۱۳۹۳ اردیبهشت ۶, شنبه

گیجی بی خدایان: آن کسی که ریحانۀ جباری ادعا کرده نجاتش خواهد داد کیست؟

رادیو المان ریحانه جباری دختر ۲۶ ساله ...

1- هر روز که می گذرد و خبر آزادی بی قید و شرط ریحانه جباری از سوی حکومت به تأخیر می افتد بیشتر دلتنگش می شوم و نه نگران. زیرا می دانم که حالا دیگر ریحانه قطعاً نجات خواهد یافت طبق اعلام خودش. در چند روز گذشته علاوه بر مطالعۀ رنجنامۀ خود این دختر بسیار شجاع و بسیار دارای شخصیت محکم در عین حال مغرور؛ چند کوتاه نوشته و اظهار نظر هم از سوی دیگر ماجرا - از جمله از شاملو بازپرس ابتدایی و تشکیل دهندۀ پرونده - خواندم. ماجرا اما همان است که بود: سایۀ سنگین آدم گنده ها (پولداران اطلاعاتی - امنیتی) و "عدم تفاهم زبانی و ادبیاتی سکولار- مدرن ریحانه با زبان و ادبیات مذهبی - سنتی طرف های مقابل؛ از بازپرس و قاضی گرفته تا خانوادۀ مقتول و حکومت؛ تنها دو عامل صدور حکم اعدام برای این دختر صد در صد بی گناه شده است.

2- علاوه بر ادعاهای غیر حقوقی مسخره مثل "با اینکه ریحانه چهره نگاری شیخی را اعلان کرده ولی پلیس آگاهی نتوانسته این عنصر پشت پرده را شناسایی کند" و یا "بازپرسان بسیار متبحر و خشن پلیس آگاهی و دادگستری نتوانسته اند بعد از هفت سال به انگیزه ای غیر از همان "دفاع مشروع ادعایی و همیشگی ریحانه برسند" ولی ادعای ریحانه را هم مردود دانسته اند فقط خنده دار است از تلخی و مسخره بودن با توجه به قدرت پلیس و بازپرس در اعتراف گیری های حتی فرمایشی و ساختگی؛ حالا مدتی است که عنصر سومی را ادعا می کنند و آن را یکی از دلایل قتل عمد و برنامه ریزی شده از سوی دختر جوان می دانند. و آن ادعا که هم در گفتار خانوادۀ مقتول است و هم در زبان بازجویان و قضات این است که می گویند: ریحانه از روز اول ادعا کرده است که بی گناه است و بالاخره هم کسی خواهد آمد و او را نجات خواهد داد. و این را سند محکمی می دانند در بودن محرک سومی در این پرونده.

3- مسئله به سادگی این است که آن کسی که ریحانه از او قول نجات گرفته و متکی به آن چنین حرفی می زند خداست و نه یک شخص جسمانی گردن کلفت در پشتیبانی از ریحانه. اما طرف های ریحانه نمی توانند این حرف ریحانه را درک کنند و باور کنند بدلیل عدم همزبانی با ریحانه. یعنی چه: بطور خلاصه یعنی اینکه:

4- جمهوری اسلامی وقتی آمد اولین کاری که کرد خدای نازنین و شخصی ایرانیان را کشت. سپس لباس خدا را کرد در بر آدم هایی بنام های مختلف مثل ولی فقیه و پاسدار و پاسبان عقیدتی سیاسی و گشت ارشاد و نهی از منکر و صدها نام از این دست و همه را در جای جای کوه و بیابان و خیابان و کوچه و ورزشگاه و کارخانه و دانشگاه و شهر و روستا و اتاق خواب ملت و ... هرجایی که می توان تصور کرد مستقر فیزیکی کرد. و در عرض 35 سال چنان این خدای جدید و فیزیکی را بملت حقنه و تبلیغ کرد که دو اتفاق مهم افتاد. اول اینکه خدا در مظاهری مثل سجاده و مهر پیشانی و ریش و چاپلوسی و دروغگویی و خشونت و هرزگی و دریوزگی حاکمان و ... تثبیت شد. و دوم اینکه هم خود مبدعان این خدای جدید و هم بسیاری از کارگزاران اصلی رژیم از وزیر و وکیل و قاضی و امثالهم را یا متقاعد کرد و یا عادت داد به این خدای مصنوعی قدرت سیاسی ساخته.

5- وقتی چنین شد خدای شخصی ایرانیان که کشته یا آواره کرده شده بود از یادهای عوامل رژیم رفت. و لذا هر ایرانیی که به خدای حکومت ساخته ایراد گرفت یا تمکین نکرد جزو بی خدایان ثبت نام شد. به این ترتیب همۀ انسان هایی که یا نشانه های ریش و سجاده و تسبیح و زخم پیشانی و چرک و چروک و زشتی و ... نداشتند ویا کلاً سبک زندگی های متفاوتی را می پسندیدند و مدرن و بروز می اندیشیدند؛ از منظر و نگاه و داوری رژیم و عوامل اصلی کارگزارش شدند بی ایمان و بی اعتقاد به خدا.

6- اینکه الان نه شاملوی بازپرس می تواند بفهمد و نه تردست قاضی و نه حتی جلال پسر مقتول که ریحانه از خدای خودش و نجات دهندۀ مورد ایمانش حرف بزند؛ در همین راز "بی خدا کردن جامعه بنام خدا" ریشه دارد و بس. اینان نمی توانند باور کنند که دختری 19 ساله چنین مؤمن و خداباور و متکی بنفس و مغرور و فرزانه باشد که مطمئن باشد که خدای مهربان از بی گناهی او حمایت خواهد کرد و او نهایتاً از این دام مخوف رهایی خواهد یافت.

 بعد از تحریر: اما یک در خواست از آیت الله خامنه ای. آن چه که در مورد سیاسی و امنیتی بودن این پرونده و حکم نوشته ام مطلقاً به این معنا نبوده و نیست که اولاً همۀ قضات و دست اندرکاران امر داوری در جمهوری اسلامی فاسد هستند. و ثانیاً به این معنا هم نبوده که این پرونده تا آنجا اهمیت سیاسی و امنیتی داشته که فراتر از رده های میانی فاسد - از دستگاه امنیتی تا دستگاه قضایی - هم بر این ظلم آشکار وقوف داشته و تأیید کرده اند - البته در عادل نبودن لاریجانی قضا هم شک ندارم - لذا با اعتراف به اینکه رهبر جمهوری اسلامی نفیاً یا اثباتاً در جریان این پرونده نبوده است - مگر در روزهای اخیر و پس از برملا شدن نهایی - از شخص ایشان درخواست ملتمسانه می کنم که شخصاً دخالت کرده و در مقام فقیه جامع الشرایط به رأی صادره مهر ابطال زده و با استفاده از مقام سیاسی خود دستور آزادی این دختر جوان بی گناه را صادر کنند. یا...هو

۶۱ نظر:

ناشناس گفت...

شیرممد تنگسیری در جواب اظهار لطف دوست عزیزش گفت:

شیرممد داشت توی کوچه رد می شد دید که چراغ خانه تیمسار روشن است پس آمد تا سلامی عرض کرده و اظهار ادبی کند. شیر محمد , ذره ی کوچکی از برف های قله های بلند ایران است. اگر خواستی او را ببینی به یکی از قله های پر برف نگاه کن.می بینی که او همپای آب زلال کوهستان بسوی تو جاری است چه با نام چه بی نام چه اینجا چه جای دیگر.
او سرنوشت مردم ایران را مشابه داستان فیلم تنگسیر می داند . ملت ایران دار و ندارش را اعتماد کرد و به آخوندها به رسم امانت سپرد. انقلاب کرد,جنگ کرد,با همه سختی ها ساخت, ولی وقتی برگشت "حق جمهوریتش" را بگیرد آخوندها گفتند چه حقی؟ چه جمهوری؟ برو برس به کارت!حزب فقط حزب علی , رهبر فقط سیدعلی! زار محمد التماس کرد, زاری کرد, مماشات کرد, در انتخابات شرکت کرد, تمام راه های مسالمت آمیز را طی کرد نتیجه نداد که نداد.مدام او را به همدیگر پاس دادند و حواله به دیگری کردند.از خاتمی به احمدی نزاد از احمدی به روحانی و هر بار با ترفندی و شعاری تازه.آخر سر به او گفتند: برو مرتیکه دونگ! قال رسول الله: المفلس فی امان الله! (صدای هرهر خنده حضار!)
وقتی زار ممد نا امید برگشت به او گفتند حواله اشان کن به اصلاح طلبان و اپوزیسیون! زار ممد گفت : مگه خوم چمه؟! پس به تنگسیریعنی دل خود, برگشت و برنوی قدیمی اش را که برای روز مبادا زیر خاک کرده بود ,درآورد. آن را تمیز کاری و روغنکاری کرد و راه افتاد. آخوندهایی که حق او را خورده بودند مقصد او بودند. ظاهر نمایان دین فروش , بروی زانوهای لرزان خود به شیرممد التماس می کردند ولی شیرممد تصمیم خود را گرفته بود. یکی یکی آخوندها را مثل یک سگ وسط کوچه کشید و مغز کثیفشان را پخش کوچه و خیابان کرد.
ملت ایران نیز هر چه با نجابت با این آقایان صحبت کرد, فایده نکرد که نکرد. نه اصلاح طلبشان قابل اعتماد بود و نه غیر اصلاح طلبشان. شیر ممد معتقد است حجت برای اصلاح حکومت تمام شده است و این اراذل زیر بار زور نمی روند مگر آنکه سمبه پر زور باشد! تا الان وضعیت فرق می کرد و کورسو های امیدی برای اصلاح بود ولی از این به بعد موضوع حیات و ممات ایران است و این شوخی بردار نیست. حال که قرار است سرنوشت ایران به شورش های گزیر ناپذیر اجتماعی مختوم شود چه بهتر که برنو ها نیز از زیر خاک بیرون بیایند تا قدرت ها را موازنه کنند وحکومت توان سرکوب راحت آنها را نداشته باشد وعرق حکومت بیشتر درآید تا فکری بحال این ملت کند. این کاری است که درآمریکا عملا انجام گرفته است. اگر پلیس آمریکا بخواهد از حیطه وظایف خود خارج شود و به یک آمریکایی زور بگوید. آمریکایی اسلحه می کشد و هم او و هم شاید خودش را می کشد.اصلا چرا راه دور برویم در همین ایران خودمان ,در مناطق عشایری که اکثر مردم مسلح هستند, اصلا از این بی مزه بازی هایی که حکومت در شهرها می کند خبری نیست! برای مثال اگر شهر سمیرم شلوغ بشود تن حکومت از ترس می لرزد.چند سال پیش یک درگیری بین دولت و مردم بر سر تقسیمات کشوری روی داد و مردم سمیرم شلوغ کردند. یک نیروی ضربت ویژه را به آنجا فرستادند. فرمانده گارد سرکوب, با این تصور که اینها هم بچه سوسول های دانشگاه هستند گفته بود:" من این ها را آدمشون می کنم" و ناشیانه دستور حمله به جمعیت معترض را داده بود. می گویند چند ساعتی نگذاشته بود که وانت وانت عشایر مسلح به شهر ریختند و چند تا از افراد گارد را کشتند و یکی را از ساختمان فرمانداری به پایین انداختند و دست یکی را هم با تبر قطع کردند. نیروی گارد عقب نشینی کرد و فرار و برقرار ترجیح داد و سمیرمی ها به حقشان رسیدند. از آن موقع هر چه سمیرمی ها می گویند دولت می گوید چشم رو چشمم! این یک مقاومت مسلحانه محدود بود که به یک نتیجه مدنی ختم شد!

ناشناس گفت...

ادامه
از طرفی دیگر شیرممد با مبارزات مسلحانه سازمان یافته, بخاطر خطر روی کار آمدن دیکتاتور نامعلوم بعدی مخالف است که اگر اینطور نبود لحظه ای هم در پیوستن به ارتش آزادیبخش ملت ایران درنگ نمی کرد ولی با مقاومت مسلحانه انفرادی مردم ایران برای دفاع شخصی از حریم خود , کاملا موافق است. این کاملا مقوله دیگری است. او بر این باور است که هر فرد ایرانی باید یک برنو برای روز مبادا در خانه داشته باشد. و این موضوع را حتی به زنش هم نگوید! هر فرد ایرانی که بر اثر فقر و بیکاری و یا هر حالت دیگری به حالت استیصال رسید و خواست خودکشی کند آنوقت نوبت بیرون آوردن برنو از زیر خاک است. او باید خون بهای زندگی تباه شده خود را بگیرد و در این راه نیاز به التماس به هیچ اصلاح طلب و اپوزیسیون و یا پفیوزی بنام اوباما ندارد! او خود منشا قدرت است! قدرت در دستان اوست. نه تشکیلاتی دارد که حکومت رد آنرا بگیرد و نه چیزی برای از دست دادن. او حالا یک ببر خطرناک است! او یک تنه از یک گروه چریکی هم خطرناک تر است . چرا؟ چون او خودش است! این حکومت دارد مال این مردم را می خورد و در امنیت کامل میان همین مردم راست راست راه می رود و کیف می کند و به ریش آنان می خندد و مسخره می کند و می گوید : ملت دونگ! قال رسول الله : المفلس فی امان الله!! (آخوند پناهیان: حزب الهی باید پولدار باشد/اگرپول ندارید عرضه ندارید!)
شیرممد این امنیت نامشروع و خنده هرزشان را از انان می گیرد. هیچ آخوند و پاسدار و قاضی و زندانبانی امنیت نخواهد داشت.به این میگویند" افزایش ضریب مقاومت انفرادی مردم" و کاری به مبارزات مسلحانه ندارد.این یعنی جمع کردن دست و پای حکومت از ترس واکنش طبیعی مردم. این یعنی شروع اصلاحات واقعی ! اصلاحات واقعی آن زمانی است که نان را در خانه ات ببینی !و آزادی را در تلویزیونت! می خواهی بدانی چنین آدم مستاصل مسلحی چقدر برای حکومت خطرناک است؟

