پاسخ کامنت مهم یکی از خوانندگان بدلیل طولانی بودن در کامنتدانی پست قبل یکپارچه منتشر نمی شود. من هم بفال نیک می گیرم و آن را در پست امروز منتشر می کنم. زیرا که اهمیتش کمتر از مطالب روز نیست.
کامنت بسیار هشیار و پربار خواننده:
دولت از نظر ارزی و مالی در فشار زیادی است و ناچار از درگیر شدن با رانت های کلانی است که بسیاری از آنان به بیت معظم وابسته هستند.دولت برای بقای خود باید سراغ چربی های اضافه برود.با این کسر بودجه امکان ریخت و پاش های گذشته وجود ندارد.در همین چند وقته طرح مشمولیت مالیات دستگاه های زیر نظر رهبری به مجلس داده شده است چرا حالا؟ خامنه ای حداقل 100 میلیارد دلار ثروت دارد.چربی خوبی برای شکم گرسنه دولت است!یعنی راه دیگری وجود ندارد. دولت مجبور است حداقل با گرفتن مالیات ناخونکی به این چربی بزند تا گرسنه نماند.اینها نه از سر وظیفه شناسی روحانی بلکه از سر احتیاج است.
آنچه شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج!
حکومت تاکنون بازخورد های رفتاری مناسب خود را نداشته است. شیر هرز نفت و جیب گل و گشاد آقایان. حالا می رود تا بازخورد های رفتاری خود را ببیند و به اصلاحات عملی و نه شعاری پا بگذارد.هرچند به اصلاحات باور قلبی ندارد و حتی از آن بدش می آید ولی ناچار است که خود با دست خودش آن را انجام دهد. یک پارادوکس فکری و عملی. برای بقای خودش باید تکه ای از گوشت و چربی بدنش را بکند و دهان خودش بگذارد تا زنده بماند! از حساب و کتاب بدش می آید ولی مجبور است حساب و کتاب کند.خودش بزرگترین دزد تاریخ است ولی مجبور است برای بقای خودش مبارزه با دزدی را شروع کند و البته از حرف تا عمل راه زیادی باقی دارد. تا سران سه قوه که دو تا از آنان لاریجانی های فاسد هستند هماهنگ شوند موی خامنه ای سفید خواهد شد. لذا خامنه ای عصبانی است.بین دو فک قوی دایناسور "فشار" گیر کرده است و یا باید به سرداران دزد سپاه فشار بیاورد و یا آماده سقوط باشد!اینها نشانه های خوبی برای شروع بهبود بیماری ساختار جمهوری اسلامی است .ولی تضمینی نیست. معلوم نیست که آیا سرعت شفا بمقدار سرعت پیشرفت بیماری هست یا نه؟ آیا تنها آسپیرین کوچکی برای درمان سرطان پیشرفته است و یا واقعا نوشدارویی است که سهراب ایران را زنده خواهد کرد؟ زمان نشان خواهد داد.
من این ودیعه بدست زمانه می سپارم
زمانه زرگر و نقاد هشیاری بود
سیه کرد و مس و روی را بکوره وقت
نگهداشت بهر جا زر عیاری بود
پروین اعتصامی
پاسخ من:
ضمن تشکر از زحمتی که کشیده اید و مطالب بسیار ارزنده و درستی را مطرح کرده اید. من هم بوجد آمدم که به بهانه - و نه نفی و پاسخ بشما - چند گزاره را بنویسم. انشاءالله این بار به نشان خوب زمان برسیم.
1- انگیزه اگر قابل دقیق خواندن باشد توسط متخصص خبره - که نیست! البته مهم است. اما در دنیای مدرن موضوع را ساده کرده اند و بسطوح پائین و جامعه آموخته اند که متمرکز بر نتیجه بشوند بجای انگیزه یابی. بنابراین بنظرم فشار بر ماندن در انگیزه یک تفکر ناکارآمد و سنتی است و نباید زیاد درنگ کرد.
2- اگر با سر نخ توطئۀ "نیاز مادی حاکمیت. فقط" برویم سراغ اصلاحات در حال پیشرفت دولت روحانی؛ این پرسش پاسخ نمی گیرد که در اینصورت چه لزومی دارد که روحانی با لیبرال ترین ادبیات و عرفی ترین گزاره های بی سابقه در ادبیات جمهوری اسلامی به تبیین و تشریح موضوعات - از جمله فساد در سخنرانی دیروزش - در ایران برود و مثل یک اندیشمند برجستۀ مدرن ریشه ها و علت های علمی فساد سازمان یافته در جمهوری اسلامی را واکاوی بکند. بلکه کافی است که با همان ادبیات آخوندی یک شکر و ثنایی بکند بدرگاه خداوند و آرزوی طول عمر برای رهبر با بصیرت جمهوری اسلامی و بگوید که فساد را ریشه کن می کنیم - چنانکه افتد و دانی و تا بحال بسیار گفته شده و راه بجایی نبرده است -
3- واقعیت قضیه این است که بخش بزرگی از حاکمیت جمهوری اسلامی که در شخصیت حقیقی انسان های نا صالحی هم نیستند در حال تلاش برای عرفی کردن حکومت ایران هستند و باید استقبال کرد. چنین باور دارم که حسن روحانی قطعاً از محمد خاتمی هم اصلاح طلب تر است و دارد با تاکتیک حفظ نظام و آهسته و پیوسته بسمت این هدف بزرگ (عرفی تر کردن حکومت) می رود. خوب اگر دقت کنید روحانی بسیار بندرت از بخش مدینه و امامت و حکومت حضرت محمد حرف می زند و فاکت می آورد. و هرگاه می خواهد از دین و مذهب کمک بگیرد متمرکز بر آموزه های نبوت پیامبر اسلام در مکه می شود. آموزه هایی که نه دستور العمل حکومتی بلکه آموزه های اخلاقی و رفتاری عام انسان را بازگو می کند و نه سربریدن و برده فروختن های حکومتی بعد از تأسیس خلافت در مدینه.
4- می خواهم حتی جلوتر بروم و به موضوعی قدیمی تر اشاره بکنم در دادن آدرس امید بشما. یادتان هست که در همین عاشورای گذشته روحانی در جلسۀ رسمی هیئت دولت مرثیه خواند و هیئت دولت گریه کردند و شد مضحکۀ کاربران بالاترین و طنز و تمسخر که: "ببینید جمهوری اسلامیِ حسن کلید را که هیئت دولت را با تکیه های عزادری اشتباه گرفته است". بنظرم اما همان مرثیۀ روحانی هم یک عمل سکولار و عرفی بود مثل تکیۀ دولت رضاشاه. به این معنا که روحانی درست مثل رضا شاه می خواهد به روحانیان سنتی پیام بدهد که اگر منظور شما حرمت شعائر و مناسک دین است بسیار خوب من هم (رضا و حسن) در خط مقدم هستیم در موقع بزرگداشت دین و مذهب. اما بشرطی که دست و پای مذهب را از جلو علم و دانش و مدرنیته کوتاه کنید در ادارۀ جامعه و بگذارید دنیای مردم را با دانش انباشتۀ و تجربۀ گرانبهای بشری اداره کنیم. البته رضا شاه وفتی دید اُرد ناشتای آخوندها تمامی ندارد زد زیر میز بازی و از رضا شاه تکیۀ دولت تبدیل شد به حاکم لائیک و حاملان خرافات را قلع و قمع کرد. اما روحانی قطعاً نه چنین قصد و نه چنان توان و نه چنان نتیجه ای را دارد و می تواند انتظار داشته باشد. اما نفس عملش با نفس عمل رضا شاه تفاوت قابل نشان دادنی ندارد. خوشبختانه اما روحانی این شانس را دارد که الان در حوزۀ مذهب یاران زیادی دارد برخلاف زمان رضا شاه که کل روحانیت از بالا تا پائین یکپارچه دگم بود.
4- بدیهی است که شرایط پیش آمدۀ ناشی از استراتژی بسیار غلط خامنه ای و تاکتیک های غلط تر احمدی نژاد این شانس را به روحانی داده است که سکولاتر از خاتمی بشود هم در ادبیات و هم در عمل سیاسی. اما یادمان نرود که خاتمی یک روحانی ایدئولوژیک بود چون مربوط به مجمع روحانیان مبارز بود که انشعاب سیاسی کرده بودند از جامعۀ روحانیت مبارز که مجمعی صنفی - سنتی بود و کمتر سیاسی. ضمن اینکۀ عقبه و گروه پشتیبان خاتمی از چپ های مذهبی - بخوان مارکسیست های اسلامی - دهۀ 60 خورشیدی می آمدند که بشدت ایدئولوژیک و رادیکال بودند و البته هنوز هم کاملاً لیبرال نشده اند.
