مقدمه: تا وفتی که پشت این کامپیوتر قراضه - بتعبیر یک خواننده. که البته منظورش دستگاه کامپیوتر من نیست بلکه فقر سلطۀ من بر نرم افزار است - بنشینم و بنشانیدم توسط لطف مزاحم! شما؛ گریزی از هجوم وقایع بر فکرم و تحمیل خود بر قلمم را ندارم. لذا هنوز به آخرین قولم عمل نکرده وادار می شوم که وارد صحنۀ سیرک بشوم و پیش پرده ای اجرا کنم برای این همه هلهله از سوی شما و سوژه از سوی جامعه. پس می روم سراغ دو موضع گیری اخیر از علی مطهری و برای تان از اهمیت علی مطهری بودن می نویسم. تا معلوم شود که "باید" جامعۀ نخبگان ما بشدت پشت او بیاید اولاً؛ بایستد ثانیاً و قدرشناس باشد ثالثاً.
1- علی مطهری از یک خبر - شایعه ای در مورد مخالفت آیت الله خامنه ای با دعا برای طول عمر و سلامت ایشان در پروازهای ایرلاین های ایرانی؛ استفادۀ حداکثری را کرده و پروژۀ بسیار اساسی "ولی فقیه را بخانه اش (مستتر در روح قانون اساسی و سیرۀ آیت الله خمینی) برگردانیم" خود را پی گرفته است. مطهری با استقبال و تشکر از آیت الله خامنه ای در مورد این دستور - خبریا شایعه - آن را بسیار درست و مبارک دانسته در جلوگیری از فرهنگ تملق و چاپلوسی (سنگ بنای اصلی دیکتاتوری) و سعی کرده است با برشمردن برخی نمونه های دیگر - که مدعی شده خودش اقدام کرده ولی مسئولان جرأت اقدام نداشته اند - مخالفت خامنه ای را به سطوح بیشتر و گسترده تر حکومت سرایت بدهد و تشویق کند. تا این مدیحه سرایی برای دیکتاتور را از کنداکتور بادمجان دورقاب چین های ایدئولوژیک و یا اقتصادی و سیاسی بردارد. این از گام اول جدیدترین اقدام خوب مطهری. (اینجا)
2- اما مطهری امروز و بعد از جلسۀ محرمانۀ مجلس با ظریف و دولت حرف بسیار مهمی - مادر همۀ حرف ها را - زده است که حتی صادق زیبا کلام صریح ترین ناطق منتقد سیاست های هسته ای ایران در داخل کشور هم جرأت نکرده تا کنون بر زبان بیاورد. مطهری گفته است: (اینجا)
مطهري درمورد نمايندگاني که مخالف صحبت هاي ظريف بودند، گفت: اين موضوع از دو حال خارج نيست يا اين افراد فکر مي کنند ما واقعا به دنبال توليد بمب اتمي بوديم و هستيم و بنابراين در مذاکرات شکست خورديم، يا اين که اينها يک نگاه سياسي به مساله دارند و حب و بغض هاي سياسي در قضاوت آنها تاثير مي گذارد.منظورم از آن حرف مهم و جسور مربوط به "تولید بمب اتمی بودیم و هستیم" است در میانۀ حرف مطهری. بعبارت دیگر او همۀ دعواها را متمرکز کرده بر سیاست تاکنون جمهوری اسلامی در استراتژی نظامی گرایانۀ خامنه ای و مدعی شده است که اگر غیر از بمب خواستن به تفاهم ایران و غرب نگاه شود؛ جمهوری اسلامی همه چیز را گرفته و بنفع خودش تمام کرده است. لذا حالا دیگر می توانم گزارۀ یقینی ام از مذاکرات امریکا و ایران را بنویسم و کام ایرانیان را شیرین کنم. تا در لابلای نانوشته های این توافق دو خطی شما بتوانید این را هم استنتاج کنید که چرا روحانی و ظریف به فتوای "بمب حرام" خامنه ای اینقدر تکیه می کردند در حالیکه خودشان هم می دانند از جنبۀ جهانی کمترین ارزش حقوقی ندارد اولاً. و ثانیاً چرا ظریف در پایان لوزان اینقدر قوی و بشاش بنظر می رسد و می تواند بشدت عصبانی و براق شود بسمت مخالفان تفاهم هسته ای. بنظرم یقین می رسد که امریکای اوباما و ایران روحانی در قالب جان کری و محمد جواد ظریف حرف آخر را اول زده اند و در اولین تفاهم و توافق نظر چنین دیالوگی را امضاء کرده اند بعنوان چهارچوب اصلی توافق:
3- امریکا و ایران توافق کرده اند که ایران همۀ خواسته های غرب را در مورد "ایران بمب نمی خواهد" را بغرب بدهند و امریکا همۀ خواسته های ایران را در زمینۀ پیشرفت و توسعۀ اقتصادی مردم و کشور ایران در اختیار ایران قرار بدهد". این لب کلام و اس و اساس مذاکرات بوده و همۀ مذاکرات 18 ماه گذشته بر روی این متن دو خطی به چانه زنیِ "از چه راهی و چگونه" به این دو خط عمل کنیم گذشته است. البته ظریف و کری گفته یا ناگفته به این هم اندیشیده اند که بقیۀ مسایل اختلافی مثل حقوق بشر و تروریسم و سیاست های منطقه ای و از این قبیل هم در تحت فشار ناشی از این توافق اصلی رو به بهبود رفته و حل خواهد شد. چون هر دو معترف بوده اند که هم جامعۀ ایران پتانسیل لازم برای تغییرات بسمت سکولاریزاسیون نسبی را دارد و هم امریکا قدرت نفوذ و یاری به این روند مبارک را.
4- در اینجاست که می توانم با یقین بگویم که ایران بشدت برده و غرب بشدت آسوده شده از توافق بدست آمده در ژنو و تکمیل شده در لوزان؛ و مخالفت های طرفینی؛ دیگر بر سر بازنده و برندۀ مذاکرات نیست بلکه غربی هایِ مخالف مخالف پیشرفت ایران هستند و ایرانی هایِ مخالف؛ مخالف "غیر تسلیحاتی" هسته ای شدن ایران هستند. ظریف اگر این چنین گردن فراز می نماید به این خاطر است که هیچ کارشناس و سیاست شناس و منافع ملی محوری را نمی یابد که بتواند از توافق انجام داده اش کوچکترین نقطه ضعف "ضرر ملی" بگیرد و هیچ مخالفی را داخل آدم حساب نمی کند که مخالفتش مبتنی بر "چرا بمب اتم نمی سازیم" باشد و است. و اینجاست که مرتب تکرار می کند که مگر شما شریعت حالیتان نیست. رهبر و مجتهد جامع الشرایط گفته از نظر شرعی بمب حرام است.
5- یک توضیح جلوگیر از نق و بهانه هم بدهم راجع به مطهری عزیز و تمام: گفته می شود و خواهد شد که مطهری در فرهنگ و اجتماع متحجر فکر می کند و چرا منی که اجتماع را بر سیاست مقدم می دانم از او حمایت می کنم. این را قبلاً هم گفته ام که "اعتقاد و اصول" داشتن مقدم است بر نوع اعتقاد و اصول. بعبارت دیگر مهم است که تو اصول داشته باشی و چه خوب است که همۀ اصولت هم خوب و صواب باشد. اما اگر هم نبود بازهم تو بسیار بسیار ارجحیت داری به آدم هرهری مذهب و کلبی مسلک. مطهری را در این قالب بهترین نمونۀ سیاستمدار اصولگرا می دانم و از او حمایت می کنم. اما در مورد مواضع فرهنگی و اجتماعی ایشان - علاوه بر اینکه اخیراً گفته است که دیگر نگاه بسته و دگم سابقش را ندارد - این نکته گفتنی است که من معتقدم امر اجتماعی بر امر سیاسی مقدم است. مطهری برعکس من می گوید امر سیاسی بر امر اجتماعی مقدم است. اما در عمل اتفاقی که می افتد ما را بوحدت می رساند. زیرا از گشایش در امر اجتماعی گشودگی در امر سیاسی حتمی است و گشایش در حوزۀ سیاسی بدون گشودگی در حوزۀ اجتماعی ناممکن. حالا چرا من چنان می گویم و مطهری چنین و کدامش چرا درست تر و راه کوتاه تر و پایدارتر است؛ بحث مفصلی است که نه مقامش و نه مکانش در اینجا نیست. با درود به علی مطهری. یا...هو
۳۶ نظر:
جاي پست قبلي چرا سانسور كردي؟ يك ساعت وقت گذاشته بودم. جمهوري اسلامي كمه كه سانسورمون ميكنه تو هم سانسور كن! كلا ملت بالفطره سانسورچي ايم!
همانطور که ایران با غرب صلح کرد و صلح نامه(تعبیر من از توافق جامع هسته ای)تا 3 ماه اینده نوشته خواهد شد .من هم نشانه هایی از صلح بین مردم و حکومت دارم میبینم .
