۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

خیلی خوب. خیلی دوست تان دارم. برایم دعا کنید!

The Wounded Angel


سلام. عید شما مبارک. این سه مطلب جزو اولین پست های وبلاگ نویسی من است. بجای متن جدید تکرار خودم را تقدیم روزهای شاد پیش رویتان می کنم. و برای همه همۀ چیزهای خوبی را که خودش دوست دارد آرزو می کنم.


1- نوروز؛ نوروز جهان است در نیمکرۀ شمالی سیارۀ زمین، چه در هیچ جا و همه جا ثبت شده باشد یا نه!

2- و نوروز؛ نوروز ایران است در گسترۀ سیارۀ زمین، چه در هیچ جا و همه جا جشن گرفته شود یا نه!

3- تنها ایران است که چرخش روزگارش به تاریخ خورشیدی در جریان است. و ما خیلی سپاس گزاریم که شعباتی به بزرگی و کوچکی کشورهایی داریم مثل افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان و ... که با بالیدن به "جشن ایرانی" به گذشتۀ پرافتخارشان در جزیی از قلمرو سرزمین مقدس (ایران بزرگ) بودن مباهی هستند.

4- اگر در ایران انقلاب مذهبی نشده بود؛ چه بسیار محتمل بود که در هنگامۀ فروریزی دیوارهای آهنین، ایران نیز می توانست شاهد ایران متحد و قدیمی باشد همچون آلمان. چرا که همۀ شعبات فقیر جدا مانده از مادر(ایران) میل طبیعی دارند برای برگشتن به آغوش مادر مهربان و ثروتمند. آیا این فاجعه نیست که گاهی بشنویم تکه هایی از ما می خواهند از ظلم مادر به دامن نامادری پناه ببرند.

5- حاکمیت مذهبی؛ هویت ایرانی دست اول و منحصر بفرد و جهانی ما را با یک هویت دینی دست دوم و عربی و منطقه ای – حداکثر- تاخت زد. تا امروز ما نه تنها شاهد بازگشت پاره پاره های تن ایران به آغوش وطن نباشیم؛ بلکه شاهد ادعاهای مضحک و بدون سند و ...همسایگان مان هم باشیم در مصادرۀ هر آنچه از اندیشمند و مفاخر ملی داریم تا حتی مثلاً فلان قوم متحد برای فلان کشور بزرگ - نام قوم ها را نمی آورم و کشورهای آرزویشان را زیرا که هم زیادند و هم مناقشه تولید می کند این اشاره به واقعیت تاریخ. و به من آذربایجانی اصیل اتهام شوونیسم فارس می زنند. چنانکه افتد و دانی. حرفم چیز دیگری است. و شما حسش باید بکنید مثل همیشه -

6- و چه می گویم! ما نه تنها به سعادت اتحاد همۀ نوروزیان اصیل نایل نشدیم. بلکه بخاطر مصادرۀ اصلی ترین هویت عربی (حضرت محمد رسول مکرم اسلام) خودمان را بعنوان دشمن مشترک آنان نیز ثابت کردیم. تا امروز هر جا اعراب بهمدیگر می رسند سخن اولشان خطر ایران باشد؛ و اگر وقتی و حوصله ای داشتند نیم نگاهی هم داشته باشند به مشکل اسراییل! با بی میلی.

واما بعد:
1- چهارشنبه سوری را دیدم. اگرچه به گستره وشکوه یک کارناوال نبود از دست فتواهای عملۀ ظلم؛ ولی به اصالتش نزدیک بود در همان سطح فرار از دست شحنه و دشنه: رنگ و گرما و نورآتش با موزیک و رقص و بگوبخند و شادی... و این است کلید باز پس گیری زندگی از چنگال مرگ. که بخشی ازآن محصول جنبش اخیر ایرانیان بود: در آنجاییکه: "جنبش مردم توانست "امراجتماعی" را تقدم بدهد به "امرسیاسی". یعنی اینکه وقتی حاکمان به در معرض تهدید بودن قدرت سیاسی شان پی بردند و به اجبار منطق قدرت، تمام عِده وعُده شان را بسیج مراقبت از تداوم حکمرانی خویش گسیل داشتند به حوزۀ سیاست عریان. حوزۀ اجتماعی - حتی بعد ازآن فتواهای عبوس مرگ اندیش حرمت شادی - توانست نفس تازه کند بشادی. و اگر می خواهیم اتفاق خوبی بیفتد فقط همین یک راه را باید ادامه بدهیم: "جمع شویم دور هم و باهم بخندیم"

2- راه وچاره را نه در صبرمی دانم و نه استقامت - تازه کسی هم رسماً مدعی نبوده به این نام گذاری. بچه ها خودشان استنباط کرده اند از سخنان گهربار! طفلک بچه ها با این رهبرا- تنها چاره ایجاد پتانسیل خنده است؛ با هم. ونه به هم.

