۱۳۹۲ اسفند ۸, پنجشنبه

طعنۀ دقیق شریعتمداری به ناطق نوری: آیا ایدئولوژی تعریف دیگری جز بی ترمزی دارد؟!


1- در این که ناطق نوری آدمی با پرنسیپ شده است و اصولش را رعایت می کند حرفی نیست. اما در این هم که او یکی از هزاران روحانی است که خوب و مرفه زندگی می کند - بلکه هم یکی از مرفه ترین ها - هم شکی وجود ندارد. حالا این روحانی با پرنسیپ و مرفه درآمده و گفته است: "متأسفانه امروز گرفتار تندروها و بی ترمز ها هستیم". و حسین شریعتمداری خیلی سریع و مؤدب و سربزیر ترمز ناطق را کشیده است که کجا به این شتابان. مغز حرف شریعتمداری به ناطق در این پاراگرافش خلاصه است که:
این نکته نیز گفتنی است که واژه «بی‌ترمز» در دوران جنگ تحمیلی و از سوی دشمنان بیرونی و دنباله‌های داخلی آنها به بسیج و بسیجیان نسبت داده شده بود! و البته نگارنده نیز به گونه‌ای دیگر بر این باور است که بسیجی بی‌ترمز است، با این توضیح که وابستگی‌ها و دلبستگی‌هایی نظیر چرب و شیرین دنیا، زندگی مرفه و اشرافی، خانه‌های لوکس و ماشین‌های گران‌قیمت و... که برای دنیادوستان، نقش «ترمز» را بازی می‌کند و مانع حضور بی‌تکلف آنان در روزهای حادثه و دفاع و حمایت جانانه و ایثارگرانه از اسلام و انقلاب و نظام و مردم است، برای بسیج و بسیجی‌ها «ترمز» نیست. بسیجی‌ها‌ نه در سر سودای سود دارند و نه در دل غم بود و نبود. از من و ما گذشته‌اند و به خدا پیوسته‌اند... با نگاه از این زاویه، بسیج بی‌ترمز است و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، جایگاه برجسته و اقتدار مثال‌زدنی خود را وامدار همین بی‌ترمزهاست.
2-  و شریعتمداری درست می گوید. ترجمۀ ساده فهم حرف برادر حسین چنین است:


"اگر آیت الله خمینی دین و مذهب مردم را که موضوعی فرهنگی است به ایدئولوژی تبدیل نکرده بود و بر مبنای آن انقلاب ایران را اسلامی نکرده بود. و برمبنای اسلام و شیعه و فقه و شریعت حکومت تشکیل نداده بود؛ کل آخوند ها و از جمله جناب ناطق نوری چگونه می توانستند به قدرت سیاسی و بتبع و با استفاده و سوء استفاده از آن به رفاه و ثروت و تجملات بی حساب برسند. آیا روحانیان تا قبل از انقلاب جز عمه جز خوانی و مرثیه گویی و تکرار افسانه های مذهبی؛ هنری و دانشی و مدیریتی داشتند که با تکیه بر آن ها به مراتب سیاسی و حکومت صعود کنند. و آیا در مقابل دانشگاه و روشنفکران و اندیشمندان آشنا به رموز دنیای سیاست مدرن و حکومت مدرن عُرضۀ کمترین عرض اندامی داشتند. که نداشتند. پس هر آنچه آخوندهای ریز و درشت کسب کرده اند از ثروت و قدرت و منزلت، مدیون اسلام است و مذهب است و ایدئولوژی. و آیا ایدئولوژی غیر از تندروی تعریف دیگری هم دارد. که ندارد. زیرا که ایدئولوژی باید قدرت را منحصر کند در معتقدان خودش و الیگارها و ایدئولوگ ها (مجموعۀ روحانیان مذهب سنتی و شرعی) . و این جز با سرکوب مخالفان و در رأس همه دانشگاهیان و مدرن اندیشان امکان ندارد."

3- بنابراین خوانش مدرن و درست حرف شریعتمداری از جانب ما اینطور می شود:
"تا روزی که همۀ مراجع واپسگرای حوزۀ قم (همۀ روحانیان ارشد) خفه نشوند و آیت الله خامنه ای استراتژی خودش را از دین حداکثری (شرعی) به دین حداقلی (عرفی) تغییر ندهد - حداقل نشانه اش هم دست برداشتن از واژۀ کلیدی "مقاومت" و انقلاب است - حکومتی با نام جمهوری اسلامی امکان کمترین موفقیتی در توسعه و بازگرداندن زندگی به ایران نخواهد داشت مثل همۀ 35 سال گذشته! بنابراین هر آخوندی که بجای رو کردن به قم و بیت رهبری حرف های خود را بدون مخاطب خاص و کلی رها می کند در تریبون ها عرض خود می برد و زحمت ایران می دارد؛ و در بهترین حالت جاهل است و در بدترین صورت می خواهد وجهۀ ملی بخرد از راه عوامفریبی. زیرا آن تندروان مورد نظر ناطق بر مبنای فتوای رهبر و مراجع حوزۀ قم عمل می کنند و جز مسلمانانی ساده و صمیمی و مؤمن و محروم نیستند".
4- ناطق به حرف شریعتمداری واکنش نشان نخواهد داد. نه به این دلیل که اورا قابل نمی داند. بلکه به این دلیل که پاسخی ندارد. چون حرف شریعتمداری دقیق و درست است. یا...هو

۱۳۹۲ اسفند ۶, سه‌شنبه

آقای روحانی؛ اگر نمی توانی از تصمیمت دفاع کنی؛ لااقل تصمیم نگیر.


1- هر گونه اعتراضی به عدم وفای بعهد روحانی در سیاست داخلی به قول هایی که ایشان در تبلیغات انتخاباتی خود داده است؛ با این کج فهمی اعتدالیون روبرو می شود که اولاً منظور اعتراض کننده به مسایل سیاسی است مثل آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر رهبران جنبش سبز؛ و ثانیاً معترضان به روحانی با رادیکال کردن مواضع داخلی ایشان خواسته یا ناخواسته سیاست خارجی او را - بسیار مهم است از نظر اقتصادی و مردم عادی - بمخاطره می اندازند. در حالیکه - حداقل - شخص من در مصداق های اعتراضم به روحانی مطلقاً به موضوع های صرفاً سیاسی - مثل آنچه که بالا ذکر کردم - معطوف نیستم و می دانم که بهر دلیل قاطبۀ مردم هم حساسیت خاصی بمسایل سیاسی داخلی نشان نمی دهند. و حتی در همین دنیای مجازی هم اخبار مربوط به تضییقات سیاسی در مورد فعالان سیاسی و اجتماعی با کمترین مراجعه و کلیک مواجه می شود. حتی اگر راجع به موسوی و کروبی عزیز باشد.

2- من خوب می دانم که سیاست بمعنای خاص آن مشکل ایران نیست در حال حاضر. زیرا چرخش های سیاسی در داخل و خارج بارها اتفاق افتاده و اتفاق نیز می تواند بیفتد. زیرا چرخش و نرمش در مسایل سیاسی مخالف جدی در نزد الیگارها و ایدئولوگ ها (روحانیان مؤثر) ندارد. و بنا به "هزینه - فایده"ی خاص خودشان مثل عملکرد تحریم ها و کم شدن آلاف اولوف بی حساب و کتاب به حوزه ها و روحانیان و احتمال بروز شورش در میان محرومان و فقرا؛ می توان سیاست را تغییر داد. مثل آنچه که در سیاست خارجی اعمال شد و همین می تواند در سیاست داخلی هم - منظور فقط آشتی کامل با نیمۀ دیگر الیگارشی و خودی ها - اعمال شود اگر اوضاع بیخ پیدا کند. مشکل اصلی حکومت آخوندها در آنجایی است که آنان معتقدند احکام قطعی فقهی دارند و مثل حوزۀ سیاست نیست که بتوان بخاطر ماندگاری و رانتجویی تغییرش داد. آن حوزه ها که روحانیان ایمان و باور دارند که حکم قطعی مذهبی دارند تقریباً همه در حوزۀ جامعه و فرهنگ است. مثل حجاب زن ها، موسیقی، تلویزیون، ورزش و بطور خلاصه هر آنچه که تحت واژۀ فقهی "لهو و لعب" صورت بندی می شوند. لذا بمحض کمترین تحرکی در زمینه های اجتماعی و فرهنگی با تمام نیرو بمیدان می آیند و سدراه شکل گیری زندگی مدرن می شوند. 

3- بنابراین اصلاح طلبی در سیاست دولت های جمهوری اسلامی به تصمیمات این دولت ها در حیطۀ سیاسی محدود نیست. بلکه معیار قضاوت در مورد دولت ها به نوع نگاه آنان بحوزۀ اجتماعی و تصمیماتی که در این حوزه می گیرند است؛ و مهمتر از آن چگونگی اجرای آن تصمیمات. در این گردنۀ مهم است که همه از اصولگرا و اصلاح طلب و اعتدالی زمین گیر هستند. زیرا که خودشان هم بهمان مبانی اسلامی معتقد و متعهدند که الیگارهای روحانی مرجع تفسیر کنندگانش هستند. یا حداقل هم اگر خود اصلاح طلبان و اعتدالیون به برخی گشایش ها در حوزۀ فرهنگ و اجتماع باور داشته باشند در عمل نمی توانند - چون نمی خواهند - رو در روی روحانیان مرجع و ارشد حوزه قرار بگیرند. و تا این جسارت و این خواستن در اینان شکل نگیرد امکان کمترین اصلاحی در حکومت بشدت بسته در بخش فرهنگ و اجتماع مدرن نبوده و نیست و نخواهد بود. و تا این حوزه اصلاح نشود شادی و طراوت به جامعه باز نخواهد برگشت و بهره وری شکل نخواهد گرفت و پیشرفتی حاصل نخواهد شد؛ حتی اگر اقتصاد هم بزور افزایش درآمدهای نفتی ترمیم مصنوعی مقطعی شود.

4- اعتراض من به لغو کنسرت های - حتی - مجوز گرفته از دولت در شهرهای مختلف در روزهای گذشته، یا ماجرایی که بر سر فیلم "عصبانی نیستم" در جشنوارۀ فجر اتفاق افتاد و موجب عقب نشینی دولت شد و در تازه ترین مورد لغو کنسرت مجوز گرفتۀ احسان خواجه امیری و ده ها نمونۀ دور و نزدیک از این زاویه است. حتی من به روحانی اعتراض نکرده ام که چرا در این موارد (گشایش های اجتماعی - فرهنگی) خیلی نامحسوس حرکت می کند و یا چرا به فلان فیلمساز و کنسرت مجوز نداده اند؛ بلکه اعتراض من به این است که "چرا روحانی از تصمیمی که می گیرد دفاع نمی کند. و خیلی راحت در مقابل روحانیان خشکه مقدس عقب نشینی می کند". من اینقدر به اعتدال روحانی احترام می گذارم که حتی از او نخواهم رادیکال تر بشود در تصمیمات فرهنگی و اجتماعی دولتش. بلکه اعتراض و خواستۀ من این است که: "یا مجوز نده/ یا اگر مجوز دادی از تصمیمت دفاع کن و عقب ننشین". ممکن است بگویند که اگر هم مجوز ندهد شروع می کنم به اعتراض که چرا مجوز نداده است. این حرف درستی است. اما نوع اعتراض به "عدم تصمیم گیری" با اعتراض به "عدم دفاع از تصمیم گرفته شده" جنس متفاوت دارد. در اولی اعتراض به مشی تئوریک روحانی خواهد بود و اتهامی به ایشان وارد نمی کنم ولی در دومی اعتراض به بی عرضگی او در عمل کردن به تصمیماتی است که می گیرد. من به بی عرضگی اجرایی روحانی اعتراض دارم فعلاً. یا...هو

۱۳۹۲ اسفند ۵, دوشنبه

آزادی عنقریب سربازان:فیلم ریگی پخش نشد: نه جانیان و نه فربانیان نشانی از ایران ندارند!