5- با این جویده گویی می خواهم این موضوع را برجسته کنم که اولاً روحانی اصلاح طلب است از این نظر هم که عرفی و لیبرال و غیر ایدئولوژیک تر است، و سوابق تفکرش هم موضوع را تأیید می کند؛ مثل همان اتهامی که مخالفانش وارد می کنند بر تجمع عقلا درست کردنش در زمان خمینی. و اصولاً با تندروی و دعوا امکان رسیدن به اصلاح نیست و هر جا دعوا و بزن بزن دیدی حتماً بدان که ایدئولوژی - اعم از رحمانی و شیطانی یا مارکسیستی و مذهبی یا حتی صلح کل خواهی خاتمی و بطور عام بشر را سیاه و سفید و خدا و شیطان کردن در یک دوقطبی - در آنجا حاضر است. و هرجا ایدئولوژی حاضر بود قطعاً تخریب نتیجه اش خواهد بود و دیگر هیچ. اشکال ما به روحانی این بود و هنوز هم است که خیلی کند و منفعل است و این زبان نفهم های ایدئولوژیک -از جمله در رأسشان خامنه ای - با تاکتیک های چانه زنی و ترساندن های پنهان و ... عقب نخواهند نشست. اما حالا در نتیجۀ عینی می بینیم که روحانی با تاکتیک "چکیدن قطره بر صخره" پیشرفت های خوبی کرده و یأس پیش بین ما زیاد درست نبوده است. لذا حتماً باید هم بخودش و هم براهش ارج بگذاریم و مراقب باشیم که عقب ننشیند و پروژۀ مدرنِ عرفی سازیش را متوقف نکند. یا...هو
************
تحلیل محتوای تیتر برای علاقه مندان به ادبیات:
در تیتر مطلب "روحانی" هم اسم خاص است به آدرس حسن روحانی رییس جمهور و هم اسم عام است بنشانۀ روحانیت مذهبی. و هم "من از حسن روحانی پشتیبانی می کنم" را القاء می کند و هم "من خصومتی با روحانیت مذهبی غیر ایدئولوژیک ندارم" را. البته ضمیر "این" هم برمی گردد به ماندگاری شرایط فعلی و روبجلو به رییس جمهور و همچنین تبعیت روحانیان روشن اندیش از این تفکر.
۴۱ نظر:
توجه داشته باشید که این واغ واغ کردنهای روحانی برای ردگم کردن هم هست! گرچه نوشته دوست نادیده مان صحیح هست. ولی به تنهایی دلیل این هارت و پورت کردنهای روحانی نیست. وقتی نان که مهم ترین خوراک طبقه پایین جامعه هست را یک شبه 30 درصد اضافه میکنند مجبورند از این فرارهای به جلو هم انجام بدهند.
حواض طبقه فرودست را باید به وسیله ای پرت کرد تا بلکه شیر خفته بیدار نشود وگرنه آقایان باید سوراخ موش بخرند خداتومن!
متن به جای خود زیبا. تازگیها سبک تصاویر انتخابی را تغییر داده ای . خواستم بگویم این سبک زیباتر و دلنشینتر است.
دلقك جان ، اميدوارم ولى بسيار شكاك.
ارادتمند، افشين قديم.
دلقك گرامي
بر قبري شيون مي كنيد كه مرده اي در آن نيست.
تحليل هرچند ساده دوستمان بسيار واقعگرايانه تر از تحليل شما به نظر مي رسد.
طبیعی است که مخالفان نظرم در ما قبیلۀ دودمان بفنا رفتۀ ایدئولوژی شریعت خودمان" زیاد باشد. اما دومورد را که یکی مستند بر واقعیت و دومی مستند به "من پیچش مو را هم حس می کنم" است مرا امیدوارتر از شما معرفی می کند:
1- واقعیت این است که حسن روحانی حداکثر ظرفیت ممکن جمهوری اسلامی فعلی برای قدرت گرفتن و اصلاح است. و اینکه کسی گمان کند اصلاح طلبی رادیکالتر از او اجازۀ خزیدن به سلسله مراتب قدرت در ایران را خواهد یافت در توهم و خیالپردازی است. و اینکه کسی گمان کند که اگر این وصله پینه ها نباشد "انقلاب یا جنگ" تکلیف را یکسره می کند و چه خوب! باید بگویم که هیچکدام را محتمل در جامعۀ امروز ایران و جهان نمی بینم و چه خوب بدون علامت تعجب و تأسف. زیرا نه انقلاب و نه جنگ اگر هم پتانسیلش فراهم بود یا بشود راهی بدهی که آرزوی پیشرفت ایران است نخواهد برد.
2- حس من اما تشخیص می دهد که غلبه بر تندروان - بروز کرده در روز دانشجو - یک نقطه عطف بسیار مهم است و اگر یکبار دیگر تکرار شود دیگر تندروان از صحنه خارج خواهند شد و شریعت و ایدئولوژی از ترک مویی به شکستگی غیر قابل ترمیم خواهد رسید. چون تندروان روی یک ریل مطمئن از همیشه عملیاتی بودنش قادر به ماندن هستند و اگر ریل در جایی قطع شود و از ریل خارجشان کند دیگر نخواهند توانست ریل را ترمیم و مجدداً سوار قطار شوند چون جامعه چنین ظرفیتی را به آنان نخواهد داد و خود آن ها هم از جنبۀ تیپ شناسی کسانی نیستند که بتوانند بلند شوند و شلوارشان را بتکانند و دوباره راه بیفتند.
3- لذا پیش بینی می کنم که اگر اقتصاد به هرج و مرج دامن نزند و مجدداً فضا را بناچار پلیسی کندو در آیندۀ نزدیک ترس جامعۀ مدنی خواهد ریخت و روشنفکران و تکنوکرات ها به صحنه خواهند آمد و به روحانی اعتماد خواهند کرد. ضمن اینکه این وضع قطعاً در انتخابات خبرگان خیلی با زحمت و کم و مجلس شورای بعدی براحتی و زیاد بنع میهن دوستان خواهد بود و ترکیب حاکمیت در بخش انتخابی بعرفی تر ها روی خوش نشان خواهد داد. فقط روحانی باید روزن های بازگشت فرماندهان رادیکال های شرعی را خوب قیر و گونی کند. انشاء الله. یا...هو
دلقک جان.مشکل اینجاست که تحلیل هایت را با آرزوهایت مخلوط می کنی و یک داستان سیاسی تخیلی از کار در می آید . بازی قدرت بازی فشارهاست. هیچ عملی صورت نمی گیرد مگر آنکه فشاری در جهت آن ایجاد شده باشد. به چه دلیل نخبه های فکری و اروشنفکران و تکنوکرات ها پا به میدان خواهند گذاشت و به روحانی اعتماد خواهند کرد؟ آیا مگر اوین و کهریزک تعطیل شده است؟ بر چه اساسی و بر اثر کدام چراغ سبز سیاسی به روحانی اعتماد خواهند کرد؟ اصلا اعتماد به اعتماد هم درست است؟ صحنه سیاست صحنه اعتماد نیست! آنچه که می کشیم از 34 سال اعتماد بیجا به امام و خاتمی و غیره بوده است.از سوی دیگر روشنفکران و نکنوکرات ها مگر صحنه را ترک کرده اند که حال قصد بازگشت داشته باشند. ماشالله همه فعالند!ما باید یاد بگیریم بجای امید بستن به این و آن چگونه با اهرم های فشار بازی کنیم.ولو هرج و مرج اقتصادی باشد.منتظر هیچ کس نباید نشست. همین آقایی که امید دارید روشنفکران به او اعتماد کنند یعنی روحانی پریروز در جواب سوال دانشجویانی که شعار دادند هزار روز گذشته...موسوی آزاد نگشته... لبخند ملیحی زدند که لبخند خاتمی پیش آن هیچ بود و سینه ای صاف کردند و گفتند ما هنوز بر سر وعده ها و قول و قرارهایمان با ملت بزرگ و قهرمان و در صحنه و چه و چه هستیم!! پر رویی را می بینی راهش را یاد گرفته اند. با حرف و باد هوا سر مردم را گرم می کنند! بعدش در پایان ریاست جمهوری می گویند نزاشتن! و بعد در انتخابات بعدی دوباره مثل بلبل زبان در می آورند و می گویند اگر من رییس جمهور بشوم آزادی عزیزان! 100 در صد است! و دو باره بازی از نو!
