۱۳۹۴ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

بعد از 74 ماه وبلاگ نویسی مستمر؛ "دلقک ایرانی" ماسکش را برداشت و خودش را معرفی کرد!

در راه تأسیس سیرک:

هنگامی که سوار ماشین زمان شدم بسمت تأسیس سیرک خیلی ترسیده و بیمناک بودم از کاری که خلاف عادت آمد قصد انجامش را داشتم برای خندادن کودکان. در تنگ جایی نشسته با دودست متکی بر میلۀ زمان و عصای پیری که نگاهم بسقف ناتوانی ام بود و ترس از چاییدن مسبب پوشیدن همۀ لباس های لایه به لایۀ زیادی که در دسترسم بود. هنگامی که سرانجام با بیم و امید و دست تنها رسیدم به سرزمین موعود! با بیابانی برهوت و بی آب و علف مواجه شدم که نه از خیمه های سیرک خبری بود و نه از حیوانات اهلی شده و نه حتی یک بندباز و شعبده باز. اما با دلداری بخودم که خندادن کودکان سهل و ممتنع ترین کار ممکن در جهان است؛ شروع کردم بکار و اولین کارم نصب تابلویی بود - که از تهران تا لندن خِرکِش کرده بودم با خودم - بر سر دروازۀ سیرکی که فقط یک تابلو داشت و دیگر هیچ: "دلقک ایرانی". ابتدا خیلی هول بودم و مثل همۀ آدم های ناشی دوست داشتم و می خواستم که هر آنچه با خودم حمل کرده ام به لندن از 30 سال تمام زندگی در غربتِ وطن را بریزم پشت تابلوی "دلقک ایرانی" و تمام. پس رفتم سراغ هنرم وذوقم و از هر هزار کلمه ای که در ذهنم بود یکی را نوشتم بر صحنه؛ با این امید که 999 کلمۀ نانوشته ام را تماشاگران سیرک همذات پنداری کنند. مدتی گذشت و من تمام سعیم را می کردم که اول صورت مسئلۀ مشکلات وطن را توضیح دهم. خب بد نبود؛ اما از معدود تماشاگران تازه به سیرک کلیک کرده ام؛ فقط تعداد معدود و انگشت شماری متوجه می شدند که از چه می گویم و چه می خواهم. اما زمان مثل همیشه سریع می گذشت و من بیشتر متوجه می شدم به سختی کار تأسیس یک سیرک پروپیمان. سال اول به دوم نرسیده بود که شیرپاک خورده تماشاگری وسوسه ام کرد برای تبلیغات در مرثیه خانۀ بالاترین. خب نمی دانستم که تبلیغ سیرک در مرثیه خانه پارادوکسیکال خواهد بود و دیوانه کننده. اما دیگر آلوده شده بودم به "هرچه کلیک بیشتر سیرک معتبرتر" و بد هم نبود هیجان می آفریدم و اشکان جاری مرثیه خوانان بالاترین را به لبخند فرامی خواندم و هر روز بیش از روز پیش مقاومتِ "زندگی عبوسی و جدیت و سیاست است" را به "زندگی شادی و شوخی و فلسفه است" می شکستم و عضو می گرفتم. تا اینکه همانقدر که من کودکان را به شادی و زندگی می پالودم؛ آنان نیز مرا به عبوسی و جدیت می آلودند. و این بده بستان ادامه داشت تا اینکه:  
در روی صحنۀ سیرک:

 متوجه شدم که سیرک را تأسیس کرده ام و دیگر نیازی به شعبده بازی نیست. و لاجرم ایستادم وسط صحنه و سعی کردم به دوردست خیره شوم برای کشف افقی روشن در هوایی تیره و تار؛ که از ابتدا هم قصدی غیر از این نداشتم که بگویم: "بچه ها تورا خدا به دور دست نگاه کنید و آسمانی که هویتش با خورشید ثبت شده و نه با ابرهای سیاه اما بی لطافت باران و آسمان مه آلود لندن و هوای مرگ آلود تهران." البته که کامیابی نسبی است در هر امر بشری و بویژه اگر کودکان مخاطبت باشند؛ که جز به شیرینی و عروسک و بازی نزدیک راضی نمی شوند و نمی خندند. تمام هنرم را بخرج دادم که هیچگاه افق را گم نکنم. اما از شیرینی های تازه و عروسک های خیمه شب بازی روی صحنۀ سیرک آخوندهای ایران هم غافل نشوم برای نگه داشتن بچه ها در سیرک؛ که اصل هدفم بودند و بی کودکان، دنیا رنگی نمی پذیرد؛ و دنیای بی رنگ و سیاه و سفید نفس بچه ها را بشماره می اندازد. و شهادت شما سالاران و سرورانم در صندلی های رنگین کمانی سیرک شاهد است برای هم من و هم شما و هم هر موافق و مخالف با انصافی در اعتراف به معتبری جایگاه سیرک. اینک اما:
بازگشت از سیرک:

راضی و خشنودم در این لحظه که دست در جیب و با طمأنینه و مطمئن سیرک را ترک می کنم بهوای آینده ای کمی گنگ و در عین حال شفاف. به روزهای سپری کرده مان می اندیشم که چقدر سخت برای من و چه آسان برای شما گذشت. مثل اینکه دیروز بود برای شما و مثل اینکه 6 قرن پیش بود برای من که پای تابلوی سیرکی سینه زدیم که ترانه خوانش گاه نوحه می خواند و سینه زنانش گاهی خنجر. تحبیب شدم فراتر از لیاقتم تا مرز مراد شدن و پذیرش عنوان افتخاری پدر معنوی و استاد و معلم که مرا بجلو می راند و ترانه هایم را با موسیقی شاد و غرورانگیز فرزندانم و شاگردانم جلا می داد. البته که اگر هم کم بودند اما بسیار پرسرو صدا بودند مثل همۀ طبل های توخالی که خواستند و همۀ زورشان را هم زدند که سیرکمان را برچینند و دلقکش را بیازارند و خنده را بر لبان ملتی خشک کنند از هر دوطرف خارج و داخل. تا جائیکه دیگر این اواخر مستقیماً تهدید به ترور فیزیکی می شدم و دشنام هایی بخودم و خانواده ام که در هیچ فرهنگ لغاتی در جهان وجود ندارد. اما من نه از تهدید و اتهام و چرت وپرت هراسیدم و نه از دشنام و ترور و اسپم. و اینک که ترانه خوان در حال خروج از سیرک هستم جز بخاطر "من هم زندگی دارم" نیست و البته نقشه ای برای آینده:

راه آینده:
 بدیهی است که تفکر و تدبر و نوشتن جزیی از سرنوشت من است و تا دم مرگ ترک آن ممکن نخواهد بود. اینک می روم و سیرک را بجا می گذارم برای موزه ای شدن و در اختیار زایران دیرآمده یا دلتنگ. کامنت دانی را باز خواهم گذاشت تا روزهایی زیاد حتی تا یکماه. تا بازخوردها و فید بک های ممکن را رصد کنم و بیقین برسم که راه آینده ام که آیا از یک عمل میدانی تبعیت خواهد کرد یا نوشتن کتابی و کتابهایی در ژانرهای داستانی و طنز و تاریخ شفاهی و حتی خود سرنوشت نویسی و .... یا هردو. اینکه اینقدر آدرس های متنوع می دهم از این جهت است که نوشتن هنری است که نویسنده فقط شروع کنندۀ تیتر اول یابخش اول یا صفحۀ اول یا جملۀ اول است و ادامه اش با خود قلم است که نویسنده را می نویسد. و من مطمئن نیستم قلمم با چه فونتی و با چه جوهری و در کدام ژانر مرا خواهد نوشت. از همه تان متشکرم. و مطلقاً منتی برسر هیچکس ندارم. چون انسان ها جز برضایت و لذت خود کاری را انجام نمی دهند. و من اگر شش سال نوشتم حداقل شروعش قطعاً با هدف نفع شخصی و مادی هم بود که البته هنوز به کمترین نفعی مادی نرسیده ام و تا کنون فقط هزینه کرده ام و خسارت های زیادی را هم تحمل کرده ام. اینکه چرا موفق نشده ام؛ مربوط به ناتوانی خودم بوده در کنار شرایطی که بهرحال جور نشده. این آخرین توصیه ام بجوانان هم است که همواره منصف باشید و همۀ ناکامی هایتان را به علل و عناصر خارج از خود نسبت ندهید و سهم خودتان در ناکامی هایتان را بپذیرید و برای رفعشان تلاش کنید. چون این زندگی شماست که دارد سپری می شود و اگر نوستالوژی و آه و ناله و افسردگی "ناشی از نگذاشتند" بر شما چیره شود بازندۀ اول و آخرش خودتان خواهید بود و نه دیگری اعم از همسایه و رفیق و حکومت و دشمن و غیره. و یک نکتۀ آخر: اگر کسی بخواهد بمن نزدیک شود می پذیرم و خوشحال می شوم. به همن ایمیل دلقک ایرانی ثبت در نمایه ام متوسل شود برای ارتباط دو طرفه تا ملاقات مطمئن فیزیکی! سن و سال و جنسیت مانع از دوستی با من نیست. دوستان من فقط باید کمی هم آرتیست باشند. یا...هو

