۱۳۹۶ مهر ۷, جمعه

تشکر از جناب ملک سلمان برای تحول در انتخاب راه درست: پایان زن ستیزی تنها راه پیشرفت مسلمانان است!

Image result for ‫عاشورا‬‎
عاشورای حسین بر متدینان کشورم تسلیت باد.


الف- یک بانوی عزیز عربستانی توئیت خوشحالی کرده بود که طنزی هم داشت با عنوان ضمنی"ما آخرین کشور کرۀ زمین در اخذ حق رانندگی زنان شدیم". این توئیت به نکتۀ درستی اشاره کرده است. اما به انقلابی بودن این گذر عربستان از خط پایان مسابقۀ زن ستیزی اسلامی عنایت نداشته است. زیرا حالا دیگر بطور رسمی و تاریخی ماراتون "آیا زنان هم انسان هستند" در بین مسلمانان بپایان رسیده و بساط داوری از روی شکل آلت تناسلی برای همیشه برچیده شده است. درست است که عربستان آخرین ملت از خط پایان گذشتۀ مسابقۀ مدرنیزاسیون شد. اما "گذشتن از خط پایان برای یک افلیج تاریخی پیروزی نفر اول را نداشته باشد؛ چیزی هم از برنده شدن کم ندارد". زیرا باید موانع و وزنه ها و سنگینی ها و جثۀ دونده را هم در جایگاه بدست آورده اش بحساب بیاوریم:

1- ملت عربستان بطور مطلق مسلمان هستند. و اسلام معاصر از جنبۀ نوع نگاه به زنان بسته ترین و متعصب ترین و ستیزه جو ترین در میان همۀ ادیان تاریخ معاصر - بعد از مدرنیته - است.

2- عربستان سرزمین وحی و زادگاه پیامبر اسلام است و یکی از بزرگترین مناسک مسلمانان (حج) هم در آن برگزار می شود. لذا هم بلحاظ تاریخی و هم بجهت مذهب بنیادگرای وهابیت دارای عرف منطبق بر شرع است و برعکس همۀ کشورهای دیگر اسلامی که عرفشان مخلوطی از عناصر ملی و باستانی بعلاوۀ مؤلفه هایی از شریعت اسلام است با همۀ دیگران فرق بنیادی و عمده داشته و هنوز هم دارد.

3- عربستان سیستم سیاسی پادشاهی موروثی دارد و این قبیل سیستم ها معمولاً بسیار محافظه کار و سخت تغییر پذیر هستند. درست است که در عربستان سلطان و مفتی یکی نیستند - مثل جمهوری اسلامی - و پادشاه حق اعمال برخی نظرات اصلاح دینی منطبق بر زمانه را دارد. اما بدلیل عرف منطبق بر شریعت مفتی ها قدرت زیادی دارند و پادشاهان را تحت تأثیر هژمون بنیادگرای توده ها سخت کنترل می کنند.

ب- سه عنصری که در بالا تیتروار اشاره کردم که می تواند عناصر دیگری را هم شامل شود؛ خودشان چنان وزنه های سنگینی بودند - هنوز هم خواهند بود - که هر ملتی غیر از عربستان را هم از ورود به پیست مسابقۀ مدرنیزاسیون بازمی داشت تا چه رسد که هم شرکت کند و هم نهایتاً از خط پایان مارتون تغییر خواهی عبور کند حتی بعنوان آخرین دونده. که عربستان چنین کرد و حالا یک برهۀ سخت از تاریخش را بپایان رسانده است. واقعیت امر این است که عربستان می توانست و باید در دهه های 80 یا 90 قرن بیستم میلادی مسابقۀ شروع مدرنیزاسیون را طی می کرد و داشت هم به آخر خط می رسید در الگوبرداری از ایران و ترکیه و مصر و مدرنیزاسیون جامعه اش. اما وقوع انقلاب اسلامی در ایران و مطرح شدن هویت طلبی اسلامی در "بازگشت بخویشتن" ترمز مدرنیزاسیون در منطقه را کشید و بدیهی بود که عربستان بیشترین ترس و بیشترین تأثیر را گرفته باشد در متوقف کردن تغییرات اجتماعی. چه پادشاهان روز عربستان با این واقعیت روبرو شدند که نه تنها ایران بعنوان پیشتاز مدرنیزاسیون از بالا به انقلابی واپسگرا دچار شد بلکه حتی ترکیۀ سکولار و نیمه دموکراتیک هم بازگشتی معکوس به عصر "مذهب بجای ملیت" رجعت کرد و بدیهی بود که وقتی الگوهای عربستان برای مدرن کردن جامعه فروپاشیده بودند عربستان نیز پروژۀ مشابه خودش را در همان ابتدای رشد جنینی متوقف کند که کرد.

پ- اما وقتی به قرن بیست و یکم رسیدیم کم کم معلوم شد که سرنوشت محتوم بشر رفتن بسوی مدرنیته و لیبرالیسم است و پادشاهان عربستان هم به این موضوع وقوف یافتند. اما دو عنصر کلیدی سد راه حکام عربستان در شروع مجدد مدرنیزاسیون فرهنگی شد. عنصر اول همان بود که اشاره کردم و هنوز هم ایران و هم ترکیه و هم سایر کشورهای مسلمان در جادۀ "بازگشت بخویشتن" بودند و عنصر دین و مذهب وجه غالب در سیاست های آنان را داشت. اما عنصر دوم به این برمی گشت که عربستان دچار عدم ثبات مدیریتی شده بود و فرزندان بلافصل ملک سعود بهرم های سنی بالای 70 و 80 سال رسیده بودند و قدرت ریسک شروع تغییرات را از دست داده بودند. نه فقط به این دلیل که چون پیر بودند محافظه کارتر شده بودند. بلکه به این دلیل مهم که تداوم هرنوع پروژۀ مدرن سازی تضمین کافی نداشت. شاهی که می خواست تغییرات را شروع کند با مواجه شدن با این حقیقت که در عرض چند سال کوتاه مدت خواهد مرد و جایش را به پادشاهی فرسوده تر خواهد داد پاپس می کشید و از اقدام رادیکال خودداری می کرد. البته دنبال کردن شکست شیعه از طریق تجهیز متقابل سنیان به اسلام سیاسی هم بی تأثیر در غفلت از مدرنیزاسیون نبود.

ت- حالا اما همۀ موانع ریز و درشت یا از بین رفته اند؛ یا شکست خورده اند و یا در حال هزیمت نهایی هستند. بشرح زیر:

1- بدون دست آوردهای سخت افزاری مدرنیته تداوم زیست و زندگی محال قطعی است. لذا یا باید مدرنیته را شرعی کرد و یا شریعت را مدرن. گفتم که عربستان عرفش همان شرعش است و جدایی دین از سیاست بسادگی دیگر ممالک ممکن نیست.

2- شرعی کردن مدرنیته در مذهب شیعه منجر به پیدایش جمهوری اسلامی شده است و شرعی کردن مدرنیته در مذاهب سنی - با هدف مقابله با جمهوری اسلامی در قالب جنگ مذهب علیه مذهب - به بروز فاجعۀ القاعده و الشباب و داعش منجر شده و شکست خورده است.

3- بروز و ظهور داعش و القاعده منتج به این نتیجۀ مبارک شده است که اسلام بمثابه ایدئولوژی شکست بخورد و توده های وحشت زدۀ مسلمان بیشتری از شریعت گرایان را به عرفی گرایان و متساهلان دینی سوق داده ومبدل کند. تا جائیکه شعار "متشرعم اما مدرنم هم هستم" را به پائین ترین سطح باور و آرزوهای متوهمان هویت طلب مذهبی در بین هم نخبگان و هم تودگان رسانده است. و اینک "مدرنم اما متدین هم هستم" وجه غالب تفکر مسلمانان متشرع را تشکیل داده است.

4- ملک سلمان کبیر مشکل عدم ثبات در رأس مدیریت عربستان را هم حل کرده است و با انتقال ولیعهدی به محمد پسر سی و چند ساله اش مطمئن از تداوم پروژۀ مدرنیزاسیون از بالای کشورش بدست یک جوان جاه طلب و کارآمد شده است. 

