۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۰, جمعه

مقاومت پسابرجام خامنه ای بیهوده است. همانطور که مقاومت مائو و برژنف بیهوده بود پس از شکست در مقابل امریکا!



1- وقایع و اتفاقات قابل تحلیل های جزء به جزء زیاد بوده در ده روز گذشته؛ اما پرداختن به تک تک آن ها حداقل هرکدام یک نوشتۀ مستقل می طلبد که در لحظۀ نوشتن این مطلب نه مقدور است و نه مفید. لذا بگذارید بروم سراغ "علت تامه" نویسی مألوفم تا نشان بدهم که امیدم از کجا نشأت می گیرد و تا کجا قد می کشد و آینده را چگونه ارزیابی می کند. طبق فهم مطالعاتی و مشاهداتی و تجربیاتی من انقلاب های ایدئولوژیک از سه مرحلۀ شکوفایی، سراشیب ایدئولوژی و مرگ ایدئولوگ عبور می کنند و به پایان عمر خود می رسند.

الف- مرحلۀ شکوفایی: در این مرحله که تقریباً از هنگام پیروزی انقلاب - بویژه پس از تثبیت ایدئولوژی در یک قرائت واحد آغاز می شود؛ جوانان پرشور و حامی انقلاب با حذف الیت - کم و بیش فاسد - رژیم قبلی و به حاشیه راندن طبقۀ متوسط اداره کنندۀ دیوان سالاری قدیم خودشان جای آنان را گرفته و با سعی و خطا - اما پرشور و آرمانگرا و پاکدست و فداکار - آبی زیر پوست توده های محروم و حاشیه نشین می فرستند و با تقسیم و گسترش امکانات زیست اولیه به گسترۀ جغرافیایی کشور - بویژه در حوزه های بهداشت و آموزش و ... -  نوعی از تشخص و غرور را بمردم نادیده گرفته شده در رژیم ساقط شده تزریق می کنند. در ادامه این مرحله که فاز تثبیت و شکوفایی ایدئولوژی است و بین ده تا بیست سال طول می کشد دو اتفاق با هم می افتد. اول اینکه کادرهای جوان و آرمانگرا با اخذ تجربه و متأثر از لذت ورود به دیوانسالاری ادارۀ کشور خودشان دچار فساد و تبختری می شوند که دیوانسالاری رژیم قبلی را بخاطر آن ها ساقط کرده اند؛ و از جانب دیگر توده های محروم را به وضعیتی می رسانند که خواست های فراتر از بخور و نمیری که دارند - انقلاب داده - طلب می کنند؛ و مهمتر اینکه حاضر به کارکردن در شرایط جدید "برابری شاهزاده و گدا" - انقلاب خودش شعار داده و باعثش بوده - نمی شوند.

ب- مرحلۀ به سراشیب افتادن ایدئولوژی و ناکارآمدی پیشرونده: هنگامی که مرحلۀ اول - کم و زیاد حدود بیست سال - سپری شد انقلاب دچار ناکارآمدی شده و اولین نشانه های جدی اختلاف بین رهبران و ایدئولوگ ها بروز و ظهور می کند. دسته ای از آنان که ایدئولوژی را نجات بخش توده های محروم پاس می داشتند با دسته ای از ارتدکس ها که ایدئولوژی را بعنوان امری مقدس باور دارند دچار اختلاف در ادامۀ راه می شوند. دستۀ آرمانگرایان مردمی و میهن پرست پیشنهاد رقیق سازی ایدئولوژی را می دهند تا حکومت انقلابی دوباره کارآمد شود و امور کشور از قفل شدگی رها شود. اما ایدئولوگ های ارتدکس که همیشه رهبران اصلی در بین آنان هستند تجدیدنظر در ایدئولوژی را برنمی تابند و اشکال ناکارآمدی را نه از ایدئولوژی بلکه از نحوۀ اجرای ناصحیح آن معرفی می کنند. در اینجاست که اگر هدیه ای آسمانی چون جنگ - مثل وضعیت اتحاد شوروی و شروع جنگ جهانی دوم - از راه نرسد ایدئولوگ های ارتدکس دست به ارتقاء ایدئولوژیک تحت عنوان انقلاب - کودتا - فرهنگی می زنند. مثل انقلاب فرهنگی بیوۀ مائو در چین - یا در مقیاسی بسیار کوچکتر کار ارتقاء ایدئولوژیک مسعود رجوی و همسر ابریشمچی در پاریس - مدتی هم با این بگیر و ببندهاست که ایدئولوژی حاکم بحیات نیمه جان خودش ادامه می دهد. 

پ- شکست قطعی ایدئولوژی: روزی که بالاخره و پس از مقاومت های بسیار ایدئولوژی مجبور از ملاقات با لیبرالیسم می شود روز شکست قطعی ایدئولوژی فرا می رسد. مثل مذاکرات و مناسبات پینگ پونگی امریکا و چین در دهۀ 70 و زمان ریاست جمهوری نیکسون. یا روز عقب نشینی خروشچف در مقابل کندی در ماجرای موشک های مستقر در کوبا. اما این لحظۀ شکست قطعی ایدئولوژی پایان کار نیست. بلکه این شروعی است که بسته به واکنش ایدئولوگ های ارتدکس و رهبران اصلی و پرقدرت انقلاب می تواند بین 10 سال مدل چین و 20 سال مدل شوروی کوتاه یا بلند بشود. بعنوان مثال اگر مائو بعد از 6 سال از ملاقات با نیکسون نمرده بود امکان اینکه پروسۀ رهایی چین از ایدئولوژی بیشتر طول بکشد قطعاً بود. همانطور در مورد شوروی که اگر خروشچف توسط برژنف ساقط نمی شد محتمل پایان ایدئولوژی در همان بهار معروف پراگ اتفاق می افتاد. پس نتیجه اینکه بعد از شکست قطعی ایدئولوژی معمولاً هرزگردی بی فایده و عقب مانده و قفل شدۀ کشور با شعار - فقط هم شعار و شاخ و شانه کشیدن های تسلیحاتی در مقابل دشمن خلق ها (لیبرالیسم) - ادامه می یابد تا مرگ ایدئولوگ و رهبر اصلی.