- شیرممد فاقد تشکیلات است پس امکان ردیابی او وجود ندارد! حتی زن اوهم نمی داند که می خواهد چکار کند.تمرکزامنیتی سازمان های اطلاعاتی خامنه ای بر انهدام "تشکیلات" گروه های مخالف استوار است. چرا که آنها فکر می کنند که یک گروه مخالف فقط در صورت داشتن" تشکیلات " می تواند کارساز باشد. پس از شناسایی چنین فردی عاجز و ناتوان است.
- در 99 درصد پرونده های جنایی, "انگیزه "عامل شناسایی ضارب است و چون شیرممد جزو بستگان و شرکای اقتصادی و همسایگان آخوندها نیست و در آن طرف شهر زندگی می کند واصولا در او انگیزه نفع شخصی وجود ندارد که کسی بخواهد آن را کشف کند, اینکار عملا شناسایی شیرممد را غیر ممکن می کند! یک اخوند را در وسط خیابان, توی بنزش حالی بحالی کرده اند و زده اند به چاک! نه ضارب او را می شناخته و نه او ضارب را! حکومت یقه چه کسی را بگیرد؟
- هدف شیرممد می تواند یکی از صدها هزار عامل ظلم خامنه ای باشد که روزی دهها مورد از آنها جلوی چشمش رژه می روند. پس حکومت از حفاظت این انبوه عمله ظلم خود عاجز است.به چند تا از این ها که حال بدهند بقیه حساب کار خود را خواهند کرد. در صحنه ای از تنگسیر, یکی از عمال مثلا خامنه ای ,در صدد دفاع و جلوگیری از کار شیرممد برآمد که شیرممد با تبر بازوی او را قطع کرد! این سمبلی از قطع بازوی اجرایی حکومت برای اعمال زور است.
- شیرممد چیزی برای از دست دادن ندارد. او می خواسته از شدت استیصال خودش را بکشد پس گفته : چرا حالا که قرار است بمیرم یک صفایی هم به بقیه ندهم! این انگیزه او را از ببرهم خطرناک تر می کند.
- اینکار راحت است! یک گروه چریکی احتیاج به برنامه ریزی های گسترده و حمایت های مالی و تدارکاتی فراوان دارد ولی شیر ممد از هفت دولت آزاد است. او یک قاچاقچی را در بوشهر پیدا کرده و یک اسلحه درب داغون از او خریده است و چال کرده همین! بعد هم در زمان مقتضی آن را از زیر خاک درآورده و سوار اتوبوس شده رفته آنطرف شهر به یک آخوند و یا پاسدار یک حالی داده است و بعد هم دوباره سوار اتوبوس شده و برگشته رفته با خیال راحت سینما, دیدن فیلم "سگ کشی"!!

ناشناس گفت...

ادامه
به شما قول می دهم هنوز ده تا گلوله, بسمت هدف خود پرواز نکرده نباشد که همین روحانی که اینگونه حق خود را از او التماس میکنید و محل نمی گذارد, ناگهان تدبیر و امیدش را بکار خواهد انداخت و در پی گرفتن حق ملت خواهد رفت.فقط یک سقلمه جانانه می خواهد! اصلا شاید جلو تر از او خامنه ای زودتر پیش دستی کند و مشوق او باشد که چرا اصلاحات واقعی را شروع نمی کنی؟! چند گلوله بی ارزش کاری را می کنند که صد سال التماس و خواهش و گفتگوی انتقادی و شرکت در انتخابات نمی توانند بکنند.حال شما این شیر ممد ها را ضرب در صد, یا هزار کن. ببین چطور سوراخ موش در شهر نایاب می شود. چگونه دستگاه مفتخور اطلاعاتی خامنه ای ذلیل و زمینگیر یک کارگر ساختمانی بیکار می شوند! تازه وقتی بعد از بسیج تمام اراذل و اوباش زبده اطلاعاتی, ضارب را دستگیر می کنند چه کسی را دستگیر کرده اند؟! یک کارمند اخراجی اداره بهزیستی شهرستان سنقر علیا! این است قدرت مردم! مردم را نجیب گیر آورده اند و خجالت هم نمی کشند!این مردم خود منشا قدرت هستند و گدایی قدرت از اصلاح طلبان می کنند!
سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد
این مردم هم اکنون از سر استیصال همدیگر را می درند و تکه پاره می کنند, ببینید روزی چند تا دعوا و کتک کاری در خیابان می شود؟ چرا نباید این دریدن ها را بسوی عوامل اصلی انهدام جامعه جهت داد؟ چرا برادر گرسنه تر از خودت را می زنی ؟ هر کس باید از حق خودش و خانواده اش دفاع کند و منتظر کس دیگری نباشد.کسی در دنیا نیست که حق شما را بدهد. پس بنابه غریزه طبیعی ات عمل کن و بدان که غریزه طبیعی ات ترا به مقصد می رساند. یک میلیارد سال است که طبیعت با اتکای به غریزه طبیعی تکامل, ترا به اینجا رسانده پس بگذار تا به کمک غریزه بقیه این راه طی شود.اگر طبیعت میخواست منتظر تدبیر اصلاح طلبان و گفتگوی انتقادی باشد ما هنوز کرم خاکی هم نبودیم چه رسد به دایناسور! پس نیازی به التماس به خاتمی و روحانی و دعا برای رفسنجانی نداری, قدرت در دستان توست! آن روزی که یک برنو برای دفاع از زن و بچه ات خریدی و برای روز مبادا آن را خاک کردی ,ناگهان خواهی دید که چه بار سنگینی ناگهان از روی دوش هایت برداشته می شود و جوشش عظیم قدرت و آزادی را در وجودت احساس خواهی کرد و خامنه ای در نظرت حقیر خواهد آمد. نوش باد. آن روز مثل سگ پاهایت را خواهند لیسید! یک هفت تیر کوچولو برای روز مبادای زن و بچه ات در این تگزاس ایران بخر. ببین کجا بهت گفتم. العاقل یکفیه الاشاره.


لینک تماشای تنگسیر
https://www.youtube.com/watch?v=3sM7Ib-5OZM
(این نوشته متعلق به مردم ایران است و انتشار آن آزاد است)

دوره گرد گفت...

مرسی تیمسار...

راستی فکر کنم شیرممد هم مثل من که دارم کتابهایم را توی کامنت دانی تمیسار بیچاره چاپ می کنم(!) نتوانسته از ارشاد مجوز بگیرد و قرار است رمانهایش را از این به بعد در سیرک چاپ کند.... خوش آمدی مرد، خوش آمدی زار ممد(بگو شیرممد) دمت گرم!

گمگشته گفت...

سلام خدمت تیمسار و دوستان گرامی
مرسی بابت داستان زیبا و البته بسیار نزدیک به واقعیت. باور بفرمایید بار ها به این موضوع فکر کردم رفتن به قم و شرکت در نماز جماعت و زدن یکی شان ... خیلی دیگر از دوستان نیز به این مطلب معتقدند. فکر نمی کنم زیاد دور باشد که به آنجا برسیم...

ناشناس گفت...

زنده باد شیرممد

شهروند گفت...

سلام دلقك عزيز
تنگسيري عزيز ، مردم ايران در تمام اين سالها به خاطر اينكه دست به برنو نبره ، اينهمه خواري و خفت و تحمل كرده ، براي اينكه خون نريزه ، خونش ريخته شده ، نجابت به خرج داده تا انساني زيست كنه و انساني با همنوع ظالم خودش رفتار كنه ، از قصاص قاتل عزيز خودش گذشت ميكنه تا مدرن شدن را تمرين كنه ، تو اين مملكت راننده تاكسي بينوا دنده صد تا يه غاز عوض ميكنه تا دخترش دانشگاه بره و مثل خودش فريب سيه كاران و دزدان به اصطلاح متدين را نخوره ، تمام كساني كه در ايران زندگي ميكنند ، مي بينند كه آخوندا عملا از زندگي و فرهنگ خانواده ها حذف شدند ، حتما كه نبايد حذف فيزيكي ملاك باشه ، تا سه دهه پيش بزرگ و كوچك اين جامعه چشم به دهان اين اراذل و اوباش داشتند ولي حالا داد و فغان دارند كه فرهنگ فلان شده و بهمان شده ، در واقع مرگ خودشان را در جامعه به سوگ نشسته اند
حقير بر مطلب قبلي و در كامنت آخري پرسشي داشتم كه شايد بطور كامل نتوانستم منظورم را بيان كنم و مورد عتاب سرور ايرانيم قرار گرفتم ، جناب دلقك ، حقير باور عميقي كه به راهي كه شما نشان ميدهيد دارم ، ولي آخوندهاي عرفي تر را همراهاني -حتي با كمترين درجه - موجه نميدانم
چرا ما بايد در راهي پر سنگلاخ چنين همراهاني را بزرگ كنيم و دلخوش به همراهي تصادفيشان باشيم
روي سخن حقير در درجه اول با خودم و به طور كل توده يا عوام جامعه است ، ما امثال نسرين ستوده ، مجيد توكلي ، شيوا نظر آهاري را واگذاشته ايم و رها ميكنيم در چنگال ظالمان ، آنوقت چشم به دهان هاشمي ، روحاني، احمدي نژاد و خاتمي دوخته ايم !
شايد شما بفرماييد كه آقايان در قدرت هستند و درمقابل متحجرين قدرت دار ، اگر تقويت شوند ، منشاء تغييرات خواهند شد ، ولي جناب دلقك ، اين آقايان عرفي تر هم به خاطر رأي جامعه و حضور در نهادهاي به اصطلاح انتخابي تا همين حد تن به عرفي شدن داده اند ، اگر هر كدام از آقايان همين فردا ولي فقيه بشوند ، بدتر از خامنه اي نباشند ، احتمالا بهتر نيستند
فشار از پايين ، چانه زني در بالا ، ايده بسيار خوبي بود و هست ، به شرطي كه ما يك حقوق دان واقعي مثل خانم ستوده را براي چانه زني پرورش بدهيم و بها بدهيم به نيروهايي كه متعلق به توده مردم هستند ، نه امنيتي چي هاي در لباس حقوق دان كه در سيني شوراي نگهبان به ما ارائه شده اند
جناب دلقك گرامي ، حقير به راهي كه شما ميفرماييد باور قلبي دارم ، آهسته و پيوسته حركت كردن جامعه بوده است كه امروز در اين نقطه ايستاده ايم ، والا گذشتن از نظامي كه خود را نماينده خدا ميداند ، كار هر ملتي نيست ، فرهنگ قوي تساهل و تسامع ايراني ست كه زماني مغولها و تيمورلنگ را پشت سر ميگذارد و امروز هم قوانين عرب باديه نشين كه بنام فقه گلوي مردم را چسبيده است ، پشت سر خواهيم گذاشت
گاهي خسته و عصباني ميشويم ولي چاره كار برنو نيست دوست خوبم ، صبوريست
پاينده باشيد


شهروند گفت...

سلام دلقك عزيز
تنگسيري عزيز ، مردم ايران در تمام اين سالها به خاطر اينكه دست به برنو نبره ، اينهمه خواري و خفت و تحمل كرده ، براي اينكه خون نريزه ، خونش ريخته شده ، نجابت به خرج داده تا انساني زيست كنه و انساني با همنوع ظالم خودش رفتار كنه ، از قصاص قاتل عزيز خودش گذشت ميكنه تا مدرن شدن را تمرين كنه ، تو اين مملكت راننده تاكسي بينوا دنده صد تا يه غاز عوض ميكنه تا دخترش دانشگاه بره و مثل خودش فريب سيه كاران و دزدان به اصطلاح متدين را نخوره ، تمام كساني كه در ايران زندگي ميكنند ، مي بينند كه آخوندا عملا از زندگي و فرهنگ خانواده ها حذف شدند ، حتما كه نبايد حذف فيزيكي ملاك باشه ، تا سه دهه پيش بزرگ و كوچك اين جامعه چشم به دهان اين اراذل و اوباش داشتند ولي حالا داد و فغان دارند كه فرهنگ فلان شده و بهمان شده ، در واقع مرگ خودشان را در جامعه به سوگ نشسته اند
حقير بر مطلب قبلي و در كامنت آخري پرسشي داشتم كه شايد بطور كامل نتوانستم منظورم را بيان كنم و مورد عتاب سرور ايرانيم قرار گرفتم ، جناب دلقك ، حقير باور عميقي كه به راهي كه شما نشان ميدهيد دارم ، ولي آخوندهاي عرفي تر را همراهاني -حتي با كمترين درجه - موجه نميدانم
چرا ما بايد در راهي پر سنگلاخ چنين همراهاني را بزرگ كنيم و دلخوش به همراهي تصادفيشان باشيم
روي سخن حقير در درجه اول با خودم و به طور كل توده يا عوام جامعه است ، ما امثال نسرين ستوده ، مجيد توكلي ، شيوا نظر آهاري را واگذاشته ايم و رها ميكنيم در چنگال ظالمان ، آنوقت چشم به دهان هاشمي ، روحاني، احمدي نژاد و خاتمي دوخته ايم !
شايد شما بفرماييد كه آقايان در قدرت هستند و درمقابل متحجرين قدرت دار ، اگر تقويت شوند ، منشاء تغييرات خواهند شد ، ولي جناب دلقك ، اين آقايان عرفي تر هم به خاطر رأي جامعه و حضور در نهادهاي به اصطلاح انتخابي تا همين حد تن به عرفي شدن داده اند ، اگر هر كدام از آقايان همين فردا ولي فقيه بشوند ، بدتر از خامنه اي نباشند ، احتمالا بهتر نيستند
فشار از پايين ، چانه زني در بالا ، ايده بسيار خوبي بود و هست ، به شرطي كه ما يك حقوق دان واقعي مثل خانم ستوده را براي چانه زني پرورش بدهيم و بها بدهيم به نيروهايي كه متعلق به توده مردم هستند ، نه امنيتي چي هاي در لباس حقوق دان كه در سيني شوراي نگهبان به ما ارائه شده اند
جناب دلقك گرامي ، حقير به راهي كه شما ميفرماييد باور قلبي دارم ، آهسته و پيوسته حركت كردن جامعه بوده است كه امروز در اين نقطه ايستاده ايم ، والا گذشتن از نظامي كه خود را نماينده خدا ميداند ، كار هر ملتي نيست ، فرهنگ قوي تساهل و تسامع ايراني ست كه زماني مغولها و تيمورلنگ را پشت سر ميگذارد و امروز هم قوانين عرب باديه نشين كه بنام فقه گلوي مردم را چسبيده است ، پشت سر خواهيم گذاشت
گاهي خسته و عصباني ميشويم ولي چاره كار برنو نيست دوست خوبم ، صبوريست
پاينده باشيد


aliakbarrahmani گفت...