5- وسایل ارتباط جمعی همه گیر و پیشرفته در کنار همان وحشتی که بنیادگرایی داعش و القاعده ایجاد کرده پذیرش تغییرات بسمت مدرن کردن شریعت - بجای شرعی کردن مدرنیته - را از هر زمان دیگری راحت تر و با مقاومت کمتری روبرو کرده است.

6- اگر استراتژی شکست خوردۀ "مذهب علیه مذهب" حتی رادیکال ترین طبقات مدرن دشمن (ایران و جمهوری اسلامی) را علیه عربستان بسیج می کرد اینک پروژۀ مدرنیزاسیون نه تنها دشمنی توده های ایران را کم خواهد کرد بلکه بشدت مورد استقبال ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی هم قرار خواهد گرفت.

7- حیثیت جهانی جدیدی به عربستان خواهد داد و مشروعیت رفتارهای سیاسی عربستان را خواهد افزود. تا جائیکه بزرگترین سلاح تبلیغاتی دشمن را که همانا مربوط به محدودیت آزادی های اجتماعی - در رأس همه حقوق زنان - در عربستان است را از او خواهد گرفت. درست است که جمهوری اسلامی قطعاً حتی یک دست آورد مؤثر در حوزۀ حقوق زنان را نداشته است. اما توانسته با سوء استفاده از میراث آزادیهای اجتماعی باقی مانده از دوران پهلوی - که برخی مثل تحصیل زنان و رانندگی و موسیقی و سینما و ... به امضای ناگزیر خمینی رسید و توانست از دست متحجر خامنه ای و پیروپاتال های قم نجات یافته و افتان و خیزان تداوم یابد - تفکر خودش را مدرن تر از عربستانی ها جار بزند و دنیا را بفریبد. بعبارت دیگر حالا دیگر نه ظریف و نه زمخت نخواهند توانست - با علم بر ضد زن بودن دو آتشۀ مذهب شیعه - پز بدهند که جمهوری اسلامی زنان را و جوانان را و مدرنیته را بیشتر از عربستان ساری و جاری کرده است. البته که دروغ است و قطعاً خامنه ای و مراجع قم شدیدتر از سلطان ها و حتی مفتیان عربستان ضد زن و فرهنگ مدرن هستند.

8- طولانی شد و اگر ادامه بدهم ممکن است سال دیگر این موقع تمام شود و شما شاکی شوید برای فاصلۀ یکساله بین دوپست. پس سخن آخر را که پرسش اصلی شما هم است می نویسم. و آن این است که همۀ اینهایی که گفتم برای ایران چه فایده ای خواهد داشت: بضرس قاطع می گویم که تحول اخیر در عربستان یک نقطۀ عطف تاریخی در چرخش همۀ جوامع مسلمان بسمت مدرنیته خواهد بود و مطمئنم که تاریخ اسلام به قبل و بعد از این تصمیم تاریخی ملک سلمان تقسیم خواهد شد. همانطور که گفتم عربستان بدلیل شاخصه هایی که در اول مقاله برشمردم مرجع مذهبی رسمی همۀ مسلمانان - حتی شیعه - در بنیادگرایی یا تساهل است و در کمتر از یکی دو سال پیش رو خواهیم دید که چه تأثیرات عمیق و مبارکی هم در عربستان و هم در همۀ کشورهای مسلمان خواهد گذاشت. و از جمله اینکه طبقات مدرن ایران را دلگرمی مبارزۀ بهتر و مستمرتر با تحجر خواهد داد و مجتهدان غیر سیاسی قم را هم متساهل تر و غیر سیاسی تر خواهد کرد و ایران را هم در چرخۀ مدرن کردن شریعت بجای شرعی کردن مدرنیته درخواهد نوردید و کار خامنه ای را بازهم مشکل تر و حکومتش را نامشروع تر خواهد کرد. زمان اگر می خواهید باید عرض کنم که این تحول نه پروژه است که زمان مشخص کوتاهی داشته باشد و نه پروسه است که زمان طولانی گذشت سالیان را لازم داشته باشد. بلکه این روند چیزی بین پروژه و پروسه است و اثراتش هم سریع و هم عمیق خواهد بود و هرچه زمان طی شود سرعتش نیز زیادتر خواهد شد. یا...هو

۱۳۹۶ مهر ۵, چهارشنبه

تغییر استراتژی غرب از اختلاف مذهبی به اختلاف قومی: هدف: تا سقوط جمهوری اسلامی!

Image result for ‫قومیت ها در ایران‬‎

1- وقتی که آخرین پادشاه ایران حرف های درستی در بارۀ نفت زد و کمی هم بی احتیاطی کرد در کری خواندن برای غرب - فارغ از اشتباهات داخلی - غرب از خیزش دینی و مذهبی ایران به رهبری آیت الله های قم خوشحال شد و به آن دامن زد و پیروزیش را تسهیل کرد. زیرا نمی توانست از رژیم شاه چشم بپوشد بدلیل متقابل بودن - حامل هژمون غرب - آن با دشمن روز غرب (اقمار شرق کمونیست برهبری اتحاد جماهیر شوروی) و محتمل بود که در اثر خالی کردن پشت شاه ایران مارکسیست ها ایران را بدامن دشمن می کشاندند. اما وقتی عنصر دین و مذهب بمیدان آمد خیالش راحت شد که برون داد انقلاب هرچه که باشد ضد غرب و در اردوی شرق کمونیست نخواهد بود. لذا غرب نه تنها از انقلاب مذهبی در ایران حمایت کرد بلکه عنصر مبارزۀ مذهبی با قوای اشغالگر افغانستان توسط شوروی را به عنصر مسلط تشویق و ارتقاء داد.

2- ابتدا همه چیز خوب پیش می رفت. هم در ایران دولت موقت لیبرال های مذهبی روی کار آمده بود و هم در افغانستان جبهه های نبرد با شوروی تحرک موفقیت باری را باعث شده بود. اولین شوک به غرب در اشغال سفارت امریکا از سوی انقلابیون ایران زده شد. اما در ابتدا غرب و امریکا آن را جدی نمی دانستند و فکر می کردند انشاء الله گربه است. وقتی اشغال سفارت امریکا طولانی و جدی شد و عملیات نجات جیمی کارتر هم شکست خورد باز اولین گزینۀ غرب متمرکز شدن بر ایدئولوژی متحجر اسلامی نبود زیرا هنوز اتحاد شوروی فرونپاشیده بود و اولویت غرب کماکان استفاده از هر امکانی - از جمله دین و مذهب - برای ساقط کردن ایدئولوژی مارکسیسم - لنینیسم بود و تشکیل حکومت پایدار با ایدئولوژی دینی (قرون وسطایی) را نه ممکن و نه پرخطر می دانست. لذا تحریک صدام حسین برای راه انداختن جنگ ملی با ایران اولین اقدام غرب شد برای جمع و جور کردن دست و پای "بیشتر از تصور غرب دراز شده"ی خمینی و جمهوری اسلامی اش.

3- جنگ عراق و ایران افاقه نکرد و نه تنها نتونست انقلاب خمینی را عقب براند بلکه باعث تثبیت بیشتر ان هم شد: در خارج از ایران در صورت رشد اسلام سیاسی و در داخل ایران در هیبت رشد تحجر مذهبی. اما هنوز هم استراتژیست های غربی اسلام ایرانی را در صورت کریه یک ایدئولوژی توتالیتر و ضد هژمون مدرنیته جدی نمی گرفت. تا جائیکه از قدرت گرفتن طالبان و القاعده در افغانستان و گسترش اسلام وهابی - تکفیری در سراسر جهان - از جمله غرب - توسط عربستان جلو نگرفت. زیرا تا آنزمان هر اتفاقی که افتاده بود در خارج از مرزهای غرب صنعتی بود و کک کسی در غرب از خونریزی های جوامع مسلمانان - از دید غرب ملل وحشی و مستوجب تنبیه - نگزید. فاجعه تا آنجا ادامه یافت که حادثۀ یازده سپتامبر در داخل امریکا اتفاق افتاد و تازه استراتژیست های غربی را متوجه خطر اسلام سیاسی کرد. لذا برای اولین بار غرب خظر اسلام سیاسی بعنوان یک ایدئولوژی را برسمیت شناخت و شروع به برنامه ریزی برای نابودی آن کرد. حمله به افغانستان و متعاقب آن به عراق اولین واکنش جدی غرب برای شکستن اسلام ایدئولوژیک بود. اما از آنجائیکه غرب بدلیل نخوت ناشی از خودبرتر بین تاریخی هژمون لیبرال دموکراسی پایان تاریخی فوکویامایی تقریباً هیچ شناختی از اسلام و جوامع خاورمیانه نداشت در طرح جدید "دموکراتیزه کردن خاورمیانه از راه جنگ" بشدت شکست خورد و نه تنها افغانستان و عراق را به نمون های رشک برانگیز همسایگان - از جمله ایران - تبدیل نکرد بلکه دست اسلام سیاسی مسلط بر ایران را هم ناخواسته به دست برتر تبدیل کرد.