2- ما وایران ما پس از ملاقات ایدئولوژی با لیبرالیسم در موضوع هسته ای و برجام وارد مرحلۀ سوم و آخر شده ایم که ایدئولوژی مرده اما ایدئولوگ و رهبر (خامنه ای) زنده است. و او نیز چون مائو و برژنف قصد دارد کماکان شعار "ایدئولوژی زنده است" بدهد تا روز مرگ حقیقی خود. اینکه کی خواهد مرد و آیا قبل از مرگش می توان به پایان عصر ایدئولوژی اسلام سیاسی برسیم یا نه؛ سؤال مشکلی است که وقایع آینده تکلیفش را معلوم خواهد کرد. آنچه که مسلم است خامنه ای مرگ ایدئولوژی را با عقلانیت و میهن دوستی و سعادتمندی ایرانیان نخواهد پذیرفت. اما اینکه خواهد توانست تا آخر و رسیدن مرگ حقیقی خودش مقاومت کند جای تردید است. زیرا هم زمانه زمانه ای دیگر است. هم خامنه ای ساز وبرگ و کشورهای اقمار شوروی را ندارد. هم عدد وحشتناک جمعیتی چین را ندارد و از همه مهمتر تنها ابزار مشکوکش (بمب اتم) را هم به لیبرالیسم باخته است. و مطلقاً هیچ و هیچ قدرتی برایش نمانده که با استناد به آن - بتهدید دشمنان و تحبیب دوستان - بتواند مثل مائو و برژنف خودش را از تک و تا نیاندازد. البته که رفتار حوزۀ علمیۀ قم و مهمتر از آن فشار هرچه بیشتر عرفی گراهای شریک نسبی در قدرت و بازکردن فضای بیشتر برای لیبرالیسم فلسفی تأثیر عمده ای خواهد داشت در طول عمر مقاومت هرزگرد خامنه ای روی جوجه های اسلام سیاسی که از روز اول مرده بدنیا آمده بودند.

بعد از تحریر: این مطلب را ناگزیر نوشتم تا مسیر رهایی از ایدئولوژی را که از شکست ایدئولوژی آغاز و با مرگ ایدئولوگ پایان می پذیرد را نشان بدهم تا از این نکته نقب بزنم به خزانۀ امید ملتمان که ممکن است در شکست خوردن قطعی ایدئولوژی جمهوری اسلامی شک داشته باشند و اره گوزهای  این روزهای خامنه ایرا در همان متنی ارزیابی کنند که قبل از برجام و قبول شکست می فهمیدند. ایدئولوژی اسلام سیاسی دیگر قابل احیاء نیست و هر آنچه خامنه ای و اعوان و انصارش می گویند مرثیه ای برای همین شکست است. و بهمین خاطر هم هر روز که می گذرد آه و فغان و سوز دلشان و فریاد های وامصیبت هایشان الو بیشتری تولید می کند. البته که عرضم راجع به مسیر ایدئولوژی در سه انقلاب عمدۀ ایدئولوژیک قرن بیستم یک خط از درشت ترین حرف های یک کتاب قطور چندین صد صفحه ای می تواند باشد - تازه اگر باشد -  و قصدم ورود به هزاران هزار مؤلفه های ریز و درشت تأثیر گذار در این سه انقلاب متفاوت نبود و می دانم که هر کدام از سه انقلاب اتحاد شوروی و چین و ایران تفاوت های عمده و فاحش در همۀ زمینه ها داشته اند و دارند. تا جاییکه ممکن است حتی مقایسۀ آن ها در همین حد فوق کلان هم - من نوشتم - بمذاق خیلی ها خوش نیاید و درست ندانند و حق هم داشته باشند. اما از آنچه نوشته ام می توانم بریز اطلاعات دفاع بکنم. نتیجۀ کلی هم اینکه اصلاً نگران تند شدن فضا نباشیم و هرچقدر فضا تندتر شود ناگزیر این ایدئولوژی است که شکست خوردگی اش را بیشتر علنی و گسترش خواهد داد. محتمل یقینی است که تندی فضا در کوتاه مدت دولت روحانی را اذیت کند. اما سقوط روحانی به دست بالاتر خامنه ای منجر نخواهد شد. البته که برخی تحرکات را رصد کرده و خواهم نوشت. یا...هو

۱۳۹۵ اردیبهشت ۴, شنبه

همۀ نگاه ها بدستان امریکایی جواد ظریف: روحانی شکست بخورد؛ خامنه ای پیروز نخواهد شد. اما استحاله و ایران ضرر خواهند کرد.


