1- در تئاتر "افرا"ی دردانه استاد تئاتر ایران بهرام بیضایی دیالوگی است بین مساح (نماد روشنفکری) و سرکار استوار خادمی (نماد پلیس و قانون) که مساح به خادمی می گوید: "بهش می گم سرکار خادمی؛ درست است که ما سی سال خدمت کردیم اما خودمانیم در این مدت سی سال کار بدرد بخوری هم نکردیم". از اینجاست که استوار خادمی که در آخرین ساعات قبل از امضای حکم بازنشستگی اش است شروع به تقلا می کند برای نجات خانم معملمی که مورد بهتان و افترا قرار گرفته و متهم است. سرکار خادمی موفق می شود درست در آخرین دقایق امضای حکم بازنشستگی اش خانم معلم را تبرئه و نجات بدهد و آنوقت با خیال راحت که "بالاخره من هم کاری کردم" بازنشسته شود. نقل به مضمون است از اجرای افرا در تالار رودکی بسال 1385 یا 6.
2- روزی که ایران را بقصد غربت ترک کردم یک علت مهمش شرمندگی از بچه هایم بود که نتوانسته بودم پدری در خور استحقاق شان و تربیت شان باشم. اما یک علت اصلی اش این هم بود که می خواستم کاری بکنم برای رهایی از بیهودگی رنجی که برده بودم و کار درخوری هم نکرده بودم. اسمش را هم گذاشته بودم که "من خدا را به ایران برمی گردانم". خب این یک رؤیای طول و دراز بود و بارها در اوایل تأسیس سیرک قولش را می دادم اما میسر نمی شد. البته وقوع جنبش سبز بسیار مؤثر بود از پرت شدنم از حوزۀ شادی و جماعت به حوزۀ عبوسی و سیاست. ضمن اینکه همراهی که به اندازۀ خودم دیوانه باشد نمی یافتم برای شروع کاری در قوارۀ جنبش فلسفی برای اعلان "ایران راهی ندارد جز بازگرداندن دلخوشی و شادی و زیبایی به ایران" و هرگونه کوشش سیاسی عقیم خواهد ماند اگر ایرانیان نتوانند با هم بخندند - و نه مثل اکنون بهم - در خیابان و کوچه و برزن و بیابان.
3- چند روز دیگر پنج سال تمام از وبلاگ نویسی ام خواهد گذشت و من چه دیر پائیدم در عرصه ای که رضایت نداشتم و آلوده به سیاست شدم. زیرا می دانم که تا موضوع زن و شادی و هنر و موسیقی و ... تا فلسفۀ زندگی و ماده و دنیا حل نشود صرفاً بکوشش سیاسی تغییرات ممکن نخواهد بود و اگر هم ممکن بشود - در غیر سرنگونی حکومت شریعت - حاصلی ببار نخواهد آورد. بنابراین مدت هاست دوباره به این می اندیشم که از دنیای مجازی به روی زمین و دنیای واقعی هبوط کنم و بروم دنبال رؤیایی که با آن رؤیا غربت نشین شدم. رؤیای من البته بسیار شبیه آن دوغ درست کردن از اقیانوس با یک پیاله ماست است و هیچ دیوانه ای جز خودم نه آن را باور می کند و نه می تواند اجرا کند. اما چون برای من شکست هم پیروزی است عزمم را جزم کرده ام که آخرین رمقم را بکار بگیرم در محقق کردن اقیانوس دوغ با آن پیالۀ ماست. مدتی زمان می خواهم برای ریکاوری و افزودن برخی کاستی های اجرایی که دارم. پس منتظر روزی باشید که مرا پیالۀ شادی در دست در اقیانوس ایران عبوس ظاهر ببینید اگر زنده بودم و به اندازۀ اکنونم روان پریش!
4- خوانندۀ کم نامی بنام مرتضی پاشایی جوان و به سرطان درگذشته است. خواننده ای عزیز و وبلاگ نویس برای مان نوشته که واکنش مردم به مرگ این جوان یک حرکت جهان سومی و تحت تأثیر پروپاگاندای دولتی است و نشانه آورده از عدم تحرک همین مردم در حمایت از ریحانۀ جباری و اعدام ها و زندانی های سیاسی. البته که قبول دارم تخریب فرهنگی مردم را در عمر نکبت جمهوری اسلامی. اما سویۀ دیگر این واکنش خبر از ترجیح غریزی و حسی مردم دارد به نفرت از سیاست و اقبال به شادی. آنان می دانند که اگر شادی و جوانی - بهر علت - بمیرد فاتحۀ هر نوع اصلاح و گشایش سیاسی و اقتصادی را باید خواند. لذا منتظر بهانه ای غیر سیاسی و کم هزینه هستند که مرگ جوانی و شادی و موسیقی را بسوگ بنشینند و فریاد "اگر جوانی و شادی بمیرد ایران و ایرانی خواهد مرد" بر بیاورند بسکوت و بغض و ترانه و هر بهانه - در اینجا مرگ پاشایی که نمادی از موسیقی و جوانی و شادی است - من هم دقیقاً مثل آنان می اندیشم و معتقدم که جز با زنده نگه داشتن جوانی و شادی مفری برای عقب راندن مرگ و شریعت و سیاست نخواهد بود.
5- خداحافظی نمی کنم و وبلاگ و سیرک را هم از دسترس خارج نخواهم کرد. گاهی سر بزنید و دعا کنید که من کماکان دیوانه بمانم برای روزی که "خدا را به ایران برگردانم". یا...هو
۴۷ نظر:
تیمسار گرامی،
خوشحالم که همراهت را پیدا کرده ای و قصد هبوط داری! اما گاهی هم به اینجا سر بزن و دوستان مجازی را هم بی خبر نگذار..
باز که شما ساز مخالف زدی آقاجون!چرا باید شرمنده باشی وقتی که یه دست صدا نداره و اگر چون شما گلی در بوستان بود الان ایران گلستان ها بود!چرا خودتونو سرزنش و خوابنما میکنید به جرم خواب زده های خفته خوش خیال دیگه؟فرزندان شما باید به شما مباهات هم کنن و قدر این پدر نمونه مسئولیت پذیر رو بدونن.من هم چون شما دیوونه ام آقا جون قربونتون برم اما آب این دریا زلال و شرب نیست
نمیخواد که باشه چون گل و لای ش (شما بخوان شریعت ش) رو دوس داره!روح خودت رو خسته نکن عزیز من.شما حتی اگر چشم یه نفرو به حقیقت باز کنی رسالت خودتو با سربلندی تموم کردی.به نظرم اصلا هم آلوده نشدید به سیاست چون برای اهدافتون ابزار کارتون بوده و ابزار،غایت کار نمیتونه باشه.
مگه اجازه ش رو دارید که وبلاگ و سیرک رو از دسترس خارج کنید؟! هووم؟!فکر کردید بازم براتون چای قندپهلو میریزم! نخیررر تا برگشتنت و البته تنها تنها هم که نه با همون مهربونه که قول دادید با خودتون بیارید همینجا میمونم سماورم خاموش میکنم!