4- اینبار اما غرب تصمیم گرفت ایدئولوژی اسلامی را از راه "مذهب علیه مذهب" از درون متلاشی کند و دست عربستان را باز گذاشت که بعنوان قطب سنی و تکفیری اسلام مسلمانان سنی را در مقابل شیعه های ایران قرار بدهد. این استراتژی در حال پیمودن گامهای نخست و جنینی بود که اقتصاد غرب و بتبع آن اقتصاد جهان از درون پکید و بطرفة العینی تبدیل به انقلاب های بهار عربی در کشورهای مسلمان خاورمیانه و شاخ افریقا شد. و قبل از اینکه صبغۀ ضد شیعه و ایران را بپذیرد تبدیل به خیزش های ضد غرب و اسرائیل شد. غرب که دیگر نه اراده و نه توان مداخلۀ مستقیم داشت تلاش کرد که بی ثباتی در کشورهای دچار انقلاب شده را در جنگ های داخلی و خارجی - مسلمانان با یکدیگر - رها کرده و منتظر بهره برداری از این خودزنی ها بماند. اما با ظهور داعش در سوریه و عراق این خوشخیالی غرب هم رنگ باخت و متوجه شد که اسلام سیاسی و هویت طلب فقط به جوامع مسلمان در داخل کشورهای اسلامی بسنده نکرد و اینبار با استفاده از جوامع مسلمان در داخل مرزهای کشورهای غربی به مشکل امنیتی مستقیم و وحشتناک در کوچه و خیابان غرب پیشرفته هم تبدیل شد.

5- با اینکه جنگ شیعه و سنی مورد استراتژیست های غربی تا اندازه ای جواب داده و سیاست های ایدئولوژیک خامنه ای در منطقه را تا حدودی محدود - بهتر است بگویم فریز - کرده است؛ اما هم بدلیل ترشحات مذهب هویت طلب بداخل مرزهای جهان غرب و ایجاد ترور و وحشت در جوامع غربی و هم بدلیل پشیمانی و ترس عربستان از دستپخت تشجیع تکفیری ها توسط خودش؛ این استراتژی جنگ مذهب علیه مذهب هم پاسخ نداده و بنظرم می رسد که غرب اینبار در حال صرفنظر کردن از هویت طلبی مذهبی - در استراتژی مذهب علیه مذهب - است و تصمیم گرفته است استراتژی "هویت طلبی قومی" را جایگزین کند. همه پرسی استقلال کردستان عراق از سویی و مدرنیزاسیون اجتماعی و دستوری ملک سلمان در عربستان شروع این تغییر استراتژی غرب است. غرب امیدوار است که با انتقال هویت طلبی از "هویت مذهبی" به "هویت قومی" هم ناارامی های اسلامگرایان سیاسی در داخل مرزهای خود را مهار کند و هم بتواند با انتقال آن به کشورهای منطقه - در رأس همه داخل ایران بعنوان متنوع ترین ملت با قومیت های مختلف - سؤال یا افتخار "من یک سنی یا شیعه هستم" را به شعار "من یک کرد و بلوچ و فارس و عرب هستم" تغییر دهد تا ضمن حفظ خودزنی های داخل مسلمانان خودش را از تبعات منفی این هویت طلبی مصون بکند اولاً و حکومت شیعۀ ایران را نیز در گیر سربرآوردن جنبش های هویت طلب قومی بکند ثانیاً تا نتواند به اشاعۀ هویت طلبی مذهبی چهل سال گذشته اش ادامه بدهد.

6- بنظر من استراتژی "هویت طلبی قومی" تازه شروع شده از سوی غرب مسیر غلطی نیست و خواهد توانست برخی از هدف های مترتب برآن مثل تضعیف"هویت طلبی مذهبی" و شروع درگیری های تازه در جوامع منطقه را محقق کند. زیرا اعتقاد دارم که قومیت بدلیل مسبوق به مذهب بودن از نظر تاریخی توان عقب راندن مذهب را دارد و یک جنبش کرد یا بلوچ یا امثال آن توان بیشتری برای جذب دارد و خطرات جنبش های مذهبی را هم ندارد. و مهمتر از همه برای غرب این فاکتور است که هویت قومی  قابل انتقال به مهاجران داخل کشورهای غربی نیست. و البته با اینکه قومیت طلبی هویتی بمراتب قدیمی تر از مذهب طلبی هویتی است. اما بدلیل نداشتن عنصر ماورایی و کتاب و دستورات ازلی ابدی ادیان و مذاهب هیچ تنشی با مدرنیته و لیبرالیسم هم ندارد. و بهمین خاطر هم هویت طلبان قومی رهبران مدرن دارند و مثل هویت طلبان مذهبی ضد مدرنیته و دنیای بهتر نیستند. قومیت ها عنصر اصلی مورد درخواست شان بر دو محور زبان مشترک و فولکلور مشترک استوار است و هیچگونه عنصر غیر دنیوی و غیرمادی در مانیفست شان گنجانده نشده است.

7- من اما ضمن اینکه این استراتژی غرب را نادرست نمی دانم و تشخیصم این است که این استراتژی کلانی است که فارغ از "حاکمان روز در کشورهای غربی که باشند" تدوین شده و اسرائیل یکی از اضلاع تدوین کننده است؛ اما در مجموع و از دیدگاه آزادی ایران از قید تحجر مذهبی آن را مؤثر و مفید نمی دانم. زیرا این قبیل استراتژی ها بسیار طویل المدت و زمانبر است و پیشرفت بسیار بطئی همراه با خسارت های زیاد - برای کشورهای منطقه - دارند. ثانیاً حداکثر بازدارندگی شان به مشغول کردن حکومت ایران در داخل مرزها می انجامد و نه تنها بهره ای به مردم ایران نمی رساند بلکه آنان را دچار مصائب جدیدی هم می کند. زیرا حکومت مستقر جمهوری اسلامی از نظر امنیتی بسیار سازمان یافته و قوی است و خیلی محتمل نیست که با خیزش های محتمل قومی در داخل دچار فروپاشی سریع شود. احتمال این هست که ایدئولوژی سیاسی و مذهبی خامنه ای در منطقه را بازهم عقب تر ببرد و غرب و دوستان منطقه ایش احساس آرامش بیشتری بکنند؛ اما مشکل دنیا بدون حل مشکل مردم ایران در داخل ایران راه حلی نخواهد داشت. یک بار هم این باور خرافی ام را نوشته ام که علت "اگر ایران آزاد نشود؛ جهان نابود می شود" - بغیر از واقعیت تحلیلی - این هم است که دنیا از سال 1980 دچار آه و نفرین ایرانیان شده است.

8- و البته ایران نه با تحریم و نه جنگ و نه تحریک قومیت ها و نه با هیچ سیاستی از جنس قدرت آزاد نخواهد شد مگر اینکه منافع و خوشبختی مردم ایران اولویت هر نوع تصمیم جهانی باشد و آن بدست نخواهد آمد غیر از وادار حکومت ایران به رفراندوم برای آزادی های اجتماعی و فرهنگی که خلاصه می شود در دو کلام: آزادی زنان در پوشش عرفی و حجاب اختیاری و آزادی هنر و موسیقی و کنسرت و شادی جمعی! یا...هو

۱۳۹۶ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

چربش سیاست بر دین و شیعه بر سنی در لحن خنثای خامنه ای در مورد پاکسازی قومی روهنگیا!

