۱۳۹۶ خرداد ۴, پنجشنبه

من هم از محمد جواد ظریف تشکر می کنم؛ و البته به لحن حسن روحانی معترضم!

انتخابات ۲۹ اردیبهشت - تهران / ۲

حکایت اول:

1- دوست عزیزی دارم که اخیراً و بعد از 6 سال اقامت در تبریز به لندن بازگشته برای " بازهم شروعی دوباره در فرنگ"! او که برای تجدید و معتبر سازی برخی از گواهینامه های کاری و شناسایی خودش مجبور از مراجعه به سفارت جمهوری اسلامی در لندن شده است؛ تعریف می کرد که اداره و کمپانی مورد مراجعه اش در لندن - با بسیار سختگیری بیشتر از سابق - جزییاتی از او طلب می کرد که پیش بینی اش را نکرده بود. و از جمله از او عدم سوء پیشینۀ مدت اقامتش در ایران را می خواست که بطور بدیهی باید توسط وزرت کشور ایران صادر می شد و ارتباط مستقیمی به وزارت خارجه نداشت. و او وحشت کرده بوده از پروسۀ طولانی دستیابی به چنین گواهینامه ای و بیم از دست دادن کار مورد نظرش در لندن. دوستم می گفت با ناامیدی و عصبیت فراوان - ناشی از مراجعات گذشته اش به کنسولگری سفارت در لندن - راهی کنسولگری شده و مشکلش را با مسئولان در میان گذاشته است. دوستم در اینجا با شگفتی و فریاد پرید هوا و گفت: "تیمسار امکان ندارد باور کنی که با چه صحنه های دلپذیری روبرو شدم". کارمندانی بغایت مرتب، بشدت پذیرا، بطور وحشتناکی صمیمی  و بطرز مبالغه آمیزی سریع و دقیق در دریافت تقاضایم و انجام آن. و قبل از اینکه بتواند آب دهان ناشی از هیجانش را قورت بدهد و طبق عادت تکرار می کرد: UNBELIEVABLE، مگه داریم، مگه میشه! سفارت ایران و این برخورد و کار راه اندازی سوپر مدرن!

2- مستند دوم: 

من خودم تجربۀ مستقیمی با سفارت ایران در انگلیس نداشته ام غیر از چند بار رفتن جلو سفارت و یا کنسولگری برای همراهی اعتراضات سیاسی یا بررسی های میدانی از مشارکت در انتخابات ادوار مختلف. این هم ناشی از این بوده که نه قصد مسافرت به ایران را داشته ام و نه بدلیل نداشتن شناسه های ایرانیم در لندن می توانسته ام رأی بدهم. لذا تعریف هیجان زدۀ دوست تبریزیم را گذاشتم بپای "تحت تأثیر آنی و منفعت شخصی قرار گرفتن" او. اما وقتی روز انتخابات 29 اردیبهشت هم از برخی رأی دادگان در جلو کنسولگری همین حکایت را شنیدم؛ این بار به این حمل کردم که این تحول بنیادین در برخورد با ارباب رجوع در نزد مأموران سفارت ایران در لندن، به آقای بعیدی نژاد سفیر ایران برمی گردد و شخصیت مهم و شناخته شدۀ او که یکی از دیپلمات های برجسته در جریان مذاکرات هسته با غرب هم بوده است. و خدا خدا کردم - از جهت اینکه دلم نمی خواست جمهوری اسلامی را موفق ببینم! - که تسری نداشته بوده به سایر سفارت خانه ها و کنسولگری ها و تنها منحصر در سفارت لندن بوده باشد. اما امروز با دیدن دلنوشته ای از یک هموطن - باحتمال قوی همسن و سال من در پیرسالی - مقیم لوس آنجلس در روزنامۀ شرق هم شکم برطرف شد و هم مجاب شدم به اینکه "من هم از وزیر خارجۀ ایران تشکر بکنم". زیرا دلنوشتۀ هموطن عزیز لوس آنجلسی ام عین همان حکایت اولی بود - در حسن برخورد و صمیمت محترم و کارراه انداز - که دوست تبریزیم تعریف کرده بود و این بار در یکی از کنسولگری های - صندوق اخذ رأی - ایران در امریکا اتفاق افتاده بود و این دیگر نمی توانست استثناء باشد. و آیا اولین رأی آن بانوی سالخوردۀ هموطن در چهل سال گذشته هم ربطی به وزارت خانۀ ظریف داشته؟

3- روایت سوم:

 برنامۀ خبری 60 دقیقۀ تلویزیون فارسی بی بی سی را می دیدم در روز سه شنبه و خبر و تحلیل روز هم بطور بدیهی مربوط به انتخابات اخیر ایران بود. نادر سلطانپور مجری خوش نقش و مسلط خبر دو نفر را با فاصله روی خط آورد جهت اظهار نظر. اولی خبرنگاری بود بنام جعفریان از مشهد که اصولگرایان را نمایندگی می کرد و دومی توفیقی عضو سابق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود از پاریس که اصلاح طلبان را نمایندگی می کرد. گره بحث آنجایی بسته شد که خبرنگار اصولگرا بعد از پذیرش نتیجۀ انتخابات - در ضمن برشمردن تخلفات شکلی و محتوایی برگزاری آن. رسم معمول همۀ بازندگان - لحن کنایی و طعنه آمیز حسن روحانی - بعد از رییس جمهور شدن و نسبت به رقبای بازنده - را بر نمی تافت و بشدت - و البته بسیار منطقی - آن را مخرب و دور از شأن رییس جمهور تحلیل و تفسیر می کرد. در مقابل اما جناب توفیقی ضمن فرافکنی این لحن رفتار و گفتار در نزد حسن روحانی به نوع رفتار و گفتار رقیب در حین مناظرات و مبارزات انتخاباتی سعی می کرد که از پاسخ مستقیم به سؤال مطرح شده طفره برود. البته نادر سلطانپور با تیزچنگی - و دقیق هم - نمی گذاشت تا توفیقی از زیر این عیب و نقص بسیار بسیار بزرگ رییس جمهور منتخب در برود. و اصرار می کرد که نامزد انتخابات در قبل از انتخابات با رییس جمهور منتخب بعد از پیروزی فرق ماهوی از زمین تا آسمان دارد و هرچقدر مچگیری و طعنه و کنایه و افشاگری و عملیات روانی - فارغ از ممدوح و مذموم بودن آن - برای نامزدهای رقیب امری پذیرفته شدۀ جهانی است؛ برای فرد انتخاب شده و مسئولیت پذیرفته ممنوع و ناپذیرفته است در بین فرهنگ سیاسی جهان. البته توفیقی جز مج مج و لکنت و من و من پاسخی نداشت و ناچار به این بسنده کرد که این سؤال را باید خود حسن روحانی پاسخ بدهد. از اینکه ریز بحث را نیاوردم از خوانندگان بی خبر از موضوع استنادیم پوزش می خواهم. زیرا لزومی ندیدم و مطلب را طولانی و از حوصله خارج می کرد. منظورم از مطرح کردن این انتقاد درست اصولگرایان بدنه به لحن و گفتار حسن روحانی این ترس وحشتناک بود و است که نکند اصلاح طلبان و اعتدالیون طوری گفتار و رفتار بکنند که ما "ادبیات و منطق مدرن در رفتار و گفتار" را هم به جناح مقابل ببازیم بلطف دوستان گرمابه و گلستان. زیرا این بحث چند دقیقه ای - و غیر مستقیم - نمونه های فراوانی دارد چه در نوع برخورد حسن روحانی در قالب تحقیر و تخریب رقیب و همینطور مجموعۀ اصلاح طلبان در تمسک به همۀ وسایل - حتی نامشروع - در رسیدن به هدف.

4- توصیۀ چهارم:

 خیلی زیاد جدی هستم در این پیشنهاد که محمد جواد ظریف یک سری کلاس های تدریس مدرنیته برای هیئت دولت را شروع کند و آنان را آموزش بدهد که امهاتی از مدرنیته مثل صداقت و شفافیت و احترام و آموزندگی رفتار و گفتار دقایقی غیر قابل جایگزین و غیر قابل فراموشی - حتی برای لحظه ای - هستند؛ و بویژه با مخالف و رقیب و حریف باید منصف و محترم بود. البته برای تلخ نکردن کام خوانندۀ عزیز و جلوگیری از اطناب کلام - و مثل خود روحانی در مشهد - خیلی سربسته می گویم که این لحن تمسخر "هیجان آفرین در نزد توده" نباید جایگزین آن "عمل جدی" در برآوردن وعده ها و خواسته های توده بشود! از نشانه هایش در چهارسال گذشته بسیار بیمناک و نگرانم. یا...هو

۴۸ نظر:

ناشناس گفت...

احمدی نژاد اسمش بد در رفته بود هر چند پوپولیست خوبی بود ولی روحانی هم کم احمدی نژاد نیست دم انتخابات برای خودش، جالب کسانی هستند که به روحانی رای دادند دیگر مطالبه ای هم ازش ندارند و همه به کلبه های خود برگشتند با این توجیه که رای دادیم رئیسی نشه و انتظاری از روحانی نیست. خوب خوش بحال جناب روحانی که انتخابات را برنده شدند و انتظاری هم نیست.

ناشناس گفت...