1- اگر بخواهیم سخت ترین و ناراحت کننده ترین روزهای جواد ظریف در طول وزارتش را احصاء کنیم بی تردید سفر اخیر او به امریکا و مذاکره اش با جان کری را باید مهمترین و پرتنش ترین و دشوارترین گفتگوهای طرفین از بدو شروع مذاکرات هسته ای تا کنون دانست. زیرا تا قبل از این و در طول دو سال مذاکره باغرب تا رسیدن به توافق برجام دستور کار ظریف مشخص بود: "باید با امریکا و غرب به توافق برسیم چون ادارۀ اقتصاد کشور ناممکن شده است". بقیۀ کش و قوس های طولانی رسیدن به توافق بحث بر سر چگونگی تنظیم توافق نهایی با استفاده از چه ادبیات و واژه هایی بود که بتواند جام زهر ناگزیر خامنه ای در عقب نشینی از رؤیای اتمی شدن را رقیق و قابل فروش به تندروان حامی اش بکند. البته من بارها و بارها در هنگام مذاکرات از این "برسر جملات و کلمات چانه می زنند تا خامنه ای را بازنده معرفی نکنند" گفته بودم و نوشته بودم برای شما؛ و بعد از انجام توافق نهایی هم همه به درستی برداشت من - در هر دو طرف ایران و غرب - اذعان کردند. لذا مذاکرات هسته ای با همۀ دشواریهایش امری ساده و سهل هم بود در پشت میزهای چانه زنی. اما مشکلترین روز:

2- ماجرا را می دانید و آن مربوط به نکته ای است که سهواً یا عمداً در طول مذاکرات هسته ای از سوی هر دو طرف مغفول مانده و به صراحت در بارۀ آن تعیین تکلیف نشده است. این نکته حالا تبدیل به پاشنۀ آشیل توافق هسته ای شده است که جواد ظریف در حال مذاکره با جان کری جهت حل آن است. اگر این مشکل حل نشود کل برجام برای روحانی و ایران روی هواست و استعداد این را خواهد داشت که بشدت خامنه ای و هوادارنش را پررو کند تا روحانی و دولتش را زیر شدیدترین حملات قرار بدهند. و مهمتر از آن این است که دولت روحانی قادر نخواهد شد عملاً از امتیازات برجام منتفع شود و به اقتصاد ایران سروسامانی بدهد و احتمال شکستش قوت خواهد گرفت. اینکه چرا موضوع به این مهمی مغفول مانده است می تواند بغفلت تیم کارشناس اقتصادی و بانکی تیم مذاکراتی ایران در وین مربوط باشد که یا متوجه قضیه نبوده اند و یا متوجه بوده اند و آن را مثل ضرب المثل "چون صد آید نود هم نزد ماست" فرض کرده اند و برای پرهیز از حساسیت افزایی در نزد امریکایی ها از ورود مستقیم به آن خودداری کرده اند. بدیهی است که تیم امریکایی هم لزومی بورود به این بحث را نمی دیده چون باقی ماندن مبهم این مشکل می توانست حربۀ فشار بهتر و بیشتری را در اختیار امریکا قرار بدهد.

3- اما آن مشکل که هم مشکل نیست و هم طوری مشکل است که امان ظریف و روحانی و کل دولت را بریده و خواب و خوراک را حرامشان کرده و مخالفان برجام را بشدت کیفور و جری کرده چیست؟ از اقتصاد دانان نقل می کنم که "هر پولی که بخواهد در  اقتصاد جهانی معامله شود باید آن پول ابتدا به دلار امریکا تبدیل شود تا بلافاصله این قابلیت را پیدا کند که بسایر ارزهای معتبر جهانی مثل یورو و پوند و امثالهم مورد دادوستد قرار بگیرد. اقتصاددانان می گویند این فعل و انفعال پولی و مالی می تواند در چند ثانیه شروع و بسرانجام برسد. اما شروع آن منوط به داشتن اجازه از امریکاست تا بتوان از دلار تحت مالکیت دولت امریکا - برای همین چند ثانیه عملیات بانکی - استفاده کرد. 

4- واقعیت امر این است که وقتی در برجام تصریح شده است که ایران باید بتواند در مقابل اجرای تعهدات خود به چرخۀ اقتصاد جهانی وصل و از مزایای آن برخوردار شود بطور بدیهی این حق به او داده شده است که بتواند از آن اجازۀ مخصوص برخوردار شده و دارایی ها و پول های خود را با گذراندن از صافی دلار امریکا به یورو تبدیل و دریافت و پرداخت کند. اما امریکا خلف وعده کرده است و صراحت "روح برجام" را کافی ندانسته و به این دلیل که برجام مشخصاً دستور صریحی در مورد اختلاف صادر نکرده است از همکاری در این زمینه خودداری کرده و می کند. جواد ظریف برای حل این مشکل در نیویورک است و اگر قادر بحل مشکل - زود هم - نشود نه دارایی های بلوکۀ شدۀ قبلی ایران قابل دستیابی خواهد بود و نه بانک های اروپایی خواهند توانست - و اگر هم بتوانند اعتماد خواهند کرد - با ایران معامله کنند. چنین اتفاق تلخی روحانی بدون زور و ناتوان حقوقی و حقیقی را زمینگیر خواهد کرد و او هم در عرصۀ اقتصادی و پیامد آن در عرصۀ سیاسی شکست خواهد خورد. البته این بمعنای این نیست که خامنه ای برنده خواهد شد. زیرا خامنه ای شکست خورده و دیگر ابهت شکستۀ شدۀ هسته ای و منطقه ایش قابل بازسازی و بازیابی نیست. اما بیم این می رود که بتواند با شکست روحانی در مقابل غرب و دستاوردهای برجام رجزخوانی های بی ثمرش را مدتی دیگر تداوم بدهد و حتی با آمدن یک دولت تندرو ویرانی ایران را برای مدت بازهم بیشتری طولانی تر بکند.

