tag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post7336679047103532539..comments2024-03-26T01:17:20.886+03:30Comments on Dalghak.Irani: مصیبتی بنام "خانم افخم"! او "آغوش"ِ ایرانی نیست.Dalghak.Iranihttp://www.blogger.com/profile/11667689263635418481noreply@blogger.comBlogger119125tag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-57031210923897369832015-08-03T18:01:12.997+04:302015-08-03T18:01:12.997+04:30به مازیار:
مازیار عزیز ، من یک خواننده ساده تاریخ ...به مازیار:<br />مازیار عزیز ، من یک خواننده ساده تاریخ هستم. تاریخ نگار یا محقق هم نیستم. و خرواری از اسناد هم باشد به درد من نمیخورد. من در نهایت تحولات و یا ویرانیهایی که از یک دوره باقی مانده را میبینم. دوران نازی ، خوب نبود. حالا کی مقصر بوده قصه دیگری است. قاجارها بیسواد بودند. خب از خرابیهایی که بجا گذاشته اند میشود فهمید. حالا چه ربطی به عینک من خواننده دارد. شاید نگارنده تاریخ باید تاریخ را " ابزکتیو " ببیند. در دوره زمامداری ناصر چه اتفاق مهم و یا تحولی رخ داد؟ قاجارها هی رفتند خارج ، خب که چی ؟ این میشه تحول یا تغییر مثبت برای یک مملکت؟ سرسره آوردند توی کاخ برای خوشی (قبلا این عجایب رو ندیده بودند) ، شازده ها از صبح تو باغ کاخ صف میکشیدند برای سرسره سواری. اون یکی رفت خارج باله دید ، با لباس بالرین ها ذوق زده شد،برگشت ایران شلیته تن زنان دربار کرد، بعد هم شلیته مد شد . شیپور دید ، برداشت ارتش رو موزیکال کرد. توپ دید، دم در کاخ توپ کار گذاشت که طرز کارش رو بلد نبودند و میخواستند ببینند چطور کار میکنه، بخودشون، بطرف کاخ شلیک کردند. اون یکی مهمترین وقایع مملکت رو که بهش گزارش میدادند ، فقط حاضر بود موقع قایم موشک بازی با ملیجک به اخبار گوش بده و گزارش کننده باید دنبال شاه میدوید.و از پشت ستونها تند تند گزارش میخوند. آخه دیگه این سلسله اینقدر حرف و بحث نداره. چند تا منشی و وزیر خوب داشتند که اگر اونها هم نبودند ، از قاجارها ما فقط قصه های کمدی بایست میخوندیم.سحرnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-57196651424738237222015-08-03T14:55:33.980+04:302015-08-03T14:55:33.980+04:30ناشناس قبل از رضا،
درست گفتی و خودم هم معترفم که ن...ناشناس قبل از رضا،<br />درست گفتی و خودم هم معترفم که نوشتهٔ منسجمی نبود. دردِ دل آخر شبی بود و بس. سخنم "هیچ وقت" انسجام نداشته؟ نمیدانم ولی اگر هم حق با شما باشد "بیشتر مواقع" است. گاهی سخنم -به گواهی بازخوردها- انسجام هم داشته!<br /><br />بنده نوشتم که "دعوا بر سر ناصرالدین شاه و امیرکبیر نیست، صحبت از تمرین طور دیگر دیدن است." و با حرفهای شما در مورد امیرکبیر مخالف نیستم. بیشتر نامعلوم بودن خط فکریام، از آنستکه میکوشم تاریخ را از عینک ایدئولوژیک نگاه نکنم. خودم هم گمان نمیکنم اینکار شدنی باشد. برای همین هم موفق نمیشوم. نگاه به تاریخ حتی وقتی دستت پر از اسناد و مدارک معتبر باشد، بستگی دارد به عینکی به چشم زدهای. <br />بهترین مثال در این خصوص را همان آقای "کار" استاد کمبریج و نویسندهٔ "تاریخ چیست" (ترجمهٔ حسن کامشاد و انتشارات خوارزمی، روی نت هم میتوانی بیابی) زدهاست: پس از سقوط آلمان چندین کارتن حاوی اسناد و مکاتبات وزیرامور خارجه جمهوری وایمار، کشف و به آمریکا منتقل شد. قبلا دستیار وزیر یک خلاصهٔ 6 جلدی از آن منتشر کردهبود. از هیچ دورهای از تاریخ دیپلماسی آلمان تا پیش از این تاریخ، اینقدر منابع معتبر و دست اول وجود نداشتهاست. با اینهمه آیا میشود گفت با در دست داشتن این اسناد میشود هرآنچه در آن دورهها روی داده را فهمید؟ نه! چرا؟ چون چه جناب وزیر و چه دستیار وفادارش -با وجود برخورداری کامل از آنچه به وجدان آلمانی مشهور است- در انتخاب اسناد اولویتهایی داشتند. اولویتهایی همچون ترمیم رابطه با بعضی از دول متفقین و ترجیحشان به سایرین. در بعضی از این اولویتها موفقتر بودهاند و در بعضی خیر. بالطبع در بازتاب اسناد مربوط به موفقیتها و اولویتها -آگاهانه و براساس درکی که از منافع کشور خود داشتهاند یا ناخودآگاه- کوشاتر بودهاند. مقایسهٔ سند سادهای در خصوص دیدار وزیر امورخارجه با سفیر وقت شوروی، با گزارش همان دیدار از زبان سفیر تفاوت عینکهای دو دیپلمات را آشکار میکند: ممکن است آنچه جناب وزیر یک موفقیت دیپلماتیک پنداشته و ضبط کرده، از نظر سفیر یک دیدار بیحاصل باشد.<br /><br />و اما در تاریخ ما -که اگر گزارش خفیه نویسان دولت فخیمه را کنار بگذاریم- بیشتر بر پایهٔ اقوال بیسند و در ادامه سنت ثواب گریه بر مظلومین و لعنت بر اشقیاء و نیز داستانهای من درآوردی در خصوص محبوبین و مغضوبین ملی یا خاطرات پای منقلی درباریان بنا شدهاست؛ واقعا چقدر میتوان بین گرگ و میش، فرشته و شیطان، سعید و شقی فرق نهاد؟مازیار وطنپرستnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-78789594634828629782015-08-03T08:32:22.898+04:302015-08-03T08:32:22.898+04:30دلقك جان يه سئوال خيلي دم دستي ازت بپرسم؟ تو كه اي...دلقك جان يه سئوال خيلي دم دستي ازت بپرسم؟ تو كه اينهمه مدرني و ضد آخوند هم هستي پس اين<br />ترجيع " يا هو" آخر همه نوشته هات چيه؟ <br /> رضاnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-47894908929008370252015-08-02T23:41:06.631+04:302015-08-02T23:41:06.631+04:30ما نیز همچنان بدنبال سیاوشهای مظلومیم...... وطن پ...ما نیز همچنان بدنبال سیاوشهای مظلومیم...... وطن پرست هیچو قت نفهمیدم تو می خوای چی بگی! اینهمه کبری صغری می بافی اخرش جملا تت معلق می ماند. حتی خط سیر فکری معینی نداری. سیا وش های مظلوم یعنی چی؟ یک نکته بیشتر نیست. ادمی زاد یا زندگی مثبتی دارد. یا منفی. و یا منفی -مثبت. از فحوای کلامت بر می اید که امیر را بقول خودت سیاوش مظلوم تصور نموده و گویا در تاریخ ما بت شده. بنده شخصا با بت و بت سازی مخالفم. اما وقتی به تارخ پشت سرم می نگرم، کریم خان زند را می بینم که خودش را بسلامت از تاریخ عبور داده. از او مهمتر کوروش کبیر نیاز به گفتن ندارد. هر دو هم پا دشاه بودند و کریم خان حتی عنوان پا دشاهی را از روی فروتنی نپذیرفت. نادر شاه با تمام ضعف برای تما میت کشور چیزی کم نگذشت و غیرت اش مثال زدنی است.محمد خان قاجار هم کم و بیش چیزی در همان مقیاس بود. یک شاه نکبت و بو العجبی مثل حسین صفوی هم داشتیم که معرف حضور هست. که ادم خجا لت می کشد او را شاه بنامد. واقعیت این است که ما تاریخ نخبه و فر هوری نداشته ایم.خانی می امده- خانی می رفته. همه چیز هم یا سر جای خودش بوده و یا بدتر می شده. در این میان امیر کبیری پیدا شده. قد علم کرده و دست به اصلا حات اسا سی و خیز به سمت عمران و ابادانی ور داشته.در عرض سه سال به روایت دوست و دشمن کا رهای بزرگ انجام داده.بنابراین باید او را دوست بداریم.هر کس در هر رده ای کارش مثبت بوده باشد. چه شاه چه گدا باید به ان ارج گذاشت. ربطی به سیا وش های مظلوم ندارد. ناصر پنجاه سال حکومت کرد. در تمام حکومت پنجاه ساله به اندازه سه سال امیر هنری از خود نشان نداد. و اخر سر هم به حرف معا ندین گوش کرد و امیر را رگ زد. رضای کر مانی متحجر نبود از سر استیصال و در ماندگی و ظلم درباریان او را کشت.انقلاب مشروطه کوچکترین دخلی به ناصر ندارد.ادمهای نسبتا بزرگ ان دوره هم به همچنین. انها محصول ارتباط کم و بیش با اروپا بود.کسانی مثل تقی زاده. اخوندوف ملکم و دیگران چه ارتباطی با ناصر داشتند؟ دست کم به خا طرات حاج سیاح مرا جعه کنید تا مطلب برایتان ملموس تر شود. تحلیل این موضو عات در کامنت جا نمی شود.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-15344232465734390552015-08-02T22:58:41.128+04:302015-08-02T22:58:41.128+04:30کامنت قبلیام بیشتر دردِ دل و پراکنده گویی بود. خی...کامنت قبلیام بیشتر دردِ دل و پراکنده گویی بود. خیلی دنبال ربط و ترتیبش نباشید.مازیار وطنپرستnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-45599205626501269282015-08-02T22:32:52.033+04:302015-08-02T22:32:52.033+04:30دلقک جان، حرفهایت در این پست -بویژه در کامنتها- ...دلقک جان، حرفهایت در این پست -بویژه در کامنتها- بسیار عالی بود. مخالفان هم علیرغم برخورد، آن اتفاقی که باید در تفکرشان بیفتد خواهد افتاد که همان تلنگر خوردن تابوها و کلیشههای فکریست. برسر طرفداریت از قالیباف هم بحثی ندارم: بگذار تو هم نقطه ضعف خودت را داشته باشی.<br /><br />دعوا بر سر ناصرالدین شاه و امیرکبیر نیست، صحبت از تمرین طور دیگر دیدن است. وگرنه اگر صحبت از نقل وقایع تاریخی باشد که برای ما ابجد خوانان مدرنیسم، اول از همه مدرک و سند مهم است. مثلا تا حالا بیاد ندارم کسی سند معتبری از روایت شکستن قلیان در حرم ناصرالدین شاه ارائه کردهباشد.<br /><br />امروز به واسطه یک دوست افغان در فیسبوک، با پُستی مواجه شدم که نزدیک 300 لایک داشت. نوشته بود صدام در هنگام مرگ به جنرال آمریکایی گفته یک پالتو به من بپوشانید. طرف پرسیده برای چه؟ و پاسخ شنیده که نمیخواهم بواسطه سرما تنم بلرزد و دشمنان فکر کنند از ترس لرزیدهام!<br /><br />طرز تفکر همانی است که قریب به 1000 سال پیش در مرگ حلاج گفته: روی را به خون آلود تا زردروییاش از ضعف خونریزی در مسلخ عشق بچشم نیاید. و کامنتها: (با لهجه افغانی) او [صدام] سردار بزرگ اسلام بود که کفار از شنیدن نامش به ارزه میافتادند!<br /><br />قصدم دست انداختن همزبانان افغانمان نیست. بلکه قصد دارم با نشان دادن خطای آنان شباهتها را یادآوری کنم: ما نیز با کمی فاصله همانطور مینماییم. <br />فکر میکنید اگر رجز خوانی امثال صدام و احمدینژاد و فلان سردار جلغوز خریدار نداشت، هنوز و همچنان عرضه میشد؟ نفس این رجز خوانیها آنقدر جذاب بوده که هنوز و پس از 10 سال از مرگ صدام شکست مفتضحانه، کشتار شهروندان بیدفاع خود، تجاوز به خاک همسایگان و ... همه را به یک موشک نصفه که به اسرائیل پرانده میبخشند تا مرهمی باشد بر حس حقارت درمان ناپذیر خاورمیانهایِ مسلمان.