۱۳۹۴ اسفند ۹, یکشنبه

وحید یامین پور تندرو با استعداد: تهران به مدرنیته و سبک زندگی عرفی رأی داد. و نه به سیاست! بهترین تحلیل.


یادداشت کوتاه وحید یامین پور روزنامه نگار و مجری تلویزیونی با استعداد و بسیار خوب تندرو - از معدود خوب های اصولگرا - را بطور ویژه و با احترام به ایشان در اینجا بازنشر می کنم. زیرا من هم دقیقاً معتقدم که رأی تهران در بخش غالب و تعیین کنندۀ آن رأی فرهنگی- اجتماعی و سبک زندگی بود و نه رأی سیاسی. بعبارت دقیق تهرانی های اینبار بیشتر آمده بپای صندوق های رأی آزادی های اجتماعی و فرهنگی می خواهند و آزادی های سیاسی - بمعنای آزادی بیان و روزنامه و ... - دغدغۀ اولویت دار آنان نبوده و نیست. یا...هو


یادداشت یامین پور را در ادامه می خوانید:
«اصولگرایان در تهران شکست خوردند؛ به طور مطلق. ولی این شکست بیش از آنکه سیاسی باشد فرهنگی و تمدنی است. تهران شهری است با انبوهی از جمعیت متعلق به طبقه متوسط جدید شهری، پیچیده در سبک زندگی شبه مدرن با مطالبات شبه روشنفکرانه. چه بر مبنای مفهوم «طبقه و قشر» تحلیل کنیم و چه مبتنی بر مفهوم «سبک زندگی»، آنچه روشن است اینکه رای بخشی از مردم تهران عموماً قداست زدایی شده و عرفی و حامل ارزش های غربگرایانه است.
 
به خصوص جوانان رای اولی و زنان به عنوان پیش قراولان تحول در ادراک هویتی و فرهنگی، ترجیح می دهند همواره اصلاح طلب باشند تا اصولگرا. اصلاح طلبی برای آنها نه یک گرایش سیاسی که مجموعه ای از نشانه ها و معانی فرهنگ نوگرایانه و مدرن است. شرکت در انتخابات برای این گروه از مردم نه یک کنش سیاسی که یک «فضا-رسانه» است؛ یک حرکت نمادین برای ادای پاره ای از دلبستگی ها و علاقه مندی هایشان وگرنه عموم کسانی که به لیست مشهور به امید رای داده اند نه منتخبان خود را می شناسند و نه حتی تفاوت آنها را با رقبا می توانند بیان کنند  ولی این انتخاب برای آنها ابراز یک تمایز در سلیقه ها و خواست ها و نوعی تشفی خاطر به حساب می آید.
 
برخی ممکن است برای این رخداد زمینه و اسناد امنیتی پیدا کنند. مثلا به نقش شبکه های اجتماعی، تلگرام یا ماهواره ها بپردازند. ولی این مساله اصل ماجرا را تغییر نمی دهد. بر فرض اینکه پیام های ساخته و پرداخته شده ای از خارج از کشور به داخل ارسال شده باشد، چرا گوش این جماعت شنوای این حرف هست ولی شنوای انبوهی از پیامهای رسمی درون نظام که از رسانه ها منتشر می شود، نیست؟! من نتایج انتخابات در تهران را از جنس واکنش جوانان به فوت مرحوم پاشایی درک می کنم. آنها نیاز داشته اند بواسطه ی یک رای متفاوت، تفاوت های خود را ابراز کنند و از اینکه «دیگری» منسجم به حساب می آیند، لذت ببرند. در عصری که هویت ها زایل می شود، این پشت گرمی ناشی از با هم بودن و در عین حال متفاوت بودن، ایجاد هویت می کند. هرچند که این هویت هیجانی، زودگذر و قابل جهت دهی است.
 
بنابراین هشدار اصلی این است که اصولگرایان از یک رقیب سیاسی شکست نخورده اند بلکه این کنش سیاسی تجلی یک سبک زندگی است. تفاوت معنادار رفتار سیاسی مردم قم با مردم تهران در این انتخابات به فهم این اتفاق کمک می کند.»


پی نوشت: عکس این جوان خوب را هم گذاشتم زیرا درست است که همۀ اصولگرایان می دانند چرا محبوب نیستند و چرا می بازند و تا مدرنیته را قبول نکنند امکان برنده شدنشان هم نیست. اما - این اما مهم است - علنی گفتن آن از سوی جوانان حزب اللهی با استعداد و واقع بینی همچون یامین پور این خوبی بسیار عالی را دارد که متحجران بدانند نه تنها امکان بازگشت شان بقدرت انتخابی نیست بلکه اگر بهمین تحجر و سبک زندگی اعراب بادیه نشین اصرار کنند محتمل یقینی است که بتدریج قدرت خود در نهادهای انتصابی را هم از دست بدهند. و چون قدرت خیلی شیرین است و هیچکس - بویژه آنانی که ادعای لله کار کردن و تکلیف شرعی می کنند - نمی خواهد قدرت را از دست بدهد. لذا سیاستمداران اصولگرا مجبورند به حوزۀ ایدئولوژی فشار بیاورند که دست از تعقیب جوانان بردارند و اجازه بدهند اصولگرایان نیز از مانتو و کراوات و فان مدرن استفاده کنند برای کسب قدرت. و این یعنی پایان ایدئولوژی و عرفی شدن حکومت. یا...هو

تهران فراتر از دموکراسی: چقدر حسودیم شد به تهرونی ها که من در بین شان نبودم. بالاتر از شاهکار بودید. دستمریزاد!


1- قبل از تحلیل را با یک شکایت شیرین شروع کنم. و آن هم اینکه تعجب می کنم از خوانندگانی که مرتب دست بدعا هستند یا مظنون و یا هیجان زده و نگران و مرتب کامنت های خدا کند جنتی هم حذف شود و آیا مصباح برمی گردد و چرا کار را تمام نکردیم و مواظب پشت پرده ها باشیم و ده ها از این نوع نظرات ارسال می کنند. این شکایتم وقتی عمیق هم می شود که اگر این کامنت ها مربوط به اهالی قدیمی و پیگیر سیرک باشد. و شکایتم این است که پس شما چه یاد گرفته اید از شش سال کوبیدن من به هدف. مسئله خیلی خیلی ساده است: "سیاست همواره سوار بر یک هژمون یا اتوریته عمل می کند.  و نه عامل انسانی حتی حامل ایدئولوژی. هر سیاستی تا هنگامی در صحنه می تواند خودنمایی کند که هژمون زیربنای آن سیاست شکسته نشده باشد. و بمحض اینکه آن اتوریتۀ غالب بشکند؛ دیگر همۀ عوامل و بازیگران سیاسی سوار بر آن هژمون یا اتوریته هم خاصیت خودشان را از دست می دهند. مهم نتایجی بوده که تاکنون علنی شده و آن اتوریته خداحافظ. حالا شش تا جنتی و ده تا مصباح و 18 تا یزدی هم با هر ترفندی وارد مجلس خبرگان بشوند جز پیرمردانی افسرده و دهان کف آلوده و خفته؛ هیچ و هیچ و هیچ خاصیتی نمی توانند بروز بدهند. و طرفه اینکه وقتی این اتوریته با تشخص شخص آیت الله خامنه ای شکسته بشود که شد دیگر حتی خود خامنه ای هم قدرت کمترین عملی را نخواهد داشت. حالا یک جنتی 14 ام و خرد شده در مقابل روحانی و هاشمی مگر می تواند صندوق باطل کند و جر بزند و غوغا راه بیاندازد. هیچکدام این ها ممکن نیست. چون قدرت معنوی صادق یا کاذب تاکنون ایدئولوژی شکسته است. به شریعتمداری امشب و بسیمای سرافراز نگاه کنید تا ببینید چگونه افسرده و کز کرده اند و چس ناله های بی ربط و تراژیک می کنند.

2- اما مردم چگونه رأی دادند: مردم در شهرستان ها و شهرهای کوچک - حتی بسیاری از مراکز استان ها - برمبنای شناخت محلی و شهری و استانی به کارآمدی اشخاص نگاه کرده و رأی داده اند. بنظر من که نمایندگان شهرستان ها اکثریت قریب به اتفاق همه مستقلند چه در لیست اصلاح طلب و اصولگرا هم باشند یا نباشند. اما اگر شما اصرار دارید که با انگ سیاسی معرفی کنم می گویم که اللهُ اکبر: 90 درصد اصولگرایان برنده شده در شهرستان ها از تیپ فکری محبوبم محمد باقر قالیباف هستند. طرفه اینکه قالیباف کمترین فعالیت انتخاباتی نداشت در این دوره؛ اما همۀ نمایندگان برنده در شهرها و بخش ها از جنس او و از هواداران او هستند. حتی 10 - 15 نفر از دولت احمدی نژاد برنده شده اند که مربوط به دو سال آخر ریاست او بود. و چه کسی است که شک داشته باشد مدیران احمدی نژادی بعد از ماجرای اختلافش با خامنه ای؛ افراد مدرن تر و غیر سیاسی تری بودند. و مگر غیر از این است که احمدی نژاد مدرن یعنی قالیباف. البته که چند تک نفری هم از پاچه ورمالیده های ایدئولوژیک مثل ذوالنور سپاه و ...انتخاب شده و یا خواهند شد. اما اینان اولاً کمتر از 15 درصد کل نمایندگان مجلس بیشتر نخواهند بود، و ثانیاً همانطور که گفتم در غیاب اتورویته - با رأی تهران شکسته است - مصباح خودش یک صفر خواهد بود تا چه رسد به نوچه هایی مثل ذوالنور و امثالهم.

3- در تهران اما مردم فراتر از هر دموکراسی کاملی هم منضبط رأی دادند بقصد شکستن هژمون فقه سنتی خامنه ای. زیرا بهترین احزاب آهنین کمونیستی هم قادر نیستند پس از سالها سازماندهی و آموزش کادر و دیسیپلین حزبی بازهم مطمئن بشوند که اعضایشان رأی به دختر جوان سی ساله ای بدهند که نه جزوی از حزب است و نه اسمی در سیاست دارد و نه پایی در حداقل شهرت. و تهرانی ها در عرض کمتر از یک هفته هم آموزش دیدند و هم آموزش دادند و هم همقسم شدند و هم به دیسیپلین خوش آمد گفتند و رفتند به لیستی رأی دادند که هیچکدام از انتخاب شده ها هیچ برتری قابل نشان دادنی نداشتند نسبت به خود انتخاب کننده ها. من البته از آرزوهایم می نوشتم بدون اینکه اعتراف کنم دارم از محال حرف می زنم و معجزه. اما خب؛ شد: هم معجزه شد و هم آرزوی من رنگ تحلیل بیست گرفت و هم خامنه ای درهم شکست. و تهرانی ها چنین کار ناممکنی را کردند. مطمئن باشید که تاریخ ما ورق خورد و از فردای انتخابات دیگر صدای گوشخراش ایدئولوژی طنین سابقش را نخواهد داشت. البته که خامنه ای تلاش عادی سازی را شروع خواهد کرد که اتفاقی نیفتاده است. و حتی خود نمایندگانی هم که من اینقدر به آنان کردیت دادم حرف های همیشگی خواهند زد. اما خیلی طول نخواهد کشید که در عمل شما شاهد هم سیاست عقلانی و هم کارآمدی مجلس و هم حرف های متفاوتی از خبرگان خواهید بود. خیلی طول نخواهد کشید اما البته که هر کاری زمانی را نیاز دارد. مطمئن مطمئن باشید من از حس توده به جو کشور نقب می زنم و زده ام. یا...هو

کشتی گیر 300 کیلویی ایران رعنا؛ حریف 1400 کیلویی ریقو را به پل برد تا نزدیک افت. مرسی ملت ایران!


1- هنگامی که سلسله نوشته هایم در مورد انتخابات اخیر ایران را می نوشتم؛ تمام مدت در حال استغاثه به پیشگاه نیروانا؛ حالت مربی کشتی گیر حداکثر 300 کیلوگرمی را داشتم که می خواهد این جوان نوپا و رعنا را به روی تشکی بفرستد که رقیبی کهنه کار و ریغو اما با وزن دوپینگی 1400 کیلوگرمی دارد. ریقو و 1400 کیلو گرم وزن را توضیح می دهم.
بچه که بودم یکی از محبوبترین بازی ها و سرگرمی های روستاییم قاب بازی بود. خلاصۀ صحنۀ بازی این بود که دایره ی می کشیدیم و قاب های بازیمان را در وسط دایره می چیدیم بصف. سپس از بیرون دایره و از فاصله ای خط نشانه دار قاب اوستایمان را پیچ می دادیم بسمت محل قاب ها در وسط دایره. هر قابی که در اثر برخورد قاب مادر و اوستا از محیط دایره بیرون می رفت مال کسی بود که در نوبت بازی و قاب اوستای او و ضربۀ او خارج شده بود. اما اوج برد با ضربۀ فنی زمانی بود که قاب مادر علاوه بر راندن یک قاب به بیرون دایره؛ خودش در یک وجبی قاب های دیگر وسط دایره می نشست. که در این حالت همۀ قاب های وسط میدان را اوستای در یک وجبی نشسته نصیب صاحبش می کرد. 
2- حرفم سربازی نبود. بلکه می خواستم خصوصیت منحصر بفرد قاب مادر یا اوستا را یادآوری کنم. آن هم این است که هر بچه ای قاب اوستای خودش را انتخاب می کرد و استخوان وسط آنرا سوراخ می کرد و خالی می کرد. و بجای حفرۀ خالی کرده سرب داغ می ریخت تا بمحض سرد شدن و محکم شدن وزن قاب اوستا که شکل و شمایلی کاملاً معمولی داشت؛ چندین برابر سایر قاب های توی بازی بشود و می شد. بنابراین آن جوان رعنا و 300 کیلویی (ملت مدرن ایران) با این قاب اوستای 1400 کیلویی امری ذهنی و داستانی و سمبولیک نیست بلکه واقعاً قاب اوستا (خامنه ای و شریعت) جثه ای معمولی از بیرون اما وزنی 5 برابر از درون داشت در این کشتی انتخاباتی. منظور از 300 و 1400 هم حداکثر عمر مدرنیته است - آنهم تازه در اروپا و نه ایران - در برابر حداقل عمر دین اسلام - تازه اگر به دین بطور عام می رفتم بطول عمر موجودیت انسان - 

2- خیلی خیلی سخت است فرستادن کشتی گیر بی توش و توان و وزن 300 کیلویی به نبرد با حریف 1400 کیلویی مجهز به انواع زر و زور و تزویر. سختی کار چنان سخت بود که گاهی از عدم صداقتم با شاگردم خجالت می کشیدم. چون مجاز نبودم به شاگردم بگویم وزن حریف 5 برابر توست. و این فرساینده ترین بخش تحلیل هایی بود که می نوشتم؛ با اعتماد حداقلی به باور پیروزی: بلکه فقط با آرزوی یک خاک تصادفی آنهم در اثر سکندری خوردن اتفاقی حریف. اما امروز اعتراف می کنم که شاگردم استادی کرد و گویا خودش بهتر از من خبر داشت از وزن حریف. حالا چرا نترسیده بود من چهارشاخم از بهت و حیرت و تحسین. اما واقعاً نترسیده بود و خیلی خونسرد و سرودخوان و بی هیچ رجزی رفت روی تشک و حریف 1400 کیلویی را نه تنها چند خاک خفن کرد؛ حتی بردش بپل. هرچند دیگر انتظار ضربه فنی و شکستن پل. واقعاً مجنونی است. فکرش را بکن اگر گردن رعنای شاگردم می شکست چی! در زیر آن همه سمنت و سرب و سنگینی و زمختی. حالا اوست که بمن می خندد با همۀ صورتش ملتم: دلقک درست است که تو بما خیانت کردی در نگفتن وزن حریف. اما چه باک. که ما می دانستیم و از همانجایی زیر دو خمش را گرفتیم که نقطه ضعف تن لشش بود. حالا روسفید باش دلقک که دلقک بدون صورت سفید و آردی نقشی نمی تواند بگیرد از رنگ سرخ دماغ و لب ها و نمی تواند شادی را به اردوی بچه های ایران زمین بیاورد. که رسالت دلقک است.

