۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه

هم آن لنگه کفش و هم این مرگ بر امریکای جدید مبارک است و امید آفرین!


1- در چهار سال گذشته خیلی چیزها از هم یاد گرفته ایم و خیلی راه ها را با هم رفته ایم و خدا را شکر که به بیراهه نرفته ایم. هرجا من کجروی داشته ام شما تصحیحم کرده اید و هر جا شما اشتباه کرده اید من با تلخی اما محکم ایستاده ام. اگر هرآنچه را من توصیه کرده ام از غربال "جدا سازی برای حصول بهترین" رد کنم بنظرم می رسد که این توصیه ام بوده است که اینک بعنوان آخرین وصیتم در این زمان هم تکرار می کنم: "لطفاً عقل تان را نه تعطیل کنید و نه به هیچ کس و ایسم و اسم و گروه و دسته ای قرض بدهید". این شخص و ایسم و اسم و گروه و دسته چه نام اصلاح طلب داشته باشد یا اصولگرا یا هرچه فرقی نمی کند. سخن و رفتار همه را از صافی عقل و منطق خودتان عبور دهید و فقط بعد از راستی آزمایی عقلانی آن را بپذیرید و بپذیریم یا رد کنید و رد کنیم. اینک و با این مقدمه این مطلب روز را می نویسم و مقالۀ آخرینم یک پست مهم خواهد بود که مدت هاست انتظار عملی شدنش را دارم در این فضای جدید و چون تحقق نیافته مجبور از نوشتنش خواهم شد. بعد از پست بعدی اگر بتوانم بر "خود جلوه گریم" غلبه کنم از مزاحمت و نوشتن های بعدی منصرف خواهم بود برای همان تیتر "شاید وقتی دیگر..." و شما را با امیدواری مراقب ترک خواهم کرد.

2- واقعیت قضیه این است که نه آن اعتراض فرودگاه و پرتاب لنگه کفش برایم ناگوار بود و نه تداوم نصفه نیمۀ شعار مرگ بر امریکا در نمازهای جمعۀ امروز. حتی بشدت ناراحت و عصبانی بودم و شدم از اظهار نظر نسنجیده و تند محمد خاتمی و البته هیاهوی "جنجال درست کن" مطبوعات و رسانه ها و شخصیت های اصلاح طلب در پیش بینی "خطر ترور" از یک لنگه کفش دموکراتیک در فرودگاه مهر آباد. زیرا که سیاستمدار صادق و روشنفکر راستین قبل از هر واکنشی به رویدادهای جامعه ابتدا باید توانایی کشف "جنس" آن رویداد را داشته باشد و هر حرکت و رویدادی را فقط بدلیل برخی مشابهت های شکلی با سوابق این رویدادها در گذر تاریخی اینهمانی نکند. بعبارت دقیق تر رویدادهای اجتماعی چه له و چه علیه ما تا جایی که از جنس مدنی باشد نوش است و طبیعی است و باید بشدت از آن استقبال کرد. ولی اگر این رویدادها و تحرکات - بازهم چه له و چه علیه ما - از جنس حکومتی بود باید بشدت طرد و نفی و مورد مخالفت و مقابله قرار بگیرد.