<br />ما نیز همچنان بدنبال سیاوشهای مظلومیم. سیاوشهایی که هرگز به شاهی نرسیدند، برای ما محبوبترند تا کیخسروی که هم شاه شد و جنگید و فرمان راند و دشمن را یکسره منکوب کرد، هم شهامت و قدرت کنارهگیری از تخت داشت.<br /><br />روایات تاریخی ما از مرگ امیرکبیر آنچنان دقیق و ریزبینانه است که تفاوتی با مقتل خوانی ابوالفضل ندارد. با اینهمه باید فهمید فاصلهای که امیرکبیر از صاحب منصبان پس و پیش خود دارد از کجا آمده؟ چقدر واقعیت و چقدر افسانه است؟<br />از نامه شخصی همسر سفیر انگلیس نقل است (کتاب آقای آدمیت) که حتی همسر جوان و شاهزاده امیرکبیر را ستوده بود. با لفظی که بیشتر توهین است. میگوید این شاهزاده خانم برخلاف بقیه قاجار غیرت دارد. (چون با آگاهی از احتمال قتل امیر یک لحظه ازو جدا نمیشد تا کسی از هیبت خواهر تنی شاه جرات نکند به امیر نزدیک شود و مادرش -مهد علیا- ناگزیر از فریب دختر شد).<br />جالب اینجاست که اینقدر خاطر امیرکبیر برای شاه عزیز بود دخترش را به عقد ولیعهد خود مظفرالدین درآورد و موجب شد این دختر (مادر محمدعلی شاه) در تمام دوران مشروطه آماج توهینهای متداول ناموسی آزادیخواهان باشد. که: با آشپز روی هم ریخته و محمدعلی شاه خون پدر در رگهایش نیست.<br /><br />برای همه ما واجب است کتاب "تاریخ چیست" از ای. اچ کار و سپس نظرات مخالف آیزیا برلین در نقد او را خوب بخوانیم. لازم نیست نظر یکطرف دعوا را رد یا قبول کنیم. از میانه بحث آنان "تاریخ" را بهتر درک خواهیم کرد.مازیار وطنپرستnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-42557438416431666382015-08-02T19:56:20.067+04:302015-08-02T19:56:20.067+04:30ضمن اینکه من نمی گویم حرف مرا باور کنید. من فقط می...ضمن اینکه من نمی گویم حرف مرا باور کنید. من فقط می گویم فقط کمی فکر کنید و حالا که پرده ها بالارفته از نقش روحانیت شیعه در خرابکاری های طول تاریخ ایران کمی با احتیاط و شک و عقلانی موضوع ها را بررسی کنید. بنظرم می رسد که روایت امیر کبیر و عباس میرزا و از این قبیل - بدون جسارت به ساحت امیر - خیلی شبیه اسطورۀ شهید رجایی در تاریخ سال های اخیر. ایرانیان تاریخ را می گردند تا ببینند چه کسی را پیدا می کنند که جوانمرگ - از نظر سیاسی - شده است و نتوانسته حکومتی کند که مفید و مضر بودنش بمحک زمان بخورد وتا از آن یک بت بسازند برای تخریب حاکمانی که حکومت کرده اند و زشت و زیبا هم داشته اند تا بتوانند مظلومیت خودشان و دولت ستیزی ناشی از مذهب شیعه شان را توجیه بکنند. حالا هی شما بالا پائین بپرید و جلز و ولز کنید. ذات انسان ایرانی متوهم را که نمی توانید منکر بشوید. این آینۀ تاریخ دیروز و امروز سرزمین تان و خودتان است. یا...هوDalghak.Iranihttps://www.blogger.com/profile/11667689263635418481noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-65807557812608615032015-08-02T19:24:09.538+04:302015-08-02T19:24:09.538+04:30چرا متوجه نمی شوی. من که همین بالای کامنت تو شمه ا...چرا متوجه نمی شوی. من که همین بالای کامنت تو شمه ای از خدمات ناصر الدین شاه را نوشته ام مثل تأسیس دارالفنون و پدر آموزش مدرن و مدارس بشکل امروزی و راه اندازی جنبش مشروطه. البته اینها بنظر من خدمات فرعی تز بود و به اهمیت ریش تراشیدن و عاشق شدن و هنر دوستی اش نبوده. اما چون تو نمی توانی با نرم افزار مدرنیته ارتباط بگیری من هم ناچار از سخت افزار هم مثال زدم. مهدعلیا مادرش خیلی سنتی و مادرقهبه بوده و خیلی تو کاسه اش گذاشته و ناصر هم یا نخواسته و یا نتوانسته از پس مادر بطور کلی درآید تا بوده. برخی کتاب های تاریخی را خوانده ام اما بروز نیستم و اینجا هم منابع ندارم و حوصلۀ گشتن دنبال منابع اینترنتی هم نیست و بنابراین ادعاهای مستند از تاریخ و بویژه از یاداشت ها و خاطرات خود ناصر الدین شاه ندارم که برای شما نمایش بدهم. اگر راجع به نوشته های روزم هم مثل تاریخ شناسیم نگاه کنی تازه کار درستی کرده ای و من فقط بر مبنای پذیرش عقل و نه نقل - چه قران باشد و مذهب و چه تاریخ باشد و میهن - می نویسم و هر استدلال عقلانی را می پذیرم و لا غیر. با داد و بیداد چیزی توی کت من نمی رود. یا...هوDalghak.Iranihttps://www.blogger.com/profile/11667689263635418481noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-14372263128684198462015-08-02T19:10:13.490+04:302015-08-02T19:10:13.490+04:30البته ایشان 50 سال سلطنت کرده و جای جای سلطنتش خدم...البته ایشان 50 سال سلطنت کرده و جای جای سلطنتش خدمت به ایران بوده که مهمترینش همان عاشق شدن و هنر دوست بودنش بوده است که تابوی تحجر روحانیت را شکسته. یا...هو.........اقای دلقک چرا اینقد لجبازی؟ از تو بار ها سئوال شده چند خدمن ناصر را بگو. می گی عاشق زنان بوده! و عاشق هنر بوده! اخه اینهم شد استد لال.تابوی تحجر رو حانیت رو شکسته! یعنی چه؟ یعنی وقتی میرزای شیرازی حکم به منع قلیان کشیدن می دهد.او در پستوی خانه خودش نمی توانست قلیان بکشد و زنهای عقدی و صیغه ایش همه قلیا نها را شکستند. اینجوری شاخ روحانیت رو شکسته بود؟ دلقک جان مادرت چند کتاب تاریخی خوانده ای؟ اخه اگه اینجوری پیش بری فردا می گن دلقک تحلیل های سیاسیش هم مثل نقد تاریخش هست. البته منهم استای تاریخ نیستم. اما اینقدر می دانم که تقی خان زیر دست مرد بزرگ و فرهنگی ای همچون فرا هانی رشد کر و بالنده شد. و او حتی به فرزندانش گفت که در اینده شما باید زیر دست او کار کنید.(بدلیل هوش با لایش) . مردان بزرگ نیازی به تحصیل در دانشگاه هاروارد ندارند. انها خودشان ده هارواردند.دهها هارواردی هم داشتیم که در کار سیاست و نوع تفکر تو زرد از کار در امدند. تو امیر کبیر را خیلی دست کم گر فته ای. امیر در تبریز در حکم مباشر و همه کاره ناصر جوان و اختلاف سن قابل توجه با ناصر معلم او بود و ناصر علاقه عجیبی به او داشت واحترام خیلی زیادی.بهمین خاطر است که امیر هم تا حدودی تند روی هایی داشت و سعی می کرد همه امور را به شخصه در دست بگیرد و کارگردانی کند. و حتی تصمیمات بدون مشورت با ناصر بگیرد. و با توجه به داماد شاه بودن از طرفی و نوع رابطه خاص او با ناصر امور را پیش می برد و شاه جوان هم هیچ مشکلی با او نداشت. ابن رشدیه را هم با سفارش امیر و بدستور شاه اورده اند.اگر رندان و در باریها کار شکنی نمی کردند امیر ایران را به یک کشور پیشر فته و مدرن تبدیل می کرد. اما نوکران انگلیس نمی خواستند ایران به جایی برسد. نوری را دیگر هر مورخی می داند که سرش در اخور انگلیسی ها بود. الی جنا بعالی! در ضمن شاهی که پنجاه سال سلطنت کند و دلقک نتواند دو مورد از خدماتش را بر شمارد چه وجه مثبتی داشته که شما او را بالادست امیر می نشانی. رفتن ناصر به اروپا که هزینه های سنگینی هم روی دست مملکت گذاشت هیچ دستاوردی برای کشور نداشت. این را همه می دانند. فقط دوربین عکاسی.و چند ساز و شیپور که در ارتش مورد استفاده قرار می گرفت. شاید شما چون فرما لیست هستید عنصر شیپور را مزیت و دستاورد بزرگ بحساب اورده اید! دلقک خواهشمندیم حالا که ناخن به این زخم زده ای واقعا چند خدمت بزرگ او را مفصل تر و دقیق تر بنویس. در غیر این صورت حرفت را پس بگیر. تا بقول خودت تاریخ مخدوش نشود. منتظریم.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-49474305334148946642015-08-02T18:23:16.369+04:302015-08-02T18:23:16.369+04:30مرسی ناشناس مدرنیتۀ محض. ششم حال آمد از این "...مرسی ناشناس مدرنیتۀ محض. ششم حال آمد از این "اولین بی ریش". زدی تو خال و بهتر از این نمی شد. واقعاً دستمریزاد.<br /><br />ناشناس عزیز بعدی. من مخالف امیر نیستم بلکه فقط موافق شدید ناصر الدین شاه هم هستم. منظورم از سفر به فرنگ هم کشورهای اروپای غربی امروزی است که در افواه عامه فرنگ شناخته می شود. سفر امیر به ترکیه برای مذاکره با عثمانیها هم باید پاسخ "ناصرالدین شاه هرات را از دست داد" یکی از خوانندگان باشد. البته من بجدا شدن هرات اعتراضی ندارم و در آن مقطع تنها تصمیم درست قابل اتخاذ بود. یا...هوDalghak.Iranihttps://www.blogger.com/profile/11667689263635418481noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-90030681245518197112015-08-02T17:43:17.725+04:302015-08-02T17:43:17.725+04:30نخستین ماموریت سیاسی میرزا تقی خان این بود که پس ا...نخستین ماموریت سیاسی میرزا تقی خان این بود که پس از قتل گریبایدوف در ایران، از جانب دستگاه دولتی ایران ماموریت یافت تا برای عذرخواهی به عنوان منشی همراه خسرو میرزا به نزد تزار روسیه برود. وی در این سفر در سال ۱۲۴۴ هجری قمری حدود ۲۲ سال داشت. ماموریت دوم وی یک ماموریت تشریفاتی بود که در زمانی که وزیر نظام آذربایجان بود به همراه ناصر الدین میرزای ولی عهد به ایروان رفت تا با تزار روس که به این شهر آمده بود دیدار داشته باشد. نخستین ماموریت سیاسی مهم امیر ریاست هیات نمایندگی ایران در کنفرانس ارزنه الروم در سال ۱۲۵۹ برای حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی بود. این ماموریت دو سال به طول انجامید.<br /><br />ناصرالدین شاه زمانی که به معیت امیر بر تخت نشست 17 سال داشت و تحت تاثیر مهد علیا مادر خود و در عین حال تحت کاریزمای امیرکبیر بود. استنتاج من این است که اقدامات 39 ماهه امیر در مقام صدرات نتیجه تفکرات و سیاست امیرکبیر بوده و البته مسلم است با تایید شاهبوده است. کما اینکه نقش رهبران و مدیران هم انتخاب افراد شایسته بوده است. <br /><br />Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-44770860683295698652015-08-02T17:30:17.643+04:302015-08-02T17:30:17.643+04:30ناصرالدین شاه اولین شاهی بود که با ریش تراشیده حکو...ناصرالدین شاه اولین شاهی بود که با ریش تراشیده حکومت کرد. از جنبه دکمه سر دستی گفتم.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-70869714484354166442015-08-02T16:46:16.028+04:302015-08-02T16:46:16.028+04:30آقا رضا. یکی تأسیس دارالفنون که شماها الکی کردیتش ...