۱۳۹۵ دی ۲۱, سه‌شنبه

مرگ با شکوه اکبر هاشمی رفسنجانی: ترسناک یا راهگشا؟ مسئله این است!


1- از بین همۀ صفات "نابهنگام" و "ترسناک" و "شوکه کننده" و "شادی آور" و "تاسف بار" و "خوب شد" و "بدرک واصل شد" و غیره؛ من صفت "با شکوه" را مناسب تر دیدم برای توصیف درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی. زیرا پیرمردی 83 ساله و سیاست پیشه و سیاستمدار و برخوردار و دارای فرّ و شکوه حکومتی و باده ها خیانت و خدمت و جاه و مقام و تندی و کندی و اشتباه و توبه و تغییرات فکری و عملی و ... و در حالیکه ناهارش را خندان خورده و آخرین جلسۀ کاری اش را بپایان رسانده در کمتر از یکساعت مرده است؛ بی نیازی به جراح و پزشک و سی سی یو و مراقبت و ترحم و دعا و ذلت و مشقت و ... و آیا مرگی از این باشکوه تر قابل تصور است! اگر نوع مرگ انسان ها یک تصادف از انواع مختلف تصادفی است و ربطی به چگونه زیست اجتماعی مرده ندارد؛ خوش بحال هاشمی بخاطر بهترین نوع تصادفی مرگ. و اگر ارتباطی متافیزیکی بین نوع مرگ و چگونه زیست اجتماعی انسان باید قائل شد - طبق باورهای اسطوره ای سنتی - که بازهم خوش بحال هاشمی که لابد خوبی رفتارهایش به بدیهای منتسبه اش می چربید که چنین آسان مرد.

2- مرگ هاشمی اما از جنبۀ سیاسی نیز باشکوه است. زیرا او قهرمانانه مرد و موجی از شوک و دریغ و یأس دردآور بجای نهاد در بین مخالفان قسم خورده اش و جبهۀ تحجر و شریعت به سرکردگی آیت الله خامنه ای. مرگ بدلیل ایست قلبی معمولاً در بین پیران میانسال - 55 تا 70 سال - شیوع زیاد دارد و اگر هم در سنین جوانتر یا پیرسال تر اتفاق بیفتد معمولاً در سنین جوانی و میانسالی شایع تر است و کمترین مرگ از نوع ایست قلبی یکباره و ناگهانی مربوط به سنین بالای 70 سال است. و کهن سالانی که سن عمر طبیعی جوامع خود - در ایران برای مردان 70 سال بیشتر نیست - را رد کرده باشند معمولاً با عارضه های بیماری های دیگری اعم از سکته های ناقص قلبی و مغزی یا ذات الریه و سرطان و از این قبیل می میرند و اغلب مرگ هایی ذلیل و منجر به بستری شدن ها و جراحی ها و مراقبت های ویژه - حتی در حد چند روز هم باشد - را تجربه می کنند. حالا اگر فرض کنیم که مرگ هاشمی بجای "در کمتر از یک ساعت" در "چندین روز و هفته و ماه" اتفاق می افتاد. بدیهی بود که چنین مرگی به خامنه ای این فرصت را می داد که با حاضر شدن بر بالین مریض و در بستر افتادۀ هاشمی و مانورهای تبلیغاتی بتواند اولاً هاشمی را در مظان ذلت و قابل ترحم و نیاز به بخشودگی قرار بدهد و ثانیاً او را وادار به پشیمانی از مواضع سیاسی مخالف با ایدئولوژی خودش بکند. و این با توجه به شخصیت انسانی و احساسی و آشتی جوی هاشمی دور از دسترس نبود که اگر در بستر مرگ بود و خامنه ای بسراغش می رفت گریه امانش ندهد و طلب حلالیت و بخشش بکند. اما مرگ هاشمی داغ همۀ این سناریوها را بر دل متحجران گذاشت و رفت. تا جائیکه خامنه ای روز قبل از مرگ هاشمی و در سخنانش خطاب به مستمعینش در ملاقات با او بازهم از واژۀ معروف "شیطان اکبر" - جایگزین شیطان بزرگ خمینی - استفاده کرده بود در زنهار به پیروانش که مراقب خطر هاشمی باشند.

