۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبه

وزیر کشور: خامنه ای زر مفت می زند. توهمات ذهنی او تا کنون قابل اجرا نبوده و پس از این هم نخواهد بود!


1- خامنه ای دو روز بعد از آن افطاری "لبخند ملیح" به همۀ عمله و اکرۀ نظامش یک افطاری "نعرۀ کریه" فوق برنامۀ داده مختص دولت و روحانی و کابینه اش و راجع به رویکرد فرهنگی دولت سخت توپیده و گوششان را کشیده. حرف اصلی او این بوده است که: "چه خبر است همه راه افتاده اید و اسم مرا می آورید و کار خودتان را می کنید با اعلامیه دادن در حمایت از بیانات من و عملی کردن دستورالعمل های هاشمی رفسنجانی. چه کسی گفته منظور من از نگرانی فرهنگی فقط به حجاب و کتاب و فیلم های درست و حسابی نبوده است. اتفاقاً برعکس منظور من دقیقاً مبارزۀ فیزیکی با بدحجابی بود و شکستن قلم ها و قدم های آدم حسابی های فرهنگ. اصلاً شما بمن بگویید از زمان ظهور حضرت رسول صلوات الله علیهم مگر ما ابزاری غیر از سکس و زن داشته ایم برای جولان دادن و خلق الله را بجان هم انداختن. همۀ هنر ما روحانیان در طول تاریخ این بوده است که سکس غریزۀ خدادادی را ارزان کنیم برای خودمان و گران کنیم برای مردان احمق. و با تحریک غیرت ناموسی آنان بر ضد زنان؛ سوار خر مراد بشویم که بهترینش هم نصیب ما در ایران بلازده شده است". عین حرف علنی شدۀ خامنه ای چنین است:
رهبر انقلاب اسلامی بعد از بیان نکاتی اخلاقی، به موضوع فرهنگ و دغدغه های فرهنگی اشاره کردند و با تأکید بر اینکه خطاها و اشتباهات فرهنگی به راحتی قابل جبران نیست، گفتند: ضروری است در عرصه فرهنگی سیاستهای نظام به درستی درک و اِعمال شود.
و انچه که من در بالا از زبان خامنه ای نوشتم ترجمۀ تحت اللفظی این فراز از حرف خامنه ای است: "ضروری است در عرصۀ فرهنگی سیاستهای نظام درک و اعمال شود" یعنی شما نه حرف مرا درک کرده اید و نه به آن عمل می کنید.

2- اما امروز وزیر کشور اصولگرای روحانی واکنش نشان داده به این نعرۀ کریه و در همایشی بمناسبت عفاف و حجاب پاسخ زر مفت خامنه ای را به کوبنده ترین مستندات پاسخ گفته است. او از صدها زر مفت خامنه ای در زمینه های مختلف و ازجمله اجتماعی و فرهنگی سه نمونه از مؤخرترین آن ها را نمونه آورده و گفته است که نه هیچکدام عملی شده و نه بعد از این عملی خواهد بود. عین حرف وزیر را می آورم و مصداقش را توضیح می دهم:
الف- رحمانی فضلی ادامه داد: مقام معظم رهبری در سفر به استان خراسان شمالی موضوع سبک زندگی در جهت بسترسازی در مقوله فرهنگ را مطرح کردند اما این موضوع نیز همانند سایر موارد به دست فراموشی سپرده شد و هیچ برنامه اجرایی و جریان سازی برای این مقوله صورت نگرفت.
منظور رحمانی فضلی سخنرانی دو سال پیش خامنه ای در بجنورد است که در آنجا بیست ویژگی الگوی سبک زندگی اسلامی را بر شمرد و گفت که همه باید این بیست مورد را ترویج و عملیاتی و رعایت کنند. البته خامنه ای حتی در آن سفر جوگیر شد و با دیدن چند بانوی جوان مدرن در صف مسقبلین و ابراز احساسات آنان گفت که این بچه ها - منظورش دختران مدرن و بی حجاب بود - خیلی هم بد نیستند و فطرت های پاک و بی آلایشی دارند (اینجا). حالا رحمانی فضلی می پرسد بکجا رسید آن نعرۀ لطیف! که بکجا برسد این نعرۀ کریه! 
ب- وزیر کشور یادآورشد: موضوع تغییرات اجتماعی از دیگر مولفه هایی بود که مقام معظم رهبری در دانشگاه سمنان پیرو سفری که به این استان انجام داده بودند در جهت بسترسازی در مقوله فرهنگ مطرح کرده اند. رهبر معظم انقلاب در این فرمایشات تاکید داشتند که تغییرات اجتماعی امری مهم در جامعه است و باید مورد توجه جدی قرار گیرد که متاسفانه ما باز نتوانستیم موضوع تغییرات اجتماعی را پیگیری کنیم.
استفاده از کلمۀ "ما نتوانستیم" از سوی وزیر کشور به این معناست که مجموعۀ جمهوری اسلامی نتوانستند و این نشان دهندۀ "نشدنی و زر مفت بودن" حرف های خامنه ای است. زیرا رحمانی فضلی در مقطع سفر به سمنان خامنه ای مسئولیتی در این حوزه نداشته که در "ما نتوانستیم" خودش را هم جمع ببندد با دولت وقت یا وزیر کشور و ارشاد و رییس جمهور وقت.

3- وزیر کشور بعد از اینکه مفصل و مشروح و مکرر گفته و ثابت کرده است که عدم توفیق در مورد زنان به تغییرات اجتماعی سریع و شیاد و کلاش بودن خیلی از مسئولان بنام دین و عدم تطبیق رفتار و گفتار اعلب کارگزاران جمهوری اسلامی پرداخته در خاتمه یک کنایه و متلک سنگین هم انداخته به خامنه ای و تیفوسی های بی کله و شیاد. او گفته است:
او گفت: خوشبختانه افرادی در کشور وجود دارند که با بی اعتقادی به حجاب، اما آداب اجتماعی را رعایت می کنند و اهل مراعات هستند. 
بعبارت دیگر وزیر کشور در این جملۀ کوتاه مقایسه انجام داده بین آنانی که چادر می پوشند و از نظر فکری - و اغلب جسمی هم - هرزه اند و خانم های مدرنی که علناً پشت بهرنوع حجابند و عفیف و با وقار. او در اینجا میخ تابوت استیضاح عنقریبش را کوبیده که چه خبر است زر مفت می زنید و نمی گذارید جامعه به آرامش برسد. شما و رهبرمان همه مصداق شعر حافظ نازنین هستید در مصرع "چون که خلوت می روند آن کار دیگر می کنند."

4- این واکنش خوب وزیر کشور را به این دلیل ترجمه کردم که او یک اصولگرا و از نزدیکان فکری خامنه ای بوده تا اینجا و هر شکاف تازه و بیشتری باید مورد استقبال قرار بگیرد. و به این سبب نیز که روحانی بفهمد که تاکتیک "اعلامیه برای تأیید خامنه ای و اجرا به دستورالعمل هاشمی رفسنجانی" اش کاملاً لو رفته و او چاره ای جز مقابلۀ مستقیم با تحجر خامنه ای و قم را ندارد. و اگر - خوشبینه ترین پیش بینی من به احتمال 90 درصد روحانی همین خواهد کرد - بخواهد مماشات آخوندی بکند با ترهات پی در پی خامنه ای و جوانان را حمایت نکند قافیه را خواهد باخت و به نفرین مضاعف ملی دچار خواهد شد. که خواهند داوری کرد: نه قصد آبادی داشت و نه گذاشت ویران شود این کاخ تحجر و ظلم و فساد و کراهت. لعنت بر حسن خان فریدون سرخه ای! یا...هو

محمد باقر قالیباف نباید توی تور ضدیت با جوانان زندگی خواه بیفتد. این یک هشدار است.


1- محمد باقر قالیباف را از هنگام منصوب شدنش به فرماندهی نیروی انتظامی بجای سردار لطفیان تعقیب کرده و می کنم. هنگامی که با انگشت اشارۀ مثبت جوانان مدرن و تحصیلکردۀ طبقۀ متوسط سال های بعد از شورش های سیاسی 18 تیر در مواجهه با نیروی انتظامی تحت فرماندهی این سردار چشم رنگی خراسانی مواجه شدم ناچار او را تا 17 سالگی در سال 57 و طرقبه و خانواده و چگونه باشندگی خانواده اش در پیش از انقلاب هم تعقیب کردم؛ و سپس به کوشش های جانباز او در طول جنگ ایران و عراق معطوف شدم. و هیچگاه نکتۀ منفی عمده ای ناشی از تحجر مذهبی در ایشان سراغ نگرفتم و نداشتم. لذا او را یکی از خدمتگزارانی یافتم که فارغ از دغدغۀ سیاسی و فرصت طلبی های رانتی و سیاسی می خواهد در چهارچوب جمهوری اسلامی بوطن و هموطنانش خدمت کند.

2- عشق من به این سردار با عرضه و جوان و اندیشمند هنگامی نطفه اش کامل شد و بدنیا آمد که او شهردار تهران شد و در اولین همت سازگار با فرهنگ و زمانه اش سینمای آزادی سوخته و ویران شده بدست تحجر مذهبی اوباشان را بازساخت که در آن موقع از دست هیچ اصلاح طلب و غیر اصلاح طلبی برنیامده بود و بر نمی آمد. و بدنبال آن ساختن پردیس های سینمایی در پایتخت ایران بود و کمک به ارتقای سطح فرهنگ مدرن در جامعه. این علاقه و دوستی عرق میهنی و البته یکطرفه - بدون اینکه نه او مرا می شناخت و می شناسد و نه من تاکنون موفق به زیارت ایشان از دور و نزدیک شده بودم - بود. تا اینجا هم پیش رفتم که من در سال 84 موافق ریاست جمهوری ایشان بودم و در وسع خودم تبلیغات میدانی هم کردم. که اشتباه جناح چپ در عدم رعایت منافع میهن از سویی و خطای رفسنجانی که دوباره قصد بازگشت بقدرت را داشت - و نباید - شد آنچه شد و محمود کبیر دزد سومی شد که تاج و تخت بربود.

3- در انتخابات سال 92 من دیگر خارج از ایران بودم و نقشی مستقیم نمی توانستم در داخل کشور داشته باشم. اما این بار نیز من با تمام توان و توشۀ وبلاگ و سیرکم به تبلیغ و جانبداری از ریاست جمهوری ایشان پرداختم. حرف من کاملاً دقیق و خط کشی شده بود: "اگر رییس جمهور مدیری می خواهید که در ظرف رهبری خامنه ای فعلی بتواند خدمات بیشتری در حوزه های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ببار بیاورد قالیباف بهترین گزینه است". این بار هم نشد که جای گفتن از چرا نشدنش اینجا نیست. اما هنوز هم معتقدم که اگر روحانی نتواند بر ضد خود و هاشمی (خامنه ای) غلبۀ سیاسی بکند و همین مماشات بلاتکلیف را ادامه بدهد؛ مردم ایران از رییس جمهور نشدن قالیباف ضرر خواهند کرد. چه گذشت برمن و هنوز هم ادامه دارد در آن جو تبلیغاتی احساسی و هیستریک نه قابل باور و نه قابل بازگویی است. زیرا من خودم انتخاب کرده بودم حمایت از قالیباف را و منتی و گله ای از هیچکس ندارم. تا امروز هم همۀ اتهامات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی وارد بر قالیباف را رد کرده ام و او را بعنوان "توانمندترین مدیر در کانتکست جمهوری اسلامی خامنه ای" دانسته ام و ایرادات را نه در عملکرد او بلکه در ساختار و ناکارآمدی شترگاو پلنگ جمهوری اسلامی دانسته و رد کرده ام.

4- اینک اما خبرهای متواتری از تهران پخش می شود که شهردار تهران در حوزۀ اعمال محدودیت برای زنان و دختران وارد شده و نه تنها کلاس های موسیقی فرهنگ سراها را تعطیل کرده است؛ بلکه شغل زنان شاغل در پست های نزدیک مدیران مرد را هم ممنوع و جابجا کرده است. و آخرین مورد هم برمی گردد به خبر تفکیک جنسیتی نیمکت های پارک های تهران به مخصوص مردان و زنان. اینجاست که دیگر نمی توانم متوسل به "انشاءالله گربه است" بشوم بدون اینکه هنوز هم باورم شود قالیباف بشدت جامعه شناس و دارای فرهنگ مدرن (عقلانی) کاری به این کم و کیف پروپاگاند شده در شبکه های اجتماعی انجام داده باشد. و چون راهی به راستی آزمایی دقیق هم ندارم؛ لذا وظیفۀ خودم دانستم که بعنوان یک ایرانی علاقه مند به ایشان هشدار بدهم که "ورود به حیطه های شخصی جوانان مدرن کاری بسیار زیاد خطرناک و پرریسک است و به شخصیت متعادل و محبوب او در بین زنان جوان بشدت آسیب می زند."

