۱۳۹۴ مرداد ۲, جمعه

رضا کیانیان هنرمند؛ لطفاً دستم را خط نزن، بگذار بنویسم: "خندوانه" بلاهت محض است! و سرافراز یک فاشیست.


مقدمه: گفته ام قبل از این که تازگی ها لرزه بر اندامم افتاده از برچیده شدن المان های شکلی مدرن از جامعۀ ایران توسط "متحجران فاشیست مدرن". زیرا اعتراف کرده ام که من یک فرمالیست هستم و در وطن به اینروز افتاده ام شکستن قالب ها - بخوان تن ندادن به ترک قالب های مدرن - را مقدم بر هر نوع گسترش محتوای آگاهی بخش مدرن می دانم. و از همان مدت ها پیش سخت در این فکر بودم که از حسم نسبت به نقشۀ شومی که در حال قیچی کردن فرهنگ و هنر فاخر از فرهنگ و هنر عامه است رونمایی کنم و هشدار بدهم. اما موضوع چنان فربه و خطرناک و پردرد بود و است؛ که هر قالبی و هر متنی را شروع می کردم، به پاشنۀ نگرانی عمیقم هم قد نمی داد تا چه رسد به ایده آلی که دردم را کامل نشان بدهد. بنابراین رهایش می کردم. اینک اما بالاخره بر ترس و تردید خویش غلبه کردم تا غصه ام را در قالب خطابه ای به هنرمندترین هنرپیشۀ نسل چند سالی جوانتر از خودم و محبوبترین در ایران جناب رضا کیانیان بنویسم:

1- رضا جان؛ ماجرا زمانی برایم جدی شد که خندوانه - از نام مسخره و بی معنایش هم سردرنیاوردم - بعنوان بهترین برنامۀ مردم پسند و شاد تلویزیون از در و دیوار دنیای مجازی بالا رفت از سویی. و اینکه علی دایی و علی کریمی و عادل فردوسی پور دعوت رامبد جوان را نه گفته اند برای حضور از جانب دیگر. به این اندیشیدم که اگر خندوانه چنان است و رامبد جوان همان که بود؛ خیلی مسخره است که این سه فوتبالی های نازنین چنین فرصتی را غنیمت نشمرده اند برای لختی خوشحالی با مردم و در میان مردم. لذا ناچار شدم بعد از 7 سال که آلودۀ روزمرگی سیاست شده ام و بندرت - در حد هفت بار در هفت سال - ویدیوئی کامل از برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی را دیده ام؛ بروم و دو قسمت ناقص از برنامه های حال و گذشتۀ برنامۀ خندوانه را ببینم!

2- ببینم که نه؛ بلکه تحمل کنم با هزار زور و صبوری و ویدیو پلیر را بر فرق سر خودم خرد نا کرده. تا اینکه امروز بنام تو عزیز ملت برخوردم در میان مهمان های جوان! در فروردین امسال. رفتم و ویدیوی حرف هایت را نگاه کردم با چشمان بسته - بغیر از فقط کلوز آپ های دوربین روی چهرۀ ماه هنرمندت را با چهار چشمی- و چه شیرین است دیدن تو و نیوشیدنت با آن حرف های همیشه درست و نقطه سرخطت. در اینکه حرف هایت "حرف" ندارد؛ حرفی ندارم مثل همیشه. اما رضاجان آیا تأثیر محتوا بر "انسان" همان تأثیری می تواند باشد که بر "ربات"! نمی خواهم وارد شکل خود برنامه بشوم از دوربین های کاشته ودکور و میزانسن و زاویه ها و رفت و برگشت ها و نور و دکوپاژ و ده ها نکته از این دست که نه سوادش را دارم و نه صلاحیتش را - بجز زیبایی شناسی انسان معمولی و چه نازیبا و الکن - و از همه بدتر می ترسم اگر وارد نکات فنی بشوم متهم به مقایسۀ فیل و فنجان (بی بی سی محل سکونتم و صدا و سیمای جمهوری اسلامی) بشوم و رفوزه. پس یک راست می روم دنبال ربات هایی که تنها هنگام استقبال از تو بود که تردید کردم که گویا اینان هنوز روح هم دارند.

3- آقای کیانیان دردانه؛ خندوانه در بهترین تعریف ممکن یک برنامۀ تصویری است از دارالتأدیبی در کشور نیست در جان و توتالیتاریست کمونیستی. که ربات هایی بنام انسان یا انسان هایی بنام ربات با لباس های یک شکل، با هدبندهایی اهدایی، با صندلی هایی سیخکی، دو زانو، کوک شده در زمان بندی جوان، بدون حتی یک حرکت انتخابی - از پاروی پا انداختن و دماغ خاراندن و دست از شرمگاه آلت تناسلی برداشتن و واکنشی اختیاری در حد پشه ها و مگس ها حتی و ... - دست می زنند و ساکت می شوند و هورای جمعی می کشند و اسم و فامیل بازی می کنند و تیله بازی مسابقه می دهند و ای وای برمن و تو رضا. بهترین برنامه! بکجا چنین شتابان! 

4- نیامده ام بپرسم چرا رفتی. که اگر رفتی؛ باید می رفتی. و نرفتن سکون است و سکوت و پیشروی هر چه بیشتر فاشیسم. و این رسالت هنرمند نیست. می گویم هیچ دقت کرده ای که محمد سرافراز یک فاشیست رسانه ای آموزش دیده است که دارد بخش مهمی از نقشه ای را بازی می کند که درحال موفقیت و کلون اندازی به پشت دروازه های فرهنگ و هنر نیمه جان ایران مدرن است. او با عزت الله ضرغامی که حداکثر تیپ کلاه مخملی بود رشد یافته در پروسۀ "پاسدار - جنگ - مداح - میدان تره بار - آخوند" و لذا ردی از لوطی گری هم گاهی بروز می داد حداقل در داخل کارمندان هنری. سرافراز یک فاشیست مدرن است که مثل جان جهادی و دکترها و مهندس ها و هنرمندان غربی پیوسته به داعش می خواهد هنر و هنرمند و فرهنگ و زیبایی را گردن بزند یا زنده زنده در قفس آتشین بسوزاند.

5- رضا خوب گوش کن ببین چه می گویم، چون تو چکش زن حراج و فروش آثار هنرهای تجسمی و انتزاعی هم هستی: نقشۀ کلان این است که؛ حالا که نمی توانند هنرمندان و الیت را راضی و همراه خود بکنند - حتی اگر پول داشته باشند برای خریدشان - آنان را قیچی کنند از هنر و فرهنگ بدنه و طبقۀ متوسط فرهنگی. به این معنا که حوزه های مربوط به فرهنگ و هنر فاخر! را کمی سهل و آسان بگیرند تا مشغول خودشان و کاه و یونجه شان بشوند و مزاحم حکومت نشوند: مثل آزادی های نسبی در هنرهای انتزاعی و تجسمی یا هنرهای مخاطب خاص مثل تئاتر یا فیلم های هنری یا موسیقی کسالت بار سنتی و یا ارکسترهای مجلسی و فیلارمونیک و ملی و از این قبیل؛ تا بتوانند در هلهلۀ فریب "الیت بخود رها شده" بدنۀ مردم در سینما و تلویزیون و عرصۀ عمومی را تحت فشار "نیازهای اولیه" - در دست حکومت - وادار به کرنش و تسلیم در مقابل تحجر بکنند. آدرس  ها مشخص است در همین تلویزیون سرافراز. مثل همین هد بند اجباری برای زنان و بخش نامۀ تفکیک جنسیتی و تهدید برخورد با باشندگی هنرمندان در شبکه های مجازی و حذف معدود برنامه های هنری و فرهنگی مثل ساعت 7 از تلویزیون و .... نقشه دقیق است به این دلیل که هنرمندان و الیت را فریب می دهند، حسن روحانی - در بهترین تعریف تکنوکرات - را "عمل به وعده" نشان می دهند و از شرش خلاص می شوند. و تا کسی بفهمد چه به چه است بساط موسیقی پاپ و کنسرت و سینمای اجتماعی و آزادی عمل نسبی در فضای مجازی را از ریشه می خشکانند.

6- سعدی عزیزم؛ همه تان دارید می میرید - بعد از من - آیا مطمئنی که پسرت عکاسی یاد گرفته و قادر است حداقل این فاجعۀ تاریخی را بفریم بکشد برای آیندۀ وطن! که اینک بازگشته ای بقبرستان وطن برای آسوده مردن! نگو من خودم چه گهی می خورم در فرار از وطن. چون من نه هنرمندم و نه الیت و نه نفسم باعث گرمای محفلی. اتفاقاً به این دلیل مدعی شما هستم که ما "خارج نشین"ها را هم بی آبرو کرده اند با امضای زیرزیرکی شما. اما بدان و می دانی که فوجی از ما مثل سگ زندگی می کنیم در غربت. فقط با این تنفس که هرچه بودیم و هرچه کردیم اما به زندگی هموطنان مان نه نگفتیم. بگذار با دیالوگ ابتدایی خودت در همین خندوانه پایان بدهم مزاحمتم را. رامبد جوان دو توله گرگ معصوم آورد به صحنه و تو بمضمون چنین گفتی: "هیچ می دانید که مشهور است که سگ های امروزی نیز همه از ردۀ گرگ بودند در ابتدا که بشر با رام کردن برخی نژاد ها و اصلاح و تربیت و جوجه کشی؛ سگ های بیچاره یا مامانی امروزی را استحصال کردند. که بجای اینکه گرگ باشند و خود بدنبال طعمه و لقمه و حق زیست خود بروند؛ شده اند سگ های تی تیشی که برای لقمه ای از دست صاحبشان له له می زنند بدنبالش. رضا جان به رامبد هم بگو و به دیگران هم که دارند خط قرمز "می خواهیم گرگ بمانیم آزاده و نمی خواهیم سگ بشویم و دریوزه" را رد می کنند و نباید.

7- الان که با ماجراهای اخیر در سیاست، متحجران به تلو تلو افتاده اند و تعادل شان را از دست داده اند؛ بهترین فرصت است که شماها هم زدن نان زندگی ملت بتنور مرگ آخرت را جدی بگیرید و تمرین و امتحان کنید. خواهش می کنم. چه جوری؟ من چه می دانم هنرمند. هنرمند تویی و فرمان آرا و فرهادی و یعقوبی و رحمانیان و هامون و قیصر و .... ببخشید دکتر سپیدبخت عزیز که پیام غیر قابل تحملت (من حالم خوب نیست) را برای تو پست کردم. اما رضاجان واقعاً حال من خوب نیست بدادم برس هنرمند! یا...هو

۱۰۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
شبلی کیه؟؟

Dalghak.Irani گفت...

شبلی نام رضا کیانیان است در فیلم یک بوس کوچولوی بهمن فرمان آرا که نویسنده ای است در خارج کشور و حالا برگشته به ایران که در وطن بمیرد و دیالوگ مربوط به پس عکاسش هم در قبرستانی در جادۀ شما بهمرا فخری خوروش رد و بدل می شود. یا...هو

ناشناس گفت...

دادخواهی به که میبری همه گندم نما جو فروشند

ناشناس گفت...

شیخ شامل؛ گفته اید همه یکسانند
واگر مردان شمشیر زنندوزنان دوک نشین
ازآن روست که آنان مشقِ شمشیر می کنندو اینان مشقِ دوک
گفته اید که اینهاهمه از ممارست است
و نگفته اید از ذاتِ خلق
[فریاد می کند]
درست است!؟
شرزین؛آری این ها همه از تمرین است
جلاد تمرینِ سر بُریدن می کند
و تیرانداز تمرینِ تیراندازی
کفاش بسیار کفش می دوزد تا استاد شود
و رَسام همین گونه
اگر دستی را ببندی بی هنر می ماند
واین گناهِ آن دست نیست
گناهِ آن است که تمرینِ بستن کرده
وشما بسیار تمرین می کنید تا کسی را اندیشه بر زبان نرسد
شما که اینک بَر خونِ من دلیرید
و بسیاری تمرینِ نیزه می کنند
تا شما را که تمرینِ فریاد می کنید
بر من چیره گی دهند
و من تمرینِ مرگ می کنم

REVOLUTION

ناشناس گفت...

ما که نفهمیدیم چی چی موگوی!

ناشناس گفت...

آنروز که بر سر تشییع جنازه آن پاشایی مرحوم غریو شادی میکردید که اگر این برود ایران خواهد مرد در تله سرافرازها بودید حالا توله دینگو هارا بیاور خدمت حضرات پر....ایست تحویل بگیر از اونور تشییع دلقک جان .

ناشناس گفت...

دلقک من به خوبی نفهمیدم چه می خواستی بگویی. در این که فرهنگ مدرن و ارتباط طبقه متوسط با هنرمندان از سوی حکومت نشانه رفته است هم نظرم. البته برنامه خندوانه به نظرم بسیار برنامه خوبی و با جلوه های مدرن است. همین حیوان آوردن به صحنه، آواز خواندن بندری خان، استندآپ کمدی ها که بعضاْ خانم ها اجرا کرده اند (مثل بهنوش بختیاری و شقایق دهقان) که با اعتراض متحجران مواجه شده است، و کلاْ اصلاْ خود خنده به ذات به نظرم در راستای فرهنگ مدرن و دور از فرهنگ روضه و تحجر است.

Dalghak.Irani گفت...

ناشناسی که نفهمیده ای من چه می خواستم بگویم. خلاصه اش می شود اینکه از هنرمندان بخواهم بداد تو برسند که خندوانه را برنامه ای خوب و در امتداد مدرنیته می بینی. همۀ ترس از همینجاست که ما داریم می میریم و شما را با خندوانه رها می کنیم بی خبر از همه جا. تلویزیون افغانستان را نگاه کن لااقل. یا...هو

اکابری گفت...

آقای عزیز شما که خیلی مدرن هستی حداقل وقتی متنی مینویسی به جای اینکه مثل ارشمیدس لخت بپری بیرون یکبار قبل از منتشر کردن آنرا بخوان تا اگر فعل و فاعلی جا افتاده یا اشتباه تایپی دارد یا جملات همینجور روی هوا ول شده اند تصحیح کنی که پدر صاحب خواننده در نیاد تا بفهمه چی میخوای بگی.
بهانه هم نیار که من چنینم و مطالب به من وحی میشه و نمیتونم ویرایش کنم و اصلا همینه که هست. ویرایش متن قبل از انتشار احترام به خواننده است.
در ضمن فحوای کلامت خیلی هم خوبه ممنون.

جعفر گفت...

یا به جای افغانستان می توانیم تلویزیون فاخر کره شمالی را نگاه کنیم برای شباهت زیادش با صدا و سیما(تلویزیون رهبری) همه توی تلویزیون کره شمالی هم 24 ساعته دارن می خندن ولی معلوم نیست به چی می خندن!

Dalghak.Irani گفت...

این یک مطلب خاص با ادبیات خاص و برای مخاطب خاص نوشته شده. و نه می خواستم و نه می توانستم در قالب روزنامه ای و ساده تر بنویسم. هر چند که سعی کرده ام نشانه هایی در متن بگنجانم که خوانندۀ عام هم به کل ایده و گفته دسترسی پیدا کند. ضمن اینکه اگر چه خندوانه برنامۀ مخربی است اما ویدیوی حرف های کیانیان را گذاشته ام که دوستداران هم خندوانه و هم هنرمند باشکوه بتوانند تماشا کنند و از دستم عصبانی نشوند. گفته ام درد من درد فرم های از ریخت افتاده است که محتوا ها را هم از ریخت می اندازد و همینطور می دانید که من عاشق فرهنگ و هنرم و بودنم در سیاست برای رسیدن به عشقم بود که ماندم و تمام شدم و دارم می روم و هنوز خبری از عشقم نیست. یا...هو

ناشناس گفت...

این از نادر پست های عمیق و به درد بخور دلقک هست. من در تمام پست های اخیر به نگاه سطحی نگرانه و مبتذل و ساده نگرانه دلقک اعتراض کردم. این پست هم اگرچه در نگاه اول به یک مسئله ساده می پردازه ولی در باطن مسئله بسیار مهمی هست.

