1- خیلی زیاد خوشحالم که وارد بحث ریحانۀ جباری شدم. واقعیت این است که تا قبل از نوشتن مطلب قبلی حتی نیم نگاهی هم به موضوع نداشتم و با این تصور که این هم یکی از قتل های ناموسی بسیار بسیار زیاد در جامعۀ بشدت سقوط کردۀ ایران روحانیان است از کنارش گذشته بودم. زیرا تقریباً هر روز خبرهای زیادی از کشته شدن مردان بدست زنان و بتحریک فاسقانشان منتشر می شود و تقریباً به قاعدۀ جامعۀ مذهبی ایران فلک زده تبدیل شده است. اما وقتی بطور اتفاقی وارد ماجرای ریحانه شدم خیلی زود دستگیرم شد که این موضوع متفاوتی است و گویی دختر خودم مرتکب این قتل شده است. زیرا دختران من در سن نزدیک یا برابر با ریحانه درست در همین جو و مود هنر و مدرنیته ای که ریحانه رشد یافته است بزرگ شده اند و من می دانم که چه نگاهی به مسایل جنسی و روابط اجتماعی مردان و زنان دارند. این قبیل بچه ها چنان راحتند با مردان و پسران که از نگاه بیرونی و سنتی در دسترس و هرزه ارزیابی می شوند - همان برداشتی که از جوامع غربی هم می شود - در حالیکه از نگاه درونی و مدرنی که خودشان - اعم از دختر و پسر - در آن زندگی می کنند این راحتی و بی تکلفی در رابطه کمترین بار معنای جنسی و تمایل شهوانی ندارد و فقط در چهارچوب رابطۀ دو انسان - فارغ از جنسیت - تعریف و فهمیده می شود. این فرهنگ بیشترین نمود خودش در جامعۀ ما را در دانشکده های هنر و بین بچه هایی که در مراکز هنری تحصیل یا کار می کنند دارد.
2- اما خوشحالی ام از ورود به پروندۀ ریحانه به این دلیل هم است که در روز زن جمهوری اسلامی هستیم و آیت الله خامنه ای هم هجوم تازه - قرار است سازمان یافته تر هم باشد با تأسیس یک نهاد فراقوه ای دیگر تحت نظر خودش - و سنگینی را آغاز کرده بسمت زنان مدرن و زندگی خواه و برابری حقوقی - و نه جنسیتی - طلب. لذا می توانم با بهانه قرار دادن موردی ماجرای ریحانه تقابل سنت و مدرنیته و نگاه بکارتی با نگاه شرافتی بموضوع زن را بطور عینی مطرح کنم که اتفاقاً با ورود کامنت گذار مذهبی - سنتی بنام "علی" در وبلاگ هم همپوشانی مبارکی دارد.
3- بنابراین رفتم و کلیۀ اطلاعات منتشر شده در بارۀ این پرونده را مطالعه کردم. و اولین شاخی که در آوردم راجع به قلت اطلاعات منتشر شده و ناقص و قطره چکانی بودن آن در این باره بود. در حالیکه انتظار می رفت پرونده ای به این مهمی انبوهی از گفتگوها و بررسی ها و اظهار نظرهای حقوقی و اجتماعی و جامعه شناختی و روانشناختی را دامن زده باشد. البته علت این کمبود منابع مربوط است به ترس قوۀ قضائیه از درز دادن اطلاعات جزیی تر در مورد بازجویی ها و حرف ها و بررسی های میدانی و غیره! زیرا وقتی اطلاع دست اول انتشار نیابد جامعۀ نخبگان هم نمی تواند وارد تحلیل و تفسیر علمی و حقوقی بشود. و هر آنچه هم گفته شود بر مبنای حدس و گمان و سناریو سازی خواهد بود. و این خواست خود حکومت بوده است و نه تقصیر سناریو سازان.