3- اما اینک مهم این است که ببینیم تبعات سیاسی مرگ هاشمی چه خواهد بود. هر چند که پیش بینی این تبعات نیاز به گذشت - هر چند اندک - زمان دارد اما می توان با توجه به واقعیات ایران و جهان بعد از مرگ هاشمی سناریوهایی را اتود زد. در این که مرگ هاشمی تعادل جمهوری اسلامی معتدل (هرج و مرج منظم) را بهم خواهد زد شکی وجود ندارد. زیرا هم همۀ تحلیلگران و کارشناسان و هم مردمان عادی به این "بهم خوردن تعادل جمهوری اسلامی در اثر مرگ هاشمی" اذعان کرده و می کنند. اختلاف بر سر این است که این بهم خوردگی تعادل بکدام سمت متوجه خواهد بود. دیدم در بسیاری از واکنش های جوانان و مردم عادی که مرگ هاشمی را قبل از هر مشخصۀ مثبت و منفیی "ترسناک" خوانده بودند. اینان معتقدند که دوقطبی "عرفی گرایان" - اعم از اصلاح طلبان و معتدلان و تحولخواهان و براندازان - و "شرعی گرایان" - اعم از اصولگرایان و انقلابیون و ضد امپریالیست ها و ایدئولوژیک ها - موجود در جمهوری اسلامی قطب عرفی گرایش را که هاشمی رفسنجانی نماد و راهبر آن بود از دست داده و این باعث خواهد شد که شرعی گرایان و خامنه ای بدون وجود رقیب همیشگی خود تمام قدرت را قبضه کنند و ایران را بسوی کرۀ شمالی اسلامی هدایت کنند.

4- من با متن این تحلیل ترسناک موافقم. اما با نتیجه گیری آن موافق نیستم و معتقدم که این بهم خوردگی تعادل جمهوری اسلامی 27 ساله - بعد از مرگ خمینی - نه تنها به ترسناکی سناریوی کرۀ شمالی شدن منجر نخواهد شد. بلکه به تضعیف و فروپاشی بیشتر ایدئولوژی و شریعت خواهان نیز ختم خواهد شد و از این منظر مرگ هاشمی باشکوه و قهرمانانه و بموقع و مبارک است. اما دلایل این خوش بینی چیست:

الف- مرگ هاشمی بعنوان مرجع اعتدال و عرفی گرایی در جمهوری اسلامی غیرقابل جایگزین است و لذا هم بازیگران داخلی و هم بازیگران بین المللی را تحت تأثیر "حالا دیگر یا با خامنه ای و یا با هیچکس" قرار خواهد داد. به این معنا که نه در داخل کشور کسی منتظر و امیدوار به "هاشمی هنوز هست و بالاخره کاری خواهد کرد" خواهد ماند و نه در روابط بین الدولی کسی بهوای "صدای متفاوت هاشمی" به سرمایه گذاری جهت تغییرات بسوی عرفی شدن حکومت در ایران دل خواهد بست. زیرا هاشمی قطب تعادل بخش مقابل خامنه ای محسوب می شد و با مرگ او هیچکدام از رجال حاضر - حتی محصوران - چنین پتانسیلی را ندارند.

ب- در ساختار حقیقی قدرت تا کنون خامنه ای هرجا کم می آورد متوسل به لولوخورخورۀ "هاشمی مانع است" می شد و بندبازی هایی مثل نرمش قهرمانانه و مذاکره و تسلیم را با توجیه "من نمی خواهم اما هاشمی را نمی توانم نادیده بگیرم" انجام می داد که سودش بخودش برسد و زیانش را تقصیر هاشمی تبلیغ کند. البته هاشمی هم قطعاً مانع بود و اصرار و شجاعت ایستادگی بر مواضع عقلانی اش بخش مهمی از جنون عظمت خواهی ایدئولوژیک خامنه ای را او جلو می گرفت.