یکی از کامنت گذاران به موضوع مرگ مرتضی پاشایی اشاره کرد. بهتره به صحبت های استاد جامعه شناس اباذری که در جلسه ای با موضوع بررسی مرگ پاشایی گفت هم اشاره کنیم. اباذری انتقاد کرد از مردم که چنان در مسائل سطحی و مبتذل غرق شدن که مسائل عمیق و مهم انسانی رو فراموش کردن. اباذری می گفت که مردم تبدیل به موجوداتی رقت بار و مبتذل شدن که مسئه مهم شان آهنگ جدید ساسی مانکن و خالکوبی جدید تتلو و مرگ خواننده درجه سوم هست.

حکومت راه کنترل مردم رو پیدا کرده این راه هم از فرهنگ و اجتماع میگذره. همیشه در طول تاریخ جنبش های اعتراضی رو سرآمدان و نخبگان جامعه علیه حکومت ها به راه انداختن. این سرآمدان چه کسانی هستند که نگاه مردم همیشه روی آنها هست؟ هنرمندان سینما تلویزیون، موزیسین ها خواننده ها ورزشکاران وکلای دادگستری اساتید دانشگاه دانشجویان فعالان سیاسی فعالان اجتماعی فعالان محیط زیست و روزنامه نگاران. اینها سرآمدان جامعه هستند.

از این جهت میگم این پست دلقک اهمیت داره که داره به برنامه دقیق حکومت جهت کنترل تمام این گروه ها اشاره میکنه. حکومت جهت کنترل این گروه ها از روش بسیار کارآمد آلترناتیوسازی استفاده می کنه یعنی افراد دیگری رو از میان همان گروه ها که با حکومت بیشتر راه میان یا به دلایلی وابستگی و یا نقطه ضعف دارن رو میاره به جبهه خودش و گروه معترض رو به حاشیه میرونه و این به اصطلاح سرآمدان تقلبی رو جلوی چشم مردم قرار میده. حکومت فهمیده که روش حذفی و سرکوب کامل جواب نمیده. بنابراین یک قدم از خواسته هایش کوتاه می آید و برخی از این سرآمدان رو جذب خودش میکنه و بعد از آنجایی که این افراد هیچ وقت رفتار ساختارشکن و معترضی نشون نمیدن خیال حکومت هم راحت میشه.

اما حکومت چطور این برنامه رو که به درستی دلقک اشاره کرد که گسترده و دقیق هست اجرا می کنه. در بخش سیاسی احزاب جدید ظاهرا اصلاح طلب ولی در باطن کاملا وابسته به حکومت و کنترل شده ایجاد میشن. حزب ندا توسط خرازی با همین هدف ایجاد شد. برخی از فعالین سیاسی درجه دوم زندانی آزاد یا بخشیده می شوند و فعالین خطرناک دستگیر یا زیر نظر قرار می گیرند. با برخورد شدید با فعالیت های سیاسی معترضانه سعی میکنند فعالین سیاسی رو به سمت فعالیت های خنثی تر از جمله اعتراض های صنفی، زیست محیطی حقوق کودکان و... سوق بدن. چهره های جدبد ولی در باطن کاملا وابسته با تبلیغات شدید حکومتی در میان مردم جا انداخته می شوند از جمله وزیر بهداشت و وزیر خارجه ظریف تا بعدا در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری از آنها استفاده بشه. به هنرمندانی که شروط حکومت رو پذیرفتن مجوز اجرا و کنسرت داده میشه و هنرمندان مستقل کاملا بایکوت خبری میشن. در دانشگاه تشکل های دانشجویی کاملا وابسته با نام مشابه در مقابل تشکل های قدیمی معترض ایجاد میشن از جمله دفتر تحکیم وحدت که اکنون دو شاخه هست یک شاخه حکومتی در حال فعالیت و یک شاخه شدیدا محدود. هنرمندان به برگزاری مجالس بین خودشان مشغول نگه داشته میشن و حتی با تبلیغ شدید رسانه ای و جوایز حکومتی به این کارشان تشویق می شوند تا از این طریق ارتباط آنها و تاثیرگذاری شان روی مردم فراموش شود. به ورزشکاران جوایز و رانتهای بزرگ و حتی مفام دولتی/شبه دولتی داده می شود تا ساکت شوند. از جمله حضور چندین ورزشکار در شورای شهر تهران، به عنوان رئیس فدراسیون، اجازه واردات اتومبیل از جمله به سوریان قهرمان کشتی.

این برنامه بسیار گسترده و دقیق هست و چنان استادانه طراحی شده که متاسفانه راهی برای توقف اون در این شرایط متصور نیست. تنها راه آگاه بودن مردم هست که اون هم متاسفانه با نسل جدید آگاهی گریز و سیاست گریز جوانان ایرانی فقط میشه گفت که غیر ممکن هست. حکومت این برنامه رو بر اساس همین ویژگی از نسل جدید جوانان ایرانی طراحی کرده. این حکومت کارش رو خوب بلده به همین دلیل هم 4 دهه دووم آورده. نسل دهه 50 مذهبی ولی انقلابی و دهه شستی ها (و شاید بشه گفت متولدین اوایل دهه هفتاد) رادیکال و همیشه معترض به سنین پیری و میان سالی و سکون رسیدن و اکنون با دهه هفتادی ها (میانه دهه هفتاد به بعد) و دهه هشتادی ها روبرو هستیم که بت شون کسی مثل تتلو و ساسی مانکن هست و در سیاست حداکثر عمق دیدشون جواد ظریفی هست که زل میزنه رو به دوربین و تو چشم مردم مانند احمدی نژاد دروغ میگه.

دوست قدیمی‌ گفت...

با کلمه کلمه این تحلیل ارتباط برقرار می‌کنم و انگار که هرچیزی که در وجود من بود و نمیتونستم بیان کنم رو شما نوشتید.

دیدن تنها ۵ دقیقه خندوانه هم من را به حالت جنون رسوند و نتونستم ادامه بدم که کنجکاو بودم ببینم چرا از برخی‌ از اطرافیان تعریف این برنامه رو می‌شنوم. یک کپی بسیار پست و نازل از شو‌هایی‌ مانند Ellen یا سابقا Opera خواستند درست کند. فرقش اینه که در آمریکا تماشاچیان انسان هستند و در ایران رباط‌هایی‌ با ظاهر انسان‌های زمان قاجار! گفتنی‌ها رو شما گفتید و نیزی به دوباره گویی من نیست.

سپاس فراوان
دوست قدیمی‌

رومی گفت...

بسیار زیبا برنامه خندوانه رو توصیف کردید. به ویژه به کار بردن لغات رباط شاهکار بود.

به غیر از یک آهنگ خوندن اون عروسکِ و همچنین یک مصاحبه با یک مهمان هنرمند، هیچی‌ نتونستم ببینم. یعنی‌ حالت تهوع به من دست میداد دیدن قیافه رباط‌هایی‌ که نام بردید.

دوستدار پدر عزیز،
رومی

ناشناس گفت...

به نظر من خرده گرفتن به غیر سیاسی شدن مردم و یا سطحی شدن نگاه ها صحیح نیست. سطح فکری عامه مردم جهان کم و بیش یکسان است. از مردم آمریکایی که دغدغه شان اندام کیم کارداشیان است تا مردم ایرانی که این گونه به سلیقه آنها تاخته می شود. شاید اندکی مردم شمال و غرب اروپا تفاوت معنی داری با سایر نقاط جهان داشته باشند. چیزی که بین ایران و جهان توسعه یافته تفاوت ایجاد می کند سطح فکری نخبگان آن جوامع و سیستم فکری شان است، و در حوزه سیاسی اندیشه سیاسی نخبگان ملاک است. پیوند نخبگان و مردم هم از طریق طبقه فن سالار شکل می گیرد. هدف ایجاد -هر شهروند یک مبارز سیاسی- هدف خامی است.
اتفاقاْ همین خندوانه (که در نظر من بیشتر نتیجه خلاقیت شخصی رامبد جوان است تا مثلاْ برنامه ریزی اهریمنی سرافراز) و امثال مرتضی پاشایی و ... هستند که مدرن بودن، به معنی تفکر زندگی در جهان واقعی و لذت هدف زندگی بودن را اندکی در جامعه به جلو می رانند. همین نسلی که تجربه مرتضی پاشایی دارد سکولارتر خواهد بود از نسلی که سعی می کرد توجیه علمی برای احکام شرعی بیابد. هیچ اشکالی هم ندارد که یک برنامه تقلیدی از شوی خارجی باشد (چه بهتر) و با دلقک هم در مورد ربات بودن آن انسانها هم موافق هستم و هم مخالف. موافق به این جهت که صدا و سیما از این نظر عقب نشینی کرده است که قبول کند فقط روضه و قرآن نخواند و برنامه استندآپ کمدی زن هم داشته باشد، ولی هنوز آن قدری عقب نشینی نکرده که تماشاگران حاضر در استودیو بتوانند احساسات خود را به صورت طبیعی تری نشان بدهند و مجری و میهمانان ادبیات نزدیک تری به مردم داشته باشند.

شبگرد گفت...

دلقک نازنین
به موضوع بسیار مهم و عمیقی اشاره کردید. اگرچه "اباذری" نیز به طور محدود و در حد توان فکری خود اما با کلام ناشایست به این موضوع اشاره کرده بود. اما شما به درستی به اصل مطلب پرداختید. متن سنگینی بود و اگر به سبک نگارش شما بعد از ۳ سال شاگردی نزد شما آشنا نبودم کلامی متوجه نمی شدم. تیمسار گرامی ای کاش که گفته مرا بخری و بیشتر بنویسی به خدا هفته ای یکبار خیلی ناچیز است. فقط خدا شاهد است که روزی ۷ الی ۸ بار به وبلاگ شما می آیم و هرگاه که پست جدیدی می گذارید سریعا مکانی آرام پیدا می کنم تا آنرا بخوانم. آن دوست ناشناسی که امثال من را مجیز گوی دلقک معرفی کرد احتمالا از دانش کافی برای تمایز بین مجیز و تشکر و قدر دانی از صمیم قلب را نمی داند.

شبگرد

ناشناس گفت...

طیف شریعتمداری کیهان و سعید امامی در دهه هفتاد با چاپ نوشته هایی همچون نیمه پنهان ماه و برنامه هویت و مجموعه قتلهای زنجیره ای نشان دادند که به خوبی از نقاط ضعف حکومت باخبرند و حداقل بیست سال از فعالیت دلقک جلوتر. وقتی روحانیون با تمام وجود جلوی آزادی زنان و شادی جامعه را می گیرند و یا کانالیزه می کنند به سختی راهی که دلقک در پیش گرفته واقف می شویم و امیدوارم که در این راه موفق شود.

ناشناس گفت...

نظر شما در مورد شبکه های ماهواره ای فارسی وان و جم چیست؟

ایرانی گفت...

دست مریزاد که نوشتی
بنده هم به همه گفته ام تا به حال که خندوانه چه شتر گاو پلنگ مزخرفی است
مرسی که نوشتی

مانی گفت...

دلقک جان زیاد ناراحت نباش.ِِِِدر همه دنیا آسمان همین رنگ است. دوروز پیش یک نویسنده بزرگ از دنیا رفت اما هر 100 و چند کانال تلویزیونی برنامه های مسخرشان را داشتند تنها چارلی رز بود که آنهم در نیمه شب یادی از او کرد و مصاحبه هایی را که در طول سالیان با او داشت باز پخش کردِ.هنر همیشه کم خریدار است ..بیشتر مردم تفریح میپسندند ونامش را هنر میگذارند.




ه

ماکسول گفت...

مردم چنان در مسائل سطحی و مبتذل غرق شدن که مسائل عمیق و مهم انسانی رو فراموش کردن.

اباذری می گفت که مردم تبدیل به موجوداتی رقت بار و مبتذل شدن که مسئه مهم شان آهنگ
جدید ساسی مانکن و خالکوبی جدید تتلو و مرگ خواننده درجه سوم هست.

+ + + + + + +

ادوارد البی دوم گفت...

یکی از پست‌های کلاسیک دلقکی! بسیار دقیق و عمیق و آنچه که او همیشه در خشت خام می‌بیند! سرفراز را بواسطه یکی از اساتیدم از نزدیک می‌شناسم. فاشیست واقعا توصیف خوبی است، و انتخاب او برای این سمت یکی از مهمترین، موثرترین، و استراتژیک‌ترین انتخاب‌های خامنه‌ای در طول دوران رهبری‌اش بوده است. انتخاب لاریجانی و ضرغامی چندان مهم نبود که انتخاب او مهم است.

ضمنا، بر من ببخشید، اسم نقش کیانیان در فیلم یک بوس کوچولو، محمدرضا سعدی بود. شبلی را جمشید مشایخی نقش‌آفرینی می‌کرد.

Dalghak.Irani گفت...

ادوارد البی دوم. مرسی جوانمرد در مورد تصحیح جابجایی سعدی و شبلی. فکر نمی کردم اینقدر دوام بیاورم. پس حالا لازم شد مغزم را دوباره رفرش کنم تا ذهنم بروز شود. یا...هو

ادوارد البی دوم گفت...

مخلصیم.
و این صفحه کامنت بسیار پربار است، و خبری از فحاشی و عقده‌گشایی و عصبانیت در آن نیست. همه دارند حرف می‌زنند. دلنشین است.

ناشناس گفت...

آقا دلقک ممنون بابت مقاله تان البته برای من یک کم سخت بود فهمیدنش و سرم درد گرفت و گیج رفت واسع اینکه خوب تلویزیون داره برنامه های عرفی نشون میده و هرچی مردم عمومی دوست دارند و شما هم دوست دارید و همیشه میگید خوب اینها هم دارند همین کارو میکنند پس مشکل چیه از قدیم گفتند موسی به دین خود عیسی به دین خود شما درس خونده ها اپرا بزارید ما هم ساسی مانکن وخندوانه عرفی

دستت درد نکنه محرم

Dalghak.Irani گفت...

دو نکته را هم تذکر بدهم. کسانی که خندوانه را دیده اند و یا می بینند و باآن خندیده اند و یا می خندند و ناگزیر در مقام صیانت از خود خندوانه و تماشاگران و نوع رفتارهای رباتیک و سرودخوانی های سرباز خانه ای و یتیمخانه ای آن را با انواع شوهای پوپولار غربی مقایسه و دفاع می دانند گناهی مرتکب نشده اند و من هم محتمل بر برخی حرکات و گفتارها مهمان هایش - بهرحال آدم معروف و نیمه معروفی در جامعه است - بخندم مثل حرف های کیانیان که با لذت شنیدم. بنابراین مطلقاً تخطئۀ مردمی که تماشاگرش می شوند یا مردمی که آن را می بینند و می خندند و این جنبه ها کاری ندارم و نداشتم و معترض مردم نیستم. بلکه معترض هنرمندی هستم که بهر دلیل سطح کیفی هنرش را اولاً تا سطح برنامه های یتیمخانه ای و در بهترین حالت برنامۀ کودکان بدون اسباب بازی پایین می اورد و باز بهر دلیل از جمله پول درآوردن این محتوای بچه گانه را در یک قالب توتالیتر قاب می گیرد. ببینید دموکراسی و توتالیتاریسم در برون داد نهایی یک کارکرد با دو شیوه و با نتایج مشابه هستند که محصولش همسان سازی و همشکل سازی آدم هاست. منتها توتالیتر با زور و خشونت و بطور مصنوعی و حکم و خدا و پیغمبر و مارکس و استالین و مائو در پی یک شکل سازی است و گله وار کردن جامعه. اما دموکراسی با تبلیغ و غیر مستقیم و با لطافت و ده ها ترفند رنگی و لذت بخش و فریبکار آدم ها را از راه انتخاب خودشان همشکل و همسان می کند. لذا هرنوع تلاش مستقیم و زوری و غیر دلخواه انسان مخاطب برای همسان و همشکل کردن او شخصیت او را نیز تحت تأثیر قرار داده و بصورت هم اندیشگی و جمود فکری در جامعه بروز کرده و از هر نوع ابتکار و خلاقیت و هنر در هر زمینه ای جلو می گیرد و جامعه پوسیده و عقب می ماند. اینطور نیست که حالا یک برنامۀ خندوانه مگر سیاست مملکت را تعیین می کند یا چه و چه ... البته خیلی هم امیدوار نیستم وقتی مردمانی به اندازۀ بسیار از ماها اینقدر بی رویا و روباتیک باشند حالم بدتر می شود. کیانیان هم مثل اینکه گفت سومین کمبود و بدبختی سینمای ایران نداشتن رویاست. در حالیکه منظورش را نتوانست صریح بگوید و این کمبود مربوط است به جامعۀ واقعی ایران و آدم های بی رؤیاو خشن و بی رحم ونکبتیش. آدم بی رؤیا یعنی یک تیکه لاشه. همین. یا...هو

سحر گفت...