1- در همین ابتدا بگویم که سربازان گروگان گرفته شده از سوی گروه تروریستی مسلمان جیش العدل بزودی آزاد خواهند شد. زیرا نه جیش العدل به نفعش است که سربازان معصوم ایرانی را بکشد و نه جمهوری اسلامی می تواند دست به معاملۀ حداقلی نزند برای آزادی آنان. علت هم کاملاً معلوم است. زیرا گروگان ها سرباز وظیفه هستند و نه بخشی از سپاهیان ایدئولوژیک. و در مورد تهدید جانی آنان جیش العدل نه با جمهوری اسلامی مورد نفرتش بلکه با واکنش کل ایران مواجه بوده و شده است. ضمن اینکه جیش العدل بیشتر از انتظاری که داشت هم از این گروگانگیری استفادۀ تبلیغاتی کرده است. و حالا با ژست انسان دوستی و ایران دوستی آنان را آزاد و وجهۀ کسب مشروعیت خودش قرار خواهد داد. جمهوری اسلامی هم بهمین علت که این سربازان مورد حمایت قاطبۀ ایرانیان - فارغ از وابستگی های سیاسی - قرار گرفته است نمی تواند نسبت به سرنوشت آنان بی تفاوت باشد. کما اینکه دیدیم که نمایش فیلم دستگیری ریگی در تلویزیون - دیشب 4 اسفند - را به این دلیل کنسل کرد که باعث تحریک جیش العدل نشود. اما بعد:

2- من با اینکه در شعب ابی طالب نبوده ام. اما حتم دارم که در 1400 سال پیش و لشکر عرب های بیابانگرد پیامبر هم به این فضاحت از مدیریت و فرماندهی و امکانات نبوده اند در هنگام محاصره توسط مؤمنان به آئین مشابه. و چه می گویم من حتی جنگ های با منجنیق و فلاخن انسان های اولیه را هم چنین بی ساز وبرگ و بینوا و آزرده و بلاتکیف و بی انضباط ندیده ام تا کنون در هیچ فیلم و روایتی از آن دوران. و براستی سوگند می خورم که من در طول 28 سال خدمتم در ارتش در هیچ کدام از نیروها و سازمان های نظامی چنین فلاکتی را که فیلم جیش العدل نشان می داد ندیده ام راجع به سربازان. پنج نفر جوان خوابیده در چادری گروهی در شیار تقاطع خط الرأس جغرافیایی دو تپه که زیراندازشان چند تکه پاره زیلوی مندرس است و گرمابخش شان سطلی از نوع دوران اول زمین شناسی که تویش معلوم نیست چه چیزی دود می کند. این ها آنجا چه می کنند؟ اگر قرار بوده از حطی یا مرزی یا معبری دیده بانی کنند محل دیده بانی کجا بوده است. مگر نه اینکه محل پست دیده بانی نمی تواند خوابگاه گروه باشد که لاجرم باید در شیار پنهان باشد بجای خط الرأس جغرافیایی. و پست دیده بانی لاجرم باید مسلط به خط الرأس باشد برای پایش معبر وصولی. اگر چنین بود که باید بود حداقل یک نفر باید بیرون از چادر در فاصله ای معقول دیده بانی می داد حتی اگر در سر پست خواب بود. و ده ها اما و اگر دیگر که نیازی به تشریحش نمی بینم و نمی خواهم از جنبۀ مشکلات خاص نظامی به موضوع بپردازم. زیرا هر سربازی نکرده ای هم می تواند آن ها را بفهمد و بداند.

3- اما ماجرا چه بوده است: فرماندهان شکم گنده و راحت در ستاد های خویش در تهران و منطقه دستور نوشته اند برای پوشش چشمی مسیرها و معبرهای وصولی مرز. همین نوشته را بدون ارزیابی های ستادی جهت تأمین نیازها و تجهیزات مورد نیاز دست بدست داده اند تا پایین ترین رده. و تنها امکان بدون هزینه و گوشت قربانی که سربازان وظیفه بوده اند را هم در حداقل تعداد تأمین کرده اند. یک چنین مأموریتی از مبداء صدور بیشتر به یک جوک و شوخی شبیه است تا مأموریتی خطرناک در منطقه ای خطرناکتر. بنابراین مجری دستور که فرمانده دسته ای بوده قریب به یقین او هم وظیفه. شوخی مرگبار فرماندهان پخمه را با همان بی خیالی القاء شده در خود دستور بی کمترین دانش و حساسیت نظامی؛ با شوخی و خنده به سربازان و گروهبانان وظیفه ابلاغ کرده است و سپس آنان را فال فال کرده به گروه های 4-5 نفره؛ و به هر کدام یک چادر مندرس داده و چند تا تفنگ و با فواصل چند کیلومتری چیده است در بالا و پایین تپه ماهورها و گفته همین جا باشید و خبری هم نیست.

4- و سربازان وظیفه و بدون کمترین آموزش و انگیزه و احساس خطر این مأموریت را نوعی پیک نیک ارزیابی کرده اند و بدون کمترین خواسته و اعتراض و حرف و حدیثی دلخوش بوده اند و شکرگزار؛ از فرماندهی که زیاد سخت گیر نیست، درست است که امکانات نمی دهد. اما مهمتر آن است که وظیفه ای هم نمی خواهد. و چه کسی است که نداند و با سوگواری تمام چنین تنبلی های ناشی از اجباری بودن سربازی - در ازای دزدی و بی عرضگی فرماندهان - چه زیاد خریدار دارد در بین سربازان. با این توجیه که: بما چه که چه گهی می خورند یا نمی خورند بالایی ها. همین که بما گیر ندهند و وظیفه ای از ما نخواهند هر چه می خواهند بکنند دمشان گرم و ... مخلص کلام اینکه آن سربازان با آن تجهیزات و با آن تسهیلات فقط به این دلیل آنجا بودند که همۀ فرماندهان پخمه بتوانند با جابجا کردن چند سوزن رنگی در روی نمودارها و نشان دادن آن به شریکان دیگرشان که پول پخش می کنند بگویند که ما مرز را صد در صد پوشش داده ایم و پول بیشتری می خواهیم برای بازهم زیادتر چاپیدن رفقا.

5- من بیشتر از جان سربازان که خودشان هم کاملاً بی تقصیر نبودند در این گروگان شدن؛ دلم برای چهرۀ ایرانم هم می گیرد که ببین ما از کجا به کجا رسیده ایم. و رویم نمی شود اولاً بگویم ما سرزمینی ثروتمند داریم و مردمانی هوشمند و غنای فرهنگی به قدمت جهان. و از همه بدتر در انظار عمومی بگویم من هم سرباز بوده ام.

6-  چهار تا انسان اولیه از دل اعماق تاریخ برخاسته اند با پرچم لا اله الا الله محمداً رسول الله؛ و پنج نفر انسان برگردانده شده به اعماق تاریخ از سوی همان پرچم محمداً رسول الله را گروگان گرفته اند. نه گروگان گیران شباهتی به انسان ایرانی قرن حاضر دارند و نه گروگان ها کمترین شباهتی به همان انسان ایرانی. نه آن فلاکت چادر گروگان ها آدرس ارتش ایران را دارد و نه آن پوشش و زبان گروگانگیرها. آیا خدا مرده است! یا...هو

۱۳۹۲ اسفند ۳, شنبه

اول مصالحه آنگاه مذاکره: تاکتیک ظریف بر استراتژی کَری موقتاً پیروز شد در وین!


1- اینکه همه راضی و آرام بیرون آمدند از مذاکرات وین به چه معناست؟ آیا بعد از آن توپخانۀ متقابل امریکایی ها - اوباما؛ و شرمن از سوی کری - و ایرانی ها توسط خود رهبری و قبل از شروع مذاکرات وین که آتش گشوده بودند بسوی همدیگر یک نمایش خیالی با مصرف داخلی بود و در میدان عمل هر دو طرف حرف و نظر دیگری داده اند. و آیا اصلاً مذاکرات وین دست آوردی هم داشت که باعث خوشحالی کسی بشود؟ این ها مهمترین حرف هایی است که تحلیلگران در پی پاسخ به آن ها هستند. من هم نگاهی از این زاویه کرده ام به محصول وین.

2- هر دو طرف می گویند مذاکرات موفقی بوده است اما نه "paper"ی نوشته شده و نه "non paper"ی. و اصلاً وارد مذاکره بر سر اصل ماجرا نشده اند. بنابراین وقتی مذاکره ای انجام نشده و سندی هم نوشته نشده دیگر خوشحالی و بزن و بکوب برای چیست؟ بنظرم اینطور می آید که محمد جواد ظریف از تهران با یک تاکتیک مشخص به وین رفته بود. و آن تاکتیک "اول مصالحه و مصافحه؛ بعداً مذاکره" بود. به این معنا که ظریف به طرف های غربی گفته است با این جو پرتنش در یکماه اخیر مذاکره به دعوا می انجامد و فایده ای ندارد. لذا اگر واقعاً بدنبال حل قضیه هستیم ابتدا باید یکبار دیگر مصالحه کنیم و جو خارج از مذاکرات را به آرامی و سلامت دُوری که در ژنو به توافق رسیدیم برگردانیم.

3- چینی ها و روس ها که طبیعتاً موافق این حرف ظریف بوده اند و اروپایی ها و اشتون هم از این حرف منطقی ظریف استقبال با احتیاط کرده اند. زیرا آن ها هم هم زبان و ادعاهای اخیر شرمن را تند می دانسته اند و هم از آن حرف خیلی تند اوباما - در خراب کردن دیوار آجر بر روی هرکس که بدون اجازۀ امریکا به ایران نزدیک شود در دیدار با اولاند و در رابطه با سفر بازرگانان فرانسوی به ایران - کمی دلخور همراه با تحقیر شده بودند. لذا هنگامی که ظریف طرح اول مصالحه بعداً مذاکره را گذاشته روی میز؛ تقریباً بغیر از امریکا مخالف بالفعل دیگری نداشته است.