آقا رضا. یکی تأسیس دارالفنون که شماها الکی کردیتش را به امیر کبیر می دهید. چون اگر شاه مبتکرش نبود و یا مخالفش بود یا نمی پسندید جلو محبوب القلوب را می گرفت و نمی گذاشت دارالفنون راه بیفتد. اگر هم در اثر پروپاگاندا و فشار افکار عمومی از طریق اینترنت و ماهواره و رادیو تلویزیون نیمۀ قرن نوزدهم که 99 درصد ایرانیان با سواد و به تکنولوژی قرن بیست ویکم مجهز بودند به علما شکایت می کرد تا ایکی ثانیه طومار امیر و دارالفنون و هست و نیست هرچه نوآوری است را جمع کنند بگذارند روی کول میرزا تقی.<br />بعدش هم که گفتم ناصرادین خان رفت باکو و این رشدیۀ معروف را بزور کشید کشید تا تبریز برد و گفت جان مادرت از این مدارس جدید برای ما هم درست کن و شد مؤسس آموزش و پرورش نوین در ایران.<br />سوم هم باز گفته ام آدم حسابی ها و نخبه های زیادی تربیت کرد در طول سلطنتش تا بتوانند بعد از ترورش بفاصله ای اندک نهضت مشروطه و انقلاب مدرن راه بیندازند در ایران. البته ایشان 50 سال سلطنت کرده و جای جای سلطنتش خدمت به ایران بوده که مهمترینش همان عاشق شدن و هنر دوست بودنش بوده است که تابوی تحجر روحانیت را شکسته. یا...هوDalghak.Iranihttps://www.blogger.com/profile/11667689263635418481noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-79966717767037064562015-08-02T16:07:27.589+04:302015-08-02T16:07:27.589+04:30جناب آقاي دلقك
شما كه هميشه مي گفتي نبايد اسير كيش...جناب آقاي دلقك<br />شما كه هميشه مي گفتي نبايد اسير كيش شخصيت شد و مهم ميزان تاثيرگذاري بزرگان در روند تاريخ است حالا چطور شد كه اميركبير را با آنهمه اقدامات كه در راستاي به قول خودت مدرنيزه كردن ايران انجام داده كوچكتر از ناصرالدين شاه مي داني چون دومي آدم اهل حال و چه و چه بوده است<br />لطف كن به غير از خصوصيات شخصيتي از نظر تو جالب ناصرالدين شاه 3 تا اقدام مثبت اين آدم به مملكت را بيان كن. ضمنأ همه مي دانيم كه در زمان شاه شهيد!! قدرت آخوندها در مملكت كم نبوده و مثل امروز بر همه شئون مملكت چنگ انداخته بودند پس اگر تو مريد ناصرالدين شاهي پس مشكل تو با آخوندها چيه؟رضاnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-17111312558267448832015-08-02T02:26:02.690+04:302015-08-02T02:26:02.690+04:30نظر همین دو خوانندۀ محترم اخیر مستوره ای کامل از ت...نظر همین دو خوانندۀ محترم اخیر مستوره ای کامل از تشتت و تحریف تاریخ نگاری کشور است. ناشناس اولی با استناد به مدارک منتشر شده از سوی دولتین روس و انگلیس در اعتراض به مرگ امیر کبیر ضد روس و ضد انگلیس بودن آن ها را با سؤال روبرو کرده است مگر اینکه بقول خودشان این واکنش اعتراضی تند را انسان دوستی بدون چشم داشت روس ها و انگلیسی ها مربوط بدانیم. یعنی تا این حد؟!<br /><br />ناشناس دوم اما خود ناصرالدین شاه را انگلیسی معرفی کرده و بطور تلویحی دست انگلیس را در قتل امیر برجسته کرده چون به ادعای ایشان جانشین امیر کبیر نوکر دست بسته و زبان بستۀ انگلیس بوده بدون ردخور - این بدون ردخور را هم طوری نقل کرده که شکی باقی نماند که یا او شخصاً پسر خالۀ نوری بوده و همدم و آگاه به خلوتش و یا خودش بخشی از دولت فخیمۀ انگلیس در زمان قتل امیر بوده و اصلاً خودش صدر اعظم جانشین امیر کبیر را تعیین کرده است. حرف من هم این بود که تاریخ بهمین وضوح مخدوش و احمقانه نوشته شده و باید تأمل کرد در مورد قطعیت دادن به خادم و خائن. یا...هو<br /><br />در ضمن امیر کبیر پیشکار و مباشر ناصرالدین میرزای ولیعهد بوده و نه معلم سیر تا پیاز او. بالاخره ولیعهدی گفته اند و پیشکاری. نمی شود که نوکر را رییس و ارباب را زیر دست معرفی کرد. در ضمن من در تاریخ ندیده ام که امیرکبیر غیر از مکتب های ملا باجی در فرنگ یا دانشگاه هاروارد هم تحصیل کرده باشد و اصلاً فرنگ را بچشم خود دیده باشد. در حالیکه ناصرالدین شاه حداقل سه بار فرنگ رفته بود و رشدیه را هم او از باکو آورد برای پی ریزی مدارس جدید از تبریز و قبل از آن ایران تنها مکتب خانه ای مذهبی داشت. یا...هو Dalghak.Iranihttps://www.blogger.com/profile/11667689263635418481noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-61154627651712175372015-08-02T01:03:09.980+04:302015-08-02T01:03:09.980+04:30چون دیدگاه دایی جان ناپلئونی در دید مردم عامه باعث...چون دیدگاه دایی جان ناپلئونی در دید مردم عامه باعث دور شدن مردم از تعامل با دنیا شده است..... نمی خواهم بدلیل ضد انگلیسی بودنم بگویم نباید با انها و دیگران رابطه داشته باشیم.امروزه این رابطه لازم هست. همچنان که همیشه! اما همه این واکنش ها فرما لیته بوده. چون درست بعد از امیر نوری اسفندیاری عامل کاملا حلقه بگوش بریتا نیای کبیر به مسند می نشیند.و بعید نیست که قتل امیر با همکاری نوری-مهد علیا و با نظارت مستقیم انگلیس بوده. قابل توجه دلقک هم اینکه ناصر تحت تعلیمات امیر بوده و معلم او امیر بوده.اگر نیمچه خاصیتی داشته ، که بنظر من نداشته. چون فقط پنجاه سال مملکت را به عقب انداخته.مثه همین اقای خامنه ای خودمان.(چون به شعب ابی طالب خیلی علا قمند است!)