۱۳۹۶ دی ۱۰, یکشنبه

سال نو میلادی مبارک باد!

Image result for new year happiness

سال نو میلادی را بهمه تبریک میگویم و امیدوارم که سال خوبی برای جهان و سال بسیار بهتری برای ایران ما باشد.

همۀ تحلیلم از شرایط روز همین دو توئیت است. تا در اولین فرصت سال جدید میلادی شرح و بسطش را بنویسم:

1-
جمهوری اسلامی هیچوقت نه پرسیده و نه خواهد پرسید که: مردم "چه میخواهند؟" زیرا پاسخ مردم روشن و یک سؤال است: جمهوری اسلامی خودش "چه میخواهد؟" و چون پاسخی برای سؤال مردم ندارد؛ جرأت پرسیدن سؤال از مردم را هم ندارد. راز هم ماندگاری چهل ساله و هم ناکارآمدی همواره: بلاتکلیفی ج.ا است.

2-
در شطرنج با گوریل یا کُشتی با کفتار یا حتی مبارزه با دژخیم فرقی نمیکند؛ وقتی احتمال قوی باخت را میدهی، راه دادن به مساوی را بپذیر و بازی مجدد را انتظار بکش. هرمساوی از هر شکستی بهتر است.یا...هو


در ضمن این هم تبریکیست که برای "آن عروسی در لندن" نوشتم. برای عروسی که دکترای فلسفه در موسیقی دارد و دامادی که متخصص در حوزۀ آی تی است و مدیر ارشد در شرکت گوگل. در فاصلۀ یک نخ سیگار کشیدن نوشته ام و در کمتر از ده دقیقه به فرمت و رنگ آمیزی تمام کرده ام. هدیۀ همراه این نوشته یک اسباب بازی دورهمی - کودکانه هم مثل هربازی دیگر- بوده که از چوب و با دست ساخته شده بود. این را به اینجهت شرح می دهم که بتوانید همۀ لایه های کلمات و رنگ ها و فلسفۀ پشت این هدیه و این نوشته را کشف کنید و اولاً - اگر اهلش هستید - لذت ببرید. و ثانیاً توجه کنید که مغز من چگونه کار میکند و وقتی به هرکدام از خوانندگان تذکار "عدم ارتباط" با نثر و نوشته هایم را میدهم؛ منظورم خنگی و کودنی معمول و توهین آمیز  نیست. و من فقط میخواهم فرق نوع "مغز با مغز و ذهن و با ذهن" را یادآور شوم و دیگر هیچ!

در بازی زندگی برنده کسیست که از خودِ بازی لذت میبرد:
چه شاهزاده باشد مثل دیوژن؛ یا گدا باشد مثل زاکربرگ.
 شیرین و سعید
سوت آغاز بازیتان مبارک.
لطفاً هول نشوید!
این یک بازی دوستانه است!

۱۳۹۶ دی ۷, پنجشنبه

تظاهرات تازه آغاز شدۀ ملی؛ هردو جناح حکومت را با هم بروی پل برد!

 Image result for ‫محمود احمدی نژاد‬‎

مقدمه: این روزها قطعاً روز عروسی من هم است که هرچه در صحنه می آید نشانه های دقیق و پررنگیست که من از سالها تا ماهها پیش گفته ام. مثل روزهایی که دنبال احمدینژاد می رفتم با فاصله و تحقیقاً همه نهیم میکردند. یا مثل زمانی که می گفتم تشدید تنش در داخل هیئت حاکمه تنها راه درست استحالۀ منجر به فروپاشی است و نباید به اصلاح نظام بسوی "کارآمدی؛ نه دل بست و نه فریب خورد" - وقتی هم اصرار اصلاحطلبان را در این آدرس عوضی می دیدم تنها گزینۀ ناگزیرم محمدباقر قالیباف بود و بس - مشکل من این است که مثل تیپ غالب بازنشستگان - البته خیلی از روشنفکران هم - قادر به تکرار حرف - بخوان خاطره - گذشته ام نیستم هر روز و هرشب در پارک و در پای کرسی. من حتی قادر به تکرار هر آنچه در امروز در توئیتر نوشته ام نیستم تا چه رسد به تکرار حرف های بنیادینی که در سال های عمر سیرکم نوشته ام. زیرا همیشه فکر می کنم که مخاطبانم هر آنچه گفته ام را می دانند و بیاد دارند و آزرده می شوند از تکرار دانسته های قبلیشان. اما واقعیت این است که بغیر از انگشت شماری از شما که با من و با تغذیۀ من رشد کرده و جلو آمده اید دیگران در همان مغز صفر کیلومترشان مرا ارزیابی؛ و مورد داوری پوچ و مزخرفشان قرار می دهند. اما چه باک. خواهم نوشت از همان امیدی که در پست قبلی نوشتم و تنها امید هم است و شما نا امید شدید. البته شخص من هم سرعت پیشروی فضای جسارت تزریقی جدیدی را که محمود احمدی نژاد و سعید زیباکلام ها در پسش به جامعه کردند با تحرکشان اینقدر سریع پیش بینی نمی کردم.

