آخرین پست در این فعالیت سریالی بهاره یک مطلب سنگین "نگاه استراتژیک" خواهد بود در بعد از توافق نهایی ایران با غرب و چرایی بوجد آمدن این فرایند و آیندۀ محتوم این فرایند و بازندگان و برندگان آن. اما تا آماده کردن آن اخرین مطلب مادر بهتر دیدم که بحث در گرفته در پست قبلی راجع به رهبری ایت الله خامنه ای را اینجا هم منتشر کنم. زیرا بسیاری از خوانندگان وقت و حوصله و علاقه به رفتن بسراغ کامنت ها ندارند آن هم کامنت دانی آشفته از نظر ساختاری و آشفته تر از "ناشناس گفت" های تکراری. چون این مطالب مربوط به وجه مدرسه ای سیرک هم است و برای کمتر تاریخ دانان و تعقیب کنندگان حرفه ای مفید خواهد بود:
من که آن دوران نبودم ولی میگویند اواخر زمان شاه به او پیشنهاد داده بودند که سلطنت کند ولی حکومت نکند. الان هم پیشنهاد ما به طرفدارن ج.ا. و ولی فقیه این هست که ایشان بتمرگد یک گوشه و سلطنت کند ولی حکومت را بگذارد برای سیاستمداران. احترامش هم بیشتر حفظ میشود و کمتر فحش میخورد. فکر میکنم خمینی هم از اول بنا بود اینطور عمل کند ولی بعدش ملت را پیچاند.
نسیم
اگر این کامنت شما هم در ادامه پراگماتیست به موافق جمهوری اسلامی نامیدن من اختصاص دارد، مایه تعجب و تاسف بسیار است :
1. من در علن هم از ابراز مستقیم نظرم زیاد واهمه ندام (البته در حد معقول هر انسان معمولی داخل ایران) حالا در این تاریکی کامنت گذاری از چه باید بترسم برای اعلام نظر علنی؟ یا در این تاریکی چه منفعتی است که نعل وارونه بزنم؟
2. معیاری هم که ارائه دادید برای موافق و مخالف جمهوری اسلامی بودن در نوع خودش جالب است؛ اگر کسی معتقد باشد که امری، فرآیندی، مساله ای یا شخصی بیشتر از خامنه ای در فلاکت مردم ایران تاثیر داشته است می شود موافق جمهوری اسلامی؟ خیلی ممنون!
3. من چون تز اصلی شما، البته الان باید بگویم یکی از تزهای اصلی شما را در خصوص زندگی عرفی و تاثیر بسیار عمیق تر عرفی سازی در نسبت با عمل قهرمانانه سیاسی قبول دارم اینجا سر می زنم و هر از چندی نکته ای را یادآور می شوم. البته با این معیاری که شما وضع کردید برای سیرک، کامنت گذاشتن سخت می شود.
4. باقی مطلب در خصوص داوری ام درباره خامنه ای و خمینی و سایر حضرات و اینکه فکر می کنم چه راهی وجود دارد را هم در چند کامنت دیگر به ایجاز و تفصیل گفته ام و نیاز به تکرار دوبار آنها نیست؛ اگر هم باشد، نه من حوصله دارم و نه اینجا وبلاگ من است که بخواهم از یک حدی بیشتر تلاش کنم برای اقناع، آن هم در موضوع احمقانه و ابلهانه «تو طرفدار جمهوری اسلامی هستی»!!!!
پانوشت. منظورم از بی بته توهین نژادپرستانه نبود و منظورم این بود که در بین همۀ انقلابیون روحانی همطراز و بالاتر از خامنه ای از بدو شروع انقلاب آیت الله خامنه ای فقیرترین، بدون پشتوانه ترین و نا اصیل ترین روحانی بوده است.
من چند سالی است که مقالات شما را می خوانم و در اغلب این دوران ساکت بوده ام، مگر اینکه مثل این روزها اتفاقی بیفتد که بتوان بر کرختی زندگی داخل ایران غلبه کرد و میل به حرف زدن ایجاد شود. ضمن آنکه از نزدیک می دانم که مباحث شما توسط برخی بچه های موثر داخل دیده می شود و از این جهت حرف زدن آنچنان که به نظر می رسد بیهود نیست، بماند!