دلقک این کارامدی سفارت خانه های ایران چه فایده ای داره وقتی نهادهایی مثل سپاه و وزارت اطلاعات آفتابه میگیرن روش! همین الان هم خیلی از ایرانیان با ترس و لرز به ایران رفت و آمد میکنن چون هر لحظه امکان داره به جرم همکاری با دولت متخاصم دستگیر و روانه زندان شوند. هنوز هم هیچ کدام از ایرانیان ثروتمند جرات بردن سرمایه خودشون رو به ایران ندارند. وگرنه که چند صد میلیارد دلار ثروت دست ایرانیان خارج از کشور خوابیده چرا در همین دوران آقای روحانی که ادعای حمایت از ایرانیان خارج از کشور رو میکرد این ثروت به ایران برنگشته؟
روحانی هم به صورت طبیعی به دلیل رضایتی که انتخاب مجدد خودش داره حسابی روی دور افتاده و مدام حرف میزنه که خب البته نباید اینکار رو بکنه چون موجب تحریک اصول گرایان که نهادهای اصلی قدرت رو دارند میشه تا در کار دولت سنگ اندازی کنند. ولی همین زبان تند و تیز روحانی شاید در وقتی دیگر اثر مثبت و دلخواه من و شما را بتواند بگذارد. برای مثال اگر روحانی بتواند با همین زبان تند و تیزش بسیج و سپاه و امامان جمعه را سرجای شان بنشاند بسیار خوبست. و البته نباید این زبان را علیه خامنه ای یا ملایان قم به کار ببرد چون قدرت دست اینهاست و به جای زبان تند، باید با زبان خوش آنها را به راه بیاورد. همینکار رو هم روحانی داره انجام میده و به زودی راهی قم می شود برای دیدن دم ملایان مرتجع. همین ملایان را اگر روحانی بتواند همراه کند شاید در آینده سر بزنگاه (برای مثال در هنگام تعیین رهبر) بتواند رای دلخواه را از آنها بگیرد.

ناشناس گفت...

شناسه های ایرانی منظور شناسنامه و کارت ملی است؟ حس توده رو خوب اومدی. همین حس به من می گوید دلقک می خواهد سفارت جمهوری اسلامی را در وهله اول تطهیر کند و هدف بعدی چیست؟ با بی صبری منتظر گفته های بعدی دلقک خواهم ماند و قرینه های موید حدس خود را پیدا خواهم کرد.
پیشنهاد به دلقک : عزیز من، خوب برو سراغ همان کارمندان خوشرو و مودب و کار راه انداز سفارت جمهوری اسلامی در لندن و برای شناسنامه و کارت ملی اقدام کن. ما شا الله در دمکراسی اسلامی چیزی که فراوان است انتخابات است انتخابات.

ناشناس گفت...

ببخشید من سواد سیاسی ندارم.
میشه یکی به زبان ساده برای من توضیح دهد که اصلاح طلبی چیست؟ چه چیز را می خواهد اصلاح کند؟

رومی گفت...

برخورد کاملا حرفه ای و محترمانه رو من هم چند بار در سفارت ایران در فرانکفورت تجربه کردم. از شخص محترم دربان گرفته تا کارمند پشت باجه خیلی کار راه انداز و دوستانه برخورد کردند. از دوستانی که به سفارت خانه های دیگر ایران تو آلمان هم رفتند, همین تعریف رو شنیدم و نکته مشترک همین برخورد مودبانه کارمندان سفارت بوده!

دوستدار همیشگی پدر نازنین
رومی

ناشناس گفت...

سلام:
کمی تا قسمتی خوش بینی هم بد نیست تیمسار جان.........

ناشناس گفت...

من هم در کنسولگری ایران درهامبورگ رای دادم . واقعا هم با احترام و ادب رفتار میکردن و بسیار سریع کار مراجعان رو راه مینداختن در ضمن برای اولین بار دیدم که در مورد حجاب خانم ها سختگیری نمی کردن و معدودی بی حجاب اومده بودن

ناشناس گفت...

من هم مانند بسیاری دیگر از خوانندگان دارم به این نتیجه میرسم که تعامل در سیرک به یک نبرد فرسایشی تبدیل شده به این شکل که دلقک هی رهنمود میدهد که « بدوش!» و ما هی یاداوری میکنیم که «نره!». اخر چطور میتوان متوجه نبود (یا انتظار داشت که نظام متوجه نباشد) که صداقت و شفافیت برای این نظام سمی مهلک است؟ همین مقدار شفافیتی که تا به حال بوجود امده چه حاصلی برایشان داشته؟ این که معلوم شده بخش دولتی حداقل هفتصد هزارمیلیارد تومان بدهی دارد؟ این که مشخص شده کل درامدهای نفتی و شبه نفتی کشور کفاف حقوقها و تعهدات بازنشستگی دولت رانمیدهد؟ این که گندش درامده که کل سیستم بانکی کشور ورشکست است (اگر باور ندارید کمی صبرکنید...) ؟ این که حالاهمه متوجه شده اند که تمام درامدهای بی زحمتشان (مانند رشد نجومی املاک، وامهای رانتی .‍...) ناشی از تزریق دلارهای نفتی بوده و ان دوران طلایی باز نخواهد گشت؟ این که هیچ راه عملی برای اشتغال مولد میلیونها جوان تحصیل کرده وجود ندارد؟ دلقک عزیزم، من به شما اطمینان میدهم (و این را به خاطر تخصصم با یقین میگویم) که نه تنها دولت روحانی، بلکه حتی یک دولت متشکل از خبره ترین کارشناسان اروپایی توان "برآوردن وعده ها و خواسته های توده" را در چارچوب ساختارهای فعلی کشور ندارد.

Hej گفت...

تیمسار جان
من با کنسول گری ایران در فرانکفورت سروکار داشتم مودب هستند اما فرمایش دوست شما در مورد سوپیشینه را اکیدا ثزرد میکنم چون خودم هم همین مورد را داشتم. متاسفانه حدود ۴-۶ ماه صدور این گواهی به گفته خود سفارت طول میکشه و خبری از مدرنیته نیست


ضمنا بحث این مرتبه تون، با عرض پوزش، خیلی بی سروته بود.

ناشناس گفت...

دلقک جان سلام،
خیال میکنم که روحانی میداند که دارد چه کار میکند! او اگر بازی گردانان بازنده را به تمسخر و تحقیر نگیرد، نمیتواند خود و آرا و نظریاتش را به آنها تحمیل کند.پس برای ؛عمل جدی؛ داشتن لازم است تا از موضوع برد و باخت انتخاباتی حداکثر استفاده را ببرد. تقریبا مطمین هستم که این دوره، دوره کارهای سیاسی و اجتماعی خواهد بود. زیرا روحانی، خط فکر روحانی و رای دهندگان به روحانی این دوره را دوره انتخاب رهبر میدانندو میخواهند با قدرت و قوت در این عرصه حضور داشته باشند. پس ادبیات او و رفتار سیاسی او حتما متفاوت با دوره قبل و لاجرم عریان تر و تیز تر خواهد بود.
و باز خیال میکنم که مردم نه برای گشایش اقتصادی-که دندان بر روی جگر نهاده و تحمل میکنند-، بلکه برای فریاد زدن مدرنیته خواهی و رد دگم گرایی ذاتی رهبر و اطرافیانش به او رای دادند،پس اگر رهبر و باختگان اطرافش، علاقمند به حفظ نظام باشند، باید کوتاه بیایند و حضور او را در عرصه بپذیرند وگرنه با آشفتگی های موجود، خصوصا در عرصه اقتصاد، فروپاشی از درون را شاهد خواهیم بود.
امیدوارم شما و دوستان سیرک دری این موضوع وارد بحث شوید.




ا

ناشناس گفت...

خوب به این ظریف بند کردی ها! معلومه نظر داری روش! (بعد از افتضاح قالیباف به عنوان جایگزین او برای انتخابات ریاست جمهوری بعدی). دلقک اگر ناراحت نمیشی باید بگم شما کپی دوم مسعود بهنود هستید. البته نه با توانایی های ژورنالیستی و نویسندگی و سخنوری در حد او ولی از نظر ابداع و ساختن و خلاقیت قوی تر از او. هر چند بیشتر اوقات این ابداعات شما منجر به مزخرف و چرت و پرت میشه و بعضی اوقات هم منجر به ایده هایی بسیار جالب توجه. بدترین خبط خامنه ای در طول رهبری اش آن سخن معروف او بود که گفت نظرش به نظر احمدی نژاد نزدیک است! و از آن زمان به خاطر این سخن تا این لحظه و تا آینده نامعلوم در هر محفلی و هر دورهمی و در تمام فضای مجازی خشتکش رو سرش میکشن و خواهند کشید. بهنود هم تا حالا دو بار خبط کرده: یه بار گفته روشنفکر ایرانی بدون فرهنگ شیعی نمی تونه باشه! یه بار هم قاسم سلیمانی رو سردار عارف خطاب کرد! شما هم دو تا خبط تا حالا داشتید که اولی احمدی نژاد بود و بعدی قالیباف. با این تفاوت که در دفاع از آنها کاملا شبیه خامنه ای، کله شقی و بی سوادی (حجت الاسلام) هستید و نه مانند بهنود، باسواد (و با سابقه قابل اعتنای روزنامه نگاری)، و عین کبک سرتون رو تو زمین فرو میکنید که الا و بلا قالیباف معصوم است و نابغه است و احمدی نژاد پاک دست است جالب است که دلیل تان اینست که چون احمدی نژاد تاکنون محاکمه و محکوم نشده پس او پاک دست است! خامنه ای هم محاکمه نشده، هیتلر هم محاکمه نشد! اسد هم محاکمه نشده! فقط یه قلم از دزدی های احمدی نژاد واریز 16 میلیارد پول در روز آخر ریاست جمهوری اش به حساب دانشگاه شخصی اش بود! در یک کشور اروپایی همین کافی بود تا طرف رو به حبس ابد محکوم کنن. مرد حسابی رئیس جمهور کره رو فقط به خاطر رانت فروشی دوست اش (و نه خودش) به زندان انداختن و الان در حال محاکمه ست! اون وقت تو میگی احمدی نژاد فقط یه کم تعلل یا بی توجهی کرده! همین بی توجهی به قیمت از دست رفتن 800 میلیارد دلار پول و سقوط اقتصاد ایران تموم شد. مگر گزارشات دیوان محاسبات از تفریغ بودجه در زمان احمدی نژاد یادتون نیست که هر سال اعلام میشد که میلیاردها دلار از پول کشور گم شده و معلوم نشده چطور خرج شده! اصلا آن 800 میلیارد کجاست الان؟ به قول زنگنه، واقعا شما عدد و رقم حالیتون نیست؟ همه عالم و آدم افتضاح او را متوجه شدند حتی خود خامنه ای کله شق ولی شما هنوز اندر خم کوچه مدیریت امام زمانی احمدی نژاد مانده اید گمان میکنم شما هم مانند سازمان مجاهدین هستید که بالقوه استعداد پیشرفت خوبی دارند ولی به دلیل گیر کردن در سالهای دهه پنجاه و شصت قادر به آپدیت شدن و تغییر و پیشرفت نیستد. اینکه احمدی نژاد تاکنون محاکمه نشده فقط به خاطر خراب نشدن بیشتر حامی اصلی او یعنی خامنه ای و حامیان فرعی او یعنی اصول گرایان و سپاه و شورای نگهبان و... بوده. خبط دوم شما هم قالیباف بود که این رو هم فرمودین بزل و بخشش مسکن به کارمندان عملی کاملا طبیعی و منطقیه! بله بزل و بخشش به کارمندان زحمت کش شهرداری خوبست!. بله ولی نه بزل و بخشش خانه های ویلایی در بهترین نقاط شهر به اعضای شورای شهر و تعاونی مسکن قوه قضاییه و خبرنگاران صدا و سیما! اصلا مگر میشود شهرداری خانه اهدا کند به عضو شورای شهر؟ چنین عملی در اروپا با جنایت یکی است و مصداق رشوه! بگذریم با سریال پایان ناپذیر خبط های شما نگرانم که روزی شما رو در حال تبلیغ برای مجتبی خامنه ای و سردار عارف قاسم سلیمانی و بانو جمیله همسر محترم رئیسی ببینیم (به این دلیل که ایشان مقاله و کتاب نوشتند و استاد بدون رانت دانشگاه هستند و بنابراین کاملا مدرن هستند! استدلالی از جنس استدلالات کاملا منطقی شما برای قالیباف!).