والسلام..نامه تمام
پ.ن :غصه نخور عزیزمهربون.. ما همه همراه توییم.چراغ دلمون به عشقت روشنه و منتظرتیم....
مستانه،کسی که یه تار موی بابایی خوشگلشو به دنیا نمیده..
مرسی مستانه
مشکل اینجاست که بچه های خودم هم مثل تو خیلی بزرگوارند و هم بمن مباهات می کنند و مهمتر اینکه بشدت مرا دوست دارند. و این بزرگواری بچه ها پذیرشش آسان نیست. تلاشم این است که دلقک خوبی باشم برای شما که بهمین کودکی بمانید و مرا دوست داشته باشید. بدون دوست داشته شدن و دوست داشتن نه بچه ها رشد می کنند و نه دلقک ها زنده می مانند. مرسی دخترم. یا...هو
دمت گرم دلقک این بهترین کاری که در حق این وبلاگ و خواننده هاش میکنی این واقع بین ترین تصمیم هست که گرفتی. بدبختی نسل ما در ۲۲خرداد به اوج خودش رسیده بود .مردم داشتند کارش را میکردند قشر وسیعی از مردم سیاست را ول کرده بودند و اینور و اونور یه قوی میزند و سیاستمدارها توده مردم را هزینه نمیکردند .جنبش سبز روند آزادی اجتماعی و اقتصادی ایران را حداقل ۲۰ سال عقب برد .غرب هم با تحریمهایی که در دنیای مدرن سابقه نداشت یه تو سری محکم به ایران زد کاش موسوی نقاشی اش را میکشید هم برای خودش بهتر بود هم برای اونایی که هزینه دادند.خاورمیانه هم دیگه برای آمریکا صرفه نداره چون خودش داره صادر کننده نفت میشه پس وارد مصالحه با ج ا شده تا منطقه را اداره کنه. این وسط مطالبات اجتماعی اقتصادی مردم توی هیاهوی روشنفکری آزادی سیاسی گم شد.ج.ا بالاخره داره بین درونگرایی و برونگرایی دومی را انتخاب میکنه و مساله اصلی جامعه ایران که جنگ طبقات توده هست باقی میمونه. Well come to Islamic
china
حزب الله
دلقک عزیز،
خیلی خیلی خیلی سپاسگذارم که نظر خودتون رو در مورد این اتفاق و نوشته من تحریر کردید، من از طرفداران شما هستم و به سیرک هم اعتیاد دارم. هر چند روز یک رفرش می کنم سیرک رو ببینم چه خبره، الان با مطلبی نوشتید حداقل بطور موقت من دوباره نئشه شدم.
خب منم تحرکات زمینی رو خیلی بیشتر ترجیح میدم به فعالیت های مجازی، با اینکه خودم، وجودم و تخصص و زندگیم به دنیای مجازی وصل شده، اما شما بدونید که وجود سیرک شما در دنیای مجازی فارسی یک احتیاج است.
من خواهش می کنم که حداقل در ازای هر ۱۰۰ حرکت زمینی یک حرکت مجازی هم در سیرک انجام دهید، تا هم سیرک از رونق نیفتد، هم اینکه خوانندگانی غربت نشین مثل من، هر از گاهی با سر زدن به سیرک یک کیفی بکنند.
من به نسل شما و پدرم افتخار میکنم، و موضوع این نبوده که شما کاری نکردید یا کم کردید، موضوع این بوده که اونها نتوانستند شما را مثل ۷۰ یا ۸۰ درصد دیگر عوض کنند، برای پول یا مقام! هیچ کسی قبل از انقلاب فکر نمی کرد نتیجه انقلاب این میشه! مردم ما تاریخ رو گم کردند، آدرس ها هم اشتباه بود. مقاومت امثال شما و ایستادگی شما برای باورهایتان در مقابل مردم امروز ایران، کاری بس دشوار است. من به پدرم و به شما افتخار می کنم.
دلقك جان، همه ما تماشاگران سيرك دوستت داريم، و از برنامه ها يت و گفت و شنود هاى بعدش كلى چيز ياد گرفته ايم، به هر حال سياست زدگى جزيى گريز ناپذير از زندگى ما ايرانيها شده ، بالطبع سيرك شما و دلقكش هم به جبر زمانه سياست زده مى شود، كه به نظر من با قلم هنرمند شما سياست زدگيش كاملا استادانه و با زبانى منحصر به فرد با ما مخاطبانش ارتباط برقرار كرده. شايد در نظر شما دچار روزمرگى شده ، ولى از ديد من ناظر بيرونى هر متن شما جذابيت خودش را دارد. هر روز هم چند بار به سيرك سر خواهم زد و منتظر نظراتتان هستم كه در اغلب موارد از ديدگاهى كاملا منحصر به فرد است.
ارادتمند هميشگى، افشين قديم
سلام
هر بار که می فرمایید دیگر قصد نوشتن ندارید ناراحت میشوم. به این علت که می دانم بخشی از اتفاقات روزمره ایران را نمیتوام با دیدی متفاوت نگاه کنم. شما مثل چشم اضافی و بسیار ریز بین هستید برای من. نکاتی را میبینید که از چشم من دور مانده. نمیتوانم شما را مجبور به نوشتن کنم ولی آیا میتوانم از شما خواهش کنم که وبلاگ را ترک نکنید؟
دلقک جان
نوشتن تقدیرنامه ای از زحمات تو در این خروج ناگهانی آسان نیست.هر چند که خداحافظی شما را باور ندارم چرا که می دانم عادت نوشتن هیچ نویسنده ای را راحت نمی گذارد.مردم ما از نظر عملکرد سیاسی رفتار آدم های عصبی را دارند. آدم های عصبی در هر حالتی که هستند افراط می کنند. یا خیلی شادند و یا خیلی غمگین یا خیلی فکور می شوند یا بی خیال.مردم ما نیز برای مدتی خیلی سیاسی می شوند و بعد ول می کنند به امان خدا! سیاست بخشی از زندگی روزهره ما می تواند باشد. یک کار جنبی مانند کار عبوس رسیدگی به قبض ها و بدهی ها و رتق و فتق امور اقتصادی ماهیانه. کسی ذاتا از سیاست خوشش نمی آید ولی رها کردن امور به حال خود خطرناک است. اگر شادی می خواهیم پیش درآمد آن اقتصاد است و اگر اقتصاد می خواهیم پیش درآمد آن سیاست است! چرا حال که سیاست منشا شادی و خوشبختی مردم است چرا آنرا شاد انجام ندهیم؟ کار سیاسی الزاما نباید با فحش خواهر و مادر به خامنه ای و اجدادش همراه باشد! می شود آنرا به زمینه طنز و ادبیات کشید.اتفاقا خیلی هم خوشمزه می شود.
این برادران حزب الهی هم که از رفتنت خوشحال می شوند. شادیشان زود گذر خواهد بود. چون اگر نیک ببینند هزاران دلقک در گوشه و کنار اینترنت و رسانه های جمعی معرکه دارند و جلوی آب را نمی توان گرفت.دوران آنها بسر آمده است و بزودی زانوی غم در بغل خواهند گرفت چون آنها مانع حیات هستند. آنها ضد زندگی هستند . این یعنی نابودی. زندگی بر هر مانعی پیروز خواهد شد که اگر نمی شد یک میلیارد سال بر روی زمین دوام نمی آورد! دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.