4- بنابراین همۀ آن سه روز نشست بغیر از وقت کمی که به زمانبندی دیدارهای آینده گذشته، صرف چانه زنی شفاهی و تا اندازه ای هم خاله زنکی شده بین ایران و امریکا - بی واسطه و با واسطۀ هیئت های دیگر - که چطور جو مذاکرات را از تنش های بیرونی ایجاد شده پاک کنند و فضا را برای دور اصلی مذاکرات بعدی سالم و بدون هیجان و دعوا بکنند. خب حرف زیاد بوده در این رابطه. ظریف استناد به حرف های شرمن می کرده در وارد کردن موضوعات خارج از چهارچوب توافق مثل توان موشکی ایران و تعطیلی کامل فردو و اراک و تشدید تحریم های در حال اجرا و کمی هم حقوق بشر و تروریسم. و می گفته که این حرف ها خارج از چهارچوب بوده و نباید زده می شد. شرمن هم پاسخ می داده که این ها نگرانی های ماست و در توافق نهایی باید به آن ها پاسخ داده شود. ظریف اما استدلال زیرکی کرده که ما نفیاً یا اثباتاً وارد این ماجرا که شما حق دارید چنین خواسته هایی داشته باشید یا نه نمی شویم. حرف من این است که این حرف ها اگر هم قابل بحث و مربوط باشند - مثلاً با قطعنامه های شورای امنیت - وقت طرحش الان نبوده و نیست. زیرا ما تازه قدم های اول توافق مقدماتی را هم طی نکرده ایم و بر چهارچوب تعیین شده هم مسلط نشده ایم تا چه رسد به موضوعات مناقشه برانگیزی مثل موشک و تروریسم و ... تازه آن هم در افکار عمومی و جو تبلیغاتی. مگر قرارمان این نیست که حتی جزییات مذاکرات رسمی را هم به بیرون درز ندهیم. پس این چه بداخلاقی است که شما می کنید با طرح موارد بشدت حساسیت زا در داخل کشور ما.

5- این بگو مگوی نه چندان تند بخش مهم این تلاش برای مصالحۀ مذاکرات وین بوده است و بطور طبیعی خیلی حرف ها رد و بدل شده مثل سخنرانی تند آیت الله خامنه ای از سوی شرمن. اما ظریف به همۀ این ها هم پاسخ مناسب یافته و داده که در ایران خامنه ای تقریباً همۀ مخالفان مذاکره را ساکت کرده و فقط خودش است که هر از چندی بدبینی اش نسبت بشما را بیان می کند. تازه آن هم همیشه بعد از کنش شما بوده این واکنش. در ثانی اگر شما خودتان را ابرقدرت و جهان پیشرفته می دانید و مارا هم جهان سومی. بطور طبیعی این شما هستید که باید خوددارتر از ما باشید در ایجاد تنش در فضای مساعد قبلی. و ...

6- همانطور که گفتم چون دیگر اعضای مذاکرات هم یا ظریف را تأیید کرده اند و یا حداکثر شرمن را تأیید نکرده اند ماجرا بسود طرح "مصالحه قبل از مذاکره"ی ظریف پیش رفته و مذاکرات با خوشبینی و رضایت همه در توافق بر سر زمانبندی خاتمه یافته است. لذا این یک پیروزی غیر مؤثر در اصل مذاکرات برای تیم دولت روحانی بوده و او می تواند نسبت بهمین زیرکی وزیر خارجه اش هم مباهات کند. درست است که ظریف وارد هیچ بحث بنیادین و تکنیکی و مواد مورد اختلاف نشده است در این سه روز. اما او توانسته کری و اوباما را عقب براند از طریق شرمن تا هر موضوعی را در زمان و موقعیت مناسب خودش طرح بکنند. نا گفته پیداست که این پیروزی مختصر تاکتیکی در استراتژی جمهوری اسلامی هم مؤثر خواهد بود و ایران امیدوار است تا رسیدن به بررسی قطعنامه های شورای امنیت و بحث هایی که امریکا دوست دارد مطرح کند؛ زمان بنفع جمهوری اسلامی عمل کند در بازهم فشل تر شدن ساختار تحریم ها و عمیق تر شدن گسل های در حال ایجاد بین اروپا و امریکا؛ و دولت ایران بتواند با ضریب اعتماد بیشتری در موارد خارج از برنامۀ هسته ای مورد ادعای امریکا مانور انکار و مقاومت بدهد. یا...هو

۱۳۹۲ بهمن ۳۰, چهارشنبه

جای پای آیت الله خامنه ای بر روی صورت جواد ظریف: تسلیم یا تدلیس!


1- نمی خواستم بحرمت دوستداران روحانی و ظریف اولاً و فرار از اتهام دیدن نیم خالی لیوان ثانیاً؛ وارد موضوع تغییر چهرۀ ظاهری ظریف از ریش پروفسوری به ریش کامل مذهبی بشوم در مذاکرات جاری وین؛ با اینکه آن را دیده بودم در همان ابتدا. اما جواب انکاری ظریف به خبرنگاری که این تفاوت را گزارش کرده است، ناچارم کرد که به این تغییر شکلی مهم بپردازم. زیرا یکی از معدود گزارش های واقعی خبرگزاری صدا و سیما همین گزارش "وزیر خارجه ریش تراشش را فراموش کرده است" بود در این سال های اخیر. و بهتر بود ظریف واکنش نشان نمی داد و اجازه می داد موضوع کمتر مورد تبلیغ و بزرگنمایی مخالفانش قرار بگیرد.

2- در اینکه بادی لنگویج یکی از بهترین و هنری ترین و مؤثرترین مکمل ها و ابزارهای ارتباطی بین انسان هاست تردیدی نیست. و در اینکه نوع پوشش و آرایش و شکل ظاهر انسان ها خودش یکی از مهمترین بخش های این بادی لنگویج است هم اجماع حاصل است. و مهمتر اینکه در مذاکرات و گفتگوهای سیاسی و دیپلماسی طرفین مذاکره حداکثر دقت را می کنند در انتخاب لباس و رنگ و آرایش چهره تا تأثیر بیشتری بگذارند در طرف مقابل از سویی و توضیح - قبل از شروع زبانی - شناسایی بدهند از مواضع اصلی و خط قرمزهای خود از جانب دیگر شکی وجود ندارد. تا آنجا که در دولت های مدرن بخش تشریفات با ده ها کارشناس در حوزه های مختلف علوم انسانی یکی از مهمترین وظایف شان مشاوره دادن به مذاکره کنندگان است و چه بپوش و چگونه راه برو و چگونه آرایش کن و ....

3- بنابراین تغییر آرایش صورت ظریف یک هوس شخصی و دنبال تنوع و از این قبیل نیست. و ایشان با قصد و نیت و سفارش و مشاورۀ دولتش و تیم سیاسی اش تصمیم به تغییر چهره داده است. لذا در اینکه ریش کامل ظریف جای پای زور چربتر خامنه ای است بر روی صورت ظریف در مقابل زور در حال تحلیل روحانی تردیدی نیست. فقط می ماند اینکه: این تغییر تاکتیک خود ظریف باشد برای تقیه در جهت پیش بردن اصل مأموریت "سازش با غرب". و یا زور و دستور و توصیه و گله و رهنمود علمای اسلام باشد برای هر چه بیشتر نزدیک شدن به چهرۀ ترسناک و ضد مدرنیتۀ تحجر حکومتی ولی فقیه. اگر اولی باشد - بیشتر برای دلخوشی خودمان نوشتم - قابل تأیید است و آفرین به ظریف. اما اگر دومی درست باشد - که هست - وای بحال مذاکراتی که هر دو طرف نقاب هایشان را برداشته باشند. 

4- و جواد ظریف حتی اگر تمام گلستان سعدی را هم کپی پیست می کرد در فیسبوکش بجای یک بیت و یک شعر؛ و در جواب خبر درست خبرنگار جوان؛ در اصل فرقی نمی کرد که او چهره اش را تغییر داده است و این صد درصد غیرعادی است و هر توضیحی خرابترش می کند. سکوت بهترین واکنش وزیر بود در این موقع. یا حداقل زرنگی می کرد و اجازه می گرفت اینبار با ریش تمام تراشیده شرکت می کرد و از دفعۀ دیگر تمام ریش می گذاشت برای همۀ عمر؛ تا تابلو نباشد دستور گرفتنش. ابتکار در جمهوری اسلامی فقط شهرت خانم معصومه معروف به مری است و دیگر هیچ. یا...هو

۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

حرف تند رهبر را ملایم تیتر کردند؛ رفتن عادی روحانی به نفت را "سرزده" تیتر زدند!.



1-  فارغ از اینکه لفظ بازدید سرزده یک مفهوم جار زنندۀ عقب ماندگی و "عدم اعتماد بروش های جاری و افراد کارگزار مثل وزیر و غیره" است. اما در همین چهارچوب جهان سومی اش هم "بازدید سرزده" به بازدیدی گفته می شود که یا قبل از آن بازدید اتفاق مهم و بدی در مجموعۀ مورد بازدید سرزده افتاده باشد و بازدید کننده برای غافلگیری آن مجموعه و پی بردن به علت واقعه به آنجا رفته باشد؛ و یا رییس بازدید - "سرزده" - کننده خبر خوش و بسیار فوق العاده ای داشته باشد نسبت "به یا در" آن مجموعه و برای بالابردن دُز تأثیر روانی این خبر و اطلاع و تصمیم خوش در ذائقۀ مردم؛ تا مردم را غافلگیر و بیشتر خوشحال کند. و در نازلترین سطح هم معمولاً بازدید سرزده از یک واحد عملیاتی مثل بیمارستان و اتاق عمل و یک کارخانه و از این قبیل انجام می گیرد که منظور این است که مقام مافوق می خواهد بدون خبر و تشریفات اداری و اجازه دادن بزیردستان جهت ماله کشی و بزک و دوزک و پنهان کردن مشکلات و معایب؛ عین واقعه را ببیند و چاره اندیشی کند. نه وزارت و اداره و خوش و بش و سخنرانی.

2- یک رییس جمهور - در اینجا روحانی - تصمیم گرفته است بر مبنای کار روتین اداری و مسئولیت های مقامی خودش از یکی از ده ها مجموعه و وزارت و سازمانی که تحت امرش کار می کنند بازدید کرده و با کارکنان آنجا دیدار و صحبتی از نزدیک داشته باشد. نه قبلش فاجعه ای رخ داده فراتر از فاجعۀ جمهوری اسلامی همیشگی - اتفاقاً در حینش فاجعه پیش آمده در خودسوزی آن مرد نفتی - و نه رییس جمهور بسته ای و خبری و دلخوشکنکی داشته برای ملت که از پشت تریبون ثروت نفت ملت شنیدنش خوشتر باشد و ... بگذریم. حرف من این است که روزنامه نگار الگوی توسعۀ مدرن از کجا این "سرزده" را درآورده و برای چه؟ غیر از این است که سقوط کرده اند به چاه سنت حوزه و پوپولیسم و فقط برای مردمی نشان دادن روحانی چنین غلط فاحشی کرده اند! زیرا بازدید سرزده در فرهنگ جمهوری اسلامی یعنی "قربونش برم چقدر دلسوز و فداکار و مثل ماست و بفکر ما"!