شاید همین انتخابات مجلس و مجلس خبرگان با پیروزی نزدیکان روحانی(نه اصلاح طلب وخاتمی) شروع تلاش برای صلح در داخل و میان مردم با حکومت باشد.
(متولد دهه شصت)
توضیح لاجرم:
من در پاسخ پیشنهاد ماکسیمیدوس جمله ای نوشته ام به شرح زیر:
"من بشما دوستان و سروران بسیار مهمم - حداکثر 50 تا 100 نفر هستید با 300 تا 500 کلیک در روز - اهمیتی نمی دهم. و اگر با شماها بحث می کنم برای جلب و تربیت ذهنی جوانان گریزپا از هر بحث جدی و عمیق هست..." پایان نقل قول.
این جمله با یک نیم جملۀ بسیار مثبت شروع شده است که عبارت است از:
من بشما دوستان و سروران بسیار مهمم ..."
با یک حاشیۀ خنثی ادامه یافته بعبارت زیر:
- حداکثر 50 تا 100 نفر هستید با 300 تا 500 کلیک در روز -
و با یک نیم جملۀ منفی پایان یافته است بشرح زیر:
"...اهمیتی نمی دهم. و اگر با شماها بحث می کنم برای جلب و تربیت ذهنی جوانان گریزپا از هر بحث جدی و عمیق هست ..."
انتظار داشتم دوستان و سروران مهمم به این گزاره واکنش نشان بدهند اما در عمل چنین اتفاقی نیفتاد و بغیر از یک نظر مثبت و یک نظر معلق دیگر کامنت دهندگان واکنشی نداشتند. این البته جای خوشحالی دارد برای من که تعبیر کنم همۀ دوستان مهمم نگاه اصلی مثبت مستتر من در آن جمله نسبت به خودشان را گرفته اند و نیازی به واکنش نبوده است. اما نگرانم که اگر یک در هزار هم جمله ام بار منفی القاء کرده باشد توضیح زیر را ضروری می کند.
در اول جمله با دوست و سرور و بسیار مهم بودن کامنت دهندگان جایگاه آنان و ذاتی بودن اهمیت شان را تثبیت کرده ام.
در حاشیۀ خنثی با گمانه زنی در مراجعات روزانه شان به بازدید از سیرک یک اتفاق را توصیف کرده ام و بار مثبت و منفی به آن نداده ام.
در نیم جملۀ بعدی سعی کرده ام با فرستادن پالس منفی "من اصولاً به شما مهم ها اهمیتی نمی دهم" برجسته سازی کنم نقش اولاً و اهمیت بازدید کنندگان انبوه را ثانیاً و با حساس کردن شما نسبت بجایگاه خودتان در نزد من ثالثاً شما را مراجعه بدهم به اول جمله اهمیت خودتان و مهم بودن شما برجسته تر شود. زیرا بطور بدیهی معلوم است که مهم ذاتاً اهمیت دارد و نیازی به اهمیت اضافی و اعتباری تأیید کننده ای ندارد.
البته که مخصوصاً اینطور نوشته ام و می نویسم که از هر نوشته ای در هر سطحی که راحت الحلقوم مخاطب باشد و او را و ذهنش را بلا استفاده رها کند متنفرم چون بدون مشارکت خواننده در خوانش متن هیچ متنی اثرگذاری لازم را پیدا نمی کند. بهمین خاطر هم است که بطور مطلق و عادت شده من هیچگاه از کلمات خنثی و شرح جزییات استنتاج هایم نمی نویسم و واژه ها را فقط آبستن دوست دارم که هر کدام حاوی چندین و چند "بچه مفهوم" باشند که در ذهن خواننده بصرافت فهم و تفکر خواننده بدنیا بیایند. اگر موضوع خیلی تفسیری و تحلیلی باشد کمی قدرت مانورم را کم می کند اما در همان موارد هم با فشردن کلمات بهم و گذاشتن شان در گیومه تلاشم را می کنم.
این توضیح را خوانندگان پی گیر وبلاگ می دانند و خواستم که به بهانۀ شرح کامنت مشکوک! مجدداً یادآوری کنم. یا...هو
امجد خان من چیزی را سانسور نمی کنم. الان رفتم اسپم ها را دیدم سه تا کامنت بود که یکی نام مبارک شما را داشت و اولش را دیدم بنظرم تکراری آمد مثل آن دوتای دیگر که تکراری بودند. اما با عجله هر سه کامنت را آزاد کردم چون از کامنت تو ترسیدم و یاد خودم افتادم که زحمت می کشم کامنت یا مطلبی را می نویسم و بعد از زحمت و صرف وقت بهر دلیل نوشته بزباله دان دنیای مجازی می رود و کچی هم ازش ندارم و حسابی وارد دوزخ می شوم. تازه الان می روم بخوانم ببینم خارج از قواره چیزی ننوشته باشی چون اصلاً توجه بمتنت نکردم از ترسم.
متولد دهۀ شصت. بچه های متولد دهۀ شصت من هیچکدام سیاسی نیستند و وبلاگم را هم نمی خوانند. اما دختر وسطیم که داروساز است روز بعد از تفاهم لوزان بدون اینکه من سؤالی بکنم یا موضوع مطرح باشد برگشت و ابتدا بساکن گفت که احساس کرده در خیابان های تهران مردم همبسته تر و مهربان تر از چند وقت اخیر رفتار می کرده اند. این را به بهانۀ تو گفتم و الا قبلاً به این دلیل که خوانندگان فکر نکنند من دارم جو سازی غیر مستند می کنم ننوشتم و نمی خواستم هم بنویسم یا...هو
اهميت نميدي نده ولي وقتي يكي وقت گذاشته يه چيزي نوشته اگه توهين و حرف خلاف عرفي توش نبود حداقل چاپش كن بقيه بتونن بخونن.
درود
امروز با دسترسی به فیلترشکن به اینجا آمدم اما جمله ای متعجبم کرد! و آن اینکه شما مخاطب هاتان را فقط آنهایی میدانی که کلیک کردند!؟
دلقک جان باید یادآور شوم همیشه از دیدن این جمله که در کارمنتها بیشتر توضیح دادی ناراحت میشوم چرا که من از طریق ابزار فید مطالبتان را دنبال میکنم!
شاید مثل من زیاد باشند پس...
چقدر دوست دارم امجد را که هم مطئنم جوان است و هم تا بن دندان احساس مسئولیت می کند و هم سرشار از امید و سرزندگی "در انتظار ایران شاد". پس بازهم ازش معذرت می خواهم بخاطر دیر منتشر شدن کامنت پست قبلی اش و هم خودم حمالش می شوم در حمل کامنت زیبایش به این پست تا بیشتر دیده و خوانده شود:
امجد گفت...
خامنه اي تا آخرين لحظه عمرش همينطوري ميمونه. الان اگه در مورد توافق لوزان سكوت ميكنه به خاطر اينه كه جيب نظامش خاليه و جلوي محور دولت-افكار عمومي هم نميخواد وايسه. هر جا خطر جدي براي قدرت خودش و متحدين داخلي متحجرش حس كنه و خصوصا جبهه تحولخواهاي مقابلش هم مثل اواخر اصلاحات پراكنده و ضعيف شده باشن و پايگاه اجتماعيشون آب رفته باشه با قدرت ظاهر ميشه و سكوت نميكنه و جلوي اصلاح و عرفي كردن و زميني كردن به اعلي درجه وايميسته و تا حرفي ميزنه و سياستي در اين زمينه ها اتخاذ ميكنه محور محافظهكارا-سپاه-قوه قضائيه هم وارد عمل ميشه و حرفش رو مثل آّب خوردن به كرسي ميشونه. الان 4 روز ديگه اگه مردم يكم حمايتشون از اين دولت و ميانه روها فروكش كنه و محور دولت-افكار عمومي تضعيف بشه و ديگه عامل انسجام بخشي مثل مسئله هسته اي و تحريمها نباشه كه انقدر دولت و افكار عمومي رو منسجم كنه و بعد لغو تحريمها جيبهاي نظامش پرپول بشه و آب زير پوست اعوان و انصارش بره دوباره زبونش وا ميشه به اين بيچاره ميانه روها و عرفي گراها متلك پروني و غر غر زدن به جونشون رو شروع ميكنه. عمرا بعد نهايي شدن توافق براي اينكه يه مانور تحجر و نمايش قدرت مجددي داشته باشن ميپرن به وزير ارشاد. چون داره خيلي عرفي و با تساهل و رواداري عمل ميكنه. نامه تسليتش به خاطر مرگ مادر وزير ارشاد هم با تاخير داده شد هم خيلي سرد بود.