عزاداری مردم برای مرتضی پاشایی نیز خیلی خوب بود این یعنی یافتن راه درست. سیاست همراه با شادی . این حرکات می تواند در موارد دیگر نیز ادامه پیدا کند و موج عظیمی از حرکت سیاسی به همراه شادی برانگیزاند که خامنه ای را به عزایش بنشاند.کار سیاسی یعنی یک کار متنوع. گاهی اعلامیه دادن, گاهی رای دادن گاهی نوشتن گاهی چهارشنبه سوری گاهی هم برنو کشی!
شاخ و شجر گفت
تیمسار عزیز، خواهش میکنم بمان و بنویس...
میدانم عده ای کامنت گذار حقوق بگیر،همیشه کامنتهای توهین آمیز میگذارند، ولی تیمسار، این هم یک جنگ نرم است...همه جنگها که با سلاح و تفنگ و سرباز نیست، اما قاعده جنگ شبیه است وبه عنوان یک نظامی نباید جا زد و سنگر را رها کرد..از لندن زیبا باز هم بنویس...
حالا که 5 سال نوشته ای، دیگر متعلق به خانواده و دخترانت نیستی...
تمام خوانندگان واقعی وبلاگت خانواده تو محسوب میشوند و نمی توانی سربازانی که در این 5 سال در سنگرت ( بخوان سیرکت)جمع کرده ای رها کنی در جبهه مرگ اندیشی و سیاست و خودت را بازنشسته کنی...
تاجنگ هست، چراغ سیرکت را روشن نگه دار...
تیمسار، زیاده جسارت است، ولی بعضی وقتها در جنگ، سربازان هم به تیمسار مشاوره میدهند ...
عزت زیاد
م
دلقک نازنین
نوشتن یعنی رابطه برقرار کردن با دیگران. کار آسانی نیست. اما بهر صورت مثل اشکال دیگر ارتباط باید این قضیه دو طرفه باشد. و تعادل بین گرفتن و دادن. آنوقت احساس رضایت برای هر دو طرف برقرار میشود.
هر دو طرف حس میکنند که از نظر روحی غنی شده اند.
تا وقتیکه حس میکنی این تعادل هست، بنویس! و وقتیکه حس کردی فقط برایت فرسایش روحی شده، استراحت بده. به خودت و دیگران.
اما نوشتن رابطه خوب و بی دردسری است. همه آدمها گاهی از ریل خارج میشوند. و چیز زیادی در دسترس نیست که مجددا توی ریل بیایند. این برای مخاطب و نویسنده هم صادق است.
نوشتن به تو هم کمک میکند که خودت را تصحیح کنی ، متعادل کنی ، کشف کنی، و فکرهایت را مرتب کنی. ما را هم همینطور.
پس سخت نگیر بنویس. فکر کن داری جدول حل میکنی! یا پازل میچینی! یا نه اصلا دفترچه خاطرات شخصی مینویسی و بعد از چند سال وقتی به نوشته ها نگاه میکنی ، سیر خودت را میبینی.
سخت نگیر! این عمر فسقل ما جای سخت گرفتن نیست!
ناشناس حزب الله باید بدونی برعکس جنبش سبز از دل این اجتماع جوان بیرون اومد و کاری هم به موسوی و نقاشی هاش هم نداره و مطمئن باش جوانان ایران شاد خواهند بود همیشه
نمیخواستم جوابت را در این خداحافظی (موقت یا دائم )شلخته و وارفته دلقک بدم ولی حالا میدم
شاخ و شجر نیک که بنگری امثال تو وآن تفکر دن کیشوت وار برنویی ات منزوی و از نفس افتاده هست اگر سرت را از برف بیرون بکشی میلیونها جوانی را میبینی که تفکر رادیکال ندارند و عاقل هستند و اهل زندگی و دنیا را یکشبه نمیخواهند زیر بنای هر دموکراسی هم اقتصاد و جامعه هست شاید بعدش آزادی سیاسی که من البته جایی سراغ ندارم که وجود خارجی داشته باشد مگر در حرف و تبلیغ .ساختن همیشه سخت هست و خرابکردن همیشه آسان پیشنهاد میکنم از توهم فیلم قیصر وزار ممد و شیرممد بیرون بیایی یکبار هم فیلم دن کیشوت را نگاه کنی تو ی وا پسگرا فکر میکنی که مدرن هستی تصوری که من از تو دارم مثل گوزنی هست که میخواهد شاخش را مدام به درخت( شجر) برومند جامعه جوان ایران بزند چون کار دیگری بلد نیست .آب پای این درخت نمیریزید بلکه آب نمک به آن میدهید تا خشک شود
حزب الله
مرتضی اصلا کم نان نبود برای نسل ما
اتفاقا اصلا محتوای ترانه و آهنگهای پاشایی شاد نبوده و صدای قشنگی هم نداشت
و کسایی که طرفدارش بودن و اومدن تو خیابون یه عده آدم افسرده و غم زده بودن که با آهنگهای غمناک پاشایی خود را تسکین می دادند و می دهند و عده ای بی بخار و بزدل که نسبت به قتل و غارت و ... واکنشی نشان نمی دهند و جرات بیرون آمدن از خانه را ندارند
برادر حزب الهی
شما از برنو زیر خاک می ترسی! می دانی که این جوانان اگر از صبح تا شب پای اینترنت فحش بدهند کک حکومت نمی گزد! ولی اگر بدانی که این جوان برای آخرین حرکت خود و سیم آخر خود یک برنو زیر خاک دارد آنگاه ماست ها را کیسه خواهی کرد و سعی می کنی او به سیم آخر نرسد!
برای همین هم می نویسی جوانان عاقل و رشید و اله و بله و ... هزار تا شاخ دیگر تا مبادا حرکتی رادیکال از او سر بزند و خواب تو را آشفته باشد. آنها بچه های خوبی باشند دست بسینه نشسته باشند و ماماناشون تر و خشکشون کند و شما هم بکار پر دردسر حکومت داری بپردازی!پول جابجا کنی! اعدام کنی! بمب هسته آلبالو بسازی! ...
شما میخواهی سر چهار راه جلوی دوست دختر این جوان آگاه فرهنگی مدرن توی گوش او بزنی و عمری او را روانی کنی و بعد اگر خواست عکس العمل غریزی خود را نشان دهد او را دعوت به صبوری کار فرهنگی و مدرن بودن کنی!