می گویند مردم را حزب اللهی ها سازمان دادند و علیه روحانی به خیابان های مشهد و نیشابور و شاهرود و ... کشیدند. در حالیکه شعارهای جمعیت نشان از توفیق سازماندهندگانشان نداشت و ندارد. در پاسخ امید حسینی معروف علت "هم اینور و هم آنور رژیمی ها تظاهرات امروز را هم استقبال کرده اند و هم محکوم کرده اند" را هم اینطور دادم: 

معلوم میشود که دارد بحمدالله اینور و آنور جمع می شود و داریم می شویم یک ملت یک کنسرت یک زیبایی یک زندگی یک دوستت دارم".

 گفته بودم با تأکید که در جمهوری اسلامی خامنه ای فقط احمدینژاد است که می تواند او را به پاسخگویی وادارد و ببرد روی پل صراط مستقیم. و دیدیم که درست گفته بودم و خامنه ای مجبور از واکنش شد و این تازه از سرآغاز سحر است و نه نتایج آن. همین ساعت هم اگر احمدینژاد را سربه نیست کنند بازهم نگران نیستم زیرا غولی را که احمدی نژاد از بیت رهبری بیرون کشید هیچ آیت اللهی - از جمله خامنه ای - نخواهند توانست دوباره بچراغ عمر نکبت حکومتشان برگرداند. چون احمدی نژاد خاتمی و هاشمی نیست و او مثل خوره پایه های مشروعیت روحانیت در نزد حزب اللهی ها و محرومان را خواهد جوید و هرروز تنک تر خواهد کرد. و مگر یادتان رفته که گفته ام در مثال های متعدد که ایدئولوژی یک موم نیست که بتوان خمش کرد برای عبور. بلکه اسلام سیاسی متحجر هسته ای متراکم - از جهل و خرافات مردم - دارد در هستۀ مرکزیش (روحانیت) که فقط با چکش کاری مدام و تراشیدن از قطر هسته باید به روز رساخیز شکستن و فروریختن اش رسید. و اینکه با قیام احمدی نژاد آن آخرین کندن از قطر هسته فرارسیده و اگر ذهن تودۀ سبز 88 توسط فریب اصلاحطلبان - بجای خامنه ای احمدینژاد را مقصر نشاندند - مصادره نشده بود و امروز می رفتند پشت احمدینژاد چه بسا خیلی زود به نتیجۀ نهایی هم میرسیدیم. آنچه که قطعی است. حتی اگر احمدی نژاد خودش هم قصد صعود مجدد در صحنۀ سیاسی جمهوری اسلامی را داشته باشد بیجهت وحشت نکنیم. زیرا یک میلیون درصد مطمئنم که این جمهوری اسلامی محال قطعیست که دوباره ریاست جمهوری احمدینژاد را بخودش ببیند. اگر اصلاحطلبان فاسد - هم سیاسی همه و هم اقتصادی برخی - لقلقۀ زبان گرفته اند از تزریق "هراس از پوپولیسم" وقعی نگذاریم به مزخرف گویی شان. زیرا حتی اگر یک ده هزارم درصد هم به پوپولیسم تازه ای برسیم و پوپولیسم رنگ سیاه سیاست باشد - که نیست - بازهم مگر بالاتر از سیاهی رنگی هست که وضع اکنون جامعۀ ماست.

تظاهرات امروز در چند شهر کشور قطعاً مقدمۀ یک انقلاب سراسری نیست و اگر قطعاً که گفتم یکهزارم درصد هم سوراخ باشد امیدوارم که بوقوع نپیوندد. زیرا چنین حرکتی حتماً با خشونت همراه خواهد شد و فروپاشی یکبارۀ حکومت مرکزی همیشه زیانبار بودو و خواهد بود. هنوز هم در ابتدای جنینی هستیم و حدس و پیش بینی سمت و سوی آینده کاری نشدنیست از نظر عقلی. اما من امیدوارم و فکر میکنم که این حرکت با تداوم هر از چندی در شهرها و مناطقی تکرار خواهد شد و حکومت را وادار به برخی تصحیح رفتارها خواهد کرد که خوب خواهد بود. مثلاً حتی اگر این اعتراضات بسقوط دولت روحانی - و نه حکومت - منجر بشود نتیجۀ خوبیست. زیرا همانطور که می دانید اوضاع اقتصادی از بنیه خراب است و تغییر دولت ها هم چاره ساز نیست. لذا سقوط دولت بمعنای روی کار آمدن دولت تندروتر نیست از جنبۀ حاکمیتی. بلکه حاکمیت ناگزیر اولاً برخی گشایش ها را خواهد داد و حدس میزنم که موج بزرگی از دستگیری های فساد در دیوان اداری دولت و دیگر قوا - حتی در دیوان خامنه ای - اتفاق بیفتد. من این را البته ناشی از فقط تظاهرات نمی دانم و همانطور که گفتم این بیشتر ناشی از انشعاب جدید در بین اطرافیان خامنه ای خواهد بود بخاطر زلزله ای که احمدی نژاد باعثش شد و چون اتوریتۀ حکومت با ضریب حداکثری تضعیف شده هرنوع توسل به سرکوب هم - جز اگر بسوی اعتراضات خشن برویم - قابل توسل نخواهد بود. هول هولکی نوشتم اگر جافتادگی استدلالی داشت انشاء الله درکامنتدانی توضیح بهتری خواهم داد. یا...هو

