1- معاون ارشد و وزیر اقتصاد آلمان چند روز پیش در تهران بودند در رأس هیئت بلندپایه ای یکصد نفره. خانم موگرینی مسئول سیاست خارجۀ اتحادیۀ اروپایی امروز در تهران است، و لوران فابیوس وزیر خارجۀ فرانسه فردا در تهران خواهد بود. ایتالیایی ها پس فردا و انگلیسی ها روز بعد و اسپایانی ها بعد از آن و اتریش و بلژیک و نروژ و دانمارک و سوئد و کل کشورهای اروپایی یکی یکی و یکی بعد از دیگری؛ و مطمئناً در خلال و جوف و قبل و بعد این ها افریقایی ها و آسیایی ها و همسایه ها و غیر همسایه ها ومهمتر از همه امریکایی ها - هرچند در سطوح کمتر سیاسی - نیز به این صف طولانی خوش آمد به ایران ثبت نام کرده اند؛ و خواهند آمد و خواهند رفت. یک حرف این است که بازار بکر و پرکشش 80 میلیون نفری ایران اینقدر جاذبه دارد که کسی و کشوری نخواهد از دیگری عقب بیفتد بزودی که تحریم های بزرگ تعلیق یا حذف خواهند شد. و این البته حرفی بغایت درست است و من که باشم که این تحلیل دقیق همۀ کارشناسان خبره را زیر سؤال ببرم. یا بتوانم به این گزارۀ درست نکته ای بیفزایم. اما -- و این اما خیلی خیلی زیاد مهم است و آن از یک حس دقیق یک دلقک پیر برمیاید - این جنبۀ اقتصادی ماجرا همۀ ماجرای این مسافرت های زنجیره ای و شتابان نیست. و من این امید بزرگتر و این افتخار را به بشارت خواهم نوشت:
2- لوران فابیوس دیروز یک یاداشت کوتاهی را در یک روزنامۀ ایرانی (ایران) منتشر کرده است. و خانم موگرینی یک متن کمی مفصل تر را امروز بچاپ داده در روزنامه ای انگلیسی (گاردین)؛ و دیگر مقامات بلند پایۀ غربی که یا قبلاً چنین مقالاتی نوشته اند و یا بعد از این حتماً خواهند نوشت. نامۀ فابیوس که با عنوان "پیامی که به ایران می برم" نوشته شده می تواند تلاشی باشد برای توجیه و توضیح خودش و مخالفت هایی که در استقبال از او توسط تندروان جمهوری اسلامی دامن زده شده بود در روزهای گذشته. اما مقالۀ خانم موگرینی چه؟ حس قوی و مبتنی بر مشاهدات قراین مستندم رایحۀ بسیار زیبا و تعیین کننده ای را اسشمام کرده است از این نوشته ها. نه تنها از نوشتۀ زیبای خانم موگرینی جوان؛ بلکه حتی از یادداشت فابیوس و دیگرانی که خواهند نوشت بزودی. و آن حس "کشف مجدد ایران و ایرانی با شکوه و با فرهنگ و تافتۀ جدا بافته در خاورمیانه" از سوی غرب است. و این مهمترین دست آورد مذاکرات منتهی به "برجام" بین جمهوری اسلامی ایران و قدرت های بزرگ جهان است. توضیح می دهم:
3- نسل فعلی سیاستمداران غربی مثل نسل های فعلی داخل خود ایرانیان؛ ایران را در همین قالب جمهوری اسلامی 35 سال اخیر دیده اند و فهمیده اند و داوری کرده اند: "سیستمی ایدئولوژیک، در عین حال شلخته، ناکارآمد، ضد مدرنیته، تئوکراسی قرون وسطایی و با مردمانی خشن، جنگ افروز، بی منطق، آشوب ساز و طاغی در مقابل هژمون جهانی لیبرالیسم. اما مذاکرات طولانی و از نزدیک و شبانه روزی و درهم تنیده هم از نظر زمان و هم از نظر تداخل روانی و عاطفی اعضای تشکیل دهندۀ هیئت های کشورهای مختلف با یکدیگر - بویژه ایران - ایران و ایرانی جدید و خارج از آن کانتکست غالب فکری 35 سالۀ غربیان (ایرانی خشن و خشک و ایدئولوژیک و بی منطق و غوغاسالار) را به آنان نمایانده است. و غربی ها را بدنبال این ایران و ایرانی جدید (لیبرال، با منطق، مغرور، بشاش، سختگیر راجع به منافع ملی، خوش مشرب، معتمد بنفس و مدرن) چنین بهیجان و شوق واداشته است. این کشف جدید قطعاً محصول سه عنصر کلیدی همطراز بوده است:
الف- شخصیت متین و همسنخ و با وقار و آشنا به همۀ رموز سیاستمدار و دیپلمات جهانی بودنِ هیئت مذاکره کنندۀ ایرانی به سرپرستی جواد ظریف و علی اکبر صالحی. به این معنا که همۀ اعضای تیم مذاکره کنندۀ ایرانی توانستند با رفتار و گفتار و کردار همبسته و هماهنگ با خودشان و در عین حال با نرم های جهانی و در طول بیش از 18 ماه مذاکره و می شود گفت "زیست مشترک با همتایان غربی خود" چنان تصویر خوب و با کیفیتی از انسان ایرانی تصویر کنند که غربیان را به "ایول به ملت ایران" وادارند.
ب- ظهور و بروز داعش و متعاقب آن رفتارهای کشورهای عمدۀ عربی و سنی در منطقه. به این معنا که از وقتی داعش از خودش پرده برداری کرد و معلوم شد که بسیاری از اعراب و غیر اعراب سلفی هم چنین روحیه ای را نکوهش نمی کنند. و نه تنها نکوهش نمی کنند که همراهی و کمک هم می کنند. یاد غربی ها آورد که پس خشونت بدوی ندیده بودیم که حکومت ایران را بدوی و ایرانیان را خشن ارزیابی می کردیم.
پ- عنصر بعدی که این تصویر را کامل می کرد از جوامع خود غربی ها می آمد و آن توجه به این قضیه بود که در میان اتباع مسلمان خود که یا به گروه های تندرو می پیوستند در خارج از سرزمین زادگاه خودشان در غرب و یا دست به عملیات تروریستی و ایذایی در داخل خاک غرب می زدند حتی یک ایرانی هم دخالت نداشته و متهم نشده است.
4- می خواهم این را بگویم که مذاکرات طولانی ایران با غرب و در پروسۀ زمان به یک ترکیب حسی دامن زد در ذهن خطاکار انسان غربی - اینجا سیاستمداران - از ایران و ایرانی و او را متوجه کرد که اگر راه صلحی و صلاحی در خاورمیانه می جوید باید سراغ آغوش صالحترین جامعه (ایران) برود و به پیروزی ایران جدید در داخل کشورش اولاً و گسترش فرهنگ متساهل و مدرن و موقر ایرانیان در منطقه ثانیاً همت جدی بکند. من مسافرت های سیاسی و اقتصادی و شتابناک مقامات غربی به ایران - همچنین مقالات و نوشته ها و مصاحبه هایشان - را از این زاویه نگاه می کنم و به قصدی چنین از سوی غربی ها مطمئنم. کدام قصد؟
5- غربی ها می دانند که حکومت در ایران دو پارچه و شرعی و عرفی است. آنان می دانند که "ایران جدید" مربوط است به عرفی ها و سکولارها که در عِده (جمعیت) اکثریت و در عُده (قدرت سخت حکومتی) اقلیت هستند. بنابراین تصمیم گرفته اند که با رفت و آمدهای مرتب و پی در پی به ایران به دولت حسن روحانی کمک کنند که اگر می خواهد بر اتحاد قوم ایدئولوژیک ها و رانت خواران و انگل ها (روحانیان سیاسی و مداحان سیاسی) غلبه و ایران را یکپارچه "ایران جدید" بکند. تا غرب هم بتواند با سلاح تمدن این ایران جدید خوش دست و ساخت کارخانۀ تاریخ و فرهنگ؛ خاورمیانۀ متساهل جدیدی بنا کند. غربی ها می دانند که تندروان چه حس دوگانه ای دارند در مقابل آنان: نفرت همراه با ستایش. نفرت از خجالت خودشان در عقب ماندگی و ستایش بخاطر پیشرفت غربی ها و آرزوی فرزندان شان که غرب را کعبۀ امال خویش می یابند. لذا غربی ها می دانند که تندروان در مقابل اکسیژن زندگی لذت جوی لیبرالیسم ابتدا وحشت زده و رجزخوان و با فاصلۀ کمی تسلیم و قالب تهی کرده خواهند شد. پس باید هجوم را تداوم داد.