مشکل در دنیای مجازی نوشتن برای بویزه با آی دی های ناشناس این است که نویسنده مجبور است در هر پست خودش را توضیح بدهد و تکرار بکند و تفکرش را تبیین بکند. این موضوع علاوه بر اینکه ناشدنی است بسیار هم خسته کننده و حوصله سر بر است. مثلاً الان من نمی دانم که شما چقدر با من و نوع تفکر من و منظورمن از نوشتن های ظاهراً متناقض و گاهی به نعل و گاهی به میخ - البته من خودم کاملاً منسجمم و با هدف واحد می نویسم منظورم برداشت خواننده است - چیست. اما اینکه آرزوهایم را قاطی تحلیلم می کنم مقداری عمدی است و مقدار بیشتری روال تحلیل هر تحلیلگر دیگری هم است. زیرا من سیاستمدار حزبی و تشکیلاتی دنبال قدرت نیستم که بخواهم طبق خط مشی حزبم و تشکیلاتم با مسایل برخورد گزینشی بکنم. برای من یک حرف امید آفرین و کاربردی از یک اندیشمند یا سیاستمدار اپوزیسیون همانقدر با ارزش است و برجسته اش می کنم که همین عمل در پوزیسیون و حکومت. من که شرح داده ام چرا عمل اخیر و سخنان اخیرتر روحانی را تأیید می کنم. بازهم شما رفته ای سر آزادی موسوی و کروبی و آن را نشانۀ اصلی کامیابی نسبی روحانی گرفته ای. در حالیکه من ابداً مثل شما فکر نمی کنم و مطلقاً اعتقاد ندارم که تعداد افراد خواستار رفع حصر رهبران سبز از روحانی به یک هزارم رأی دهندگانش هم قد بدهد. اینکه چند نفر دانشجوی جوان شعاری را بدهند دلیلی بر انتظار کل جامعه - حتی جامعۀ سیاسی - نمی توان گرفت. من می روم و سوراخ سنبه ها را می گردم و می بینم اگر پیرمرد محمد ملکی یا امیر انتظام در ویدیویی صحبت تند کرده اند و برخورد چکشی نشده خوشحال می شوم و اگر ببینم که روزنامه ای داخلی مثل اعتماد چهارشنبه سرمقاله اش را اختصاص داده به مؤلفه های قدرت حکومت ها و در آنجا جواب سردار جعفری را داده که حرف ظریف در مورد برطرف شدن بخشی از ایران هراسی از راه مذاکرات هسته ای و تعامل با دنیا درست است و ربطی به مؤلفۀ قدرت نظامی مورد استناد جعفری ندارد. این را گشایش در حوزۀ جامعۀ مدنی می گیرم. زیرا جواب دادن به کسی که هم توپ و تفنگ و پول و سرمایه و اطلاعات و سایت و روزنامه و خبرگذاری و ... را یکجا دارد تا کنون جسارتی را بر نتافته. من خودم هم بسیار شایق و راغب بودم که روحانی تند تر حرکت کند و بازی را بهم بزند. اما اولاً این خواسته ای نامعقول از رییس جمهور یک سیستم است و ثانیاً من عملاً دیدم که روحانی با سیاست برو عقب بیا جلو و چانه زنی های حکومتی توانست به شریعتمداری و رسایی و نبویان پوزه بندی بزند که تا کنون هیچ بنی بشری حریفشان نشده بود. اصلاً خود موسوی و کروبی و کهریزکی شده ها ادعایی را که ما داریم در مورد اولویت دادن روحانی به آنان ندارند. چون می دانند که فاجعه عمیق تر از هیجانی است که روحانی را در تند کردن فضای سیاسی بسوزانند و باید فداکاری کنند و اجازه بدهند که روحانی عمیقتر از "فقط تولید هیجان در سطح" حرکت کند. قطعاً - با تأکید به قطعاً - فضای مدنی ایران بسیار بهتر شده - نمونه اش حتی تلویزیون در این روزها یا دانشگاه ها - و روحانی اگر از دست آوردها حرف نمی زند و فقط بر عهد و پیمانش تأکید می کند بخاطر جلوتر رفتن است به نقطه ای بی بازگشتانشاءالله. البته که تندروان شرعی و اقتصادی و رانتی هم دست و پا خواهند زد و مزاحمت ها ایجاد کرده اند و خواهند کرد بخاطر احساس خطری که کرده اند اما روحانی نشان می دهد که پروژه اش را خوب بلد است پیش ببرد با تاکتیک اسمش را گذاشته ام با چکیدن مدام "قطره بر صخره". و حرف همیشگی ام: راه دومی نیست و هرج و مرج اقتصادی هم نه ایجادش و نه جلوگیریش دست من نیست که با نوشتن من بشود و یا نشود. چون اغلب خواننده های من آواره های وطنند مثل خودم و در داخل بدلیل فیلتر بودنم جز برخی خواص و اطلاعاتی ها و حکومتی ها کسی بمن دسترسی ندارد. اما من کماکان برای داخلی ها می نویسم و نه برای سرگرمی دورهمی خودمان غریب ها. یا...هو
دلقک جان از نوشته ات سپاسگزارم ولی قانع کننده نبود و بر عکس بر ابهامات افزود.
اولا
دستت درد نکند برگ سبزی داری تحفه درویش! چه کند بی نوا همین دارد! قطعا شما نه تنها بدهکار ما نیستی بلکه باعث افتخار ما هستی بخاطر همین یکی به نعل یکی به میخ نوشتن هایت.پایه بحث را باز می کنی حتی اگر منطقی در سخنانت نباشد! بیشتر محرک و شروع کننده بحث هستی تا زننده میخ آخر! از جمله گفتی خواستاران آزادی موسوی یک هزارم رای دهندگانش هم نیستند! نمی دانم این آمار را از کجا آوردی ولی من نظرم این است که با پایمردی موسوی و کروبی آرای آنها نه تنها کمتر نشده است بلکه تعداد زیادتری که به آنها بدبین بودند نیز به جمع هواداران آنها پیوستند. معلمی از شاگرد تنبل کلاس پرسید جمع 10+2 چند می شود؟ شاگرد گفت می شود 8! معلم گفت ببینم جمع این دو عدد حداقل خود 10 هم نمی شود؟!چه عاملی باعث شده است که آرای موسوی به یک هزارم تقلیل پیدا کند؟!
دوما
روحانی کدام پوزبند را به شریعتمداری زده است؟ بجز اینکه نهیب آقا برای بر هم نزدن میز مذاکرات بوده است؟چرا باید آن را ناصواب به روحانی نسبت بدهیم؟
سوما
این رسم وعده دادن و رای گرفتن رسم خطرناکی است که خاتمی باب کرد البته خمینی که بنیانگذار بود.بستن دهانی که قدرت انجام کاری را ندارد راحت تر از پاسخگویی منتقدان است. پس کسی که این کار را به عمد می کند مطئننا پالانش کج است!
چهارما
ما را از سوختن روحانی می ترسانی؟ کدام سوختن برادر من.یک امنیتی سابقه دار که به اشاره رهبرش برای دلالی مذاکرات پای به میدان گذاشته است و تاکنون هم قدمی در جهت یکی از وعده هایش بر نداشته که اینقدر بالا و پایین کردن ندارد که حتی بخواهیم موسوی را فدای او کنیم که مبادا این مهره مقام معظم رهبری نسوزد!
پنجما
فضای مدنی ایران بخاطر حسن روحانی نبوده است. اصلا مقیاسی از این نظر برای اندازه گیری وجود ندارد.همان انتقادات و همان اینترنت الان هم وجود دارد با این تفاوت که تعداد روزنامه نگار بیشتری تخمی به زندان رفتند! البته اعدامی ها داخل آدم نیستند و بحثی در مورد آنان نداریم!
ششما
شما می گویی چشم بسته به این آدم اعتماد کنیم که او دارد یواش یواش کار خود را زیر آبی انجام می دهد؟ به چه دلیلی باید اینکار را بکنیم بر اساس کدام سابقه مثبت این آدم اختیار جان و مال و ناموسمان را به او بدهیم؟صحت یک کار سیاسی در شفافیت است.کار زیر آبی حتی اگر موفق هم باشد چون پشت بند ندارد و رویه نمی تواند باشد بجایی نمی رسد. یادت باشد که اسید پاشان هنوز دستگیر نشده اند!