4- از اطلاعات قطره چکانی موجود در بارۀ این پرونده به نتایج قطعی زیر رسیدم:
الف- مقتول قطعاً قصد اغفال ریحانه را داشته است و الا بدروغ - در سن نزدیک 50 - خودش را جراح زیبایی معرفی نمی کرد. سربندی با این تفکر سنتی که دختران متجدد ظاهربین و زیبایی پسند و مقهور عناوین دهان پر کن - بویژه در رابطه با زیبایی زنان - هستند خواسته است ریحانه را تحت تأثیر عنوان تقلبی خودش قرار بدهد. این نشانۀ پررنگ فقط برای شروع کار بوده و الا اماره های دیگر مثل خرید کاندوم و داروی رخوت انگیز و موارد دیگر کماکان تقویت کننده و ثابت کننده است.
ب- از چند حرف مختصری که از قاضی پرونده منتشر شده مشخص است که او تحت تأثیر شخصیت مذهبی مقتول بوده و اذعان می کند که سجادۀ نماز در صحنۀ قتل و سوابق نمازخوان بودن مقتول سند محکمی است که چنین شخصی نمی توانسته متجاوز به عنف باشد. این حرف نشان می دهد که علم قاضی از شخصیت قاتل و مقتول تبعیت کرده و نه از عقلانیت ادله و براهین عینی و موجود در پرونده مثل خرید کاندم و دارو و اظهارات متهم. زیرا اگر قاضی به اقرار متهم در مورد قتل - علیه خودش - استناد می کند تا جائیکه حکم اعدام می دهد؛ باید سایر اقاریر او بنفع خودش را هم معتبر بداند و نمی تواند بخشی از اقرار را قبول و بخش دیگری را مردود بداند.
پ- اما موضوع بسیار بسیار مهم این است که ما در این پرونده با تقابل دو ادبیات و دو زبان و دو نوع مواجهه و دو نوع نگاه روبرو هستیم و همۀ بده بستان ها و سؤال و جواب ها و رفتار و گفتار قاتل و مقتول و قاضی و متهم و ... در این کانتکست است که طرح می شود و بدلیل عدم درک و دریافت قاضی (قانون) سنتی - مذهبی از مدرنیته و نوع مواجهۀ دختر مدرن با مسایل اتفاق افتاده؛ اظهارت ریحانه وارونه خوانی می شود. آن ادبیاتی که قانون و قاضی به آن مجهز است و استفاده می کند را اسمش را می گذارم ادبیات بکارت . آن ادبیاتی که ریحانه به آن مجهز است و استفاده کرده است اسمش را می گذارم "ادبیات شرافت". و توضیح می دهم.
1)- ریحانه دوست پسر دارد و حالا قاضی آن را می داند. از فهوای کلام وکیل ریحانه که گفته دوست پسر ریحانه نامزد او بوده و قصد ازدواج داشتند معلوم می شود که احتمالاً ریحانه باکره هم نباشد. یا اگر هم باکره است باکرگی برایش مهم نباشد. قاضی با ادبیات باکرگی از این نقطه وارد می شود که ادعای ریحانه در مورد قصد تجاوز مسموع نیست به این دلیل بدیهی - از جنبۀ مذهبی - که او یا بکارت ندارد و یا اگر دارد برایش مهم نیست چون دوست پسر دارد. قاضی از جنبۀ ادبیات باکرگی و مذهبی درست می گوید که دختری به این بی حیایی و ولنگاری که باکرگی هم برایش مهم نبوده اصولاً نمی تواند متقاضی جدید سکسش (مقتول) را بکشد. زیرا او که حاضر بوده تنش را بدیگری - در اینجا دوست پسرش - بدهد براحتی می توانست - و باید - به سربندی هم می داد چون مانعی بنام فرمودۀ خداوند برایش ارزش نداشت.