بحث بر سر حاکمیت " فرهنگ توده " نیست. غلبه فرهنگ توده " ذهنیت زمان " حاضر است. در همه جا همین است. خصوصا در غرب . ما تازه آن را کشف کرده ایم. سطحی بودن ، شبیه فلان هنرپیشه هالیوودی بودن ، یا تفکر هر کس میتواند خودش یک " ستاره " شود ، از خیلی قبل در غرب رایج بوده و ما کاریکاتورها و مقلدهای نوپا آن فرهنگ هستیم. هیچ اشکالی هم ندارد . خوب است برای سلامت یک جامعه. اما :
اگر قرار باشد که نخبگان و مدعیان فرهنگ و هنر، مقلد این فرهنگ مبتذل شوند و نان را به نرخ روز بخورند یا برای جلب مشتری بیشتر به فرهنگ توده متوسل شوند و اینطرف و آنطرف جفتک بزنند، آنوقت اعتراض به آنها:
آقا بگیر بشین سرجات ، از شما ارزینال تر و مبتذل تر تو بازار پره .لازم نیست برای محبوبیت بیشتر ابتذالت را به تماشا بذاری، کاملا اعتراض وارد و بجایی است.
با کامنت گذار محترمی که اشاره کردند: در همه جای دنیا " فرهنگ توده " غلبه دارد کاملا موافقم. اما دوست عزیز باید این نکته را هم یاد آور می شدید:
اگر در غرب " فرهنگ توده" هست ، " فرهنگ ناب و الیت " هم هست. اگر 80 عدد کانال مبتذل بشکن و بالا بنداز هست ، 4 تا کانال خوب با فرهنگ غنی و دستچین شده هم هست.و این انتخاب با تو است که به کدام طرف بچرخی.
و با تز " نسل طرفداران مرتضی پاشایی " سکولارتر و آگاه تر خواهند شد ، موافق نیستم. چرایی اش مفصل است و در این کامنت نمی گنجد. فقط خلاصه اش :
طرفداران مرتضی پاشایی باید فرصت های فرهنگ بهتر و غنی تری را تجربه کنند ، تا به آگاهی برسند و انتخاب کنند.
ببخشید که به جای کامنت یک نطق طولانی شد.

ناشناس گفت...

چرا قبول نمیکنیم پرنده مردنیست اینبار زیر سم پای ستوران رم کرده در دشت .ما داریم میمیریم و
ستوران تعمدا و با لذت دارند اینکار را انجام میدهند

ناشناس گفت...

سلام و ارادت رفيق
براي بار چندم است كه مرا به گريه انداختي، " آدم بي رويا يعني يك تكه لاشه".

يك تكه لاشه
(عمو دلار سابق)

ناشناس گفت...

1. تفکر مطلق گرا موجب قلب واقعیت است. هیچ سیاهی و سپیدی مطلقی وجود ندارد و همه چیز طیفی است از خاکستری.
2. این نکته درستی است که حکومت بر فکر وروح و فرهنگ مردم تاثیر میگذارد.
مدتها پیش فکر میکردم که آگاهی بدست آمده را راه برگشتی نیست به تحجر.
ولی به چشم خود دیدم افراد روشن فکری را که ناآگاهانه مبدل گشتند به متحجرانی متاثر از فرهنگ عام جامعه.
3. ای دلقک در باطن تحلیل هایت منطقت را میبینم. آلوده اش نکن به تعصب و تعلق. گاهی اصرار را به استدلال ترجیح میدهی.

Dalghak.Irani گفت...

عمو دلار سابق چه گریۀ تلخ و مهربانی! گریه ام گرفت. اما ضمن اینکه در مورد بخش دوم حرف سحر راجع به "برنامه های فاخر" "وای اوکه هیچ" هستم. باید بخش اول حرف هایش را راجع به گرته برداری از ابتذال غرب توضیح بدهم و بگویم که کمی تا قسمتی غلط است. من شما را دعوت به دیدن و چینش و حرکات تماشاگران دعوت کرده بودم و علاوه بر کودکواره بودن محتوا خطر را در ربات سازی انسان ها دیده ام. درست است که مجاهدین خلق و انجمن پادشاهی ها و از این قبیل گروه ها جمهوری اسلامی را فاشیست و دجال و دیکتاتور و از این قبیل نام داده اند از اول و هنوز هم تکرار می کنند. اما جمهوری اسلامی تا کنون همانی بوده که خودم بشما گفته ام در شترگاوپلنگ بودن و هرج و مرج بودن و نوعی سیالیت و بلاتکلیفی در همۀ حوزه ها متأثر از فرهنگ شلختۀ اخوند و دین و مسجد. آن شترگاوپلنگی موجد تلویزیونی با شوهای احمد زاده و شهریاری و حسینی و مسابقۀ هفته و مرحوم نوذری و از این قبیل بود در دهه های گذشته که برشی بلاتکلیف از جامعه ای بلاتکلیف و در رفت و آمد نوسانی بهرسو بود. اما خندوانه یک شو توتالیتر و ایدئولوژیک و فاشیستی تمام عیار است. واین است فرق خندوانه ها با شوهای مشابه در غرب یا در گذشتۀ همین سیمای جمهوری اسلامی. شو خندوانه در دقیق ترین تعریف شویی است که اگر مسعود رجوی رهبر ایران شده بود در همان دهۀ 60 خورشیدی تولید و پخش و فرهنگ یکشکل سازی دستوری را اجرا و نهادینه کرده بود. نظم فاشیستس حاکم بر پشت صحنه و شکل صحنۀ خندوانه بسیار بسیار بسیار خطرناک است و ربطی به شو پوپولار و نخبه گرا ندارد. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک من خارج هستم و هیچ وقت تلویزیون نکاه نمیکنم مگر اینکه مساله سیاسی خاصی باشد میروم یک نگاهی به صدا و سیما میاندازم تا حال و هوای کار دستم بیاید . راستش قبل از اینکه تو بگویی من مدام در خبر انلاین میدیدم تبلیغ خندوانه میشود و در بالاترین هم می اند کنجکاو شدم ببینم در ایران چه باب شده دیدم رامبد جوان جوان تلاشگر و بانشاط دیروز خانه سبز و لباس رنگی به رنگی در بر کرده چشمها را گرد میکند و به طور تصنعی حرفهای یا مفت میزنند و دست میزنند وناکهان با اشاره مجری ساکت میشوند .باز هم دوباره کدها در خبر انلاین ادامه داشت اصلی خان فلان کرد و بهمان کرد البته در خطرناک بودن با شما هم عقیده ام ولی چیز جدیدی نیست ما تازه در سال ۴۳شمسی هستیم مانده تا ۵۷ البته تاریخ یکبار تراژیک بوده حالا کمدی اش رسیده هست .تخمه را بیاور حالش را ببر .فرق رامبد جوان با خدابیمرز فرخزاد اینست او قد کوتاه را میاورد بالای سن تا همه ببینندشان .ولی رامبد قد بلندها را مینشاند تا نخودی مجلس باشند

ناشناس گفت...

امروز تازه فهمیدم چرا انقدر از تو بدم می آیدو سرکلاست اراذل بازی در می اورم.تو با آن موهای جیغ رنگی و تیترهای زردت من فراری از سیاست را هی وادار میکنی دنبال سیاست و جامعه و فرهنگ بدوم که هیچ نان و آبی برایم ندارد که قاتل وقت و زندگیمان هم هست بعد که دوییدم و گرم شدم میگویید بسه دیگه برگرد ولمان کن دلقک بگذار گرگ نباشیم و زندگیمان را بکنیم ننویس تورا خدا دیگر ننویس

Dalghak.Irani گفت...

این قبیل مطالب خاص معمولاً با استقبال روبرو نمی شود و خوانندۀ عام - روتین و تقریباً ثابت وبلاگ را می گویم و نه کلیک هایی که بازدید کنندگان بالاترین و غیره به تیتر و نام های معروف آن فریفته می شوند و کلیک می کنند بدون رغبت به خواندن مطلب - در یک پس زدگی از ناتوانی از ارتباط با متن از آن استقبال نمی کند. لذا حالا که کمی محیط آرامتر و جمع مان جمع و جورتر است بگذارید یک موضوعی را مختصر بگویم.
اگر جوامع را با سهل انگاری و ساده سازی و تسامح تقسیم بندی کنیم. می توانم گفت که جامعه از یک هشتاد درصد انسان معمولی تشکیل شده است و از یک 2 درصد انسان دنبال قدرت و سیاست و یک 15 تا 18 درصدی می مانند که انسان های رؤیا دار هستند. همۀ پیشرف بشر و تغییر دنیا بدست این اقلیت 15 درصدی اتفاق افتاده و می افتد. به تعبیر بهتر فقط این اقلیت هستند که مهم هستند و باید جدی گرفته شوند و هر حکومتی در پی جلب رضایت این اقلیت باشد پیشرفته و خوب است و الا حکومتی ضد بشر است. در یک مثال ساده شده می گویم که 80 درصد مردمان کرۀ شمالی و کرۀ جنوبی هیچ فرق ماهوی با هم ندارند و این قبیل اهالی کرۀ شمالی همانقدر یا بیشتر از وضع خودشان راضی هستند که جمعیت مشابه شان در کرۀ جنوبی. چون نه این کرۀ شمالی ها رویا دارند و می دانند چه به چه است و نه آن اهالی کرۀ جنوبی می دانند که چه به چه بوده و کی آن ها را به اینجا رسانده. در حالیکه فرق کرۀ جنوبی با کرۀ شمالی در رفتار و اداره کردن آن دو 15 درصد در دوسمت مرزهاست. کرۀ جنوبی به ان 18 در صد انسان رؤیا دار بها داده و اجازه داده که زندگی آن 80 درصد را در راه بهبود و زیست بهتر هدایت کنند و حاکمان کرۀ شمالی این اجازه را به 18 درصدی های شمالی نداده اند. لذا تا آن 15 تا 18 درصد انسان های دارای رؤیای آگاهانه قدر نبینند و برصدر ننشینند آن 80 درصد بجلو رانده نخواهند شد و البته شکایتی هم نخواهند داشت چون تنها رؤیایشان زیست گیاهی است بوسع جهان پیرامون تنگشان. پس همه تلاش کنند که رؤیایی داشته باشند تا جزو آن اقلیت بشوند: رنج دارد جزو رؤیا دارنده بودن. اما لذت زیادی هم دارد حتی این رنج. یا...هو

کلنل گفت...

سلام تیمسار
عجب متن زیبایی و عجب دیالوگ خوشی. من منکر نگاه فرمالیستی تو به پدیده ها نیستم و می فهممش. اما
عدم حضور عادل فردوسی پور و علی کریمی و علی دایی دلایل مختلفی دارد به جز آنچه تو گفتی.
این سه نفر معمولا در هیچ برنامه تلویزیونی شرکت نمی کنند. عادل فردوسی پور معمولا دوست دارد روند برنامه طبق میل و تحت امر خودش پیش ببرد هرچند دیر یا زود دم به تله خواهد داد. اگر تو حاضری برای شادی تماشاچیان سیرک دماغت را سرخ کنی علی دایی حاضر نیست اتوی کت و شلوارش را در ازای خنده حضار بدهد. علی کریمی هم که دلیلش را گفت او معمولا خوب صحبت نمیکند و در مصاحبه های کوتاه دو دقیقه ای کم می آورد و جای خالی هایش را «به هرحال» پر میکند.
در ثانی چون که صد آمد نود هم پیش ماست. حضور رضا کیانیان و حمید فرخ نژاد و که و که نیازی به مهر اثبات اینچنینی علی دایی لمپن را ندارد.

به علاوه زمانی که ضرغامی رییس صدا و سیما بود قسمت اول خندوانه کلید خورد. پس شاهد الکی برای مدعایت جمع و جور نکن و دلت را به لوطی گری متوهمانه ات درباره ضرغامی خوش نکن.

خنده هاو تشویق های ضبط شده و مصنوعی امری بسیار شایع و رایج چه در داخل و چه در خارج بوده و است.

یادت می آید در مورد مرگ خواننده وطنی به خرده فرمایشات خرده روشنفکران خرده گرفتی و گفتی: گرایش عموم مردم «معمولی» جهان به موسیقی پاپ است تا موسیقی کلاسیک و فاخر. معمولی ها به افاضات روشنفکران توجهی نمی کنند. پس حالا همین «معمولی» های جهان می خواهند خوش باشند. چه زمانی که سیل و طوفان و ترافیک روز تعطیلشان را تعطیل کرده است اما سرخوشانه در میان جاده به رقص و شادی می پردازند. چه زمانی که بدبختی احاطه شان کرده است. تیمسار خوشبختی های مردم تقریبا شبیه هم است اما هرکس قصه بدبختی خودش را دارد. استاد عزیز رامبد جوان همان خواننده است و مخاطبانش همان «معمولی» های ایران و خندوانه و دیگر برنامه و فیلمهایش همان «موسیقی پاپیولار». و تیمسار هم همان دلقک که ای کاش هنگام هوا کردن این پست به شعار روی دیوار سیرکش نگاهی میکرد و فرم این برنامه را نه در قالب برنامه های فاخر بل در بافت entertainment و چیپ تحلیل میکرد. خندوانه پایین تر از نقد است و مناسب ما معمولی ها و مثل نقد تو مانند آن انگشتر تراشی است که سالها عمرش را صرف تراشیدن سنگ های بی ارزش کرده است.

امیر گفت...

من همان ناشناس ۳ مرداد ۱۳۹۴ ه‍.ش.، ساعت ۵:۵۸ هستم که از خندوانه حمایت نسبی کردم و از این پس با این نام کامنت می گذارم. حرف دلقک در مورد تقسیم بندی جامعه به آن سه بخش را قبول دارم. من هم اشاره ای کردم که۸۰ درصد مردم آمریکا و ایران شبیه هم هستند. مشکل ما این طبقه ۱۵ تا ۱۸ درصد، که منظور من طبقه فن سالار اعم از دکتر مهندس، هنرمند، فعال زیست محیطی، روزنامه نگار و ... است، نیست. اتفاقاْ این طبقه ما دست کمی از نظیر اروپایی و آمریکایی اش ندارد. مشکل مادر ما فقط و فقط نخبگان سیاسی-اجتماعی ۲ درصدی هستند.

Dalghak.Irani گفت...

کلنل - بمعنای سرهنگ - اول فکر کردم پدر فروغ فرخزادی با دیدن شروع کامنتت؛ بعد که بوسط های کامنتت رسیدم. فهمیدم که بابای احمد شاملو حتماً نیستی. کمی که ادامه دادم از پدر زهرا رهنورد بودنت هم پشیمان شدم تا انتهای کامنتت که دارم مزه مزه می کنم که تو کدام کلنلی. بیلمز معروف جهان سومی ملقب به میلیتاریست و کله گچی! یا اصلاً کلنل نیستی و مارا گذاشته ای سرکار. درست نگرفتم منظورت از کامنتت را مدح نقد بود یا نقد مدح بود یا کجایش بکجایش بود. البته نه فرخ نژاد و رضا کیانیان فرزانگان فارغ از هر اشتباه و نیاز و محافظه کاریند و نه علی دایی که لمپن نامیده ای که: غلط اندر غلط اندر غلط اندر غلط است و استغفار کن. علی دایی شوالیۀ رؤیاهای جوانان وطنم است و جوانی مدرن و سختکوش و موفق و خودساخته و الگوی جهانی است. یا...هو

ناشناس گفت...