3- تحقیقاً کمترین تردیدی وجود ندارد که چه آن اعتراض و پرتاب کفش 50 - 60 نفر دانشجو و غیر دانشجوی فرودگاه مهر آباد و چه شعار مرگ بر امریکای امروز برخی نماز جمعه ها - چه سازماندهی شده یا نشده - پشتوانۀ تأیید سخت افزار حکومت را در پشت سر خود نداشته و صرفاً اعتراض مدنی گروهی از ایرانیان عزیزی بود و است که برخلاف ما فکر می کنند و مخالف نزدیکی ایران به امریکا هستند. و چه چیزی مبارک تر از این که جامعۀ متکثر ما فرصت داشته باشد که همۀ مردمانش بتوانند راجع به سرنوشت کشورشان اظهار نظر و عمل بکنند. اتفاقاً اگر آن اتفاق فرودگاه مهرآباد نبود و امروز هم شاهد قطع بخشنامه ای شعار مرگ بر امریکا در نمازهای جمعه بودیم باید بشدت نگران می شدیم. زیرا افراط سابق حکومت (پشتیبانی سخت افزاری از گروه مخالف رابطه با امریکا یا هر موضوع مورد وثوق ما) به تفریط خفه کردن صدای مخالفان یک سیاست مشخص (در اینجا رابطه با امریکا) می انجامید و این بسیار خطرناک و دیکتاتوری بود و است. بعبارت دیگر و در طعنه به حرف جو بایدن که بطنزی ظریف به اسرئیلی ها گفته است "اگر اسرائیل نبود امریکا باید یک اسرائیل دیگر خلق می کرد" من هم می گویم که اگر آن اعتراض و لنگه کفش مهرآباد نبود و شعار مرگ بر امریکای نماز جمعه هم یکباره قطع می شد ما ناچار باید خودمان یک اعتراض و یک شعار همراستا خلق می کردیم.

4- و خوب است که هم به ساده اندیشان و هم به وطن پرستان نگران از واکنش منفی امریکا به این قبیل حرکات بگویم که اتفاقاً در این مورد هم اشتباه می کنند و اگر صدای برخاسته از جامعۀ ایران یکباره مطلقاً در تضاد با شعارها و رفتارهای دیروز (مخالف امریکا) به شعارها و رفتارهای موافق امریکا تبدیل می شد امریکا بیشتر احساس خطر می کرد از این جامعۀ تک صدایی. که تا دیروز بفرمان دیکتاتور همه ساز مخالف می زدند و امروز بفرمان همان دیکتاتور همه ساز موافق می زنند. می دانیم که برای جوامع دموکراتیک هیچ چیزی خطرناک تر و ترساننده تر از جوامع مکانیکی نیست. جوامعی که بنا بدستور حاکم عمل می کنند و خواسته ها و عقاید و رهیافت های خویش را بروز نمی دهند یا نمی توانند بروز بدهند. و این گزارۀ نهایی که: "حتی نوع بروز و ظهور اعتراض خشن!" - در حد پرتاب کفش بسمت خودرو یک مسئول - هم طبیعی و نرم و قابل توضیح و توجیه است و ما نباید انتظار داشته باشیم که یکباره همۀ مخالفان ما لیبرال و همۀ پلیس ما دگرگون و همۀ حرکات ما موزون و سوسولی! بشود. اصلاح طلبان تشکیلاتی در داخل کشور هم اگر می خواهند به روند تازه شکل گرفته توسط دولت روحانی کمک بکنند باید سرنا را از سر طبیعی آن فوت کنند اگر راستگویانند. منتظر این راه کمک در مطلب بعدی باشید. یا...هو

بعد از تحریر:
می گویم بد هم نیست که اگر حوصله داشتید کامنت بگذارید و حدس بزنید که پست بعدی و درخواست من از اصلاح طلبان راجع به چه موضوعی خواهد بود. هم فال است و هم تماشا و معلوم می کند که چقدر به افق فکری من نزدیک یا دور هستید. البته قبل از نوشتن پست بعدی به کامنت ها - چه درست حدس زده باشید یانه - پاسخ نخواهم داد.

۲۰ نظر:

ناشناس گفت...

تیمسار عزیز
بر خلاف نظر شما آمریکا شعار مرگ بر آمریکا را بر وجه شما نمی نگرد. چگونه است که حکومت افرادی را که شعار مرگ بر روسیه و چین می دهند قلع و قمع می کند ، فردی را که به احمدی نژاد اعتراض می کند به حبس طولانی و ... محکوم می کتد اما قادر به جمع کردن 100-200 تا اوباش جیره خوار نیست !!!!! امر در این جا بر دو شق است
1- این افراد از طرف خود رهبر و سپاه حمایت می شوند
2- قدرت این افراد بیش از توان دولت و رهبر است ( این ها اصل سپاه هستند )
در هر دو شق به نظر می رسد دولتی که اکنون در حال مذاکره است توان صحبت از منظر قدرت واقعی را ندارد . برای اثبات این جا لینکی را می آورم از سایت اسوشیتد پرس :http://news.yahoo.com/iranians-still-chant-against-us-prayers-105853622.html
موفق یاشید

مستانه گفت...

