بازیکنان تیم ملی فوتبال - مهمترین فاکتور مورد نیاز هر مدیر؛ جلب اعتماد کارکنان زیر مجموعه است - جنگ در حاشیه را برگزید و رفت سراغ "فوتبال امری مدرن است و اگر تیم ملی می خواهید باید با معیارها و استانداردهای مدرن هم نگاه و هم رفتار و هم تدارکات ببینید" و می بینیم که موفق شده است. بنابراین حسن روحانی هم چاره ای جز تکرار گزارۀ رفتاری کیروش در تطبیق رفتارهایش به مدرنیته را ندارد: "اگر رییس جمهور ملتی در قرن بیست و یکم هست و بنای اصلاح امور و زندگی بهتر برای مردم را مسئولیت دارد و قبول کرده است و شعار داده است و رأی گرفته است؛ چاره ای جز جنگیدن در حاشیه (نزاع ذاتی سنت تحجر و مدرنیته) ندارد. اگر حسن روحانی بتواند برای یک گام مؤثر و غیر قابل برگشت در کنسرت و موسیقی و هنر و حجاب و گشت ارشاد و شادی و حق زیست "خود انتخاب" مردم - با توجه بعرف غالب جامعه - مبارزه و مقاومت و پیشروی بکند؛ بطور بدیهی - مستند به مدل کیروش - نیرو و انرژی بی پایانی از مردم له شده در مناسبات سنت تحجر - بدنۀ اصلی رأی دهندگان به روحانی - را پاداش می گیرد در بهتر کارکردن و مدیریت کردن طبقۀ متوسط دانشگاه دیده در ادارات و کارخانجات و سازمان ها که گردانندۀ لاجرم چرخ اصلی جامعه اینان هستند و نه نخبگان مسن فکری و نه توده های بدون آموزش فطری. وقتی رضایت خواص - طبقۀ متوسط مدیر و گرداننده و برنامه ریز -  بطور نسبی فراهم شد همه می شوند سردار آزمون و جهانبخش و طارمی و بیرانوند و حسینی و جان می دهند برای رییس شان (روحانی) و تیم شان و سازمان شان و اداره شان و شهرشان و کشورشان؛ برای رییسی که چنین مردانه ایستاده و هویت فراموش شدۀ آنان را به آنان بازگردانده است. یک تعرض هم بکنم با نام قالیباف که چرا در عرصۀ سیاست موفق نشده است تا کنون. چون در جامعۀ ایران کار در متن اولویت یکم نیست مثل جوامع دیگر. بلکه در جامعۀ ایران کار در متن خودش تابعی باید باشد از جنگ در حاشیه! البته جای تأسف دارد اما از صورت مسئله گریزی نیست و باید پذیرفت و در "جنگ حاشیه" شرکت کرد. یا...هو

بعد از متن: سعی کردم با استفاده از یک الگو متن و حاشیه را توضیح بدهم که بهترین شناخته شده اش در حال حاضر و ایران را انتخاب کردم. بدیهی است که این نگاه خاص من است به پدیده ها و محتمل است نگاه از منظر "فقط فوتبال و دیگر هیچ" هم دقیق و درست باشد و من جدلی ندارم.

۱۶ نظر:

ناشناس گفت...

من به این تقلاها و نگاه های امیدوار برای تغییر و دنبال تحلیل های مبتنی بر آرزو و غیره احترام میذارم ولی واقعیت اینه که این ملت 57 به فنا رفته و راه نجاتی هم نیست. روزی نیست حسرت نخورم. روزی نیست که برای چند دقیقه هم شده حس کنم از اون ته دارم میسوزم. اون روزی که استخدام شدم چقدر خوشحال بودم.درسته بیشترش رو یه بازرس فنی معمولی بودم ولی ایران ناسیونال همه چیزم شده بود. الان باید در سطح کمپانی های کره ای می بود. آخوند این کشور رو تباه کرده. از درون پوسیده. کاریش نمیشه کرد.

ناشناس گفت...

البته مهم نیست ولی مداحان مجید بنی فاطمه و صادق مرعشی بودند.

ناشناس گفت...

