۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

رضا پهلوی سال (91) را با نمرۀ (19) آغاز کرد. با تبریک به او!



1- رضا پهلوی حرف درستش را دقیق تر مطرح کرده در آخرین مصاحبۀ سال نودش با نیک آهنگ کوثر. او گفته است که درست است که ایرانیان بدنبال رژیمی دموکراتیک و سکولار هستند بجای جمهوری اسلامی، اما مهم این است که ما بتوانیم جمهوری اسلامی را در یک نماد مشخص و فشرده تعریف بکنیم تا معلوم شود که دعوا بر سر چیست. و الا صرف گفتن مخالفت با یک رژیم که ارکان و اجزاء گسترده ای دارد نمی تواند آدرس دقیقی بدهد به پیروان و هواداران. لذا صلاح و درست این است که ما آیت الله خامنه ای را بعنوان نماد وضعی که ایرانیان مخالفش هستند معرفی و هدف مرحله ای مان را به حذف او از ساختار قدرت سیاسی در ایران متمرکز کنیم. تا هم برای خودمان و هم برای داوری کنندگان بیرونی مشخص باشد که حرف مشخص ما چیست و حداقل بدانیم که چه را و که را نمی خواهیم. بنظرم این حرف دقیقی است و تا اهداف اپوزیسیون به جزئیات قابل معرفی مرحله ای تقلیل و تدقیق نشود صرف مخالفت با جمهوری اسلامی کلیاتی لقلقۀ زبانی است و قدرت ارتقاء به پروژه ای سیاسی را ندارد. رضا پهلوی درست استدلال می کند که اگر ما کل دست اندرکاران حتی در حد الیگارشی روحانی را مورد هجوم و تکفیر و تنفیر قرار بدهیم غیر از یکپارچه سازی رژیم در مقابل تغییرات، فایده ای ندارد، زیرا که همۀ ریز و درشت جمهوری اسلامی احساس خطر و حذف و نا امنی کرده و نه تنها بما نخواهند پیوست بلکه برای نابودی ما تلاش خواهند کرد.

2- از این نظر است که من نمرۀ رضا پهلوی را در تعیین استراتژی مشخص 20 می دانم. طرفه اینکه من حتی به این حس رسیده ام که رضا پهلوی را بیشتر در لباس فعال مدنی و اجتماعی می بینم تا در کسوت یک لیدر سیاسی محض. بسیاری از ایرانیان کم تعداد و نامؤثر و اما بسیار شلوغ و پرسروصدای فضای مجازی و البته با انگیزه های متنوع و متفاوت بیشتر دنبال انگیزه های آدم ها (و در اینجا رضا پهلوی) می گردند تا با بار کردن ذهنیات خویش بجای انگیزه های کنشگران مؤثر (باز در اینجا رضا پهلوی) تلاش های آنان را ناخالص، سیاسی و قدرت طلبانه انگیزه یابی کرده و شروع بمخالفت تا هتک و حذف کنشگر می کنند. در حالیکه من مطمئن هستم که وجه مدنی تلاش های رضا پهلوی برای یک "ایران برای همۀ ایرانیان" حتی بسیار زیاد پررنگ تر است از اتهامی که به او می زنند با عنوان "من می خواهم پادشاه بشوم". بعبارت دیگر چرا دیدن این گزاره در رضا پهلوی که جنس شخصیتش هم از جنس سیاست محض نیست بدرستی دیده و شناخته و معرفی نمی شود:

3- انگیزۀ قوی رضا پهلوی می تواند این هم باشد - و به اعتقاد من هم است - که او می خواهد با استفاده از موقعیت دودمانی خویش در تاریخ معاصر ایران و بعنوان تنها عنصری که صلاحیت و توانایی رهبری اپوزیسیون - اپوزیسیونی که متکی هم باشد بر گرایش تاریخی ذهنیت توده های بستوه آمده اما بدون سازمان - (رژیم اجازۀ هرگونه سازماندهی را منتفی کرده است) ایران را از چنگال اهریمنی هیولایی بنام خامنه ای برهاند. و نه لزوماً برای آیندۀ سیاسی و ترجیح سیاسی خودش بلکه فقط صرف رهایی ایران از این مخمصۀ سی و سه ساله هدف اوست. این خیلی زیاد هدف بزرگ و ارضاء کننده ایست برای یک شخصیت مدنی وطن پرست. رضا پهلوی اگر قادر به چنین عملی شود؛ حتی بدون شرکت در مناسبات قدرت بعد از آزادی هم می تواند بعنوان یک اسطوره وارد تاریخ معاصر ایران شود. مثل پدر بزرگش که با نجات ایران از چنگال سنت واپسگرای قاجار نامی شد و پدرش که خوب یا بد رژیمی مدرن و روزآمد استبدادی - موروثی در همۀ ملل مسلمان تا هم اکنون نیز - را هدایت کرد. رضا پهلوی خیلی زیاد تلاش می کند که خودش را بکشد عقب تر از اصل آزادی ایران و این بسیار مغتنم است برای کسی که می تواند بعنوان مدعی تاج وتخت دودمانش هم در صحنه باشد و او نمی خواهد.

4- بنابر این می خواستم رضا پهلوی اولین شخصیت سال جدید باشد که وارد تالار افتخارات دلقک ایرانی می شود با نمرۀ بیست؛ که خبری سهل انگارانه یک نمرۀ منفی وارد کارنامۀ رضا پهلوی کرد. رادیو فردا گویا یکی از این بازیهای اینترنتی راه انداخته برای تعیین شخصیت سال نود و رضا پهلوی اول شده است. بعد جوانی خبرنگار برداشته تلفن کرده به رضا پهلوی تا مصاحبه ای خودمانی از او بگیرد برای شیرین کردن ذائقۀ هوادارنش. او مثل همۀ خبرنگاران شیطنت کرده و از شغل رضا و ممر در آمدش پرسیده و رضا پهلوی با عدم اهمیت بموضوع گفته کارش مبارزۀ سیاسی است و زندگی اش از سوی دارایی های مادرش اداره می شود. رضا پهلوی سهل انگاری کرده و مستمسکی داده بمخالفانش که از این پاسخ طنز و فکاهه بسازند. البته که کار مخالفان درست است و از هر نقطه ضعفی باید پیراهن عثمان ساخت! اما ساده اندیشی رضا پهلوی مردود است و نشان می دهد که او هنوز ذهن حاضر جواب یک رهبر شش دانگ را تمهید نکرده است. رضا پهلوی بدون توجه به نوع سؤال و نوع سؤال کننده و جدی و شوخی بودن مصاحبه و ... باید همیشه پاسخ های کامل بدهد و یا اگر نمی خواهد یا وقت اجازه نمی دهد پاسخ ندهد. بنظر من پاسخ سؤال شغل و درآمد رضا پهلوی باید چنین می بود.