پ- آنچه که در بند ب راجع به تأثیر هاشمی در ساختار حقیقی قدرت گفتم در مورد تأثیرش در پیاده نظام هوادار خامنه ای هم جاری و ساری بود؛ و هرموقع فشار هواداران برای مواضع سیاسی و مصلحتی خامنه ای زیاد می شد و اعتراض آن ها را برمی انگیخت؛ پاسخ "تقصیر هاشمی است" می گرفت و خامنه ای را از موضع اتهام سازشکاری نجات می داد. بعبارت دقیق تر می توانم اینطور جمع بندی کنم که خامنه ای از نام هاشمی برای توجیه عقب نشینی های عملی از ایدئولوژی و استراتژی دشمنانه اش هم برای جلوبردن منافع سیاسی قدرتش استفاده می کرد و هم برای قانع کردن و وفادار نگاه داشتن هواداران پیاده نظام خودش.

ت- اتفاق مرگ هاشمی به این دلیل مثبت است که این هردو حربه در ساختار قدرت و در نزد هواداران را از خامنه ای می گیرد و او بعد از این یا نباید تن به سازش های سیاسی و منفعت طلبانه بدهد و یا اگر بدهد باید شخصاً تبعات جام های زهر نوشیده اش را بعهده بگیرد و دیگر نمی تواند فرافکنی بکند. زیرا نه در ساختار حقیقی قدرت و نه نزد هواداران هیچکدام از عناصر طیف عرفی گرا - اعم از روحانی و ناطق و خاتمی و امثالهم - وزن لازم برای بهانۀ توجیه ساختن در نزد خامنه ای را ندارند. و کسی قبول نمی کند که خامنه ای حریف روحانی و امثال او نمی شود.

ث- نتیجه اینکه نبودن هاشمی رفسنجانی منجر به تحولات زیر خواهد شد:

1- خامنه ای از دو جانب شرکای داخلی ایدئولوژیک تحجر گرا و ضد غربش در ساختار حقیقی قدرت و بدنۀ هوادارنش تحت فشار قرار خواهد گرفت که "حالا که مانع هاشمی رفسنجانی" از صحنه رفته است به منویات اعلامی همیشه رادیکالش جامۀ عمل عملی - و نه فقط رجزخوانی های پوچ - بپوشاند. از سوی دیگر مرگ اعتماد ستیز هاشمی رفسنجانی در جامعۀ بین المللی - البته در بین همسایگان و اعراب - بر موضع رادیکال و ضد جمهوری اسلامی دولت ترامپ پیوند خواهد خورد. و غرب و اعراب حاضر نخواهند شد که بهمین روند بسیار کند فعلی "پذیرش جمهوری اسلامی" در بازگشت به جامعۀ جهانی - چه در زمینه های غیر اقتصادی و مهمتر از همه در زمینه های اقتصادی - ناشی از برجام ادامه دهند و شرایط سخت تری را در مقابل ایران بدون هاشمی قرار خواهند داد. بدیهی است که خامنه ای خودش هم تمایل دارد و خواهد داشت که مواضع رادیکالش را عملیاتی و به عناصر هوادار و وفادارش هم امتیاز بدهد. اما - این اما مهم است - بدلیل شرایط سخت اقتصادی در داخل و هراس از شورش های مردمی و همینطورانزوای منطقه ای در میان مسلمانان سنی عملاً قدرت رادیکالیزه کردن سیاست ها و پیش بردن استراتژی دخالت های منطقه ای را نخواهد داشت. اتفاقی که خواهد افتاد ناگزیر شدن خامنه ای برای تعدیل سیاست هایش خواهد بود. اما اینبار با محوریت و مسئولیت تام و تمام خودش بدون توان فرافکنی به دوش هاشمی رفسنجانی. لذا بطور مشخص پیش بینی می کنم که خامنه ای مجبور خواهد شد حداکثر در شش ماه تا یک سال آینده عناصر رادیکال اطراف خودش را بویژه در نیروهای مسلح و مشخصاً سپاه پاسداران با گزینه های عرفی تر و حرفه ای تری جایگزین و تعویض کند.