اکر کسی - در اینجا امجد - رفتار وزیر ارشاد فعلی را رو بجلو و عرفی قابل قبول در شرایط فعلی می داند آخر اصلاح طلبی و امید واری است و مطمئنم خامنه ای نخواهد توانست به امجدها غلبه کند. چون امجد قرزند بینای زمانۀ خودش است. یا...هو
ناشناس عزیز. درست می فرمائید اما چه کنم که لکنت پیری من از نظر فنی و ملاحظات حجم نوشته های وبلاگی رویه ای بیش از این را اجازه نمی دهد. ضمن اینکه همواره تماشای سیرک از نزدیک تفاوت های لذتی مهمی دارد با تماشای آنلاین آن.
با امجد هم هنوز حرفم تمام نشده است:
کامنت امجد یک حسی دارد از مردمان بسیاری در داخل ایران که به "جان" آمده اند. اما این به جان آمدگیشان و بغض مقدس شان تبدیل به نفرت و کینۀ شتری نشده است و راه زندگی می خواهند و می جویند. و ما چقدر به تعداد زیاد امجدها نیازمندیم. یا...هو
امجد نکته ای خیلی مهمی را اشاره کرد و خوب شد که دوباره دلقک آن را پیدا کرد. این روباه خودش را به موش مردگی می زند و بگونه ای عمل می کند که مردم فکر کنند در حال عقب نشینی است همانگونه که در 18 تیر کرد. ولی باید فشار بر او را حفظ کرد.امروز دیدم گفته اند ما می توانیم بخشی از پروتکل الحاقی را اجرا کنیم و نیازی به تایید مجلس نیست. یک نوع تایید آبرومندانه عقب نشینی و پذیرش بازرسی ها! فرمانده سپاه هم توافق را تایید کرد .راهی بجز تسلیم ندارند . این گویای این مطلب است که پول دولت تمام شده است و باید هر چه سریعتر خود را نجات دهند. حتما یک حسابی از دخل و خرج خود را کرده اند و مدتی که اجرای توافق طول خواهد کشید و باید هر چه سریعتر تسلیم شوند.
نکته ای که مهم است این است بدام شخصیت سازی و جریان سازی های در حین این ماجرا نباید افتاد. در این فرایند تسلیم, افرادی چون ظریف و روحانی محلل حکومت بوده اند و در حقیقت برای نفع خامنه ای چانه می زده اند. آنان قهرمانان ملی نیستند و اصلا فاصله ای از زمین تا آسمان دارند.قهرمان اصلی در این ماجرا "فشار" بوده است.این نکته مهمی است که اگر بدین قشر تازه اعتماد کنیم پس از فردای حالا دچار شکل تازه ای از حکومت ولی فقیه خواهیم شد که در اصل با شکل فعلی یکی است فقط ظاهر خود را عوض کرده است. در ظاهر پیشرفت است ولی در باطن ادامه روند قبل است. فعلا بگذاریم تا خود را تکه پاره کنند بدست خود. مردم باید بدنبال شخصیت های شناخته شده و مطمئن خود بروند و از آنان پیروی کنند.مطمئن ترین خط اصلاح داخلی فعلا موسوی و کروبی هستند.امثال روحانی ها و خاتمی ها و...یک سر دارند هزار سودا.باید بصورت موقتی مثل دستمال کاغذی آنان را مصرف کرد و بعد دور انداخت. همانگونه که آنان مردم را مانند دستمال کاغذی برای بقای نظام مصرف کردند و دور انداختند!
ب
بدیهی است که من مخالف ادبیات ب هستم و برداشتم از کامنت امجد بسیار متضاد است با روایت حضرت ب. امجد می گوید خامنه ای چنین و چنان است اما کاشکی اینطور نشود و از آرزوی بی کینه اش حرف می زند و امید و اعمادش بروحانی و دولتش. اما ب با کینه و نفرت وارد می شود و ضمن تکرار مکررات بارها گفته اش خط پررنگ تفاوت نگاه خامنه ای و روحانی را پاک می کند و کاسبکارانه و مصلحتی و ناصادق خودش را پشت دوتا آدم - فعلاً نیست در جهان با معذرت از کروبی و موسوی - قایم می کند تا مثلاً مخاطب را به ادامۀ فشار به خامنه ای - کدام فشار و با چه ابزاری - تا پایان جمهوری اسلامی فربخواند و بفرست دنبال نخود سیاه. در حالیکه امجد امیدوار است انسجام جامعه در پشت روحانی تداوم یابد و این فشار رئال و موجود خامنه ای در حالت نیمه کما تداوم ناچار بیابد و اصلاحات عرفی بیشتر بشود. این برداشت من از کامنت امجد است. اما تأیید یا تکذیبش بعهدۀ خودش است. اگر تکذیب کند و حرف ب را تأیید کند عرایض من معتبر به نظر خودم در شرایط حاضر است.
"حمایت انتقادی از دولت روحانی برای شکستن بیشتر ایدئولوژی." یا...هو
اصلا بحث کینه نیست. همانگونه که من هم می توانم به شما برچسب "ارادت" به حکومت بزنم! ولی بر خلاف شما نمی زنم. شما معتقدی که تمام این پیشرفت های این مذاکرات از صدقه سر روحانی و ظریف بوده است و من می گویم نه تنها چنین نیست بلکه بر عکس سستی و انفعال روحانی خود باعث طول کشیدن مذاکرات شد . در حقیقت این اتفاق خیلی زودتر باید روی می داد. حتی تا آخرین روزهای توافق لوزان نیز خامنه ای سرسختی می کرد و عاقبت روحانی به نقطه آخر رسید و با او درگیر شد! و در جلسه ای خصوصی با او سر شاخ شد و گویا خامنه ای هم به او هشدار داده که سرنوشت رییس جمهور هایی که مراعات ولی فقیه را نکرده اند را در جمهوری اسلامی ببیند! خوب این نقطه آخر خیلی زودتر از اینها می توانست اتفاق بیافتد . از همان اول ریاست جمهوریش همه منتظر بودند روحانی خلا وجود خود را اسباب قدرت کند و با قاطعیت هم خامنه ای را نجات دهد و هم مردم را. بجایش شروع به وقت گذرانی و گفتار درمانی و محل نگذاشتن به وعده هایش کرد. ولی عاقبت به این نقطه رسید! حالا شما این نقطه را می خواهی سکوی پرش قهرمان ملی کنی! نه واقعا خیلی شجاع بوده این کار را که هر بچه ای هم می توانست بکند!حال شما می گویی همه پشت سر او بایستادند تا مبادا مذاکرات شکست بخورد! غافل از آنید که اصولا مردم و حمایت آنان در تسلیم خامنه ای نقشی نداشته است . خامنه ای پول ندارد نمی دانم چطور این مطلب ساده درکش اینقدر مشکل است.حال حتی اگر تمام مردم هم ساکت و منفعل کناری بنشینند او باز هم روند تسلیم شدن را ادامه خواهد داد.شما معتقدی از روحانی باید حمایت کرد و من معتقدم باید فشار را بر روی او گذاشت. راه شما منجر به پیدایش یک خاتمی دیگر می شود که عاقبت هم به احمدی نژادی دیگر ختم خواهد شد و راه من موسوی ساختن از همین روحانی است.این کار با فشار میسر است. فشار است که باعث اصلاح رفتار سیاستمدار می شود. تمجید و تشویق او را خراب می کند.این فرق بین تفکر هیجانی است با تفکر تحلیلی که برخی از دوستان به آن اشاره کردند. تفکر هیجانی شما یعنی اینکه فردا یک پرچم ای ایران دستمان بگیریم و بدویم توی خیابان ها و جلوی ظریف گوسفند بکشیم با این خیال خام که در شاید ایشان پس فردا رییس جمهور بشود و....و بعد هم فراموش کردن سیاستمدارانی که در عمل امتحان خود را داده اند و فرصت دادن به سیاستمدارانی تازه وارد که ما هیچگونه شناختی از آنان نداریم. این کار بسیار خطرناکی است.چوب اینکار را بارها خورده ایم و ظاهرا باید باز هم بخوریم! سابقه سابقه سابقه! هیچ سیاستمداری را بر اریکه قدرت نباید فرستاد مگر آنکه قبلا بطور تجربی امتحان خود را پس داده باشد. این در تمام دنیا عمل می شود فقط در کشور ما بی اعتناست. هیجان هیجان و شخصیت پروری و یک لحظه شور و بعد هم هیچ.شما میخواهید اصلاح کنید در درجه اول باید روی مردان سیاسی عمل گرا تمرکز داشته باشید.بدرستی انتخاب خوبی از علی مطهری کردید. او در مقام عمل امتحان خود را پس داده است.ما مردان عمل گرا کم نداریم. باز این سخن به معنای مخالفت با روحانی نیست بلکه به معنای باد نکردن بیجای افراد است که پس فردا کار دستمان می دهد.فعلا با روحانی می سازیم این درست مانند این است که شما نیاز به رابطه جنسی صرف دارید ولی برای اینکار با اولین نفری که پیدا شد ازدواج می کنید بدون اینکه متوجه بار سنگین مسئولیتی که باید عهده دار شوید باشید و نتیجه چشم بر هم می زنید باید بچه های روحانی را بزرگ کنید!
