۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

رأی سکولار درتونس: آخرین میخ مستند بر تابوت مشروعیت مذهب سیاسی در تهران!

Modern art lovely hd wallpapers doenload free cool desktop background images widescreenmodern art lovely hd

1- قبلاً و بارها و مؤکد نوشته ام که توده های مردم ایران - بدون فهم خودآگاه از سکولاریسم - و از پایان ریاست جمهوری دور دوم هاشمی رفسنجانی و انتخاب سید محمد خاتمی - عملاً دین شان را از حکومت شان جدا کرده اند و خواسته اند. و مصرم بر درستی نظرم و مطمئنم که در آینده ای انشاءالله نه چندان دور پژوهشگران ما محیطی خواهند یافت برای کنکاش علمی در موارد بسیار - و ازجمله رفتار شناسی مردم در انتخابات های مختلف گذشته - و راستی آزمایی خواهد شد این ادعای متکی بر شواهد و قرائن میدانی ادعای من. یک مورد ساده اش اینکه از سال 76 به بعد مردم با دین شان آشتی کردند و مناسک و مراسم های مذهبی شان را مثل زمان قبل از انقلاب از سر گرفتند و دین ستیزی ناشی از لجاجت شان با روحانیان را کنار گذاشتند. از اینجا به بعد است که رأی مردم در انتخابات ها غیر مذهبی شد و مردم حکومت جمهوری اسلامی را حداکثر در قالب یک سلسلۀ جدید در تاریخ کشورشان نگاه کردند و به کسانی رأی دادند که بیشتر از سایرین از دنیا و مدرنیسم و اقتصاد و بهبود زندگی و مادیات ملموس تأکید و تبلیغ می کرد. البته نه اینکه سقف آرزوی ملت انتخابی بود که می کردند. بلکه در انتخاب محدودی که اجازه می یافتند؛ مادی ترین تفکر را برمی گزیدند و نه تبلیغاتچی اسلام و معنویت و بهشت و جهنم را. بحث مفصلی است و نمی خواهم بیشتر بعمق بروم ولی گزاره های اثباتش فزون از متعدد است.

2- قابل تعقیب است در وبلاگم نوشته هایم در مورد بهار عربی و تحولات رادیکال تغییر حاکمان در کشورهای عربی. و یکی از سرسخت ترین مخالفان تغییرات رادیکال در مصر و تونس و یمن من بودم و از بن علی و مبارک و صالح دفاع می کردم. و بهمین خاطر هم هیچگاه مخالفتم با بشار اسد سوری در عمق جانم نمی نشست. زیرا می دانستم که حتی سقوط بشار از راه شورش های مردمی بضرر مردم سوریه تمام خواهد شد. خب نه اینکه هیستری دیکتاتور پرستی داشته باشم بلکه مخالفتم ناشی از تجربۀ زیسته ام در ایران انقلابی و مطالعاتم راجع به از انقلاب فرانسه تا انقلاب نیکاراگوئه - آخرین انقلاب کلاسیک - استوار بود. با این "بویژه" که مسلمانان را بدلیل خشونت ذاتی نهفته در اسلام - مثل دین یهود - واجد شایستگی حکومت های دموکراتیک متکی بر پلورالیسم و مداراگری نمی دانستم؛ و معتقد بودم و هستم که توده های مسلمان بیشتر به تربیت هدایت شده محتاجند تا آزادی هدایت کننده. خیلی زود اما پیش بینی ام محقق شد و کشورهای انقلاب کرده بزودی دچار فروپاشی اجتماعی شدند و بیشتر دست آوردهای حکومت های مدرن شان را از دست دادند و هیچ چیز - با تأکید بر هیچ چیز - هم جایگزینش نکردند جز هرج و مرج و کشتار و زندگی های تباه شدۀ سرخ (کشته شدن در آتش اختلافات) و سفید (ساقط شدن از هستی و از دست دادن کار و زندگی حداقلی).

3- تونس اما نه یک استثناء بلکه یک تصادف تاریخی شد در این میان. تصادف به این دلیل که راشد الغنوشی رهبر مذهبی تونسیان هم طولانی در غرب زیست و هم تجربۀ انقلاب ایران و نتایج معبود ابتدایی اش امام خمینی را دید و هم اردوغان ترک معبود ثانویش را؛ در سال های اولیه که موفق بود با گرایش شدید به غرب و اروپا - بحث موفقیت اردوغان در سال های ابتدایی که قطعاً پذیرفته شدنش از سوی امریکا و میدان دادن به او از سوی اروپا عامل تعیین کننده بود بحث دراز دامنی است و جایش اینجا نیست - و البته جامعۀ نسبتاً باز و مدرن و پیشرفته ای که بن علی پایه هایش را محکم کرده بود در داخل تونس؛ لذا غنوشی حالا دیگر سیاستمدار متعادل شده حاضر به اشتراک گذاشتن قدرت با سکولارها شد و این همان شانس یا تصادف بود. نخبگان سکولار که حداقل همه شان از من دلقک بهتر می فهمیدند و می دانستند که اگر دو الی سه سال بتوانند مقاومت کنند و هیجانات بخوابد مردم از خواب گران بیدار خواهند شد؛ نرفتند برای چانه زنی سر این پست مال ما باشد و این کرسی سهم من. بلکه تلاش اصلی شان را متمرکز کردند به ساختارهای جدید - و در رأس همه قانون اساسی جدید تونس - تا بتوانند ساختارها را چنان منعطف قالب ببندند که اسلام گراها - در صورت تمامیت خواهی هم - نتوانند براحتی بازی را بهم بزنند و استخوان در گلو و احترام به غنوشی و دار و دسته اش صبر کردند تا همین دیروز. و بالاخره دور اندیشی شان ثمر داد و در یک انتخابات قابل قبول برای جهان سوم توانستند السبسی خودشان را بدون کودتا به ریاست جمهوری برسانند بر خلاف السیسی مصر که کمی قدرتش حرف و حدیث داشت.

