۱۳۹۳ تیر ۱۰, سه‌شنبه

داعش فرزند خلف جمهوری اسلامی است که نفرین سی سالۀ ایرانیان در دامن خامنه ای گذاشت!


1- اصلاً هم ناراحت نیستم. ابداً هم برایم مهم نیست که عراق تجزیه می شود یا نمی شود و این تقسیم چه بر سر ایران و یکپارچگی اش می آورد. خیلی وقت است که از اهمیت خاک به اهمیت انسان رسیده ام. می خواهم همۀ دنیا با خاک یکسان شود هنگامی که ایرانیان حتی نمی توانند با آلت شان بمیل و خواست خود رفتار کنند. پدر مادرها بچه هایشان را خیلی دوست دارند و خوب یادم است که نه پدر و مادر خودم و نه من در نقش پدر و مادر هیچگاه بالاتر و پررنگ تر از این دشنام؛ نفرینی در مورد فزندان مان کرده باشیم که گفته اند و گفته ایم: "خدا یکی مثل خودت نصیبت کند". و این یعنی ببینی که چه از دستت کشیده ام در هنگام پرورش تو از جهل کودکی (سنت) به بلوغ پختگی (مدرنیته). 

2- این چند روزی که شاهد بودم چگونه صدر تا ذیل جمهوری اسلامی مثل خر توی گل گیر کرده اند که چگونه بیداری اسلامی داعش را توجیه تئوریک بکنند تا حزب اللهی های ساده لوح و مؤمن از افتخار به بیداری اسلامی ناشی از صادرات تئوری مرگ و خشونت در جهان از سوی انقلاب اسلامی روحانیان شیعه را به نفرت از همین ناب ترین بیداری اسلامی در هیبت داعشی ها آدرس بدهند در پوست خود نمی گنجم. زیرا هر آدرسی که می دهند تا بگویند این داعشی ها مثل مصباح و علم الهدی و خامنه ای و یزدی و جنتی و صدیقی و خاتمی نیستند بازهم همان خری شده اند که در گل مانده. چون اینان می خواستند زنان را توی گونی کنند که داعشی ها کرده اند. اینان می خواستند دختران 9 سال ببالا را اسباب جماع خود کنند که داعشی ها پیاده کرده اند. اینان می خواستند هرچه نشانه ای از زیبایی و دلخوشی و زندگی دارد را نابود کنند که داعشی ها کرده اند و ... آنوقت اینان فکر می کنند حزب اللهی ها خرند که نبینند بجای حمایت از نوادگان سلف پیامبر اسلام (داعش عزیز) اینان از اسد و نوری مالکی کون برهنه و سکولار حمایت می کنند. - همه را با یک آلردی انگلیسی بخوانید -  و ... لذا مطمئنم که داعش ریشه های اینان را خواهد خشکاند همزمان خود بی ریشه اش که خواهد خشکید در مواجهه با مدرنیته. این یک تحلیل سیاسی نیست بلکه این یک حس غریزی و عقلانی است که فراتر از هر تحلیلی درست  و با ارزش است. پس فعلاً درود بر داعش و امام ابوبکر البغدادی.

3- یک نکته هم راجع به مذاکرات اتمی در وین بگویم که روحانی و جان کری جدا گانه اما در یک متن گفته اند و علامت تهدید همراه با تحبیب است برای دیپلمات هایشان. روحانی گفته به کری که مگر کری کاسۀ تحریم ها چنان ترک هایی برداشته که هیچ چینی بند زن ماهری هم دوباره نمی تواند این کاسه را یک کاسه کند. جان کری هم در واشنگتن پست نوشته است که ما امتیازات زیادی داده ایم به ایران و دیگر منتظر امتیاز جدیدی نباشند و مثل ملت مشتاق و خوشبین ایران در پشت پرده هم کوتاه بیایند و بازی جام زهر را تمام کنند. حرف کری هم به کاسه ربط دارد که بسط یافته اش جملۀ زیر است: "کاسه را خود ما ساختیم و جنسش را از جنس چینی باراک اوباما انتخاب کردیم که اصولاً نه چینی بند زنی بلد است و نه علاقه ای به یک کاسه کردن این چینی ترک خورده. اما شما غافل نباشید که اگر دیر کنید و پررو بازی در بیاورید محافظه کاران نه تنها کاسه را یک کاسه خواهند کرد بلکه جنس ان را هم فولادی خواهند کرد که دیگر هیچگاه ترک نخورد مگر در مرگ شما!"