9- من تا سال 1990 جوان و کم تجربه بودم و بعنوان وارث و مدعی تاج و تخت پدرم و از سوی یاران مؤثر باقی مانده از سلطنت پدرم هدایت و حتی تصمیم گیری می شدم. و از سال 1990 هم که خودم رأساً وارد فعالیت از نوع بیشتر مدنی و اجتماعی شدم و تا هم اکنون نیز با شدت و قدرت در این حوزه فعالیت می کنم و این خودش فراتر از یک شغل تمام وقت انرژی و وقت می گیرد. ضمن اینکه شما فراموش نکنید بالاخره من فرزند ارشد پادشاهی هستم که دودمانم مدت 57 سال در ایران حکومت کرده اند و باید اندوخته ای مناسب برای فعالیت هایم داشته باشم. اگر تمایلی به بازکردن بیشتر موضوع داشتید وقت دیگری و فرصت فراختری می طلبد. بنابراین با یک نمرۀ منفی که از همین یک خطا ناشی می شود نمرۀ شروع سال شاهزاده می شود 19 که هارمونی عددی خوبی هم دارد با 91. یا...هو

۲۸ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام
در مورد تمام فامیلی این موزو صدق میکند در ضمن برای مثال یکی از کارهای فرح پهلوی اینست که تابلوهای بسیاری خرید و الان در ایران است و قیمتشان سر به فلک میزند ایشان اگر یک کمیسیون کوچک برایشان حساب کنیم بالق بر میلیونها دلار خواهد شد اینها اگر دزد بودند که این تابلوهای نقاشی را با خود میبردند..

ناشناس گفت...

درود بر این پندار .

حسام گفت...

"پدرش که خوب یا بد رژیمی مدرن و روزآمد استبدادی - موروثی در همۀ ملل مسلمان تا هم اکنون نیز - را هدایت کرد"
خوب یا بد؟ اصل مساله همینجاست، این قهرمان این روزهای شما و نیک آهنگ اول باید تکلیف خودش رو با پدر بی عرضه اش مشخص کنه بعد نقش یه منجی رو بازی کنه.
اگه قبل از این با وبلاگت آشنا نبودم میگفتم شما هم نون خورش هستید اما از آدم باهوش و حساسی مثل شما (برخلاف نیک آهنگ) که به تمام جزییات توجه دارید انتظار میره عنوان رهبر اصلح رو به همچین آدمی ندید که برای ما ایرانیها در بهترین حالت ممکنه نقش یه مشت بسته رو داره که از ماهیتش خبری نداریم.

ناشناس گفت...

حسام جان بهتره گه زیادی نخوری، برو از ننه بابات بپرس تا بگن که در دوره پدرش ایران چه بهشتی بوده و ایرانی چه حرمتی داشته

سارا شکری گفت...

دلقک ام با دلقکی وتلخکی که نمی توان تجزیه و تحلیل مختوا کرد.مگر یادمان رقته پسر زنک محتاله و دلاله رضا چلغوز که جز شکمخواره گی وشکمباره گی بیشه ای در توشه ندارد چندی پیش چون طفلگان خردسال که فارغ از رشد بلوغیه و عقلیه اند نوای اتل متل توتوله سرداد وله له و عو عواش رادیو سیاه را هم للید.براستی دلقک جان از خود پرسیده ای ژرفای فکری وبکری شازده تیغی در چه تندیده است? و روشنفکر و روشنبکر ما در باب خاندان مفلوکه ومفلسه نطفه و لاشه پرست پهلوی که روزگاریست حیات و ممات شات تالان و تاراج ایران زمین بوده وهست چه خواهند گفت.مگر غیر از این است که توهمات وموهومات تاج و تخت وی در ریف پدر مخلوعه ومعزوله اش قرار داده.
بدرود سارا شکری

ناشناس گفت...

آقاي حسام، شما هر وقت يادگرفتي مودب صحبت كني بيا نظر بده. نمي دونم " بي عرضه" رو به چه دليل به محمدرضا شاه نسبت مي دي؟؟؟؟ لطفا دلايلت روهم بنويس."بي عرضه" بود چون داشتيم جزو پنج قدرت برتر دنيا مي شديم؟؟؟ متاسفم!!!اينهمه كينه توزي از مردي كه هر چي از دوران حكومتش مي شنويم جز پيشرفت و آباداني نبوده واقعا قابل درك نيست!!!
"پدرش که خوب یا بد رژیمی مدرن و روزآمد استبدادی را هدايت كرد" من اينطور تصحيح مي كنم "رژيمي مدرن و روزآمد به ظاهر استبدادي ولي در باطن دموكراتيك".

ناشناس گفت...

وای به ما مردمی به یک مشت شارلاتان شیکپوش و چرب زبان اعتماد میکنیم و حاضر هم نیستیم که ذره ای مغزمان را بکار بیندازیم و سابقه جریانات را نگاه کنیم و بدنبال پاسخ به سوالات اساسی تر در مورد این جریانات باشیم، نه بدنبال پاسخ های زیبا و در عین حال فریبکارانه. مثلا
۱- آقای رضا پهلوی اعتبارش را از کجا بدست آورده است؟
۲- قسم آقای پهلوی برای بدست گرفتن سلطنت پهلوی و حفظ ان چه میشود؟ آیا آقای پهلوی هنوز به ان قسم پایبند است، با توجه به آنکه هنوز ان قسم را پس نگرفته است؟
۳- اگر آقای پهلوی به ان قسم هنوز پایبند است، چطور میخواهد به رای مردم پایبند باشد، چنانچه مردم سلطنت را نخواهند؟ اگر بخواهد برای مردم کنار برود، چطور میتوان به ایشان به عنوان کسی اعتماد نمود که پایبند قسمش نیست؟ کسی که به قسمش پایبند نیست، چطور میتوان به قولها و وعده های دیگرش اعتماد نمود؟

majid گفت...

کلامی با حسام٬ من نمیدانم که شما از کجا متوجه قهرمان شدن «شاهزاده» رضا پهلوی برای این دو نفر شده اید؛ یا از کجا به بیعرضگی محمد رضا شاه پهلوی پی برده اید (شاید چون زود رفت و موقع رقتنش زار گریست؟)
ولی لطفاً از بکار بردن الفاظ مستهجن سیاسی مثل : رهبر اصلح و منجی و... خودداری کنید که اینها برازنده خامنه ای و امثال ایشان هستند. در ضمن اگر خواستید این مشت بسته را باز کنید یا کتابهایشان را بخوانید یا مصاحبهاشان را گوش کنید. همه مثل «امام » خمینی نیستند که بعداً زیر همه چیز بزنند و بگویند لاکن «خدعه» کردم. با احترام

هومان گفت...

من هم ناچار یک نمره -0- میدهم به دلقک که اول سال ما را با شازده اش خراب کرد.والا به خدا مردیم از این شازده ها و آقا زاده های بی خاصیت والکی گنده شده به دست دلقک و نیک آهنگ و چهارفسیل شاه پرست. آخر سالی نیک آهنگ با علم کردن او حال ما را به هم زد حالا هم دلقک! . چه باید گفت به شما نویسندگان کم سوژه تنبل که همه اش دنبال لقمه های هزاربار جویده هستید نه یک فکر نو نه یک راه نو هیچ و هیچ و هیچ.

