۱۳۹۶ دی ۱۰, یکشنبه

سال نو میلادی مبارک باد!

Image result for new year happiness

سال نو میلادی را بهمه تبریک میگویم و امیدوارم که سال خوبی برای جهان و سال بسیار بهتری برای ایران ما باشد.

همۀ تحلیلم از شرایط روز همین دو توئیت است. تا در اولین فرصت سال جدید میلادی شرح و بسطش را بنویسم:

1-
جمهوری اسلامی هیچوقت نه پرسیده و نه خواهد پرسید که: مردم "چه میخواهند؟" زیرا پاسخ مردم روشن و یک سؤال است: جمهوری اسلامی خودش "چه میخواهد؟" و چون پاسخی برای سؤال مردم ندارد؛ جرأت پرسیدن سؤال از مردم را هم ندارد. راز هم ماندگاری چهل ساله و هم ناکارآمدی همواره: بلاتکلیفی ج.ا است.

2-
در شطرنج با گوریل یا کُشتی با کفتار یا حتی مبارزه با دژخیم فرقی نمیکند؛ وقتی احتمال قوی باخت را میدهی، راه دادن به مساوی را بپذیر و بازی مجدد را انتظار بکش. هرمساوی از هر شکستی بهتر است.یا...هو


در ضمن این هم تبریکیست که برای "آن عروسی در لندن" نوشتم. برای عروسی که دکترای فلسفه در موسیقی دارد و دامادی که متخصص در حوزۀ آی تی است و مدیر ارشد در شرکت گوگل. در فاصلۀ یک نخ سیگار کشیدن نوشته ام و در کمتر از ده دقیقه به فرمت و رنگ آمیزی تمام کرده ام. هدیۀ همراه این نوشته یک اسباب بازی دورهمی - کودکانه هم مثل هربازی دیگر- بوده که از چوب و با دست ساخته شده بود. این را به اینجهت شرح می دهم که بتوانید همۀ لایه های کلمات و رنگ ها و فلسفۀ پشت این هدیه و این نوشته را کشف کنید و اولاً - اگر اهلش هستید - لذت ببرید. و ثانیاً توجه کنید که مغز من چگونه کار میکند و وقتی به هرکدام از خوانندگان تذکار "عدم ارتباط" با نثر و نوشته هایم را میدهم؛ منظورم خنگی و کودنی معمول و توهین آمیز  نیست. و من فقط میخواهم فرق نوع "مغز با مغز و ذهن و با ذهن" را یادآور شوم و دیگر هیچ!

در بازی زندگی برنده کسیست که از خودِ بازی لذت میبرد:
چه شاهزاده باشد مثل دیوژن؛ یا گدا باشد مثل زاکربرگ.
 شیرین و سعید
سوت آغاز بازیتان مبارک.
لطفاً هول نشوید!
این یک بازی دوستانه است!

۱۳۹۶ دی ۷, پنجشنبه

تظاهرات تازه آغاز شدۀ ملی؛ هردو جناح حکومت را با هم بروی پل برد!

 Image result for ‫محمود احمدی نژاد‬‎

مقدمه: این روزها قطعاً روز عروسی من هم است که هرچه در صحنه می آید نشانه های دقیق و پررنگیست که من از سالها تا ماهها پیش گفته ام. مثل روزهایی که دنبال احمدینژاد می رفتم با فاصله و تحقیقاً همه نهیم میکردند. یا مثل زمانی که می گفتم تشدید تنش در داخل هیئت حاکمه تنها راه درست استحالۀ منجر به فروپاشی است و نباید به اصلاح نظام بسوی "کارآمدی؛ نه دل بست و نه فریب خورد" - وقتی هم اصرار اصلاحطلبان را در این آدرس عوضی می دیدم تنها گزینۀ ناگزیرم محمدباقر قالیباف بود و بس - مشکل من این است که مثل تیپ غالب بازنشستگان - البته خیلی از روشنفکران هم - قادر به تکرار حرف - بخوان خاطره - گذشته ام نیستم هر روز و هرشب در پارک و در پای کرسی. من حتی قادر به تکرار هر آنچه در امروز در توئیتر نوشته ام نیستم تا چه رسد به تکرار حرف های بنیادینی که در سال های عمر سیرکم نوشته ام. زیرا همیشه فکر می کنم که مخاطبانم هر آنچه گفته ام را می دانند و بیاد دارند و آزرده می شوند از تکرار دانسته های قبلیشان. اما واقعیت این است که بغیر از انگشت شماری از شما که با من و با تغذیۀ من رشد کرده و جلو آمده اید دیگران در همان مغز صفر کیلومترشان مرا ارزیابی؛ و مورد داوری پوچ و مزخرفشان قرار می دهند. اما چه باک. خواهم نوشت از همان امیدی که در پست قبلی نوشتم و تنها امید هم است و شما نا امید شدید. البته شخص من هم سرعت پیشروی فضای جسارت تزریقی جدیدی را که محمود احمدی نژاد و سعید زیباکلام ها در پسش به جامعه کردند با تحرکشان اینقدر سریع پیش بینی نمی کردم.

می گویند مردم را حزب اللهی ها سازمان دادند و علیه روحانی به خیابان های مشهد و نیشابور و شاهرود و ... کشیدند. در حالیکه شعارهای جمعیت نشان از توفیق سازماندهندگانشان نداشت و ندارد. در پاسخ امید حسینی معروف علت "هم اینور و هم آنور رژیمی ها تظاهرات امروز را هم استقبال کرده اند و هم محکوم کرده اند" را هم اینطور دادم: 

معلوم میشود که دارد بحمدالله اینور و آنور جمع می شود و داریم می شویم یک ملت یک کنسرت یک زیبایی یک زندگی یک دوستت دارم".

 گفته بودم با تأکید که در جمهوری اسلامی خامنه ای فقط احمدینژاد است که می تواند او را به پاسخگویی وادارد و ببرد روی پل صراط مستقیم. و دیدیم که درست گفته بودم و خامنه ای مجبور از واکنش شد و این تازه از سرآغاز سحر است و نه نتایج آن. همین ساعت هم اگر احمدینژاد را سربه نیست کنند بازهم نگران نیستم زیرا غولی را که احمدی نژاد از بیت رهبری بیرون کشید هیچ آیت اللهی - از جمله خامنه ای - نخواهند توانست دوباره بچراغ عمر نکبت حکومتشان برگرداند. چون احمدی نژاد خاتمی و هاشمی نیست و او مثل خوره پایه های مشروعیت روحانیت در نزد حزب اللهی ها و محرومان را خواهد جوید و هرروز تنک تر خواهد کرد. و مگر یادتان رفته که گفته ام در مثال های متعدد که ایدئولوژی یک موم نیست که بتوان خمش کرد برای عبور. بلکه اسلام سیاسی متحجر هسته ای متراکم - از جهل و خرافات مردم - دارد در هستۀ مرکزیش (روحانیت) که فقط با چکش کاری مدام و تراشیدن از قطر هسته باید به روز رساخیز شکستن و فروریختن اش رسید. و اینکه با قیام احمدی نژاد آن آخرین کندن از قطر هسته فرارسیده و اگر ذهن تودۀ سبز 88 توسط فریب اصلاحطلبان - بجای خامنه ای احمدینژاد را مقصر نشاندند - مصادره نشده بود و امروز می رفتند پشت احمدینژاد چه بسا خیلی زود به نتیجۀ نهایی هم میرسیدیم. آنچه که قطعی است. حتی اگر احمدی نژاد خودش هم قصد صعود مجدد در صحنۀ سیاسی جمهوری اسلامی را داشته باشد بیجهت وحشت نکنیم. زیرا یک میلیون درصد مطمئنم که این جمهوری اسلامی محال قطعیست که دوباره ریاست جمهوری احمدینژاد را بخودش ببیند. اگر اصلاحطلبان فاسد - هم سیاسی همه و هم اقتصادی برخی - لقلقۀ زبان گرفته اند از تزریق "هراس از پوپولیسم" وقعی نگذاریم به مزخرف گویی شان. زیرا حتی اگر یک ده هزارم درصد هم به پوپولیسم تازه ای برسیم و پوپولیسم رنگ سیاه سیاست باشد - که نیست - بازهم مگر بالاتر از سیاهی رنگی هست که وضع اکنون جامعۀ ماست.

تظاهرات امروز در چند شهر کشور قطعاً مقدمۀ یک انقلاب سراسری نیست و اگر قطعاً که گفتم یکهزارم درصد هم سوراخ باشد امیدوارم که بوقوع نپیوندد. زیرا چنین حرکتی حتماً با خشونت همراه خواهد شد و فروپاشی یکبارۀ حکومت مرکزی همیشه زیانبار بودو و خواهد بود. هنوز هم در ابتدای جنینی هستیم و حدس و پیش بینی سمت و سوی آینده کاری نشدنیست از نظر عقلی. اما من امیدوارم و فکر میکنم که این حرکت با تداوم هر از چندی در شهرها و مناطقی تکرار خواهد شد و حکومت را وادار به برخی تصحیح رفتارها خواهد کرد که خوب خواهد بود. مثلاً حتی اگر این اعتراضات بسقوط دولت روحانی - و نه حکومت - منجر بشود نتیجۀ خوبیست. زیرا همانطور که می دانید اوضاع اقتصادی از بنیه خراب است و تغییر دولت ها هم چاره ساز نیست. لذا سقوط دولت بمعنای روی کار آمدن دولت تندروتر نیست از جنبۀ حاکمیتی. بلکه حاکمیت ناگزیر اولاً برخی گشایش ها را خواهد داد و حدس میزنم که موج بزرگی از دستگیری های فساد در دیوان اداری دولت و دیگر قوا - حتی در دیوان خامنه ای - اتفاق بیفتد. من این را البته ناشی از فقط تظاهرات نمی دانم و همانطور که گفتم این بیشتر ناشی از انشعاب جدید در بین اطرافیان خامنه ای خواهد بود بخاطر زلزله ای که احمدی نژاد باعثش شد و چون اتوریتۀ حکومت با ضریب حداکثری تضعیف شده هرنوع توسل به سرکوب هم - جز اگر بسوی اعتراضات خشن برویم - قابل توسل نخواهد بود. هول هولکی نوشتم اگر جافتادگی استدلالی داشت انشاء الله درکامنتدانی توضیح بهتری خواهم داد. یا...هو

 این را هم در تکمله بگویم که مستندی که بی بی سی از مهاجران ایرانی به غرب درحال پخش بجای صفحۀ 2 آخر هفته است. اگر هم تصادفی باشد تصادف معنا داریست. و چه کسی نمی داند که انگلیسی ها معمولاً تصادف نمیکنند.

۱۳۹۶ دی ۶, چهارشنبه

پاسخی کوتاه به برخی شبهات در مورد خودم!