5- هرچند بشدت از راحت باش بی خیال هاشمی و حرکات لاکپشتی روحانی در همۀ زمینه ها شکار و گله مندم و نمی دانم چه نقشه ای دارند برای عقبتر راندن خامنه ای. اما چون می دانم که شکست روحانی در موضوع برجام اقتصادی بضرر ایران تمام خواهد شد و حتی ممکن است برخی از مردم را هم در قالب "غرور ملی در تقابل با امریکای نامرد" به جبهۀ ضدامریکایی خامنه ای منضم کند مجدداً؛ دلم می خواهد ظریف با دستان پر از امریکا برگردد و این مشکل "سهل انگاری شیطان اوباما و بُل گیری تندروان امریکا از آن و سنگ اندازی سفت و سخت" بطریقی حل شود. چون انتظار امریکا برای اینکه خامنه ای تسلیم کامل شود و حالا که از اسب رهبری جهان اسلام افتاده از اصل ایدئولوژی ضد امپریالیستی زبانی هم بهمین راحتی و زودی دست بکشد انتظار بیهوده و غیرواقعبینانه ایست. و سماجت امریکا در فشار بیشتر به ایران جز میانه روهای سیاسی و زندگی خواهان مدرن و طبقۀ متوسط را تضعیف و له نخواهد کرد. و این خسارت بزرگی به استحالۀ در چشم انداز ایران خواهد زد. یا...هو

بعد از تحریر: مهمترین موضوع روز همین است که نوشتم اگر خوانندگان هیجانی را راضی نمی کند منتظر باشند بزودی یک مطلب اجتماعی و دلقکانه هم سفارشی خواهم نوشت.

۱۳۹۵ فروردین ۲۷, جمعه

تا زبان لق خامنه ای هرزه گردی می کند؛ سیاست روحانی حریف اعراب - بخوان عربستان - نخواهد شد!


1- مقاله ای در جهت تأیید سفر روحانی به ترکیه و شرکت در اجلاس همکاری های کشورهای اسلامی در روزنامۀ شرق نوشته شده بود که این چند روزه بارها از طرف سایت های حامی دولت بازنشر شد. اما بنظر من روحانی اشتباه کرد و به این سفر رفت. زیرا جواد ظریف جو غالب ضد ایرانی نشست را هم دیده بود و هم به روحانی خبر داده بود. البته این خوب است که روحانی زورش را می زند که ایران را از معادلات جهان اسلام با حضور قاطع و پررنگ عربستان حذف شده نبیند که گزک بدهد دست کشورهای عرب و سنی مخالف"جمهوری اسلامی خامنه ای" که هرنوع رابطه ای با ایران را با قهر تعمدی خود حکومت ایران نشان بدهند. اما این زمانی کارساز است که روحانی توانسته باشد سنگ های خودش با خامنه ای را وابکند و بعنوان سر جمهوری اسلامی ایران در بین سایر سران حکومت ها حاضر شود. سوگوارانه اما در عکس مناسکی سران کشورهای شرکت کننده در اجلاس ترکیه فقط جمهوری اسلامی بود که بطرز آزار دهنده ای "نفر اول" کشورش نبود و هرز خند مصنوعی روحانی - برای عادی نشان دادن اوضاع - هم کمکی به این حقارت "یک تدارکاتچی در بین سایر سران" نمی کرد و دیدن تصاویری که ایران نه در متن که حتی در حاشیۀ جدی منطقه هم بحساب نمی آمد بشدت آزار دهنده بود.

2- بنظر می رسد که روحانی کمی بیشتر از کمی خودش را جدی گرفته و گمان می کند که اگر ملت مستأصل از حذف شدگی از سوی خامنه ای و متحجران قم در داخل کشور از سر ناچاری و در ماندگی از مواضع لیبرال تر و عرفی تر او حمایت می کنند تا بلکه جسارت کند و ایران را بسمت حکومتی متعارف تر از انقلاب خامنه ای هدایت کند؛همۀ عالم و آدم - در خارج هم - باید وضع او را درک کنند و به او کمک کنند تا برغول بی شاخ و دم و زیانبار خامنه ای فایق آید. اینکه روحانی در ملاقات چند لحظه ای و ثانیه ای استقبال و معارفه با رییس کشور میزبان (رجب طیب اردوغان) در مقابل دوربین ها بجای خوش و بش معمول و مؤدب انگشت تهدید و اخطار تکان بدهد و کلماتی را بگوید که کسی از محتوای آن با خبر نمی شود و سپس آنرا "تذکر به اردوغان جهت جلوگیری از هرنوع جهت گیری ضد ایرانی اجلاس" تبلیغ بکنند. نه درست است و نه مرسوم. بویژه هنگامی که اردوغان هم آن انگشت افشاندن روحانی را جدی نگیرد و به لبخندی نزدیک به پوزخند بسنده کند. آن ملاقات استقبال رسمی چند ثانیه ای فقط برای معرفی مهمان و رسمیت دادن به کشور شرکت کننده از سوی کشور میزبان است و لاغیر!