Dalghak.Irani گفت...

سلام.
من چون برای نوشته هایم راجع به تعریف و تکذیب کسی پولی نمی گیرم لذا لطفاً شما ها هم عصبی نشوید و ووبلاگ مرا به میدان منازعۀ الفاظ نا برازندۀ شخصیتتان تبدیل نکنید. حرف شما بدون عصبیت بهتر شنیده می شود و پاسخ می گیرد. لطفاً! یا...هو

سیمرغ گفت...

فکر نو ؟؟؟؟ مگه ما ملت فکر نو هم می‌کنیم جز برای موارد اقتصادی ، آنهم برای خودمان فقط ؟؟؟ من این شاهزاده را خوب نمی‌‌شناسم که چی‌ تو کله ش داره، ولی‌ اینو می‌‌دونم که پدرش به او ربطی‌ نداره،اونم تو مملکت و جامعه‌ای که یارو جواب کارهای دیروز خودش رو هم حاضر نیست بده و کسی‌ هم چیزی نمی‌‌پرسه، چه برسه به کارهای باباش !!! خوب یا بد بودن پدرش هم جای تردید زیاد داره. به دو دلیل منطقی‌ مطلب دلقک رو ردو نمی‌‌کنم : اول اینکه میدان مردان سیاسی آنقدر پرتعداد نیست که به قول میوه فروش‌ها بخواهیم سوا کنیم ، دوم اینکه در حال حاضر بین بد و بدتر ، عقل حکم می‌‌کند که سراغ بد برویم ، تازه به قول یکی‌ از دوستان یارو مشت بسته‌ای هم اگر باشد که بد بودنش بر ما روشن نیست.پاینده باشید

Dalghak.Irani گفت...

این کامنت و پاسخ را هم از بالاترین آوردم ممکن است بیشتر کمک کند بفهم اوضاع:


taraneh1 گفت:

رضا هیچ شانسی برای شاهنشاهی ندارد . ایرانیان یکبار شاه را با اردنگی بیرون کردند و محال است دوباره به بازگشت سلطنت به ایران رضا دهند . به جز یک مشت ساواکی و ارتشی فراری در لس آنجلس هیچکس حتی خواب بازگشت رضا به سلطنت را نمیبیند . این بیچاره ها به این خیالند که رضا شاه میشود و اینها دوباره بساط زورگویی و چاپلوسی و دزدی را راه می اندازند و چون اینترنت ایران مسدود شده است با پولهای رضا فعلا که سخت در سایتهای اجتماعی میتازند ولی دولتشان مستعجل است و به محض اینکه مردم دوباره به خیابانها بریزند اینها هم میروند .

binam گفت:

ترانه - لابد خانم - شماره 1.
سلام.

مگر در حال تغییر رژیم هستیم و رسیده ایم به "شانس کی بالاست" - با نوستالوژی بازی "دست کی بالاست"- اگر ترا خدا خبری از آن پشت مشت ها داری که باید بزودی نوع رژیم "بجای جمهوری اسلامی نکبت در حال سقوط عنقریب!" را انتخاب کنیم بما هم بگو که هم خوشحال بشویم و هم موضع خودمان را مشخص کنیم که کلاهمان پس معرکه نیفتد. دخترم! خواهرم! دوست نازنینم! ما هنوز اندرخم یک کوچه ایم و در دورۀ جنینی تشکیل اپوزیسیون هستیم و نه در وسط یک انقلاب کبیر. و سعی می کنیم که بعنوان فعالان حوزۀ مدنی - و نه سیاسی - بهمدیگر کمک کنیم که ببینیم از کدام راه می شود به پایان این نکبت سی و سه ساله رسید. و دیگر هیچ. من که شهادت می دهم پولی از کسی نمی گیرم و خودم هم از نظر سنی فسیل ولی از نظر فکری جوانتر از شما هستم و حاضرم با شما در یک مناظرۀ آنلاین شرکت کنم و ثابت کنم که آنکه با عصبیت و بدون تحلیل مشخص و فهم مشخص از گرفتاری مشخص ایرانیان دچار دگم اندیشه است شما هستید و نه من نویسندۀ این متن. یا...هو

ناشناس گفت...

پاسخ به آقای بینام یا دلقک عزیز
بسیار خوشحالم که یک سلطنت طلب اهل بحث را میبینم، امیدوارم که مثل بقیه دوستان سلطنت طلب، مغلطه را با بحث منطقی مخلوط نکرده باشید و با توجه به اعلام آمادگی برای شرکت در هر بحثی، به عنوان شروع لطفا پاسخ سوالات پیشین مرا هم، به علاوه سوالاتی جدید بدهید:

۱ - آقای رضا پهلوی اعتبارش را از کجا بدست آورده است؟

۲- قسم آقای پهلوی برای بدست گرفتن سلطنت پهلوی و حفظ ان چه میشود؟ آیا آقای پهلوی هنوز به ان قسم پایبند است، با توجه به آنکه هنوز ان قسم را پس نگرفته است؟

۳- اگر آقای پهلوی به ان قسم هنوز پایبند است، چطور میخواهد به رای مردم پایبند باشد، چنانچه مردم سلطنت را نخواهند؟ اگر بخواهد برای مردم کنار برود، چطور میتوان به ایشان به عنوان کسی اعتماد نمود که پایبند قسمش نیست؟ کسی که به قسمش پایبند نیست، چطور میتوان به قولها و وعده های دیگرش اعتماد نمود؟

۴- نظر آقای رضا پهلوی راجع به کودتای ۲۸ مرداد چیست؟

۵- با توجه به آنکه فرموده اید که اپوزیسیون هنوز دوران جنینی اش را میگذراند، چطور انتظار دارید که سخنگویی از خواستهای آنرا کسی مثل آقای رضا پهلوی بر عهده گیرد که در بهترین حالت فردی ناشناخته برای افکار عمومی ایرانیان از حیث پایبندی به آمال و اهداف دموکراتیک صد ساله ملت ایران، و بصورت واقعی فاقد مشروعیت و وجاهت لازم سیاسی برای نمایندگی از این خواستهاست. آیا در این مرحله حساس، نباید نمایندگی از این خواستها را کسی بر عهده گیرد که از پذیرش و وجاهت به مراتب گسترده تری از سوی مردم برخوردار است؟