ناشناس گفت...

تیمسار مگه مدرنیته قابل آموزشه که وزیر خارجه کلاس آموزشی بزاره ؟؟!!! مدرنیته یک نوع طرز تلقی از وقایع پیرامونه و زیرساخت میخواد ، چیزی که بسیار کمیابه در مملکت و در نزد دولتمردان و سیاسیون ، نایاب.

Dalghak.Irani گفت...

...پس ادبیات او و رفتار سیاسی او حتما متفاوت با دوره قبل و لاجرم عریان تر و تیز تر خواهد بود.- پایان نقل قول از کامنت ناشناس

پاسخ: شما به بخش اصلی حرفم دقت نکرده ای آنجا که با رنگ سرخ و سبز و بولد کردن هم هشدار داده ام و چنین است متن:

...البته برای تلخ نکردن کام خوانندۀ عزیز و جلوگیری از اطناب کلام - و مثل خود روحانی در مشهد - خیلی سربسته می گویم که این لحن تمسخر "هیجان آفرین در نزد توده" نباید جایگزین آن "عمل جدی" در برآوردن وعده ها و خواسته های توده بشود! از نشانه هایش در چهارسال گذشته بسیار بیمناک و نگرانم.

روحانی دفعۀ قبل هم کلیدی ترین موضوعات را می آورد سر منبر و با شجاعت مطرح می کرد و از ما هیجان و به به می گرفت و در عمل هیچ اقدامی نمی کرد و راجع به موضوع بی خیال می شد. حالا دارم می گویم که این بی ادبی و درشت گویی کنایی به رفقای متحجر و وقاحت ادبیاتی به پیاده نظام بدبخت سران متحجر دیگر حنایش رنگ باخته و بجای شجاعت وقاحت خوانده می شود. پس دست از این کثافتکاریها بردار و برو آبادان و پشت درهای بسته بخوابان توی گوش امام جمعۀ مادر قحبه! و بگذار کیوان که ساکت نماند هیچ بلکه ملت آزادی کنسرت پاپ هم طلب دارد. این خط و این هم نشان اگر روحانی بهمین ادبیات مستهجن ادامه بدهد نه تنها گشایشی بوجود نخواهد آورد بلکه آب باریکۀ لبخندهای تصادفی ملت را هم عزا خواهد کرد. یا...هو

تکمله: بقیۀ کامنت ها هم خارج از بحث و موضوع و چرت بود. رفتن سراغ شرح و تفصیل "دلقک کیست" هم کمکی به فهم دیگری نمی کند در حالی که معلوم نیست داوری کننده کدام با یا بی پدرمادری است. بارها پند داده ام که من بزرگتر از ذهن شما هستم و سعی نکنید خودتان را با فراتر از توان ذهنی تان درگیر بکنید. اما بازهم تک وتوکی در گوشه و کنار پیدا می شوند که گمان می کنند همآوردند!

Dalghak.Irani گفت...

منظورم از بقیه نه همۀ بقیه بود. البته که بفرزندانم و سرورانم مهربان و سپاسگزار و مفتخرم.
دوست محترمی هم که در پست قبلی پیشنهاد داده بود راجع به و وضع و چگونگی نجات اقتصاد ایران بعد از سقوط جمهوری اسلامی بحث کنیم. حرف غلطی زده ولی چون خیلی جدی و مصر بوده این پاسخ طنز را می دهم که کار ما نه دو سرعت است و نه ماراتن. ما همه دوندۀ امدادی هستیم که یا چوب امداد "چه خاکی بریزیم بر سرمان با این هیولای چهل ساله که خیال رفتن هم ندارد" در دستمان است و سراسیمه در حال دویدن قیقاج هستیم یا مثل شما منتظر چوب امداد ما که با دانش و بینشت بعد از دست گرفتن چوب امداد سقوط از دست ما تمشیت امور مالیه و معنویه بکنی. انصاف هم چیز خوبی است ساقط کردن را که انداخته ای گردن ما حالا ساختن بعدش را هم می خواهی پیشاپیش یله کنی روی ما. تو را فرستادیم درس بخوانی برای روز مبادا نه اینکه خسته و کوفته از سقوط رسیده و نرسیده؛ تو هم گیر داده ای که بیاییم عملگی! یا...هو

ناشناس گفت...

در پاسخ به نظر ۱۰:۰۹ دلقک:
با تشکر از پاسخ شما و بدون اینکه قصد نقض نظر شما را داشته باشم این توضیح را مینویسم، چون فکر میکنم مقداری سوء تفاهم وجود دارد (که امری عادی است).
من دوموضوع نظام فعلی و مسايل بنیادین جامعه رو دو مشکل مستقل نمیبینم، مثلا به این معنا که اول از شر این نظام خلاص شویم و بعد کشور را میسازیم. فهم من این است که تنفر ما از این نظام منحوس باعث میشود (یا این امکان را به ما میدهد) که مشکلات سختتررا نادیده بگیریم. اگر ما این مشکلات را در کانون توجه قرار ندهیم از یک طرف اجتناب ناپذیری تغییرات بنیادین را درک نخواهیم کرد و از طرف دیگر حتی بعد از رفع شر این نظام (با استحاله یا براندازی یا...) موفق نخواهیم بود. ما حتی تجربه انقلاب ۵۷ را داریم، که ظاهرا یک نظام با سابقه چند هزار ساله را سرنگون کرد، ولی چون فرهنگ ارباب و رعیتی و اقتصاد رانتی را برجا گذاشت خود بخود دستاوردی نداشت. اگر چه این نظام در اغاز حداقل دو سرمایه عظیم داشت: منابع زیرزمینی کشور (که در طی میلیونها سال انباشته شده بودند) و باورهای مذهبی مردم (که در طی هزاران سال شکل گرفته بودند). برای اینکه وارد جزییات نشوم میشود این را هم نوعی امدادغیبی بنامم که این نظام در مدتی نسبتا کوتاه این سرمایه ها را برباد داد و حال با ورشکستگی روبرو است. ما باید متوجه باشیم که این سرمایه ها را نخواهیم داشت، و من به غیر از اگاهی مردم سرمایه عمده دیگری نمیبینم. من فکر میکنم که ما این مسئولیت را داریم که این اگاهی را تاحدی عمیق کنیم که مردم متوجه شوند که با جهانبینی و رفتاری که تا کنون داشته اند هیچ امیدی برای نجات نخواهند داشت.

Dalghak.Irani گفت...

جامعه در قالب حکومت دینی قابل فرهنگ سازی مدرن نیست. زیرا پایۀ فرهنگ سازی از مدارس و رسانه ها دیداری شنیداری باید شروع شود که همه در انحصار حکومت مذهبی است. رشد مدرنیته در ایران بعد از انقلاب بیشتر از راه سلبی - که به تقلید بیشتر متکی بوده تا آموزش - گسترش کمّی داشته و عمق کیفی نداشته است. اما همین کمیت بسیار بسیار مهم بوده و جامعه آمادگی دارد بلافاصله با تغییر ظرف و قالب حکومت از کذهبی به سکولار و از سنتی بمدرن محتوای تقلیدی اش را در ظرف جدید بریزد و بسرعت خلل و فرج کیفی سازی مدرنیتۀ کم محتوا را بالا برده و با استانداردهای قابل قبول برابر سازد. لذا نگرانی از رفتار جامعه ایران در فردای برقراری حکومت سکولار بسیار بدبینانه است و با واقعیت امروز جامعۀ ما همخوانی ندارد. کسی اگر زوری و راهی دارد باید مصروف براندازی حکومت مذهبی بکند بدون غصه برای فردای حکومت مذهبی. باز الان براندازان حرفه ای هجوم می آورند که پس دلقک یک نامه بنویس به ترامپ که به ایران حمله کند. دادا من از برافتادن مدنی حرف می زنم و نه شخم زدن کشوری. یا...هو

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

قبل از انقلاب ۵۷ منطقه خاورمیانه به استثنای مشکل فلسطین منطقه آرامی بود و کشورهای نفتخیز منطقه در حال افزایش ثروت خود. شاه، با هوش و درایت و تجربه خود در حال گسترش نقش امنیتی خود تا اقیانوس هند بود. ترس از سیاست های مستقل شاه در منطقه و ایجاد هلال اسلامی جهت جلوگیری از نفوذ کمونیسم، نقشه سیاسی خاورمیانه را تغییر داد و آن شد که من دانم و تو دانی.
گرچه فروش تسلیحات با حجم بی سابقه و در کنارش قرارداد های عظیم تجاری به ذهن این را متبادر می کند که این فرمول در آینده هم ادامه پیدا می کند ولی به نظر من این سخاوتمندی اعراب، پاداش بریدن سر مار است. البته غرب با پول سیاستش را تغییر نمی دهد ولی کشانده شدن ترور به قلب اروپا و بی ثباتی اجتماعی و اقتصادی ناشی از آن، لزوم تغییر رویکرد غرب را در پی خواهد داشت. همانطور که اجماع غرب، آخوند را به کشور آورد، اجماع دوباره غرب و روسیه چهره خاورمیانه را دگرگون می کند. گرچه انگلستان با این سیاست موافق نبوده تا حال، اما چاره ای هم نخواهد داشت.