در ضمن اینو هم برای خودتون میگم منتشر نکنید. عبارت کار تیم ورک اشتباه است. چون ورک خودش به معنی کار است. بهتر است گفته شود کار گروهی یا فقط همان تیم ورک.

Dalghak.Irani گفت...

خیلی هم خوب کردید که غلطم را تذکر دادید. چرا باید اشتباه محرز خودم را منتشر نکنم. مگر من کی هستم که بخواهم غلط های خودم را لاپوشانی کنم. اینجا مدرسه است و ما با هم کامل می شویم و من ادعایی ندارم. یا...هو

ناشناس گفت...

تاريخ عرب
۱ - ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺳﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﻭ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ
۲-ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺳﺮ ﻋﺒﯿﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﻭ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﺰﺩ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ
۳ - ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺳﺮ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺛﻘﻔﯽ ﻭ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ
۴ - ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺳﺮ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﺑﯿﺮ ﻭ ﺑﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﮏ ﻣﺮﻭﺍﻥ
و ﺗﻮﺿﯿﺢ اینکه :
ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ، ﻧﻪ ﺭﮊﯾﻢ ﺻﻬﯿﻮﻧﯿﺴﺘﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ آﻣﺮﯾﮑﺎ نه القاعده ﻭ ﻧﻪ ﺩﺍﻋﺶ
"فقط اسلام بود و قلمرو مسلمانان"

کلا این سر بریدن رسم بوده فرقی هم نمی کرده مظلوم باشی یا ظالم اگر شکست می خوردی سرت بالا نیزه بود....
داعش امروز هم برعکس نظر بعضی ریشه از فرهنگ آن زمان داره نه آمریکا و اسرائیل... ممکنه آنها از حماقت اینها استفاده کنند ولی مشکل از فرهنگ بدوی آدمهای این مناطق است.

این داستان عاشورا از دو جهت برای من جالب است؛
اول اعراب صدر اسلام وقتی با نوه پیامبر و پسر عمو خودشان اینگونه رفتار میکردند ببین با ایرانیان بیچاره مغلوب در جنگ چه کرده اند. اجداد بی گناه من و تو که به جرم مسلمان نبودن و یا نهایتا دفاع از وطن و ناموسشان ، بی رحمانه تر از کشتگان کربلا شهید شدند.
اگر اسرای کربلا پس از مدتی محترمانه آزاد شدند و به قوم و قبیله خود برگشتند ، زنان و دختران و طفلان بی گناه سرزمینم مظلومانه تر از اسرای کربلا در بازارهای مکه و مدینه گمنام به قتل رسیدند یا فروخته شدند و فریاد رس و تاریخ نگاری از آنان دفاع نکرد و حتی هم هموطنان و فرزندانشان هم آنها را از یاد برده و تاریخ عرب وحشی را جایگزین سند پرافتخار کشور خود کردند.

دوم اینکه کاش فقط یک روز در سال و فقط یک شمع بخاطر همه هموطنان دلیرمان که بخاطر دفاع از کیان ایرانی به شکلی وحشیانه توسط اعراب تکه تکه و شهید شدند مانند بابک خرم دین... مازیار و افشین..طاهر. ... یعقوب لیث و.. روشن می کردیم....
فقط یک روز و فقط یک شمع.....
نه میلیونها پرس غذا... نه یک دهه... و نه هیئات و کتل و علامت!!!

ناشناس گفت...

تیمسار گرامی حالا که چراغ سبز نشان دادید برای اصلاح اشتباهات زبانی، عرض کنم که کلمه پایمردی به معنی مردی که پایداری میکند یا همچین چیزهایی نیست.
پایمردی دو معنی دارد، یاری رساندن و میانجیگری
باور کنید به جز کسانی که حرفه ای تحصیلات ادبیات دارند هیچکدام اینقدر به زبان مادری مسلط نیستیم که بخواهیم از ساده حرف زدن یک قدم ان طرفتر بگذاریم

ناشناس گفت...

"اگر رییس جمهور ملتی در قرن بیست و یکم هست و بنای اصلاح امور و زندگی بهتر برای مردم را مسئولیت دارد و قبول کرده است..."