4- و دیشب در ابتدای ماه عبادت مسلمانان و رمضان فاتحۀ بلند بالایی خواندم برای آن 100 تا 200 هزار نفری از الجزایری ها که 20 سال پیش کشته شدند در جنگ های داخلی مسلمانان سلفی با دولت مرکزی و گفتم خدا بیامرزتان که مردانه مردید و اجازه دادید تیم ملی فوتبالتان بعد از دوازدهم دنیا شدن با آن بازی باشکوه در مقابل آلمان عزا بگیرند و گریه کنند که حق بحقدار نرسید. و الا حالا مجبور بودید جشن و شادمانی راه بیندازید از 28 ام دنیا شدن تیم ملی فوتبالتان با افتخار دفاعی ترین و کم پاس ترین تیم تاریخ جام جهانی مثل ما ایرانیان. خدا بیامرزدتان که بموقع مردید و کشورتان را از جهل مرکب رهانیدید تا اینجا! یا...هو

۲۲ نظر:

محسن گفت...

بیا بشنو
رقابت علی(خامنه ای) و ابوبکر(بغدادی) بر سرخلافت !

شبگرد گفت...

تیمسار عزیز ای کاش می شد روزی 3 4 تحلیل می نوشتید که مردم از بس که 24 ساعت در وبلاگ شما پرسه می زنم تا تحلیل های جدید شما را بخوانم. و ای کاش که نه تحلیل بلکه کتابی می نوشتید!بسیار از شما ممنونم.

ناشناس گفت...

سلام. من همیشه پست هاتون رو دنبال میکنم و تحلیل هاتون رو دوست دارم اما این یکی چاشنی عصبانیتش به حدی بود که احساس کردم بجای وبلاگ شما در سایت مجاهدین هستم. ما شمارو آروم ، منطقی و با استدلال دوست داریم. با طعم ایراندوستیتون خو گرفتیم پس به راحتی این چهره رو از دست ما نگیرید. یا هو

غربگرا گفت...

این ملت مفنگی و بی حال و بی‌مصرف را با بیان صریح نظرت دچار نشئه پرانی نکن. چاشنی عصبانیت را کم کن اجازه بده ملتِ چرتی با تحلیل‌های آبکی و تعارفی و شعر شاملو صفا کنند و خو بگیرند و ...

ناشناس گفت...

عالی‌ بود این مطلب. نه تنها جمهوری اسلامی سرگیجه گرفته، این حالت گریبانگیر تمام اسلام گرایان که تا دیروز از کشتار مسلمانان به دست آمریکا در عراق و افغانستان می‌‌نلیدند شده است. خنده دار تر از همه وضعیت امثال گنجی و محمد سهیمی است که حالا نمی‌دانند باید از حمله آمریکا به سنّی‌ها دفاع کنند، انتقاد کنند یا همکاری کنند. چه روزهای خوبی‌ است برای مدرنیته.

ﺗﻤﺎﺷﺎﭼﻲ گفت...

ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻢ اﮔﻪ ﺑﺮاﺕ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﺎﺷﻪ 5 ﺗﺎ ﭘﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﺮاﻕ ﺗﻮ اﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻧﻤﻴﻨﻮﺷﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺎﻳﻪ ﻫﺎﻱ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﻟﻪ ي ﻧﻮﺭ اﺣﻤﺪﻱ ﻧﮋاﺩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ اﻏﺮاﻕ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ و ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ اﻏﺰاﻕ ﺭﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺗﻴﻤﻲ ﺟﻮﻥ

ناشناس گفت...

سلام تیمسارجان:
به نظربنده کارآقای مطهری ازپیش کشیدن جریان حصردرحضورخلیفه پنجم بیشترنشان دادن این بودکه کینه توزی وحقدوحسدمستقیم معظم اله نسبت به این دوبزرگوارآشکارشودوالا ملاطفتش را قبلا درموردآیت اله آذری قمی وآیت اله منتظری به وضوح نشان داده بود..........

ناشناس گفت...

این لینک از قلم افتاد:
http://theaviationist.com/2014/07/01/iranian-su-25-iraq/

خُسن آقا گفت...

تجزیه عراق باعث خواهد شد که کردستان ایران تحریک به تجزیه شود سپس بخش بخش ایران تجزیه خواهد شد. این روند اگر شروع شد دیگر قابل بازگشت نیست!

ناشناس گفت...

فکر می کنند با چهارتا هواپیما می توانند مشکل قومیتی عراق را حل کنند.چند ماه بمباران بیهوده و بعد هیچ

Dalghak.Irani گفت...