ولی برای اینکار احتیاجی به بستن عقد دائم و مهریه سنگین نداریم همان صیغه مدخوله یک شبه کافی است!
ب
من نميدونم چقدر درست فكر ميكنم. شايد توي راه حل دادن بچگانه به سياست نگا ميكنم اما به نظرم خامنه اي رو بايد مهار كرد نه اينكه جلوش واستاد. زورش زياده جلوش وايسي دغدغه يه دقيقشي! مير كه نخست وزير مملكت بود و آقاي كروبي كه رييس مجلس بود الان چند سال زندانن كاريم نميشه كرد اونوقت ما كه جاي خود داريم. اصلا از اين حرفا كه بگذريم از يه طرف خامنه اي الان عامل نظم و امنيته نسبيمونه توي كشور از يه طرفم شوربختانه عامل ناامني رواني و سياه بختي و محروم شدنمون از خيلي لذتا. اگه هم امنيت رو بخوايم هم بهتر شدن كشور رو (در حدي كه فعلا علي الحساب بشه) خب بايد خامنه اي رو مهارش كرد. مهارشم كه در اينه كه مثل الان به انفعال و سكوت بشه كشيدش. مثلا وقتي سكوت ميكنه همه جناحاي نظام ميزنن توي سر و كله هم و حرف اون جناحي كه پايگاه اجتماعيش بهتر باشه به كرسي ميشينه (كه عموما ميانه روهان كه مجبوريم ازشون حمايت كنيم) ولي وقتي اظهارنظر كنه، هم خيلي از ميانه روها به خاطر اينكه روي حرف خامنه اي حرف نزنن در اون زمينه منفعل ميشن و اوناييشونم كه منفعل نشن و مقاومت كنن حريف محور محافظهكارا-سپاه-قوه قضائيه ديگه نميشن و از صحنه حذف ميشن. وقتي خامنه اي حرف بزنه ديگه كار از كار گذشته. خامنه اي كه هيچوقت تغيير نميكنه. توي اين سن و سال بالا بدتر نشه عمرا بهتر نميشه ولي نكته مثبت و شايدم همون پاشنه آشيلش (نميدونم دقيق از چه اصطلاحي استفاده كنم) اينه كه حاضر نيست تا جايي پاي عقيده ش واسته كه قدرت رو از دست بده. بيشتر بدبختانه (از يه لحاظايي هم خوشبختانه) خيييلي باهوشه. اگه بگيم باهوش ترين متحجر تاريخه شايد حرف بيراهي نباشه. خب وقتي سايه از دست دادن قدرت بالا سرش باشه و افكار عمومي و دولت توي يه زمينه متحد و منسجم باشن كوتا مياد. مثل خيلي ديگه از رهبراي سياسي متحجر تاريخ (مثل مثلا جيمز دوم پادشاه كاتوليك انگليس توي دوره انقلاب باشكوه) نيست كه با هزينه از دست دادن قدرت هم كه شده پاي عقيده اش واسته. يه جور قرارداد نانوشته بايد باهاش بكنيم بگيم ما اصل موقعيت تو رو با وجود اعتقاد نداشتن به حق الهي حكومت و اين چيزا تهديد نميكنيم و خيلي زياده خواه نميشيم و تا يه حدي رانت و اينا هم براي حفظ رضايت اعوان و انصارت استفاده كن و ما هم اصلا به جهنم اگه خوب باهامون تا كني هي بهت احترامات شاهانه هم ميذاريم و قربون صدقه ات هم ميريم به جاش ولي در مسائل مهم خواهشا سكوت كن و جون مادرت بذار يكم زندگي كنيم. شايد بعضيا بهم بگن خاك بر سر شخصيت خوار و ذليلت ولي گزينه ديگه اي من كه نميبينم. به قميت به قهقرا رفتن كشور هم نميخوام جيگرم خنك شه. توي اين منطقه كه زندگي ميكنيم همين بغل دستمون توي قرن 21 خلافت راه انداختن پس شايد خيلي نبايد توقع سريع اروپا شدن داشته باشيم. همينقدرم كه مردم عرفي تر و باتساهل تر و عاقل تر شدن هم حس ميكنم به نسبت خيلي كشوراي منطقه امتياز بزرگيه واسمون. نميدونم شايد زيادي بدبينم ولي خيليا مثل اين اپوزوسيونيا و اصلاح طلباي جنبشي حرفاشون قشنگه و از حرفاي ميانه روها كه هر جمله يه بار ميگن مقام معظم رهبري خيلي جذاب تره ولي در عمل هر موقع يه كاري برامون شده اثر كار ميانه روها بوده. خنك شدن جيگر و حرف قشنگ كه برامون شغل و تفريح و معشوقه و امكانات نميشه.
ب
من اکراه داشتم با تو وارد بحث بشوم چون قبلاً هم بارها طرح کرده ام که مباحثه و مناظره و گفتگو در بین هر دونفری ممکن است که اولاً از منظر وسعت تحلیلی مغزهایشان و ثانیاً در اطلاعات میدانی و مستندشان هماهنگی نسبی برقرار باشد. قبلاً که شک داشتم که مغز تحلیلی من به وسعت مغز تو برسد خالا اما مطمئن شدم که اگر هم بخودم کردیت بدهم و مغزم را توسعه یافته مثل مغز شما بدانم مشکل اطلاعات بسیار بسیار بسیار بیش تر و ریز شما از صحنۀ سیاسی ایران مطلقاً برای من قابل تصور هم نیست. بعنوان نمونه به این بخش از اطلاعات شما توجه کنیم:
"...حتی تا آخرین روزهای توافق لوزان نیز خامنه ای سرسختی می کرد و عاقبت روحانی به نقطه آخر رسید و با او درگیر شد! و در جلسه ای خصوصی با او سر شاخ شد و گویا خامنه ای هم به او هشدار داده که سرنوشت رییس جمهور هایی که مراعات ولی فقیه را نکرده اند را در جمهوری اسلامی ببیند!..." پایان نقل قول از کامنت ب.
خب من اگر این اطلاعات را داشتم قطعاً موضوع را طور دیگری می دیدم و درست تحلیل می کردم. اما این اطلاعات شما که مستند به انتشار عام و لینک و از این مزخرفات حتی در حد شایعۀ می گویند... هم نیست و فقط از کانال های مخصوص اطلاعاتی شما بشخص شما یا گروه شما می رسد را چگونه می توانستم بدست بیاورم. پس چه جای گنده گوزی می ماند برای من در مقابل تحلیل شفاف و بدون ابهام شما. در خاتمه ضمن پوزش از شما و خوانندگان محترم فقط عاجزانه می گویم که من آن حرف های نسبت داده شده از سوی شما بخودم را نگفته ام و فقط توصیه به "حمایت انتقادی" از روحانی کرده ام و مطلقاً هم ابزاری که به کسی بگویم "قرمساق و روباه و محلل و دست نشانده و ..." به او اخطار بدهم که "فشار را حس می کنی پس زود باش جمهوری اسلامی را بر بیانداز و خودت هم حاضر شو برای اعدام در فردای براندازی" را ندارم. البته این فشار تنها از تپانچۀ سازمان مجاهدین خلق بر می آید که من اول انقلاب سمپات شان بودم ولی مدت هاست رابطه ام با شما را هم قطع کرده ام. دوستت دارم و از اینکه خودت را همسطح من کردی و به من پاسخ دادی سپاسگزارم یا...هو
خوشحالم که کیمیای تجربه و حس و سنم هیچگاه و هیچگاه - با خودخواهی تمام - در شناختن جنس اشتباه نمی کند. امجد خود جنس که سهل است بلکه اصل اصل جنس است و چقدر مفتخرم که وبلاگ مرا هم می خواند. مرسی فرزانه جوان. و چه قلم روان و شیوایی داری. یا...هو
پی نویس: تاکتیک من دلقک:
رادیکال می شوم تا میانه روها دست بعمل بزنند. وقتی میانه رو ها فعال شدند تشویقشان می کنم که دیگر بکما نروند. اگر دوباره بکما بروند باز رادیکال می شوم تا میانه روها دست بعمل بزنند. وقتی میانه روها دست به اقدام زدند تشویقشان می کنم که بکما نروند و ... دورم را تکرار می کنم. و بخودم و میهن پرستی ام افتخار می کنم.