اگر بزرگی هست، ایشان کارنامه اش تا اینجا نشان نمی دهد که چیزی جز مترسک مخالف نمای حکومت باشد، وظیفه ایشان اینکه فضا را اشغال کرده تا با ادعای اصلاحات نانومتری، ملت را بگذارد سر کار و وقت بخرد برای آخوند بزرگ تا به لاغر کردن هر چه بیشتر ایران، به چاق کردن شیعه فرا مرزی ادامه دهد.

Dalghak.Irani گفت...

راجع به زبان قبلاً مطلب نوشته ام و گفته ام که من زبان را جز در نقش انتقال درست مفاهیم از ذهن گوینده دارای شأن مستقل و قابل مباهاتی نمی دانم و بهمین خاطر هم از تداخل واژه ها در زبان های مختلف متأسف نمی شوم و آرزوی خودم هم رفتن بسوی "یک جهان - یک انسان - یک زبان" هستم. لذا ایراد دوم شما را موجه نمی دانم زیرا اگر هم "پایمردی" از نظر لغوی معنای میانجیگری و شفاعت بدهد از جنبۀ انتقال مفهوم در کاربرد عامه ثبات قدم در عقیده و رفتار و اصرار بر درست را منتقل می کند. و 99/9 خوانندگان با آن با همین مفهومی که من هم نوشته ام ارتباط درست برقرار می کنند. این به اصطلاح غلط ها از نظر کاربردی غلط حساب نمی شوند و فقط چسبندگی غلط مسطلح در ذهن فارسی زبانان را می رساند و نیازی به طراز ادبی آن نیست. هرچند کار تیم ورک هم از همین چسبندگی ذهنی کاربرد غلط مصطلح در زبان فارسی به نوشتۀ من هم راه برده بود اما آن را به این دلیل که غلط شکلی هم داشت آن هم در فارسی نیسی از لندن پذیرفتم و تصحیحش کردم. لذا ویراست دوباره تان رد است و نیازی به تعویض پایمردی نمی بینم. یا...هو

ناشناس گفت...

احسنت بر تلخک ریزبین و تاسف بر بعضی جماعت ریزک تلخ بین. هر مطلب و روایت آن جناب، به مانند قطرات لطیف شروع باران پاییزی، تاییدی است بر شک و ابهام و انتظار ما بر آن ابر سیه روی سیاست. آنگه که چنین نکته سنج و پخته، رنج باریدن می گیری نور را از چنگال تیره تاریکی برای لحظه ای در پنجه گرفته و به ما ساحل نشینان سهل افکار فاش می نمایی؛ آنگونه که خواب سهل مندان و ساحل بانان را آشفته کنی تا اولین روزنه طلوع فکر.

ناخدای پرتغالی را استاد مردم شناسی یافتم و کشورش را صاحب تجربه در این خطه و ساحل ها برای سده ها. و چه زیبا نظم و علم و فکر پرتقالی رنگ در روان و روح و قلب خاکی رنگ پارسی غلطیده و از آن میان لشگری قد کشیده به یازده تن که کره را به دو نیم شقه کند همچون کره آسمانی.

نیکو مرام بارانی نشین، خود بهتر دانی که هر قلم که در دوات کرده و از بهر این مردم بر صفحه بدوانی برتر از هزار شب عبادت و ریاضت است. آن قلم را با جوهر عشق بر دل ها بدوان و ویراستاری و غلط یابی را به شاگردان و طفلان سیاست واگذار.

روح قلم فدایت،
ناصر الف.

ناشناس گفت...

بعدالتحریر:
مرحبا بر آن دستی که عفن و لجن آن بوزینه آویزان از درخت ولی اش را پاک نمود که این صفحات زرین را به نجس مرگ خواهی و مرگ طلبی از برای باغبانان درختان آغشته نموده بود. بگذار در باغی دیگر از چنان درخت بی اعتبار و کوته سایه آویزان مانده و از برای دفع باغبان خیرخواه سبزه زار، ندای بوزینگی خود سر دهد.