6- حالا برمی گردم به تیتر مطلب و خطابم به جواد ظریف است: آقای ظریف دوست بسیار نزدیک و دیپلمات سابق تان جناب صادق خرازی حرف درستی زده است. آنجائیکه گفته است: ما در 35 سال جمهوری اسلامی به تعداد انگشتان یکدست هم آدم طراز جهانی نداشته ایم که بتوانیم به آوردگاه سیاست و رویارویی بفرستیم. چون انسان طراز جهانی علاوه بر همۀ خصوصیات محتوایی که باید داشته باشد؛ یک استاندارد حداقلی شکلی را هم باید دارا باشد. اعم از لباس و قیافه وژست و نشست و برخاست و آداب معاشرت و ... (نقل به مضمون). جناب وزیر حالا شما بعنوان اولین در نوع خودتان کمی تا قسمتی این نقص صادق گفته را برطرف کرده اید؛ هم با همکاران انتخابی تان و هم با پوشش و گویش و روش تان بویژه آن دکمه سردست های نازنین تابلوتان! اما آقای وزیر این مصیبت خانم مرضیۀ افخم چه بود که بر ما و خودت تحمیل کردی و حالا در شرایط جدید یک نوع پارادوکس را توی ذوق می زند: ایران جدیدی که ویترینش را از اعماق تاریخ انتخاب کرده است.
7- هم حمید رضا آصفی خاتمی و استقلالی و هم مهمانپرست احمدی نژاد و هم عراقچی و هم حتی قشقاوی قراضه از نظر زیبایی شناسی - انسان بدون جنسیت - از خانم مرضیۀ افخم زیباتر بودند. از جنبۀ سخنوری و کاریزمای جلب و جذب مخاطب هم صد برابر بهتر از این مصیبت تازه بودند. از جنبۀ سخنگو بودن هم حداقل شبیه سخنگو بودند و حرفی برای گفتن داشتند و اطلاعاتی به آنان داده می شد برای بازگفتن با خبرنگاران. در حالیکه شما خودت هم این مصیبت عظیم را جدی نمی گیری و نه خودش ابتکار دارد و نه شما یادش می دهی و نه حتی اجازه و اطلاعاتی می دهی که به خبرنگاران بدهد. این خانم یک مصیبت کوچک متحرک است که گاهی چند دقیقه ظاهر می شود پشت تریبونی و صدای ناله ای از خودش بروز می دهد و تمام. فاجعه اما تمام نیست. پوشش بسیار متحجر و مربوط به پیش از تاریخ ایشان که سعی می کند یک پوشش اضافه ای را هم زیر چادر بپوشد با چند لکۀ سفید یا رنگی در داخل سیاهی مطلق! یک فاجعۀ تمام عیار است؛ و نه ویترینی در حد و اندازه های ایستادن در کنار پنجرۀ غربی. یک فکری بکنید لطفاً. چی؟ فرمودید به چادر و سیاه پوشی توهین کردم در حالیکه همسر و دختر خودتان هم از همین پوشش استفاده می کنند؟ بلی جناب وزیر هم همسرتان را در سفر و در حضر دیدم و هم دخترتان را در سالن موسیقی پشت بابا. اما وقتی از آنان سؤال کردم که چرا نمی توانند چادرشان را درست جمع و جور کنند. با شیطنت اقرار کردند که این چادرها کفارۀ همسر و دختر وزیر بودن است! یا...هو