۶- فرموده اید که در ایران کسی پاسخگوی عملش نیست، چطور انتظار داریم که آقای رضا پهلوی پاسخگوی پدرش باشد. در پاسخ باید بگویم که کسی از ایشان انتظار ندارد که پاسخگوی پدرش باشد. منتهی از آنجا که ایشان با خوردن سوگند پادشاهی، که تا امروز هم آنرا پس نگرفته اند، مسولیت دستگاه سلطنت و دربار پهلوی را بر عهده گرفته اند، مطابق تمام اصول مدیریتی، ایشان مسئول تمامی اعمال دستگاه تحت مدیریتیشان هستند و باید پاسخگوی عملکرد دستگاه تحت مدیریتشان باشند، ولو عملکردی که این دستگاه، قبل از بدست گرفتن زمام ان توسط ایشان داشته است. درست مثل مدیر هر شرکتی که زمام امور ان شرکت را بر عهده میگیرد و مثلا مسئول پرداخت تمامی قروض ان شرکت است، ولو آنکه این قروض پیش از بدست گرفتن زمام این شرکت، توسط مدیر جدید، اخذ شده باشند. اینجا صحبت از مسولیت فردی نیست که شما آنرا با قیاس نابجای "پسر مسولیت پدر را بر عهده نمیگیرد"، بتوانید مساله را لوث کنید. اینجا صحبت از مسولیت حقوقی بر سر دستگاهی است که ایشان زمامداریش را هم پذیرفته اند و ان دستگاه سلطنت پهلوی است. وگر نه اگر ایشان این سوگند را نمیخوردند و یا اگر بعدا این سوگند را پس میگرفتند، کسی با ایشان کاری نداشت، حق با شما بود و ان موقع ایشان دیگر نه یک شخصیت حقوقی، بلکه صرفا یک شخصیت حقیقی داشت که صرفا باید پاسخگوی اعمال خودش باشد. به همین دلیل هم کسی یقه هیچیک از فرزندان شاه سابق را بابت پاسخگویی به مردم نمیگیرد.

سیمرغ گفت...

به ناشناس آخر: ما مردم یا یک کاری را انجام نمی‌‌دهیم یا اینقدر سختش می‌کنیم که بعدش نه خودمان و نه کس دیگری بتواند انجامش دهد. دوست من ، اینجا من بحث بر سر پسر شاه ندارم چون اصلا نمی‌‌شناسمش ، اصلا از قسمی هم که شما میگویی بی‌ خبرم ، ولی‌ حتما خورده که شما خبر داری، بحث من این است که ما الان قحط الرّجال داریم در اپوزیسیون، هیچکس تخم ندارد آشکارا حرف بزند ، همه یک جوری به داخل کشور وصل هستند و از عقبه خود یا اینکه در همان خرج از کشور ترتیبشان را بدهند می‌ترسند مثل سگ‌ ... شما خیلی‌ ایده الیست فکر میکنی‌ . من میگم این آقا نه ، اینجور آدم پاکی که نه سابقه قبلی‌ بد داشته باشد ، پدر و مادرش هم بد سابقه نباشند ،اصلا اجدادش خوش سابقه باشند ، نه جایی قسمی خورده باشد ، سیاسی باشد ، سرش هم به تنش بیارزد ،تخم هم داشته باشد ، وطن پرست باشد ،دمکرات باشد، مملکت را چپاول نکند ، دور و بریهایش هم به فکر مال اندوزی نباشند، موضعش را نسبت به تمام وقایع تاریخی‌ مثل کودتای ۲۸ مرداد مطابق سلیقه مردم مشخص کرده باشد ، سر سفره پدر و مادرش بزرگ شده باشد و آدم سیری باشد ...... بگو بریم از کجا بیاریم اینجور سوپر معنی‌ را آنهم توی مملکتی که مردمش از ترس توی وبلاگ هم بصورت ناشناس وارد می‌‌شوند و کامنت می‌‌گذارند ، ناشناس عزیز اگر کسی‌ را پیدا کردی که فقط ۲ تا از این صفات یعنی‌ وطن پرستی‌ و تخم را داشت ، بچسب به هم او که نجات بخش است ، داشتن تمام این صفت با هم پیشکش.به نظرم بهتر است که تا ژنز این آدم ایده‌آل همه من با همین حاکمانی که داریم سر کنیم تا وقتی‌ که خدا نجاتمان بدهد البته اگر عمری باقی‌ باشد .

ناشناس گفت...

سیمرغ عزیز
من همان ناشناس آخری هستم که شما خطابش قرار دادید. من با نظر شما در باب مردم ایران موافق نیستم. به گمان من، ما مردم اتفاقا بسیار هم ساده انگار هستیم. بهمین دلیل هم وقتی کسی از چشممان افتاد، بهر قیمتی میخواهیم از سر راه برش داریم. حتی توجهی هم نداریم که این امامزاده ای که ما به ان دخیل بسته ایم، خود میتواند جنایتکاری بدتر از همان ستمگری باشد که برای از میان برداشتنش، بزیر پرچمش رفته ایم. ما این ساده انگاری را در زمان شاه نشان دادیم و ثابت کردیم، که بجای آنکه مغزمان را بکار بیندازیم، به دنبال هر ان شیادی میفتیم که عکس مار بر دیوار میکشد و در باغ سبز نشانمان میدهد. حتی کاری هم نداریم که آیا چنین چیزی در ظرفیت و توان وی هست یا خیر. در مورد خمینی که چنین بود. در مورد شاهزاده هم، همین بی اطلاعی شما از مساله تاجگذاری ایشان و قسمی که بابت حفظ سلطنت پهلوی خورده اند، نشانگر گرایش احساساتی و نه عقلانی شما به ایشان است. وگر نه این اتفاقا مساله بسیار مهمی است که تمامی فرضیات را راجع به ایشان، بشرهای که قبلا هم گفته ام، زیر سوال میبرد. آیا ایشان میتواند مطابق وعده اش، در صورت مخالفت مردم با حکومت پادشاهی، به ان تن دهد؟ اگر خیر که پس دروغ گفته است و شایسته اعتماد نیست و اگر بله، که پس باز هم قابل اعتماد نیست چون به قسمش پشت نموده است. به عقیده من، این شما هستید که ایده آلیستی فکر میکنید و تصور میفرمایید که بدون روشن شدن مسائل حداقلی فوق الذکر میتوانید بطرز معجزه آسایی از یک رژیم فاشیستی مذهبی به رژیمی دموکراتیک برسید.
بنظر من تمام این سوالات حداقلهایی هستند که یک فرد، مثل آقای رضا پهلوی، باید با صداقت به آنها پاسخ دهد تا شایستگی اعتماد مردم را بدست آورد. البته این سوالات، سوالات سختی هستند، اما گوهر اعتماد مردم هم بسیار گرانبها است، بیایید آنرا ارزان نفروشیم.
اگر چنین کسی بفرض بقول شما در حال حاضر وجود هم نداشته باشد که این شایستگیها را داشته باشد، بسیار بهتر است که چنین کسی را ملت ایران در درون خود بپرورد، تا آنکه دوباره چشم امیدش را به یک خمینی دیگر بدوزد تا بار دیگر شاهد پرپر شدن امیدها و آرزیهایش باشد. ملتی که تا این حد دچار قحط الرجال است، باید تا اخر به پای رهبران راستینش بایستد نه آنکه مثل مصدق، وی را در میان ارازل و اوباش ۲۸ مردادی رها نماید.

سیمرغ گفت...