5- البته هم خودم اعتراف می کنم و هم می دانم که قالیباف هم مثل نگاه خودم فکر می کند راجع به ناهنجاری های پیشرفته در جامعه. و آن این است که جامعۀ ما و بویژه نسل جوان شهری ما در بخش هایی  بسیار فراتر از مدرن و فرهنگ شکل گرفته در سالیان طولانی در غرب رفتار و هنجار می کنند که خودش یک ناهنجاری فراملی و فراهویتی است. اما - و این اما مهم است - قالیباف باید توجه کند که علت افراط جوانان ایرانی - فراتر از هویت ملی - در برخی رفتارهای اجتماعی نه ناشی از خواست طبیعی آنان که واکنشی "خود ویرانگر" است در مقابل تحجر غیرقابل هضم نهادینه از سوی حکومت در ساختارهای آموزشی و پرورشی و سایر مؤلفه های مرتبط با جامعۀ مدنی. لذا اگر توجیه قالیباف در نزد خودش این باشد که "این نحوه رفتار ساختار شکن و بی هویت دیگر قابل تحمل نیست" باید بداند که اشتباه می کند و سرنا را از سر گشادش فوت کرده است. دلم می خواهد او خودش را و آبروی 30 سال خدمتش را بازیچۀ سیاسی کاران و متحجران ایدئولوژیک نکند و اگر خدای ناکرده با چشم داشت سیاسی و بقدرت بیشتر رسیدن مرتکب چنین اعمالی می شود بداند که بازنده است. چون از این راه قدرت بدستش نخواهد آمد و حیثیت شریفش را هم از دست خواهد داد. یا...هو

۱۳۹۳ تیر ۲۳, دوشنبه

حسین شریعتمداری: مذاکرات هسته ای وین با تیزهوشی مقام معظم رهبری به شکست انجامید.


1- حسین شریعتمداری با شادی زایدالوصفی سرمقاله نوشته و عنوانش را "دو راهی باخت - باخت" انتخاب کرده است. او در این سرمقاله با استناد به حرف های آیت الله خامنه ای در مراسم افطار با دولتمردان جمهوری اسلامی مدعی شده است که اعلان نیاز ایران به 190 هزار سو انرژی هسته ای از سوی رهبر جمهوری اسلامی چنان خط قرمز روشن و سنگینی بوده برای طرف های مذاکره کنند اعم از خودی و غیر خودی - شریعتمداری دولت روحانی را کم از دولت امریکا غیر خودی نمی داند - که ناچار شده اند برای حل این بن بست غیرقابل عبور با عجله راهی وین شوند تا راه چاره بجویند که با بدبختی بزرگ پیش آمده از بیانات و مواضع یک مقام بسیار عالی رتبه و مهم در جهان (خامنه ای) چطور کنار بیایند. بخشی از عین نوشته اش را بخوانیم:
6- اکنون آمریکا و متحدانش بر سر یک دوراهی یا به تعبیر گویاتر در مقابل یک بن‌بست قرار گرفته‌اند و به قول دیپلمات‌ها در مصاحبه با رویترز فراخوان فوری وزرای خارجه 5+1 برای عبور از این بن‌بست صورت پذیرفته است و نه برای امضای توافق ‌نهایی! اما، دوراهی پیش‌ پای حریف؛ این که می‌دانند خط قرمز ترسیم و اعلام شده از سوی رهبر معظم انقلاب یک «تاکتیک» و یا یک برگ روی میز برای چانه‌زنی نیست. بنابراین حریف باید از میان دوراهی که پیش روی دارد، یکی را برگزیند؛ یا به خواسته اعلام شده از سوی حضرت آقا تن بدهد و یا این که با ادامه اصرار بر باج‌خواهی و زیاد‌ه‌طلبی‌های غیر قانونی خود، آرزوی دستیابی به یک توافق با مختصات مورد نظر خویش را فراموش کند. راه سومی وجود ندارد.
7- حریف به خوبی می‌داند که وقتی شخصیت برجسته‌ای در جایگاه‌ عالی‌رتبه‌ترین مقام جمهوری اسلامی ایران، خط قرمز نظام را در مذاکرات ترسیم می‌کند نگران «عدم توافق» نیز نخواهد بود و این در حالی است که «توافق» نیاز آمریکا و متحدانش است که قصد داشتند  با لطایف‌الحیل این «نیاز» خود را در قالب «امتیاز» به جمهوری اسلامی ایران تحمیل کنند.
2- نوشتۀ شریعتمداری از سه جهت بسیار مهم است و باید مورد استناد تحلیل و تفسیرهای بیشتری قرار بگیرد و من هم بهمین علت یک پست اختصاصی برای این سرمقاله گذاشته ام:

الف- از نگاه بیرونی و مردم بستوه آمده از حاکمیت روحانیان این برجستگی را دارد که عدم حصول نتیجه و شکست مذاکرات را به شخص آیت الله خامنه ای منحصر کرده و با استدلال های مستند نشان داده که این رهبر ایران است که با موضع گیری بموقع از حصول توافق احتمالی جلوگیری کرده است. این موضوع در هرچه بیشتر بدنام کردن و شدن خامنه ای در بین نیروهای غیرسیاسی بسیار مبارک و اثر گذار است و در صورت پروپاگاندای صحیح اپوزیسیون مؤثر تأثیر بیشتری هم خواهد گذاشت.

ب- حسین شریعتمداری با تحریف سخنان خامنه ای و حذف بخشی از حرف او در مورد زمان نیاز ایران به 190 هزار سو نیروی هسته ای در آینده ای نه چندان نزدیک اولاً و نتیجه گیری این سخن که "خامنه ای نگران عدم توافق نخواهد بود" ثانیاً هم پالس به تندروان متحجر داخلی فرستاده است که هرجا لازم باشد می توان حرف های حضرت آقا را هم تحریف و تقطیع کرد؛ و هم پالس بخود خامنه ای فرستاده که حواسش نسبت به تعریف و تمجیدهایش از مذاکرات و مذاکره کننده ها باشد و خیلی هم خودش را قدرت مطلقه نداند در اجازۀ احتمالی برای سازش باغرب. چون رهروان و مریدان تندرو و تیفوسی او مشروعیت او را تا و با "خامنه ای نگران عدم توافق نخواهد بود" واجب الرعایه می دانند و جاده ای یکطرفه در اختیار او قرار نداده اند و نخواهند داد.

پ- شریعتمداری بهتر از همه می داند که بن بست بوجود آمده در مذاکرات هسته ای نه ناشی از زیاده خواهی تیم خامنه ای که برخواسته از موضع سرسخت کشورهای غربی است. لذا او سعی کرده است که با خوانش وارونه از پیام خامنه ای به جبهۀ تندروان این قوت قلب و جسارت را بدهد که فشارهای داخلی به مذاکره کنندگان را بحداکثر برسانند تا از موفقیت احتمالی آن جلوبگیرند. و اگر نگران حمایت ها و مواضع خامنه ای هستند نگران نباشند چون من برادر حسین بعنوان نمایندۀ مستقیم خامنه ای در روزنامۀ کیهان اعتراض بدنه را منطبق قطعی با آخرین موضع رهبر در سخنرانی اخیرشان می دانم و مستند در این سرمقاله ثابت کرده ام. 

3- پرواضح است که نیروهای تحولخواه از هر دو نتیجۀ مذاکرات هسته ای چه موفق یا شکست خورده استقبال می کنند. به این دلیل بدیهی که اتفاق نظر تحلیلی یکپارچه و یقینی وجود ندارد که آیا سازش با غرب زودتر و سریعتر به تقویت جامعۀ مدنی می انجامد و از آنجا به بهبود کیفیت حکمرانی در ایران منتهی می شود؛ یا ادامه و تشدید دشمنی باغرب تا فروپاشی یا - حتی - جنگ که موجب رهایی یکبارۀ ایران از حاکمیت تحجر و سرکوب و عقب ماندگی بشود. لذا هیچ ترجیح مشخص و بوحدت رسیده ای بین نیروهای تحولخواه ایرانی موجود نیست و لذاست که از نفس مذاکرات حمایت می کنند با شعار "هرچه بادا باد". و در هر دو حالت سازش یا تشدید دشمنی با غرب منافعی برای ایران متصور هستند. و بهمین خاطر هم از موضع گیری شریعتمداری و انداختن تقصیرها بگردن خامنه ای و جری کردن نیروهای مخالف مذاکرات ضرری نمی بینند و باید از آن بعنوان عمیق تر کردن گسست ها استفاده کنند. این البته بنفع دولت روحانی هم خواهد بود اگر قصد اصلاح داشته باشد. زیرا هرچقدر مسایل طوری پیش برود که حاکمیت دوگانه با دست بالای خامنه ای را به حاکمیت یگانه با دست بالای رییس جمهور منتخب ملت سوق دهد زودتر خواهیم توانست از این برزخ سی و پنجساله خارج شویم. یا...هو

درخواست ظریف از وزرای غربی: توافق که ممکن نیست از شکست جلوگیری کنیم!


1- لوران فابیوس وزیر خارجۀ فرانسه بعد از ملاقات در وین گفته است: "مذاکرات هسته ای مفید و دقیق بود". اگر موضع تند و سرسخت آقای فابیوس نسبت به ایران را از یاد نبرده باشیم در مذاکرات ژنو، حرف جدید فابیوس به این معناست که مذاکرات جلو نمی رود و غرب یکپارچه تر از همیشه سفت و سخت ایستاده است. چون مفید و دقیق از زبان فابیوس غیر از این معنا ندارد.

2- ویلیام هیگ وزیر خارجۀ بریتانیا گفته است: "اختلاف عمیقی بر سر غنی سازی در ایران وجود دارد. با اینهمه مذاکرات ادامه خواهد یافت". می دانیم که بریتانیا در کنار امریکا تمایل زیادی به موفقیت مذاکرات دارند و می خواهند هرچه زودتر به ایران برگردند. اما عقب نشینی ایران از مواضعش را جزیی می دانند هنوز.

3- اشتان مایر وزیر خارجۀ آلمان هم گفته است: "حالا توپ در زمین ایران است". آلمانی ها از بس که منطقی هستند هیچگاه بیشتر از موجود یشان چک نمی کشند. لذا چون می دانند که نخودی جمع شش کشور هستند که حق وتو هم ندارند آهسته می آیند و آهسته می روند همیشه. اینکه اینبار اشتان مایر هم صریح بوده که ایران باید عقب نشینی بیشتری بکند بنفع تیم خامنه ای نیست.

4- و بالاخره جان کری بعنوان صاحب عزای اصلی فرموده اند که "مذاکرات فوق العاده ای داشته است". این حرف جان کری می تواند حامل هم خوشحالی از وحدت کامل در بین دولت های همراه و همپیمان ( 1+3) باشد - روس ها و چینی ها خنثی هستند - و هم رضایت از اینکه ظریف و ایران نمی خواهند دست خالی برگردند به تهران. چون دست خالی یعنی بازگشت به دورباطل گذشته و اینک بسیار خطرناک تر و نزدیک تر به جنگ.

5- اما مشکل اصلی کجاست: بنظرم می رسد که همۀ آن مشکلات اعم از تعداد و نوع سانتریفیوژها، رآکتور آب سنگین اراک، حجم و مقدار مجاز نگهداری اورانیوم غنی شده در ایران، نحوۀ بهره برداری از تأسیسات فردو، میزان و سطح بازرسی های ادواری و فراتر از پادمان، طول بازۀ زمانی اجرای توافق  و ... که در دستورکار مانده اند وهنوز توافق نسبی هم انجام نشده است؛ اما همۀ این مشکلات به یک مشکل پیشینی تر و بنیادی تری مربوط هستند - "توازن در توافق" نام داده شده از طرف ظریف" - که حل آن و پاسخ به آن در اختیار هیچکدام از هیئت های مذاکره کننده اولاً، وزرای خارجه ثانیاً و حتی دولت های مذاکره کننده (اوباما در امریکا و روحانی در ایران) نیست. و آن مشکل با این جمله شروع می شود: "فرض محال محال نیست. لذا برفرض که ما همۀ خواست شما و خط قرمز شما را قبول و اجابت بکنیم. شما در مقابل برای ما چه خواهید کرد". و جواب این سؤال در هر دو طرف ایران و امریکا یک کلمه بیشتر نیست: "نمی توانم قول بدهم. چون خواست شما جزو اختیارات دولت ما نیست". 