3- بعد می آییم به نطق روحانی در این اجلاس که گویی روحانی دارد با آیت الله خامنه ای در داخل کشور مباحثه می کند و نه سران کشورهای اسلامی. زیرا کسی در بین سران شرکت کننده مخالفتی با مواضع روحانی ندارند و نداشتند. بلکه خود آنان هم نطق هایی با همین محورهای وحدت و ضد خشونت انجام داده اند. روحانی همانطور که در داخل کشور خودش را یک هیچکاره می داند و همۀ اعمال و رفتارش را - فارغ از تطبیق یا عدم تطبیق نعل بالنعل آن - در متن ابهت و شماره یکی رهبر فرزانۀ انقلاب اسلامی می داند و معرفی می کند. باید در خارج از ایران و در دیدار با سران و نمایندگان سایر کشورها نیز بطریق اولی بیشتر از موارد داخلی به تصمیمات و بیانات و خواسته های مقام معظم رهبری ارجاع بدهد تا مخاطب جهانی هم با شنیدن نام خامنه ای حسن روحانی را جدی بگیرد و حداقل به حرف هایش گوش کند. و الا رویۀ فعلی روحانی که می خواهد خودش را در حد سران سایر کشورها بنمایاند جز مضحکه کردن خودش و ایران مشکلی را حل نمی کند. همانطور که در مذاکرات هسته ای هرجا لازم شد و بمحض تشکیک غربی ها در ارادۀ سیاسی ایران خود روحانی و مذاکره کنندگان فکت های تأیید کننده از آیت الله خامنه ای آوردند / می آوردند تا موضوع به نتیجه برسد. اینکه روحانی گمان کند که اگر خودش را قدرتمند تر از یک زیر دست - آن هم نه محبوب و مورد تأیید - خامنه ای نشان بدهد دیگران هم او را جدی خواهند گرفت صد در صد غلط است و کسی حکومت ایران را خارج از تیول مطلق خامنه ای و یاران انقلابی نزدیکش باور ندارد و نخواهد داشت.

4- البته من می دانم که ناگفته های روحانی - که با پیش زمینۀ این ناگفته ها گفته هایش را بر زبان می راند - چیست: او می خواهد بگوید که ای سران سایر کشورها اعم از غرب و شرق و مسلمان و هرچه؛ استراتژی انقلابی و دخالت گر رهبر ما آیت الله خامنه ای عملاً شکست خورده است که با امضای برجام نقطه پایان آن هم گذاشته شده است. پس چه اهمیتی دارد که هنوز هم خامنه ای لقلقه های زبان هرزه گویش را رها نمی کند و هر از چندی با همان ادبیات جنگ سرد سخن می گوید. شما چرا به این هذیان های شکست خورده چسبیده اید و استراتژی آشتی و همکاری مرا جدی نمی گیرید. در حالیکه روحانی در مورد شکست استراتژی خامنه ای کاملاً درست است. اما این خواست روحانی از کشورهای دیگر اعم از رفیق و رقیب و دشمن امر خنده دار و مضحکی است. زیرا کسانی که خودشان بعنوان رهبر و رییس جمهور یک کشور (ایران) نمی توانند حرف و عمل شان را یکی بکنند؛ چرا باید از بیگانگان انتظار داشته باشند که منافع ملی ایران را در اولویت سیاستشان قرار بدهند. البته روحانی یکی فریب رفتار غربی ها در موضوع برجام و بویژه رفتار متساهل اوباما را خورده و دوم اینکه غربی ها که بیشتر موضعگیری هایشان معطوف بعمل است - و حالا هم که مهمترین تهدید (ایران مسلح به بمب هسته ای) را حل کرده اند - بیشتر از شرقی ها و اعراب با روحانی همدلی نشان می دهند در دیدارها و مسافرت ها و اجلاس ها و حداکثر سختگیری شان را می برند به شرایط سخت تر و گرانتر قراردادهای اقتصادی؛ اما شرقی ها و بویژه اعراب سنی و علی الخصوص عربستان نه تنها روحانی و دولتش را عددی نمی دانند و نمی خواهند هم بدانند از کلمه بکلمۀ ترهات تکراری از سوی خامنه ای نه تنها نمی گذرند بلکه به آن شاخ و برگ هم می دهند. و البته حق دارند زیرا مشکل آنان با ایران خامنه ای تجارت و منافع اقتصادی و صادرات و قرار داد نیست بلکه مشکل همسایگان با ایران ایدئولوژیک و سیاسی و قدرت منطقه ای شدن و مهمتر از همه امنیت است و برتری مذهبی.

5- بدیهی است که متأسفم برای رییس جمهور ایران که چنین بی وزن و در حاشیه و غیر جدی بحساب آورده می شود. اما شوربختانه خوشحال هم هستم از اینکه رقبا و دشمنان منطقه ای ایران کوتاه نمی آیند در قبول - حتی مختصر - حاکمیت واحد در ایران. زیرا اگر موضوع استراتژی حکومت ایران بین خامنه ای و رییس جمهور - هرکس می خواهد باشد - حل نشود ایران آب خوش از گلویش پایین نخواهد رفت و این نمایش مهوع "ایران دارای یک حکومت واحد است" مثل همۀ 26 سال رهبری بسیار زیانبار خامنه ای ایران را در تعلیق "یک گام به پیش و ده گام به پس" پادرهوا نگه خواهد داشت. دولت روحانی شکست خورده و خشمگین از ترکیه برخواهد گشت. اما این مثبت است و باعث بگومگوهای سنگین تری در داخل حکومت خواهد شد. و هرچقدر این اختلافات رادیکال تر شود احتمال رسیدن به راه حل هم افزونتر خواهد شد. همانطور که بارها گفته ام ایدئولوژی را باید لاغر و لاغر کرد تا در نقطۀ شکستن بشکند و شرع بعرف خوش آمد بگوید. و اگر روحانی از اعتدال این را فهمیده باشد که ایدئولوژی ضعیف شده بهتر از ایدئولوژی قوی مانده قابل تحمل و اصلاح است قطعاً اشتباه می کند و ایدئولوژی ضعیف و قوی ندارد مگر زمانی که هستۀ مرکزی آن شکست بخورد و عقلانیت را جایگزین نقلانیت بپذیرد. یا...هو 

۱۳۹۵ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

روحانی پیروز و غمگین؛ خامنه ای شکست خورده و خشمگین؛ هاشمی سرخوش و خروسخوان؛ بیچاره ظریف!