من نمی دانم چرا برخی مواقع مانند حسین شریعتمداری می شوید البته کم است ولی همین کم هم زیاد است.من مجاهد خلق نیستم و اصلا مجاهدین خلق سرتاپای جمهوری اسلامی را قبول ندارند تا چه رسد به موسوی و علی مطهری! فشار هم فقط از ناحیه کلت کالیبر 45 حاصل نمی شود که اصلا فشاری هم ندارد.منظور از فشار طلب خواسته های صنفی مردم است و در دام هیجانات تبلیغی نیافتادن.همین که بدانند مردم ابله نیستند خود فشار بزرگی است. در باب نقل قول از خامنه ای این شایعه ای بود که در آخرین روزهای لوزان پیچید و با توجه به پافشاری رهبر بر لغو همه تحریم ها معقول بنظر می رسید و بسیار هم محتمل بود. این پیچش ناگهانی هیئت ایرانی نیاز به فرمان خامنه ای داشت که تا آن روز مقاومت کرده بود. اصل ماجرا بحث روحانی با خامنه ای بوده است که گفته لغو همه جانبه تحریم ها امکان ندارد و اساسا هیئت ایرانی در چانه زنی های خود به این نتیجه که می شودهمه تحریم ها را لغو کرد نرسیده است.سنگ بزرگ علامت نزدن بود . حال واقعا در پشت پرده بیت رهبری چه گذشته است نمی دانیم ولی اطلاعات تحلیلی جمهوری اسلامی بیشتر بر اخبار درز کرده می گردد چون مرجع رسمی برای اینکار وجود ندارد و خود شما هم کرارا از این حرف های در گوشی و گفته می شود استفاده کرده اید.
در مورد نسبت دادن موضع تقویت بی چون و چرای روحانی که گویا به ناروا به شما نسبت داده ام صمیمانه از شما عذرخواهی می کنم و از اینکه به این کار خطرناک اعتقادی ندارید بسیار خوشحالم.
ب
ب
1- من خودم هم قبلاً اعتراف کرده ام که شریعتمداری را در روزنامه نگاری جنگ روانی تحسین می کنم و خودم هم همان نقش را در جبهۀ لیبرال های مخالف بازی می کنم. با این تفاوت که برای شریعتمداری ایدئوژیک هدف وسیله را توجیه می کند اما برای یک لیبرال مشروعیت وسیله خودش هدف است.
2- تو ادم صادقی نیستی و قادر نیستی نفرتت را مستقیم ابراز کنی (بهتر بود می نوشتم صرف نمی کند و خریدار ندارد) و مستأصل شده از جو امید راه افتاده در اکنون حداقل شهامت دندان روی جگر گذاشتن تا خوابیدن هیجان در گرفته - حتی اگر برای یک لحظه باشد بسیار مبارک است برای جستجوگران و نیازمندان امید - شهامت سکوت هم نداری.
3- مجاهد خلق یک روش سیاسی است و نیازی به کارت عضویت لیبرتی را داشتن نیست هرکس روش آنان را توصیه کند جزوی از مجاهدین مسعود خان است.
4- حرف نهایی ات این است که با فحاشی و تهدید و ارعاب روحانی این عنصر محلل رژیم و دست راست خامنه ای را وادار به فشار بیشتر به معبودش بکنیم در حد براندازی. آیا اگر کسی بتو فحاشی کند و خوار مادرت را یکی کند بعد هم انتظار داشته باشد که کمکش کنی خداوکیلی چطوری چنین کاری ممکن است.
5- مشکلت این است که دست خودت خالی است و به کسی هم که دست پر فعلی را دارد اعتقادی نداری و فکر می کنی که با استفادۀ ابزاری از دست پر فعلی - در حالیکه مرتب هم به او می گویی: دیوس دارم ازت استفادۀ ابزاری می کنم پس بجنب دستوراتم و خواسته هایم را عملیاتی کن - می توانی یک انقلاب راه بیاندازی. واقعاً اینقدر احمقی که فکر می کنی شدنی است.
6- من حتی یک مورد هم از شایعات هیچکس نشنیده در وبلاکم استفاده نکرده ام . و اگر خواننده را ببرم به فضای یک گفتگو یا دعوای خیالی بر مبنای تحلیل از پیش گفته ام است و نه نقل قول مستقیم از اتفاق رئالی که نیافتاده است.
7 پوزشت را قبول نمی کنم زیرا من موضعم را علاوه بر بارها تکرار کردنم در کامنت روبرو و مورد استفادۀ تو از متن جدا کرده و بصورت تک جمله در انتهای کامنتم در گیومه ابراز کرده ام و احتمال اشتباه صفر است. اما در بند قبلی تو را احمق خطاب کردم که بی حساب شویم و پروندۀ بحثم را با آشتی ببندم برای همیشه. یا...هو
شما مشکلت این است که ذهن خوانی دیگران میکنی و برای خودت شخصیت می تراشی و فکر میکنی در قالب یک لیبرال حق داری تا یک نفر را مجاهد خلق بنامی! بنازم این لیبرالیسمت را تیمسار! پس حسین شریعتمداری هم یک عمر لیبرال بوده است و ما نمی دانستیم!
2- یعنی چی صادق نیستم و نفرتم را نمی توانم ابراز کنم. از این علنی تر می توانم سخن بگویم؟برگردد کامنت هایم را بخوان . با صراحت تمام گفته ام باید روحانی را تحمل کرد ولی دیگر قرار نیست با او نرد عشق قرار ببازیم و به رختخواب برویم!
3- باز مجاهد خلق یک روش سیاسی است را متوجه نمی شوم! این را هم حربه ای برای محکوم کردن مخالفان کردن و طفره رفتن از بحث شایسته شما نیست.کدام مختصات در مجاهد خلق وجود دارد مشخص نیست.
4- فحاشی و ارعاب! بابا تیمسار خیلی کارت درسته . ما می گوییم فشار شما می گویی فحاشی و ارعاب! گفتم فقط دسته گل برایش نبرید ظرفیت اینطور کارها را ندارد.و بعد هم دوباره فکر می کنی می خواهیم به او فشار بیاوریم تا به معبودش فشار بیاورد تا براندازی کند! به به! بابا اصلا در این وبلاگ را ببند که مبادا خدای ناکرده براندازی صورت نگیرد! شما حتی از سایه خودت هم می ترسی!
5- اگر وقت داشتم می گردم چند نمونه از شایعاتی را که استفاده کرده ای را پیدا می کنم اگر چه تنها چند پست را به پیش بینی بروز توافق بر اساس همین شایعات اختصاص دادی و نیاز به اثبات ندارد.
6- حقیقتش من هم معذرتم را پس می گیرم چرا که به ظاهر کلام شما استناد کردم و امیدم به ظاهر کلام شما بود و فتوا بر امر ظاهر است. شما نیز حمایت دربست از روحانی را در لفافه کلماتی متضاد پیچانده ای و بظاهر می گویی انتقاد ولی عملا چیز دیگری را در نظر داری.بنظرم فقط تا این حد از فشار را بر او مجاز می دانی که فرضا خیلی مقاله ای بنویسی و بگویی:
ای جانم به قربانت پس این اسید پاشی چی شد؟!
اردتمند تیمسار!
ولی مواظب باش که براندازی نشود!
ب
من ماسک زده ام که عریان و لخت باشم و در نمایه ام هم گفته ام انسان ها را تک رو و بدون چروک دوست دارم. چون از هر چه انسان ماسک دار است متنفرم. و یکی دیگر از مهمترین مشکلاتم با سنت و مذهب سیاسی هم بهمین ریاکاری و عدم شفافیت و صحنه یک چیز و پسله متضادش بقول حافظ در چون که خلوت می روند ... مربوط است. انسان مدرن قطعاً باید اول با خودش و دوم با مخاطبش - در اینجا جامعه - صادق و روراست باشد. همین. یا...هو
به هر حال دلقک شما گفتی سپاه آنچه که دارد رو پس میدهد من مثال نقضش رو آوردم. اینکه خوشت نیومد و بی اهمیت دونستی این دیگه مشکل مغز تک رو خودته.
پستهای اخیر رو که داشتم میخوندم مطالب متنوعی نوشتی برخی از نوشته هات زاویه دید متفاوتی داره که من تا حالا جای دیگه ای ندیدم ولی برام جالب بود هر کامنتی رو که در مخالفت شما بود یا در نقض حرفتون، بی اهمیت خوندی یا حتی توهین کردی و هر کامنتی که در تعریف و تمجیدتون بود حسابی خوشت اومده و کامنتگذار رو در حد صاحب وبلاگ بالابردی. به نظر من اول ما کاربران باید خامنه ای مخفی شده در وجود شما رو سرنگون کنیم بعد به فکر چاره برای جمهوری اسلامی باشیم. خامنه ای هم از چاپلوسی و تعریف و تمجید خیلی خوشش میاد هر از گاهی جلسات شعرخوانی هم راه میندازه و به عنوان سردسته ادیبان میشینه رو صندلی و بقیه واسش شعر میخونن و این با تکان سر و لبخند (چه بسا با پوزخند) تایید میکنه!
نمیتونم پنهان کنم از برخی مطالبتون خوشم اومد چون یه جوری مینویسید که جایی ندیدم واقعا نمیدونم بگم چجوری ولی وای به حال کسی که احترام نظامی آهنین به تیمسار، (لقبی که خیلیا به شما میگن در کامنتهاشون چون در ستون کنار وبلاگ هم خودتون رو تیمسار معرفی کردین) رو فراموش کنه با فرمان مستقیم تیمسار فرستاده میشه به هلفدونی. دید نظامی ات هم در این رفتار بی تاثیر نیست فرمان رو باید اطلاعت کرد حتی اگر غلط باشه.