 این را هم در تکمله بگویم که مستندی که بی بی سی از مهاجران ایرانی به غرب درحال پخش بجای صفحۀ 2 آخر هفته است. اگر هم تصادفی باشد تصادف معنا داریست. و چه کسی نمی داند که انگلیسی ها معمولاً تصادف نمیکنند.

۱۳۹۶ دی ۶, چهارشنبه

پاسخی کوتاه به برخی شبهات در مورد خودم!

Image result

من از روز اول نوامبر که بچه هایم به انتخاب قطعی رسیدند که "آیا می خواهند در فرنگ زندگی کنند یا ایران" نوشتن در وبلاگ را تعطیل کردم. نه بدلیل اینکه به بن بست رسیده بودم یا هرچه! بلکه به این دلیل بدیهی که می خواستم بخودم فرصت این سؤال را بدهم که "حالا که من نه خودم امکان بازگشت خواهم داشت قبل از پایان چند صباح کوتاه از عمر باقی مانده ام و نه منفعت شخصی (زندگی فرزندانم) ربط مستقیمی به اوضاع ایران خواهد داشت؛ بازهم باید به اوضاع ایران علاقه مند و پیگیر باشم یا نه؟" زیرا همانطور که بارها تکرار کرده ام؛ از نظر من انسان موجودی لذتجو است و هیچ فعل و ترک فعلی را جز برای افزودن لذت شخصی خود انجام نمی دهد. به این معنا که هیچ انسانی اعم از عارف و عامی و روشنفکر و توده و حتی پدر یا مادر عملی برای لذت و خیر عمومی و وطن و فرزند خود انجام نمی دهند مگر اینکه در آن کار مدعی "نفع ملی و وطن و فرزند"؛ لذت و منفعت شخصی اش قبل از خیر ملی و ... حاصل بشود. بعبارت دیگر حتی اگر کسی مدعی باشد و صادق هم باشد که خیرعمومی و وطن پرستی و فرزند دوستی و عاطفه باعث فلان عمل فداکارانۀ اوست بازهم به این خاطر دست به آن کار میزند که خودش شخصاً از "عمل خیرعمومی اش" متلذذ شخصی می شود. و براین مبنا کسانی که تحت هر عنوان ادعای دغدغۀ ملی و مردمی و روشنفکری و سیاستمداری و ... دارند نمی توانند از چند گروه و تیپ زیر خارج باشند:

الف- دغدغۀ شخصی و مادی و زندگی خصوصی خاصی ندارند و برای لذت بردن از پزروشنفکری و شهرت و آدم خوب شناخته شدن عمل و فعالیت میکنند. مثل همۀ روشنفکران که بدون دریافت وجه و پول در قبال فعالیت شان فعال مستقل و پراکنده هستند. - خودکارفرما self employer -

ب- کسانیکه روزنامه نگار و کارشناس ودرس آموختۀ علوم مختلف هستند و در ازای دریافت دستمزد - لذت خود - فعالیت میکنند و می نویسند و حرف می زنند و الاهذا

پ- کسانیکه پول هم خرج می کنند و گروه و دسته هم راه می اندازند و بخشی از دستۀ ب را هم استخدام می کنند برای رسیدن بقدرت سیاسی و بهره برداری و لذت هم شخصی وهم خیرعمومی - بتشخیص خودشان - در بعد از پیروزی و رسیدن بهدف.

ت- روانپریشان و بازندگان و از لذت محروم شدگان و بی عرضگان و تنبلان و بی ارادگان و رانده شدگان و آوارگان و تبعیدیان و که هروقت دُز این "بیهودگیشان" و البته "انتقام گیری"شان بزند بالا دست و پایی هم در عرصۀ "برای وطنم" و "برای ملتم" و "برای آزادی" و "برای عدالت" و ...می زنند و مثل ستاره های کم سوی آسمان اغلب گم و گاهی هم در نقش سوسوی بی روشنایی خاص هستند.

من اما جزو سه گروه بالا که نیستم قطعاً و می خواهم اگر تاکنون جزو گروه آخر بودم دیگر نباشم. زیرا چه بازنده بودم و یا نه و چه روان پریش بودم و یا نه و... حالا دیگر الزام خاصی برای ادامه ندارم. و اینجاست که می خواهم به نتیجۀ قطعی برسم که آیا می خواهم باشم و چرا. 