با سلام و عرض ادب
خدمت دلقک جان عرض کنم که
بنده تعجب میکنم از شما چرا که در یک امر به این خطیری اینقدر مطالب خودت رو دستاویز احساسات میکنی و به جای استفاده از یک مطلب دقیق و عقلی اونم در باب قضا مدام مطلب رو احساسی میکنی
اگر هم یک درصد احتمال بدهی که مرحوم سربندی به قتل رسیده نباید چنین حکم محکمی داد و اینقدر محکم صحبت کرد چرا که با وجود تمام استدالهای شما در مطالب گذشته باز هم جای شک و شبهه در مطالب شما وجود داشت که درجای خودش عرض کردم
اخر مطلب هم کلامی بلیغ و ارزوی محالی مطرح شد که فکر کنم حاصل اون خلصه شاعرانه ای بود که به شما دست داده بود
و دلیل کلام بنده هم مطالب دوستان بود که نشان داد شما به درستی توانستی احساسات این جماعت اهل سیرک رو به جریان بیاندازی و ذوق شاعری دوستان رو شکوفا کنی
در ادامه بنده به شما پیش نهاد میکنم با توجه به این تجربه ای که در به جوش اوردن احساسات دوستان اهل دل دارید وبلاگ اجتماعی دلقک ایرانی رو تعطیل کنید و یک انجمن شاعران راه بیاندازی
به نظرم خوب جواب بده منم قول میدم اشعار ایینی دوستان رو به عنوان پیشنهاد برای شما ارسال کنم
این نکته هم عرض کنم
دلقک گرامی شما بنده رو به خاطر کپی پیس کردن یک مطلب مربوط به مطلب شما در مورد مولوی عبدالحمید سرزنش کردی و گفتی اینجا محل کپی پیس کردن مطالب سایت های دیگر نیست ولی دل نوشته بی ربط دوست گرامی رو با ا غوش باز پذیرا شدی
نمیدونم به این چی میگن ولی هر چی میگن بگن ما ککمون هم نمیگزه

ناشناس گفت...

جناب تیمسار ؛ علی رغم همه ارادتی که به شما دارم ؛ در مورد این مورد خاص ناجار از مخالفت تمام هستم . اگر چه اکثریت اگر نه کل قضات ایران را فاسد و بی سواد می دانم و کل سیستم قضاوت ایران را مسخره بازی بیش نمی دانم جایی که دادستان و قاضی هر دو یک نفر است !!! اما اطلاعات آخر پرونده منتشر شده توسط قاضی پرونده اثبات شک قبلی من ایت مبنی بر مشکلات اخلاقی ریحانه واحتمالا علت چاقو زدن مقتول هم عدم پرداخت مبالغ موعود بوده. گاها در سیستم قضای ایران چنان فضا مه آلود می شود که فرق مجرم و مجنی علیه قابل افتراق نیست . در این که این مقتول هم مشکل دارد بحثی وارد نیست ولی مورد ریحانه قابل دفاع نیست . بپذیرید.

بهرام گفت...

علیرغم مخالفتم با شهروند و رادیکال بودنم، می‌خواهم به احترام درک والای آقای شهروند، کلاه از سر بردارم و عرض احترام و ارادات کنم به ایشان. به شناخت مسیر تساهل و مدارای ایرانی به عنوان یک ابزار منحصر به فرد و کارآمد این قوم.

Dalghak.Irani گفت...

ناشناس محترمی که دخترم را جندۀ رسمی معرفی کرده ای و چه پلشت و کثیف خدایا. خود قضات بقول خودشان 13 گانه جرأت نکرده اند به بچه 19 ساله چنین اتهام زشت و برآمده از مغز یک مرد بیمار جنسی بزنند. روایت کرده اند که مقتول همراهش 4 میلیون تومان پول نقد داشته است که حتی یک شاهی اش گم نشده و ریحانه خانواده ای مرفه و کاملاً فرهنگی و موجه استاد دانشگاه و مدرس و هنرمند تئاتر داشته و دارد. شرم کنید از این افکار قرون وسطایی. البته که حق داری وقتی قاضی و بازپرس جامعه "سرویس دادن" - اصطلاح کاری در حوزۀ خدمات - را به همخوابگی - البته نه جندۀ رسمی مثل تو - برداشت قطعی می کند و حکم اعدام می دهد از مردان بزرگ شده در چنین سیستمی انتظاری بیشتر از لجن گویی تو نمی رود. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

علی اکبر
من از حسم که نوعی الهام در موارد خاص را هم همراه دارد اطمینانم را کسب می کنم و در کورۀ هر آنچه از پرونده گفته شده تا کنون محک می زنم و می پزم و وقتی به قطعیت رسیدم با قاطعیت می نویسم. و البته نثر من هم از نظر شکلی سرگردان نویسی را برنمی تابد و بیشتر شلاقی و حُکمی است. و این البته بخاطر دلقک بودنم و محصور در وبلاگ بودنم هم است که خیلی عمومی حساب نمی شود و جای خالی احساس انسان امروزی هم است. لذا نگران نباش من به ریحانه ایمان دارم و او را درک می کنم و مطمئنم که او از شرافتش دفاع کرده و زنده خواهد ماند. و نه کمترین شکی در بی گناه بودنش دارم و نه کوچکترین تردیدی در بارۀ نجات یافتنش از این مهلکۀ کثیف. و الا شما را شاهد می گیرم که خدا بمن هم دروغ گفته و دیگر ادعایی نمی کنم و حرفی نمی زنم و می زنم به گاراژ. یا...هو

ناشناس گفت...

احسان هستم، همانکه خدمت شیر ممد عرض ارادت کرد، بعد از این هم با نام احسان اینجا خواهم بود، و اما:
اول - گفته های شیر ممد کاملا قابل تامل است چه از طرف مثبت و چه منفی، ابعاد مثبت و منفی آن خیلی زیاد است و باید روی آن فکر کرد. من که نتوانستم بلافاصله با گفته های او موافق و یا مخالف باشم اما یک نکته: از بهترین و موثرترین گفته های بهرام مشیری (نقل به مضمون): این مردم آمریکا را که می بینید، مگر می شود شب در زندان به دختر او تجاوز کنند و صبح اعدام و یک بسته شیرینی برای خانواده او ببرند که تبریک که دخترتان عروس شد البته بعدا اعدامش کردیم. این مردم آمریکا بلافاصله قفسه ها را می شکنند و اسلحه ها را بیرون می کشندو پیام آور را همانجا می کشندو خودکشی می کنند.
موافقم، بسیار موثر است اما چقدر درست یا غلط را نمی دانم، اما مردم غیرتمند آمریکا هیچگاه زیر اینچنین حکومتی نمی روند، نسل آخوند و کشیش را از روی زمین برمیدارند بی گفتگو

دوم: پیشنهاد بسیار جدی برای دلقک دارم که قبول کردنش برای او سخت است اما باور کنید در دراز مدت که چه عرض کنم در میان مدت خیرش را خواهید دید. بیایید از این محفل بسیار بسته وبلاگ کوچ کنید به محفل باز با امکانات فراوان فیس بوک، در اینجا مشکل ارتباط دو طرفه را دارید مخصوصا اگر تعداد مشتری ها بیشتر شود که با این مقاله ها و این کامنت ها، حتما بیشتر خواهد شد آنهم طبقه بسیار دانای جامعه. به این وبلاگ عادت کرده اید و می دانید ترک آن چقدر سخت است ولی این همه دانش های دو طرفه(دلقک و کامنت گذاران) را در اینجا محدود نکنید، فیس بوک بسیار کمک خواهد کرد. بخواهید بصورت مفصل و با جزئیات صحبت می کنیم.

ارادتمند - احسان

aliakbarrahmani گفت...

با سلام و عرض ادب
باید خدمت دلقک عزیز عرض کنم شما اگه نسبت به نظر یه نفر از یک مجموعه ناراحت شدی لازم نیست تمام ان مجموعه رو زیر سوال ببری چرا که هم خلاف ادب هست وهم خلاف عقل چرا که برای زیر سوال بردن تمام اعضای یک مجموعه باید تک تک اعضای اون مجموعه رو دیده باشی که این عقلا مممکن نیست با توجه به کثرت اقایان
ثانیا اینکه در هر مجموعه ای افرادی پیدا میشند که به جای اینکه استدلالی صحبت کنند شروع میکنند به فحاشی که این علاوه بر نشان دادن شخصیت این افراد نشان دهنده فرهنگ خانوادگی انها نیز هست که متاسفانه این افراد در سیرک شما کم نیستند که به مقدسات یه عده و مقامات جمهوری اسلامی نیز فحاشی میکنند لذا اگر فحش دادن به انچه مورد اعتقاد شماست شما رو اینگونه ناراحت میکنه خواهشا نظراتی که چنین احساسی رو نسبت به بقیه ایجاد میکنه از نشر ان جلوگیری کنید
ثالثا طبق فرموده خانواده سربندی سایت ها و فعالان اگر دنبال ازادی ریحانه هستند از توهین کردن به مرحوم سربندی جلو گیری کنند چرا که این کار جلب رضایت خانواده سربندی رو مشکل تر میکنه لذا شما اگه خواهان ازادی ریحانه
هستید از گذاشتن مطالبی که باعث ناراحت شدن خانواده سربندی میشه خودداری کنید
رابعا بنده همان علی هستم لذا اگر خطابی به بنده بود همان علی رو به کار ببرید

ناشناس گفت...

دلقک جان! من احسان هستم نه حسام :) بعد از سال ها بدبختی در ایران عزیز و نورانی، و ترس از صدای زنگ تلفن و زنگ در، بالاخره آمدم خارج. البته سالها پیش پاسپورت خارجی را داشتم ولی خارج شدن از فرودگاه....... به هر حال خارج شدم. مدت زیادی هم از دوران دانشجویی ام را در جبهه های "حق علیه باطل" به بطالت گذرانیدم منی که باید جوانی می کردم و ده جور دست دختر می داشتم و زندگی می کردم و پول در می آوردم، رفته بودم که بصره را از صدام حسین تحویل گرفته به آخوندهاتحویل بدهم که شکر خدا میسر نشد. الان هم روزی هزار بار توبه می کنم که خدایا خودش ببخش! به هر حال هر کدام داستانی داریم همه گریه آور

ناشناس گفت...


شهروند گرامی
گاندی می گوید: درد من مرگ مردمی است که گدایی را قناعت، بی عرضگی را صبر وبا تبسمی بر لب این حماقتها را حکمت خدا مینامند.در روانشناسی برخی اوقات "مهرطلبی و صلح دوستی" را بهانه ای برای فرار از واقعیت تلقی می کنند.یک نفر نمی خواهد با واقعیت روبرو شود پس شروع به ساختن توجیهاتی می کند که می تواند هر لباسی از انسانیت و صلح گرفته تا توجیهات شرعی که نامش را تقیه می گذارند را بپوشد.وقتی مغول حمله کرد. با فرهنگ تسامح ایرانی به مقابله اش نرفتند بلکه تیغ تیز سلطان جلال الدین خوارزمشاه بود.یعنی مملکت را دو دستی با بهانه صلح طلبی و رفتار فرهنگی صرف تقدیم مغول ها نکردند.یعنی دروازه های کشور را با این تصور که ما با رفتار فرهنگی آنها را ادب خواهیم کرد بر روی آنها نگشودند. استحاله فرهنگی مغولان امری ناخوآگاه بود که کسی برای آن برنامه ریزی نکرد. بر خلاف آنکه تصور می شود مغول ها وحشی بودند ولی پس از استقرار در پی ابادانی مناطق اشغالی خود نیز بر امدند. این طایفه مغول هم نیستند که بگوییم رفتار فرهنگی حالیشان است! اصولا فرهنگ برای آنها واژه ای بی معناست. یک روضه حضرت رقیه حداکثر سطح فهم و سواد آنها است. از طرفی بقول شکسپیر بودن یا نبودن مسئله این است. نبرد برای" بودن" مدرن و کهنه ندارد. متمدن ترین کشور های جهان هم دارای ارتش هستند. چرا؟ چون تنازع بقا بخشی از نظام هستی است. یعنی به بهانه شیک بودن و با فرهنگ بودن و دموکراتیک بودن تنازع بقا را نمی توان تعطیل کرد.نمی توان گذاشت هر بلایی که خواستند بر سر مملکت بیاورند و ما به بهانه رفتار مودبانه فرهنگی تسلیم انها شویم و برای آنها شعر بخوانیم! تا بلکه دل آنها نرم شود.وقتی یک گرک به شما حمله می کند شما هرچقدر هم که با اتیکت و پر پرنسیپ و مودب باشی باز ناچار هستی عینک پنست را کنار بگذاری و کراواتت را باز کنی و کتت را در بیاوری که خاکی نشود و یک چوب گیر بیاوری تا به مقابله بپردازی!. اگر نکنی از چرخه حیات حذف می شوی و اصلا کسی دیگر نیست که بخواهد شعر بخواند.بله رفتار فرهنگی و مودبانه اولویت اول ماست ولی اولویت آخر هم داریم که اسمش سیم آخر است. سیم آخر سیم حیات است که در همه موجودات زنده به یکسان عمل می کند.مثلا کبوتر سمبل صلح و دوستی است ولی شما اگر یک کبوتر را بچلانید! خواهید دید که همین سمبل صلح و صفا چگونه با نوک خود دست شما را سوراخ خواهد کرد! یا قو نیز سمبل دوستی و وقار و تشخص و رفتار مودبانه فرهنگی در روی دریاچه هاست ولی اگر شما بخواهید گردن درازش را مانند بند کفش! گره بزنید خواهید دید که چگونه مانند یک جنگنده فانتوم در هوا بلند خواهد شد و چشم شما را در خواهد آورد! همه موجودات زنده هر چقدر هم که با کلاس باشند یک خط قرمز دارند که اجازه نمی دهند که کسی از آن عبور کند. که اگر نداشتند دیگر بعنوان یک موجود زنده روی کره زمین نبودند.این قانون عالم موجودات زنده است که "من با تو با فرهنگ هستم تا زمانی که به من آسیب نزنی!" صلح در تسلیم شدن نیست,صلح در توازن قدرت هاست.در مورد ایران ابتدا باید ایرانی وجود داشته باشد تا ما بحث در مورد رفتار فرهنگی را موجه بدانیم.

شیر ممد تنگسیری گفت

Dalghak.Irani گفت...