2- مرگ هاشمی در جامعۀ مدنی هم تفاوت هایی را باعث خواهد شد. مردمی که از مرگ هاشمی با واژۀ "ترسناک" یاد کرده اند کسانی هستند که یا با باور و تحلیل علمی و یا فرافکنانه چنین باور داشتند که هاشمی در ساختار قدرت تفکر آنان را نمایندگی می کند و باید به او اعتماد کرد و از هرگونه رادیکالیسم جلو گرفت تا او بتواند با گام های کند اما مطمئن تغییرات در هستۀ سخت قدرت متحجر را پیش ببرد و محقق سازد. اینان با ترسی که از مرگ هاشمی به آنان وارد شده مدت محدودی دچار نوعی یأس و سرخوردگی مضاعف خواهند شد. اما بعد از پذیرش واقعیت بی پناهی و رهاشدگی خود برخواهند گشت و اینبار بدون هیچ توهم و امید واهی به ناجی؛ خودشان فعال خواهند شد جهت هم درخواست و هم پیش برد خواسته های مدنی خود. نتیجۀ محتمل یکی این خواهد بود که دیگر خیلی به صندوق رأی اعتماد نخواهند کرد و اعتراضات و خواسته هایشان را از طرق دیگر - از جمله رأی ندادن - پی خواهند گرفت. و دو دیگر دست آورد مرگ هاشمی این خواهد بود که صفوف سیاسی از این بهم ریختگی درهم جوش بیرون خواهد آمد و مخالفان رادیکال رهبری خامنه ای و وضع موجود خودشان را از رانت خواران و ابن الوقت ها و زالو صفتان جدا خواهند کرد و با صراحت بیشتری تحولات بنیادین را مطرح خواهند کرد.

3- و این آخرین نکته که یکی دیگر از تبعات مثبت مرگ آقای هاشمی خواهد بود میراث خاطراتی و نوشتاری ایشان خواهد بود که محتمل - و در صورت ادامۀ چنگ زدن خامنه ای و متحجران به صورت خاندان هاشمی و خمینی - از سوی خانوادۀ هاشمی چه بصورت موردی و چه در قالب کتاب منتشر خواهد شد و حس خودم چنین باور دارد که دختر کوچک هاشمی خانم فائزۀ لاهوتی! سردمدار اصلی این میراث پدر خواهد شد و چه بسا ما خیلی زود صاحب یک رهبر اصلاحی رادیکال خانم خواهیم شد بنام فائزۀ هاشمی رفسنجانی. فائزه اراده و شجاعت و توانایی میراث بر اصلی هاشمی شدن را و جنم رهبر شدن را دارد. بدیهی است که من هم مثل همه منتظر اتفاقات عملی خواهم ماند و امیدوارم که تحلیلم درصد بالایی محقق بشود. یا...هو

بعد از تحریر:
هروقت موردی پیدا شود و حرفی برای گفتن داشته باشم خواهم آمد و نظرم را خواهم نوشت و قصدی برای تداوم وبلاگ نویسی مستمر را ندارم. با سپاس و به احترام همۀ عزیزانی که با کلیلک های هر روزه شان دنبال سیرک بی دلقک راه می افتادند!

۴۲ نظر:

ناشناس گفت...

هنوز پستتون رو نخوندم!...دمتان گرم تیمسار جان، تو نمیتونی ننویسی مرد، زور نزن...تو باید باشی، همین و بس.
از دیشب تا بحال چندین بار اومدم اینجا و مطمین بودم میایی.