 نامۀ مهدی کروبی در حد اثرگذاری به فضای سیاسی جامعه و تازه کردن اتفاقات سال های 88 و 89 نامۀ خوبی است و دستش درد نکند. اما نه در اندازه های استقبالی که از آن شد و آنرا نامه ای خیلی مهم و تاریخی و از این قبیل تعبیرات تبلیغاتی معرفی کردند. این نامه دو فراز مهم دارد که یکی مثبت است و دیگری منفی. مثبت آنجایی است که کروبی از لفظ "حاکم مستبد" استفاده می کند و بدون اعوجاج و ابهام و ایهام آیت الله خامنه ای را هم مسئول وقایع چند سال اخیر کشور می نمایاند و هم به او صفت مستبد می دهد که تا کنون در ادبیات بخش منتقد الیگارشی به این وضوح و با ضمیر مفرد مطرح نشده بود. معمولاً در داخل ایران هنگام طرح انتقاد از حاکمیت بجای حاکم استفاده می شد و می شود و طیفی از الیگارشی و سواره نظام و پیاده نظام آنان را هدف می گرفت و می گیرد. اما نکتۀ منفی نامۀ کروبی آنجایی است که او رسماً موضوع تقلب در انتخابات 88 را از ادعای خودش خارج می کند و تقلب در انتخابات را به چهار سال جلوتر از 88 یعنی سال 84 می برد و در ارتباط با سال 88 موضوع مهندسی انتخابات قبل از رأی گیری و سرکوب و کشتار بعد از اعتراضات را مرکز توجه و مدعای اصلی اش قرار می دهد. لذا چون نامۀ کروبی را نه چندان مؤثر می دانم در چالش های بسیار سنگین تر ایدئولوژیک بین هاشمی و روحانی با خامنه ای - و البته بخاطر وقایع زیادی که در یکماه و نیم تعطیلی وبلاگ بوقوع پیوسته - نگاهی آشفته می اندازم به مهمترین فرازها و امیدوارم که شروعی باشد برای روان تر شدن در روزها و هفته های آینده که تلنبار مسایل مانع از تدقیق موضوعات نشود.


1- همانطور که در تبریک نوروز هم گفتم امسال مردم ایران نوروز شادتر و با روحیه تری را سپری کردند و بویژه طبقات شهری و مدرن از غرور احیاء شده شان از نتیجۀ انتخابات تهران دمی بخمره زدند و ساز و تنبوری به خیابان ها آوردند و بعد از سال های سخت 88 به بعد حضورشان در عرصۀ عمومی را جشن گرفتند و بگو بخندی کردند. اما هرچقدر نوروز امسال برای مردم نوعی تنفس آسوده تر بود در بخش حاکمیت و مناسبات حکومتی درگیری شدید بود و نه گمانم آب خوشی از گلوی هیچ سیاستمدار دانه درشتی پایین رفته باشد. خامنه ای که عصبی ترین بازندۀ سال 94 بود از همان تعیین نام برای سال جدید بیچارگی و ضعفش را نمایان کرد و با تندترین موضعگیری مستتقیم بسمت روحانی در سخنرانی مشهد نشان داد که چه آدم پست و حقیری است و نمی خواهد از شعار "نه خود خورم نه کس دهم گَنده کنم به سگ دهم"ش دست بردارد. زیرا او بهتر از هر کسی می داند که آن ممه را لولو برده و دیگر پس نخواهد آورد و استراتژی ضد امریکایی او با تخریب دست آوردهای هسته ای و امضای برجام مطلقاً - با تأکید بر مطلقاً - شکست خورده و دیگر قابل ترمیم نیست. خامنه ای که از روی بیچارگی تن به مصالحه با غرب داد ابتدا که گرم ضربۀ کاری بود درست برآورد نکرده بود که امضای برجام همۀ قدرت تخریب او را بباد داده و او دیگر با هیچ ابزاری قدرت تهدید جهان را نخواهد داشت و لاجرم دیر یا زود باید فنا شدن رؤیای امپراطوری فناتیک ضد امپریالیستی خودش را که به بهای 26 سال عقب ماندگی بازهم بیشتر ایران مهیا کرده بود را بپذیرد.