بعد از تحریر:
یادم رفت بگویم که نام شناسنامه ای من "سیف الله" است و نام مشهورم "سیامک" و شهرتم "مرندی". 70 ساله ام و سرتیپ دوم بازنشستۀ نیروی هوایی ایران. بقیۀ مشخصات شغلی و ریزترم را یا در طول سالیان گفته ام و بیاد دارید و یا نبودید و بیاد ندارید. اما گفتن دوباره اش را ناضرور و خودتعریفی می دانم و حوصلۀ نوشابه بازکردن برای خودم را ندارم که دکتر گفت: "نخوری بهتر است"!

توضیح ناگزیر:
 اسپمرها و شوکه شده ها و اهالی کثیف اندیش بدبین بهر جنبنده ای در جهان زحمت نکشند. زیرا کوچکترین توهین و مزخرف گویی چه بخودم و چه بدیگران را منتشر نخواهم کرد برخلاف رویه ام در طول وبلاگ داری.

۲۵۲ نظر:

‏«قدیمی ترین   ‏‹قدیمی تر   ‏201 – 252 از 252
Ghare Daghi گفت...

یاشاسین تیمسار.

فقط امیدوارم این کار روشنگری و تحلیل را ادامه دهی‌. و ایران روزی آزاد شود از این بند شریعت گرایی.

یا هو

ناشناس گفت...

سلام دلقک/ نیمسار/سیامک و استاد عزیز
در این چند سال یکی از معدود دلخوشیها و پیگیرترین کارهایم خواند وبلاگتان بوده.ممنون بابت همه چیزهایی که نوشتید و بزرگ منشی که نشان دادید
وبلاگ شما مانند خود این دنیا و زندگی متناقض نما و در عین حال یکدست بود و شاید همانطور که در کلاس زندگی یک سیاق مشخص برای خواندن و یادگرفتن و به مرحله بعدی رفتن نیست وبلاگ شما هم مرا و خیلی دیگر از دوستان را گاه سردرگم می کرد. نمی دانم ای تمثیل از کجا به ذهنم خطور کرد ولی این وبلاگ یک دنیای خاص و یکپارچه و یک کپی برداشتن هنرمندانه از زندگی و دنیاست. نمی توان مانند کلیشه در یک جمله گفت از شما چه یاد گرفتیم.
اگر می شد امثال شما را تکثیر کرد و در ایران و حتی در دنیا پخش کرد اتفاقات زیبایی می افتاد.
یک سیرک تشکر دلقک عزیز
از طرف روح اله

ناشناس گفت...


خلاصه‌ای از اخرین اظهارات پناهیان

http://www.digarban.com/node/23970

تیمسار اخوند تندرو هم با تندی هر چه تمام تر تحول خواه و عرفی میشیه
فکر کنید عماریون همچین نظراتی داده

اشاره به حرکات موزن میکنه، به زیبایی فکر میکنه...
شاید من بد فهمیدم نمیدونم.