علی توهین به شخصیت های حقوقی بدون کلمات عرفاً رکیک و چارواداری - آن هم برای جلوگیری از آزردن احساس عامه و خواننده اعم از موافق یا مخالف - آزاد است و کسی که در مقام مسئولیت زندگی مردم قرار می گیرد باید چنین تشبیه ها و اهانت ها وتمسخر هایی را بپذیرد که در دنیای متمدن و مدرن هم می پذیرند. اما اهانت به شخص حقیقی قابل گذشت نیست و کسی حق ندارد به دیگری بخاطر نظر موافق یا مخالف توهین کند. من جواب آن کامنت را - که نوشته مرا هم در غیر اینمورد دوست دارد - به این دلیل تند دادم که او به شخص ریحانه اتهام هرزگی زده است. در مورد خانوادۀ مرحوم سربندی هم نگران نباش آنان اگر پدرشان قدرت مادی و دولتی نداشت حتی از خجالت دنبال شکایت و پرونده هم نمی آمدند و نمی گفتند که ما مطمئن نیستیم ریحانه قاتل باشد اما چون او قاتل اصلی را و از جمله شیخی را معرفی نمی کند می خواهیم اعدام بشود. در حالیکه پیدا کردن مجرمان پرونده به پلیس و قضا مربوط است و ریحانه فقط باید اسمش را می گفت و چهره ای که دیده است که بشهادت همه شان گفته و چهره نگاری هم شده. لذا زندگی ریحانه دست انان نیست و اگر هم بظاهر باشد تصمیمش دست انان نیست. ریحانه را خدا نجات خواهد داد چون بی گناه است و دست خدا هم از آستین انسان های باشرف جامعۀ مدنی - جهانی و ایرانی - مثل نوکر حقیرش من بیرون خواهد آمد. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

البته که کامنت آخر شیرمحمد نازنین با تک تک سلول های من ارتباط می گیرد و دقیق و درست و شیرین و ادیب و حرف آخر است آن سیم آخر. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

البته که کامنت آخر شیرمحمد نازنین با تک تک سلول های من ارتباط می گیرد و دقیق و درست و شیرین و ادیب و حرف آخر است آن سیم آخر. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقك عزيز، فكر مى كنم كه به سيم آخر نزديك شده ايم ، فقط همانجور كه قبلا هم گفته ام نگرانى من اين است كه تر و خشك با هم بسوزند، اما چه چاره اين آشى است كه رهبر فرزانه پخته.
ارادتمند، افشين قديم.

ناشناس گفت...

دلقک جان
سلام چرا فکر میکنی گیر آوردن اسلحه تو ایران سخته؟

Dalghak.Irani گفت...

احسان عزیز خوش آمدی. اما راجع به توصیه ات بمن فکر می کنم کمی دیر شده و من بنا ندارم در همین وضعیت نوشتن تحت نام دلقک زیاد طول بکشم. جام جهانی فوتبال سررسید است تا چه پیش آید و چه طرح نوتری در ارتباطم بوجود بیاید.

یک نکته هم به علی اکبر بگویم که پرسیده بود و از قلم انداختم راجع به نوشتۀ شیرمحمد. من شیرمحمد را نخوانده تأیید می کنم زیرا به او اعتماد دارم و خلوصش را باور. لذا این کامنت چندپاره و خود نوشته اش - و نه کپی پیست مقاله ها و نوشته های دیگری - را هنگام آمدن برای پاسخ شما خواندم و به حق و آب و گلی که دارد اینجا حقش دانستم برای ترکیدن بغض عمیق و صحیحش. البته که من هم با حسام همداستانم که هنوز موافق و مخالف نوشتۀ شیرمحمد نشده ام و باید کمی بیشتر فکر کنم و آنگاه ببینم آیا چنین توصیه ای راه حل هم است یا باید تأمل کرد از جهت "گوش شنوایی پیدا نمی کند" و به "همین سادگی شیرمحمد گفته هم نیست" برنو خریدن و زیرخاک کردن و مبارزۀ مسلحانۀ انفرادی! باید فکر کنم. یا...هو

ناشناس گفت...

شیر ممد تنگسیری.اینکه نوشتی خون توی رگای اطلاعات خامنه ای را منجمد می کنه. مثل همون برفی که گفتی سره کوهها.منم شیرممد هستم.زدی توخال.دقیقا این حالی که گفتی وقتی اسلحه داری را من حس می کنم.انگار یک آدم دیگه ای می شی.خودت می شی.ممنون .شیرممد تویسرکانی

مراد گفت...

تیمسار گرامی
شیرمحمد عزیز مسئله ای را مطرح نموده که میرود تا به فکر غالب جوانانی بدل گردد که دیگر امیدی به اصلاح این حکومت ندارند و همه اینها را سروته یک کرباس می دانند و به این حقیقت رسیده اند که به این اسلام و این جمهوری اسلامی امیدی نیست.
اینکه تا چه حد وی حق دارد و آیا اینکه این مسئله راهکاری موثر است نیاز به تعمق دارد ولیکن تعمق و دو دو تا کردن تا کی؟
بسیاری از ملت ما به سویی روان شده اند که آرزو میکنند تا به این کشور حمله ای شود تا بلکه از دست این شیاطین نجات یابند و بسیاری از جوانان ما نیز در حال انتخاب راه شیرممد هستند و در این وانفسا روشنفکرانمان که باید راهنمای نسل جوان باشند مشغول به تحلیل های صد تا یک غاز.
تیمسار عزیز مدتهاست که مطالب شما را در وبلاگتان تعقیب میکنم و با مشی به دور از خشونت شما تا حدی آشنا هستم ولیکن راه و رسم طرق مبارزات بی خشونت در جایی امکان دارد که کورسویی از امید موجود باشد و مطمئنا در جائیکه امید از میان برود خشونت راه می یابد و هرچند که این خشونت مقدس نیز باشد چون آتشی است که خشک و تر را باهم خواهد سوزاند.
ولیکن تیمسار گرامی حتی اگر با دیدگاه و روش پیشنهادی شیرممد عزیز نیز مخالف باشیم باید آلترناتیوی دیگر را به وی و جوانانی چون وی نشان دهیم که از همه چیز سرخورده و نومید هستند ولی کجاست آن کورسوی امید؟

شهروند گفت...

تنگسيري عزيز
در آغاز كامنت جمله اي از گاندي بزرگ را نقل كرديد كه هيچ ربطي به طرز فكر شما و راهكاري كه براي رهايي از ظلم و ستم حكومت جمهوري اسلامي فرمديد ، ندارد
شما كه مردم را به خريدن برنو دعوت مي كنيد ! چطور در مقام پاسخ از جمله مردي استفاده مي كنيد كه نه تنها هيچ اعتقادي به مبارزه مسلحانه نداشت ، ديگران را هم دعوت به مبارزات بدون خشونت ميكرد ، صرفا به كار بردن جملات بزرگاني مثل گاندي و بي توجه به عملكرد و روش مبارزاتي ايشان ، حكايت يك بام و دو هواي جمهوري اسلاميست
٢- بنده هيچوقت ادعا نكردم كه مردم ايران در زمان مغولان برنامه ريزي شده و مدون به تساهل و تسامع روي آوردند ولي
زمانيكه ياراي مقاومت نظامي نداشتند به طريقي ديگر مبارزه كردند ، تغييراتي هم كه اين سه دهه در جامعه اتفاق افتاده است با توجه به ناخودآگاه ذهني جامعه بوده است ، مردم روشي برگزيند براي مبارزه با نمايندگان خداي بي رحم و خونريز آخوندها
٣- شما جامعه اي را دعوت به خريدن برنو و به سيم آخر زدن مي كنيد كه در قوه قضائيه كشور ، هشت ميليون پرونده قضايي عليه هم دارند !
اكثريت جامعه ما مردماني نجيب و صلح طلب هستند ، ولي در همين جامعه آدمهايي داريم كه به خاطر جواب رد يك خواستگاري ، به صورت هم اسيد مي پاشند
نكند قرار است خريدن و داشتن برنو هم مثل يارانه ها هدفمند بشود كه ما خبر نداريم ، از فردا بگوئيم افراد نرمال و با سوادي كه ميدانند به چه كسي يا كساني شليك كنند ، شناسايي كنيم تا برنو به دست شوند
وجود جمهوري اسلامي آخوندي يك واقعيت است ، پر زور و سازمان يافته هم هست ، با هزار ترفند و حيله بر مقدرات زندگي بنده و جنابعالي حاكم است ، اكثريت مردم هم آنها را نمي خواهند ولي همين اكثريت با آگاهي به اينكه حكومت سفاك و خونريز است ، حاضر به مبارزه اي كه خونش ريخته شود ، نيست ، اتفاقا براي اينكه زنده بماند و زندگي كند ولو به هر قيمتي ، تن به تساهل و تسامع داده است ، روش مبارزه اي كه انتخاب امروز اكثريت است ، چه خوب ، چه بد ، گذر زمان مشخص مي كند
كجا جامعه ما در مقابل گرگها فرار كرده است ، اگر به دل گرگهاي جمهوري اسلامي بود كه الان بانوان بايد كنج آشپزخانه ها ، آشپزي ميكردند و به فرموده آقا مشغول توليدمثل بودند
سي وپنج سال است كه جامعه خوراك وپوشاك و موسيقي وجشن وسرور خود را تماما حرام و غير قانوني ست به زعم آقايان ، انجام ميدهد براي تنازع بقاء ، زنان و دختران ايراني با شيك پوشي بينظيرشان ، حاكميت رابه مبارزه ، حق انتخاب خود ، دعوت ميكنند ، هر سال هم پيروزتر از سال قبل ميشوند
با تمام مرگ پاشي هاي حكومت، جامعه ايراني به سمت حيات و زندگي درحركت است و پيروز خواهد شد

شهروند گفت...

تنگسيري عزيز
در آغاز كامنت جمله اي از گاندي بزرگ را نقل كرديد كه هيچ ربطي به طرز فكر شما و راهكاري كه براي رهايي از ظلم و ستم حكومت جمهوري اسلامي فرمديد ، ندارد
شما كه مردم را به خريدن برنو دعوت مي كنيد ! چطور در مقام پاسخ از جمله مردي استفاده مي كنيد كه نه تنها هيچ اعتقادي به مبارزه مسلحانه نداشت ، ديگران را هم دعوت به مبارزات بدون خشونت ميكرد ، صرفا به كار بردن جملات بزرگاني مثل گاندي و بي توجه به عملكرد و روش مبارزاتي ايشان ، حكايت يك بام و دو هواي جمهوري اسلاميست
٢- بنده هيچوقت ادعا نكردم كه مردم ايران در زمان مغولان برنامه ريزي شده و مدون به تساهل و تسامع روي آوردند ولي
زمانيكه ياراي مقاومت نظامي نداشتند به طريقي ديگر مبارزه كردند ، تغييراتي هم كه اين سه دهه در جامعه اتفاق افتاده است با توجه به ناخودآگاه ذهني جامعه بوده است ، مردم روشي برگزيند براي مبارزه با نمايندگان خداي بي رحم و خونريز آخوندها
٣- شما جامعه اي را دعوت به خريدن برنو و به سيم آخر زدن مي كنيد كه در قوه قضائيه كشور ، هشت ميليون پرونده قضايي عليه هم دارند !
اكثريت جامعه ما مردماني نجيب و صلح طلب هستند ، ولي در همين جامعه آدمهايي داريم كه به خاطر جواب رد يك خواستگاري ، به صورت هم اسيد مي پاشند
نكند قرار است خريدن و داشتن برنو هم مثل يارانه ها هدفمند بشود كه ما خبر نداريم ، از فردا بگوئيم افراد نرمال و با سوادي كه ميدانند به چه كسي يا كساني شليك كنند ، شناسايي كنيم تا برنو به دست شوند
وجود جمهوري اسلامي آخوندي يك واقعيت است ، پر زور و سازمان يافته هم هست ، با هزار ترفند و حيله بر مقدرات زندگي بنده و جنابعالي حاكم است ، اكثريت مردم هم آنها را نمي خواهند ولي همين اكثريت با آگاهي به اينكه حكومت سفاك و خونريز است ، حاضر به مبارزه اي كه خونش ريخته شود ، نيست ، اتفاقا براي اينكه زنده بماند و زندگي كند ولو به هر قيمتي ، تن به تساهل و تسامع داده است ، روش مبارزه اي كه انتخاب امروز اكثريت است ، چه خوب ، چه بد ، گذر زمان مشخص مي كند
كجا جامعه ما در مقابل گرگها فرار كرده است ، اگر به دل گرگهاي جمهوري اسلامي بود كه الان بانوان بايد كنج آشپزخانه ها ، آشپزي ميكردند و به فرموده آقا مشغول توليدمثل بودند
سي وپنج سال است كه جامعه خوراك وپوشاك و موسيقي وجشن وسرور خود را تماما حرام و غير قانوني ست به زعم آقايان ، انجام ميدهد براي تنازع بقاء ، زنان و دختران ايراني با شيك پوشي بينظيرشان ، حاكميت رابه مبارزه ، حق انتخاب خود ، دعوت ميكنند ، هر سال هم پيروزتر از سال قبل ميشوند
با تمام مرگ پاشي هاي حكومت، جامعه ايراني به سمت حيات و زندگي درحركت است و پيروز خواهد شد

محسن گفت...

با سلام .
من میخواستم پیشنهاد آقای احسان در مورد کوچ به فیسبوک جناب دلقک رو دوباره تکرار کنم . فیسبوک پربازدید تر و اثرگذارتر خواهد بود .

ثانیا : با احترام و درک نظر "شهروند" ، هر چقدر در این شرایط به جلوتر میرویم به نظر شیرممد بیشتر میرسم .
یادمه یه دوستی که جانباز بود ، حدود 15 سال پیش به من میگفت امام زمان که ظهور کنه یه کلاشینکف از هر جا باشه گیر میاره میندازه میره به لشکر آقا بپیونده ، حالا ایشون میگن خبری بشه یه اسلحه گیر میاره و هر کی ریش داره رو میزنه و روزی رو میبینه که بالای هر تیربرقی یه ملا و ریشو باشه

Dalghak.Irani گفت...

این نوشته بخش ابتدا و انتهای مقاله ای از قاسم توکلی در سایت فرارو است که می گذارم اینجا بدلیل خیلی خوب بودن و مربوط بودن و چرا به "سیم آخر" رسیده ایم و داریم می رسیم و باید گویا برسیم و الا هیچ. یا...هو :

")مسیر پیشرفت جوانان از «ناکجاآباد» می گذرد!