ناشناس گفت...

timsar aziz
khily khilyyyy khoshhalam ke bargashti , hata agar momtad nabshe .
vaghan tafsir jamei bud
salamat va paidar bashi.

ناشناس گفت...



سلام سرهنگ جان!

می دانستم بعد از این اتفاق مینویسی! امیدواربودم بنویسی .... میخواستم با دیدن نوشتنت وجودت رو مطمین شم کماکان!

مراقب خودت باش.

ناشناس گفت...

دلقک جان سلام
خوشحالم که قفل را باز کردی و میتوانم برایت بنویسم.این چه رفاقتی است؟ مگر میشود همینجوری یهو بگی کافه تعطیله؟من همانم که یک روز مثل مردی که پایش را از دایره بیرون و داخل میگذاشت، نوشتم. ضرب المثل دیگری دارم! به گربه گفتند یک چیزیت دواست، زود روش را پوشاند! آقا جان این رسم رفاقت نیست! تو باید بنویسی و من و ما باید بخوانیم و دیدگاه هایمان را و موافقت و مخالفت هایمان را با هم در میان بگذاریم. این به باز شدن ذهن همه ما و تحلیل بهترمسایل کمک خواهد کرد.
و اما موضوع فوت آقای هاشمی،قطعا به هم ریختگی ایجاد خواهد کرد، مضاف اینکه اختلافات بین دو قوه مجریه و قضاییه باز تر شده است و باز مضاف اینکه انتخاب ترامپ به عنوان موضوع خاص در روابط بین الملل اتفاق افتاده است و باز هم مضاف اینکه انتخابات ریاست جمهوری ایران در پیش است. دلقک! بازی زیباتر خواهد شد اگر خامنه ای هم غزل خوان شود!

شبگرد گفت...

تیمسار نازنین. باور بفرمایید بعد از این اتفاق بالای ۱۰۰ دفعه به وبلاگ شما سر زدم. منت بر سر ما نهادید.

با سپاس
شبگرد

ناشناس گفت...

تیمسارجان درست نوشتی. کاملا موافقم. ممنون

ناشناس گفت...

اطمينان داشتم در اين مورد مطلبي خواهيد نوشت. از ديشب تا الان چندين بار سرزدم به وب لاگتان. خوشحالم كه سلامت هستيد و سپاس كه نوشتيد.

ناشناس گفت...

دلقك جان، با نا اميدى براى صدمين بار آمدم، و چشمم به وجود دوباره تون روشن شد. مثل هميشه تحليلى فكر شده و متفاوت.

امروز در خبرى در برنامه وولف(situation room) روى سى ان ان. خبر از حدود نه ساعت مزاحمت قايقهاى سپاه در تنگه هرمز براى سه كشتى آمريكائى بود كه بر خلاف هميشه با وجود اخطارهاى متقاوت به نزديك شدن و تعقيب ادامه دادند. بر اساس گزارش پنتاگون نهايتا يكى از كشتى ها دو يا سه گلوله اخطار به سمتشون شليك ميكنه و قايقها را وادار به ترك ميكنه. براى من سوال پيش اومد كه آيا قرابت اين تحركات با مرگ هاشمى اتفاقى بوده يا عمدى؟ چون مسلما اين حركات بدون نظر رهبر انجام نميشه.

ارادتمند و ممنون از نوشتن مجدد.
افشين قديم.

ناشناس گفت...

خوش آمدید زنده باد

Asgar گفت...

وای خیلی خوشحالم که اومدی تیمسار واقعا نگران حالت بودیم آرزوی سلامتی برات دارم

مانی گفت...

دلقک گرامی, اینطور که پیداست ما خوانندگان در این چند وقت هرگز فراموشت نکردیم, همه میدانستیم که اینبار حتما مینویسی. مرسی.
تسلیت گفتن رهبر هم جالب بود, از حجت الاسلام خواند هاشمی,(درست و نادرستش به کنار) تا ادعای اینکه علاقه هاشمی به ایشان هرگز کاستی نگرفت. رهبر مقتدر و معظم آنقدر هم فهم شعور ندارد که بنویسد علاقه مان به هم کاستی نگرفت؟


ناشناس گفت...