خدا گفت...

مرا زیر آسمان شب در نگین کمربند مرد کمانگیر بیاب
مرا در عشق و نفرت چشمان دخترفال فروش در هیاهوی شهر بیاب
مرا در استخوان های خرد شده زیر چکمه های سربازان هیتلر پیدا کن
مرا در لحظه فشار دکمه ای که به جان هزاران انسان وابسطه هست احساس کن
مرا در آخرین نفس های پیر مرد فرتوتی که به زندگی چنگ میزند استشمام کن
مرا در اولین لحظه کودکیت به اولین باورت به لحظه ای که به خود آمدی بیاب
عاشقانه های این زمین کوچک ، چه بزرگ است
دوباره به باور رسیدم همچو کودکیم ،
به لحظه اولین انتخاب
به لحظه اولین انتخاب بعد از باور
به لحظه اولین انتخاب همراه با تردید بعد از باور به اختیار
خوب یا بد
ای انسان اختیار با تو
این تو این اسب زین شده پادشاه
بتاز خوب بتاز که هرچه تند تر روی
استخوان هایت بدتر خواهد شکست
انتخاب با توست شکوه و جلال رو به زوال
یا درویشی و پرهیزگاری رو به رستگاری
سخت است انتخاب بدون اجبار خلاف منافع
کجایی رفیق ، گرد پیری بر چشمانت نشسته هنوز چنگ میزنی
بتاز تا که فرصت هست بتاز بعد مرگ نیاید از تو هیچ کار
کلمات از خودم نیست تلئلو نوریست که به افکارم تابیده
ولی کن معجزه ایست از برای من در اعماق وجودت
در حل مشکلات
شب هنگام سکوتی مرا فریاد میزند
من به خود خدا باوری رسیدم که تو حتی قادر به درک آن نیست
فریاد های مرا در سکوت نیمه های شب نمیشنوی
آرزو 2 بال است
یکی خیال و دیگری امید
امید به خیالات
آرزو نکن
طلب کن
بخواه
از روی باور طلب کن
چرا که طلب کردن از روی باور
تلاشی است مستمر که دنیا جوابش میدهد
و امید به خیالات همانند طلب حق اضافه
که دنیا جوابش نمیدهد
باور داری خدارا
حق است آری
و به حق آن است که مخلوقات
در جهت انتخاب درست گام برداشته
بدون اجبار در جهت درست
چرا که مخلوق خدای بی عیب ، بی عیب است حتی به اختیار در عمل

ناشناس گفت...

سلام
بقول یزدی ها ما رو شب عیدی "بی در کجا" کردین!
ارادتمند- یزد

ناشناس گفت...

معلوم نیست عربا به عراقی ها چی گفتند که مسئول ماجراجویی ایران در عراق چنین خالی می بست که ایران خشتک سفید تر و صلح طلب تر از همه است، خدا شما را لعنت کند اقای دلقک که ما را عادت دادی بیاییم اینجا بی هدف مثل باز کردن در یخچال.

Unknown گفت...

با سلام خدمت استاد

اخیرا صحبت های خامنه ای به خصوص گریه در آخر جلسه رو حتما پیگیر بودید ای کاش در این خصوص مطلبی بنویسید

ناشناس گفت...

امشب تهران یکم سرحال تر بود.

ناشناس گفت...

آقا روسیه هم که بیرون کشید از سوریه. تکلیف اسد و سلیمانی چی میشه دلقک؟

ناشناس گفت...

سلام
فرق است میان آنکه یار در بر و آن که دو چشم انتظاربر در.
ژنرال عزیز
به عنوان یک شاگرد نادان شما باید عرض کنم که بزرگترین هنر ما ایرانیان دست به فراره سر بزنگاه، خواهشم اینه که شما نرو....
در ضمن آنچه شما در خشت خام می بینی من در آینه هم نمی بینم.

ناشناس گفت...