ناشناس عزیز من هیچ گرایشی به شاهزاده ندارم ، فقط روی ریشه‌ها بحث کردم، همین .

ناشناس گفت...

سیمرغ عزیز:
عقاید و گرایشات خصوصی شما بسیار محترمند و حق شماست که به هر کسی که دوست داشتید گرایش داشته باشید. صحبت من بر سر اصول و منطق است و نه گرایشات و احساسات خود یا شما یا هر کس دیگر.

ناشناس آخر

ناشناس گفت...

سیمرغ عزیز
من ناشناس آخری هستم. یک مطلب دیگر که تازه الان یادم افتاد به شما بگویم آنست که من به هیچ عنوان قصد مانع گذاشتن و سنگ انداختن بر سر راه شاهزاده رضا پهلوی نیست. هدف روشن شدن ابهامات است. شاهزاده رضا پهلوی، اگر چنانچه به انتخاب مردم اعتقاد داشت و احترام میگذاشت، باید سوگند پادشاهیش را که ۳۰ سال پیش خورده بود، پس میگرفت تا "متعهد" به برقراری پادشاهی پهلوی نبوده و در موقعیتی قرار گیرد که بتواند به وعده اش به مردم، مبنی بر "صرفنظر کردن از پادشاهی در صورت انتخاب مردم"، پایبند باشد و در این پارادوکس به تله نیفتد.
ببینید مساله این نیست که من به دنبال آدم "بی عیب" میگردم. مگر آدم بی عیب وجود دارد؟ من بدنبال آدم "صادق" میگردم که به وعده اش بمردم پایبند باشد. اگر هم مشکلی و عیبی در گذشته اش یا گذشته دستگاهی که بر ان مدیریت میکند، وجود داشته است، آنرا بدون کم و کاست و با صداقت برای مردم مطرح کند، و برنامه های خود را برای جلوگیری از تکرار رویدادهای مشابه بیان دارد، مثل سیاستمداران کشورهای دموکراتیک، بجای آنکه آنرا مسکوت بگذارد یا با فریبکاری بخواهد مساله را لوث نماید.
یک نمونه از این فریبکاری هنگامی است که از ایشان راجع به کودتای ۲۸ مرداد سوال میشود. ایشان در هنگام مواجهه با این مساله، همیشه این جواب تکراری را بصورت افکار عمومی پرتاب میکنند که "تاریخدانان باید به این مسائل پاسخ دهند"! من نمیدانم که از کی تابحال تاریخدانان وظیفه پاسخگویی به افکار عمومی را، راجع به اعمال سیاستمداران، و بجای آنان، بر عهده گرفته اند! سوال اینست که جناب نظر "خود شما " چیست، نه نظر تاریخدانان.
میبینید که اینگونه "زرنگیها" نشانگر آنست که ایشان بسیار چیزها برای پنهان کردن دارند.

Dalghak.Irani گفت...

سلام به ناشناس معروف به ناشناس آخری!

قصد پاسخگویی نداشتم به دو کامنت "قسم نامۀ" ابتدایی شما. زیرا که تصورم این بود که جوانی خوانندۀ اتفاقی و گذری دچار سندرم ایرانی "من همه چیز را می دانم" شده و از روی هیجان آنی کامنت هایی نوشته و بسیار خوب است. زیرا که مطمئن شدم شما کمترین آشنایی با من و نوشته هایم و وبلاگم ندارید آنجائیکه مرا یک "سلطنت طلب" خطاب کردید. زیرا که فقط خواجه حافظ شیرازی نمی داند که اولاً من یک عنصر و فعال سیاسی نیستم. ثانیاً من یک وبلاگ نویس مستقل حوزۀ مدنی هستم. و ثالثاً من فقط "زندگی طلبم" و برایم صورت بندی های سیاسی واجد کمترین ارزشی و ترجیحی نیست. اما بعد از رد و بدل شدن چند کامنت پی در پی با "سیمرغ" عزیز رأیم عوض شد و چنین نتیجه گرفتم که شما هم قصدی برای سنگ قلاب کردن موضوع نداری. لذا این مختصر را می نویسم:

Dalghak.Irani گفت...

ادامه:
همۀ محور حرف های شما متمرکز شده است بر روی سوگندی که رضا پهلوی خورده است برای نگاهبانی از تاج و تخت سلطنت پهلوی در ایران و تلاش برای احیاء و باز پس گیری آن. ضمن اینکه من هم مثل سیمرغ اشرافی به چند و چون این سوگند سیاسی و سمبلیک و مناسکی ندارم ولی با قبول ادعای شما مواردی را طرح می کنم.
اولاً همانطور که گفتم این قبیل سوگند ها قسم های سیاسی و سمبلیک است و وفاداری یا عدم وفاداری به آن اولاً در شرایط "ممکن الوقوع" قابل طرح است و ثانیاً راه رسیدن به این وفاداری می تواند متنوع باشد. یعنی اگر رضا پهلوی سوگندی خورده باشد باید امکان عملی وفای بسوگندش را داشته باشد کما اینکه من خودم به نظام پادشاهی سوگند خورده بودم و در سال 57 از آن عدول کردم و به خمینی پیوستم. ثانیاً چرا یکی از راه های عمل به این سوگند راه دموکراتیک نمی تواند باشد. اگر رضا پهلوی مبارزه کند و در یک انتخابات آزاد گزینۀ خودش "بازگشت به پادشاهی دودمان پهلوی" را یکی از گزینه های انتخاب مردم قرار بدهد ولی مردم نپذیرند کجای سوگندش خدشه دار می شود مگر اینکه مدعی باشیم که رضا پهلوی سوگند خورده فقط از راه غلبه قهری به ایران و براندازی جمهوری اسلامی و اعلام یکطرفۀ پادشاهی خودش می تواند به سوگندش وفادار بماند. بحث در این بی مایه ترین و سبک ترین دلیل مخالفت شما با رضا پهلوی واقعاً جای پرداختن ندارد. رضا پهلوی در جوانی یا نوجوانی یا کودکی و با توجه به شرایط روز قسمی سمبولیک و مناسکی خورده و شما اصرار داری که اول از سوگند خودش برائت بجوید. من واقعاً دنبال نکرده ام این موارد را و از نظر خود رضا پهلوی خبر ندارم و مطمئنم که حتماً موضعی داشته در این مدت طولانی و پاسخی داده اما اگر هم چنین نکرده باشد کار بی ربطی نکرده است زیرا او ولیعهد یک دودمانی بوده که بقول شما اعتبارش را هم از همان دودمان می گیرد و بسیاری از هواداران و دوستداران سنتی اش حساسیت های خاصی به دودمان پهلوی دارند که ممکن است برای خود رضا پهلوی هم جاذبۀ منطقی نداشته باشد اما چرا باید با پرداختن به امری بی اهمیت در موقعیتی که نه به دار است و نه ببار هواداران دودمانی خودش را رنجیده و نا امید کند.