البته همین که دارم همین را می نویسم نشان از این دارد که احتمال ماندنم هنوز زیاد است چون لذت شخصی "برای خیر عمومی خدمت کردن" تنها گزینه ایست که هنوز در دسترسم است و رفتن بدنبال ثروت و مکنت و سایر لذت های مادی دیگر نه در توان من و نه در سن من و نه در چشم انداز من است. اما شک نکنید که بمحض یافتن لذت جایگزین "در میان شما بودن" از میان شما خواهم رفت! آیا این آرزوی مرگ است. حتماً نه؛ ولی قطعیتش که دست من نیست! یا...هو

تا فردا پست جدیدی خواهم نوشت.

۱۳۹۶ دی ۱, جمعه

گزیده ای از توئیت های دلقک ایرانی در وبلاگ!

Image result for voice bloopers

برای ادامه آری یانه دلایل بسیاری هم شخصی و هم اجتماعی دارم برای فعلاً نه. اما خدارا چه دیدی شاید هم تبدیلش کردم به voice blog در آینده. اما الان هم بسیار فعالم در توئیتر و دارم تست میکنم که "آیا فایده ای دارد یانه" که تا اینجا خیلی امیدوار کننده نبوده و نیست. و جامعه به سمت "هرکس ساز خودش را میزند در تنهایی" شدیداً کلافه و سردرگم و بی مسئولیت است. نظراتم در آنجا هم بازخوردی نمیگیرد مثل اینجا و گویا قرار نیست هیچ آدم دست به نقدی بخواهد با من و فکرم بیاویزد. اگر اینجا 90 درصد چرت و پرت تحویل میگیرم آنجا حتی همین هرزه نگاری آدم های بی مایه و سرمایۀ فکری هم نصیبم نمیشود. چند تا از توئیت های امروزم را در زیر میگذارم تا دوستان اندکم که حوصله و دسترسی به توئیتر را ندارند ببینند:

وزیر ارتباطات گفت:
در شب یلدا امسال، مجموع میزان استفاده مشترکین از اینترنت، ۲۵ درصد کاهش را نشان می‌داد. این آمار می‌تواند حاکی از آن باشد که فرهنگ سازی از طریق فضای مجازی برای کنار گذاشتن گوشی ها و حضور صمیمی در کانون خانواده موثر بوده است.

پاسخ من:
سلام آقای وزیر حدس میزنم انگیزه تان از این توئیت فرهنگ سازی برای فرهنگ سازیست که بسیار هم عالی. اما در مورد مصداق تان نباید تأثیر "کوبش مرگ میتواند چقدر نزدیک باشد"ِ زلزلۀ شب قبل و البته خود آئین یلدا را فراموش کرد. ایرانی ها زیاد در فضای مجازیند در غیر کاربرد اصلی هم. بخش بزرگی از این هرزروی از بی تنفسی در دنیای واقعیست. لطفاً بجنگ برای ملتت برای کمی تنفس واقعی و بازهم لطفاً تحریک و تشجیع کن پیرمردان کابینه را که آلودگی ها را کمی هم شده کم کنند: نه از هوای تهران بلکه از فضای ایران. متشکرم.

پژمان رهبر گفت:
آقاجون درک این نکته سیدمحمد خاتمی کلمه دسیسه رو خطاب به مردم و من ‌و شما نمی گه و منظورش جریان مخرب و همیشگی آدم‌های پاکار اونطرفه اینقدر سخته؟

پاسخ من:
پژمان جان فرمایش شما البته که پاسخ خود خاتمی هم است در هنگام "بتوان از او پرسش کرد و پاسخ گرفت". اما - این اما خیلی مهم است - آدم های پاکار همیشگی غیر از بخش بزرگی از جامعۀ مدنی نابود شده از سوی سیاست های خاتمی و یاران هم است: آواره و بی آینده و باخته! بیشتر فکر کنیم لطفاً

توئیت مستقل خودم:
مشکل ایران ایدئولوژیست و ارتباط اینهمانی با -بویژه- مسئولان بخش انتخابی ندارد. بنابراین خواهش میکنم با حمله بوزرایی -مثل وزیر جوان ارتباطات - که تلاش می کنند ارتباط مستقیم با مردم داشته باشند صفرا نیافزاییم. وبسیارعصبانی ونا امیدم ازخبرنگاران داخل و خارج که درزیر پست وزیرغایبند.

چهار توئیت مستقلم راجع به محمد خاتمی:

1- یکی از محسنات محمد خاتمی این است که برضد قهرمان ستایی شعار داد وبلافاصله خودش قهرمان تحمیق مردم مستأصل با تنها یک کلیدواژه بنام "تَکرار میکنم"شد. چطور ممکن است آدمی تا این اندازه تسلیم"خودشیفتگی القایی طبقات اسیر وکمدان و خام درپذیرش قهرمانی" بتواند مرهمی برزخم مردم بنهد.


2-ده ها هزارکشته وتبعیدی وزندانی و مهاجروآوارۀ فعال سیاسی ومدنی موجهای دوم و سوم – بعد از78 وبعد از88 – نتیجۀ قطعی سیاست ورزی کور و ناتوان محمد خاتمی بوده است. با تحریک اولیه به جلوه گری های فکری و رفتاری جوانان؛ وعجز ودرماندگی درپشتیبانی بعد ازشناخته شدن و اسیر دژخیم شدن!