اما در این مدت الحق و الانصاف حرف بی ربط از شما نشنیده ام، ممکن است برخی از مباحث را قبول نداشته باشم اما همه آنها در متن وقایع مطرح می شوند و مستقیما به مسائل اصلی متمرکز هستند. به همین دلیل وقتی علاوه بر دیگر رفقاهمین احساس در شما هم به وجود آمده، برایم ناراحت کننده است و باید توضیح کوتاهی بدهم:
وقتی می خواهیم از شرایطی نامطلوب به وضعیت مطلوب برویم علی القاعده باید از سه مساله آگاه باشیم، با حداکثر دقت ممکن :
کجا هستیم؟
کجا می خواهیم برویم؟
چگونه باید برویم؟
حالا این بحث سطح دخالت و میزان تقصیر در کدام یک از اینها مصداق دارد؟
1. در اینکه کجا هستیم هیچ بحثی با شما ندارم و کاش می شد برخی از مسائلی را که مستقیما دیده ام در اینجا بگویم تا مشخص شود که اگر اطلاع من از فلاکتی که بر سر این ملت آمده بیشتراز شما و دوستان نباشد کمتر نیست. درست می گویید، عمق فاجعه که اینها درست کرده اند آنقدر زیاد است که با هیچ دوره ای قابل مقایسه نیست. از طرف دیگر حتما کسی که در یک نظام دیکتاتوری آن بالا نشسته و ما علاوه بر تصمیمات نادرست باید تاوان کینه ها و احساسات و تلاطمات روانی او را هم بدهیم اصلی ترین سهم را در این میان دارد. در اینجا بحثی نیست و هر تفسیری از کلام من که ناقض این واقعیت باشد نادرست است.
2. پرسش از مقصد تقریبا بدون پاسخ است و آنچه ما تلاش می کنیم به عنوان مقصد ارائه کنیم بیشتر آرزو است تا امری واقعی. البته طبیعی است که ما این حکومت را نمی خواهیم و جایگزینش را هم به طور نسبی می دانیم، اما این جایگزین آنقدر دور از دسترس است به هزار و یک دلیل که حرف زدن از آن بیشتر به رویاپردازی می ماند. باید به یک جایگزین نیم بند اکتفا کنیم تا عمر و زندگی مردم دود نشود.
3. مسیر هم به تبع ابهام مقصد مبهم است و طبیعتا وقتی دقیق و با اشراف کامل نمی توانیم آینده را ببینیم، اینکه از چه راهی هم باید برویم مبهم می ماند. این هم البته از همان فقرات فلاکت باری است که در این دوران ایجاد شده و یک ملت به چنان وضعی افتاده اند که حتی نمی توانند درباره آینده نیمه واقعی هم به راحتی و با احتمال تحقق بالا حرف بزنند.
پس من چه می گویم؟ بحث من ناظر به سوال اول نیست، بلکه ناظر به سوال دوم و سوم است. اولا مهم است که علل را به دقت بسنجیم، اینکه همین خامنه ای که به درستی می گویید این بلاها عمدتا ناشی از عملکرد اوست از چه راهی و با چه پشتوانه ای بالا آمده و با گندکاری چه کسانی باقی مانده است. دانستن این نکته در اصلاح وضعیت و البته مقابله با خود او موثر است. وگرنه فحاشی کردن و داد و بیداد که مساله ای را حل نمی کند. این پرسش به نظرتان مهم نیست؟
دوما در مباحث قبلی به نظرم می رسید که این نکات آنقدر بدیهی هست که دیگر نیاز نباشد در ابتدای هر مطلب بنویسم «مرگ بر نظام» تا حرفم موافق تفسیر نشود!
سوما و مهمتر از همه، اگر بیفتیم در دوگانی خامنه ای و غیرخامنه ای آنوقت می رویم در عالم رویاپردازی برای آینده ایران و نیروهایی که عملا شانسی برای تصاحب قدرت ندارند و به نظر من «صلاحیت هم ندارند» و صرفا با مقابل خامنه ای قرار گرفتن شدند نیروی درست و درمان را علم می کنیم و بر آنها تکیه می کنیم برای تغییر اوضاع.
من در خصوص راه های احتمالی و کلان حرف می زنم وگرنه تمام نکاتی که شما می گویید را می دانم و بسیار بالاتر از آن را تصدیق می کنم.
راه حل را هم که پیشتر در موردش بحث کرده ایم و گفتن دوباره اطاله بیوده ای است.
ولی از انطرف سیاست عبور بی خون ریزی از فردای مرگ خمینی عبور از اقتصاد چپ و مهمتر از همه مدیریت عالی زمان بوش پسر را از موفقیت های کارنامه او میدانم به نظر من تاریخ در مور د دوران حکمرانی او قضاوت بینا بینی خواهد داشت . به هر حال باید بپذیریم که غربیها هم همه عیسی مسیح نیستند همین دیروز اوباما مصاحبه داشت و گفت مشکل اتمی ما با ایران اصلا ربطی به جمهوری اسلامی ندارد و مساله ملی است او در مورد خامنه ای گفت شناخت او دشوار است او نامه هایی برایم فرستاده و از دخالت امریکا در دهه های گذشته به تلخی یاد میکند اشاره ظاهرا به کودتا بیست هشت مرداد به هر حال ما تجربه لیبی و صدام را هم داشتیم اگر همه را به آنها بدهیم انها هم طمعکارند و کسی برای ما ذره ای دلسوزی ندارد تجربه زندگی به من اموخته سگ خامنه ای بهتر از اوباما برای ایران میخواهد . غرب هم یکشبه دموکرات نشده و زمان زیادی برده ارزوهای و ایده ال خوب هست ولی واقعیت هم وجود دارند .