راجع به خشن و لطیف و تلخ و شیرین و امید و نا امید نوشتن من زیاد مقصر نیستم غیر از اینکه خودم هم آدمم و احساساتی دارم و همیشه در یک مود نیستم مثل همۀ انسان ها و شما. ثانیاً معمولاً قلم من مثل همۀ قلم های ادبی هنری زیاد از منطقم نثر نمی گیرد و خودسر است هنگام نوشتن و نمی دانم چه جوری شروع می کند و کجا تمام می کند.
اما بعد:

در مورد شبیه مجاهدین یا هر گروه و فرد سیاسی شدن یا نشدن حساسیتی ندارم خودم و مطلقاً نه رادیو تلویزیون ها و نه سایر رسانه های فارسی زبان را بغیر از چند سایت نوشتار فارسی - اغلب هم داخل و مجاز ایرانی و چند تا روزنامه - اخبار و نوشته های دیگران را نه می بینم و نه مطالعه می کنم. و حساسیتی ندارم که شبیه کدام می شود نوشته ام چون مطمئنم که شبیه هیچ نوشته ای نمی نویسم.

اما خود مجاهدین خلق - بعنوان افراد و نه سازمان - محترمند و من خیلی کهیر نمی زنم از دیدن و شنیدن شان مگر در زمانی که از رفتار سازمان و رهبریش دفاع می کنند که آن هم سه برهه دارد
1- قیام مسلحانۀ خرداد 60 و وقایع منجر به خروج از کشور.
2- رفتن به عراق و همکاری با صدام و بویژه عملیات فروغ جاویدان!
3- رفتارشان بعد از پایان جنگ و فروپاشی شوروی و حملۀ امریکا به عراق.
در مورد دوموضوع 1 و 2 می توانم بدون عصبیت با آن ها صحبت کنم و استدلال درست بودن و غلط بودن را به مباحثه بگذارم و محتمل همۀ موضع گیری هایشان غلط نبوده باشد.
اما در مورد بند 3 عصبانی می شوم و می خواهم سربتن سازمانی شان نباشد که حتی بعد از مرگ ایدئولوژی و افتضاحات رژیم های توتالیتر اینان سازمانی مخوف تر از هر حکومت ایدئولوژیکی در جهان را حفظ و اداره می کنند. لذا سازمان شان دقیقاً بی ارزش و گشتاپویی است در حال حاضر و تخفیفی هم ندارد این قضاوتم. اگر فردای جنگ مثل یک سازمان سیاسی خودشان را نقد می کردند و وارد فاز دموکراسی می شدند و رسانه های عمومی را پاسخ می دادند می شد روی مواضع ضدملی! در جنگ و وارد فاز نظامی شدن در سال 60 مباحثۀ تا کجا درست و تا کجا غلط بود کرد. این نوشته بمعنای این نیست که من بخواهم در اینجا تریبون بدهم به چنین مباحثاتی. فقط گفتم که داوریم یا همه یا هیچ نیست در هیچ امری غیر از "مرگ بر ایدئولوژی". لذا هیچ پاسخ دیگری نخواهم نوشت برای احیاناً کامت های مرتبط با این موضوع. یا...هو

ﺗﻤﺎﺷﺎﭼﻲ گفت...

اﻳﻦ اﺳﺘﺘﻨﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﺳﻪ ﺑﺮﻫﻪ ي ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻨﺖ ﺗﻴﻤﻲ ﺟﻮﻥ ﻳﻌﻨﻲ ﻛﻞ ﺗﺎﺭﻳﺨﺸﻮﻥ ﺑﻌﺪ اﻧﻘﻼﺏ ﺗﺎ اﻣﺮﻭﺯ

ناشناس گفت...

با نظر شما موافقم
سازمان مجاهدین نیروی زیادی داشت که بتواند تاثیر گذار تاریخ سیاسی ایران باشد.ولی امان از ایدئولوژی که پدر هر سازمانی را در می آورد. از این نظر فرق زیادی بین انها و حزب الله وجود ندارد الا اینکه انها به قدرت نرسیدند.این را گفتم که چماقداران خامنه ای خوشحال نشوند. ایکاش بقول شما این سازمان یک اصلاحاتی را در خود شروع می کرد و بجای کیش شخصیت مریم و مسعود پرستی خود را با زمان منطبق می کرد که در اینصورت با توجه تجارب تشکیلاتی خوبی که دارد می توانست جذب کننده خیل زیادی از جوانان باشدولی با این رویه کنونی راه بجایی نمی برد.اولین قدم زدودن ایدئولوژی از سازمان و دومین قدم ایجاد یک تشکیلات ازاد و مدنی در درون خود است. اینکه معتقد به رویارویی نظامی است مهم نیست اگر بتواند دوعیب اصلی خود را رفع کند.

