1- خواننده ای برایم ایمیل فرستاده و از من خواسته است زیر تیتر فوق که خودش در نامه اش نوشته مطلبی مناسب بنویسم و بغض جوانان تحصیلکرده را منعکس کنم. این اولین بار نیست که نامه های حاوی تقاضای برخی خوانندگان را می گیرم برای انعکاس. اما اعتراف می کنم که هیچکدام از درخواست های قبلی اینقدر مظلومانه و هنرمندانه نبود. بدیهی می دانم که با توجه به تیتری که خوانندۀ جوان برایم نوشته کنایۀ او به تصادف اتومبیل پورشۀ پسر امیر قلعه نوعی - نماد لمپنیسم - در خیابان شریعتی تهران است که متأسفانه به مرگ هر دو جوان راننده و سرنشین انجامیده است. اما ماجرا آنجا مهم شده و در شبکه های اجتماعی گسترش یافته که مرد سرنشین پورشه نوۀ آیت الله ربانی شیرازی یکی از نامی ترین روحانیان انقلابی که او نیز در سال 60 و در تصادفی جاده ای در گذشت مربوط بوده است.
2- واقعیت دوم این است که تیتر هوشمند انتخابی خوانندۀ فرستندۀ ایمیل به اندازۀ کافی توضیح دهنده است و جایی برای شرح و بسط اضافه نمی گذارد. اما بگذارید به این بهانه به یک نکتۀ مهم و آموزشی و مبارزات اجتماعی - بشدت مورد علاقۀ و تبلیغ خودم - بپردازم که بنظرم می تواند مفید و روشنگر باشد: حتماً دیده اید و شنیده اید و در جریان واکنش نسبتاً وسیع جامعه به این تصادف و مرگ جوانان داخل آن قرار گرفته اید. من نمی خواهم بکل این واکنش ها که طیف وسیعی از عکس العمل های شخصی و عاطفی و اجتماعی و سیاسی و بغض و غیض و ... در قالب های کامنت و مسخره و جوک و نفرین و امثال آن را در بر می گیرد بپردازم. زیرا این در حوزۀ تخصص جامعه شناسان اکادمیک است و تا کنون نیز آن را از ابعاد گوناگون تجزیه و تحلیل کرده اند. من می خواهم فقط به واکنش طیف خاصی از جامعه بپردازم که تحت تأثیر حقوق بشر و دموکراسی و لیبرالیسم و ... نقش ناصح کل و پیرفرزانه بخود می گیرند و سایر واکنش های طبیعی جامعه را بباد انتقاد و مخالفت می گیرند. حرف کلیشه ای ایندسته از الترا متجددها عبارت است از:
"آقا خانم لطفاً حریم شخصی افراد را محترم بشمارید و وارد زندگی شخصی و چگونه بودش و ثروت و پدر و مادر و لایف استایلش نشوید. زیرا این مسایل در حوزۀ شخصی و خصوصی خود افراد است و نباید دستاویز تسویه حساب سیاسی قرار بگیرد."3- من با این جملۀ سوپر مدرن و فراحقوق بشری مشکل بنیادی دارم. چرا؟ می دانیم که در همه جا - از جمله دنیای غرب و کعبۀ آمال حقوق بشر و دموکراسی و لیبرالیسم و آزادی - یک لایف استایل هنجار داریم که دولت ها بعنوان نماینده و پاسدار عرف و خواست عمومی هم مروج و هم نگاهبان این لایف استایل هستند. از لایف استایلی که صحبت می کنم رفتار روزمرۀ حکومت ها با شهروندان نیست که ممکن است قبض و بسط های خواسته و ناخواسته ای را شامل شود. منظورم از سبک زندگی رسمی آن "سبک زندگی" است که اگر خانواده و فامیل و وابستگان مقامات ارشد حکومتی مرتکب خلاف آن بشوند بلافاصله با واکنش رسانه و مدیا و مردم روبرو می شوند و منتقدان تا رسوایی کامل سوژه - در خیلی از موارد با هزینه های زیاد سیاسی برای مقام مربوطه - آن را دنبال می کنند. بعبارت دیگر حوزۀ خصوصی حاملان فرهنگ رسمی و هنجار تبلیغی حکومت بسیار تنگ تر از حوزۀ خصوصی شهروندان یک لاقبا و رعیت! است. و هیچکس در غرب مدعی نیست که رفتار دختر یا پسر یا زن و فامیل نزدیک حاکمیت در حیطۀ شخصی است و نمی توان به آن ورود و ناهنجاری را برخ کشید.
