1- "بن مایه"ی حرف دکتر یوسف اباذری در دانشگاه تهران نگرانی عصبانی ایشان است از ابتذال فرهنگ عامه؛ که آن را نیز ناشی از تسلیم مردم به ابتذال فرهنگی حاکمان می داند. این حرف دکتر اباذری حرف قشنگ و در عین حال کاملاً درستی است. به این معنا که بدلیل نگاه مبتذل و بستۀ حاکمان سنتی - مذهبی بمقولۀ مدرنیته در حوزۀ اجتماع و فرهنگ و سبک زندگی، مردم بناچار و با تغذیه از همین نوع نگاه، آهسته و پیوسته از المان ها و نمونه های فاخر فرهنگی به فرهنگ ابتذال سوق داده می شوند و می روند. اما بنظر من جامعه شناس عزیز ما دو اشتباه همزمان را مرتکب می شود و راه حلی هم ندارد که عنوان بکند. اولین اشتباه او مربوط است به کانتکستی که برای شرح نظر خود انتخاب می کند. به این معنا که او حوزۀ موسیقی را انتخاب می کند و می گوید که استقبال از جنازۀ یک خوانندۀ فالش در نازل ترین نوع موسیقی (پاپ) نشانه ای از همدستی خطرناک و کثیف "قاتل" (حاکمیت) و مقتول (ملت) است در تفاهم بر سر ابتذال فرهنگی. اشتباه دکتر اباذری اینجاست که اولاً بدون دلیل مدعی می شود که پاشایی مرحوم یک خوانندۀ حکومتی بود چون فالش و مبتذل می خواند و ثانیاً بدون دلیل مدعی می شود که واکنش مردم و حکومت به مرگ پاشایی همپوشان و در یک جهت بود.
2- محتمل است که دکتر اباذری نوع برخورد صدا و سیمای جمهوری اسلامی چه در پوشش بیماری و مسیر معالجۀ این خواننده و چه در پوشش نسبی مراسم مرگ او و واکنش انبوه جوانان و مردم نسبت بمرگ پاشایی را دلیل همدستی حکومت و ملت در رسیدن به وحدت در ابتذال فرهنگی فرض کرده باشد. در حالی که او توجه نمی کند که ورود نسبی فقط - با تأکید بر فقط - صدا و سیمای حاکمیت به موضوع مرگ پاشایی نه از جهت اشاعۀ موسیقی پاپ - آن هم از نوع فالش و مبتذل - است بلکه این ورود نوعی فرار به جلو ناشی از فهم سیاسی بهتر مدیریت رسانۀ تلویزیون است که می خواهد عمل خیزش توده در پشت جنازۀ پاشایی را مصادره به مطلوب کند و آدرس عوضی بدهد که حکومت مذهبی با موسیقی مشکل ندارد. در حالیکه اباذری بهتر از من و هر کس دیگری می داند که شریعت حاکم بر ایران با خود "موسیقی" مشکل اعتقادی و ایمانی دارد فارغ از فاخر و مبتذل بودنش. شاهد مثال اینکه آیا در مرگ پاشایی هیچ روحانی و مسئولی پیامی صادر کرد. و آیا مرگ او و حرکت مردم حتی یک نمونه بازتاب کوچک در تریبون های رسمی نظام (حاملان شریعت) مثل نمازهای جمعه یا حوزه های علمیه داشت؟ که نداشت.
3- اشتباه دوم دکتر اباذری اما بر می گردد به اینکه او گرایش جوانان ایران به موسیقی پاپ مرحوم پاشایی را نشانه ای از ابتذال فرهنگی معرفی می کند. و بنظرم این اوج بدسلیقگی جامعه شناس است. زیرا چنین گرایشی به موسیقی های عامه پسند مسئله ای جهانی و عام است اعم از هرکشور با هر اندازه از توسعه یافتگی. اینطور نیست که جوانان لندنی گرایش عام شان به موسیقی کلاسیک و انواع دیگر موسیقی های فاخر باشد و جوانان ایرانی یا بنگلادشی به موسیقی کوچه و بازار. همۀ مردم معمولی و نوع بشر گرایش شان بموسیقی کوچه و بازار و رَنگ و ِرنگ و درد است و تولید هیجان مثبت و منفی؛ و نه توی فکر رفتن و خر کیف شدن از فلان سونات پیانو شوپن. دکتر اباذری عصبانی است و بسیار بی رحمانه به کل جامعه می تازد و استثنایی هم مشخص نمی کند. در حالیکه در ایران نیز مثل همۀ جهان اقلیتی نخبه دنبال هنرهای فاخر هستند و بهترین فیلم های هنری و بهترین موسیقی های تولیدی را هم تعقیب می کنند و هم می بینند و گوش می کنند. شاهد مثال از همین چند روز پیش سیرک خودمان بیاورم: یادتان مانده که چند روز پیش جوانی لینک سه ساعته از قطعات ناب موسیقی کلاسیک برای من فرستاد و من حریم ورود به علایق شخص خودم را شکستم و از او تشکر کردم. کامنت این جوان موجود است و او در آنجا پز می دهد که در پائیز تهران نشسته است و شراب قرمز - بعداً اعلام کرد - اعلا می نوشد و موسیقی ناب کلاسیک گوش می کند. او البته یک پیامش هم بخود من بود که: بیلاخ! علی رغم عبوس نشان دادن چهرۀ ما توسط تو ما جوانان زندگی را از زیر سنگ هم شده می جوییم و از آن لذت می بریم و چنان هم که تو می گویی تهران نمرده است."