3-تفاوت! محمد خاتمی و سید علی خامنه ای در این است که تا کنون هیچکدام پاسخگوی سیاست ورزی خویش نبوده اند. خامنه ای متهم است که در طول دوران مسئولیتش حتی یک مصاحبۀ چالشی نداشته است. آیا محمد خاتمی داشته است؟ که مطلقاً نداشته است. مدعیان مخالف می توانند نمونه بدهند. حتی یک مورد


4-در مقام عمل محمد خاتمی جنبش مدنی درحال رشد اما به بلوغ نرسیدۀ ایران را در 76 سزارین کرد. در 78 بقربانگاه برد و در 88 از ریشه کند و نابود کرد. خامنه ای قطعاً مقصر است. اما آیا محمد خاتمی که گز نکرده پاره کرد و خامنه ای را ترغیب یا مجبور به واکنش کرد مقصر نیست؟


5- خاتمی وروحانی سؤال میکنند:"کی زندگی میخواد؟"
مردم ساده دل وگیرافتاده در چنگال مرگ دستشان بالا میرود که"ما" خاتمی و روحانی از در پشتی خارج میشوند که ورود میرغضبان برای دستگیری زندگی خواهان را نبینند ودر تَکرار40 ساله:یکی نشان میدهد دومی اسیر میکند؛بیچاره بچه ها!

۱۳۹۶ آذر ۲۷, دوشنبه

فعلاً همه از ترامپ تا بن سلمان و از حزب الله تا انصارالله بساز خامنه ای رقصیده اند!

Image result for ‫روحانی‬‎

الف- میگویند حسن روحانی چرخیده براست برای اینکه جادۀ رهبری خودش بعد از خامنه ای را هموار کند. فارغ از این مناقشه که کی و کجا حسن روحانی چپ بوده که حالا براست چرخیده باشد؛ عرض میکنم که سودای رهبری در فکر روحانی غلط اندر غلط است. زیرا:

1- حسن روحانی بهتر از هرکس میداند که تحقق این آرزو محال قطعی است که در یک انتقال قدرت طبیعی در جمهوری اسلامی پست ولایت فقیه به یک روحانی معتدل یا اصلاحطلب و یا نواندیشتر برسد. اگر قرار بود چنین معجزه ای رخ دهد تنها موقعش بعد از مرگ آیت الله خمینی بود و رهبر شدن هاشمی رفسنجانی که نشد. زیرا مجلس خبرگان سال 68 اگر هم خود خمینی نامزد رهبری میشد او را رد می کرد و انتخاب نمیکرد. استدلال میکنند که زمانه عوض شده است و با 40 سال پیش تفاوت دارد. درست میگویند اما عوض شدن زمانه چه ارتباطی به عوض شدن فقه دارد. اگر فقه سنتی و مجلسی - حتی در یک فتوا - تغییر کرده بگویید تا ما هم باور کنیم که فقه پیشرفت کرده. البته که برخی فقها تغییر کرده اند. اما این فقهای تغییر کرده که درشت ترین مثالش می تواند صانعی باشد از فقه اخراج شده اند تا چه رسد به جوجه آخوند هایی مثل روحانی و خاتمی و ایکس که اصولاً فقیه و آخوند بحساب نمی آیند.

2- حسن روحانی اگر اینقدر کودن باشد که در هفتاد سالگی بفکر ولایت فقیهی بعد از خامنه ای - بعد از معلوم نیست چند سال دیگر - باشد خب به گوساله ها یک سور زده و شما از چنین آدمی چه انتظار معجزه دارید در چپ یا راست بودنش. استدلال می کنند که حسن روحانی روی فشار افکار عمومی حساب می کند و وادار فقیهان خبرگان به تسلیم در برابر خواست عامه. خب در اینصورت هم که روحانی دارد همان پایگاه نصفه نیمه اش را هم خراب می کند. هرچند که تسلیم فقه سنتی بخواست مردم یک جوک وحشتناک و یک تصور بلاهت محض است.

3- رهبری آیندۀ جمهوری اسلامی - اگر خامنه ای رخصت بدهد با مرگ خویش - بیشتر از هر فقیهی به پسرش مجتبی خامنه ای نزدیک است حتی فارغ از اینکه پسر خامنه ایست - البته تأثیر دارد و نه در حد موروثی شدن ولایت فقیه که مخالفان می گویند - بدلایل زیر:

الف- مجتبی خامنه ای اینک به بلوغ هم سنی و هم فقهی رسیده است و هنوز اما جوان هم است.

ب- نام او چندین و چندبار در رفت و برگشت حدس و گمان ها مطرح شده - تبلیغ غیر مستقیم - بدون اینکه اجازه بدهد بیش از اندازه دستمالی شده و از اعتبار بیفتد.