3- زندگی گریه اش هم برای خنده است! نه در آن دنیا؛ که فقط این دنیا واقعی است. و آن دنیا جعل نام است برای آخرت که ما نترسیم از مدعیش!

4- عید نوروز برهمۀ جهان به محوریت ایران مبارک باشد. برای خنده و شادی باهم. حتی با قلقلک عاشقان، دوستان، همسایگان، همزبانان، هموطنان و هم جهانان.

5- و التماس می کنم شادی کنید و خوش بگذرانید به هر زحمتی هم.

6- پاینده باشیم در جهان؛ با ایران نوروز. یا...هو

پی نوشت:
تا سال بعد خداحافظ و بدرود. در 15 روزی که ایران تعطیل است و هیچ کدام از اولیاء سیاست و عملۀ قدرت بر سر کار نیستند که سد راه زندگی ایرانیان باشند مثل همۀ یازده ماه و نیم دیگر؛ حداکثر استفاده را از کارآمدی حکومت در نبودن(تعطیلی خرابکاری سرکاربودن) بکنیم و دمی بیاساییم به شادی. شادی خیلی مهم است رفقا.

آزادی با هم خندیدن (اول فروردین 89)

1- من هم مثل بسیاری از مردم جهان وبرای میهنم ایران؛ حکومتی لیبرال دموکراتیک آرزو دارم. لیکن تحقق بزودی آنرا نه مقدور می دانم و نه حتی مفید. لذا در اکنون زمانه حرکت ایران بسوی لیبرالیسم و تبدیل شدن از یک انقلاب دینی به یک حکومت عرفی را ایده آل ارزیابی می کنم.

2- چنین است که شده ام آن غریقی که بهر تخته پاره ای دست می انداخت بقصد نجات. زیرا که اطمینان دارم تا قبل از پذیرش منطق مادی و هزینه- فایدۀ فرهنگ مدرنیته (علم) از سوی حاکمان هر کشوری؛ نه تنها رسیدن به زندگی (معیشت و رفاه و توسعه و پیشرفت مادی و دنیوی) محال ممکن است؛ بلکه حتی رسیدن به آرامش معنوی و روانی نیز ناشدنی است - البته داریم راجع به انسان صحبت می کنیم و الا گیاه و حیوان حکم خودشان را دارند-

3- پس اشخاص و کنشگران مختلف را می گذارم در قالب "ایران بسوی لیبرالیسم" و حاصل گفتار و رفتار و کردارشان رانمره می دهم و موضغ خودم را نسبت به آن شخص حقیقی یا حقوقی معین و مشخص می کنم. روزی برای پیروزی خاتمی روزها و شب ها تلاش می کنم - تا اینکه به جوانان لیبرال می گوید ولنگار- روزی دیگرخودم را سرباز امربر و تسلیم رهبری موسوی در جنبش سبز می دانم – تااینکه چیزی نمی گوید که هیچ چیز نباشد -

4- و امروزکه محمود احمدی نژاد تنها فعال مایشاء صحنۀ قدرت و سیاست در ایران است یاد نوشته و تحلیل ده ماه پیش خودم می افتم که بگویم دکتر احمدی نژاد هم در قالب "ایران بسوی آزادیهای اجتماعی و سبک زندگی" می تواند یار ما باشد در مقابل دشمن اصلی (حاکمیت عریان دین بر سیاست).

5- من چنان بر درستی نظرم در "پیشرفت و توسعه و زندگی و سعادت در ایران از کانال آزادی های اجتماعی و هنری و ورزشی و جشن و سرور و فوتبال و موسیقی و سینما و مباح بودن هیجان در خیابان و... می گذرد" مصر و پایبندم که اگر این تغییر پارادایم در نزد هرکدام از حاکمان بالفعل بروز و ظهورکند؛ دست افشان و پای کوبان به پای بوس و دست بوسش بروم و او را بر صدر بنشانم.
و اعتراف می کنم که من حتی از کودتای نظامیان عرفی در ایران استقبال می کنم. و چه می گویم! که من حتی از کودتای رسمی و برانداز سپاه پاسداران مذهبی هم تصویر بهتری دارم از وضع بلاتکلیف فعلی ایران.