4- همۀ این ها را جویده جویده گفتم که برسم به اصل حرفم تا شاهد بیاورم از تونس و ثابت کنم که رأی تونس به یک دولتمرد کهنسال باقی مانده از رژیم پیشین، آخرین میخ تابوت مشروعیت شرعی حکومت روحانیان و خامنه ای در ایران هم بود. و حالا دیگر با هیچ ترفند و کلکی هم نمی توان ادعای مشروع بودن جمهوری اسلامی شرعی در ایران را به حداقل استدلال هم قابل پذیرش دانست. زیرا اگر هم ادعای محکم من راجع به رأی ملت به خاتمی و احمدی نژاد و روحانی را رأیی سکولار نپذیرید و نپذیرند. اینک اما شکی باقی نمی ماند که لااقل در آذرماه سال 93 خورشیدی حکومت خامنه ای مشروعیت مردمی ندارد. زیرا همۀ فاکتورهای منجر به پیروزی السبسی در تونس در جامعۀ ایران قویتر از جامعۀ تونس است که مهمترین آن ها مقایسۀ توسعۀ انسانی دو ملت است که در دو فاکتور تعداد مردم شهرنشین نسبت به جمعیت و تعداد با سوادان کمی و کیفی نسبت به جمعیت کل باشد؛ در ایران جلوتر از تونس است. ضمن اینکه اگر مرزوقی در تونس فقط سه ساله ناکارآمدی انقلابی ها و اسلام گراها را نشان داد. مردم ایران سی و شش سال ناکارآمدی دولت های مختلف حکومت دینی را در تابلو دارند. البته همانطور که گفتم ملت ایران نیز از سال 76 همین حرف امروز مردم تونس را زده اند و می زنند. اما رژیم با بستن راه هرنوع ابراز رأی - تاحدودی آزاد - بروی مردم ایران مانع از مستند شدن حرف مردم ایران در داخل کشور بوده است. علت تأخیر تودۀ مردم ایران در بازگشت از هرج و مرج انقلاب بنظم مدرن - 19 سال در ایران در مقابل سه سال تونس - هم برمی گردد به نوع توده ای بودن انقلاب ایران نسبت به حرکت محدود رادیکال در تونس، وقوع جنگ هشت ساله که اولویت را بدفاع از خانه داد، عدم رشد کافی توده های مردم در سال های ابتدایی انقلاب که ناشی از زمانه بود و نبودن امکانات و ارتباطات گستردۀ امروزی، نبودن الگوهای وحشتناک اسلام سیاسی موجود در امروز جهان و منطقه که باعث بیداری مردم و وحشت از چه اتفاقی در حال رخ دادن است بشود، رهبری کاریزماتیک امام خمینی و بهشت فروشی روحانیان به توده های نا آگاه، خیانت و نفهمی روشنفکران بدلیل اجازه دادن به تسخیر دانشگاه از سوی حوزۀ علمیه در قبل از انقلاب، نبودن یک ارتش قوی و ملی ناشی از تحلیل رفتن ارتش غیر سیاسی - بخوان خواجه! - شاه در جنگ و تشکیل سپاه پاسداران موازی و مذهبی و نهایتاً وجود هنوز مارکسیسم در اتحاد جماهیر شوروی که هم خودش الهام بخش روحانیان بود و هم باعث خیانت نیروهای چپ دانشگاهی می شد. و سخن آخر اینکه امروز دیگر هرگونه شبهه ای دایر بر پایگاه مردمی داشتن حکومت دینی رنگ باخته و همۀ نیروهای معتقد به خواست و سعادت مردم در داخل هیئت حاکمه اعم از پاسدار و وکیل و وزیر و روحانی و سیویل باید با دیدۀ عبرت بنگرند به انتخاب تونس! و بسوی خواست مردم برگردند. انشاءالله یا...هو 

۲۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
فرمایشاتتون رو قبول دارم غیر از اون قسمت که می فرمایید مردم مناسک مذهبی رو جدی تر میگیرند و یا مثل زمان شاه اجرا میکنند. من نه در تهران نه در شهرستانی که فعلا زندگی میکنم و به دار العباده معروف بوده همچین مشاهده ای نکردم. مردم دیگه برای این حرفها کمتر تره خرد میکنند و اونی رو هم که بجا میارن یه کاریکاتوری از زمانهای دوره و بهانه ای برای دور هم جمع شدن و بقول فرمایش یه دوستی که گفتند جای خالی کارنوال رو در ایران پر می کنه.

کلنل گفت...

سلام تیمسار
این روزها که گویی مشغول ورق زدن صفحات پیشین سیرکت هستی محض یادآوری عرض کنم که شما به استناد سخن دکتر رنانی رای مردم ایران به روحانی را حاصل پدیده (رویدادگی) خواندی پس اگر بپذیریم رای به روحانی از بغض معاویه بود رای به خاتمی به طریق اولی از حب علی نبود چرا که رای روحانی بعد از کلی تجربه و قبض و بسط و بالارفتن سواد توده و ... اتفاق افتاد. در مورد انتخاب السبــسی (نه سیسی)نیز اختلاف 56 به 44 از حدود 60 درصد شرکت کنندگان تحلیل وقایع تونس را به بعد موکول و نظر دادن را به فعالیت های حزب اسلام گرای تونس در چند سال آینده منوط میکند (چرا که این حزب پیش از این سابقه خوبی سوای اسلامگرا بودنش در ذهن مردم نداشت). من مثل تو مطمئن نیستم اما به شدت امیدوارم که آنگونه شود که تو میگویی.

Dalghak.Irani گفت...

کلنل عزیز. برای بار اولی است که ازمشاورۀ کلنل ستادم بهره مند شدم و ال هر دو نام را بجا آوردم و یای مصری را هم به بای تونسی تصحیح کردم. و مرسی. در مورد سپردن وقایع به داوری آینده - که از آن بنام تاریخ قضاوت کرد هم نام می برند - موافقم و اصراری به بودور که واردور این تحلیل ندارم. مگر در مورد سکولار رفتاری مردم ایران که مطمئنم. و به خوانندۀ عزیز یزدی مان هم - خدا کند اشتباه نکرده باشم - عرض کنم که همین کارناوالیزه کردن مناسک محرم هم یکی از همان نشانه های آشتی مردم با مذهب عرفی است. که بعد از آشتی دارند فشارهای اجتماعی و فرهنگی خودشان را نیز تحمیل می کنند به تجمعات مذهبی. یا...هو

ناشناس گفت...

سلام تیمسار گرامی،
تمایل دارم بپرسم بنا به چه شواهدی معتقدید مردم بعد از سال 76 دوباره با دین آشتی کردند و انجام مراسم مذهبی را از سر گرفتند. من تصور میکنم روند کلی دنیا همراه با افزایش آگاهی و سواد عمومی در جهت کمرنگ شدن و دور انداختن دین هست و اگر در ایران بر خلاف این روند پیش میرویم نشانه منفی و نگران کننده ایست.

ناشناس گفت...