چهارنبه سوری امسال بسیار شبیه همان انخابات بود که 60 درصد برای نمایش و تظاهر به شادی در خیابان ها مشغول رقصیدن بودند و 40 درصد هم نه برای جشن که برای اعتراض و خالی کردن عقده های اخوند ساخته امده بودند که متاسفانه عده ای مجروح می شوند هر سال، ولی به حرف احدی هم گوش نمی کنند، مثل تقابل تحریمی ها و رای دهندگان انتخابات 94 که نیتشان یکی بود در نه گفتن به وضع موجود ولی متدشان بر ضد یکدیگر بود، امروز هم اگر بمب ها و حملات انتحاری و اعتراضی و عقده سوزی کمتر بود، پیر و جوان و زن و مرد بیشتر می توانستند مانور شادی در کف خیابان برگزار کنند و عقده گشایی کنند که برود روی اعصاب متحجرین!

ناشناس گفت...

مقاله امین بزرگیان در مورد انتخابات در ایران

http://www.bbc.com/persian/blogs/2016/03/160313_l10_nazeran_bozorgian

Dalghak.Irani گفت...

از اینکه ایران دیروز خنده اش بلندتر از چهارشنبه سوری های سال های اخیر بود خوشحالم. مطمئنم که این خنده یک خندۀ جدید و پایدار است و تحجر و ضد زندگی ضربه های کاری خورده و نخواهد توانست دوباره سربلند کند. می دانم که اوضاع اقتصادی برای غیر دوستانم در اینجا - نسبی می گویم - هنوز بسیار سخت می گذرد. اما از من دلقک بشنوید که بدون بازگشت شادی و زیبایی به ایران، امکان هیچ نوع گشایشی در زندگی - با هر وسیله ای هم - ممکن نخواهد بود. پس شادی را بعنوان مبداء انسان شدن انسان پاس می دارم و از دوستانم درخواست می کنم یادی بکنند از شهدای چهارشنبه سوری که برای تهیۀ تیر و ترقه و نارنجک و فشفشه برای بزرگداشت چهارشنبه سوری جان خود را از دست دادند و یا آسیب دیدند. زیرا این عزیزان تنها شهدای واقعی ایرانند که در راه زندگی و شادی و نه مرگ و عبوسی آسیب دیدند و می بینند. حرف های رسمی را نشنویم که خودشان قاتلان این جوانان و آسیب دیدگان هستند؛ چون با برسمیت نشناختن شادی ما و رسوم ما آن را زیر زمینی و خطرناک کرده اند. این گرداورندگان بساط شادی هر سال پلیس "گشت ارشاد بطرف مرگ" را مشغول تعقیب خودشان می کنند تا شهر در "زردی من از تو وسرخی تو از من" تنفسی بکند بی سر خر مزاحم شرطه های اسلامی. حکومت دینی ما طبقۀ متوسط و مدرن را از متن جامعه حذف کرده و در حاشیه می خواهد. اما سر وصدای ترقه ها همان بازگشتی را توی گوش کرشان می کند که ما هستیم و ایران است و ما تسلیم جدیت مسخرۀ شما نخواهیم شد. درود به همۀ دلقک های همکار و شهیدم. یا...هو

ناشناس گفت...

جناب دلقک.
با سلام
ضمن تبریک سال نو به شما، لطفا در مورد این خبر نظر کارشناسی خود را بیان فرمایید
http://pyknet.net/1394/01esfand/27/page/poster.php
به تازگی پوستری در قمن منتشر شد که عکس آقای خمینی، خامنه ای و شاهرودی در کنار هم بود.
با تشکر
ارادتمند-یزد

دوست قدیمی‌ گفت...

گمان کنم که حسن خمینی هم بلاگ تیمسار عزیز رو دنبال میکنه ؛)