4- دکتر اباذری اینجاست که وارد سیاست می شود و خطر را در سیاست زدایی معرفی می کند که بدرستی اشاره اش به پروژۀ سیاست زدایی روحانی است. او می گوید که حکومت دارد با روحانی سیاست زدایی می کند تا از این طریق موضوع سیاست که اصلی ترین گرفتاری ناکارآمدی است را از روی میز کنار بزند و با کاستن مشکلات به مسایل مبتذل - در اینجا موسیقی - آدرس عوضی بدهد و همپوشانی قاتل و مقتول را جامۀ عمل بپوشاند. در حالیکه جامعه شناس ما به این نکتۀ بسیار مهم و بدیهی توجه نمی کند که در ایران جمهوری اسلامی سیاست با شریعت یک تنیدگی اینهمانی دارد و چنان در هم ترکیب شده اند که جدا کردن آن ها از یکدیگر محال ممکن می نماید. بعبارت دیگر او توجه نمی کند که یک معنای بدیهی "سیاست زدایی" در ایران "شریعت زدایی" هم است. و کدام اندیشمندی است که بتواند بگوید شریعت زدایی از سیاست اولاترین راه فلاح و رستگاری ایران امروز نیست. درست است که در این سیاست زدایی "سیاست مدن" هم مقداری آسیب می بیند. اما چون همراه با شریعت زدایی است و شریعت زدایی جان مایۀ شروع بحل مشکلات ایران است؛ نه تنها قابل تحمل بلکه قابل استقبال و تشویق هم است.
5- اباذری در اینجا می رود سراغ شخص روحانی و با تکیه بر "عنصر "تکرار" (یکی از دستمایه های مهم تبلیغات گوبلزی است و می خواهد با تکرا عادت و باور ایجاد کند) ادبیات حسن روحانی را فاشیستی معرفی کرده و به مخاطب هشدار می دهد. در حالیکه اباذری نازنین در مصداق عنصر تکرار اشتباه می کند. زیرا تکرار "من بر سر قولم هستم. و عهد من با شما جوانان ناشکستنی است" در کانتکست تبلیغات گوبلزی نمی گنجد چون هیچ عملی را توجیه و تبلیغ نمی کند و بر عکس "یادتان نرود و یادم نرفته و پی گیر باشید و زورم نرسیده و ..." نوعی عذرخواهی را هم تداعی می کند. برای اینکه عنصر باوراندن گزاره های غلط از راه تکرار را عینی تر و ملموس تر معرفی کنم. ناچار اشاره می کنم به ادبیات حسین شریعتمداری که یکی از برجسته ترین متخصصین تبلیغات فاشیستی در ایران است و شما حتی یک یادداشت کوتاه مربوط و نامربوط هم از او پیدا نمی کنید که در آنجا اصلاح طلبان و خاتمی و موسوی و کروبی و جنبش سبز را آلت دست و مجری پروژه های سیا و موساد و ام آی سیکس معرفی نکرده باشد یا نکند. او هر چه بنویسد یا بگوید این عنصر را همیشه تکرار می کند و می داند که تکرار باعث باور می شود.
6- البته حرف های اباذری نکات ریز دیگری دارد برای نقد مثل مثال تشییع جنازۀ ساموئل بکت و گریز زدن به آرمان های انقلاب 57 که نشانه ای از باور غلط جامعه شناس است به مشروعیت انقلاب بعنوان یک راه رهایی و .... اما من وارد نمی شوم و مطمئنم که وقت تنگ و عصبانیت جامعه شناس و خوشحالی اش از بدست آوردن تریبون عمومی بعد از سال ها و گشاد گرفتن عنوان ها در پرداختن به موضوعات فربهی که هر کدام ساعت ها بحث لازم دارد و برخی دیگر ملاحظات باعث ابتر ماندن و کج فهمی نظر اباذری هم شده است و او هم دانشش را دارد و هم احساس مسئولیتش را تا خارج از این گفتار با عجله و جویده جویده بسیار بهتر از حقیر ایراداتم به سخنانش را تبیین و تشریح کند. با درود به او. یا...هو
۲۲ نظر:
اینقدر همه عصبی و شاکی و آشفته و خسته از تکرار همه چیز هستند که دیگه نمی فهمند چگونه سخن می گویند. این استاد دقیقا از همون نقطه ضعفی که بهش اشاره کرده خودش ضربه خورده: لمپنیزم و باز هم توهین. همه به یکدیگر توهین می کنند: از خانه شروع شده و تا خیابان و مجلس و رییس جمهور می رود. همه می دانند مشکل چیست ولی کسی جرات ندارد بگوید چرا طرف لباس تنش نیست و همه از لباسش تعریف می کنند...
پسرک
البته من بعمد به خطای استراتژیک اباذری اشاره نکردم به این دلیل که نمی خواهم اندیشمندان کشورم آن هم در کسوت جامعه شناس بسطح یک سیاست پیشۀ نوع شعاری و کوچک - از نوع ما کاربران سایت بالاترین - سقوط کرده معرفی شود. اما اینجا و آهسته در گوش شما می گویم آن خطای استراتژیک را:
اباذری آنجا که در ابتدای صحبتش از فیلمی صحبت می کند که تلویزیون هم نشان داده و حاکی از مرگ استان سیستان و بلوچستان است نقطه نظرش را معرفی می کند و فریاد می زند به مخاطب که بی عرضه ها، اخته ها، سیاسیت زدوده ها و ... چرا شورش نمی کنید و به موضوعی چنین مهم اعتراض نمی کنید و نه تنها تماشا می کنید بلکه راه می افتید پشت جنازۀ یک خوانندۀ فالش و برسر و سینه می زنید. در حالیکه این حتی از شاخ و شجر و شیرمحمد ما هم بعید است در پروراندن پروژۀ "برنو زیر خاک" تا چه رسد به سیاستمداران حرفه ای و مهمتر از آن به جامعه شناس. جامعه شناسی که وظیفه اش کشف علت های پیچیده و چند بعدی جامعه شناختی و انسان شناختی جامعه است و راه نمودن با مهربانی. و نه جیغ بنفش توهین کشیدن بر سر ملتی که جامعه شناسش اباذری است. یا...هو
دلقک خان میشه یه کم خودتون رو معرفی کنید؟کی بودید؟کجا هستین و از اینا؟من که هرچه نمایه شمارو میخونم انگار کلیله ودمنه میخونم هیچی نمی فهمم
باتشکر
فارغ از درست و غلط حرفها، یک مساله عام در بحث اباذری وجود دارد که نادیده گرفتنش موجب عدم فهم کل حرف او می شود. اگر به او بگویید که در همه جای جهان اوضاع سلیقه مردم به همین منوال است، خواهد گفت که گور پدر همه مردم جهان. چرا؟ چون بحث اساسی در اینجا میان تغییر و پذیرش است و اگر می خواهید، میان چپ و راست. سیاست را هم اباذری تحت تاثیر متفکران چپ همینگونه می فهمد و منظورش از سیاست زدایی همین است. اینکه ملاکی وجود دارد فراتر از فهم میان مایه عوام که بر اساس آن و در جهت رسیدن به آن باید تلاش کرد و انقلاب را جایگزین اصلاح کرد.