3- ورژن سیاسی اش را هم خواهم نوشت. فعلاً با ورژن قصه اش حال کنید تا بدانید که چقدر بشماها کلک زدم این روزها در روحیه دادن که می توانید غول بیابانی را ضربه فنی کنید. اینطور نبود بچه ها. معذرت می خواهم برای دروغ هایم بخاطر حفظ روحیۀ شما. من فقط رش باران آرزویم بود و شما رگباری مدام را هدیۀ ایران کردید مرحبا! یا...هو 

۱۳۹۴ اسفند ۸, شنبه

کار ملت کارستان بود. نتیجه هرچه باشد ایران را بعد از این با قبل و بعد 7 اسفند 94 هم تاریخ خواهیم کرد. مبارک است این بلوغ سیاسی!



1- بسیار گفته اید بمن که هیجان زده نوشته ام در حالی که شما بی هیجان بودید. حالا اما می توانید برعکسش را بینید و بگویید: در حالی که شما از هیجان دارید - باید - سر به آسمان می سایید. من اما مرتب توصیه می کنم که عاقل باشیم و منتظر نتایج رسمی و سوگیری انتخابات. البته این بدیهی نقش دوگانه ایست که من و شما داشتیم در این سیرک شادی و امیدمان. من وظیفه داشتم که نگذارم هیجان بمیرد در تاریکترین روزها که کم هم نبود و شما را از عقلانیت و جدیت عبوس زمینگیر کننده بهیجان و امید و تحرک و نشاط احساسات زیبا بفریبم! و شما مسئولیت داشتید که عقلانیت خود را بکار ببرید و هیجان مرا یادآوری کنید که "هنوز اتفاقی نیفتاده است". اینک اما که آن اتفاق بزرگ اتفاق افتاده است من وظیفه دارم که هیجان شما را کنترل بکنم بسمت عقلانیت بیشتر و شما غر بزنید که بابا یک کم هیجان داشته باش دلقک از این همه موفقیت.

2- این هیجان مقدس شما اگر موقت بود و گذرا قطعاً من هم بشما می پیوستم از لحظاتی در پوست خود نگنجیدن از کار سترگ امروز ایرانیان. اما این هیجان از نوع دیگر و بسیار پایداری است که امروز فقط در دروازه های آن هستیم. چه بخواهیم و همه خوشحال باشیم و چه نخواهیم و انگشت شماری ناراحت باشیم تاریخ ایران در 7 اسفند سال 1394 خورشیدی یکبار دیگر ورق خورد: "ما از انقلاب و خشونت و طرد همدیگر خسته شده ایم و ما حکومت می خواهیم و ثبات و آرامش و خنده." ایران دیگر هیچگاه بروزهای تاریک عمر سی و هفت سالۀ جمهوری اسلامی برنخواهد گشت. از امروز هرچه هست تغییر است و حرکت است و جلو رفتن است و کشتن یکبار برای همیشۀ "امر سیاسی بمعنای دغلکاری". مجلس بعدی هر ترکیبی که خواهد داشت قطعاً و حتماً و باز قطعاً غیرسیاسی ترین و عملگرا ترین مجلس طول عمر 40 سال گذشتۀ ایرانیان خواهد بود و هرچه حرف و حدیث است پیرامون رشد و اقتصاد و توسعه و تعامل با جهان خواهد بود. این مبرم ترین و مبارک ترین خواست ایرانیان است از جنبۀ فلسفی و چه آنان که پیش پیش می فهمند و چه آنان که منتظر نتایج سیاسی می مانند تا بفهمند خواهند تأیید کرد امروز و فردا که ایران یکبار دیگر - این بار اما در راه و هدف درست - پوست انداخته است.

3- به شما و بخودم و به ملت بی نظیر ایران و البته به دولت روحانی تبریک می گویم که در این پوست اندازی تاریخی از جهل و انقلاب بسمت دانایی و رشد گام بگام نقش داشتند هرچند که نقش ملی صد در صد بود و نقش دولت در حد تصادف این دگردیسی عجیب با زمان روی کار آمدن آن ها. درست است که نقش ده درصد دولت در مقابل نقش صد درصد ملت قابل صرفنظر کردن است اما منصفانه نیست روحانی خوش شانس را از این معادله کنار بنهیم. من و ما دیگر در سیاست ایران نقشی نخواهیم توانست ایفا کنیم و چه خوب که من از ابتدا هم آرزویم و خوش آیندم همین بود. چون گفتم سیاست بمعنای ایرانی آن (سیاست بازی) یکبار برای همیشه شکست خورد و دیگر کسی حال و حوصلۀ این کثافتکاری ها را نخواهد داشت. گیر از اینجا به بعد ما گیر فرهنگ و اجتماع و سبک زندگی خواهد بود که هم متحجران مانده در تاریخ همۀ فشارشان را به این حوزه متمرکز خواهند کرد و متأسفانه مجلس و دولت عملگرا و اصلاح طلب غیر سیاسی هم چنان در بند و تمایل مدرنیتۀ شکلی نیست و نخواهد بود - یادمان نرود که در آخرین نظر سنجی آی پز دکتر قاضیان دردانه و راجع به حجاب اجباری فقط 43 درصد از مردم - مرد و زن - از حجاب اختیاری حمایت کرده بودند و 38 درصد از حجاب اجباری بعلاوۀ 15 درصد که حجاب را بخاطر قانونی بودن قبول کرده بودند - این یعنی هنوز هم بیش از نیمی از جامعۀ ما با آزادی های شکلی مدرنیته راحت نیستند - و این بدین جهت هم مهم است که مردان ایرانی هنوز تمایل زیادی برای محدود کردن  خانواده شان دارند - پس دستور کار جامعۀ مدنی گسترش حوزه های اجتماعی و فرهنگی شکلی خواهد بود برای خلع سلاح کامل تحجر ضد زندگی و زیبایی و خوشبختانه حوزۀ اقتصاد و سیاست نیز - بویژه با همراهی دولت و مجلس - اگر طرفدار نباشند که خیلی نیستند مانع عمده هم جلو نخواهند آورد. مخلص کلام اینکه مجلس و دولت کارهای خوب تغییرات در استرتژی کلان را انجام خواهند داد با سروسامان دادن به اقتصاد و تولید و تعامل با خارج و ملت نفس هایشان را عمیق تر خواهند کشید برای ایجاد فضای تنفس بیشتر و ایندو همدیگر را تشویق و به نتیجۀ خوب واخواهند داشت تا استحالۀ بیشتر ایدئولوژی. آیا نتایج قطعی روسفیدم خواهد کرد؟ منتظر اتاق فرمان روحانی خواهم ماند و امیدوارم. شب خوش. یا...هو

بعد از تحریر: یادم رفت از برترین شاهکار دیروز بنویسم: خیلی گفتند حذف فلان مثلث و مربع سبب آمدنم شد. و خیلی های دیگر با هدف نه به خامنه ای آمده بودند و خیلی های سومی با نفرت از نام هایی که می نوشتند. اما همۀ این خیلی های خیلی در یک چیز مشترک بودند. در حالت چهره هایشان نه از حذف خبری بود و نه از نفرت و نه از خشم وطلبکاری. همه شاد بودند از اینکه دارند سرنوشتی را رقم می زنند که لیاقت دیروز و امروزشان بود و به تأخیر افتاده بود. من که نتوانستم حتی یک اپسیلون گره در ابروی زیبای زنی و پیشانی مردانۀ مردی ایرانی تشخیص بدهم. آیا من کور بودم؟ انشاء الله که نه!

۱۳۹۴ اسفند ۷, جمعه

اخطار به ایرانی ها: لطفاً بالای 80 درصد رأی ندهید! ما قدرت تبیینش را نداریم. و چند کار دیگر را که در متن گفته ام:

عکس بالایی که محبوب من است در پارادوکس سنت و مدرنیته و عکس پائین محبوب صلح و تمدن است که عماد بهاور با زندانبانش در پای صنودق رأی در حسینیۀ ارشاد به گپ و گفت و خوش و بش ایستاده است.

1- اول همان خواهش تیتر است که لطفاً بیشتر از 80 درصد رأی ندهید که برزبان آوردن رقمش هم کار حضرت فیل باشد.

2- بهموطنان مثلاً برانداز (آیکون خنده) یک امشب و فردا را گیر ندهید که حمله به آدم عصبی و آشفته عین ناجوانمردی است. با اولویت کاربران مثلاً برانداز بالاترین. خودم الان از بالاترین می آیم و هردو قلم پایم را شکسته اند بخاطر ناپرهیزی در استناد به نظر سنجی بالای هفتاد درصد آی پز دکتر قاضیان. خیلی مواظب باشید که کارد بزنی خونشان در نمیاید.

3- خواب نازتان در حال حاضر را سیر و با خواب های خوش "ایران بسمت مدارا و پیشرفت و خلاصی از تخریب 26 سالۀ آیت الله خامنه ای و متحجرین مانده در تاریخ حجاز" رنگین کمان بزنید روی خندۀ کودکان متولد نشده و شده مان. تا صبح خرامان باشید و دست افشان هنگام نه به جیم و خلع و خراسان- نه منظورم خراسان خودمان نیست که مشهد امام رضای خودمان و مذهبمان باشد- منظورم خَرِ آسان بود. به این معنا که دیگر آسان خر نشویم به اوهام جنگ نئوکان امریکایی و کلاه برۀ انگلیسی و شورش مردم فقیر و در مانده.

4- و یک فردا را با تمام وجود بخندیم و مطمئن باشیم که ملتی که خندیدن بلد باشد و بخندد؛ بهیچ غلغلک براندازی نیاز پیدا نخواهد کرد. ما داریم در راه سعادت ایران بزودی راهپیمایی می کنیم. مجلس را بیارایید از قاتلان دیروز و رفقای امروز تا من و ما هم از پس فردا چوب تو ماتحت شان بکنیم اگر جز به امر شما ملت بازهم گه زیادی خوردند. یا...هو

۱۳۹۴ اسفند ۶, پنجشنبه

اندر آداب رأی دادن مدرن ها در "پیش رفراندوم" فردا: موکول کردن به دقیقۀ 90؛ خطر اخلال از سوی شورای نگهبان را دارد!


1- بدون هیچ شبهه ای رأی دادن فردا در شهرهای بزرگ نوعی پیش رفراندوم است برای رفراندوم نهایی جهت تغییر ساختار حقوقی جمهوری اسلامی. به این معنا که اگر فردا شهرنشینان کلان شهرها پیام قاطعی در "نه" به خامنه ای بفرستند. منجر به تغییرات مهمی در استرتژی کشور از "ستیز با جهان" خامنه ای به "تعامل با جهان" هاشمی خواهد شد. این تغییر کُند شروع شده و در هرگام با سرعت روبجلویی ایران را به سال هایی نزدیک خواهد رساند که مجبور از بازنگری در قانون اساسی و رفع تعارضات ذاتی آن شود. بعبارت دیگر و در یک فرمول ساده آرای معنا دار فردا "پیش رفراندومی" خواهد بود برای "رفراندوم نهایی"! لذا توجه به آداب رأی دادن بسیار مهم است؛ در کنار همۀ توصیه هایی که شده است اعم از مشارکت بالا اولاً و رأی کامل به لیست ها - در تهران 30+16 - ثانیاً.

2- آداب غالب رأی دادن تاکنون از الگوی زیر تبعیت می کرده است:

الف- مذهبی ها و هواداران اصولگراها بدلیل انسجام سازمانی و تکلیف شرعی و ثواب امر خیر در اول وقت و سایر مؤلفه ها همواره در ساعات اولیه و مشخصاً بین ساعات 8 صبح تا 6 عصر - زمان قانونی معمول انتخابات - رأی می دهند و بغیر از کسانی که برای شوهای تلویزیونی در شعبه های مشخص مثل مسجد لرزاده در جنوب و مسجد نارمک در شرق و مسجد صادقیه در غرب و حسینیۀ ارشاد در شمال مرکزی و ... بسیج می شوند؛ بقیه در هر شعبه ای که در دسترس شان است رأی می دهند.

ب- مدرن ها اما در دسته ها و گروه بندی های مختلفی رأی می دهند بشرح زیر:

ب1- کسانی که مصمم به رأی دادن هستند و آگاهانه رأی می دهند مثل حزب اللهی ها در ساعات مجاز و هرجا شد رأی می دهند.

ب2- گروه هایی که مرددند منتظر می مانند تا با دیدن استقبال یا عدم استقبال مردم به تصمیم نهایی برسند تا سپس اقدام به رأی دادن کنند. و چون این گروه نیاز به مطالعۀ میدانی و مشاهداتی یا صحنه های تلویزیونی و انعکاس های مجازی و اینترنتی دارند؛لاجرم رأی دادن شان به ساعت های پایانی و وقت های تمدیدی می کشد. 

ب3- گروه دیگری که اغلب جوان هستند رأی دادن را نوعی جشن گروهی و تفریحی طراحی می کنند و تمایل دارند که اولاً گروهی با دوستان رأی بدهند و ثانیاً در شعبه های شلوغ و مرکزی و مورد توجه رسانه ها و تلویزیون رأی بدهند و ثالثاً بتوانند از رأی دادن محملی برای چشم چرانی و نظر بازی و سرخوشی هم استفاده کنند. اینان هم معمولاً دقیقۀ 90 را انتخاب می کنند که بیشترین شلوغی شعبه ها را همراه باشد.

ب4- سهل انگاران هم گروه بزرگی از مردم مدرن هستند که تصمیم هم داشته باشند که رأی بدهند کاهلی و تنبلی می کنند تا برسد به دُم و با عجله رهسپار شعبه ها شوند و قبل از بسته شدن رأی بدهند. این دسته اولاً شامل گروه کار دارنده ها و سرشلوغ ها هم می شود که انجام کارهای دیگری را که دارند اولویت می دهند به رأی دادن؛ و ثانیاً دقیقۀ نودی بودن یک مرض جهانی است که ایرانیان کاملترین ورژنش هستند در میان ملل مختلف.

ب5- و نهایتاً گروه تحریمی هایی که فقط برای عقب نماندن از هیجان ایجاد شده توسط رأی دهنده ها با گفتن "سگ خور" می روند و رأی در آخرین لحظه می دهند.

با توجه به الگوی رفتاری غالب فوق همواره بیشترین آرای اخذ شده در شهرهای بزرگ و بویژه تهران در آخرین ساعات بعد از ظهر روز رأی گیری بوده است و خواهد بود؛ با فشردگی بازهم بیشتر در ساعات تمدید شدۀ وقت رأی گیری از سوی ستاد انتخابات وزارت کشور.

3- و حرف مهم من راجع به همین تمدیدهاست و تهدیدی که این بار بیشتر از همیشه متوجه شعبه هاست. به این معنا که چون تمدید زمان رأی گیری باید با تأیید شورای نگهبان باشد. و اگر شورای نگهبان تأیید نکند وزارت کشور رأساً قادر به تمدید نخواهد بود. این تهدید جدی است که اگر سمت و سوی انتخابات بنفع اصولگرایان و خامنه ای نباشد؛ شورای نگهبان در تمدید یک یا چندبار زمان رأی گیری ان قلت بیاورد و موافقت نکند. در اینجاست که ممکن است مدرن ها مقدار معتنابهی از آرایشان را از دست بدهند و موفق به رأی دادن نشوند. لذا خیلی مهم است دقت در آداب رأی دادن فردا و تا قبل از پایان وقت در شعبه ها حاضر شدن. یا...هو

پرداخت رشوه به یک مسیحی؛ کلک دقیقۀ 90 کیهان تهران برای جلوگیری از حذف مثلث جیم!



حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان با علم بر اینکه هر خبری را که امروز کارکند بدلیل تمام شدن وقت تبلیغات انتخاباتی قابل تکذیب و اصلاح نیست دست به ترفند و توطئه ای حساب شده و شیطانی زده است. او بعد از راه اندازی و عمومی کردن پروژۀ "حمایت انگلیس از اصلاح طلبان" وقتی متوجه شده که اصولگرایان هنوز در ضعف مطلق هستند رفته سراغ عربستان. او که می داند طبقات شهری و مدرن تر ایران هم از اعراب بویژه عربستان بدشان می آید به صاحبان مسیحی سایت گمنامی بنام "النشره" در لبنان رشوه داده که دیروز و به نقل از مفتی اعظم عربستان بنویسد که: "مفتی اعظم عربستان به تهرانی ها توصیه کرد که به جنتی و یزدی و مصباح رأی ندهید" تا شریعتمداری هم منبعی پیدا کند و همین فتوا را در صفحۀ اول پنجشنبه تیتر درشت و یک بکند و کرده. تا از دروغی که ساخته و تکذیبی که امکان پذیر نیست آخرین تردیدها را به تهرانی ها القاء کند و کرده است.گذشته از اینکه این کار شریعتمداری ناشی از ضعف اصولگرایان و بی اخلاقی بوده اما من شهادت می دهم که کاری حرفه ای و شدنی و فکر شده ای هم بوده است. با حداقل چند هزار دلار رشوه به یک مسیحی - که دینش هم پوششی باشد برای درستی خبر - یک خبر به این داغی را ایجاد کردن. برعکس آن منتجب نیای حیف نون که احمقانه موضوع یک میلیون روستایی درتهران را مطرح کرد و خودش را مسخرۀ عام و خاص کرد؛ برادر حسین اگر هم دشمن است - که است - اما با هوش و کاربلد هم است. یا...هو
تکمله: خبر فتوا از طرف مفتی اعظم عربستان راجع به ادعای کیهان از سوی سخنگوی رسمی او در واشنگتن و خبرگزاری های معتبر تکذیب شد.

۱۳۹۴ اسفند ۵, چهارشنبه

WOWجمعه چه خبر است: تمدن بشری آماده است یکبار برای همیشه کلاه از سر بردارد به احترام بلوغ ایرانیان!



1- آنچه که تاریخ می گوید. و آنچه را که مستندات عصر مدرنیته ثبت و ضبط کرده است. و آنچه را که مشاهدات میدانی و تجربۀ ما ایرانیان شاهد بوده است. این بوده است: که تمدن جدید بشری به سرکردگی کشورهای توسعه یافته و صنعتی معروف به غرب جغرافیای سیاسی؛ در هر برهه ای از زمان فقط و فقط و فقط با منافع خود غش می کند در لبخند و تأیید یا اخم و ترشرویی و تکذیب دیگران؛ با هر دوز و کلک و ترفند و بندبازی که کم در آستین استدلالش ندارد. از دیکتاتورها حمایت می کند با ترفند ثبات جهان و با ارتجاع و تحجر کنار می آید با کلک ما در "خودسرنوشت" ملت ها دخالت نمی کنیم و ... خلاصه ما هر فکتی بیاوریم که مارا بحساب بیاورید و اگر قاتق نانمان نمی شوید شریک قاتل جانمان هم نشوید؛ باز اصرار دارند که شما خود عقب مانده اید و ربطی بما ندارد. اما - این اما مهم است - غرب تا کنون در مقابل یک سلاح بسیار بُرنده و کارساز ملت ها نتوانسته سلاح ایگنوری اختراع کند که بما چه. آن هم فقط و فقط زمانی بوده که ملتی بپا خاسته و از راه مسالمت آمیز و باحداکثر تلاش و کوشش علی رغم همۀ موانع بسیار در راهش "بلوغ سیاسی"اش را برخ جهان کشیده که مادر قحبه ها "ما اینیم سرفراز و فهمنده". اینجاست که همواره غرب سیاسی مجبور از ایستادن شده بتماشای قد رعنای ملتی تازه متولد شده و به بلوغ فکری رسیده. شک ندارم که پس فردا جمعه ملت ایران غرب را نشان خواهد داد کلاه از سر برداشته به احترام و دست افشان رو به ایرانیان که: "خوش آمده اید به دنیای تمدن جدید". آفرین که چه سخت اما پرتلاش آمدید این راه را. خدا قوت ایرانیان. ما (غرب) لنگ انداختیم در مقابل اراده و غنای تمدن شما! یا...هو

تکمله: این هم مطلب تشکرم از تحریمیها که در بالاترین منتشرش کردم:

دستان خالی "برو خونه بشین خودش میاد دم در" تحریمی ها؛ کمک مؤثری کرد در همبستگی رأی انبوه جمعه. تشکر می کنم!

اینک که آخرین ساعات تبلیغات انتخاباتی مجاز در جریان است و من با اطمینان کامل از حماسۀ ایرانیان در انبوه آرای روز جمعه شان بر ضد تحجر و دگم خامنه ای و یاران؛ وظیفه و مسئولیت خودم می دانم که از کاربران عزیز و هموندم در سایت بالاترین که تحریم انتخابات را با تمام قوا تبلیغ و پی گیری کردند سپاسگزاری کنم. چه اگر آنان نبودند بدون استدلال و تحلیل درست از شرایط؛ و در نتیجۀ معکوس شدن تبلیغ شان برای جلب مشارکت بیشتر هموطنان؛ نه گمانم من و سایر مشارکت جو های معدود - فقط در بالاترین - راستی چرا؟ - موفق می شدند در این زمان کم این جو مثبت انبوه رأی را ایجاد کنند. پس دست همه درد نکند و امیدوارم که همواره چنین دست خالی نباشند در کاستن از عقل سلیم ایرانیِ" سرنوشتت را خودت دستت بگیر اگر حتی یک نخ کوک کم ارزش دستاویزت بود" و دل بستن به اوهامِ "بشین تو خونه خودش میاد دم در"! بویژه کاربران تحریم کنندۀ مستقل و عزیز و زخم خورده و تأثیر گذار و محبوب تشکرم جانانه است بخاطر ترغیب کاربران مردد یا تحریمی به تصمیم برای مشارکت از راه تبلیغ معکوس. خدا ایران را برای ما و دوستان را برای ایران آباد و سبز و سرخوش بخواهد. آمین


حزب اللهی و بسیجی دیگر آدم 8 سال پیش نیست. حداد عادل فیلسوف چماقدار کمتر از 500 هزار رأی خواهد داشت!


1- گفته اند شور نیست. چه بهتر! گفته اند شعار نیست. چه بهتر! گفته اند مردم بی تفاوتند. چه بهتر! گفته اند اسم ورسمدار نیست. چه بهتر! زیرا گفته ام و تأکید می کنم که این انتخابات - بویژه در شهرهای بزرگ - معیار شعور خواهد بود و عقلانیت و نه احساسات و فریب و هیجان. ما داریم وزن کشی می کنیم ببینیم بادستان خالی در مقابل تحجر یاران خامنه ای همه چیز دار انحصار طلب - از رسانه گرفته تا اسلحه و پول و شورای نگهبان و بسیج و مهندسی کردن و ده ها ترفند تبلیغ و اجبار دیگر - چقدر قدرت داریم و آیا واقعاً نیروی برتر اجتماعی و تحولخواه هستیم چه به عِده و چه به عُده یا نه! اگر بردیم با اختلاف آرای خفن؛ مهم نیست نام مان در مجلس چیست. مهم این است که به چوب خشک هم رأی بدهیم در مقابل نمایش اراده و عظمت ما مثل ما خواهد شد و مثل ما خواهد اندیشید و مثل ما و بمیل و سرزندگی ما مشق خواهد کرد. این ترهات مغز یک دلقک نیست این عصارۀ فهم دانش جامعه شناختی بشر است. 

2- من به ملت ایران از الف تا ی اعتمادی ناگسستنی دارم و همینجا شرافتم را به داو می گذارم که ملت کاری سترگ و پیامی آشکار خواهند فرستاد در روز جمعه. جالب تر این است که اعتقاد دارم که تعداد حزب اللهی های رأی دهنده به حداد عادل فیلسوف چماقداران بسیار از انتخابات های گذشته نیز کمتر خواهد بود. زیرا برعکس خیلی ها باور دارم که حزب اللهی های مؤمن عاقل و اهل مشاهده و حساب کتابند و می توانند بیاد بیاورند که از آدم های فرصت طلبی مثل حداد عادل و مصباح یزدی نه آبی برای دین گرم شده و می شود تا کنون و نه نانی برای وطن و هموطنان. و پیش بینی می کنم که رأی اول اصولگرایان تهران را نه حداد عادل که به احتمال زیاد مهرداد بذرپاش خواهد آورد. عقلانیت حزب اللهی ها را به این سمت می دانم؛ چون بذر پاش هم جوان و جسور است و هم موضعی ثابت دارد و هم امیدی است برای ریاست جمهوری های آینده! 

3- نتیجه هرچه باشد تکلیف همه روشن خواهد بود: اگر بردیم - احتمالش بالای 80 درصد است - که دیگر بقیه اش راحت تر است. و اگر باختیم هم بهترین کار این خواهد بود که خامنه ای برنده شده و هرکاری می خواهد انجام بدهد و ما هم بی خودی زر نزنیم. و برویم دنبال بدبختی های شخصی خودمان و آماده شدن برای رفتن بسمت زیارت جمکران و امام زمان. چون بعید است ملت چنان عقل ببازد و اصلاً فقر و بدبختی نایی بگذارد برای آینده که شورش کور دیگری بکنیم و روز از نو روزی از نو! یا...هو

۱۳۹۴ اسفند ۴, سه‌شنبه

رأی دادن به ری شهری و ... سخت است ولی منطقی: چون در سیاست قاتل و مقتول نداریم و فقط هدف و خط سیاسی داریم!


1- یکی از دم دستی ترین و فکر نشده ترین و بی بنیادترین بهانه های تحریم کنندگان انتخابات این گزارۀ تکرار شونده و شاهکار پنداشته شده و آخر استدلال معرفی شده و می شود که: چطور می شود به امثال ری شهری که صادر کنندۀ حکم اعدام ده ها نفر است رأی داد. در ظاهر امر هم استدلالی محکم و گول زننده و فریبا بنظر می رسد. اما - این اما مهم است - تاریخ جهان حتی در عصر مدرنیته و بعد از رنسانس مشحون از دوره هایی در سیاست های کشورهای مختلف است که قاتل و مقتول با هم ائتلاف کرده اند برای کسب قدرت و پس راندن قاتل مهمتر یا خطر بزرگتر برای ملت ها و کشورهایشان. زیرا سیاست محل انتقام کشی های شخصی و گروهی نیست و چه بسا خود مقتولانِ "مؤتلف قاتل" امروز ما هم اگر بجای ما بود، چنین ائتلافی را او انجام می داد. مثل هزاران خانواده ای که قربانی جنایت های دور و نزدیک حاکمان جمهوری اسلامی بوده اند؛ و امروز در صف اول دعوت کنندگان و ترغیب کنندگان و تشویق کنندگان به دادن رأی "سلبی" هستند. و درست هم است و این سنت تاریخ سیاسی جوامع است. زیرا ما در سیاست قاتل و مقتول نداریم بلکه در سیاست یک هدف داریم و یک راه و خط سیاسی منجر به هدف. بطور مثال اگر من انسان لیبرالی هستم این می شود خطم. و اگر هدفم آزادی اجتماعی و فرهنگی باشد این هم می شود هدفم. تنها عناصر ثابت در فعالیتم فقط همین "خط" و "هدف" باید باشد و نه این شخص و آن سیاستمدار. هرکس درهر برهه ای بهردلیلی بخط من لیبرالیسم نزدیک تر بود و بهدفم آزادی اجتماعی یاریگرتر با او وارد بازی می شوم و بالعکسش هم صادق است. بنابراین رأی دادن به خیلی از روحانیان حاضر در لیست معروف به هاشمی عین درستی سیاست است و کمترین بویی از یکی شدن قاتل و مقتول نمی دهد. من به ری شهری رأی می دهم تا از شر ایدئولوژی و رهبر فکری امثال ری شهری (مصباح یزدی) خلاص شوم. بدیهی است که بعد از این مرحله خود ری شهری هدف مبارزه و حذف من خواهد بود.

2- در یکی از کامنت هایم در بالاترین در دفاع از دری نجف آبادی که روحانی میانه رو و آگاه و خوبی است مطلبی را نوشتم. حالا اما بمناسبت مطرح بودن مسلسل وار و سیبلی ری شهری چند کلمه هم از گذشتۀ او می گویم که اولی خاطرۀ شخصیم است و دومی گرایش سیاسی دیده شده از او. خاطرۀ شخصیم این است که ری شهری رییس و قاضی دادگاه خودم در سال 62 بوده است که بازجویم شاگردم همافر عباس سلیمی بود؛ به اتهام سمپات مجاهدین خلق بودن و همزمان دفاع سفت و سخت از دولت مهندس بازرگان. اما ری شهری با یک منطق مرا تبرئه کرد. زیرا روز دادگاه شش تیغه و کراواتی و شیک پوش حاضر شده بودم و او معتقد بود که اگر ریگی بکفشم بود نباید اینقدر جسور و تابلو می آمدم به دادگاه. دوسیۀ سیاسی ری شهری هم متفاوت با خیلی از روحانیان دیگر است. او بنیانگذار و بوجود آورندۀ "حمعیت دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی" بود در دهۀ هفتاد که از سوی همین جریان سیاسی هم نامزد ریاست جمهوری رقیب خاتمی شد و باخت. اما در آن جمعیت سیاسی ناپایدار احمد پور نجاتی عزیز و اصلاح طلب رادیکال دست راست ری شهری بود و محمد شریعتمداری وزیر بازرگانی خاتمی و معاون اجرایی روحانی دست چپش! یا...هو

اگر روحانی بیشتر اطمینان بدهد: مشارکت بالای 70% ضد تحریم پیروز است، اطراف 50% همه بازنده ایم، زیر 45% تحریم برنده است!



1- اولین نکته ای که بنظرم بسیار خوب و حیاتی است؛ این است که رییس جمهور حسن روحانی بی خیال دعوت به مشارکت شود و بجای آن در سه روز باقیمانده همۀ همتش را متوجه اطمینان دادن به مردم بکند که از آرایشان محافظت خواهد کرد، و هر رأیی را که به صندوق ها ریختند بی کم و کاست خواهد شمرد، و تن بهیچ مصالحه ای در پشت پرده نخواهد داد. حتی اگر این معامله با خامنه ای امتیاز مثبت و تأثیرگذاری را هم برای دولتش داشته باشد در مدت باقی مانده از دورۀ مسئولیتش. زیرا از سویی باکس تبلیغات برای دعوت بمشارکت حداکثری پر شده در روزهای گذشته؛ و هم از سوی بسیاری از فعالان و مسئولان در حال تکرار و تبلیغ است. و از سوی دیگر هنوز هم کم نیستند بسیاری از آرای خاموش که به درست شماری و دقیق شماری آراء شان ظنین هستند بهزار و یک دلیل؛ و هم انتظار سوگند و تأکید مجدد را دارند از حسن روحانی در صیانت از آرایشان. هرچند صحبت چندی پیش آیت الله خامنه ای در مورد حق الناس بودن صیانت از آرای مردم که به امانت تعبیر کرد کاملاً شفاف بوده و در انتخابات سال 92 هم امتحان خوبی داده؛ اما کماکان این نگرانی هم با بخشی از مخالفان و منتقدان همراه است که اگر نتیجۀ آراء - بویژه در خبرگان - با نظر او تعارض داشته باشد؛ حسن روحانی را تحت فشار قرار بدهد که تن بنوعی مصلحت نظام بدهد. البته من شخصاً هم از خامنه ای بعید می دانم که یکبار دیگر بسمت چنین حرکت مشکوکی برود و هم از روحانی بعید است که بدست خودش پیروزیش را مخدوش کند. اما اطمینان روحانی در این زمینه بسیار زیاد تأثیر خواهد داشت در جلب اعتماد مرددها.