هفتما
امید چیز خوبی است ولی با خامی فرق می کند. این آخوندها مار هفت خط هستند و شما باید مار 8 خط باشی تا مبادا سرت را کلاه نگذارند!
هشتما
ازت متشکرم.بحث خوبی بود.باز هم بنویس.
منطق و استنادات شما قویتر از آنی است که مثل منی در حد و اندازۀ "داروی ویاگرا" (خوب برای تحریک اولیه) ... بگذریم! منظورم از یک هزارم رأی دهندگان رأی دهندگان روحانی بود و نه موسوی. آن هم نه اینکه مخالف آزادی موسوی باشند یا از آن خوشحال نشوند یا از روحانی توقع نداشته باشند بلکه فقط اولویت اول و مهم شان نیست. مثل من و شما که منتظریم آزاد بشوند و ببندیم بدم خر. چون آن ها هم نه چیزی از روحانی کم دارند در جمهوری اسلامی چی بودن و نه حاضر به فراتر رفتن از قانون اساسی ولایت فقیه دارند. پس بهترین حالت برای آن ها تقدیس در حصر است و برای ما خارج نشین های دموکرات سکولارهای دواتشه آزاد نشدن شان تا بتوانیم هرچه آرزو داریم به رفع حصر آن دو عزیز نسبت بدهیم و تنوره بکشیم. یا...هو
تیمسار گرامی،
سابق که بیشتر مینوشتی درصد تحلیل به آرزوهایت بیشتر بود و گاه به پای آرزوهایت میپیچیدم و جواب به هویت میدادی و...
امروز کلا شده ای آرزو نویس!
آخر چه چیز روحانی شبیه رضاشاه است که مقایسه می کنی؟!
روحانی در بزرگترین حالت سایه ای از رفسنجانی می شود در کیاست و رندی.. که مرادش هم در راندن خرش مانده با اشتباهات فجیع استراتژیک، چه برسد به نوچه.
اگر هم تصور می کنی که جنس روحانی شبیه خاتمی است که بازهم آدرس غلط میدهی! روحانی از مدخل امنیتی و اطلاعاتی به کمک هوش و زبان و دستمال چربش به قدرت خزیده و هیچ تناسبی با خاتمی ساده و گیج که ناگهان موج مردم از هنرو مذهب او را بدرون قدرت پرتاب کرد ندارد. اساسا خاتمی هیچگاه سیاسی نبوده و نیست. بیشتر بکار سفیرصلح می خورد مانند اوباما تا دالان پیچ پیچ سیاست.
... همینطور چه برسد به مقایسه او با موسوی و کروبی که از سابقون جمهوری اسلامی هستند و امروز احساس دین و ندامت عمیقی از گذشته شان دارندو اگر دستشان برسد کاسه کوزه ولایت را بر سرش خراب می کنند در کسری از ثانیه. چرا که بهتر از هرکسی می دانند که جمهوری اسلامی و انقلاب باید چه می شد و نشده. با انگشت مستقیم اشاره به علی خامنه ای.
بسیار گمراهی است که فکر کنی موسوی و کروبی موکد نظام امروز خواهند بود، برعکس "روحانی موج سوار" -صفت بدتری لایقش است- آنها چه امروز و چه هر روز که بگذرد مواضعاش تا مرگ سخت تر خواهد شد نسبت به جمهوری اسلامی فعلی. گرچه محتمل طرفدار اسم ج.ا باشند با تغیر محتوا.
و اصلا دلیل حبسشان هم همین است! چرا که هم عرض خامنه ای هستند بشدت و گاهی برتر از او. و خامنه ای چشم دیدنشان را ندارد به شخصه.
روحانی بنده قدرت است و نگهدار اوامر ولی امر. نهایت فشارش به خامنه ای هم از جنس هویداست، و توصیه هایی به علی حضرت. و به این دلیل حتی انتقادش به رهبر مسلمین جهان هم احساس خطری را بر نمی انگیزد. او نمونه تمام عیار میان نسلی اول و دوم یک انقلاب -دیکتاتوری- است.
روحانی هیچگاه نه رضاشاه می شود، نه موسوی و نه ذره ای امید بستن به او مشکلی را حل می کند. حتی اگر این آرزوها از دل پاک دلقک شادکن کودکان باشد.
شادکام باشید.
تیمسار عزیز،
کمی آرامتر بگویم،
تا عمل مثبتی ندیدیم از روحانی، همان گرگ در لباس میش است.
و اگر طبق پیش بینی شما باشد، یک روز بالاخره باید نتیجه این همه چانه زنی چندساله پشت پرده عیان شود! با نتایج درخشان غیرقابل انکار.
اگر بهبودی در جایی، (مهمترین آن هسته ای و تحریم که تخصص حسن داستان ماست) رخ داد که دست به ضریح شما می کشیم. وگرنه جز افسانه و آرزو این سخنان هیچ نیست.
شما هم چندان کردیتی برای او باز نکنید، -از جنس قالیباف- که رژه سیرک بر اعصاب حضار نباشد.
چشم فربان! امر دیگری باشد؟ لطفاً دریغ نفرمائید. سپاسگزارم. عقب گرد. قدم رو. یک دو سه چهار؛ آرسین.
آرسین جان
از قلمت و از تحلیلت خیلی لذت بردم.این راهی است که با خرد باید طی شده وبا احساسات کنترل شده د.قطعا این سخنان به معنای تضعیف روحانی نیست بلکه شناخت ماهیت حقیقی او و پیش بینی رفتار او در آینده است که بی نهایت اهمیت دارد.حمایت ما از او بهتر است حمایت مشروط باشد. مشروط به عمل. هر موقع اسید پاشان را معرفی کرد آنوقت یک احسنت و آفرین به او خواهیم گفت. هر موقع که موسوی و کروبی را آزاد کرد برای او دنیا دنیا گل نثار می کنیم.ولی رفتار زیرزیرکی و این توقع که شاید نیت مثبتی پشت آن باشد راه حل ایران نیست. احتمال ضعف و خطا در اعمال پنهانی وجود دارد. هر چه که آشکار شد زلال و منطقی می شود. شفافیت سیاسی امر بسیار مهمی است و آموزش بسیاری برای جامعه در پی خواهد داشت.این زمانی است که مردم باید حق خود را در محدوده عمل خود جستجو کنند . کاری به این و ان و اینکه فلانی دیدی چه گفت؟! نداشته باشند.بجای تلویزیون به نان سر سفره خود نگاه کنند.یزدی ها می گویند بچه تا گریه نکند به او شیر نمی دهند! مردم نیز تا طلب نکنند کسی بفکر آنان نخواهد بود.باید کاری کرد که وعده های پوچ عاقبت تنبیهی داشته تا هیچ سیاتمداری جرات استفاده از آن را نکند.اگر برعکس سیاستمدار دید که بجای تنبیه, مردم گوسفند وار به تمجید او می پردازند آنگاه در دروغ خود جسور تر شده و دیگران نیز یادگیری خواهند کرد.همانگونه که روحانی از خاتمی یاد گرفت! اگر این ماجرای اسید پاشی در هر کشور دیگری رخ داده بود رییس جمهور و تمام وزرای درگیر توسط مجلس و یا مردم به سیخ کشیده می شدند ولی روحانی حتی به روی مبارک خودش هم نمی آورد.فکر و ذکرش شده مذاکراتی که فکر می کرد تخم دو زرده برای او خواهد کرد. برداشتش این بود که با شامورتی بازی تحریم ها را می شکند و دولت پولدار می شود و می شود مثل زمان شاه ! بخش کوچکی از درآمد نفت را به مردم اختصاص می دهد و بخش بزرگتری را مقام معظم رهبری قبلا خواهد برداشت و دوباره برادران سوری و لبنانی را استمالت خواهند کرد و خلاصه همه راضی خواهند بود و او بعنوان قهرمان ملی نامش در تاریخ بثبت خواهد رسید! مردم راضی رهبر راضی حسن نصر الله راضی بشار اسد راضی خدا هم راضی!!و همه اینها نه از الطاف الهی که از پول بی حساب نفت پدرسوخته که می تواند همه را راضی نگاه دارد! ولی حوادث بگونه دیگری رقم خورد چه فکر می کردیم چه شد؟!البته بقول دلقک نباید از او انتظار داشته باشیم ولی از آنطرف هم انتظار دلقک از پشتیبانی بی دریغ از او منطقی نمی نماید.پشتیبانی ما بهتر است مشروط بوده و روش تربیتی بر اساس پاداش و تنبیه و یا همان چماق و هریج بهتر جواب می دهد.او با این طریقه حتما به بن بست می رسد. نشانه های بسیاری از این به بن بست رسیدن آشکار شده است. دیروز در جلسه هیئت دولت از قیمت نفت عصبانی بود و بطور غیر مستقیم برای عربستان شاخ و شانه می کشید و فریاد وا اسلاما سر داد! بخاطر یک مشت دلار!بالخره خونسردی اش را از دست داد! این نقطه ای که او رسیده است از همان ابتدا قابل پیش بینی بود.او خود را مانند واشر بین پیچ مردم و خر مهره رهبر گیر انداخت! حالا مردم از اینطرف می پیچانند و خر مهره رهبری از آنطرف! بیچاره واشر! یاد این شعر ناصر خسرو افتادم که بی مناسبت با روحانی نیست.