Image result for ‫روهنگیا‬‎

1- در حالیکه سابقۀ 30 سالۀ آیت الله خامنه ای بعنوان ولایت فقیه نشان می دهد که او بسیار بندرت از کلاس های دروس مذهبی خود برای طرح مباحث حکومتی و سیاسی استفاده می کند - آخرین تنها مورد مربوط است به تأیید منع احمدی نژاد از شرکت در انتخابات - و در حالیکه معمولاً او روزهای چهارشنبه - فردا - ملاقات عمومی و سخنرانی سیاسی هفتگی دارد؛ امروز در جلسۀ درس خارج فقه خود اقدام به طرح موضوع جهانی شدۀ اخراج مسلمانان روهنگیا از برمه - میانمار - کرده است. این موضوع نشان می دهد که اولاً خامنه ای قصدی جدی برای ورود به دفاع از مسلمانان روهنگیا ندارد و ثانیاً تحت تأثیر محکومیت جهانی حکومت میانمار چاره ای جز گفتن برخی کلمات بشدت گزینش شده - و اغلب خنثی - نیافته تا هم از قافلۀ محکوم کنندگان عقب نماند و مهمتر اینکه هواداران خودش و طلاب علوم دینی را فریب به "حساسیت داشتن خودش به سرنوشت همۀ مسلمانان" بدهد.

2- اما نگاهی مختصر به چند جملۀ او در حاشیۀ بی ارزش یک کلاس کوچک مذهبی - و نه حتی حاشیۀ یک سخنرانی سیاسی و ایدئولوژیک - کاملاً معلوم می کند که او کماکان بین سیاست خارجی لائیک خودش از سویی و تبلیغات و سیاست ایدئولوژیک حکومتش در داخل سرگردان و معلق است و قادر به موضع گیری صریح نیست. همانطور که در مورد ظلم و اجحاف و سرکوب مسلمانان روسیه و چین در گذشته و حال موضع حمایتی نداشته و ندارد.

3- اول ببینیم در میانمار چه اتفاقی در جریان بوده و است:

الف- طبق منابع تاریخی مورد استناد مسلمانان روهنگیا اقلیتی هستند که از قرن ها پیش در میانمار زندگی می کرده اند و موجودیتی تاریخی و قدیمی داشته و دارند.

ب- بعد از کشف و عملیاتی کردن ویروس اسلام سیاسی هویت طلب توسط انقلاب خمینی در ایران این ویروس بسیار مهلک به مسلمانان اهل سنت نیز سرایت کرد و عربستان سعودی آتش بیار معرکه شد در تقویت آن از راه آموزش و حمایت های مالی در سرتاسر جهان با هدف مقابله با توسعۀ طلبی مذهب شیعۀ ایرانی.

پ- ویروس اسلام سیاسی هویت طلب شروع کرد به درنوردیدن همۀ جوامع مسلمان در سرتاسر جهان - بویژۀ در جوامعی که مسلمانان یا در اقلیت بودند و یا از حقوق شهروندی جوامع میزبان غیر همدین برخوردار نبودند - از فیلیپین گرفته تا اروپا و از امریکا گرفته تا حالا که به مسلمانان میانمار - بعنوان یکی از بدوی ترین و محروم ترین اقلیت های مسلمان در آسیا - رسیده است.

ت- بدون اینکه بخواهم راندن مسلمانان میانمار بسوی بنگلادش توسط دولت میانمار را از نظر شکلی با وقایع تشکیل دولت اسرائیل و اخراج فلسطینی ها از سرزمین موعود! "اینهمان" بکنم. معتقدم که از نظر محتوای عمل - کوچ دادن مسلمانان روهنگیا بخارج از مرزهای میانمار - شبیه ترین واقعه به وقایع ابتدایی تشکیل دولت اسراییل است. و همانطور که مجامع بیطرف حقوق بشری دنیا هم اعلام کرده اند مصداق دقیق پاکسازی قومی است. زیرا تحقیقاً در هیچ یک از وقایع بیاد ماندۀ تاریخ معاصر این شتاب و سرعت از جابجایی یک قوم در بازۀ زمانی کوتاه - 400 هزارنفر در کمتر از یکماه - هیچگاه اتفاق نیفتاده است. و این اخراج اجباری در حالی ثبت شده است که تازه کشور بدبخت مهاجر پذیر بنگلادش مقاومت ها و محدودیت های زیادی هم انجام داده در عدم پذیرش این سیل عظیم آوارگان - بویژه در روزهای اول بحران -

ث- حالا دیگر می توان مطمئن بود که این آوارگان هیچگاه دیگر بموطن اصلی خود در میانمار برنخواهند گشت - نه دولت میانمار چنین اجازه ای را خواهد داد و نه خود آوارگان رغبتی برای بازگشت مجدد خواهند داشت. زیرا آنان در میانمار وطن هم اوضاعی بهتر از "وضع فعلی در آوارگی" نداشته اند و ترجیح می دهند در فقر و محرومیت توده های جمعیتی همکیش خود در بنگلادش بمانند و عطای رنج بازگشت مجدد به زیر پرچم بودا را به لقای آن رها کنند.

3- اما خامنه ای به این فاجعۀ انسانی و پاکسازی قومی چه واکنشی نشان داده است؟ او دولت میانمار را بی رحم نامیده در حالیکه در ادبیات سیاسی کلمه ای بنام بی رحم نداریم و رحم و شفقت کلمات مدنی برای توصیف خصوصیات تک نفرات انسانی است و دولت ها بی رحم و با رحم نیستند بلکه قانونمدار و بی قانون؛ دموکرات و مستبد، سرکوبگر و مداراگر نامیده می شوند. خامنه ای کلمۀ خنثای بی رحم را انتخاب کرده است که اولاً دولت میانمار را محکوم نکند و ثانیاً بتواند با مشخص کردن مصداق بی رحمی در خانم سوچی نیزه اش را به قلب غرب از راه بی اعتبار شدن و مردن جایزۀ صلح نوبل فرود آورد که آورده است.

4- خامنه ای آنگاه مسلمانان و کشورهای اسلامی را به واکنش فراخوانده اما بلافاصله - بدون ضرورت: زیرا توصیه به کمک در عرف دنیا به دخلت نظامی معنا نمی شود مگر اینکه توصیه کننده مشخصاً به کمک نظامی اشاره بکند - تأکید کرده که منظورش اقدام نظامی و لشکرکشی نیست و فقط خواستار فشارهای سیاسی و اقتصادی شده است. در حالیکه خودش هم می داند که کشورهای اسلامی نه عددی در سیاست جهانی هستند و نه بدتر از آن عددی در اقتصاد جهانی. و شوخی فشار سیاسی و اقتصادی به هر کشوری از سوی کشورهای مسلمان تعارفی بیش نیست و نوعی لقلقۀ زبانی خنثی و بی خاصیت است. همین موضعگیری ادبیاتی و بدون کینه و نرم خامنه ای را مقایسه کنید با موارد مشابه در موضعگیری های آتشین و کین توزانۀ او در مقابل غرب و اسرائیل. علت هم مشخص است: زیرا دولت میانمار جزو اقمار فعلی شرق (روسیه و چین) محسوب می شود تا نزدیک به و تحت هژمون سیاسی غرب و امریکا. و صد البته به این دلیل بدیهی هم که مسلمانان روهنگیا سنی هستند و نه شیعه و مقلد لشکر مراجع ریز و درشت قم و خامنه ای!

5- طرفه اینکه خامنه ای بعد از اینهمه تمهید برای موضعگیری اجباری نهایتاً حتی یک کلمه هم در مورد اقدامات دولت خودش و حکومت خودش حرف نزده و حتی به کمک های انساندوستانه به آوارگان و دولت میزبان (بنگلادش) هم نپرداخته است. تا حداقل مثل اردوغان نشان بدهد که به رنجوری مسلمانان روهنگیا حساسیت دینی دارد و نمی خواهد از انواع فجاجع انسانی برای غرب ستیزی خودش بهره برداری سیاسی بکند. البته اگر خانم سوچی جایزۀ صلح نوبل نداشت و این جایزه هم منشاء غربی نداشت محتمل خامنه ای همین موضع خنثی و نرم و بدون هیچ نوع کنش را هم نمی گرفت و حداکثر به نصیحتی برای خویشتنداری دو طرف بسنده می کرد.