نمی دانم که چرا این کار فرهنگی را از خودتان شروع نمی کنید و منصح جوانان هستید. بجای سر چهار راه ایستادن و اعدام کردن بروید کمی حافظ و سعدی بخوانید! بخدا هم برای شما خوب است و هم برای جوانان! ولی می دانم که رانت های میلیاردی حکومت نمی گذارد.پس باید با زبان دیگری با شما حرف زد که دوصد گفته چو نیم کردار نیست.اگر شما بدانی که این جوان فرهنگی آگاه و مدرن یک چاقو در جیب دارد که در صورت حرکت خطای شما, شکم شما را سر همان چهار راه سفره خواهد کرد ! شما هم سریعا انسانی فرهنگی و مدرن خواهی شد! و خواهی فهمید که دن کیشوت شما بوده ای نه من!
شما از اینکه این جوانان چاقو در جیب داشته باشند می ترسی چون نیروی مقابله با آن را نداری برای همین هم طرح های مسخره به مجلس می فرستی.
و بدان هر غذایی با کمی نمک خوشمزه تر خواهد شد! برنوی زیر خاک نمک غذای سیاست ایران است.
برنو مال آن کارگری است که از استیصال خودش را به زیر مترو انداخت.دن کیشوت! می فهمی استیصال یعنی چه؟ برنو مال آن جوانی است که خودش را از پل هوایی پایین اندخت. دن کیشوت می فهمی پل هوایی یعنی چه؟
شاخ و شجر
در حیـرتم از مرام ایـن مردم پست. ایـن طایفه زنـده کـش مرده پرست. تا هست به ذلت بکشندش به جفا. تا رفت به عزت ببرندش سر دست
بین «خدا» و «عشق» و «من» فاصله ای نیست.
مشکل اش زیر خاک بودنش نیست مشکلش بابرنو بودنش هست . تو از پشت کی برد جرات استفاده نداری فقط یک عده را هزینه میکنی اری آشفته میشوم اگر خونی از دماغ جوانان ایران چه بسیجی و چه ضد انقلاب بیاید من کامنت دیگری داشتم که اینجا انتشار داده نشد .از نسل ۵۷ هم انتظار دیگری نبود .تو جنگ واقعی را به جنگ مردم با حکومت فرو کاسته ای .
حزب الله
كم پيدا ميگويد :
جناب تيمسار شما در اين وبلاگ خواهي بود و به انتشارات مطالبت ادامه خواهي داد ، بعد از پنجسال تازه نثر شما آبديده و كامل شده و از نقطه نظر نوع نگاه بي نظيره - براي مثال به مطلب : تعليق در مقابل تعليق - نگاه مجدد بياندازيم - نثر سعدي وار آن : موجز و نافذ و گويا - بي نظير و كامل است . پس باز هم مياييم اينجا و مطالب شما را خواهيم خواند . . .
و اما مرحوم مرتضي پاشايي : ايشان همانطور كه در بالا هم گفته شده ، نه صداي خوبي داشت و نه موزيك شادي - بسياري از مردم بعد از فوت ايشان را شناختند :
موضوع سرطان ايشان در سيما رسانه اي شد و اطلاع رساني بطور كشوري انجام شد . خود من هم اصلن شناختي از ايشان نداشتم و بيشتر بخاطر اينكه جوان سي ساله و رعنا و بخصوص هنرمند آهنگساز بوده ناراحت ومتاثر شدم .
اما دليل اصلي تشييع بي بديل مرتضي بيشتر دهن كجي جوانان به حكومت بوده ، تشييع فراگير در واقع اعتراض و بيانه اي بود عليه حكومت كه هر چقدر هم ساز را و كنسرت ها را و خواننده ها ( زن و مرد ) را و كلا مقوله هنر و هنرمند را محروم و بايكوت كني ، باز جوانان عاشق هنر و هنرمند و موسيقي هستند و خواهند بود .
جناب تيمسار كم پيدا هستم ولي شما كم نويس نباش .
لئونید مسکوویچ1
1- اتوبوس از مینی بوس بزرگتر است. امام خمینی (ره)
2-این قهر کردن های وقت و بی وقت و دوباره بازگشتن هم از اخلاق های مخصوص ایرونی ها است
3- واکنش غیرمنتظر به مرگ خواننده ناکام در واقع سوگواری نسل جوان محروم از شادی برای خود بود. اگر به مضمون ترانه های آن مرحوم دقت کنید غالبا آه و ناله و شکایت از شکستهای عاطفی و اجتماعی بود و لذا زبان حال نسل حاضر را به خوبی در ترانه هایش می توان دریافت. این رویداد نیازمند یک تحلیل اجتماعی-ادبی است
نیک که بنگری همه شلختگی ها و وارفتگی ها و تعصبات و فحش ها و جلوه های داعشی محور از حزب الله(البته حزب محمد نام قشنگتری ست)آغاز و صادر می شود!و این مساله تازه ای نیست.
فاعتبروا یا اولوالالباب! (چشمک)
دلقک انقد ما رو دق نده اه چقد ناز میکنی!!
پدر جان دلم میخواد تشکر و سپاسگذاری صمیمانه من رو بپذیری و باور کنی که به گردن اهالی سیرک حق پدربزرگی داری.....امیدوارم همیشه لبریز از حس زندگی باشی....
و البته شیر ممد خوب جایی دست گذاشته است، ببین چگونه یارو به خود می پیچد از ترس، فورا فرهنگی می شود. او که فحش خواهر و مادر کمتر در زبان ندارد و کوتاه نمی آید، ناگهان شده است فرهنگی. باید مهربان باشیم، خوب باشیم، ناز باشیم گل باشیم.......... از ترس عین مار به خود می پیچند، می داند واکنش ساده مردم یعنی چه.
روز عاشورا را دیده اند که فقط از خودمان دفاع کردیم و شهر به دستمان افتاد. تو اسید بر سر و صورتمان بریزی و ما بشویم ناز و فرهنگی و آسه بریم آسه بیایم؟ نه برادر!
کناره گیری شما از نوشتن درست همزمان با شکست مذاکرات اتمی است.این همزمانی بدون علت نمی تواند باشد. شاید بطور ناخودآگاه پذیرفته اید که روش مورد توصیه شما هم برای ایجاد اختلاف در حکومت هم به نتیجه لازم نرسیده است و تنها چیزی که عاید شد یک وقت کشی بیهوده و بازی تکراری بوده است. شاید ضمیر ناخودآگاه شما بنوعی دچار یاس شده است.نوعی استعفا در عکس العمل شکست دکترین سیاسی.
درست در لحظه ای نوشتن را کنار می گذارید که دور جدیدی از حوادث سیاسی سرنوشت ساز آغاز خواهد شد. شب درازی در پیش خواهیم داشت و لازم است که قلندران بیدار باشند و تازه سر شب است!