ناشناس گفت...

یه توهمی هست به این صورت که وقتی با ایرانی های داخل ایران حرف میزنم اکثرا از وضع کشور ناراضی و شاکی هستند ولی با دوستان خارج نشین که صحبت می کنم بسیار خوشبین و متعجب از پیشرفت جامعه هستند و چیزهایی میگن که ادم فکر می کنه این ها مست هستند! البته این تجربه شخصیه ولی جالبه که انگار از دو ایران متفاوت صحبت می کنند.

ناشناس گفت...

چون طیف ایرانی های مقیم خارج هم عوض شده است.
امثال خاوری در آن سوی آبها کم نیستند.
عده‌ای که در داخل بساز و بفروش و واسطه گر هستند و پولها را با نرخ بالای 25 درصد در بانک گذاشته و با نرخ دلار تقریبا ثابت پولها تبدیل و در خارج عشق و حال می کنند. برای برخی این حکومت بهشت است.

الف گفت...

تیمسار گرامی

تغییرات کمی را بسیار دقیق دیده اید و از آن دقیق تر فقدان تغییر کیفی. اما راستش در مورد نتیجه گیری شما تردید دارم. این نسل «مدرن سلبی» که در ایران جلوی روی ما است، بعید می دانم به سرعت تغییر کیفیت پیدا کند، حتی با تغییر حکومت. و مشکل هم همین است. کوتوله پروری جمهوری اسلامی فقط شامل حاکمان نیست، مردم هم آرام آرام در همین دام افتاده اند. منتها مشکل «مدرنیته سلبی» این است که نمی توانی به کسی بگویی این «بد» است یا «سطح پایین» یا «مبتذل». چون بلافاصله تو را از اعوان و انصار، یا دستکم فریب خوردگان جمهوری اسلامی به شمار خواهند آورد. بزرگترین مشکلی که این حکومت برای ما ایجاد کرده کشتن هر نوع «معیار» است. یک زمان معیارها روشن تر بود. مثلا انسان مذهبی را می دانستیم معیارهایش چیست، در مجموع به لحاظ اقتصادی پاکدست است (عوام را می گویم)، در جنسیت سختگیر است، دنبال چیست و دنبال چه نیست. یا مدرن ها را می دانستیم که معیارهایشان چیست و خودشان هم می دانستند.اما امروز این ملت کلا گم شده است. مذهبی ها هم همانقدر گم شده اند که مدرن ها. منتها مدرن ها چون بیشترند (ظاهرا البته) و این مدت تحت ستم قرار گرفته اند، لاجرم صدایشان بلندتر است و قانع کننده تر. وگرنه اصل گم شدن ماها یکی است و قطعی است. چون معیار نداریم. یک بخشی از ین بی معیار بودن در سراسر جهان به وجود آمده و عمومی است. اما در ایران به طرز وحشتناکی شدید است و به نظر من این بحران اصلی است، فراتر از آب و طبیعت و سیاست خارجی و جنگ!

ناشناس گفت...

دلقک با توجه به حملات تندروها از روز پس از اعلام نتایج نهایی انتخابات و صحبت از تخلف و ابطال انتخابات و تقسیم بندی رای مردم به حلال و حرام (یادآور انگلیسی خواندن رای مردم در انتخابات خبرگان) و حمله امام جمعه اصفهان به دولت و مردم، ابطال 20 درصد آرا مردم در انتخابات میاندوره ای اصفهان و بالا کشاندن عمدی یک تندرو به عنوان نماینده مجلس توسط شورای نگهبان، باز هم میگی که این روحانی هست که به اصول گرایان حمله می کند و آرا آنها را تحقیر میکند؟ اتفاقا روحانی در سخنرانی اش پس از انتخاب که از صدا و سیما پخش شد چند بار خودش رو رئیس همه جمهور و خادم تمام مردم خطاب کرد. شایعاتی هم در محافل نزدیک به دولت که اخبار محرمانه رو در اختیار دارند درز کرده که با دستور بیت خامنه ای چند میلیون رای به آرا رئیسی اضافه شده. نظرت چیست؟
مورد دیگر اینکه نظرت درباره خروج یکی از معاونان کلیدی قالیباف که در فضای مجازی به عنوان فرار او به دلیل تخلفات پخش شده چیست؟ و اخباری مبنی بر اینکه قالیباف یک استراتژی ناجوانمردانه پیش گرفته است با عنوان استراتژی زمین سوخته. بر این اساس قالیباف برای زمین گیر کردن شهردار بعدی و ناکارامد نشان دادن مدیریت شورای جدید، میخواهد تا جای ممکن منابع مالی و غیر مالی شهرداری را تا ته قبل از پایان دوره اش خرج کند و هزاران نفر را نیز استخدام شهرداری کند و شهرداری تهران رو با بیش از 70 هزار کارمند (یکی از بالاترین ارقام کارمندان شهرداری در جهان!)، حدود 20 هزار میلیارد تومان بدهی و با کمتری میزان دارایی منقول و غیرمنقول تحویل شهردار بعدی بدهد. اخبار در این زمینه رو میتونید در لینکهای زیر بخونید:
http://tabnak.ir/fa/news/698551/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-4200-%D9%86%D9%81%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D9%88

http://rahesevvom.com/2017/05/28/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%86%DA%A9%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%85%D8%8C-%D9%81%D9%82%D8%B7-7000-%D9%86%D9%81%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C/

ناشناس گفت...

باز رهبر دهنشو باز کرد و کثافت بیرون ریخت. خوب این اعلان جنگ بود و حالا روحانی هم سنگ رو یخ شد. هر چقدر بسابه این لجن پاک نمیشه و سیاست خارجی ایران مرد برای همیشه...

Dalghak.Irani گفت...

در سایت بالاترین بندرت بحث های مفیدی هم اتفاق می افتد. در چند روز گذشته بحث خوبی هم بین خداباوران و خداناباوران جریان یافت که من هم مثذ قاشق نشسته واردش شدم و چند کامنت در باب نظریۀ "لذت" نوشتم. با اینکه مطمئنم که بسیاری از کامنت دهندگان در اینجا علاقه ای به چنین بحث هایی ندارند و حتی خیلی از متن های اصلی مرا هم درست و درمان نمی خوانند و فقط برای نوشتن نظر خود - بی ارتباط با متن های من یا حمله بشخص من و خودنمایی و کل کل - پیگیر سیرک ما هستند. اما من برطبق عادت - که هرجا حرف شنیدنی زده ام در اینجا هم به اشتراک بگذارم - اول آن کامنت ها را - که بطور یکجانبه هم قابل بهره بردای است - بازنشر می کنم تا بروم سراغ مواردی که از من نظر خواسته شده است:

Dalghak.Irani گفت...

کامنت اول
ژاله خانم عزیز
بخاطر تشکر از برچسبی که برای اولین بار به لینک نوشته ام در بالاچه تان زدی؛ می خواهم یک اظهار نظر کوتاه هم من بکنم راجع به پرسشت و البته مثال ضرب المثل "پیش قاضی و معلق بازی" خواهد بود . و چه باک!

یکی از پرسش های متن این بوده:

چرا باید من از نفع و لذت خودم بگذرم؟

اعتقاد دارم که نه شما و نه هیچ انسان دیگری از لذت خودش بنفع دیگری نمی گذرد. زیرا در همان موردی که شما نامش را می گذاری "از لذت خود گذشتن" داوری اشتباهی می کنی. چون تو لذت را از نظر خودت تعریف می کنی و نه طرف عامل آن کنش "از لذت خود گذشتن". بنابراین در حالی که ما از بیرون داوری می کنیم که دیگری از لذت خودش گذشته - و چه بسا خودش هم یک چنین توهمی داشته باشد مثل فلان عارف و یا فلان زاهد و یا بهمان ریاکار و یا در نهایت جاهل - عامل کنش خودش از کاری که کرده متلذذ شده است. حتی اگر این فداکاری در یک لحظه و احساسی مثل پریدن وسط آتش برای نجات دیگری هم باشد. پرنده بسمت آتش با محرک لذت از نجات جان دیگری است که دست به این اقدام می زند. و در تکمله اضافه می کنم که حتی انسان بعنوان موجودی اجتماعی که قانون را اختراع و لذت خودش را محدود کرده هم؛ نه از جهت عدول از لذت - ناممکن - خود که قطعاً برای حفاظت از لذت - ممکن - خود بوده است. البته که من یک خداباورم! یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

کامنت دوم:
*... ولی از روی غریزه.ولی در انسانها این فداکاری از روی خودآگاهی است.مثل فردی که کودکی را که در خطر تصادف است نجات میدهد و با آگاهی از خطر تصادف و مرگ به نجات کودک اقدام میکند... *- بخشی از کامنت یک لینک -

اگر در جملۀ شما "با آگاهی" مترادف "با اطمینان" بکار رفته باشد که از مفهوم جمله چنین بر می آید ادعایتان غلط اندر غلط است و شخص کمک کننده مطلقاً به زیان خود فکر نمی کند و فقط بسود و لذت خود می اندیشد و تحریک به کمک می شود. لذت از نجات کودک. لذت از قهرمان شدن. لذت از به نیک نامی رسیدن و... وعلت اصلی اینکه برخی انسان ها فداکارتر از برخی دیگر هستند یا می نمایند هم مربوط به د ان ای کسی نیست بلکه مربوط به معیارهای لذت شخصی تعریف شده در ذهن هر انسانی است. یا...هو

تکمله:در هرجا از لذت حرف زده ام مقصودم لذت هم از نوع مادی مثل سکس یا پول و هم لذت معنوی مثل آمرزش اخروی یا شهرت دنیوی و ... بوده است. بطور کلی هر وضعیتی که انسان در آن به رضایت درونی برسد لذت نام می گیرد. من از تنبلی لذت می برم و تو از پرکاری و من از فداکاری لذت می برم و تو با دیگر آزاری و ... تو دشنام می دهی بمن و من واکنش منفی نشان نمی دهم. تو از فحش دادن لذت می بری و من از ایگنور کردن تو. من منتی ندارم که تو را و بی ادبی تو را تحمل می کنم چون از این تحمل لذت می برم و الا حتماً واکنش دیگری که متناسب با ارزش های لذتم باشد نشان می دادم. بحث مفصل است و من الکن.