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد و خیرهسری را
بری دان از افعال چرخ برین را
نشاید ز دانا نکوهش بری را
همی تا کند پیشه، عادت همی کن
جهان مر جفا را، تو مر صابری را
هم امروز از پشت بارت بیفگن
میفگن به فردا مر این داوری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
به چهره شدن چون پری کی توانی؟
به افعال ماننده شو مر پری را
بدیدی به نوروز گشته به صحرا
به عیوق ماننده لالهٔ طری را
بسوزند چوب درختان بیبر
سزا خود همین است مر بیبری را
به علم و به گوهر کنی مدحت آن را
که مایه است مر جهل و بد گوهری را
به نظم اندر آری دروغی طمع را
دروغ است سرمایه مر کافری را
پسنده است با زهد عمار و بوذر
کند مدح محمود مر عنصری را؟
من آنم که در پای خوگان نریزم
مر این قیمتی در لفظ دری را
تو را ره نمایم که چنبر کرا کن
به سجده مر این قامت عرعری را
اگر ظاهری مردمی را بجستی
به طاعت، برون کردی از سر خری را!
مرا همچو خود خر همی چون شمارد؟
چه ماند همی غل مر انگشتری را؟
ناصر خسرو
تیمسار گرامی،
دلخور نشو،
خودت سطح توقع خوانندگان را بالا بردی، و گزیده مخاطبانت حساستر و دقیق تر هر حرکتی را دنبال می کنند و به نسبت زودتر می رنجند و واکنش نشان می دهند.
نزدیک به همین حس را وقتی مطلبتان خواندم پیدا کرده بودم!
تیمسار آزاد! :))
شاد باشید
تیمسار خوب گفت، در این بحث یک «پیچش مویی» وجود دارد که رفقا آن را نمی بینند و تیمسار می بیند، حالا به حکم دانش یا تجربه این سالها، نمی دانم.
داستان ایران داستان آدم هایی است که خواسته اند و می خواهند عقاید مقدس پنداشته شده شان را - مذهب، مدرنیته، ایران، دموکراسی و ...- به زور در حلق جامعه بریزند و نمی شود و نشد. هم مرحوم رضا شاه در یک دوره بنا داشت این کار را بکند و نشد و هم خمینی خواست و نشد و هم خامنه ای می خواهد و نمی شود و هم اصلاح طبان می خواهند و نمی شود. همه اینها البته چیزهای متفاوتی می خواهند، ولی به هر حال ذهنیات خودشان را می خواهند تحمیل کنند، اما جامعه وسیع تر از ذهن یک فرد یا جریان است، نمی پذیرد. به قول تحلیل مارکسیستی کذائی(!) شرایط عینی هم مهم است. بنا بر این اگر کسی آمد و علی رغم روحانی بودن عر و واقع نکرد، کلا، چه در مورد دموکراسی و حقوق و غیره و چه در مورد مذهب، اما در عمل یک میلیمتر ما را به دور شدن از عر و واقع نزدیک کرد، قطعا این میان ما هستیم که منتفع می شویم. حالا چه این امر خواسته ناخواسته خامنه ای باشد، چه ناخواسته خواسته موسوی.
آرسین جان یک جوک نیمه اروتیک اصفهانی برایت تعریف می کنم تا دلقک هم بخندد و همه شاد باشیم!
یک شب حج آقا و حج خانم بعد از مدتها بی مهری تصمیم گرفتند تا فضل خدا شامل حالشان شود. پس قرار گذاشتند وقتی پسر بزرگشان "حسنی" بخواب رفت کار را شروع کنند.وقتی همگی خوابیدند و مدتی گذشت حج آقا برای اینکه ببیند حسنی خوابیده است یا نه با صدای بلند رو کرد به حاج خانوم و گفت :
من فردا برای حسنی یک بستنی می سونم (می گیرم)
حسنی از زیر لحاف گفت:
نیمیخام!
مدتی گذشتو دوباره حج آقا به حج خانوم گفت:
من میخام فردا برای حسنی یه شلوار بسونم!
حسنی دوباره از زیر لحاف گفت:
نیمیخام!
ساعتی گذشت و دوباره حجی گفت:
من میخام فردا برای حسنی یک دوچرخه بسونم!
حسنی گفت:
نیمیخام!
ساعتی گذشت و دیگر نزدیک های صبح بود! که حج آقا با نا امیدی گفت :
من فردا برای حسنی یک موتور می سونم!
حسنی گفت نیمیخام!
حج آقا که دیگر کفرش بالا اومده بود بلند شد و داد زد:
پدر پدرسوخته ! جونت بالا بیاد! پس چی چی می خای؟
حسنی گفت:
می خام بیبینم!!!
حالا ما هم باید حسنی باشیم!
روحانی :
من سر سه ماه تحریم ها را بر می دارم!
حسنی:
نیمیخام!
روحانی:
من گرانی را ریشه کن می کنم!
حسنی:
نیمیخام!
روحانی :
من اصالت پاسپورت ایرانی را بر می گردانم!
حسنی:
نیمیخام!
روحانی:
من عزیزان در حصر را آزاد می کنم!
حسنی!
نیمیخام!
روحانی کلافه :
پس پدر پدرسوخته ها پس چی می خاین؟!
حسنی:
"باید ببینیم" !!
باید ببینیم" !!"
http://rahetudeh.com/rahetude/2014/4azar/484/sarmaghle.html
حزب الله
بسیار تکان دهنده:
https://khodnevis.org/article/62405#.VIldySfXSu0
زبان مشترک داشتن اولین شرط برقراری ارتباط بین دو انسان است. هنگامی که دو یا چند انسان زبان مشترک نداشته باشند و از رؤیت رودررو هم محروم باشند که حداقل ارتباط از راه بادی لنگویج را هم برقرار کنند حرف زدن بیهوده است و گویا هر کسی با زبان خودش در متنی ناهمسان و بی ارتباط دارند فریاد و جیغ می کشند. لذا ادامه دادن این جیغ های بنفش بی سر و ته فقط سردردآور است و کمکی به هدف نمی کند. پس جند جمله از متن را توضیح ادبی - زبانی می دهم و همه را به یادگرفتن زبان فارسی و مستظرفات و صنایع ادبی آن فرامی خوانم:
تیتر مطلب من است: "من در کشتن این روحانی شرکت نخواهم کرد". این جمله را بهر کور و کچل و بی همزبانی نشان بدهی و برداشتش را بپرسی خواهد گفت:
آخ آخ آخ این کسی که این جمله را گفته یا قاتل بالفطره است یا مأموری است که از طرف گروهی گمارده شده است که روحانیان را بکشد. و او حالا آمده و می گوید که من در قتل این یکی مشارکت نخواهم کرد و او را نخواهم کشت. جمله می رساند که او حاضر است همین روحانی را هم بقصد کشت بزند و زخمی زیلی کند اما حاضر نیست شاهرگش را قطع کند و بزندگی او نیز مثل سایر روحانیان در معرض کشتنش پایان بدهد. حالا چطور می شود از این تیتر حمایت بدون قید و شرط از روحانی استخراج کرد فقط از قبیلۀ آپاچی ساخته است.