سلام گرم بر بابای عزیز و بزرگوارم
چند وقتی نبودم و از وبلاگ وزین و جذابتون به دور بودم..
یعنی به دنبال درمان مریضی پیش اومده ای بودم که مدتی طول کشید...
باور کنید تو خود مراکز درمانی هم به یاد شما و کلمات مسحور کننده تون بودم و دلم براتون تنگگ تنگ......
اخه بابایی خوبم طرز فکر شما به یک شهروند عضو مدینه فاضله بیشتر شبیهه تا به یک شهروند معمولی جامعه امروزی!
کجا سیاستمداران غرق در دنیای امروز فرصت سبک و سنگین کردن و حتی ریشه یابی کردن برخی وقایع (منجمله نامبرده توسط شما) رو دارن؟!
از نظر اونا سیاه سیاهه و سفید سفید و این وسط رنگ خاکستری وجود نداره!
جامعه جهانی هرگز با شعارهای مشمئز و مرگ اندود برخی اقشار تندرو ایرانی،نه از اسم خواهند افتاد و نه از رسم!
تنها و تنها سیر قهقرایی به سمت افول قدرت و عظمت رو با سرعت بیشتری خواهند پیمود و کتاب تاریخ اینده رو از خاطرات ناخوششون مشحون خواهند کرد!
و متاسفانه با این شعارها نسلی رو پرورش خواهند داد که بی هیچ منطق و تفکری در عین نارضایتی از برخی سیاستهای کشورهای غربی وشعار مرگ سردادن برای اونها،بزرگترین ارزوشون اقامت در امریکا و ..و زندگی تحت لوای همون حکومتهاست!!
هیچ زمانی معتقد به هیچگونه پیشرفتی برای کشور عزیزم نخواهم بود مگر اینکه قبل از هرچیز راستی و انسانیت و درستی در ضمیر تک تک مردمانش نهادینه بشه..
حتی اگر در عرصه اقتصاد و صنعت پیشرفت چشمگیری ایجاد بشه اما اگر تفکرات اونها همین شعار ضدیت بی پشتوانه و منطق(و بقول شما تبعیت مکانیکی)با جهان پیرامون باشه،اون پیشرفت هیچ ارزشی نخواهد داشت...
به امید ایرانی اباد و ازاد از هر نظر
مواظب خودتون باشید بابایی ناازمم...دوستون دارم مثه همیشه...
دوستدارتون مستانه...

مستانه گفت...

راستش ترجیح میدم در مورد پست اینده تون نظری ندم.
همینقدر میدونم که تیمسار عزیز بسیار منطقی و معقول بوده و از قدرت درایت بالایی برخوردارید.
ضمن اینکه با حس وطن دوستی و صلح طلبی وافری که دارین شک ندارم باز هم پست بعدی تون نوعی دعوت گروه ها و حزب ها به حفظ دوستی و ارامش با عملکردی دوراندیشانه برای کشور و مردمش خواهد بود..
سپااس بابایی........:-)

نظام گفت...

پسندیدم این مطلبت را خیلی وقت بود که یعنی از قبل از انتخابات که وبلاگت را کرده بودی ستاد انتخاباتی آقای شهردار چنین تحلیلی ازت نخوانده بود.
موفق باشی

Dalghak.Irani گفت...

مرسی مستانه جان. امیدوارم که سرخوش و همیشه تندرست باشی.

جناب ناشناسی که مرا به لینک آسوشیتدپرس فرستاده ای عرض می کنم که اولاً من به مرجع عقلم و منطقم بیشتر از هر چیزی دیگری اهمیت می دهم و اعتماد دارم. در حالیکه آسوشیتد پرس یک خبرگزاری با انگیزه های نامعلوم است و نوشته و تحلیلش هم می تواند افاضات یک خبرنگار در پیتی اش باشد. و اگر هم نبود فرقی نمی کند. و دو نکته را یادآوری مجدد می کنم:

1- من این مطلب را قبل از برگزاری نماز جمعه های امروز نوشتم و مطمئن بودم که واکنش رسمی حکومت که در خطبه های نماز جمعه بیشتر منعکس می شود مثبت و همراه خواهد بود. و حالا که اخبار رسیده می بینم خوشبختانه همانطور بوده است.