پ- او همۀ وقت و عمرش را در آموزش و تدریس فقه صرف کرده و غیر از حوزۀ تخصصی مذهب بهیچ انگ پست و مقام اداری یا حکومتی متصف نیست. برخلاف همۀ دیگر مدعیان که اگر هم فقیه شناخته بشوند یا پیرند و یا فقاهت و حوزه مرکز فعالیت - مشروعیت بخش از سوی مراجع و فضلای قم و خبرگان - شان نبوده و فربهی تداوم فقهی مجتبی را ندارند.

ت- و البته امتیاز سیاست آموزی در نزد پدر خود سیدعلی خامنه ای.

4- حسن روحانی اگر هم چرخیده لاجرم و ناگزیر بوده و غیر از چرخیدن بسمت خامنه ای چاره ای نداشته. مگر اینکه توهم داشته باشیم که او می توانست با استقبال از ریسک فروپاشی جمهوری اسلامی نچرخد. خب این هم - صرفنظر از خوب و بدش برای ایران - که نه از روحانی و نه هیچکس دیگر در حاکمیت برنمیاید و بدیهیست.

5- علت محافظه کارتر شدن روحانی فقط و فقط به روی کار آمدن جمهوریخواهان در امریکا مربوط است و بس. حتی اگر ترامپ رییس جمهور نمی شد که شده و قوز بالای قوز روحانی. قصه چنین است که حسن روحانی و دولتش همۀ تخم مرغ های بهبود تدریجی اوضاع را توی سبد امریکای اوباما و کری گذاشته بودند و باختند. هرچند در همان زمان هم برجام درست کار نمیکرد. اما روحانی و ظریف روی عاطفۀ شخصی اوباما و کری نسبت بمردم ایران حساب کرده بودند و گمان داشتند که حتی اگر کلینتون سختگیرتر هم بیاید می توانند با لابی اوباما و کری دموکرات روی رییس جمهور جدید اوضاع را هم بهبود بدهند و هم به برجام های دو وسه ای که لابلای برجام پیچیده بودند برسند. خب همۀ رشته هایشان پنبه شد و نه تنها دموکرات ها انتخابات را باختند بلکه جمهوری خواهان میانه رو هم به دونالد ترامپ باختند. تا اوباما و کری مصدر امور بودند روحانی توانسته بود دستی بالاتر از خامنه ای داشته باشد؛ و خامنه ای هم ناگزیر حاضر به مزه مزه کردن جام زهر شده بود. هرچند در ظاهر مقاومت میکرد و نشان نمیداد.

6- یادمان باشد روحانی خیلی ساکت و آرام وارد انتخاب مجدد خودش شد و امید داشت که بدون هرنوع تبلیغ رادیکال دوباره انتخاب شود. اما وقتی دید رقبا حوزۀ ضعف قبلیش در اقتصاد را نشانه رفتند و دارد بازی را می بازد. ناگزیر سوپر رادیکالیسم سیاسی را انتخاب کرد برای دلبری. و مخصوصاً سیاست را انتخاب کرد برای رادیکال شدن که هم جاذبۀ بیشتری داشت در نزد آرای خاکستری و هم تنها حوزۀ مطلقاً "بعداً می توان زیرش زد" بود با کلیشۀ همیشگی "نمیگذارند" و همه چیز دست من نیست و رییس جمهور اختیار کافی ندارد. زیرا اگر حوزۀ رادیکالیسم اقتصادی را انتخاب میکرد نمی تونست بسادگی حوزۀ سیاست فرافکنی کند و باید پاسخگو میشد. 

خامنه ای:
1- فعلاً اوضاع بنفع خامنه ایست و او دست بالاتر - نزدیک مطلق - را دارد در سیاست ایران. هرقدمی که دونالد ترامپ برمیدارد در سیاست های منطقه ای خامنه ای را تقویت می کند بدون استثناء. شاه مهرۀ حربۀ سیاست های ترامپ در مورد ایران تحریم های تازه است و تهدید به تحریم های تازه تر. اما تحریم های جدید که قطعاً هیچگاه دیگر به تحریم فروش نفت و بانک مرکزی دوباره صعود نخواهد کرد؛ بیشتر از اینکه قاتل جان خامنه ای باشد قاتق نان اوست و قاتل روحانی و زیست سخت تر ایرانیان. زیرا خامنه ای در سیاست های منطقه ایش از خط قرمز "اگر به متحدان کمک مادی نکند تضعیف می شود" عبور کرده و هسته های مقاومت همپیمانش مثل حزب الله لبنان و حشد الشعبی عراق و انصارالله یمن را به بلوغ مادی و تا اندازه ای خودکفایی "می توانند از جوامع خودشان تغذیه و تجهیز شوند" رسانده و این نیروها اضطراری برای دریافت کمک و پول و تجهیزات از جمهوری اسلامی ندارند. 