4- لذا برای من ابداً مفهوم نیست که وابستگان روحانیان متحجر حاکم بر ایران نباید سیبل توجه و کنجکاوی جامعه باشند از نظر تطبیق لایف استایل شان با سبک زندگی قرون وسطایی ابلاغ شده و تحمیل شده از منابر و تریبون و گشت ارشاد و قس علیهذا به مردم. چرا باید گفتن از دختر و پسر و زن و نوه و عروس و ... هنجار شکن روحانیان متحجر تجاوز به حقوق فردی آنان تلقی شود ولی به شیشه کردن خون جوانان از سوی پدر و پدر بزرگ و جد این جوانان هنجار شکن، هنجار دین و خدا و لازم الرعایه برای دیگران تلقی شود. نه تنها نباید چنین آزادی مزخرفی را برسمیت شناخت و رعایت کرد. بلکه باید با قویترین ذره بین ها و فنی ترین جاسوسی ها رفتار و ثروت و لایف استایل خانواده های حاکمان جهل و عصبیت و خرافات را کشف و با بزرگنمایی معرفی کرد. این موضوع از این جهت بسیار حیاتی است که روحانیت فقط از این طریق است که آسیب جدی می بیند در بین محرومان و توده و مؤمنان. و تحت فشار افکار عمومی مریدان خود می رود و مشروعیتش فرومی ریزد. البته من با کسانی هم که این سوژه های بسیار جدی و عبوس را با سخره و جوک از سویی و با توهین و دشنام و عقده گشایی از جانب دیگر از مسیر تأثیر گذار و جدی؛ به حوزۀ "عدم حساسیت توده" منحرف می کنند؛ بشدت مخالف و شاکی ام. و معتقدم که این قبیل دوگانگی های رفتاری و هنجاری آخوند زادگان در تقابل با تبلیغات و سخت گیری های رسمی باید از سوی روشنفکران در قالب مطالب بسیار تلخ و جدی پرورده شده و به صحن افکار عمومی عرضه شود. تا این خوانندۀ جوان ناچار نباشد فقط برای کمی اکسیژن و یک کار بخور و نمیر به التماس بیفتد. با پوزش از فرستندۀ تیتر بخاطر واژۀ التماس. از لطفاً خودت استنباط کردم. یا...هو
۱۱ نظر:
نمیدانم چقدر نظرم درست باشد اما از دید من یکی از بزرگترین دلایل رخوت جامعه ما و بی خیالی اش نسبت به کژی های موجود، جوک ساختن های فراوان و به سخره گرفتن مشکلات است. از این طریق مردم دل خود را خنک می کنند و فرداروز هم همه چیز را به دست فراموشی می سپارند. کاش فقط جک نمی ساختیم.
به. خدا قسم دیر وزود داره ولی سوخت و سوز نداره همه این پولی را که از ما دزدیدید پس میدید روزی که با سرب داغ جواب میگیرید.جوونهای مردمی که را یا فرستادید خاوران یا تو جنگ کشتید تقاص میگیرند .برتون میگردونیم تو همون قم گهتون را خشک کنید بخورید اون بیت و حرم را روسرتون به انتقام حمله به کوی خراب میکنیم . جواب عشق ما را با سنگسار میدید اونوقت توله سگاتون با دافای تهران میبرید پورشه سواری. سهم ما گشت ارشادولی سهم اقا زاده رامین مهناز افشاره. جوونای ما باید برند توالت شوری تو غربت اونوقت ضریح ثارالله بسازید تو عراق.جوون خونین شهری باید خود سوزی کنه دختر اصفهونی تو اسید بسوزه تا گگردن کلفتی به اسم طبرسی تو مشهد امپراطوری استان قدس را بندازه .به خدا انتقامی سخت ازتون بگیریم به هیچکدومتون امان نمیدیم . کور باید باشید که اتش زیر خاکستر را نمیبینید تر و خشکتون با هم میسوزند ایران در استانه انقلاب بزرگ است سقوط تان نزدیک .