مردم دنبال جانی راه افتادند ریش گذاشتند نمازخون شدند که صدتومن پول بگیرند
https://m.youtube.com/watch?v=AItlqKZSACw

ناشناس گفت...

دلقك عزيز، اين قصه سر دراز دارد، از روزى كه ايران سر و ته شد و ته جامعه آمد شد سرش و سر جامعه شد تهش اين قصه شروع شده ، تفاوت كره حنوبى و شمالى هم كه شما توضيح داديد در همين است ، گروه نخبه و اليت يك مملكت يا مردند و دارند ميميرند، يا تحمل ته بودن را ندارند و بارشان را بستند و رفتند و يا عزلت نشين شدند، آنها هم كه به دلايلى هنوز در صحنه هستند در فشار جامعه توتيلار در حال استحاله هستند و همانطور كه دلتان به درد ميايد ميبينيم رامبد خانه سبز و يا كيانيان در حد خندوانه تنزل ميكنند. دوستان مثال فرهنگ غرب و شو و موسيقى عامه يا پاپ را ميزنند كه شما هم به درستى تفاوت ايجاد به ظاهر يكسان هنر در دو جامعه توتيلار و دموكرات را توضيح داديد. در جامعه دموكرات هيچوقت نميبينيم كه خواننده اپرا برود در شوى عامه پسند تلوزيونى اداى بريتنى اسپيرز در آره.
به نظر من دلقك انگشت روى بزرگترين مشكل اجتماعى ايران گذاشته، كسى نگفته مردم خوش نباشند و به قول محرم حالشو نبرند از برنامه اى مثل خندوانه همانند ٩٩ درصد برنامه هاى تلوزيونى غربى. اما اگر ديديم هنرمندهايى با توان و عمق فرهنگى بالا آمدند و در جنگولك بازى شركت كردند آنوقت است كه يك جاى كار مى لنگد. فكر ميكنيد اگر بيست سال پيش خندوانه را راه مينداختند، انتظامى يا مشايخى و يا حاتمى روى صندلى آن مينشستند؟ هر برنامه اى آدم خودش را دارد.
خلاصه دلقك جان دست روى دلم گذاشتى و به درستى.
ارادت افشين قديم

MiM گفت...

از نظرگاه دلقک عزیز که می بینم، یکی از جالبترین برنامه های خندوانه آن شبی بود که افراد حاضر در استودیوی ضبط برنامه افرادی بودند مبتلا به بیماریی به نام سندروم دان که به دلیل همین بیماری شان بود که مثل بقیه نبودند... یعنی آن جوری که دلقک می گوید: ربات نبودند... قابل کنترل نبودند و خب همین باعث شد که برنامه کمی، فقط البته کمی، با بقیه شبها فرق کند و عجیب برنامه بهتری بود به نظرم نسبت به بقیه شبهاش و البته رامبد هم چندباری دل نگران این واکنشها و عکس العمل های خارج از چارچوب برنامه ش شد...
در تایید نظر دلقک درباره ضرغامی و سرافراز هم کافیست آن برنامه های تولیدی اول خندوانه در زمان ضرغامی را ببینید. خبری از هدبندها نیست و آدمها ، لباسها و رنگها بویژه برای خانمها متنوع ترند... حتا صورتهای مجازشده به حضور در استودیو هم انگار زیباترند کمی...
بگذریم... متن فوق العاده ای بود دلقک عزیز. عجیب به دل نشست.
و نیز سوز و گداز و گریه دوست خوبمان عمودلار

ناشناس گفت...

من با نظر کلنل موافقم هم در مورد دلایل نیامدن آن سه نفر به این برنامه و هم در مورد قالب برنامه.
در پاسخ به افشین هم باید عرض کنم استاد مشایخی در برنامه 109 آن شرکت کرده اند.

Dalghak.Irani گفت...

من راجع به نرفتن آن سه فوتبالی به خندوانه اظهار نظر خوب یا بد نکرده ام. بلکه گفته ام که یکی از دلایل جلب توجهم به خندوانه - بعد از پروپاگاندای افراطی در دینای مجازی - نرفتن این سه نفر بود. و تدکید کرده ام که باخودم گفتم برنامه ای تا این اندازه جالب توجه چرا این فوتبالی های دانه درشت - اما نه چندان درشت از نظر منزلت نخبگانی - را جذب نکرده است. اما حالا که اصرار دارید - بدون اینکه از مهمان های برنامه بغیر از اکبر عبدی و خداداد عزیزی و طارمی جوان کسی را اطلاع ندارم - نظر تحلیلی خودم را از مهمانان این برنامه می گویم. رامبد از هر کدام از سیاسیون سنتی - همه - اصلاح طلب دانه ریز و ورزشکاران جوان و در آغاز شهرت و سایر ورزشکاران همه دعوت کرده یا بکند می روند برای کردیت گرفتن چون شناختی از هنر ندارند و نمی دانند که همه برنامه ها ارزش افزوده نمی دهند و ممکن است بر عکس هم عمل کنند. در مورد معدود هندمندان دانه درشت فقط انانی به جوان پاسخ آری می دهند که اولاً سابقۀ دوستی قبلی داشته باشند و ثالثاً رامبد از آنان خواهش کند که بارفتنشان به برنامه اش اعتبار بدهند. محتمل است برخی هنرمندان محافظه کار و پیر هم بخاطر در لیست خاکستری قرار نگرفتن از سوی رژیم و برخورداری مستقیم یا غیر مستقیم از رانت کاری و دستمزدی و از این قبیل هم شرکت بکنند. اما هیچ هنرمند و ورزشکار - بویژه فوتبالیست - دانه درشت و با هوش و تحصیلکرده و آشنا به رسانه از دعوت جوان استقبال نمی کنند. چون جوان اگر کیانیان را با خواهش می آورد برای کردیت گرفتن علی دایی و علی کریمی را با لحن "بیایید برنامه ام اعتبارتان زیاد شود حالش را ببرید" دعوت می کند و بدیهی است که علی ها و عادل سنگین وزن تر از آنی هستند در موقعیت خودشان که خودشان را منتر یک برنامۀ کودکان عقب ماندۀ ذهنی - بخوان ربات برنامه - بکنند. اینکه مدعی شده اید که کریمی بلد نیست حرف بزند کاملاً غلط است و درستش این است که علی کریمی بلد نیست هر حرفی را بزند و باید حرف خودش را بزند و حرف او مثل شخصیتش همیشه شورشی و جنجال برانگیز است. یا...هو

ناشناس گفت...

آقا افشین میشه بگی جامعه توتالیتر یعنی چی اینی که گفتی خوبه یا بده؟ .اخه ما که فرهنگ نداریم بلد نیستیم تو صف وایستیم چه اشکالی نداره یکی ما را با چوب تو صف بکنه شاید اینجوری برامون بهتر باشه زودتر نون بخریم همدیگر رو لگد نکنیم مردم هم همین رو دوست دارند زودتر رعایت میکنند؟من بعضی وقتا شربت را میریزم تو قالب میزارم یخ بزنه شربت را کسی نمیخره ولی آلاسکا را راحت میفروشم تو بقالیم بعضی وقتا بهداشت گیر میداد یه پولی بهش میدادم رفع و رجوع میشد.
محرم

شهروند گفت...

اگر جناب دكتر اباذري دو سال ديگه سخنراني كنند در مورد جامعه ايران ( با همين روند فعلي باشد ) صغير و كبير مردم رو ببندد به فحش خواهر و مادر ، اگر هركدام از دوستان خارج نشين كه تاج سر بنده هستند ، از سال ٨٨ تا امروز ، به ايران نيامده اند ، تشريف بياورند ، بعد از چند روز دچار شوك بزرگي مي شوند ، جناب دلقك گرامي ، اصلا معلوم نيست اين هشتاد درصد مورد نظر شما دچار چه مرضي شده اند ! همه بي تفاوت ، بي فكر ، بدون احساس همدردي به ديگري ، اصلا نمي توانم بيان كنم مشخصات آدمهايي كه اين روزها در اطرافم مي بينم ، اگر همين جناب رضا كيانيان در استاديوم صدهزارنفري پشت بلندگو سخنراني كند ، از اول تا آخر در مورد آمارهاي اقتصادي كشور ، آمار اعتياد ، فحشا ، طلاق ، بيكاري و دهها مشكل ريز و درشت كشور بگويد ، همه از اول تا آخر گوش مي دهند و سرشونو پايين مي اندازند و مي روند پي كار خود ، ( مي دانم كه كار رضا كيانيان اين نيست بعنوان مثال گفتم ) تونس به خاطر خودكشي يك دستفروش انقلاب كرد ، و اينجا به خاطر مرگ هزاران دستفروش هم كسي به خودش تكاني نمي دهد ، لطفا در مورد اين مرض جامعه مطلبي بنويسيد
به نظرم اگر همين فردا از هر طرف به ايران حمله شود ، يك هفته اي از شرق به غرب ، از شمال به جنوب كشور را فتح خواهند كرد ، ما مردم هم در حال تماشا هستيم ! بيخود نيست سپاه به رزمندگان خارجي ، شهروندي ايران را مي دهد ، وقتي كاملا آگاه است نيروي ايراني با صداي فرود اولين موشكها ، راه فرار و زنده ماندن را بر قرار ترجيح مي دهد ، معني زندگي خواهي همه جاي دنيا اين است يا جامعه ما در تعريف زندگي خواهي هم به بيراه رفته است ؟ اگر قرار باشد در مقابل مرگ خواهي و آخرت گرايي حكومت ، ما مردم زندگي خواهي و عرفي گرايي را قرار دهيم ، نبايد اليت پانزده درصدي صاحب رويا ، حد و حدود اين زندگي خواهي را ترسيم كنند تا زندگي خواهي امروز ما ، اينچنين مبتذل و سرافكنانه از آب در نيايد ؟
جناب دلقك عزيز ، بنده توان و سواد توصيف جامعه امروز ايران را ندارم ، ولي يك چيز را خوب مي فهمم ، جامعه امروز ايران ، كمترين شباهتي به جامعه پنج ، شش سال پيش ندارد ، بطرز وحشتناكي غيرطبيعي و بي تفاوت است
ظاهرا كاري از اليت جامعه هم بر نمي آيد ، وقتي هزينه هاي زندگي چهاربرابر شده و ارزش پول ملي به يك سوم كاهش پيدا كرده ، راههاي درآمد يا نابود شده و يا كاهشي فاحش داشته است ، اليت هم گرفتار لقمه ناني براي حيات است مثل بقيه مردم ، به مصاحبه هاي هنرمندان بعد از بخشنامه صداوسيما توجه كنيد ، آقا به خدا اين صفحه هاي اجتماعي در فضاي مجازي مال نيست !!! پليس فتا كمك !!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است جناب دلقك گرامي
پاينده باشيد

ناشناس گفت...

محرم خان، هر چند كه طعنه زدى و من هم گرفتم .
اين رو از كامنت دلقك كپى پيست كردم بين فرق جامعه توتاليتر و دمكرات فكر كنم در اين مقايسه بهتر ميشه معنى شو فهميد. دلقك نوشت:
"دموکراسی و توتالیتاریسم در برون داد نهایی یک کارکرد با دو شیوه و با نتایج مشابه هستند که محصولش همسان سازی و همشکل سازی آدم هاست. منتها توتالیتر با زور و خشونت و بطور مصنوعی و حکم و خدا و پیغمبر و مارکس و استالین و مائو در پی یک شکل سازی است و گله وار کردن جامعه. اما دموکراسی با تبلیغ و غیر مستقیم و با لطافت و ده ها ترفند رنگی و لذت بخش و فریبکار آدم ها را از راه انتخاب خودشان همشکل و همسان می کند. لذا هرنوع تلاش مستقیم و زوری و غیر دلخواه انسان مخاطب برای همسان و همشکل کردن او شخصیت او را نیز تحت تأثیر قرار داده و بصورت هم اندیشگی و جمود فکری در جامعه بروز کرده و از هر نوع ابتکار و خلاقیت و هنر در هر زمینه ای جلو می گیرد و جامعه پوسیده و عقب می ماند."
افشين قديم.

گراند دوک گفت...

نامه "خیلی محرمانه" وزارت ارشاد درباره مذاکرات هسته ای:
۳۱ تیر ماه، معاونت امور مطبوعاتی وزارت ارشاد نامه ای با مهر "خیلی محرمانه" به رسانه های داخلی
ایران ارسال کرده که از آن می توان به عنوان سندی دیگر برای نشان دادن تداوم فشار دولت اعتدال
برای سانسور و جهت دهی به سیاست های رسانه های ایران نام برد.

در این نامه آمده رسانه ها باید از گزارش هایی که «القای دوگانگی در سطح مقامات عالی رتبه نظام
در رابطه با دستاوردهای مذاکرات هسته ای» دارند، پرهیر کنند و باید در راستای وحدت اخبار را
منتشر کنند.

بر اساس این نامه، رسانه ها موظف هستند از انتشار اخبار و تحلیل هایی که موجب دو قطبی سازی
جامعه می شود یا «القای تقابل میان دیدگاه های مقامات عالی رتبه نظام» و «القای تقابل میان
دیدگاه های مردم متدین و انقلابی با رویکرد دولت» یا «القای تقابل دستاوردهای مذاکرات با
ارزش ها و آرمان های انقلابی و اسلامی و ملی» می کنند، جلوگیری کنند.

همچنین رسانه های ایرانی نمی توانند صحبت های طرف های مذاکره کننده را بدون «پاسخ مناسب از
طرف ایرانی» منتشر کنند.

وزارت ارشاد تاکید کرده رسانه های ایرانی باید «مخالفت افراطیون آمریکایی ها و صهیونیست ها
با دستاوردهای توافق» و «شکست صهیونیست ها» را در دستور کار قرار داده و نمی توانند رویکردی
«انتقادی یا تخریبی» درباره مذاکرات اتخاذ کنند و فقط باید رویکردی «توصیفی و تبیینی» داشته
باشند.

در بخش دیگری از این نامه آمده، رسانه ها باید به «احترام و تمجید از مذاکره کنندگان (ایرانی)»
بپردازند و گزارش های خود را طوری تنظیم کنند که نشان دهنده «بی نظیر بودن» این مذاکرات در
« تاریخ سیاسی دهه های اخیر » باشد و باید « شهامت توام با ادب مذاکره کنندگان و حرفه ای بودن»
آن ها را منعکس کنند.

ناشناس گفت...

نه افشین آقا طعنه نزدم من روشنفکر نیستم من کاسبم اگه گوسفندها برندتو دشت ومزرعه گلا را بخورند بهتره یا چوپون با چوب بکنشون تو اخور شیر بدند و گوشت بدند کله پاچه بدند علف هم بده تو دهنشون.بیرون آخور هوا سرده گرگ هست اینها هم کلن گوسفندند خدا هم برای همین این زبون بسته ها را آفریده منطقی نیست گوشتشون هدر بره خدا قهرش میگیره این یه بازی برد برده برد گوسفند و چوپون
محرم

عسـکر گفت...

به نقل از محرم

موسی به دین خود عیسی به دین خود شما درس خونده ها اپرا بزارید ما هم ساسی مانکن

+ + + + + + +

انصافا این محرم عزیز که در جایی هم طوری صحبت کرد که از جمله اصول گرایان است

شخصیت باصداقتی است. خوشبختانه من اعتدال گرا با این جور اصولگراها هیچ مشکلی ندارم

مشکل آنهایی هستند که سعی می کنند بین ما اعتدال گرایان و اصولگرایان تفرقه بیاندازند.

Unknown گفت...

اکابری من با شما هم عقیده هستم. آخه این چه سبک نگارشه؟

Unknown گفت...