6- جواد ظریف به طرف های غربی - با هدف اصلی امریکا - می گوید این خط قرمزهای شما خیلی پررنگ است. اما گیریم که ما همۀ این خواسته ها را پذیرفتیم آیا شما هم تعهد می دهید همۀ تحریم ها را در مقطع زمانی شش ماهه لغو و بی اثر کنید؟". و جان کری از سوی امریکا بجای پاسخ سؤال ظریف خودش هم سؤال مشابهی را طرح می کند: "این خواست لغو یکجای تحریم ها از سوی شما خیلی زیاده خواهی است اما گیریم که ما همۀ تحریم های وضع شده را شش ماهه برداریم آیا شما حاضرید تمام فعالیت های صنعتی خود در زمینۀ هسته ای را بمدت حداقل 20 سال تعطیل کنید"؟ پاسخ ظریف هم به سؤال کری جز تکرار همان سؤال ابتدایی خودش چیز مشخصی نیست. چون نه اجابت خواستۀ جان کری در حیطۀ اختیارات ظریف و روحانی است و نه اجابت خواستۀ نهایی ظریف در حیطۀ توانایی جان کری و اوباما.

7- چانه زنی مهم فعلاً متمرکز است بر اینکه گام سخت را چه کسی اول بردارد. جان کری می گوید ایران متهم است و برای برائت خودش باید خط قرمزهای مطرح شده از سوی ما را بپذیرد تا توافق حاصل شود و ما این توافق را بعنوان برگ برنده به کنگرۀ خودمان و شورای امنیت ببریم و تحریم ها را لغو کنیم. اما نمی تواند حتی در همین مورد هم قول صد درصد بدهد که کنگره با برداشتن سخت ترین تحریم های بانکی و نفتی موافقت کند. ظریف هم می گوید که شما لغو همۀ تحریم ها را بپذیرید تا من ببرم و بعنوان برگ برنده بگذارم روی میز خامنه ای تا بلکه با التماس و سرشما چون سر شیطان است همۀ خط قرمز های شما را بپذیریم. اما ظریف هم قادر نیست قول یقین و صد در صد بدهد از سوی خامنه ای.

8- نتیجه اینکه این مذاکرات در مدت باقی ماندۀ یکهفته ای حتماً به نتیجه نخواهد رسید و البته اعلان شکست و تمدید شش ماهه هم بعید است و محتمل در قالب تمدید دو یا سه ماهه خواهد بود و نهایتاً ایران است که بازهم بیشتر کوتاه خواهد آمد و خودش را بخط قرمزهای امریکا و غرب نزدیکتر خواهد کرد و توافق انجام خواهد شد. چون هرقدر در وین اوضاع خراب می شود اوضاع داخلی هم وخامت بیشتری را تجربه می کند. و علیرغم ادعاهای آماری دولت روحانی در زمینۀ ثبات اقتصادی و کاهش تورم و آرامش در بازار اطلاعات میدانی و تجربه های روزمرۀ مردم این ادعاها را تأیید نمی کند. از تشدید رکود وحشتناک در همۀ زمینه ها گرفته تا سقوط آزاد بازار سرمایه و بورس و حتی گرانی خودرو و اقلام خوراکی باقی ماندۀ راه تنفس مردم را سخت به شماره انداخته است. طرفه اینکه اوضاع داخلی اگر خراب است اوضاع منطقه ای که از خراب هم گذشته و وخیم اندر وخیم است و راه حلی هم جز سازش ایران و غرب از سویی و توبۀ خامنه ای از شیعه گرایی ایدئولوژیک از جانب دیگر بدیل جایگزینی ندارد. یا...هو

۱۳۹۳ تیر ۲۱, شنبه

سرداران هم به صف "خشتک جوران" پیوستند: تقلید از بوکوحرام یا ورژن شیعۀ داعش!


1- ابلاغیۀ حسن فیروزآبادی که قطعاً یک "ابلاهیه" - برساخته از بلاهت در مقابل بلاغت - است از بالاترین مقام زمینی نیروهای مسلح ایران - خامنه ای مقام آسمانی است - مبنی بر اینکه با تمام قدرت و شوکت و عظمت آمادۀ ورود به خشتک پسران و ساپورت دختران جوان ایرانی هستند؛ از آن تعفن های بوگندویی است که فقط بوی گند چاپلوسی حمید روحانی از خامنه ای - بروایت مطهری - با آن برابری می کند. زیرا: - و با فرض حقانیت حکومت جمهوری اسلامی حتی -

الف- داعش با کراهتی - حتی - فراتر از تشیعِ "نرم شده در فرهنگ باستانی ایران و عقلانی شده در فرهنگ مدرن ماقبل انقلاب ایرانیان" در مرزهای غربی کشور هل من مبارز می طلبد و بطور مستقیم هدفش را نابودی شیعیان بت پرست و مظاهر شرک آنان در قالب بقعه و بقیع و بارگاه و زیارتگاه را نیز اعلان رسمی کرده و فعلاً در نزدیک بغداد و پشت دروازه های برادر نوری مالکی است. و ما اعلامیه و بیانیه ای از نیروهای مسلح ایران ندیدیم.

ب- اسرائیلی ها دوباره با فلسطینیان مظلوم به تیپ هم زده اند به حماقت سیاستمداران هر دو طرف و روزی نیست که چند زن و کودک فلسطینی کشته نشوند و شمار بیشتری آواره و خانه خراب. و ما اعلامیه و بیانیه ای از نیروهای مسلح ایران ندیدیم در حد رجز خوانی - حتی - و اظهار وجود همدلانه.

پ- تسلیم اقتدار نظامی ایران به غرب در قالب مذاکرات ژنو هر چقدر هم خوش آیند سیاستمداران و زندگی خواهان و ملی گرایان و اپوزیسیون باشد لزوماً نمی تواند و نباید مورد رضایت قلبی نظامیان کشور باشد. اما ما اعلامیه و بیانیه ای از کل نیروهای مسلح ندیدیم. حداقل انتظار این بود که یک شاخ و شانه ای بکشند که دارند نفس می کشند. 

ت- و ث و ج و ح وخ و...

ی- و ما اصولاً تا کنون بیانیه و اعلامیه ای ندیده ایم از جانب نیروهای مسلح در ارتباط با مسایل نظامی که مسئولیت و وظیفۀ ذاتی هر نیروی مسلحی است در جهان. اعلامیه ای که بیان کنندۀ موضع گیری همۀ نیروهای مسلح موازی و متعدد ایران اعم از سپاه و نیروهای سه گانه اش و ارتش و نیروهای سه گانه اش و نیروهای انتظامی در قالب های مختلف یونیفورم پوش و لباس شخصی و شبه نظامی بسیج و انصار حزب الله و ... اگر هم نقی و مزخرفی و اعلان موضعی بوده مربوط بوده است به هر کدام از این باندها و دسته ها و نیروها و سپاه ها و ارتش ها و ... که شخصی یا گروهی در مصاحبه ای یا اظهار نظری و یا کاغذ پاره ای ناله ای کرده اند. اما در قالب نیروهای مسلح جمهوری اسلامی حاشا و کلا!

2- حالا در این خزان و اختگی نیروهای مسلح ایران یکباره همۀ این دسته های سلم و طور بی غیرت رگ گردن جنبانده اند  از زبان و قلم رییس مادام العمر بیطار خویش - البته دروغ محض فیروزآبادی است و بیانیه کمترین ارتباط و همفکری با ارتش و بدنۀ سپاه ندارد -  و با اقتداری مثال زدنی تهدید بورود به خشتک پسران و ساقپوش دختران کرده اند. بعد هم اگر به حسن فیروزآبادی گفته شود گروهبان گارسیای ابله به گوینده ایراد می گیرند که چرا به شخصیت افراد - حتی دشمن - احترام نمی گذارید! آخر کدام رییس ستاد نیروهای نظامی در تاریخ می شود سراغ گرفت که هر چهارسال یک اعلامیه بدهد و آن اعلامیه هم مربوط به ورود به خشتک بچه های خودش باشد.

3- گفتم بچه های خودش منظورم مردم نبودند و بچه های ایران را بچه های سرداران هم فرض نکردم - که قاعدتاً باید چنین باشد - بلکه منظورم دقیقاً بچه های خود این سرداران که صلب و کمر خودشان و رحم همسران شان بدنیا آمده اند بود. زیرا بدون اینکه نیازی به پژوهش و دانش و پیمایش های علمی و از این قبیل باشد و با یک معاینۀ میدانی معلوم می گردد که 90 درصد بچه های دختر و پسر و بالای 50 درصد زنان این سرداران همه جز گروه هدفی هستند که سرداران می خواهند قدرت سلاح شان را برخ آنان بکشند. و اگر زن و فرزندی از اینان به روش سی سال پیش مانده باشند قطعاً در 90 درصد موارد بخاطر امتیازات شغلی و رانتی پدر و بهره برداری شخصی از موقعیت "مسلمان نمایی" برای رسیدن به امتیازات دنیوی است. بهمین خاطر هم است که من یک سؤال کلیشه ای از حزب اللهی های تیر دارم و همیشه پرسیده ام و می پرسم و تاکنون مطلقاً جوابی نشنیده ام. و این سؤال را نوعی صداخفه کن می دانم در مقابل این انسان های اولیه و قابل ترحم. آن سؤال این است: "اگر هر انچه که شما سنتی های خدامحور - با خداباور فرق دارد - می گویید درست است و آنچه که ما مدرن های انسان محور - با انسان باور فرق می کند - می گوییم غلط. لطفاً به این سؤال پاسخ بدهید:
"چرا غالب فرزندان دختر و پسر خونی شما حزب اللهی ها بعد از رشد و رسیدن بسن عقل شبیه ما مدرن ها می شوند در تفکر و سبک زندگی و ده ها متغیر دیگر و کمتر از الگوهای پدران و مادران حقیقی خود پیروی می کنند. این از این جهت هم مهم است که بسیاری از بچه های شما با پشت پا زدن به همۀ امتیازات و رانتی که از راه باقی ماندن در الگوی زیست شما می توانند داشته باشند انجام می گیرد."
4- نتیجه اینکه بیانیه یا اعلامیۀ رسوای حسن فیروزآبادی ضمن اینکه بسیار مهم است از جهت خباثت فرهنگی رژیم و ترس فزایندۀ آن، اما از جهت عملی کمترین اثر و محدودیت جدیدی ایجاد نخواهد کرد و مطلقاً بی اهمیت است. زیرا تأکید می کنم که مشکل کنونی جمهوری اسلامی مقاومت جوانان مدرن در مقابل تحجر مذهبی نیست که این جوانان هم فرزندان گروهی جدا از دیوانسالاری ارشد جمهوری اسلامی بوده باشند. بلکه مشکل جدید جمهوری اسلامی با جوانان داخل خانواده ها و فامیل نزدیک گردانندگان اصلی جمهوری اسلامی - اعم از مراجع دین تا وزیر و وکیل و سردار و امیر - است. قرار نیست سرداری به خشتک پسر من دست درازی یا به شورت دختر من نظربازی کند. بلکه سردار قبل از آمدن برای مأموریت ابتدا باید با خشتک پسر خودش و شورت دختر عفیفه اش در خانه تکلیف دینی اش را روشن کند. و معلوم است که پیروزی از آن خشتک جوانان و ساق پوش دختران خواهد بود. چون اگر سردار زیادی سرداری کند و عرّ و گوز بجای مهر پدری - که اکثریت مطلق نمی کنند چون باور ندارند - فرزندش خواهد شد احمد رضایی پسر فرمانده ارشد جنگ و پسر روحانی رییس جمهور معتدل شده بر غنیمت خون فرزند؛ که شعارشان این بود: "یامرگ یا زندگی" و خودشان را کشتند! یا...هو 

آلمان یا آرژانتین؟ فرقی نمی کند. چون برندۀ نهایی جام مکتب پپ گواردیولاست! مثل جام 2010.


1- خودم شخصاً مکتب تیکی تاکا را دوست ندارم. زیرا بنظرم هیجان کافی فوتبال طبیعی تر را ندارد. و راستش هنگامی که بایرن مونیخ گواردیولا آن شکست شوک آور و تحقیر کنندۀ 4- 0 را از رئال مادرید خورد در نیمه نهایی جام باشگاه های اروپا؛خوشحال هم شدم از شکست تیم گواردیولا و تیکی تاکای آلمانی اش. اما ناجوانمردانه است اگر اعتراف نکنم که جام جهانی 2014 هم تحت تأثیر مکتب تیکی تاکای گواردیولاست که برترین هایش را به بازی نهایی فرستاده. بهمان آدرسی که قهرمانی تیم دل بوسکه در جام جهانی 2010 افریقای جنوبی را هم نهایتاً تیکی تاکای بارسلونای اسپانیا پایه گذار اصلی بود.