شما دیگر مال خودتان نیستید. خوش آمدید.

عصبانی گفت...

جالبه که من هم اطمینان داشتم در این مورد نمیتوانی ننویسی.
نوشته خوبی بود ممنون

ناشناس گفت...

برام مهم نیست که چی مینویسی موافقم یا مخالف چرت میگی یا منطقی
فقط خوشحالم که هستی.هنوز پستت را نخوندم اما گفتم بیام بگم
ممنون که هستی
ممنون که اعتیاد ما را بخودت درک میکنی
فقط خودت را مجبور نکن برای هر ریز و درشتی تحلیل بدی.چون بعد خسته میشی و دوباره قات میزنی که می خوام برم.کم بنویس اما باش
دوستت داریم
حالا برم ببینم چی نوشتی!
یه دوست قدیمی وبلاگت

ناشناس گفت...

درود بر شما و دلسوزی ذاتی شما ، به خانه خود بسیار خوش آمدید
نمی شد که نیایید اصلا
اینکه بهرحال گزینه چانه زنی از بالا بی اثر شد و در واقع نتیجه های ملموس و بازی در صحنه مردم را قانع خواهد کرد و الا حرکات عصیانی و اعتراضی طیف های معترض بیشتر خواهد شد ...

ناشناس گفت...

یه سری طرفداران شل ایمان رهبری اول باور نمیکردن که اون "حجت السلام" تیکه رهبری به مرد مرده باشه، خدا رو شکر با اون نماز میت خیالشان راحت شد که شتر کینه ای هست! بازگشت دلقک مبارک هر چند موقت و برای مجلس عزا، انشالله در شادی ها آپ کنید.

ساحل گفت...

این عکس بهتر نبود آیا :
https://pbs.twimg.com/media/C1yryrMXgAEwVR8.jpg:large

ناشناس گفت...

اقای روحانی از تابوت هاشمی برای رای اوردن استفاده نمی کنه؟ چطور شما نوشتید مردم دیگر رای نخواهند داد؟

چرنده گفت...

سلام استاد
غنیمت شمار صحبت کز این دوراه منزل گر بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن
استاد تا فرصت صحبت کردن هست دم فرو نبند. این روزگار به هاشمی چه خوب بود و چه بد هم رحم نکرد پس تا هستیم مهربان و بخشنده باشیم
درسته از ما دلخوری ولی کم کم سر در سیرک رو بده بالا
یهو دیدی یه سالی نوشتی و کسی با اسم مستعار چرنده برات کامنت نگذاشت.ایشالا که هوای دلت آفتابی بشه

ناشناس گفت...

تیمسار با کمال احترام نظامی ازت خواهش میکنیم لوس نشی و بنویسی

ناشناس گفت...

سلام جناب تیمسار
واقعا واز صمیم قلب خوشحال شدم از پستی که حواله کردید. ....باور کنید طبق عادت دبرین هر روز به سیرک، سرک میکشیدم مثل خیلیا.
روحانی کجای کار ایستاده این وسط؟؟؟؟امیدوار چس ناله ای از ایشان باشیم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!

ناشناس گفت...

سلام
در مدت غیبت صغری هر روز بارها به اینجا سر می زدم به امید مطلب جدید. پیغام هم گذاشتم ، ای میل هم زدم. هاشمی که مرد پیش خودم گفتم کاش مطلبی می نوشتید که شکر خدا به خواستم رسید
مممنون از حضور دوباره
ارادتمند-یزد

الف گفت...

سلام بر تیمسار عزیز

آقا حتما باید یکی بمیره تا بیای؟ بنویس دیگه!

ناشناس گفت...