Image result

من از روز اول نوامبر که بچه هایم به انتخاب قطعی رسیدند که "آیا می خواهند در فرنگ زندگی کنند یا ایران" نوشتن در وبلاگ را تعطیل کردم. نه بدلیل اینکه به بن بست رسیده بودم یا هرچه! بلکه به این دلیل بدیهی که می خواستم بخودم فرصت این سؤال را بدهم که "حالا که من نه خودم امکان بازگشت خواهم داشت قبل از پایان چند صباح کوتاه از عمر باقی مانده ام و نه منفعت شخصی (زندگی فرزندانم) ربط مستقیمی به اوضاع ایران خواهد داشت؛ بازهم باید به اوضاع ایران علاقه مند و پیگیر باشم یا نه؟" زیرا همانطور که بارها تکرار کرده ام؛ از نظر من انسان موجودی لذتجو است و هیچ فعل و ترک فعلی را جز برای افزودن لذت شخصی خود انجام نمی دهد. به این معنا که هیچ انسانی اعم از عارف و عامی و روشنفکر و توده و حتی پدر یا مادر عملی برای لذت و خیر عمومی و وطن و فرزند خود انجام نمی دهند مگر اینکه در آن کار مدعی "نفع ملی و وطن و فرزند"؛ لذت و منفعت شخصی اش قبل از خیر ملی و ... حاصل بشود. بعبارت دیگر حتی اگر کسی مدعی باشد و صادق هم باشد که خیرعمومی و وطن پرستی و فرزند دوستی و عاطفه باعث فلان عمل فداکارانۀ اوست بازهم به این خاطر دست به آن کار میزند که خودش شخصاً از "عمل خیرعمومی اش" متلذذ شخصی می شود. و براین مبنا کسانی که تحت هر عنوان ادعای دغدغۀ ملی و مردمی و روشنفکری و سیاستمداری و ... دارند نمی توانند از چند گروه و تیپ زیر خارج باشند:

الف- دغدغۀ شخصی و مادی و زندگی خصوصی خاصی ندارند و برای لذت بردن از پزروشنفکری و شهرت و آدم خوب شناخته شدن عمل و فعالیت میکنند. مثل همۀ روشنفکران که بدون دریافت وجه و پول در قبال فعالیت شان فعال مستقل و پراکنده هستند. - خودکارفرما self employer -

ب- کسانیکه روزنامه نگار و کارشناس ودرس آموختۀ علوم مختلف هستند و در ازای دریافت دستمزد - لذت خود - فعالیت میکنند و می نویسند و حرف می زنند و الاهذا

پ- کسانیکه پول هم خرج می کنند و گروه و دسته هم راه می اندازند و بخشی از دستۀ ب را هم استخدام می کنند برای رسیدن بقدرت سیاسی و بهره برداری و لذت هم شخصی وهم خیرعمومی - بتشخیص خودشان - در بعد از پیروزی و رسیدن بهدف.

ت- روانپریشان و بازندگان و از لذت محروم شدگان و بی عرضگان و تنبلان و بی ارادگان و رانده شدگان و آوارگان و تبعیدیان و که هروقت دُز این "بیهودگیشان" و البته "انتقام گیری"شان بزند بالا دست و پایی هم در عرصۀ "برای وطنم" و "برای ملتم" و "برای آزادی" و "برای عدالت" و ...می زنند و مثل ستاره های کم سوی آسمان اغلب گم و گاهی هم در نقش سوسوی بی روشنایی خاص هستند.

من اما جزو سه گروه بالا که نیستم قطعاً و می خواهم اگر تاکنون جزو گروه آخر بودم دیگر نباشم. زیرا چه بازنده بودم و یا نه و چه روان پریش بودم و یا نه و... حالا دیگر الزام خاصی برای ادامه ندارم. و اینجاست که می خواهم به نتیجۀ قطعی برسم که آیا می خواهم باشم و چرا. 


البته همین که دارم همین را می نویسم نشان از این دارد که احتمال ماندنم هنوز زیاد است چون لذت شخصی "برای خیر عمومی خدمت کردن" تنها گزینه ایست که هنوز در دسترسم است و رفتن بدنبال ثروت و مکنت و سایر لذت های مادی دیگر نه در توان من و نه در سن من و نه در چشم انداز من است. اما شک نکنید که بمحض یافتن لذت جایگزین "در میان شما بودن" از میان شما خواهم رفت! آیا این آرزوی مرگ است. حتماً نه؛ ولی قطعیتش که دست من نیست! یا...هو

تا فردا پست جدیدی خواهم نوشت.

۱۳۹۶ دی ۱, جمعه

گزیده ای از توئیت های دلقک ایرانی در وبلاگ!

Image result for voice bloopers

برای ادامه آری یانه دلایل بسیاری هم شخصی و هم اجتماعی دارم برای فعلاً نه. اما خدارا چه دیدی شاید هم تبدیلش کردم به voice blog در آینده. اما الان هم بسیار فعالم در توئیتر و دارم تست میکنم که "آیا فایده ای دارد یانه" که تا اینجا خیلی امیدوار کننده نبوده و نیست. و جامعه به سمت "هرکس ساز خودش را میزند در تنهایی" شدیداً کلافه و سردرگم و بی مسئولیت است. نظراتم در آنجا هم بازخوردی نمیگیرد مثل اینجا و گویا قرار نیست هیچ آدم دست به نقدی بخواهد با من و فکرم بیاویزد. اگر اینجا 90 درصد چرت و پرت تحویل میگیرم آنجا حتی همین هرزه نگاری آدم های بی مایه و سرمایۀ فکری هم نصیبم نمیشود. چند تا از توئیت های امروزم را در زیر میگذارم تا دوستان اندکم که حوصله و دسترسی به توئیتر را ندارند ببینند:

وزیر ارتباطات گفت:
در شب یلدا امسال، مجموع میزان استفاده مشترکین از اینترنت، ۲۵ درصد کاهش را نشان می‌داد. این آمار می‌تواند حاکی از آن باشد که فرهنگ سازی از طریق فضای مجازی برای کنار گذاشتن گوشی ها و حضور صمیمی در کانون خانواده موثر بوده است.

پاسخ من:
سلام آقای وزیر حدس میزنم انگیزه تان از این توئیت فرهنگ سازی برای فرهنگ سازیست که بسیار هم عالی. اما در مورد مصداق تان نباید تأثیر "کوبش مرگ میتواند چقدر نزدیک باشد"ِ زلزلۀ شب قبل و البته خود آئین یلدا را فراموش کرد. ایرانی ها زیاد در فضای مجازیند در غیر کاربرد اصلی هم. بخش بزرگی از این هرزروی از بی تنفسی در دنیای واقعیست. لطفاً بجنگ برای ملتت برای کمی تنفس واقعی و بازهم لطفاً تحریک و تشجیع کن پیرمردان کابینه را که آلودگی ها را کمی هم شده کم کنند: نه از هوای تهران بلکه از فضای ایران. متشکرم.

پژمان رهبر گفت:
آقاجون درک این نکته سیدمحمد خاتمی کلمه دسیسه رو خطاب به مردم و من ‌و شما نمی گه و منظورش جریان مخرب و همیشگی آدم‌های پاکار اونطرفه اینقدر سخته؟

پاسخ من:
پژمان جان فرمایش شما البته که پاسخ خود خاتمی هم است در هنگام "بتوان از او پرسش کرد و پاسخ گرفت". اما - این اما خیلی مهم است - آدم های پاکار همیشگی غیر از بخش بزرگی از جامعۀ مدنی نابود شده از سوی سیاست های خاتمی و یاران هم است: آواره و بی آینده و باخته! بیشتر فکر کنیم لطفاً

توئیت مستقل خودم:
مشکل ایران ایدئولوژیست و ارتباط اینهمانی با -بویژه- مسئولان بخش انتخابی ندارد. بنابراین خواهش میکنم با حمله بوزرایی -مثل وزیر جوان ارتباطات - که تلاش می کنند ارتباط مستقیم با مردم داشته باشند صفرا نیافزاییم. وبسیارعصبانی ونا امیدم ازخبرنگاران داخل و خارج که درزیر پست وزیرغایبند.

چهار توئیت مستقلم راجع به محمد خاتمی:

1- یکی از محسنات محمد خاتمی این است که برضد قهرمان ستایی شعار داد وبلافاصله خودش قهرمان تحمیق مردم مستأصل با تنها یک کلیدواژه بنام "تَکرار میکنم"شد. چطور ممکن است آدمی تا این اندازه تسلیم"خودشیفتگی القایی طبقات اسیر وکمدان و خام درپذیرش قهرمانی" بتواند مرهمی برزخم مردم بنهد.


2-ده ها هزارکشته وتبعیدی وزندانی و مهاجروآوارۀ فعال سیاسی ومدنی موجهای دوم و سوم – بعد از78 وبعد از88 – نتیجۀ قطعی سیاست ورزی کور و ناتوان محمد خاتمی بوده است. با تحریک اولیه به جلوه گری های فکری و رفتاری جوانان؛ وعجز ودرماندگی درپشتیبانی بعد ازشناخته شدن و اسیر دژخیم شدن!


3-تفاوت! محمد خاتمی و سید علی خامنه ای در این است که تا کنون هیچکدام پاسخگوی سیاست ورزی خویش نبوده اند. خامنه ای متهم است که در طول دوران مسئولیتش حتی یک مصاحبۀ چالشی نداشته است. آیا محمد خاتمی داشته است؟ که مطلقاً نداشته است. مدعیان مخالف می توانند نمونه بدهند. حتی یک مورد


4-در مقام عمل محمد خاتمی جنبش مدنی درحال رشد اما به بلوغ نرسیدۀ ایران را در 76 سزارین کرد. در 78 بقربانگاه برد و در 88 از ریشه کند و نابود کرد. خامنه ای قطعاً مقصر است. اما آیا محمد خاتمی که گز نکرده پاره کرد و خامنه ای را ترغیب یا مجبور به واکنش کرد مقصر نیست؟


5- خاتمی وروحانی سؤال میکنند:"کی زندگی میخواد؟"
مردم ساده دل وگیرافتاده در چنگال مرگ دستشان بالا میرود که"ما" خاتمی و روحانی از در پشتی خارج میشوند که ورود میرغضبان برای دستگیری زندگی خواهان را نبینند ودر تَکرار40 ساله:یکی نشان میدهد دومی اسیر میکند؛بیچاره بچه ها!

۱۳۹۶ آذر ۲۷, دوشنبه

فعلاً همه از ترامپ تا بن سلمان و از حزب الله تا انصارالله بساز خامنه ای رقصیده اند!

Image result for ‫روحانی‬‎

الف- میگویند حسن روحانی چرخیده براست برای اینکه جادۀ رهبری خودش بعد از خامنه ای را هموار کند. فارغ از این مناقشه که کی و کجا حسن روحانی چپ بوده که حالا براست چرخیده باشد؛ عرض میکنم که سودای رهبری در فکر روحانی غلط اندر غلط است. زیرا:

1- حسن روحانی بهتر از هرکس میداند که تحقق این آرزو محال قطعی است که در یک انتقال قدرت طبیعی در جمهوری اسلامی پست ولایت فقیه به یک روحانی معتدل یا اصلاحطلب و یا نواندیشتر برسد. اگر قرار بود چنین معجزه ای رخ دهد تنها موقعش بعد از مرگ آیت الله خمینی بود و رهبر شدن هاشمی رفسنجانی که نشد. زیرا مجلس خبرگان سال 68 اگر هم خود خمینی نامزد رهبری میشد او را رد می کرد و انتخاب نمیکرد. استدلال میکنند که زمانه عوض شده است و با 40 سال پیش تفاوت دارد. درست میگویند اما عوض شدن زمانه چه ارتباطی به عوض شدن فقه دارد. اگر فقه سنتی و مجلسی - حتی در یک فتوا - تغییر کرده بگویید تا ما هم باور کنیم که فقه پیشرفت کرده. البته که برخی فقها تغییر کرده اند. اما این فقهای تغییر کرده که درشت ترین مثالش می تواند صانعی باشد از فقه اخراج شده اند تا چه رسد به جوجه آخوند هایی مثل روحانی و خاتمی و ایکس که اصولاً فقیه و آخوند بحساب نمی آیند.