2- این سیستم جدید فوتبال که پپ کبیر و جوان مخترع آن بوده است مبتنی است بر اولویت اول در حفظ مالکیت توپ در زمین حریف با پاس های کوتاه و پرحوصله و آنگاه حمله های ترکیبی برق آسا از لابلای دفاع حریف؛ نیاز بسیار مبرمی به بازیکنان درجه اول و نابغه و تکنیک بالا - بویژه در هافبک و حمله - دارد و با هر تیم متوسطی قابل پیاده کردن نیست. همانطور که گواردیولا این مجموعه را در قالب ژاوی و اینیستا و رونالدینیو و بوسکتس و خیل بزرگی از بازیکنان جدید و قدیم بارسلونا - اسامی همه یادم نمانده - که در مقطعی با گواردیولا کار می کردند داشت. که در سال های آخر حضورش؛ گلش به سبزۀ فوق نابغه ای بنام لیونل مسی هم آراسته شد و دیدیم که دیگر بارسلونای گواردیولا حریفی در روی زمین نداشت.

3- او بعنوان آهنگ ساز اولیه و رهبر ارکستر باشکوه ثانویه هنگامی که بیشتر حسودان و مربیان بزرگ کمتر تواناتر از خودش را دید که موفقیت و کامیابی هایش در بارسلونا را بیشتر به مجموعۀ تصادفی بازیکنان نابغه اش در یک زمان و در یک تیم مرتبط معرفی کردند و به خلاقیت و تیکی تاکای ابتکاری او ارج لازم و کافی ندادند؛ گواردیولا تصمیم گرفت سیستمش را در جای دیگری به چالش بگذارد تا معلوم شود که درست است که بازیکنان درجه اول و ستاره مهمند در سیستم او. اما کارگردان و هارمونی بخش (سرمربی) مهمتر است. او بهترین تیم دارای ستاره های زیاد و نزدیک بهم را بدرستی و در آلمان و بایرمونیخ یافت. و تیم مونیخی را با همان کلاس خلاقانۀ خود در بارسلونا ترکیب کرد. بدیهی است که بایرن مونیخ را بارسلونای دوم نکرد بلکه روحیۀ آلمانی و بازیکنان جدیدش را در تیم جدید ترکیب داد و موفق بود غیر از همان تک نتیجۀ نیمه نهایی مقابل رئال مادرید.

4- حالا هر دو تیمی که به فینال جام جهانی 2014 رسیده اند هرکدام به نسبتی تحت نفوذ سیستم او هستند. آلمان با تکیه بر استخوان بندیش که از بایرن مونیخ گواردیولا می آید و آرژانتین که علاوه بر نفوذ ذاتی و تاریخی پاس های کوتاه در فوتبال امریکای جنوبی یک لیونل مسی دارد که اگر تکنیکش مادرزادی است تاکتیکش قطعاً در مکتب گواردیولا پخته شده و او مدیون پپ کبیر است برای اینهمه شکوفایی و البته ماسکرانو از همان بارسلونا. مطمئناً مدعی نیستم که این دو تیم مثل تیم های گواردیولا فوتبال می کنند. بلکه منظورم این بود که این تیم ها هر دو از بهترین بخش تیکی تاکای گواردیولا تأثیر ذهنی گرفته اند و آن ذهنیت در قالب تاکتیک های یواخیم لو آلمانی و سابیای آرژانتینی کارآمدی این دو تیم تا اینجا را تضمین کرده اند. خودم شخصاً هوادار آلمان و برد آنان هستم که در صورت برد آلمان نقش گواردیولا هم مستقیم و بیشتر ثابت خواهد شد. اما ارزیابی روحی و حسی ام جام جهانی امسال را در آرژانتین می بیند و بالای دستان لیونل مسی فوق ستاره. اما هرچه هست خدا کند بازی فینال بزیبایی بازی های مقدماتی در این جام باشد و زیبا و شورانگیز. و نه مثل بازی های مرحلۀ حذفی که بیش از اندازه محتاط و محافظه کارانه شد بغیر از آن ویرانی برزیل که ان هم فوتبال نبود. یا...هو

۱۳۹۳ تیر ۲۰, جمعه

پیام تسلیت روحانی سمنانی در مرگ روحانی گیلانی ناامید کننده بود!


1- محمدی گیلانی فقیه قاضی و جلاد انقلابی دیروز مرد. هرچند که هنوز اجازۀ دفن داروغۀ مرده - مرگ مغزی - مهدوی کنی صادر نمی شود از سوی شیاطین دنیا زده به رسم و معناگرا به اسم. این دو را از این جهت در یک متن دیدم که اولاً از نزدیک تر شدن مرگ به خودم خبر بدهم در آغاز مرگ انقلابیون هفت جان روحانیان نسل پیش از خود؛ و رضایتم را اعلام کنم بخاطر خسرانی که بزندگی در ایران زده شد توسط انقلاب اسلامی. و هم خبر بدهم که "ای وای روحانی رییس جمهور معتدل شده چه نامۀ عاشقانه ای نوشته در سوگ این قاضی جلاد استحکام بخش شروع  جمهوری اسلامی." (اینجا)

2- و طرفه اینکه این دو روحانی گیلانی و کنی هر دو فقیه برجسته اولی در نقش قاضی و جلاد و دومی در نقش داروغه چه بموقع جفت شدند مجدداً بعد از سی سال در مردن. زیرا ایندو گیلانی و کنی همان دو نفر مؤثری هستند که در بدو انقلاب؛ کنی دستگیر می کرد در کمیته اش؛ و گیلانی اعدام می کرد در بیدادگاهش. اولی با همکاری اغلب پااندازها و اراذل و اوباش لات محلات تهرانی مثل ماشاء الله قصاب ها؛ و دومی با همیاری خشکه مقدس ترین عناصر عقب ماندۀ ذهنی در تربیت اسلامی نظیر اسدالله لاجوردی ها.

3- خب حسن روحانی سه علاقه و محظور توأمان داشت در گفتن تسلیت اجباری. اول اینکه هردو آخوند بودند و هستند و از یک منشاء دین و مذهب خرافی معرفت نوشیده اند. دوم به این دلیل مهم که روحانی رییس جمهور حکومتی است که پایه هایش بر روی خونچکان احکام قضایی گیلانی بنا شده است و قدرشناسی از منبع اولیۀ این "رییس جمهور ملتی بعظمت ایران به روحانی رسیده است" شرط مروت و حق شناسی است و البته رییس جمهور اسلامی نمی تواند هم یکباره از مهره های اصلی الیگارشی مشترک برائت بجوید و بشود اپوزیسیون. و سوم اما یک دلیل همذات پندار پدر بد بودن است چه در مورد گیلانی که نتوانست حتی یکی از پسرانش را براه حق خودش تربیت کند و هر سه در عنفوان جوانی رودرروی پدر خویش مردند و کشته شدند. و چه در مورد روحانی که او هم نتوانست حداقل از پس تربیت پسرش در تأیید فکر و عمل مذهبی اش موفق باشد و او نیز خودخواسته نقاب در خاک کشید. اما:

4- اگر حسن روحانی به یک تسلیت رسمی و بدون پروپاگاندا و بدون نمک پاشیدن بروی زخم همۀ بازماندگان کشتارهای بحکم گیلانی بسنده می کرد؛ من هم زیر سبیلی رد می کردم نادیده که در مناسبات حکومتی ناگزیر باید خیلی از ناخواسته ها را هم خواست یا حداقل تحمل کرد. اما نه اینکه حسن روحانی اولاً نخستین مقام رسمی جمهوری اسلامی فعلی باشد که پیام تسلیت صادر می کند و بدتر از آن تنها مقام رسمی جمهوری اسلامی باشد که گیلانی را در حد قدیسین به انواع دانش و عرفان و شجاعت و قاطعیت و خداپرستی متصف بکند بی کمترین واهمه ای از تاریخ ناظر بر برون داد خونین و بی رحم این همه صفات برجسته در همین نزدیکی 30 ساله. جالب اینکه حتی پیام تسلیت با تأخیر معنادار خامنه ای یک پیام رسمی و خشک و خالی است (اینجا) - در مقایسه با پیام او در مرگ خوشوقت مثلاً - و کمترین پروپاگاندایی در سجایا و مناقب او را شامل نیست. یا هاشمی رفسنجانی که هنوز پیامش را ندیده ام و رؤسای دو قوۀ دیگر برادران لاریجانی که در حال رصد کردن "غش بکدام طرف" هستند.

5- آنچه که مسلم است پیام خیلی زیاده از انتظار صمیمانۀ روحانی نمی تواند مربوط به منتزع شدن غیر رسمی گیلانی از پست های سیاسی حکومت بعد از روی کارآمدن خامنه ای غیر فقیه و نا مجتهد باشد و به عدم مقبولیت تام خامنه ای از سوی محمدی گیلانی مربوط. زیرا روحانی نشان داده که قصدی برای هیچ نوع چالشی با خامنه ای ندارد چه مستقیم و چه غیر مستقیم و چه با اشارۀ دور در دست زدن به استقبال از خمینی چی هایی که خامنه ای چی تیر و تیفوسی نشدند بعد از مرگ او. اما نکتۀ مهم و بشدت توی ذوق زننده در پیام "غش و ضعف روحانی نسبت به گیلانی" این است که پس روحانی موضوع "کراهت بزور به بهشت بردن"، "متحجران در دهۀ چهل آب لوله کشی و حمام دوش را حرام و نجس دانستن" و "برخی هنوز در عصر حجر زندگی می کنند" و این قبیل تعابیر زیبا و در عین حال مؤثری که بکار برده و می برد ناظر به چه کسانی و چه تفکری است. اگر گیلانی و تفکرش مصداق عینی و خون خوار و جنایت زاد این تفکر نیست؛ پس چه کسانی هدف اخطار روحانی هستند. آیا احمد جنتی یا احمد خاتمی و از این قبیل انگشت کوچکۀ بی رحمی ها و خشکه مقدسی های گیلانی می شوند. و اگر روحانی همۀ وقایع رویداده تا قبل از سال 84 احمدی نژاد را - هنوز - تأیید می کند و انقلاب اسلامی را موفق می داند؛ آیا حاضر است بهمان سؤال علی جنتی که پرسید "از ما می پرسند شما که همۀ امکانات در 35 سال گذشته را در اختیار داشتید چه دستاورد مادی و معنوی برای جامعه داشته اید ما چه داریم بگوییم؟" پاسخ بدهد.

6- در اینکه روحانی عرفی تر از محمدی گیلانی هم بوده و هم شده است شکی ندارم. در اینکه هم اینک تلاش می کند که منشاء اصلاحاتی بنفع جامعه بشود هم مناقشه نمی کنم. اما او باید بداند که تا با خودش خلوت نکند و یکبار برای همیشه تصمیم نگیرد که بین دین و دنیا تقدم "از دین به دنیا رسیدن" یا "از دنیا به دین رسیدن" قائل نشود و دومی گزینۀ منتخب و سرلوحۀ کشورداریش نشود؛ نخواهد توانست در راهی که انشاءالله آرزویش را دارد مثمر ثمر و مفید واقع شود. و این موضوع هنگامی کامل است که وقتی تکلیف خودش با خودش را روشن کرد آن وقت این روشنفکری باید در همۀ شئوناتش از حرف زدن و عمل کردن گرفته تا صدور یک پیام رسمی حکومتی و تشریفاتی نمود و ظهور داشته باشد! یا...هو

۱۳۹۳ تیر ۱۸, چهارشنبه

شوک فوتبال در برزیل؛ فاجعۀ پیش بینی درست در تهران!



1- باخت برزیل به آلمان قابل پیش بینی و طبیعی بود. زیرا تیم برزیل تا نیمه نهایی هم با ده ها اما و اگر و بسیار لرزان آمده بود و تنها برد بدون حرف و حدیثش در مقابل کامرون بود که ضعیف ترین تیم جام شد و خودش تکه پاره بود. اما نتیجۀ 7-1 فقط یک حادثه بود و مثل آوار ناشی از زلزله در عرض چند دقیقه برزیل را زیر گرفت و نابود کرد. از نظر من البته بیشترین تقصیر این باخت فجیع به سرمربی برزیل بر می گردد که اشتباهات وحشتناک هم فنی و هم در مدیریت روانی تیم کرده بود. فقط این را مختصر بگویم که تیم برزیل بغیر از سه بازیکن در حد نام برزیل و جام جهانی که عبارت بودند از نیمار و تیاگو سیلوا و داوید لوئیز و تا حدودی اسکار بقیۀ بازیکنانش حتی در حد تیم های ردۀ دوم جام جهانی هم نبودند. در بازی آخر هم دو نفر از این سه بازیکن شاخص مصدوم و محروم بودند و فقط مانده بود داوید لوئیز مدافع. که همین داوید لوئیز مسبب فاجعه هم شد.