حزب الله
خیلی ممنون از کامنت شفاف و توضیح دهنده ات. بدون اما و اگر اما یک نکته را عرض می کنم تا تصدیق بفرمایید که جوشش ما هم پر بی ربط نبود و نیست در بخش مربوط به سهم شما.
من در پست قبلی و پس از اظهار نظر قبل از "کی بهتر یا بدتر بوده و است" شما کامنتی نیم خطی دادم و نوشتم که "من هم دربست شاگرد الف هستم". اما در کامنت های بعدی بهرراه به کامنتی از شما رسیدیم که بر پاکدستی خامنه ای اشاره شده بود. من بلافاصله با پذیرش شکلی پاکدستی (ذی طلبگی) خامنه ای یادآور شدم که زندگی شخصی سلوک فردی حاکم اهمیت چندانی ندارد و حاکم خوب باید حکمران خوبی باشد.
فاجعه آنجایی اتفاق افتاد که برخلاف انتظار من شما کامنت دادید و گفتید که منظورتان از پاکدستی خامنه ای به پاکدستی سیاسی او در حکمرانی مربوط بود و نه پاکدستی اقتصادی او در محدودۀ شخص خود یا با احتمال ضعیف متسری بر فرزندان از صلب او - و نه فامیل قدرت و شوکت نسبی سیاسی و اجتماعی و خانوادگی او - . اینجا بود که اولین انفجار در من رخ داد و خواستار نشانه های مستند این پاکدستی سیاسی (حکمرانی بهتر) شدم و موضوع ادامه یافت و شما از نظرت کوتاه نیامدی و استناداتت را هم بیان نکردی. بنابراین مقایسۀ اولیه را خود شما شروع کردی و با اطلاع از حساسیت های - بعضاً هیستریک - اغلب قابل فهم سبزهااما بدلیل هزینه هایی که داده اند نسبت بموسوی و کروبی موضع نفی و طرد اهانت امیز گرفتی و بدیهی است که این روش با روحیۀ متعادل شما همخوان نبود و سوء ظن بر می انگیخت. اینکه با شیطان همراه می شویم برای رسیدن به جرعه ای آب برای نوشیدن - و نه استحمام و قلیان کشیدن - درست اما این نباید سبب شود که شیطان بودن سر دسته و راهبر را جزیی از خود آن جرعۀ مورد نیاز زنده ماندمان بحساب آوریم. یا...هو
لعنت به این دنیای مجازی که انسان مجبور است هر روز خودش را تکرار کند و چه کار کسل کننده و خسته کننده ای. و درود به این دنیای مجازی که زبان ما لال ها را هم بازکرده برای گفتن از دانش و تجربه و توهمات و خیالات و آرزوهایمان. من به این سؤالات و بحث ها بارها و بارها پاسخ داده ام. بحث من ایدئولوژی و مکتب و کدام قرائت از اسلام است و نه سیاست بمعنای عام جاری و ساری در هر حکومتی. من با امر سیاسی محض مشکلی ندارم و در سرتاسر وبلاگم حتی یک کلمه پیدا نمی کنید که من به پول خرج کردن های خامنه ای در فرامرز انتقاد کرده باشم. چون این را جزیی از سیاست می دانم و هر حکومتی را مجاز به یارگیری و نفوذ در عمق بخشی به حوزۀ امنیت ملی خودش می دانم. بنابراین بحث من ناظر به سیاست نیست بحث من این است که:
رهبر و ولی فقیه با این تمهید و با این ضرورت در قانون اساسی جمهوری اسلامی به غول بی مهار آورده شد که مسئولیت و وظیفه داشت:
"از حداقل شریعت (نص) در برابر هجوم سکولارها - لائیسته - حفاظت و حداکثر شریعت را با خواست اکثریت ملت و نیازهای دنیای مدرن همخوان و همراستا کند".