6- البته فاکتور اقتصاد بگل نشستۀ ایران و واهمۀ خامنه ای از تهدیدات بین المللی و منطقه ای موجود علیه حکومتش و تضعیف کامل ایدئولوژی اسلامی اش در منطقه هم در نوع موضعگیری خامنه ای دخالت مؤثر داشته و نشان می دهد که دیگر خودش را قطب رهبری جهانی مسلمانان نمی داند و تلاش می کند قاچ زین "ایران پرتاب کرده اش به اعماق تاریخ" را بچسبد و از لذت سواری "اسلام جهانی" چشم بپوشد. فعلاً را مخصوصاً بکار نبردم در ابتدای این جملۀ ضرب المثلی؛ زیرا مطمئنم که خامنه ای دیگر قادر به سواری گرفتن بعدی هم نخواهد بود. و محتمل قطعی است که قاچ زین را هم نه چندان دور از دست بدهد. اگر چندتا مرد مثل "مسیح علینژاد" هم پیدا شوند که چه بهتر و چه زودتر! یا...هو

۱۳۹۶ شهریور ۱۶, پنجشنبه

از بانوان سرزمینم دعوت می کنم تا فردا به تماشای فینال فوتبال نان آوران کوچک بروند!

Image result for ‫فوتبال نان آوران‬‎
سومین دوره لیگ پرشین جام آوای صلح در مستطیل سبز با همت جمعیت امام علی و با شرکت
 تیم های فوتبال کودکان و نوجوانان محلات حاشیه از 10 الی 17 شهریور در زمین چمندانشگاه
 شهید بهشتی تهران برگزار خواهد شد. این بازی ها با شعار قهرمانان بزرگ، نان آوران کوچک
 هر ساله برگزار می شود و کودکان کار در این مسابقات شرکت خواهند کرد.

1- بشهادت همۀ سال های وبلاگ نویسی ام من یکی از معدود - اگر تنها نه - فعالان مدنی بوده ام که همواره مشوق و مبلغ فعالان غیر سیاسی جامعۀ مدنی بوده ام. زیرا که اعتقاد دارم - بویژه بعد از اشتباه جنبش سبز و شکست آن - فعالیت سیاسی هم ناممکن و هم بی موضوع شده است و اگر هم تا قبل از آن کورسویی برای موفقیت از راه فعالیت سیاسی کلاسیک قابل تصور بود بعد از بسته شدن جامعه از سوی نیروهای واپسگرا و تو زرد از آب در آمدن شاکلۀ اصلی اصلاح طلبان مذهبی - استمرار طلبان فعلی - دیگر سیاست نمی تواند نجات دهندۀ ایران عزیز از وضعیت فلاکت بار فعلی بشود. خوشبختانه اما اگر من فقط طرح کنندۀ نظریۀ - هرکس در حد توان و تشخیص خود المان های شکلی مدرنیتۀ ایرانی را از راه جلوه دهی در پوشش و خورش و هنر و رفتارهای همدلانۀ مدنی حفاظت کند - بسیاری از ایرانیان داخل و خارج از کشور عملاً و با فداکاری و احساس مسئولیت چنین کرده اند و می کنند. و ما شاهد این بوده ایم که ده ها و صدها پروژه های یکنفره و چند نفره و گروهی و جمعیتی دست به اقدامات بسیار مبارکی می زنند که نشان از پویایی جامعۀ مدنی و رشد تشخیص آنان در جستن راه های حفاظت از آسیب های اجتماعی ناشی از بدکارکرد حکومت متحجر و میراست. 

2- سوگواری ام در اینجاست که بدلیل سترون شدن جامعه در بخش نخبگان مدیا و رسانه این کوشش و پویش جامعۀ مدنی پوشش خبری و تبلیغی کافی دریافت نمی کند و اکثریت قریب به اتفاق رسانه های رسمی و نیمه رسمی و حتی ظاهراً مستقل تمام همت و توان شان را یا در خدمت استمرار طلبان فاسد - در داخل کشور خودشان هم جزیی از این قبیله هستند - صرف می کنند و یا با تکرار مهوع استفراغ های چهل سالۀ اپوزیسیون فاقد غلبه بر یک ایدئولوژی بشدت متحجر دینی را در سیاست و سیاست ورزی کلاسیک جستجو و خودشان را با توهم های براندازی انقلابی یک انقلاب - طبیعی است که نشدنی است زیرا انقلاب عدم تعادل را جار می زند و عدم تعادل موجود را نمی توان با عدم تعادلی جدید برانداخت. انقلاب هم فقط می تواند حکومت ها را براندازد و نه انقلاب ها را - فریب و من آنم که رستم بود پهلوان گفتن ها و پهلوان پنبه نمایی های بی بنیاد خودشان را غرغره های میلیون بار می کنند.

3- بعنوان مثال چند رسانه در داخل یا خارج همین حرکت هموطن مشهدی مان را پوشش تیتر یک داده اند یا چند رسانه تا کنون موسیقی های خیابانی یا زیر زمینی را مهم شمرده اند و از ان مهمتر تاکنون چند رسانۀ داخلی یک گزارش مهم و تبلیغی از هزاران ان جی او هایی که در زمینه های کم کردن آسیب های اجتماعی، حفاظت از کودکان کار، کمک به تحصیل بچه های بی بضاعت و ده ها و صدها موارد مشابهی - که بویژه بعد از وقایع 88 و قطع امید فرهیختگان غیر سیاسی از نهادهای دولتی - فعال شده اند و هستند و هر روز بر تعدادشان افزوده می شود پرداخته و برجسته کرده اند. می توانم اعتراف کنم که تقریباً هیچ. مگر اینکه موضوع به فضای مجازی آمده باشد از سوی شهروندان معمولی و رسانه ها هم خطی یا جمله ای چند خطی آن را کار کرده باشد.

4- درد در این باره بسیار زیاد و هولناک و شرمسارانه است اول به این خاطر که اهمیت این قبیل فعالیت های مدرن و تأثیر دو سویۀ آن هم در جهت حفاظت از جامعه و رویاندن امید و هم از جهت ترساندن تحجر مذهبی برای عقب نشینی از کوچه و خیابان بسمت حجره های 1400 ساله شان را درک نمی کنند و دوم به این دلیل که جامعه هم آدم های حسابی جامعه اش را نمی شناسد و هم از راه های موجود بیرون رفت از یأس و ناامیدی و غیر مفید بودن در دل شهر و دیارش را پیدا نمی کند . این یک مقالۀ کامل نیست و کمی گنگ می نماید در توضیح ارتباط علت و معلولی کلان مسأله و من هم چون بارها به موضوع پرداخته ام قصد مفصل نگاری - نشدنی است جز در یک کتاب - ندارم. و فقط آمده ام تا هم تشکر کنم از بانیان مسابقات فوتبال نان آوران کوچک (پرشین لیگ) و هم از همۀ هموطنانم - بویژه بانوان - در خواست کنم که فردا جمعه به استادیوم محل برگزاری فینال مسابقات این بچه ها بروند که هم فال است و هم تماشا. فال است زیرا این بچه ها مثل بچه های خودتان می مانند با محرومیت های انواع. و تماشاست اگر در حجم وسیعی بروید و ویدئوهای حضور مبارکتان دست بدست خواهد شد بین ایرانیان و تحجر مذهبی را اذیت خواهد کرد. یا...هو