با سلام مجدد
مطمئنا مورد برای نوشتن هر روز هست. شما به سکون آسمان ایران نگاه نکنید. دل مردم آشوب است. من که با خواندن نوشته ها آرامش بیشتری در طی روز دارم
ارادتنمد - یزد
( شما پدر زن هستید؟! خوشبحال دامادها)

ناشناس گفت...

تیمسار جان ، الان دقیقا چهل و هشت ساعته که به احترام شما خبردار ایستادیم یه آزاد باش بده قربان

Dalghak.Irani گفت...

از همۀ دوستان سپاسگزارم و از عدم پاسخ به ایمیل هایتان پوزش می خواهم. نوشتنم قطعاً بخاطر شما هم است اما ننوشتنم کمترین ارتباطی به مخاطبان ندارد و دارای علل مربوط بخودم است و در بین علت های انواع زیاد - لزومی به بازگویی اش نمی بینم - مشکلات جسمی هیچ نقشی ندارد. سعی می کنم هروقت مفید و با حال بودم بنویسم. یا...هو

پیاله‌چی گفت...

نوش...

ناشناس گفت...

یه چیزی رو که من دقت کردم اینه که کسایی که ایده آلیستن یا طرفدار سرسخت براندازین نمیتونن با این وبلاگ ارتباط برقرار کنن و منطقش رو بفهمن و باهاش کنار بیان. من این وبلاگ رو به کسایی که اینجوری بودن معرفی کردم ولی فیدبک مثبت بعدش ندادن اما کسایی که بتونن منطق پراگماتیک اینجا رو باهاش ارتباط برثرار کنن (حالا چه در اثر اینکه منطق خودشون هم همین بوده یا اینکه بعد از خوندن مطالب اینجا منطقشون مشابه شده) بعد یه مدت شدیدن وابسته به تحلیلای اینجا میشن. اصلا معتاد میشن به نوعی. مثل خودم. اصلا وقتی اینجا تحلیل گذاشته نمیشه یه مدت دچار گیجی و منگی میشم وقتی خبرا رو میخونم.

ناشناس گفت...

حلا که شما قرار شد دوباره بنویسید یه چیزی اگر راه داد، راجع به این طوفان های اعتصاب غذایی هم بنویسید، فکر می کنید فایده دارد اصلا؟ نوشته های قبلی شما را خواندم در این مورد، می خواهم ببینم هنوز نظر گذشته را دارید یا تغییر دادید.

ناشناس گفت...

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم

سلام تیمسار،
خوش برگشتی. باش.

ماهور

یک بالون قدیمی گفت...

تیمسار عزیز شما فقط نیمه پر لیوان را دیدید
لیوانی که بالای هشتاد درصد ان خالیست ,از این
جهت میگم که این لیوان خیلی بیشتر خالیست تا پر که
یک پیش فرض در نوشته شما هست که اون هم "زنده بودن"
خامنه ایست اگر خدای ناکرده! زودتر از حتی انچه انتظار داریم
به لقاء الله بپیونده چی؟ اتفاقه افتاده را از دو جهت نگاه
کنیم بهتر نیست؟

Unknown گفت...

جز در عدم شرکت در انتخابات با تمامی موارد موافقم و نظرم به شما نزیکتره

ناشناس گفت...

اقای مرندی. تحلیلت را نپسندیدم.کی خامنه ای گفت تقصیر اکبر است!؟ اصلا خامنه ای این ده سال اخیر چکار به اکبر داشت. روایت شده که تلفن او را هم جواب نمی داد. در ثانی حکومت راه عرفش را هم یاد گرفته. هر کجا نیاز باشد خودش دست بکار می شود.نیازی به اکبر نیست. این صغری کبری ها چیست می بافی؟ این تحلیل را ببین. از تحلیل تو بهتر نیست.http://www.iranpressnews.com/source/203809.htm

ناشناس گفت...

رسیدن بخیر وخوش امدی

ناشناس گفت...