ناشناس گفت...


اما خود مجاهدین خلق - بعنوان افراد و نه سازمان - محترمند و من خیلی کهیر نمی زنم از دیدن و شنیدن شان مگر در زمانی که از رفتار سازمان و رهبریش دفاع می کنند که آن هم سه برهه دارد
1- قیام مسلحانۀ خرداد 60 و وقایع منجر به خروج از کشور.
2- رفتن به عراق و همکاری با صدام و بویژه عملیات فروغ جاویدان!
3- رفتارشان بعد از پایان جنگ و فروپاشی شوروی و حملۀ امریکا به عراق.



1- قیام مسلحانۀ خرداد 60 و وقایع منجر به خروج از کشور

قیام مسلحانه بر علیه یک حکومت سرکوبگر و آدمکش, که تمامی راه های مسالمت آمیز تغییر را بسته است, نه تنها "حق", بلکه وظیفه هر شهروندی است که در قوانین کشورهای مترقی از جمله ایالات متحده آمریکا هم ملحوظ شده است.



2- رفتن به عراق و همکاری با صدام و بویژه عملیات فروغ جاویدان

صدام از سال ١٣٥٩ که حمله ب اخاک ایران را آغاز نمود, تا سال ١٣٦١ که در , صد در صد متجاوز بوده و عملش محکوم است. در همین برهه هم بسیاری از افراد سازمان مجاهدین خلق در جبهه ها حضور داشتند و تا زمانی که آنها را از جبهه ها جمع آوری نکرده بودند و زیر تیغ اعدام قرار نداده بودند, مشغول دفاع از خاک ایران بودند.
اما از سال ١٣٦١ و مقطع فتح خرمشهر که ارتش عراق از خاک ایران خارج شده و عربستان, متحد انهم قول پرداخت خسارات وارده بر کشورمان را داد, دیگر جنگ دفاعی از کشور تمام شده بود و ادامه جنگ دیگر هیچگونه لزوم و مشروعیت دفاعی نداشت. خمینی, فرمانده کل قوی وقت هم, بدرستی آنرا جنگ "اسلام علیه کفر" و بمنظور "فتح قدس از طریق کربلا" عنوان نمود که صد البته اسم رمز "حفظ رژیم ولایی" و ادامه سرکوبها و غارتگریها بود. هدفی که نه دیگر ربطی به دفاع از کشور داشت و نه با منافع ملی و حقوق مردم ما کمترین سازگاری داشت.
بنابر این اگر صدام حسین از سال ٥٩ تا ٦١ متجاوز بود, از ان به بعد, و پس از عقب نشینی از خاک ایران تنها رهبری بود که مشغول دفاع از خاک کشورش در مقابل هجوم ارتش و سپاه ایران بود که توسط اجامر و اوباش رژیم اداره میشدند و متاسفانه با نابودی منابع انسانی و مادی کشور, بدنبال حفظ و تثبیت رژیم سر تا پا ضد ملی جمهوری اسلامی بودند. صد البته که دفاع از خاک عراق, نه تنها حق, بلکه وظیفه صدام حسین به عنوان رهبر آنکشور بود. آیا مگر قرار بود که آقای صدام حسین کلید طلایی شهر بغداد را دودستی در اختیار آقای خمینی و نوکرانش از جمله حکیم ها و نوری المالکی ها میگذاشت؟
در ان مقطع هدف صدام حسین پایان دادن به جنگ بود که این نه تنها تضادی با منافع ملی ایرانیان نداشت, که با ان نهایت تطابق را هم داشت, بالاخص که رژیم ولایی به اسم "وضعیت جنگی", مشغول سرکوب مردم و غارت کشور بود.
بنابر این لطفا به جای حاشیه روی بفرمایید که چرا در مقطع پس از فتح خرمشهر (سال ٦١) که دیگر جنگ مشروعیت دفاعی نداشت, همکاری با صدام حسین, کاری "ضد ملی" بود؟ یادمان باشد که مجاهدین خلق در سال ١٣٦٥ به عراق رفتند, یعنی تقریبا چهار سال پس از عقب نشینی عراق از خاک ایران.
شما سوراخ دعا را اشتباه گرفته اید. ان چیزی که ضد ملی بود, نه همراهی با صدام حسین برای تحمیل خاتمه جنگ به رژیم وحشی و زبان نفهم ولایت فقیه, که ادامه جنگ ضد ملی بود به ضرر دو ملت ایران و عراق که نهایتا منجر هم شد به باز شدن پای منطقه.