موضوع بسیار مهم دیگری که شما و اغلب منتقدین بدون پیشنهاد مشخص دیگر مثل شما در گیر آن هستید و گمان هم می کنید که دیگر اند نیک اندیشی برای آیندۀ ایران هستید این است که شما جمهوری نکبت اسلامی را ساقط شدۀ پیشینی فرض می گیرید و می رسید به مرحلۀ گزینش نوع حکومت و نوع حاکم. در حالیکه ما هنوز در مرحلۀ جنینی هستیم که می خواهیم دست "خدا یا شیطان" را ببوسیم که بتوانند بما کمک کنند در راه انازی سازمان سیاسی منسجمی که با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه را آغاز کنیم. یکی از شیطان ها هم رضا پهلوی است که ما نشانش می دهیم. تا در کنار یکی از خدا ها مثل مهندس موسوی یا هر شخص محبوبی که شما مد نظر داری و نامش را نمی گویی دست بدست هم بدهند و هرکدام گوشه ای از این اپوزیسیون بلاتکلیف و فرسوده و متهوع و پراکنده و همه من و ... را بگیرند آیا بشود آیا نشود. متأسفانه من کم می خوانم زیاد می نویسم و بسیاری مثل من هم کم فکر می کنند و زیاد حرف می زنند. در نتیجه به تنها چیزی که توجه نمی شود اصل گفتار و عمق گرفتاری مردم است.

و این یاد اوری را هم لازم می بینم که در ایران و برعلیه حکومت خامنه ای انقلاب نمی شود. ولی اگر در جایی انقلاب بشود کسی قادر به جلوگیری و یا هدایت آن بسمت ایده آل های خودش هم نمی شود. انقلاب مثل سیل است که نه وقوعش و نه مسیرش را کسی نمی تواند حدس بزند و تنها کار ممکن همراهی با مسیر سیل است برای نجات حداقلی. یک میلیون نفر هم به فهمیدگی شما اگر در انقلاب 57 جلو خمینی بودند به اندازۀ یک "آخ" هم در سرنوشت انقلاب خمینی و سمت و سویی که گرفت مؤثر نمی توانستند باشند. لذا خیلی به این کلیشه آلوده نشو که اگر آگاهی داشتیم و احساساتی نشده بودیم و چه و چه خمینی و انقلابش این نمی کرد که کرد. اصلاً ملت آگاه که انقلاب نمی کند یا بتعبیر دقیق تر در کشوری با ملت آگاه که انقلاب نمی شود تا ما هم بعنوان این "ماییم طاووس علیین شده" نزول اجلال بفرمائیم و انقلاب مردم را براه راست هدایت کنیم. اولین نشانه های شورش و انقلاب "عقل باختگی" است. چون انقلاب و شورش تهدید جانی از سوی رژیم مستقر دارد و آدم عاقل بسمت مردن نمی رود. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک عزیز:
من ناشناس آخری هستم. من شما را سلطنت طلب نخواندم. من آقای بینام را سلطنت طلب خواندم که با توجه به گفتارهایش بنظر میاید چنین هم باشد. من هنوز هم نمیدانم که نقطه نظرات شما چیست به این دلیل که بقول شما مطالب شما را تاکنون نخوانده بودم. البته فرقی هم نمیکند که چه نقطه نظراتی داشته باشید. هر چه باشد، ما در اینجا بر سر اصول صحبت میکنیم و عقاید فردی و شخصی شما تا زمانی که منحصر به خودتان است، قابل احترام میباشند و امری شخصی و خصوصی.
در مورد قسم نامه آقای پهلوی نظر شما قیاس مع الفارق است که شما بین خود و رضا پهلوی به عمل آورده اید. اگر شما هم کاندیدای پستی در ساختار سیاسی ایران بودید، قطعا این مساله عدول شما از قسمتان مطرح میشد که البته شما میبایست افکار عمومی را قانع میکردید. من که بالشخصه معتقدم که هیچ نوع قسمی نمیتواند کشتار مردم و خدمت به یک حکومت سرکوبگر را توجیه نماید. بنابر این از دید من، ان قسمی که شما برای وفاداری به شاه خوردید، اساسا کاربردی در توجیه کشتن مردم و سرکوب ندارد و من بالشخصه چنین قسمی را، انهم در توجیه سرکوب و کشتار مردم "الزام آور" نمیدانم. اما این البته صرفا موضع من غیر متخصص در علم حقوق است!
اما قسم آقای رضا پهلوی تعهد آور است، هم به لحاظ اینکه ولیعهد در سنین قانونی قسم خورده (حتما میدانید که تا قبل از رسیدن آقای رضا پهلوی به سن قانونی، مادرش خانم فرح پهلوی نائب السلطنه بوده) و هم اینکه به لحاظ سقوط سلطنت پهلوی، در هیچگونه جبر و فشاری نبوده است تا چنین قسمی را یاد نماید. بنابر این ان قسم اصلا جنبه تشریفاتی نداشته و صد در صد الزام آور است. مشکل شما اینست که مثل اغلب ما ایرانیان، مسولیتها را جدی نمیگیرید. همین بی عنایتی و سهل انگاریها وضعیت ما را به اینجا میکشاند.
اینکه گفته اید که اگر در شرایطی که مردم بخواهند ایشان شاه شود، چه اشکالی دارد که ایشان به قسمشان عمل نموده و بصورت دموکراتیک هم شاه شوند، پاسخ من آنست که هیچ. مشکل جایی پیش میاید که مردم اصلا شاهنشاهی را نخواهند. سوال آنست که آیا ایشان به قسمی که برای حفظ پادشاهی خورده اند پشت خواهند کرد، تا به وعده ای که به مردم دادند عمل نمایند و از ادعای پادشاهی دست بشویند، یا آنکه برای حفظ سوگند پادشاهی به وعده ای که به مردم داده اند خیانت خواهند نمود. در چنین شرایطی بین عمل به وعده ای که به مردم داده اند و قسمی که برای حفظ پادشاهی پهلوی خورده اند تناقض پیدا میشود و هر یک از این دو راه را که انتخاب نمایند، تناقض پیدا میکند با تعهد دیگری که مجبورند زیر پا بگذارند. راه برونرفت از این چنبره آنست که ایشان قسمشان را پس بگیرند که تا به امروز این کار را نکرده اند.
البته اینهم تنها مشکل ایشان نیست. ایشان مشکلات دیگری هم دارند از قبیل فرار از پاسخگویی به افکار عمومی و پنهانکاری و برخوردهای غیر شفافی که با سوالات و ایرادات افکار عمومی دارند که تنها و تنها شائبه فریبکاری و پنهانکاری را دامن میزند. در این مورد هم مختصری نوشته ام.
شما فرموده اید که میخواهید با شیطان پیمان ببندید که این حکومت را سرنگون کنید. قربان، ما چند بار باید آزموده را بیازماییم؟ آیا ما در سال ۵۷ به سراغ "فرشته الهی" نرفتیم که عکسش در ماه افتاده بود و تازه به اینجا رسیده ایم؟ تازه شما میخواهید با "شیطان" بیعت نمایید؟ از هم اکنون با یاداوری تاریخ حکومت پهلوی معلوم است که چه اشکالاتی پیش خواهد آمد. تازه این چیزی است که ما از قبل میدانیم، وای به وقتی که در عمل هم پیاده شد، که ایرادات و اشکالات اجرایی و مقتضیات زمانی هم بر آنها اضافه میشود که از قبل قابل پیشبینی هم نیستند.
از ان گذشته شما با روی کار آمدن حکومتی به سبک حکومت پهلوی میخواهید با بنیادگرایی مبارزه نمایید؟ گویا درسهای تاریخ را فراموش کرده اید که بنیادگرایی حاصل حکومتهای استبدادی و سرکوبگر است و بنیادگرایی خشنی که ۳۰ سالست بر کشورمان چنگ انداخته، حاصل استبداد وابسته پهلوی است و در دامان ان پرورده شده است و اختلافاتش با دیکتاتوری سلطنتی به مراتب کمتر از اختلاف چهره دوقلوهای سیامی است.