2- من که داوید لوئیز چلسی لندن را خیلی هم دوست دارم ابتدا تعجب می کردم که وقتی خوزه مورینیو برگشت به چلسی تا مدتی به لوئیز بازی نمی داد و من از دست آقای خاص کفری بودم. بعداً فهمیدم که داوید لوئیز خیلی جوان با حال و عاطفی و احساساتی است که دارای دز "شورحسینی" زیاده از حد است در اشتیاق به بردن و برنده شدن. و مورینیو بعد از اینکه توانست کمی مهارش کند از او استفاده کرد. بعبارت دیگر لوئیز برزیلی از آن مدافع هافبک هایی است که سخت بی تاب جلو رفتن و گل زدن و گل ساختن هستند. و اسکولاری اشتباهی که کرد این بود که لوئیز را امشب کاپیتان تیمش هم گذاشت. و آدمی با خصوصیات لوئیز در آن جو وحشتناک ناسیونالیستی برزیل که خود اسکولاری هم متخصص انگیزه افزایی از راه کار روانی است نتوانست تیم برزیل را مهار و آرام کند. و بویژه بعد از خوردن گل اول به طمأنینه و فکور بازی کردن راهنمایی و جمع کند. و اینطور شد که خوردن گل دوم دیگر چیزی بنام تیم فوتبال برزیل را در زمین باقی نگذاشت و آلمان اگر دوست داشت می توانست رقم گلهای خوردۀ برزیل را دو رقمی هم بکند. در این بخش حرف زیاد دارم اما نمی خواهم تفسیر بازی را بنویسم بلکه این مقدمۀ فوتبالی را بخاطر مؤخرۀ اجتماعی اتفاق افتاده در ایران نوشتم.

3- در ایران اما در برنامۀ عادل فردوسی پور پیش بینی نتیجه روی بوق بود مثل همیشه و من خودم ندیدم اما بگزارش خبرآنلاین 483 نفر از ایرانیان نتیجۀ 5 بر 0 نیمۀ اول را و 28 نفر دیگر نتیجۀ 7-1 پایانی مسابقه را درست پیش بینی کرده بودند. (اینجا) خود من نه حوصله دارم و نه دست و پا که یک آماری بگیرم از بنگاه های شرط بندی یا هرچه در دنیا که در تمام دنیا روی همرفته چند نفر توانسته اند چنین نتیجۀ مطلقاً - با تأکید بر مطلقاً - غیر قابل پیش بینی را درست پیش بینی کنند. من بضرس قاطع یقین دارم که آمار همۀ پیش بینی های صحیح دنیا به یک دهم 510 پیش بینی درست ایرانی ها هم نخواهد رسید. زیرا پیش بینی درست چنین نتیجه ای از مجانین و دیوانگان مطلق و یا کودکان کمتر از سه و چهار سال ممکن است و لاغیر.

4- گذشته از شوخی برخی از شما که ایرانیان را باهوش ترین موجودات عالم هستی از بدو خلقت تاکنون می دانید و چنین عمل بی ربطی بهوش را هم به این استثنایی بودن تخم و ترکۀ خودمان کردیت می دهید؛ من سعی کردم که این عدد 510 را با هر بهانه ای که بود بتراشم تا لاغر شود. مثلاً گفتم که برخی از این مجانین شوخی کرده اند از بس که خوشند. یا فکر کردم که برخی دیگر اصلاً کمترین اطلاعی از فوتبال نداشتند و فقط برای قرعه کشی چندتومانی فردوسی پور یک نتیجۀ از روی شکم سیری فرستاده اند. اما هرچقدر که این ضرب و تقسیم و جمع و تفریق را انجام دادم بازهم دیدم بابا 510 نفر پیش بینی درست 5-0 و 7-1 خیلی خیلی زیاد است برای حداکثر دو میلیون پیامک فرست.

5- تا بالاخره مجبور شدم برگردم به سیاست و اجتماع و ببینم چه اتفاقی افتاده برای ایرانیان که چنین غیب گو شده اند خفن. اینجا بود که مجدداً فاجعۀ حکومت آخوندها چون بختکی هولناک خودش را نشان داد که: "بعله اینکار غیر ممکن عقلی و ریاضی جزو شاهکارهای فجایع جمهوری اسلامی خرافاتی در طول سالیان بوده است". مگر نه اینکه در جامعۀ خرافات و شانس محور ایران عده ای نالایق بدون کمترین عرضه و تلاشی صاحب همه چیز شده اند و می شوند. اینان الگو و آمال  جمعیتی غالب می شوند که دنبال رانت و تنبلی و بخت آزمایی و یکشبه پولدار شدن و میان بر زدن و از دست بغل دستی درآوردن و این قبیل فرصت ها بگردند؛ و این فرهنگ فرصت طلبی منفی را در خود نهادینه بکنند. در اینجا هم همان روحیۀ "حکومت ناممکن های ممکن" و در همان حال "حکومت ممکن های ناممکن" باعث شده که اینان عقل و ریاضی و سوابق و فوتبال و ... را کنار بگذارند و نتیجه ای را پیش بینی کنند که در خوشبین ترین حالت هر یک قرن یا بیشتر یکبار اتفاق می افتد. تازه آن هم نه در مورد فوتبال برزیل و در کشور خودش و در جام جهانی فوتبال. و چنین است که وحشت می کنم و از این تعطیلی عقل و فکر و  غلبۀ خرافات بر عقل و محاسبه و اندیشه که جمهوری اسلامی به سر این کشور نگون بخت آورده به شما شکایت می کنم. یا...هو

۱۳۹۳ تیر ۱۷, سه‌شنبه

رمز گشایی از لبخندهای متفاوت رهبر جمهوری اسلامی در افطاری دیشب!

isna-6-486.jpg


1- آیت الله سید علی خامنه ای در کسوت رهبر جمهوری اسلامی ایران هیچگاه در طول رهبریش مثل این روزها گرفتار و در حضیض ایدئولوژیک نبوده است. حتی در جریان وقایع جنبش سبز که خودش آن را فتنه و برای براندازی خودش تعبیر و تفسیر کرد و می کند، احساس خطر این همه به لاله های گوشش نزدیک نبود. و او نیز نیازی به خدشه در صلابت نظامی و توتالیتر شخصیت رهبریش نمی دید و حس نمی کرد و عقب نشینی بروز نمی داد. کاری به اثبات گذشته ندارم که مفصل نوشته ام مکرر در گذشته. اما برای آینده می گویم که چه خطرات هولناکی امروز خامنه ای و رهبریش و موجودیت جمهوری اسلامی اش را تهدید می کند:

الف- استراتژی خامنه ای در یکدست کردن حکومت بنفع ایدئولوژی متحجر و دشمن محور خودش کاملاً شکست خورده است.

ب- محمود احمدی نژاد بعنوان محبوبترین فرزند معنوی اش که آخرین امید او در یکدست کردن حکومتش بود توزرد از آب در آمده و نه تنها نتوانست برای او ارزش افزوده بیاورد بلکه خودش معضلی شد برای شکاف ها و گسل های جدیدتر و جدی تر در داخل هیئت حاکمه و الیگارشی. بویژه به این جهت هم خیلی زیاد خسارت بار شد که خامنه ای با گفتن جملۀ معروف نزدیکی مواضع احمدی نژاد بخودش سرمایه گذاری مستقیم و عمده ای را هم هزینۀ او کرده بود.

پ- کشور از نظر سیاسی در بن بست، از نظر اجتماعی و فرهنگی فروپاشیده و از نظر اقتصادی در آستانۀ ورشکستگی کامل قرار دارد.

ت- خامنه ای مجبور شده است از همۀ بلندپروازی های تسلیحاتی و نظامی و ابرقدرت اسلامی شدن دست شسته و با بزرگترین دشمن ایدئولوژیکش امریکا به مذاکره و مصالحه بنشیند و تن به سازش بدهد.

ث- در حوزۀ سیاسی و متحدان استراتژیکش در منطقه در ضعیف ترین موقعیت تمام سالهای گذشته قرار گرفته و نه تنها مدت هاست از حزب الله لبنان خبر دندانگیری نیست بلکه اسد در سوریه و مالکی در عراق هم هر دو روی لبۀ تیغ و گرفتار اختلافات داخلی و جنگ های خانمان برانداز هستند.

ج- از همۀ آن ها بازهم مهمتر در حوزۀ ایدئولوژیک است که خطرناکترین بیداری اسلامی بصحنه آمده در بعد از انقلاب ایران؛ نه تنها در راستای اهداف حکومت جهانی خامنه ای نبوده و نیست بلکه دقیقاً در مقابل و دشمنی قسم خوردۀ او و حکومت و مذهبش شیعه قد علم کرده و ابوبکر البغدادی جوان نه تنها به مالکی و دولتش اعلان جنگ مسلحانه داده است بلکه به همۀ کشورهای اسلامی و در رأس و قبل از همه به خامنه ای و ایران شیعه اخطار "خلافت اسلامی در راه است" داده است.

2- در چنین وضعیت بسیار خطرناک و گرفتاری است که خامنه ای باید در اوج پژمردگی و گرفتاری و کلافگی و عصبی گری و نگرانی و دیکتاتوری و بروز وجه پررنگ نظامی شخصیتش قرار داشته باشد. اما با کمال ناباوری و شگفتی خامنه ای در ضیافت افطار دیشبش برای همۀ کارگزاران بالفعل حکومت یکی از آرام ترین، خندان ترین، رهاترین، دموکراتیک ترین، رحمانی ترین، با ملاطفت ترین، لیبرال ترین و .... چهره های تا کنون دیده نشده از خود را بنمایش گذاشته است.

3- واقعیت امر این است که تا کنون کم نبوده عکس ها و فیلم های متبسم از خامنه ای در دیدار با عوامل مختلف حکومت یا مردم در قالب های مختلف. اما هرچه تا کنون من دیده ام و حسش را به ذهنم منتقل کرده ام یا نیشخند بوده به مخالفان استراتژی خودش از سر اجبار حکومتی، و یا لبخند بوده از سر لطف دیکتاتور به زیردستان حقیر و حلقه بگوش. اما لبخندهای دیشب خامنه ای چه بروی هاشمی و روحانی بعنوان مخالفان استراتژیکش و چه بروی وزرای دولت و سایر عوامل شرکت کننده در ضیافت افطار؛ لبخند های دموکراتیک بود از سوی یک حاکم در دیدار با همکاران برگزیده و محترمش. و این نشانۀ بسیار وحشتناک مبارکی است اگر یک چرخش پایدار باشد در نوع حکومت داریش. فرقی نمی کند که این تغییر 180 درجه ای از اجبار فشارهایی که در بالا برشمردم بوده باشد یا از اختیار تجدیدنظر در تفکر اشتباه تا دیروزش. مهم این است که این همگرایی قابل رؤیت و واضح در بین هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی در ضیافت دیشب تغییری پایدار و از سر عقلانیت بوده باشد. نظر خودم این است که تغییر موضع کلان خامنه ای در رفتن بسمت عقلایت و اعتدال و خردورزی سیاسی ترکیبی از اجبار بیشتر و تسلیم واقعیت شدن کمتر بوده است. و امیدوارم که در آینده و هر روز از وجه اجبار بیشتر منجر به این تغییر کم و کفۀ تفکر عقلانی سنگین تر شود.

4- این تغییر مهم راجع به همگرایی خامنه ای با بخش عرفی تر حکومت خبر سیاسی خوبی نیست برای اپوزیسیون سیاسی و بویژه در خارج از کشور. زیرا بقای بازهم طولانی تر جمهوری اسلامی را وعده می دهد. اما خبر اجتماعی بسیار زیاد مهمی است برای ساکنان داخل کشور و آنانی که به اصلاحات تدریجی و در طول مدت راضی و قانع هستند؛ و می خواهند که زندگی کمی بهتر داشته باشند بجای دل بستن به تغییرات ناگهانی که مطمئن نیستند آبستن چه حوادث و وقایع خوب یا بدی است. اما من خودم خوشحالم که چنین اتفاقی افتاده و خامنه ای بهر دلیل تصمیم گرفته خودش را از زیر بار آن سنگینی وحشتناک شکست سیاست هایش رها کند و بشود قالب آسوده تر و خوش اخلاق تری از حاکمان که به واقعیت تسلیم هستند و با اعتماد به همکاران خود در حکومت احساس تنهایی و بدبختی کمتری می کنند. خامنه ای دیشب مثل حاکمان سیاسی بود و نه فرماندهان ایدئولوژیک و نظامی. بالاخره جمهوری اسلامی بعد از 25 سال دیشب خندید. و این خوب است. یا...هو

۱۳۹۳ تیر ۱۶, دوشنبه

انتقاد از سیاسی کاری دولت روحانی در مورد بنزین تأیید احمدی نژاد نیست!