3- این البته هنوز هم آخر فاجعه نیست برای روزنامه های سه شنبه. آخر فاجعه آنجاست که در همین روز آیت الله خامنه ای هم سخنرانی شداد و غلاظی کرده در تخطئۀ دولت روحانی و استراتژی نزدیکی بغرب و امریکایش. خب بدیهی است که همۀ روزنامه ها مجبور از پوشش خبر این سخنرانی بودند و هستند بعنوان یکی از تیترهای اصلی صفحۀ پیشانی. و این هم بدیهی است که روزنامه ها اجازه ندارند و جرأت هم که حرف خامنه ای را نقد کنند که "چرا چرت میگی مقام عظما" با خزانۀ خالی و کشور ورشکسته. تنها کاری که توانسته اند بکنند روزنامه های اصلاح طلب؛ در آوردن تیترهای خنثی از سخنان بشدت ضد غرب و مدرنیتۀ آیت الله خامنه ای که خواننده را گول بزنند با القای "موضع خامنه ای آن چنان هم ترسناک نیست".

4- در حالیکه روحانی در همان بازدید از وزارت نفت گفته است: "نفت همه چیز است". البته روحانی یک سری دلایل بی وجه و خنثی هم شمرده برای "چرا نفت همه چیز است." اما چه کسی است از عالم و عامی در بین ملت ایران که نداند معنای اصلی و بنیادین این "نفت همه چیز است"ِ روحانی این است که:

 "جمهوری اسلامی بدون دلارهای نفت حتی شش ماه هم نمی تواند کشور را اداره کند".

5- حالا برگردیم به شورای تیتر روزنامه. همانجایی که اعاظم روزنامه ها جمع می شوند و بگو بخند می کنند و شربت و شیرینی می خورند که تیترهای اصلی صفحۀ اول روزنامه را از کدام خبر و گزارش و موضوع انتخاب کنند؛ که هم جذاب باشد و هم مؤثر باشد و هم دردسر نسازد. سؤال من از روزنامه نگاران ارشد این است: آیا بهتر از این صفحه بندی که می گویم می توانست صفحۀ اول امروز بسته شود:

 در نیمِ نیم صفحۀ اول، عکس و خبر سخنرانی رهبر با تندترین تیتر ضد غرب را کار می کردند. و در موازاتش عکس و خبر بازدید روحانی از وزارت نفت با تیتر درشت و در گیومۀ "نفت همه چیز است". و آیا این کنتراست به اندازۀ یکماه مطالب بی سر و ته نوشتن تأثیر گذار و آگاهی دهنده نبود؟!

ضمن اینکه بطور قطع خطری هم متوجه روزنامه نبود. زیرا هر دو تیتر را از عین کلمات رهبر و رییس جمهور انتخاب کرده بودند. یا...هو


بعد از متن: از خوانندگان محترم پوزش می خواهم که گاهی مجبورم به مواردی بپردازم که در بادی امر موضوعی پیش و پا افتاده است برای وبلاگی که شاکله اش تحلیل سیاسی است و دوستدارانش تشنۀ "بزودی چه می شود". اما هم بدلایل علایق شخصی، هم به ذائقۀ رفتن به اعماق دردها و کاویدن فلسفۀ "چرا ما اینجائیم"، نیز بخاطر یادآوری امهات مدرنیته و انتظاری که دارم و داریم برای آموزش و گسترش آن از سوی فرهیختگان و روزنامه نگاران؛ و همینطور بعلت وحشت از سقوطی که نه تنها در فرهنگ عمومی کرده ایم بلکه بدتر از آن سقوط نخبگان مان است؛ مجبور شدم به موضوع "بازدید سر زدۀ روحانی از وزارت نفت" بپردازم که کلیۀ روزنامه های مستقل یا اصلاح طلب به آن دامن زده اند: یا در تیتر اول و تیتر دوم صفحات اول و یا در سوتیتر و لید و متن گزارش های خودشان از سرزده بودن این بازدید.

۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

مقتدا صدر عراقی: دخالت مذهب در سیاست دین را فاسد می کند. من برگشتم به حوزه!


1- بدیهی است که می دانید خبرهای بسیار خوب و امید آفرین امروز خیلی زیاد بود. ازجمله حرف های بازهم زیبا و عین واقعیت دکتر صادق زیبا کلام در مورد نگاه ایدئولوژیک و چگونگی انتقال شنل امپریالیسم باوری مارکسیست های ایرانی به "امریکا ستیزی" روحانیان جمهوری اسلامی و چرایی ماندگاری آن. خبر بسیار خوب دیگر انتشار روزنامۀ "آسمان" به مدیر مسئولی غلامحسین کرباسچی و سردبیری محمد قوچانی است که خیلی وقت است انتظار بازآمدن قوچانی بسیار عزیز و خوشفکر و شیرین نویس به عرصۀ روزانه نگاری داشتم و داشتیم؛ که محقق شده و می توانیم روزنامه ای وزین و پروپیمان و فرهیخته را مطالعه کنیم از این به بعد. و البته بازهم خبرهای خوب بیشتری بود اما؛ اعلامیۀ مقتدا صدر در ترک سیاست و مراجعت به حوزۀ دین یک شاهکار بی بدیل بود و است؛ در بین اخبار مربوط به آیندۀ وطن عزیزمان ایران.

2- مقتدا صدر که میراث دار خانوادۀ روحانی بسیار معروف صدرهاست؛ و 12 سال تمام در سطح اول سیاست عراق فعال بود و سیاست را در همۀ زوایای آن از راه انداختن ارتش خصوصی جیش المهدی گرفته تا مشارکت در پارلمان و دولت و سایر اجزاء حکومت تجربه کرده است؛ امروز طی اعلامیه ای رسمی از سیاست کناره گرفت، و اعلام کرد که کلیۀ فعالیت های سیاسی خودش و هوادارنش را تعطیل کرده و در انتخابات قریب الوقوع پارلمان عراق هم نماینده و کاندیدا معرفی نخواهد کرد. اما بخش مهم اعلامیۀ کناره گیری مقتدا صدر به علت تامۀ این اقدام مربوط است که او اعلان کرده بدلیل فساد سیاستمداران به چنین نتیجه و تصمیمی رسیده است. بعبارت دیگر او بتلویح تصریح کرده است که قدرت فسادآور است و قدرت سیاسی تبعات وحشتناکی در فساد آدم ها ایفا می کند. او اعتراف کرده است که برای حفظ جایگاه خوشنام و روحانی فامیل صدرها صحنۀ قدرت سیاسی را بنفع نفوذ و محبوبیت دینی واگذاشته است.

3- این اقدام خود بخود در سیاست روز ایران اثری ندارد، و ممکن است بسیار بی ارزش تلقی شود. اما هنگامی که جوانی مقتدا، محبوبیت و قدرت مقتدا، شهرت دینی خاندان مقتدا و از همه مهمتر قدرت سیاسی بالفعل مقتدا صدر در مناسبات سیاسی عراق را مد نظر قرار بدهیم؛ مشخص می شود که این واگشت از سیاست به دین چه پیامد های مهمی در بین شیعیان سیاسی خواهد داشت.

3- بنظر می رسد این سرخوردگی مقتدا صدر از سیاست به چهار عامل مهم تکیه داشته است. که سه فقره از این دلایل سلبی و دلیل آخر ایجابی است. دلایل سلبی بترتیب اهمیت عبارتند از: یکم- دیدن ناکارآمدی حکومت دینی در ایران. دوم- وحشت از جنگ های فرقه ای راه افتاده در منطقه که اینک عراق را هم در نوردیده است. و سوم- دیدن فساد یاران سیاسی خودش در عراق و اکثریت صاحب منصبان سیاسی در ایران. چهارمین مورد که تنها مورد ایجابی هم است همان دلیلی است که خودش هم برجسته کرده و گفته است که می خواهد با بازگشت بحوزۀ مذهبی راه اجداد خود در اجتهاد و مرجع دینی شدن را پی بگیرد.

4- همانطور که در بالا هم اشاره کردم نباید این تصمیم را یک تصمیم مجرد از کلیت تغییر تفکر مذهب شیعه ارزیابی کرد و دید. زیرا که مدت بسیار زیادی است که روحانیت شیعه - بویژه در میان طلبه ها و نسل جدید - و با دیدن تجربۀ بسیار ناموفق جمهوری اسلامی در آمیزش مذهب و سیاست؛ رخنه و نفوذ و محبوبیت روز افزون و پیشرونده ای آغاز کرده است. لذا این بازگشت روحانی بسیار مقتدر سیاسی عراقی -ایرانی از سیاست، روند شروع شده را نه تنها در میان طلاب جوان ایرانی شدت و سرعت خواهد داد؛ بلکه و مهمتر از آن روحانیان ارشدی را هم که دغدغۀ دین و مذهب دارند را مصممتر و راغب تر خواهد کرد برای جدایی دین از سیاست. و حتی خواهد توانست رخوت و ترس و بی عملی آنان برای اعلام مخالفت علنی با دخالت دین سازمان یافته در سیاست را تحریک و تشویق کند؛ تا صدایشان را بیشتر بلند کنند؛ و حداقل از پشتیبانی سیاسی روحانیان ایرانی داخل در سیاست پرهیز کنند. چنین است و چنین باد. یا...هو

۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

مذاکرات اتمی در خطر! هسته ای را تعطیل کنیم بهترین راه حل است. آیا رهبر تسلیم واقعیت می شود.


1- همه چیز حکایت از این دارد که مذاکرات پیش رو بسختی هم پیش نخواهد رفت درژنو جدید و با 1+5. زیرا امریکا چه تعهد اخلاقی داده باشد در هنگام توافق "اقدام مشترک" یا نه. در صورت مسئلۀ طرف ایرانی تفاوتی ایجاد نمی کند. و حداکثر می توانیم تبلیغات داخلی کنیم که امریکا به اخلاق پایبند نیست و لوطی گری توافق ژنو را زیر پا گذاشته است. بنابراین ایران باید تصمیم بگیرد که در مقابل خواسته های جدید امریکا باید موافقت کند و یا مذاکرات را ترک کند. قبلاً هم گفته ام که خوشبختانه جمهوری اسلامی با قدم گذاشتن به توافق اولیه با غرب کلیۀ پل های عقب نشینی خودش را هم تخریب کرده و چاره ای جز به ثمر رساندن مذاکرات با غرب و امریکا ندارد. این فقط از جهت اوضاع اقتصادی و نیاز جمهوری اسلامی و مسایلی از این قبیل نیست. بلکه بیشتر به این دلیل بدیهی است که قطع مذاکرات از سوی ایران یعنی بازگشت به شرایط قبل از توافق و رفتن بسوی گسترش صنعت هسته ای. که خود همین یعنی ایران اعتراف می کند که حالا که غرب توافق نکرد ما هم می رویم بمب بسازیم. تأکید می کنم که این استنتاج بدیهی فارغ از ارادۀ ایران برای ساختن بمب است. به این معنا که اگر ایران نخواهد هم بمب بسازد بدلیل قطع ارتباطش با غرب و بازدیدهای راستی آزمای سازمان بین المللی انرژی هسته ای؛ حرفش دیگر مطلقاً - حتی به اندازۀ قبل از توافق اخیر ژنو - گوش شنوایی نخواهد پیدا کرد. تازه این را اضافه نکردم که در همین چند بازدید اخیر؛ بازرسان ایران را به اعتراف واداشته اند که از چاشنی های انفجاریی تست گرفته و استفاده کرده است که مطلقاً به انفجارهای هسته ای ارتباط دارد و کاربرد دیگری ندارد. پس گزینۀ بلافاصلۀ بعد از شکست ژنو 3 یعنی جنگ و حملۀ نظامی به ایران با فاصله ای یک ساله !