مذاکرات اتمی همانگونه که از ابتدا پیش بینی می شد چون دارای پایه و پی محکمی نبود پس دیوار آن فرو ریخت.این شکست خود منجر به نتیجه اسفناک بزرگی تری خواهد بود و آن از دست رفتن" حسن نیت" مذاکرات است. یعنی اگر پس از یکسال دیگر خامنه ای بر اثر فشار های عظیم اقتصادی و اجتماعی بخواهد بر سر میز مذاکرات برگردد و حتی تمام خواسته های غرب را بپذیرد باز همچون چوپان دروغگو دیگر به او اطمینان نخواهند کرد.این فرصتی بود که حقیقتا از دست رفت! نوشیدن جام زهر هم هنر می خواهد. امام راحلمان پس از پذیرش قطعنامه فرمود ما در این کار جدی هستیم و کلکی در کار نیست! او بهتر از خامنه ای می دانست که این بازی شوخی بردار نیست! آیا خامنه ای بر این تصور بود که می تواند هزاران سیاستمدار کار کشته غرب را فریب دهد؟
در دور پیشین مذاکرات در زمان جلیلی ,خامنه ای این فرصت را داشت که دهها هدیه علاوه بر سانتریفوژهایش در قبال سالم سازی برنامه اتمی اش بگیرد که در آنها ساخت چند نیروگاه اتمی و چند فروند هواپیمای مسافربری نیز بود, ولی بازی در آورد و قلدری کرد و مانند این حزب الهی آشفته ما دنبال دشمن فرضی افتاد و حس کاذب اقتدار او را گرفت و توی حس رفت و کنار کشید! بعد هم که بی احساس شد و کفگیرش به ته دیگ خورد یاد فرصت از دست رفته افتاد و شانس آورد پخمه ای بنام اوباما رییس جمهور بود و باز هم حس کرد که می تواند با استفاده از بی عرضه گی اوباما یک کلاه دیگری سر جهانیان بگذارد و فرصت ها را یکی یکی از دست داد.لعنت به این حس!
حالا دور بعدی مذاکرات اگر مذاکراتی در کار باشد که نیست و قرارداد متارکه خواهد بود باز امتیاز های فعلی را هم از دست خواهد داد. یکی از نتایج ملموس این مذاکرات که هر بچه دبستانی آن را می فهمد این بود که تحریم ها بسیار موثر بوده است پس این تاثیر می تواند تکرار شود!
در حقیقت خامنه ای نقطه ضعف بزرگی از خود نشان داد که این نقطه ضعف می تواند برای فشار های بعدی مورد استفاده قرار گیرد.از طرف دیگر نوع رفتار هیئت مذاکره کننده نیز بازگو کننده تشتت رفتاری از جناح های مختلف سیاسی و کادر رهبری ایران بود. تغییر جهت دادن های متوالی پذیرش ها و بعد انکار ها و حتی گلایه ها می تواند حریف را به این نتیجه برساند که شما گیج شده اید!بیچاره ظریف که هر روز محبور بود بسازی برقصد تا قدمی برمی داشت مجبور بود که بعد از چند روز عقب نشینی کند.
نکته دیگر که عاملی تعیین کننده در صحنه سیاست خارجی خواهد بود جنگ نفتی است که شروع شده است. تقریبا تمام پولی که خامنه ای در جریان مذاکرات آزاد کرد سر ایکی ثانیه به هوا رفت! دولت بودجه اش را روی بشکه ای صد دلار بسته است و حالا نفت هشتاد دلار است و باز هم رو به سقوط است و تا مرز 40 دلار هم جا دارد! گل بود به سبزه هم آراسته شد! مبارک خوشگل بود آبله هم در آورد!این دو یعنی تحریم ها و سقوط قیمت نفت مانند دو تیغه قیچی ریشه اقتصاد دولت روحانی را خواهد برید متاسفانه! حالا این حزب الهی آشفته ما دنبال دشمن فرضی می گردد! دشمن کجا بود ؟! دشمن ایران در خود ایران آن بالا نشسته است!بقول ناصرخسرو:
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت!
ادامه...
متاسفانه مردم ایران باید خود را برای امواج سهمگینی از تنش های اقتصادی آماده کنند.روند حوادث بطرز نارحت کننده ای به نقطه بی برگشت رسیده است.خامنه ای کارت های زیادی برای بازی در اختیار ندارد.یک دو خشت و یک سه لوی پکیده! این همه دست خامنه ای در قمار سنگین او در عرصه سیاست خارجی است.این بلوف که من چهار تا آس در اختیار دارم کارگر نیست چون حریف هم چهارتا آس در اختیار دارد و میداند که امکان وجود 8 آس در یک دست ورق 52 تایی نیست!حریف شمردن بلد است! در تاریخ گذشته بشر نظیر این حوادث برای مردان بزرگ تاریخ ساز بسیار پیش آمده است که آن را با یک کار حل کرده اند و آن حمله رو به جلو برای شکستن محاصره بوده است ولی خامنه ای به دلایل زیر حتی فکر اینکار را هم باید از سرش بیرون کند.
- دلیل اول اینکه خامنه ای آدم حقیری است و از آدم حقیر کارهای بزرگ ساخته نیست. مردان بزرگ تاریخ در همه کارهای خود شاهکارهایی از هماهنگی و مدیریت آفریده اند ولی نمره خامنه ای از این جهت صفر است.وضعیت حاضر کشور گواهی آن است.
- دوم , برای حمله به دشمن فرضی باید پشتوانه مردمی داشت! خامنه ای عقبه خود را در میان مردم ایران خراب کرده است. او اگر کمی هم بفکر مردم بود شاید می توانست از کمک آنها در این بزنگاه سقوط بهره ببرد ولی او همه پل های پشت سر خود را خراب کرده است. او پایگاه مردمی ندارد. مشتی جیره خوار که فقط بپول او شارژ هستند را نیروی مردمی نمی توان نام نهاد همین جیره خواران اگر کفه ترازوی او را سبک ببینند بسرعت به او پشت کرده و به دشمن فرضی خواهند پیوست. همانگونه که پسر عموی صدام با گرفتن 25 میلیون دلار بغداد را تسلیم نیروهای آمریکایی کرد!( این حزب الهی آشفته ما با ده هزار تا هم راضی است!!)
و اما وضیفه مردم چیست؟
خریدن دو تا گونی نون خشک و یک بشکه آب و نشستن در زیرزمین با برنویی در کنار!
چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت
این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند
انگور نه از بهر نبید است به چرخشت
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شدو بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟»
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
آقا مهندس!
اول از همه من مثل تو بی پرنسیب نیستم که خودم را پشت ایدیهای مختلف قایم کنم . دوم برای اینکه خیالت راحت بشه من از حقوق ۲۰تومن شروع کردم الان هم هم شاید همان ۱۰۰۰۰ دلار را کاسب باشم از دسترنج خودم بدون رانت.سوم اما مهمتر از همه تو عمرا روز عاشورا نبوده ای و ندیده ای جلوی راهنمایی رانندگی تهران بزرگ جوانی را ۴۰۰ متر بروی زمین میکشند با فحش خار مادر و لگد بر سر و صورت . تو روز عاشورا نبوده ای و دسته قمه داران و حسین گویان را ندیده ای تو نمیدانی صف اول چیست ولی دیکران را به شورش وا میداری تو فقط جوانان را در حال خودکشی زیر ریل و بالای پل میپسندی و ارضا میشوی تو فقط جوانان را به مسلخ سیستم میبری بدون اینکه عایدی داشته باشد .و هم سیستم و هم جوانان را مستهلک میکنی
حزب الله
خدمت آشفته حالی بنام حزب الله
او که از عاشورا گفت من بودم، نه برادرم شیر ممد! من از پل چوبی وارد جمعیت شدم و با یا حسین میر حسین شروع کردیم تا خونمان به زمین ریخت. من جزو آنهایی بودم که در کالج مزدوران را به محاصره درآوردیم مزدورانی که مرگ بر خامنه ای گفتند و اجازه رفتن گرفتند. دلتان به این مزدوران خوش است؟ آشفته حال جان، خبری دارم: قضایا بگونه ای پیش رفته که دیگر امکان خدمت به مردم نخواهی داشت، نمی دانم آخر و عاقبتت چه خواهد شد اما دیگر امکان خدمتگذاری نخواهد بود که خدمت کنی و دلارهای اینچنینی که گفته ای تقدیمت شود. برایت متاسفم، دعا کن سرای باقی نباشد که کارت بس سخت است. حرمت تیمسار را نگه می دارم و بیشتر توضیح نمی دهم.