1- به هیچ سیاستمداری در جمهوری اسلامی اعتماد ندارم. علت تامه اش هم به اشخاص برنمی گردد بلکه به ساختار برمی گردد. لذا در همین ابتدا روشن کنم که اگر می گویم این راست نمی گوید بمعنای این نیست که حریف یا رقیب - و بهتر است بخوانید همه رفیق - دروغ نمی گفت. چرا؟ زیرا در حکومتی که فلسفه اش (ادعای ممکن بودن حکومت مدرن بر مبنای دین و فقه که خودش در بهترین نگاه اگر خرافات محض نباشد امری زمان گذشته است) بر یک دروغ شاخدار و آشکار بنا شده است. بنابراین هر ادعای راستگویی خودش حداکثر راستی است در قالب دروغ بزرگتر. قبلاً هم هم گفته ام و هم نشان داده ام که انگ هایی مثل اصلاح طلب و اصولگرا و اعتدالی و غیره که مدعیان یک دین واحد بخودشان می دهند هیچ وجه تمایزی بین آنان از جنبۀ اینها خوبند و آن ها بد ایجاد نمی کند. لذا حداکثر کاری که می توان کرد نگاهی دقیق به شخصیت فردی مدعی هم باید باشد برای ارزیابی، و نه تنها خاستگاه سیاسی و جناحی او.

2- محمود احمدی نژاد بدستور و تأیید خامنه ای چرت و پرت گفت و دنیا را بیش از همیشه علیه ایران شوراند و تحریم ها اولین نقطه ای را که هدف قرار داد منع فروش بنزین پالایش شدۀ خارجی به ایران بود. اوس محمود کبیر بلافاصله یکی از پروژه های "اتم در آشپزخانه توسط دختر دانش آموز"ی خودش را رو کرد و به واحدهای پتروشیمی دستور داد با تغییرات جزیی در خط تولیدهای خود بنزین تولید کنند و کردند و ریخت توی باک بنزین های مردم و هم هوا را کثیف تر کرد و هم خودروهای خراب مردم را خراب تر. تا اینجای داستان قبول است و همۀ شما می دانید. اما ماجرا تمام نیست و ادامه یافت:

3- حسن روحانی که دولت را تحویل گرفت اولین ادعای دولتش به پروپاگاندای ابتکار و زنگنه در محیط زیست و نفت این شد که: "آی مردم چه نشسته اید که احمدی نژاد با تولید بنزین سمیتر از هر بنزینی در جهان نه تنها هوای شهرهای ایران را به گند کشیده بلکه باعث مرگ و میر و افزایش سرطان در بین شما و عزیزانتان شده است. این نقطۀ آغاز ماجرا بود. اما این پروژۀ بنزین های آلوده مستمسکی هر روزه شد در دست دولت جدید که هر روز پرده ای از وحشتناکی این خیانت را برملا کنند. یک روز گفتند بنزین نامرغوب در تهران توزیع نشده است و در دیگر شهرها مصرف می شده است. یک روز گفتند به به به هوای تهران که در عمر دویست ساله اش چنین هوای پاکی تاکنون نداشته است و این مرهون دولت تدبیر و امید روحانی است که بنزین آلودۀ پتروشیمی ها را از مدار مصرف خارج کرده است. در حالی که هیچکس نپرسید که هوای تهران همیشه در بهار پاک نسبی بوده که علت آن مختصات جوی بهار و بادهای بهاری و باران و از این دست پدیده های طبیعی اش بوده است و نه کم و زیاد کردن بنزین.

4- هواداران احمدی نژاد و مسئولان وقت دولتش هم مرتب اعتراض کردند که دروغگو مدرکت کو؟ و خواستار نتیجۀ آزمایش های علمی ادعای دولت روحانی شدند و من شهادت می دهم که مدعیان دولت روحانی بازهم فقط همان سخنرانی ها و مصاحبه ها را تکرار کردند بدون اینکه ورقه ای و برگه ای علمی بگذارند روی میز که این هم دلیل و مدرک. تا امروز که بالاخره بعد از یک سالگی دولت سخنگوی وزارت نفت اعلام کرد که بنزین مورد ادعا در آزمایشگاهی در آلمان آنالیز شده و معلوم شده است که در برخی نمونه های آن گوگرد بنزین 20 برابر حد مجاز بوده و اکتان ها هم پایین بوده است. من خیلی به امور فنی وارد نیستم و نمی دانم که منظور از مرگبار بودن بنزین مربوط به عنصر گوگرد است یا آلایندگی مرگبار از عنصر دیگری در بنزین می آید. اما بطور جسته گریخته می دانم که گوگرد زیاد عامل اصلی مرگباری بنزین نیست؛ هرچند بودن این مقدار گوگرد در بنزین هوا را کثیف تر می کند. در مورد اکتان پائین هم که متخصصان می گویند باعث ضرر و زیان به موتور خودروها می شود.

5- اما حرف من چیز دیگری است. چرا زنگنه و ابتکار و روحانی قصاص قبل از جنایت کرده اند. گیرم که امروز حرفشان هم ثابت شده باشد - که من اعتقادم این است که به آن وحشتناکی که بمردم گزارش داده اند هم نیست - اما آنان بدون کمترین آنالیز آزمایشگاهی و در دست داشتن مدعیات علمی ادعایشان 9 ماه تن مردم را لرزانده اند و تازه - آنهم به دلیل فشار مخالفان - بنزین را به آزمایشگاه داده و نتیجه را - اگر دقیق و درست باشد - اعلان کرده اند. من ادعای هواداری از احمدی نژاد ندارم اما نمی توانم چشمم را به سیاسی کاری دولت روحانی ببندم که هم خودش مدعی است راستگو و جوانمرد است؛ و هم رأی دهندگانش انتظار دارند که کینه جو و دروغگو نباشد بهر دلیل. حالا که ملت ایران را با بزرگترین دروغ تاریخ (کارآمدی دولت دینی) مجبور از پناه آوردن به راستگویی بزرگترین دروغگویان تاریخ (روحانیان) کرده اید انصاف داشته باشید و دروغ های مضاعف بر دروغ اولیه بار نکنید. یا...هو

۱۳۹۳ تیر ۱۴, شنبه

حاج قاسم مشفقانه می گویم: بچه هایت را بپای جنگ مذهبی نوری مالکی قربانی نکن!


1- بشار اسد یک بعثی است. چه به خانواده و دودمانی که در آن زاده و رشد یافته است، چه به میراث سیاسی بعث شاخۀ سوری که از پدرش حافظ اسد به ارث برده است و چه به اعتبار الیگارشی بسیار منضبط و منسجم و بی رحمی که حزب بعث پایه گذار آن در دو کشور سوریه و عراق بوده است در نیم قرن اخیر. و حزب بعث اگر چه ممکن است در محتوا نعل بالنعل چونان احزاب مارکسیستی بلوک شرق سابق محکم نبوده در سوسیالیسم کاغذی؛ اما از جنبۀ شکلی چیزی کم از احزاب مارکسیستی همدوره و الگویش نداشته است. چه بسبب وفاداری اعضا و چه در بخش انضباط آهنین و بی رحم و متراکم حزبی. این حزب که بن مایۀ ایدئولوژیش مارکسیسم آن روزها - روزهای تشکیل - بوده است اگر بهمان نسبت مارکسیست ها ضد دین و مذهب نبوده باشد در عوض کمترین موافقتی هم با دین و مذهب نداشته است. بنابراین نتیجه می گیرم که بشار اسد دارای یک تشکیلات جهنمی و منضبط نزدیک به توتالیتاریسم روسی بوده و است، که بدلیل مشخصات پیش گفته بسیار سخت جان و غیر قابل فروپاشی ساده هم بوده و است.

2- و بهمین خاطر هم است - دلیل اصلی - بشار اسد توانست با تکیه بر چنین ساختار جهنمی و محکمی چنین طولانی مقاومت کند و رژیمش را از فروپاشی انضباطی و سازمانی نجات بدهد. قاسم سلیمانی که در قالب فرمانده سپاه قدس به یاری سوریه رفت فقط به این دلیل موفق به راه اندازی بسیج سوری و هسته های مقاومت مردمی از سویی و کامیابی در اجرای عملیات نظامی شد که فونداسیون لازم و کافی در بهترین سازماندهای ممکن از سوی میراث حزب بعث در سوریه موجود و عملیاتی بود. تا جائیکه حتی بسیج سوری را هم توانست بر روی مهمات باقی مانده از میلیشای حزب بعث سوار و بسرعت عملیاتی کند. بعبارت دیگر ایران و سلیمانی برای کمک به اسد مشکلات ساختاری و سازماندهی قالب ها را نداشتند و بمحض ورود به خاک سوریه خودشان را در قالب های باقی مانده - اما کهنه شده - از حزب بعث سوریه جایگزین و نوسازی کردند. و متکی بر انضباط سکولار حکومت بشدت متمرکز سوریه موفق به انجام مأموریت شدند. حتی اگر قدرت و انضباط و یکپارچکی حرفه ای ارتش اسد و نیروی هوایی قدرتمندش را حساب نکنیم که حسابی بود و است.

3- حالا وضع بالا را مقایسه کنید با عراق نوری مالکی که نه تنها هیچکدام از عناصر برندۀ فوق را ندارد بلکه شخص خودش هم یک مذهبی سکولار شیعه و تابع هژمون منطقه ای جمهوری اسلامی خامنه ایست. و نه تنها آن فونداسیون بعث سوری را بعنوان قالب کار ندارد بلکه حتی بقایای سازمانی همان فونداسیون را هم در مقابله با خود دارد در همراهی نیروهای بعث و نظامیان صدام با گروه های جهادی اسلام رادیکال. بعبارت دیگر حرب بعث عراق که تا فروپاشی شوروی ایمان و وفاداری اعضایش را از فریبکاری علمی و دنیوی ایدئولوژی مارکسیسم استحصال می کرد اینک همان استحکام را با وحشت انگیزی و بی رحمی و خونریزی بیشتری گذاشته به دوش ایمان اخروی و اسلام جهادی توده های احمق.  لذا بدیهی است که هرگونه دخالت سپاه قدس بقصد کمک به نوری مالکی در الگوی موفق همراهی با اسد یک اشتباه محاسبۀ مرگبار برای ایران است. که در کوتاه مدت بنفع تضعیف جمهوری اسلامی خامنه ای و در بلند مدت بضرر هژمون قدرت منطقه ای و "طبیعی - تاریخی" ایران سکولار خواهد انجامید. و هر چند من از آثار بلند مدت این بازی خطرناک بیمناکم برای ایران؛ اما اینقدر از خسران غیرقابل جبران ادامۀ حکومت مذهب شرعی در ایران مطمئنم که خوشحالی بکنم از پی آمد کوتاه مدت آن که تضعیف شدید حکومت اسلامی فعلی است.

4- آنچه که تیترش را گفتم و مجالی برای نکته به نکته و نقطه به نقطه گفتنش نیست و لازم هم نیست؛ نگاه از درون به دخالت ایران در عراق و اوضاع مالکی بود. اما یک وجه پررنگ تر قضیه نگاه متفاوت غرب و اعراب است به بشار اسد و نوری مالکی و حکومت های تحت رهبریشان. واقعیت قطعی این است که مشکل هم غرب و هم اعراب با بشار اسد کمترین ربطی بخود اسد و عملکردش ندارد و مربوط است به مشکل هم غرب و هم اعراب - اسرائیل را در قالب غرب بخوانید همیشه - با حکومت مذهبی ایران و خامنه ای. درست است که در بادی امر که نهضت بهار عربی راه افتاد و سوریه را هم بی نصیب نگذاشت در شورش های محدود در بخش هایی از کشور سوریه چون درعا و حمص و ... غرب - و نه اعراب - و از غرب هم بویژه امریکا و در امریکا هم بویزه دموکرات ها و در بین دموکرات ها هم بویژه اوباما نیم نگاهی به خوش آمد به دموکراسی و حقوق بشر داشتند و گمان می کردند که جنبش های راه افتاده بسوی دموکراسی خواهند رفت و استقبال گرم و سردی هم می کردند؛ اما بمحض اینکه ماجرای لیبی پیش آمد و بعد هم حکومت های جایگزین در بهار عربی بسمت اسلام سیاسی منحرف شدند و نهایتاً ماجراهای مصر رقم خورد؛ دیگر هیچکس نه در بین حامیان این جنبش ها در غرب و چه در بین روشنفکران عرب و لیبرال در کشورهای انقلابی و سایر کشورهای عربی منطقه رغبتی به تغییر حکومت ها نداشتند و ندارند و بشار اسد نیز شامل همین بی رغبتی است برای عوض کردنش. چون بشار اسد کمترین مشکلی برای هیچ دولتی اعم از غربی یا عربی ندارد. چون او شخصاً یک سکولار تا حد ضد مذهب است؛ و در مدت سیاستمداریش در رأس حکومت سوریه کمترین مشکلی برای غرب و اعراب تولید نکرده و نمی کند. مشکل اسد در حال حاضر فقط و فقط رفاقت با ایران خامنه ایست و لاغیر. و اگر اسد پشت یا روی پرده دهانش را از شیر نفت خامنه ای بردارد هم غرب و هم اعراب به بقایش کمک هم خواهند کرد. با این تأکید مجدد که نه غرب و نه اعراب کمترین مشکلی با شخص بشار اسد و طرز فکر سکولار او اولاً و با ساختار سیاسی او در سوریه ثانیاً ندارند.