2- ما مدرن ها در مقابل سنتی تر ها از منطق و استدلال قوی تری برخوردار هستیم و در یک دیالوگ سالم بین ما و آن ها سنتگرایان - با تأکید بر خشکه مقدسان - کم می آورند. لذا هنگامی که ما در موضع برتر زمانی - مثل حالا - قرار داریم و نمایندۀ گفتمان مان در حکومت است نیازی به فرستادن امواج منفی و ترساندن مؤمنین را نداریم. و مسئولیت داریم که از مهربانی و زیبایی و گذشت مدرن و انسانی مان مایه بگیریم برای متقاعد کردن کسانی که از ما می ترسند و گمان دارند که ما می خواهیم بین آن ها و خدایشان جدایی بیاندازیم.

ناشناس گفت...

از اصلاح طلبان خواهی خواست که
1_ از خامنه ای عذر خواهی کنن
2_ با خامنه ای ببعت کنن و پشت سرش بایستن

ناشناس گفت...

یک کامنت طولانی:
قبل از تحریر!: درست چند روز پیش تصمیم گرفتم حال که دیگر آبها از آسیاب افتادند و شیخ حسن بر کرسی قدرت نشست و بسیار کمتر اگر نگوییم اصلا نیازی به پایش مداوم ندارد مانند احمدی نژاد، دیگر عطای پیگیری موضوعات سیاسی را به لقایش ببخشم و بیشتر به زندگی خودم برسم، چون من اصولا فرد بی جنبه ای هستم و ناجور درگیر موضوعات میشوم، چک کردن روزی حدود 10 15 سایت و نشریه مختلف وقت زیادی در یک روز میگرفت که البته گل آن هندوانه سیرک شما بود دلقک نازنین. ولی همیشه چون نگران ایران هستم و چه و چه. . دلم رضا به این توبه نمی داد. اما وقتی که تصمیم گرفتم، دیدم از جانب تعطیل وبلاگ شما هم احساس خطر میکنم، این بود که در کامنت پست قبل هم خودم در آخر یک خداحافظی "یواشکی" کردم تا فرصت بعد و هم با حالتی از عجر و لابه ای نه چندان آشکار از شما خواستم که بمانید و باشید که گویا صفرا فزود. اما حال که برای اولین بار کامنت ما برای شما مهم شده است (شوخی بود البته) و برای اینکه نشان بدهم که فقط پشت میز معلم نشستن و ادای استاد در آوردن را در کلاس بلد نیستم و حواسمان به درس های استاد نیز هست و به نوعی امتحان پایان ترم سیرک شما را هم خوب پس داده باشیم "توبه بشکست"م و این چند خط طولانی مزاحمتون میشم.

اول که باید بگم امیدوارم واکنش آقای خاتمی اتفاقا احساسی بوده باشد و خبری از جایی به ایشان نرسیده بوده باشد برای آن موضع گیری، که با توجه به حرفهای صفار هرندی در نماز جمعه گویا عزم نظام بر کم کردن دشمنی های علنی است. و در جواب ناشناس اول باید گفت که چین و شوروی در آن زمان با امریکا در زمان کنونی فرق دارند، و با وجود وبلاگ و اینترنت و ماهواره برخورد و قلع و قمع مخالفان رابطه با "شیطان بزرگ" به این راحتی ها هم نیست که خیلی سخت هم هست. و گویا این آقای صادق شهبازی بیچاره دلش خون است و خیلی صادقانه نوشته و این باران خانم کوثری دسته گل ما هم که تا دیروز ممنوع التصویر بود و بددهنی!! کرده بود به علیرام خان نورایی - عزیزدردانه آقای شمقدری در"قلاده های طلا"- گویا حرفشان خیلی سندیت پیدا کرده برای دوستانِ زود رنگ عوض کن مثل رجا نیوز و به درستی به بی برنامگی و درهم بودن مخالفان اشاره کرد. به نظر میرسد که همانطور که گفته سازماندهی نشده بودند. و اینجاست که باز هم از نظرات متفاوت شما انسان لذت میبرد. البته میدانم که همین مخالفت اندک را اگر ما کرده بودیم جلوی آقای احمدی نژاد، ضد شورش شل و پلمان میکرد، و جواب شما را هم میدانم که شما با کسانی که تکلیفشان معلوم است و دو کلام حرف حساب می فهمند و یا ادعا دارند که می فهمند سر و کار دارید و توصیه میکنید وگرنه تکلیف باند مقابل از اول مشخص است.