پی نوشت:
بگذارید تلاش کنم با یک مثال منظورم را روشنتر بکنم. بنظرم می رسد که جمهوری اسلامی شباهت زیادی دارد به مجسمه های زنده ای که در اغلب میادین توریستی و تفریحی شهرهای مهم جهان هنرنمایی می کنند. این مجسمه ها باید فقط بتوانند - معمولاً هم می توانند - کودکان کم سن و سال را به ثابت بودن خود و حیرت افزایی و لذتشان قانع بکنند. و اغلب بزرگسالان شاهد این مجسمه ها می دانند که هنرمند در حال اجرای نقش مجسمه در کسری از ثانیه می تواند وضعیت دست و پا و انگشت و چشم و سر و ... اش را تغییر داده و مجدداً به نقش با ثبات ظاهری در بیاید. جمهوری اسلامی مانند این مجسمه های زنده است و درحالی که ظاهراً ثبات دارد و تغییری را نشان نمی دهد مرتب در حال دگرگون کردن اعضای بدنش است و هر شیطنتی از سوی تماشاگرش را در نمایش ثبات بعد از هرشیطنت - ضربه خوردن - حل و هضم می کند. و در حالیکه تعادل ندارد تعادل گول زنک برای کودکان را بازسازی می کند. تنها چارۀ پی بردن به بی ثباتی آن و وادار به تغییر وضعیت - در حد فرار از معرکه - روشن کردن آتش زیر باسن مجسمه است. این آتش مقدس فراری ساز" در مورد این مجسمۀ زنده قطعاً باید از جنس شادی و بی حجابی و تفریح های دسته جمعی و جلوه های خیابانی و هنر و موسیقی و پوشش و نوشش و آرایش و فعالیت های مدنی و بازی (در یک کلام سبک زندگی اجتماعی مدرن) باشد و لاغیر! یا...هو

۱۳۹۶ شهریور ۱۴, سه‌شنبه

راهپیمایی تکی خانوادۀ دردانۀ مشهدی برای موسیقی! خارق العاده است. به هم میهنی با شما افتخار می کنم!

(تصاویر) اعتراض متفاوت یک خانواده مشهدی به لغو کنسرت‌ها
(تصاویر) اعتراض متفاوت یک خانواده مشهدی به لغو کنسرت‌ها
خانوادۀ رشک برانگیز و تاریخ ساز و ایران نجات ده
 احمد مهرچیان و زهرۀ براتی و دو فرزند نازنین شان!
خبر راهپیمایی خانواده ای مشهدی در اعتراض به لغو کنسرت ها در ایران و مخالفت با تحجر مذهبی - بخوان علم الهدایی - و با شادی را خوانده بودم در هنگامی که خوانندۀ خوش ذوق و فرهیخته ام آن را در کامنتدانی دو پست قبل منتشر کرد. هرچه کردم که از وسوسۀ زیبایی و کارآیی هم منش و هم روش این خانوادۀ تاریخساز و مصلح اجتماعی بگذرم و فقط در پاسخ به خواننده ام در کامنتدانی نظری بنویسم قلمم قفل کرد و فاق از فاق برنداشت که: 
دلقک ابله! کجا و کی دیگر می توانی زیبا تر و صمیمی تر و درست تر از این سوژه ای پیدا کنی برای معرفی راه نجات و مردان و زنان نجات دهندۀ ایران از اهریمن عبوسی و مرگ و تحجر! 
لذا ناگزیر تسلیم قلمم شدم که اصرار داشت این لحظه را در صحنۀ اصلی نمایش سیرکم ثبت و بنمایش بگذارم و من هم با افتخار چنین کردم. درود به تو احمد و زهره و خوش بحال دختر و پسری که از عشق شما چشم بدنیا گشوده اند. اصل خبر را هم به نقل از سایت فرارو می گذارم ریزتر. اگر در جریان نیستید: یا...هو

پی نوشت: حوادث مرگ دانش آموزان و تیراندازی و کشته شدن کولبران - دو نمونه متأخر از تراژدی مستمر میهن - بسیار متأثر و متأسف کننده بود. اگر برای کسی از شما این پرسش پیش بیاید که چرا من بجای این دو تراژدی ملی راهپیمایی خانوادۀ مشهدی را برجسته کرده ام. پرسش درست و بجایی است. اما پاسخ همیشگی من این است که تا "کمدی" آزاد نشود؛ "تراژدی" پایانی نخواهد داشت. نور تنها پاسخ برای زدودن تاریکی است.

یک خانواده مشهدی در اعتراض به لغو کنسرت‌ها و در حمایت از موسیقی نواحی، راهپیمایی 60 روزه‌ای را با شعار "حق داریم آوازهای سرزمین مادری را در شهرمان بشنویم" انجام می‌دهد.

به گزارش ایلنا، احمد مهرچیان به عنوان سرپرست خانواده مشهدی که در اعتراض به لغو کنسرت‌ها و در حمایت از موسیقی نواحی، که از 35 روز قبل پیاده‌روی خود را آغاز کرده‌اند، گفت: ما یک خانواده مشهدی هستیم که در اعتراض به لغو کنسرت‌ها و همچنین حمایت از موسیقی نواحی و مقامی کشورمان سی و پنج روز است سفر با پای پیاده را آغاز کرده‌ایم و در طول این مسیر با اساتید موسیقی مناطق مختلف کشورمان نیز دیدار می‌کنیم. 

دیدار با استاد عثمان حق‌پرست در خواف
(تصاویر) اعتراض متفاوت یک خانواده مشهدی به لغو کنسرت‌ها 

وی در ادامه افزود: این راهپیمایی با پای پیاده و با یک کوله صورت می‌گیرد که اصلاحا به آن "بک پکر(کوله گرد)" می‌گویند. در این نوع مسافرت، افراد ملزومات‌شان را در یک کوله قرار می‌دهند و با پای پیاده مسافرت می‌کنند؛ البته گاهی سوار کامیون یا تریلی هم می‌شوند اما به هیچ عنوان از اتوبوس و مینی‌بوس و اتومبیل‌های سواری استفاده نمی‌کنند.

مهرچیان همچنین عنوان کرد: ما الان به کردستان رسیده‌ایم و به سمت سنندج در حرکت هستیم. من و همسرم، زهره براتی که دکتر هستند به همراه پسر 4 ساله‌مان کورش و دختر 6 ساله‌مان باران پیاده "بک‌ پکر" می‌کنیم. 

دیدار با اسفندیار قره‌باقی در تبریز
(تصاویر) اعتراض متفاوت یک خانواده مشهدی به لغو کنسرت‌ها 

وی گفت: ما عاشق شنیدن موسیقی محلی و مقامی و همچنین آوازهای مادری شهرمان و کشورمان هستیم و به لغو کنسرت‌هایی که به خصوص در شهرمان مشهد اتفاق می‌افتد، اعتراض داریم. ما حرکت‌مان را پس از لغو کنسرت استاد شهرام ناظری در قوچان آغاز کرده‌ایم و تا مهرماه نیز سعی می‌کنیم به شهرهای مختلف کشورمان سفر کنیم و پیام خودمان را به اساتید و سایر مردم ایران برسانیم. 

احمد مهرچیان افزود: ما در طول این سفر از مشهد به خواف، تایباد، تربت جام و نیشابور رفتیم و بعد به تهران آمدیم و با استاد ناظری و پسرشان ملاقات کردیم. سپس به سمت قم، کاشان، اصفهان، قزوین، زنجان و ارومیه سفر کردیم. در ارومیه با استاد دهقان ملاقات کردیم. در تبریز به دیدار استاد قره‌باقی رفتیم. همچنین با آقای علیرضا قربانی در تبریز و با سالار عقیلی در اصفهان دیدار کردیم.

وی همچنین عنوان کرد: در کردستان هم قصد ملاقات با اساتید موسیقی را داریم و همانطور که می‌دانید این منطقه مهد موسیقی است و ما برای ملاقات با اساتید موسیقی کردستان به سمت سنندج در حرکت هستیم.

دیدار با عاشیق دهقان و عاشیق معروف در ارومیه
(تصاویر) اعتراض متفاوت یک خانواده مشهدی به لغو کنسرت‌ها 

مهرچیان درباره ادامه مسیر سفر خود و خانواده‌اش گفت: ما پس از کردستان به سمت همدان حرکت خواهیم کرد. البته هنوز به‌طور کامل برای بعد از آن تعیین مسیر نکرده‌ایم. اما از آنجا که دخترمان باید اول مهر ماه به مدرسه برود تا پیش از بازگشایی مدارس سعی می‌کنیم سفرمان را به اتمام برسانیم.

این خانواده مشهدی سفر خود را با حضور در حرم امام رضا (ع) آغاز کرده‌اند و معتقد بسیاری از مردم مشهد نیز مانند آنها هم به شعائر مذهبی اعتقاد دارند و هم به فرهنگ موسیقی کشورشان؛ اما این خواسته آنها آنگونه که باید و شاید مورد توجه قرار نمی‌گیرد.