دختر 19 ساله ای را تصور کنید که در یک شرکت خصوصی «طراحی دکوراسیون»، با حقوق ماهیانه 150 هزار تومان، کار (بخوانید بیگاری) می کند. روزی در یک بستنی فروشی پزشکی متشخص و مسن، که از پشت رُل یک تویوتای گران قیمت و شیک پیاده شده، پیشنهاد کاری وسوسه انگیز برای طراحی و اجرای دکور مطب جدیدش به دخترک ارائه می کند و او به ظن اینکه از این طریق می تواند شرایط شغلی خود را بهبود بخشد با کمال میل می پذیرد. در روز موعود اما دخترک، به جای مطب پزشک، خود را در یک آپارتمان مسکونی خالی می یابد و در نهایت برای مقابله با هوسرانی دکتر مذکور دست به چاقو شده و مرتکب قتل می شود.
..............
.....................
......................
«فساد سیستماتیک» باعث حرکت جامعه به سوی وضعیت «دو قطبی» شده است. در یک سو طبقه نوکیسه ای قرار دارد که از قِبَل اتصال به دلارهای بخش نفت و گاز (این تنها گاو شیرده اقتصاد ایران) روز به روز ثروتمندتر شده و در سوی دیگر خیل جوانان بیکاری قرار دارند که ناامیدانه برای یافتن شغلی با حداقل دستمزد قانون کار (600 هزار تومان) از سر و کله یکدیگر بالا می روند.

در یک سو خواص و نورچشمی ها قرار دارند، سوار بر تویوتاهای آخرین مدل و مازراتی ها و پورشه های آنچنانی و البته چندین فقره آپارتمان «خالی» در تهران و یکی دو مورد هم در شیراز و کیش و البته یکی هم برای زیارت در مشهد و یک ویلای محقر هم برای استراحت در سواحل شمال بعلاوه سفرهای منظم خارجه، و در سوی دیگر میلیونها لیسانسه و فوق لیسانسه بیکار که با غول تورم و خط فقر بالای 2 میلیون تومان دست و پنجه نرم می کنند.

در این شرایط طبیعی است که مسیر پیشرفت جوانان ایرانی از «ناکجاآباد» عبور کند. ناکجاآباد کجاست؟ هر یک از آنان به ناچار در مسیر ناکجاآباد خاص خود می افتند، برای دخترک 19 ساله ناکجاآباد تختخواب یکی از اعضای قطب ثروتمند جامعه است، با روابط و کانالهای ویژه برای دستیابی سریع به فرصتهای شغلی سود ده! ناکجاآباد اما برای جوانی دیگر می تواند مسافرکشی هر روزه در سطح خیابانهای شهر با مدرک فوق لیسانس باشد و برای آن یکی فروش سیگار در زمستان و بستنی و یخ در تابستان و برای یکی دیگر حمل کالای قاچاق (کول بری) در مناطق صعب العبور و خطرناک مرزی.

ناکجاآباد حتی می تواند در جایی خارج از مرزهای وطن باشد. 35 درصد مهاجران غیرقانونی به استرالیا را ایرانی ها تشکیل می دهند، این یعنی اینکه آمار پناهندگان ایرانی حتی از افغانها و عراقیها که کشورشان عملا درگیر جنگ داخلی است هم بیشتر است! ناکجاآباد می تواند سفر به مالزی برای قاچاق مواد مخدر باشد. آیا می دانید 86 ایرانی (که تعداد زیادی از آنها دختران جوان هستند) به جرم حمل مواد مخدر در زندانهای مالزی در انتظار اجرای حکم اعدامشان هستند؟ و دردناک تر از همه اینکه ناکجاآباد می تواند سفر دختران ایرانی به دبی باشد و باقی قضایا...

سخن پایانی آنکه شایسته تر (و البته منصفانه تر) می بود اگر مسئولین محترم قضایی در هنگام صدور حکم بیش از پیش به شرایط ویژه اقتصادی و اجتماعی جامعه، بویژه طی یک دهه گذشته، عنایت می داشتند و خانواده قربانیان اینگونه جرایم نیز به جای آنکه تحت تاثیر احساسات و عواطف شخصی شان قرار گیرند خود را بخشی از یک «مای جمعی بزرگ» و، به تبع آن، دارای سرنوشت مشترک تصور کنند و البته مسئولین دولتی نیز به فکر گسترش فضای کسب و کار و فرصتهای شغلی باشند، چرا که اگر قرار باشد جمعیت کشور با همین وضعیت اقتصادی افزایش یابد نه تنها نتیجه کار «بهروزی و خوشبختی» جامعه نخواهد بود که اتفاقا «تیره روز» تر هم خواهیم شد.

ناشناس گفت...

یکی اینجا نوشته بود:
"سي وپنج سال است كه جامعه خوراك وپوشاك و موسيقي وجشن وسرور خود را تماما حرام و غير قانوني ست به زعم آقايان ، انجام ميدهد براي تنازع بقاء ، زنان و دختران ايراني با شيك پوشي بينظيرشان ، حاكميت رابه مبارزه ، حق انتخاب خود ، دعوت ميكنند ، هر سال هم پيروزتر از سال قبل ميشوند
با تمام مرگ پاشي هاي حكومت، جامعه ايراني به سمت حيات و زندگي درحركت است و پيروز خواهد شد "

این مرا یاد یک جوک انداخت.در زمان قدیم یک روز یک زن و شوهر داشتند مسافرت می کردند , ناگهان یک راهزن جلوی آنها را گرفت ابتدا تمام پولهایشان را گرفت و بعد دید که زنه هم خوشگله رفت با چوب یک خط روی زمین کشید و مرد را کنار آن خط نگاهداشت و گفت: " اگر پایت را از این خط آنطرف گذاشتی سرت را با شمشیر قطع می کنم! بعد هم جلوی چشم مرد, زن را لخت کرد و با او یک سکس حسابی از پشت و جلو کرد! و بعد هم شلوارشو پوشید سوار اسبش شد و رفت.زن که حسابی عصبانی بود به شوهرش گفت آخه مرد تو نباید یک کاری می کردی؟ همینطور ایستادی و من را تماشا کردی؟ مرد گفت نه. من در تمام این مدت داشتم پایم هی می گذاشتم این طرف خط و آن طرف خط!
حال شکستن خطوطی که جمهوری اسلامی برای ما کشیده هنر نیست.در همین زمان که ما فکر می کنیم پایمان را آن طرف خط گذاشته ایم و تمام. او در حال گایش ایران ماست!
ارادتمند تیمسار از جهرم

ناشناس گفت...

احسان هستم
از سرکار برگشته ام و خسته، با آنکه سنگ آن سرزمین را ظاهرا برای همیشه انداخته ام (این تمثیل ترکی است که ترجمه نمودم به فارسی) و برای همیشه آمده ام خارج از ایران و دیگر بازگشتی نیست، با آنکه دیگر جوان 19 ساله نیستم که اسلحه به دست بگیرم، و در میانه عمرم هست اگر عمری طبیعی کنم بعضا بعضی حرف ها و صحبت ها خونم را منجد می کند از جمله گفته های تنگسیر. من سعی کردم یکی دو جا آنرا منتشر کنم نه برای تایید چیزی که هنوز به آن اعتقاد ندارم، نه برای راهنمایی مردمی که در داخل هستند (و من آمده ام بیرون) و تشجیع کردن مردم به کاری که نهایتا بی نهایت می تواند خطرناک باشد اما برای ادامه بحثی که به هر حال شروع شده. این صحبت ها فرزند زمان خود هستند، تنگسیر این را نمی گفت، دیگری پیدا می شد و می گفت و خریدار پیدا می کرد این ایده ها همه فرزند زمان خود هستند. پیشنهاد می کنم که حتما تنگسیر این متن را در بالاترین به اشتراک بگذارد، اگر اکانتی آنجا ندارید، ایمیل بدهید دعوت نامه برایتان ارسال کنم گو اینکه بالاترین فعلی مطمئن نیستم ارزش لینک و گفتار شما را داشته باشد اما به هر حال تعداد محدودی خواهند دید و بحث در خواهد گرفت.

شهروند گفت...

جناب جهرمي
اگر اعتقاد راسخ داري ايران ما در حال گايش است ، چرا دادشو مياي تو فضاي مجازي ميزني ؟
اينهم يكي از بدبختيهاي جامعه ماست ، آدمهايي كه تا جلوشون چهار تا حرف سياسي ميزني ، شروع ميكنند به هيس هيس كردن و دنبال سوراخ موش ميگردند ، توي فضاي مجازي شير ميشن ، ادعاي رستم دستان بودن ، ميكنند !

شهروند گفت...

جناب جهرمي
اگر اعتقاد راسخ داري ايران ما در حال گايش است ، چرا دادشو مياي تو فضاي مجازي ميزني ؟
اينهم يكي از بدبختيهاي جامعه ماست ، آدمهايي كه تا جلوشون چهار تا حرف سياسي ميزني ، شروع ميكنند به هيس هيس كردن و دنبال سوراخ موش ميگردند ، توي فضاي مجازي شير ميشن ، ادعاي رستم دستان بودن ، ميكنند !

ناشناس گفت...

شهروند جان
شما از کجا مرا می شناسی؟ چطور فهمیدی که چه جور آدمی هستم؟ شخصیتم چطوری است؟ در جامعه چطورم و پای اینترنت چطورم؟ شما می ترسی و بقیه را هم هینگونه می پنداری.ولی مشکل مردم ما ترس نیست مشکل نیافتن راه و چاه است. بنظر می رسد شما راه آن را پیدا کرده ای . پس روسری ات را بکش عقب تر.پدر خامنه ای را درآوردی!

ناشناس گفت...

دلقك جان، داشتم با خودم فكر مى كردم اگر مردم به زعم تنگسيرى عزيز برنو به دست بشوند چند تاشان حكومت را مى زنند؟ همين اهالى سيرك ممكن است قبل از جمهورى اسلامى هم ديگر را بزنند حالا حساب كنيد توى خيابون چه خبر مى شود؟ هر كه را از پرايد و پژو بهتر سوار بود بايد زد؟
ارادتمند. افشين قديم

ناشناس گفت...

دلقک جان این سخنان نوری زاد را ببین. نمایی از وضعیت مردم را نشان می دهد.
https://www.facebook.com/m.nourizad/posts/848611375166480:0

Dalghak.Irani گفت...

شیر محمد فعلاً برنو - حالا چرا برنو کاش از یک مدل بروزتری مثل کلاش معروف و ژ3 منحوس استفاده می کردی - ات را غلاف کن که گویا بدجوری جنگی داره میسشه سیرک. برمی گردم. یا...هو

ناشناس گفت...

احسان هستم
دلقک جان! جسارتا می توانم بپرسم که چرا کامنت های من را منتشر نمی کنید؟

شهروند گفت...

جهرمي جان
تحصيل خانومها در مدارج عالي ، نوع حجاب دختر خانومها ، رفتار و رابطه بين دختران و پسران ، اينكه مردم تن به اجبارهاي شرعي نظام نداده اند ، تمامي اينها نوعي متر و معيار است براي فهميدن گذشتن فرهنگ عمومي جامعه از آخوندهاست ، نميدانم دهه شصت بوديد يا شنيده ايد
كه آستين كوتاه گير ميدادند ، به خاطر پوشيدن شلوار جين ، بازداشت ميكردند ، اگر دختر وپسري را توي خونه ميگرفتند ، بدون سوال و جواب عقد ميكردند !
توي دهه شصت چندين هزار زنداني سياسي را توي زندانها اعدام كردند
توي دهه هفتاد ، قتلهاي زنجيره اي و ترورهاي مخالفين خارج از كشور را انجام دادند
توي دهه هشتاد فقط ميتوانند مخالفين سياسي را زنداني كنند
توي دهه نود ، شهامت برگزاري يك محاكمه براي آقايان موسوي و كروبي ، خانم رهنورد را ندارند
يك بنزين رو كه ميخواستن گران كنند چند روز پيش ، گذاشتن نصف شبي كه فردايش تعطيلي ست ، اعلام كردند ، كلي نيرو تو پمپ بنزينهاي مستقر كردند ، مانور گذاشتن توي تهران !
پسر شجاع ، اگه خودتم بشيني فكر كني ، فهميدن اين مسائل خيلي هم پيش پا افتادست
تا حالا فكر كردي تبديل حكومتي كه روزگاري عكس اعداميهاي مخالفشو صفحه اول روزنامه ها چاپ ميكرد به حكومتي كه از سايه خودشم ميترسه ، چقدر آدم بدبختي كشيدن تا اين شده تازه ؟
فكر كردي همه چي هلو برو تو گلو بوده كه حالا چسبيدي كه ايران و دارن ميگان !
اينهمه آدم توي سه دهه گذشته ترسو بودن ، شما كه پسر شجاعي ، پس بسم الله ، يك كاري بكن كه ديگه ايران گائيده نشه و مردم هم زودتر ازين نكبت جمهوري اسلامي راحت بشن
چشم بستن روي تلاش خيل زنان و مردان در سه دهه گذشته بي شرمي و گستاخي ست ، حرف شما مثل فرزنديست كه پس از تقسيم ميراث والدين ، آنها را متهم به كم كاري ميكنند
كه چرا كم گذاشتن
در كامنت قبلي كه به قول شما نوشته بوديد اينجا يكنفر نوشته است ، نوشته ام فقط در ستايش و قدرداني از خانم ها و آقاياني بود و هست كه با ذره ذره تلاش خود براي آينده اي بهتر تلاش كردند و مي كنند.
شما كه ترسو نيستيد و خيلي هم شجاعيد ظاهرا ، دلواپس ايران خانوم هم كه هستيد ، خوب در فضاي واقعي تلاش كنيد تا زودتر جلوي تجاوز آخوندا به ايران را بگيريد
موفق باشيد

شهروند گفت...