2- حسن روحانی اگر اینقدر کودن باشد که در هفتاد سالگی بفکر ولایت فقیهی بعد از خامنه ای - بعد از معلوم نیست چند سال دیگر - باشد خب به گوساله ها یک سور زده و شما از چنین آدمی چه انتظار معجزه دارید در چپ یا راست بودنش. استدلال می کنند که حسن روحانی روی فشار افکار عمومی حساب می کند و وادار فقیهان خبرگان به تسلیم در برابر خواست عامه. خب در اینصورت هم که روحانی دارد همان پایگاه نصفه نیمه اش را هم خراب می کند. هرچند که تسلیم فقه سنتی بخواست مردم یک جوک وحشتناک و یک تصور بلاهت محض است.

3- رهبری آیندۀ جمهوری اسلامی - اگر خامنه ای رخصت بدهد با مرگ خویش - بیشتر از هر فقیهی به پسرش مجتبی خامنه ای نزدیک است حتی فارغ از اینکه پسر خامنه ایست - البته تأثیر دارد و نه در حد موروثی شدن ولایت فقیه که مخالفان می گویند - بدلایل زیر:

الف- مجتبی خامنه ای اینک به بلوغ هم سنی و هم فقهی رسیده است و هنوز اما جوان هم است.

ب- نام او چندین و چندبار در رفت و برگشت حدس و گمان ها مطرح شده - تبلیغ غیر مستقیم - بدون اینکه اجازه بدهد بیش از اندازه دستمالی شده و از اعتبار بیفتد.

پ- او همۀ وقت و عمرش را در آموزش و تدریس فقه صرف کرده و غیر از حوزۀ تخصصی مذهب بهیچ انگ پست و مقام اداری یا حکومتی متصف نیست. برخلاف همۀ دیگر مدعیان که اگر هم فقیه شناخته بشوند یا پیرند و یا فقاهت و حوزه مرکز فعالیت - مشروعیت بخش از سوی مراجع و فضلای قم و خبرگان - شان نبوده و فربهی تداوم فقهی مجتبی را ندارند.

ت- و البته امتیاز سیاست آموزی در نزد پدر خود سیدعلی خامنه ای.

4- حسن روحانی اگر هم چرخیده لاجرم و ناگزیر بوده و غیر از چرخیدن بسمت خامنه ای چاره ای نداشته. مگر اینکه توهم داشته باشیم که او می توانست با استقبال از ریسک فروپاشی جمهوری اسلامی نچرخد. خب این هم - صرفنظر از خوب و بدش برای ایران - که نه از روحانی و نه هیچکس دیگر در حاکمیت برنمیاید و بدیهیست.

5- علت محافظه کارتر شدن روحانی فقط و فقط به روی کار آمدن جمهوریخواهان در امریکا مربوط است و بس. حتی اگر ترامپ رییس جمهور نمی شد که شده و قوز بالای قوز روحانی. قصه چنین است که حسن روحانی و دولتش همۀ تخم مرغ های بهبود تدریجی اوضاع را توی سبد امریکای اوباما و کری گذاشته بودند و باختند. هرچند در همان زمان هم برجام درست کار نمیکرد. اما روحانی و ظریف روی عاطفۀ شخصی اوباما و کری نسبت بمردم ایران حساب کرده بودند و گمان داشتند که حتی اگر کلینتون سختگیرتر هم بیاید می توانند با لابی اوباما و کری دموکرات روی رییس جمهور جدید اوضاع را هم بهبود بدهند و هم به برجام های دو وسه ای که لابلای برجام پیچیده بودند برسند. خب همۀ رشته هایشان پنبه شد و نه تنها دموکرات ها انتخابات را باختند بلکه جمهوری خواهان میانه رو هم به دونالد ترامپ باختند. تا اوباما و کری مصدر امور بودند روحانی توانسته بود دستی بالاتر از خامنه ای داشته باشد؛ و خامنه ای هم ناگزیر حاضر به مزه مزه کردن جام زهر شده بود. هرچند در ظاهر مقاومت میکرد و نشان نمیداد.

6- یادمان باشد روحانی خیلی ساکت و آرام وارد انتخاب مجدد خودش شد و امید داشت که بدون هرنوع تبلیغ رادیکال دوباره انتخاب شود. اما وقتی دید رقبا حوزۀ ضعف قبلیش در اقتصاد را نشانه رفتند و دارد بازی را می بازد. ناگزیر سوپر رادیکالیسم سیاسی را انتخاب کرد برای دلبری. و مخصوصاً سیاست را انتخاب کرد برای رادیکال شدن که هم جاذبۀ بیشتری داشت در نزد آرای خاکستری و هم تنها حوزۀ مطلقاً "بعداً می توان زیرش زد" بود با کلیشۀ همیشگی "نمیگذارند" و همه چیز دست من نیست و رییس جمهور اختیار کافی ندارد. زیرا اگر حوزۀ رادیکالیسم اقتصادی را انتخاب میکرد نمی تونست بسادگی حوزۀ سیاست فرافکنی کند و باید پاسخگو میشد. 

خامنه ای:
1- فعلاً اوضاع بنفع خامنه ایست و او دست بالاتر - نزدیک مطلق - را دارد در سیاست ایران. هرقدمی که دونالد ترامپ برمیدارد در سیاست های منطقه ای خامنه ای را تقویت می کند بدون استثناء. شاه مهرۀ حربۀ سیاست های ترامپ در مورد ایران تحریم های تازه است و تهدید به تحریم های تازه تر. اما تحریم های جدید که قطعاً هیچگاه دیگر به تحریم فروش نفت و بانک مرکزی دوباره صعود نخواهد کرد؛ بیشتر از اینکه قاتل جان خامنه ای باشد قاتق نان اوست و قاتل روحانی و زیست سخت تر ایرانیان. زیرا خامنه ای در سیاست های منطقه ایش از خط قرمز "اگر به متحدان کمک مادی نکند تضعیف می شود" عبور کرده و هسته های مقاومت همپیمانش مثل حزب الله لبنان و حشد الشعبی عراق و انصارالله یمن را به بلوغ مادی و تا اندازه ای خودکفایی "می توانند از جوامع خودشان تغذیه و تجهیز شوند" رسانده و این نیروها اضطراری برای دریافت کمک و پول و تجهیزات از جمهوری اسلامی ندارند. 

2- تحریم های تازۀ امریکا - تازه اگر اجرایی هم بشود - غیر از اقتصاد ضعیف ایران را تحت تأثیر قرار نخواهد داد. و خامنه ای نه خودش و نه حتی ملت اورا مستقیم مقصر نارسایی های اقتصادی نمی شناسند و بیشتر ناکارآمدی دولت روحانی را نشانه می روند. بویژه اینکه خامنه ای میتواند سهم اندک مسئولیت متوجه خودش در حوزۀ اقتصاد را با فرافکنی به تحریم های دشمنان توجیه مورد قبول مردم هم بکند. البته که خامنه ای هم تا اندازه ای نگران معیشت مردم هست و نشان هم خواهد داد اما بدودلیل از پیشامد وضع موجود خوشحال هم خواهد شد. اول به این دلیل که اعتراض فقرا به اعتراض سیاسی تبدیل نمی شود و فقرا بجای خشم به حاکمان بیشتر بسمت دین و مذهب و خرافات و آخرت گرایی خاموش میروند با این امید که اگر دنیا را از دست داده اند آخرت و بهشت را رزرو بکنند برای بزودی مرگ. دوم به این دلیل که حالا دیگر روحانی هم نخواهد ناگزیر باید بسمت اقتصاد خودکفایی و بسته برود و این لاجرم با مشقت و تلفات بیشتر مردم به هدف نهایی خامنه ای که "اقتصاد مقاومتی و درونزا و مبارزه با امریکاست" کمک خواهد کرد.

دونالد ترامپ:

1- حالا که ژنرال کلی پس از رییس دفتر شدنش یک اوضاع نسبتاً بسامان و آرامی به ترامپ داده و بویژه پس از اعلان پایتختی قدس برای اسرائیل؛ بهتر و دقیقتر می توان از استراتژی ترامپ برای خاورمیانه رونمایی کرد. بنظر من می رسد که استراتژی ترامپ برای خاورمیانه عبارت است از آتش بس یا صلح مسلح یا جنگ سرد همراه با برخی درگیری های گرم نقطه ای و قومی و نژادی و مذهبی و قبیله ای و سیاسی. تا کشورهای خاورمیانه نه اینقدر متحد باشند که برای اسراییل مزاحمت ایجاد کنند و نه اینقدر متفرق که باعث جنگ های ملی بشود و مسبب نا امنی جهان و راه افتادن مهاجران بسوی غرب. اما هرچه که هست و خواهد بود - و چه از جنگ با ایران بدمان بیاید یا استقبال کنیم - من در استراتژی خاورمیانه ای ترامپ جنگی فراگیر - آنهم در حد رژیم چینج در ایران - نمی بینم و این علاوه بر همۀ علت ها و دلیل هایی که تحلیلگران گفته اند و شما میدانید مثل پرهیز غرب از جنگ های مستقیم و عدم توان منطقه برای تحمل یک جنگ بزرگ دیگر بدون آسیب به امنیت غرب و ... یک دلیل ویژه و خلاف آمد عادت هم من معرفی میکنم و اصرار دارم که جدی بگیرید.

2- می دانیم که در کابینۀ ترامپ و بویژه عناصر اصلی آن همه ژنرال و نظامیان عالیرتبه هستند. و چه کسی نمی داند که نظامیان حامیان و حافظان صلحند و نه حاملان و عاملان جنگ. درست است که حرفۀ نظامیان جنگ است. اما آن ها خودشان جنگ ها را سرنمی اندازند. بلکه این سیاسیون هستند که جنگ راه می اندازند و نظامیان برای برقراری صلح مجدد جنگ می کنند. بنابراین بودن ژنرال ها در اطراف ترامپ یکی از عناصر اصلی بازدارندگی جنگ است و نه ترغیب کنندۀ آن. البته که میدانم این را بحساب نظامی بودن خودم خواهید گذاشت و بسیاری مجدداً ذهنیت میلیتاریسم بسته شده از سوی چپها را دوره خواهید کرد. اما این ربطی به نظامی بودن من ندارد و تاریخ گواهی میدهد.

محمد بن سلمان:

1- بخش این شازدۀ جوان را با یک طنز شروع می کنم تا کمی از عبوسی سیاست کاسته شود. و آن اینکه من مطمئن بودم که محمد سلمان سیاست هایش را با وبلاگ من تنظیم می کند. لذا بعد از اینکه ولیعهد شد و دست به ابتکارات مدرن سازی جامعۀ عربستان زد. ضمن استقبال متذکر شدم که حالا او آرامتر خواهد شد و دیگر مثل سابق تصمیمات رادیکال نخواهد گرفت؛ و از جمله با ایران بسمت یارگیری از بخش سکولار حکومت ایران و حل مناقشات از راه مذاکره خواهد رفت. اما اشتباه کرده بودم و بن سلمان حرفم را گوش نکرد و یکباره تصمیم به کن فیکون گرفت و تا جایی پیشرفت که سعد حریری بیچاره را هم گاز گرفت.