جناب تیمسار فرمایش شما و نوع استدلالتان کاملا معقول هست اما سوالی دارم این حکومت به شدت امنیتی پلیسی شده و غاطی شدن معجون دین با سیاست نوعی از طرفداران را برای حکومت(اسید پاشها)را تشکیل داده که شاید از نظر کمیت بسیار کم باشند اما زور تزویز پول دستشان هست که هر راه و مانیفست غیر خشونتی را عقیم می گذارند و حتی احتمال رفتن راه کره شمالی را هم نمی توان از نظر دور داشت(که البته بعید هست)شما بسیار خوشبینید
................
اراد

سجاد گفت...

بله جناب تیمسار مردم برگشتن به دین و مناسک دینی رو کاملا با فهم و درک دین انجام میدن قیام حسین رو با چاقو کشی تو هیئت ها و دعوا سر آبگوشت ها گرامی میدارند و پای حرف های یه منبری بی سواد که هرچی دوروغه رو به امامش نسبت میده می شینن جوونای مذهبیش هم قبل محرم آهنگ های پاپ رو با صدای خیلی خیلی بلند تو ماشین می ذارن که همه تا شش فرسخی بشنوند تو ایام محرم هم که به صدای هفتیرکش های خودمون با همون صدای آزار دهنده گوش میدن و ملت رو به ... میدن دختران شوهر دار هم که از سر بد بختی تو خیابون پی ... هستن و پدر و مادر بسیار مذهبی و گرامی هم که هر سال مکه رو میرن حالا میشه یکم بیشتر در مورد این مذهبی که شما ازش دو میزنی توضیح بدید؟

با تشکر از وبلاگ عالیتون مخاطب نسبتا جدید شما

ناشناس گفت...

سلام
بله منظورم از دار العیاده یزد بود. البته یزدی نیستم ولی اینجا زندگی میکنم. حدود ده سال پیش یا قبل تر از اون یکی از محلات به مناسبت نیمه شعبان یک مجسمه گودزیلای بسیار بد ریخت و زمخت درست کرده بودند وسط خیابون. هر چه فکر کردم ارتباط گودزیلا با تولد امام زمان رو درک نکردم . سال بعد گودزیلاها ده برابر شده بودند. بعضی ها به ارتفاع سه متر رسیده بودند.قضیه عرفی کردن رو شاید من بد متوجه میشم. عرفی کردن اونم به چنین شکل مسخره ای؟ نمیدونم. بهرحال اینجا اگر تو مراسم آش گندم سرو نشه اصولا کسی نمیره مراسم. و خواهشی که از شما دارم اینه که به نوشتن ادامه بدید.
با تشکر

Dalghak.Irani گفت...

امیدوار بودم که کسی سؤال نکند از چرا سکولار شدن و مذهبی شدن عرفی دوبارۀ مردم. زیرا اولاً یک مشخصۀ پیشینی و ثابت جامعۀ ایران بعد از انقلاب "گیجی و سرگردانی و عدم تعادل و غیرقابل پیشبینی بودن و بطور خلاصه یک جور از جادررفتگی کامل جامعه" بوده و است و خواهد بود. لذا تحلیل جامعه شناختی جامعۀ امروز ایران نه از هیچ جامعه شناسی برمی آید و نه جامعۀ ایران به هیچ دانش و علم متکی بر مطالعه و مشاهدۀ جوامع طبیعی (کلاسیک = منظورم مدرن و دموکراتیک نیست بلکه طبیعی در ورژن خودش مثل اکثریت جوامع دارای دولت مدرن هستند صرفنظر از صورت بندی) جواب مناسب می دهد. مگر اینکه جامعه شناسان و فلاسفۀ بسیار با هوشی که خودشان اولاً ایرانی بوده و ثانیاً بمدت عمری در ایران فعلی زندگی کرده باشند. البته قطعاً چنین اندیشمندانی در ایران بوده اند و هستند اما نه ابزار و اجازۀ پژوهش داشته و دارند و نه حتی آنانی که با هر سختی هم بصورت زیر زمینی جامعه را مطالعه و به نتایجی می رسند اجازۀ انتشار و بیان یافته هایشان را دارا هستند. بعنوان نمونۀ عینی هنرمندان سینما گر و فیلم سازان یکی از مهمترین گروه های مرجع در مورد شناخت هر جامعه ای بویژه جوامع پارادوکسیکال مثل جامعۀ ایران هستند - و اتفاقاً فیلم و سینما بهترین رسانۀ ممکن هم برای گفتن و انعکاس جامعه شناسی در قالب درام های اجتماعی است کمترین اجازه ای برای نشان دادن جامعه چه نبضی دارد نیستند. مگر مثلاً در سطحی بسیار انتزاعی و ساده که کسی نتواند ارتباط - حتی در سطح نخبگان معمولی - بگیرد مثل همین فیلم ماهی و گربه شهرام مکری که قبلاً هم معرفی کردم باشد که آن هم یک نوع تخلیۀ هیجان برای شناسندۀ بسیار معدود چنین فیلم هایی است و کمترین کمکی به شناساندن دردهای جامعه و چگونه باشندگی اش نمی تواند بکند. با این مقدمه که خودش هم پیچیده شد می خواهم بگویم که توصیح ادعای من در مورد سکولار شدن توده های ایرانی از سال 76 کاری بشدت سهل و ممتنع است. سهل است برای کسانی که به داوری هایی مدعی بدلیل اعتماد به حس یا دانش و یا شهرت گوینده به نتیجه گیری مدعی اعتماد می کند و با چند گزارۀ کلی که مدعی اقامه می کند نه قانع که راضی می شود. خب این مورد در مورد من صادق نیست. زیرا بغیر از ادعایم در مورد حس عقلانی یا عقل شهودی داشتنم دو مورد دانش و شهرت کاملاً منفی است. اما گفتن از جامعۀ ایران در هر موردی - در اینجا ادعای سکولار شدن سیاسی و دیندار شدن سنتی - بسیار ممتنع است. چون جنین کاری برای چنین جامعۀ پیچیده ای نیاز به هزاران پروژۀ تحقیقاتی و بررسی های عمیق میدانی و مطالعاتی دارد که در یک کنفرانس چندین و چند روزه با ده ها پانل مطالعاتی به بحث و کنکاش گذاشته شود و حداکثر من هم می توانم یک مقالۀ سبک از نگاه رفتار شناسی مردم ایران به چنین همایشی ارائه بدهم. پس کار کاری کلان و شاق و فنی و علمی است و انتظار از من برای پاسخ قانع کننده در وسع و توان هیچکس نیست. اما برای کسانی که ممکن است بخواهند راضی بشوند یک شماتیکی از شواهد و دلایلم را در کامنت بعدی خواهم نوشت. یا...هو

ناشناس گفت...