2- واقعیت این است که امریکا بهر دلیل - از جمله برآورده نشدن انتظارش از کمک ایران در مورد سوریه و عراق و لبنان، یا احساس بی نیازی کردن از نقش ایران در مناقشات منطقه ایش در خاورمیانه، یا رفتن بسوی عربستان و اسراییل و تندروان نگران کنگره و سنا، یا تحت تأثیر صداهای بلند تندروان داخل ایران و اطمینان از ادامۀ سیاست غیر آشتی ملی و سرسختانۀ داخلی آیت الله خامنه ای و یا بیشتر پی بردن به ابعاد گسترده و خطرناک صنعت هسته ای ایران در بازدید های اخیر آژانس هسته ای و یا... - تغییر استراتژی معلومی داده و لحن مقامات امریکایی نسبت به دو سه ماه پیش تغییر محسوس و آشتی ناپذیری یافته است. هر چند که از ابتدا هم چینش واژه های بیانیۀ اقدام مشترک تا اندازه ای مشخص می کرد که دست آورد نهایی در توافق جامع با غرب برای ایران چیزی بیشتر از حفظ غنی سازی بسیار پایین از نظر غلظت و بسیار محدود از جنبۀ گستره - در حد پایلوت - نخواهد بود؛ اما گویا امریکا و غرب تصمیم گرفته اند که حرف نهایی را جلو بیندازند و خیال ایران را راحت کنند که خواب های طلایی تأسیسات گسترده با ده ها هزار سانتریفیوژ پیشرفته در تأسیسات زیر زمینی و محکم نظیر فردو را نبیند.

3- اما بدیهی است که ایران مطمئناً میز مذاکره را بهر زحمتی هم است ترک نخواهد کرد و سعی خواهد کرد خواسته های امریکا را به چانه زنی ها و چالش های بیشتر و زمانبرتری دچار کند. نتیجۀ چنین سیاستی قطعاً این خواهد بود که توافق نهایی در پایان شش ماه بدست نیاید و مذاکرات تمدید شود و اینبار این اقدام مشترک است که به پروسه ای فرسایشی دچار خواهد شد مثل زمان جلیلی. در چنین حالتی دولت روحانی هیچکدام از منافع این مذاکرات را بزودی درنخواهد یافت و محدودیت های اقتصادی کماکان باقی خواهد ماند. نقطه ضعف امریکا در طولانی شدن مذاکرات همان شل شدن اتوماتیک تحریم های بین المللی بود و است که دولت اوباما در ضرب شصت بسیار سختی که اخیراً در جریمۀ شرکت ها و افراد ایرانی نشان داد؛ توانست گربه را دم حجله بکشد و به دنیا بگوید که ایران بسختی تحریم است و چیزی عوض نشده است.

4- منظورم از ترسیم این صحنۀ واقعی و ترسناک این است که اینک تنها راه باقی مانده برای جمهوری اسلامی پذیرش تعطیلی صنعت هسته ای گسترده اش است و جسارت اقدام فیصله بخش. به این معنا که جمهوری اسلامی بیاید و همان "غنی سازی در حد پیلوت و محدود به چند صد سانتریفیوژ در مرکز نطنز" را بپذیرد و داوطلبانه اعلان کند که گام نهایی را در همین ابتدا برمی دارد. زیرا همانطور که گفتم امریکا و غرب اگر ده سال هم با ایران مذاکره کنند نهایتاً بیشتر از همان "غنی سازی در حد پیلوت و محدود به چند صد سانتریفیوژ در مرکز نطنز" را - در بهترین حالت - نخواهند پذیرفت. پس این چه کاری است که ما برای بدست آوردن چیزی که اگر همین الان داوطلبانه بپذیریم همۀ مشکلات حل می شود را به چندین سال مذاکره و چانه زنی طولانی کنیم.

5- این جراحی و جام زهر یکباره اگر آیت الله خامنه ای بزرگی و لیاقتش را داشته باشد خوبی های خیلی زیادی دارد. و از جمله اینکه تندوران داخلی هم یکباره یک شوک می گیرند و در عرض چند ماه سرد می شوند مثل پذیرش قطعنامۀ جنگ و تمام. در حالیکه هر چقدر مذاکرات ادامه یابد آنان نیز هم خرابکاری خواهند کرد و هم سرسختی بیشتری نشان خواهند داد. امروز که اخبار اسفبار سقوط دایمی بورس تهران را دنبال می کردم چنین بنظرم رسید که روحانی با چه معضلات بیشتری هم روبروست و هم معلوم است که خیلی هم زبر و زرنگ نیست که وقایع را پیش بینی و چاره کند. زیرا حبابی شدن بورس در دورۀ شش ماهۀ او یکی از بدترین سقوط ارزش سهام در چندین سال اخیر است و سهامداران جزء را بشدت ناراضی خواهد کرد. 

6- با این گزاره به پایان برسم که بقول همۀ اقتصاددانان و روشنفکران و اندیشمندان و بچه های راهنمایی هم صنعت هسته ای برای ایران مقرون بصرفه نیست از هیچ نظر و دیر یا زود برچیده خواهد شد؛ حالا که بمب ساختن ممکن نشد و نیست در آینده ای نزدیک. اما نیاز به گفتن ندارد که کار بزرگ رهبر بزرگ می خواهد. اگر قبول کنیم که اشتباه بزرگ هم از آدم های بزرگ سرمی زند؛ آیت الله خامنه ای می تواند با تصمیم بزرگ اشتباه بزرگش را کمی درز بگیرد. یا...هو

۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

شیار 143 تمثیلی از مفقود الاثر شدن زندگی ایرانیان در جمهوری اسلامی است!


1 جشنوارۀ دزدکی! سینمای ایران در سال 92 به پایان رسیده است و جوایزش را هم تقسیم کرده. جوایز را عمدتاً به دو فیلم پرهزینه و خنثی از دو کارگردان بازهم خنثی - جسارت می کنم بگویم همیشه برنده - داده اند بنام رستاخیز از احمد رضا درویش و چ از ابراهیم حاتمی کیا. - هزینۀ کمتر فیلم حاتمی کیارا بنیاد فارابی داده است و هزینۀ نجومی فیلم درویش را بودجۀ حکومتی در کنار نذورات ائمه از سوی مؤمنین و بقاع متبرکه - هرچند که تک جایزه هایی هم به برخی فیلم های شریف هم داده شده بغیر از دو شریفترین فیلم ها بنام آشغال های دوست داشتنی و من عصبانی نیستم که یکی قبل از جشنواره و دیگری در جریان جشنواره اعدام شده اند.

2- از میان آن چند فیلمی که تک جایزه برده اند یکی هم فیلم "شیار 143" است ساختۀ خانم آبیار با بازی مریلا زارعی. گذشته از پروپاگاندای حاتمی کیا در مورد این فیلم که بنظرم بیشتر تحت همان هیجان ضد روشنفکران لیبرال و مشخصاً کوبیدن اصغر فرهادی سابقه دارد؛ من هم این فیلم را می پسندم مثل همۀ تماشگرانش که به او حداکثر رأی محبوبیت مردمی را داده اند. حالا اما دشواریی چهره می کند بصورت سؤال بدیهی : "دلقک تو چگونه می خواهی فیلمی را که ندیده ای تحلیل کنی؟" پس اول می گویم که قصۀ این فیلم مربوط به مادر چشم انتظاری است سالیان که پسرش رفته جنگ و نه خودش و نه جنازه اش برنگشته و نامش شده مفقود الاثر. و کل فیلم درد جانکاه این انتظار است در چشمان جستجوگر مادر درمانده. و من فقط با همین قصۀ یک خطی کار دارم و تحلیل سینما نمی کنم.

3- یادتان باشد من یک زمانی تحلیلی نوشتم بر فیلم "شهر خاموشان" که از بی بی سی فارسی پخش شده بود و در آنجا زوم کردم روی مادری که عکس فرزند مفقود الاثرش را در دست و سینه داشت؛ و مثل یهودی سرگردان همواره بین تابوت های انبار شدۀ کشته های تازه یافتۀ جنگ بر تریلی ها؛ دور این تریلی ها می گشت و بر تک تک تابوت ها بوسه می زد به انتظار خبری از فرزند. و در آنجا این استفهام ثبوتی را مطرح کرده بودم که: "آیا دردی عظیم تر از این رنج سراغ دارید که کسی همۀ عمرش را به انتظار فرزندی مفقود شده در میدان جنگ چشم براه باشد". زیرا که مردن و خاک سرد و قطع امید سختی اولیه دارد و فراموشی بعدی. اما لامصب انتظار نه پایان دارد و نه استعداد فراموشی.

4- بهمین خاطر است که می دانم این قصه مفقود الاثر (موضوع محوری فیلم شیار 143) چه کشش عاطفی و دراماتیکی دارد اگر کمی هم خوب ورز داده شده باشد - که با بودن مریلا زارعی بسیار هنرمند و بسیارتر از آن بانوی فرهیخته و دردمند اجتماعی در نقش مادر قطعاً همینطور بوده است - می تواند تا کجای اعماق حس همدردی بیننده نفوذ و رسوخ بکند. لذا این فیلم به دلیل موضوع بسیار تلخی که دارد هر انسانی را تحت تأثیر و علاقه مند می کند به دیدنش و لذت "همدردی با مادر بیچاره" بردنش.

5- اما موضوع بهمین جا ختم نیست. محبوبیت این فیلم نه تنها بخاطر بار دراماتیک بشدت بالایی که دارد است و هر انسان بماهوانسانی را تحت تأثیر قرار می دهد؛ بلکه مهمتر از آن یک عامل بسیار قوی دیگری در ناخودآگاه فیلم - مطمئناً در خود آگاه آبیار و مریلا هم بوده است - جاسازی شدۀ طبیعی است؛ که آن عامل باعث می شود تماشاگران عام ایرانی بشدت بهمذات پنداری برسند با موضوع "مفقود الاثر" و انتظار بی پایان "مادر". و فیلم را با دردمندی همان مادری نگاه کنند که گویا خودشان هستند و فرزندشان در جنگ مفقود شده و دیگر او را هرگز ندیده اند. آن فرزند مفقود الاثر شدۀ همۀ ایرانیان هم چیزی جز آرزوها و امید ها و زندگی های تباه شده و گمشده شان در این 35 سال نیست. بعبارت دیگر ناخودآگاه همۀ ایرانیان اعم از فقیر و غنی، مسلمان و نامسلمان و ...؛ در هنگام دیدن فیلم شیار 143 خودشان را در جایگاه مادر (مریلا زارعی) می بینند و آرزوها و زندگی های گمشده شان در بعد از انقلاب را در جایگاه پسر مفقود شده در جنگ. و این چنین است که یا کمی تخلیه می شوند و یا نمی به چشم می سپارند و با درد جانکاه "چه فکر می کردیم و چه شد" همراه با مادر "مریلا" مویه می کنند و آرامتر می شوند. یا...هو

۱۳۹۲ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

صادق زیبا کلام از مرام رقیب (رییس دانشگاه) و از بی معرفتی رفیق (دولت) می گوید و بغض دارد!