آخرین جمله: آه مظلوم را نمی دانی چقدر برنده است و سهمگین، نمی دانی نمی دانی
گل سرخ سمبل زیبایی و عشق و صفا است. ولی اگر خوب به آن بنگریم می بینیم که خارهای تیزی دارد که از دندان ببر تیز تر است! این گل زیبا "مسلح" است! او می داند اگر چه همه کائنات رهسپار مقصد عشق هستند ولی امور جهان الزما بر مصدر عشق نمی گردد! او از زیبایی خود "دفاع" می کند.او رایحه عشق و صفا می پراکند ولی اگر کسی خواست به حریم شخصی او تجاوز کند و از عشق او سوی استفاده کند دستش را با خارهای تیز خود تکه پاره خواهد کرد.
در مثالی دیگر فرقه دینی "سیک" است. جزو آداب مذهبی آنها بستن یک خنجر کوچک به کمر است. خنجری که همیشه همراه آنهاست و استفاده هم نمی کنند. دختر جوان هندی سیکی را دیدم که در خانه حتی با لباس راحتی خواب هم خنجر به کمر بسته بود.این سوال پیش می آید این آیین معنوی که شالوده آن پرستش خداوند و مهربانی و عشق است چرا این رسم را به اجرا گذاشته است؟ این یک "نشانه" است. رهبر مذهبی این طریقت آدم باهوشی بوده است.او برای پیروان خود یک نشانه گذاشته است مانند گل سرخ! یعنی من یک آدم معنوی هستم و اهل عشق و دوستی هستم ولی اگر تویی که فروش معنویتت را با بیست تومن شروع کردی! بخواهی از این عشق و محبت و دوستی من سوی استفاده کنی آنگاه با خنجر تیز من روبرو خواهی شد!من با خودم مبارزه کردم و به راه انسانیت قدم گذاشتم حالا دلیلی ندارد که من طعمه راحتی برای تو باشم!من پا روی دنیا خود نگذاشتم تا دنیای تو را آباد کنم!! اگر قرار بود دنیای کسی را آباد کنم خودم ارجح بودم!
راز گل سرخ!
بگذاریم خوش بین باشیم و طرفدار رادیکالیزم شما و سرانجام انقلاب شما به ثمر برسد فرض محال که محال نیست .گروه الترناتیو شما برای اداره بروکراسی و امنیت چی هست نرم افزار اداره جامعه شما چیه .خواهشا کس شعری به اسم صندوق رای را به میان نکشید چون در پی هر انقلابی گروههای افراطی که پرچم اون انقلاب را بر دوش میکشند طلایه دار حکومت جدید میشوند همچنانکه انقلاب مدرن مشروطه برآیندش رضا خان شد و انقلاب سنتی و سوسیالیستی 57 به امام ( ره) رسید حال آلترناتیو شما چیست اگر آلترناتیو ندارید ایران حیاط خلوت سرویس های اطلاعاتی کشورهای همسایه خواهد شد .بحثی که دلقک و هواداران آن میکنند برپایه مدرنیزم هست که فاقد اصالت هست چیزی که من دارم ازش حرف میزنم ناسیو نالیزم توسعه گرا هستم که هم اصیل هست هم فراگیرتر تمام نیروهای ایران را فرامیگیره پایه هاش درون همین نظام جمهوری اسلامی وجود دارد موتور پیشرفت ایران هست.مقاومت ایران در برابر تحریمها و جاه طلبی اش هم در قبل از انقلاب هم در جریان ملی شدن صنعت نفت و هم بعد از انقلاب با تکیه بر همین نیروی اصیل ناسیونالیزم ایرانی هست که هویت ما را ترجمه میکنه و انرژی های ما را در یک راستا قرار میده .انرژی که صرف بر اندازی میشه صرف بازخوانی و ترجمه و نیروگیری در داخل حاکمیت خواهد شد .آرا دلقک به صورت ناخودآگاهانه یا آگاهانه باز تعریف تیوری بهاییت هست و انسان را جهان وطنی میدونه و برای استقلال و امنیت فیزیکی مردم ایران رفرنسی نداره و مردم را صرفا ذیل امال مدرنیزم میبینه بدون اینکه اقتضایات اقتصادی انرا تعریف کنه و درباغ سبزی هست .میشه در پس به وقوع پیوستن اون دوباره ترانه داریوش اقبالی را زمزمه کرد که هجرت سرابی بود وبس خوابی که تعبیری نداشت .
حزب الله
کم مفهوم و دوپهلو ، راز گل سرخ
اکنون خبری دیدم که حکایت از نرمش روسیه در برابر غرب است.قبلا گفته بودم که غرب سر پوتین و خامنه ای را مانند دو کله پوک بهم خواهد کوبید! این نتیجه اش!
اهرم فشار که درست باشد حتی پوتین را هم بزانو در خواهد آورد. روبل روسیه در حال سقوط آزاد است و اقتصاد روسیه در حال فروپاشی.و ایضا همین سرنوشت در انتظار خامنه ای!
لاوروف گفت: «واقعا راهی به جز همکاری مثبت و متقابل برای دو طرف وجود ندارد. بسیاری چیزها ما را به هم پیوند میدهد.»
آره جان عمه جانت!
http://www.dw.de/%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%88%D9%81-%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AC%D8%B2-%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%87-%D9%88-%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7-%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF/a-18073911
برادر حزب الله...خودت داری جواب خودت رو میدی که جیگر جان. خودت می گی برایند اولین انقلاب رضا خان بود ( برایندی ناخواسته) و دومی هم امام راحلت ( همان ولایت فقیه: از نظر ما بازم ناخواسته، ). خوب آقا این برایند ناخواسته بی کارکرد مزاحم پیشرفت رو بردارین تا سیستم کار خودش رو بکنه و مردم هم به چیزی که واسش انقلاب کردن برسن (استقلال، ازادی، جمهوری (اصن اسلامی)). این خواسته زیادی هستش؟! یه مثال بیار که تصمیمات انجناب یه خیری واسه مردم داشته؟ ولی به قول خودت... شعر نگو!