منتها ایراد او آنجاست که فاشیسم را به جریان مقابل منتسب می کند (و نمی دانم شاید راست بگوید) اما نمی بیند که پیشنهاد خود او نیز سر از فاشیسم در می آورد. یک ملاک عام، یک حقیقت مطلق که همه باید طبق آن عمل کنند وگرنه لات و چاقوکش و سوسول اند. این مساله جدی همه چپ ها در همه جای دنیا است و هنوز که هنوز است پس از شصت هفتاد سال از مرگ استالین نتوانسته اند راه حل درست و درمانی برای آن راائه کنند. در ایران هم احمدی نژاد سوار بر مفاهیمی مثل عدالت آنچنان وجهه عمومی هر چه به مقاومت و تغییر مرتبط بوده را به لجن کشید که پاسخ جز از طریق فریاد و توهین میسر نیست. مردم و جوانان ایران از تلاش برای تغییر جهان، اصلاح، عدالت، تعالی و آرمان خسته شده اند و می خواهند لذت ببرند، همین!
حالا درست یا نادرست بودن چنین گرایش (اگر اساسا داوری ارزشی در چنین اموری مجاز باشد) بماند به قضاوت شما.
عزیزم. من بارها خودم را در وبلاگ معرفی کرده ام بغیر از نام و فامیلم حتی تاریخ تولد و شغل و و سایر مشخصاتم را باآدرس های مستند گفته ام. پس شما هم بدان که من قبلاً توی نیروی هوایی جمهوری اسلامی افسر ارشد بوده ام و در لندن ساکن هستم و سواد زیادی ندارم بعلاوۀ کمی مطالعه و ذوقی برای نوشتن و مغزی برای فکر کردن و حسی بشدت چسبیده به رنج کودکان وطنم. و با عشق بچه ها فعلاً دلقکم که این سیرک را می گردانم. امیدوارم کمک کرده باشد برای اطلاعاتی که علاقه مند بودی بدانی. یا...هو
در جواب نازیدن حزب الهی به سیاهی لشکر های عزاداری
ابتدا باید فرق بین سنت های مذهبی و رفتارهای ایدئولوژیکی را بشناسیم.شرکت مردم در مراسم عزاداری محرم دلیل بر طرفداری از حکومت و یا اسلام سیاسی نیست. اگر بیطرفانه در همین مراسم محرم به میان مردم برویم می بینیم که از هر هزار نفر یک نفر هم تقویت سیاسی این و آن را در نظر ندارد.چون همه ریخته اند بیرون و کارناول معکوس شادی است و غذا می دهند و تعطیل است و هیچ کاری نداریم بکنیم و ...دلیل بر وجود یک اراده آگاهانه در پشت این اعمال نیست. برای روشن تر شدن این مسئله مثال ساده ای هست. مردم در چهارشنبه سوری و مراسم عید نوروز هم با گستردگی بیشتری شرکت می کنند , آیا زرتشتیان ما حق دارند این انبوه جمعیت مردم را پشتیبان مذهب خود بدانند؟ از طرف دیگر این مراسم هر سال از محتوای ایدئولوزیک خود تهی تر و بر جنبه سرگرمی آن افزوده می شود.خودم شاهد بودم که در مراسم روز عاشورا دو نفر از زنجیر زنان جوان با هم به کنار دیوار مسجد رفتند و سیگار حشیشی دود کردند و بعد هم دوباره شروع به زنجیر زدن کردند! اصلا خدا وکیلی چند درصد این شرکت کنندگان نماز می خوانند؟ درخوش باور ترین فرض احساس ترس و گناه از عدم همراهی باعزاداری بر روان آنها چنگ انداخته است.دیگران که بی خیال همه چیز.عده ای برای دختر بازی! عده ای از دختر ها برای نمایاندن خود به پسرها, عده ای در پی تلافی دعوای پارسال با دسته محله بالایی , عده ای در پی شرکت در مسابقه پاورلیفتینگ علم کشی و زور بازو نمایی, متمولین در پی ثروت نمایی, فقرا در حسرت فستیوال غذا که الحق این جنبه اش برای جامعه خوب است که مطمئنم بسیاری از کودکان گرسنه هستند که همین قیمه عاشورا برای آنها عیش سالی یکدفعه است.وقتی نگاه می کنی همه نقش است و اکثرا نقاش.
می گویند یکبار یک هنرپیشه تئاتر آلمانی پس از بازنشستگی اش برای دیدن به ایران آمده بود . از اتفاق روز عاشورا هم با این سفر همزمان می شود . او را به عزاداری بازار می برند. او خاطره خود را تعریف می کند و می گوید:
" صحنه واقعا ترحم برانگیزی بود همه گریه می کردند و صدای ناله اشان فضا را پر کرده بود. در این میان پیرمردی بازاری بود که مثل ابر بهار اشک می ریخت و تمام پهنه صورتش را اشک خیس کرده بود. من داشتم نگاهش می کردم و محو احساس عمیق مذهبی او شده بودم ولی ناگهان او مرا دید . تا فهمید من خارجی هستم با همان حالت گریان بطرفم آمد وپرسید "فرش می خواهی؟!!"
می گوید من یک عمر هنرپیشه تئاتر بودم و با تمام زیر و بم های اینکار آشنا هستم ولی در عمرم هنرپیشه با این مهارت ندیده بودم!