2- اما از دو سه هفته است - بعد از ماجرای حریری - که بن سلمان بکما رفته و خبری از او نیست و محتمل این بار که ظاهر شود همان پند مرا خواهد شنید و دنبال ارتباط با بخشی از حکومت ایران خواهد بود. زیرا اگر چنین نکند بازنده خواهد بود بدست ترامپ و ممکن است خدا را که بدست نیاورده خرما را هم از دست بدهد. زیرا در بخش ترامپ توضیح دادم که ترامپ بخاطر هیچکس هیچکار مثبتی نخواهد کرد جز مردم امریکا طبق فهم خودش. از اول هم گفته که اول امریکا و معنای دورتر این اول هم اینست که آخر هم امریکا و صلح مسلح بهترین سیاست است در منطقه که مسابقۀ خرید تسلیحاتی جایزۀ امریکا - کمی هم غرب اروپا و روسیه - است برای اعراب و تخصیص وافزایش بودجه های کلان از پول ناداشتۀ ایران برای توسعۀ سلاح هایش و رضایت سپاه.

خب این مطلب خیلی طولانی شد و هنوز بخش های مهمتری مثل بودجه و گشتهای جدید سپاه و اصلاحطلبان و مهمتر از همه تحلیل توانائیها و بافت دولت روحانی ماند که خودش بخش مفصلی است. تا اینجا هرآنچه گفتم چشم انداز امید بخشی را نشان نمی دهد و همه چینش صحنه بسود خامنه ای - هلو بپر تو گلو - شده است و در حالیکه او هیچ تحرک جدیدی نشان نداده اما سود رفتار دوست و دشمن بحساب او واریز شده است. لذا این پست را با دو بند آخرین که یکی امید کم سویی در آینده است و دیگری توضیحی راجع به فرق اثر گذاری فقر و اقتصاد در جنبش های اجتماعی پایان می برم و بقیه و دنبالۀ این تحلیل کلان را به پست بعدی - سعی میکنم بلافاصله باشد - وامیگذارم.

1- تنها امید در حال حاضر ریزش بازهم بیشتربدنۀ هواداران خامنه ای است که تداوم خوبی دارد و این ارتباطی با فلان گفتۀ شمعخانی یا لاریجانی ندارد و مبتنی بر مشاهدات میدانیست و بویژه در این مورد خاص تحرکات جدید احمدینژاد خیلی زیاد بدرد خواهد خورد و برعکس اینکه اطراف او بسیار خلوت بنظر میرسد اما رصد کنندگان خاموش او در جامعه - همان جامعۀ رأی خامنه ای یعنی مؤمنان و محرومان است - زیادند و تأثیر کجمداری او با حکومت آنانرا از امید بخامنه ای ناامید خواهد کرد و انشاءالله تداوم خواهد داد. دو نمونۀ بسیار با ارزش که اخیراً دیده ام یکی سعید زیباکلام برادر صادق خودمان است که سخنانش بوی عبور از روحانیت می دهد. و دیگری دوست خوبم امید حسینی وبلاگ نویس معروف وبلاگ آهستان که روزی در کنار حسین قدیانی دو داداش های بسیجی بچه ها بودند و صاحب اعتبار. امید حسینی را در توئیتر دیدم که دیگر کاملاً سکولار شده و پدر خوشبخت و سرزنده ای که ساز میزند و موسیقی گوش می دهد و رمان و کتاب های مختلف و متنوع میخواند و کلاً از حکومت بریده. البته من مدعیم که حتماً من هم بخشی از این بیداری او بوده ام. لذا تنها امید فعلی در همین بازهم ضعیفتر شدن وجهۀ روحانیت و خامنه ایست و هستۀ سخت قدرت و بزیر استاندارد حداقلی رسیدن اتوریتۀ حکومت. و وقتی اتوریته وجود نداشت تنها با سرکوب و امنیتی و پلیسی کردن جامعه نمی توان حکومت را ادامه داد. و آن جرقۀ ناشناخته هم همیشه امید است و محتمل برخلاف هر تحلیل بیرونی یکباره یک عامل در جایی جرقه بزند و جامعه را بتحرک وادارد. 

2- توضیح هم اینکه همانقدر که گفتم فقر مزمن و تدریجی نمی تواند باعث تغییر و تحول جامعه بشود. این را هم میگویم که همۀ تغییرات اجتماعی از اقتصاد تأثیر اولیه میگیرد. اما نه از فقر مزمن بلکه از یک شوک رکود یکبارۀ "رفاه کم کن" مثل انقلاب ایران و همۀ تحولات موسوم به بهار عربی. که شوک وارده به اقتصاد جهانی و ایران در سال 56 و اعراب در سال 2010 باعث کم شدن رفاه طبقۀ متوسط شد و آنان اعتراض را شروع کردند و توده ها بعداً - هرکسی از ظن خود - به این اعتراض پیوستند و شد آنچه که نباید میشد. و الا فقر عادت شدۀ بتدریج در غیاب طبقۀ متوسطی که خودش هم هیچگاه مرفه نبوده در بعد از انقلاب ایران تا کمبودش شوک وارد کند؛ سبب هیچ نوع تحرک اعتراض سیاسی نمی تواند باشد. یا...هو 

۱۳۹۶ آبان ۶, شنبه

خامنه ای؛ 28 سال رهبری بدون حتی یک فتوای راهگشا در حوزۀ مسئولیت اصلی ولی فقیه!

Image result for ‫سپنتا نیکنام‬‎

1- علی علیزاده:
 آمریکا: اقلیتهای دینی ایران حق شهروندی ندارند
جواد لاریجانی درCNN: دارند، نامزد انتخابات هم میشوند شورای نگهبان: نخیر. ندارند

2- دلقک ایرانی:
و جمهوری اسلامی داخل همین سه خطی که تو نوشتی چهل سال است تنفس می کند بزور! زنده که نمی تواند بشود. اما نمی میرد هم. تو یکی از مولکول های این اکسیژن تنفس مصنوعی هستی در مدیای دیداری. من هم یکی از اتم های آن در مدیای نوشتاری! خیلی متأسفم! یا...هو

3- دلقک ایرانی:
آیا کسی سراغ دارد که خامنه ای در طول 28 سال حکومتش فقط یک فتوای حکومتی جهت حل مشکلی شریعتی داده باشد اعم از خرد و کلان. که ندارد. در حالیکه منظور آیت الله خمینی از مطلقه کردن و جوان کردن شرایط رهبر برای بسط ید دادن به او در فتواهای ساختار شکن بود در مقابل تحجر سنتی! یا...هو

4- دلقک ایرانی:
هر سیاستمدار و روشنفکری که فتوای شورای نگهبان در مورد سپنتا نیکنام را از جنبۀ مصلحت و قانون نقد می کند مثل دوقلوهای ضرغامی - تاجزاده خائن به ملت و نوکر قدرت است. زیرا حکم نگهبانان اسلام خلاف خِرَد است و باید ازاین جهت مورد هجوم قرار بگیرد. و الا قانون و اسلام همانیست که یزدی گفته

5- توئیت های چهارگانۀ بالا در هشتگ سپنتانیکنام گذاشته شده است که اولی مربوط به علی عیلزاده همشهری لندنی من است و سه توئیت بعدی پاسخ من به او. بد ندیدم که اینجا بگذارم برای شمایی که محتمل - مثل من - توئیتر را جدی دنبال نمی کنید. زیرا بنظرم می رسد که موضوع رد صلاحیت نمایندۀ زرتشتی شورای شهر یزد بعد از انتخاب شدن و با سابقۀ چهار سال عضویت قبلی در همان شورا. پتانسیل خوبی برای مانور روی تحجر شریعت سنتی شیعی ببار آورده و چون فلسفۀ سیاسی حکومت دینی را - بجای سیاست عملی حکومت دینی - هدف می گیرد ایستادن بر روی آن بسیار مفید و آگاهی بخش است. مثل بحث حجاب زنان یا ورود زنان به ورزشگاه ها و بحث های بنیادی از این قبیل.

6- یک علت دیگر این آخرین پست من - تا در آینده - ارادتم به زرتشتیانی است که هم آباء و اجدادم بوده اند و هم "رستم"ی از آنان را تشییع جنازه کرده ام در قصر فیروزۀ تهران هنگام کباب شدنش در انفجار موتورخانۀ شوفاژی در پایگاه همدان - رستم رییس واحد گرمایش تأسیسات پایگاه بود - که من هم رییس رستم بودم. مینوی بود و وارسته و لاجرم آمرزیده از سوی اهورامزدا.

7- لطفاً از هر نوع هرزه دری به اشخاص حقیقی که در اینجا نامبرده ام و همینطور پرداختن به خود من پرهیز کنید که منتشر نخواهم کرد. کامنت های مفید بگذارید و مهمتر اینکه در هرجا می توانید کمک کنید که مسایل بنیادی چالش درست کن برای شریعت حکومت را ترند روز کنید و نگذارید موارد فرعی جای مشکلات اصلی را پر کند. دوستتان داشتم و مرسی به همه! یا...هو

۱۳۹۶ مهر ۲۹, شنبه

نهضت زنان در دنیای اسلام. زنده باد شیخ محمد حاکم بی نظیر دوبی. تحجر خامنه ای را دفن خواهیم کرد!

Image result for ‫شیخ محمد حاکم دبی‬‎

1- شیخ محمد حاکم دبی را بواسطه خوب می شناسم و می دانم که انسان فوق العاده و مدیری برجسته و رهبری بغایت در خدمت مردم است. و او یکی خیلی زیاد جدابافته است از خاندان آل زاید و حاکم ابوظبی که حاکم دولت امارات هم است. شیخ محمد بسیار ایران را دوست دارد و به ایرانیان احترام فوق العاده ای قایل است. معرفی او از زبان من کوتاهی در مورد او خواهد بود. و چه نیازی دارد برای معرفی وقتی دبی را دارد سربفلک کشیده و قلندر در چند ده کیلومتری ایران و مورد رشک صغیر و کبیر عالم. عالم که می گویم یعنی همۀ دنیا و کم نیستند بریتانیایی هایی که در دوبی ساکنند و کار می کنند و بیشتر ازلندن دوستش دارند.

2- اول خبر وزیر علوم شدن یک بانوی ایرانی تبار در دوبی رسید و دست پشت دست کوفتم هم از شادی "موفقیت یک بانوی دیگر هموطن در سرزمین رانده شده اش دور از وطن" و هم حسرت "ای خدا این چه مصیبتی است که حاکم مان کردی بدست خودمان بی خدا ترین بندگانت را در میهن" و هم شوق "یهویی بار دیگر شیخ محمد" و "تحسین او در یکبار دیگر برای این انتخاب ساختار شکن بعنان تنها فرهیختۀ لیبرال - رادیکال مسلمان منطقه" - می دانید که لیبرالیسم و رادیکالیسم مثل جن و بسم الله می مانند در نسبت بهم و آشتی ناپذیرند تا ابد -

3- دوم اما وقتی خبر آمد که موضوع فقط سارا خانم ایرانی نبوده و شیخ محمد یک مرتبه وزرای زن دولتش را به 7 زن افزایش داده است؛ از شعف و شادی مدهوش شدم و ناخوسته مثل گزارشگران فوتبال عرب فریاد زدم گل الله الله الله. یادم آمد که شیخ محمد با چه احترامی حرف می زد در جلسه ای که می گفت مواد غذایی شان را از شاه ایران می گرفتند هنگام هنوز ساکن در صحراهای شنی و ریگزار منطقه؛ و در هیبت قبیله های نیمه بدوی عرب تا همین کمتر از 50 سال پیش؛ و به این ارتباط نزدیک قبیله اش آل مکتوم با ایران مفتخر بود.