2- تحریم های تازۀ امریکا - تازه اگر اجرایی هم بشود - غیر از اقتصاد ضعیف ایران را تحت تأثیر قرار نخواهد داد. و خامنه ای نه خودش و نه حتی ملت اورا مستقیم مقصر نارسایی های اقتصادی نمی شناسند و بیشتر ناکارآمدی دولت روحانی را نشانه می روند. بویژه اینکه خامنه ای میتواند سهم اندک مسئولیت متوجه خودش در حوزۀ اقتصاد را با فرافکنی به تحریم های دشمنان توجیه مورد قبول مردم هم بکند. البته که خامنه ای هم تا اندازه ای نگران معیشت مردم هست و نشان هم خواهد داد اما بدودلیل از پیشامد وضع موجود خوشحال هم خواهد شد. اول به این دلیل که اعتراض فقرا به اعتراض سیاسی تبدیل نمی شود و فقرا بجای خشم به حاکمان بیشتر بسمت دین و مذهب و خرافات و آخرت گرایی خاموش میروند با این امید که اگر دنیا را از دست داده اند آخرت و بهشت را رزرو بکنند برای بزودی مرگ. دوم به این دلیل که حالا دیگر روحانی هم نخواهد ناگزیر باید بسمت اقتصاد خودکفایی و بسته برود و این لاجرم با مشقت و تلفات بیشتر مردم به هدف نهایی خامنه ای که "اقتصاد مقاومتی و درونزا و مبارزه با امریکاست" کمک خواهد کرد.

دونالد ترامپ:

1- حالا که ژنرال کلی پس از رییس دفتر شدنش یک اوضاع نسبتاً بسامان و آرامی به ترامپ داده و بویژه پس از اعلان پایتختی قدس برای اسرائیل؛ بهتر و دقیقتر می توان از استراتژی ترامپ برای خاورمیانه رونمایی کرد. بنظر من می رسد که استراتژی ترامپ برای خاورمیانه عبارت است از آتش بس یا صلح مسلح یا جنگ سرد همراه با برخی درگیری های گرم نقطه ای و قومی و نژادی و مذهبی و قبیله ای و سیاسی. تا کشورهای خاورمیانه نه اینقدر متحد باشند که برای اسراییل مزاحمت ایجاد کنند و نه اینقدر متفرق که باعث جنگ های ملی بشود و مسبب نا امنی جهان و راه افتادن مهاجران بسوی غرب. اما هرچه که هست و خواهد بود - و چه از جنگ با ایران بدمان بیاید یا استقبال کنیم - من در استراتژی خاورمیانه ای ترامپ جنگی فراگیر - آنهم در حد رژیم چینج در ایران - نمی بینم و این علاوه بر همۀ علت ها و دلیل هایی که تحلیلگران گفته اند و شما میدانید مثل پرهیز غرب از جنگ های مستقیم و عدم توان منطقه برای تحمل یک جنگ بزرگ دیگر بدون آسیب به امنیت غرب و ... یک دلیل ویژه و خلاف آمد عادت هم من معرفی میکنم و اصرار دارم که جدی بگیرید.

2- می دانیم که در کابینۀ ترامپ و بویژه عناصر اصلی آن همه ژنرال و نظامیان عالیرتبه هستند. و چه کسی نمی داند که نظامیان حامیان و حافظان صلحند و نه حاملان و عاملان جنگ. درست است که حرفۀ نظامیان جنگ است. اما آن ها خودشان جنگ ها را سرنمی اندازند. بلکه این سیاسیون هستند که جنگ راه می اندازند و نظامیان برای برقراری صلح مجدد جنگ می کنند. بنابراین بودن ژنرال ها در اطراف ترامپ یکی از عناصر اصلی بازدارندگی جنگ است و نه ترغیب کنندۀ آن. البته که میدانم این را بحساب نظامی بودن خودم خواهید گذاشت و بسیاری مجدداً ذهنیت میلیتاریسم بسته شده از سوی چپها را دوره خواهید کرد. اما این ربطی به نظامی بودن من ندارد و تاریخ گواهی میدهد.

محمد بن سلمان:

1- بخش این شازدۀ جوان را با یک طنز شروع می کنم تا کمی از عبوسی سیاست کاسته شود. و آن اینکه من مطمئن بودم که محمد سلمان سیاست هایش را با وبلاگ من تنظیم می کند. لذا بعد از اینکه ولیعهد شد و دست به ابتکارات مدرن سازی جامعۀ عربستان زد. ضمن استقبال متذکر شدم که حالا او آرامتر خواهد شد و دیگر مثل سابق تصمیمات رادیکال نخواهد گرفت؛ و از جمله با ایران بسمت یارگیری از بخش سکولار حکومت ایران و حل مناقشات از راه مذاکره خواهد رفت. اما اشتباه کرده بودم و بن سلمان حرفم را گوش نکرد و یکباره تصمیم به کن فیکون گرفت و تا جایی پیشرفت که سعد حریری بیچاره را هم گاز گرفت.