بوزینه، بوزینه است. حتی اگر بر دو پای خیزد و موشواره در چنگ گرفته بانگ اولیای خود کناد.

پنجه ات سبز باد...
ناصر الف.

عسکر گفت...

الآن وقت فوتبال و جامعه شناسی و روانشناسی و انسان شناسی و این جور بحث های کم ارزش و پیش پا افتاده نیست
. . . . .
اگر عاقل و دانا و اندیشمند و وطن دوست و انسان دوست و طرفدار حقوق بشر و آزادی و عدالت و خوبی و راستی و پاکی و شفافیت و "ایـثـارگـری" باشیم، از همین الآن تمام انرژی و نیروی خود را متمرکز خواهیم کرد بر صندوق رای، و افزایش آرای حجت الاسلام روحانی به بیشتر از بیست میلیون رای در انتخابات سال 1396 . به امید آن روز . انشاالله.
. . . . .
متاسفانه مدیر این وبلاگ و همفکرانش، حرف بنده را نمی فـهـمـنـد و هنوز افکار دوراندیشانه بنده برای ایشان قابل هضم نیست. پیشنهاد می کنم برای هضم کردن حرف های بنده، (البته چون حرف های بنده برای شما بسیار سنگین است) حرف های بنده را با چند بطری آب و چندین عدد قرص سایمیتیدین و راینیتدین و شربت معده بخورید تا بتوانید آنها را هضم کنید. (آخر شب هم یک قرص اعصاب قوی بخورید تا شب کابوس مرا نـبـیـنـیـد) .
. . . . .
برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید همه روزه با آقای دکتر عسکر (فوق تخصص هضم و جذب غذا و جراح روده ی بزرگ آدم های روده دراز ) تماس بزنید و یا ایمیل بگیرید.

ناشناس گفت...

ناصر الف یک زیر نویس هم برو بفهمیم چی میگی!

ناشناس گفت...

همین الان است که عسکر به اعتراض به کامنت بالایی دهان باز کند.این کامنت گذار حرفه ای خیلی خوب پس زمینه ذهن دست اندر کاران حاکمیت را از دهان مطهر و پاکیزه! عسکر بیان کرد.چون واقعا اگر این اقایان تا هزار سال دیگر حکومت کنند بر این مردم شیفته خدمت! حرف انها همین است:الآن وقت فوتبال و جامعه شناسی و روانشناسی و انسان شناسی و این جور بحث های کم ارزش و پیش پا افتاده نیست...تا هزار سال دیگر هم اقایان معتقدند:اگر عاقل و دانا و اندیشمند و وطن دوست و انسان دوست و طرفدار حقوق بشر و آزادی و عدالت و خوبی و راستی و پاکی و شفافیت و "ایـثـارگـری" باشیم... باید طرفدار اسلام ناب محمدی باشیم. به حوزه ها برسیم.اماکن مقدس را وسعت بدهیم.و قبله امان خرافات باشد.خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! در ضمن این بند کامنت گذار هم جالب و سواد اهل حکومت را می رساند. : تماس بزنید و یا ایمیل بگیرید.براوو.

ناشناس گفت...

تیمسار گرامی. من که در مورد پایمردی نوشتم ناشناسی غیر از ان کسی هستم که در مورد تیم ورک نوشته بود.
قبلا هم گفته بودید که ساده نوشتن برایتان مشکل است و به چه شکل به زبان نگاه میکنید. صلاح مملکت خویش خسروان دانند و قصد مجادله ندارم. البته نظرم متفاوت است و غلط مصطلح را فقط وقتی میپذیرم که گوینده به ساده ترین شکل ممکن حرف بزند وباز هم از پس درست گفتن بر نیاید. در غیر این صورت به نظرم ترکیب سهل انگاری و خودنمایی خواهد بود که هر دو از نظر من ناپسند هست.
به هر حال دیدگاه ها میتواند متفاوت بماند. از نظر من که زبان فارسی از دست رفته و برای اصلاح دیر هست.

ناشناس گفت...

ناصر الف کمتر حرف بزن

ناشناس گفت...

ضایع شدن مداحان در ورزشگاه را ببینید : https://youtu.be/eA72BttUxJU