2- اما بعد از توصیۀ جدی به آقای روحانی بروم سراغ یک ارزیابی احتمالی از چگونگی مشارکت و بگویم که بنظر من کدام نتیجه می تواند مورد استقبال و بالش کدام بخش از ملت اعم از رأی دهنده و تحریم کننده قرار بگیرد:

الف- اگر در مجموع کشور آمار مشارکت 70% بیشتر باشد بدون تردید هم نتیجۀ انتخابات بیشتر بکام اصلاح طلبان و ضد تحریم ها خواهد بود و هم بطریق اولی بضرر قطعی متحجران و تندروان. با این افزوده که در شهرهای بزرگ و بویژه تهران مشارکت 50 درصدی هم فوق العاده خواهد بود برای اصلاح طلبان و آنان را کامیاب خواهد کرد.

ب- اما اگر درمجموع کشور آمار مشارکت دوروبر 50% باشد بدون تردید همه خواهند باخت و تعدادی از بی خاصیت ترین و مشهورترین های اصلاح طلب با تعدادی از تندروترین اصولگرایان بمجلس خواهند رفت و شهرستان ها هم تحت تأثیر همین فرمول قاطی پاطی بی خاصیت این انتخاب غلط شهرهای بزرگ را خواهند تأیید کرد.

پ- اما اگر در مجموع کشور آمار مشارکت به زیر 45 درصد افت کند. سونامی دیگری در موفقیت تحریمی ها شکل خواهد گرفت. زیرا تا کنون هیچ انتخابات مجلسی در ایران - حتی مجالس هفتم و نهم که اصلاح طلبان داخلی هم تحریم کرده بودند - اتفاق نیفتاده است و حدوث آن در این دوره یک پیروزی بزرگ برای تحریمی ها خواهد بود. و البته آیت الله خامنه ای هم با همۀ وجود خواهد خندید از یک مجلس اصولگرای تند رو. این سناریوی سوم هنگامی امکان وقوع خواهد داشت که رأی تهران بمثابه معیار بزیر ده تا 15 درصد مشارکت واجدان شرایط سقوط کند.

3- اما بعد: پوستری را که در بالای پست گذاشته ام خیلی تبلیغ شیک و از نظر هم گرافیک و هم شعار کار بسیار خوب و هوشمندی است و باید به طراح و طراحان آن دستمریزاد بگویم. ضمن اینکه معتقدم ستاد اصلاح طلبان و دولت باید از پراکنده کاری تبلیغاتی در دو روز باقیمانده بپرهیزند و تمرکز فشردۀ خود را بگذارند روی دانشگاه ها و دانشجویان و طبقۀ متوسط مدرن؛ و خیلی در فکر از دست دادن طبقات محروم نباشند. زیرا در حال حاضر وقت زیادی برای متقاعد کردن محرومان ندارند اولاً و خانواده های توده می توانند تحت تأثیر پسران و دختران دانشجو یا تحصیلکرده شان - در هر خانواده یکنفر پیدا می شود - آرایشان را بسمت اصلاح طلبان بچرخانند مثل انتخابات 76 ثانیاً. پس اگر مثل دوم خرداد دانشگاه متقاعد شود توده را هم متقاعد خواهد کرد و نباید نگران بود.

4- مورد دیگری که بنظرم خیلی مهم است راجع به تبلیغات انگلیسی است. جناح اصولگرا بدجوری زوم کرده روی پررنگ کردن حمایت رسانه های بیگانه - مشخصاً بی بی سی فارسی و انگلیس - از هاشمی و یاران. این تبلیغات پرحجم اصولگرایان در مورد دخالت انگلیس ممکن است در بخشی از طبقات محذوف و آرای خاموش اثر معکوس بگذارد و آنان را ترغیب بمشارکت بکند. اما - این اما مهم است - با توجه به ذهنیت تاریخی منفی جامعۀ ایران نسبت به انگلیس؛ این تبلیغات پرحجم اصولگرایان می تواند در ذهن رأی دهندگان سنتی اصلاح طلبان اثر منفی بگذارد و آرای انان را مردد کند. بنظرم می رسد که تا وقت نگذشته هاشمی رفسنجانی و ستاد اصلاح طلبان با مستمسک قرار دادن یکی از هجمه ها - مثل نامۀ امروز احمد توکلی به هاشمی - پاسخ مؤثر و مستوفایی بدهند به این تبلیغات حجیم. اصلاح طلبان ابزار اینکار که روشنفکران و نویسندگان ماهر و پرآوازه است را در اختیار دارند. و می توانند حربۀ حریف را بسمت سینۀ خودشان کمانه بدهند؛ و از این ضعف احتمالی یک قوت قطعی درست کنند. البته امروز هاشمی خودش با آن ادبیات محافظه کار و کم اعتنایش موضعی نصفه نیمه گرفته اما بنظرم کافی نیست. و اطرافیان فرهیخته اش باید بتوانند بدون ایجاد هزینه ای جدید برای هاشمی و خاتمی و روحانی پاسخی مستدل و دندان شکن بدهند و در سطح وسیع انعکاس بدهند.

5- و می ماند اینکه پیش بینی و آرزوی خودم بالای 75 درصد مشارکت در سراسر کشور است. و این کار را با مشاهدات خیزشی زیرپوستی شناسا برای حسم قابل تحقق می یابم. زیرا هم به نامتعارف بودن و غیر قابل پیش بینی بودن مردم ایران عادت کرده ام. و هم همانطور که می دانید بخرد حسی و جمعی مردم در سر بزنگاه ها ایمانی ازلی ابدی دارم. چنین باد. یا...هو

۱۳۹۴ اسفند ۲, یکشنبه

انتخابات مجالس 94 واقعی ترین و زیباترین انتخابات جمهوری اسلامی و فقط و فقط معیار حقیقی بلوغ سیاسی ایرانیان خواهد بود!

مقدمه:

من از گروه تحریم کننده هستم. ولی‌ فکر می‌کنم که دلیل اصلی‌ تحریم انتخابات بیشتر عاطفی هست تا عقلانی. من به دلیل عاطفی و ذاتی نمیتوانم که به یک حرامزاده مثل رفسنجانی‌ رای بدهم. مشکله دیگر تحریم کننده‌ها هم به احتمال قوی مثل من هست. بهتر که سعی‌ نکنیم که همدیگر را متقاعد کنیم. متقاعد کردن کسی‌ که ذاتاً و عاطفاً با حرامزاده‌های مثل رفسنجانی‌ و ریشهری مشکل دارد، امکان پذیر نیست. به همین دلیل رای نمیدهم ولی‌ برای شما رای دهندگان آرزوی پیروزی می‌کنم. اگر که پیروز شوید، با شما جشن میگیریم، و اگر که شکست خوردید، با شما در نبرد بعدی همفکری و همراهی می‌کنیم. 

خطاب به تحریم کنندگان همفکر خودم: بگذارید که این مخالفینی که رای دادن را تبلیغ میکنند انرژی‌ خود را بیشتر در راه استراتژی و هدف خودشان بکار گیرند تا به متقاعد کردن من و شما. من و شما ضرر نمی‌کنیم.


1- مقدمۀ بالا کامنت خواننده ای است - در پست قبلی - که بنظرم درخشانترین و موجه ترین نظر از سوی یک تحریم کننده است. یک دلیل کاملاً منطقی و متکی بر عاطفه و احساس یک انسان که بدون این عاطفه و احساس؛ انسان یک هیچ است و نشانی از نه تنها انسان بلکه هرموجود زندۀ دیگری هم ندارد. زیرا انسان بخش مهمی از تصمیماتش را بخاطر رضایت روانی و عاطفی می گیرد. که در خیلی از مواقع ممکن است باعث باختش هم بشود و ضرر و زیان زیادی نصیبش بکند. اما انسان چنین موجودی است و تا دلش راضی بکاری نشود و فقط با مغزش نمی تواند همۀ تصمیمات ریز و درشتش را با چرتکه انداختن سود و زیان اتخاذ بکند. من به این نظر و این خواننده سرتعظیم فرد می آورم و چه بسا اگر هم خودم در ایران بودم و می خواستم رأی بدهم بزرگترین مانع پیش رویم راضی کردن دلم بود برای نوشتن نام هایی مثل ری شهری و موحدی کرمانی و دری نجف آبادی و کواکبیان و جلودار زاده و محجوب و ازاین قبیل.

2- این را گفتم که یادآور بشوم که تحریم کنندگان سیاسی - نه عاطفی - شاخ غول را نمی شکنند با شعار "روز جمعه همه زیر کرسی". زیرا چپیدن در خانه و حتی دیدن شهر و کوچه را برخود حرام کردن که کار مهمی نیست و فقط کمی مریضی و ناامیدی و تنبلی و تن لشی می خواهد و دیگر هیچ. بلکه کار سخت و بسیار سخت و بسیار بسیار سخت را رأی دهندگانی می کنند که عاطفه و احساساتی مثل این خواننده و من دارند. اما پا برقلب و احساس و عاطفه و نفرت و باخت های 37 سالۀ خود می گذارند و می روند با چه زجری اسامی دشمنان زندگی شان در این 37 سال را می نویسند روی برگ رأی فقط با این تفکر که اولاً بلکه بتوانند درنده ترین ها و سران متحجرترین ها را از چرخۀ قدرت یک گام دورتر کنند و ثانیاً امیدی هرچند کم سو برای فرزند خود و همسایه و فامیل و آشنا ایجاد کنند. تا بلکه آنان از سوختن و فنا شدن در جهنم خامنه ای ساخته در وطن رهایی یابند در آینده. چون می دانم اینکار چقدر سخت و طاقت فرساست لذا حسودیم می شود به کسانی که حتی قلبشان را هم له می کنند در راه کمترین گشایشی در کار وطن.

3- بخاطر همین هم است که من مرتب از اهمیت این انتخابات حرف زده ام و می زنم. زیرا این انتخابات یکی از واقعی ترین و زیباترین انتخابات جمهوری اسلامی خواهد شد بدلیل همین رأی های غیردلی. بعبارت دیگر انتخابات پیش رو فقط و فقط و فقط معیار حقیقی بلوغ سیاسی ایرانیان خواهد بود. زیرا نه نام ها تحریک کننده است و نه لیست ها رغبت انگیز و نه حزبی در پشت نام هاست و نه برنامۀ فریبنده ای و نه هیچ چیز و هیچ چیز. اینجا فقط یک امید بسیار کوچک است با هزینه کردن قلب و احساس و عاطفه. پس این خیلی زیاد معاملۀ جسور و شجاعت طلب است و اگر در ابعاد ملی به یک مشارکت حداکثری بیانجامد یک شاهکار بی بدیل خواهد بود از بلوغ ملتی که خودشان را فدا می کنند تا کشورشان - بلکه - راهی بنجات پیدا کند از دست تحجر مذهب تندروان و بچه ها نفسی بکشند و جوانان لبخندی بزنند. در فردای این انتخابات هیچ امتیاز نقدی در دسترس نخواهد بود و هیچ پاداش قابل مباهاتی در انتظار رأی دهنده نیست. حتی هیجان روزهای نوستالوژیک دوم خرداد هم بسراغ کسی نخواهد آمد غیر از یک احساس آرامش: "من در راه کمی بهبود شرایط کشورم خودم را و عاطفه ام را قربانی کردم."

4- اهمیت این انتخابات در این فداکاری آگاهانه و با تصمیم است و نه در رأی دادن و رأی ندادن. و همین جاست که من گفته ام 8 اسفند امسال هر نتیجه ای که انتخابات رقم بزند تصمیم با اراده و انتخابی یک ملت بالغ و عاقل خواهد بود. شرکت یا نه شرکت مسئله نیست. احساس مسئولیت و رسیدن و عمل به یک تصمیم واحد همه باهم مسئلۀ ایران است. یا...هو

بعد از تحریر: اینکه از دست آوردهای انتخابات نمی نویسم با این فرض است که خودتان مجتهدید و می دانید. اما اگر به آدم های ناشناس و عدول اصلاح طلبان به ائتلاف و از این قبیل موارد دلخورید باید شفاف کنم که ایران فعلی بین دو جبهۀ (خدا محور است و انسان در امتداد او" مربوط به شریعت که خامنه ای نمایندۀ آن است و (انسان محور است و خدا در امتداد او) مربوط به عرفیت است که هاشمی نمایندۀ آن است ایستاده و تصمیم خواهد گرفت. چیز بینابینی هم نداریم  بنابراین اعتدال و کمی از این و کمی از آن وجود خارجی ندارد. هرکس از گفتمان خامنه ای گسست لاجرم در گفتمان هاشمی است. لذا هرکس در لیست دوم است - درمورد مجلس شورا عرض می کنم - لاجرم دنیوی و زندگی خواه و مرگ گریز است. و مهمتر اینکه کنش واکنش هایش با جامعۀ رأی دهنده به تغییرات مثبتش سرعت خواهد داد.

۱۳۹۴ بهمن ۳۰, جمعه

جوان تهرونی از خنده ریسه می رود: فکرش را بکن؛ احمد خاتمی و مصباح راه افتاده اند پشت باسن مردم برای دریوزگی رأی!


1- سوار ماشین "سفر در زمان" شدم و گفتم بروم ببینم چه خبر است که اینهمه خوابم نمی برد! رسیدم به رودخانۀ خروشانی که روی تابلو اش نوشته بود: "رودخانۀ ملت مدرن و زندگی خواه ایران". گفتم بروم ببینم این رودخانه از کجا سرچشمه می گیرد. اما قبل از رسیدن به قلۀ امید مردم که منشاء و مبداء رودخانۀ ملت ایران بود در دامنه خوردم به صدها نفری که با لهجه های تند خارجی داشتند تف می کردند به سطح خروشان رود. شاخ در آورده بودم که دیگر اینها چه جاهل هایی هستند که بجای لذت بردن از خروش ملت؛ در حال آلوده کردن ارادۀ ملت هستند. از یکی که قد بلندتر از بقیه - همه کوتوله  - بود پرسیدم ماجرا چیست؟ گفت ما تصمیم گرفته ایم با تف کردن بروی رود ملت آبش را چنان افزایش بدهیم که طغیان کند و تبدیل به سیل ویرانگری شود مثل همان سیل بنیان کن سال 57 و همه را جارو کند از بد و خوب و آباد و خراب و تمام. کمی باعث تفریحم شد این همه جهالت؛ اما بیشتر غمگین شدم که یعنی انسان می تواند تا این حد عقب مانده باشد! و تصور کند با تف چند صد نفر می توان یک رودخانه را به طغیان واداشت. 