اکابری من با شما هم عقیده هستم. واقعاً این چه سبک نگارشه؟ دلقک جان کجای این نگارش خاصه؟

ناشناس گفت...

ناشناس عسـکر گفت...
انصافا این محرم عزیز که در جایی هم طوری صحبت کرد که از جمله اصول گرایان است

شخصیت باصداقتی است. خوشبختانه من اعتدال گرا با این جور اصولگراها هیچ مشکلی ندارم

مشکل آنهایی هستند که سعی می کنند بین ما اعتدال گرایان و اصولگرایان تفرقه بیاندازند.

مگه شما با هم فرق دارید یکروز حسن دکتر میشه علی خاله روز دیگه برعکس هی دکتر بازی میکنید سرتون گرم بشه تا بزرگ بشید تا اون وقت دهن ما آسفالت شده شایدم همینجور کوچولو بمونید.اونروزی محمودتون داشت سیم لخت را میکردید تو استخر نزدیک بود خونه آقا بزرگ آتیش بگیره خدا رحم کرد الان مامان انداختش تو اتاق در رو به روش بست تا آدم بشه ولی میاد بیرون همون خری که هست هست .اونروزی با چشای خودم دیدم توگلدون کوچیکا توالت میکرد می انداختش خونه همساده اقا همساده شاکی شد اژان کشی شد آبرومون رفت
محرم

ناشناس گفت...

محرم اونوقت این مثالی که زدی رو خودت قبول داری؟ یعنی قبول داری که گوسفند باشی و یه چوپون هدایتت کنه یا یه نفر با چوب وایسه کنار صف و از صف که خواستی بیرون بزنی با چوب بزنتت؟ پس دو میلیون سال پیشرفت انسانیت و این همه دانش و کتاب و سواد و علم تاثیری رو آدما نداشته که بتونن خودشونو اداره کنن؟

ناشناس گفت...

محرم نمونه بارز انسان هایی هست که اباذری ازشون انتقاد میکرد. انسان هایی بسیار رقت بار و مبتذل که در قرن 21 خودشون داوطلبانه قبول کردن که زیر چوب و ضرب قدرتمندان برن. در مقابل مثالهای شرم آور و رقت بار محرم من یه مثال دیگه میارم. در سال 2011 یعنی حدود 4 سال پیش بر اثر سونامی نیروگاه هسته ای ژاپن منفجر شد. و خرابی بسیار در اثر زمین لرزه، سونامی و انفجار اتمی پیش اومد. پس از این اتفاق قحطی مواد غذایی و خدمات در مناطق آسیب دیده رخ داد. فروشگاه های بسیاری بودند که دیوارها و درهاشون تخریب و اجناس شون کاملا در دسترس بود ولی مردم ژاپن در اکثر موارد بدون حضور صاحب فروشگاه این اجناس رو غارت یا دزدی نکردن (شاید موارد بسیار معدودی گزارش غارت و دزدی مخابره شد) اونها صبر کردن کمکهای دولتی رسید صاحبان فروشگاه ها برگشتن و بعد مردم در صفوف منظم کمک ها رو دریافت کردن در حالیکه وضعیت به شدت بحرانی بود و استرس شدیدی به مردم وارد شده بود. یعنی مردم ما تاریخ غنی کم از ژاپنی ها هستند مردم ایران لایق سیستم چوپان و گوسفندی هستن؟

http://www.fardanews.com/fa/news/142506/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DA%98%D8%A7%D9%BE%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%85%D8%BA%D8%A7%D8%B2%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%BA%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D8%9F

ناشناس گفت...

سه نکته را به رخ می کشم:

- نوشته های شما، به مانند دیگر روشن گران اینترنتی، را، تا پیش از این آخری، از سه راه دریافت ذهنی می کردم. (1) دوباره خوانی (2) سر فصل نگری و دریافت بیشتر با خواندن دو سه اظهار نظر مَشتی / جانانه (3) تند خوانی و نا خوانی سنگ دلانه و به یک باره به بازنگری اظهار نظر ها پرداختن. در فارسیِ امروزه روز باید خستو شوم توانم خردتر از آنی ست که می بایستی، که باید این درد درمان کنم چراکه شیفته زبان مادری از یک سو و در دیاری از آن دگران برای زمانی دراز از سوی دگرم.

اما که امروز متن شما را به یک جا نه تنها، از روی زیبا نویسی ( easthetics )، بل از روی به هدف نویسی که گونه ای از خارجی گونه ( foreignization ) نویسی ست، به یک جا بلعیدم بل آن را، نیز، دریافت ذهنی کردم. شاید در این پندی، برای منِ جوینده، نهفته باشد، که: فارسی فاخر و فرهیخته ما آن زمانی نای آن دارد که هماورد ادبیات گیتی کنونی در نوشتار و گفتار گردد که از در خود پیچیدن و تعارف خود رهایی بخشیده، به هدفمند گویی ( و به گونه ای ریاضی وار گویی ) نه که مزین بل باآن هم ساختار شود. که این همانی ست که شاملو به ماآموخت، که اگر ما راه او به درستی دنبال کنیم، گفته ها و نوشتار زمان حال ایران زمین بس خواستار جهانی داشته که هیچ بل، از راه آن درکِ بی پرواتر و بهینه تری از یک دگر، که سنگ بنای پیشرفت ما می باشد، خواهیم داشت.

در مورد جان مایه پیام شما. آن چه نوشتید بخش مهم آن آگاه نمایی خواننده از بن مایه برناهه هایی چون خندوانه ست و این که چون همه را با آن سر کار گذاشته اند. پیام من برای هنرمندِ خوش ذوق و نیک سرشت این که چرا برگی از دفتر سیاووش گرام مان به امانت نگرفته از چند کیلومتری خیابان جام جم نیز گذر نکنند.

اما در شگفتم که بر خلاف آنچه از فرهنگ خشن و نا شایست افسران ارتش شنیده ام چگونه است که شما چنین نمی باشید، که در مورد های بسیار در ست نقطه مقابل آن.

اگر خواننده نوشته مرا دریافته خوشنودم و از برای کژی های آن پیشاپیش پوزش می خواهم.

سپاس گذارم از نوشته شما.

ناشناس گفت...

بسيار متن زيبايست....
خطر بسيار بزرگ براي كشور ما "عادت" نه تنها عامه مردم كه حتي تحصيل كرده ها به طرز فكر و رفتار يطح پايين و خارج از راه رو به رشد و مدرن است.
اين را در همين كامنت ها ميشود ديد... كساني كه اين برنامه را با هد بندها و طرز اجراي سطح پايينش، "مدرن" و "بهترين" ميدانند.
مشابه همين طرز تفكر رو به رشد را در گروه هاي تلگرام و وابير به وضوح ميتوان ديد....

به قول دلقك، لااقل تلويزيون افغانستان را الگو قرار دهيم!

ناشناس گفت...

جناب دلقك باز به نظرم به بيراهه زدي
خندوانه مسلما برنامه فوق العاده اي نيست بله درست است كه سربندهاي يكسان خنده هاي هماهنگ و و طرز نشستن تماشاچيان ما را به ياد كره شمالي مي اندازد ولي اين ولي بسيار مهم است
براي اولين بار در ايران يك كمدي ايستاده و زنده را زنان اجرا كردند
براي نخستين بار جناب خان براي زنان شعر خواند
در مورد نام فرزندان هنرمندان سوال شد
جناب خان بندري خواند
و هزار و ديگر
به هر حال ساختار شكني اين چنيني تا چند سال پيش مرسوم نبود و البته مسلم مي دانم كه اين برنامه براي كاهش حساسيت ها چنين فرم توتاليتر احمقانه اي از نشستن و خنديدن و ...به خود گرفته است
پينوشت :توصيه مي كنم حتما برنامه هاي تلويزيونهاي افغانستان به ويژه شبكه طلوع را ببينيد از همين جا به سازندگان و اين برنامه ها كه با چنين رواداري برنامه مي سازند دست مريزاد مي گويم
پري سا

gft گفت...

موافقم. شلخته نویسی و پیچیده نوشتن الکی درست در جهت مخالف مدرن بودنه. متن مدرن ساده و صحیح و با ساختار هست.

ناشناس گفت...

ببین اقای عزیز بنظر شما اشنا به شرایط فرهنگی واجتماعی واقتصادی وسیاسی این کشور نیسی چون این مقاله خیلی ایده الی نوشته شده است وعیب گرفتن از رفتار حضار جایکاهی ندارد برای کشوری که خندیدن در ان یسیار کم شده خنداندن زورکی مردم نیز خوبه درضمن عدم حضور بعضی ادما بخاطر تشخیص درستشان نیست بلکه مسایل دیگر اهمیت داشته است

ناشناس گفت...

دلقک،تیمسار،یاهو!!دریغ و هزاران دریغ از "جان های شیفته ای"که رفتند و ملتی ماند با منتقدینی از نوع دلقکی دروغین(بااحترام بسیار برای همه ی دلقکان تاریخ)،باآن متن مخدوش و مغشوش و پر از مداهنه ای که آقای کیانیان رادچار دل آشوبه خواهد کردبی تردید،ودر ادامه، چاپلوسانه علی داعی رابه عرش اعلاء میرساند(باتمام احترامی که برایش داریم) ومتوسل میشودبه استدلال سست عدم حضور فردوسی پور و کریمی و دایی !!!شگفت از یک نظر تاخطاب بایشان بنویسد که: آقای فردوسی پور درهمین سیمای ناشر فاشیسم!هرهفته یکی از پربیننده ترین برنامه ها را اجرا میکند و دایی نیز هر هفته چه در لباس سرمربیگری تیم های فوتبال و چه در مراسم گوناگون(اخیرا مراسم افطاری وبوسیدن پیشانی رییس جمهور)همینطورونیز حضور علی کریمی در مراسم قرعه کشی لیگ برتر،در همین سیمای...!!!لمپنیزم جاری در کلام دلقک دروغین!ترکیبیست از ادبیات داش مشتی ها وجاهلانی (که در پای منبرها، چیزکی آموخته اند)که در جمع نوچهها، گاهی چهچهی!میزنند و شروع به افاضه میکنند وجماعت بیخبر نیز صلوات میفرستند!وبخود میبالند که به به چه کمالاتی وچه سقراطی!!!





خُسن آقا گفت...

وقت و حوصله خواندن همه پیامها را ندارم درضمن نوشته هایت هم خیلی طولانی شده که اصولا برای وبلاگنویسی خوب نیست وبلاگ نویسی در حد اعلا باید کمتر از یک A4 باشد.
با اینکه خیلی طولانی می نویسی می شد همه اینها که گفتی را در یک A4 هم گفت بدن اینکه به نوشته لطمه بخورد.
در مورد اینکه رژیم دارد فلانش را پاره می کند تا محیط های هنری را در کنترل بگیرد به جدم قسم اصلا ممکن نیست. این رژیم همه چیز را باخته و دیگر تنها می‌تواند در بهترین حالت ملت را از پوچ گرایی کمی بکشاند پای تلوزیون.
ملت ایران در فلاکتی دست و پا می‌زنند که دیگر هیچ چیز بحز یک فروپاشی کامل نمی‌تواند آنرا راست و ریست کند.
اگر فردا دیدی در تله‌ویزیون مقام گند رهبری لواط بین علما را هم نمایش دادند زیادشوکه نشو چه آقایان فهمیده‌اند که دیگر کسی برایشان تره هم خرد نمی‌کند حتی چفیه بندان دور و بر مقام گند رهبری
Yahoo

ناشناس گفت...

خیلی ممنون باعث شدی این قسمت از خندوانه رو که ندیده بودم رو ببینم عالی بود. جرا ادم اینقدر باید بدبین باشه که برنامه به این خوبی رو نبینه. من عاشق خندوانه هستم با اجرای زیبای رامبد. حتما ببیندی این برنامه.

Dalghak.Irani گفت...

ناشناس محترمی که فرق مراسم قزعه کشی فوتبال را با شو مبتذل نمی داند. نه اینکه ابله باشد همانطور که کامنت گذار محترم بالایی که آن عروسک پیزوری را "ساختار شکن"! می داند نیست. حطابم بشماست: لطفاً هنگام نوشتن فاصله گذاری بین کاراکتر ها و کلمات را رعایت کنید تا حداقل اگر محتوا مغشوش و ابلهانه است از نظر شکلی بتوان خواند. یا...هو

ناشناس گفت...

ناشناس ناشناس گفت...
محرم اونوقت این مثالی که زدی رو خودت قبول داری؟ یعنی قبول داری که گوسفند باشی و یه چوپون هدایتت کنه یا یه نفر با چوب وایسه کنار صف و از صف که خواستی بیرون بزنی با چوب بزنتت؟ پس دو میلیون سال پیشرفت انسانیت و این همه دانش و کتاب و سواد و علم تاثیری رو آدما نداشته که بتونن خودشونو اداره کنن؟
هر وقت یاد گرفتم دندونام را روزی دو بار مسواک بزنم و روزی یکبار حموم برم تو خیابون خلط نکنم دیگه احتیاجی به چوب نیست بقیه کارها خود به خود درست میشه الان هر کاری بهتر از هیچ کاری هست

محرم

سحر گفت...

من خارج نشینم. اما نه فول تایم. پارت تایم میام ایران. منظورم از این کامنت:
1- جماعت ایران آنقدرها که اینطرف اونطرف گفته میشه ، غمگین نیست. بنظرم نوعی غلو شده ، که مردم رو با هر چرت و پرتی سرگرم کنه. چون غمگین بودن و گوشه گیری " تابو " شده.
2- سطح توقعات جماعت برای برنامه خوب اگر اینست که خب همین است. با آمپول فرهنگ بهتر را نمیتونی تزریق کنی و یکدفعه همه چیز را لوکس و عالی.
3- نظر من به ایراد گیران نثر دلقک و اشتباهاتش در این مقاله:
زیاد سخت نگیرید! همینطور که به بدتر از اینهاش سخت نمیگیرید! خب گیرم که دلقک نازنین یک مقاله با نثر بد نوشت. خب؟ حالا؟ اصلا دلقک جان ، گهگاه همینطور نثر های پر اشتباه را بگذار در وب لوگ. شاید تلنگری فرهنگی باشد برای گروهی ،و شاید سلیقه و توقع فرهنگی جماعت تکانی بخورد و سطحش کمی آبرومندانه تر بشود.
4- حالا که کسی مانع کسی نشده برای برنامه های سرگرم کننده. خب خیلی عالیست که استند آپ زنانه را با این فرم در کنار آواز بندری در آن فرم و خیلی چیزهای دیگر را از طریق صدا و سیما آشنا میشوید. به به! عالیست!
آخر ما در عصر حجر هستیم. اینترنت نداریم ، انواع و اقسام خرده ریزهای دیجیتالی توی دست و بالمون هست اما حیف که همه کلیده!و دست آخر استند آپ صدا سیما برامون میمونه!
سر جدتان اینقدر مزخرف نبافید. من تو اروپا هستم ، به همه چیز هم دسترسی دارم، اما اسم بهترین کمدین ها یا برنامه های با کیفیت عالی را از همون بچه های ایران میشنوم و اطلاعاتم رو با اونها تازه میکنم. دست بردارید از کاسه تخمه و شلختگی ذهنی.

ناشناس گفت...

قطعابرنامه نود آقای فردوسی پور از نظر خوانندگان این صفحه قرعه کشی لیگ برتر بشمار نمیآید!از دلقک دروغین انتظارادبیاتی فاخر نمیرود،باور دارم که آقای کیانیان و سایر هنرمندان بزرگ این سرزمین(حتی هنرمندعزیزی که اخیرااز شدت فقر به دستفروشی روی آورده که داستان دردناک زندگی بسیاری دیگر نیز هست)ازاینکه باباشملی چون دلقک سنگ آنان را به سینه بزند شرمسارخواهندبود زیرااینان تجربه همنشینی با شاملوها ومشیری ها و....رادارند.

مسلم گفت...