حیرون
زیاد فهمش سخت نیست چون نیروهای رادیکال شکل و سازمان ندارند و از دل خرده فرهنگ شهری می آیند زود توسط حاکمیت سرکوب میشوند و منزوی میشوند. از انطرف حاکمیت چون عدم اعتماد به نفس میکنه ادمهایی مثل مرتضوی میتونند بروز و ظهور کنند. هر حرکتی مثل جنبش سبز فقط تشکلهای مدنی را خلع سلاح میکنه و بدون اونها هر روز ما عقب تر میریم . اگر میبینیم که طرحهایی مثل امر به معروف دوباره تو مجلس کلید میخوره این حاصل مقاومت سیستم هست و تا وقتی جامعه. وارد تعامل با حاکمیت نشه این دور باطل ادامه پیدا میکنه. ۲۰۰ سال بعد از امیر کبیر ما دو انقلاب کردیم که اگر اصلاحات اون به سرانجام میرسید ما احتیاجی به هیچکدومش نداشتیم زور بیخود میزنیم که بگیم مدرنیم ولی نیستیم .تاوقتی پروژه ناسیونالیزم توسعه گرا به سرانجام نرسه هیچ پروسه دیگری به انجام نمیرسه .
حزب الله
حزب اللهی داداش چی زور میزنی .این جماعت فکر میکنند اکثریتند در صورتیکه اقلیتند نمک نظام و ولایت فقیه را میخورند و نمکدون رو میشکونند. زیر سایه ولایت توی امنیت و استقلال و آزادی دارند زندگی میکنند کفران نعمت هم دارند. نمونه اش این پیر خرفت نوری زاد آزادی و امنیتش با ولایت و سربازهای گمنام امام زمان هست اونوقت هر روز جلوی وزارت معرکه داره. ایشالله همین روزها بحرین را به خاک وطن برمیگردونیم تا محبوبیت نظام از اینی که هست به صورت انفجاری بره بالاتر . به جاش بلند داد بزن مرگ بر انگلیس مرگ به ملکه مرگ بر بی بی سی و جیره خواران بریتانیای صغیر
دقیقه 43
https://www.youtube.com/watch?v=-HDoLkUY9A4&feature=youtu.be
دقیق 43
نکته جالبی که هست این است که تا عده ای از نمایندگان مجلس آمریکا نامه ای نوشتند و خواهان تحقیق از صدای آمریکا شدند . فورا رادیو فردا و صدای آمریکا ترسیدند و شروع به پخش روال عادی برنامه خود کردند! پای حساب و کتاب که در میان بیاید همه آدم می شوند!
سلام
حزب اللهی داداش چی زور میزنی ....
نه بابا چه غلطا بحرین رو به خاک وطن بر می گردونید.
یا خری یا ما رو خر فرض کردی که مهم نیست چون با شماها بحث کردن عین خریت اما جهت روشن شدن بعضی از دوستان متدین کمی تا قسمتی معتدل گوشه ای از وطن فروشی حکومت کریمه را عرض میکنم.
در حال حاضر نفت بشکه ای 25 دلار ناقابل به کشور دوست و بنجل فروشمان چین صادر که چه عرض کنم هدیه داده می شود.
راستی خبر دارید از مالکیت خزر چیزی بین 8 تا 4 درصد بیشتر برایمان نماده چرا؟ خوب دوست و حامی همیشگی ما روسیه چرا باید در این خر تو خری سرش بی کلاه بماند.
آره حق با شماست اینها همش کرسی شعر اما گذر زمان همه حقایق رامعلوم خواهد کرد. نهایتش 20 سال خونه پرش رو گفتم حال کنید برای خودتان...
سلامت باشید تیمسار...
وزیر نفت: برای جبران کاهش بهای نفت، مالیات را 30 درصد زیاد میکنیم!
مالیات را از کی باید بگیرند؟
از بازاری ها !
بازاری ها چکار می کنند؟
اعتصاب!
اولین زلزله های تحولات اجتماعی و اقتصادی!بگذار که صبح دولتت بدمد کین هنوز از نتایج سحر است!
http://www.radiofarda.com/content/f15-iran-oil-zangehneh/26694470.html
استاندار اصفهان گفته:
از بررسی دوربین های امنیتی مشخص شده که فرد اسید پاش روانی بوده است!
یعنی چشاش لوچ بوده و بعد از پاشیدن اسید شلوارشو کشیده پایین و چورش را نشان دوربین داده و بعد هم شکلک در آورده و شیشکی بسته!
آدم سالم موقع اسیدپاشی هیچ کدام این کارهارو نمی کنه!
حالا دارن تو دیوونه خونه ها را می گردن تا بلکه یکی رو پیدا کنن و بعنوان اسیدپاش معرفی کنن!
این دیوونه دو تا سر هم داشته چون شاهدا گفتن دو نفر بودن ولی یه نفر بوده.
من وقتی پست های حزب الله رو می خونم به نظرم میاد این آقا هرگز در ایران زندگی نکرده، منظورت از اینکه تا وقتی جامعه با حاکمیت وارد تعامل نشده یعنی چه؟ مگه تعامل دو طرفه نیست؟ مردم ما این همه سال است که به روش های مختلف در حال تعامل با حاکمیت هستند، مگه مردم رای ندادند؟ مگه جنگ نرفتند؟ مگه همین جانبازان باهاشون درست رفتار میشه؟ چرا دل اکثر جوان ها باید خون باشه؟این چه تعاملی هست؟ تعریف شما از تعامل چیه؟ بله قربان گفتن بی چون و چرا؟ فکر نکردن؟ این حاکمیت هست که زورگویی و بی انصافی می کنه و همواره به جای تعامل تهمت می زنه و محکوم هر کس رو، من نمی دنم چرا گیر دادی به مدرنیسم اما میگی اگر اصلاحات امیر کبیر عملی می شد؟ خب امیر کبیر بطور دقیق مدرنیسم رو به سبک ایرانی شروع کرده بود، نه ناسیونالیسم رو، از طرف دیگه به نظر شما الان حکومت در جهت توسعه ناسیونالیسم هست؟ یا شیعه گری؟ عاشورا چه ربطی به ناسیونالیزم داره؟ معنی این لغات رو میدونی؟ این دوتا باهم خیلی فرق دارند چون ایران دارای ملتی از ادیان واقوام مختلف بوده و هست. شما سر تو کردی تو برف و به نظر میاد شما بیشتر روس هستی تا ایرانی، این پروسه ناسینالیزم توسعه گرا هم کاری هست که پوتین داره میکنه، خب الان موفقه؟ هیچ کس در حال حاضر افق روشنی برای روسیه پوتینی متصور نیست. من فکر نمی کنم مدرن بودن اصلا تناقضی با خواسته های مردم ایران داشته باشه، ضمن اینکه خود حکومت ایران بیش از مردم به دنبال مدرن بودن، لوکس بودن هست. از قضیه انرژی هسته ای بگیر تا نوع زندگی آقایون و فرزندانشون تا همون آیفونی که خودت داری، شاید منظورت اینه که جماعت ایرانی باید شبیه جماعت سعودی زندگی کنه؟ الگوی شما سعودیها هستند یا روسها؟ هرکدام باشند، فرق نمی کنه، هردو زورگو هستند و هر دو به اکثریت مردم ظلم می کنند. نوشته های شما، دوست حزب اللهی یا روس یا هر چی، پر از تناقض هست و منطق خاصی رو دنبال نمی کنه، بلکه فقط از کلمات گنده استفاده می کنی، شبیه ادبیات بعضی از روحانیون ممبری، یا تریاکی های تفریحی! شما سرت باد داره آقا
آقای حزب الله،
اینکه ایران حیاط خلوت سرویس های اطلاعاتی میشه یعنی چی؟ الان هم ایران حیات خلوت سرویس های طلاعاتی اول روسیه و بعد چین هست. ایران همیشه به دلیل موقعیت استراتژیکی که داره با این موضوع درگیره اما شما بی ربط می گی آقا، نیروهای برنداز بیان انرژی بزارن حکومت تروریستی و زورگویی که به مردم خودشم رحم نمی کنه رو کمک کنند؟ شما منظورت اینه که ایرانی که همسایه روسیه است باید با روسیه متحد باشه ولی با غرب دوست نباشه. ایران آینده نیازی به لیدر به اون معنی که شما فکر می کنی نداره، بلکه نیاز به فرهنگ سازی داره، جامعه ای از افراد با عرضه و دولتمرد، وطن پرست فارغ از دین نیاز داره، بقیه مسايل خودش حل میشه.