صادق زیباکلام روایتی کوتاه نوشته از ماجرای احضار و بازجویی اش (اینجا). و ضمن شرح مختصری که کِی و چگونه و برای چه احضار و بازجویی و با قرار کفالت 50 میلیونی آزاد شده است؛ از تلخ و شیرین این اتفاق به یک لبخند از رقیب و به یک تلخند از رفیق بسنده کرده است تا بعد:

لبخند زیبا کلام برای مرام رقیب:

زیبا کلام می گوید برای آمدن یک همکار و سپردن وثیقۀ 50 میلیونی طبق دستور بازپرس زنگ بدانشکدۀ محل تدریسش زده و در دسترس ترین همکار غیر رسمی اش دیر کرده و زیبا کلام ناچار زنگ زده به رهبر رییس دانشگاه تهران و به رییس دفتر او گفته ماجرا را. رهبر هم معرفت را تمام کرده و گفته همین الان خودم می آیم آنجا. و زیبا کلام اصرار کرده که نکند اینکار را. و نهایتاً رهبر یکی از معاونانش را فرستاده با کلی سیاهی لشکر فرهیخته برای آزادی زیباکلام. تا جایی که زیبا کلام می گوید شوکه شده است از زیبایی این استقبال پرشکوه در محوطۀ دادسرای محل بازجویی اش.

بغض زیبا کلام برای بی معرفتی رفیق:
زیبا کلام بعد از آنکه بغض می کند از واکنش اصلاح طلبان مذهبی نامدار؛ ولی آن را با آوردن چند اسم شخص و روزنامه رفع و رجوع می کند؛ در مقابل پرسشِ واکنش روحانی به اظهار نظر یک دانشگاهی در مورد پروندۀ هسته ای و گرفتاری بلافاصله اش چه بوده؟ چنین مرثیه می کند:
مرافعه بنده با آقايان شريعتمداری و جناب حميد رسايی خيلی پيش‌تر از امريه آقای روحانی خطاب به اساتيد آغاز شده بود؛ اما و عليرغم همه اين‌ها، من اگر جای آقای روحانی می‌بودم، نه به خاطر زيباکلام، بلکه به خاطر ارزش و احترامی که برای خودم و حرف خودم به عنوان يک رئيس‌جمهور قائل می‌بودم، به يکی از آبدارچی‌ها يا يکی از پيشخدمت‌ها يا يکی از باغبان‌های دستگاه رياست جمهوری می‌گفتم که يک تماسی با اين بابا (زيباکلام) بگيريد و يک دلجويی ازش بنماييد؛ اما آقای روحانی حتی اين مقدار را هم دون شأن و مقامشان دانستند. اتفاقاً اشتباه می‌کنند، خيلی هم اشتباه می‌کنند. چون به قول فروغ «تنها صداست که می‌ماند».

3- منظورم از بزرگ کردن این مطلب در اینجا این است که:

الف- اخلاق جزیی جدایی ناپذیر از مدرنیته است و سنتی های مذهبی که در اولین قدم در عبور از سنت بمدرنیته "بهترین سنت ها" - در اینجا صلۀ ارحام مثلاً - را قربانی می کنند؛ جزو خطرناکترین آدرس دهندگان به جامعه ای هستند که آن جامعه می خواهد و باید هم بروز باشد و هم متخلق به سنت های انسانی و کهن فرهنگ خویش.

ب- بازیادآوری این گفتۀ مکررم که در جمهوری اسلامی مطلقاً نباید دنبال قبیله و حزب و جناح بود در شناختن سره از ناسره و باید آدم ها را در تک صحنه هایی که دست به اقدام می زنند شناسایی و ارزشگذاری کرد.  

پ- به روحانی کمک کنم و برای چند دهمین بار یادآوری کنم که مشاوران و دست اندرکاران روابط عمومی اش سخت تُنُک و ضعیف هستند در هر مقوله ای و باید فکری بکند به این نقص مادرزادی! 

ت- و نهایتاً اینکه بخودم درس بدهم که مبادا بنام مدرن بودن؛ سنت های زیبای بشر عام مان را قربانی کنیم و نسبت به انصاف بدگمان بشویم. یا...هو

۱۳۹۲ بهمن ۲۱, دوشنبه

روز سخت روحانی: جمعیت در میدان آزادی فردا: نخستین آزمون روحانی و هوادارنش!


 واقعیت چنین علامت می دهد که راه پیمایی مناسکی و سالیانۀ فردا یکی از کم رونق ترین و تُنُک ترین راهیپیایی های طول عمر جمهوری اسلامی خواهد بود. زیرا: 

1- روح حاکم برای جمع آوری جمعیت و ترغیب آنان به مشارکت در راهپیمایی 22 بهمن از یک "عصبیت هیستریک بدوی-مذهبی" نشأت می گیرد و باید بگیرد تا بقیۀ عوامل کمکی مثل گسیل اجباری مردم اعم از کارمند و کارگر و بویژه قشرهای مذهبی و محروم، سازمان دهی امکانات بسیج و سپاه و ادارات دولتی و غیره برای آمد و شد تظاهرکنندگان، برگزاری مراسم جایزه دادن و دیدن هنرمندان و ورزشکاران و ایستگاه های صلواتی از سوی صدا و سیما و بی نهایت سازمان های تبلیغاتی ریز و درشت و غیره؛ فقط هنگامی عملکرد حداکثری خواهند داشت و داشته است که آن عنصر "هیستری بدوی - مذهبی" بر توده های هوادار رژیم جاری و ساری باشد. زیرا همانطور که گفتم آن مورد "هیستری" روح اولیه و جان فزای راهپیمایی هاست و بدون آن هستۀ سخت و اولیۀ داوطلبانه؛ بسختی شکل خواهد گرفت؛ تا سایر عناصر در بستر آن سوار و "انبوه خلق"* درست بکنند.

2- قطعی است که بدلیل نیمه خودی و مشکوک بودن روحانی آن هیستری هر ساله فردا غایب خواهد بود؛ مضافاً به اینکه حتی سازمان های تبلیغاتی و صدا و سیما و سپاه و بسیج نیز رغبت جانانه ای نخواهند داشت برای بسیج نیروهای میدانی شان برای یک رییس جمهور مشکوک. اگر این را هم علاوه بکنیم که سران اصلی جناح اصلاح طلب هم یا بدلخواه و یا به اجبار اجازه نخواهند داشت بیشتر از یک حضور سمبلیک نقش اساسی ایفا کنند؛ و این مطلب مهم که روحانی خودش پایگاه اجتماعی گسترده و اختصاصی نداشته و ندارد و رأی دهندگان به او اغلب اهل راهپیمایی رفتن و از این قبیل رفتارها نیستند؛ لذا تردید نباید کرد که فردا راهپیمایی کمرنگی خواهند داشت.

3- نکتۀ مهمتر اما آنجاست که اگر حتی تمام عوامل تابع آیت الله خامنه ای تمام زورشان را هم بزنند که با تعداد جمعیت آبرومندانه ای مسیرها و خیابان ها را مدیریت کرده و شلوغ نشان دهند؛ قطعی است که برای انبوه جمعیت نهایی در میدان آزادی و گوش دادن به سخنرانی روحانی نه تنها اهتمامی نخواهند کرد؛ بلکه در کاستن از فشردگی جمعیت هم فعال خواهند بود. تا روحانی گوشی دستش بیاید که یک من ماست چقدر کره دارد و نبض جمهوری اسلامی جایی خارج از حیطۀ قدرت ریاست جمهوری می تپد و باید گرایش را بازهم درست تر ببندد بعد از این بسمت قبلۀ عالم! روز سختی خواهد بود برای روحانی: باید دید. یا...هو

*انبوه خلق یک برساختۀ دانش جامعه شناسی است. و منظور از آن بیان چگونگی مسخ شدن ذهن کسانی است که بدن های آنان در کنار هم قرار می گیرند و بدون ارادۀ خاص از شعار جمع - ممکن است با عقیدۀ شخصی و فردی آنان در تضاد هم باشد - تبعیت می کنند.

۱۳۹۲ بهمن ۱۷, پنجشنبه

چالش روحانی با ضرغامی بیهوده و تقصیر روحانی و مشاورانش بود!


1- هر چه انتظار داریم که روحانی برسر موضوعات حقوق شهروندی و آزادی های اجتماعی مردم ایران با متحجرین چالش بکند؛ هم خودش و هم مشاورانش و هم هواداران اعتدالش دلیل می آورند که سکوت روحانی نه از جهت ناتوانی و خواست و رضایتش است بلکه مولود اعتدال اوست. و اینکه رییس جمهور نمی خواهد فضا را متشنج و جامعه را دوقطبی کند. لذا هنگامی که امام جمعۀ شهر کوچکی مثل دزفول با برگزاری کنسرت مجوز گرفته از ارشاد مخالفت می کند و هنرمندان را از شهر بیرون می کند، یا علم الهدا افتخار می کند که اجازه نداده در مشهد هنرمندی نفوذ کند و دین مردم را بیغما ببرد در جشن های انقلاب؛ از ایستادگی روحانی حتی در حد یک نق معمولی هم خبری نمی شنویم. اما از سویی شاهد هستیم که چالش بر سر حضور یا عدم حضور یک مجری در برنامۀ گزارش رییس جمهور یک ساعت و نیم مردم را سرکار می گذارد؛ و عین خیالشان هم نیست. می خواهم بگویم که هم آن بی اختیاری رییس جمهور در برابر یک امام جمعۀ در پیتی تقصیر روحانی است و هم این چالش غیرلازم با صدا وسیمای ضرغامی خامنه ای!

2- پرسش اول این است که اصلاً این سخن دیشب روحانی با مردم چه لزومی داشت؟ اگر انجام نمی شد چه فرقی پیدا می کرد با قبل از انجام شدنش. کدام نکته و حرف بدیع و ناگفته و توضیح و تشریحی بود که روحانی را پشت جعبۀ جادو کشانده بود برای گفتن آن به مردم. تحقیقاً در کل گفته های روحانی در تلویزیون نه تنها نکته ای قبلاً ناگفته ای نبود بلکه حتی بسیاری از مواردی هم که دوباره تکرار کرد ناقص تر از تشریح مفصل تر آن بود که توسط خودش یا کابینه اش گفته شده بود.