Dalghak.Irani گفت...

کامنت پاسخ مدعی در برابر حرف من:
این تنها یک مثال بود برای تصویر سازی این حس.مثالهای دیگری میتوان زد که این گذاره شما را باطل میکند.مثلا شما دو نفر را در نظر بگیرید که گرسنه و تشنه هستند در یک برهوت که هیچ جمعیت دیگری نیست تا لذت قهرمان شدن را در آن جستجو کنند.و به آبی دست پیدا میکنند.هر دو تشنه.خوب یکی از آنها از نوشیدن آن آب ناکافی خودداری میکند و به دوستش آنرا میدهد.در اینجا گذشتن از لذت و نفع خود فداکاری نام میگیرد.نه لذت نام آوری و نه لذت قهرمان شدن در اینجا مطرح نیست بلکه حس خودآگاهانه از خود گذشتن معنی پیدا میکند.آگاهانه هم از جهت پذیرفتن خطر مرگ.
در مثنوی مولوی حکایت جالبی وجود دارد که یک عاشق بخاطر فراغ معشوق زار و نزار میشود و همه اطبا برای درمانش ناامید میگردند و تنها دیدار و وصال معشوق است که حال او را خوب میکند.این موارد در ادبیات و فرهنگ اندیشمندانمان هست آنوقت عده ای برای اثبات خود جملات فلان اندیشمند غربی را تکرار میکنند که ژان پل سارتر یا ویلیام شکسپیر چنین گفت! مانند آن شخصی میمانند که فارسی را با لهجه انگلیسی بیان میکنند و یا در هر جمله دو سه اصطلاح انگلیسی میپرانند!
اشتباه این دوستان این است که چون مدرنیته در غرب رشد کرده این مفاهیم را هم میخواهند در آنجا جستجو کنند و مفاهیم احساسی را با علم تجربی میخواهند تشریح کنند.نوعی خودباختگی هویتی.

Dalghak.Irani گفت...

کامنت سوم در پاسخ به کامنت مدعی:
یک لینک گرامی
من از بحث در اینجا لذت کافی نمی برم زیرا آدم درشت ها را جستجو می کنم و نمی یابم. لذا فقط از باب نقطه پایان بر عرایضم می گویم که سؤال بیابان شما انتزاعی است و چنین تجربه ای مستند نیست و تازه اگر باشد آن دو نفر بر مبنای الگوی ذهنی ساخته شده در قبل از گرفتاری در بیابان رفتار می کنند و الگوهای ذهنی رنج و لذت و هرچه در طول زمان و با توجه به فاکتورهای بسیار مثل محیط و آموزش و ... شکل می گیرند و نه در لحظۀ گیرافتادن در یک بیابان. مثال مولوی و عاشق تان هم چرت است و ربطی به این بحث ندارد. لذتجویی امری غریزی و حیوانی است و تنها فرق انسان با حیوان در عقل اوست که انسان از عقلش برای حداکثری کردن لذت های خود و تنظیم بهینۀ ان استفاده می کند. مثلاً انسان توانسته با ممارست عقلانی در حداکثری کردن لذت سکس آن را از حداکثر چند مرتبه در سال در بین حیوانات - تنها بخاطر بقای نسل و چرخۀ حیات - به بی نهایت مرتبه در سال افزایش بدهد تا جائیکه توانسته تنظیم ژن های خودش را با "تمایل به سکس مدام و لذت آن" هماهنگ کند و امروزه بنظر برسد که انسان از بدو موجود شدن هم توانایی و تمایل به سکس بمثابه لذت تنها - بی هدف بقا - را داشته است. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

کامنت چهارم پرسش و پاسخ توأمان:
1- ... رفتار واحد های زيستی نيز بر همين سياق ، از همجواری با يکديگر تکامل مييابد. رفتار غريزی يا لذت و توجيحاتی از اين قبيل را ميتوان قبل از شناخت و توضيحات ژنتيک بيولوژيست ها پذيرفت. آنها حتی با آوردن فرمول و متغير های آن نشان داده اند چرا ، چه موقع و به چه اندازه، رفتار آلتوريستيک ( چيزی شبيه فداکاری، ايثار)و به چه انداز ه، شکل ميگيرد و پايدار ميماند . چرا مردمی که همديگر را نميشناسند بهم کمک ميکنند ؟ - پایان نقل قول از کامنت ژاله خانم -

2- ... وعلت اصلی اینکه برخی انسان ها فداکارتر از برخی دیگر هستند یا می نمایند هم مربوط به د ان ای کسی نیست بلکه مربوط به معیارهای لذت شخصی تعریف شده در ذهن هر انسانی است. - پایان نقل قول از کامنت دلقک -

چون ظاهراً گزارۀ صحیح کاربر چین چیلا با بخشی از نظر من در مورد "...مربوط به د ان ای کسی نیست ..." تعارض و تخالف دارد؛ ناگزیر این توضیح را می دهم که: اگر تغییر ژن ها - با همان ساز و کار تعریف شدۀ علمی ژاله - را بپذیریم پس وجود برخی ژن ها در د ان ای انسان های فداکار را نیز خواهیم پذیرفت. و من نظرم را تدقیق می کنم که منظورم ژنتیک نبودن هر صفتی در انسان اولیه بوده و بدیهی است که چون تغییر و تحول ژن ها از رفتار - چه محیطی و چه اجتماعی و چه خوب و چه بد - شروع شده و پس از عبور از عادت پایدار به تثبیت درژن غالب می انجامد صفت فداکاری و مهربانی و پرخاشگری و چه و چه هم می تواند - در طول سالیان - به صفتی ژنتیک ارتقاء یابد و من موردش را در جهش دادن سکس مولد به سکس لذت هم آوردم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

کامنت پنجم:
"من به این دلیل خداباورم که خداناباورم". زیرا هنگامی که نه خداباور توان اثبات خدا را دارد و نه خداناباور یارای اثبات عدم خدا را؛ چه فرقی می کند که جزو کدام دسته باشی. مگر اینکه خداناباوری را در ضدیت و نفرت از دین و مذهب ترجیح داده باشی بعنوان یک پالس - اغلب هم سیاسی در بعد از انقلاب در نزد ایرانیان - من به این دلیل از یک معادلۀ طرفینی (با خدا = بی خدا) با خدا را انتخاب کرده ام که هنوز هم هنگام بیچارگی و ضعف و ترس با نام خدا می توانم نیروی ذخیره ای را در خودم استحصال کنم و مشکلم را حل کنم. تو بگو این هم یک عادت رسوب کرده از فرهنگ مذهبی است. چانه نمی زنم و می پذیرم بخاطر دلخوشی تو. اما من با گفتن "ای خدای مهربان" نیروی شگرفی را از خودم استحصال می کنم که در حالت معمولی -عدم بیچارگی و یأس و ضعف - قابل نقد کردن نبود! یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

کامنت ششم
بنظرم در موضوع خدا چون تدقیق نشده که از کدام خدا حرف می زنیم. لذا هرکسی از ظن خود موضعگیری کرده. خدای خود من کاملاً شخصی و مختص خودم است و نیرویی برتر در وجود خودم است که یاریگر و لطیف و مهربان و بی نیاز و بی منت در مواقع خطر و روبرو شدن با نشناخته ها از او نیرو می گیرم و بر زخمم مرهم می گذارم. در حالیکه اغلب دوستان از خدای صانع و عامل و آفریدگار توانا حرف می زنند که متجسد در انواع روحانیان ادیان مختلف معرفی شده است است. در حقیقت من خدایی را برسمیت می شناسم که اولین انسان او را کشف یا اختراع کرد برای یاری جستن از او برای غلبه بر حیرانی و ترسش از ناشناخته ها. و در مورد خدای معرفی شده از سوی ادیان مختلف آخرین گزاره ای که از فیزیکدانان و اختر شناسان دیده و شنیده ام این است که بطور قطع بعد از لحظۀ انفجار اولیه و تشکیل کهکشان ها خدایی دخالت نداشته و همه چیز طبق قوانین فیزیک اتفاق افتاده و اراده ای غیر از قوانین شناخته شدۀ فیزیک دخالتی و با اراده ای مؤثر نبوده است. اینک سؤال و پژوهش برای قبل از انفجار بزرگ است که آیا قوانین فیزیک قبل از انفجار بزرگ هم وجود داشته یا خیر و اگر وجود نداشته آنچه وچود داشته یا نداشته چه بوده و او می تواند خدا باشد! من بدلیل قلت سواد و مطالعه نمی توانم دقیق توضیح بدهم اما این را می دانم که جد اعلای من (اولین انسان کاشف یا مخترع خدا) خدا را شخصی و مثل من کشف کرده و اعقاب او این خدای شخصی را در قالب خدای واحد دراورده اند تا بتوانند از منابع لذت محدود موجود در دنیا مثل سکس و ثروت و قدرت و منزلت سهم فزونتری و بی زحمت تری نصیب خودشان بکنند.
البته این بمعنای این نیست که تمام پیامبران یا روحانیان شارلاتان بودند یا هستند. بلکه به این معناست که خود این پیامبران و روحانیان هم در دام ایمان کور جریان یافته از سوی منبع اولیۀ تقلب در چندین هزار سال پیش افتاده اند و چون منبع لذت ساز بی زحمتی بوده بر شاخ و برگ آن - خواسته یا ناخواسته - افزوده اند. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