ناشناس گفت...

----------------------------------------ادامه پاسخ به دلقک عزیز ----------------------------------------
از ناشناس آخری
فرموده اید که انقلاب حاصل عقل باختگی است و در توجیه ان هم گفته اید که آدم عاقل مردن را انتخاب نمیکند. اولا انقلاب را کسی انتخاب نمیکند، انقلاب تحمیل هیات حاکمه سرکوبگر است بر مردمی که صرفا تغییر میخواهند. وگر نه آخر چه کسی حاضر است که برای تغییر جان دهد؟
از ان گذشته، کسی "مردن" را "انتخاب" نمیکند. تمام ان چیزهایی را که آخوندها تاکنون از "شهادت" گفته اند دور بریزید. "مردن" یکی از نتایج "محتمل" تلاش برای تغییر است، تغییری که هیات حاکمه سرکوبگر هزینه اش را به عمد انقدر بالا برده تا مردم را از صرافت " ایجاد تغییر" بیندازد. پس عنوان عبارت "آدم عاقل مردن را انتخاب نمیکند" نوعی تغییر صورت مساله است. مساله اینست که اجتماعی پس از افت و خیزها و تلاش های بسیار به این نتیجه میرسید که تغییری مشخص الزامی است و گر نه ان اجتماع نمیتواند به حیاتش ادامه دهد و حیاتش به نحوی از انحاء مورد تهدید قرار میگیرد. ان تغییر ممکن است به سادگی یک تومار نوشتن برای ایجاد مدرسه و درمانگاه باشد، که فبها، یا ممکن است ایجاد تغییرات اساسی در ساخت سیاسی و اقتصادی نظام حاکم باشد که راه هرگونه تغییرات اساسی را سد نموده است.مسلم است که اگر تغییرات، برای نظام حاکم و قدرتمداران خطرناک بوده و قدرت و منافع آنان را تهدید کند، آنان با تمام قوا در مقابل این تغییر می ایستند. در چنین شرایطی، بسیار طبیعی است که جامعه به جای آنکه به مرگ تدریجی تن دهد، راه به مراتب عاقلانه تر مبارزه برای تغییر ناگزیر را در پیش بگیرد، ولو به قیمت قربانی شدن تنی چند از یاران جنبش که در هر حال در صورت ادامه ان وضعیت به مرگ دردناک تر تدریجی، مثل بقیه جامعه، از بین میرفتند. این جنگ است، انتخاب بین مرگ و زندگی است برای جامعه یا رژیم حاکم. یا جامعه نابود میشود یا رژیم. اتفاقا عاقلانه ترین کار، ایستادگی جامعه برای جلوگیری از نابودی خود میباشد. مگر این همان کاری نبود که ما در مقابل صدام کردیم و عده ای از سربازان با فدای جانشان از اشغال ایران جلوگیری کردند؟ شما که خود نظامی هستید لطف کنید و بفرمایید که کدامیک از ان سربازان و افسران میخواستند بمیرند؟ یا دچار عقل باختگی شدند؟
از ان گذشته، اصلا صحبت من ربطی به انقلاب نداشت. صحبت من مربوط به پس از انقلاب یا جنبش بود. بالاخص که آقای رضا پهلوی هم قدرت مافوق انسانی ندارد که بتواند تغییراتی اساسی را در رژیم حاکم بر ایران ایجاد نمیاد، بدون آنکه حتی از دماغ کسی خون بیاید. اینهم ربطی به تعداد طرفداران ایشان ندارد که شما انتظار دارید که من ایرانی دست به "خودفریبی" راجع به ایشان بزنم تا ایشان با معجزه رژیم را "بدون خشونت" سرنگون کنند. چنین امکانی را حتی ارتش آمریکا هم ندارد که بدون آنکه قطره ای خون از دماغ کسی بیاید، رژیم را سرنگون نماید. لطف کنید و ارتباط "حمایت از آقای رضا پهلوی" و "سرنگونی بدون خشونت رژیم" را برای من هم بفرمایید تا من از ارتباط این صحبتهای شما سردربیاورم.
ممنون از توجهتان

Dalghak.Irani گفت...

ناشناس آخر. سلام
من شعار "حق با مشتری است" را هماره رعایت می کنم که حرف آخر از سوی خواننده باشد تا وبلاگ نویس. و قضاوت را به خوانندگان دیگر واگذار کنیم. اما از جهت احترام بشما که مشخصاً باز هم پاسخ خواسته اید عرض می کنم که من و حضرت عالی از دو پایگاه فکری و زاویۀ دید متفاوت به ماجرا وارد می شویم و طبیعی است که به نقطۀ مشترکی نتوانیم برسیم. همانطور که شما سؤالاتی را از ظن خود مطرح می کنید با خوانش مخصوص از عرایض من است - مثلاً در اینهمانی کردن سوگند من و رضا پهلوی - من هم می توانم همین کار را در مورد فرمایشات شما بکنم م- مثل اینکه من کی گفته ام رضا پهلوی قادر است رژیم خامنه ای را اولاً بربیاندازد و ثانیاً بدون خونریزی هم - بنابراین بحث بیش از این در استعداد این نوشته در بین من و شما نیست. شما نگران فردای پیروزی انقلاب هستید در حالی که من بدنبال این هستم که ببینم کسانی را پیدا می کنیم که حداقلی از توانایی ها را - بهردلیل - داشته باشند که بعد از سی و سه سال و از میان 4 میلیون آوارۀ ایرانی که ده ها هزار نفرشان جزو سر آمدان فکر و اندیشه و تخصص و ... هستند انجمنی حداقلی فراهم کند بنام اپوزیسیون قابل نام بردن و معرفی ایرانی یا نه. بنابراین مطلقاً از دو موضوع با فاصلۀ نجومی حرف می زنیم و طبیعی است که وقتی نگاهمان به اولویت های "پروژۀ ایرانی" این همه فاصله و نا همگونی دارد بحث فی مابین نه بدرد دنیا می خورد و نه بدرد آخرت. بحث جنگ برنامه ریزی شده با نظامیان حرفه ای که شغل شان این است و برای همین کار تربیت می شوند و با دشمن خارجی کمترین شباهتی با شورش های مدنی و انقلابی ندارد. یا...هو

سیمرغ گفت...