جهرمي جان
تحصيل خانومها در مدارج عالي ، نوع حجاب دختر خانومها ، رفتار و رابطه بين دختران و پسران ، اينكه مردم تن به اجبارهاي شرعي نظام نداده اند ، تمامي اينها نوعي متر و معيار است براي فهميدن گذشتن فرهنگ عمومي جامعه از آخوندهاست ، نميدانم دهه شصت بوديد يا شنيده ايد
كه آستين كوتاه گير ميدادند ، به خاطر پوشيدن شلوار جين ، بازداشت ميكردند ، اگر دختر وپسري را توي خونه ميگرفتند ، بدون سوال و جواب عقد ميكردند !
توي دهه شصت چندين هزار زنداني سياسي را توي زندانها اعدام كردند
توي دهه هفتاد ، قتلهاي زنجيره اي و ترورهاي مخالفين خارج از كشور را انجام دادند
توي دهه هشتاد فقط ميتوانند مخالفين سياسي را زنداني كنند
توي دهه نود ، شهامت برگزاري يك محاكمه براي آقايان موسوي و كروبي ، خانم رهنورد را ندارند
يك بنزين رو كه ميخواستن گران كنند چند روز پيش ، گذاشتن نصف شبي كه فردايش تعطيلي ست ، اعلام كردند ، كلي نيرو تو پمپ بنزينهاي مستقر كردند ، مانور گذاشتن توي تهران !
پسر شجاع ، اگه خودتم بشيني فكر كني ، فهميدن اين مسائل خيلي هم پيش پا افتادست
تا حالا فكر كردي تبديل حكومتي كه روزگاري عكس اعداميهاي مخالفشو صفحه اول روزنامه ها چاپ ميكرد به حكومتي كه از سايه خودشم ميترسه ، چقدر آدم بدبختي كشيدن تا اين شده تازه ؟
فكر كردي همه چي هلو برو تو گلو بوده كه حالا چسبيدي كه ايران و دارن ميگان !
اينهمه آدم توي سه دهه گذشته ترسو بودن ، شما كه پسر شجاعي ، پس بسم الله ، يك كاري بكن كه ديگه ايران گائيده نشه و مردم هم زودتر ازين نكبت جمهوري اسلامي راحت بشن
چشم بستن روي تلاش خيل زنان و مردان در سه دهه گذشته بي شرمي و گستاخي ست ، حرف شما مثل فرزنديست كه پس از تقسيم ميراث والدين ، آنها را متهم به كم كاري ميكنند
كه چرا كم گذاشتن
در كامنت قبلي كه به قول شما نوشته بوديد اينجا يكنفر نوشته است ، نوشته ام فقط در ستايش و قدرداني از خانم ها و آقاياني بود و هست كه با ذره ذره تلاش خود براي آينده اي بهتر تلاش كردند و مي كنند.
شما كه ترسو نيستيد و خيلي هم شجاعيد ظاهرا ، دلواپس ايران خانوم هم كه هستيد ، خوب در فضاي واقعي تلاش كنيد تا زودتر جلوي تجاوز آخوندا به ايران را بگيريد
موفق باشيد

ناشناس گفت...


به شیرممد تویسرکانی
از شیرممد تنگسیری!

همانگونه که این جهرمی شوخ نوشته است مشکل مردم ایران,ترس نیست. بلکه نیافتن راه و چاه است.خود را به کشتن دادن نامش شجاعت نیست. مردم ایران رفتاری محافظه کارانه دارند و نامش ترس نیست. شیر سمبلی از شجاعت است ولی وقتی که در موقعیت نابرابر قرار می گیرد فرار می کند. همین مردم در جریان انقلاب 58 و جنگ هشت ساله خوب یا بد صحنه های کم نظیری از شجاعت را نشان دادند.مطمئن باش همین مردم در موقعی که خود تشخیص بدهند شجاعت وافری را از خود به نمایش خواهند گذاشت.می گویند در یکی از جنگ های ناپلئون , ناپلئون دید که یکی از سربازانش بدون توجه به تیر و تفنگی که از طرف دشمن شلیک می شود در حال پیشروی است! اطرافیانش زبان به ستایش از شجاعت او باز کردند و گفتند به به چه سرباز شجاعی! ناپلئون گفت اون شجاع نیست, اون فقط یک احمقه! این سرباز بدرد من نمی خوره! شجاع اون سربازی است که دارد با کمال احتیاط از پشت درختان, آهسته بسوی دشمن می خزد.ترس نیز خود یک مکانیزم طبیعی است که خلقت در نهاد موجودات قرار داده است و در همه موجودات حتی شیر وجود دارد. این باعث ایجاد رفتار هوشیارانه موجود برای پرهیز از نابودی ناهنگام می گردد. ولی وقتی به سیم آخر رسید دیگر این رفتار بی معناست و در اینجا هورمونی ترشح می شود که جانور را در حد بیباکی شگفت انگیزی متهور می کند. مانند گربه ای که در یک اتاق دربسته که تا جایی که امکان فرار باشد فرار می کند ولی وقتی همه راه ها را بسته دید ناگهان می ایستاد و تبدیل به پلنگی غران می شود.پس موضوع ترس اصلا قابل اعتنا نیست و در موقع خودش جایش را به تهور و بیباکی می دهد. بخصوص تجربه تاریخی می گوید که مردم ایران در موقعیت های تاریخی بسیار هم شجاع هستند.چه در هنگامه انقلاب و چه در جنگ هشت ساله و چه در اثنای جنبش سبز. برای اینکه ترس را بریزیم باید قدرت داشته باشیم. وقتی قدرت داشته باشیم ترس خودبخود می ریزد.بقول این شهروند دوست داشتنی برخی افراد در پشت اینترنت شجاع هستند. این حرف اگرچه ناخوشایند و بی ربط است ولی نشان دهنده همین ساختار روانی مکانیزم ترس در انسان است. او در پشت اینترنت"قدرت" دارد برای همین هم نمی ترسد ولی چون در بیرون قدرت ندارد پس می ترسد. پس اگر او مسلح شود در بیرون هم نمی ترسد.اسلحه به او آرامش می دهد حتی اگر از آن استفاده نکند.درست مانند شیری اگر پنجه هایش را با ناخن گیر بچینی و دندان هایش را با انبردست بکشی او هم در برابر یک گربه می ترسد! می ترسد چون "سلاح دفاعی " ندارد. برای همین هم اشاره شد که وقتی شما برنو بدست می آوری ناخودآگاه بسیاری از ترس های شما می ریزد و بقول خودت یک حال دیگر می شوی.برنو برای تو مانند روییدن دوباره پنجه ها و دندان برای شیر است. به تو اعتماد به نفس می دهد حتی اگر از آن استفاده نکنی!البته برنو در اینجا تمثیلی از سلاح است . یک سلاح تاریخی که نقش بزرگی در تاریخ ایران بازی کرده است و می تواند سمبلی از هر سلاحی بر فرض تفنگ شکاری باشد.در همین تظاهرات مردم لرستان که در اعتراض به اهانت به قوم لر صورت گرفت ,برنو های خود را به رخ دولت می کشیدند! "وای اگر برنو را بردارم" از آنطرف سربازان خامنه ای شجاعت دارند و شجاعانه در تظاهرات به زنان بی دفاع حمله می کنند! چون اسلحه دارند. از نظر طییعی او در امنیت بسر می برد ولی اگر او بفهمد که شما هم چنگ و دندان داری ناگهان مکانیزم های طبیعی روان او نیز شروع بکار می کنند و ترس شدیدی او را می گیرد . با یک تفاوت, او قبل از اینکه بفکر اجرای وظیفه خود باشد بفکر حفاظت از خود است , می گویند روزی یک پاسبان دنبال یک دزد می دوید تا او را بگیرد ولی تا یک قدمی او می رسید ولی باز نمی توانست, به او گفتند پس چرا نگرفتیش؟ گفت آخه اون داشت برای خودش می دوید ومن داشتم می دویدم برای دولت! برای همین هم من بهش نمی رسیدم! به همین علت هم باید مکانیزم های طبیعی روانی خود را احیا کرد. داشتن اسلحه به معنای جنگ مسلحانه نیست فقط برای زدن موسیقی زیبای سیم آخر است!

Dalghak.Irani گفت...

احسان جان آن اشتباه نام را قبلاً متوجه شدم و تصحیح کردم و در مورد کامنت هایت هم متأسفانه و در یک شورش بی دلیل کامنت های شما با بسیاری دیگر از کامنت ها - این حجم در زمان سابقه نداشته - با هم رفته بودند در اسپم و آزادشان کردم. مطمئن باش که اینجا خط قرمزی بغیر از هرزه درایی و توهین های قومی و نژادی و شخص حقیقی نداریم. یا...هو

هما گفت...

شیرمحمد عزیز زیبا نوشته ای و راهی که نشان داده ای به نظر کار ساز میاید اما من مانده ام در این جمله( هر ایرانی یک برنو داشته باشد وحتی به زنش هم نگوید) یعنی میفرمایید زنها ایرانی نیستند؟ فقط مردها قادرند تنفنگ به دست گیرند؟ در این حکومت از روز اول تا به حال زنان در صف اول مبارزه بوده اند از دوسو یکی از سوی حکومت که از روز اول آنها را هدف گرفت و آزارشان داد و درها را به رویشان بست و از سوی دیگر خود زنان با تار مویشان با لبهای سرخرنگ و از همه مهمتر با فتح دانشگاهایشان حکومت را عقب زدند و به روزی انداختند که میبینید هر آخوند متحجر و یا به قول دلقک عرفی ای هم ناچار است در باره زنان حرف بزند راهنمود دهد و بنالد که چرا زنان سر خم نمیکنند در برابر قوانین مقدسشان و هر سال در آستانه تابستان قشون راه میاندازند برای مبارزه با تار مو و رخت وپخت زنان و شما آقایان تماشا میکنید با تفتگ برنوی پنهای تان که تازه آن هم رویای شماست و اگر روزی به واقعیت بپیوندد که بیشتر در و همسایه را خواهید زد تا آخوند های پنهان شده در هزار توی امنیتی شان.

ناشناس گفت...

به شیر هما
از شیر ممد

خیلی از این کامنت شما خوشحال شدم . احساس کردم نیرویم دوبرابر شد.شیر زنی شیر ممد را به باد انتقاد گرفته است و به او پنجه می کشد که چرا مرا نادیده گرفتی؟ درود بر تو شیر هما! برنو دارای ادبیات عرفی مردانه است والا چه کسی است که نداند که زنان ما بویژه عشایر ما هم استادان تیراندازی با برنو هستند! اگر به عنوان نگاه کنید می بینید که کلمه تنگسیری را مخصوصا ننوشتم چون مکان شما را نمی دانستم و خواستم از نظر تعداد کلمات هم که شده بگویم که برابر هستیم. منظور از قورمه سبزی گوشت های آن است چه با قاف بنویسند چه با غین! این کار باید انجام شود حال بوسیله هرکس که می خواهد. هر موجودی که نفس می کشد محتاج دفاع است. شیر ماده هم چنگال و دندان های تیز دارد و در موقع مناسب حتی از شیر نر هم خطرناک تر است.منظورم از اینکه حتی زنش هم نفهمد تنها برای رساندن این نکته بود که حکومت از کشف ارتباط شبکه ای که معمولا در اینگونه مواقع بوجود می آید عاجز باشد. والا می تواند به زن و یا برادر و یا دوستش هم بگوید که اگر بشود بسیار بهتر خواهد بود. می توانم این جمله را اینگونه تکمیل کنم که "شیر هما" برای حفاظت از خانواده اش برنویی چال کرده و حتی به شوهرش نگفته! در فیلم تنگسیر, زن او در لحظه نواختن آوای سیم آخر همپای او و همراه اوست.اینکار چون مردمی انجام می شود, چون فاقد شبکه است,چون دارای بالاترین انگیزه های حیات و انتقام است, چون عوامل ظلم حکومت همه جا در دسترس مردم هستند , بقول شیر ممد تویسرکانی خون را در رگ های خامنه ای منجمد خواهد کرد. شیر ممد ها و شیر هما ها می توانند مانند پلنگی که در گوشه ای کمین کرده است بر روی آنان بپرند . منظور از اینکار سرنگونی حکومت نیست( که اگر هم بشود ما استقبال می کنیم و حق مشروع یک مردم است که آن را تعویض کنن)د, بلکه ایجاد "اصلاحات خشن" است. این مردم مانند بالش نرمی هستند که خامنه ای بی مهابا به آن مشت می زند, حال اگر بداند که چند عدد سوزن تیز در این بالش است که دستش را تکه پاره خواهد کرد با احتیاط دستش را عقب خواهد کشید و این یعنی اصلاحات! اکنون بسیاری از دزدان و قاچاقچیان ایران که بخش اعظم آنها قربانی فقر ناشی از سیاست های خامنه ای هستند, مسلح شده اند و از ما باهوش تر بوده اند.چرا؟ چون آنها غریزی عمل کرده اند. ما از آنها کمتر نیستیم. در مورد درگیری همسایه ها, بالاخره هر کاری مشکلاتی دارد.شما کارد آشپزخانه را هم که می خواهید با ان خیار پوست بگیرید خطر دارد که اصلا خطر آن قابل توجه نیست. در شهر ها و مناطق عشایری هم که اکثرا مسلح هستند خودشان را انطباق داده اند. حال نوبت حیات و ممات ما شده است .نباید گذاشت این لقمه شیرین از گلوی آنها پایین برود! باید مانند تنگسیر,دو دست همت را بر زانو گذاشت و بر زانوان خود بلند شد و گفت:"حالا که حرف زوره باشه! یا علی ! مو تنگسیروم!"

ناشناس گفت...



شیرممد تنگسیری!
هر گلوله ای که از فشنگ کلمات تو شلیک می شود,من پوکه آن را بر می دارم و می بوسم!
یک پیرمرد!

Unknown گفت...

http://www.asriran.com/fa/news/332180/%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D8%B6%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B1%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D9%86%D9%87-16

جناب دلقک جوش آورده، من همان نا شناسی هستم که کلی لیچار بارش کردی ی ، این جا جوکی را برایت می گویم که بفهمی زیادی سرت را به دیوار می کوبی
فردی از یکی از شهر ها رفته بود ژاپن ، برگشته بود همه بهش می گفتن حسن آقا سامورایی. یک روز دوستش بهش رسید گفت حسن آقا ، دیروز زنت رو با اصغر قصاب دیدم
حسن آقا یک کم چاقوشو از غلاف درآورد گفت : چییییی
گفت :دو تایی رفتن خونه اصغر
گفت : چییییی { نصف چاقوشو کشید بیرون }
گفت رفتن تو خونه لخت شدند
گفت : چیییییییی { همه چاقوشو در آورد }
گفت : خوب بقیه اش معلومه
حسن آقا چاقو را غلاف کرد گفت : تا با چشم خودت چیزی را ندیدی راجع بهش صحبت نکن
حالا خود دختره می گه من بهش سرویس می دادم ( قاضی نمی تونه بگه چه سرویسی ) تا اون هم به من سرویس بده حالا شما آمدی این وسط می گی تا چیزی را به چشم خودت ندیدی ازش صحبت نکن. پس این وسط احتمالا جنده من بودم

Dalghak.Irani گفت...

