۱۳۹۳ تیر ۹, دوشنبه

علی مطهری: پاسخ رهبر در مورد حصر موسوی و کروبی قانع کننده نبود!


1- علی مطهری سفت و سخت گیر داده به پوشش خانم ها و اصولگراترین وزیر کابینۀ حسن روحانی را سؤال پیچ کرده و در نهایت هم سؤالش را برده به صحن علنی و کارت زرد پررنگی داده به رحمانی فضلی. خب بدیهی است که من با این موضع گیری علی مطهری مخالفم و کاشکی ایشان به این نتیجه برسد که تلاش بیهوده و متناقضی است مخالفت با لیبرالیسم اجتماعی و فرهنگی و در عین حال دفاع از لیبرالیسم و تکثر فکری و سیاسی. زیرا کسی که در انتخاب های شخصی آزادی نداشته باشد بطریق اولی در انتخاب آزادی های سیاسی مشارکت نخواهد کرد. البته در همین مورد کار علی مطهری چندتا کاشکی اضافه هم داشتم و دارم. از جمله اینکه کاشکی عکس دختران و زنان را - حتی با چهرۀ محو - در صحن مجلس نشان نداده بود. و کاشکی هنگام نمایش زنان با نمایندگان شوخی سکسی و جنسی نکرده بود که "از دیدن عکس ها بوجد امده اند". ولی با همۀ این ایرادات و اشکالاتی که به مواضع ضد اجتماع مدرن علی مطهری دارم؛ اما در همین مورد هم او را به همۀ اصلاح طلبان و اصولگرایان ترجیح می دهم. چرا؟ برای اینکه علی مطهری خود خودش است و ریاکاری و سیاسی کاری بخرج نمی دهد. چون باور دارم که اگر عناصر بشدت مورد نیاز جامعۀ امروزمان را در صداقت در اعتقاد و صراحت در گفتار و رفتار بدانیم که می دانیم و باید بدانیم؛ علی مطهری هردوی این صفات را بطور کامل دارد و مهمتر از آن اهل گفتگو و دیالوگ هم است.

2- بحث فربه است و بدرازا می کشد اگر بخواهم توضیح واضحات بدهم که چرا داشتن عناصر ثبات در عقیده و صداقت و صراحت در رفتار و گفتار در کنار پذیرش اصل گفتگو و دیالوگ از سوی نخبگان و سیاستمداران و راهبران جامعه تنها خواسته و راه حل دقیق رستگاری جامعه است. لذا فقط به این بسنده کنم که وقتی خودت روشن و دقیق دانستی که چه می خواهی و چرا می خواهی و حاضر شدی عقیده ات را با طرف دومی که او هم عقیده و استدلال مشخص اما متفاوتی دارد به بحث و گفتگو بگذاری نهایتاً چاره ای نمی ماند که باید داوری نهایی عقل غالب - جمعی - عاقلان و نخبگان را بپذیرید و جامعه را از بلاتکلیفی و حیرانی و عقب ماندگی ناشی از آن برهانید. بنابراین مهم نیست که عقیدۀ مطهری ها باطل است یا درست. بلکه مهمتر این است که این عقیده یا عقاید اولاً روشن و شفاف باشند و ثانیاً حاضر باشند در مقابل عقاید متفاوت و مختلف دیگر از مدعای خودشان دفاع بکنند. و مطهری به این اصل دیالوگ معتقد و باورمند است.