4- می دانم که فدرالی کردن حکومت امارات از ابتکارات شیخ محمد جوان بوده است و بسیاری اصلاحات دیگر در ساختار کشور امارات متحده. اما نمی دانستم که قرار است انقلاب زنان در دنیای اسلام را هم او رقم خواهد زد. چون معتقدم و بارها گفته ام که دنیای اسلام راهی جز رفتن بسوی احترام بزنان و مشارکت دادن زنان آزاد در ساختار قدرت و حکومت ندارند و جز این رواداری و احترام بزنان  و البته صیانت سفت و سخت از آن هر اصلاحی در جهان اسلام برگشت پذیر خواهد بود. متأسفانه مثل ایران.

5- نمی دانم آیا این تصمیم بسیار هم مبارک و هم رادیکال شیخ محمد پایی هم در سیاست استقچی دادن به جمهوری اسلامی است: مثل شروع اصلاحات سلطان محمد سلمان یا نه. اما چه داشته باشد یا نه. نه تنها ارزش اقدام شیخ محمد را نمی کاهد که اگر داشته باشد آن را برای من ارزشمندتر هم می کند. زیرا بشدت در جنبش های زنان منطقه و بیشتر از همه ایران اثر تشویق و ترغیب کننده خواهد گذاشت و هم بمن و ما این امتیاز را می دهد که روزی ده بار این اقدام شیخ محمد دوبی کوچک را بکوبیم بر سر روحانیان مرتجع و متحجر حکومت ایران. تا بزودی که انشاءالله با دفن خامنه ای همراه شود و آزادی زنان فرهیخته و مظلوم کشورم. آمین. مرسی شیخ محمد! یا...هو 

پی نوشت: این مطلب را با تیتر زیر دوباره به اشتراک گذاشتم. تیتر تأثیر گرفته از تیتر منسوب به روزنامۀ همدلی بوده که باعث نظرات موافق و مخالف تندی هم در شبکه های مجازی شد. اما بدلیل اینکه تیتر همدلی فقط وضعیت زنان کشورهای عربی را مورد توجه قرار داده بود و بطو بدیهی و ترس از مجازات توقیف نتوانسته بود به بخش قهقرایی حقوق زنان در ایران بپردازد اشاعۀ این تیتر تکمیل شده را مفید تشخیص دادم. یا...هو

از زنده بگور تا وزارت زنان در صحرای حجاز؛ از وزارت تا زنده بگوری در امپراطوری پارس! تیتر دوم 


۱۳۹۶ مهر ۲۶, چهارشنبه

به احترام آقای جورج سوروس خبردار ایستاده ام. من "این امریکا" را دوست دارم!

Image result for george soros

1- جورج سورس را یا می شناسید و یا توضیح من "خود گنگ" هم ابتر خواهد بود و قصد ندارم. فقط می توانم بگویم که او کلان سرمایه دار یهودی زادۀ 87 سالۀ مجارستانی الاصلی است که بعد از جنگ جهانی دوم ابتدا در بریتانیا و در نهایت در امریکا سکنا گزیده است. و مدت چهل سال است که کارش ترویج و تشویق دموکراسی و رواداری انسانی در گوشه و کنار جهان با اولویت کشورهایی با جوامع بسته است. زیرا او در بریتانیا تحت تأثیر جامعۀ باز فیلسوف کارل پوپر قرار گرفته و سپس تصمیم به ترویج این مکتب گرفته و ادامه داده است.

2- آقای سورس علاوه بر شرکت در بنیان گذاری "مرکز پیشرفت امریکا" خودش نیز مؤسسۀ جامعۀ باز را که بخش مهم بنیاد سورس هست راه اندازی و جلو برده است. البته که او را پدر انقلاب های رنگی در جریان و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هم می شناسند و بنظر من هم فارغ از اقدام عملی او در این انقلاب ها - منبع مطمئنی ندیدم - تلاش های آموزشی او از راه ترویج مبارزات غیر خشونت آمیز برای رهایی مردمان دربند حاکمان ناموجه؛ بی نظیر، الهام بخش و رهایی بخش بوده و خواهد بود.

3- طبق اخبار منتشر شده ایشان امروز 11 میلیارد دلار دیگر از ثروتش را به بنیاد ترویج دموکراسی از راه های خشونت پرهیز بخشیده و گفته است که بقیۀ مایملک باقی مانده اش - بعد از مرگ - را هم بهمین بنیاد و با هدف ترویج رواداری و جامعۀ باز خواهد وصیت کرد. توده ها در ایران سورس را بیشتر با ارتباط ادعایی اش با محمد خاتمی در دوران اصلاحات می شناسند که این مهم هم بکوشش خستگی ناپذیر حسین شریعتمداری  - البته عدویی که سبب خیر شده - در همراه کردن نام او با تاختن به خاتمی بدست آمده است.

4- داشتم کامنت "من آدم سیاسی نیستم" را در پست قبلی می نوشتم که سوروس کبیر به کمکم آمد تا بگویم که چطور یک دردانۀ جهانی و آدم حسابی می تواند خارج از سیاست بمفهوم قدرت امضای خوشگلش را پای نیک بختی انسان ها بگذارد. و چه خوب شد که جورج سوروس بمن این افتخار را داد که با اشاره اصالت رفتار او بعنوان یک امریکایی فریاد کنم: "من این امریکا را دوست دارم". و بدیهی است که همۀ زور اقتصادی و سیاسی و علمی و نظامی امریکا را هزینه کرد رهایی انسان از جهالت و جزمیت می خواهم! یا...هو

۱۳۹۶ مهر ۲۵, سه‌شنبه

دونالد ترامپ: می بینید که دستانم را بسته اند؛ همۀ امیدم به رفیقم خامنه ایست! - تیتر تحلیلی

Image result for POLITE MAN


1- اگر شما هم جزو اکثریت قریب به اتفاق منتقدان پرزیدنت دونالد ترامپ که او را شخصیتی غیر قابل پیش بینی و حتی نامتعادل در عرصۀ سیاست می دانند هستید و از حرف های امروز ترامپ تعجب نکرده اید؛ من باید اعتراف کنم که نه تنها تعجب کردم بلکه همین الان یکی از شاخ های روییده بر سرم را هم با بی رحمی شکستم و آخ سرم می کنم. من حداکثر انتظاری که بعد از سخنرانی ضد جمهوری اسلامی و ایرانی هم ترامپ داشتم ادامۀ همان توئیت هایی بود که بلافاصله بعد از سخنرانیش توئیت کرد و گفت که خیلی ها از سخنرانی و مواضع من در مورد برجام استقبال کرده اند. نه اینکه یکباره بردارد و هنوز 48 ساعت از سخنان بسیار تندش راجع به برجام و رهبران جمهوری اسلامی نگذشته بگوید:
"به نظرم لحن رهبران ایران خیلی اصلاح شده که از مشاهده اش خوشحال شدم. اما نمی دانم که معنایی هم دارد یا نه؟"
2- چون من از خودم می پرسم کدام لحن اصلاح شده را می گوید. خامنه ای که تا کنون موضعی نگرفته است. لحن بقیۀ هیئت حاکمۀ ایران هم علاوه بر شدت نوعی تمسخر و استهزاء ترامپ را هم شامل بود. تازه مگر دعوای ترامپ با رهبران جمهوری اسلامی بر سر لحن و ادبیات گفتاری بود. مگر می شود هیئت حاکمه ای را جنایتکار و تروریست و سرکوبگر و دیکتاتور خواند با آن شدتی که ترامپ - هم در سازمان ملل و هم در صحبت های روز جمعه اش - مورد خطاب و تهدید قرار داد؛ و 48 ساعت نگذشته از تغییر لحن آن ها خوشحال شد!

3- بنظرم اما در مدت 48 ساعت گذشته ترامپ تحت شدیدترین فشارهای بین المللی و داخل امریکا و مهمتر از آن فشار وزرای ارشد کابینۀ خودش مثل تیلرسون و ژنرال متیس و مک مستر - تا حد تهدید به ترک کابینه - قرار داشته است که مجبور شده امروز این عقب نشینی تلخ را بکند. این را به این دلیل هم مطمئنم که اولاً تیلرسون بلافاصله بعد از صحبت های ترامپ با تأکید اطمینان داد که برجام بنفع امریکاست و در آن باقی خواهند ماند و حتی از کنگره هم خواست که نه عجله کنند و نه تند بروند. مضافاً به اینکه شخصی مثل نیکی هیلی نمایندۀ امریکا در سازمان ملل هم - از او بعنوان معمار سخنرانی و موضع ترامپ علیه برجام یاد شده است - مجبور شد بصراحت بگوید که امریکا در برجام می ماند و آنان سعی در بهبود بخشیدن به آن خواهند کرد. حتی فراتر از این اگر مورد تغییر لحن رهبران جمهوری اسلامی موضوعیت هم داشت که نداشت بدیهی این بود که ترامپ منتظر واکنش شخص خامنه ای می شد و آنگاه اگر لحن او تغییر کرده بود اظهار خوشحالی می کرد. و یا نه حداقل صبر می کرد تا روز جمعه تا ببیند اگر شعارهای مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل در نماز جمعه های ایران فروکش کرده بود؛ ذوق زدگی ناگزیرش را علنی می کرد.

4- البته بغیر از آنچه که گفتم علایم شکلی مهمی هم نشان می داد که ترامپ مجبور از ادای این جمله تحت فشار کابینه اش شده است: اولاً فیلم مقطع و کوتاهی که از جلسۀ اظهار رضایت ترامپ از لحن اصلاح شدۀ رهبران ایران دیدم کاملاً مشخص بود که هم خود ترامپ و هم ازاطرافیان نشسته در جلسه - بویژه ژنرال متیس - افسرده بودند و از ترامپ - معمولاً - شاداب ظاهری در جلو دوربین ها خبری نبود. و ثانیاً خود ترامپ هم با بسته نگه داشتن دستانش در طول حرف زدن می خواست القاء کند که دستانش را بسته اند. زیرا یکی از مختصات آدم های جاه طلب و جلوه گر و مهاجم استفادۀ مناسب و حداکثری از بادی لنگویج دستان متحرک است و ترامپ در همۀ صحبت هایش - که من دیده ام - از حرکات دستانش حداکثر استفاده را می کرد برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطب. در حالیکه در این مصاحبۀ پخش شده او بطور تابلویی دستانش را یا در هم گره خورده یا جمع کرده روی سینه اش نگه داشته بود و از بازکردن دستانش پرهیز عمدی می کرد.

5- اما آیا این استیصال ترامپ در مقابل منتقدان سیاست برجامی اش مرا خوشحال می کند؟ هم آری و هم نه! خوشحالم می کند به این دلیل که هرنوع بخطر افتادن موجودیت برجام را بضرر ایران و بنفع ایدئولوژی زندگی سوز خامنه ای در داخل ایران می دانم. و معتقدم که برجام باید حفظ شود تا بهانه از دست دوگانۀ - بخوان دوقلوی مخرب - ترامپ و خامنه ای که هر دو در صدد تخریب ایران هستند - منظورم نیت و عمد نیست بلکه حرفم راجع به نتیجه است - گرفته شود. و خوشحال نیستم به این دلیل که بر سر عقل آوردن ترامپ فقط نیمی از راه است و اگر خامنه ای مثل همۀ سی سال گذشتۀ رهبریش - که بطور مطلق همۀ فرصت های برنده شدن ایران را به تهدید تبدیل کرده است - اینبار هم از این فرصت استثنایی در همراهی نسبی غرب (اروپا و امریکا) - بغیر از ترامپ - با یک ایران عقلانی استفاده نکند و آن را نیز به تهدید دیگری تبدیل کند چه بر سر ایران و ایرانی خواهد آورد. پناه بر خدا.