تیمسار عزیز
جامعه ما(ایران)ازلحاظ سیاسی فرهنگی جامعه ای توسعه نیافته است .پیامدش را شما بهتر از من میدانید و.......

Dalghak.Irani گفت...

طبق تعریف من از گفتمان رسمی جمهوری اسلامی که عبارت باشد از فقه سنتی که مرکز شریعتش در حوزۀ قم بود و مرکز سیاسی اش در جامعۀ روحانیت تهران و جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم هیچگاه در طول عمر جمهوری اسلامی نتوانست قدرت اجرایی را بدست آورد. در زمان خمینی که نخست وزیر همه کارۀ دولت بود نیروهای مذهبی چپ و نوگراهای ترکیبی از روحانیان جوان بدعتگزاران دین با حمایت خمینی و مارکسیست های مذهبی ملایم تر از مجاهدین خلق متشکل در مجاهدین انقلاب اسلامی همه کاره بودند و موسوی هم نخست وزیر بود. و تنها در این دوره است که خامنه ای بعنوان نمایندۀ اصلی گفتمان رسمی مقام تشریفاتی رییس جمهور را دارد. تا اینکه هاشمی اولین رییس جمهور قانون اساسی اصلاح شده شد که هرچند بنظر می رسید او نمایندۀ گفتمان رسمی است اما اینک مشخص شده که او نیز نمایندۀ آن گفتمان نبوده است. اما با این همه تا پایان دورۀ اول ریاست هاشمی دولت و توده های عوام انبوه چنان در هم تنیده و ترکیبی بودند که می شود انتخاب بدون رقابت هاشمی را در قالب گفتمان رسمی از نگاه ملت اریابی کرد. چون از اول انقلاب تا سال 1372 ترکیب دولت توده های ملت نمی گذاشت داوری دقیقی داشته باشیم که این ملت است که بسمت حکومت می رود یا این حکومت است که سوار ملت می شود. مثلاً این ملت است مجالس دینی برپا می کند و حکومت سوارش می شود یا این حکومت است که مناسک را می آراید و ملت در آن شرکت می کنند. اما اولین جرقه های کمرنگ جدایی ملت از گفتمان حاکمیت در سال 72 و با رأی 4 میلیونی غیرمنتظرۀ احمد توکلی رقم خورد و ادامه یافت تا در سال 76 و با انتخاب خاتمی خودش را تثبیت کرد و معلوم شد که ملت هرکس را می خواهد الا نمایندۀ گفتمان حاکمیت را. در دورۀ احمدی نژاد اما این شکاف وسیع تر شد و با اینکه ملت از خاتمی دور دوم - هم توده ها و هم نخبه ها - سرخورده بودند بازهم نرفتند سراغ نمایندۀ گفتمان حاکمیت و علی لاریجانی را با خفت بیرون کردند و احمدی نژاد یک لاقبا را به ریاست برگزیدند. در سال 88 هم باز بی عنایتی به حمایت حاکمیت از احمدی نژاد او را بخاطر پول های زیاد نفتی که در جامعه پخش کرده بود بریاست انتخاب کردند. در سال 92 اما فقط وقتی روحانی را برگزیدند که از گفتمان حاکمیت بیرون آمده و بسمت ملت متمایل شده بود. از نظر تفاوت گفتمانی اما هر سه این انتخاب های پنج گانه بیشتر دنیا محور بودند تا اخرت محور. بعبارت دیگر هم خاتمی و هم احمدی نژاد و هم روحانی هرکدام با تاکتیک و ابزار مورد توجه آن روز جامعه (خاتمی با جذب نخبه ها و نفوذ از طریق دانشگاه به توده ها - احمدی نژاد با جذب شدید توده ها بی خیال نخبه ها. هرچند که بسیاری از نخبگان نیز یا بخاطر خرابکاری توسط احمدی نژاد و امید به براندازی و یا از لج روحانی بودن هاشمی و بدنامی آنروزش در نزد عدالت خواهان به احمدی رأی دادند هر چند خود هاشمی هم دیگر نمایندۀ گفتمان اصولگرایان نبود. وروحانی هم با موضوع اقتصاد متکی به آشتی باغرب هم توده ها و هم نخبگان سرخورده از احمدی نژاد بی پول را همراه خودش کرد. پس تا اینجا مشخص شد که ملت از گفتمان رسمی حاکمیت (فقه سنتی و شریعت) در هیچ انتخابی استقبال نکرده است. ادامه می دهم...

Dalghak.Irani گفت...

این را راجع به رابطۀ آیت الله خامنه ای و احمدی نژاد بگویم و انتخاب 88 تا مجدداً سؤال نکنید تا فردا وقت کنم و وارد جامعۀ مدنی در این سه دوره بشوم. برعکس اینکه بسیاری تصور می کنند که خامنه ای برگزیننده و مشروعیت ساز احمدی نژاد بود من مطلقاً قبول ندارم و معتقدم که این خامنه ای بود که دنبال کسب مشروعیت و محبوبیت از سوی احمدی نژاد بود. ممکن است مجتبی خامنه ای خودش گرایش شخصی به احمدی نژاد داشت از طریق مداحان و انصار حزب الله اما خود خامنه ای قدرت تعیین کننده در انتخاب احمدی نژاد نداشت زیرا قبلاً بحث کردم که گفتمان حاکمیت از سال 72 پایگاه مردمی بیش از 25 درصد هیچگاه نداشته است. و اگر حتی خامنه ای سازمان رأی خودش را هم با مهندسی پشت احمدی نژاد آورده باشد موجد آن اختلاف رأیش با هاشمی در سال 84 و با موسوی در سال 88 را پر نمی کند. ضمن اینکه بخش اعظم پایگاه مردمی گفتمان حاکمیت در بخش جوانان بطور خودکار مدافع احمدی نژاد و در جبهۀ او بودند از طریق حزب مداحان و خودجوشان. اما خامنه ای بطور شخصی از احمدی نژاد بدلیل فقیر و بی پشتوانۀ نخبگانی اش و کاریزمای پوپولیستی اش خوشش می آمد و علاقه مند بوده که او برنده شود و در دور دوم که دیگر عاشق اقتصاد لیفه ای و فقیرنوازی او تحت عنوان عدالت های مختلف هم شده بود. اصلاً علت بد پیلگی خامنه ای به موسوی هم بهمین برمی گردد چون می داند که گرایش او و شورای نگهبان و سپاه و بسیج و این نیروهای منحل در همان 25 درصد پایگاه توده ای اصولگرایان سنتی باعث پیروزی احمدی نژاد نشده است و خامنه ای حرف تقلب را بهتان بخودش هم می داند. خامنه ای از احمدی نژادی که اصولگرایان سنتی قبول نداشتند و فقط برای پز در جلو اصلاح طلبان پشت او رفته بودند اما خودش خوشش می آمد به سلیقۀ حکومت داری در مغز و ارزویش. و او را هم ناجی توده های فقیر تصور می کرد و هم افزودن بر محبوبیت خودش از این راه احمدی نژاد. و خوشحال هم بود که احمدی نژاد عقبۀ نخبگانی ندارد و نمی تواند مثل خاتمی برای استحالۀ نظام نقشه بکشد. لذا هر قمیشی از احمدی نژاد را هم تحمل می کرد چون خطری احساس نمی کرد و فکر می کرد منفعت هم زیاد دارد برای استراتژی او. بعبارت دیگر مردم این بار کسی را از خارج باکس نظام انتخاب کرده بودند که اتفاقاً خامنه ای هم دوستش داشت و عاشقش هم شد. از یک زاویۀ دیگر ممکن است و حتماً هم همیطور است که سپاه و بسیج و حداکثر تلاش شان را کردند در انتخابات 88 که سازمان رأی منسوب به خامنه ای را بیاورند پشت احمدی نژاد - اگر اسمش تقلب باشد - اما کار بیهوده و احمقانه ای کردند چون تلاش آنان حداکثر یکی دو میلیون رأی به آرای احمدی نژاد افز.د و نه اینکه باعث پیروزی او شد. احمدی نژاد بدون دخالت آنان هم با بیش از 20 میلیون ردی برندۀ طبیعی می شد. کار احمدی نژاد مهندسی خودش بود در پخش پول و هدایا و خاصه خرجی های قبل از انتخابات. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