3- اما مطهری اقدام دیگری هم کرده در پی آن اقدام حجاب و عفاف و آن هم رفتن به دیدار خامنه ای در قالب فرزندان شهدا و مطرح کردن موضوع حصر موسوی و کروبی و رهنورد در حضور رهبر جمهوری اسلامی بوده است. این سؤال و جواب گرچه خودبخود هم ارزشمند است از جهت دغدغه مند بودن مطهری بعنوان نمایندۀ مردم؛ اما نقطه عطف ماجرا در بیان علنی این پرسش و پاسخ محترمانه و محرمانه در عرصۀ افکار عمومی است. زیرا بسیار از این پرسش و پاسخ ها و بگومگوها در پستوهای حکومت سنتی اتفاق می افتد هر روزه؛ که نه کسی خبردار می شود و نه کسی جرأت و علاقه ای دارد به شفافیت ریسک پذیر طرح آن در ملاء و مراء عام. این نخستین بار است که مطهری سؤالی مستقیم در حوزۀ حقوق مدنی و شهروندی پرسیده است از بالاترین مسئول حکومت اسلامی؛ و پاسخ او را عیناً بجامعه منتقل کرده است. و فراتر از طرح آن در جامعه خودش هم گفته است که از پاسخ آیت الله خامنه ای قانع نشده است. بهتر است عین حرف مطهری را نقل کنم تا دخل و تصرفی نکرده باشم به تحلیل و تفسیر میل شخصی ام:
 من هم درخواست وقت کردم و دو مطلب را گفتم، یک مطلب فرهنگی و دیگر درباره مسئله حصر خانگی. گفتم از نظر من و بسیاری از افراد، ادامه حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی به نفع کشور و انقلاب نیست و ضرورتی ندارد. اگر یکی از این دو در این حال از دنیا برود، مسئله به صورت یک غده چرکین برای جمهوری اسلامی باقی می‌ماند. از جناب عالی درخواست می‌کنم که به قوه قضائیه دستور بدهید که این موضوع را تمام کنند. اگر لازم است محاکمه شوند، ‌همراه سایر اطراف ماجرا محاکمه شوند و به قضیه خاتمه داده شود.
ایشان فرمودند: «من قبلا درباره بصیرت صحبت کرده‌ام و این که نباید راه شهدا و راه انقلاب را گم کنیم. جرم اینها بزرگ است و اگر امام(ره) بودند شدیدتر برخورد می‌کردند. اگر اینها محاکمه شوند حکمشان خیلی سنگین خواهد بود و قطعا شما راضی نخواهید بود. ما اکنون به اینها ملاطفت کرده‌ایم.» البته آن جلسه برای گفت و گوی بیشتر مناسب نبود.
 4- قصد ورود به ماهیت پاسخ خامنه ای را ندارم و فقط می خواهم اهمیت کار مطهری را پی بگیرم:

الف- طرح این سؤال از سوی مطهری مهم و شجاعانه بوده است. و برای اولین بار خامنه ای رسماً مسئولیت دستور مستقیم خودش به حصر رهبران جنبش سبز را نیز پذیرفته است.

ب- انتقال این پرسش و پاسخ به افکار عمومی بسیار جسورانه و مبارک بوده است. زیرا نوعی قداست زدایی بازهم بیشتر از ولی فقیه می کند و جسارت در ارتقاء نق زدن های پنهان نخبگان به نقد آشکار را در متن خودش همراه می آورد.

پ- بویژه اینکه مطهری در آخر نقل این اتفاق با اضافه کردن جملۀ "البته آن جلسه برای گفتگوی بیشتر مناسب نبود" صراحتاً می گوید که نه نظر آیت الله خامنه ای را حکم حکومتی فهمیده و نه آن را مستدل و قابل قبول دانسته و نه بدلیل جایگاه رهبر اظهار نظر ایشان را واجب الاطاعه می داند. لذا می گوید اگر زمان و مکان دیگری بود یا فراهم آید می توانیم بحث مستوفا بکنیم و من از پاسخ رهبر قانع نیستم و نشدم.

5- اما یک نکته را قبلاً هم به مطهری تذکر داده ام و الان هم که در پاسخ خامنه ای هم مشهود است بازهم یادآوری می کنم. و آن موضوع تبارسازی و تبار شناسی و ارجاع ابتلائات روز به گفتار و رفتار و کردار بزرگان و مراجع فکری و سیاسی گذشته است. خامنه ای در پاسخ خودش مطهری را پرتاب می کند به زمین و زمان خمینی و می گوید اگر او رهبر بود و این اتفاق می افتاد تصمیم به تنبیه سخت تری می گرفت. در حالیکه این گزاره نه قابل اثبات است و نه قابل رد. بسیار امکان دارد که حرف خامنه ای در مورد تصمیم مشابه خمینی درست باشد و بیشتر از آن امکان دارد که اصولاً اگر خمینی می دید که حکومت اسلامی اش به این قهقراء راه برده کلاً از ادعای حکومت دینی عدول می کرد - ادعای خود من هم این است - حرفم با مطهری این است که حتی تکیۀ جزم و دگم ایشان به آرای پدرشان هم از همین تبار گرایی های فکری است و ایشان هم باید در این دگردیسی مثبت و بنفع جامعۀ شخص "خود علی مطهری اش" لاجرم در استناد به مواضع ایدئولوژیک پدرش محتاط باشد. یا...هو

۸ نظر:

ناشناس گفت...