http://news.gooya.com/politics/archives/2016/03/209776.php

- امروزه در همه مجامع علمی پس از تخصصی کردن علوم به سمت کاربردی کردن و پویایی علوم اند؛ لذا کاربردی کردن و روشمند‌سازی علوم دو مسال‌های است که غفلت از آن موجب عقب افتادن مجامع علمی از جامعه می‌شود و در نتیجه ضعف در مواجهه با پیچیدگی‌های عصر جدید را به همراه خواهد داشت. ........ در کنار این مساله، بحث محتوایی حوزه‌های علمیه نیز مطرح است. که به نظر بنده جای خالی مساله زمان و مکان و نقش آن در اجتهاد و پویایی فقه کاملا ملموس است. ........ اگر حوزه‌های علمیه نتوانند در حوزه‌های روشی و روزآمد‌سازی محتوا به مقتضای پیشرفت علوم و پیچیدگی مسائل مستحدثه، خود را مسلح نمایند، موجب فاصله افتادن و شکاف میان حوزه‌های علمیه و جامعه می‌شود که تبعات جبران‌ناپذیری خواهد داشت.
نکته دیگر که باید درباره حوزه‌های علمیه به آن توجه کرد آن است که سمّ مهلک برای حوزه‌های علمیه دولتی شدن آنهاست و اینکه به حکومت وابسته گردند. ....


دوست قدیمی‌

ناشناس گفت...

ناراحت شدم که تصمیم به رفتن گرفتید، هر چند با برخی نظرات شما مخالف بودم مثل عدم باور به تقلب در سال 88، اکثر تحلیلگران تا قبل از اعلام نتایج معتقد بودند که احتمال بردن احمدی نژاد کمی بیشتر از محال بود.

ناشناس گفت...

سلام برنامه نود سال تحویل امسال نمایش نتیجه انتخابات بود
گو..گل

ناشناس گفت...

دلم برات تنگ شده سیامک خان خوش تیپ

هر روز برای شنیدن تحلیلهای متفاوت و گرفتن نبض ایران سراغ این پیج میومدم تا برام خطوط سفید اخبار رو بخونی. سال نوت پیشاپیش مبارک. خواهشا کتابت رو زودتر در بیار که خیلی منتطرشیم. رفیق خوش فک و امیدوارم دوستت دارم و آرزو دارم که روزگار بهتری داشته باشیم همگی.

ناشناس گفت...

بعضی وقتا ازت خوشم میاد بعضی وقتا ازت بدم میاد

ناشناس گفت...

I have been reading your weblog for the past seven years and want to thank you for explaining Iranians fight for freedom and better life in plain and simple language understandable for pretty much everyone I think we need more people like you to lighten the road ahead

ناشناس گفت...

دقیقا همان طوری که حدس میزدم یک پیرمرد بدعنق تریاکی

ناشناس گفت...

خدا داعش را خیر دهد که اجازه تنفس به بزدل های سیاست مدار و مداراگر با شریعت اسلام در غرب را نمی دهد، جناب اوباما تحویل بگیرد، با این بی لیاقتی و سیاست نعل و میخیش!

ناشناس گفت...

تازه ترین شاهکار شورای جنتی(نگهبان سابق) شورای نگهبان از 'باطل شدن' رای یک منتخب اصفهان در مجلس خبر داد! یعنی بعد از تایید نتایج انتخابات توسط خود شورای نگهبان، ارای یک نماینده رای اورده رو باطل کردند! بدون هیچ توضیح و دلیل مشخصی.

حمید رضا گفت...

من همیشه خواننده بودم تقریبا از سال 88 چند سال میشود وای 6 سال گذشت
خواننده پیگیر روزهای سخت 88 و انخابات 92 و اقای قالیباف این اواخر توافق ژنو میگفتیم نمیشود ولی شد و اخرین انتخابات .و شگفتی پاینخت
خیلی ممنون از وقت هایی که گذاشتی و ممنون برای نوشته های خواندنی و جالب
امروز هم چهره گشاییدید سرتیپ عنوان بزرگیست خدا همیشه یارتان دهد
به نظرم زندگی نامه بد نیست هم خواندنی میشه هم وقایع تاریخ رو میتونید بیارید و هم نظرات شخصی درباره مسایل مختلف .زندگی نامه همه اینارو با هم داره
با احترام به دلقک .عزیزه دل

ناشناس گفت...

تبریک می گم، مشهور شدی! ولی نه اونجور که فکر می کنید.
http://www.nurizad.info/blog/29925#comment-238216
زیر این لینک امروز مشغول غیبت پشت سر حضرت عالی بودند.

ناشناس گفت...