جامعه اما بعد از انتخاب خاتمی که بنوعی مروج عملی جدایی دین از سیاست بود - البته خودش قبول ندارد ولی عملاً اتفاق افتاده بود - خوشحال از این اتفاق مذهبش را یواش یواش برد بسمت جامعۀ مدنی همانجایی که زمان شاه هم بود و مذهب به اعتبار مذهب بودنش اعتبار مجددی یافت و مردم مدرن آن گریز سراسیمه از مذهب در سال های پیشین را تعدیل کردند و در این دوره مراسم ها و مناسک مذهبی بیشتر از جانب مردم آراسته می شد و البته اصولگرایان هم تلاش می کردند که سوار این مراسم شده و بنام خودشان تبلیغ کنند اما اس و اساس کار در دست خود مردم جای می گرفت. چون اعتقاد به دین گریزی در ابعادی که براندازان تبلیغ می کنند ندارم چون دین را نوعی از معنویت مورد نیاز جوامع - بسته به توسعه یافتگی کم یا زیاد - می دانم و اصولاً مذهب گریزی را بصورت پروژه ای قبول ندارم و می دانم که عدول از دین بسیار بطئی و در یک پروسۀ طولانی و رشد فرهنگی و مخصوصاً تدارک جایگزین های مناسب برای خلاء ایجاد شده از سوی مدیران جامعه می تواند اتفاق بیفتد. و با اینکه قبول دارم در ایران برخی جهش های مقطعی را هم داشته این دین گریزی اما حتی در این مورد هم معتقدم که بسیاری در سنی رفتند و درسنی بالاتر برگشته اند چون مدیتیشن های جایگزین و عرفان های بجای دین نتوانست کارکرد توده ای مذهب قدیم و دین شناسنامه ای را اشغال کند. لذا بیشتر مدرن ها با این خوشحالی که دولت شان کمی از مذهب شان فاصله گرفته مذهب شان را پاس داشتند و بویژه در مورد مناسک محرم و از این قبیل رونق مردمی را برگرداندند. اما این ماجرا در دورۀ دوم خاتمی مجدداً مأیوس شد و کمی افسردگی دینی مجدداً مستولی شد. وقتی احمدی نژاد آمد بازهم جامعه دینش را در خارج از حکومت هم می جست و هم تا حدودی تأمین می دید. درست است که احمدی نژاد نمایندۀ مداحان دین بود اما از روحانیت دین فاصله داشت و مردم با لینک شدن به مداحان در برگزاری مراسم هایشان احساس دولتی بودن و زیر نظر حکومت دینداری کردن را نمی کردند و تا حدودی این وضع را می پذیرفتند و راضی می شدند. در اینجا اما اصولگرایان هم زیاد موی دماغ نمی شدند زیرا اولاً احمدی نژاد را هرچند چموش و تحقیر کنندۀ خود می دانستند اما چون او را خودی معرفی کرده بودند و مداحان پشتیبانش را هم نوچه های روحانیت قبول داشتند آزادی عمل بیشتری می دادند که دین مردم را کمتر سیاسی بمعنای تبلیغ روحانیت بجای بزرگداشت امامان شان می کردند. در این دوره است که جوانان جوانی نکرده و پیر شدۀ دهۀ 60 یواش یواش با استفاده از قدرت مداحان شروع کردند به کارناوالیزه کردن هرچه بیشتر مراسم های مذهبی بویژه در محرم و انواع آهنگ ها و سازها و بدعت های عجیب و غریب را وارد عزاداری ها کردند تا بتوانند آن خلاء نبود شادی های دسته جمعی شان را هم در جوف عزاداری های دسته جمعی شان به لذت حداقلی و کوفتی برسند. در همین مقطع هم است که هم بدلایل پیش گفته و هم بدلیل تبلیغات بسیار وسیع موعود گرایی از سوی مداحان احمدی نژاد که خودش بعنوان سردسته عمل می کرد گرایش بخرافات هم بسیار رونق می یابد و البته من معتقدم که بخش اعظم لذت دینداری در باور بخرافات است. و لذا گرایش به خرافات را عین رشد بیشتر دینداری می دانم. نگاه به چاه جمکران در این سال ها و هجوم های نادیده به این قبیل مراسم ها یا نذری دادن های هیستریک وسفره انداختن ها بنام این قدیس و آن امام در متجدد ترین بخش های جامعه که تفریحات خارجی شان در پوشیده ترین حالت لخت شدن در آنتالیاست می بینیم و قابل کتمان نیست. قصه خیلی پیچیده و پارادوکسیکال است و شرحش نفسگیر و طولانی. فقط این را بگویم که با آمدن روحانی چنین حس می شود که شیب ملایمی بسمت همان زمان خاتمی داریم می رویم و آنچه که مسلم است امروزه این مردم هستند که داوطلبانه مراسم و مناسک دینی برگذار می کنند و این حاکمیت است که دنبال استفاده از این حرکات مردم است. و این خیلی فرق دارد با زمانی که حاکمیت عامل برپایی مراسم و مردم شرکت کننده به میل یا زور بودند. بعبارت دیگر حتی مراسم اربعین امسال هم طراحی حاکمیت نبود هر چند که تمام تلاششان را کردند که آن را مصادره کنند و در برخی موارد هم موفق شدند اما پیام رجوع مردم به مذهب و راهپیمایی اربعین از جنس مذهبی سکولار بود و اگر پیامی هم برای داعش داشت این پیام بود که ما برای مذهب مان آماده ایم و نه برای مقابله با شما برای حاکمیت مان. زیرا حداقل 8 دهم جمعیت رفته به کربلا تحت نفوذ و مرجعیت آیت الله سیستانی هستند که مرجعی سکولار است. خسته شدم اما مجبور شدم برای خوانندگانی که از بالاترین در حال آمدن هستند بنویسم که اگر مایل بمطالعه بودند کم نگذاشته باشم برای آنان هم. یا...هو