3- سؤال دوم و مهمتر اما این است که: حالا که این سخنرانی پخش شده و مردم شاهدش بوده اند؛ فرض بگیریم که خانم یامین پور در کنار روحانی نژاد نبود. یا در فرضی برعکس بجای این دو مجری یا خبرنگار یا هرچه؛ 50 نفر یا بیشتر خبرنگار دیگر هم در صندلی ها مقابل روحانی نشسته بودند. خب در اجرا چه تفاوتی ایجاد می کرد. آیا اطلاعات بیشتر و بهتری به مردم منتقل می شد یا اگر هیچکدام از این باصطلاح خبرنگارها نبودند مطالب کم تر و ناقص تری بمردم منتقل می شد؟ خب هنگامی که بودن یا نبودن مجری و خبرنگار قرار نیست تأثیری در کمیت و کیفیت اطلاع رسانی داشته باشد؛ چه توجیهی دارد که رییس جمهور بی علاقه بچالش بخاطر ایستادن بر چنین موضوع مزخرفی مردم را پای تلویزیون سرگردان بکند!

4- لازم نیست من هم تکرار کنم این حرف بارها تکرار شده را که ژانرهای موجود در دانش رسانه اعم از مصاحبه و گزارش و ... تعاریف مشخص و حداقلی دارند که دو سخنرانی ریاست جمهوری روحانی در تلویزیون - تا اینجا - در قالب هیچکدام از آن ها نمی گنجند. لذا بهترین کار برای روحانی - اگر می خواهد گزارش کارهایش را بدهد - این بود و است که بیاید و رو به دوربین حرف هایش را بزند و برود. و اگر قصد مصاحبه دارد از روزنامه نگاران و سردبیران و خبرنگاران ارشد دعوت کند و مصاحبه کند و به سؤال های مطرح در جامعه هم پاسخ بدهد.

5- مطلقاً آنتی روحانی نیستم و نشده ام و نخواهم شد و اگر از عذرخواهی اش از مردم بخاطر مشکلات سبدکالا تشکری ویژه نمی کنم، فقط به این خاطر است که مطلقاً اهمیتی ندارد چنین رفتاری از سوی دولتمردان مدرن و امری بدیهی و همه جایی است. و بهمین خاطر به روحانی کردیت خاصی نمی دهد. 

6- رسیدم بمغز سخنم و اینکه چرا روحانی را چنین با خشونت تعقیب می کنم. واقعیت امر این است که چنین بنظرم می رسد که چون روحانی بعد از مصیبت احمدی نژاد سکاندار شده است؛ و احمدی نژاد - بهر دلیل - بشدت مورد نفرت طبقۀ متوسط - با محوریت سبز - بود و هنوز هم است. لذا هم روحانی و مشاورانش و هم مردم و هوادارنش هر حرکت روحانی را با حرکت مشابه احمدی نژاد مقایسه می کنند و چون بالاخره اپیسلون هایی بهبود در روحانی پیدا می کنند فریفتۀ این می شوند که "روحانی مچکریم". در حالیکه احمدی نژاد فقط یک پارازیت بود - حتی در مقیاس جمهوری اسلامی - و روحانی نمی تواند و نباید پشت خاکریز "من از احمدی نژاد بهترم" سنگر بگیرد. 35 سال است ما دچار طاعون مسلط شدن مطلق شریعت بر سیاست هستیم و هنوز روحانیت پرقدرت حوزۀ سنتی - حتی - یک بندانگشت هم از اجتهادها و فتواهای متحجر خود در مورد زن و موسیقی و سینما و تجدد و مدرنیته بجلو نیامده اند. - نگاه کنید به زر مفت امروز مکارم و نوری همدانی در مورد جشنواره های هنری دهۀ فجر - بنابراین جوانان شکار از دست احمدی نژاد نباید رفتار حکومتی روحانی را با او مقایسه کنند. بلکه حداقل قابل قبول - با اکراه - از روحانی سیرۀ محمد خاتمی است. یا...هو

۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

اقدام درخشان دادستان محترم تهران در بازداشت صادق زیبا کلام. دستمریزاد!


 بالاخره دکتر زیبا کلام هم بازداشت شد (اینجا) آن هم با شکایت مدعی العموم به اتهام تضعیف نظام. و این بهترین خبر است امروز اولاً و عالی ترین اقدام جعفری دولت آبادی دادستان تهران است در طول دادستانی اش ثانیاً. زیرا:

1- هنوز 24 ساعت هم از سخنرانی "چرا خاموش" رییس جمهور خطاب به اندیشمندان در جمع دانشگاهیان نگذشته است. و دادستان با قاطعیت درخور تحسین! پاسخ سؤال روحانی را داد.

2- خبر بازداشت زیبا کلام بخاطر نامه اش به شریعتمداری باعث می شود که محتوای نامه اش در تیراژهای ده ها برابری تاکنون خوانده و دیده شود. و چون محتوای نامه بسیار عالی و حرف نهایی ایرانیان است اولاً سبب آگاهی بیشتر می شود و پی بردن جامعه به اهمیت روشنفکران مستقل از جانب دیگر.

3- از بیم کم اثر شدن قلم زیبا کلام که یکی از معدود قلم های بی رودربایستی در فضای کشور است جلو گرفته و زیبا کلام را مجدداً به تارک روشنفکر مردمی تأثیر گذار ارتقاء می دهد.

4- بیکارگان و معاندان و مخالفان ژنریک - "همه بغیر از تبار و ایل خودشان" - در قالب روشنفکری برج عاج نشین داخل و خارج را که کاری جز انگ زنی به این و آن ندارند و هر حرکتی را با خط کش مزدور و عملۀ داخلی و این قبیل مفاهیم سخیف و سفیه تخطئه کرده و شجاعت اقدام کننده را به خودفروختگی و توجیه گری و سوپاپ اطمینان رژیم فرومی کاهند را خلع سلاح کرده و جوانانی را که فریب این دکانداران روشنفکری را خورده اند مجدداً متوجه زیباکلام ها می کند.

5- و مهمتر از همه تتمۀ جوانانی را که انتقادهای زیبا کلام را بعنوان تساهل و دموکراسی جمهوری اسلامی پز می دادند؛ خلع سلاح می کند و آنان متوجه می شوند که حتی یک پرسش جدی - بدون پاسخ - از روشنفکری خودی هم تحمل نمی شود و از توهم مردم سالاری دینی فاصله می گیرند. 

6- بنابراین جا دارد که از دولت آبادی بخاطر اقدام مشعشع و چند منظوره اش مجدداً تشکر و به زیبا کلام تبریک و تهنیت بگویم! یا...هو 

۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

فُکُل زیر بار نعلین جواب نداده و نخواهد داد! آقای روحانی چرا آدرس غلط می دهید!


1- حسن روحانی دیروز برای وزارت اطلاعاتی ها صحبت کرده و گفته است:
رییس‌جمهوری در بخش دیگری از سخنان خود تاکید کرد: در جمهوری اسلامی ایران تنها یک پرچم و یک پرچمدار وجود دارد و آن مقام معظم رهبری است و همه باید تحت لوای همان پرچم حرکت کنند و اینکه پرچم دیگری در کشور باشد نه عقلی است و نه شرعی.
2- حسن روحانی امروز در جمع دانشگاهیان صحبت کرده است و گفته است: 
من یک گله مطرح می‌کنم؛ البته نمی‌خواهم از دانشگاه نقد کنم و شما باید خودتان نقد کنید ولی چرا دانشگاه خاموش است؟ چرا اساتید خاموش هستند؟ ما در دانشگاه شهامت سقراط وار می‌خواهیم. از چه می‌ترسیم؟ چرا وقتی یک کار بزرگ بین‌المللی انجام می‌شود، نمی‌آیید حرف بزنید و صحبت کنید و خصوصی برای رئیس‌جمهور نامه‌ می‌نویسید؟
3-  من دیگر از سخنرانی برای سخنرانی حالت تهوع می گیرم. و به روحانی توصیه می کنم که وحشت جملۀ دومش را در اعتقادش به جملۀ اول بالا جستجو کند و بداند. که می داند. اما حالا به چه قصدی - خدا داند - می خواهد ما را سرکار بگذارد. دانشگاه در 35 سال گذشته بهترین فرزندانش را بخاطر حرف زدن در مقابل حوزه از دست داده است. انصاف نیست که از آن ها بخواهیم موجی دیگر از اندیشه مندانش را قربانی روحانی کند که فرزند حوزه است و وامدار حوزه است و معتقد به حوزه است. اصلاً اگر حوزه پاسخگو بود که دانشگاه تأسیس نمی شد. و تا آخرین روز باقی مانده از عمر کرۀ زمین دانش دانشگاه و افسانۀ حوزه به وحدت نخواهند رسید.

4- توافق ژنو که قرارداد و توافقنامۀ قابل افتخاری نیست که روحانی می خواهد دانشگاه به به و چه چه کند. این توافقنامه یک ذلت نامه است در چهاچوب استراتژی رهبری خامنه ای و همۀ نقاط ضعفی را که مخالفان روحانی برمی شمرند داراست. منتها مشکل اینجاست که دانشگاه به خود برنامۀ هسته ای "مسبب مصیبت های بسیار تا اینجا" انتقاد و اعتراض دارد و باید قبل از حرف در بارۀ توافق ژنو حرف در بارۀ کلیت برنامۀ هسته ای آزاد شود بدون پیامد تبعید و زندان -حتی - در سال های بعد. بنظرم می رسد بهترین کاری که دولت روحانی می تواند بکند و در دهۀ فجر امسال بدرستی و شفافیت انجام داد نشان دادن چهرۀ فلک زدۀ ملت ایران در صف های برنج هندی و مرغ برزیلی بود. این تصاویر دقیق ترین جشن! از فاجعه ای بنام جمهوری اسلامی بود در ایران؛ بدون کوچکترین بزرگنمایی و سانسور در سالگرد انقلاب! خب وقتی رییس جمهور خودش را و همه را زیر بلیط رهبری تعریف می کند که اولین متهم - مجرم - چنین فاجعه ایست؛ چگونه انتظار دارد که دانشگاه برای او هورا بکشد. یا...هو

بعد از تحریر: من محدودیت های همه و از جمله روحانی را می دانم در هنگام غش کردن ها بسوی این و آن و از جمله تعریف و تمجید از رهبری آیت الله خامنه ای. و بدیهی است که انتظار ندارم روحانی رویاروی خامنه ای بیاید و خودش را قهرمان ملی یا مهرۀ سوخته کند. اعتراض من به همه و از جمله روحانی اصرار و استفادۀ نابجا برای تعریف از حوزۀ دین؛ روحانیت متحجر و سنتی؛ آیت الله خامنه ای؛ کارآمدی نظام؛ درست بودن انقلاب و از این قبیل مفاهیم است. روحانی یا هاشمی و همۀ مدعیان اعتدال و حکومت اگر صداقت دارند باید حداکثر خست و احتیاط را بکنند در تعریف از مفاهیم منفی و غیرواقعی؛ مگر در زمانی که مأموریت پیشبرد ایران شان بخطر بیفتد. نه مثل روحانی که مرتب غش می کند توی بغل خامنه ای و از دانشگاه همراهی می خواهد. و نه مثل هاشمی که برای رضایت شریعتمداری دروغ آشکار می گوید در تحریف تاریخ که "شاه آمادگی داشت تهران را بمباران کند و دوباره بسازد"! دروغی که حتی شایعه اش هم هیچگاه شنیده نشده است در 35 سال نکبت! یا...هو

۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

صادق زیبا کلام حسین شریعتمداری را شکار کرد: آفرین به روشنفکر!