یه نکته هم اینکه دیدم خیلی روی تغییرات اجتماعی تاکید میکنی جناب تیمسار ارتش حتما میدونی که وقتی جبهه جنگ رو محدود کنی فقط به یه جناح، دشمن به راحتی خودت رو که هیچی بلکه همه اعوان و انصارت رو در همون نقطه جزغاله میکنه باید جبهه رو به چند جناح گسترش بدی تا دشمن نتونه رو یک نقطه تمرکز کنه. من فکر میکنم هنوز مغز شما برای نوشتن وبلاگ انتقادی تکامل پیدا نکرده چون ذهن نظامی دارید. دوست عزیز آدمای زیادی که خیلی گنده تر و معروفتر از شما بودن قبل از شما این راه رو رفتن. بعضیاشون موفق شدن و بعضی هم نه موفقهاشون از خودشون یه سری تدابیر و توصیه ها و راهکارهایی رو به جا گذاشتن یکی از معروفترین هاش هم مبارزه بدون خشونت و نافرمانی مدنی هست که در ایران به فشار از پایین و چانه زنی از بالا تبدیل شده. شما این قسمت فشار از پایین رو محدود کردی به یه مترسک توخالی که شامل احساس خوشحالی مردم هست و اینکه یه جوری این احساسشون رو حالا با تله پاتی یا هیپنوتیزم به خامنه ای و روحانی انتقال بدن! خب عزیز جان احساس خوشحالی خالی که چیزی رو عوض نمیکنه مردم در خیلی از موقعیتها خوشحال میشن مردم الان خیلی چیزا تو احساس شون هست ولی چرا این تله پاتی کار نمیکنه تا خامنه ای متوجه بشه مردم چی میخوان سریع دستورشو صادر کنه تا یه وقت مردم ناراحت نشن. عزیز جان برو یه مقدار مطالعه کن ببین جین شارپ در کتابهاش چی نوشته.
با طرز تفکر حذفی و تکرو شما من ترجیه میدم عطای این وبلاگ رو به لقایش بسپرم و برم پی کار خودم چون ارزش نداره آدم با کسی که فقط فکر میکنه خودش عقل کله و امکان هیچ اشتباهی در نظراتش نیست کل کل بیهوده کنه.
مرسی دلقک گرامی از پاسخت.
وبلاگت را دوست دارم ولی از نظر دادن زیاد خوشم نمی اید.
فقط اینو بگم دلیل تاکید من به اسم متولد دهه شصت ،فقط و فقط بدلیل زیاد بودن تعداد ما(متولدین دهه شصت) است ودوست دارم از هم نسلهایم تعریف کنم و از بکار بردن عبارات مضحک نسل سوخته و نسل کباب شده برای نسل خودم متنفرم.
بنظرم بخش بزرگی از تغییرات مثبت جامعه ایران بسمت دنیای مدرن در این چند سال اخیر توسط هم نسلهای من اتفاق افتاده ودارد اتفاق می افتد.
وجود این نسل برای اینده مدرن و روشن ایران یک تضمین است چون این نسل ثابت کرده از جنگ متنفر است و برای جلوگیری از جنگ حاضر است هر کاری بکند
(متولد دهه شصت)
با عرض سلام
يكم اينكه در مورد اعتراض آيت الله خامنه اي به هواپيمايي بايد عرض كنم كه ماجرا واقعيه و اعتراض ايشان به آرزوي سلامتي بوده و نه طول عمر منتها نمي تونم بيشتر توضيح بدم ، دوم اينكه مي خوام نظرم در مورد حال و هواي جامعه اين روزا بگم كه نسل جوان تر به اين اتفاقها (مذاكرات و صحبت هاي رييس جمهور) خوشبينن و درستشم همينه چون ذات جواني يعني اميد به آينده درست بر عكس پدرامون كه اين روزا ميگن اين يكي هم كلاهبرداره(روحاني) ولي اينم بايد اضافه كنم جوانهاي ايراني الان دوستداره هيچ چهره و جريان و مسلك خاصي نيستن و فقط مي خوان كار كنن و مستقل بشن ، الان كمتر كسي فكر يك ضد و خورد خياباني ميگرده كه حسابش با حكومت صاف كنه نه الان ملت با هر كسي كه بتونه رفاه بياره صلح مي كنه و اين خودش شايد باعث آسيب پذيري جامعه ميشه(
كامنت قبلي نا تموم موند فقط عذر مي خوام كه ادبياتم ضعيفه و نميتونم خوب بنويسم
يك دهه شصتي ديگه
از ناشناسی که از دستم دلخور شده بخاطر پاسخ تند و بی ادبم به کامنت قبلی اش عذرخواهی می کنم بخاطر معصومیت جوانش. فارغ از اینکه نقل قول شما در مورد پاسخ من نسبت به سپاه دقیق نبود و اهمیتی هم ندارد. باید این نکته را بگویم که گاهی بشدت خسته می شوم از اظهار نظرات خوانندگانی که یا فکر منسجم و "چه می خواهند بگویندی" ندارند و یا حرف را دارند اما در نوشتن و انتقال حرف دچار لکنت مفرط هستند. چون فقط در فکر خود قانع شدن کافی نیست بلکه باید طوری هم به مخاطب منتقل شود که طرف را هم بمقصود مورد نظر برساند. خیلی در قید و بند تعریف هم نیستم آنطور که برداشت کرده ای اما طبیعی است که از تعریف خوشم می آید. منتها تأییداتم بر محتوای کامنت هاست و نه لزوماً همسو بودن با من. من بی اهمیت ترین آدم مهم جامعه ام هستم که بیشتر از همه مسئولیت دارم و کمتر از همه عمر باقی و سهم. بنابراین دچار هراس از کیش شخصیت من نشو و نرو - خواهش می کنم - و سعی کن کامنت هایت هم انسجام و هم کوتاهی و هم ادبیات بیشتری داشته باشد که خسته کننده و باعث پارازیت من بر قلب جوان و مهربان تو نشود. یا...هو
دم این ناشناس گرم چه قشنگ نوشته:
"دوست عزیز آدمای زیادی که خیلی گنده تر و معروفتر از شما بودن قبل از شما این راه رو رفتن. بعضیاشون موفق شدن و بعضی هم نه موفقهاشون از خودشون یه سری تدابیر و توصیه ها و راهکارهایی رو به جا گذاشتن یکی از معروفترین هاش هم مبارزه بدون خشونت و نافرمانی مدنی هست که در ایران به فشار از پایین و چانه زنی از بالا تبدیل شده. شما این قسمت فشار از پایین رو محدود کردی به یه مترسک توخالی که شامل احساس خوشحالی مردم هست و اینکه یه جوری این احساسشون رو حالا با تله پاتی یا هیپنوتیزم به خامنه ای و روحانی انتقال بدن! خب عزیز جان احساس خوشحالی خالی که چیزی رو عوض نمیکنه مردم در خیلی از موقعیتها خوشحال میشن مردم الان خیلی چیزا تو احساس شون هست ولی چرا این تله پاتی کار نمیکنه تا خامنه ای متوجه بشه مردم چی میخوان سریع دستورشو صادر کنه تا یه وقت مردم ناراحت نشن."