6- در این بین البته نقش حسن روحانی و دولتش بسیار تعیین کننده خواهد بود. چه اگر بتوانند - اگر بخواهند می توانند هرچند سخت است - جلو توهم خامنه ای را بگیرند و نگذارند هدیۀ آشتی با دنیای ناشی از رفتار ترامپ به ایران مظلوم را هدر بدهد؛ ایران می تواند از این فرصت عالی منافع زیادی صید کند که هم به توسعۀ ایران کمک می کند و لاجرم به تعدیل رفتار حکومت در داخل هم منجر می شود. عجله کنم و قبل از اینکه رفقای برانداز و دیگر هیچم بیشتر از این بدبین و عصبانی بشوند خبر خوب بدهم و مشتلقم را بگیرم که نارحت نباشند. زیرا من در حد بسیار بدبینم به عقلانیت خامنه ای و تقریباً مطمئنم که او این فرصت را هم خواهد سوزاند. و اگر هم نتواند در کوتاه مدت واکنش انقلابی و حادی نشان بدهد اجازۀ کار مثبتی به روحانی را هم نخواهد داد. و با مماشات و اتلاف وقت دنیا را مجدداً علیه ایران بسیج خواهد کرد.

7- هر چند به روحانی و دولتش هم امیدی ندارم - بحثش بماند برای پستی دیگر - اما چون می دانم که روحانی قصد تعدیل و تغییر دارد و مهارت نسبی هم در جلوگیری از تندروی خامنه ای - بهمان شیوۀ لاک پشتی که قبلاً هم گفته ام - را داراست. و من هم بجز روحانی دستم بهیچ بنی بشری در داخل حکومت بند نیست. لذا رفتار احتمالی خامنه ای در فرصت سوزی جدید را کمی باز می کنم تا روحانی حواسش باشد که خامنه ای نرمش پایدار بکند و نه نرمش قهرمانانه و مقطعی - مثل برجام - که همۀ منافع و خوبی هایش را بنام خود کند و همۀ مضار احتمالی اش را توی سر روحانی بکوبد. و بقول درست ترامپ روح برجام را هم رعایت نکند. البته که خود امریکا هم روح برجام را رعایت نمی کند.

8- بنظرم می رسد که خامنه ای اولاً خودش موضع تندی علیه ترامپ نگیرد. ثانیاً یا از همین هفته و حداکثر از هفتۀ بعد به نماز جمعه ها دستور بدهد که حداقل مرگ بر امریکا را از سبد شعارهای خود کنار بگذارند. البته فکر نمی کنم دستور مستقیم حذف بدهد بلکه تمهیدی که خواهند اندیشید این خواهد بود که به امامان جمعه ووزرای شعار معروف! خواهند گفت که طوری مراسم و خطبه ها را پیش ببرند و مدیریت کنند که نمازگزاران فرصت قطع خطبه ها و شعار دادن را پیدا نکنند. تا بعد از چند هفته مدیریت به این شکل شعار مرگ بر امریکا عملاً حذف شود. در سایر موارد اما خامنه ای به یک خواب زمستانی مصنوعی خواهد رفت تا رصد کند که هر موقع مناسب بود برگردد و با یک رجزخوانی انقلابی همۀ رشته های روحانی در استفاده از این فرصت جدید را پنبه کند. لذا هم برفقای خودمان که امیدشان بنجات ایران از راه ترامپ است بشارت می دهم که اگر هم گل مارادونا با دست را ما می بینیم و اعتراض می کنیم اصلاً خیال شان نباشد که ما غضنفری در خانه داریم که چهل سال است حریفش نشده ایم. و احتمال آرزوی - حتی با جنگ - شما خیلی هم بعید نیست. چه فرقی می کند مسبب ترامپ باشد یا خامنه ای! یا...هو 

۱۳۹۶ مهر ۲۱, جمعه

مجاهد نستوه دونالد ترامپ اشتباه می کند؛ حمله به ایران ناگزیر باید از نوع حمله بعراق باشد و نه حمله به لیبی!

Image result for ‫ترامپ‬‎

1- همه دیگر خوب می دانیم که دونالد ترامپ امروز چه خواهد گفت. چون همۀ مفسران و تحلیلگران به اجماع رسیده اند و بخش هایی از سخنرانی ترامپ هم درز پیدا کرده که او خواهد گفت برجام را تأیید نمی کنم و پایبندی ایران به مفاد عینی برجام را تأمین کنندۀ امنیت و منافع ملی امریکا نمی دانم. اما او کل سپاه پاسداران را در فهرست گروه های ترریستی قرار نخواهد داد. هرچند که علاوه بر سپاه قدس که قبلاً جزو فهرست گروه های تروریستی منظور شده تمهیدات بیشتری از کنترل و تحریم برای سپاه را از کنگره خواهد خواست. اما اتفاق غیر منتظره و خیلی عاجلی رخ نخواهد داد و کشمکش بر سر موضوع در کنگره و ترامپ از سویی و متحدان امریکا از جانب سوم کماکان ادامه خواهد یافت. بدیهی است که محدودۀ واکنش های عملی تهران به سخنان امروز ترامپ هم در چگونگی پیش رفتن مباحثات در داخل امریکا و بلوک غرب و روسیه و چین تأثیر تعیین کننده ای خواهد داشت.

2- همانطور که از ادبیات سخنرانی دونالد ترامپ در سازمان ملل معلوم بود - و البته قبل از آن هم نشانه های پررنگی از تأثیر لابی مجاهدین خلق در اطراف ترامپ می شد این را به یقین رسید - دونالد ترامپ دنبال سرنگونی رژیم ایران از راه "جنگ از بیرون" - یکی از دو گزینۀ ممکن برای سقوط رژیم های انقلابی که دیگری آن استحاله از درون است - است. ترامپ می خواهد بهانۀ کافی - در حد عدم مخالفت ارتش امریکا با فرمان جنگی او. و نه مشروعیت دادن آن از راه اجماع متحدان اروپایی یا جهانی - بدست بیاورد که جنگی محدود با جمهوری اسلامی را شروع کند. به این معنا که از برخی تسلیحات و زیربناهای مهم و نظامی ایران شروع به بمباران کند و در ادامه اگر منجر به هرج و مرج و شورش داخلی علیه رژیم نشد بتواند یک یا دو سرپل در غرب و جنوب شرقی ایران در اختیار مجاهدین خلق و برخی گروه های جدایی طلب قرار دهد و خودش پشتیبانی محدود هوایی از آنان را به عهده بگیرد تا با جمهوری اسلامی بجنگند و هرج و مرج و نا امنی را چنان گسترش بدهند که مردم راهی غیر از شورش علیه دولت مستقر نداشته باشند. البته که مجاهدین طبق فورمول فروغ جاویدان ترامپ را هم متقاعد کرده اند که ملت فقط منتظر نزول اجلال امریکا و مجاهدین هستند و تا اینها ف را نگفته اند مردم فرحزاد را خواهند گفت و رژیم اسلامی را برخواهند انداخت.

3- معلوم است که این سناریو یا اجرا نخواهد شد و یا در تصمیم "یهویی ترامپ!" عملیاتی هم بشود جواب نخواهد داد به دلایل زیر:

الف- رژیم ایران نه تنها در موقعیت لیبی هنگام حملۀ غرب قرار ندارد بلکه از رژیم صدام حسین در عراق نیز - در هنگام حملۀ امریکا - با ثبات تر و مستقرتر است. لذا حملۀ خارجی برانداز حکومت فعلی قطعاً نمی تواند از حملۀ محدود یا حتی  هوایی نامحدود بسقوط کشیده شود. بلکه تنها راه سقوط رژیم از راه حملۀ نظامی یک جنگ تمام عیار در معیار حمله به عراق صدام حسین مقدور است که قطعاً امریکا وارد چنین جنگی نخواهد شد.

ب- کشورهای عرب منطقه با چنین حمله ای موافقت نخواهند کرد چون زخمی کردن مار زدن سر مار نیست و یک ایران تحت حملۀ هوایی غرب قطعاً تراکنش های - واکنش ایران - جدی منطقه ای علیه منافع و حتی ساختارهای فیزیکی و حیاتی کشورهای حوزۀ خلیج فارس خواهد داشت.

پ- اسرائیل نیز قطعاً با هرنوع حمله ای - چه محدود و چه جنگ تمام عیار - مخالفت خواهد کرد. زیرا علاوه بر احساس خطر از سوی واکنش ایران فعلی و متحدانش در لبنان و سوریه؛ از جنبۀ استراتژی تاریخی و آینده نگر هم تمایلی برای رودرویی و ایجاد کینه با مردم ایران - که یکی از مهمترین متحدان بالقوۀ اسرائیل در مقابله با اعراب است - نخواهد داشت. 

ت- متحدان امریکا چه در اروپا و چه در آسیای جنوب شرقی هم با حمله به ایران همداستان نخواهند شد و با آن بشدت مخالفت خواهند کرد چون علاوه بر بخطر افتادن نفت و گاز مصرفی شان؛ خودشان هم طرح جایگزین براندازی تدریجی رژیم ایران را در قالب "استحاله از درون" در برجام پیش بینی کرده اند و مصر خواهند بود که همان مسیر ادامه پیدا کند.

ث- لازم نمی بینم به چندین و چند علت دم دستی قبلاً گفته شده از سوی تحلیلگران - مثل نیمه کاره ماندن نابودی داعش، بخطر افتادن جان نظامیان امریکایی پراکنده در منطقه و مرزهای ایران، بی ثبات تر کردن منطقه ای که همین الان هم بیشتر از ظرفیتش بی ثبات است و ... - اشاره کنم و فقط اضافه می کنم که اگر منظور از حمله محدود به ایران کلنگی کردن ایران باشد مثل عراق و سوریه و لیبی احتمال موفقیت محدودش هست. درست است که جمهوری اسلامی بدلیل اولاً فرهنگ مردمانش و ثانیاً گذشتۀ تاریخی اش و البته ثبات و کنترل حکومت فعلی اش بر حوزه های اطلاعاتی و امنیتی بفلاکت سوریه و لیبی دچار نخواهد شد. اما هرج و مرج و - بقول دوستی - انتقام گیری های گروهی و گاهی طبقاتی و انفرادی را تجربه خواهد کرد. بویژه اینکه جنگ وضع اقتصاد درحال فروپاشی ایران را بدتر کرده و مردم را نسبت بهم درنده تر خواهد کرد.