دوست محترم
این رابطه هیچ سابقۀ قبلی نداشته است. برای اولین بار با متهم در یک چنین مکان خلوتی تنها بوده است.
دختر می دانسته که طعمه ای که گیر آورده آدم مهمی است و پولدار و سرشناس و با نفوذ. تا اینجا هم که نه سرویسی داده بود و نه سرویسی گرفته بود. بنابراین چرا باید بخواهد قبل از اولین سرویس او را بکشد. تازه اگر هم می خواست بکشد و دزدی از منزل پر از اشیای قیمتی یا خود مقتول بکند باید با ضربات تکمیلی می کشت تا رد پا نگذارد. نه اینکه چاقو را همراه خودش ببرد توی اتاق خوابش زیر تخت بگذارد.
قاضی یک کلمه راجع به مقتول نمی گوید چون نمی تواند او مأمور مهمی بوده و قاضی حق رفتن بدنبال انگیزه های او را نداشته است. البته چون نمی توانند خانۀ عمۀ یارو را هم جنده خانۀ دختره معرفی کنند با اکراه می پذیرد که مقتول هم گناه صغیره ای مرتکب شد در ایجاد رابطه با دختر جوان و کشاندن آن به مسلخ. در حالیکه ارتباط زن یا مرد متأهل با شخص ثالث زنای محصنه نام دارد در اسلام عزیز! و نه گناه کردن خوش باشی.
این مردک از کدام دانشگاه پزشکی گرفته و کی. کجا طبابت کرده چه بمطب و چه به بیمارستان و درمانگاه. چرا خودش را جراح زیبایی معرفی کرده برای بدام انداختن یک جندۀ حرفه ای و دنبال دستمزد سکس. در تجارت لوازم پزشکی از چه رانت های شغل امنیتی اش برخوردار بوده و ثروت کلان خودش را از کجا آورده. اصلاً کسی بنام مرتضی عبدالعلی سربندی از چه پیشینه ای آمده و به این درجه از قدرت و ثروت رسیده. وقتی قاضی اینقدر وظیفه ناشناس و کثیف است که تا شورت خانوادۀ ریحانه را در آفتاب پهن می کند که ریحانه باکره نبوده و پدر خشن داشته و هزار اتهام درست یا غلط دیگر. نباید یک صدم همین حساسیت را در مورد مقتول و نوع رفتار او و انگیزه هایش را هم مورد بررسی و اشاره قرار بدهد. در حالیکه شما از مقتول فقط یک اسم دارید که تازه معلوم نیست آن هم درست باشد یانه. یا...هو

ناشناس گفت...

استاد گرامی ،حسب شغلی که داشته ام ( پزشکی) چندین سال را در مناطق محروم ایران سپری کرده ام و به دلیل نیاز منطقه در حکم پزشکی قانونی هم کار کرده ام . فلذا به دلیل آشنایی نسبی با سیستم قضایی چند کلمه در مورد پرونده معروض می دارم معذورا .
اما قبل از هر حرفی عرض کنم که شخصا مقتول را محکوم می دانم و هر آنچه را شما در بالا نگاشته اید دربست می پذیرم
اما نکاتی که باید در نظر گرفت
1- محاکم قضایی در هیچ جای دنیا دادگاه های عدالت نیستند بلکه محاکم قانون هستند ، به عبارت دیگر اگر شما به عنوان قاضی یا هیات منصفه 100% اطمینان به برائت یا محکومیت فرد داشته باشید ولی مستندات با نظر شما و یا حتی واقعیت هماهنگی نداشته باشد ؛ نظر شما ملاک عمل نیست ، در تنها جای دنیا که گاها قاضی نظری را مبنی بر علم !!! خود و نه مستندات می دهد دیوانه خانه هایی است که در ایران نام دادگاه بر آن نهاده اند .
2- قاضی پرونده با مطرح کردن مزخرفاتی مانند باکره نبودن ریحانه ، بی سوادی مطلق خود را نشان داده ، هر شخصی مالک بدن خود است به نحوی که هم خوابگی اجباری زن با شوهر هم می تواند مصداق تجاوز باشد { در قوانین ایران بی معنی است } علی ایحاله هر فردی می تواند با 1000 نفر هم خوابگی کند ولی علاقه ای به رابطه با نفر 1001 نداشته باشد که البته رابطه زوری نفر آخر تجاوز است بدون در نظر گرفتن 1000 نفر قبلی
3- فرموده بودید در این مورد ، مقتول اقدام به زنای محصنه کرده ، زنای محصن { نه محصنه } تقریبا قابل اثبات نیست چون همیشه مفری به نام عدم ارضا در زندگی زناشویی دارد ؛ آنچه در مورد این پرونده مطرح است زنا به عنف است و البته حکم زانی اعدام است
4- دفاع از قتل چند راه حل ساده دارد که عبارتند از انکار ، دفاع از خود ، قتل غیر عمد ، پذیرش قتل و در خواست کاهش محکومیت و مجازات
متاسفانه در قوانین ایران در مورد پرونده های جنایی علل مخففه منظور نمی شود فلذا همه پرونده ها تبدیل به 2 مورد اول می شود و آ ش این نوع دفاع آن قدر شور شده که می بینیم محیط بانی که حسب وظیفه به شکارچی که به او شلیک کرده ؛ آتش گشوده ؛ محکوم به اعدام می گردد .
امادر مورد پرونده ریحانه { فارغ از آن که مقتول را آدم کثیفی بدانیم } نکاتی وجود دارد که پذیرش سناربو ربحانه را آن طور که بیان شده سخت می کند
1- اصابت چاقو به پشت ، من بعید می دانم کسی بخواهد با پشت به کسی نزدیک شود و تجاوز کند مگر آنکه بخواهد به او تجاوز شود !!! اصولا در موارد چاقو کشی بنا بر غریزه انسانی ، فرد سعی در دفاع با دست می کند و ضربات چاقو در دست و اندام فوقانی فرود می آید و یا در صورت ضربه ناگهانی ، ضربه بر شکم یا قدام قفسه سینه می نشیند ؛ ضربه بر پشت ؛ یعنی غافلگیری و یا وارد آمدن ضربه در حین فرار
2- اندازه چاقو ( نظر به ورود چاقو ار خلف و بریدن شریان ناف ریه ؛ و پوشیده بودن پشت توسط استخوان کتف ؛ در می یابیم که هم اندازه چاقو بسیار بزرگ بوده و هم شدت ضربه بسیار سنگین ، برای زدن چنین ضربه ای توسط یک زن متوسط اندام لازم است قاتل با همه وزن خود اقدام به جرح کند ؛ یعنی دست را بالا ببرد و با همه وزن ضربه را بزند ؛ یقینا یک مرد بالغ و دوره دیده در وزارت اطلاعات چنین ضربه ای نمی خورد.
3-در آوردن چاقو از زخم ؛ ریحانه برای توجیح این که چاقو چرا در منزلش کشف شده می گوید چاقو را مقتول در آورده و به سمتش پرتاب کرده ، فارغ از این که شما بتوانید با درد شدید چاقوی 40-50 سانتی را از پشت قفسه سینه بیرون بکشید ؛ مقتول خودش پزشک بوده و یقینا می دانسته بیرون کشیدن چاقو از زخم باعث بدتر شدن شرایطش می شود
4-این که این شیخی که بوده که درست سر بزنگاه رسیده ، قفل در را باز کرده ؛ خودش را معرفی کرده و بعد هم تنها با یک پاکت از خانه مقتول خارج شده ؛ بحثی است بسیار عجیب
5- تلاش نهایی مقاول برای فریاد دزد ( نه قاتل و یا کمک) نشان می دهد مقتول در لحظه مرگ بسته ای بسیار مهم را حمل می کرده که از جانش مهم تر بوده. وجود شیخی به معنی تسویه حساب درون سازمانی است و این همان کسی است که ریحانه امیدوار به نجات از جانبش است ؛ عدم وجود شیخی به مفهوم داستان سازی برای نوجیه قفل نبودن در .
حالا جتاب تیمسار از سایر داستان ها بگذریم و اصلا کاری با رابطه ها در این جا ندارم . برحسب توضیحات بالا نظر شما در مورد این پرونده چیست ؟ مشکل سیسنم قضای ایران آن است که آنقدر سیستمش آلوده و فاسد است و حکم اعدام داده و به دل خراش ترین وضع در ملا عام اجرا کرده که هر حکم اعدامی ترحم همگانی را بر می انگیزد. از قضا سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی می نمود. بازهم بابت آن کامنت اولیه که باعث ناراحتی شما شد عذر می خواهم

hosein60 گفت...

طبق گفته قاضی اولیه پرونده اندازه تیغه چاقو 25 سانت بوده. نمیدانم این 50 سانت از کجا اومده تیمسار عزیزم

Dalghak.Irani گفت...

سلام به شما ناشناس عزیز. سعی می کنم بطور خیلی اجمالی و تلگرافی به فرمایشات شما اشاره و نظرم را بگویم تا نظرم بعد از دیدن نظر شما در پروندۀ ریحانه هم معلوم شود.

1- شما حقوقدان خیلی خوبی هم هستید علاوه بر پزشک محترم و حتماً حاذق بودنتان. لذا کاشکی یا شما قاضی این پرونده بودید و یا حداقل سخنگوی این پرونده بودید تا با دقایق فنی مورد اشاره تان توضیح قابل استناد تری نسبت به محکوکیت ریحانه می دادید. در حالیکه نه قاضی تحقیق و نه قاضی دادگاه و نه هیچ فردی در قوۀ قضائیه به این نکات عقلاً با احتمال درستی زیاد توضیح قانع کننده و نه مسخره های اعلام شده می دادید.

2- در مورد نقاط اشتراکمان نسبت به زن و بدن و ضعف دادرسی و جهت دار بودن و از این قبیل هم حرفی نزنیم زیرا که اختلافی هم نداریم.

3- از مسایل فنی و دقیقی که ذکر کرده اید یکی راجع به غافلگیرانه بودن ضربه و دیگری با حداکثر توان جسمی یک زن معمولی بودن آن و همینطور ناباور بودن درآوردن چاقو توسط خود مضروب با شما موافقم البته با احتمال زیاد و نه یقینی. در مورد دزد گفتن مضروب و قفل بودن درب و باز شدن ناگهانی آن توسط شیخی نظری در نفی و اثبات نمی دهم. اما در سناریوی موافق نظر شما خواهم گنجاند.

4- شما ضمن داستان ساختگی بودن مطالب اعتراف شده از سوی ریحانه سناریوی دیگری را جایگزین کرده اید که تعریف می کنم و اگر درست نبود تصحیحش کن:

یک درگیری عمیق بین مافیاهای سیاسی - اقتصادی - امنیتی جریان می یابد - من با نفس وجود اینقبیل درگیری ها در بین مقامات جمهوری اسلامی کاملاً موافقم چه در این قتل هم دخیل بوده باشد یانه - یک طرف (شیخی) تصمیم می گیرد که طرف دیگر (سربندی) را از سر راه گروه خود بردارد. او نقشه ای دقیق می کشد و دختری بنام ریحانه را در سرراه او قرار می دهد تا با طمع جنسی دربندی با او بخلوت برود و بر سر نماز او را بزند و بقیۀ ماجرا را بسپارد بدست شیخی تا او بیاید و چاقو را در بیاورد و دختره را آموزش نهایی بدهد که حالا چه رفتار و گفتاری در پیش بگیرد و او را روانۀ خانه اش می کند. دختره هم با خیال راحت می رود خانه اش. بعد اما کار از دست شیخی در می رود و نمی تواند موضوع را کنترل کند و ریحانه گیر می افتد و 7 سال تمام همۀ بلاهای ممکن الوجود - یاد علی و واجب الوجودش افتادم - را تحمی می کند و از 5 سال پیش زیر 8 منتظر اعدام خودش است اما او به شیخی آمر قتل مافیایی سربندی ایمان دارد و منتظر است و مطمئن است که او نجاتش خواهد داد.
ادامه...

Dalghak.Irani گفت...

ادامه...
5- اگر سناریوی ذهنی شما را درست تعریف کرده باشم باید ریحانه را بعنوان یک مهجور و عقب ماندۀ ذهنی تبرئه می کردند. چون اگر ریحانه تحت تأثیر این چنینی شیخی باشد یا باید پول کلان گرفته باشد. یا باید مرید فرقه ای ایمانی او باشد. یا باید حداقل دختر جناب دن کورلئونه - فرقی نمی کند مارلون براندو یا ال پاچینو - باشد که اصلاً خودش رییس مافیا باشد و طراح نقشه و شیخی هم دستیار زیر دستش بوده باشد برای کمک. حالا بگیریم که دختر 19 سالۀ یک بازیگر تئاتر و یک پدر فرهنگی توانسته باشد در عرض کمتر از دو سه ماه زمان یا دو سه بار ملاقات با مقتول و آمر (شیخی) به چنین مقام مخوفی ارتقاء یافته باشد. پس این 7 سال که این دختر را زیر و رو کرده اند و همۀ منسوبانش را و همۀ ارتباطاتش را و همۀ تلفن ها و همۀ حساب ها و همۀ خانواده و خلاصه هر آنچه یک اپیسلون با ریحانه ارتباط داشته را از زیر تیغ چند باره و چندباره و بازجویی های مکرر در اطلاعات و در دادسرا و در دادگاه و در انفرادی و در آگاهی و در زندان گذرانده اند چگونه هنوز هم نه توانسته اند شیخی را پیدا کنند و نه توانسته اند قرار مدار های باند به این پیچیدگی را کشف کنند.

6- ضمن اینکه قوۀ قضائیه هیچ نکته ای از حرف های ریحانه از قبیل پرت کردن صندلی و پرت کردن چاقو و ضربه زدن بدر و کاندوم و دارو و حتی رفتارهای مقتول در نزدیک شدن به ریحانه و گفتن روسری ات را بردار و ده ها مسئلۀ دیگر را نه تنها دروغ نمی داند بلکه در مصاحبه هایشان هم استناد می کنند که روایت ریحانه از صحنۀ وقوع قتل درست است با این تفاوت که آنان بیشترین ایرادشان به ریحانه که موجب محکومیتش به اعدام شده این است که تو فرصت ها و انتخاب های دیگری داشتی مثل سر و صدا کردن و استفاده از تلفن همراه و فرار کردن و دفاع مورد ادعای تو شدید تر از خطر تهدید مقتول بوده است و لذا طبق قانون دفاع مشروع حساب نمی شود. با تأکید: چون تناسبی با خطر بالقوه ای که ادعا می کنی نداشته است و مقتول شروع عملی به تجاوز بتو نکرده بود.