2)- ریحانه اما با ادبیات دیگری توضیح می دهد. او می گوید تن من مال من است و شرافت من در گرو مالکیت مطلق بر اندام خودم است. من مقتول را زدم نه به این دلیل که باکرگی ام را حفظ کنم. بلکه او را زدم به این دلیل که از شرافت مالکیت خودم بر تنم دفاع بکنم. من همآغوشی با دربندی را نمی خواستم چون او می خواست بزور حق مالکیتم بر تنم (شرافتم) را مورد تجاوز قرار بدهد. خب معلوم است که محال قطعی است که آیت الله خامنه ای و قانون مذهبی متکی بر باکرگی بتواند حرف متکی بر شرافت "حق مالکیت به تن خود مدرن" ریحانه را بفهمد و قبول کند. لذا قاضی اصلاً گزارۀ تجاوز به عنف را از پرونده بیرون نگه می دارد و حتی در جزییات ثابت کنندۀ قصد و نیت مقتول هم تحقیق میدانی و مؤثر نمی کند. برای سنت و مذهب؛ منهای باکرگی و ازدواج رسمی - خطبه ای عربی از زبان یک روحانی - دیگر مانع سومی جهت امتناع از همخوابگی با دیگران قابل تصور و فهم نیست. بویژه در زمانی که شرایط فورس ماژور هم پیش آمده باشد.
3)- یک نکته را هم راجع به آن پیامک فرستاده شده توسط ریحانه بگویم که خیلی ها به آن استناد می کنند. گفتم که روحیۀ تیپ جوانان دختر و پسر مثل ریحانه را خوب می شناسم. لذا احتمال یقینی می دهم که موضوع آشنایی ریحانه با دکتر نقل حرف های ریحانه با همۀ دوستانش و از جمله دوست پسرش بوده است. طبق عرف این بحث ها قطعاً کسانی از دوستان ریحانه و از جمله دوست پسرش بشوخی و جدی ریحانه را در دام جنسی دکتر بحث کرده اند. این بحث شوخی و جدی تا آنجا جدی شده است که ریحانه بعد از صحبت های - در حد اخطار جدی - دوست پسرش و رفتن بسوی جر وبحث از طریق تلفن یا حضوری و پایان ناراحت کنندۀ مکالمه؛ نگران و عصبی می شود و برای نشان دادن اراده و عزم خود در حفاظت از شرافتش و دلجویی از یارش بر می دارد و آن اس ام اس را مخابره می کند. به این معنا که خیالت راحت باشد و من برای حفاظت از شرافت خودم تا کشتن طرف آمادگی دارم. البته قاضی همۀ این ها را بررسی کرده و معلوم شده که یک شوخی - گفتم که مباحثات جمع های این تیپ جوانان همیشه در فضایی از شوخی و جدی می گذرد - بوده است و منجر به هیچ تصمیم قضایی نشده است. یا...هو
پی نوشت تاریخ چهارشنبه سوم اردیبهشت:
امروز مصاحبۀ قاضی اولیه پرونده ریحانه با روزنامۀ قانون منتشر شده است (اینجا). واقعاً متأسفم برای دستگاه قضا و کشورم و باید خاک بریزم روی شصت خودم که هر آنچه در این پست نوشته بودم و فقط یک تحلیل شهودی بود عین موبموی واقعیتی است که در عمل اتفاق افتاده و قاضی کثافت ریحانه را بخاطر شخصیت غیر مذهبی و مدرنش هرزه داوری کرده و محکوم کرده است. ای وای عزیزم ریحانه!
۶ نظر:
به نظر من بهتر بود اينقدر دقيق حكم نمي داديد مثلا اينكه اين دختر باكره هست يا نيست بالاخره ايشان آبرو دارد ولي با بقيه حرفهايتان موافقم ايشان از شرافتش دفاع كرده و حق داشته ان مرتيكه را بكشد
ضمن تشکر باید عرض کنم که حکم قطعی که نداده ام اما صراحت در گفتار لازم بود هم از جهت مدرسگی سیرک و هم از جنبۀ رسانندگی متن. و البته تحریک مدرن ها که هنوز 90 درصدشان از خارج و داخل نشین با مفهومی بنام "حق مالکیت بر بدن خویش" - بویژه در مورد زنان - را نه می شناسد و نه قبول دارد و رسوبات سنتی را کماکان در قالب های اطوکشیدۀ تجددی خویش حمل می کند. و این بالاترین درد نخبگان جامعۀ ماست و البته یکی از موانع اصلی ماندن در شرایط ماقبل تاریخ کشورمان هم. یا...هو
جناب تیمسار ؛ این پرونده ابعاد بسیاری دارد که متاسفانه به اعدام ریحانه ختم خواهد شد
1- اطلاعاتی بودن مقتول ، به نحوی که تیمی از وزارت اطلاعات شخصا بازجویی پرونده را بر عهده گرفته ، معنی این حرف رده بالا بودن مقتول است در هزار توی مخوف وزارت اطلاعات ، یقینا ریحانه اولین شکار این فرد نبوده و برای ارضای نیاز برادران بدنام امام زمان آخرین هم نخواهد بود. اعدام ریحانه آنهم با همه بوق و کرنا ؛ مقاومت دیگر دختران را در چنین شرایطی از بین می برد
2- برای کادر رده پایین وزارت اطلاعات که هنوز مار نخورده و افعی نشده اند و یقین قلبی به اسلام و دین دارند ، اعدام ریحانه تطهیر عنصر رده بالای گروه از اتهامات وارده است
3- همین تطهیر برای خانواده مقتول نیز بسیار مهم است ؛ آنجا که پسر مقتول می گوید اینها برای پدرش دام گسترده اند و اگر قاتل واقعی معرفی شود از قصاص او می گذرند . این ها هنوز نمی توانند باور کنند که پدری که هر روز جا نماز آب می کشیده یک دیوث متجاوز بیش نبوده.