منتظر شما در 17 فروردین هستم و امیدوارم دروغ 13 نباشد، چون اتفاقات جالب مثل لغو سفر روحانی به اتریش و... افتاده و جای تحلیل های شما خالی است.

این لینکم مقاله ای در مورد اسلام سیاسی که جالبه.

http://www.radiozamaneh.com/269533

ناشناس گفت...

ناشناس بی نظر

الوعده وفا
ابتدا نسخه پی دی اف را آماده کردم ولی دیدم تا وقتی قابل جستجو نباشد به هیچ دردی نمیخورد. به همین دلیل بدنبال راهی بودم تا هم بتوان از لینکها استفاده کرد و هم قابلیت جستجوی درست فارسی داشته باشد. که لینکهای به بیرون بیشترین مزاحمت را داشت.
کل وبلاگ رو سعی کردم خلاصه کنم. این فایل زیپ شد که به پیوست لینک رو ارسال میکنم و بعد از چند روز برمیدارم. بهتر است دانلود کنید و بصورت آفلاین امتحان کنید و از چند نفری بخواهید که بصورت آفلاین امتحان کنند اگر مشکلی نداشت، در گوشه ای از وبلاگ بگذارید تا هرکسی خواست دانلود کند.
https://www.dropbox.com/s/uxs22tu72b93obt/dalghak-irani.zip?dl=0
درصدد بودم تا نسخه کوچک و کم حجمی درست کنم که بسیار وقتگیر است. اگر صلاح میدانید ادامه بدهم برای نمونه سال 2016 را انجام دادم. در صفحه دوم که بایگانی هست روی مطالب 2016 که کلیک کنید به صفحه مورد نظر میرود.
https://www.dropbox.com/s/jmc2kxwf5kjcc7y/Dalghak.pdf?dl=0

ناشناس گفت...

سلام
هرچقدر بیشتر میگذره، بیشتر احساس میکنم که ننوشتن شما چقدر ناراحت کننده است
ارادتمند- یزد

ناشناس گفت...

http://www.bbc.com/persian/blogs/2016/04/160401_l44_nazeran_republic_islamic_populism

ناشناس گفت...

منتظریم...........

p گفت...

منتظریم!!!!!

ناشناس گفت...

https://www.youtube.com/watch?v=VQFxmAdyKcg

ناشناس گفت...

چشم براهیم بی صبرانه

الف گفت...

کاش برگ میگشتید تیسمار،
ظاهرا بازی تمام نشده!

ناشناس گفت...

سلام
واقعارفتنتون ضایعه است.
الان کلی خبر و حرف هست. طرفین خیلی علنی جواب هم را می دهند.
کاش دوباره می نوشتید
ارادتمند- یزد

ویتگنشتاین گفت...

سلام
قرار بود تا هفدهم فروردین برگردی تیمسار
منتظریم

Dalghak.Irani گفت...

به بهانۀ نامه مهدی کروبی مطلبی خواهم نوشت. شما خیلی بزرگوارید که سیرک را در ایام تعطیل هم چراغان نگه می دارید. از رو رفتم اما باید خودم را کنترل کنم که هفته نامه بنویسم و نه ساعت نامه و هر روز نامه. تا بزندگیم هم برسم. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقك عزيز،
هر چه نامه اى بنويسيد غنيمت است.
ادادت ، افشين قديم

ناشناس گفت...

هر چی دوست دارین وراحتین بنویسید فقط تشنه نوشتهاتونیم لطفا

ناشناس گفت...

سلام
بسیار بسیار متشکر. خیلی خوشحال شدیم. هم خودم هم کسانی که برایشان مطالب وبلاگ را می خواندم و از ننوشتن شما به اندازه من ناراحت بودند.
خواهشمندم در صورت امکان راجع به جنگ لفظی نصفه نیمه بین رهبر و رییس جمهور، توییت رفسنجانی و سپس عقب نشینی از ان هم مطلب بنویسید.
در مورد نامه ی اخیر کروبی حدسم اینست که احتمالا نامه را خودش ننوشته چون متن ان بنظر من از سطح دانش وی بیشتر است. این مسئله احتمالا ابتکار رفسنجانی یا روحانی برای فشار متقابل به جناح انطرف است بخاطر مسئله مربوط به استهزا رهبر در مورد برجام 2 و رد صلاحیت مینو خالقی و فعال شدن مجدد احمدی نژاد توسط اصولگرایان.
البته جسارت کردم . منتظر توضیح شما هستم
ارادتمند- یزد

ناشناس گفت...