در مورد قتل هاشمی چه می گویید. ایا با این قتل به بیت به اهداف خود می رسد؟ خواهش می کنم پاسخ دهید. بدجوری سرگشته ام.

ناشناس گفت...

سلام ما هر روز پست شما را باز می کردیم شاید مطلب جدیدی از شما باشد خوب شد دوباره برگشتید ادامه بدهید

چشمه گفت...

جناب دلقک خان مگر تو متعلق به خودتی که ننویسی ؟؟شما در برابر خوننده هات مسئولی شیر فهم شد!؟؟؟بخدا وقتی دیدم نوشتید نزدیک بود از خوشحالی پرواز کنم.دلقک تو فقط بنویس قصه خاله پیرزن بنویس!!!!

ناشناس گفت...

سلام تیمسار ، چه خوب که مطلبی در اینمورد نوشتی ، به نظرم تغییر خاصی در آهنک مملکت حاصل نشود ، چون خیلی وقت بود که هاشمی از چرخه تاثیر گذاری خارج شده بود. فقط ممکن است برخی پتانسیلهای بالقوه ، به فعل شوند که آنهم قویتر از خود هاشمی نخواهند شد

ناشناس گفت...


سلام خدمت تیمسار
با آرزوی سلامتی و شادکامی برای شما

شما با شفافیت هر چه تمام تر فرمودید که هاشمی به مرگ طبیعی مرده و همچنین با مرگش خیلی از آرزوها را بر دل حاکمیت و هسته سخت گذاشته است البته اگر اشتباه نفهمیده باشم. شما همیشه می فرمایید که از طرف شما حرفی نزنیم و اگر مطلبی یا نظری داریم از طرف خود در مورد مقالات شما بیان کنیم و عرض نکنیم تیمسار این را گفتند یا چنین و چنان.
با کمال احترام هیچ سناریو درستی از مرگ هاشمی در دست نیست؛ از طرفی این آقای زم مطالبی را گفتند که از داخل هم شواهدی برای آنها وجود دارد ازجمله ناهماهنگی های وزیر بهداشت و معاونانش همچنین تکذیب حرف های ابتدایی وزیر و مواردی دیگر.
شخصا به سناریو کشته شدن هاشمی خیلی بیشتر از اینکه ایشان به مرگ طبیعی مرده باشند معتقد هستم اما قادر به تحلیل موضوع نیستم. چه قدرتی در ایران شکل گرفته که اگر نگوییم فرد دوم مملکت یکی از قویترین و باشناسنامه ترین فرد انقلاب بعد از آقای خمینی را در کمتر از 2 ساعت به سینه قبرستان می فرستد. آیا نباید از این قدرت ترسید؟ اینها تا کجا خیال پیشروی دارند؟ البته بخشی از سناریوهای محتمل را شما فرمودید اما این قدرت واقعا قابل مهار هست جز مداخله خارجی؟ که در این صورت باید منتظر سرنوشت سوریه و عراق بود؟
سوال زیاد داریم تیمسار اگر امکانش بود لطفا بیشتر بنویسید هنوز هیچی نشده شروع کردن به تسویه حساب... از طرفی زمینه رو برای زدن مطهری دارن آماده می کنن...

ارادمتند همیشگی شما و سیرک

ناشناس گفت...

راهگشای ، هراس انگیز ....

ناشناس گفت...

بدون شما تحلیل اوضاع مشکل میشه، قبلا اخبار را می خوانیدم 20% نوشته را می فهمیدیم می آمدیم سیرک شما برای بقیه 80% نانوشته، الان بین خطوط خالی است و شما هم تنها کسی هستید که استعدادش را داشتید.

ناشناس گفت...

قتل هاشمی‌ رفسنجانی‌، فرریختن ساختمان پلاسکو به شیوه برج‌های دوقلو تجارت جهانی‌، به نظر مشکوک میاد. اون اتفاق بزرگ که پیش بینی‌ کرده بودن همینه؟