7- ضمن اینکه دعوت می کنم هم خاطرات ریحانه را و هم حرف های مادرش را هم مطالعه کنی تا از راه حس هم بتوانی رابطه بگیری که این گفته ها و ادعاها صادق هستند یا کاذب. من با این گفتۀ مادر ریحانه موافقم که به پسر مقتول گفته است که ما و شما هر دو بازی خوردیم- پایان نقل قول غیر مستقیم - و معتقدم که پشت پردۀ این قتل عواملی بوده اند که حکومت حتی صلاح نمی داند خانوادۀ مقتول را هم در جریان بگذارد تا چه رسد به خانوادۀ ریحانه. و خانوادۀ سربندی هم نمی توانند خودشان کشف حقیقت کنند به این دلیل بدیهی که روابط عوامل امنیتی - اطلاعاتی (آنهم رده بالا مثل سربندی) بسیار مخفی از خانواده ها شکل می گیرد و محتمل است حتی زن طرف هم کمترین آشنایی با رفقای حلقه ای شوهرش نداشته باشد. خسته شدم اگر ناقص بود در آینده تکمیل می کنم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

البته منظورم از پشت پردۀ مخوف این پرونده این نیست که ریحانه هم خبر داشته و آگاهانه مشارکت کرده. بلکه ریحانه فقط بعنوان طعمه بی خبر وارد این ماجرا شده و همانی را که معترف است بر او رفته. اما اینکه باندی دنبال حذف باند دیگری بوده یا بی ابرو کردن از راه ارتباط دادن نامشروع با ریحانه و ده ها سناریوی دیگر نمی توان داوری مطمئن کرد. اما دستگاه های رژیم خودشان می دانند و مطمئنند که چه اتفاقی افتاده. و در اینجا هم مشخصاً منظورم همۀ قضات و بازپرس های پرونده نیست بلکه مقامات امنیتی اطلاعاتی بیشتر مورد نظرم است. یا...هو

ناشناس گفت...

ممنون جناب تیمسار ؛ هر چند قرایت من کمی پلیسی تر است. شیخی در واقع همان سربندی است ( اصولا این ها هفت ، هشت تا اسم دارند ). داستان این گونه است که شیخی زیر پای ریحانه می نشیند ابتدا با تطمیع و یحتمل با درست کردن فیلم سیاه و یا تهدید مبنی بر نیاز به همکاری ریحانه . در روز موعود شیخی به سربندی واقعی تماس می گیرد و اعلام می کند که یک دختر تور زده و سربندی باید خانه خالی حاضر کند . سربندی از همه جا بی خبر هم سر قرار می رود و کاندوم می خرد و منتظر می ماند . این توجیه سجاده پهن است و کاندوم روی میز . شیخی با ریحانه سر می رسد و تا سربندی تصمیم می گیرد که شروع کند و پشت به شیخی می کند ؛ شیخی ضربه کاری را وارد می کند . ریحانه به سمت در می دود . شیخی با توجه به نیاز وجود قاتل ابتدا صندلی را به سمت ریحانه پرت می کند و سپس چاقو را روی در می کوبد با تهدید ( دلیل وجود یک ضربه کارد خونی روی در). بسته ای را که می خواسته بر می دارد و از پله ها پایین می رود. ریحانه هم بعد از در فرار می کند. سربندی هم با باقیمانده رمقش خود را به راه پله می رساند و همانجا می میرد. علت این که ریحانه توانایی یا جرات رو کردن قاتل اصلی را ندارد یا وجود مدارکی در دست قاتل است ، یا این که قاتل توانایی ورود به زندان و تهدید و تطمیع را دارد . اگر فکر می کنید انسان در صورت تهدید به مرگ قطعا قاتل را لو می دهد باید اشاره کنم به اعترافات محکومین در ایران علیه خود و این که هیچ مدرکی قتل را به شیخی که اسمی مستعار و سایه وار بیش نیست مرتبط نمی کند و ریحانه امیدوار به توانایی شیخی برای نجاتش . سایه شما مستدام

Dalghak.Irani گفت...

این دیگر همان چرت و پرتی است که اصرار دارم خوانندگان وبلاگم از گفتنش ممنوع باشند. من برای پاسخ شما نیم ساعت بیشتر مغز فرسودم و دکمه فشار دادم. ناامید کننده بود بسیار. در حالت هشیاری مجدداً کامنتی را که فرستادی از نو بخوان و ببین خودت می فهمی منظورت چیست! یا...هو

سحر گفت...

دلقک عزیز
من داستان ریحانه را ابدا با جزییات دنبال نکردم. حوصله اش را نداشتم. ابدا برایم مهم نبود که چه کسی گناهکار است و چه کسی بیگناه. و ابدا برایم مهم نیست که قوه قضایی چقدر مستقل است. اما:
این داستان مثل یک فیلم " هیچکاک " و چسباندن قطعات پازل رفته رفته برایم جالب شد. چرا که هرکس شروع کرده با جور کردن پازل و از آن داستانی میسازد. من برای تیز کردن هوش و بکار انداختن هوشم آلوده این بازی شدم و داستان من:
من با ناشناس دکتر پزشک قانونی موافقم.اینطور:
شیخی و سربندی ( اسم های مستعار) دو تا دوست هستند. از دو مافیای متفاوت و هر دو قوی با ساپورتهای امینیتی. باند شیخی تصمیم میگیره ضربه بزنه به باند سربندی و اونها را از سر راه برداره. باند شیخی نقشه را میدهد دست شیخی و میگه برو اجرا کن.
ریحانه بازیچه قرار میگیره. از قتل خبر نداره اما قول و قرار های پولی را که کمی هم مشکوک بنظرش میرسه قبول میکنه.
سربندی بیچاره هم از داستان خبر نداره. فکر میکنه داستان کیف و حال است.
و ما بقی داستانهای پیش آمده است که همه میدانند. نکات مهم:
1- شیخی غیبش میزند. ( باید هم بزند طبق داستانهای هیچکاک وگرنه پازل حل میشد).
2- ریحانه کمی میفهمد که شیخی مجری باند بوده و خودش بازیچه بوده برای این قتل.
3- ریحانه برای آن روز و حضور در خانه قول و قرارهای پولی با شیخی داشته و این راز ریحانه است که نمیگوید . چرا؟
1- امید دارد باند شیخی با نفوذشان در اینجا و آنجا یک عفو بهش بدهند.و احتمالا حدس زده که شیخی از گروه مافیایی است که هنوز قدرت دارد و اگر بگوید از شیخی پول گرفته اعدامش حتمی است.
2- پشت پرده باند شیخی هنوز مردد است و تصفیه حسابهای دیگر مانده و به این خاطر ریحانه هفت سال مانده بدون روشن شدن قضیه.اگر ریحانه بیرون بیاید باند شیخی ممکن است لو برود.
3- بعید میدانم ریحانه عفو بشود .
خسته شدم این پازل هنوز هزار تکه دیگه دارد . بعدا میگویم.

Dalghak.Irani گفت...

سحر از شما و همه خواهش می کنم نظرات با حداقل امکان وقوع بدهید تا دیگران هم استفاده کنند. و در این سناریو های با حداقل امکان وقوع "راز ریحانه 19 ساله" نباید گنجانده شود. زیرا امکان ندارد دختر یا حتی غول مقاومت 19 ساله ای هم بتواند 7 سال در مقابل بازجویی های از نمونۀ زن سعید امامی - تازه خودی - دوام سکوت بیاورد و ...
بله احتمال تسویه حساب درون گروهی بوده اما نه با مشارکت آگاهانۀ ریحانه. بلکه ریحانه بی خبر از همه جا گیر افتاده در این سناریو. . احتمالاً سناریو هم قتل نبوده از ابتدا و حداکثر تهیۀ نشانه ها یا فیلمی برای تهدید به بی آبرویی ناموسی از سوی باند شیخی نسبت به باند سربندی بوده. و اینها تنها فکری که نکرده بودند کشتن سربندی بدست ریحانه بوده که اتفاق افتاده و همه از صحنه گریخته اند. ریحانه بی گناه و در راستای آرزوهایش وارد این ماجرا شده و کمترین اطلاعی از ماهیت کار اینها نداشته و نه یک شاهی قرار گذاشته و نه یک سرسوزن از نقشه - احتمالی - اطلاع داشته. یا...هو

سحر گفت...

1-منظور من هم همین بود. ریحانه صد درصد بیگناه است. سربندی هم بیگناه بود و فقط گول بازی را خورد.
2- تناقضات در صحبت ریحانه دال بر بیگناهی و بی خبری اوست چرا که:
قطعه حذف شده و نامریی و گناهکار اصلی شیخی است. اما نفوذ و قدرتش بشکل حسی حاضر است.
کاش هیچکاک بود و واقعیت را حدس میزد!

Dalghak.Irani گفت...

سحر فرقش این بود که تو گفته بودی ریحانه پول گرفته و با شیخی قرارداد کشتن سربندی را بسته! البته من هیجان شما را هم درک نمی کنم در تشبیه پی در پی شور بختی یک بچۀ معصوم به فیلم و هیچکاک کبیر خدا بیامرز. یا...هو

سحر گفت...

منظورم پول برای کار دکوراسیون شاید به عنوان پیش پرداخت. که بعد از جریانات قتل شاید بهتر بوده برای عدم سوءظن بیشتر از آن حرفی نزند.
و راستش علاقه ام به این داستان حقیقتا از روی فیلم هیچکاک بود که نابغه چیدن پازل است در سینما. حتی شنیدم در کلاسهای روانشناسی دانشگاهها از بعضی از سناریوهای او برای آنالیز استفاده میشود.
وچه کنم دلقک جان من هم پیر شدم . حوادث دور و اطراف همه تکراری است و پایانش بیگناهان قربانی میشوند و آنقدر این قضیه دردناک است که از خیلی موضوعات به عمد میگذرم تا شب کمی راحت بخواهم. مگر اینکه بتوانم داستانی را فقط بشکل داستان یا قصه نگاه کنم. این قصه هم بدون قصد اینطور شد. هر چند ته دلم آرزوی آزادی و رهایی و خوشحالی آن دخترک یعنی ریحانه را دارم. حداقل به عنوان پیروزی آدم خوب بر آدم بد فیلم.

ناشناس گفت...

جناب تیمسار ؛ آنچه که بازجو ها از ریحانه می خواهند ؛ عدم لو دادن شیخی است . آنچه که گفتم شیخی همان سریندی است نیاز به توضیح دارد. فکر کنید شما سوار یک ماشین می شوید , راننده خودش را سربندی معرفی می کند می گوید پزشک است . اتفاقا یک کمری مشکی هم دارد مثل سربندی واقعی . ریحانه در همه جا صحبت از سربندی می کند و کمری مشکی . شیخی در روز موعود ریحانه را به خانه سربندی واقعی می برد . به سربندی می گوید خانم بلند کرده.سربندی واقعی در خانه منتظر؛ نماز هم خوانده ریحانه وارد خانه می شود بی خبر از این که برای چه این جاست. شیخی ریحانه را با سربندی تنها می گذارد و خودش شروع به گشتن خانه می کند . سربندی با مقاومت ریحانه به جریان مشکوک می شود و در حین درگیری با شیخی کشته می شود . قاتل با توجه به نوع ضربه یقینا مرد است که توانسته هم چافو را فرو کند و هم در بیاورد . ریحانه در جریان احتمال قتل نبوده ولی چنان توسط شیخی تهدید شده و می شود که جرات بیان آنرا ندارد .اصول بازپرسی ها هم تهدید و تطمیع است . اینرا از نامه هایش می توان فهمید . جایی که به مادرش می گوید قصد خودکشی ندارد ( احتمالا تهدید شده که در صورت لو دادن داستان در زندان با سناریوی خودکشی کشته می شود ) و آنجا که می گوید به مادرش که دیگر دنبال کارش را نگیرد( تهدید خانواده اش ) و آنجا که می گوید آن کسی که می داند جلوی مرگش را می گیرد ( تطمیع ) . من در این جا لازم است از ریحانه و خانواده اش به دلیل پست اولم معذرت خواهی کنم هر چند با جمله ای از فیلم رودخانه مرموذ این بحث را تمام کنم . " دیوید همان روزی مرد که با اون شورولت رفت"

ناشناس گفت...

آری«من روحانی‌هستم»، اما سنگ‌پا نیستم!
احمد پورنجاتی از فعالان فرهنگی و سیاسی اصلاح‌طلب در خصوص فیلم ساخته افراطیون علیه رییس جمهوری چنین نوشته است:
از روستا آمده‌ام اما در شهر بالیده‌ام؛
طلبه بوده‌ام اما به دانشگاه رفته‌ام؛
اهل فقه و شریعت بوده‌ام اما دانش حقوق خوانده‌ام؛
شیعه بوده‌ام اما اخباری مسلک و اشعری ماب و "عقل تعطیل" نبوده‌ام؛
پارسی زبانم اما به انگلیسی نیز خوانده‌ام ، نوشته ام، سخن گفته‌ام؛
انقلابی بوده‌ام اما رادیکال و افراطی نبوده‌ام؛
وفادار به امام و رهبری بوده‌ام اما بز اخفش نبوده‌ام؛
آرمانگرا بوده‌ام اما برده ی چشم و گوش بسته ی شعار نبوده‌ام؛
اصولگرا بوده‌ام اما سنگواره نبوده‌ام؛
ایرانی بوده‌ام اما جهانی اندیشیده‌ام؛
عملگرا بوده‌ام اما تحول خواه بوده‌ام؛
حزبی بوده‌ام اما باندی نبوده‌ام؛
معتدل بوده‌ام اما عافیت طلب نبوده‌ام؛
اشتباه کرده‌ام اما دروغ نگفته‌ام؛ و اینکه: با شما مردم ایران برای نجات میهن از گرداب ویرانه‌های هشت سال بیراهه، عهد بسته‌ام امیدوار به پشتیبانی‌تان با بهره گیری از تدبیر اندیشمندان و کارشناسان کشورم حتی لحظه‌ای از این مجال مهم و ارزشمند خدمتگزاری را برای پرداختن به "حاشیه‌سازی"‌های این محفل و آن طیف افراطی هدر نخواهم داد.
من روحانی هستم، سنگ پا نیستم!