2- بی خیال تف پردازان شدم و سرخر ماشین زمان را کج کردم بسوی مصب رودخانۀ ملی. اما بازهم به اقیانوس اصلاح و عرف - مقصد نهایی رود ملی - نرسیده؛ خوردم به چند صد نفر دیگر با همان بوی عرقریزان غربتی؛ و دیدم که اینان دیگر نوبر تف کنندگان در دامنه هستند. این دسته داشتند همه با مشت هایشان آب از رودخانه برمی داشتند و می ریختند روی خاک و هوا. از همان قد بلند تر این ها هم با تعجب سؤال کردم که "اینکار یعنی چه آنوقت"! پاسخش جالب بود. او گفت: ما تصمیم گرفته ایم اینقدر با مشت و دست مان از رودخانۀ خروشان آب برداریم که رودخانه خشک شود و در نتیجه بشود مصداق ضرب المثل "دیگی که برای من نجوشد / برای هیچ هموطن دیگری هم نباید بجوشد". بیشتر از دیدن صف تف اندازان خندیدم. اما غمم را با که می گفتم از این همه جهالت. پس ناچار خودم را از ماشین زمان خواب بیدار کردم و رفتم سراغ بچه تهرون ها که ببینم در عالم بیداری چه اتفاقی افتاده است.

3- اما اینجا دیگر از تف بر رودخانه و آب مشت کردن رودخانه خبری نبود چون من وسط خود رودخانه پیاده شده بودم و همۀ قطره های ملی از خنده ریسه رفته بودند چه جور. یعنی می گویم اِند خنده و قهقهه و شنگولی که می توان تصور کرد. اشکی هم اگر بود که بود - مثل همیشه - از زور خندۀ تازه بود؛ و نه مرثیه ای کهنه بنام حسینی خامنه ای. خود بخود من هم می خندیدم و سخت می شد حرف زدن یک خندان با یک رودخانۀ خروشان. اما با هر زور و زحمتی که بود چندتا از خاطرات بسیار بد این سی و هفت ساله را واسطه کردم تا خنده ام بند بیاید بتوانم بپرسم: "نازنین جوانان ملت برای چه ریسه رفته اید"؟ یکی از کوتاه ترین بلند قدهای جمع دستش را بلند کرد که: "آقا اجازه"! و بدون اینکه منتظر اجازۀ کسی باشد بریده بریده از زور خنده گفت:
"آقا تاکتیک رأی سلبی چه کار که نکرده و نمی کند. امروز احمد خاتمی و تقی مصباح یزدی سخنرانی انتخاباتی کرده اند. آقا فکرش را بکن - می خندد به بزرگی اقیانوس - مثلث و مربع راه افتاده اند دنبال کون مردم برای دریوزگی رأی. اصلاً بگو ما شکست بخوریم و هیچ اتفاقی هم فردای 7 اسفند نیفتد. آقا مگر کم شادی است اینکه حتی یک دقیقه - حالا که حداقل ده روز خواهد بود - این آدم های ضد بشر اینجوری به پل بروند در مقابل چشمان حسرتبار "جوانی تباه کرده شدۀ ما از سوی خامنه ای و این چند رأس پشتیبان تحجر زندگی سوز او"! 
4- باز می خندند و می خندند و می خندند. و خودشان را پیروز می دانند قبل از رسیدن به  استمرار روز عزای سالیان دور. و می دانند که هوای تهران هنوز کثیفتر از آنی خواهد ماند که انتظار نفوذ نور و گرمای خورشید طبیعی را انتظار بکشند. البته چشم بینا می خواهد که خشم و تصمیم و ارادۀ این جوانان در حال خنده را در شکن چروک زودرس لبهای خوشگل و دهان های شیرین شان ببیند و تغییر را مطمئن نشود. خب من درست است که بیناییم ضعیف است ولی؛ این همت را داشتم که رفتم و آن اراده و تصمیم را برای شما گزارش میدانی کردم با اطمینان و امید: "ما ایدئولژی عبوس را عقب خواهیم راند." یا...هو 

بعد از تحریر: هیچ پدیده ای درجهان در تکامل زاده نمی شود و لذا خوشبختی و بدبختی کاملی هم وجود ندارد. سرمستی لحظه های کوتاه و پایداری از زندگی ما هستند که قاعدۀ طبیعی اش رنج ناپایدار است. اما اگر بهانه های خوشبختی را خوب رصد و شکار کنیم حتماً تعداد این لحظات را بیشتر خواهیم کرد و پایداری اش را فزونتر. و انسان نیک بخت جز این راهی ندارد. رنج دادن لحظه ای انسانی که - به حماقت یا رذالت فرقی نمی کند -  جز رنج تو را نمی خواهد؛ خودش لحظه ای بزرگ از سرمستیست!

پی نوشت توضیح غیر لازم: بدیهی است که تف کنندگان فرنگی نشینان هموطن و آواره هستند و مشت کنندگان ایران نشین های متحجر و خشکه مقدس. اولی با ته لهجۀ فرنگی و دومی با زبان عربی در حال همکاری و تلاش برای ضد منفعت ملی هستند. انتخابات مجلس برای اولین بار با تحریم داخلی اصلاح طلبان مذهبی در 1390 بازهم میانگین جهانی 50 درصد ببالا شرکت کننده را آورد. لذا تحریم در هیچ ورژنی موفق نبوده است تا کنون - حتی اگر قبول کنیم که برای خامنه ای مهم است - بنابراین فرمول این می شود: وقتی بهردلیل توده با تو نیست؛ تنها راه باقی مانده سوار شدن بر موج و راه توده با دو هدف است: اول بهره بردن از همراهی با توده؛ و دوم تصحیح مسیر توده در صورت امکان. 

۱۳۹۴ بهمن ۲۸, چهارشنبه

آیت الله خامنه ای تهدید کرد: حامیان هاشمی پیروز شوند؛ انتخابات را یا تعلیق و یا باطل خواهم کرد!


 آیت الله سید علی خامنه ای در سخنان تندی از نفوذ امریکا در انتخابات 7 اسفند اظهار نگرانی آشکار و سراسیمه ای کرده است. و در آنجا هشدار داده است که اگر نتیجۀ انتخابات طبق خواست دشمن با برد فهرست های اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی همراه باشد نتیجۀ انتخابات را نخواهد پذیرفت. او البته این حرف ها را در بین سطور ناگفته و نانوشتۀ امروز خودش جاسازی کرده و من آن را برای شما خوانده ام و افشاء می کنم.

1- ظاهر حرف های خامنه ای در امروز حاکی از هشدارهای همیشگی او نسبت به نفوذ دشمن و بویژه امریکاست و در خوانش سطحی چیز تازه ای نگفته و بر استراتژی ضد امریکایی و غربی خود تأکید کرده است. او گفته است:
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: طراحی آنها برای انتخابات ۷ اسفند، از تخریب شورای نگهبان و زیرسوال بردن تصمیم های آن آغاز شده است و این شورا یکی از چند مرکز اساسی در نظام اسلامی است که امریکاییها از ابتدای پیروزی انقلاب، به شدت با آن مخالف بودند.
این فراز از حرف های خامنه ای در حال حاضر کاملاً بلاوجه است. زیرا اکنون شورای نگهبان هرچقدر که اراده کرده و در توان داشته نامزدهای مختلف را قلع و قمع کرده و همۀ گروه ها و جناح ها و شخصیت ها هم رأی شورای نگهبان را پذیرفته و بدون اعتراض فهرست های انتخاباتی خود را بسته و آماده ورود به تبلیغات کرده اند. در چنین شرایطی بجای صحبت از "مواظب تخریب شورای نگهبان از سوی امریکا باشید" باید خامنه ای - بسیاق پیشینۀ گفتاری و رفتاری خودش پس از هر اتفاق مثبتی که می افتاد - در آرامش کامل از همۀ گروه ها و جناح ها و شخصیت ها تشکر می کردند و از اینکه بقانون پایبند بوده و با سعۀ صدر و بلوغ سیاسی تصمیمات شورای نگهبان را پذیرفته اند؛ آنان را مورد عنایت ولیّانه! و رهبرانۀ خویش قرار می دادند. چون دیگر شورای نگهبان وظیفه و دخالتی ندارد در انتخابات تا روز رأی گیری و شمارش آراء و اعلام نتایج. پس نتیجۀ بدیهی این سخن خامنه ای این می شود که او در مورد وظیفۀ نظارتی و اعلام نتایج شورای نگهبان در روزهای آینده هشدار می دهد و چنین القاء می کند که اگر شورای نگهبان بعد از رأی گیری حوزه های زیادی را باطل اعلام کرد و شمارش صندوق های رأی را نپذیرفت؛ اگر کسی رأی ابطال گستردۀ انتخابات توسط شورای نگهبان را نپذیرد در زمین دشمن عمل کرده و نفوذی محسوب می شود. 

2- خامنه ای در فراز بعدی می گوید: 
ایشان با تأکید بر اینکه نتیجه زیر سوال بردن تصمیم های شورای نگهبان، القای غیرقانونی بودن انتخابات است، خاطرنشان کردند: هنگامی که غیرقانونی بودن انتخابات القاء شود، بنابراین مجلس شورای اسلامی برآمده از این انتخابات و مصوبات آن غیرقانونی خواهد بود.
منظور خامنه ای از این فراز این است که اگر کسی - بویژه دولت و مجریان - به ابطال انتخابات گستردۀ صندوق های انتخابات از سوی شورای نگهبان گردن نگذارد و نظام را مجبور به پذیرش نتیجۀ طبیعی انتخابات بکند. من (رهبر) آن مجلس را قانونی نخواهم شناخت و چنین مجلسی حق قانونگذاری را نخواهد داشت. و الا معنا ندارد که به مجلس تشکیل شده بعد از طی پروسه های لازم عنوان غیرقانونی داده شود. اصلاً مگر مجلسی بدون تأیید خامنه ای تشکیل می شود که به تبعات بعدی آن پرداخته شود و غیرقانونی اعلان شود. خامنه ای در اینجا دچار تناقض و سرگیجه است و نتوانسته نگرانی و تهدیدش را در گزاره ای منسجم از نظر ادبیات و ظاهر صورت بندی کند.

3- آیت الله خامنه ای در فراز سوم سخنانش در مورد مجلس شورای اسلامی تیر آخر را هم رها کرده است. او می گوید:
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: هدف این طراحی زیرکانه، قرار دادن کشور در خلاء قانون و مجلس، در چهار سال آینده است که افکار عمومی باید متوجه این موضوع باشند.
خامنه ای در اینجا از تهدید مستقیم انحلال مجلس و برچیدن بساط انتخابات صحبت می کند. زیرا همانطور که در بند یک هم گفتم طراحی زیرکانه و نفوذ دشمن و این خزعبلات اگر هم وجود داشته بود مربوط به قبل از ارائۀ لیست ها و تحت فشار قرار دادن شورای نگهبان برای تأیید صلاحیت ها بود. الان اصلاً موضوعیتی نمی یابد توطئه و نفوذ دشمن؛ مگر اینکه خامنه ای دولت و وزارت کشور را خطاب قرار بدهد و می داد و نسبت به نفوذ و طراحی دشمن بر سر صندوق های رأی گیری هشدار و انذار می داد. در حالیکه او بمردم هشدار می دهد که مواظب توطئۀ دشمن راجع به تضعیف شورای نگهبانی باشند که عملاً از صحنه بیرون رفته و مورد تهدید و تضعیف هم نیست. زیرا دیگر کاره ای نیست بعد از تأیید صلاحیت ها.

4- البته هم می توانستم حرف های بیشتری از سخنان امروز خامنه ای را مورد استناد و واکاوی قرار بدهم مثل ترس زیاد او از نتیجۀ انتخابات خبرگان و هم در مورد حرف هایی که زدم شرح های مفصلتر و ریزتری بدهم. اما چون فقط قصدم دادن آدرس صحیح سخان امروز خامنه ای بود؛ تطویل کلام را الزامی ندیدم و شما خودتان می توانید با همین فرمول جلو بروید و هم سخنان امروز خامنه ای را و هم حرکات و گفتار و رفتار همۀ جبهۀ تحجر را تا روز رأی گیری در 7 اسفند  رصد بکنید و بخوانید. البته اگر انتخابات در 7 اسفند برگزار بشود!

5- بدیهی پیدا از دست پاچگی خامنه ای در سخنان بی مورد و بی همتای تهدید کنندۀ امروز او این مورد است که طرح رأی سلبی - مخالفت را بشناس و هرکس غیر از اوست بدون اینکه همرأی تو باشد به او رأی بده - طراحی شده از سوی نخبگان داخل و خارج کشور دارد کار می کند و چنان هم خوب کارمی کند که 10 روز قبل از رأی گیری اثرات بسیار مبارکش خواب تحجر و خامنه ای و یاران را چنین آشفته کرده است. بنظرم اما در چنین وضعیتی نه تنها خود خامنه ای ابتدا بساکن یکی از مدعیان نگران و مخالف است بلکه از سوی تحجر قم و تحجر سپاه هم شدیداً تحت فشار و اخطار قرار گرفته برای جلوگرفتن از آبروریزی در پیش عنقریب. از این جهت است که می گویم ممکن است انتخابات در روز موعود برگزار نشود. زیرا اگر بویژه سپاه "به راه حل چگونه جلوی سونامی رأی سلبی در حال بیداری را بگیریم" نرسد و نتواند دولت روحانی را هم متقاعد به برخی عقب نشینی ها بکند، و کارکرد شورای نگهبان در ابطال صندوق ها را هم کافی نداند؛ آنوقت بطور جد بفکر خواهد افتاد که با سناریویی اضطراری - حدس نمی توانم بزنم چه - برگزاری انتخابات در تاریخ اعلام شده را معلق کند. یا...هو 

بعد از تحریر: و این مژده که داریم به بهترین پیچ شکست ایدئولوژی واحد "خامنه ای - رجوی" نزدیک و نزدیک تر می شویم. بیش باد.

۱۳۹۴ بهمن ۲۶, دوشنبه

من می خواهم به مانتو همسر دکتر عارف چنگ بزنم. من یک غریقم و نه یک شاه ماهی!


1- از ابتدای فعالیتم در اینجا و دایر کردن سیرک مکرر گفته ام که اولاً من یک دموکراسی خواه نیستم. و ثانیاً مشکل ایران با جمهوری اسلامی را اجتماعی و فرهنگی تشخیص می دهم و نه سیاسی. و ثالثاً جز گشایش در حوزه های خُرد مثل هنر و حجاب و آزادی هیجان در عرصۀ عمومی راهی برای پس راندن عبوسی و ترشرویی و ضد زندگی آخوندهای متحجر و کهنه اندیش نمی شناسم و نیست. زیرا:

الف- دموکراسی را شایستۀ جوامعی می دانم که فلسفۀ حکومت شان لیبرالیسم؛ اما شکل حکومت شان دیکتاتوری است. مثل حکومت شاه در ایران و حکومت مبارک در مصر و حکومت بن علی در تونس و حکومت سفید پوستان در افریقای جنوبی و .... بنابراین حکومت هایی که توتالیتر - مثل کرۀ شمالی - و نیمه توتالیتر و انقلابی و بلاتکلیف - مثل جمهوری اسلامی - هستند نه می توانند و نه می خواهند که جوامع  دوران گذار را نمایندگی کنند. بعلاوۀ اینکه دموکراسی فقط در جوامعی امکان اقبال عامه دارد که دوره ای از شکوفایی اقتصادی را پشت سرگذاشته باشند و به یک استاندارد حداقلی از توسعه رسیده باشند؛ و درآمد سرانه شان از متوسط جهانی پائین تر نباشد. بنابراین با اینکه حکومت آخرین شاه در ایران را مناسب و شایسته و مستعد عبور به دموکراسی می دانستم و نشد. ایران تحت سیطرۀ حکومت جمهوری اسلامی را بهیچ وجه من الوجوه دارای کمترین استعداد گذار به دموکراسی نمی دانم. و بهمین خاطر نمی خواهم.

