۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

بلوغ و نجابت جوانان مدرن ایران در انتظار پاسخ مناسب آیت الله خامنه ای و حسن روحانی: نگاهی به چند صحنه ازسیاست تا والیبال!



1- حکایت اول: خبرنگاری با سعید حجاریان مصاحبه کرده است و در لید مصاحبه نقل قولی از انتخابات شورای اول شهر آورده است. او می گوید که خبرنگار جوانی بوده و در جریان انتخابات شورای اول شهر تهران در پایگاه سیندخت به سعید حجاریان سال 77 گفته است که تأیید صلاحیت برخی از نیروهای اصلاح طلب نامزد شورای شهر بمشکل برخورده است. او می گوید که سعید حجاریان خندید و گفت که نگران نباش مصطفی - منظورش تاجزاده بوده است - آنجاست و او کارش را بلد است. این را گفتم که بگویم هنگامی که از نیروهای تندرو اصلاح طلبان در سازمان مجاهدین انقلاب و جبهۀ مشارکت زنهار می دادم و می دهم دقیقاً مهمترین نام در ذهنم مصطفی تاجزادۀ نازنین است که هم عضو سازمانی و رسمی هر دو حزب یاد شده است و هم مهمترین مرد سازمانده و توانای اصلاح طلبان. این را هم گفتم تا بگویم که مصطفی تاجزاده نه تنها بعد از جنبش سبز مواضعی بشدت خودانتقاد و لیبرال گرفت بلکه در همین انتخابات گذشته نیز یکی از مشوقان و رأی دهندگان به حسن روحانی بود. و همۀ این ها را در یک متن پشت سرهم چیدم که پاسخ خواننده ای را بدهم که از رادیکال شدن خواسته های اصلاح طلبان از حسن روحانی بیمناک است و بدرستی اشاراتی هم کرده به نوع برخورد بی بی سی فارسی و صدای امریکا و سایر رسانه های خارج از ایران فارسی زبان. تا به او اطمینان بدهم که جای نگرانی نیست و جامعۀ مدنی ایران بالغ تر از آنی است که بشود از راه دور و نزدیک تحریکش کرد. نمونه هم دادم در رفتار نازنین آقا مصطفی. و بنظرم خیلی هم بد نیست که گاهی کمی هم تندروی از اینطرف قاطی تندروی های بسیار گستاخ و هتاکانه و بی ترمز جناح شریعتمداری و مصباح بشود. زیرا آنان حد یقفی برای خود نمی شناسند غیر از زمین گیر کردن روحانی و اگر زمینه را خیلی هم شل ببینند در غیاب اصلاح طلبان در یورش هرچه بدتر و ویران کننده تر مصمم تر هم می شوند.

2- روایت دوم: آیت الله خامنه ای در سخنرانی اخیرش دو واژۀ خیلی خوب دیگری را نیز بکار برده است. یکی از آن ها راجع بوده است به تکرار برای دومین بار واژۀ ترکیبی "مخالفان جمهوری اسلامی". که این تکرار از این جهت بسیار فرخنده است از زبان رهبر ایران؛ که نشان می دهد او مخالفت با جمهوری اسلامی را رسماً پذیرفته و دیگر مخالفان را انکار یا وابسته بدشمن و بیگانه معرفی نکرده است. اما واژۀ خوب دیگری که آیت الله بکار برده واژۀ "نجیب و نجیبانه" است. او گفته است که مشارکت مردم در انتخابات بسیار نجیبانه بوده است. من کاری به این ندارم که رهبر ایران در چه کانتکستی بکار برده این واژه را. زیرا حتی اگر منظور ایشان برای مقایسۀ جنبش سبز بعنوان نماد نانجیبی و انتخابات امسال بعنوان نماد نجابت هم بوده باشد فرقی نمی کند. زیرا این نوع تعامل با زبان لین و محترم با مردم بسیار راهگشا و کارساز است و من در روایت سوم بشما نشان خواهم داد که واقعاً چه جامعۀ بالغ و نجیبی داریم ما:

3- گزارش سوم: دیشب والیبالیست های ایرانی دست به شاهکاری بی بدیل زدند در ایتالیا. و تیم ملی بشدت قدرتمند ایتالیا را در زمین خودشان شکست دادند در جام جهانی والیبال. خب بدیهی است که همۀ ما سر از پا نشناسیم و از غرور و سربلندی سر به آسمان بساییم بعد از مدت ها. اما آیا مهمتر از برد تیم ملی والیبال ایران از ایتالیا هم وجود داشت در آن سالن و شب زیبای پیروزی؟ می گویم آری و بسیار بسیار و بسیارمهمتر از برد ایران از ایتالیا. بجرأت سوگند می خورم که دیشب برای اولین بار بود در تمام سی و پنج سال گذشته از عمر جمهوری اسلامی ایران که در یک سالن همایش ایرانیان در خارج از کشور فقط یکنوع پرچم ملی در دست جوانان بود. نه از پرچم شیروخورشید خبری بود و نه از پرچم فضل الله المجاهدین علی القاعدین و نه سه رنگ خالی و ... - از جو غالب حرف می زنم و هر آنچه رسانه های معتبر گزارش کردند و نشان دادند بدیهی است که ممکن است یکی دو نمونه هم غیر از این که گفتم قابل نشان دادن باشد -. دیشب غلبۀ مطلق با پرچم فعلی جمهوری اسلامی بود با آرم الله در وسطش و کامل که در دست جوانان مشوق تیم ملی ایران خودنمایی می کرد. آن هم کدام جوانان: دخترانی بی حجاب اسلامی و پوشش معقول و مدرن و صورت های رنگ آمیزی شده و پسرانی بشدت مدرن و خوش پوش و چه بسا پناهنده و دانشجو و در تبعید و .. آه چقدر خوشبختم: بچه ها متشکرم. می خواهم بیادتان بیاورم که یک چرخش زبانی از سوی رهبر ایران و علامت نصفه و نیمۀ مهربانی به تمام ایرانیان از سوی حاکمان چه واکنش زیبا و نجیبانه و بلافاصله ای می گیرد از جامعۀ بالغ شده و مدرن ایران حتی با زخمهای عمیق.

4- نتیجۀ چهارم: سه مورد بالا را که گفتم در اینجا گره می خورند که چه جامعۀ با شکوهی داریم ما ایرانیان و به چه بلوغ کاملی رسیده اند از عمق و غنای نیک اندیشی. از رادیکالترین چهرۀ سیاسی چپ گفتم که حاج آقا دکتر مصطفی تاجزاده باشد تا رأی دهندگان در انتخابات و آن جوانان سرخوش خیابان های کشور و آن پرچم گردانندگان سالن والیبال در ایتالیا. و خدا را باید شاکر بود از اینهمه پختگی و گذشت و منفعت عامه طلبی بیسابقه در تاریخ و فرهنگ ایران. تا از این نتیجۀ زیبا و ماندگار برسم بزنهار پنجم و کامتان شیرین:

5- زنهار پنجم:

اول با آیت الله خامنه ای رهبر ایران: آنچه را که نوشتم یا دیدید یا ببینید چندین و چندبار. تا متوجه شوید که توفیق رهبری بر چه ملت بالغی را نصیب برده اید. و می خواهم یک نگاهی هم بیندازید به میدان تحریر این روزهای مصر و قاهره اگر هم کشته شدن چهار شیعه بدست سلفیون همکیش را قبلاً ندیده اید. لذا بدانید که برگرداندن چرخ تاریخ به عقب ممکن نیست و تجربۀ سی و پنج سال تلاش بی وقفۀ شما هم شاهد مدعاست. بنابراین دیگر از توهم بیداری اسلامی و حکومت جهانی الله و این قبیل مفاهیم انتزاعی دست بشویید و یادتان باشد که شما فقط دوبار نام مخالفان تان را برزبان جاری کردید با احترام و آنان چه نجیبانه حاضر شدند رهبری شما را بچالش نگیرند. اگر هم تا کنون عذر تقصیر داشتید که تندروان اطرافتان را گرفته اند و ناچار از تبعیت بوده اید اینک که دولت معتدلی آمده و یار و یاور است و یار و یاور می خواهد دیگر آن عذر هم غایب است و حق عقب نشینی مجدد ندارید از نجابت در مقابل ملت. و بطور مجمل اینک توپ ها همه در زمین شما در جریان است و ملت بتصدیق خودتان و به نمونه های مستند ذکر کرده ام حجت را بر شما تمام کرده است.