کامنت هفتم:
.از این بگذریم تعریف شما از وجدان چیه؟

آقای محسن
دیدم شما پرسش بالا را چندبار مطرح کردی و ندیدم پاسخ مشخص و مورد نظرت را گرفته باشی. بنابراین می خواهم از دیدگاه خودم مبنی بر "برترین انگیزۀ محرک انسان لذت جویی است" توصیحی را بنویسم که ممکن است کمک کننده باشد:

چنین می فهمم و باور دارم که ما وقتی از لذت جویی انسان صحبت می کنیم دو نوع لذت را مد نظر داریم. اول لذت های فردی که برآیندی از ساختار ژنتیک فرد - ساخته شده تحت تأثیر فرهنگ و محیط و آموزش و خانواده و قبیله و قوم و ملت - است و از فردی به فردی دیگر می تواند بکلی خاص یا به نسبت خاص باشد. دوم اما لذت یا لذت های جمعی است که اکثریت مهم و مؤثری از انسان ها - فارغ از تمایزهای فردی اشاره شده - آن را تأیید می کنند و از آن لذت می برند. این لذت اجماعی بین انسان ها را می توان همان "وجدان" نامید. یک مثال می زنم: دزدی را در نظر آوریم که مالی را دزدیده ولی بعد از مدتی بدون اینکه کسی از دزدیش با خبر شده باشد و پای پلیس و ترس و زندانی در کار باشد از دزدی خودش پشیمان شده و مال دزدیده اش را بصاحبش برگردانده باشد - این یک مثال ممکن و بارها اتفاق افتادۀ عینی است - حالا وقتی از این دزد پرسیده شود که چرا پشیمان شده و مال دزدی را بازپس داده است؛ قطعاً اولین اظهار او این خواهد بود که عذاب وجدان گرفته و نتوانسته با وجدانش کنار آمده و آن را نادیده بگیرد. حالا اگر این رفتار دزد را در فرمول لذت فردی و لذت پذیرفته شدۀ جمعی قرار بدهیم. می شود اینطور نتیجه گیری کرد که دزد پشیمان با انگیزۀ لذت فردی عملی را انجام داده که لذت جمعی آن را ممنوعه می داند و جزو ارزش های لذتبخش نمی شناسد. در اینجاست که دزد مورد مثال ما پس از دزدی نتوانسته لذت فردی خودش از دزدی را به لذت جمعی پذیرفته شده (دزدی لذت بخش نیست) غلبه دهد و تحت تأثیر عنصر "لذت جمعی" (وجدان) لذت فردی خودش را قربانی کرده است. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

و بالخره کامنت هشتم و آخر. با این توضیح که لینک مزبور بیشتر از 250 کامنت گرفته است:

من اصولاً از هر چیز تیز - از جمله از میخ و سیخ و چاقو و خنجر و شمشیر و سرنیزه و ... - وحشت دارم و از هر منحنی و گردی هپی هستم و ازجمله از ساینتیست ها که اصیل ترین آن ها را هم دارای تعصب روی افکار "سیخکی" می شناسم و دنبال پیدا کردن جان بر روی میز بی جان (بخوان تشریح). اما محتمل است که علت اصلی این وحشتم عدم توان و علاقه ام در ساینتیست شدن بوده باشد و در یافتن مغزهای این اندیشمندان بسیار بسیار ارزشمند در قالب سیخکی خطا کرده باشم. لذا این توضیح را در مورد نظریۀ لذت مطرح کرده ام - و چه غریب ماند - اضافه کنم که محرک انسان مثل هر حیوانی لذت جویی شخصی است که ممکن است با عقلانی کردن آن در طول زمان به لذت جویی اجماعی هم ارتقاء یافته باشد که یافته است. و هر آنچه امروز ارزش های انسانی نامیده می شود و با صفت خوب شناسایی و تبلیغ می گردد ناشی از این ارتقاء کمی لذت - در ابتدا شخصی - به لذت اجماعی - در اثر اجتماعی شدن تدریجی انسان - است که البته لذت بقا مهمترین و سرآمد همۀ این لذت های محرک انسان است. لذا با احترام کامل به علم ناچار این را برجسته می کنم که دانش بشری قادر به علت یابی اولیۀ چگونگی "جان بشر" نیست - که خداباوران آن را به خدا نسبت می دهند و خداناباوران به طبیعت؛ که تاحدودی فلسفه می تواند توضیح بدهد و نه علم - خدمت دانش محدود است به یافتن سامانه های لذت هر انسان و دستکاری شر و خیر در آن که اغلب در جهت تضعیف لذت های ناهنجار شخصی بسمت لذت های هنجار جمعی است و بندرت هم در خدمت تقویت لذت های شرّ شخصی بضرر لذت های خیر اجماعی است. این را از این جهت گفتم که ساینتیست ها متوجه باشند که پرسش در اینجا به کاوش در "جان بشر" متوجه بود و نه جسم او و دستکاری های علمی در سلول های حامل احساسات خوب و بد! یا...هو

ناشناس گفت...

"...و بویژه با مخالف و رقیب و حریف باید منصف و محترم بود..."

تیمسار سلام. چطور با هم رده های ایرانی داعش مثل موحدی کرمانی یا احمد جنتی و ... که می خواهند 5 میلیون رای را باطل کنند و با وانت و ون پلیس از روی مردم رد می شوند یا نوچه و فرزندهایشان که در اصفهان به صورت بانوان اسید می پاشند یا در کرمان قتل های محفلی می کنند، صاحب صنایع نفت و شکر هستند، باید منصف و محترم بود؟ آیا دیالوگ با این ابوبکر بغدادی های وطنی ممکن است؟
به نظر می رسد رویه ی آقای روحانی در تحقیر فرقه گرایان و قشری ها و منکوب کردنشان صحیح باشد در این شزایط. باید پوچی شان را مدام به آنها نشان داد و هوک چپ و راست کلامی نثارشان کرد تا ریزش کنند. وگرنه مثل اسفند 94 بازسازی می کنند. لطفا پیرامون نظرتان توضیح بیشتری دهید. ممنون

ناشناس گفت...

متآسفانه سیاست خارجی ایران دچار نوعی مالیخولیا شده است که در نهایت به جنگ منتهی حواهد شد در زمان جمهوریخواهان آمریکا . اینکه این جنگ برای طرفهای مقابل چه تبعات منفی خواهد داشت اصلآ برای من مهم نیست ، ولی اینکه مملکت خودمان نیست شود ، خیلی دردناک است . اینکه انتظار داشته باشیم که شروع یک جنگ بر مبنای یک منطق از طرفهای درگیر شروع شود ، انتظار بیجایی است ، چون جنگ یعنی رفتاری غیر منطقی و بر اساس تصمیمات ناگهانی و متاسفانه سیاست حارجی ما کاملآ تهاجمی و مداخله جویانه بوده که نهایتآ منتهی به جنگی بزرگ در خاورمیانه خواهد شد که خواست جمهوریخواهان هم هست و اقتصاد رو به ورشکستگی غرب را هم تقویت و نجات خواهد داد ، حالا اگر هم چهار تا بمب هم در شهرهای آنها منفجر شود ، به کل قضیه می ارزد برای غرب.

ناشناس گفت...

هم به لحاظ جذابیت موضوع و هم به این دلیل که به خاطر دو پاسخ ارزشمند شما به نظراتم مدیون شما هستم پژواکی از درون جامعه «ساینتیستها» ارائه میکنم:
شما در نظرتان راجع به مفهوم «لذت» تنها نیستید، بلکه این تعریف کلاسیکی است که در « نظریه منافع»، که خود مقدمه ای در «تئوری بازی» است ارائه میشود. ولی از انجا که علاقمندان میتوانند این موضوع را در متون علمی دنبال کنند ترجیح میدهم کمی اب سرد در اش گرم بریزم و نکته ای عمیق را بیان کنم که به ندرت در متون علمی یافت میشود و ان انگیزه جامعه علمی از استفاده از اینگونه تعاریف است (که میتوان ان را نوعی فریب یا خود فریبی نامید بی انکه غلط فاحشی روی داده باشد یا اینکه اصولا گزینه دیگری وجود داشته باشد). این تعریف به ما این امکان را میدهد که همه چیز - از فعالیت بورسبازی مثل بافت تا قدیسی مثل مادر ترزا ـ را در یک قالب واحد بریزیم تا بتوانیم ازهمان ابزار همیشگیمان ـ ریاضیات فوق پیشرفته ـ استفاده کنیم، که این فایده جنبی را هم دارد که ـ به دلیل پیچیدگی دفع کننده این ابزار ـ صحنه تنها در انحصار ما خواهد بود (برای شوخی می شود به انتخابات ایران و شورای نگهبان برگردیم :-)

Dalghak.Irani گفت...

این پست جدید است که نوشته ام - بدون ویراستاری - و چون خیلی ترسناک است تصمیم گرفتم قبلاً در اینجا بگذارم تا اگر در بین شما کسانی هستند که می توانند با آوردن ادله و نشانه های قوی و مستدل ترسم را تعدیل کنند این مطلب را منتشر نکنم در صفحۀ اصلی:

عنوان مطلب: حرف های خامنه ای بسیار بَرنده و خطرناک بود. من که ابله نیستم دشمنم را احمق بخوانم!

متن:



الف- حرف های تند و امروز آیت الله خامنه در زمان و مکان و مناسبت بسیار بموقعی ابراز شده و خیلی زیاد نگران کننده است از جهت کمک به او و کمک زیاد به سیاست های خارجی تا کنون تضعیف شده و رو بزوالش. حرف های او مثل همیشه مخاطب توده های مسلمان "هویت طلب" را داشت و به این خاطر در آغاز ماه رمضان و در جلسۀ "انس با قرآن" بیان شده که اظهاراتش را مستند به نص بکند و جوانان مسلمان سراسر جهان را تحت تأثیر جذب قرار بدهد. و بنظرم هم بیانش و هم هدفش دقیق و درست انتخاب شده بود.