6- از آنجاییکه دین رسمی و مذهب غالب ایرانیان تحت عنوان "عمامه" تعریف و رسمیت یافته است؛ لذا من باور دارم که هر عمل و کردار و گفتاری که به عقب نشینی اختیاری یا عقب روی اجباری روحانیان رسمی دین از حوزۀ قدرت سیاسی ایران بینجامد و به دست هرشخص و گروهی و دانسته یا نادانسته اتفاق بیفتد امر مبارکی است و باید آنرا ارج نهاد و از عاملش حمایت کرد.
چرا که یقین دارم حتی حکومت دینی با کلاه نظامی و چکمه بوحشتناکی و پایداری همین حکومت دینی با اتکاء به نعلین و عمامه نیست. علتش را مجدداً یادآوری می کنم: مردم باور می کنند که بگویی توی کاسکت و چکمۀ نظامی دین نیست. ولی همین مردم باور نمی کنند وقتی بگویی توی این عمامه و نعلین دین نیست.

7- یک نکته می ماند برای یادداشت بعد. چون که من خانواده و فرزند دارم و به سنت های فرهنگ جامعه ام پایبندم و لذا قطعاً مبلغ و موافق عریانی جنسی نیستم. لذا باید بنویسم که منظورم از این آزادیهای لیبرال بویژه در محدودۀ روابط دختران وپسران جوان چیست؛ تا نشوم مصداق از قضا سرکنگبین صفرا فزود. یا...هو


  

1- من که معتقدم "علت تامه"ی انقلاب شدن در ایران، آنهم از نوع مذهبی و واپسگرا؛ عدم توجه کافی شاه به حوزۀ اجتماع و فرهنگ جنسی بوده است؛ نمی توانم امروز مدافع ترویج همان نقطه ضعفی باشم که درسال 57 روحانیان متحجر و مروج فرهنگ متعصب ناموس پرستی را سوارسرنوشت ایران نازنین ما کرد. من حتی بسیاری از رسانه های دیداری بعد از انقلاب را که به تلویزیونهای لوس آنجلسی معروف و شناخته هستند ستون پنجم حکومت دینی می دانستم - وقتی که دیده می شدند زیاد - برای بقای محکم تر روحانیان مرتجع در قدرت. و لذا من به هیچ وجه من الوجوه مدافع بی ضابطه و یلۀ آزادیهای رابطه و پوشش در بین جوانان دختر و پسر ایرانی در داخل ایران نیستم و می دانم که چنین تجویزی قبل از آزادی بخشی سخت آزادی سوز خواهد بود. چرا که می دانم اگر هنوز حوزه ای از زیست ایرانیان مانده باشد که مردم همراهی و همیاری و هم باوری نشان می دهند با آخوند های ریز و درشت؛ همین بخش تعصبات غیرتی در حوزۀ ناموسی و جنسی است.

2- حرف من این است که بدون وجود زنان همراه و دوش بدوش مردان زندگی شکل نمی گیرد. و اگر زندگی شکل نگیرد بتبع شادی - که بزرگترین معرفۀ زندگی است - تولید نمی شود. و هنگامی که شادی و نشاط تولید نشد نیروی کار بهره ور و مبتکر و پرشروشور شکل نمی گیرد. و نهایتاً جامعه از زایش و تولید و پیشرفت و توسعه باز می ماند. لذا معتقدم که همانطور که در ده و روستا همراه و همگام بودن زنان را در کنار و همراه مردان در همۀ شئون زندگی (مثل کارهای کاشت و داشت و برداشت کشاورزی؛ کارهای باغداری، رسیدگی به حیوانات خانگی، تهیۀ مایحتاج زندگی، بردن و عرضۀ محصولات به بازار، عروسی و شادی و رقص و...) پذیرفته بودیم - یعنی دین و روحانیان پذیرفته بودند - اکنون هم لاجرم باید در شهر وجود زنان را بپذیریم و اجازه بدهیم که مردان و زنان شهری – و بامعیارهای شهری - جوامع متنوع، شاد و بهره ور خودش را سامان بدهد. البته که همواره مرز آزادی های اجتماعی و فرهنگی را عرف غالب جامعۀ ملی یا منطقه ای و یا محلی( بسته به اهمیت و حساسیت عرف در معرض چالش) تعیین می کند. ایضاً البته که این عرف پذیرفته برای رهبران کشورهای پیرامونی همیشه با "یک گام"جلوتر تعریف می شود؛ و نه مثل رهبران پیشاتاریخ ایران با ده گام عقب تر. و اینجا همان نقطه عطف "جامعۀ در حال گذار"علم جامعه شناسی است و من برای ایران "گیر افتاده" در تفکر طالبانی آیت الله خامنه ای و شرکاء آنرا قبول ندارم. و مرتب تأکید می کنم که ما فقط در زمان شاه جامعۀ در حال گذار بودیم که حماقت حکومت پهلوی و شرایط روز سیاست های جهانی؛ آن بهترین فرصت را از ما گرفت، و ما ناچاریم مجدداً به یک حکومت مدرن - بدون حساسیت زیاد به صورت بندیش - صعود کنیم تا آنموقع حرف و حدیث دموکراسی و آزادی و حقوق بشر و...! سازکنیم.