3- رفتارشان بعد از پایان جنگ و فروپاشی شوروی و حملۀ امریکا به عراق.

مجاهدین تا کنون کنفرانسهای متعدد مطبوعاتی داشته اند. کافی است که در اینترنت بگردید تا تمامی مصاحبه های آنها را بیابید. حتی میتوانید روی سایتشان بروید و بخود زحمت مطالعه مطالب ان مصاحبه ها را بدهید. بسیاری از این مصاحبه ها با مطبوعات و رسانه های معتبر دنیا است, از رسانه های فرانسوی و انگلیسی و آمریکایی گرفته تا روزنامه های دنیای عرب از جمله روزنامه های مصری و تلویزیونهای عربی.
مساله اغلب جراید, رسانه ها و سایتهای ایرانی که اغلب هم توسط رژیم یا توسط مخالفین دیگر مجاهدین اداره میشوند, اینست که این جراید, "مصاحبه" را با "محاکمه", انهم محاکمه با اتهامات بی پشتوانه اشتباه میگیرند. برخوردشان اینست که شروع به تهمت زدن به مصاحبه شده میکنند, بدون آنکه دلیلی و سندی محکم بیاورند,بعد هم میگویند که "ثابت کن" که این "ادعاها " و "اتهامات" غلط هستند! به عبارتی دیگر انتظار دارند که مصاحبه شده برائت خود را "اثبات" کند! گویا این جماعت هنوز نمیفهمند که اصل بر برائت است, مگر آنکه خلافش اثبات گردد. به عبارت دیگر, این آنها هستند که باید این اتهامات را ثابت کنند. این روش صد البته با فرهنگ آخوندی وبطور کلی فرهنگ استبدادی, انهم در کشورهای دیکتاتور زده مثل ایران, روشی آشنا است. منتهی با فرهنگ دموکراتیک و آزادیخواهانه کمترین هماهنگی ندارد.

ناشناس گفت...

دستمریزاد! سر قضیه هواپیما های سوخو دقیقا زدید وسط هدف. اخبار دید درست شما رو تایید میکنه.

رامیار گفت...

من که متخصص امور نظامی نیستم و طبیعتأ نظر نمی‌دهم در این زمینه و فقط میخوانم. ولی ظاهراً نظرات شما کاملاً دقیق بوده و عجیب هم نیست که وقتی در زمینه امور کلی و جهان بینی اینطور صاحب نظرید، در حوزه تخصصی خودتان نظر صائب بدهید. کمی من را علاقه مند کردید که از دور تماشا کنم این موضوع هواپیماها راريال وگرنه بدون اشاره شما نه جذابیتی برایم داشت و نه درگیرش میشدم.
خواستم تشکر کنم و اینکه به قول خواننده دیگری دوباره درست زدید به هدف. آفرین

رامیار گفت...

یک چیز دیگه
این مجاهدین که میایند و نظر میدهند آدم دلش میسوزه. به نظر میرسه بعضیهاشون آدمهای بدی نباشند و به قول جمهوری اسلامی فقط فریب خورده اند.
گناهی هم ندارند. تو دوره و زمانه ای که ایدئولوژی حکومت میکرد و آدمها با مبارزه و پیوستگی به تشکیلات و این چیزها معنی پیدا میکردند اینها هم جوانانی بودند که تحت تاثیر آن جو قرار گرفتند و رفتند خودشان را بر باد دادند. فرصتی هم برای بازپیرایی و بازنگری خودشان نداشته اند. حتی الان هم که اینترنتی در کار هست نمیروند نظرات متفاوت را بخوانند و ذهنشان عمیقا درگیر همان توجیهات و ایدئولوژیهای جوانیشان است.
این خواننده شما هم که اومده بعد از اون علی حزب الهی اینجا را برای تبلیغ ایدئولوژیش انتخاب کرده، بنده خدا توجیهاتی در حد همان علی میاره و فکر میکنه الان دیگه هر ذهن عاقلی باید توضیحاتش را پذیرفته باشد و ایمان آورده باشه :)
نمیدونه که طبق معیارهای دنیای امروزه که البته خوانندگانش فراتر از بالاترین و چرتکده های اینترنتی هستند، هر کدام از این جمله هایی که گفته باید براساس یک فکت باشند و در دفاع از آنها بتواند کمی خارج از آنچه که خودش را راضی و قانع میکند عمل کند.
البته انصافا... انصافا و انصافا.... این آقا یا خانم خیلی فراتر از بقیه همدسته ایهاش اومده جلو و غلظت شعارهاش به نسبت معمول بقیه شون خیلی کمتر است. این را به فال نیک میگیریم که یا برای قانع کردن ما، یا تحت تاثیر دنیای اینترنت، یا طی تحول شخصی به درجه بالاتری از آزادی رسیده که یکهو شیلنگ شعار را ببنده به ناف خوانندگان و شعارهایی در مایه برادرها تحویل بده.
واقعأ این پاسخ دادن نسبتأ قابل تحمل -گر چه اصلا قانع کننده نیست، ولی فقط قابل تحملتر از معمولشان است- باید قدردانی بشود. امید است بقیه اعضای این دسته هم کمی از اون حال و هوای ایدئولوژیکشون بیرون بیایند و دنیایی را که ازش محروم ماندند تحت اون دنیای کنترل شدن و سترون پادگانی، کمی تنفس کنند.
بازم مرسی.