1- قبلاً هم بارها از نوع روشنفکری صادق زیبا کلام تمجید کرده و او را ستوده ام. و گفته ام که روشنفکر امروز جامعۀ ایران به نوع ادبیات فاخر و گفتن از ناکجاآبادهای تئوری های مطول و مدرن و تلویح و استعاره و کنایه های هزار لایه نیست که اهمیت می یابد. بلکه روشنفکر امروز جامعۀ ما در آنجایی مهم است و می شود که از خودش و جایگاه و پایگاهش بگذرد و با زبان و قلم در فهم این قوم زبان نفهم (دین شعاران دنیازده) عین واقعه (بخوان فاجعه) را با متۀ کلام ساده و مستقیم توی مغزهای بیمار و متحجرشان بکند. و صادق زیبا کلام چنین روشنفکری است چه در زمانی که صادق لاریجانی را مخاطب قرار می دهد و چه موقعی که به مکارم شیرازی می نویسد و چه حالا که حسین شریعتمداری را بهماوردی پاسخ دهی در مورد هزینه فایدۀ برنامۀ بیهودۀ هسته ای بمیدان کشیده است.

2- هنگامی که نامۀ مختصر و چند خطی اول صادق زیبا کلام خطاب به مدیر مسئول کیهان و نمایندۀ آیت الله خامنه ای منتشر شد و با شناخت رندی که از شریعتمداری داشتم؛ گمان نمی کردم که او چونان خیاط در کوزه بیفتد و پاسخی به نامۀ زیبا کلام بدهد. حداکثر پیش بینی می کردم که یک گفت و شنود طنزی بنویسد و در موضوعی غیر مرتبط و غیر مستقیم به تمسخر و تحقیر زیبا کلام بسنده کند و خودش را در دام هولناک (بجای خامنه ای) قرار ندهد. اما خوشبختانه شریعتمداری حماقت کرد و اگر چه مستقیم نامه ای ننوشت در پاسخ نامۀ زیبا کلام و پاسخ به سؤال صریح و مشخص او؛ اما در چندین مطلب جدی به این نامه پرداخت چه بی امضای خودش یا با امضاهای ناشناس و مهمان. و همین خطای استراتژیک کافی بود که زیبا کلام را به شوق بیاورد و او را به نوشتن نامه ای صریحتر و مفصل تر و با مغز پرسشی که همۀ این سال های وبا چونان توده ای بدخیم بر گلو و عقل و فهم مردمان ایران چنبره زده است به رویارویی مجدد بخواند (اینجا) که: "فایده و دست آوردهایی که این هزینه های ده ها میلیاردی برنامۀ هسته ای در 15 سال گذشته برای ایران بدست آورده است چیست و کدام است که رهبر جمهوری اسلامی چونان عاشقان کور وکر به آن ها بالیده است و کشوری را بگرداب نابودی کشانده است".

3- بنظرم می رسد که زیبا کلام خوب شریعتمداری (بخوان خامنه ای و دار ودسته اش) را شکار کرده است و باید دید که او چگونه از پس این گیری که کرده بدر خواهد آمد و واکنشش چه خواهد بود. اما من قبل از این که به عکس العمل شریعتمداری اهمیت بدهم یک غصه ای بزرگتر و مهمتر دارم از اصحاب سیاست و مطبوعات و نخبگان داخل و خارج کشور. و آن این است که چگونه نخبگان و رسانه های مدرن ما تشخیص درست ندارند در هنگام بازی سیاست که چه موضوعی را برجسته و تعقیب کنند و کدام موضوع بی اهمیت را دستاویز سیاه کردن صفحات و نوشته های بی حاصل مطبوعات و رسانه های خودشان نکنند. بعبارت دیگر عصبانی می شوم از نخبگان و رسانه ها که نه تنها خودشان توانایی و جرأت طرح مسایلی همچون "سؤال زیباکلام" را ندارند و نمی کنند؛ بلکه حالا هم که گاهی صادق زیباکلام ها پیدا می شوند و می زنند وسط هدف، از برجسته سازی و گسترش موضوع و تعقیب و بحث و آگاهی رسانی در مورد آن طفره می روند. و نه تنها فرصت نمی سازند که فرصت های کم بوجود آمده برای تنویر افکار ملت را هم می سوزانند؛ و کماکان بجای روزنامه روزی نامه می نویسند و بجای نخبگی در شرایط عینی و متناسب با شرایط جامعه؛ به پزدادن های ذهنی خویش غره می مانند. یا...هو

پی نوشت: چون برخی از سایت های انتشار دهندۀ نامۀ زیبا کلام را فیلتر کرده اند. نامه را اینجا می گذارم تا در دسترس علاقه مندان باشد:

من در نامه‌ام به حضرتعالی یک پرسش ساده و یک دو دو تا چهارتای اقتصادی مطرح کرده بودم. همه حرفم به جنابعالی آن بود که در قبال این همه هزینه واقعا سنگین که ما متجاوز از ده سال است داریم برای برنامه‌های هسته‌ایمان متحمل می‌شویم، مابه‌ازای آن برای پیشرفت و توسعه اقتصادی کشور کدام بوده؟  انرژي هسته‌ای کدام دستاورد را برای مملکت به ارمغان آورده؟ حضرتعالی به جای پاسخ به این پرسش مشخص، پای مطالبی را به میان کشیده‌اید که حتی به فرض درست بودن، ارتباطی به سوال بنده پیدا نمی‌کردند. بنده را متهم کرده‌اید که می‌گویم چون ما نمی‌توانیم به تکنولوژی هسته‌ای دست پیدا کنیم پس آن را‌‌ رها کنیم. بنده را متهم کرده‌اید که معتقدم غربی‌ها می‌بایستی هسته‌ای داشته باشند اما چون ما عرضه نداریم، نبایستی هسته‌ای داشته باشیم. بنده را متهم کرده‌اید که استدلال می‌کنم چون آمریکایی‌ها به ما گفته‌اند حق ندارید هسته‌ای داشته باشید، بنده هم ترسیده و می‌گویم که بله بهتر است ما هسته‌ایمان را متوقف کنیم و از من می‌پرسید که «پس غیرتم کو؟» اگر آمریکایی‌ها پس‌فردا به ما گفتند که حق نفس کشیدن هم دیگر در مملکت‌مان ندارید آیا باز هم من خفت‌بار اطاعت می‌کنم؟
اين فعال سياسي اصلاح طلب ادامه مي دهد: شما تعمدا یا در خوشبینانه‌ترین حالت غیرعمد دارید پرسش بنده را تقلیل می‌دهید به مخالفت آمریکایی‌ها با برنامه‌های هسته‌ای‌مان و بالطبع نتیجه‌گیری هم می‌فرمایید که آیا درست است به صرف آنکه یک مشت یانکی زورگو مخالف هسته‌ای شدن ما هستند ما تسلیم شویم؟ سوال بنده از جنابعالی این بود که فایده برنامه‌های هسته‌ای‌مان علی‌رغم هزینه‌های بالای آن برای مملکت چه بوده؟ شما به جای پاسخ، پای آمریکا را به میان می‌کشید و می‌فرمایید که آمریکایی‌ها با برنامه هسته‌ای ما مخالف هستند و بعد هم نتیجه می‌گیرید که چون آمریکا دشمن ماست و چشم دیدن پیشرفت و ترقی ما را ندارد، ما می‌بایستی اتفاقا برنامه‌های هسته‌ای‌مان را به جلو ببریم. نتیجه دیگرتان هم این است که هر که با برنامه هسته‌ای‌مان مشکل دارد پس در خط آمریکاست.
زيبا كلام با انتقاد از تفكر بسته شريعتمداري نسبت به انتقادات گفت: این یک خبط بزرگ است که ما به جای سبک و سنگین کردن مسائل جامعه‌مان و بررسی اینکه چه چیز به خیر و صلاح مملکتمان است و چه چیز به زیان آن، بیاییم ملاک و معیار را بگذاریم روی موضع‌گیری‌های آمریکا. چه آمریکا با فعالیت‌های هسته‌ای ما مخالفت کند و چه موافقت، مسئله اساسی آن است که آیا این فعالیت‌ها فی‌نفسه برای مملکت ما لازم و درست می‌بودند یا نه؟ اگر آمریکا با برنامه هسته‌ای ما مخالفتی نمی‌کرد، بنده همچنان معتقد می‌بودم که این برنامه‌ها به صورتی که دارند اجرا می‌شوند به خیر و صرفه و صلاح مملکت نبوده و نیستند. بنده همچنان معتقد می‌بودم که کشوری مانند ایران با شرایطی که دارد اولویت‌هایش می‌بایستی تعلیم و تربیت، بهداشت، محیط زیست، کشیدن خط آهن، اصلاح جاده‌هایش، ایجاد اشتغال و... می‌بود. جنابعالی معتقدید که برنامه هسته‌ای به نفع مملکت است و دستاوردهای فراوان برای مملکت داشته، بفرمایید آن دستاورد‌ها کدام است؟
اين استاد دانشگاه خطاب به مدير مسئول روزنامه كيهان تاكيد كرد:شما به جای نشان دادن اینکه منافع فعالیت‌های هسته‌ای برای مملکت کدام بوده، با وارد کردن ادبیات حماسی استکبارستیزی، ظلم‌ستیزی، رویارویی با نظام سلطه، توی دهان آمریکا زدن، اراده جوانان پر شور و انقلابی، تسلیم‌ناپذیری این ملت قهرمان و... بحث را به پایان می‌رسانید. نه جناب شریعتمداری، اگر آمریکا به همراه ۱۹۹ کشور دیگر عضو سازمان ملل هم با فعالیت‌های هسته‌ای ما موافق می‌بودند، این برنامه‌ها همچنان از منظر هزینه  فایده اقتصادی یک اشتباه بود. تهیه اورانیوم ۵ درصد غنی‌شده با صد‌ها برابر قیمت بین‌المللی آن خطاست. چه آمریکا و چه همه کشورهای دیگر دنیا با این امر مخالف باشند یا موافق. اتفاقا یک دلیل شک و تردید غربی‌ها به ما همین است که باورشان نمی‌شود کشوری صرفا برای تهیه اورانیوم ۵ درصد غنی‌شده یک همچو هزینه‌های عظیمی را متحمل شود، در حالی که با بهایی هزاران مرتبه کمتر می‌تواند آن را تهیه کند.