3- و چنین است که من یکی از معدود راه های پیش پای ایران مدرن را از کانال پیشرفت و توسعه و گسترش کمی و کیفی جنبش زنان می دانم و البته مسألۀ مبارزه با حجاب اجباری - حتی برای زنانی که خود به پوشیدن حجاب معتقد و پایبندند - می دانم، و هرگونه خبری که حاکی از فشار خون بالای روحانیان متحجر از این طریق باشد مرا بشدت خوشحال می کند.

4- من خیلی علاقه مندم که بتوانم محل نزاع ایرانیان با روحانیان حاکم را از حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، قضایی، نظامی، رشوه، تبعیض، فساد، دموکراسی، مطبوعات وووو...بباورانم به فقط حوزۀ فلسفی؛ تا در آنجا متوجه بشویم که نزاع های متفرقه در میدان هایی که در زیربنای فلسفی حکومت تعریفی آیت الله خامنه ای و یاران محلی از اعراب ندارند؛ شمشیرزدن درخلاء است. یا...هو

۱۳ نظر:

سردار وطن گفت...

سلام به دلقك و اهالي

گرچه سخت است اين روزها خوشحال بودن ولي اميدوارم سال خوب همراه با شادي برايتان آرزو دارم . به اميد سال پيروزي آزادي .

Ali گفت...

دکقک جان سلام

عید ت مبارک

امیدوارم سال نو سال سلامتی و دلخوشی برای شما و خانواده باشد

با آرزوی بهترینها

ناشناس گفت...

و این وطن که ایران نامش دادند نه از آن قومی خاص و یا زبان ویژه ایست بلکه با تمام خوبی و بدیها یش، و با تمام مباهات و غصه هایش از آن تمام ایرانی ها است. نوروز همه ایرانیها خجسته و پیروز باد.

بهروز_س گفت...

سلام دلقک، امیدوارم سال خوبی‌ در پیش داشته باشیم همه و نوروز آینده را به تو تبریک بگوییم در دفتر یک روزنامه در تهران و با نام حقیقی‌ ات. البته من کماکان منتظر این هستم که قهوه‌ای با هم بنوشیم در کنار سن یا تیمز فرقی‌ نمی‌‌کند ، که زندگی‌ زنجیره‌‌ای از همین آرزوهای کوچک است.من توی این چند سالی‌ که اینجا هستم یاد گرفته‌ام که آرزوهای کوچک نیز داشته باشم که قابل دسترسی باشند و نه فقط آرمان‌های بزرگ که شاید در تمام دوران زندگی‌ هم دست یافتنی نباشند و فقط حسرت آنها را در پیری با خود داشته باشم. مرسی‌

آرسین گفت...

همچنان پی گیر وبلاگ و نثر و نوشته های زیبایتان هستم...
سال نو رو به شما تبریک عرض میکنم و امیدوارم سال خوبی برای همه ایرانیان داخل و خارج از کشور باشه.
پوزش میطلبم از این که کمتر فرصت ابراز نظر و کامنت گذاری دارم.
متاسفانه روزمرگی خواه ناخواه گریبان همه ما را گرفته!
آرزو دارم روزی شما رو نه در کسوت دلقک که در کسوت روشنگری پذیرای جامعه ببینم.
ایام به کام
آرسین

ناشناس گفت...

دوست عزیز عیدتان مبارک . امیدوارم که سلامت و مانند همیشه سرشار از زندگی و امید باشید. از صمیم قلب و با تمام وجود آرزو می کنم که در سال جدید شاهد آزادی مردم ایران باشیم و عزیزان ما در گوشه و کنار جهان هر چه زودتر به دیارشان بازگردند و عزیزان دربندمان از بند این رژیم رها شوند.