ناشناس گفت...

سپاس تیمسار !
اشکهایت همانا بغض در گلو مانده سالیا ن ما فروماندگان در همه ی بدبختیهای عالم بود .
دست مریزاد .

ناشناس گفت...

بنظر می رسد که مالکی قصد دارد تا با استفاده گسترده با چهارتا هواپیما که پوشش استتاری برای عملیات هواپیما های ایرانی و سوری خواهند بود به جنگ بپردازد.یعنی پس فردا هواپیماهایی از ایران و سوریه بلند خواهند شد و مواضع داعش را بمباران خواهند کرد و مالکی خواهد گفت همین هواپیماهای دست دوم ما بودند!
این بمباران کاری از پیش نخواهند برد و نهایتا مردم غیر نظامی را هدف قرار خواهند داد و جبهه بندی های سیاسی را رادیکال تر خواهد کرد. جمعی از گروه های میانه رو و بی طرف اجبارا به نیروهای مخالف مالکی خواهند پیوست. این بمباران ها داروی اشتباهی برای بیماری عراق خواهند بود.
مسئله دیگری که مالکی را الزام به ماندن و حتی کودتا بر علیه مجلس خواهد کرد مسئله تحریم های ایران است. این مسئله دور از ذهن نیست که این مهره خامنه ای اکنون به فروش نفت نیابتی برای ایران مشغول باشد و ایران بخش بزرگی از درآمد قاچاق نفت خود را از طریق او بدست می آورد.

آقا مهندس

ناشناس گفت...

"این مجاهدین که میایند و نظر میدهند آدم دلش میسوزه. به نظر میرسه بعضیهاشون آدمهای بدی نباشند و به قول جمهوری اسلامی فقط فریب خورده اند.
گناهی هم ندارند. تو دوره و زمانه ای که ایدئولوژی حکومت میکرد و آدمها با مبارزه و پیوستگی به تشکیلات و این چیزها معنی پیدا میکردند اینها هم جوانانی بودند که تحت تاثیر آن جو قرار گرفتند و رفتند خودشان را بر باد دادند. فرصتی هم برای بازپیرایی و بازنگری خودشان نداشته اند. حتی الان هم که اینترنتی در کار هست نمیروند نظرات متفاوت را بخوانند و ذهنشان عمیقا درگیر همان توجیهات و ایدئولوژیهای جوانیشان است........."