آب سرچشمە زندگی ست. و بدون آب، حیات برای ھیچ سلول زندە ای ممکن نیست. بعد از سالھا تدریس ترمودینامیک و یاد گرفتن و یاد دادن خواص مواد، بە این نتیجە رسیدم، کە چە انسان، چە جامعە باید مثل آب (بە طور کلی مایع) باشە.مایع و روان. نە مثل گاز، رھا و ول و بدون محدودیت، و نە مثل جامد صلب و سخت و تغییر ناپذیر. آب، ھمە جا آبە. وقتی از ظرفی بە ظرف دیگە ای منتقل میشە، بازم آبە. ‌ھر چند شکلش عوض شە. انسان ھم فرقی ندارە، سفید، سیاە، مسیحی، مسلمان، ایرانی، عرب،... در ھر ظرفی باشە، مھم اینە کە ھویتش انسانە. جوھر جامعە ھم باید مث آب باشە. روان. تا حدی آزادی بە فرد بدە.بذارە حرکت کنە. سیستم در مقیاس فردی پویا باشە. اما در کل کە نگاە میکنی باید ھمون تک تک افراد، باید کنار ھم بمونن. با ارتباطاتی قوی. الان تو جامعە ایران ھیچ ارتباطی انسانی (شبیە پیوندھای ملکولی) میان افراد نیس. و حکومت بە زور میخواد این ارتباط رو بە وجود بیارە. غافل از اینکە خیلی وقتە تمامی پیوندھای بین افراد گسستە شدە. حکومت میخواد شکلی از جامد و سفت و سخت بودن رو برقرار کنە. اما جامعە خیلی وقتە متلاشی شدە. فقط نیروی بیرونیە کە نمیذارە این اتفاق بیفتە. جامعە ایران قدرت تاثیر گذاری و نفوذ و حرکت رو از دست دادە.

ناشناس گفت...

دلقک : "لطفاً هنگام نوشتن فاصله گذاری بین کاراکتر ها و کلمات را رعایت کنید تا حداقل اگر محتوا مغشوش و ابلهانه است از نظر شکلی بتوان خواند."

خوشحالم که به درد ما مبتلا شدی ;)

ناشناس گفت...

تیمسار جان!
کامنتی که گذاشته ای 80% و.... بسیار تاثیر برانگیز بود، آنقدر سر شوق آمدم که خواستم بگویم دستانت را می بوسم، بعد دیدم نیازی به این حرف ها نداری. خیلی ممنون هستم، ناگهان پروژکتوری روی زندگی ام و محلی که زندگی کرده ام و زندگی می کنم روشن شد. واقعیت بسیاری از سوالاتی که همواره در ذهنم بود جواب گرفت. حالا نمی دانم این یافته خودت هست و یا ایده را از جایی گرفته ای و پردازش کرده ای و مهم هم نیست این کامنت و این فرمول از کجا آمده. ممنونم
در همین جایی که زندگی می کنم، ریسیزم کم و بیش هست اما با فرمولی که داده ای کاملا جور در می آید، کم و بیش موقعیت های شغلی بهتر برای خودشان هست -بیشتر از ما- اما این مسئله در 80 درصدی که گفته ای صداقت دارد، واقعیت اینکه در آن 15 الی 20 درصدی که رویا دارند، امکانات شاید بشود گفت یکسان در اختیار قرار داده می شود. این می شود که این کشوری که هستم، آینده دارد و هر روزش بهتر از دیروز است. یا به گذشته خودم در ایران باز می گردم، چه کردند با منی که رویاها دارم چه سیستم چه مردم!

شاید سیاست را ول کنی و به هنر و جامعه و بحث های جامعه شناسی برسی، موثرتر باشد! واقعیت های جامعه در جای خود هست و می توان بررسی نمود و راه نشان داد، چه می رسد از این جناب ظریف و سیاستمدارانی حکومت ساخته! (این پاراگراف را نوشتم با شرمندگی. ولی حیف وبلاگت هست. ببین کامنت ها چقدر بهتر شده در این پست!)

"یک نظر"

ناشناس گفت...

یک نظر ممنون و تو نور افکن بر زندگی من افکندی با این کامنت اخیرت دستت را میبوسم .پیروز باشی

مازیار وطن‌پرست گفت...

برای نخستین بار در چنین محیط‌هایی، بحث بسیار شوق‌انگیزی شکل گرفت که از صاحب سیرک گرفته تا مدعوین هر یک گوشه‌ای از حقیقت را درستتر و واضح‌تر نمودند. اما ازآنجا که به هرحال هر مُشتی باید نشانه‌هایی از خروار را نمایندگی کند، آخر بحث تبدیل شد به گفت و گوی بسیار محبوب و متداول و تماشاگر پسند رانندگان خودروهای تصادفیِ چهارراهای حوادث در وطن آریاییِ شیوخ عربی‌مدان. فاعتبروا یا اولوالالباب!

Dalghak.Irani گفت...

ممنونم از یک نظر و ناشناسی که از یک نظر ممنون است. بقول خودت چه فرقی می کند فرمول ها و راه حل ها و ایده ها از کجا و از چه طریق بدست می آیند مهم نتیجه ایست که برجا می گذارند چه مثبت و منفی. من هم همۀ گفته ها و ایده هایم را از منابعی همچون همۀ شماها می گیرم و با ذهن خلاق و باز و ذوقی که دارم در فکرم پردازش می کنم ووقتی منطق فرمول خلاصه کرده ام را با واقعیت های باشندگی انسان در همۀ جوامع جهان همپوشان و منطبق می یابم آن را برای استفادۀ شما هم می نویسم و خوبی کارم این است که محتوای یک کتاب را در چند جمله بشما ارائه می کنم تا از بی حوصلگی دنبال مطالعات طولانی و خسته کننده رفتن راحت تان کنم. ضمن اینکه عصارۀ کلام و رفتار و کردار را هم یاد گرفته اید. در مورد قالب ها هم باید بگویم که وقایع روز اعم از سیاسی و اجتماعی و فرهنگی فقط بعنوان قالب استفاده می کنم زیرا کشش جلب و جذب مخاطب را دارد و الا دیده اید که چه در اصل متن ها و چه مهمتر از آن کامنت ها رها شدگی بحث را هم تحمل و هم دامن می زنم که حرف های خوبی هم لابلایش پیدا شود برای تلنگر به ذهن های خسته. بخاطر همین هم است که چنین سیرک پررونقی دارم و مشتری اینجا سرش برود سیرکش تعطیل نمی شود. چون مطمئن است که دلقک همواره غافلگیر می کند با برنامه های روی صحنه یا پیش پرده. عنصر غافلگیری را انسان ها دوست دارند چون کنجکاوی شان را ارضا می کند. یا...هو

ناشناس گفت...

جناب تیمسار وقتی که شما از خودتان و تواناییهاتون مینویسین این سوال واسم پیش میاد که تا کجا ما انسانها میتوانیم از خود راضی باشیم و از خود تعریف کنیم که باعث چندش نشه! ممنون میشم جوابم رو خودتون بدین تا حس خوبم نسبت به شما خراب نشه!

Dalghak.Irani گفت...

مازیار کامنت هایت می رود به اسپم تازگی ها. و تا من متوجه بشوم و آزادش کنم کمی زمان می برد. ظاهر قضیه این است که کامنت تو در انتقاد از کامنت های آن دو دوست عزیز در ابلاغ لطفشان بمن و قبل از پاسخ من فرستاده شده است. و من اگر دیده بودم تو را که ناخن می جوی آن پشت محتمل کامنت تشکر متقابل و تعریف از خودم را با درنظر گرفتن انتقاد تو می نوشتم. اما حالا که کامنت "من آنم که رستم بود پهلوان"م منتشر شده دیگر تمایلی ندارم به تغییرش و فقط خطاب بتو می گویم که" مطلقاً من لایق تشکر هستم و بده بستان عرف جامعۀ چاپلوس نیست این تشکر. چون من هم خودم آگاهی پخش می کنم و هم بستر برای آگاهی بخشی خوانندکان کامنت گذار را گسترده و نگهبانی می کنم. و حداقل این است که تاکنون مطلقاً مجانی و رایگان بوده و خورجینی را که رو ترک بند دوچرخه ام بسته ام خالی از خالی است از هر نوع اطعمه و اشربه. و سوخت زانوان بر پدال ها را فقط از نگاه مهربان گاهی بگاهی برخی از شماها اخذ می کنم. یا...هو

ایرانی گفت...

A man without a dream is not a man, but a zombie.

عسـکر گفت...

اگر من یا جناب محرم عزیز ، توانایی شرکت کردن در برخی از بـحث ها را نداریم
و یا به برخی از سوالات افرادی مثل تیمسار یا ادوارد آلبی دوم و یا افشیـن و
و مازیار و شبگرد و . . . . و . . . . نـمی توانیم پاسخ دهیم ، کاملا طبیعی
است .

ما که ادعا نکردیم عـلامه دهر هـستیم . من یک اعتدال گرایم و مـحرم نیز
یک اصولگراست ما مرجع تقلید داریم ، ما اگر از چیزی سر درنـیـاریـم ،
قطعا از علـمای قم تقلید می کنیم و مشـکلـمان برطرف می شود.

من قـصد دارم برخی از شبهاتی که از لـحظه ورودم به این وبلاگ توسط برخی
از کامنت نویس ها در اعتقاداتـم ایـجاد شد را از علمای قم بـپرسم.
تا هم شبهات خودم برطرف شود و هم جلوی گمراه شدن جامعه را بگیـرم.

Dalghak.Irani گفت...

این هم پاسخ شما ناشناسی که می خواهی حس - لابد خوب گذشته ات - را نسبت بمن از دست ندهی!
هیچ راهی بنظرم نمی رسد که برای اقناع تو بگویم. چون شما یک آدم حسابی هستی و متواضع گیرافتاده در سنت پدر بزرگ ها و اجدادت و سخت معتقدی که "مشک آن است که خود ببوید / نه آنکه عطار بگوید". و من دلقک مدرنی هستم که سخت معتقدم "اتفاقاً مشک آن است که عطار بگوید / مشروط به اینکه صادق باشد و همۀ بد و خوب مشکش را با هم بگوید". خب این دو طرز فکر هیچگاه همدیگر را نمی توانند ملاقات کنند و به تعادل و تراضی برسند. و بازهم اتفاقاً اما یکی از سمج ترین دلایل تعریف از خودم نه بخاطر نیاز روانی خودم و خودخواهی خودم - که البته همۀ انسان ها دارند و باید داشته باشند و الا چرخ پیشرفت دنیا از کار باز می ماند - بلکه بخاطر آموزش بخوانندگان جوانم است که تواضع سنتی که همان ریاکاری تعارف های مهوع است چیز مزخرفی است و نباید این فرهنگ غلط را با خودشان حمل کنند به دنیای مدرن.

بگذار از همین ویدیو و از سخنان کیانیان داستانی بیاورم. رامبد جوان که چون خرگوشی در مقابل شیر نشسته در میان! از کیانیان می خواهد که از علل کامیابی و حسرت هایش بگوید. کیانیان نمی گوید: ای بابا چه موفقیتی. شما اگزجره می فرمائید استاد. و الا من هم بندۀ خدایی هستم مثل همه که شرایط جور شده و من هم به این انجام وظیفه - که شما می گویید کامیابی - رسیده ام. بلکه کیانیان تأیید می کند که اولاً موفق است و ثانیاً موفقتر از بقیۀ همپالکی هایش است و در این شکی نیست و حرف جوان تعارف نیست بلکه به واقعیت اشاره کرده است. کیانیان بر روی این فونداسیونِ "درست می گویی رامبد من موفق و یگانه و محبوبم" حرفش را شروع می کند و می گوید من آدم بزرگ و با هوشی هستم. بنابراین وقتی که در دومین پیشنهاد سینمایی ام اولین نقش اول بمن پیشنهاد شد که در همان نقش قبلی دوم نخستین ورودم به سینما نقش دکتر را بازی کنم. فریب نخوردم و ردش کردم. چون می دانستم که اگر چنین نکنم در نقش هنرپیشه ای که فقط می تواند نقش دکتر را بازی کند کلیشه می شدم و استعدادم می سوخت و به شیری که الان هستم تبدیل نمی شدم. و او اضافه می کند که بخاطر همین با هوش و با استعداد بودنم و کلیشه نشدنم همین الان هم اگر بگویند کیانیان فیلم جدیدی بازی کرده کسی نمی تواند حدس بزند که چه نقشی را بازی کرده ام و اولین حرف شنونده این خواهد بود که "ببینیم اینبار چه نقشی بازی کرده است". اما کیانیان از دو حسرتش - نقاط ضعفش هم بی بهانه و پیچاندن و زمین و زمان را مقصر جلوه دادن - با سرِ خمیده حرف می زند. او می گوید زبان خارجی یاد نگرفتم و دنبال موسیقی نرفتم و دلم می خواست هردو کار را کرده بودم. من هم که جابجا بیشتر از قوت هایم از ضعف هایم گفته ام که مدرک پروپیمان ندارم و زبانم ضعیف است و مطالعات عمیقی ندارم و ده ها ضعف و کاستی دیگر. حالا چرا باید از قریحه و ذوق و فکر و توان تحلیلی و زبان و نثر حاصل تجربه ام و تلاشم و تفکرم و بعمق رفتن هایم نباید خودم چیزی بگویم از آن معادلاتی است که فقط از آدم های حسابی سنتی خودخواه و ریاکاری بر میاید که تواضع شان هم برای ارضاء خودشیفتگی شان است. و البته من یک دلقک تراز مدرنیتۀ خالص هستم. یا...هو

ناشناس گفت...

بسیار ممنونم تیمسار عزیز که منت گذاشتین و اینطور مفصل برایم توضیح دادین. سیرکتون برقرار باشه همیشه و ما از شما یاد بگیریم.

ناشناس گفت...

شیخ مازیار درونی تازگیها اگزوزت بدجور صدا میکند دنده را که عوض میکنی انگار داری اب هویچ میستانی .قربان دستت یکدستی به سر اون زبون بسته بکش یا اگر میتوانی لگن راآبش کن یک سمند وطنی بستان وطن پرست عزیز.

ناشناس گفت...

دلقک یک موضوع داغ و خیلی خوب رفسنجانی حرفای خوبی زده زده تو خال من اگه رفسنجانی تمام ایران را خورده باشه واسه همین جمله اش طلا میگیرمش .مدرنترین حرف را به جرات بین سیاسیون دوقرن پیش گفته شیر مادرش حلالش
رفسنجانی :نظام قضایی ایران با نظام قضایی بین المللی تطبیق پیدا کند .این یعنی اصلاحات عمیق وواقعی .این یعنی مشروطه این یعنی انقلاب ۵۷ این یعنی جنبش سبز پی اش را بگیرید که این نون تنور ماست اونهم چه نونی

ناشناس گفت...

مازیار شرم کن توبه کن و از حضرت دلقک عذر بخواه و زمین تلمذ ببوس .گستاخی حدی دارد فروتنی پیشه کن . دلقک حداقل اگر توشه ای دارد از انبان خویشتن است ورنه رونوشت برداشتن از نسخ کهن و نشرش در این مقال هنری نیست نازیدنی که فخر آن بر جماعت بفروشی .با زبان خودت تقریر کردم چو افتد افتادگی آموزی .

ناشناس گفت...