ناشناس گفت...

اختلاف سران داعش بر سر تعیین "والی" دیرالزور
http://fa.alalam.ir/news/1660078

Dalghak.Irani گفت...

این تکمله را هم اضافه کنم که:
اگر آنچه که گفتم و در سطح جامعه با چشم غیر مسلح قابل روشنایی کامل نیست به این دلیل است که مردم علاوه بر همۀ مضیق های طبیعی و حکومت ساخته که منجر به حیرانی و کرختی شده دپار این پارادوکس هم هستند که اگر چه سیاست شان در وسعی که دارند و اجازه داده می شود و از سال 76 از حوزه به دانشگاه منتقل کرده اند. اما مرجع جایگزینی برای انتقال دین شان پیدا نکرده اند و نیست. و چون دین و اعتقاداتشان زدودنی نیست لذا مجبور هستند برای دین شان به همان روحانیتی (حوزه) که از سیاست بیرونشان می خواهند رجوع کنند. و اینجاست که به محض رجوع به روحانیت برای دین شان مورد تبلیغ معکوس و شیادانۀ روحانیت قرار می گیرند که: "او نه برای دین و روحانی دین بودن من نزد من آمده بود بلکه او نزد من آمده بود که "سیاست"م را تأیید کند و لبیک بگوید. این مشکل بسیار بسیار غامض و غیرقابل حل است و این ام الامراض امروز جامعۀ "روحانیت فاسد کرده"ی ماست. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک عزیز از ۱۴ کامنت پای این مطلب ۶ تاش مال خود شماس
یکی از دلایلش شاید این باشه که با تایید واقعی و نه تقلبی بودن انتخاب احمدی نژاد نمک به زخم پاشیدی و دوستان همیشه پایه نه علاقه ای به بحث با شما در این باره دارن و نه دلشون راضی می شه حرمت نون و نمک سیرکتو بشکنن
بخش اعظمی از مردم ایمان دارن که تقلبی بزرگ صورت گرفته و این مساله ایه که به تاریخ محول شده چه بسا اونقدرها هم که فکر می کنیم طول نکشه

ناشناس گفت...

تیمسار بیایید این لقب آیت الله را لااقل در در تحلیل های خودمان برداریم.با دست خودبه افراد لقب های قدسی می دهیم! آیت الله! نشانه خداوند بر زمین! پشکل خداوند هم نیست چه رسد به آیت الله! .مانند این است که یک کمونیست در بحث کردن به محمد ,رسول الله بگوید! که بطور ضمنی او را اثبات خواهد کرد.نباید در یک بازی شرطی سازی روانی آخوند ها افتاد.آن مکارم شیرازی اشان در رساله خود را آیت الله فی سماوات و الارضین میداند! یعنی دیگر فضایی هم شده است! باندازه یک بچه 10 ساله هم حالیش نیست.

ناشناس گفت...

دلقک جان:
این هم یک نگاه دیگر :

1. به نظر من باند حاکم خامنه ای از سال 80 به بعد با تحلیل غلطی که از بحران آمریکا داشت، به این نتیجه رسید که با کمک روسیه و چین قادر است در منطقه به یک قدرت تبدیل شده و خودرا به غرب تحمیل کند. در سال 87، بعد از بحران جهانی، اینها متوجه شدند که با وجود عمق بحران غرب و آمریکا، باز هم جهان نمی گذارد آمریکا پایین برود. خصوصا شکست کشورهای بریکس برای توافق روی یک ارز جدید که جایگزین دلار شود، میخی بود در تحلیل حاکمیت و حساب کردن روی ضعیف شدن آمریکا. این مصادف است با سال 90 و 91 که بدستور رهبری مذاکرات مسقط آغاز شده و حذف احمدی نژاد و روی کار آمدن روحانی و یا کسی که بتواند این استراتژی نزدیک شدن به غرب را بجلو براند، روی کار بیاید.
نگاه کنید به سایت اروسیا و ملاقاتهای رهبر کلیسیا ارتدکس روسیه با مصباح و دیگر سردمداران و اعلام ایجاد 4000 مسجد در روسیه و اتحاد شیعه و کلیسیای اردتدکس و آلمان و غیره در این دوره و بعد درز گرفتن و خاموش شدن این جریانات.
2. مردم به نظر من مذهبی عرفی نشده اند. در ایران یکی از بهترین زمینه ها برای یک جنبش رنسانس اجتماعی و سیاسی بر علیه اسلام سیاسی وجود دارد. خیل عظیم جوانانی که با کمپین امام نقی و... قدمی بجلو گذاشته وامروز تابوی مسخره کردن پیامبر و امامان را شکستند، گویای یک قدم بجلوتر گذاشتن این جنبش است. در شرایط دیکتاتوری و خصوصا وقتی که فقط باندهای خودی رژیم ازادند فعالیت کنند، این امری طبیعی است که اثرات این جنبش را ندید و فقط اشکال انفجاری انرا دید که مانند امام نقی فوران کند. اما فشار این جنبش است که باندهای خودی را وادار کرده است که با عقب نشینی سعی کنند چهره رحمانی تری از اسلام ارائه دهند. نوک کوه یخ را باید دید، اما نباید فریت اندازه اش شد. کوهی از این یخ در زیر آب است.
3. انقلابات از جمله انقلاب فرانسه حامل بزرگترین دستاوردها برای بشریت بوده اند. انقلابات رانمیتوان جلو گرفت. اگر این انقلابات هدایت نشود و شکست بخورد،وضعیت بدتر خواهد شد. انقلاب شکست خورده را به خون خواهند کشید. تچربه سوریه و ایران و لیبی یک نمونه است.
4. در ایران با وجود زمینه های بسیار خوب برای یک رنسانس اجتماعی، بدلیل اینکه بخش سرمایه دار این جامعه در سودهای مافوق دیکتاتوریها شریک است، قادر نیست جلودار این تحولات شود. همین حالا، نرخ سود در ایران بالای 100 در صد است در حالیکه در کشورهای غربی زیر 10 در صد. بی جهت نیست در این ایران علیرغم ناله های شکایت سرمایه داران از رژیم حاکم، با هزار بهانه همین رژیم را میخواهند حفظ کنند. هیچ رژیمی که آزادی به ایران بیاورد، قادر نخواهد بود این نرخ سودهای بالای 100 درصد را در ایران تضمین کند. این ریشه زبونی و هر جایی بودن طبقه سرمایه دار ایران است در مقایسه با غرب که مبدا تحولات مترقی در قرن 19 و حتی اویل قرن 20.
5. در ایران فقط یک جنبش اجتماعی چپ که شدیدا رادیکال ضد اسلام سیاسی بوده و بر فرهنگ غربی استوار باشد، قادر است تحول اجتماعی بوجود آورد. تجربه ترکیه و عربستان در مقایسه با کشورهای امریکای لاتین نشان داده است، که غرب و آمریکا در دراز مدت یک جنبش چپ غربگرای ضد اسلام سیاسی را بیشتر از هر گونه رژیم راست اسلامی ترجیح میدهد. سرنوشت شاه، قذافی، مبارک و ترکیه و حتی عربستان در گذشته و آینده نشان خواهد داد که مهمترین مانع برای قبول شدن خاورمیانه و خصوصا ایران به دنیای جهانی سرمایه ، بوجود آوردن یک رنسانس اجتماعی سیاسی علیه اسلام سیاسی و گسستن از این است. بدون این گسست ، خاورمیانه و ایران در نقشه جهانی دنیا جایی نخواهد داشت.
7. به نظر من اگر واقعا برای آینده دراز مدت ایران تلاش می کنید، بایستی بجای ترویج مذبذب بودن و دست در گردن آخوندها کردن، به تقویت یک جنبش اجتماعی و سیاسی غربگرای ضد اسلام سیاسی کمک کرد که بیشترین زمینه ها را در ایران دارد و در دراز مدت میتواند مانع اصلی حرکت به جلو را برای مردم ایران بردارد.
ارژنگ