اصلاً بهمین خاطر هم بود که ولایت را مطلقه اولاً و غیر مجتهد جامع الشرایط کردند ثانیاً که فقیه جوان سیاست دیدۀ دنیا فهمیده ای رهبر شود تا هم از سنت راحت عبور کند از نظر فکر و حکم حکومتی و هم دستورات "حکم حکومتی"اش مطلق باشد در حوزۀ اجتهاد و فتوا که پیر و پاتال های خشکه مقدس مرجع در قم نتوانند در مقابلش ایستادگی و مانع کار حکومت شوند.
خامنه ای اصلاً گه زیادی خورد که در سیاست روز دخالت کرد و می کند. او باید قاتق نان مدرن های اجرایی و دولت منتخب بدون استصواب ملت باشد و نه در مقابلۀ همه جانبه اولاً با انتخاب استصوابی و ثانیاً زر مفت پیدا و پنهان در فلج کردن دولت های منتخب. او از 9 دولت و چهار رییس جمهور عمر رهبری خودش نتوانسته با هیچکدام به آخر برساند و طرف را سکۀ یک پول و بی آبرو و ضد انقلاب نکرده باشد. او مطلقاً - با تأکید بر مطلقاً - حتی یک سر سوزن عملکرد مثبت چه در حوزۀ "علت وجودیش" و چه در حوزۀ دخالت های غیرقانونیش در سیاست روز نداشته و ندارد و راجع به چیزهایی هم که گفته ای همینطر است و او نقش مثبت نداشته و حوصلۀ رفتن به مهوعات را ندارم. بازهم تأکید می کنم هر کس اسم خامنه ای را با موفقیت همراه می آورد مشروط اخلاقی است که یک فقره و تنها یک فقره از گره گشایی های ایدئولوژیک ایشان در هر زمینه ای - بویژه مربوط به جوانان - را مستند کند.
یک توضیح هم بدهم راجع به کنایۀ الف راجع به نقش رفسنجانی - من سید احمد را هم اضافه می کنم - در بالا کشیدن خامنه ای بجایگاه رهبری تا معلوم شود که کار آقایان چه مستند و درست و چه مصلحتی و ساختگی - بهترین کار ممکن در شرایط انتخاب جانشین خمینی بوده و قابل دفاع مستند و عقلانی است.
تاریخ گواه است که مجموعۀ حوزۀ سنتی و اعاظم او اعم از مراجع یا مجتهدان منجز بخون خمینی تشنه بودند و فقط از جهت اجبار و فتوای اکل میته به تأیید او اقدام یا سکوت می کردند. این مجتهدان که اکثریت غالب مجلس مردگان رهبری را هم تشکیل می دادند در بهترین حالت اگر خامنه ای رهبر نمی شد یا به گلپایگانی در حال مرگ رأی می دادند و یا به مشکینی که مدرن ها را فضله های موش در برنج سفید می دانست. در چنین جوی بود که رفسنجانی و احمد خمینی از رهبری خامنه ای حمایت و او را معرفی کردند. چون درست هم فکر می کردند که هر چه بود خامنه ای جوان و با سوابق ژیگولی در نوجوانی و پز در جوانی و نزدیکی بمحافل ادبی و دوست دوران طلبگی و وامدار رفسنجانی و امتحان پس داده و آموخته شده در بعد از انقلاب و ... بود و سگش شرف داشت به آن دو آخوند مردنی. مضافاً به اینکه هاشمی گمان نمی کرد که خامنه ای که اکراه جدی داشت رهبر شود - علتش بماند - بعد از رهبری دفتر سی نفرۀ خمینی را با یک دفتر 3000 نفرۀ تا بن دندان طراحی شده برای دخالت در جزییات عوض می کند و نمک خورده در جوانی و نوجوانی و 10 سال بعد از انقلاب با هاشمی 5 سال بزرگتر و هزار بار تواناتر از خودش را بشکند و بشود اند تحجر و خشکه مقدسی و لاابالی گری حکمرانی و بیافتد بجان او و سید احمد را بکشد و او را از حیثیت بیاندازد و به صغیر و کبیر رحم نکند. اینکه اصلاح طلبان او را هول دادند بسمت طرفدارانش هم از بیخ غلط است زیرا گفتن از طرفداران برای رهبر نشانه ای از بی رهبری اوست. چون او رهبر همۀ ملت بود و نه قشر خاصی که بتوان طرفدار و مخالف برآن ها اطلاق کرد. یعنی خود جملۀ "ناچار رفت طرف هوادارانش" در کامنت شما نقض نقش رهبری اوست و او نباید طرفدار خاص و عام و یا مخالف خاص و عام داشت. او باید سمبل ملی و موجد
"حرمت گذاری ملت به حداقل شریعت و آشتی حداکثری شریعت با خواست ملت" بود و باشد." یا...هو
مناسب ترین و بهترین شغل برای خامنه ای ریاست کا گ ب در حکومت استالین در اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده بود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. یا...هو