یا در متن گفته ام: یک عمل روحانی در مرثیه خوانی در هیئت دولت هممفهومی دارد با یک عمل مشابه رضاشاه در تکیۀ دولت. کدام نابغه ای می تواند در یک کانتکست قرار گرفتن یک عمل یا رفتار مشخص از دو تا آدم را "اینهمان" کردن آن دوشخصیت استنتاج کند؟ والله اعلم!
یا من در متن نوشته ام که باید چهار چشمی و مثبت مواظب رفتارها و اعمال روحانی باشیم و او را اگر در وضعیت جدید - بروز و ظهور کرده در گفتار و رفتار روز دانشجو و سخنانش راجع به فساد - عمل کرد مورد مراقبت و حمایت قرار بدهیم. کجای این معنای "او دیگر یکی از ماست و سعادت ملک و ملت در گرو همراهی بدون قید و شرط با اوست" می دهد.
یارو روی دایره است و من با استناد به رفتار و گفتارش مطلب نوشته ام . یارویی که هر کاره بوده حداقلش این است که نه حکم مستقیمی از خمینی گرفته است و نه نفر اولی بوده هیچگاه در عمر منحوس جمهوری اسلامی. طرف اما از دو عزیزی که هر دو مستقیم ناظر و حاکم بوده اند در طول همۀ فجایع و اینک هم معلوم نیست موضع شان رادیکال تر از روحانی باشد بعنوان قدیسانی که می توانند بهشت بعدی را رقم بزنند آدرس داده است.
و نهایت اینکه من دنبال انتقام و تشفی باخت های شخصی و "گور پدر بسر ملت ایران چه آمد. من که دیگر در آنجا نیستم و علایقی هم ندارم و فقط می خواهم چوب توی ماتحت این آخوند ها بکنم" نیستم و هر گشایش را هرچند کوچک -اما منجر به نتیجۀ عرفی شدن جامعه و حکومت - را پاس می دارم و خواهم داشت. مثل اینکه یادمان رفته ما دستمان خالی است و شکست خورده ایم و قدرت و مکنت و سرنوشت یک ملت در دست آخوند هاست. طوری حرف نزنیم که گویا از ما تقاضای نزول اجلال جهت رهبری جامعه شده است و این مائیم که هم زمین بازی و هم قواعد آن را تعیین می کنیم و کرشمه می آییم.
در ضمن بارها گفته ام و تکرارش بی مورد است که فقط نظر خودتان را بنویسید بدون تحریف و وارونه خوانی متن من و از صدور دستور العمل برای من که چه بکنم و چه نکنم جداً پرهیز کنید. زیرا علاوه بر اینکه در اینجا من تصمیم گیرندۀ نهایی هستم برای از چه و برای چه و برای که نوشتن هیچکدام از خوانندگانم را قد بلند تر از خودم نه می دانم و نه می خواهم! البته خود بزرگ بینی یک مرض است که در روانشناسی فردی و رفتار شناسی شخصیت افراد لانه دارد و من نمی خواهم مرض خواننده ای حادتر از خودم باشد. بازهم ناچارید ادبیات بخوانید برای خواندن همین کامنت. من سیاسی نویس معمولی نیستم. برای ده هزارمین بار. مقولۀ چکونه خواندن متن های فرا متن توصیه ام به شاگردان مستعد سیرکم است. یا...هو
این فایل صوتی جالبی هست هر چند من موافق همه نظرات و جو گیری این استاد جامعه شناسی نیستم و حتی یه جایی مخالفم ولی زاویه دید جالبی داره.
http://iranwire.com/pictorian/video-of-the-day/108/
پی نوشت . مشکل اینجاست که تیتر هیجانی داری متن ساده و اغلب پوپولیستی هست ولی خیلی کودکانه حمله و دفاع میکنی ولی در کل قابل تحملی
اباذری را در ایران تعقیب می کردم و یا دادنی زیاد داشت. اما حرف های لینکش در خودنویس بغایت مزخرف و مبتذل و "من آنم که رستم بود پهلوان" است و نه بدرد دنیای مردم می خورد و نه بدرد آخرت روشنفکران. او استفراغ روشنفکریش را خالی کرده بر سر ملتی که او را پرورده اند راهی برای مشکل شان پیدا کند و نه اینکه با چماق جملات ظاهراً فاخر پوستشان را بکند. او نمونه ای از یک دانشمند فاسد است که گسست جامعه در بین نخبه و توده را تعمیق می کند و باعث تداوم روند "هر چه بیشتر دولتی و حکومتی شدن ملت" می شود. یا...هو
در مورد محتوای سخنان دکتر اباذری نظرم دقیقآ همان است که در بالا گفتم. اما حالا که متوحه شدم حرف های ایشان در دانشگاه تهران به مدیریت دولت اعتدال انجام شده و در حالیکه شاخ های روییده بر سرم از خوشحالی را فرو می برم می گویم که سخنان هرچند بی فایده و توهین مستقیم او بمردم کوچه و بازار فاقد کمترین اهمیت مثبت است اما همین که چنین سخنان رادیکالی در دانشگاه تهران بیان شده باید از اباذری و روحانی و فرهادی و رییس دانشگاه تشکر کرد. و می کنم. یا...هو
ابتدا خطاب به ناشناس،
تشکر می کنم دوست گرامی، مخلص کلام شما همان حرف من بود خطاب به تیمسار که به قول ایشان با ادبیاتی متفاوت زده شد.
"به عمل کار برآید به سخندانی نیست"
اما خطاب به تیمسار دلخور و بی حوصله!
تمیسار عزیز شما هم بهتر میدانی که من تماشاگر چندروزه سیرک نیستم و با ادبیات و لحنتان بسیار آشنا هستم و از تیتر میخوانم که چه می خواهی بگویی و مغز مطلب و کنایه ها به کجاست.
شاید قلم تیزی در انتقاد داشته باشم و بیشتر از آنکه درک مطلب کنی درد نقد بکشی. به همین خاطر نه نیازی می بینم که بخواهی موبشکافی در مطالب و نه من پاسخی نقطه گیر بدهم. هردو میدانیم و بهتر از ما خوانندگان...
اما 3 نکته مهم:
اول اینکه بسیار خودباخته بیان میکنید که "دستمان خالی است و شکست خورده ایم" و چون طبق این پیش فرض اشتباه نتیجه گیری میکنید، راه به غلط می برید. اتفاقا برعکس شما اعتقاد دارم که بزرگترین قدرت شکل گرفته امروز "آگاهی" مردم است که با حاکمیت فعلی در حال تکامل و توسعه است و مانند خامنه ای که فکر میکند به جریان های مختلف فرصت ابراز وجود می دهد و "مخالفتی ندارد اما خوشبین نیست" مردم هم تمامی گزینه های حکومت اسلامی را -ناخواسته- تست می کنند و دیگر خام شعارهای توسعه و اصلاح و عدالت و اعتدال و..."اسلامی" نمی شوند. (در خاورمیانه مذهب زده بسیار مهم است این)
چرا که در نهایت و روز محتوم، سرنوشت مردم از "صندوق رای" بیرون خواهد آمد و این "آگاهی" عمومی خواهد بود که آینده را رقم خواهد زد و ارزشش قابل مقایسه با توسل به امامک زاده های حسن و باقر به امید معجزات تقلبی نیست.
البته این همان عرفی تر شدنی است که شما از طرف حکومت بدنبالش هستی. اما از سمت مردم درحال شکل گیریست و مسلما بسیار پایدار، غیرقابل برگشت و شیرین تر است. همچنان فرش قرمز قدرت زیر پای ملت است. و نرمش های رهبر جهت جلب رضایت مردم است نه برعکس (به عینه در پیام به اجلاس فساد می بینید-در وبلاگ آدرس دارد)
دو، شما هم بهتر از من میدانی که اگر موسوی و کروبی ذره ای نرمش یا حداقل کمی همراهی نشان دهند، با توجه به هزینه های حبس غیرقانونی و سابقه انقلابی شان بلافاصله در بوق تبلیغات نظام دمیده می شوند و مثالی برای رافت و استحکام و همدلی و غیره نظام بکار می روند. که نظام و حسن! امروز سخت به آن نیاز دارند. پس عجیب است این شترندیدن! شما و اظهار بی اطلاعی، در کنار نیت خوانی روحانی! (امیدوارم که خصومت شخصی نباشد)
سه از لحن دستوری نقد، عذرخواهی میکنم. اما اگر بدنبال علت باشید، بیشتر می توانم آدرس نوعی دلسوزی و صمیمیت نپخته بدهم! مثل توصیه ای که به تیمساری داده می شود که با زیردستانت خوب رفتار کن، ممکن است به شکل امری باشد اما ماهیتی مشفقانه دارد، به علت جایگاه امیری فرد، که "مختار" به خوش یا بد رفتاری است.