شهروند گفت...

سلام دلقك عزيز
بعد از پنج سال گذشتن از توي دهني خامنه اي به مردم و نخواندن رأي مردم ، ديگر با اينهمه سخنراني و حرفهايي كه حضرات زده اند ، شكي در مورد تقلب گسترده بلاموضوع است به نظرم ، سخنان نماينده ولي فقيه در سپاه ، محمد علي جعفري ، صحبتهاي چند روز پيش احمدي مقدم كه از شش ماه پيش مي دانستند ، سازماندهي تظاهرات نهم دي توسط سازمان تبليغات ، در روز انتخابات هم كه از قطع اس ام اس ها تا مانور نيروهاي انتظامي دقيقا روز بعد از انتخابات بگيريد تا بازداشتهاي گسترده صاحبنامان عرصه سياست و ...
شما اگر روز بيست و سوم خرداد هشتاد و هشت ايران تشريف داشتيد ، بهت و حيرت مردم كوچه و بازار را مي ديد ، شايد قضاوتي ديگر داشتيد ، لطفا نفرماييد كه مردم ايران كه فقط در شهرهاي بزرگ و تهران نيستن ، حرف درستي ست .روستاها و شهرهاي ايران هم هموطنان عزيزمان هستند و قابل احترام ، ولي طبق آمار خود آقايان هفتاد درصد جمعيت كشور شهر نشين هستن ، يعني اكثريت
از طرفي رسانه هاي اصلاح طلب چنان موضوع پخش كردن پول و سهام عدالت و سيب زميني رو بزرگ كردن به خاطر اهداف كثيف خودشان
سهام عدالت سال هشتاد و هشت فقط به بازنشستگان و مستمره بگيران و خانوارهاي تحت سرپرستي بهزيستي و كميته امداد داده شد ، مگر سر جمع چند ميليون سهام گرفتن ! در مورد پخش كردن پول و سيب زميني هم ، اين بساطي بود كه از اولين سفر استاني احمدي نژاد ذيل برنامه ها و طرحهاي ملوكانه جناب آيت الله ! اجرا ميشد
سر جمع پول گيرندگان و سهام گيرندگان به پنج شش ميليون بيشتر نبود ، بعلاوه پايگاه رأي حاكميت كه همين چها ميليون جليلي ست ، احمدي نژاد بيشتر از يازده تا دوازده ميليون رأي نداشت
طبق فرمايش خود شما مردم از سال هفتاد و شش به بعد هميشه به كسي رأي داده اند كه به نوعي نماينده حكومت نبوده است
حالا چطور در سال هشتاد و هشت بيست و چهار ميليون به محبوب رهبر رأي داده اند !
مردم به خاطر شايعه اي كه بدنه وزارت اطلاعات دولت هاشمي ماهرانه بين مردم پخش كردن كه خامنه اي ناطق نوري را ميخواهد ، بيست ميليون رأي به خاتمي دادند ، آنوقت همين مردم بارها و بارها حرفهاي مفت و ستايش آميز خامنه اي در مورد احمدي نژاد و دولتش را شنيده بودن ( پاك ترين دولت از زمان مشروطه و ..... ) و رفتن به رأي به احمدي نژاد دادن !
تظاهرات سه ميليوني بيست و پنج خرداد فقط و فقط به خاطر باور مردم به تقلب بود كه انجام شد ، والا موسوي و كروبي كه برنامه تظاهرات را كنسل كرده بودن
به قول آقاي مير حسين موسوي كه به احمدي نژاد گفت ، مگر مردم فقط همين كساني كه دنبال ماشين شما مي دوند هستن ؟ احتمالا نظر شما هم به نظر آقاي احمدي نژاد نزديكتره
خامنه اي گفته بود ، كه من اين بساط اصلاح طلبي رو براي هميشه جمع ميكنم ، با تقلب هم اينكار رو هم كرد ، شاهد اين مسئله هم انتخابات آينده مجلس و خبرگان خواهد بود ، باز هم تمام اصلاح طلبها و اعتداليون توسط خامنه اي قلع و قمع خواهند شد ، انتخاب روحاني معتدل و يار غار هاشمي بخشي از نرمش قهرمانانه آقاست ، دوامي نخواهد داشت براي طيف هاشمي .
پاينده باشيد

شهروند گفت...