"به زندگی ام برسم "
آخه اخوی مگه نمی دونی که از وقتی که پای کار اومدی دیگه زندگی ات مال خودت نیست و وقف ملت شده است !

این هم سهم تو از تاریخ این مردم که داری به خوبی پرداخت اش می کنی ..
بشین برامون بنویس و دس دس نکن
مولا نگه دارت

ناشناس گفت...

جناب ارادتمند یزدی. چرا فکر می کنی سطح تفکر ایشان پایین است؟ کلا اصفهانی ها خیلی برای خود نوشابه باز می کنند.

ناشناس گفت...

آقا چه قدر خوب!!!

ناشناس گفت...

شما یک بار ارزو کرده بودید که کاش رهبران جنبش سبز حتی توبه نامه می نوشتند و بهانه فتنه را از دست خامنه ای می گرفتند، حالا نامه را نوشت کروبی و توبه نامه ای در کار نبود، این بیشتر نامه اعمال رهبر بود که دادند دستش.

ناشناس گفت...

سلام
طرز نگارش ایشان با فیلمهایی که از نحوه صحبت ایشان دیدم و نحوه ی استدلال کردنشان در مناظره های سال 88 با انچه در نامه هست تفاوت دارد. اصفهانی هم نیستم. یزدی هم نیستم و در یزد فقط زندگی میکنم.به هر حال این برداشت شخصی من است و ممکن است اشتباه باشد.

ارادتمند- یزد

ناشناس گفت...

سلام
در ادامه ی عرایضم ، فکر کنم نامه را پسر ایشان نوشته. در ضمن من کجا نوشتم سطح فکر ایشان پایین است؟ منظورم دانش نگارش بود. اگر با دقت بیشتری بخوانید در مجموع بهتر است.
ارادتمند- یزد

مانی گفت...

خیلی خوشحال شدم از اینکه مینویسید. راستش جای تحلیل شما خالی بود این چند روزه. توقع مان بالا رفته و تحلیلهایی که تا به حال نوشته شده به دلمان ننشست.

ناشناس گفت...

سلام
خدا رو شکر که باز میگردید
یک ایرانی نگران

ناشناس گفت...

پس چی شدعزیز؟

ناشناس گفت...

تیمسار شما افتخار افسران ارشد و امیران و دیگر پرسنل نیروی هوایی هستید. هنوز همه داستانهای شمارو برای هم در نیروی هوایی تعریف میکنند. مغروفت شما چیزی در حد تیمسار همیشه جاوید . جهانبانی عزیز است. به خودتان افتخار کنید که ما به شما افتخار میکنیم. هنوز که هنزست نیروی هوایی افسری همچون شما بخود ندیده است. درود بر شما و پاینده و سرافراز باشید. درود. درود .......... . یکی از دانشجویان سابق شما. جعفری.

Dalghak.Irani گفت...

مرسی جعفری بسیار عزیزم. من هم به وجود شما عزیزانم افتخار کرده ام، می کنم و خواهم کرد. شماها هویت من بودید و هستید. چقدر از کامنت پرمهرت انرژی گرفتم. زنده و پاینده باشی. یا...هو

ناشناس گفت...

سلام تيمسار مرندي عزيز
هميشه نوشته ها و تحليلهاي زيبايتان را دنبال ميكنم . اما حيف كه نيروي هوايي قدر زحمات و استعداد شما را ندانست .
هيچگاه خاطرات و زحمات شما و پدرم را در پايگاه نوژه فراموش نميكنم .
هميشه موفق و مستدام باشيد .
دوستدار شما مسعود

‏«قدیمی ترین ‏‹قدیمی تر   ‏201 – 252 از 252   ‏جدیدتر› ‏جدیدترین»