اما آنچه بر سر ریحانه می رود ؛ نمونه بارزی از عمل و عکس العمل است . این که دختری 18-19 ساله سوار ماشین مردی 50 ساله بشود چون فقط کمری سوار است و موبایل او را بگیرد و به او تلفن کند و رابطه اش را با او ادامه بدهد معنی جز سبک سری ( اگر چیز دیگری نگوییم ) ندارد. در این دنیا بعضا عقوبت یک لحظه فکر نکردن بسیار شدید است . ریحانه می دانسته که با رفتن به خانه مقتول احتمال رابطه جنسی وجود دارد و برای دفاع از خود کارد حمل می کرده !!! این دیگر دفاع از ناموس نیست . اگر شما می دانید که رفتن به خانه مجردی یعنی چه و با سلاح می روید ؛ این دفاع قابل قبولی از نظر دفاع از ناموس نیست . اگر ریحانه دختری بود که در شرکتی کار می کرد یا نظافتچی منزلی بود که ناگهان مورد حمله قرار گرفته بود حرف شما کاملا قابل قبول بود.ریحانه هم قدر مقتول این جا تقصیر دارد.
این پرونده دو متهم دارد ، متهم اول با جانش ، بهای کثافت کارش را پرداخته ، متهم دوم هم یحتمل دچار همان مجازات خواهد شد .
در این بین آنچهه اتفاق افتاده ، انحطاط اخلاقیات است و بیانگر علاقه مفرط جوانان به پول دار شدن های یک شبه به هر قیمتی و اثبات مکرر وجود مشتی اراذل و اوباش در راس امور که به جای حمایت از ناموس و مال مردم چشم طمع به آن دارند.
یاهو
من هم موافقم احتمالا اعوان و انضار مقتول براي ان كه ان ديوث را از لكه ننگش پاك كنند يا ريحانه را اعدام مي كنند و يا اينكه قاتل ديگري مي تراشند
عالی بود
ایکاش هیچگاه وارد سیاست به معنی دفاع از سرهنگ و حقوقدان و بقیه این تیپ افراد نمی شدی، همواره اینگونه دقیق و تحلیلی می نوشتی
به خوانندگانی که به مطلب ریحانه جباری در "جنگ خدای بکارت با خدای شرافت" معترض یا ناباور یا افراط دلقک و از این قبیل بودند توصیه می کنم که مصاحبۀ قاضی صادر کنندۀ رأی اعدام ریحانه با روزنامۀ قانون را - در برخی سایت ها هم بازنشر شده - بخوانند و ضمن خاک ریختن روی شصت دلقک که تمام واقعیت را از حسم درست نوشته ام ملاحظه کنند که چطور قاضی و قضات ایران فقط با تکیه بر شخصیت طرف (ریحانه) و بدلیل زندگی سبک دیگر و مدرن بودن حکم اعدام داده و می دهند و حتی یک کلمه از استدلال حقوقی و ادلۀ قانونی در کار نیست. ای وای به ریحانه ها. یا...هو
ارسال یک نظر