جاذبه های محرم نشات گرفته از موارد زیر است:
1- شلوغی!
شلوغی شلوغی می زاید! اگر در خیابان راه می روید و دیدید که یک عده جمع شده اند شما هم بدون هیچ علتی بسوی آن می روید
2- رقابت و چشم و هم چشمی!
شما کار به این ندارید که حسین که بود و فلسفه عاشورا چه بود. پیراهن مشکی را عشق است! مشکی رنگ عشقه! باید یک تنوعی ایجاد کرد بخصوص اگر یقه آن هم باز باشد و موهای فرفری سینه بیرون بریزد که احساس خوشتیپی زیادی به انسان دست می دهد! خانم ها که در فکر اینکه عاشورا چی بپوشم!و در مثالی دیگر اینکه در تهران دو دشته عزاداری بودند بنام حیدری و نعمتی متشکل از لمپن ها و چاقو کش ها و باجگیرها و پاندازها, این دو دسته با هم کارد و پنیر بودند و تمام سال را چش چشم می کردند تا عاشورا برسد و تسویه حساب کنند! روز عاشورا که می شد هر کدام دسته ای راه می انداختند و دور شهر می گرداندند و عصر که می شد در محلی با هم رو در رو می شدند. ناگهان سر دسته هیئت رو به جمعیت فریاد می زد: "اینا بودن که امام حسین را کشتند"!!
دسته آنطرفی هم داد می زدند " اون نامردایی که امام حسین را کشتند اینا بودند"!!
و بعد جمعیت تحریک شده با چوب و چاقو و قمه بجان هم می افتادند!
3- غذا می دهند!
این دیگر عند کار است. اصلا هیچ فلسفه ای نمی خواهد .همه گرسنه و مشتاق! می گویند یک لری از پشت کوه آمده بود و توی عمرش عاشورا را ندیده بود. او را به سر یک سفره نذری بردند و یک بشقاب قیمه پلو جلویش گذاشتند و با اشتها خورد. وقتی تمام شد پرسید این غذا برای چنه؟ (چیه؟) گفتند بخاطر روز عاشوراست. پرسید : عاشورا چنه؟ گفتند عاشورا روزی است که شمر سر امام حسین را برید و او را کشت. لره دستی به سبیل هایش کشید و بقایای غذا را از آنها پاک کرد و گفت: دستس درد نکنه!!!
بنظر من این فستیوال غذا نکته ای صد در صد مثبت است ولو به بهانه عزاداری باشدو اقدامی عملی برای یک نوع سوسیالیسم غذایی! باد توی غبغب انداختن ثروتمندان و خر کیف شدن فقرا.بهشتی برای کسانی که سالی یکبار هم رنگ گوشت را نمی بینند!
......
آیا یک حکومت حق دارد این سیاهی لشکر را سربازان ایدئولوژیک خود بداند؟ اگر من فرمانده بودم روی چنین ارتشی حساب نمی کردم!
کامنت فوق را نمی خواستم بنویسم. فیلمی دیدم مصاحبه با چند زن خودفروش ایرانی خیلی دلم سوخت.پس تصمیم گرفتم یک حال اساسی به باعث و بانی آن بدهم! که راه حقیقی حسین این است!
لینک از دقیقه 14
http://andishehonline.com/2014/12/13/%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%AA%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%B2-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AC%D9%86%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86/
به نظر من شناخت شما از جامعه بسیار بهتر از این آقای جامعه شناس ماست، پس بی خودی شکسته نفسی نفرمایید.
گمان من اما بدگمانی است. به نظر من این آقا به دستور خود آقای ریس جمهور به میان میدان فرستاده شده تا این حرفها را بزند تا بلکه مردم را از تجمع بیشتر دور بر این پدیده ها دور کنند. فراموش نکنید که یکی از همین جنازه بردنها در شرایطی حساس میتواند رژیم را کله پا کند. تبلیغات رژیم هم برای پاشایی دقیقا همین هست که شما نوشتید فرار به جلو و تصاحب این تجمع.
درضمن این سخن پراکنی آقای جامعه شناس هم در راستای سخنان هادی غفاری، مناظره میان ابراهیم اصغرزاده و حسین الله کرم و دها نمونه دیگر از همین نمونه هست که این یکی دو هفته اخیر به اجرا گذاشته شده تا چنین القا شود که جامعه ایران دارد باز می شود! و اینهاست که باید نقد بشود و نه آن چیزی که آقای جامعه شناس ما آدرس عوضی می دهد!
سخن آخر اینکه: جامعه شناسی که نداند موزیک یک انتخاب شخصی است را باید گذاشت لای جرز!
اگر چه جامعه شناس مذکور تریبون و زمان و مکان مناسب برای حمله پیدا کرده ولی نکته ای سخت نادیده شده. اباذری میخواهد یک الک بدست جامعه بدهد که روشنفکر حق دارد ساده بنویسد ولی هر سطحی نگری نمیتواند خود را در بین طیف تکنوکرات و الیت جا بزند و همزاد پنداری کند .اباذری خسته هست از اینهمه که خود را روشنفکر میدانند ولی به رای او نیستند مثل دمپایی های چینی که مارک نایک را هم بر روی خود دارند اگر چه خنده دار هست ولی برای نایک اسباب رنجش هست .
دلقک باز داستان شراب را رو کردی در این اربعین و دل منرا آب انداختی
اگر چه یه روی سخن اباذری با توده مردم هست ولی روی دیگر وجانمایه حرف او با حاکمیت هست که تو را چه میشود
که برای پوچی و خرده بورزوازی نو فرش قرمز پهن میکنی ولی حاکمیت چند سالی است که به حرف اودیگر گوش نمیکندسخنرانی رنانی در سال 91 قبل از انتخابات را برای شما میگذارم اگر چه بحث اقتصادی هست و حوصله خیلیها سر میرود ولی اقتصاد مادر همه چیز هست اگر حوصله ندارید بخش جمع بندی را بخوانید تا متوجه شوید که روی سخن رنانی انجا که از نظام تدبیر را نهیب میزند کیست و خامنه ای چگونه قدم به قدم درصدد پیاده کردن پیشنهاد اوست http://www.ireconomy.ir/fa/page/3014/%D8%A2%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87+%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF+%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86+%DA%86%D9%87+%D9%85%DB%8C+%D8%B4%D9%88%D8%AF.htmlll
حزب الله
مرسی از حُسن آقای عزیز بخاطر کردیتی که بمن داده اند.