خب مثنوی را با پیش بینی پست بعدی شما پی میگیریم: همیشه سوالات چالش برانگیز را که فکر میکردم عمرا کسی جواب ندهد به شوق اینکه فقط خودم نفر اول جواب میدهم دوست داشتم ، من جمله این سوال سخت راجب فکر خوانی شما را. به نظرم دلقک جان، و افسوس که این یک نظر را هم بیشتر ندارم، چون به محض اینکه در ذهنم آمد از آن عبور نکردم و پر و بالش دادم و ملکه ذهنم شد و دیگر برای ایده ای دیگر جا نگذاشت: شما اگر بخواهید مانند محمدی گلپایگانی یک دعای سفر در گوش اصلاح طلبان بخوانی که بروند تا چهار سال دیگر اینگونه خواهید گفت:
و ای کسانی که به اصلاح طلبی شهره اید، از نام و شهرت خویش دست بشویید و به دیگران برچسب اصلاح طلب و اصولگرا نزنید. باری حفظ خود در این راه سخت باشد و من شما را به دموکراسی ای حتی ماورای امریکاییان وعده میدهم، و راه اینکه در دار فانی دنیا و دنیای واقعی که هدف وسیله را توجیه میکند گرفتار عذاب این گناه نشوید این است که از نام و رسم خود که "برند" تجاری شماست مگر به هنگام انتخابات مجاز به استفاده نیستید. باشد که رستگار شوید و دموکراسی ای حتی فراتر از آمریکاییان بنا نهید.

البته بگم که این رو یکم از حرفهای این پست شما تقلب کردم. ولی فکر می کنم یکی از مهم ترین موضوعات میتواند باشد برای جامعه و هم در فکر شما، یا شاید جزیی از یک چیز کلی تر در ذهن تان.

زحمت را کم میکنم، باز هم ببخشید و من درست نمی شوم
از بابت ننوشتن مثنوی. و تو را به خدا "مراقب" اوضاع باش دلقک، که این سیرک شما خیلی مهم است و بوده به نظرم و همیشه مایه آرامش من یکی در روزهای سخت ایران.

همگی و شما را دلقک عزیزم به خدا می سپارم.
به امید روزهای بهتر و بهتر برای ذره ذره خاک ایران. . .
سه چرخه.

ناشناس گفت...

حدس من این است که از اصلاح طلبان خواهید خواست که در دور بعد ریاست جمهوری از قالیباف حمایت کنند :)

ناشناس گفت...

سلام ای کاش این رویه ی جدیدی که انگار روی شما هم تاثیر گذاشته قبلا هم می داشتید و به نظر جمهور مردم در انتخاب رپیس جمهور در ۸ سال گذشته نیز احترام می گذاشتید و به قول خودتان باعث وهن رپیس جمهور مملکن می شدید. شما و شریعتمداری از خیلی جهات به هم شباهت دارید

Dalghak.Irani گفت...