2- حسن روحانی اما در نقطۀ مقابل خامنه ای از رها شدن کشور در بلاتکلیفی ناشی از نداشتن استراتژی عید خوبی نداشت. درست است که روحانی سمبل ناخشنودیش را از کمبود آب و بی رونقی سفره های ایرانیان و نارنج پلاسیده در تنگ خالی انتخاب هوشمندانه و با سلیقه ای کرده بود. اما چه کس است که نداند همۀ هم وغم روحانی چه قبل از برجام و چه پس از برجام استراتژی کشور در سیاست خارجی است و بدرستی باور دارد که جز با تغییر استراتژی از شعار علیه جهان به شعور له جهان بقیۀ اقدامات گره گشا و راه گشا نخواهد بود. و اگر خامنه ای همچنان هنرخودش را در درشتگویی به ضغیر و کبیر و دوست و دشمن و همسایه و همخانه مصر باشد آب از آب تکان نخواهد خورد و زندگی در سرزمین پارس نخواهد شکفت. بنظرم می رسد حسن روحانی استراتژی درستی انتخاب کرده در مقابل خامنه ای که عبارت باشد از "حداکثر نرمش و احترام در علن و حداکثر سخت گیری و جدیت در خفا". به این معنا که خامنه ای را بجهت جایگاه مهمش محترم می دارد و کمترین تعرضی به او نمی کند و حتی اردهای ناشتایش را هم تحمل و تأیید می کند اما عملاً جز به راه آشتی با جهان و غرب باور ندارد. و همۀ زورش را می زند که بلکه خامنه ای را از لجبازی بیثمر بازدارد.

3- هاشمی رفسنجانی اما تنها کسی بود که کبکش خروس می خواند در عید 95 و حالا که با استقبال رأی محکم و بالایی جایگاه مردمی اش را تثبیت کرده است؛ باکی ندارد از اینکه هم توئیت کند عصر مذاکره است و نه عصر موشک؛ و هم توئیتش را تکذیب کند در تقابل با خامنه ای. چون او با حمایت از خامنه ای بیشتر او را تحقیر می کند تا اگر به تقابل علنی با او دست بزند. یادمان نرود که خامنه ای طلبۀ ژیگول گرسنه و بسیار بسیار فقیری بود که تحت لیسانس دارایی ها و پولهای هاشمی رشد کرده و با حمایت او رهبر شده است. هاشمی که خودش را حافظ اصلی میراث خمینی در قالب جمهوری اسلامی می داند خوب متوجه است که هرگونه تقابل علنی و رودر رویش با خامنه ای کل قدرت الیگارشی روحانیت و میراث خمینی را دچار آسیب جدی خواهد کرد و موضوع فقط به خراب شدن خامنه ای محدود نخواهد ماند.

4- و خامنه ای از این نقطه ضعف هاشمی و روحانی است که سوء استفاده می کند و بجای همراهی و همدلی با آنان تلاش مستمری می کند تا قدرت شریعت متحجر را تداوم بدهد تا از راه فریب مراجع و محرومان معتقد و منتظر آخرت سیاست محبوب ضدامپریالیستی خودش را موجه جلوه بدهد. او می داند که هاشمی و روحانی نه می خواهند و نه می توانند از او عبور کنند. زیرا عبور از او - بدلیل قرابت فکری با اسلام متحجر تاریخی و سنت حوزۀ قم - عبور از اسلام معنا خواهد شد و کل تشکیلات روحانیت سنتی چنین مجوزی را نخواهند داد. البته روحانی توانسته تا حدود بسیار خوبی بزرگان و مراجع حوزۀ علمیۀ قم را از پشتیبانی سیاسی از خامنه ای منصرف یا اسکات کند تا جائیکه بعد از برجام بندرت دیده شده که حتی مراجع سیاسیتر و پشتیبانان سفت و سخت خامنه ای در سال های گذشته اظهار نظر حمایتی تندی کرده باشند بنفع او.

5- از منظر سیاسی می توان هم خوشحال بود و هم ناراحت. خوشحال بود از اینکه توازن قوای عرفی با قوای شرعی بنوعی بالانس رسیده اند برای اولین بار که هیچکدام قدرت "پیش بردن استراتژی خودشان - یعنی آشتی با غرب برای عرفی گرایان و ضدیت با غرب برای شرعی گرایان - را ندارند و کشور از نظر استراتژی حکومتی به بن بست و قفل شدگی دچار شده است و این را مقدمه ای گرفت برای آینده ای که بالاخره مقاومت شرع شکسته شود و راه برای عرفی تر کردن سیاست باز شود. اما باید هم شدیداً ناراحت و نگران بود که تداوم این خلاء استراتژی حکومتی - که از زمان ظهور داعش در موصل شروع شده و با روی کارآمدن ملک سلمان در عربستان قدرت عربی - سنی بیشتری هم گرفته و با امضای برجام بطور مطلق شکست خورده - ایران را مصداق آش نخورده و دهان سوخته کند و نه تنها برجام قاتق نانش نشود که قاتل جانش هم بشود. به این معنا که همۀ کشورها اعم از بزرگ و کوچک در حال جایابی و تثبیت قدرت و موقعیت خودشان هستند و این تنها ایران است که مشغول جنگ های داخلی است و معلوم نیست که برای آیندۀ کشور چه نقشه و راهی را انتخاب خواهد کرد. مهمترین بازیگران همسایۀ ایران یعنی ترکیه و عربستان بشدت فعال هستند که سیاست هایشان را برای بعد از اوباما بازطراحی و آماده کنند: اردوغان بعد از آن اشتباه وحشتناکش در چهار پنج سال پیش که سیاست گرایش به شرق و آسیا و کشورهای مسلمان را جایگزین سیاست سنتی ترکیه در نگاه به غرب و اروپا کرده بود بسرعت در حال بازگشت از سیاست شکست خورده اش است و می خواهد قبل از هرنوع تغییری در امریکا خودش را در آغوش غرب بازیابی و بازتعریف کند. ملک سلمان اما سرخوش از موفقیت نسبی سیاست های تهاجمی ضد ایرانی و ضد شیعی اش برهمان مسیر ادامه می دهد و منتظر پایان کابوس اوباما در امریکاست که بتواند مجدداً خودش را و اعراب سنی عمده را در اردوگاه امریکای خشن تر و مصمم تر ببیند.