فوتبال ایران و سوریه پیکر محسن حججی قربانی جشن عید رهبر را پنهان کرد!

Image result for ‫فوتبال سوریه و ایران‬‎

 ضرب المثل تب تند و عرق زود شامل حال جسد بی سر شهید محسن حججی شد؛ و بر خلاف تبلیغات پرحجم تا روز جمعۀ گذشته راجع به بازگرداندن آن به ایران و تشییع جنازۀ باشکوه؛ که تمام فضای خبر رسانی حکومتی ایران را قبضه کرده بود؛ یکباره سکوت خبری محض بر آن چیره شد و بعد از اطلاعیۀ کوتاه سپاه راجع به تعویق افتادن تشییع جنازه دیگر حتی یک کلمه - با تأکید بر یک کلمه - خبر و اطلاع هم روی میز خبرگزاری های مختلف نرفت و گویی نه شهیدی بوده و نه قراری برای تجلیل از او. نگاهی کرده ام به واکاوری علت آن. نه از این جهت که پس و پیش شدن عرفی یک مراسم تشییع - حتی از قهرمانان ملی! - خود بخود مهم باشد. بلکه از این منظر که به هموطنان حزب اللهی و دل در گرو شریعت خامنه ای آدرس بدهم که چطور در تفکرات توتالیتاریستی سیاست و قدرت تنها معیار بد و خوب و بموقع یا غیرموقع شدن هر امری است و مواردی مثل شرع و خدا و دین و هرچه باید فقط در خدمت قدرت و حفظ و تقویت هژمون سیاسی حاکم بالفعل باشد. چه آنکه طبق آموزه های اسلامی  دفن مرده - از هرنوع آن - در اولین فرصت ممکن بعد از مرگ نه تنها واجب است بلکه عدم دفن مرده بدون دلیل شرعی حرام هم است.

1- تعویق حمل و تشییع جنازۀ مرحوم حججی یک تصمیم سیاسی با طعم فوتبال بوده است که محتمل پیشنهاد سوریه و اسد بوده و مورد استقبال سپاه و خامنه ای قرار گرفته است. زیرا تشییع جنازۀ با آن ابعاد ملی و احساسات برانگیخته تا قبل از روز جمعۀ گذشته راجع به سربریده شدن حججی؛ بضرر سوریه بود و احتمال زیاد داشت که تا سکوهای استادیوم آزادی هم امتداد پیدا کند و باعث بروز مشکلات بیشتری بشود. زیرا علاوه بر اینکه کسر قابل توجهی از مردم - تماشاگران فوتبال - نگاه مثبتی به جنگ در سوریه ندارند حزب اللهی های هوادار خامنه ای و محور مقاومت هم نسبت به خود کشور سوریه و شخص اسد حساس نیستند و چه بسا خیلی هایشان از کشته شدن هموندان و همرزمان شان برای دفاع ناگزیر از رژیم سکولار و عرق خور و بی حجاب اسد هم نارضایتی خفته ای دارند. لذا تشییع جنازۀ محسن حججی در روزهای پیش از مسابقۀ فوتبال بین ایران و سوریه غلیان احساسات ضد سوری را هم بیشتر عملیاتی می کرد و محتمل بود قبل، در حین و بعد از بازی حوادثی را رقم بزند.

2- برای خاطر همین هم است که برخلاف انتظار محافل سیاسی و ایدئولوژیک؛ تیم فوتبال سوریه با هیچ خوش آمد مهمی در ایران مواجه نشده است و حتی تلویزیون رسمی خامنه ای هم از شکست سوریه هواداری و تبلیغ می کند و همۀ اصولگرایان اردوگاه خامنه ای هم سکوت همراه با بی اعتنایی را پیش گرفته اند. در حالیکه همانطور که گفتم در سیاست های مبتنی بر ایدئولوژی هیچ چیزی غیر سیاسی نیست و همۀ امور فقط باید در جهت تقویت ایدئولوژی حاکم برنامه ریزی و دستکاری و اجرا بشوند. و چه کسی است که نداند صعود تیم ملی سوریه به جام جهانی چه گزینۀ بی بدیلی است اولاً برای وحدت سوری ها و ثانیاً برای محبوبیت و تثبیت قدرت اسد و از آنجا بنفع وجهۀ خامنه ای در منطقۀ عربی است. 

3- دیروز خبر آمد که وزارت ورزش 2/5 میلیارد تومان به حساب فدراسیون فوتبال واریز کرده است. این خبر نشان می دهد که دولت روحانی هم وارد بازی شده و نمی خواهد تبعات باخت محتمل تیم ملی ایران به سوریه دامن دولتش را بگیرد. زیرا اولاً وزارت ورزش طبق وظایف سازمانی اش به فدراسیون ها - از جمله فدراسیون فوتبال - بودجه و پول می دهد و هیچگاه هم آن را در رسانه ها اعلان و دادار دودور راه نمی اندازد. ثانیاً معمولاً در هنگام اعتراض مربیان و بازیکنان اینکار را انجام نمی دهد تا از اتهام باج دهی تبری بجوید و پرداختش را هم پنهان و هم با توجیهات اداری انجام می دهد. در حالیکه این پول کلان - در معیار نحوۀ پرداخت های وزارت ورزش به فدراسیون ها - 2/5 میلیارد تومان؛ در پی اعتراض شدید کیروش و بازیکنان تیم ملی به عدم پرداخت پاداش صعود به جام جهانی و با هدف رضایت آنان و جلوگیری از انداختن توپ باخت بعد از بازی به زمین دولت پرداخت شده است.

4- اگر این تحلیل درست باشد باید منتظر کلید خوردن مجدد پروژۀ مراسم محسن حججی از امشب باشیم. اما در مورد خود بازی فوتبال هم نظرم این است که احتمال برد سوریه زیاد است و بازی پربرخوردی خواهد بود و تعجب نخواهم کرد اگر بازیکن اخراجی هم از طرفین داشته باشیم. زیرا اولاً سوریه بجان خواهد زد و بازی کردن با چنین تیم هایی بسیار سخت و فراتر از فقط تکنیک و تاکتیک است. ثانیاً بطور پیشینی هم سوریه برای ایران حریف سختی است چون عراق و سوریه تنها دو کشور عربی منطقه هستند که هم از نظر فیزیکی و هم از جنبۀ نوع فوتبال به ایران شباهت زیادی دارند و ایران همواره با این دو تیم به مشکل برمی خورد. درست است که سوری ها را اغلب برده ایم اما این هم حقیقت دارد که این بردهایمان اغلب کم گل و با یک گل بوده است و سوریۀ امروز نمایندۀ ملت جنگ زده ایست که اگر ما آن ها را مسبب کشته شدن حججی ها می دانیم بسیاری از آنان نیز خامنه ای و ایران را آتش بیار جنگ در کشورشان می شناسند. خودم دلم نمی خواهد که رکورد ایران خراب شود. اما اگر سوریه ببرد برای ملت سوریه خوشحال خواهم شد. یا...هو 

۱۳۹۶ شهریور ۱۱, شنبه

حرف "آقا_خوشش_بیاید" خطاب به خامنه ای: حمل پیکر حججی با بوئینگ امریکایی ریاکاریست!

Image result for ‫حیدر عباسی‬‎
Image result for ‫شهید محمدعلی حججی‬‎

1- من قطعاً شک ندارم که موضوع بسیار مهم و سخت و دردناک "آتش بس و مذاکره با داعش" با دستور یا اظهار تمایل اولیۀ آیت الله خامنه ای کلید خورده و سپس با گذراندن آن از صافی های سردار سلیمانی و سید حسن نصرالله با "تعیین وضعیت نظامیان اسیر ارتش لبنان و چند عضو حزب الله لبنان در دست داعش" صورت بندی "خیلی توی ذوق نزند در افکار عمومی منطقه" شده و اجرا شده است. بعبارت دیگر اقدام بحث برانگیز قبول تأمین امنیت 600 داعشی برای دور شدن از مرزهای سوریه و لبنان و استقرار در مرزهای سوریه و عراق از سوی سید حسن نصرالله و پذیرش آن از سوی اسد جز برای بازپس گیری جسد شهید حججی و انتقال آن به ایران نبوده است.