این دوست عزیزم که هوادار احمدی نژاد هم است از یک اعتراف خود من در شباهت تحلیلی ام با شریعتمداری - منتها هر کس در ورژن خودش - پاک دیگر مرا منطبق کرده به حسین آقا که البته مطلقاً اینطور نیست چه در ادبیات و چه در تهمت و اتهام و چه در خیالبافی های انتزاعی و بهشت و جهنم محور و خدا محور در ادبیات شریعتمداری و فقط و فقط و فقط انسان محور در گویش من. اما حالا که نوستالوژی رییس جمهور محبوبش را دارد عرض می کنم که اگر ایران جدید براه توسعه و پیشرفت برود و عرفی گرایی حکومت؛ بدون تردید سهم احمدی نژاد در تاریخ محفوظ خواهد بود زیرا بدون تخریب زیربناهای فکر خرافی از سوی ایشان و ضرباتی که به روحانیت سیاسی وارد کرد بروز این مرحله بسادگی اتفاق نمی افتاد. شرحش مفصل است و قبلاً ریز بریز آن ها را نوشته ام. و چون وقت تنگ است و باز یادآوری همۀ آن گفته ها میسر نیست با یک مثال سرراست می کویم که چرا از پشت احمدی نژاد پیاده شدم.

احمدی نژاد را یک روز در قم دیدم بعد از زیارت حضرت معصومه. جلو پایم نگه داشت با آن پژو نارمکی اش و گفت:

میری تهرون بپر بالا. گفتم مرسی آره میرم تهرون اما شمالش. گفت خودشه می برمت ناف نیاورون پیاده ات می کنم. من هم از خدا خواسته پریدم روکولش و گفتم یا علی. اما هنوز چند قدم از قم دور نشده بودیم که پیچید بسمت جادۀ مسجد جمکران و گفت یک لحظه زیارت می کنم و میریم. هر چند راه دستم نبود و اگر از اول گفته بود سوارش نمی شدم اما از روی ادب تمکین کردم و گفتم باشد. اما خدا روز بد نیاورد که برای من آورد. وقتی رسیدیم به جمکران و تا بالای چاه رفتیم. احمدی نژاد ناغافل رفت پشتم و هلم داد بیفتم توی چاه و فقط خدا و قدرت بدنی و پاهای درازم مانع شد که یکضرب نیفتم پائین و چه وحشتی کردم و چه تلاشی بکار بردم که بتوانم فرار کنم از دستش و افتادن به چاه جمکران. او اگر بی خیال انداختن من به چاه جمکران شده بود امروز منهم با تو و فرهاد جعفری نوستالوژی رییس جمهور محبوب را داشتم ولی حیف. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک: "اینک بعنوان آخرین وصیتم..."
امیدواریم که لااقل این یکبار را سر قولتان بمانید و بیشتر از این افکار مالیخولیایی و دوبام و یک هوا و نیز ضدونقیض خود را برای خودتان نگاه دارید.

غریب اشنا گفت...

جهت اطلاع دوست ناشناس بالا : یک بام و دو هوا، نه دو بام و یک هوا. ضمنا هیچوقت به افکار دیگران توهین نکن آقا جان.

Dalghak.Irani گفت...

سلام به ناشناسی دوبام و یک هوا!

از کامنت تان متوجه نشدم که دوست خیرخواهی یا دشمن غدار! زیرا در حالیکه برایم ثبات تصمیم و موفقیت آرزو می کنی در همان حال هم نوشته هایم را خیالپردازی و مالیخولیا و متناقض معرفی می کنی.
اگر حرف هایم اینقدر بی ارزش است شما چرا وقت خود را تلف می کنی و خوانندۀ این ترهات هستی. و اگر خواننده و پی گیر هستی چطور نویسندۀ مالیخولیا محکوم است اما خوانندۀ همین نوشته های متناقض تبرئه و سالم.

البته من خودم می دانم که حرفم و نثرم تأثیر گذار است و برای همین هم خیلی ها و از جمله شما آن ها را می خوانید. برای پیدا کردن پرتقال فروش هم یک گزینه هم می تواند این باشد که شما از فعالیت وبلاگی من می ترسی و آن را با اهداف حالا براندازانه یا هرچی خودت سازگار که نمی دانی هیچ بلکه آن را مانع هم می دانی.