ب- تازه مشکل اصلی ما در حال حاضر دموکراسی بمعنای سیاسی آن نیست. بلکه مشکل اساسی ما آزادی های اجتماعی و فرهنگی و سبک زندگی و شادی و سرگرمی و هنر است برای جوانان. چیزی که در حکومت سابق داشتیم و داشتند و روحانیان همه دریچه های تنفسی را بستند. چون - یادم رفت این طنز را در بند الف بگویم که دموکراسی یک شرط بنیادین دیگر هم دارد و آن این است که کشور دموکراسی خواه نباید مسلمان باشد - زیرا مشخصۀ غیرقابل تردید انسان مسلمان متدین به شریعت مخالفت با هر نوع زیبایی و شادی و خنده و هنر و موسیقی و زن ستیز بنیادین و اینهمان کردن "دین یعنی بجای زندگی بمرگ فکرکردن و بجای لذت از دنیا بردن بسوی مرگ شتافتن و بجای عشق زمینی با دختر و پسر همسایه اندیشیدن به حوری انتزاعی بهشتی عشق ورزیدن" است.

پ- گروهی بی خبر - یا بی درد و از ایران گسسته و یا زخم خورده و خون انتقام جلو چشم گرفته - خیال می کنند ما نمی دانیم دیروزمان چه بود و امروزمان چیست و چقدر عقب نشینی اجباری کرده ایم در همین زمینه های اصلی آزادی های اجتماعی - فرهنگی نسبت به سال های همین نزدیک حتی؛ مثلاً سال های معروف به اصلاحات. و مرتب در شیپور تحریم می فوتند که عقب نشینی کافی است هجوم ببرید و تحجر و آخوند و جمهوری اسلامی ضد زندگی را از بیخ برکنید. حرف مخالفان تحریم اما روشن است. آن ها می گویند: "با کدام نیرو، با کدام سازماندهی، با کدام توده های گوش بفرمان و با کدام رهبری و فرماندهی و با کدام تجهیزات لجستیکی فرمان حملۀ اینترنتی صادر می کنید و مرا هم دعوت به پروپاگاندای دستورات خود می کنید. وقتی که ابزار لازم یک کنش را در اختیار ندارید؛ منفعل شدن و ایستادن در یکجا له شدن در مقابل حریف را باعث خواهد شد و تمام. پس بیاییم با عقب نشینی های ایذایی و تاکتیکی حریف را تشویق به حمله های بیشتر بکنیم. تا نیروهایش فرسوده و کم و کم شود و در سر بزنگاهی تاریخی - در آیندۀ تقویمی نزدیک - نیروی کافی برای حمله نداشته باشد و بتوانیم زمینگیرش کرده و با یک حملۀ بدون تلفات زیاد از نیروی ملت حسابش را برسیم.

2- این احمقانه است که کسی فکر کند که من دکتر عارف سرلیست و شاخص ترین چهرۀ فهرست اصلاح طلبان را عارف بدلی یا عارف عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عارف شل و ول و سازشکار - با پوزش از دکتر عارف بخاطر نقد شخصی از او - نمی دانم و نمی شناسم و بارها در نوشته هایم او را نقد نکرده ام. که کرده ام و گفته ام و شناخته ام و حرف های امروز شما را سالها و ماه ها پیش گفته ام. پس چرا امروز می خواهم بروم و به این عنصر درجه دو - تازه سرلیست و بهترین هم - رأی بدهم. من اصلاً به دکتر عارف رأی نخواهم داد. بلکه من به همسر و دختر دکتر عارف رأی خواهم داد. نه نشد. من حتی به همسر و دختر دکتر عارف هم رأی نخواهم داد. بلکه من به مانتو و روسری همسر دکتر عارف و دخترش رأی خواهم داد. بازهم کافی نیست و نشد. من به رنگ های محدود پیدا در لباس همسر دکتر عارف و دخترش رأی خواهم داد. باز نشد. اگر فردا بیایند و همین همسر و مانتو ورنگ لباس و ... دکتر عارف را هم حذف کنند چه خواهم کرد. من بازهم رأی خواهم داد بقرمزی فرش های دستباف روستائیان کاشان امام جمعه نمازی. بلی عزیزان من اینقدر با رأی به رنگارنگی ادامه خواهم داد که سیاه فقط یکی از صدها رنگ طیف ملت ایران باشد و نه رنگ غالب مطلق ایران ما. به عقب نشینی خودمان حسرت نخوریم. به آشفتگی و پراکندگی و کم شدن هر روزۀ جنگجویان خامنه ای امید ببندیم و سرخوشی کنیم. من به زندگی سلام خواهم گفت حتی اگر توی افسرده بگویی خیلی کم است. یا...هو

یک نتیجه و یک سؤال:

نتیجه: به کیفیت پیشرفت مان حسرت نخوریم و نا امید نشویم و نترسیم. به کمیت پیشرفتمان غره باشیم و امید ببندیم و شجاعت ورزیم. ما در سال 76 حداکثر 50 تند بودیم در برابر 50 تندتر خامنه ای. امروز اما ما 80 میانه هستیم در برابر 20 متحجر تمام خامنه ای.

و سؤال: بنظر شما آیا عکس دونفری عارف و همسرش یادآور عکس اردوغان و گل و داوود اوغلو با همسران شان نیست؟ چه فرقی دارد این مانتو همسر عارف با آن مانتو ترک های اسلام گرا؟

۱۳۹۴ بهمن ۲۴, شنبه

چهار چشمی مواظب صادق آملی باشیم. هم دولت و هم ملت: او جانشین خامنه ای خواهد بود!


 همه چیز فعلاً بکام روحانی می گردد در انتخابات - بویژه مجلس شورای اسلامی - و تمام فعل وانفعالات تأیید و رد صلاحیت ها حاکی از مجلسی با اکثریت تکنوکرات های کمتر سیاسی و عملگرا را دارد:

1- صحنۀ سیاسی ایران از سال 76 تقابلی بوده بین خامنه ای و جناح راست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از یکطرف با جناح چپ همین سازمان (هفته نامۀ عصرما) از جانب دیگر. در سال 76 خاتمی تصادفی آمد و جناح بهزدا نبوی و سعید حجاریان و مصطفی تاج زاده را سوار خودش آورد که برانداز نظام (رهبری خامنه ای) بودند در حالیکه خود خاتمی بیشتر شبیه روحانی بود و می خواست نظام برهبری خامنه ای را فقط کمی بهتر کند. طبقۀ متوسط محذوف و ضد انقلاب از حدود سال های بعد از 60 براندازی کل جمهوری اسلامی را می خواستند و از سال 76 که پیک جمعیتی نسل انقلاب وارد صحنه می شد با تهییج جوانان و نوجوانان انبوه و زندگی خواه با خوش خیالی براندازی فقط خامنه ای - و جایگزین رهبر مورد خواست چپ های مجاهدین انقلاب - را با براندازی کل جمهوری اسلامی اشتباه فهمیدند و چسبیدند به چپ های ارتدکس دهۀ اول انقلاب. درحالی که مجاهدین انقلاب از چپ آمده خودشان هنوز ایدئولوژیک بودند و نمی خواستند کل جمهوری اسلامی را تغییر ماهیت و ساختار بدهند. خامنه ای و رفقای راست  - چپ های شورشی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شقه شده در اواسط دهۀ شصت - زیرک بودند و قدرتمند؛ و دست چپ ها را خواندند و آنان را متوقف کردند و شکست دادند. هرچند که اصلاحات خاتمی هم قربانی اول همین رفقای ضد خامنه ای - و نه ضد نظام جمهوری اسلامی - خودش شد و از صحنه روفته شد. اما بچه های چپ سازمان مجاهدین دست از تلاش برنداشتند و اینبار در سال 88 پروژۀ پرزورتر و خیابانی را تدارک دیدند برای براندازی خامنه ای - و نه نظام - و جنبش سبز را با استفاده از میرحسین کلید زدند به تقلید از انقلاب های رنگی سوسیالیستی و در کشورهای قبلاً سوسیالیستی. اما بازهم خامنه ای و دستیاران راستش از سازمان مجاهدین انقلاب منحله فریب نخوردند و جنبش سبز را هم متوقف کردند. و سران اصلی طراح همۀ این تحرکات را به دادن هزینه های سنگینی از زندان و محکومیت تنبیه کردند؛ و پروسۀ براندازی خامنه ای و جناح اصولگرا - و نه براندازی رژیم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی - را برای همیشه از صحنه خارج کردند. ما و ملت و مدرن ها هم ناگزیر در کانتکست درست "از این ستون به آن ستون فرج است" همراه جناح چپ در بازی شرکت کردیم و هزینه های سنگین مردن و تجاوز دیدن و آوارگی و ... نصیب ما نه سر پیاز نه ته پیازها شد.

2- در جامعه با حکومت انقلابی همه چیز سیال و تصادفی است از خوب شیرمرغ تا بد جان آدمیزاد. پس بازهم تصادفی حسن روحانی آمد که خود خود محمد خاتمی شده بود در گذر زمان؛ اما سیاستمدارتر و اصلاح طلب تر از او و واقعی و لیبرال. او گفت که من با صدای بلند و شعار؛ خامنه ای و راست افراطی را نخواهم ترساند و تهدید نخواهم کرد. روش من نشستن در کنار خامنه ای و سقلمه زدن های نامحسوس و پی در پی به او - تا جای خودم را گشادتر و جای او را تنگ تر بکنم - خواهد بود. احتیاجی هم به طراحان "عصر مایی" خاتمی ندارم. دنیا هم عوض شده بود: ما نوجوانان و جوانان سال 76 بزرگتر و عاقل تر شده بودیم با انبوهی از کشته و زندانی و آواره روی دستمان و دیگر بازی "عصرما"یی ها را حوصله و کشش نداشتیم. پس به روحانی و حرفش تسلیم شدیم با این بشارت که دیگر در عصر روحانی از کشته شدن و زندان شدن و آوارگی خودمان خبری نخواهد بود. حالا روحانی سوار کار است و تا اینجا یک کار مهم کرده و مارا با دنیا لینک کرده و این قدرت زیادی بما خواهد داد در آینده. ما دیگر براندازی یکشبۀ خامنه ای را نمی خواهیم مثل پروژه های 76 و 78 و 88 . بلکه ما دنبال روحانی و استحالۀ نه تنها خامنه ای بلکه کل نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی هستیم اعم از جناح چپ یا راست. و برای این کار حرف روحانی درست است و راهش هم که معتقد است بجای فریاد تند و برانگیزاننده و ناتوان از عمل سیاسی با مردان سیاسی. باید برویم دنبال مردان غیر سیاسی و عملگرای بی هیاهو.

3- شورای نگهبان هم تصادفی همین تز روحانی را تأیید کرده و همۀ سیاسیون فریادی را از صحنه خارج کرده و میدان را کلاً سپرده به غیرسیاسیون - گفته یا ناگفته - در راه روحانی. اگر حسم درست تشخیص داده باشد مردم در روز انتخابات پیام قاطع و بلندی خواهند فرستاد بسمت خامنه ای و 90 درصد مجلس را از غیر سیاسیون پرخواهند کرد و کار نیمه تمام شورای نگهبان را در تأیید برخی چهره های پایداری تکمیل خواهند کرد با حذف همین تعداد اندک سیاسی و ضد روحانی. و در چنین حالتی جشن واقعی برای ما خواهد بود که هم پروسۀ استحاله یک گام مهم جلو خواهد رفت و هم مهمتر ما دیگر گوشت قربانی دم توپ دعوای دو جناح چپ و راست مجاهدین انقلاب اسلامی نخواهیم شد. نه کشته و نه زندانی و نه آواره های جدید را هزینه نخواهیم داد. البته من مطمئنم که مردم با رأی یا عدم رأی شان پیام محکمی خواهند فرستاد. اما هنوز حسم دقیق نیست که این پیام با حداکثر مشارکت تأمین خواهد شد یا با حداقل مشارکت - و من توصیه ای ندارم مثبت و منفی به هیچکس مثل همیشه. غیر از بعقل تان رجوع کنید. همین - اما پیش بینی برخاسته از آرزویم این است که خدا کند مردم با مشارکت تمام فیصله بدهند به قضیه. اما آنچه که مسلم است آرزو می کنم که کار مردم در روز انتخابات یک کار میان مایه و معمولی مجالس گذشته نباشد. یعنی با میانگین مشارکت متوسط و با آرای پراکنده و سرگردان و بی هدف.

4- اوضاع جامعه و کشور شرایط دشواری است. توده ها از روحانی هنوز خیر ملموسی ندیده اند و کماکان با مشکلات سخت معیشتی و رفاهی درگیرند. و این وضع افسردگی میاورد و بی رغبتی برای توده های شهری و روزمرگی خواهی میاورد برای توده های روستایی. و حسن روحانی هر عیبی که داشته باشد نه میل و نه توان مالی پوپولیست شدن و روزمرگی خواهی شدن را ندارد. پس اگر پیام انتخاب مردم در فردای نتایج انتخاب مستقل های تحصیلکرده و جوان و تکنوکرات و کمتر سیاسی باشد معلوم خواهد شد که هم جامعه - بویژه توده ها - به بلوغ رسیده اند و هم روحانی دلگرم خواهد شد برای ادامۀ راه درستش بسمت استحاله. منتظر می مانیم و اگر در روزهای آینده علایم بیشتری ظاهر شد بشما نویدش را خواهم داد. اما هرچه هست این انتخابات یکی از واقعی ترین و سالم ترین و پرمعنا ترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی خواهد شد. چرا؟ چون و خوشبختانه همۀ عوامل و فاکتورهای بسیج هیجان و احساسات مردم - بطور تصادفی - حذف شده اند و آرای این انتخابات برای اولین بار رأی هشیار و عقلمند مردم خواهد بود. یا...هو

بعد از تحریر: قبلاً هم گفته ام که صادق لاریجانی نامزد شماره یک و قطعی خامنه ای و حوزۀ قم برای رهبری آینده است. و حالا اضافه می کنم که اصلاً داخل کردن او در سن زیر 50 سال بخبرگان رهبری هم با این هدف انجام گرفته است. او اگر در مازندران ضایع شود بهترین تصمیم ممکن برای مجلس خبرگان است. نمی دانم با چه ترفندی. زیرا همه بسیج شده اند که او را بی رقیب کنند و آرایش را هم حداکثری کنند حتی - محتاط اضافه می کنم - با رأی تقلبی ریختن برای همین یک نفر در صندوق های مازندران. پس هم مردم باید هشیار باشند و هم خود روحانی باید چهارچشمی مواظب نحوۀ انتخاب صادق لاریجانی باشد بطور ویژه. 

پی نوشت: ناگفته پیداست که اگر ایرانیان تصمیم به رأی دادن بگیرند. با رأی انبوهشان به لیست هاشمی رفسنجانی مثلث جیم (جنتی - یزدی - مصباح) را در تهران که حامیان و شیوخ اصلی خامنه ای و صادق لاریجانی هستند را حذف خواهند کرد. انشاءالله. اما مشارکت یا عدم مشارکت باید همگانی باشد بالای 80 درصد.

۱۳۹۴ بهمن ۲۲, پنجشنبه

چکش بزنید ایرانیان. بکَنید و نازک کنید این پوستۀ جهل گوی تو خالی نظام خامنه ای را! چیزی به شکستن گوی نمانده.