2- اما از دو سه هفته است - بعد از ماجرای حریری - که بن سلمان بکما رفته و خبری از او نیست و محتمل این بار که ظاهر شود همان پند مرا خواهد شنید و دنبال ارتباط با بخشی از حکومت ایران خواهد بود. زیرا اگر چنین نکند بازنده خواهد بود بدست ترامپ و ممکن است خدا را که بدست نیاورده خرما را هم از دست بدهد. زیرا در بخش ترامپ توضیح دادم که ترامپ بخاطر هیچکس هیچکار مثبتی نخواهد کرد جز مردم امریکا طبق فهم خودش. از اول هم گفته که اول امریکا و معنای دورتر این اول هم اینست که آخر هم امریکا و صلح مسلح بهترین سیاست است در منطقه که مسابقۀ خرید تسلیحاتی جایزۀ امریکا - کمی هم غرب اروپا و روسیه - است برای اعراب و تخصیص وافزایش بودجه های کلان از پول ناداشتۀ ایران برای توسعۀ سلاح هایش و رضایت سپاه.

خب این مطلب خیلی طولانی شد و هنوز بخش های مهمتری مثل بودجه و گشتهای جدید سپاه و اصلاحطلبان و مهمتر از همه تحلیل توانائیها و بافت دولت روحانی ماند که خودش بخش مفصلی است. تا اینجا هرآنچه گفتم چشم انداز امید بخشی را نشان نمی دهد و همه چینش صحنه بسود خامنه ای - هلو بپر تو گلو - شده است و در حالیکه او هیچ تحرک جدیدی نشان نداده اما سود رفتار دوست و دشمن بحساب او واریز شده است. لذا این پست را با دو بند آخرین که یکی امید کم سویی در آینده است و دیگری توضیحی راجع به فرق اثر گذاری فقر و اقتصاد در جنبش های اجتماعی پایان می برم و بقیه و دنبالۀ این تحلیل کلان را به پست بعدی - سعی میکنم بلافاصله باشد - وامیگذارم.

1- تنها امید در حال حاضر ریزش بازهم بیشتربدنۀ هواداران خامنه ای است که تداوم خوبی دارد و این ارتباطی با فلان گفتۀ شمعخانی یا لاریجانی ندارد و مبتنی بر مشاهدات میدانیست و بویژه در این مورد خاص تحرکات جدید احمدینژاد خیلی زیاد بدرد خواهد خورد و برعکس اینکه اطراف او بسیار خلوت بنظر میرسد اما رصد کنندگان خاموش او در جامعه - همان جامعۀ رأی خامنه ای یعنی مؤمنان و محرومان است - زیادند و تأثیر کجمداری او با حکومت آنانرا از امید بخامنه ای ناامید خواهد کرد و انشاءالله تداوم خواهد داد. دو نمونۀ بسیار با ارزش که اخیراً دیده ام یکی سعید زیباکلام برادر صادق خودمان است که سخنانش بوی عبور از روحانیت می دهد. و دیگری دوست خوبم امید حسینی وبلاگ نویس معروف وبلاگ آهستان که روزی در کنار حسین قدیانی دو داداش های بسیجی بچه ها بودند و صاحب اعتبار. امید حسینی را در توئیتر دیدم که دیگر کاملاً سکولار شده و پدر خوشبخت و سرزنده ای که ساز میزند و موسیقی گوش می دهد و رمان و کتاب های مختلف و متنوع میخواند و کلاً از حکومت بریده. البته من مدعیم که حتماً من هم بخشی از این بیداری او بوده ام. لذا تنها امید فعلی در همین بازهم ضعیفتر شدن وجهۀ روحانیت و خامنه ایست و هستۀ سخت قدرت و بزیر استاندارد حداقلی رسیدن اتوریتۀ حکومت. و وقتی اتوریته وجود نداشت تنها با سرکوب و امنیتی و پلیسی کردن جامعه نمی توان حکومت را ادامه داد. و آن جرقۀ ناشناخته هم همیشه امید است و محتمل برخلاف هر تحلیل بیرونی یکباره یک عامل در جایی جرقه بزند و جامعه را بتحرک وادارد. 

2- توضیح هم اینکه همانقدر که گفتم فقر مزمن و تدریجی نمی تواند باعث تغییر و تحول جامعه بشود. این را هم میگویم که همۀ تغییرات اجتماعی از اقتصاد تأثیر اولیه میگیرد. اما نه از فقر مزمن بلکه از یک شوک رکود یکبارۀ "رفاه کم کن" مثل انقلاب ایران و همۀ تحولات موسوم به بهار عربی. که شوک وارده به اقتصاد جهانی و ایران در سال 56 و اعراب در سال 2010 باعث کم شدن رفاه طبقۀ متوسط شد و آنان اعتراض را شروع کردند و توده ها بعداً - هرکسی از ظن خود - به این اعتراض پیوستند و شد آنچه که نباید میشد. و الا فقر عادت شدۀ بتدریج در غیاب طبقۀ متوسطی که خودش هم هیچگاه مرفه نبوده در بعد از انقلاب ایران تا کمبودش شوک وارد کند؛ سبب هیچ نوع تحرک اعتراض سیاسی نمی تواند باشد. یا...هو