اما با حزب الله:
دکتر رنانی را می شناسم و یکی از تبلیغاتی چی های او در اینجا هم بوده ام. با تو هم مشکلی ندارم و بسیاری ازآرایت را تأمل می کنم و دوست دارم. اما این "با نام خامنه ای روی نرو من و خوانندگان رفتن تو"سخت عذاب آور و دور از جوانمردی است. حداقل دیگر در این زمینه اطمینان هزار درصد دارم که طرز فکر اقتصادی خامنه ای از ابتدای انقلاب و رهبر شدن و هم اکنون نیز "سوسیالیسم اسلامی احمدی نژادی" است که از آن بعنوان عدالت اجتماعی یاد کرده وخواهد کرد و اصولاً یکی از مهمترین دلایل علاقه اش به احمدی نژاد همین اندیشۀ "پول ها را بدهید به آدم های خوب تا فقیرهایشان نان بخرند و ثروتمندان شان نان بپزند" بود. یعنی تفکر خامنه ای سیستم باور و سیستم محور نیست در اقتصاد او اقتصاد اسلامی صدقه ای را می پسندد. البته اکثریت قریب به اتفاق آخوندها ضد سیستم هستند و معتقد به ادارۀ جامعه با "آدم های خوب" هستند. مگر استثنائاتی مثل هاشمی رفسنجانی که هم کار سیستماتیک سیاسی کرده و هم کار اقتصادی در قبل از انقلاب و همچنین روحانیانی که سی و چند سال است فقط از لباس آخوندی استفاده می کنند و کاری به حوزه و دین و خدا و پیامبر ندارند جز هنگام توجیه دزدی های اداری و ریاستی شان و یا کلاهبرداری از مردم تحت نام مذهب و عمامه. این ها هم حالا دیگر یاد گرفته اند تا حدودی سیستمی نگاه کنند. ضمن اینکه قبلاً هم نوشته ام که خامنه ای بدلیل بزرگ شدن در فقر مطلق، داشتن پدری بشدت مستبد و بی عرضه و خود خواه (کمترین های خانواده را نیز بخودش متعلق می کرد و می خورد و می نوشید) و عشق تیپ زدن و پرخرج بودن خامنه ای در دوران طلبگی و طفیلی بودن و آویزان مادی و قرضی آدم هایی مثل رفسنجانی بودن و... آدمی بشدت فقیر نواز است و مطلقاً با اقتصاد بازار و عرضه و تقاضا حال نمی کند و بشدت مخالف است. حالا تو از کدام دکان عطاری خامنه ای می خری که همه چیزش با اصل جنس تفاوت ماهوی و بنیادی دارد من سر در نیاوردم. نکن برادرجان این ظلم و ستم را بما. ما به اندازۀ کافی کهیر زده ایم از رهبری ایشان. یا...هو
دلقک ریشه ها مهم هستند و من منکرش نیستم ولی واقعیتها به هر حال هر کسی را واقع بین میکند .خامنه ای الان مثل شاه میمونه که روز 23 بهمن 57 دوباره رو تخت جلوس کرده هنوز ادعا داره که میشه به دروازه تمدن بزرگ رفت ولی در عین حال روز21 بهمن را هم دیده دو تا نطق داره همزمان نطق کوروش اسوده بخواب که ما بیداریم و نطق من صدای انقلاب شما مردم ایران را شنیده ام حمله پیاپی به سپاه ازاول مهر امسال یک پیامی داره این سپاه قادر به اداره ایران نیست اصولا نظامیها قادر به اداره طولانی مدت در هیچ کشوری نبودند برای غربیها فقط مهمه که یکی ایران را اداره کنه مهم نیست شاه باشه یا شیخ .الترناتیوهای بعدی سازمان یافته کابوس هستند من ترجیح میدم قبیله گرا نباشم حالا هر چی دوست دارید فحش بدید .در ضمن این هم لینک فیلمی که اباذری حرفش را زده بود مشکل ما بروکراسی غلطه نه حاکمیت حوزه و دانشگاه مگه در فردای انقلاب 57 تمام کارمندای ادارات عوض شدند و تمام مدیران و سیستمها تغییر کردند نه یکسری مدیر میانی هستند در تمام سازمانها که در واقع اونها مدیران و وارثان واقعی سیستم هستند حالا میخواد رییس جمهور خامنه ای باشه رفسنجانی خاتمی روحانی یا احمدی نژاد یا اصلا هویدا تا این سیستم بروکراتیک اصلاح نشه وضعیت هر روز خرابتر و خرابتر میشه حالا میخواد رییس جمهور بسیجی دهن گشاد باشه یا انگلا مرکل
https://www.youtube.com/watch?v=t4jrlPa9O0Y
حزب الله
من از نظر شکلی گفتم. حساسیت ها بحق خیلی بالاست برای پذیرش روحانیت سیاسی حتی برای جا انداختن حسن نیت خاتمی. من نمی خواهم خوانندگان اینجا بدون درنگ در حرف ها و نشانه ها فقط از نفرت نام ها فراری بشوند و پناه خود را یا در بی پناهی یا در آغوش توهمات بجویند. برای نظرات خود شما هم بهتر است برای بهتر شنیده شدن. البته قبول دارم که نفرت از نام و عملکرد 25 سالۀ خامنه ای از جهت برهان خلف می توانند جاذبه هم ایجاد کنند برای خواننده. اما در بهترین حالت او را بااحساس باخت بجا می گذارد که واکنشش فرار از صحنه به خلوت خودش است و نا امیدی شخصی در فرمول "بازهم می گویند من شکست خورده ام در تشخیص تا کنونم". و از نظر انسان شناسی با باخت کنار آمدن خیلی مشکل است از جهت صیانت نفس. یا...هو