حالا بعد از اینهمه کرکری خوندن ها و "هل من مبارز طلبی" ها پاسخت چیست؟ علت گمراهی و فریب خوردگی چیست و علت روشنگری و عقل و درک تو کدام است؟ مشکل امثال شماها اینست که با چنته پز های عالی و آنچنانی میدهید و تصور هم میکنید که شنوندگان شما مشتی آدمهای احمق هستند که بیمایگی شماها را درک نمیکنند. گویا چشمشان دربست بدهان های شما دوخته شده که برایشان ببینید و بشنوید و تعبیر و تفسیر کنید.
نه عمو, مجاهدین کسی را گول نزده اند! حداقل مرا گول نزده اند. این از چنته خالی امثال شماهاست که هر چه بیشتر میگویید, کمتر شنونده پیدا میکنید! از حرفهایتان تعصب, کج فهمی, شعار زدگی و قدرت طلبی پیداست. آخر پدر بیامرز, ختم جنگ و بیان چند واقعیت تاریخی چه ربطی به "پایان عصر ایدئولوژی " ها دارد که "فلان" را به " کلاه" دوخته ای؟ شما هنوز داری همان برداشت و همان حرفهای احمقانه بیست سال پیش فوکویاما را بلغور میکنی. انهم حرفهایی که بطلانش خیلی زود به اثبات رسید. آخر در دنیایی که هر روز شاهد ظهور گروه های ایدولوژیک هستیم, این دیگر خیلی مسخره است که حرف از پایان عصر ایدئولوژی ها زد. در منطقه ما که اینگونه گروه ها مثل گروه داعش مثل قارچ از زمین بیرون میایند. در آمریکا, گروه فوق دست راستی "نو محافظه کاران" بر سر کار میایند که رگه های مسیحی دارند. آخر کجای این وقایع نشان از پایان عصر ایدئولوژی ها دارد که شما مثل جو زده ها ذوق کردی؟
تنها چیزی که حرفهایتان نشانی از ان ندارد , همان منطق و برهان است. شاید بهمین دلیل هم هست که توان وارد شدن در هیچ دیالوگ منطقی را ندارید. اگر میخواهی بقول خودت "سخافت" حرفهای من و شعار زدگی ام را نشان دهی, پیشنهاد میکنم که اینکار را با استدلالهای محکم و سنجیده و با نشان خطاهای استدلالی من نشان دهی وگر نه که با تکرار مشتی شعار بی معنی و بی ربط, تنها چنته خالی خودت را رو میکنی. به جایی هم نمیرسی و آخرش هم ناله میکنی که مجاهدین دارند مردم را گول میزنند, که با وجود تمرکز اینهمه بلندگوهای تبلیغاتی در دست جریانات متبوع شما, چنته خالی شما ها را بیشتر رو میکند.
تا آنجا که بمن مربوط میشود, من کار درست را از هر گروهی که سر بزند, مورد حمایت قرار میدهم. فرقی هم نمیکند که این گروه, مجاهدین باشد, یا سلطنت طلب یا کمونیست.

رامیار گفت...

خواننده ناشناس عزیز که با حدس تعلقت به مجاهدین نوشتم و برآشفته‌ای

قصد پاسخ دادن به شما را نداشته و ندارم و خطاب به صاحب این وبلاگ نوشتم. قبل از شما یک علی آقایی می‌آمد و سعی می‌کرد ما را به اسلام ولی فقیه دعوت کنه الان هم شما. من نه با آن آقا خطابی داشتم و نه با شما. حرفتان را بزنید خطاب به صاحب این وبلاگ، من هم درباره نظرات شما به صاحب همین وبلاگ نظر داده‌ام.
اساسا ما حرفی با هم نداریم و نه در تخصص من زندگی طلب است بحثهای جنجالی وقت تلف کن و نه وقتش را دارم و نه علاقه‌اش را. به همین خاطر خطاب سخنم شما نبوده‌اید که نیاز به پاسخ باشد. صاحب این وبلاگ با توجه به سیر کسانی که یکهو پیداشون شد و مدتی گفتند و بعد رفتند ولی ما ماندیم و ما، می داند من چه می‌گویم. شما موضوع صحبت بوده ای ولی نه مخاطب صحبت.
شما راحت باشید و نظراتتان را راحت بفرمایید. ما اهل زندگی هستیم و نه بحث. میاییم و نظرات صاحب نظری را که سه سال است میخوانیم که ارزشمندی وقت بر سرش گذاشتن را اثبات کرده و به حرمت وقتی که برایمان گذاشته نظر میدهیم.
شما ادامه بده در مطالب دیگر.
این پاسخ را به دلیل محترم بودنتان در پاسخ نخست داده ام و اینکه تحسین میکنم که کمی از ایدئولوژی کیش شخصیت رهبراتان فاصله گرفته اید. همین فرمان را پیش بروید انشالله روزی به تعادل خواهیم رسید.
با احترام

ناشناس گفت...

" شما موضوع صحبت بوده ای ولی نه مخاطب صحبت........."

چه فرقی دارد خطاب صحبت باشم یا موضوع صحبت؟ اگر شما حرفهایی را در ارتباط با سخنان من گفته اید, این حق من است که به آنها پاسخ دهم.

من نه شما را میشناسم و نه پدر کشتگی با شما دارم. هدف من از پاسخگویی به جناب تیمسار و جنابعالی, نشان دادن این مطلب بود که این حرفهای طوطی واری که اغلب در ارتباط با مجاهدین زده میشوند, هیچ منطق قوی و پشتوانه و فکت تاریخی و استدلالی ندارند. بدتر از ان چیزهایی را از مجاهدین عیب میگیرند که یا اساسا نه تنها عیب یک سازمان نیستند, بلکه از نقاط افتخار ان به حساب میایند (مثل مبارزات مسلحانه بر علیه رژیم عقب مانده و سرکوبگر ولایی) و یا آنانکه واقعیات, خلاف آنها را نشان میدهند (مثل فرار مجاهدین از پاسخگویی به افکار عمومی که خود جناب تیمسار در پاسخش آنرا ذکر کرد).