4- البته هر آنچه گفتم هنگامی رخ خواهد داد که ترامپ بخواهد و بتواند بر موج مخالفت جدی جهانی - با اولویت متحدان اروپایی و روسیه و چین - فایق آید. زیرا تا کنون فقط او حرف زده و دیگران هم نظاره کرده اند که جدی نگیرید. اما اگر روز قیامت برسد و ترامپ - با این تفکر غلط که امریکا قدرت بلامنازع جهان است و هرچه بگوید همان می شود - هذیان های مشاوران مجاهدش را از حرف و قوه به فعل و عمل تبدیل کند - ببخشید دیر شد: رفتم رقص خوشرنگ فوتبالی نوجوانان خوشتیپ ایران را تماشا کنم - معلوم نیست متحدان امریکا حرمت رییس جمهور امریکا را نگه دارند.

5- واقعیت این است که امریکا آن امریکای قدرت بلامنازع قرن بیستم نیست و قدرت جهانی امروز طیفی شده و هرچند که هنوز هم امریکا ردۀ اول این طیف حساب می شود اما حرفش حرف آخر نیست. یا حداقل این است که موانع جدی سایر قدرت های جهانی مثل اتحادیۀ اروپایی و چین و روسیه و حتی قدرت های نوظهوری مثل هند و برزیل و مکزیک بر سر راه ارادۀ امریکا قرار دارند. طرفه اینکه تازه این زمانی است که از داخل هیئت حاکمۀ امریکا صدای واحدی شنیده شود که در حال حاضر نه تنها چنین نیست بلکه صداهای مختلف و متناقض هم کم شنیده نمی شود. واقعیت دوم این است که دونالد ترامپ علت مخالفت خود با برجام را نمی تواند تبیین کند و اصلاً منطقی پشت ادعاهایش وجود ندارد. غیر از اینکه بطور گذرا اشاره کرده که بندهای غروب برجام خطرناک است و به ایران اجازۀ دستیابی به سلاح هسته ای در 15 سال آینده خواهد داد و ایران منطقه را بی ثبات می کند.

6- اما در طرف مقابل حرف متحدان امریکا در اتحادیۀ اروپایی و بریتانیا دارای منطق قابل قبولی است. آنان می گویند که درست است که ایران کلید زنندۀ بی ثباتی منطقه بعد از انقلابش بوده. اما این هم درست است که حداقل در حال حاضر یکی از ثبات سازان منطقه بوده و - بویژه - بعد از برجام شواهد متقنی وجود دارد که تهران شیطنت های منطقه ایش را اگر نه تعطیل حداقل تعلیق کرده است و در عمل رفتاری که ثبات منطقه را تحت تأثیر منفی قرار داده باشد انجام نداده است. متحدان اروپایی امریکا در مورد لزوم رژیم چینج در ایران نیز به ترامپ حرف قابل قبولی می زنند. آنان می گویند رژیم چینج در جوف توافقنامۀ برجام دیده شده و ما خواسته ایم زمان بخریم تا رژیم ایران بزودی به تسلیحات هسته ای مجهز نشود تا با تکیه بر یکم: نفوذ و حل کردن اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی. دوم: نفوذ دیپلماتیک و جاسوسی بداخل کشور ایران برای رصد بهتر وقایع ایران با توان تأثیر گذاری از نزدیک. سوم: استفاده از فرصت تغییر نسل رهبران فرسودۀ ایران در سال های نزدیک. چهارم: تقویت بخش عرفی حکومت ایران تا فریز مزاحمت های منطقه ای فعلی جمهوری اسلامی را اول دایمی و سپس حذف کند  و پنجم و نهایت اینکه ما نزدیک 13 سال فرصت داریم که بندهای غروب برجام را دایمی کنیم و این با عدم قطع ارتباط با ایران ممکن است و جلب اعتماد بخش عرفی تر آن و دادن دست بالا به آن ها در حکومت ایران. و نتیجه اینکه اگر همۀ حرف تو ترامپ هم مبنی بر توبۀ گرگ مرگ است را در مورد رژیم خامنه ای قبول کنیم بازهم لزومی به تعجیل و بی اعتبار کردن سیاسی خود نداریم و هرزمان از 13 سال پیش رو قادر به استفاده از زورمان علیه ایران یاغی خواهیم بود.

7- با همۀ کوتاه نویسی برای پرهیز از درازی کلام علاوه بر گنگ نمایی برخی کلیات، فاکتورهایی مثل آشتی فتح و حماس در فلسطین، تغییر رویکرد عربستان در نزدیکی بیشتر به روسیه و تیره شدن بیشتر روابط واشنگتن و آنکارا نیز جای شرحی نیافت که نشان بدهم که همۀ این تحولات بدلیل عدم اعتماد به امریکای ترامپ شکل گرفته و یا درحال شکل گیری است. می ماند اینکه بگویم خامنه ای چه خواهد کرد. بنظرم خامنه ای واکنش پررنگ و رادیکالی به سخنرانی ترامپ نشان نخواهد داد و سیاست صبر و انتظار فعلی تا تصمیم جدیدی از کنگره ادامه خواهد یافت و دیپلماسی با اروپا و کشورهای منطقه فعالتر خواهد شد و هرنوع واکنش احساسی در نزد دوستان جمهوری اسلامی در منطقه کنترل خواهد شد و سعی خواهد شد که یک کشور اروپایی گردن کلفت - ترجیحاً بریتانیا - بمخالفت علنی با مواضع جدید ترامپ تشویق به امتیاز در ایران شود. و من چنین اعتقاد دارم که اگر مواضع ترامپ خیلی غیر منطقی و غیرقابل دفاع باشد حتماً این اتفاق - مخالفت جدی کشورهای بزرگ اروپایی بویژه آلمان - جدی تر خواهد شد و باور دارم که اگر این حرمت بزرگی امریکا در نزد بزرگان اروپا بشکند بموجی اروپایی علیه امریکای ترامپ تبدیل خواهد شد. 

8- موضع سیاسی خودم این است که اگر ترامپ بتواند بغیر از تعقیب بی ثبات سازی ایران از راه جنگ از راه های مشخص دیگر که هم قابل زمان بندی بوده و هم زمانش بلندمت تر از دو سال نباشد خامنه ای را بترساند ووادار بعقب نشینی سریعتر بکند حمایت خواهم کرد. و الا سیاست فعلی ترامپ را تقویت کنندۀ مواضع خامنه ای در داخل می دانم و قطعی می دانم که شکست روحانی در سیاست های اقتصادیش حتماً به تشکیل یک دولت امام زمانی دیگر در 1400 خواهد انجامید و خبری هم از سرنگونی حکومت نخواهد بود. اما نقشۀ راه مخفی و طولانی تر اروپا و اوباما در برجام را مؤثرتر و عقلانی تر و قابل حصولتر می دانم که با کمترین آسیب نیز می تواند همراه باشد. یا...هو 

۱۳۹۶ مهر ۱۸, سه‌شنبه

چقدر خوبند این نوجوانان ما: خوشتیپ، فوتبالیست، ایرونی: آلمان را لوله کرده اند!


1 نیمۀ اول فوتبال نوجوانان جهان در هند بین ایران و المان تازه تمام شده و آمدم که خوش خبر باشم و همۀ احساس قشنگ و غرورانگیزم را هم در تیتر گنجاندم تا اگر هیجان و زیبایی و امید دوست دارید حداقل نیمۀ دوم این هنرنمایی کامل نوجوانان زیر  17 سال ایران را از دست ندهید. بدیهی است که آینده از آن ایران است با این نوجوانان و نه البته جمهوری اسلامی. بلکه ایرانی شایستۀ این نوجوانان خوشتیپ و مدرن و ایرونی و حلال زاده! یا...هو

پی نوشت: نتیجۀ بازی 4-0 بنفع شیربچه های ماشد که می توانست حداقل 8-0 هم بشود. بازهم تأکید می کنم حریف آلمان بود.

۱۳۹۶ مهر ۱۶, یکشنبه

ترامپ در تعقیب براندازی خامنه ای؛ خامنه ای در پی براندازی روحانی. شهرفرنگی است رفقا!

Image result for ‫شهرفرنگ‬‎

1- همان موقع و در حین پیدا شدن سروکلۀ ناگهانی ابراهیم رییسی در بین داوطلبان ریاست جمهوری گفته بودم که به احتمال خیلی زیاد این "آمدن رییسی" موضع و نقشۀ شخص آیت الله خامنه ای بوده است. اینک اما به قطعیت یقینی رسیده ام که نه تنها کاندیداتوری ابراهیم رییسی تصمیم شخص خامنه ای بوده بلکه حتی ثبت نام ناگهانی قالیباف و انصراف ناگهانی او نیز بدستور و تصمیم شخص خامنه ای صورت گرفته است. زیرا علاوه بر استدلالی که خواهم کرد از شخص و شخصیت قالیباف هم مطمئنم که بغیر از دستور مستقیم خامنه ای هیچ عامل یا شخص دیگری نمی توانست او را وادار به کاری کند که تمایل و تشخیص شخصی او نباشد. همانطور که در سال 88 هم فقط دستور تکلیفی شخص خامنه ای بود که سبب عدم نامنویسی قالیباف برای ریاست جمهوری شده بود!

2- می دانیم که آیت الله خامنه ای تمام طول رهبری 28 ساله اش را با این حسرت سپری کرده است که بتواند حاکمیت جمهوری اسلامی را از دوگانگی به یکپارچگی تحت دکترین سیاسی خودش در بیاورد. اما بغیر از چهار سال دورۀ اول ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد این امر و حسرت و آرزو محقق نشده است. اصلاً یکی از علل اصلی شیفتگی خامنه ای به محمود احمدی نژاد - تا جائیکه حتی نتوانست از بازگویی آن در علن نماز جمعۀ 29 خرداد 88 هم خودداری کند - همین ذوق زدگی بی حد او از یکپارچگی حاکمیت جمهوری اسلامی بود. 

3- در شروع انتخابات سال 96 خامنه ای علاوه بر حسرت 28 سالۀ خودش در مورد لزوم یکپارچه کردن حاکمیت جمهوری اسلامی مواردی به صحنه وارد شده بود که این یکپارچگی حاکمیت را بیش از هرزمان دیگر در عمر جمهوری اسلامی حیاتی می کرد که مهمترین آن ها موارد زیر بود:

الف- صدای جهانی خامنه ای بخاطر از دست دادن بمب اتمی آسیب جدی دیده بود و دیگر کسی دنبال موضعگیری های خامنه ای بعنوان رهبر عالی ایران - بدل از رهبر عالی کرۀ شمالی کیم جونگ اون - در مورد مسایل جهانی نبود. زیرا عقب افتاده و فقیر و قرون وسطایی که باشی و بمب هم نداشته باشی یعنی تو هیچ چیز نیستی و اهمیتی نداری. در دنباله اما اتوریتۀ خامنه ای در داخل - بویژه هواداران - هم شکسته بود. و دیگر کسی حاضر به قبول صفت "سازش ناپذیر و رهبر محور مقاومت" - صفت محبوب خامنه ای در بارۀ خودش - در مورد خامنه ای نبود.

ب- جمهوری خواهان تمام مراکز قدرت امریکا را در اختیار گرفته بودند و علاوه بر دونالد ترامپ نامتعادل از نظر رفتارهای سیاسی که رییس جمهور شده بود تمام پست های کابینۀ امریکا هم در دست ژنرال ها و عناصر سرسخت ضد جمهوری اسلامی قرار گرفته بود. این چینش نیروهای سیاسی در امریکا صدای واحد خامنه ای در ایران را بیش از پیش ضروری می کرد. چون تنها راه بقا برای جمهوری اسلامی مقاومت در برابر سیاست های امریکا بود با این فرض درست نسبی که جنگ مستقیم با امریکا اتفاق نخواهد افتاد.