او هم رفته خندق زده! لابد از ترس روس که نیاید تهران را تصرف کند و خواب شبانه او را بهم زند.اینکه کشوری مردمانی عقب افتاده داشته باشد دلیل ان نیست که پا دشاهی عقب افتاده هم داشته باشد.(قابل توجه یک کامنت گذار-بز اخفش!!) وظیفه رجال مملکت رشد و ترقی و پیشرفت و ابادانی کشور است. نه خوشگذرانی و ملیجک بازی و شعب ابی طالب بازی. ناصر با خامنه هیچ فرقی ندارند.هردو سم بوده اند. هر کدام به طریقی.البته منظورم از خامنه بطور کلی اخوند جماعت هست.می گویند راههای رسیدن به خدا زیاد هست. بنظر من راههای نابود کردن کشور ها هم زیاد هست. هر کدام به طریقی.حالا این شاه و اون شیخ. این ابله و اون ابله. تفاوتی دارد؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-30006136986918428322015-08-01T23:24:00.098+04:302015-08-01T23:24:00.098+04:30روزنامه وقایع اتفاقیه سه روز پس از قتل امیرکبیر نو...روزنامه وقایع اتفاقیه سه روز پس از قتل امیرکبیر نوشت:«میرزا تقی خان احوال خوشی ندارد و صورت و پاهایش ورم کرده است». دو روز بعد در خبری کوچک نوشته شد: «میرزا تقی خان که سابقاً امیرنظام و شخص اول این دولت بود شب سهشنبه در کاشان وفات یافت.»[۴۴]<br /><br />روسیه و انگلستان به شدت به قتل امیرکبیر اعتراض کردند. وزیر خارجه انگلستان نامه شدیداللحنی نوشت و حتی برای اطمینان از انعکاس درست آن، ترجمهاش را در لندن انجام داد. در این نامه آمده است:<br />دولت انگلیس تفاصیل این امر شنیع و وحشی منشانه را شنید... هرگاه پس از این قتل بی ترحمانه مرحوم امیر، گناهان دیگر از این قبیل صدور یابد بر دولت انگلیس لازم خواهد بود که به دقت بپرسند آیا شایسته فخر تاج انگلیس و لابق حقوق مملکت آدمی منش انگلستان است که وزیرمختار آن مقیم مملکتی باشد که در آنجا مشاهده کند ارتکاب اموری را که آن قدر مصادم انسانیت باشد.<br /><br />وزارت خارجه روسیه نیز نامه اعتراضی را تسلیم مصلحت گزار ایران در سنپترزبورگ نمود که نوری را وادار به پاسخ نمود. تزار روسیه همچنین در دیدار سفیر بریتانیا مراتب «خشم و وحشت» خود را از «قتل وزیر فقید شاه» ابراز داشت و سخن موهنی نیز به زبان آورد:<br />ایرانیها چنان مردمیاند که نه قانون دارند و نه ایمان.<br />موضوع قتل امیرکبیر همچنین در مطبوعات این کشورها به طور گسترده مطرح شد.<br />* برگرفته از ویکی پدیا<br />این همان امیری است که نه به روس و نه به انگلیس باج نمی داد ولی مرگش واکنش منفی در روس و انگلیس داشت.آن سالها اخبار داخلی کشورها در عدم وجود رادیو و تلوزیون و اینترنت مصرف عمدتا داخلی داشته است. هدفم از نوشتار فوق اشاره به بعد انسانی سیاستمدران غربی و نقش آن در تصمیم گیری های آنهاست که از سوی دلقک در چند مورد اشاره گردیده است. گرچه غربی ها به ظور کلی منافع ملی خود را در نظر می گیرند ولی در کنار آن به بعد اخلاقی آن هم توجه دارند. چون دیدگاه دایی جان ناپلئونی در دید مردم عامه باعث دور شدن مردم از تعامل با دنیا شده است لازم دیدم متن بالا را بیاورم. <br />Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-57011957772902266072015-08-01T23:11:00.249+04:302015-08-01T23:11:00.249+04:30خیلی ممنون دلقک نازنین. همه حرفهای شما را قبول دار...خیلی ممنون دلقک نازنین. همه حرفهای شما را قبول دارم. آنهمه اداهای روشفنکری و پرش های زیمناستکی ، به جای فرهنگ سازی مدرن ، واقعا اشتباه بود. آنهم برای جامعه ما ، که روستاها هنوز برق نداشتند و ارتباطات هنوز عصر حجری بود.و بدتر از آن درصد بیسوادی بالا. هنوز شهر نشینی در آغاز راه خودش بود. فرهنگ " الیت " واقعا سمی بود که پادزهرش همان مذهب بود که رشد کرد. و حتی طبقه متوسط مرفه شهری که خودش را در دایره آن " الیت " با آن بریز و بپاش های لوکس نمیدید ، به نوعی جذب گروه های ضد شاه شد. اما خب ، بحث بر سر تحولاتی است که خواه نا خواه ، اتفاق افتاد. بشکل تزریق . یا بقول شاه " انقلاب شاه و مردم ". همه از بالا بود. آمپول های اجباری بود ، اما مفید. جامعه هنوز آماده نبود، اما این آمپولها را احتیاج داشت . انقلاب سفید را چپی ها انتقاد میکردند. اما شاه که نمیتونست هزار سال صبر کنه تا حسنی با الاغش گذرش به شهر بیافته و شهر نشین بشه. خیلی ها بعدها دلیل شکست شاه را ، همان تزریق ها و آمپول های بی موقع مدرنیته از طرف شاه میدانند. اما خب ما کاری به این کارها نداریم. شاه اشتباه کرد شهبانو زیاده روی کرد و چه و چه. اما اتفاقات به شکل هر چند ظاهری رخ داد و اثرش را گذاشت. اصلاحات ارضی اتفاق افتاد. ( کاری به خوب یا بد ، ناقص یا کاملش ندارم) این اتفاق افتاد. جامعه صنعتی نبود ، اما شاه میخواست روابط عقب افتاده فئودالی را بردارد. تا حد زیادی هم موفق شد. یعنی به زور هم که شده یک چیزهایی را در قانون چپاند. بعضی هاش بعد از انقلاب از بین رفتند و خیلی هاش نه. خیلی از تغییراتی را که شاه انجام داده بود ، اخوندها نمیتوانستند به شکل دلخواه خودشان در بیاورند.