مشت گره کرده
روحانی در جمع فرماندهان نیروی انتظامی حرف گنده ای زده،
درود خدا بر عمو دلقک:
"مرد سرنشین پورشه نوۀ آیت الله ربانی شیرازی..."
"مرد" سرنشین؟
اره روحانی برگشت گفت پلیس، قانون رو بچسبه نه اسلام که البته فرقی هم نمی کنه قانون توی ایران اسلامیه و امیدوارم روحانی این حرف ها رو برای روحیه کاذب دادن به مردم نزده باشه خودشم بهش باور داشته باشه، رهبر هم امروز سخنرانی کرد برای پلیسا، خدا به دلقک صبر بده یک بار خواستم گوش بدم ببینم چی میگه سر درد گرفتم، به قضیه پورشه هم یه تیکه انداخت ولی به غیر از امنیت امنیت کردن چیز خاصی نگفت، البته من 5 دقیقه بیشتر نتونستم تحمل کنم :)
شما پسر به آبدار چی یه فرماندری دور افتاده تو گوشه زاهدان رو نمیتونی پیدا کنی که خدمت سربازی رو مثه ما بدبخت بیچاره های بی کس وکار رفته باشه. تو خود حدیث مفصل بخوان.چقدر احمقه کسی که مریدشونه!!
تیتر این پست شما نوعی تضرع است ، در هیچ کجای دنیا با تضرع نمی توان چیز قبلی بدست آورد ، چه برسد از آخوند جماعت مرد رند.
با این سبک حرکت مدنی ، فقط باید باد درو کرد
اخر اخوند هم ادم هست که این دلقک سیرک باز کرده و ما داریم با توهمات خود از این موجو دات ماقبل تاریخی می گوییم و می سوزیم. اینها بقول لرا با عرض منظرت جایشان من دستشوییه. حیف خانه و باغ نیست که اینا توش زندگی کنن. در ضمن با اخوند جماعت باید با زبان زور سخن گفت. اخوند چه می داند مدنیت جیست. نمی خواستم مطلب بنویسم مجبور شدم.
این جواب من به کامنتی که تهدید به انتقام کرده بود.
من به عنوان یک بی طرف در سیاست میگم که ایرانی ها بی عرضه و ترسو و کم سواد هستند و جز تکان دادن باسن هایشان در رقص عمرا بتوانند که قیام کنند. کافیه یک روز مدارک وزارت اطلاعات رو بشه تا ببینید که نصف مردم ایران گزارش علیه نصف دیگه به وزارت اطلاعات فرستاده اند
بابا جوون هم جوونای 57. یلی بودند برای خودشان. نسل جوان امروز با عرض معذرت جرات یک گنجشک را ندارند. حرف دوستمان را کاملا تا یید می کنم. جو ونای امروز ایرانی فقط در لرزاندن باسن مهارت دارند و کلاه سر هم گذاشتن. البته رقصیدن باسن را از خلخالی و فن شریف کلاه گذاری را از اهل بیت حوزه علمیه در این مدت فرا گرفتند. ولش کن به تخممان!(معذرت می خواهم)! ما که سوختیم بگذار این گنجشکان بی جرات جیک جیک کن هم تا اعماق بسوزند و هر روز در مدینه منوره باسن بسوزانند. بدرک اسفل. مگر من مسئولم. من اختیار باسن خود را داشتم که تا حالا حفظش کرده ام و هیچگاه انرا در معرض دید بن سعود قرار نخواهم داد. بقول میرزاده عشقی سزای مادر این ملک انگلیس دهد... چرا ز ک....ر خر انقدر استماله کنم. بگذار اخوندا ماتحت این مملکت را به گاه دهند. ایران هیچوقت از خر خالی نبوده! وقتی بعد از چهل سال تگلیف خودشان را نمی دانند. ما فضول محلیم؟
ارسال یک نظر