ایام به کام
ارسین پاچه خوری نکن دلقک هم یکیه هم قد بقیه شایدم کوتاهتر
حرف هایت انسجام ندارد و مقداری توهم است در آگاه دانستن توده های مردم اما دیگر وارد بحث نمی شوم که سخت فرساینده است در ناهمزبانی. فقط آمدم بگویم که "دلسوزی" واژه ای سنتی است و جزو منفورترین کلماتی است که من هر گز استفاده نمی کنم. همینطور است صمیمیت ادعایی شما که آنهم تبختر دارد و از بالا به پایین نوشته می شود مثل "فلانی در دیداری صمیمانه - زیردست نواز - با مردم فرمودند و ... چنانکه افتد و دانی. هر چیزی و واژه ای که القای من از تو بیشتر سرم می شود و بتو رحم می کنم و خیر تو را می خواهم و از این قبیل مزخرفات فرهنگ منسوخ حال بهم زن است و انسان مدرن باید بشدت از بکار بردنش پرهیز کند. در دنیای مدرن فقط راستی و شفافیت و عین واقعه را دیدن ارزشمند است و دیگر هیچ. یا...هو
آرسين جان، من فكر مى كنم آگاه دانستن توده هاى مردم خيلى بيشتر به رويا بافى كه تو دلقك را به آن متهم مى كنى نزديكتر است ، منطق شما در مورد نوشته دلقك ، كاملا بر نوشته و اميد شما صادق است.
ارادتمند ، افشين قديم.
خیلی مناسب نمی بینیم به روش کامنت های بالاترین بحث کردن و نتیجه گرفتن که روحانی بهتر است چون دستور مستقیم از خمینی داشته در حالیکه روحانی نداشته. واقعیت این هست که موسوی سال 88 را نمایندگی می کند (با همه اختلافات درونی آن) و روحانی پروژه امنیتی ساخته شده را که با هدف جایگزینی حریان سال 88 راه افتاد و البته خوردن جام زهر بگونه ای که حاکمیت آسیب نبیند و آقا ناراحت نشود و اگر هم شد که بمب اتمی ساخته بشود دیگه چه بهتر. حالا هر کسی از خمینی نامه داشته یا نداشته فعلا به اینصورت است که می بینیم.
عجیب این است که تیمسار که وضعیت کشور را دید و نهایت روحانی و ظریف و بقیه را مشاهده کرد، اعصابی خرد سیرک را نیمه تعطیل کرد.
روحانی چندین خنده می کند و حرف مفت می زند و شریعتمداری یک پوزه بند می خورد، تمیسار برمی گردد و بر صورت یاران چنگ می کشد که کسی را همقد خودم نمی توانم ببینم.
درود بر تیمسار
یعنی واقعا باور کنم راجع به https://khodnevis.org/article/62405
چیزی نمیخوای بگی ؟ حرفی نداری ؟ و یا راجع به صحبت های آقای غفاری در دانشگاه شیراز ؟
تو تیمسار همیشگی نیستی، من مطمئنم ....
راجع به حرف دکتر اباذری عزیز دوست دارم یک مطلبی بنویسم چون جان مایۀ حرف او متوجه فرهنگ عامه است که بشدت مورد علاقه، پژوهش و کوشش خود من هم است. اما فعلاً وقت تنگ است بلکه هم فردا نوشتم. راجع به هادی غفاری اما نیازی به نوشتن نمی بینم چون از شخص خودش زیاد خوشم نمیاید و حرفش راجع به خامنه ای هم دیگر دارد عادی می شود و اختلاف مبارک تکثیر می شود و منتظر می مانم تا فضا بازهم رادیکالتر شود.
حرفی هم برای دوست نازنین 88 ایم. من خودم یک هیچکس هستم و هیچ شأنی ندارم. اگر عریانم و تلخ می نویسم گاهی برای این است که فکر می کنم شنیدنش خوب است و معیارها را نزد علاقه مندان به "چگونه انسان مدرن می اندیشد" کمک می کند. فراوان است عذرخواهی ها و پوزش هایم از کودکان نابالغ حتی بخاطر اشتباهاتم و اینجا که دیگر یک رویه است اگر کسی خطایم را نشان بدهد. البته خطا غیر از گفتن "اینطور بیندیش و آنطور نیندیش" است و من خودم نه از طرف کسی حرف می زنم و نه به کسی می گویم که چه بکند یا چه نکند. دیده باشید من حتی در نوشته هایم از ضمایر جمع استفاده نمی کنم که خدای ناکرده مفهوم حرف زدن از زبان مردم و دیگری جز خودم باشدو متقابلاً قطعاً انتظار دارم که دیگران هم مدرن رفتار کنند و فقط نظرشان را تحت "نظر من این است که ... " بنویسند و بمن درس مستقیم اندرز پدر بزرگانه ندهند. کوتاه بیایم خوانندگانم ضرر می کنند و من هم نمی توانم مدرسه ام را اداره کنم که قطعاً یکی از اهدافش آموزش مدرنیته است در رفتار. یا...هو
به نظر من ازادی موسوی وکروبی هیچ منفعتی نداره .حاکمیت میتونست پارسال اونها را ازاد کنه تا با دست پرتری به مذاکرات اتمی بره .موسوی و کروبی بدترین انتخاب اجتماع تحول طلبان بودند که متاسفانه جامعه ایران را به دهه 60پرتاب کرد و موجب باجخواهی لاشخورهای غربی شد برنده وقایع 88 ورشکسته های سیاسی مثل رضا پهلوی و مجاهدین فاسد بودند تا به ارگاسم برسند و کفتارهای غربی و یکسری بی هنر مثل مسیح علی نژاد و شاهین نجفی تا توی این آب گل الود آشغالا بیاند بالا و بالاتر .بازنده هم نخبگان و جامعه مدنی و اقتصاد ایران بود . خدا راشکر این فرزند عقب افتاده سقط شد تا ایران لیبی نشه .جنبش سبز مثل ماشینی که به یک دیوار خورده و اسقاط شده فقط میشه بعضی قطعاتش را به عنوان اوراقی فروخت .مثل جنبش هیپی ها کا در نتیجه مک کارتیزم در دهه 60 وهفتاد ظهور کرد و دنبال برهم ریختن نظم کلیسایی بود و زندگی و کار و ازدواج اشتراکی داشت بعدها این آمال اینها تبدیل به تولید کامپیوتر خانگی و شبکه های اجتماعی ویوتیوب شد تا عامه مردم توانمندتر بشوند و فرصت اظهار وجود پیدا کنند .
مخلص کلام بگذارید مقام معظم رهبری حکومت داهیانه اشانرارا بکنند جامعه غیر سیاسی تر بشه روحانی هم مدیریتش را الکی هزینه بازسازی اجتماعی اقتصادی را بالا نبرید با یک ماشین اوراقی که کسی حال نداره هلش بده .
حزب الله
تیمسار،
بند آخر را نادیده بگیر، اصلا خر ما از کره گی دم نداشت!
معنای کلمات برای ما متفاوت است و مرجع مصداق پیدا کردن بس دشوار...
اما راجع به آگاهی توده ها،
هم آشکار است مثل روشنایی آسمان هم نشان دادنش سخت. البته نباید ناگفته بماند که نظرمن هم مسلما بنا بر دیده ها و شنیده هاست و منابع دور و نزدیک بسته به موثق بودنشان. جامعه، چه مذهبی چه سکولار و چه شهری و چه روستایی بعد از کودتای 88 شوک بزرگی خورد به سمت جدایی دین از سیاست. منتهی هر کس از ظن خود.
اما همه در ناکارآمدی این سیستم حکومت مذهبی متحدند. چرا که نه دینی مانده و نه دنیایی و هیچ کس راضی به وضع موجود نیست.
دامنه این تحول با رادیکالتر شدن حکومت به سمت مذهب، به سمت سکولاریسم رانده می شود. چرا که عملا اداره مذهبی توام با دیکتاتوری ناکارآمد است و به سمت فلاکت پیش می رود
شدیدا اعتقاد دارم که جامعه نیاز به زمان برای این تحولات فکری دارد و پاره کردن پیله کمکی به تولد پروانه نمی کند.