2- جسد بی سر شهید حججی بدلایل زیر بسیار زیاد مورد نیاز تبلیغات ایدئولوژیک خامنه ای در داخل کشور و در افول ملموس ایدئولوژی اسلامی - هردوشاخۀ سنی و شیعه - در منطقه بوده است. شهید حججی دارای ویژگی هایی بود و شد که بسیار بکار تبلیغات خامنه ای و سپاه می آمد. لذا هرگونه سرمایه گذاری و هزینه در راه حداکثر بهره برداری از جسد او را توجیه می کرد و می کند. به برخی از این ویژگی ها اشاره می کنم:

الف- شهید حججی متولد دهۀ 70 شمسی بود و جزو نسل سوم و چهارم محسوب می شود که بدون هیچ تجربۀ حتی ذهنی کودکانه از انقلاب و خمینی و جنگ و وقایع بیست سال اول جمهوری اسلامی بود و در عین حال خودش را در طراز فدائیان اسلام سیاسی - از نوع داوطلبان و سپاهیان اوایل جنگ ایران و عراق - نمایانده بود. زیرا اغلب اعضای کشتۀ شدۀ سپاه در سوریه همان بچه های دهۀ 60 - پیروپاتال های امروزی - بودند و پتانسیل ایجاد وفاق و اتحاد در طیف های متنوع جامعه را نداشتند.

ب- شهید حججی یکی از معدود جوانان کشته شده در سوریه است که عضو رسمی سپاه پاسداران بوده و نه مثل امثال خود داوطلب بسیجی و غیره. لذا برای سپاه هم مهم بود و است که هم از عضو رسمی خود حمایت ویژه بکند و هم بطور غیر مستقیم خودش را از اتهام "سوریه نان بنام بسیج بشکم سپاه" تبرئه کند.

پ- اصیل - بمعنای از جنس درجه یک بدون ارزشگذاری روی جنس - در آمدن خانوادۀ شهید حججی - مثل خانوادۀ مرحوم احمدی روشن - بویژۀ همسر آن مرحوم که بلافاصله خودش را رسانه ای کرد و شهادت حججی را با همان معنای ایدئولوژیک مورد نظر و نیاز روحانیان سیاسی - حفظ حجاب - تبیین و معرفی کرد. زیرا چه بسا اعضایی از سپاه باشند که خانواده های عرفی و نیمه مدرن دارند و براحتی تن بمصادرۀ مرگ عزیزشان بنفع ایدئولوژی حاکم نداده اند و نمی دهند.

ت- اما همۀ چهار عنصر برشمرده ام نمی توانست ارزش "پروژه ساختن" را داشته باشد" اگر شهادت مرحوم حججی در میدان نبرد اتفاق می افتاد و کار به اسارت داعش در آمدن و بویژه سر بریدن او نمی انجامید. زیرا این عنصر کلیدی بود که می توانست همۀ عناصر پیش گفته ام را هم حمل کند و هم عملیاتی کند در ساختن پروژه ای حماسی برای تقویت ایدئولوژی در داخل. نام داعش بیش از اندازه منفور قاطبۀ ایرانیان است و اسارت یکی از گلواژه های فرهنگ شیعه در ماجرای وقایع بعد از عاشورای امام حسین و خواهرش زینب و به حساسیت منفور ملی تبدیل شده است. و در نهایت سربریدن شهید حججی اوج نفرت ملی نه تنها ایرانیان بلکه قاطبۀ انسان ها را برمی انگیخت که انگیخته است و واکنش به کشته شدن شهید حججی از سوی همۀ اقشار جامعه گویای این همبستگی روانی است.

3- طبق اطلاعیۀ سپاه قرار بود امروز جنازۀ شهید حججی رسیده باشد و تشییع شود. اما در آخرین ساعات دیشب معلوم شد که هنوز جنازه منتقل نشده و مراسم تشییع امروز برگذار نخواهد شد. از علت تأخیر در انتقال جنازه خبری ندارم. اما بگذارید با فرض "تلاش برای حداکثر امنیت برای انتقال جنازه به ایران" و هواپیمای بوئینگ یک بازی واژگانی را شروع کنم تا بتوانم نقبی بزنم به حرف های حیدر عباسی طلبه ای که با نام "هشتگ-آقاخوشش-بیاید" شناخته می شود در دنیای مجازی. به این معنا که مسئولان امر حاضر نشده اند پیکر سربریدۀ شهید حججی را با هواپیمایی غیر از بوئینگ - بعنوان امن ترین برند پرندۀ دنیا - به ایران منتقل کنند و اینک در تدارک اعزام هواپیمای بوئینگ برای این انتقال هستند.

4- طلبه حیدر عباسی خودش را در جایگاه شهید حججی ها قرار می دهد و صراحتاً می گوید که سخنگوی حزب الله انقلابی است. و بلافاصله متعرض خامنه ای می شود که تجلیل از شهید حججی همزمان با تجلیل از امنیت بوئینگ امریکایی نشدنی است و تو داری با من و ما و حججی چنین می کنی. اصل حرف او به خامنه ای این است که تو خدا (حججی) و خرما (بوئینگ امریکایی) را توأمان می خواهی و همه را - از جمله ما انقلابیون هوادارت را - گیج و بلاتکلیف و قفل شده و در بن بست نگه می داری. او بزبان غیر سمبولیک بالا و در واژه هایی آشنا مدعی می شود که تو "خامنه ای"؛ عرفی ها را متوقف می کنی که شریعت و انقلاب در خطر می افتد و بلافاصله که ما (شرعی ها) حرکت می کنیم مارا متوقف می کنی که حکومت بخطر می افتد و باید نرمش قهرمانانه کرد. ای رهبر فرزانه بالاخره ما نمی فهمیم که تو در کدام سوی "خدا یا خرما" ایستاده ای. و این بن بست ایدئولوژیکی و استراتژیک شما ما را از خدا و عرفی ها را از خرما محروم می کند. و تازه آنجائی هم که بدنیا گرایی و مادیگرایی عرفی ها می تازی خبری از لشکر سلم و تور نهادها و سازمان ها و ارگان های تحت نظر خودت نیست و فقط دستور براندازی دولت منتخب را می دهی. او بدرستی به خامنه ای درس ملزومات مربوطه را هم می دهد. او می گوید انقلابی بودن اولاً باید جریانی از پائین ببالا باشد که تو برعکسش کرده ای و مارا مطیع درست و غلط خودت می خواهی و ثانیاً در حالیکه خودت می دانی و می گویی که انقلاب یک جریان جهانی است خودت آن را تحت عنوان مصلحت به منطقه و از آن بدتر بداخل کشور حد می زنی و "اول ایران" را حقنه می کنی. بعبارت کوتاه ساده شده طلبه "آقا خوشش بیاید" می خواهد که خامنه ای انقلابی بماند و به ملزومات بدیهی انقلابی بودن - جزئیاتش را می شمارد - وفادار و متعهد باشد. 

5- حیدر عباسی نه تلویحاً و نه تصریحاً از ما عرفی ها دفاع نمی کند و فقط درد انقلابی ها را برجسته می کند. اما بین سطور نوشته شده اش پنهان نمی کند که اگر شرعی و انقلابی و حججی ماندن نه شدنی است و نه به مصلحت حکومت؛ حداقل دست از سر عرفی ها و بوئینگی ها و دنیاخواهان بردار تا اگر ما بخدایمان نمی رسیم آنان به خرمایشان برسند. خدای ما را در پای مصلحت نظام قربانی می کنی و خرمای آنان را در پای خدای قبلاً قربانی کرده ات قربانی می کنی. و حرف نهاییش با خامنه ای - آقا خوشش نمی آید - همان سؤال همیشگی بروبچ کوچه و بازار است: استاد خودت می دانی با خودت چند چندی!؟ یا...هو 

بعد از تحریر:
با درود به روح آمرزیدۀ جوان ناکام حججی و درودی فزونتر به حیدر عباسی انقلابی صادق و جسور و خوشفکر شریف!