طولانی‌ شد دلقک ، با اجازه من هم چیزی بگویم :اگر شاهزاده بتواند توده مردم را با خود همراه کند و بعدش هم بتواند با همراهی همین مردم حکومت را عوض کند که همه چیز حل است ، در آن صورت مردم به او نگاه خواهند کرد ، اگر قسمش را نگهدارد و بخواهد پادشاه شود اکثر مردم هم همان را خواهند خواست و او پادشاه خواهد شد ، اگر هم بخواهد قسمش را بشکند و جمهوری اعلام کند باز هم توده مردم او را حمایت خواهند کرد و همان خواهد شد و از او تاریخ هم قدردانی‌ خواهد کرد....ناشناس آخری نگران چیست ؟؟؟ هیچ تناقضی اینجا نیست برای او .

ناشناس گفت...

دلقک عزیز
ناشناس آخری هستم و متاسفم که تاکنون بدلیل مشغله نتوانستم پاسخ شما را بدهم.
۱- من کی سوگند شما را با سوگند آقای رضا پهلوی یکی کرده ام. این شما بودید که این دو را کنار هم گذاشتید و در پاسخ به اعترا ض من چیزی به این مضمون گفتید که "....خوب منهم سوگند خوردم و بعد با شکستن سوگند به خمینی پیوستم..." من که اصلا این دو سوگند را یکی ندانستم و مفصل هم در باب چرایی ان نوشتم و قیاس شما را مع الفارق دانستم.

۲- فرموده اید که از دو نگاه متفاوت صحبت میکنیم و شما نگاهتان به فراهم آوردن جمعی است که قابل نام بردن به عنوان اپوزیسیون باشد. حتی اگر از این نظر هم نگاه کنیم نمیتوانیم کسی را "قابل نام بردن به عنوان اپوزیسیون" بدانیم که از همین الان حرفهایش و رفتارش با هم تناقض دارند. من شما را نمیدانم، اما در دنیای من، اگر چیزی روی کاغذ درست بنظر برسد، "شاید" در عمل قابل پیاده شدن باشد و اغلب هم بهمان صورت قابل پیاده شدن نیست. وای به وقتی که چیزی روی کاغذ هم درست به نظر نیاید. آقای رضا پهلوی از هم اکنون تناقضات متعددی را دارد نشان میدهد. چنین کسی "میتواند" شیاد و راهزن دیگری باشد، درست مثل خمینی، که با کولی گرفتن از جنبش مردم، بقدرت رسید و سرانجام هم جنبش مردم را مصادره نمود.
از ان گذشته دروغ و تناقض گویی مثل کوه یخ است. ان چیزی که به چشم میاید تنها "نوک کوه یخ" است. وقتی شما نوک کوه را میبینید، باید بدانید که این تنها قسمتی است که به چشم میاید و نود درصد ان اصلا به چشم نمیاید. بنابر این حداقل شرط عقل و احتیاط است که از فردی که اینهمه تناقض تنها در ابتدای کار دارد، فاصله گرفت و آنرا وارد اپوزیسیون نکرد، انهم وقتی هدف شما ساخت اپوزیسیونی است که "قابل اعتنا" هم باشد. و الا بیایید و احمدی نژاد یا خاتمی را هم وارد اپوزیسیون کنید تا با صلح و صفا همه با هم روبوسی کنند و هر کس بدنبال کار خود برود!

۳- البته بین یک ارتش و یک گروه انقلابی یا چریکی یا شورشی یا هر اسم دیگری که شما رویش میگذارید، تفاوتها بسیار است، اما فلسفه تشکیل ارتش فرق زیادی با فلسفه یک انقلاب ندارد. ارتش را با ان هزینه سنگین نگهداری و آموزش پرسنل، به این دلیل تشکیل میدهند که عده ای با آمادگیهای جنگی، ولو به قیمت فدای جان، از اشغال کشور، که نابودی مردم ان کشور را بهمراه خواهد داشت، جلوگیری کنند.

ناشناس گفت...

سیمرغ عزیز
ناشناس آخری هستم. سوال من اینست که اگر شاهزاده علیرغم خواست مردم، با کودتا شاه شد، آیا سکوت بالاجبار مردم در مقابل زور و کودتا، نامش حمایت از شاهزاده است؟ پس لابد سکوت مردم در مقابل کودتای احمدی نژاد نامش حمایت از احمدی نژاد و خامنه ای است. پس شما چه مشکلی با خامنه ای و احمدی نژاد دارید و اصلا شما چه مشکلی با این حکومت جمهوری اسلامی دارید و اصلا چرا باید چنین حکومتی سرنگون شود؟

ناشناس گفت...


نصرت مشنگ

امیری که بد نام نصرت مشنگ           بخورد و بخفت و خروشید همچون پلنگ
ز دانش تهی و نگاهش دژم                    روان تیره‌گون و کلامش خدنگ
تو گویی که شیر است وقت خورش           چو آمد به گسترده خوان رنگ رنگ
دهان باز کرده چو دیو دمان                   ببلعد هر آنچه گیرد به چنگ
از آن پس به هنگام اسایشش                  رها مینمود باد همچون تفنگ
وزین بود و هیکل چو پیلان بزرگ            شکم چون تغار و دهان چون هونگ
به وقت سیاست فرستاده بود               به اطراف و اکناف فحش و جفنگ
بهنگام خشم و دشنام او                      بلرزید بر خویش شهر فرنگ
نعیم  زاده سایه پرورده بود              ولیکن کلامش همه پر ز جنگ
بجشن و به عیشش چه دلبسته بود   چو بسته به دریاست ماهی‌ نهنگ 
به دهقان آزاد و دانشور رستگوی           ز جور و ز بی‌ دانشی عرصه تنگ
خردمند و فرزانه خسته به بند              وزیران دزدش به وافوور و بنگ
ز حرمان و فقر و ز بیداد او                نماند نامش به گیتی‌ جز به ننگ
زبی مهرییش شهر ویران سرای   چنین بود  آئین نصرت مشنگ      
Koohestani facebook : Ti koohestani

ناشناس گفت...

خاندان پهلوی خادم واقعی ایرانیان ..آه شاه ایران بود که مردم ایران بدبخت شدند ... حالا دزد را خواهید شناخت شاه یا این شیخها...شاهنشاه وقتی از ایران رفت در فرودگاه مصر خلبان هواپیوا را دید که همراهش می آید گفت شما کجا می آیید گفت اعلحضرت جهت سفرهای بعدی به من وهواپیما نیاز دارید شاهنشاه گفتند این هواپیما متعلق به ایران و مردم ایران است سریع برگردید ...بعد از آن شاهنشاه با هواپیمای اجاره ای تا هنگام فوت سفر کردند روحش شاد یادش گرامی