ناشناس گفت...

استاد سلام،

نوروز شما خجسته باد

این ابیات شهریار به شما تقدیم است، دایی من با آواز این هارا می‌خواند در زمانی‌ که حیدر بابا، در صندوق خانه‌ها باید پنهان میشد.

Bayraam Yeli Chaardaakh laari Yikhaandaa
Nowrouz Gouli Gaarchichagi Chikhaandaa
Aagh Bouloutlaar Koynak larin Sikhaandaa
Biz dan da bir Yaad eyliyin Saagh Olsoun
Dardlarimiz goy Deyilsin Daagh Olsoun

ناشناس ( کامنت ۳ ) هم زیبا گفت، ایران مال قوم خاصی‌ نیست. مال همه است که درد و رنج و تاریخ مشترک این سرزمین اهورایی رأ به دوش دارند.

دوستدار شما باران

تبریزی گفت...

سلام بر دلقک سابق
سال را در حالی به اتمام میرسانیم که از نظر اقتصادی بدترین سال شاید از زمان قاجار به بعدرا تجربه کردیم.واز نظر حقوق بشر واجتما ع که نگو.دعا کنیم سال جدید سال نکوی باشد.درود برایران وایرانی در هر جای وبا هر زبانی.شعر شهریار هم زیبا بود تشکر از ناشناس غزیز که همشهری است.

پیام امروز گفت...

دلقک عزیز
سال نو مبارک
به امید روزی که ایران برای همه ایرانیان باشد و شادی گناهی نابخشودنی تلقی نشود

sarsabz گفت...

دلقك جان امدم كه فقط سال نو به جنابعالي تبريك بگم و سالي شاد همراه با سلامتي براي خودت وخانواده ات ارزو كنم

ناشناس گفت...

سلام
سال نو مبارک دلقک
نمی دانی چه حس بدی است دلقک وقتی هر سال سر سال تحویل خامنه ای را ببینی که می خواهد برایت نام سال جدید را تعیین کند و بعد از فردا بنر ها را ببینی در خیابان های شهرت و همایش ها و پول ملت را ببینی که جمله ی آقا را مانند طوطی تکرار می کنند نمی دانی چه حس بدی است وقتی هر روز، روز اول سال خامنه ای را ببینی که مانند امپراتورها و حتی با هیبتی ترسناک تر روبروی حرم امام رضا نشسته است و فرمانروایی اش را به رخت می کشد نمی دانی چه حس بدی است هنوز ببینی کسانی هستند که می خواهند روز اول سال به خاطر او در مشهد باشند نه به خاطر زیارت امام رضا نمی دانی چه حس بدی است وقتی خامنه ای با فریب نوروزت را تاریخ ات را ایرانت را دینت را از تو می گیرد و هیچ کس نمی تواند امپراتوری اش را فرو بریزد. نمی دانی چه حس بدی است که نمی توانی نوروز را در خیابان های شهرت و با مردم وطنت جشن بگیری. اینجا دیگر جای ماندن نیست، حداقل برای من جای ماندن نیست. با تمام عشقی که به ایران دارم با تمام عشقی که برای ساختن وطنم دارم دیگر تحمل این همه فریب را ندارم...مرا ببخش دلقک که دلم پر است از غمی که نمی دانم باید به چه کسی بگویم...

Dalghak.Irani گفت...

سلام به جمع ونوروز مبارک دوباره و صئ باره و سپاس از مهرتان.
اما ای ناشناس آخرین. اشکم را در آوردی! چه حس نزدیکی را منتقل کرده ای اینهمه کیلومتر راه. راست می گویی و می دانم چه می گویی. دوستت دارم ترا خدا سعی کن خودت را اذیت نکنی. خیلی حس بدی است می دانم ولی کمی خونسرد باش که نمی شود. نمی دانم چه می توانم بتو بگویم. ولی بدان که می دانم و ماهمدیگر را داریم و می توانیم بر این کابوس هم غلبه کنیم. خواهش می کنم اذیت نشو تا می توانی. یا...هو

تلخک گفت...

سلام عمو دلقک جان نوروز مبارک. ایشاللا سال خوبی رو شروع کرده باشی. عموجان ما هم امسال به جمع ایرانیان خارج نشین می پیوندیم. ایشاللا میام می بینمتون... اینجا واقعن جای موندن نیس... یا حق.