ب- با کمال سوگواری و بنظر من؛ در حالیکه ما منتظر عقلانیت دنیا به تقابل با نقلانیت خامنه ای برخیزد. اینک زمانه بسمتی رفته است که بدلیل حماقت و نفسانیت شاهنشاهی سعودی و منفعت محوری اقتصادی امریکای ترامپ از جانب دیگر؛ گفتمان خامنه ای را به گفتمان برتر منطقه و جهان تبدیل کرده است. برای غیر ایرنیان مدرن؛ مهم نیست که آیت الله خامنه ای چقدر متحجر است و یا نیست. برای دنیا مهم این است که حرف های خامنه ای چه مقدار بار حقیقت و واقعیت دارد. و من بسیار ترسیده ام از تأثیر فراگیر حرف های مختصر و مفید امروز خامنه ای!

1- ترسیده ام بخاطر تحت تأثیر قرار گرفتن قطعی توده های عرب مسلمان که درست است گرایشی به القاعده و داعش ندارند - یا دارند و داشته اند اما چون شکست خورده اند پشیمانند - اما همه "خواستار هویت شرقی و عربی و اسلامی خودشان هستند و مخالف غرب و تاراج کشورهایشان از سوی جهان پیشرفته.

2- ترسیده ام بخاطر اینکه این حرف ها فقط از سوی توده های بی قدرت دولتی جدی گرفته نخواهد شد. بلکه بیش و قبل از آن ها در بین ایرانیان ملی و اعراب ملی و نخبگان سوسیالیست منتقد کاپیتالیسم نو لیبرال غربی هم بسیار پرطرفدار و جذاب فهمیده خواهد شد.

3- ترسیده ام بخاطر اینکه یک وجه معاملۀ عربستان به ترامپی برمی گردد که اگر نه منفور حداقل تا کنون غیر قابل قبول ترین رییس جمهور امریکا بوده در نزد دوستان اروپایی اش و مدیای پرنفوذ جهانی. ترامپ ممکن است تا مدتی با تویتر بازی هایش مدیای رسمی پرقدرت امریکایی را بحاشیه براند اما این امر در شاخۀ اروپای این مدیا تأثیری نخواهد داشت و آنان هر روز بیش از روز پیش زدن ترامپ را تعقیب خواهند کرد.

4- ترسیده ام به این خاطر که ترامپ اگر در معامله با عربستان شاهکاری هم کرده باشد این مختص "اول امریکا"ی خودش بوده و بقول خودش این یعنی شغل و شغل و شغل. و نه تنها حصه ای هرچند کوچک به متحدان غربی خود نداده بلکه در سفر اخیرش به بروکسل همۀ آنان را هم تهدید کرده که بازار امریکا را هم برویشان خواهد کوچکتر کرد. در چنین وضعیتی چرا من باید دلخوش باشم به اینکه مرکل آلمانی و مکرون فرانسوی و حتی ترزا می بریتانیایی بخواهند برای معامله با خامنه ای راجع به حقوق بشر در داخل ایران چانه بزنند. معامله با خامنه ای که دیگر قبیح تر از معامله با ملک سلمان نیست. و نتیجه اینکه خامنه ای تقویت خواهد شد بدون پرسشی از رفتارش با مردم مدرن ایران.

ادامه

Dalghak.Irani گفت...




5- اما قبل از ادامۀ ترسیدن هایم چرا باید - و چگونه - قبول نکنم که حرف فرمولۀ شدۀ خامنه ای در قالب "شیرشان را می دوشند و هروقت شیرشان تمام شد ذبحش می کنند" دقیق ترین و موجزترین گزارۀ ممکن در رفتار تاریخ معاصر امریکا و غرب بوده است. مگر با شاه ایران چنین نکردند. مگر با بن علی تونسی، با مبارک مصری، قذافی لیبایی، عبدالله صالح یمنی و ... چنین نکردند. تازه در مورد صدام که بدتر هم کردند.

6- اما من ترسیده ام بخاطر اینکه جناح چپ اصلاح طلبان حکومت ایران همۀ ارکان انتخابی حکومت را قبضه کرده اند. و خیلی خیلی زیاد متأسفم که من به ناکارآمدی و فساد سیاسی اصلاح طلبان بیش از هر موقع دیگر به قطعیت رسیده ام. و این یعنی شکست نمایندگان بخش مدرن جامعه در حکومت بنفع خامنه ای.

7- من حتی از روحانی هم ترسیده ام و تقریباً مطمئنم که اگر قاتل جانی نشود قاتق نانی نخواهد شد. زیرا او برای انتخاب شدن مجدد مجبور از رد شدن از خط قرمزهایی شد که قطعاً او را زمینگیر خواهد کرد و او در تمام چهارسال پیش رو هر روز مورد بازجویی "بگو گه خوردم" جناح راست قرار خواهد داشت و کوبیده خواهد شد. هنوز هیچ چیز نشده حسین شیریعتمداری در سرمقالۀ یکشنبۀ کیهان از همۀ وزرا و روحانیان حامی حسن روحانی خواسته است که نسبت به حکومت اعدام بودن و زندان کردن بیگناهان در جمهوری اسلامی 38 ساله موضعگیری شفاف کرده و محکوم یا حداقل برائت بجویند.

8- اینکه دوست ساده دل من هیجان زده شده که گویا با پریدن زبانی روحانی - جنگ زرگری - به متحجران - آن هم نه سران شناخته شده و مشخص و بنام بلکه به کل بدنه که حالا مدعیند حداقل 16 میلیون نفرند - باعث از رو رفتن آنان و عقب نشینی شان خواهد شد شوخی تلخی است. زیرا این یک جنگ سیاسی تمام عیار است که اگر هرکه توی حکومت مردش باشد - که نیست - و انجامش بدهد پیروزی و شکستش 50 50 بیشتر نیست.

9- آن رفیقمان را هم که از جنگ ترسیده و علتش را هم شروع جنگ بدون هرگونه منطق را سند آورده - که گزارۀ غلطی هم نیست از نظر تاریخی - توجه بدهم به این نکته که اولاً شروع جنگ بدون هیچ منطقی تاریخش سپری شده است. اما اگر هم هنوز آن گزاره معتبر باشد یک چیز قطعاً تغییری نکرده و آن این است که شروع کنندۀ جنگ هزینه فایده خواهد کرد و در صورت اطمینان از نفعش دست بجنگ خواد زد. و اینک جنگ با ایران برای امریکای ترامپ - منهای غرب متحدش - چه فایده ای خواهد داشت که در حال حاضر از دست داده باشد.

10- من ترسیده ام خیلی زیاد و تنها نگاهم به دست خاتمی و اصلاح طلبان است که خدا کند درس عبرت گرفته باشند از گذشته شان و کمی و فقط کمی به فکر ملت باشند و از تقسیم غنایم بین خودشان زودتر سیر بشوند و بخدمت هم کمر همت ببندند و حداقل خامنه ای را از خودشان ناامید کنند. بسیار می ترسم زیرا خارج دارد بنفع خامنه ای مشق می کند و اگر داخل هم مشغول چپاول باقی ماندۀ غنایم باشند در این چهار سال. من که نیستم اما شما 1400 را با خامنه ای جوان و شاداب و مقتدر در داخل و خارج شروع خواهید کرد حتی اگر نامش دیگر خامنه ای هم نباشد! یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

بعد از تحریر:

لازم است یک شرط راستی آزمایی هم بگذارم که متوجه شوید درست گفته ام یا نه:

حرف های تند و دشنام گونۀ خامنه ای واکنش منفی مستقیمی را از جهان اسلام و اعراب و حتی عربستان برنخواهد انگیخت و آنان سعی خواهند کرد با ایگنور کردن این صحبت ها از بازنشر و بازشدن منطق پشت این حرف ها از سوی رسانه ها و نخبگان و بگوش توده ها رسیدن آن جلوگیری کنند.

ناشناس گفت...

نترس تیمسار ، ما رو هم نترسون

ناشناس گفت...

دلقک به نظرم ترسهایت درست هست. فقط این جمله دوشیدن اعراب و ذبح کردن آنها رو قبل از خامنه ای، ظریف گفت و چون بسیار دقیق و موجز بود بلافاصله از سوی خامنه ای استفاده شد. اما کاستی های تحلیل شما سه مورد هست: شما به کلی نقش مردم، پیشرفت رسانه های ارتباطی و پیشرفت فرهنگ مدرنیسم در جامعه ایرانی رو در تحلیل تون نادیده گرفتید. قطعا تا سال 1400 مجتبی خامنه ای رو هم اگر رهبر کنند، رهبری او به سال نخواهد کشید چون به قدری فاصله بین فرهنگ و رفتار مردم و حکومت زیاد شده که این شکاف جز با سقوط حکومت قابل جبران نیست. بدنه اصلاح طلبان هم متاسفانه از افراد متفکر و پیشرو و خبره به شدت خالی شده و عده ای گمنام و تشنه نام و قدرت روی کار آمده اند که احتمال زیاد عملکرد آنها به فساد منجر خواهد شد. اساسا سیستم جمهوری اسلامی فسادزا هست و من برخلاف شما که به صورت عجیب و هیستریک فساد رو به اصلاح طلبی ربط میدید فکر میکنم که فساد به خود سیستم جمهوری اسلامی و به خصوص به راس آن یعنی ولایت فقیه غیرپاسخگو ربط داره نه به جناحی خاص.

ناشناس گفت...