پ- جمهوری اسلامی در 4 تا 8 سال آینده قطعاً با تغییر رهبری و عناصر کلیدی دیگر در خبرگان و شورای نگهبان و امامان جمعه - همگی در سنین مرگ هستند - روبرو بود و وجود وحدت حداکثری در حاکمیت در هنگام  مهمترین تغییر - تغییر رهبر - از نان شب واجبتر بود و است؛ و هرگونه گفتمان و سیاست رسمی - حتی در حد رییس جمهور بدون اختیار - سازش در مقابل گفتمان  و سیاست مقاومت؛ جبهۀ روحانیان متحجر اصولگرا و سنتی را با شدت زلزلۀ 10 ریشتری تهدید خواهد کرد.

4- لذا خامنه ای تصمیم گرفته بود که با هر ترفند ممکن - بغیر از تجدید انتخابات - انتخاب رییسی را محقق کند. زیرا بغیر از ابراهیم رییسی حتی به قالیباف هم اعتمادی نداشت و می ترسید همانطور که از احمدی نژاد رکب خورد از هرکس دیگری هم که خارج از شناخت شخص خودش از نزدیک باشد احتمال رکب خوردن داشته باشد. ابراهیم رییسی البته علاوه بر اعتماد صد درصدی خامنه ای این امید را هم به خامنه ای می داد که چون رییسی مختصات و مشخصات بالقوۀ رهبر شدن را هم دارد. لذا دورۀ گذار از رهبری خودش به آخوند متحجر بعدی با اطمینان کافی - و چه بسا شبیه شکلی نحوۀ رهبر شدن خودش هم بشود - به سرانجام خواهد رسید. 

5- همانطور که یادمان است در جریان روزهای آخر انتخابات 96 کفۀ ترازو نشان از موفقیت عنقریب خامنه ای و پیروزی رییسی می داد؛ که یکباره حسن روحانی و مشاورانش تصمیم گرفتند که در شعار از همۀ خطوط قرمز نظام عبور کنند تا بتوانند با تحریک مخالفان جمهوری اسلامی سبد آرای ریاست جمهوری را بنفع روحانی برگردانند و موفق هم شدند. لذا بنظرم شکست رییسی در انتخابات 96 یکی از تلخ ترین و تاریکترین روزهای رهبری خامنه ای بود و او لاجرم باید شکست پروژه اش را می پذیرفت. اما پروژه مهمتر و حیاتی تر از این بود که خامنه ای حاضر بقبول آن باشد. و لذا دیدیم که ابتدای بعد از انتخاب روحانی یکماهی روابط بسیار تیره شد و هر دو طرف شروع بکوبیدن همدیگر کردند. بعد از آن اما لابی های پشت پرده در بین عوامل خامنه ای - نه خود خوامنه ای - و حسن روحانی به آتش بس موقت و ظاهری رضایت مکروه دادند که گمان می رفت خامنه ای شکست را پذیرفته و می خواهد حسن روحانی را نه تنها تحمل بلکه همراهی هم بکند. اما خامنه ای نه می خواست و نه می تواند که حسن روحانی و شرکای سیاسیش را شریک در آیندۀ جمهوری اسلامی بحساب بیاورد. چون این دو گفتمان - مقاومت خامنه ای و سازش روحانی - نه فقط در تناقض بلکه در تضاد صد درصدی با هم هستند و نمی توانند بتوافق حداقلی هم برسند.

6- لذا چنین می فهمم که خامنه ای تصمیم گرفته است تا ضمن عملیات ایذایی بازدارنده  برای دولت روحانی و در همۀ حوزه های سیاسی و فرهنگی و دانشگاهی و هنری و از این قبیل؛ تمرکز استراتژیش برای شکست دادن حسن روحانی را بر روی پاشنه آشیل کشور - یعنی اقتصاد - بگذارد و گذاشته است. دلایل زیر نشانه های گل درشت مؤید این استراتژی است:

الف- خامنه ای برای اولین بار و در میان تعجب خود آخوندهای خبرگان علناً و رسماً به مجلس خبرگان ابلاغ کرد که هیئت های اندیشه ورز - نوآوری بجای اتاق فکر سابق در بازی با کلمات و سرگرم ساختن ساده لوحان و توده ها که گویی دارد برای اولین بار شق القمر می کند - درست کنند و با رصد کارهای دولت در حوزه های مختلف - بویژه اقتصاد - وارد گود مطالبه محوری شوند و کاستی ها و عدم توانایی های دولت را بمردم گزارش بدهند. در حالیکه حداقل حتی کودن ترین و متحجرترین آخوندها هم بارها و بارها اعتراف کرده اند که مسئولیت و وظیفۀ اصلی خبرگان دوچیز بیشتر نیست: اول مراقبت از پایداری شرایط رهبری در رهبربالفعل و دوم تعیین جانشین برای رهبر ساقط شده چه بمرگ یا از دست دادن شرایط رهبری. لذا واگذاری نوعی اختیارات مجلس سنایی به مجلس خبرگان نشانه ای قطعی اولاً از تعقیب منفی دولت دارد و ثانیاً بی اثر کردن بازهم بیشتر مجلس شورای اسلامی در صورت ساز مخالف احتمالی با رهبر زدن.

ب- چند هفته پیش خبری منتشر شد مبنی بر اعتراض کارگران کارخانۀ آذرآب اراک و به خشونت کشیده شدن آن از سوی پلیس با استفاده از گاز اشک آور. بلافاصله اما روز بعد خبری منتشر شد که پلیس از خشونت با کارگران معترض عذرخواهی کرد و رییس کارخانه هم بازداشت شده است. حالا اگر این عذرخواهی بی سابقه و غیرقابل باور پلیس از کارگران را بگذاریم در کنار تجمعات اعتراضات اقتصادی فزاینده در قالب های مختلف و اقشار مختلف که این روزها مثل نقل و نبات ریخته در گوشه و کنار کشور؛ به این برداشت بدیهی می رسیم که دستور از بالا صادر شده که اولاً جلو اعتراضات اقتصادی و معیشتی گرفته نشود. ثانیاً با ترفندهای پنهان به شکل گیری هرچه بیشتر این تجمعات صنفی دامن زده شود و ثالثاً در غیر مواقعی که این اعتراضات جنبۀ سیاسی ملموس و خطرناک پیدا می کند، پلیس علاوه بر اینکه   حق ندارد از زور و سرکوب استفاده بکند بلکه وظیفه دارد که به برگزاری آن نیز کمک کند.

پ- من با اینکه فکر می کنم بازداشت اخیر برخی فعالان مدنی و محدودیت جدید و سه ماهه - سه ماهه برای بررسی بازتاب و درستی یا نادرستی تصمیم - برای سید محمد خاتمی اهداف سیاسی کلانی هم دارد. اما مطمئنم که یکی از علل آن هم برای جلوگیری از سوء استفاده از همین تجمعات صنفی و اعتراضات اقتصادی است که قرار است تداوم یافته و تشدید هم بشود.  

ت- بازداشت برادر اسحاق جهانگیری هم فارغ از درستی و نادرستی اتهامات به او بخشی در همین استراتژی می گنجد. به این معنا که نشان دادن قله های هوشبر ثروت در کنار همین اعتراضات برای حداقل معیشت - فارغ از اینکه آن قله چطور تشکیل شده و من هم قبول دارم که قطعاً با فساد - کنتراستی در ذهن توده ها ایجاد می کند که نه تنها روحانی و دولت کم کفایتش بلکه خود آدام اسمیت محبوب دکتر زیبا کلام را هم می فرستد به قعر جهنم.

ث- . بالاخره آن بصحنه آوردن حذف ریاست جمهوری منتخب از قانون اساسی هم در داخل همین پروژه قابل شناسایی است و بسیار سخت است قبول کنیم که این حوادث افعال پراکنده و خودبخودی است که هرکدام مجزا از هم رقم خورده اند و هدف واحدی را تعقیب نمی کنند. لذا حتی اگر هم برخی از این برشمرده هایم اتفاقی همزمان شده باشند با تصمیم خامنه ای برای بگوشۀ رینگ بردن دولت روحانی بازهم اطمینان از استراتژی برانداز خامنه ای پابرجا خواهد ماند

7- خامنه ای مطمئن است که "این حسن روحانی" را شکست خواهد داد. و حتی اگر نتواند ریاستش را نیمه تمام بپایان برساند خواهد توانست در شروع قرن جدید خورشیدی حاکمیت را بی دردسر اصلاح طلبان و اعتدالیون به جانشین خودش بدهد. من هم البته با دیدن این حسن روحانی منفعل حق را به خامنه ای می دهم و او را برنده می دانم. اما با این افزوده که اتوریتۀ روحانیت و جمهوری اسلامی در چنان نقطۀ حضیضی است که هر دقیقه گذشت زمان پایان آن را محتمل تر می کند تا بقای حکومت را. زیرا هنگام پایان - یا بسیار ضعیف شدن - اتوریته (ترجمه کن ابهت و سلطۀ معنوی) یک حکومت ناگزیر باید فقط از فورس و زور عریان و سرکوب استفاده کند که نمی تواند مانع فروپاشی قدرت شود. جمهوری اسلامی تا کنون توانسته با اتوریتۀ مذهبی روحانیان - از حداکثری در سال های دور تا حداقلی در سال های اخیر - نعش خودش را تغذیه و ماندنی کند. اما هرنوع تکانه ای کوچک از داخل یا خارج جامعه را از کنترل حکومت خارج خواهد کرد. چه روحانی و شرکا بخواهند و به این گذار کمک کنند برای اتفاق طبیعی و کم خطر و چه کماکان به انفعال سیاسی و چپاول اقتصادی و بی اعتنایی اجتماعی ادامه بدهند و هزینه های رهایی را سنگین تر بکنند.

8- اما اینکه چرا خامنه ای را موفق می دانم در شکست دادن روحانی از راه تمرکز بر اقتصاد هم خیلی ساده است. اقتصاد مهمترین مسئلۀ روز ایران است. روحانی برای حل مشکلات نیاز به سرمایه دارد - بویژه که استراتژی اقتصادی دولتش بر جذب سرمایه است - خامنه ای با لفاظی تهاجمی تا کنون نگذاشته سرمایه ای جذب شود. بعد از این هم نخواهد گذاشت. ترامپ هم چه در برجام بماند یا نه دنیا تحت تأثیر جمهوری خواهان ضد جمهوری اسلامی حاکم بر امریکا و در دست داشتن دولت - فارغ از ترامپ هم - حاضر به مشارکت اقتصادی با ایران نخواهند شد و سرمایه های قطره چکانی را هم با گرانی حداکثری اجازه خواهند داد. اگر به این دو فاکتور بی پولی بی کفایتی کابینه های ایران را هم اضافه کنیم. زیرا دولت روحانی چابکی و پاکی و شایستگی دولت های مدرن را ندارد و قادر به مقابله با سنگ اندازی های تندروهای دو طرف ایران و امریکا نخواهد شد؛ به این نتیجۀ بدیهی می رسیم که روحانی با این دست فرمان ریا و خطابه و اطرافیان - فاسدان سیاسی یا فاسدان اقتصادی - راه بجایی نخواهد برد. یا...هو

نکته: موارد ناگفته ای هم ماند که اگر درست مطالعه کنید و از متن نوشته سؤال و شکاف و چرایی درست در بیاورید؛ در کامنت دانی توضیح خواهم داد.