راه حل برای ایران یه حکومت فراگیره که دولت و مجلس آن واقعا بر اساس اراده ، آرای مردم باشه، و هرموقع خطایی کردند یا استعفا بدهند یا برکنار شوند و افراد دیگه جای اونها رو بگیره، نه اینکه ۱۰ تا خانواده ۵۰ سال به ایران حکومت کنند. این نوع حکومتی هست که در ۷۰ ۸۰ درصد دنیا داره کار می کنه، آره هیچ جا دموکراسی ۱۰۰ درصدی نیست، این خود حکومت های حامی دموکراسی هم بهش معترفند، اما خیلی مردم این کشورها خوشبخت تر هستند، درآمد سرانه آنها بالاتره، مرگ و میرشون کمتره، بچه هاشون سالم تر و ورزش کار تر هستند، جرم و جنایت آنها کمتره و همچنین متوسط عمر مردمشون بالاتره، اینها آمار من نیست، در نهادهای بین المللی مسؤل منتشر میشه. شما اصلا به دنبال چی هستی؟ حفظ نظام؟ قدرتمندی ایران در عرصه بین المللی؟ یا کمک به روسیه؟ مردم چی؟
:'(
دلقك جان،
اين هم نظرى ديگر در ارتباط با سوگوارى براى پاشايى مرحوم.
ارادتمند. افشين قديم
http://melliun.org/iran/51445
در منطقه ای زندگی میکنیم که متاسفانه بسیار مذهبی است و راه فراری از آن نیست انگلیس با تشکیل کشور اسراییل منطقه را وارد یک سیکل مذهبی کرد .من بر خلاف دلقک که تاریخ مذهبی سیاسی خاورمیانه را از انقلاب ۵۷ میدونه معتقدم این روند از تشکیل کشور اسراییل شروع شده و تازه نتانیاهو ایده کشور یهود را داره کلید میزنه که کلا منطقه را پلاریزه میکنه. چون مردم خاورمیانه هنوز نمیتونند این واقعیت را هضم کنند این هست که رو به اسلام سیاسی می آورند و گریزی براش نیست . منطقه حداقل از سال ۱۹۶۷میلادی وارد سیکل افراط گرایی شده و رهبر جهان عرب و اسلام همش از همین مبحث ریشه میگیره . من روسی نیستم ولی پوتین صاحاب بهتری برای روسیه هست از یلتسین و محبوبیت زیادی داره نژاد گرایی را موتور توسعه کرده و تاحالا موفق بوده روسها هم روحشون از سقوط شوروی زخم خورده هست مثل آلمان بعد از جنگ اول در واقع روسها پوتین را انتخاب کردند و اپشن دیگری ندارند .در مورد ایران ما مردم سنتی هستیم با خودمان صادق باشیم هر روز هم سنتها را توسعه میدهیم خصوصا در مورد سنت و معاش اقتصادی ما تا یک اقتصاد مدرن نداشته باشیم که فرد از هجده سالگی استقلال داشته باشه به هیچ استقلال و مدرنیزمی نمی رسیم برای روشن شدن موضوع یک دخترمتول غربی از ۱۸ سالگی مستقل. میشه و خیلی راحت از شغل نظافتچی شروع میکنه و بهای استقلال اقتصادی را میده تا آزادی را تجربه کنه مقایسه کنید با الان ایران که فرزند تا ۴۰ سالگی بچه ۴ ساله بابا مامانه این قسمت اعظمش دست خودمونه .جامعه وارد تعامل میشه وقتی سیاسی نباشه البته بنیان کار را حزب توده گذاشته و جمهوری اسلامی هم همیشه تاکید داشته بر این مطلب که البته عجیب تعهد حاکمیت به این امر ولی حجم حمله به جمهوری اسلامی خیلی زیاده .این تعداد رسانه برای مردم ایران واقعا زیاده
حزب الله
ناسیونالیزم توسعه گرا از نون شب برای ما واجب تره. ایران بزرگترین اقتصاد خارج از سازمان جهانی تجارت هست دیر یا زود موج جهانی شدن ما را هم فرامیگیره .ایران اقتصادش از سوسیالیتی به سمت سرمایه داری داره تغییر میکنه شیب این حرکت توی دوره احمدی نژاد بیشتر بوده .ایران از دوره رضا خان دارای یک اقتصاد سوسیالیتی بوده و در اوایل دهه شصت این داستان حاکمیت را بیشتر به این سمت برده. بدون یک روحیه ملی اقتصاد جهانی که حکفرما بشه فرهنگ و سیاست را هم تحت شعاع قرار میده و جامعه ایران به صورت یک توده بی شکل میشه. سرمایه داری نوظهور فرهنگ خاص خودش را داره و دیر یا زود خواهان این میشه که برای حمایت از این طبقه نوظهور نماینده خودش را توی حاکمیت داشته باشه.من بر خلاف خیلیا اصلا پیش بینی نمیکنم رهبر آینده ایران کسی مثل هاشمی شاهرودی باشه . رهبر آینده ایران کسی که از همین حالا خودش را خیلی نرم وارد چالش با رهبر کرده و قدم به قدم تئوری هاش را مقابل تئوریهای خامنه ای میگذاره .پایگاه اجتماعی قوی داره جناح های حاکمیت به اودر موقعش تمکین خواهند کرد و از همه مهمتر طبقه سرمایه داری نوظهور اونرا میخواد.
حزب الله
جالبه هر موقع حزب الله کم می آره یاد ناسیونالیسم می افته! وقتی جیب هاشون پر دلاره روضه حضرت عباس! وقتی به نداری و سقوط می رسند یاد وطن سابقشون ایران می افتند!
ارسال یک نظر