برای واضح شدن حرفای اباذری باید یک فلاش بک بزنم به سال 88 در دوزمان روز 25 خرداد سیل خروشانی که از بغل پایگاه مقداد رد میشد باید اونجا بودی و میدیدی دو طرف چطور حیران به هم نگاه میکنند بسیجیهای بالای پشت بام پایگاه انگار یکدفعه سیل امده و مردم که از قدرت خودشون حیران شده بودند دخترکانی از تراس ساختمانی روی یک تکه کاغذ ا4 نوشته بودند جمعیت بیشمار ولی کسی تا 1کیلومتر انورتر را بیشتر نمیدید تا رسیدند به برج شیشه ای در خیابان ازادی انجا بود که جمعیت از اینکه خود را میدید باور نمیکرد و راهمپیمایی سکوت را تبدیل به غوغا میکرد بعد حاکمیت دست و پای خودش را جمع کرد تا روز 6 دی 88 یکخورده اگر اینکاره بودی میفهمیدی که از همان شب تاسوعا حاکمیت وا داده بود سخنرانی خاتمی در جماران منرا به یاد سخنرانیهای طالقانی ومطهری در دانشگاه تهران سال 57 می انداخت.صبح عاشورا که دیگر اظهر من الشمس بود که این جمعیت قادر به کنترل مردم نیست تا ظهر عاشورا حاکمیت چندین بار رفت تو دهن انقلاب و برگشت واصلا گیج و ناتوان بود در واقع چند روز مانده بود تا نظام رسما سقوط کند باید بعد از ظهر عاشورا انجا بودی و میدیدی که مردم خود ترسیده بودند که حالا چه از اونطرف هم بسیج خسته و درمانده در واقع مردم همانجا استپ کردند و به خانه رفتندستونهای مردم بود که به خانه برمیگشتند و حتی نیروی ویژه شاکی بود که اینها چرا زودتر نمیروند که رمق راه رفتن بود برای هردو طرف و اتفاقا من نظرم ارسین را قبول دارم که توده میداند ولی هراسان هست از بی نظمی بیشتر و عراق و سوریه شدن ولی نظام همچنان ترسان است از سال 88.
حزب الله
دلقک جان نمی دونم چه اتفاقی افتاد توی این چند روز اخیر از روز دانشجو به بعد که روحانی یک دفه خامنه ای رو فیتیله پیچ کرد و الان رهبر و سپاه و جناح همیشه عربده کش مردد و نگران شدن و تمایلی به درگیر شدن با روحانی ندارن. نشانه اش این که احمد خاتمی می گه باید همه سلیقه ها باشن و وحدت حفظ بشه. سپاه پرهیز می کنه از این که بگه با روحانی درگیر شده و می گه این شایعه رسانه های ضد انقلابه. خلاصه الان روحانی داره می گه نفس کش و کسی جرات نمی کنه باهش در بیفته. البته روحانی نباید طرف مقابل رو چنان تجریک کنه که ناچارا باهش درگیر بشن اما این عقب نشینی اون جناح خیلی مفیده برای پیشرفت دمکراسی در ایران و باز شدن فضای مدنی. خامنه ای این بار عاقلانه داره عمل می کنه و پرهیز داره از درگیر شدن با روحانی چون از عواقبش هراس داره. در ضمن این نشون می ده که اطلاعات سری که اونا در اختیرا دارن وضعیت رو برایی اونا وخیم جلوه می ده.
دلقک نظرت در مورد منش اقتصادی خامنه ای واقعا درست است. این آدم اصلا سیستم میستم حالیش نمی شود.فکر می کند مملکت خودش اداره می شود.اصلا درکی از ریشه های فقر ندارد. حد بالای تفکرش این است که ثروتمندان تشویق شوند صدقه بدهند! و بخصوص نذری! اون اولا که روی کار اومده بود شیها مثل علی به در خانه فقرا می رفت البته بدون گونی!
must read: ﺍﺑﺎﺫﺭﯼ ﻭ ﻋﺘﺎﺏ ﻭ ﺧﻄﺎﺏ ﺩﺭ
ﭘﺮﺍﮔﻤﺎﺗﯿﺴﻢ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ
https://khodnevis.org/article/62442
https://www.youtube.com/watch?v=zZqJqK9tzg0
رحمت به آن شیر پاکی که مادرت به تو داد
اباذری :هیچ کس نمیتونه هم عاشق بنز باشه هم پراید .
تیمسار گرامی حالا که آبها از آسیاب افتاده و جنجال اباذری و پاشایی قدیمی شده می خواهم راجع به مسئله حاشیه ای جنجال یعنی خود موسیقی حرف بزنم. برای صحبت از موسیقی چه جایی بهتر از سیرک که قرار هست در آن در مورد جلوه های زندگی حرف بزنیم؟
به نظرم نامیدن تمام موسیقی غربی به جز موسیقی کلاسیک غربی تحت عنوان کلی پاپ بسیار غیر دقیق و غیر مفید هست و برتر دونستن موسیقی کلاسیک به غیر کلاسیک بی معنی و ناآگاهانه.