<br />من از این نقطه نظر شاه را قهرمان تاریخمان میدانم. و با تمام انتقادات چپی و راستی ، به " انقلاب سفید " آن را یکی از اقدامات شجاعانه شاه میدانم. که خیلی هم برای جامعه مریض و لاجون ما در آن موقع ضروری بود. آمپولی بود که تزریقش ضروری بود. و جامعه ما را قرنها به جلو هل داد و هنوز هم اثراتش باقی است. . با همه این قصه ها، اشتباهات شاه و خانمش بسیار است که قابل شمارش نیست. همانطور که خدماتشان. سحرnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-70605074222879405002015-08-01T22:23:43.972+04:302015-08-01T22:23:43.972+04:30جدا از این بحث ها می خواهم مطلبی را بگویم در خصوص ...جدا از این بحث ها می خواهم مطلبی را بگویم در خصوص خرداد 88<br /><br />به نظر من در انتخابات 88 ، یک مـغـالـطـه بـزرگ رخ داد و آن این بود که گروه متشکل از<br />هاشمی + روحانی + ناطق نوری + اسحاق جهانگیری و مرعشی و فرزندان هاشمی و ناطق نوری که<br />با همدیگر یک خط فکری مشترک دارند و همگی به نوعی طرفدار کاپیتالیسم و محافظه کار هستند<br />و از حوادث دهه 60 دل خوشی ندارند ، باید از میان خودشان یک کاندیدای مستقل معرفی می<br />کردند. <br /><br />میرحسین موسوی اساساً هنوز از دهه شصت بعنوان یک دهه طلایی نام می برد و مدافع سرسخت<br />سیاستهای اقتصادی سوسیالیستی و راه انداختن تعاونی ها و سهمیه بندی کالاها و توزیع<br />کوپن و این جور چیزها بود و هست و حتی در سال 88 باز هم با شفافیت از مدیریت دهه شصت<br />دفاع کرد.<br /><br />بنابراین در سال 88 یک خلط مبحث بزرگ رخ داد و گروه هاشمی + روحانی + ناطق نوری + مرعشی<br />+ اسحاق جهانگیری ، در حقیقت هیچ کاندیدایی در انتخابات خرداد 88 نداشتند ،<br />به نظر من بهتر بود از بین خودشان یک نفر را کاندیدا می کردند<br /><br />نه اینکه از میرحسین موسوی حمایت کنند که با آنها اختلافات عمیق داشت<br /><br /><br /> گراند دوکnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-35123589429648816932015-08-01T22:19:57.141+04:302015-08-01T22:19:57.141+04:30هزاران سپاس برای نوشتهها و نظرهای آموزنده و عمیق...هزاران سپاس برای نوشتهها و نظرهای آموزنده و عمیق.<br /><br />این پست واقعاً یک نیم ترم دانشگاه شده و این ممکن نبود جز با کامنتهای بی ربط و با ربط و گاهاً چالشی تماشاچیان سیرک. وقت و زمانی که شما صرف کردید، بینهایت ارزشمنده.<br /><br />دوستدار پدر عزیز،<br />رومیرومیnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-28103391703937899902015-08-01T21:29:28.817+04:302015-08-01T21:29:28.817+04:30سحر خانم عزیز.
من نه از دید روشنفکری و دموکراسی و...سحر خانم عزیز.<br /> من نه از دید روشنفکری و دموکراسی و استبداد بلکه از نگاه تبار شناسی به محبوبان تو نگاه می کنم و خانم فرح دیبا - با همۀ احترامی که به شخصیت حقیقی ایشان می گذارم - را در کانتکست "شخصیت حقوقی ایشان بعنوان شهبانو" جزو خادمان قرار نمی دهم و ازدواج شاه با او و تسلیم نظرات او شدن را عامل اصلی سقوط شاه می دانم. البته بطور گذرا و چند سال پیش داوری ام را نوشته ام. اما چون تابوی نوستالوزیک بسیاری از ایرانیان مثل شما است نخواسته ام این تابو شکنی ضروری را گسترده تر بنویسم. اما حالا که تو بانی خیر شده ای نظرم را به اجمال و دوباره می گویم:<br />فرح یک دختر کافه های روشنفکری پاریس - همه تحت تأثیر سارتریسم آن سالها - بود و نه تربیت سلطنتی داشت و نه تفکر و جامعۀ ایران را می شناخت. بنابراین وقتی زن شاه شد و افسار پروژه های فرهنگی و رسانه ای حکومت را از سینما و جشن هنرها و مطبوعاتی مثل این هفته و رادیو تلویزیون را از شاه جایزه گرفت. شروع کرد به مدرنیزاسیون سطحی که بیشتر در قالب عریانی جنسی نمود عینی می یافت. دایی اش قطبی در رادیو تلویزیون ملی ایران و دفترش در قالب جمع کردن چپ های پشیمان و آدم های سنتی و بازگشت بخویشتنی چون سید حسین نصر چنان افراطی به سانتی مانتالیسم اجتماعی و تصنعی در حوزۀ عریانی را رقم زد که در اوج آن در نیمۀ اول دهۀ 50 جامعۀ بشدت سنتی و ناموسی آنروز ترکید و خمینی از این زاویه سوار آخرت اندیشی جامعه شد و بقیۀ عوامل قبل و بعدش هم بعنوان کاتالیزور های فرعی عمل کرد و انقلاب شد و مذهبی شد و رسیدیم به اینجایی که حالا هستیم. و حالا معلوم شده است که فرح نقش بی بدیلی داشته در آن "بیانیۀ صدای انقلاب شما را شنیدم شاه" و درست در لحظه ای که ملت دیکتاتور مقتدر پرست و هواداران تیفوسی شاه اعم از نظامی و غیر نظامی منتظر ظهور شاهی مقتدر و با اعتماد بنفس و شنیدن اخطار او به همه در دست آوردهای حکومت خودش و پدرش از سویی و برشمردن شبانه روز خطر بازگشت ارتجاع مذهبی در دستگاه های تبلیغاتی انحصاری اش؛ شاهی را دیدند که خودش قافیه را باخته است و به اعتراف و غلط کردمی افتاده است که انقلابیون به او نسبت می دادند و ... داستان طویل و غم انگیز و تأسف بار است. ضمن اینکه این فرح روشنفکر فرانسوی - بقول بهنود در مورد هویدا - حتی پسرش ولیعهد را هم بجای تربیت سلطانی تربیت روشنفکری داد و البته بقیۀ بچه هایش را هم