دلقک قدرت رسانه های جدید رو دستکم نگیر. عباس جدیدی فقط با یک عکس از یک قهرمان ملی تبدیل به یک دلقک فرصت طلب شد. سقوط قالیباف از روزی شروع شد که فیلم سخنان او در حین آتش سوزی پلاسکو که با نجات کارگران زیر آوار مانده مخالفت میکرد، در سراسر فضای اینترنت پخش شد. سقوط رئیسی با پخش فیلم اش با تتلو و قبل از آن با پخش صوت گفتگوی اش با آیت الله منتظری آغاز شد. به اوج رسیدن روحانی با پخش سخنرانی های او در استان هم و 5 دقیقه از سخنان او در مناظره آخر با جمله لوله کردن اتفاق افتاد. در انتخابات اخیر پشت سر هم عکس بود که از مانیتورهای وزارت کشور به فضای مجازی درز میکرد. درصد آرا استان ها فردای روز انتخابات در سایت ها درز کرد که با درصد آرایی که بعدا اعلام شد کاملا فرق میکرد. افشاگری درباره افزایش آرای رئیسی هم به مدد همین تکنولوژی اتفاق افتاده. یا مورد اخیر، سخنان امام جمعه اصفهان، به سرعت در تمام اینترنت ایران پخش شد و همه به اسید پاشی ها اشاره کردند طوریکه اکنون نام این آیت الله تندرو با اسید پاشی عجین شده و آبرو برای او باقی نمانده. علم الهدی زیر فشار همین فضای مجازی و اینترنت هست که در نماز جمعه اخیر زبان به شکوه گشوده. تا چند سال دیگر تکنولوژی های جدیدتری خواهد آمد و ارتباطاط گسترده تر خواهد شد. حکومت به راحتی نخواهد توانست یک آیت الله عصر حجری با افکار هزار سال پیش رو بر مردم با افکار مدرن حاکم کند.

ناشناس گفت...

تیمسار جان ، گفتی که انتخابات به لحاظ سلبی و ایجابی هیچ تاثیری در زندگی ایرانیان و در چهار سال آینده نخواهد داشت . حرفت را دربست درست شمردیم و حتی اگر شما بگویید اشتباه کردم ، قبول نخواهیم کرد . بهتر اگر نشود بدتر نخواهد شد و تمام .
اما در مورد تعریف وجدان ؛ اگر فردی احساس کند که نیرویی بازدارنده در جهت مخالف برخی کششها که در لیست سائقه های منفی قرار دارند ، عمل می کند می تواند مدعی داشتن وجدان شود . فرهنگ ها در هر کشوری لیستی از این کششهای منفی را دارند که خویشتن داری ور دفع آنها را از دو تولد آموزش میدهند . فروید می گوید خویشتن داری در دفع نخستین آموزش عام در بازدارندگی است و اخلاقیات بر پایه و به تبع آن شکل میگیرد . این البته از نگاه غیر دینی در پاسخ به سوال " وجدان چیست " می باشد .
در نگاه خدا باوران و دینداران هم وجدان همزاد با فطرت است و انسان ها با فطرت و وجدانی پاک به دنیا می آیند و ربطی به آموختن ندارد .

ناشناس گفت...

من در مورد بند ۹ ـ موضوع درگیری نظامی - از دید دیگری نظر میدهم. شما از دید یک استراتژیست غربی (نه فقط امریکایی) به منش ایران نگاه کنید. اینکه کشوری سعی کند با «زرنگی بازی»، یعنی با عدم احترام به قواعد بازی کار خود را به پیش ببرد، مثلا به این صورت که با هزینه نسبتا پایین ستونهای پنجمی در مناطق حساس ایجاد کند و از انها به عنوان اهرم فشار یا حداقل سرمایه ای در بده بستان استفاده کند غیر قابل قبول است، چون سرمشق بدی میشود ونظم جهانی را به هم میزند. این رفتار تنها یک واکنش منطقی میتواند داشته باشد، اینکه این برگ را از دست او در اورید و نه تنها هیچ پاداشی به او ندهید بلکه او را مجازات هم بکنید تا باعث عبرت شود. این کاری است که غرب دیر یا زود در مناطق زیر نفوذ ایران انجام خواهد داد، بدون اینکه هزینه زیادی متحمل شود، با این استدلال قانع کننده که یا شما داوطلبانه همکاری میکنید یا ما اهدافی را درداخل ایران منهدم خواهیم کرد. یاداوری میکنم که ژنرال ماتیس قبلا هم میخواست این استدلال را به کار برد، ولی بعضی سیاسیون براین نظر بودند که هنوز زمانش فرا نرسیده است.

شاگرد تنبل ته کلاس گفت...

دلقک عزیز،
همانطور که خودت بهتر میدانی مواضع حقوق بشری غرب نسبت به ایران اصولا جزو کم خرج ترین نوع فشار بر جمهوری اسلامی است که لازمه ان تنها گوش سپردن به نجواهای داخلی و پرداخت های ناظران بین المللی و چند کنفرانس و راپورت در سال است که هزینه اش در مقابل تعقیب و کن و کاش در امور نظامی و یا هسته ای که قالبا بسیار تخصصی هستند اصلا بحساب نمی اید و لاجرم بعید میدانم غرب به این راحتی جهت فشار بر جمهوری اسلامی دست از این احرم چیپ ولی موثر بردارد. پر واضح است اگر قرار بود غرب نگاه حقوق بشری اش را موازی با منافع اش پیش نبرد، عربستان سعودی اگر بیش از جمهوری اسلامی ناقض حقوق بشر نباشد، مطمئنا کمتر نیست و غرب چکش حقوق بشر را بدلابل دیگر- که بحثی جدا میطلبد- بر فرق جمهوری اسلامی میکوبد! بنابراین ترس شماره چهارت را وارد نمیدانم.
در مورد معامله ترامپ و اعراب، قضاوتی که خامنه ای از این معامله دارد، داوری صحیحی نیست چرا که معامله همیشه دوسر موافق دارد واعلا اصولا صورت نمیگیرد و توئیت ترامپ هم جهت مصرف داخلی و راضی نگه داشتن رای دهندگان است چرا که همه میدانند سلاح امریکایی بدست امریکایی ها ساخته میشود و مسلما برای انان میشود کار و کار و کار! ملک سلمان هم میتواند در این رابطه توئیت کند امنیت امنیت امنیت و بیراه هم نگفته است چون با این خرید برای کشورش امنیت ببار میاورد. مگر اینکه همه مان ملک سلمان را هالو پشنگ فرض کنیم و خییر ثروت نفتی اش بین امریکایی ها!
اما مهمتر از همه بحث فساد اصلاح طلبان است که قبلش کمی توضیح لازم است تا مورد کمی روشن تر بشود. از فردای انقلاب و تاسیس جمهوری نکبت اسلامی، همانطور که همه میدانیم انقلابیون به اشاره خمینی که اقتصاد را برای خر میدانست با تمام کار افرینان و متمولین برخورد انقلابی کردند و در واقع پس از مدت کوتاهی، هیچ اثری از این طبقه اجتماعی باقی نماند و همانطور که گویم و دانی همه گی مجبور به فرار و یا به مرگ محکوم شدند. جامعه تا اواسط جنگ اصولا طبقه مرفه نداشت و در مبانه جنگ با رانتهای حکومتی، پایه طبقه جدید مرفه ریخته شد و این طبقه ارام ارام شکل گرفت تا دوره احمدی نژاد که با بالارفتن قیمت نفت و به شکر تحریم ها حسابی کمربندش محکم شد و خود را به درجه دست نیافتنی رساند. حال پس از دوره احمدی نژاد و به سراشیبی افتادن خامنه ای - چه در بعد شکست ایدئولوژیک و چه نزدیکی به مرگ- این طبقه مایل است برای حفظ و بقای خود و محکم کردن جایگاه و دور ماندن از هر گزندی، شکل حکومت را از حالت متحجر و ایدئولوژیک و انقلابی به شکل عرفی حکومت از نوع حداقلی استاندارد های جهانی، با شیب ملایمی تعقیر دهد. (البته این اتفاق در تمام کشور های توسعه یافته یک بار افتاده است و اصولا تمام حکومت های دموکرات جهان این دگردیسی را تجربه کرده اند) روحانی و اصولا اصلاح طلبان انطور که بنظر میرسد درحال برنامه ریزی برای این دگردیسی هستند و از این رو حضور افرادی از طبقه مرفه(فاسد) در دستگاه و اتاق فکر انان با این نگاه قابل توجیه است! برای مثال همه میدانیم تمام تبلیغات و میتینگ ها و بزل و بخشش های رئیسی در دوران کاندیداتوری تا انتخابات با پول های استان قدس رضوی و سپاه و الیکارشی اصولگرایان تامین هزینه میشد، پس چرا رنگ و لعاب و تبلیغات روحانی و اصولا میتینگ های او با بهترین کیفیت و بیشترین هزینه بود؟ البته که طبقه مرفه نوین هزینه ها را تقبل میکرد!
این نگاه کمی توام با ریسک است برای لیبرالها بدلیل عقبه ایدئولوژیک اصلاح طلبان اما در عین حال با توجه به تحرکات روحانی در مورد سند ۲۰۳۰ و منشور حقوق شهروندی، میتوان به این دگردیسی به سمت لیبرال شدن بدنه حکومت امیدوار بود و من فکر میکنم خامنه ای تحت فشار فراوان این حرف ها را میزند و اصولا قافیه را باخته است!
بنابر این بنظر من ترس هایی که در این تحلیل برشمردی، دقیقا ترسناک اند ولی با توجه به صحنه فعلی سیاست داخلی ایران، کمی بدبین است
......
بحث لذت بسیار اموزنده بود و از نقطه نظراتت بسیار اموختم و لذت بردم. مرسی

ناشناس گفت...

جواد ظریف لایه ایی شکلاتی وانیلی روی خوراکی متعفن به نام حکومت فقهی است. روکش چیزی بیشتر از یک تزئین فانتزی نیست.
من اونقدری که از ظریف متنفر هستم از آقای خامنه ای تنفر ندارم، صداقت آقای خامنه ای به مراتب بیشتر از جوادظریف هست

ناشناس گفت...

تحلیل اخیر شما تیمسار گرامی ، کاملآ غیرواقعی و خالی بافانه است ، اینکه بدنبال چه هستید ، نمی دانم ولی بسیار شترگاوپلنگی تحلیل میکنید، بسیار متآسفم

ناشناس گفت...

خوب نقش ایران در دوشیدن این گاو شیر ده چیست؟
دلقک
اگر صداقت داری جواب سوال بالا را بده.