5- اما نوری مالکی و عراق درست در نقطۀ مقابل سوریه هستند از نگاه غرب و اعراب. به این معنا که غرب کمتر و اعراب بیشتر هم با شخص نوری مالکی بعنوان سیاستمداری مذهبی مشکل دارند و هم با ساختار سیاسی عراق که در حال تبدیل شدن به مردم سالاری دینی خامنه ایست. بعبارت روشنتر اگر در سوریه مشکل تحت هژمون سیاسی خامنه ای بودن اسد را دارند و مصرند که اسد از جمهوری اسلامی خامنه ای برائت بجوید؛ در عراق اما مشکل تحت هژمون فکری و ایدئولوژی خامنه ای بودن را دارند که با برائت جستن و این شوخی ها قابل درمان نیست. بعبارتی بازهم دقیقتر: "اگر مشکل سوریه رفاقت با خامنه ای اسد است؛ مشکل عراق خود خامنه ای حاکم بودن مشکل اصلی است. سوریه اگر یک کشور دومی است در اتحاد سیاسی با ایران؛ عراق اما کشور تابعی است در جزیی از قلمرو حاکمیت شیعۀ خامنه ای. اعراب در پیشانی خط حمله به غرب بعنوان دروازه بان حکومت های متعارف در دنیا فشار می آورند - البته خود غرب هم بهمین نتیجه رسیده است. با احتیاط در بارۀ اوباما که من تشخیص نمی دهم بلاتکلیف بودنش را و چکار خواهد کردش را - که عراق بعنوان جزیی از بلوک عرب باید حکومتی مستقل از هژمون مذهبی - اکثریت یا اقلیت - داشته باشد و نباید حیاط خلوت خامنه ای بماند در دست سیاستمدارانی که همه تبعیدیان دست پروردۀ احزاب ایدئولوژیک حزب الدعوه یا مجلس اعلای انقلاب عراق رشد یافته در قم و نجف هستند. 

6- بنابراین چنین بنظرم می رسد که حاکمان تهران حماقت کرده اند که دخالت های نظامی چه هوایی در قالب فرستادن هواپیما و خلبان و چه زمینی در قالب اعزام گردان های سپاه قدس به عراق و چه حتی مشاوره های سازمانده پشت صحنۀ اغتشاشات فرقه ای - مذهبی عراق انجام داده اند و بدتر از آن اخبار متواتر و متراکم این فعل و انفعالات را تکذیب نکرده اند. زیرا اگر همۀ دولت های دنیا هم در عراق به یکی از طرفین کمک کنند به اندازۀ کمترین کمک ایران بعراق مسئله ساز و جنگ افروز نخواهد بود و شد.  چون همۀ دولت ها بغیر از جمهوری اسلامی ایران حکومت های متعارف و سکولار هستند - حتی عربستان - و اتهام ایدئولوژیک بودن و هواداری از مذهب خاص به آنان نمی چسبد و راحت نیست. در حالیکه ایران حتی اگر کمک تسلیحاتی و غیر سیاسی بی طرفی هم بکند برای حل مناقشه؛ متهم به جنگ مذهبی خواهد شد در هواداری از ایدئولوژی شیعۀ خودش و قابل انکار هم نخواهد بود. در نتیجه هرچقدر نیروی نظامی ایران در سرکوب شورشیان مذاهب دیگر - یا حتی فقط تحت این عنوان باشند - موفق بشود بیشتر از آنچه را که خاموش و سرکوب کرده، شعله های آتش و جنگ را در سایر نقاط عراق و منطقه گسترش و عمق خواهد داد. لذا تنها و تنها چارۀ جمهوری اسلامی در کمک به حل مشکل عراق دو چیز است: الف- از شدت رفتار ایدئولژیک - متحجر - در داخل کشور و تبلیغ آن در خارج بکاهد و ب- از ایدۀ ویرانگر تقسیم قدرت سیاسی با تکیه بر هر گونه مذهب و نژاد و دیگر خصوصیات فرقه ای و بویژه با تکیه بر اکثریت عددی مذاهب گوناگون در داخل عراق منصرف شود. یا...هو

پزشک چاپلوس مرحوم مهدوی کنی: دیروز دروغ گفته ام؛ تصحیح می کنم: آیت الله همچنان مرده است!


1- دیروز خبر کوتاهی منتشر شد که دکتر صفی رییس تیم پزشکی مرحوم مهدوی کنی رییس سابق مجلس خبرگان رهبری گفته است که او چشمهایش را گشوده است. و طوری نوشته بودند چشمهایش را گشوده است که خواننده مطمئن باشد که آیت الله! یک لبخند زیرکی هم زده است به من و مانند من - که در همان مرگ مغزی اولیه توصیه کردیم اعضای سالمش را ببخشند به بندگان محتاج خدا و از این طریق به سبک شدن بار گناهان سنگینش از دروغ و ریا و چپاول و سوء استفاده و ... کمک کنند - که دماغت سوخت دلقک! و دیدی که بهمت پزشک شیادم دکتر صفی و صدها و هزارها پزشک پرهزینه ای که در قالب تیم های مختلف از داخل و خارج بر بالینم اجضار شده اند و می شوند؛ برگشتم به ادامۀ دنیای فانی در 85 سالگی و تودهانی محکمی زدم هم به خدای دروغ و دغل دنیای باقی و هم به محمد نوریزاد که مرتب نسخه می نویسد که مرا قفل کنند به ضریح امام رضا برای درخواست شفا!

2- امروز اما با دیدن خبر پروپاگاندای دروغ " مهدوی کنی زنده است" دیروز که دکتر صفی خودش گفته بود (اینجا) بازهم خود این سرتیم پزشکان "شیادی و تلکه بگیری" ترسیده از دروغ به این بزرگی از زبان خودش و مجبور شده مجدداً مصاحبه کند (اینجا) و بگوید که: "هیچ خبر جدیدی نیست و مهدوی کنی همان جنازۀ مرگ مغزی یکماه پیش است و اتفاق جدیدی نیفتاده. آنچه که جدید بوده عفونت ریه های ایشان بوده که معمولاً علت غالب مرگ قطعی بیماران مسن است و من اشاره ام به آن بوده که با استفاده از تجارب یک تیم ده نفرۀ پزشکان مجرب عفونی توانسته ایم پیشرفت عفونت ریوی را متوقف کنیم. موضوع چشم گشودن هم نبوده بلکه پلک زدن بوده که می تواند یک عمل واکنشی خود بخودی باشد و ربطی به هشیاری مغز ندارد. نتیجه اینکه مهدوی کنی کماکان مردۀ مغزی است و کمترین بهبودی نیافته. و اینکه ادعا شده دستگاه های تنفس مصنوعی از ایشان جدا شده هم دروغ محض است. عین خبر امروز این است:
دکتر فضل‌الله صفی رئیس تیم پزشکی آیت‌الله مهدوی‌کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری آخرین وضعیت درمانی وی را تشریح کرد و گفت: آیت‌الله مهدوی‌کنی همچنان در کما به سر می‌برد، اما پلک می‌زند و چشمان خود را هم باز کرده و این به معنای هوشیاری کامل آیت‌الله مهدوی‌کنی نیست.
او با بیان اینکه دستگاه‌های تنفسی همچنان به آیت‌الله مهدوی‌کنی وصل است، گفت: وی در وضعیتی قرار دارد که بیمار خودش تنفس می‌کند و دستگاه‌ها فقط به رئیس مجلس خبرگان رهبری کمک می‌کند. البته این اقدام نویددهنده این است که می‌توان دستگاه‌ها را در آینده جدا کرد.
دکتر صفی بار دیگر گفت: آیت‌الله مهدوی‌کنی هنوز هوشیاری کامل خود را به دست نیاورده است.
3- حالا من چرا این روده درازی را مرتکب شدم در شروع هفتۀ ایرانی و بین این همه وقایع و اخبار تحلیل سیاسی و نظامی و "خاورمیانه دارد می رود روی هوا" و ... و پرداختم به مردۀ مهدوی کنی و روند اصرار بر نگاهداری او در غیر سردخانه! بدلایل زیر:

الف- به پزشکان و متخصصانی که می دانند این روحانیان بیماران مردم محروم و فقیر را حواله به ضریح امام رضا می دهند برای شفا؛ و خودشان از آخرین دست آوردهای دانش پزشکی مدرن با هزینه های نجومی از ثروت عمومی استفاده می کنند برای برگرداندن مرده های خود به دنیای فانی؛ اخطار و هشدار بدهم که این عمل آنان تحت هر سوگندی انجام شده باشد نوعی شیادی است و همکاری با شیطان برای دروغ گویی به جامعه. زیرا مهدوی کنی سکتۀ مغزی کرده ودچار مرگ مغزی شده و همه آن را تأیید کرده اند و شما شیادان بدروغ او را قابل بازیافت معرفی می کنید.

ب- به خانوادۀ مهدوی کنی و سایر اطرافیان او متذکر بشوم که لزومی به در بوق کردن جنازۀ پیرمرد ندارید حالا که فریب تبلیغ نظری دنیاگریزی آیت الله را نخوردید و با تکیه بر رفتار عملی دنیا پرستی او نتوانسید به پزشکان بگویید که دستگاه های مختلف کمک تنفسی و امداد لاشه اش - هر تنۀ بدون مغزی لاشه است و قصد توهین ندارم - را بردارند تا با اعمالش محشور شود در مهمانی انواع کرم ها در برزخ زیر خاک؛ لزومی هم به اطلاع رسانی ندارید. و عذاب وجدان نگیرید و بگذارید مدت زنده نگاه داشتن لاشه اش گرانتر از عمر 84 ساله اش هم خسارت بزند به سهم یتیمان و فقیران و درماندگان ایران اسلامی. پس تا روز موعود و اعلام تاریخ و محل تشییع جنازه اش سکوت کنید تا مجبور به تکذیب حرف دیروزتان نشوید. یا...هو

۱۳۹۳ تیر ۱۲, پنجشنبه

آقای ظریف؛ از تلاش هایت حمایت می کنیم. فقط تورا خدا نمک بزخممان نپاش با تکرار: "200 را کردیم 20000!"


1- در همین ابتدا اعتراف بکنم که محمد جواد ظریف هم دیپلمات خوبی است و هم سخنوری ماهر و خوشزبان. و این کردیت هم به او تعلق دارد که با اصرار بر فعالیت در عرصۀ دیپلماسی عمومی از راه شبکه های مجازی، جان کری را هم به صرافت انداخته و وادار به ورودش به مقاله نویسی در عرصۀ عمومی کرده است. و این هم البته قابل ذکر است که من با توافق ایران و غرب بر سر مسئلۀ هسته ای صددرصد موافقم. زیرا می دانم که آزادی ایران از تحجر خامنه ای جز با شکستن سد "آشتی با جهان" و در نتیجه رفتن آبی زیر پوست خشکیدۀ جوانان ایرانی راه بدیل دومی ندارد. یا بهتر است بگویم من در چشم انداز نمی بینم و نمی شناسم.

2- اما - و این اما مهم است - این مهارت های مورد تأیید ظریف و آن اشتیاق من به سازش با غرب دلیل نمی شود که چک سفید امضاء داده باشم به وزیر خارجه که هر ناراست و مزخرفی که لازم می داند بر زبان و قلم جاری کند با نتیجۀ - خواسته ناخواسته - تبرئۀ جنایت های استراتژی ویرانگر خامنه ای. و بهمین خاطر از جواد ظریف انتظار دارم که دیگر هیچوقت این بخش از حرف های تکراریش را تکرار نکند که: "اگر امریکا ان قلت نمی آورد و در سال 84 توافق را به بن بست نمی رساند دنیا هم ضرر نمی کرد که جمهوری اسلامی 200 سانتریفیوزش را 20000 عدد بکند". چون این واقعیت یک تکمله ای مهمتر دارد که جواد ظریف بهتر از خامنه ای خشن به آن واقف است:

3- اگر ایران  - در حقیقت خامنه ای - در سال 84 تسلیم واقعیتی می شد که امروز تحریم های غرب وادار به قبولش کرده و تسلیم را می پذیرفت و درهای زرادخانۀ خیالی اش را به روی بازرسان و راستی آزمایی می گشود و همه را تعطیل می کرد؛ درست مثل امروز؛ نه بیمار سرطانی بمشکل می خورد و نه احمدی نژاد رییس جمهور می شد و نه داعش زاده می شد و نه ایران ویران می شد و نه جنگ فرقه ای به اینجا می رسید و نه تجزیه کشورهای منطقه را تهدید می کرد و نه بیکاری و تورم و فقر و فروپاشی اجتماعی رخ می داد و نه جوانان آواره می شدند و نه پیران دیوانه و .... آخ.