اتفاقا ادبیات و انتقال بیان خوبی هم دارد. من هم میخواستم اضافه کنم شادی بدون فشار که میشه عالم هپروت و این میتونه خودش عامل ثبات بیشتر نظام بشه
نسیم
نسیم خیلی خوب است که متحد باشیم. ولی اتحاد عمل تأثیرگذار فقط از راه سازماندهی حداقلی بدست می آید و ضروری است. اگر جنبش سبز یک سازماندهی حداقلی در قبل از اتفاق داشت. در حین اتفاق اجازه نمی دادیم عناصر منفرد ولی آموزش دیده جهت ایجاد خشونت و درگیری سازمان های چریکی و برانداز در جنبش نفوذ کنند و چاقوی توجیه سرکوب خامنه ای را تیز کنند. لذا همۀ آن افکاری که شما و دوست مشترکمان دارد از نافرمانی مدنی گرفته تا انقلاب های رنگی جین شارپ و دیگران را من هم می دانم اما نه برای یک جامعۀ اتمیزه شده و دارای حکومت انقلابی و نیمه ایدئولوژیک و بدون نهادهای مدنی - حتی غیر سیاسی - این جامعه اولاً بدلیل تلخی ذهنی از انقلابی که دیروز کرده و هنوز زنده است و هم بدلیل عدم امکان حداقل سازمان یابی بعللی که گفتم قابل وادار به شورش ها در سطح انقلاب نیست. پس می ماند اقدام های انفرادی و در انتظار استحالۀ حاکمیت انقلابی. من می گویم که اقدام منفرد در حوزه های اجتماعی و فرهنگی هنری هم راحت و بدون هزینه است و هم جامعه را پرنشاط تر و آماده تر می کند و البته نه روش های سیاسی و دیگر روش ها را نفی می کنم و نه تخطئه. و چون مطلقاً خودم را در جایگاه "من دارم از اینجا توده ها را رهبری می کنم" نمی دانم - و غلط زیادی می کنم اگر خودم را بیشتر از یک فرد از مردم بدانم - لذا در اینجا خودم را و تجربه ام و دانش و نوع نگاهم را به اشتراک می گذارم و از نوع نگاه خودم هم دفاع می کنم. همین. یا...هو
دوست من فشار از پایین چانه زنی از بالا حرف دهن پرکنیه الان فقط لابی و رشوه و یارگیری و باند بازی و تف کاری مجموعه ای از بهترین تکنیکهاست که مردم ایران متاسفانه به ارزششون پی نبردند و مدام هزینه میدند . الان اوباما هم محض بچه خرکنی دست ملک عبدالله را بوس میده از اونور با ایران میبنده از اینور بهشون زنگ میزنه ملک سلمان و همه بر وبچ بیاد کمپ دیوید عشق و حال اصولا مردم ایران همش دنبال پارادایم خشونت و هزینه و ایستاده مردن هستند و متاسفانه از سالم ترین بخششهای جامعه هم این هزینه را میدند الان دنیا فاسد هست و گفتمانهای چپ و اتوپیا جوابگو نیست کلا یک توصیه برادرانه اگر زورتون رسید که بگیرید اگر نرسید خر کنید و تف هم چیز بدی نیست یا در ارزوی بهشت اخروی سالم بمانید ببخشید اگر عریان بود
حزب الله
کلا جمهوری اسلامی در صورت و شکل و فرم کنونی تا حداکثر پنج سال دیگر فرو میپاشد یا بسیار تغییر ماهیت میدهد و این وعده سر خرمن نیست افزایش و قدرت گیری طبقه متوسط و سرمایه داری بالاخره سهم خود را از حاکمیت میخواهند کلا حاکمیت با رشد اقتصادی سالهای ابتدایی دهه هشتاد شمسی پی به این امر برد و تلاش کرد با اوردن احمدی نژاد جو را به حال و هوای دهه شصت برگرداند و از سوی دیگر به صورت خشنتر با سرمایه داری برخورد کند.تشویق به افزایش جمعیت. با همین تاکتیک صورت میگیرد تا فقر تقسیم شده و طبقه متوسطً فربه و سرمایه داری تشکیل نشود اگر یادتان باشد احمدی نژاد با دوقطبی کردن جامعه یعنی سرمایه داران و غیر سرمایه داران وارد عرصه ریاست جمهوری شد . لذا با شکست این پروژه ارام ارام حاکمیت مجبور به عقب نشینی و دادن سهم کیک قدرت به سرمایه داری جهانی سرمایه داری داخلی و بدنه خوش بنیه متوسط شهری است لذا دادن هزینه زیاد و فشار کاری عبث است در حالی که واگن در حال ترمز است نیاز نیست خودت را زیر چرخش بیندازی الان بایدطبقه الیت هوشمندانه به یارکیری از هرم قدرت و دفاع مشروطً پرداخته و تلاشش را برای فربه کردن طبقه متوسط متمرکز کند تا این پروسه با حداقل هزینه و قدرتمند تر به بار بنشیند.
حزب الله
اتفاقاً " ب " نقطه نظرات بدی ندارد ، اول اینکه باید قدرت تحمل همدیگر را داشته باشیم با حفظ احترام ، دوم اینکه نباید به سیاستمدار چک سفید امضأ بدهیم و حقوق مادام العمر، این یک روش مدیریتی است که به کارمند به سبب کار مفید و ارزشمندش " پاداش چند میلیونی " میدهند ، ولی حقوق ماهیانه او را صد هزار زیاد نمیکنند ، چون وقتی حقوقش زیاد شود ، این میشود حق مسلم او و نمیتوان بعدا آنرا کم کرد و بر او فشار آورد به خاطر کم کاری اش.
اینکه سیاستمدار بداند که همیشه زیر نگاه تیزبین ملت است ، چیز خوبی است، ولی سیاستمدارن معمولاً زرنگ و باهوش هستند اگر پی ببرند که ملت ، خوبی آنها را دیده و شادی میکنند ولی بدیشان را زیرسبیلی ردّ میکنند ، پس از چندی همین سیاستمدار میشود دیکتاتور و کسی را یارای کنترل او نیست.این البته ریشه در فرهنگ دیرین ما دارد که متأسفانه دوست داریم از " نفر قدرتمند " بترسیم تا از " گروه قدرتمند " و هیچکس نمیتواند مدعی شود که انحراف افساد در " فرد " زودتر و سریعتر حادث میشود تا در " گروه ".
فاصله درک سیاسی و آگاهی به حقوق شهروندی ما ( اگر اضافه نکنیم فقر فرهنگی و اجتماعی را هم به آن ) با جوامع مترقی بسیار زیاد است و تاوانش را هم میدهیم بصورت متوالی. برای همین هم هست که ، دلقک را ستایش میکنم به واسطه درک صحیحی که از مسائل اجتماعی دارد و دوست ندارم که مدام در تله مسائل سیاسی گیر بیفتد و تضعیف شود.
بدون داشتن پارامترهای قوی اجتماعی ، رسیدن به یک حکومت معمولی ممکن نیست، به جهت اینکه ، معمولاً سیاستمدارن فرصت طلبترین انسانهای جامع تحت حکومت خود هستند و غفلت آنها را به سمت فساد روانه میکند.
اینو گوش بدید بد نیست مناظره رسایی زیبا کلام
https://www.youtube.com/watch?v=-KUwimhwwkc
یار محمدخان کرمانشاهی
دلقک جان زیاده روی نکن بنا به دلایل زیر:
1- اولا سکوت خامنه ای بسیار معنا دار است و برای موافقان توافق آزار دهنده شده
2- بخش اعظم تحریم های وضع شده علیه ایران یعنی نزدیک به 80 درصد آن اصولا مربوط به مسئله هسته ای نیست از جمله تحریم بانک مرکزی که بسیار مهم است و پابرجا می ماند لذا حتی اگر توافق بشود تاثیر چندانی بر آنچه شما پیشرفت و توسعه ایران نامیدید ندارد
3- دیگر آنکه آمریکا صرفا تحریمهای ثانویه را تعلیق می کند لذا کماکان امکان تبادلات تجاری ایران و آمریکا فراهم نیست
4-نظرات علی مطهری در مورد موضوعات اینچنینی مطلقا ناآگاهانه و فاقد ارزش است ایشان هنر کند فقط موضوع رفع حصر و حجاب را می تواند بفهمد
5- واقعیت این است که بیانیه لوزان یک شکست اساسی و به معنای تسلیم واقعی است. مهم ترین اثر آن تضعیف قدرت چانه زنی ایران در مسائل مختلف است چون به راحتی با شل وسفت کردن پیچ تحریم می توان از آن امتیاز گرفت ...کسی روی اسب بازنده شرط نمی بندد
1. دعوت مردم به هر عاملی که منجر به تضعیف ایدئولوژی حاکم شود نافرمانی مدنیست. از آنجا که ایدئولوژی حاکم و حتی دین حاکم غم محور و آه و ناله محور است، دعوت به شادی و رقص و زندگی زمینی بهترین و هوشمنداانه ترین نوع نافرمانی مدنی و در تطابق کامل با آموزه های جین شارپ است. شادی عمومی بهترین، انساندوستانه ترین و هوشمندانه ترین راه کار مقاومت مدنی در جمهوری اسلامیست. با این حال نباید از یاد برد که مقاومت مدنی منجر به براندازی یا تغییر حکومت یا انقلاب مخملی یا استحاله می بایست شامل مجموعه ای از کنش های مقاومت مدنی باشد. مناسب است به جای زیرسئوال بردن این راه کار کنش های موثر دیگر را بیابید و به آن بیافزایید.
2. عدم کفایت شادی کردن برای تغییر تغییر/استحاله نظام صرفا منحصر به شادی کردن نیست. اظهارنظر جین شارپ زمانی که جنبش سبز خیابان های تهران را در کنترل خود داشت، من سبز برانداز را به شدت خشمگین کرد. او گفت احتمال موفقیت جنبش سبز کم است زیرا اینها از مقاومت مدنی تنها تظاهراتش را یادگرفته اند!
3. در حال حاضر باد موافق در بادبان ما افتاده است و حکومت در جهت کاهش شکاف دولت ملت حرکت می کند. انتخابات آینده می تواند گام بزرگی در پرکردن این شکاف باشد.
4. ارزش آنچه به دست آورده ایم را با این نقل قول دریابید؛ سعید قاسمی از فرماندهان تجمعات خیابانی انصارحزب الله حدود یک ماه پیش: اندیشه آشتی با غرب و توافق در پرونده هسته ای به زودی شکست خواهد خورد و این طرز تفکر برای همیشه از جمهوری اسلامی رخت برخواهد بست.