6- اما بغیر از این درگیری شدید در رأس حکومت که هم نعمت است و هم نقمت - اگر زود به نتیجه برسد نعمت است و اگر تا رفتن اوباما تداوم پیدا کند بلاتکلیفی استراتژیک نقمت و نکبت بزرگی خواهد شد - سه موضوع مهم دیگر است که - شدیداً مورد علاقه و تشخیص خودم بود و تغییرات را در آنجاها جستجو می کنم - تیتروار اشاره می کنم تا بعد:

الف- مهمترین این سه گانه لغو سفر روحانی به اتریش بود که در آخرین لحظات اعلام شد و بنظرم کمترین ارتباطی با امنیت در اتریش و تظاهرات اپوزیسیون (مجاهدین خلق) نداشت و هرچه بود و هست به اختلاف نظر روحانی و خامنه ای در تعیین استراتژی کشور برمی گردد و روحانی حاضر نشده به سفری برود و تعهداتی بدهد که اجرایش با مقاومت و خرابکاری های عمدی خامنه ای و دستگاه های تحت مالکیت و قیمویتش مثل سپاه مواجه بشود. اینکه گفته شده ایمنی هواپیمای حامل روحانی و تیم همراه در خطر بوده از سوی سپاه یا احتمال توطئه ای در داخل می رفت در غیاب روحانی تا نتواند برگردد هم دور از سیاست جهان سومی ها نیست اما من شخصاً بعید می دانم که خامنه ای حاضر به اقدام رادیکالی بشود برای از کار انداختن پیشروی روحانی.

ب- موضع دوم مربوط است به اعزام نیروهای ارتش به سوریه که نشانه ای قطعی از بروز شکاف هایی در سپاه پاسداران است و خامنه ای مجبور شده بجای استفاده از نیروی ایدئولوژیک و چون و چرا کن و سهم خواه و ان قلت کن به نیروی "بنابدستور" متوسل شود. زیرا سپاه نیرویی است که پاداشش را در کوله پشتی اش حمل می کند تا مأموریت را انجام بدهد. اما ارتش قبل از پاداش مأموریت را انجام می دهد و زوری هم ندارد برای درخواست پاداش های نسیه.

پ- موضوع دوم از این جهت هم حائز اهمیت است که در روزهای بعد از عید سردار سلیمانی خودش را با هیبتی تازه رسانه ای کرد. یکی در جایی که عکسی از او منتشر شد در هواپیما که او را در حال مطالعۀ یکی از رمان های گابو - مارسیا گابریل مارکز فقید - نشان می داد و دوم در آنجائیکه با تبلیغات نسبتاً پرحجمی سلیمانی را رفیق نزدیک و همفکر علی لاریجانی معرفی می کرد و چه شکی وجود دارد که علی لاریجانی پس از برجام نیرویی معتدل و مترقی شناخته می شود نسبت به شریعت گرایان دگم.

7- هرکدام از موضوعاتی که تیتر کردم ابعاد مختلفی دارد برای رفتن بعمق و تأثیراتی که بزودی بیشتر معلوم خواهد شد. اما جای درنگ بیشتر در این اولین نوشته نیست و محتمل در مطالب آینده و به تناسب بهرکدام از این تیترها برخواهم گشت و نشانه های اثر گذاریش را نشان خواهم داد. نکته ای که بشدت نگران گننده است همان بدون استراتژی ماندن کشور است و روحانی همانطور که خودش هم گفت و می داند فرصت بسیار محدودی دارد  برای به سرانجام رساندن دست آوردهای برجام. زیرا روحانی باید بتواند از 6 ماه باقیماندۀ ریاست اوباما بر کاخ سفید استفاده بکند و روابط ایران با سرمایه های جهانی را هم بثمر برساند و هم طوری اعتماد سازی کند که جانشین اوباما - چه هیلاری باشد یا هر محافظه کاردیگری قطعاً بسیار سختگیر و شکاکتر خواهند بود - نتواند عملکرد ایران را بهانه ای برای بازگشت مجددبه مشت آهنین قرار بدهد.

و یک بعد از تحریری هم بنویسم بخاطر بیچارگی ظریف که در تیتر آمد و در متن غیبش زد: جواد ظریف بعنوان وزیر امور خارجه مهمترین عضو کابینه است از جهت استحصال تاکتیک از استراتژی حکومت و تبیین و تشریح و دادن تعهد و اخذ تعهد و پاسخ به سؤالات و ترسیم چشم اندازها و انواع و اقسام روابط تاکتیکی و دیپلماتیکی کشور با دیگر کشورهای جهان. هنگامی که استراتژی کشور معلق و نامعلوم باشد وزیر خارجه بمعنای اتم کلمه آدم بیچاره و هرزه گرد و ولگردی می شود که توانایی کمترین تحرکی در حوزۀ کاری خودش و روابط با شرکا را نخواهد داشت. و سفرهایش و ملاقات هایش و مذاکراتش همه در دور باطل بگو بخند و "ببینیم چه می شود" خلاصه خواهد بود. و این بدترین نوع شکنجه برای یک وزیر امور خارجه است که نمی داند با زبان خامنه ای حرف بزند یا با زبان روحانی و مهمتر اینکه زبان خامنه ای را با چه زبانی به زبان عقلانی ترجمه کند که طرف مقابل هم حداقل مقداری از آن را بفهمد! طفلک ظریف. یا...هو