بنده در كامنت تكراري خودم ادعا نكردم كه در حال حاضر جمعيتي ميليوني طرفدار جنبش سبز هستن ، مردمي كه حقير ميبينم در فشار اقتصادي اين روزها ، مرده اند ، خطر خودكشي آنها را تهديد نمي كند
مراسم اربعين هم توسط سپاه و اداره اوقاف سازماندهي شد . كاروانهاي زيادي از شهرهاي مختلف كه شامل بازنشسته هاي سپاه و به قول يكي از سرداران سابق ، بچه هاي اطلاعات تشكيل شده بود ، عازم عراق شدن دانشجويان امروز دانشگاه كه جزء رأي دهندگان نبودن، پس چرا در هر فرصتي ، از تهران تا شيراز خواستار رفع حصر هستن ؟

Dalghak.Irani گفت...

من آن کامنت را وقتی نصف می کردم چون طولانی بود از دست دادم نصفش را و چون ادامه اش هم طولانی بود و هم نای نوشتن مجددم نمانده قسمت اول را هم بعد از چند دقیقه برادشتم که اگر بازهم حوصله کردم و تکمیل کردم هر دو قسمت را با هم نمایش بدهم. فکر نمی کردم در آن فاصله خوانده باشی. لذا موکول می کنم به بعد از انتشار احتمالی کامنت های خودم. و اگر نه کسی چیزی را از دست نداده چون این بحث بارها مطرح شده و هر کسی به مدینۀ دلخواهش رسیده. یا...هو

ناشناس گفت...

تیمسار درست میفرمایید.
اخیرا از دهان یه سینه چاک حکومت ولایی سخن مبارکی شنیدم.
میگفت اعتقاد مثل مسواک میمونه کاملا شخصی.
اما حیف که دیگه برای خیلی دهانها دندان نمونده.
آرش

بی خدا گفت...

اون چیزی که مردم بهش برگشتن دیگه چهره کریه دین نیست، آرایشی هست که با زحمات ما بی دین ها به دست آمده دلقک جان! تصور اینکه کسی بعد از رها شدن از دست خرافات دوباره به سمت همان خرافات برگرده دور از انتظاره،از لحن مقالتون به نظر می آید که مردم دوباره دین دار شدند و دماغ ما اتئیست ها را با شرکت در کارناوال های محرم! سوزاندند شاید من بد برداشت می کنم،ولی هدف جریان های بی دین هم همین بود که دست و بال خدا را از جامعه دنیوی جمع کنند، نه اینکه همه مردم ایران دین گریز و بی اعتقاد شوند که چنین هدفی ابلهانه هست. ما اگر در دوره خودمون بتونیم مردم رو از دین سنتی ایت الله ها به دین مدرن مولانا هدایت کنیم، انگار نه تنها نبرد بلکه جنگ را هم برده ایم. اگر هم ما موفقیت هایی هر چند مقطعی در زمین نابودی کامل اعتقادات مسلمانان داشتیم ان را قطعا مدیون همین انقلاب اسلامی و آخوند های سیاست مدار هستیم که دیانتشان مثل سیاستشان نفرت انگیز هست.

ناشناس گفت...

جناب دلقک من یک کارگر ساختمانی در بوشهر هستم و بهتون اطمینان خاطر میدم که 90درصد اطرافیان و آشناهای من هیچ اهمیتی برا مناسک مذهبی و احکام دینی قائل نیستن و تقریبا 50 درصدشون هم هیچ ابایی از دادن فحشهای رکیک به اصول و فروع دین اسلام ندارن و حتی فرزند یکی از خانواده های مذهبی تو شب 28صفر مست داغون بود و داشت به پیغمبر و اهل بیت توهینهای رکیک میکرد.....خواستم بگم که خیالت بطور کامل تخت باشه که شرکت کنندگان در کارناوالهای مذهبی فقط بفکر پیدا کردن سوژه برای سکس هستن و حتی برای دوستی هم دیگه نمیان و فقط میخوان سوژه پیدا کنن برا سکس و اتفاقا باند عرق خورا و بچه بازهای منطقه ما امسال بیشترین سهم رو در مداحی مراسمات محرم داشتن....این ادعاهای منم کاملا بر اساس مشاهدات میدانی خودمه و به اصطلاح از خارج نشینهایی نیستم که هر روز برا فردای سرنگونی جمهوری اسلا می نسخه بپیچم و بیانیه صادر کنم.....خواننده سه ساله سیرک هستم تا هنوز حتی یک کامنت هم از وبلاگتون از دست ندادم حتی کامنتای علی اکبر و حذب الله

Dalghak.Irani گفت...

خیلی از نظر شما ممنونم و کلی خوشحال شدم. من نظرتان را قبول دارم و منظورم از عرفی شدن دین هم همین بود. دینی که مردم باهاش راحتند و راحت رفتار می کنند. امامی که مسخره می کنند و اما بنامش قسم هم می خورند. خدایی که لغز می بندند بر ادعاهایش اما موقع مشکل برخوردن ازش کمک هم می خواهند. دین و مذهب براحتی کنار گذاشتنی نیست و کسانی هم که بد و بیراه می گویند بی دین و ایمان نیستند. و روز عاشورا و محرم هم اگر دختربازی هم قاطی اش باشد خوشحال می شوند اما نه اینکه فقط برای دختر بازی می روند. نه اینقدر رادیکال و خط کشی شده نیست جامعه و مذهب عرفی هم یعنی همۀ حالت های کفر و ایمان و تسلیم و عصیان بوجود آمده در فرد مذهبی را پاسخ بدهد هنگام عصیان با دشنام به مقدسات و هنگام نیاز با تسلیم و عبادت و غیره... یا...هو

ناشناس گفت...

جناب دلقک از بس دقیق میزنی وسط خال آدم لجش میگیره.....کامنت آخری دقیقا مصداق برادر و دایی و چندتا از دوستامه که روزی هزار بار به اسلام و مقدساتش توهین میکنن ولی وقتی میخوان قسم راست«توجه کنید راست» بخورن ی جور به سر بریده حسین و فرق شکافته علی قسم میخورن که انگار نه انگار همین یکساعت پیش این بیچاره ها رو رسوایه عالم«عمه رسوایه عالمه» میکردن و خواهر مادرشون رو مورد عنایت قرار میدادن.....مخلص کلام اینکه این واقع نگری شما ی وقتایی لج آرمانگرایی و امید و آرزوهای ما رو در میاره....کارگر ساختمون