".... اینها هم جوانانی بودند که تحت تاثیر آن جو قرار گرفتند و رفتند خودشان را بر باد ..."

کسانی که "جو زده" باشند و تحت تاثیر "جو" به سازمانی بپیوندند با اولین ضربه شلاق ازغندی ها و آرش ها و تهرانی ها و ماشا الله قصاب ها و .... به توبه میفتند و به خط همکاری با رژیم میروند. هیچ انسان عاقلی, "تحت تاثیر جو", بقول شما, خودش را "بر باد" نمیدهد.
کسانی که تا آخر رفتند اعتقاد به راهی که میرفتند, داشتند و اگر چنانچه در هر کشور دیگری چنین فداکاریهایی انجام میدادند,بخاطر ایستادگی در برابر دیکتاتوری و پرداخت حداکثر قیمت, یعنی گذشتن از جان, اسباب افتخار هر ملتی به حساب میامدند. طبیعتا در کشوری که که دزدی, نیرنگ, سو استفاده و نادرستی, "زرنگی" بحساب میاید, چیز عجیبی نیست که بذل جان و فداکاری برای مردم, به نوعی "حماقت" قابل تعبیر است و فرد جانباز در بهترین حالت به عنوان موجودی "قابل ترحم" شناخته میشود.


اومده بعد از اون علی حزب الهی اینجا را برای تبلیغ ایدئولوژیش انتخاب کرده، بنده خدا توجیهاتی در حد همان علی میاره و فکر میکنه الان دیگه هر ذهن عاقلی باید توضیحاتش را پذیرفته باشد و ایمان آورده باشه :)"

کجای صحبت من "تبلیغ ایدئولوژی" بوده که شما "سر و صدای بسیار برای هیچ" راه انداخته اید؟ کدام تبلیغ ایدئولوژی؟ مگر صحبت راجع به "جنگ" و آتش بس "تبلیغ ایدئولوژی" است؟ این چه ربطی به تبلیغات حزب اللهی ها دارد؟ اصلا تمام حرف من پاسخگویی به سخنان تیمسار بود و شنیدن استدلالهایی که ایشان برای سخنانش داشت. من کدام "ایدئولوژی" را طرح کردم تا پذیرش ان از سوی جنابعالی یا کسان دیگر برایم اهمیت داشته باشد؟ من تنها چند فکت تاریخی را آوردم که پاسخگوی موارد و اشکالات مطروحه بودند و طبیعتا بی پاسخ گذاشتن مواردی که طرح کردم, همراه با تکرار ادعاهای جدید از سوی شما, تنها من خواننده را به این نتیجه رساند, که این حرفهایی که مشابهش را بسیار از دیگر سایتها و رسانه ها, شنیده ام, هیچگونه پایه و اساس منطقی ندارند.

"نمیدونه که طبق معیارهای دنیای امروزه که البته خوانندگانش فراتر از بالاترین و چرتکده های اینترنتی هستند، هر کدام از این جمله هایی که گفته باید براساس یک فکت باشند"

احسنت که بالاخره حرفی حسابی زدی. خوبست که شما خود به این فرمایش خود فرموده ابتدا عمل کنی و حرفها و ادعاهایی را که مطرح میکنید, با فکت های معتبر و موجه بیاورید. من فکت های خود را آوردم و تاکنون پاسخی درخور از جنابعالی نشنیدم.


"این مجاهدین که میایند و نظر میدهند آدم دلش میسوزه. به نظر میرسه بعضیهاشون آدمهای بدی نباشند و به قول جمهوری اسلامی فقط فریب خورده اند........"

عجب! پس معلوم شد که رژیم جمهوری اسلامی راست میگوید و مجاهدین لابد به خاطر دور شدن از خط "ولایت فقیه" فریب خورده اند !!! لابد به همین دلیل هم هست که آقای خمینی تز ولایت فقیه را مطرح کرد, تا مردم صغیر ما, خدای نکرده "گول" نخورند! بلکه در سایه ولایت فقیه بمانند تا هم در دنیا سعادتمند!!! شوند و هم در آخرت!!!
بیچاره "علی حزب اللهی" که اینجا وقت خودش را داشته تلف میکرده. گویا شما نیازی به وجود ایشان ندارید که با اعتقاد به ولایت فقیه, خدای نکرده "گول" نخورید!