متأسفم که حتی بخاطر شما نمی توانم تصمیمم را عوض کنم و این یکی از تنها صداهای معدود و مستقل دنیای مجازی را در این مرحله ادامه بدهم. پس خوش باش و ضمن رساندن سلام من به همۀ رفقای حقیقت گو و وطن خواه و برانداز و هر چی ات مطمئن باش که صدای من مدتی شنیده نخواهد شد و مزاحم پروژه های مشعشع شما برای میهن مشترک مان - اگر ایرانی هستی - نخواهد بود. اما یادت باشد که ایران را فقط آجر به آجر می توان ساخت و الا ویرانی با جنگ و بلدوزر کار راحتی است. یا...هو

ناشناس گفت...

تیمسار نکن این کاررو. تحلیلات حرف نداره. بخدا تکی
خوب میبینی اوضاع رو. خوب درک میکنی غالب مردم ونظراتشان را. معتدل و عقلانی مینویسی.
میدونم که خیلی سخته مرتب و پیوسته نوشتن. پیدا کن یکی محرم و همفکر و همراه. کمکش کن و کلید و بهش بسپار.
پاینده باشی
آرش

ناشناس گفت...

امیدوارم این نظر من به حمایت کورکورانه از خاتمی تلقی نشه ولی در همچین جامعه ای که هم لنگه کفش توش نعمته و هم شعارهای جور واجور، هشدارهایی مثل هشدار خاتمی هم نعمته. من باور دارم که این رفتارهای این چنینی و رادیکال شدن تدریجی اونها ناشی از سکوت مفرط طرف دیکر بوده

ناشناس گفت...

یک بدی اصلاحات طلبها این است که خیلی سریع به دیگران انگ سلطنت طلب و شریعتمداری چی میزنند. در کامنتهایشان در این سیرک هم خیلی به دیگران برچسب میزدند.

ناشناس گفت...

چرخش قهرمانانه آقا از نرمش قهرمانانه آغاز شد. اینقدر حسوده که حالا که اقبال به روحانی رو دیده، میخواد بازی رو به هم بزنه. اولش هم مثل امروز با زبان نرم شروع میکنه بعد به توصیه و تذکر و بعد هم به شاخ و شونه کشیدن میرسه. صحبت امروزش پیام بدی برای جهان داشت. یعنی روحانی اختیار تام نداره. شاید ابتدائا خوشحال شیم که روحانی اینقدر قدرت داشته که نابجا تماس گرفته ولی آینده، جنگ بین اینوری ها با اونوری هاست. مثل زمان خاتمی

ناشناس گفت...

سلام تیمسار، فکر کنم که پست آخریت اینه که میخوای برای همیشه از دنیای مجازی خداحافظی کنی‌ و بری ، مثل پدری که همه حرفاشو به بچه هاش زده و حالا می‌خواد (دور از جونت ) با خیال راحت بره از این دنیا (اینجا منظور نوع مجازیشه). برای من یکی‌ که الان حدود ۳/۵ ساله که خواننده وبلاکت هستم ، اینجا یه جایی‌ بود که انگار دور‌ت جمع می‌شدیم و تو حرف می‌زدی و ما هم گوش میکردیم، بعدش ما هم حرفامونو می‌گفتیم، حالا توی ماها هم بچه سرتق بود که ناراحتت کنه، تو ناراحت میشدی ، ولی‌ زود هم فراموش میکردی.من میگم بمون با ما ولی‌ خیلی‌ سر خودتو شلوغ نکن، مثلا هفته‌ای یک پست بنویس، تو هم زندگی‌ داری و مشغله برای خودت.جریان زندگی‌ هر روز داره سخت تر میشه تیمسار و توی این توفان رو به فزونی نمی‌شه بدون فکر عمل کرد، نظر من اینه که زندگی‌ توی اواخر قرن ۱۹ بهترین جریان رو داشته، بعدشم از ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۵. من خودم اصلا آدم سیاسی نیستم ، از سیاست بدم میاد اصلا ، ولی‌ تحلیل رو دوست دارم و چیزایی که باعث بشه مغز کودن نشه.برای من جنبه‌های اجتماعی حرفات خیلی‌ گیراتر بود. نوع نگاهت به زندگی ساده و قشنگه و البته خیلی‌ منطقی‌. ولی‌ منطق دیگه داره کم کم محو میشه از مناسبات آدما( متأسفانه). میدونم که بی‌ ربط گفتم این حرفارو ، ولی‌ ترسیدم که بری و نتونم حرفمو بهت بگم که من از مصاحبتت لذت میبرم.ضمنا هنوز هم پای حرفم هستم ،قهوه کنار سن یا تیمز فرقی‌ نمیکنه هر کدوم که ازادتر باشیم که بیاییم.مخلص شما

Dalghak.Irani گفت...