همینطور. در نتیجه رضا شد یک روشنفکر درجه چندم در خیل مخالفان جمهوری اسلامی و فعلاً در حال مبارزۀ مدنی عادی مثل من است. دو تا از فرزندانش خود کشی کردند و این معلوم می کند که او حتی بعد از مرگ شاه در دادن انسجام و امید به فرزندانش موفق نبوده است. در حالیکه گله و رویگردانی سلطنت طلبان از رضا پهلوی تقصیر تربیت غیر شاهی رضا بود و است که فرح مقصرش است. سلطنت طلبان بدرست انتظار داشتند که رضا پهلوی در کسوت ولیعهد سابق می ماند و با استفاده از شخصیت حقوقی اش - و نه شخصیت حقیقی اش - تهدید جدی و منسجم علیه آخوندها عمل می کرد و محتمل بود که با پیوستن ناراضیان انبوه آخوندها بلافاصله در پایان جنگ می توانست دست به کارهای بزرگی بزند. اما همانطور که گفتم فرح رضا را شاه تربیت نکرده بود و رضا بیشتر یک انتلکتوئل شد مثل مادرش و بی اثر و خنثی. من کاری به خوب و بد شاهنشاهی و سلطنت ندارم و سلباً و ایجاباً نظر نمی دهم. منظور من در کانتکست رایت جاب رایت من انگلیسی است. یا...هوDalghak.Iranihttps://www.blogger.com/profile/11667689263635418481noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-37188655797167144172015-08-01T20:43:12.277+04:302015-08-01T20:43:12.277+04:30دلقك جان واقعا دمت گرم، جا ها يى انگشت ميگذارى كه ...دلقك جان واقعا دمت گرم، جا ها يى انگشت ميگذارى كه در ذهن اكثر ايرانيان تابو است و جيغ و هوار خيلى ها را هم در مياورد، كارى هم به درست وغلطش ندارم، همينكه هر نكته اى را بهانه ميكنى كه بگويى بابا جان يك كمى فكر كنيد و عقلتان را به كار بيندازيد كلى ارزش دارد . اكثر مردم دنيا كه شامل ايرانيان هم هست ، عادت دارند كه چهار چوب شكل گرفته شكليشان وا به عنوان واقعيت ببينند و بر اساس آن حكم كنند تنها فرقشان با ما ايرانيان اين است كه روشنفكران دنيا اين را ميدونند و سعى در شكستن اين چهار چوب دارند و تعليم جامعه در اينكه خارج از اين چهارچوب فكر كردن امرى پسنديده و واجب است براى پيشرفت، در صورتى كه شايد به خاطر شرايط تاريخى و فرهنگى ، روشنفكران و نخبگان ايرانى نه تنها بر چهارچوب ذهنى خودشان اصرار دارند بلكه به جامعه هم تحكم ميكنند كه چگونه جرات ميكنيد كه غير از اين واقعيات! فكر كنيد. به همين دليل هم ميبينيم كه در همين سيرك با تحبيب و تهديد به شخصيت شما ( نه عقيده تان) حمله ور ميشوند. البته يك عده تماشاچى لمپن هم داريم كه از فرط هيجان ميريزند وسط صحنه و شروع ميكنند به دلقك بازى و يادشان ميرود كه بابا شما تماشاچى هستيد ، نه صحنه گردان، مدام هم تهديد ميكنند كه ميرويم و ديگر نمينويسيم ، ولى دل نمى كنند، واقعا كه مردم عجيبى هستيم. <br />به هر حال ممنون از شما كه اين چنين بسترى را فراهم كرده ايد كه باعث ايجاد جرقه در فكر مخاطب ميشود.<br />ارادتمند، افشين قديمAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-72375814945737714242015-08-01T20:23:56.802+04:302015-08-01T20:23:56.802+04:30چند ماه پیش یک دانشجوی 22 ساله از من پرسید:
امیرکب...چند ماه پیش یک دانشجوی 22 ساله از من پرسید:<br />امیرکبیر (میرزا تقی خان) ، به مدت چند سال پادشاه ایران بوده؟<br />بدیهی است که پاسخ دادم: امیرکبیر (میرزا تقی خان) اصلا پادشاه<br />ایران نبوده ، اون فقط سه سال و سه ماه صدراعظم ناصرالدین شاه<br />بوده.<br /><br />اون جوان 22 ساله بلافاصله پرسید: پس امیرکبیر چه جوری ظرف سه سال مملکت<br />رو آباد کرد؟<br /><br />خدا وکیلی از سوالش خـندم گرفت: بدبخت اون جوان فکر می کرد در تاریخ ایران<br />پادشاهی وجود داشته به نام امیرکبیر که ایران رو آباد کرده . این است تاریخ<br />خنده داری که برخی جوانان ایرانی بلد هستند.<br /><br />از خنده روده پر شده بودم. ماکسولnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-43502407994700494842015-08-01T20:22:22.414+04:302015-08-01T20:22:22.414+04:30حالا که همه ، یاد گذشته کردند و از تو پستوها با مد...حالا که همه ، یاد گذشته کردند و از تو پستوها با مدرک ، یا بی مدرک ، قهرمان تاریخشان را معرفی میکنند ، من هم در اینجا میخواهم قهرمان انتخابی خودم را معرفی کنم. این مسابقه همه جای دنیا برگزار میشود و حالا در سیرک برگزار شد. و قهرمان تاریخ از نظر من :<br />سلسله پهلوی. هم رضا خان هم پسرش و هم خانمش ( فرح خانم دیبا ). چرا ، مرا ، نپرسید. حوصله ندارم . هنوز هر چه از مدرنیته داریم از باقیمانده دوران آن " خدا بیامرز " است. هیچ هم شکسته خورده و فلان وفیلان نیست. خاطره اش همیشه زنده است به عنوان سازنده ایران نو. تشییع جنازه اش خیلی هم آبرومندانه بود. ما 400 سال دیگر ، کسی مثل او گیرمان نمیاید.سحرnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6305879377436122934.post-69725748382376127942015-08-01T18:17:46.288+04:302015-08-01T18:17:46.288+04:30به حــقــیــقــت اعـتـراف کردم تا از شـدت وجـدان د...به حــقــیــقــت اعـتـراف کردم تا از شـدت وجـدان دردم کاسـته بشـه.فـــرنــازnoreply@blogger.com