این دو نوشته بحثی است که برای تعدادی از کاربران مدعی براندازی در سایت بالاترین نوشته ام. آنان که خودشان حرفی برای گفتن ندارند خیلی تلاش می کنند که بلکه با تخریب من هم خودشان را سرگرم کنند و هم از رنج "روبرو شدن با خود واقعی شان" بکاهند.لذا انواع و اقسام توهین ها و بی ادبی ها و هرزه نگاری ها را می کنند که بهترینش اتهام مزدور یا سایبری بودن است. من اما این کامنت ها را در بالابلاگ بالاترین با عنوان "دلقک ایرانی (کاربر بینام مزدور) و افکار مسمومش را بهتر بشناسیم!" منتشر کردم. و در کامنتدانی پست قبلی وبلاگ هم برای مطالعۀ شما گذاشتم. اما هم به این دلیل که تعداد حروف مجاز بالابلاگ مقداری از انتهای مقالۀ دوم را خورد و مطلب ناقص ماند؛ و هم بخاطر کلیدی بودن بحث های مطرح کرده ام با استفاده از مثال های ساده؛ و سه دیگر برای اطاعت از توصیه ای که شاگرد تنبل ته کلاسمان کرد در اینجا منتشر می کنم. و امیدوارم که تعداد بیشتری بخوانند و بهره ببرند.
این هم دو مطلب اصلی:



1- ایدئولوژی بمعنای مصطلح عام آن که ام الفساد بشر از بدو تاریخ تا کنون بوده است. گوی میان تهی بسیار سخت پوسته ای است که نه شکستنی است و نه دور انداختنی و نه با مشت زدنی و نه با تیراندازی کشتنی. ایدئولوژی هنگام بروز و ظهور اولیه اش پوسته ای بسیار کلفت دارد که هر چقدر ریشۀ عمیق تری در فرهنگ عامۀ جامعۀ هدف داشته باشد این پوسته نیز سخت جان تر و کلفت تر است. بعنوان مثال دین جدید (مارکسیسم) از دین قدیم (اسلام) پوست نازک تر و کم ریشه تر است. چون دین مارکس و لنین و استالین دین دست ساز قرن 19 میلادی است و بدلیل زمانۀ ظهورش ادعای متافیزیک و این قبیل انتزاعات را ندارد. در حالیکه اسلام دینی مربوط به 1500 سال پیش است و در ترکیب با خرافات طول تاریخ جلو آمده اش هم رفته توی خون و ژن انسان مسلمان و هم باورهای اصلی اش با جان آدم ها ترکیب یافته. اما راه حل زدودن ایدئولوژی که گفتم رویین تن است در مقابل انقلاب و شورش و حمله و ... هر آنچه شما با ساده لوحی راه های براندازی می دانید. این است که ایدئولوژی را در طول زمان و با حوصله و دقت باید چکش کاری کرد و اتم به اتم و مولکول به مولکول از پوستۀ فربهش کند و کند و کند تا برسد بجایی که پوسته اش (مؤمنان به ایدئولوژی) چنان نازک شوند که با یک فشار ساده بشکند مثل مارکسیسم اتخاد جماهیر شوروی. 70 سال چکش کاری شد تا پوستۀ چنان نازک و شکننده شد که یک گلاسنوست گورباچف کل آرمان را نابود کرد. پس ما هنوز در مرحلۀ چکش کاری هستیم و پیشرفت خوبی کرده ایم ولی با همۀ زحمتی که امثال من کشیده ایم پوسته به اندازۀ کافی کلفت است و باید بکنیم و بکنیم و بکنیم تا روز موعود که توازن قوای عرفی به قوای شرعی غلبه کند و تمام. نامردها بجای دستت درد نکند و کمک بمن کس شعر می گویید. شرم بر شما. این جملۀ آخر مختص زامبی های کسخل بالاترین بود. یا...هو
2- دقیقاً یادم نمانده که این سخن کدام فیلسوف برجسته است اما اهمیتی هم ندارد چون حرفش مهم است. او نقل بمضمون می گوید بهترین نقد اجتماعی نقد فلسفی این پدیده هاست. البته که من آلردی شش سال است که فقط و فقط و فقط همین کار را کرده ام. منتها مغزهای توسعه نیافته و بسیط و از همه مهمتر غیر خلاق و خطی و ریاضیاتی صفر و یک نمی توانند با فلسفۀ پدیده ها ارتباط بگیرند و لذا نه خود مشکل را می فهمند و نه بطور طبیعی می توانند راه حل برای رفع مشکل بدهند و لاجرم با دیگرانی هم که راه حل نشان می دهند می ستیزند. در پائین ایدئولوژی را توضیح دادم که جان سخت است و چطور قابل زدودن در طول زمان. حکومت ایران ریشه در انقلاب دارد و خودش هم غیر متعین و سیال و نامتعادل است. چنین حکومتی که بیشتر شبیه حکومت های قذافی در لیبی و آل اسد در سوریه دارد - بدترین ورژن آن دو چون فرهنگ و اجتماع بسته تری هم می خواهد - تا حکومت شاه در ایران یا مبارک در مصر یا بن علی در تونس؛ قابل براندازی از راه انقلاب دیگری نیست. و تنها راه غلبه بر چنین حکومت هایی و ساقط کردن آن یا جنگ از بیرون است و یا استحاله از درون. جنگ از بیرون - از نظر من خوشبختانه. و از نظر مجاهدین خلق و انجمن پادشاهی بدبختانه -که دیگر موضوعیت ندارد. پس فقط می ماند تنها راه و آن هم استحاله از درون است. استحاله از درون چطور اتفاق می افتد در هنگام دعوای منفعتی، ایدئولوزیک، خانوادگی، صنفی و ... دربین اجزاء مهم الیگارشی. تا در این زد و خوردها مردم حامی ایدئولوژی هم تحلیل بروند و رژیم در یک روز خیلی تصادفی و ناگهانی - از جنبۀ زمان تاریخی و نه تقویمی - با نسیمی ملایم از یک جرقه یا حادثه هم فرو بریزد. و من دارم همین کار را می کنم. و البته کار سخت و طاقت فرسایی است؛ اگر استعدادش را داشتی و مطالعاتش را انجام دادی و وقتش را صرف کردی و زحمت فکر کردن را بخودت دادی و اصلاً آدم طراز این مقوله بودی؛ تازه آخر سر بایدمثل من انگیزه هم ایجاد کنی در خودت که مفت و مجانی هم بنویسی در طول شش سال. و بشوی دلقک ایران وبلاگ نویس. و الا یک فرمول قرضی از یک شخص یا ایدئولوژی را چپاندن در مغز و هر روز صبح رفرش کردن با کلیشه های تکراری "من براندازم" اما از گردن به پایین هم فلجم؛ که کاری ندارد. حداکثرش این است که خانواده و تربیت سنتی ات را هم - تنها خوب زندگی غیرمدرنت - فراموش کنی و چندتا دشنام چارواداری هم یاد بگیری و مدال های شجاعتت را آویزان کنی و پشت کیبوردت قایم بشوی و هر جنبنده ای را از تیتر و واژه و نوشته و تألیف و تدوین و ... را بلجن فرمول ذهن بیمارت فرو ببری و بخودت ببالی که "این منم برانداز جمهوری اسلامی". البته خیلی خیلی سخت است انسان ها را با ندانسته هایشان با پوچی شان با خود واقعی عریان شان و با شکست هایشان و با ضعف ها و توهم هایشان روبرو کردن. چون خیلی ها دوست ندارند این خلوت راحت "من برانداز هستم پس هم هستم و هم خوبم" تنبل و بی تحرک و بی زحمت شان را بهم بزنی. و واکنش های هیستریک نشان می دهند. اما من که مأمور امنیت روانی - حاصل از تنبلی و توهم روشنفکری - شما نیستم. بمن عقب نشینی خودمان را نشان ندهید از سال 76 چون من حواسم به کم شدن تعداد نیروی مهاجم در اردوی تحجر و خامنه ای است. شما می خواهید خامنه ای و همۀ آخوندهای سنتی و عرفی و اگر شد حتی خود اسلام را بکنید دور بیاندازید ؛ که نه توانش را دارید و نه نیرویش را و نه نقشه اش را و نه سوادش را و... اما من بجای عقب نشینی لاجرم خودم مرتب تعداد همراهان خامنه ای را شماره می کنم. شما می خواهید با حمله کلاسیک پیروز شوید. اسباب و ابزار و عرضه اش را ندارید. اما من جنگ و گریز و دفاع می کنم و مطمئنم که تعداد لشکر خامنه ای اینقدر کم شده که بزودی پیروز شوم. شما از هیبت خامنه ای و سپاه ترسیده اید. من بچه های سپاه و حزب اللهی را به پناهگاه فرامی خوانم از دست زتدگی سوز تحجر حوزه و خامنه ای. پس ما دو آدم کاملاً متمایزیم و نه من مثل شما خواهم شد چون شما ریزتر از مغز من هستید. و نه شما حاضرید مرا تحمل کنید چون خود شیفته و آرمانی و تنبل و ایدئولوژی زده و خطی و حداکثر مهندس هستید. و مهندس ها حق ندارند برای جامعه نقشه بکشند چون جامعه فقط خطوط مستقیم نیست. صفر و یک نیست. سیاه و سفید نیست. و هیچ دوگانۀ متضادی نیست. جامعه مثل خود انسان یک طیف رنگارنگ است که سیاه هم جزو رنگ هایش است. این واقعیت است. یا...هو

۱۳۹۴ بهمن ۲۱, چهارشنبه

من از نسل خودم دفاع می کنم: خامنه ای انقلاب آیت الله خمینی را مصادره و سروته کرده است!


1- سالگرد انقلاب 57 است و من ناگزیرم که گزارشی بسیار کوتاه از تاریخ شفاهی انقلاب ایران و رهبر آن آیت الله خمینی را بنویسم. تا اولاً بگویم که انقلاب امری ارادی و کردنی نیست بلکه امری تصادفی و شدنی و نادر است. و فقط در هنگامی بروز می کند که چند عنصر مهم جامعه شناختی نامتقارن در یک لحظۀ تاریخی تقارن پیدا کنند و سبب انقلاب بشوند. ثانیاً از اینجا این اتهام پسران به پدران را پاسخ بدهم که حتی اگر اصرار داشته باشند که نسل مرا بدلیل همراهی با انقلاب سرزنش کنند بازهم اشتباه می کنند و پیروی و همراهی ما با انقلاب خمینی اگر باعث مباهات نباشد - که نیست - لکۀ ننگ هم نیست. زیرا آیت الله خمینی با همۀ بسیط اندیشی در مورد سیاست و دنیای مدرن؛ روحانی بسته ای نبود و رگه های پررنگی از روشن اندیشی و بروزخواهی احکام و دستورات فقهی در فکر و اندیشه و عمل او قابل نشان دادن قطعی است. امام خمینی یک اصلاح طلب رادیکال بود - نه حتی انقلابی - که گمان می کرد با خلع ید از شاه و هزار فامیل سلطنت می تواند با همان دیوان اداری و مدیریتی شاه کشور را مستقل کرده و به پیشرفت و آبادانی بهتر و عادلانه تری سوق بدهد. نشانه ها بسیار بسیار فراوان است که به چند مورد شاخصش اشاره می کنم:

الف- او پیش نویس عرفی قانون اساسی نوشته شده در پاریس را تأیید کرده بود و در آن پیش نویس صحبتی از ولایت فقیه نبود. ساده انگاری مهندس بازرگان در به همه پرسی نگذاشتن همان پیش نویس پاریس با اصرار هالوگرانه به تشکیل مجلس مؤسسان اولاً و حماقت و خشک اندیشی مرحوم آیت الله منتظری ثانیاً دو عامل اصلی تغییر بنیادین قانون اساسی در مجلس خبرگان - بجای مؤسسان - و گنجاندن اصل ولایت فقیه در آن بود.

ب- آیت الله خمینی طبق وعده ای که بر عدم دخالت روحانیان در مدیریت های اجرایی کشور داده بود عمل کرد و بلافاصله پس از پیروزی انقلاب به قم مهاجرت و دولت را به مهندس بازرگان واگذار کرد. اما بدلیل اشتباهات مهندس بازرگان در اصرار به پایان دادن بوضعیت انقلابی و در حالیکه جامعه از هر طرف ملتهب بود و نیروهای چپ هم آتش بیار معرکه بودند. مربع بهشتی و هاشمی و خامنه ای و باهنر بلاخره خمینی را متقاعد کردند که بعد از شکستن مقاومتش در پشت بنی صدر تسلیم بشود و ریاست جمهوری را به خامنه ای بدهد. که تسلیم شد و داد. 

پ- همین مقدار کافی است که خمینی تا جائی اصلاح طلب و قانونمدار بود که در کمتر از یکسال از عمر انقلاب کشور را دارای قانون اساسی کرد. تا از انقلاب گذشته و حکومت مستقر شود. در حالیکه رسم همۀ انقلاب های تاریخ این بوده که تا سال های زیادی پس از پیروزی انقلابیون کشور انقلاب شده را تحت مجمع محدودی بنام شورای انقلاب اداره می کنند و قانون نویسی را به 5 تا ده سال بعد کش می دهند و داده اند.

2- اینکه پس چرا ما به اینجا رسیدیم بسیار دلایل مختلف و کثیر الاضلاعی دارد که در این مختصر قابل احصاء مجمل هم نیست. غیر از اینکه اشاره کنم علت اصلی آن رادیکالیسم مارکسیستی تزریقی از سوی چپ ها بود که تقریباً همۀ روشنفکران روز را هم در بر می گرفت. رادیکالیسم چپ باعث بوجود آمدن آلترناتیو آخوندی آن تحت عنوان "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" شد - حتی نامشان را هم از مجاهدین خلق دزدیده بودند برای مصادرۀ محبوبیت آنروزهای آن ها - و این سازمان کمک کرد که آخوندها با پشتیبانی اقشار فرودست و لمپن از سویی و دانشگاهیان شریعتی چی از طرف دیگر قدرت خودشان را اولاً تقویت و ثانیاً تحکیم و ثالثاً تثبیت بکنند. آیت الله خمینی چاره ای جز تندتر و تندتر شدن نمی یافت. زیرا توده های خشکه مقدس مرتب - بتحریک چپ ها و حالا مجاهدین انقلاب هم - از او جلو می زدند و او ناگزیر برای کنترل شان رادیکالتر می شد. همان ضعفی که بازرگان داشت و بصورت ظاهری هم شده نتوانست خودش را کمی رادیکالتر بنمایاند تا توده از او جلو نزند.

3- قصه خیلی خیلی مفصل و غیرقابل شرح است در اینجا و هرکدام از خوانندگان هزاران ان قلت و سؤال بر ضد گفته های من می توانند طرح کنند. اما حرف من این است که آیت الله خمینی بعنوان رهبر انقلاب نکات برجسته ای هم در فکرش و هم در عملش وجود داشت که می تواند مورد استناد امروز ما باشد در مقابل تخریب های خامنه ای که دقیقاً صد و هشتاد درجه متضاد خمینی عمل می کند؛ در بویژه سیاست داخلی. چیزی که مشخصاً مرا وادار به نوشتن این مطلب کرد حرفی بود که امروز یکی از اعضای شورای نگهبان به نقل از آیت الله خمینی گفته است. او گفته: امام فرمودند که "اجتهاد مصطلح و مرسوم در حوزه های علمیه برای ادارۀ کشور کافی نیست". این حرف نقل شده از امام دقیق است اما عملی که خامنه ای با این گفتۀ خمینی انجام می دهد دقیقاً ضد آن است. به این معنا که خمینی منظورش خشک اندیشی و تحجر "اجتهاد مصطلح و مرسوم" بوده و اینکه باید فقهای بروز و نو اندیش و زمان شناس و پویا کار تشخیص مصلحت و رأی دادن و تمشیت امور کشور را در دست داشته باشند. در حالیکه خامنه ای می گردد و می گردد و همۀ آخوندهای خشکه مقدس و بسیار متحجر و سنتی را دستچین می کند برای پست های تصمیم ساز و تصمیمگیر. و این سند وجود دارد که خود خامنه ای مورد تأیید خمینی نبود و در آن نماز جمعۀ معروف چنان علنی توپید به خامنه ای که خامنه ای گریه کرده و گفته بود امام مرا و آیندۀ مرا نابود کرد.