سلام به همه و بعد از همه به "بهروز" نازنین کنار رودخانۀ سن. مرسی از لطفت و چقدر خوشحال می شوم که یک عضو قدیمی خانواده را می بینم که به چه زیبایی مرا و منظورم را و گپ وگعدۀ "بیایید با هم راجع به زندگی حرف بزنیم و فکر کنیم" دور هم را به تصویر و شرح کشیده است. و اتفاقاً من خودم هم به بخش اجتماعی حرفم بیشتر متمایل و امیدوار بوده ام همیشه تا سیاست محض بمعنای قدرت. آینده را خودم هم نمی توانم پیشگویی کنم در مورد بچه سمتی خواهم رفت. اما اینک دیگر هم امید در دنیای واقعی روییده و نیازی بمراقبت پی گیر من نیست برای سرزنده نگه داشتن خواننده ها در جو نا امیدی که تا دیروز بود. و نیز من خودم هم نیاز به بازاندیشی راه رفته و راه آینده را دارم و کمی توجه به سنی که طبق همۀ قوانین جاری شرق و غرب به بازنشستگی رسمی رسانده ام. می دانم که از نظر روانی زندگی باید کرد و امید را باید زنده نگه داشت و ساده بود و بی کینه و بی انتقام و ... به خیلی از شماها کمک کرده ام و این تنها افتخار و بالندگی و دلخوشی ام است از روزهایی که در جوارتان بودم. تا ببینیم اوضاع چکونه پیش خواهد رفت. دوستتان دارم. یا...هو

برای آن خوانندۀ عزیزی هم که حرف های امروز خامنه ای را منفی تفسیر کرده می گویم که اینطور فکر نمی کنم و حرف ایشان کاملاً مثبت است و تغییر در مواضع ایشان اگر از شیب ملایم تبعیت نکند فقط نامش تسلیم خواهد بود که در پشت میز مذاکره با غرب بضرر ما خواهد بود. عدم تأیید ملاقات روحانی با اوباما نیز با آن انتقاد ملایم خیلی خوب بود زیرا نشان داد که روحانی خودش هم استقلال رأی رییس جمهوریش را دارد و این موضوع از نظر هواداران مدرن روحانی در داخل بسیار پرستیژ بخش و مفید است. یا...هو

سه چرخه گفت...

واي كه دلقك اعتياد به سيرك تو ترك شدني نيست. فقط چند نكته: موافقم با شما كه مواضع خامنه اي هم به نفع منافع ملي بود و هم روحاني كه دوستان ميگن آقا اجازه است و هم براي امريكا كه انقدر قلدر مأبي نكند فكر كند همه در داخل گردن كج كرده اند براي گدايي رابطه با امريكا. اصولا فكر كردم كه خود روحاني با ايشان هماهنگ كرد كه اينطور سخن بگويد و از اوايل كار معلوم بود حمايت بي قيد وشرط آقاي خامنه اي يك جا پاشنه آشيل ميشود. بي جنبگان حساب كتاب ديگري خواهند كرد، ولي براي ابتداي كار شايد چاره اي نبود و از الان بايد يك جاهاي كار رو اديت كنند.

غرض از مزاحمت اما فقط يك ستايش بود از ابراهيم نبوي كه واقعا نشون ميده كه مي خواد در حد يك مصلح اجتماعي ظاهر شود، مصاحبش با فرناز قاض زاده رو ببينيد كه چطور يك بازي برد برد رو به نفع ايرانيان خارج از كشور و دور مانده از وطن ميخواد كه شروع كند:
http://youtu.be/leSNipzSSOk

هر جا كه هستي و خواهي بود و به هر كار مشغول، خوش و خرم باشي دلقك عزيزم.