لفظ کلاسیک برای موسیقی معادل لفظ سنتی هست و موسیقیدان هایی که انگلیسی زبان هستند یا انقدر به انگلیسی مسلط هستند که تفاوت معنایی کلمات رو حس میکنند برای موسیقی سنتی ایرانی لفظ کلاسیک رو بکار میبرند. پس این موسیقی که عده ای به طور پیشفرض فاخر ترین نوع موسیقی فرض میکنند در واقع سنت موسیقی غرب هست و ریشه در قرنهای گذشته داره و بیان هنری انسان معاصر نیست. هر چند حیات دارد اما برای بیان هنری انسان معاصر کافی نیست. مثلا کدام موسیقی کلاسیک بهتر از موسیقی پینک فلوید بیانگر انسان اروپایی قرن بیستم در دوران پس از جنگ جهانی است؟ یا مثلا گروه غیر مدعی آبا با موسیقی پاپ کاملا مردم پسند که هرگز به عنوان موسیقی اینتلکچوالی شناخته نمیشه رو فرض کنیم: آهنگ (برنده همه چیز را میبرد) بیانگر شرایط و عواطف دوران ماست یا باله زیبای خفته (که البته کلاسیک بسیار زیبایی هست)؟
نکته دیگر اینکه چون عموم ایرانی ها با دنیا تعامل محدود و دست دوم دارند متوجه خاستگاه های انواع موسیقی غربی (که ایرانیها تحت عنوان کلی پاپ و سخیف در برابر کلاسیک و متعالی از اون یاد میکنند) نیستند. و پا رو فراتر میگذارم: حتی نمونه ها را نشنیده اند و نمیدانند راجع به کدام موسیقی حرف میزنند و کمابیش یادآور ان شخصیت تاریخی هستند که هیچ از موسیقی نمیدانست اما به نظرش هرچه غیر مارش جنگی (بخوانید موسیقی کلاسیک) نامطلوب بود. اگر باور ندارید از کسی که مدعی نازل بودن موسیقی غیر کلاسیک هست بخواهید توضیح بدهد که ایراد موسیقی راک کویین و دیسکوی بی جیز و پاپ فیل کالینز و جاز آرمسترانگ کجاست؟
البته من هیچ علاقه ای به موسیقی پاشایی نداشته و تحمل 10 ثانیه آنرا ندارم. ولی اینکه موسیقی پاشایی را کل موسیقی پاپ بدانیم به عنوان موسیقی نازل و آنرا در برابر موسیقی کلاسیک قرار دهیم به عنوان موسیقی فاخر بنا به صحبت های قبلی غلط و بی معنی هست. خواننده هایی که با صدای ضجه آلود و اداهای سانتیمانتال میخوانند (مثل مرحوم پاشایی و بسیار خواننده های مجاز ایرانی) در دنیا نیز بی طرفدار نیستند منتها طرافداران این نوع پاپ و همچنین موسیقی رپ حداقل در جوامع اروپایی تین ایجر ها هستند (که در تمام فرهنگهایی که من میشناسم به عنوان نماد بی خردی و سبک مغزی مثال زده میشن). حالا اینکه در ایران دقیقا همین دو سبک خیلی پر طرفدار هست به نظر من دال بر یکی از این دو چیز هست: یا سبک مغزی ایرانی ها در قیاس با خارجی ها (که فکر نمیکنم خیلی درست باشه) یا از مرحله پرت بودن ایرانی در مورد موسیقی که به دلیل عدم تعامل با دنیا و ارائه مبتذلترین چیز ها به عنوان مجاز و دولتی و همچنین خوار شمردن تاریخی هنر و موسیقی در ایران دور از انتظار نیست.
من با همۀ فرمایش شما در مورد موسیقی موافق هستم و درست می فرمائید. و با اینکه من سواد موسیقیایی ندارم و اظهارات من در مورد موسیقی همه از بستر زیبایی شناختی می آید اما این توضیح را می توانم بدهم که کلاسیکال در زبان غرب و انگلیسی معادل تردیشینال صرف استفاده نمی شود و غربی ها کلاً موسیقی های ارکسترال را هم جزو موسیقی کلاسیک می شناسند و این مربوط به موسیقی امروزشان هم می شود. کما اینکه در مورد موسیقی های غیر غربی بیشتر از واژۀ تردیشینال استفاده می کنند بجای کلاسیکال. اما اینکه من خودم موسیقی پینک فلوید را دوست دارم و کشته مردۀ جازهای "بیچاره کننده" - مخصوصاً اجراهای ده های 60 و 70 و 80 میلادی - را می پرستم و با هیچ موسیقی کلاسیک سنت غربی عوض نمی کنم. کلاً بازهم حرف شما را تأیید می کنم و اگر هم در جایی از لفظ کلاسیک استفاده می کنم تسامح و سهل انگارانه نظر خودم به انواع موسیقی فاخر در هر ژانری است و نه فقط موتزارت و بتهون و شوپن و برامس و ... مرسی از کامنت دلنشینت. یا...هو
با سلام. از صحبتهای ناشناس گرامی در خصوص موسیقی خیلی خوشم نیامد. بله من هم بقول تیمسار به موسیقی از منظر زیبایی شناسی نگاه می کنم. البته این اصول حاکم بر اندیشه همه انسا نها ست. و بردن موسیقی در قالبهای تخصصی یک شعر بچگانه بیشتر نیست. و مقدار زیادی ادا و اصول روشنفکر بازی است. که مقدار زیادی هم به بی مزگی می زند. تا حرف موسیقی می شود. بلا فاصله چند نام بتهون. باخ چایکوفسکی .... ردیف می کنند. من دانش اموز بودم سمفونی نهم بتهو ون را خریدم هر چقدر گوش کردم دیدم با دریافت من از جهان هستی جور در نمی اید. حتی نتوانستم کامل به ان گوش دهم. انرا به یک از دبیرانم که با او دوست بودم دادم. بی گمان او هم نتوانسته با ان ارتباط برقرار کند. خوب طبیعی است. من نه زبان المانی بلد بودم و نه بر ساز و کار موسیقی غربی اشنا. در این حرفی نیست. ولی با تمام این پا رامتر ها احساس من این است که او هم چندان مالی نبود. شما گفته اید قدرت دو ثانیه گوش دادن پاشایی را ندارید. چرا؟ من هم همه اثار او را نمی توانم گوش دهم. ولی با تمام این حرفا دست کم سه تا چهار کلیپ صوتی او را تقریبا این روزها هر روز گوش می دهم. مثلا جاده یکطرفه. چه مشکلی دارد. اگر ما با زبان فارسی مشکل داریم ان بحث دیگری است. و اگر نه خوب باید بپذیریم که در محدودوده زبان فعلا ظرفیت زبان پارسی همین است. مثلا مگر می شود ما از شجریان بخواهیم شعر حافظ را با ریتم بندری بخواند. هر موسیقی با توجه به ظرفیت موسیقیایی و زبان مقصد ساز و کار خود را دارد. مگر کاری که مرحوم مرتضی محجوبی در پیانو کرده. کار کمی بوده. ایا لحن پیانو را ایرانی نکرده. ولی کدامیک از شما از او یاد می کنید؟ از نظر بعضی ها هر چیز ایرانی بنجل است. و نوع خارجی ان مرغوب!! مثلا چون شاملو و هدایت جایزه نوبل نبر ده اند. حتما شاعر و نویسنده خوبی نبو ده اند. بخصوص که ایرانی بود ه اند. اما گارسیا مارکز که یک نویسنده عهد بوق پا در هوا نویس که به گفته خودش فقط بنا به پیشنهاد دوستان مطلب می نوشته و معمو لا برای دل انها می نوشته می شود. نابغه و چند ریالیست جا دویی هم به دنبش می چسبانن و بزکش می کنند. چون صد سال تنها یی را بمدت دو سال در قبرستان حوالی ولا یتشان نوشته. خوب عزیز من ما تا کی باید مرعوب اسم و اوازه دیگران باشیم. همه نوشته های اینها به همان صفحه اول بوف کور نمی ارزند. اندکی به خود نیز توجه کنیم. اما تیمسار جان حالا از عالم موسیقی دراییم و بپردازم به شخص شما. مطلبت با کانت اولی ات کاملا در تناقض بود. می توانی یک نگاه دیگری به انها بیا ندازی. تا انجا که عزیزی به تو تذکر داد ولی تو نگرفتی و گمان کردی او اسم شنا سنا مه اییت را می خواهد. بنظر می رسد که گاه به نعل می زنی گاه به میخ. تیمسار جان خیلی دوستت داریم. ازت استفاده می کنیم و با اندیشه های گرم و پویایت دریچه بزرگی به سمت روشنا یی باز می کنی. و باری یک تشکر فروان از عزیز دلم خسن اقا داشته باشم که من را با وبلاگ شما اشنا کرده.
با سلام. از صحبتهای ناشناس گرامی در خصوص موسیقی خیلی خوشم نیامد. بله من هم بقول تیمسار به موسیقی از منظر زیبایی شناسی نگاه می کنم. البته این اصول حاکم بر اندیشه همه انسا نها ست. و بردن موسیقی در قالبهای تخصصی یک شعر بچگانه بیشتر نیست. و مقدار زیادی ادا و اصول روشنفکر بازی است. که مقدار زیادی هم به بی مزگی می زند. تا حرف موسیقی می شود. بلا فاصله چند نام بتهون. باخ چایکوفسکی .... ردیف می کنند. من دانش اموز بودم سمفونی نهم بتهو ون را خریدم هر چقدر گوش کردم دیدم با دریافت من از جهان هستی جور در نمی اید. حتی نتوانستم کامل به ان گوش دهم. انرا به یک از دبیرانم که با او دوست بودم دادم. بی گمان او هم نتوانسته با ان ارتباط برقرار کند. خوب طبیعی است. من نه زبان المانی بلد بودم و نه بر ساز و کار موسیقی غربی اشنا. در این حرفی نیست. ولی با تمام این پا رامتر ها احساس من این است که او هم چندان مالی نبود. شما گفته اید قدرت دو ثانیه گوش دادن پاشایی را ندارید. چرا؟ من هم همه اثار او را نمی توانم گوش دهم. ولی با تمام این حرفا دست کم سه تا چهار کلیپ صوتی او را تقریبا این روزها هر روز گوش می دهم. مثلا جاده یکطرفه. چه مشکلی دارد. اگر ما با زبان فارسی مشکل داریم ان بحث دیگری است. و اگر نه خوب باید بپذیریم که در محدودوده زبان فعلا ظرفیت زبان پارسی همین است. مثلا مگر می شود ما از شجریان بخواهیم شعر حافظ را با ریتم بندری بخواند. هر موسیقی با توجه به ظرفیت موسیقیایی و زبان مقصد ساز و کار خود را دارد. مگر کاری که مرحوم مرتضی محجوبی در پیانو کرده. کار کمی بوده. ایا لحن پیانو را ایرانی نکرده. ولی کدامیک از شما از او یاد می کنید؟ از نظر بعضی ها هر چیز ایرانی بنجل است. و نوع خارجی ان مرغوب!! مثلا چون شاملو و هدایت جایزه نوبل نبر ده اند. حتما شاعر و نویسنده خوبی نبو ده اند. بخصوص که ایرانی بود ه اند. اما گارسیا مارکز که یک نویسنده عهد بوق پا در هوا نویس که به گفته خودش فقط بنا به پیشنهاد دوستان مطلب می نوشته و معمو لا برای دل انها می نوشته می شود. نابغه و چند ریالیست جا دویی هم به دنبش می چسبانن و بزکش می کنند. چون صد سال تنها یی را بمدت دو سال در قبرستان حوالی ولا یتشان نوشته. خوب عزیز من ما تا کی باید مرعوب اسم و اوازه دیگران باشیم. همه نوشته های اینها به همان صفحه اول بوف کور نمی ارزند. اندکی به خود نیز توجه کنیم. اما تیمسار جان حالا از عالم موسیقی دراییم و بپردازم به شخص شما. مطلبت با کانت اولی ات کاملا در تناقض بود. می توانی یک نگاه دیگری به انها بیا ندازی. تا انجا که عزیزی به تو تذکر داد ولی تو نگرفتی و گمان کردی او اسم شنا سنا مه اییت را می خواهد. بنظر می رسد که گاه به نعل می زنی گاه به میخ. تیمسار جان خیلی دوستت داریم. ازت استفاده می کنیم و با اندیشه های گرم و پویایت دریچه بزرگی به سمت روشنا یی باز می کنی. و باری یک تشکر فروان از عزیز دلم خسن اقا داشته باشم که من را با وبلاگ شما اشنا کرده.
ارسال یک نظر