4- همۀ اینها را مقدمه قرار دادم که بگویم اولاً قرائت هاشمی از خمینی بسیار بسیار نزدیک تر به خمینی اریجینال است تا ادعاهای خامنه ای در مورد آیت الله خمینی. و ثانیاً این را برجسته کنم که بهرحال ما الان مجبور از استفاده از نام و راه خمینی هستیم برای زدن تحجر خامنه ای و حوزه. زیرا درست یا غلط آیت الله خمینی هنوز عنصر تأثیر گذاری است در سیاست های ایران؛ و هواداران بسیاری هم دارد. و ما با زدن همزمان خمینی با خامنه ای در حقیقت به خامنه ای این امتیاز را می دهیم که زور معنوی - هنوز باقی در بطن جامعه - خمینی را بنفع زور مادی خودش (قدرت سیاسی) منضم بکند و نیروهای ترقی خواه را ضد خمینی معرفی و از چشم مردم بیاندازد. اینکه خمینی بنیانگذار تخم لق حکومت دینی بود دلیل نمی شود که ما واقعیت اتفاق افتاده (موجود) را بضرر خودمان و بنفع متحجران ببازانیم! یا...هو

حسن روحانی آیت الله خامنه ای را به پل برد؛ در بخش فاسد سپاه! پل شکن رهبر چه خواهد بود؟


1- قبلاً و در مطلبی با عنوان "سپاه پاسدان از فرشته تا شیطان" تحلیل دقیقی - مورد تأیید گسترده حتی از داخل سپاه هم قرار گرفت - از سپاه نوشته ام. و در آنجا تدقیق کرده ام که سپاه یک جمهوری اسلامی مدل است و هرخوب و بد و تند و کند و گند و صلاحی که جمهوری اسلامی دارد سپاه پاسداران هم دارد. اینک اما می گویم سپاه نه تنها عین جمهوری اسلامی است. بلکه عین ملت هم است. به این معنا که سپاه هم مثل جامعۀ فعلی ایران بخش ایدئولوژیک دست پاک متحجری دارد؛ بخش اقتصادی بسیار فاسدی دارد؛ و بخش مدرنی که دغدغه های جامعۀ معمولی را دارند. آیت الله خامنه ای و روحانیان سنتی با بخش ایدئولوژیک متحجر سپاه کاملاً منطبق، با بخش اقتصاد مافیایی فاسد آن ناهماهنگ اما مجبور از مدارا و با بخش مردمی و مدرن آن مخالف اما مجبور از تحمل هستند. هر کدام این سه مورد نیازمند شرح و تفصیل مفصلی است در مورد چرایی ها و چگونگی ها؛ که قصد ندارم به آن بپردازم. بلکه منظورم از این نوشته موضع گیری بسیار خوب روحانی در برابر بخش اقتصادی فاسد سپاه است. زیرا باعث یک سری فعل و انفعالاتی خواهد شد که خامنه ای را باجبار لخت نشان خواهد داد.

2- ماجرا چنین است که طبق شواهد متعدد و مورد تأیید و مستند تمام کارشناسان رهبر جمهوری اسلامی و رییس جمهور در حال یک مبارزۀ ایدئولوژیک در پشت صحنه هستند که نمودهای ظاهری آن در سخنرانی های متقابل این دو قابل ردیابی دقیق است. بویژه از سوی آیت الله خامنه ای که بمحض هرنوع موضع گیری عقلانی و تنشزدا از سوی روحانی سخنرانی علنی تنشزایی می کند و هشدار می دهد که عقب نشینی نخواهد کرد. تا امروز هرچه تقابل موضعگیری این دو مقام ارشد جمهوری اسلامی بوده مربوط بوده است به حوزۀ ایدئولوژی مذهبی مارکسیستی خامنه ای از سویی و اومانیسم لیبرال روحانی از سوی دیگر. به این معنا که روحانی تحجر مذهبی داخلی - کمتر - و ضد امپریالیسم خارجی - بیشتر - ایدئولوژی را هدف می گرفته و در مورد تحجر داخلی با واکنش هماهنگ و تقویت کنندۀ رزنانسی خامنه ای و روحانیان ارشد قم و بخش ایدئولوژیک متحجر سپاه قرار می گرفته؛ و در حوزۀ تنش زدایی بجای تنش زایی با واکنش خامنه ای و بخش ایدئولوژیک متحجر سپاه روبرو می شده است. بطوریکه همه دیگر عادت کرده ایم که روحانی حرفی و رفتاری در این دو حوزه بزند یا بکند. و خامنه ای خیلی سریع عکس آن را بگوید یا انجام دهد. آخرین مورد همین نشان دادن خامنه ای به فاتحان سپاهی ضد آمریکا! بود و مدال دادن بلافاصلۀ روحانی به فاتحان دیپلماتیک مذاکره کننده با امریکا. البته گفتم که روحانی هم به حرف ها و رفتارهای خامنه ای بدل می زند. اما این خامنه ایست که تهاجم سریع در دستور کارش است و روحانی تا مجبور نشود سعی می کند با خامنه ای عریان روبرو نشود. که البته علل مهمی دارد و اصلی ترین علتش موقعیت سیاسی ممتاز خامنه ای در قانون اساسیست و ترس روحانی از رنجیدن قم و البته این اعتقاد روحانی که خامنه ای را تا حدود زیادی اسیر در دستان پرقدرت سپاهیان فاسد هم می داند. 

3- امروز اما روحانی اختلاف دیدگاه فی مابین خودش و خامنه ای را از نظر ادبیاتی بحوزه ای برده است که نقطه ضعف اصلی خامنه ایست و او نخواهد توانست براحتی از پس این حملۀ روحانی به بخش فاسد اقتصادی سپاه برآید و مقابله کند. زیرا همانطور که گفتم هرچند خامنه ای خودش هم در مورد فساد تحفظ شخصی و مذهبی دارد و با این بخش از سپاه اگر هم توان مقابله نداشته باشد - که نشان داده ندارد - اما مشکل اساسی دارد. اما بخش فاسد سپاه چنان قوی و در تاروپود کشور نفوذ مافیایی دارد که خامنه ای حتی به زبان هم نمی تواند به این بخش حملۀ علنی بکند. و بهمین خاطر هم است که نه اصطلاح "برادران قاچاقچی" محمود احمدی نژاد را رد و تأیید کرد؛ و نه بسادگی خواهد توانست با حملۀ روحانی به "دستگاه و نهادی که قاچاق سازماندهی شده دارد و کالا وارد می کند و جلو رشد صنایع داخلی را سد کرده است". - گل صحبت های امروز روحانی در همایش - مقابله کند و بروی خودش بیاورد. البته اگر روحانی روحیۀ رادیکال داشت و می خواست؛ می توانست خامنه ای را روی این پل مهم آنقدر نگهدارد که ناچار خاک شود و ضربه فنی. اما نه روحانی چنین روحیه ای دارد و نه صلاح دولتش است در حال حاضر که بجنگ علنی با سپاه برود. تنها شانس باقیمانده مان برای واکنش خامنه ای به این پل رفتن توسط روحانی این است که سپاه بخامنه ای دیکته کند که باید در مقابل افشاگری روحانی از سپاه حمایت کند. در چنین حالتی قطعاً خامنه ای قدرت سرپیچی از دستور سپاه را ندارد و ناچار بمیدان باخت کشانده خواهد شد. خواستم گوشی را داه باشم دستتان که مراقب واکنش خامنه ای هستیم و از احتمال ضعیف واکنش او برای رهایی از گیرافتادن در این مخمصه لذت خواهیم برد! یا...هو

بعد از تحریر: من هنوز تحلیل اصلی انتخاباتیم را ننوشته ام و هر روز یک خبر مهمی باعث تعویقش می شود. اما حسم خبر داده که ممکن است ملت کار مهمی بکند. و خواهم نوشت. انقلاب و براندازی نیست اما راه دست ما برای راستی آزمایی "استحاله در کدام پیچ است" خواهد بود.

۱۳۹۴ بهمن ۱۹, دوشنبه

شعار من این است: من بازندۀ 37 ساله ام. اما نخواهم گذاشت خامنه ای هم برندۀ مطلق باشد! من حق را به روحانی می دهم.



1- این دیگر ادعای من نیست. بلکه آمار رسمی و عددی است که شرکت کنندگان در انتخابات مجلس ششم - بویژه در تهران و کلان شهرها - بیشترین - با فاصله ای خیلی زیاد - جمعیت رأی دهنده به نمایندگان مجلس در طول رهبری نکبت آیت الله خامنه ای را داشته است. او اما تا کنون - چه در هنگام تشکیل آن مجلس و چه در طول 16 سال پس از آن - حتی یکبار هم از مشارکت مردم در آن انتخابات بعنوان حماسه و افتخار نظام و مقبولیت جمهوری اسلامی و این جور چرت و پرت ها نام نبرده و به آن استناد نکرده است. و مجلس ششم را یک خسارت مطلق و حماقت توده های فریب خوردۀ مردم رأی دهنده محسوب و معرفی کرده است. بنابراین این فرضیه که رأی دادن درهرصورت آب به آسیاب مشروعیت خامنه ای ریختن است فرضیه ای رد مستند است.

2- اگر قبول کنیم - که باید قبول کنیم چون مستند است - خامنه ای از همان سال 76 و هنگامی که علناً از ناطق نوری حمایت کرد و مردم با فاصله ای نجومی محمد خاتمی را انتخاب کردند؛ کاملاً به جایگاه نازل خود در افکار عمومی واقف و آگاه است؛ این سؤال بدیهی پیش می آید که اگر قصد خامنه ای مشارکت حداکثری مردم است. پس چرا در هر بزنگاه وارد می شود و از مردم برای شرکت در انتخابات دعوت می کند تا جائیکه مخالفان خودش را هم از این دعوت مثتثناء نمی کند. در حالیکه او می داند دعوت او نه تنها باعث اقبال بیشتر مردم نمی شود. بلکه بدلیل نفرتی که مدرن ها از او دارند؛ سبب کاهش مشارکت هم می شود؛ حتی شده از لج دعوت او. بنظر من این ترفند خامنه ای بدو دلیل کاملاً قابل فهم در قالب استراتژی برد - برد برای خودش و نظامش اتفاق می افتد.

الف- او از همه دعوت به شرکت کردن در انتخابات می کند تا اگر بنا به تصادف یا بتشخیص مردم یا دعوت سایر شخصیت ها و تشکل های مورد احترام مردم؛ مشارکت گسترده ای صورت گرفت. او این نتجۀ تبلیغاتی و پزدادنی را استحصال کند که شرکت گستردۀ مردم در انتخابات اولاً با دعوت من انجام شده؛ و ثانیاً بدنیای مخالف و منتقد خودش بگوید که این نظام تحت رهبری من است که مشروعیت دارد. هرچند نتیجۀ ملموس و واقعی انتخابات باخت همفکران و هواداران او باشد. در چنین حالتی او به درصد شرکت کنندگان مباهات خواهد کرد و باختش در نتیجۀ انتخابات و تشکیل مجلس منتقد خودش - در معیار برده وار عمل نکردن مثل مجالس هفتم و هشتم و نهم - را پیروزی نظامش جلوه خواهد داد.

ب- اما اگر نتیجه برعکس شد و مردم بنا بتشخیص خودشان و تحریم نخبگان مرجعشان و مهمتر از همه بخاطر نفرت از خود خامنه ای و رهبریش و دعوتش به مشارکت نیامدند و در انتخابات شرکت نکردند؛ خامنه ای را به این برد بزرگتر خواهند رساند که او مجلس را ببرد و برای چهار سال آینده خیالش راحت باشد که بهترین مجلس ممکن - او از مجلس نهم با چنین تمجیدی یادکرده و می کند - از نظر اختگی و تسلیم بودن و گوش بفرمان بودن در کنار خودش را خواهد داشت. زیرا عدم مشارکت مردم قطعاً شامل هواداران خامنه ای و جبهۀ تحجر که سازمانی و حجت شرعی و مهندسی شده رأی می دهند نخواهد بود. و آنان با حداقل رأی 10 - 15 درصدی شان انتخابات را خواهند برد؛ و عناصر پایداری مصباح و خامنه ای را سوار بر سرنوشت 80 میلیون ایرانی در چهار سال پیش رو خواهند کرد. و در اینصورت اما خامنه ای آمار کم مشارکت کنندگان را در مقایسه با دموکراسی های غربی و بویژه امریکا درصد بازهم بهتری نشان داده و تبلیغ خواهد کرد. هرچند که زیاد دیگر مانور "مردم مشارکت گسترده کردند" را نخواهد داد و در اولین فرصت تبلیغات عددی بعد از انتخاباتش را از صحنه خارج؛ و از واقعیت اتفاق افتاده در تشکیل شدن مجلس بردگان لذت خواهد برد. و طرفه اینکه بسیاری از تحلیلگران دعوت خامنه ای از مردم را بیشتر بخاطر پس زدن مردم از مشارکت ارزیابی کرده و می کنند.

3- و با این پیش فرض قطعی و حتمی که سگ زرد (هاشمی و روحانی) با شغال (خامنه ای و مصباح) فرق ممتازی دارند؛ لذا شعار انتخاباتی من بعنوان یک ایرانی با حق رأی دادن در داخل کشور این است: 
"من 37 سال است باخته ام. هیچ راه و گزینه ای هم برای برنده شدن در اختیار و چشم اندازم نیست. و باخت من پا در سی و هشت سالگی گذاشته است و تداوم خواهد داشت. اما - این اما مهم است - من از ضرب المثل "دیگی که برای من نجوشد / سر سگ در آن بجوشد" عبور و عدول کرده ام؛ و ضرب المثل ارتقاء یافتۀ خودم را ساخته ام با صورت بندی: "دیگی که برای من نجوشد / خیال راحت خامنه ای برای چهار سال آینده هم نباید در آن بجوشد".

4- البته که اعتراف می کنم من نه انقلابیم و از انقلاب 57 - بنام من هم نوشته شده - مثل سگ پشیمانم. و طرفه اینکه حتی اگر نفرت از انقلاب و شورش هم نداشتم؛ انقلابی هم در چشم انداز جامعۀ فقیر و از ریخت افتاده و بدون آرمانم ندارم؛ که به امید واهی "بزک نمیر بهار میاد / کمبزه با خیار میاد آرمانگراهای ناکجا آبادی؛ اجازه بدهم تحجر و ضد زندگی خامنه ای بدون کمترین خاری در سرراهش به پیروزی برسد و بریش من بخندد مثل همیشه. بدیهی است که این یک تحلیل از یک دلقک بی مقداری است که خودش آواره است و بدون امکان مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات پیش رو. و بدیهی است که نه اعتبار نام دارد و نه حماقت جسور که توصیه به دیگری - حتی فرزند خودم - بکند که چه کند یا نکند. بعبارت دیگر این یک گزارش میدانی از تاریخ شفاهی ایران انقلابی است و برداشتم از اجتماع و امکانات امروز؛ از زاویۀ نگاه یکی از میلیونها تودۀ سرورم در بین ایرانیان و بس. و مطمئناً ادعایی هم به "این است و جز این نیست" ندارد. یا...هو

بعد از تحریر: احمدی نژاد خودش یک پدیده بود در حد پیامبران. و این خامنه ای بود که به او آویزان بود و نه احمدی نژاد به خامنه ای. این را به این دلیل گفتم که خیلی ها ظهور و تداوم احمدی نژاد را خواست و اراده و مهندسی و تقلب خامنه ای می دانند که از بیخ رد است. و احمدی نژاد خودش بوجود آورنده و ادامه دهندۀ خودش بود. و شانس خامنه ای در این بود که احمدی نژاد از نبوغش برای نجات ایران استفاده نکرد تا بلاهتش از طرف خامنه ای مورد بهره برداری قراربگیرد و گرفت.