چند باری (از دید من) به آقای خمینی اشاره کرده اید و غیر مستقیم ایشان را اصلاح طلب یا طالب اصلاحات نامیده اید (شاید نه به این صراحت ولی از فحوای کلام اینگونه متوجه شده ام). کاملا با شما موافقم، از دید من آقای خمینی فرصت پیدا نکرد که خود را از منجلابی که در آن افتاده بود نجات دهد، شاید می توانست بهتر عمل کند ولی زمان و مکان این اجازه را به او نداد. پتانسیل اصلاحات در خمینی کاملا مهیا بود ولی حیف که آنرا نتوانست به سرانجام برساند و حکومت را تقدیم زشتترین و قشری ترین آخوندها و مکلاها داد و رفت. به بیانی دیگر او به تاریخ ظلم کرد اما مظلوم نیز بود چون نتوانست جنبه های مثبت خود را به فعل برساند و بعنوان یک قاتل، سنگدل و نادان از این دنیا رفت و به همان نام در تاریخ ثبت شد. برای اولین بار که کتاب ولایت فقیه خمینی را خواندم، از قشری بودن او جا خوردم، سالها بعد با خودم خلوت کردم که خمینی چه چیزی بیشتر از این کتاب می توانست دست آورد داشته باشد از حوزه های علمیه قم و نجف، ما هم بودیم چنان می شدیم اما فرصت نکرد یا جرات نکرد با آخوندها برخورد کند.

ناشناس گفت...

وقتی یک آدم مذهبی می شود در ذات خودش دیکتاتوری را قبول می کند . چون مذهب شامل یک سری دستور لازمالاجرا و بدون چون و چراست. بنابراین شالوده مذاهب بویژه مذاهب سامی در اطاعت کورکورانه است. حال ما می خواهیم از یک ایت الله که دیکتاتور نباشد.البته این معنا در مورد معنویت صدق نمی کند.معنویت از مذهب جداست. خیلی ها معنوی هستند . خدا را می پرستند ولی مذهبی نیستند و به آن اعتقادی ندارند.

خُسن آقا گفت...

شما بد جوری سخاوتمندانه صفت‌هایی مثل "شریف" بذل و بخشش می‌فرمایید قربان!
این آقا در بهترین حالت یک بچه آخوند عقب افتاده‌ای بیش نیست که وجود مبارکش بیشتر بدرد لای جرز می‌خورد تا مجلس قانونگزاری مملکتی مثل ایران!

ناشناس گفت...

خوش به حالت که با «نوشتن» مست میکنی ...

ناشناس گفت...

در جواب خُسن آقا:
شما بیشتر شبیه آخوند ها هستی با این کُلی نگری که بر شما حاکم است

Dalghak.Irani گفت...

حُسن آقا
من هم اهدافی دارم از این نوشتنی که دوستم عامل مستی ام هم می داند. البته مرتب نمی خواهم توضیح بدهم بدلایل عدیده و از جمله انگیزه ام از انتخاب تیترهای تحریک کننده را. اما مطمئنم که بذل و بخششی بغیر از برای ایرانیان در خوشبختی و رفاه ندارم و خدا لعنت کند مرا که کسی را بخاطر غیر از وطنم بالا پایین کنم. یا...هو

همایون گفت...

درود بر شما
با توجه به فیلم منشر شده مهندسی انتخابات دیگر مطرح کردن محاکمه و مقایسه نوع برخورد با دوران خمینی بی معنی و کمدی است ! این یعنی خاک بر چشم مردم پاشیدن .
بهتر بود جناب مطهری موضوع فیلم را هم مطرح میکرد .

ناشناس گفت...

ببینید.امثال مطهری و سروش و حتا شریعتی به یه سری اصول معتقد هستن .و همانطور که گفته شد قلبا اعتقاد دارن.ولی باید در شرایط اجرایی قرار بگیرن تا غلط بودن نظریه ها و افکارشون در عمل براشون اثبات بشه و آروم آرون تغییر عقیده بدن.متاسفانه تمام مملکت و ملت باید عوارض امتحان فرضیات غلط اونها رو پس بدن.
تازه معلوم نیست وقتی غلط بودن عقیده براشون اثبات شد،لزوما بهبود در عقیده رو داشته باشن.گاهی مثل سروش زمین و زمان رو به هم میدوزن تا درستی اصل عقیده شون رو اثبات کنن.در واقع نوعی لجبازی یا بدیهی انگاشتن نادرستی عقیده ی مخالف به هر قیمت.
یعنی اینکه اگر چه حرف من درست نبود.اما این دلیل بردرستی حرف مخالف نیست.از دید آنها باید روش ها را عوض کرد یا در برخی شیوه ها تغییر رویه داد.یا نهایتا برخی و تنها برخی اصول فرعی را مورد بررسی دوباره قرار داد.

خرافه ی مذهب بر جان و روان آنها سایه افکنده و آنچنان ضمیر آنها را در چنبره ی خویش دارد که به سختی رهایی از آن را برایشان میتوان متصور شد.

دلخوش کردن به تغییر رفتار آنها ،شبیه دلخوش بودن به تغییرات احمدی نژاد در ابتدا و انتهای ریاست جمهوری اوست.فقط نوع زیانش فرق می کند و کمتر سودی را میتوان انتظار داشت