اما اینکه هر تخته پاره ای به عنوان ساحل یا قایقی تفریحی شناسانده شود. با این مخالفم. تخته پاره حتی اگر ذره مفید باشد ارزش خودش را دارد نه بیشتر و یا تنها راه نجات. خصوصا امروز که مردم کم کم با شیوه شنا کردن هم آشنا شده اند.
بگذریم،
یک جمله هم خطاب به ناشناس ماقبل آخر:
جناب، من و دلقک اگر گوشت هم را هم بخوریم استخوان هم را دور نمی اندازیم. تفاوت ما در رنگ اتاق است نه پی ساختمان، حتی اگر صدها کامنت هم اینجا بحث کنیم. علاوه بر اینکه شخصیت وی (به عنوان یک نظامی سابق روشن فکر!) برای من جذاب و قابل احترام است، همینطور زحمتی که برای یک قدم جلو بردن جامعه می کشد بینهایت ارزشمند است.
جسارت که جای خود دارد، بارها به احترام سیرک و آرامش دلقک ماه ها در سکوت نظاره گر بودم و البته حرفی هم باشد در دکان خودم قابل عرضه است.
همگی کامیاب باشید
آرسین عزیز. این زبان را می فهمم و دوست دارم:
"فقط کافی است فردیت مخاطب را مورد هجوم قرار ندهیم تا واژه ها قبل از گوش ها از پیشانی وارد مغز انسان ها نشوند تا خون را بشقیقه هایشان بجهانند و بجای تفاهم تقابل بکارند". من و اهالی سیرک کماکان منتظر نظرات خوب و پربارت هستیم. یا...هو
دلقک عزیز میخواستم نظر شما را در مورد نظر حرفهای بهنود که گفته روشنفکر ایرانی باید شیعی باشه را بدانم .
با تشکر
ارسین گوشت خوار و استخوان دور نیانداز این کلیپ زیبا را برای تو میگذارم نه از پایین شهر تهران که از قشر متوسط تا روزی 100 بار ببینی تا از توهم تو وامثال تو غربگرا کم شود تا اینهمه شور و شعور توده مردم ایران را یا گوش جانت نیوش کنی و معنای اسلام سیاسی را بفهمی کوتوله پاچه خوار
https://www.youtube.com/watch?v=8pqLFIoK_Bw
در مورد حرف بهنود راجع به خاتمی و هویدا و مقایسه بین آندو با حرف بهنود کاملاً موافقم. که شرحش مجال فراخ تری می خواهد و خوب است که من هم شرحی می نوشتم. ضمن تشکر از اعتماد شما بمن در مورد این پرسش قول می دهم کمی با جزییات "چرا موافقم" هم در اینجا یا روی صفحه بنویسم بزودی. یا...هو
یک توضیح هم بدهم در مورد ادعای سکولار شدن تودۀ مردم که آرسین ادعا کرد از سال 88 به بعد اتفاق افتاده و من مدعیم و بارها نوشته ام که این سکولار شدن تودۀ مردم از سال 76 و انتخاب محمد خاتمی اتفاق افتاده. بعبارت دیگر هم انتخاب خاتمی و هم انتخاب احمدی نژاد هر دو در بطن یک جامعۀ "سکولار با حکومت دینی" محقق شده است. اختلاف من با آرسین ها در مورد چکونگی پیش بردن این سکولاریزم مدنی به داخل حکومت مذهبی است که ایشان اعتقاد داشتند که صرف رفتار توده ها می تواند حکومت را هم در نوردد و وادار به عقب نشینی بکند که البته حرف بی ربطی نیست بلکه من اعتقاد دارم که وجود یک لینک سکولار هر چند ضعیف در داخل حکومت این کامیابی را سالم تر و زودتر و پایدارتر محقق می کند.
اما رونق مناسک و مراسم مذهبی مثل محرم و عاشورا و اربعین کمترین ربطی به اسلام سیاسی و حکومت ندارد و بیشتر شبیه هر کارناوالی است در کشورهای دیگر - مثل ریو در برزیل - انجام می شود که توده های مردم شرکت می کنند و هر کدام هم نیت های کاملاً متفاوت و شخصی دارند و رسیدن برضایت نفسی. اگر مدعی باشیم که حکومت دینی با برچیدن همۀ مظاهر و مناسک "ابراز هویت جمعی" - بویژه شاد و هیجانی - از جامعۀ مدرن؛ مردم بیشتری را سوق داده به تنها مناسک باقی مانده که صورتی غمبار و عزا دارد و سیرتی شاد کننده و امید برهایی حرف درستی زده ایم. اما اینکه مدعی باشیم شرکت بیشتر مردم در این آیین ها نشانه ای از پیشرفت مذهب سیاسی و ایدئولوژیک و در بین توده های مردم و کردیتی برای حکومت است حرف کاملاً غلطی است. یا...هو
دلقک 17 میلیون نفر قراره در ار بیعین حسینی در کربلای معلا شرکت کنند 5 میلیون از زوار از خارج عراق اومدند و حتی براورد میشه 1.3 میلیون از ایران در این مراسم شرکت کنند این شاید بزرگترین اجتماع انسانی باشه و قدرت نمایی شیعیان هست که سطل اب یخی به اردوغان و ملک عبد الله است به قوا امام خمینی ما هر چه داریم از محرم و صفر است .
ضمناً برای راستی آزمایی تمام حرف هایی که اخیراً زدم و زدیم می توانید رجوع کنید به خطبه های نماز جمعۀ احمد خاتمی در تهران. بضرس قاطع می گویم که خطبه های امروز خاتمی یکی از معدود خطبه های سکولار ایراد شده در تاریخ نماز جمعه های تهران است و آن هم از زبان دیوانه ای مثل احمد خاتمی. ثقل صحبت های ایشان نه بر شعار و کف بر لب آوری "نشان دادن اربعین حسین در عراق و رجز خوانی های مرسوم" بلکه به پلورالیزم و لزوم آشتی و تفاهم ملی - از نظر مذهبیون پذیرش سلیقه ها و قرائت های مختلف از مذهب - بوده است. البته علت ها و انگیزه ها مهم است که بگوییم از روی ناچاری و جلوگیری از سقوط و غیره بوده است. اما انگیزه هرچه باشد نتیجه که پذیرش پلورالیزم است بسیار با اهمیت تر است زیرا بازگشت به عقب نخواهد داشت. حتی مهم نیست که تنبه سیاست های داهیانۀ مقام معظم رهبری حزب الله محترم علتش باشد یا ضعف و عقب نشینی خامنه ای من معتقد. نتیجه بنفع ما و جامعۀ ایران و گذر از دگماتیسم غیرقابل علاج سال های اخیر است. یا...هو
ناشناس عصبانی!
خیلی از مرحله پرتی عمو..
اولا که نمیدونم چرا شما با شنیدن کلمه "سکولاریسم" کف می کنید، ولی جهت اطلاعتون عرض کنم که سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست هست و هیچ ربطی به "ضدیت با دین" نداره.
من هم اینجا هیچ حرفی از اعتقاد شخصی نزدم، صحبت بر سر اداره جامعه بطور علمی و عقلی هست نه تقوایی و اورادی.
دوما، خودت این کلیپت رو ببین تا حرفای من بهت ثابت شه!
همین که روضه غمبار حسین با موسیقی طربناک -و رقص آور- ترکیب شده! تمام خلاصه کلام منه. بگذریم از ساختن کلیپ و هماهنگی موسیقی و تصویر و یوتیوب و سایر نشانه های مدرنیته و تحول به سمت سکولاریسم حتی در روضه "حسین تشنه لب"!
(اصلا مگر موسیقی و رقص چه چیزی بجز هارمونی و هماهنگی نت ها و حرکات است؟! در هر فرهنگی به شکلی)
دقیقا خود شما به تعبیر من "سکولار" و به تعبیر تیمسار "عرفی تر" شده اید و مثال حرف من هستید جهت عرضه به افشین قدیمها که نشانه طلب می کنند.
البته از دیگر ادوات تمدن، ادب است که امیدوارم به آن هم آراسته شید.
دلقک احمد خاتمی را حال کردی حالا مانده تا ته دیگ از امام خامنه ای معجزات میبینی که ثابت شود اون فقط یک خدا و یک قبله دارد به اسم تاریخ . بزودی جمهوری اسلامی بخش تامین کننده مالی اپوزسیون خارج را خواهد بلعید .
حزب الله
خاتمی بیسواد رو ببین دارن با کی مقایسه میکنند.
ارسال یک نظر