4- پس به وزیر امور خارجه - که نمی دانم چرا پیرتر از سنش است! - توصیه می کنم که پسر خوبی باشد و دیگر در هیچ ویدیو و مقاله ای طوری مسئله را مطرح نکند که شریعتمداری در کیهان می کند و خامنه ای در مونولوگ های مهوع. زیرا که پاسخ 200 تا را 20000 تا کردیم یک کلمه بیشتر نیست: خب کرده باشید چه گلی - خطاب به خامنه ای می توان چه گهی خوردید خواند - به سر مردمتان زدید جز اینکه همۀ این 20000 سانتریفیوژ را هم در طبق اخلاص تسلیم ما کرده اید نقداً. و ما غرب که اصلاً ککمان هم نگزید از 10 سال عقب ماندگی مضاعف شما. و شما امروز پز چه را می دهید که نه بمب دارید و نه آبادانی و زندگی. پس آقای وزیر لطفاً دیگر روی اعصاب ایرانیان راه نرو با این پند و اندرز "کالا را تبلیغ کردن و قیمتش را پنهان کردن". تو که راه ها را خوب بلدی! من هم که طرف تو ام. یا...هو

کافر در زندان / مسلمان در امان: سارکوزی محکومِ محبوب؛ احمدی نژاد محبوبِ محکوم!



1- نیکلا سارکوزی رییس جمهور پیشین فرانسه به اتهام سوء استفادۀ اقتصادی شخصی از قدرت - تازه اگر ثابت شود بیشتر از چند میلیون فرانک نبوده است - در مظان محاکمۀ قریب الوقوع است و طبق گزارش های رسمی در صورت اثبات اتهامش با سالیان طولانی زندان روبروست. اتفاقاً دورۀ ریاست جمهوری سارکوزی در فرانسه مصادف بود با ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در ایران که خیلی هم بی شباهت ظاهری نبود و نیست به نیکلای عزیز بویژه در قد و خوش چهرگی با معیار دو جامعه. احمدی نژاد هم اتفاقاً در مظان اتهاماتی است که اگر ثابت شود مجازاتی کمتر از زندان ابد ندارد در کنتکست خیانت بوطن:

الف- احمدی نژاد متهم است که 700 میلیارد دلار درآمد هشت سالۀ فروش نفت کشور را چونان پول توجیبی خود هزینه کرده و کمترین اعتنایی به قانون و تقنین و قضا و برنامه و آینده و توسعه نکرده است. که بطور مشخص 100 میلیارد دلار از این پول رسماً گم شده و در هیچ جایی قابل رد گیری نبوده است.

ب- احمدی نژاد با ساخت و پاخت با خامنه ای و سپاه انتخابات 1388 ریاست جمهوری را با مهندسی "خرید رأی" در قبل از رأی گیری و با تقلب در هنگام و بعد از رأی گیری به یک جنبش فراگیر اعتراضی تبدیل کرده که حاصلش صدها کشته و مجروح و هزاران زندانی و ده ها هزار نفر آواره و تبعیدی بوده است که هنوز هم تبعات آن ادامه دارد و باعث قفل شدن کامل مدیریت کشور و فروپاشی اجتماعی و زیستی مردم شده است.

پ- احمدی نژاد با دامن زدن به "توهم جنون عظمت خواهی توتالیتر خامنه ای" نه تنها باعث ادامۀ استراتژی مخرب خامنه ای در ادارۀ کشور شده است. بلکه خودش نیز در همین کانتکست ایران را رو درروی جهان قرار داده و کشور را تا آستانۀ ورشکستگی - اتفاق افتاده - و حملۀ خارجی - در شرف وقوع بود - پیش برده است. طرفه اینکه هنگامی که تحریم ها نَفَس جیب - بخوان لیفۀ شلوار - گشادش را گرفته و نتوانسته کشور را اداره کند به گه خوردن افتاده و خواسته که تسلیم واقعیت شده و با غرب مصالحه کند؛ اما خامنه ای حامی اش این اجازه را به او نداده است. و طرفه تر اینکه احمدی نژاد برخلاف سوگندش و جسارت خودنبی پندارش از سد مخوف و زیاده خواه و غیر مسئولانۀ مخالفت خامنه ای عبور نکرده در این یک مورد بنفع کشور؛ و خیانت مضاعف کرده است. [عبرت و قابل توجه حسن روحانی]

2- اما اینک سارکوزی در آستانۀ ورود به زندان است و سر افکنده؛ و احمدی نژاد در داخل بهشت خامنه ای رجزخوان. که نه تنها خامنه ای اجازۀ محاکمه اش را نمی دهد بلکه حتی از قبول مسئولیت بلوای احمدی نژاد هم طفره می رود و کماکان فتنه فتنه و بصیرت بصیرت می کند. و بخاطر اینکه خودش عامل اصلی خیانت آشکار احمدی نژاد بکشور است از کمترین بازخواستی از او وحشت از رسوایی سیاسی و "از دست دادن تاج و تخت" دارد. این روایتی از درون حکومت ها در دو سوی کفر و اسلام است. اما این مقایسه یک وجه مهمتری هم دارد و آن روایت از بیرون حکومت ها و افکار عمومی ملت هاست.

3- نیکلا سارکوزی چه به زندان برود یا نرود مثل برلوسکونی ایتالیایی؛ چیزی که مشخص است هواداران سارکوزی اولاً و کل افکار عمومی ملت فرانسه ثانیاً کمترین تردیدی در به خاطر سپردن و یادآوری و قدردانی از سیاست های بنفع فرانسۀ سارکوزی نخواهند کرد بدون اینکه بزندان انداختن او را عملی ناجوانمردانه، بی رحمانه، ناسپاسانه، سیاسی و از این قبیل ارزیابی کنند. در حالیکه نه خامنه ای بعنوان ام الفساد مدیریتی و نه احمدی نژاد متقلب و مردم فریب محاکمه ای نخواهند شد بدلیل بقهقرا بردن یک کشور و فساد و دزدی و اختلاس گستردۀ ناشی از عملکرد خود؛ اما هواداران دیروز آن ها و بویژه افکار عمومی ملت ایران کمترین یادآوری و قدردانی از خدمات و سیاست های محتمل مفید اینان نخواهند کرد و در سیاسی و غیر منصفانه و ناجوانمردانه و غیر عادلانه بودن "عدم محاکمۀ" آنان کمترین شکی بخود راه نخواهند داد. بعبارت دیگر احمدی نژاد را نه در بهشت خامنه ای بلکه همراه با بهشتبانش در مزبلۀ افکارشان دفن خواهند کرد.

4- و این است همۀ فرق بین سنت با مدرنیته، و متحجر بودن با همزمانه بودن. در جوامع تئیست مبتنی بر اهلیت و اصلیت خدا یا هر فاعل و عامل ثانوی بغیر از انسان؛ داوری در بین قدسی و لجنی منجمد است: یا خدایی و مؤمن و معتقد به خرافاتی: پس قدسی هستی. و اگر خدایی و مؤمن و خرافی نیستی پس لجنی و روفتنی. در حالیکه در جوامع آتئیست و اومانیست "یا"یی وجود ندارد. بلکه فقط یک نوع انسان وجود دارد که بخاطر اعمال نیک و قانونی و خدماتش پاداش می گیرد و در همان حال و همان انسان پاداش گرفته بخاطر خطاها و اشتباهش پادافره می بیند بدون اینکه خدمتی او را قدسی و خطایی او را لجنی کند. یا...هو

۱۳۹۳ تیر ۱۰, سه‌شنبه

داعش فرزند خلف جمهوری اسلامی است که نفرین سی سالۀ ایرانیان در دامن خامنه ای گذاشت!


1- اصلاً هم ناراحت نیستم. ابداً هم برایم مهم نیست که عراق تجزیه می شود یا نمی شود و این تقسیم چه بر سر ایران و یکپارچگی اش می آورد. خیلی وقت است که از اهمیت خاک به اهمیت انسان رسیده ام. می خواهم همۀ دنیا با خاک یکسان شود هنگامی که ایرانیان حتی نمی توانند با آلت شان بمیل و خواست خود رفتار کنند. پدر مادرها بچه هایشان را خیلی دوست دارند و خوب یادم است که نه پدر و مادر خودم و نه من در نقش پدر و مادر هیچگاه بالاتر و پررنگ تر از این دشنام؛ نفرینی در مورد فزندان مان کرده باشیم که گفته اند و گفته ایم: "خدا یکی مثل خودت نصیبت کند". و این یعنی ببینی که چه از دستت کشیده ام در هنگام پرورش تو از جهل کودکی (سنت) به بلوغ پختگی (مدرنیته). 

2- این چند روزی که شاهد بودم چگونه صدر تا ذیل جمهوری اسلامی مثل خر توی گل گیر کرده اند که چگونه بیداری اسلامی داعش را توجیه تئوریک بکنند تا حزب اللهی های ساده لوح و مؤمن از افتخار به بیداری اسلامی ناشی از صادرات تئوری مرگ و خشونت در جهان از سوی انقلاب اسلامی روحانیان شیعه را به نفرت از همین ناب ترین بیداری اسلامی در هیبت داعشی ها آدرس بدهند در پوست خود نمی گنجم. زیرا هر آدرسی که می دهند تا بگویند این داعشی ها مثل مصباح و علم الهدی و خامنه ای و یزدی و جنتی و صدیقی و خاتمی نیستند بازهم همان خری شده اند که در گل مانده. چون اینان می خواستند زنان را توی گونی کنند که داعشی ها کرده اند. اینان می خواستند دختران 9 سال ببالا را اسباب جماع خود کنند که داعشی ها پیاده کرده اند. اینان می خواستند هرچه نشانه ای از زیبایی و دلخوشی و زندگی دارد را نابود کنند که داعشی ها کرده اند و ... آنوقت اینان فکر می کنند حزب اللهی ها خرند که نبینند بجای حمایت از نوادگان سلف پیامبر اسلام (داعش عزیز) اینان از اسد و نوری مالکی کون برهنه و سکولار حمایت می کنند. - همه را با یک آلردی انگلیسی بخوانید -  و ... لذا مطمئنم که داعش ریشه های اینان را خواهد خشکاند همزمان خود بی ریشه اش که خواهد خشکید در مواجهه با مدرنیته. این یک تحلیل سیاسی نیست بلکه این یک حس غریزی و عقلانی است که فراتر از هر تحلیلی درست  و با ارزش است. پس فعلاً درود بر داعش و امام ابوبکر البغدادی.

3- یک نکته هم راجع به مذاکرات اتمی در وین بگویم که روحانی و جان کری جدا گانه اما در یک متن گفته اند و علامت تهدید همراه با تحبیب است برای دیپلمات هایشان. روحانی گفته به کری که مگر کری کاسۀ تحریم ها چنان ترک هایی برداشته که هیچ چینی بند زن ماهری هم دوباره نمی تواند این کاسه را یک کاسه کند. جان کری هم در واشنگتن پست نوشته است که ما امتیازات زیادی داده ایم به ایران و دیگر منتظر امتیاز جدیدی نباشند و مثل ملت مشتاق و خوشبین ایران در پشت پرده هم کوتاه بیایند و بازی جام زهر را تمام کنند. حرف کری هم به کاسه ربط دارد که بسط یافته اش جملۀ زیر است: "کاسه را خود ما ساختیم و جنسش را از جنس چینی باراک اوباما انتخاب کردیم که اصولاً نه چینی بند زنی بلد است و نه علاقه ای به یک کاسه کردن این چینی ترک خورده. اما شما غافل نباشید که اگر دیر کنید و پررو بازی در بیاورید محافظه کاران نه تنها کاسه را یک کاسه خواهند کرد بلکه جنس ان را هم فولادی خواهند کرد که دیگر هیچگاه ترک نخورد مگر در مرگ شما!"

4- و دیشب در ابتدای ماه عبادت مسلمانان و رمضان فاتحۀ بلند بالایی خواندم برای آن 100 تا 200 هزار نفری از الجزایری ها که 20 سال پیش کشته شدند در جنگ های داخلی مسلمانان سلفی با دولت مرکزی و گفتم خدا بیامرزتان که مردانه مردید و اجازه دادید تیم ملی فوتبالتان بعد از دوازدهم دنیا شدن با آن بازی باشکوه در مقابل آلمان عزا بگیرند و گریه کنند که حق بحقدار نرسید. و الا حالا مجبور بودید جشن و شادمانی راه بیندازید از 28 ام دنیا شدن تیم ملی فوتبالتان با افتخار دفاعی ترین و کم پاس ترین تیم تاریخ جام جهانی مثل ما ایرانیان. خدا بیامرزدتان که بموقع مردید و کشورتان را از جهل مرکب رهانیدید تا اینجا! یا...هو