دلقک جان
چرا کامنت مرا منتشر نمی کنی؟
ب
ب جان کامنت شما را نگرفته ام. همۀ سوراخ سنبه ها را چک کردم. اگر کپی داری مجدداً بفرست و اگر نه ناراحت و متأسفم می شوم و لاجرم باید دوباره بنویسی. یا...هو
پراگماتیست درست گفتی، فقط با راهپیمایی خیابانی نمیشه این حکومت رو استحاله کرد. دلقک در یکی از کامنتهاش نکته خوبی گفت باید در تمام ابعاد فرهنگی، هنری، اجتماعی، ورزشی و حتی سیاسی فعالیت کرد. در پست جدیدش دلقک به بعد ورزشی هم حتی توجه کرده. دوست دارم پستی هم ببینم از دلقک در حمایت از هنرمندان یا مثلا فعالان محیط زیست. البته باید این ابعاد (هنری اجتماعی اقتصادی سیاسی) رو اولویت گذاری کرد و به نظر شخصی من سیاست اولویت اول هست بعد اقتصاد الویت دوم بعد اولویت های دیگه. حتی به نظرم اگر دلقک اصرار داره فقط روی به قول شما زندگی زمینی یا شادی عمومی کار کنه چرا این زندگی رو به حکومتیان هم گسترش نده؟ چرا اونا رو تشویق نکنه تا جزئی از شادی مردم باشن و خودشون هم شاد بشن و لذت ببرن؟
چه اشکالی داره سیاست هم یک بعد از زندگی زمینی هست مثل همه ابعاد دیگر. مشکل ما ایرانی ها همیشه تاریخ این بوده که همیشه افراط و تفریط کردیم همیشه فقط روی یک مسئله فوکوس کردیم و بقیه ایعاد رو فراموش کردیم در زمان شاه روی اقتصاد فوکوس افراطی شد و دموکراسی فراموش شد نتیجه ش رو دیدیم در زمان جمهوری اسلامی روی استبداد فوکوس شد و نتیجه ش شد ایران با وضعیت خراب امروز. دلقک نباید سیاست رو ایگنور کنه نباید روشنفکرا رو از خودش برونه نباید حتی مثلا بسیجیها و مذهبی ها رو از خودش برونه. الان به نظر من جوان اگر دلقک فقط روی همین یه مسئله تمرکز کنه دچار افراط و تفریط شده.
البته پراگماتیست که اسمت هم میگه باید آدم واقع گرایی باشی و نه توهم گرا فکر میکنم این سخنت که حکومت ایران ایدئولوژیک هست نیاز به اصلاح داره. حکومت ایران ظاهر ایدئولوژیک داره ولی در باطن ایدئولوژی رو اولویت صدمش هم نمیذاره. حکومت ایدئولوژیک خالص تو دنیا الان یکی کره شمالی هست دیگری داعش. وقتی حکومت ما ایدئولوژیک خالص نیست پس روش برخورد باهاش هم نباید فقط روی بعد ایدئولوژیک متمرکز بشه.
بعد اگر بخوایم این رگه های ایدئولوژی ظاهری رو حذف کنیم یک نکته ظریف هست که در نظر نمیگیری. گفتی که "ایدئولوژی حاکم" بعد گفتی برای تضعیفش باید "مردم" با زندگی زمینی در مقابلش قرار بگیرن. حالا سوال من اینه راه ارتباط بین "مردم و حکومت" چیه؟ راه فرستادن این پیام که ما "زندگی" میخوایم به حکومت چیه؟ آیا تنها اینکه ما در خیابانها شادی کنیم حاکم رو به این نتیجه میرسونه که باید برای مردم کاری کنه؟. من بعضی مطالب آقای جین شارپ رو خوندم جین شارپ در پاسخ به این مسئله میگه نه کافی نیست. راهش سیاست و نهادهای مدنی هست. دلقک به درستی اشاره کرد که ما نهاد مدنی نداریم. ولی مثل اینکه یادتون رفته زمانی نه چندان دور در همین ایران ما تمام نهاد های مدنی رو داشتیم: زمان خاتمی رو میگم: حزب با کار تشکیلاتی منسجم، نهادهای صنفی مثل خانه سینما، روزنامه نگاران، اتحادیه ها و ان جی او ها. چرا در این زمان همه چیز مثل ساعت در ایران کار میکرد؟ خاتمی وقتی رفت ایران رشد اقتصادی 8 درصدی داشت و در بخش صنعت این رشد به 20 درصد رسیده بود اما الان اگر بگیم ایران به زودی به رشد 8 درصدی خواهد رسید همه حیرت میکنن فکر میکنن دیوانه شدی! الان رشد بخش صنعت وحشتناک منفیه در حد فاجعه به این زودیها هم درست نمیشه حداقل یک دهه طول میشکه درست شه. حتی شادی هم در زمان خاتمی در اوج خودش بود یادمه پسره یهو گیتارش رو برمیداشت میرفت کنسرت راک در حیاط دانشگاه (شریف) برگزار میکرد! دختران و پسران هم شاد و خندان دست در دست هم تشویقش میکردن. خاتمی فقط یک مشکل داشت: قدرت چانه زنی فردی مثل روحانی رو نداشت نتونست ارتباط خوبی با خامنه ای برقرار کنه. بعدا تمام اینها در زمان احمدی نژاد تخریب شد.
در تکمیل کامنت قبلیم:
دلقک در یکی از پستهاش در همین صفحه اول وبلاگ یکی از سیاستمداران سنگاپور رو به عنوان الگو معرفی کرده برای ایران شاید جان کلامش یعنی راهی که اون سیاستمدار رفته درست باشه ولی سیاستی که اون راه رو رفته برای ایران جواب نمیده سنگاپور چیزی بیشتر از یک دولت-شهر نیست یک شهر مهم داره فقط ایران 30 تا شهر مهم داره. فکر میکنم بهترین الگو رو در همین ایران میشه پیدا کرد به نظر من یک سیاستمدار ایرانی که ترکیبی از خاتمی و روحانی باشه بهترین انتخابه برای ایران. روحانی قدرت چانه زنی خوبی داره ولی سیاستهاش اشتباهه باید از نظر سیاسی دقیقا مثل خاتمی عمل کنه. پتانسیل این رو هم داره که به راه خاتمی بره.
و ما یعنی مردم باید بهش فشار وارد کنیم تا این راه رو بره. و راه این فشار رو هم جین شارپ خیلی خوب گفته. گاهی لازمه "اطاعت" نکنیم از حکومت این عدم اطاعت هم باید به حکومت فشار وارد کنه مثل اعتصابات معلمان و پرستاران که بلافاصله نتیجه اش رو در افزایش حقوق پرستاران و استخدام معلمان دیدیم. یا وقتی راهیپمایی های مردمی درباره محیط زیست در اراک و خوزستان و همین تهران برگزار شد شاهد بودیم که خامنه ای برای اولین بار در عمر حکومت 25 ساله اش درباره موضوع از نظر خودش سوسولی محیط زیست سخنرانی کرد و دستور مهمی هم داد که نتیجه اش شد باغ 1400 هکتار قرچک از چنگ وزارت اطلاعات و سپاه خارج شد و در اختیار مردم قرار گرفت. فشار همیشه با این معنا نیست که بریم تو خیابون لاستیک آتیش بزنیم و انقلاب کنیم منظور جین شارپ از فشار همینه. حکومت به تدریج با این فشارها خودش استحاله میشه و در آخر به یک نقطه آستانه میرسه که به طور کل متحول میشه.
اما دلقک وظیفه ملی و میهنی ات هست اگر تیمسار ارتش هستی و هر صبحگاه به ایران درود فرستادی و به پرچم ایران احترام گذاشتی باید راهی رو بری که قبلا آزموده شده و جواب داده باید علاوه بر پیگیری نظری که خودت از نافرمانی مدنی داری یعنی تشویق مردم به زندگی زمینی دیگر ابعاد نافرمانی مدنی رو هم پیگیری کنی باید راه های انتقال این پیام مردم به حکومت رو تقویت کنی. الان روحانی حزب و پایگاه اجتماعی تشکیلاتی و مشخص نداره چرا نمیای در وبلاگت دانشجویان و قشرهای دیگر رو تشویق به حمایت از روحانی کنی شور و شوق کار تشکیلاتی رو در جوانها برانگیزی اگر از سیاست خوشت نمیاد حداقل جوانها رو تشویق کن ان جی او های محیط زیستی و حقوق بشری یا حتی خیریه تشکیل بدن همین ان جی او ها هستن که در زمان انتخابات زیر لیست های انتخاباتی رو با نام و لوگوی خودشون با عنوان حامی امضا می کنن. این کارها هست که ماندگار میشه و اثرش باقی میمونه وگرنه همه مون میدونیم که شادی و غم گذراست و زمان همه اونا رو میشوره و میبره.
ارسال یک نظر