درپی پاسخ توهین آمیزشما(که صد البته جز این انتظار نمیرفت)،عصر دیروز نظری تحلیلی نوشتم که احتمالا یا دریافت نکرده ایید ویا به مصلحت نبوده تا در معرض داوری دیگران قرارگیرد،بهرحال ناچار دوباره وبا تفاوتهایی موضوع را نوشته ومیفرستم تا چنانچه صلاح دیدید به داوری بگذارید ،در غیر اینصورت سفارش میکنم دقایقی به خود استراحت داده وبدقت آنرا بخوانید ، اگر جوانید شاید تلنگری باشد به وجدانی پاک وپویا،درصورتیکه میانسالید بازهم امید رستگاری هست ووای برشما اگر پیر شده باشید با این توهمات!.وامابعد،بیاییم باهم بنشینیم به تحلیل موضوع:سوژه داغی را برگزیده ایید وهنرمند سرشناسی را خطاب قرارداده اید البته به مداهنه!!،به فیلم شاخصی اشاره کرده ایید که گفته میشود" تسویه حساب آقای فرمان آرا با آقای گلستان"بشمار میآید ودرادامه رطب ویابس را بهم بافته اید تا گوزن را به شقایق ربط دهید ودراین میان گروهی از مردم ناراضی که درپی هرساز مخالفی دم میگیرند تاخشم فروخورده شان را بروز دهند نظریاتی را نوشته اند و...بی تردید فکر کرده ایید که اگر آقای کیانیان واکنش نشان دهد حتا دررد نظر شما که این افتخار برای شما محفوظ خواهد بود که توانسته ایید آدم بزرگی را به چالش بکشی !درغیراینصورت یعنی بی تفاوتی ایشان بازهم چیزی از ارزش های نداشته شما کم نخواهد شد،دراین میان بالاخره چند صباحی به پیامهای دریافتی دلخوش خواهی بود تا سوژه تازه ای کشف وادامه این دور باطل .سفارشم به شما که مدعی"براه اندازی جنبش فلسفی سیاسی"هستید این است که نگاهی صادقانه به پستوی محقر ذهن متوهمتان بیندازید تا ببینید که چه آموخته ایید واز کجا!!؟؟(مگر اینکه مدعی علم لدونی باشید).تردید دارم که در بین دوستان وآشنایان انسانی اهل معنا وفرهیخته وجود داشته باشدویا اگر هست جرات نماید به سوات!شما ایراد گرفته و صادقانه به شما از "مگس وعرصه سیمرغ"ویا"دون کیشوت"بگوید وتفهیم کند که درحد واندازه خودتان حرف بزنید تااینگونه در ویترینی باین وسعت مضحکه خاص وعام نشوید،همواره این احتمال وجوددارد که دربین خوانندگان مطالب شما(که صدالبته وبادعای خودتان برای مخاطب خاص نوشته شده!!)مثلا خود آقای کیانیان ویافردی دیگر از بزرگان این سرزمین،ویا حتا آدم تحصیلکرده ای مانند آقای فردوسی پور از بدحادثه ویا از خوش شانسی شما متن را ببیند وبخواند!! مدتی به خودتان استراحت بدهید وترجیحا چاقوی ضامن دار وسایر ملزومات را غلاف کرده وبه گوشه ای بخزید ودلخوش به برخی کامنت هانباشید!حباب توهم خواهد ترکید وتوهین بدیگران نیزدردی از شما درمان نخواهد کرددلقک

ناشناس گفت...

دلقک باز همان فیلمنامه بیضایی مرد چاق مرد دراز را برای این زباندراز بگذار .ایشان مصداق بارز همان فیلمنامه هست .این فیلمنامه را بکذار تا همه ما یاد بگیریم

Dalghak.Irani گفت...

حالم حسابی گرفت در بدو بالازدن کرکرۀ این سیرک - واقعاً سیرک - از حرف های عصبانی شما. بجا نیاوردمتان و متوجه نشدم کدام آی دی هستید و به کدام پاسخ اشاره می کنید و چه مطلبی را توهین آمیز یافته اید و چنین تیغ بر ولی نعمت خود کشیده اید. با اعلام اینکه حقیر مطلبی غیر از همین کامنت از حضرتعالی دریافت نکرده ام از شما درخواست می کنم که محل نزاع را مشخص کنید تا اگر توهینی کرده باشم توی دهانم خاک بپاشم و اگر سوء تفاهم ایجاد کرده باشم توضیح بدهم و در هر دو صورت به توصیۀ درست شما که دوری از توهم و همه چیز دانی و حماقت جاهلانه است راه بروم. از اینکه خرفتی مرا حاصل پیریم ندانسته اید و بر سن و نام و موقعیت و بیوگرافی من شک کرده و بین جوانی تا پیری نسخه داده اید هم سپاسگزارم. منتظر هستم. یا...هو

سحر گفت...

دلقک جان:
به این میگویند یک کلاس واقعی درس و بحث و جامعه شناسی و تاریخ و اخبار آپ تو دیت! زنده باد زنده باد دلقک ! ناامید نشو. تازه وارد کامنت گذار " هوای تازه ای " خواهد بود برای سیرک. برای فاز جدید " سیاسی فلسفی فرهنگی " که خواه نا خواه در جامعه امان شروع خواهد شد.
و ما " بیسوادت " ها که نه تاریخ خوانده ایم و نه آن را با چشم دیده و تجربه کرده ایم از این فاز جدید و انقلاب فرهنگی باز هم یاد میگیریم.
دلقک عزیز ناراحت نشو. آرام مثل ما ، بگذار دوست عزیز حرفش را بزند ، آموزنده است.

ناشناس گفت...

من هم موافقم جناب تیمسار. .بگذار ببینیم چه میگویند و دارند که بگویند این جناب ناشناس عصبانی!..نکند خود رامبد باشد!!!
حیرون

ناشناس گفت...

دلقک اگر دلقک است دلقک سیرک ماست .برای ما بزرگ است .این از جهالت توست که فکر میکنی دلقک نیزه را در دسته گرفته به سمت آسیاب بزرگ دن کیشوت وار میتازد .دلقک سر تپه نشسته و برای کودکان داستان میگوید داستان شهری پشت دریاها .اگر ذهن کاریکاتوری نداری وارد نشو اینجا سیرک است آکادمی تئوریها ی ریاضیات محض نیست .گمانم کامنتهای ما تو را گول زده و تو ناخواسته اسکل ما شدی و زیره به کرمون میبری نخیر داداش اگر میخواهی بازی کنی اون پوست گورخر را بپوش بیا تو سیرک نقش گورخر لازم داشتیم والا ما خارج از سیرک همان دکتر و مهندس و کارگر و معلم و مسافرکش هستیم اینجا برای بازی می آییم و بندبازی میکنیم و از تو حلقه آتیش میپریم همدیگر تشویق و هو میکنیم حالا تو با آن قیافه اخمو امده ای دو دو تا چهار تا یادمان بدهی
بهداد

مازیار وطن‌پرست گفت...

یکم- اگر محتوای نوشته‌ای ارزش خواندن داشته‌باشد هگل هم خواننده پیدا می‌کند، اگر نداشته‌باشد "حسنی نگو بلا بگو" هم بی‌خواننده می‌ماند.
دوم- دیروز خانم هنگامه شهیدی در صفحهٔ فیس‌بوکش نوشت (و امروز حذفش کرد): شخصی متنی تحلیلی از خودم را بدون ذکر منبع منتشر کرده‌است. وقتی به او تذکر می‌دهم می‌گوید: "خوب تو هم از یه جا برداشتی دیگه"
بدون شرح

ناشناس گفت...

وقتی برف آمده بود و گرگها زوزه میکشیدند و ما از هر طرف محاصره بودیم پدر آمد چماق را برداشت و گرگها را ترساند در را باز کرد ما را برد به خانه و برایمان حکایتها خواند پدر در هر جمله میگوید ببینید ببینید این تاکید بر دیدن برای انست که جامعه کور است ویدیو سخنرانی پدر را ببیتید
https://m.youtube.com/watch?v=ur2L6_LKjII

ارد گفت...

عذر خواهی میکنم این لینک هیچ ربطی به این مطلب نداره ولی شاید برای بچه های سیرک جالب باشه در اصل این مصاحبه با شخصی هست که سایت رادیو زمانه اینطور معرفی اش کرده:


رابرت بائر طی سال‌های ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۷ برای آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) کار می‌کرد. او به عنوان مامور در بسیاری از کشورهای خاورمیانه حضور داشته و زبان‌های عربی، فارسی، فرانسه و آلمانی را به روانی صحبت می‌کند؛ امری که او را از دیگران کارشناسان خاورمیانه متفاوت می‌کند. برآوردهای بائر در مورد منطقه خاورمیانه، عامدانه تند و بی‌پرده عنوان می‌شوند اما اغلب بحث‌برانگیز و در عین حال جذاب و آموزنده هستند.

http://www.radiozamaneh.com/229332#.VbJBEHnYbig.facebook

ناشناس گفت...

ای عجب دلتان بنگرفت ونشد جانتان ملول
زین هواهای عفن وین آبهای ناگوار

عجب ! رضا کیانیان هم مقدس شد . تف بر مملکتی که بزرگش کیانیان است و خاک کاهو بر سر من که دنبال کورسوی زندگی در این نیرنگستان آریایی/ اسلامیمان می گردم . اسفالت داغ خرداد 88 که گوشه های دل این ملت را در خود ذوب کرد بدجوری دل من را هم سوزاند اما دلخوشیم به این بود که لااقل این جماعت خاکستری فرق بین مرد و نامرد را تشخیص دهد . کیانیان باید خیلی بزرگ باشد خیلی ! تا عافیت گزینی عفن اش را زیر سایه عظمتش بپوشاند . بازیگر میانمایه ای که در شهر کوران با یک چشم پادشاهی میکند شده است نقل حدیث مادر روزهای ویرانی وطن .
جناب با سواد از بزرگیش بگو بجای کف بر دهان آوردن . این صنعت ورشکسته ی در پیت با تمام مناسبات و روابط چرکین در درون خود و خانواده سالاری کثیف من بمیرم از دخترم استفاده کن و تو بمیری برای بابات هم نقش گذاشتم کنار کدام بزرگی را در خود زاییده جز مشتی پول پرست
و بی همه چیز . سالها قبل جایی میخواندم کشور برمه را نظامیانی اداره میکنند که برای خود تقسیم کار کرده اند شش ماه اول سال را یک دسته به سرکوب خونین مردم در داخل مشغول هستند و دسته دوم در سواحل جنوب فرانسه و قناری و چه و چه به عیش و عشرت و شش ماه دوم سال دسته اول به مرخصی میرود و گروه تازه نفسان به سرکوب مشغول . حالا این جماعت به اصطلاح هنرمند ما هم بر این اساس تقسیم کار کرده اند .

فرياد زير اب گفت...

فليپ كاتلر (مشهورترين بازار ياب تمام دوران)
به اين مورد ميگه قانون ٢٠-٨٠
يعني ٨٠ درصد فروش توسط ٢٠ درصد فروشنده ها انجام ميشه

ناشناس گفت...


موضوع انشا: چگونه ميتوانيم ظرف 30 سال آمريكا را نابود كنيم؟

به نام خدا
اول، يك گروه جاسوس كه از دستورات ما پيروي كنند در كشور آمريكا مستقر ميكنيم. سپس آنها را در راس امور قرار ميدهيم و با كمك آنها به سه دستورالعمل زير عمل مي‌كنيم:

1- دخترها و پسرها را از همان كودكستان از هم جدا ميكنيم تا از همان زمان، همگي آنها تبديل به انسانهاي مريضي شوند و تا سطح كمي كمتر از ديوانگي به پيش روند. مثلا پسرها فكر كنند دخترها چقدر جاذبه دارند، چقدر متفاوتند، چقدر فرشته‌اند، ولي غير قابل دستيابيند، نمي‌توانم با آنها حرف يا قدم بزنم و همين افكار را هم دخترها نسبت به پسرها پيدا خواهند كرد. بعد كه همه را تا آخر عمر مريض كرديم تا به چیزی جز جنس مخالف نیاندیشند كليه ثروت مادي و معنويشان را غارت ميكنيم.


2- علوم‌انساني را بي‌حيثيت مي‌كنيم. كاري ميكنيم تا آمريكاييها، رشته‌هاي علوم‌انساني را مسخره كنند و سخيف بشمارند.
دستور ميدهيم، به فارغ التحصيلان رشته‌هاي: فلسفه، مديريت، جامعه‌شناسي، اقتصاد، روانشناسي، حقوق، قضاوت و ... ، كار ندهند و بيشترشان، سالها دنبال كار بگردند.
در عوض، رشته‌هاي فني‌مهندسي، پزشكي و دندان‌پزشكي را خيلي پررونق و پولساز ميكنيم.
ميگوييم علوم‌انساني مربوط به انسانهاي خنگ و لات است. سپس، مغزها را ميبريم رشته‌هاي مهندسي، پزشكي و دندان‌پزشكي.
به دليل اينكه بچه‌هاي علوم‌انساني از استعدادهاي متوسط به پايين انتخاب شده‌اند توانايي حل مشكلات مديريتي و اجتماعي را نخواهند داشت، بنابراين آمريكاييان مجبور ميشوند بااستعدادتر‌ها كه درس اين كار را نخوانده‌اند مثل مهندس‌ها و دندان‌پزشكها را بگذارند كار مديريت بكنند.
تمام كارهاي مديريتي كشور به جاي اينكه دست مديران بيفتد، به مهندسان و پزشكان و دندان‌پزشكان سپرده ميشود.
فيلسوفي وجود نخواهد داشت كه تئوريهاي عقلاني را به جامعه عرضه كند.
جامعه‌شناس قوي براي حل مشكلات جامعه به وجود نخواهد آمد.
يك وكيل و حقوق‌دان باهوش و خبره نخواهند داشت و الي آخر، در نتيجه كشور درست اداره نشده و همه ارگانها و سازمانهايش از هم مي‌پاشد.
سپس ما ايرانيان وارد عمل مي شويم و تمام آن استعدادهاي آمريكا كه در رشته‌هاي مهندسي مثل: فيزيك، فضا، نانو، مكانيك، برق و ... تحصيل كرده‌اند را دعوت‌نامه مي‌زنيم تا بيايند كشور ما، مفت و مجاني شروع به كار كنند.

روزي 15 ساعت از آنها، كار خرحمالي مي كشيم و گاهي هم توي سرشان ميزنيم كه اگر به كار زيادت اعتراض كني، مجوز اقامتت را مي‌گيريم و تو مجبور ميشوي به همان ديوانه‌خانه‌ي آمريكا باز گردي. آنوقت است كه وي مثل اسب، شروع به كار ميكند و دم نميزند تا روز مرگ.

3- موسيقي را كلا از مدارس حذف ميكنيم.
اولا ً، وقتي موسيقي خوب، از كشورشان حذف مي‌شود، جاي آنرا افسردگي و دلمردگي خواهد گرفت. دوما ً همگي نسبت به موسيقي، بيسواد ميشوند و فرق ما ما ي گاو و موسيقي بتهوون را نخواهند فهميد و همين موضوع به ما كمك ميكند تا بهتر بتوانيم آنها را نسبت به خواننده‌هاي خودمان علاقمند و عاشق كنيم. تا مثلا وقتي اسم يكي از خواننده‌هاي ما را مي‌شنوند از حس حقارت، حتي نتوانند حرف بزنند. آنوقت است كه عاشق كشور ما، موسيقي ما، فرهنگ ما، فيلمهاي ما و كلا عاشق ما ميشوند و ما تا ميتوانيم، از اين قضيه سوءاستفاده خواهيم كرد. به اين صورت است كه شما مي توانيد آمريكا را ظرف 30 سال نابود كنيد.

اين بود انشاي من براي نابود كردن آمريكا

ناشناس گفت...

یک ۵سالی هست از ایران امده ام بیرون البته پشیمانم ولی به جهت ساخت زندگی مجبورم ادامه بدهم .به نظرم مردم ایران دچار نوعی اپیدمی شده اند که آنرا اپیدمی دشمن من میگذارم از صدر که رهبر باشد تا مردم همه و همه انرا تکرار میکنند مردم ایران مورد هجوم قرار گرفته اند توسط حاکمیت توسط اعراب توسط غرب .توده مردم مورد هجوم ساختاری است فرهنگشان از آنان گرفته حتی در خارج به آنان کارشان را نمیدهند چون نژاد پرست هست کشور میزبان جالب است اکر از بقیه مهاجران از ملیتهای دیگر بپرسی همچین طرز فکری ندارند.آنان در خارج از یکدیگر فرار میکنند تا مورد هجوم نباشند .یک حسین مظلوم هست به نام من و ما توده مردم که مدام در حال فرسایش است از طرف نیروهای خارج .یکروز شاه هونخوار است دهه بعد موهبتی از جانب پروردگار روزی فرشته از پلکان پایین می آید روز بعد دجال میشود . دختران ما را مافیایی به دوبی میبرد از برای شیخکان عرب .پس روسپیخانه های غرب را که با دختران کره ای مزین هست که پر میکند . اسیاییها و خصوصا کره ای ها هم مهاجرت میکنند مهاجرت به نظر من مرض طبقه متوسط علی الخصوص کشورهای در حال توسعه هست که در گروه ۱۱اقتصاد در حال ظهور هستند نه عقب مانده اند در حد پاکستان نه جلو امده اند در حد ژاپن چیزی شبیه ترکیه ایران کره به فاصله ای کما بیش .مافیا همه جا هست در اقتصاد و ما مافیا نیستیم آنها هستند کروبی آنهاست ولی حالا ما هست . ما مقدسیم توده مقدس است غیر قابل نقد است .جاده ها خرابند که ما را میکشند .دولت ما را ریا کار کرده اعراب ژن ما را خراب کردند ما قد بلند و فرزانه و آزاده بودیم. قادسیه دوم در ۲۲و نکبت آمد . من با اباذری موافقم ما همچنان زیر سایه پر نفوذ حزب تو ده ایم ما همچنان مارکسیست. دو آتشه ایم بدون انچه خود بدانیم این ما مقدسیم چرا این ما نقد نمیشود این ما مشکل دارد این ما فرا فکن هست . این ما مظلوم نیست خود دیو سپید است .

ناشناس گفت...

خداوند انشا ءالله به شما شفای عاجل دهد.به دلقک. به اصلا حیون. به اعتدا لیون.به فرما لیست ها. چون در جمبولی اسلامی همه چیز فر مالیته هست.خودش از قبل همه چیزش ما لیده شده.نیازی به ما له کشی ندارد. و در پا یان انشاءالله که نور از قبرتان ببارد.

ناشناس گفت...

درآغاز باید برآمدن طلیعه سلسله "دلقکیان" راشادباش بگویم زیرا پس از اظهار نظری که ظاهرا موجبات ملال خاطر"مرشد کامل"گردیده، واکنش مریدان ونوچه ها بی اختیار یاد"تبراییان"و"چگین ها"را درمن زنده کرد ،میدانید که "چگین"ها دشمنان مرشد کامل را زنده زنده میدریدند ومیخوردند؟؟(منشاء قزلباش).در همین سرزمین،وتازه برای اینکه بیشتر مورد توجه مولایشان قرارگیرند برای بدست آوردن تکه بزرگتری از تن قربانی نگونبخت که لابدموجب ملال مرشد گردیده بود گاهی باهم میجنگیدند ویا از هم خریداری میکردند!!!!هنوز این روال نوچه پروری رایج است شوربختانه!دوستان گرامی،نمیدانید که بر لبه چه پرتگاهی گردوخاک کرده ایید!میدانید بزرگترین دلیل " پایین بودن آستانه تحمل"درهمه ما چیست؟میدانید که تیراژ کتاب به هشتصد نسخه رسیده؟میدانید سرانه مطالعه در کشورهای جهان چقدرمیباشد؟حال صادقانه باین سئوالم پاسخ دهید:شماخارج نشینان(تکلیفمان درداخل روشن است)لطفا درگوگل جستجو فرمایید که میزان سرانه مطالع کتاب درکشوری که زندگی میفرمایید چند جلد است وشما درسال چندجلد کتاب میخوانید تاحداقل بتوانید باآنان بالانس شوید.به خودتان پاسخ دهید.تا مرشد کامل مجبورنباشد دریکی از کامنتهایش بزرگوارانه بفرماید:خوبی کارم این است که محتوای یک کتاب را در چندجمله بشما ارایه می کنم تااز بی حوصلگی دنبال مطالعات طولانی وخسته کننده رفتن راحت تان کنم!!!!!؟؟؟؟؟؟دوستان گرامی،بیایید به ریشه ها توجه کنیم دراین تریبونی که جناب دلقک فراهم کرده وباید از این بابت سپاسگزارایشان بود،ما دردهای مشترکی داریم که مهمترین این دردها دردبیسوادیست،با نوچه پروری ومریدومرادی وتوهین وترورشخصیت وروش هایی ازایندست سالهای سال ،مانند اسب عصاری این دور باطل را ادامه خواهیم داد.درگام نخست بیاموزیم که نیازی به مرادومرشد نداریم ،روی پای خودمان بایستیم با دانش اندکمان وبیاموزیم وبیاموزیم ومنتظر نمانیم تا "لقمه جویده را دردهانمان بگذارند"مانند آنچه دربالاآمد.تمرین کنیم ،تمرین دموکراسی!!نظرمخالفانمان رابشنویم(میدانم دشواراست).بدلیل زندگی در نظامهای استبدادی دردرازای تاریخ ،در درون هریک از ما دیکتاتوری شبیه آنچه که دربیرون ودرسطح جامعه میبینیم ومدام درحال بدوبیراه گویی باوییم زندگی میکند واگر فرصت پیداکنیم شاید چندبرابر دیکتاتورتر خواهیم شد گواینکه درعرصه های محدودی ازجمله باافرادضعیف تر از خود وگاهی در برخورد با همسر وفرزندان!!این دیکتاتوری بروز میکند!وبدجوری هم بروز میکند...همه مابلااستثا حتا دربین والدینمان این نمودها را دیده اییم.تمرین دمکراسی وتحمل مخالف میتواند به رشدمان کمک کندواین روندی طولانیست که اگرازامروز آغاز کنیم(که صدالبته با آزمون خطا وگاهی انفعال همراه خواهد بود)شاید اثراتش در نسل بعدی خودرا نشان دهد. این بحث میتواند از جانب سایرین پیگیری وادامه پیداکند،درپایان لازم میبینم که به نکاتی که درچند کامنت آمده است اشاره کنم،نخست اینکه درباره برنامه خندوانه ازاین وآن شنیدم وبرحسب اتفاق بخش مربوط به آقای کیانیان رادیدم،رامبد جوان نیستم!!میدانم که سیما کمترین مخاطب را دربین شبکه های تلویزیونی دارد باآنهمه بودجه هنگفت(جالب اینکه خودشان نیز اینرامیدانند)،ربطی بین فاشیزم وبرنامه آقای جوان نمیبینم.به هیچوجه هدفم دفاع از کسی حتا جناب کیانیان نیست چون ایشان هنرمندیست که کارشان رابلدند واتفاقا از شریفترین هنرمندان این سرزمین ند،ودر خاتمه یک سیوال:آیا میدانید که به ازاءهرچندهزارنفر یک هنرمند وجوددارد(درگوگل جستجو فرمایید)؟وبازاء هرچندهزارنفر نفر یک نخبه؟وشما خارج نشینان بهتر میدانید که در آن کشورها چه شان ومنزلتی برای هنر وهنرمند قایلند.زیرا روح جامعه با زیبایی های هنر نیازمنداست.با پوزش از اینکه سخن بدرازا کشید.

ناشناس گفت...

حرف های این بارت اصلآ سر و ته نداشت. نفهمیدم میخواستی به چی گیر بدی. انگار شما هم مثل من از عقده های جور وا جور کم نداری.

ناشناس گفت...

شاید اگر جناب خان چند تا ترانه هم به زبون آذری تو برنامش اجرا کنه دل شما هم به دست بیاد تیمسار. ناخودآگاه یاد حرف های بی ربطت بعد بازی تیم تراکتورسازی افتادم.

ناشناس گفت...

دلقک خواهشی دارم هرچند لا معقول میدانم علاقه ای نداری راجع به سلایقت صحبت کنی پوزش منرا صمیمانه بپذیر مدتیست دستگاه گرامافونی خریدم و صفحه جمع میکنم میدانم هنر موسیقی در سطح جهانی در دهه هفتاد و هشتاد به اوج رسید و در نود اهسته فرود امد و در قرن بیست و یکم به مسلخ رفت ممنون میشوم به این چگین ادمخوار چند تا خواننده یا البوم از همان دهه هشتاد و هفتاد میلادی معرفی کنی از حضار عذر میخواهم که این کامنت شخصی را گذاشتم

بهداد


ان ناشناس منتقد لطف کنند ایده بدهند خانه خراب کردن کاری ندارد ساختن و ایده دادن و دفاع کردن از آن هنر است

Dalghak.Irani گفت...

من هم وقتی وبلاگ نویسی را شروع کردم کار با کیبورد را بلد نبودم. الان اگر به مطالب ابتدایی رجوع کنید خواهید دید که چطور بدون رعایت فاصله بین حروف و کلمات می نوشتم و باعث آزار چشم خواننده می شدم و خواندن متن را - از نظر شکلی - دشوار و خسته کننده می کردم. تا اینکه یکی از خواننده های عزیزم تذکر داد و من ایرادم را برطرف کردم. منظورم به آن کامنت دهنده ایست که با گوز مرشد کامل شروع کرده و با شقیقۀ از دلقک باید تشکر کرد و کیانیان هنرمند خوبی است و خارج نشین ها و کتاب و سرچ و سرچ و سرچ - خودش تازه رسیده به اینترنت از شواهد - تمام کرده است. پدر جان بین کلمات و کاراکترها فاصله بگذار تا چرت و پرت هم اگر نوشتی بتوان استفاده کرد. ناراحت هم نباش منظورم از دید خودم است همانطور که نوشته های من هم از نگاه خیلی ها چرت و پرت است و نمونه اش را در کامنت های عزیزان دیگر می بینید و من هم منتشر می کنم. بازهم تأکید می کنم آمپر نچسبان هر رطب و یابسی می خواهی بنویس فقط رسم الخط تایپ کردن را رعایت کن. یا...هو

ناشناس گفت...

دوست عزیز و با سواد ! الان شما مرید کیانیان هستید که همه را از دم به یک درشکه بسته اید که چرا به خر پادشاه گفته ایم یابو . یا من مریدم که از خود تیمسار همیشه خدا گله مندم که به این جماعت اینقدر کردیت میدهد . همه را از دم دردانه میداند پس لابد این وسط باز مقصر من هستم . خبرنگاری از شهره آغداشلو پرسید که به نظر شما گلشیفته بهتر است بماند یا برود؟ گفت برود بهتر است زیرا اگر اینجا بخواهد به بازیگری ادامه دهد باید با پنج هزار نفر و یا شاید پنجاه هزار نفر _ یادم نیست _ همسن خود که از پنج سالگی تحت نظر بوده و آموزش دیده اند رقابت کند . شانس چندانی ندارد برود بهتر است . در آنجا کسانی هستند حمایتش کنند و او میتواند تا سالها سوپر استار بماند . میدانی یعنی چه جناب کتابخوان ؟ یعنی اینکه بچه های مردم اگر استعدادی هم داشتند باید حسرت زده به تماشای دیوار بلندی بنشینند که در آنسویش دردانه بهزاد فراهانی به عنوان هنرمند توسط بوقچی ها در حلق ملت فرو میرود و کیانیان و شریفی نیا ملات همین دیوارند .
در شعر و شاعری و ترانه سرایی غولهای خوشنامی ! همچون افشین یداللهی و یغما گلرویی سه سال تمام به شاعر مستعدی که از شهری دور به عشق این بزرگان امده بود ، اجازه ندادند یکی از ترانه هایش را بخواند . دلشکسته رفت و شعرش شد سراسر غم . این هم مشتی از خروار . همه همینند پول نفت دیوانه شان کرده .
خب ! چکار کنیم اسم آقا که آمد صلوات بفرستیم ! حق نداریم اینجا هم بنالیم .

ناشناس گفت...

دلقک!به گمانم پیام را بدرستی دریافتی،بی تردید درآینده درخلوتت بیشتراز کم مایگی هایت رنج خواهی برد،شایدازاین پس بیشتر مراقب باشی وتلاش کنی در حد واندازه خودت حرف بزنی ، گواینکه نهایتا "از کوزه همان برون تراود که دراوست "زیرا چنین بنظر میرسد که ادبیات چارواداری!باید در شما نهادینه شده باشد وگریزی از آن نخواهی داشت.اشکال کار ،برخلاف نظر شما ناشی از تازه وارد بودن نگارنده این سطور نیست که دراین خصوص حتما چشمان تیزبینی داوری خواهندکرد،مشکل آنجاست که ناگزیری برای فرار از نگاه شماتت بار معدود خوانندگان پرسشگری که آنان نیز پیام را دریافته اندخاک در چشمشان بپاشی تا بتوانی معرکه را جمع کنی(منظور از خوانندگان ویژه و پرسشگرمیباشد که ربطی به "چگین"ها وتبراییان"ندارند)،وگرنه رعایت اصول نگارش وپرهیز از شلختگی دقیقا عکس ادعای شماراثابت میکند!! خوب میفهمی منظورچیست.واقعیت این است که در چند روز گذشته فکر میکردم شایدبتوان در این تریبون بقول یکی از دوستان "هوایی تازه"تنفس کردولی باهمین تجربه کوتاه دریافتم که انگار احساس خطر کردهایید !نکند درادامه ماسک ونقاب دلقک کنارزده شده و معلوم شود که در پس نقاب ،موجود پیش پاافتاده ای پنهان بوده ولاجرم مریدان ازدیدن شمایل راستین شما جامه برتن بدرند وروی بخراشندوسربه بیابان بگذارند از این غبن!!!.میدانم که که لب مطلب را میگیری .کلام را کوتاه میکنم به باور من علیرغم همه ی تشبثات!بشدت موجود قابل ترحمی هستید.فقط عرصه را اشتباه برگزیده ایید،شایددر میدانی غیر از "قلم "ومتناسب با شان تان ،بیشتر میدرخشیدید!!

ناشناس گفت...

نا شناسی که گوز را با مرشد پیوند داده...عزیز مشکل کشور ما بگو نه ای نیست که همدیگر را تحمل کنیم. نفس گرمی داری. اگر در خارج استانه تحمل بالاست. سطح مطالعه بالاست. اینها کشور های مدرن و پیشرفته هستند.حکومتهای فوق مدرن دارند.تو انها را می خواهی با حکومت دینی فوق مطلق خامنه حساب کنی که برای انسان به اندازه تخم یک اخوند مقدمه خوان حوزه هم ارزش قائل نیست؟ بال خانه مبارک سالم است؟ فکر کردی اینجا نروژاست؟ علم الهدی دو ریال احمد شاهی نمی ارزد. کل مملکت را چا پیده.سگهای اطراف مشهد هم اینرا می دانند.و..و..و.. انوقت دنبال اعصاب معصاب و استانه تحمل می گردی؟تو اول برو بدیهیات یک زندگی معمولی و بهداشتی و حق انسان را به این ملا های عهد عتیق حالی کن بعد بیا اینجا قلم فرسایی بفرما.فکر کنم این اواخر سود خوبی به جیب زده باشی.

Dalghak.Irani گفت...

بازهم رعایت نکردی. عرضم این بود که گاهی باید از کلید فاصله استفاده کنی مثل بعد از نقطه و کاما و علامت تعجب و علامت سؤال و تفکیک کلمات از هم و الا نوشته ات خوب خوانده نمی شود و اذیت می کند و رسالتت ناتمام می ماند. حالا نوشتۀ خودت را با کامنت بالا پائین خودت مقایسه کن ببین چه گرفت و گیری داری. من که از خودم مثال زدم که کهیر نزنی. چرا اینقدر بی طاقتی. من 5 سال است وبلاگ می نویسم رسیده ام به تو. تو دیروز امده ای و امروز می خواهی عمامه ات را من سرت بگذارم. حاشا و کلا. باید اول اسیوط! را تمام کنی تا برسی به شرح لامع! یا...هو

ناشناس گفت...

درود جناب سرهنگ جان عزیز
امیدوارم تغییر ذائقه موقتی باشه تنفر از خندوانه ساختار شکن رامبد( صادق )جوان .
نشان به نشانه" تاکسی شکلاتی"