دوم با رییس جمهور منتخب دکتر حسن روحانی: هر آنچه خطاب به آیت الله خامنه ای گفتم شامل شما هم می شود. بعلاوۀ اینکه بنظر می رسد این روزها زیادی تلاش می کنید که با دوری گزیدن از واژۀ اصلاحات و تأکید بر واژۀ اعتدال دل تندروان جبهۀ مقابل را نرم کنید. اجرتان باخدا، اما یادتان هم باشد که آن تندروان هتاک و درنقش اراذل همیشگی خیلی هم با قاعده بازی نمی کنند که هر عقب نشینی شما را با یک لبخند و واگذاشتن هیستری - تحت عنوان مذهب - استقبال کنند. آنان فقط پوزخند پیروزی می زنند و با هرگام شما به عقب دوگام جلو می آیند و می خواهند نابودتان کنند. روانشناسان هم مطلقاً معتقد نیستند که پرخاشگری را بتوان با نرمش و عقب نشینی درمان کرد و همیشه توصیه می کنند که کمی خشونت در مقابل خشونت طرف چاره سازتر است. ضمن اینکه این را هم فراموش نکنید که ما بالغ تر از آن شده ایم که مارا به دهۀ 70 خورشیدی و بازگشت به آن مناسبات دلخوش بدانید و بخواهید. هاشمی و خاتمی دهۀ هفتاد مرده اند و همانطور که خود هاشمی هم بارها معترف شده است دیگر آن پدر سالاری یکه تاز مناسب جامعۀ امروز نیست و جوانان کمی آزادی بیشتر  را هم می خواهند و هم حقشان است. پس اگر هم به مردان دیروز تکیه می دهید به مردانی از دیروز باشد که خودشان را در امروز تعریف می کنند و جلو آمده اند. و با اجازۀ عزیزم دکتر قاضیان واژۀ اعتدال را هم من ترجمۀ لغوی بکنم. اعتدال در حکومت مذهبی فعلی یعنی جایگزین مذهب عرفی بجای مذهب شرعی. هر جور مردم مسلمانند بهمان اندازه هم حکومت می تواند اسلامی هم باشد و نه بیشتر. مرسی. یا...هو

۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

سردار رویانیان پیروز شد: تیریک به ملت ایران و تبریک به حسن روحانی!

The Dance Lesson

The Dance Lesson by Edgar Degas


مقدمۀ اول: خوانندگان پیگیر وبلاگ دلقک ایرانی می انند که من چه حساسیتی دارم به موضوع "فوتبال عین زندگی مدرن" است و با چه حرارتی همواره مطرح کرده ام که تا در ایران دولت مدرن برسمیت شناخته نشود و بوجود نیاید در هیچ حوزه ای از حوزه های زیست بشری اعم از سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ورزشی و... بویژه فوتبال اتفاق اصلاحگری بوقوع نخواهد پیوست. و بهمین خاطر هم هنگامی که سردار محمد رویانیان که رییس ستاد سوخت وقت ایران بود به مدیر عاملی باشگاه محبوبم پرسپولیس منصوب شد در دو سال پیش؛ نوشتم که این سردار که خودش هم اعتراف می کند که فرق توپ فوتبال و خیار چنبر را نمی داند نخواهد توانست منشاء خیری برای این باشگاه شود.رویانیان آمد و سکان هدایت پر تماشاگرترین باشگاه - تیم - فوتبال آسیا را بعهده گرفت. و در عرض یکسال اول مدیریت خودش دوکار مهم انجام داد:

الف- مهمترین کار ایدئولوژیکش این بود که بعد از سی سال سرگردانی نام باشگاه بین "پرسپولیس = نام واقعی و مردمی" و "پیروزی = نام حکومتی و ایدئولوژیک و باسمه ای" برند زیبای پرسپولیس را به باشگاه برگرداند تا علاوه بر مردم گزارشگران تلویزیونی را هم نجات بدهد که نمی دانستند در گزارش های خود از کدام نام استفاده کنند: نام دولتی و منفور یا نام مردمی و محبوب.

ب- کار دوم و بسیار مؤثر دیگر رویانیان آوردن پول انبوهی بود برای باشگاه و خریدن سوپراستارهای روز فوتبال ایران برای باشگاه پرسپولیس. هر چند این خریدها هم نتوانست در فصل گذشته به پرسپولیس کمک کند اما نفس این هزینه ها ارزشمند بود که رویانیان انجام داد. هرچند در همان مقطع ما مخالفین رویانیان - منظور هر نوع مدیر سیاسی در ورزش است - منشاء این ریخت و پاش را پررنگ می دانستیم و آن را هپل هپوی بیت المال و پول نفت معرفی می کردیم؛ اما من شخصاً از این ریخت و پاش هم تحت عنوان "حالا که قرار به هپل هپو بی قانون خزانه است چرا بخشی از آن در فوتبال هزینه نشود" دفاع هم کردم.

مقدمۀ دوم: بحث چنان دستمالی شده ای است این بحث که "تا در ایران جمهوری اسلامی مبتنی بر هژمون مذهب متحجر و ولایت فقیه و متکی بر مافیای برادران قاچاقچی سپاه - تعبیر شاذ از براندازان - برقرار است امید هیچ بهبودی نمی رود" که دیگر بچه های دبستانی ده ساله هم در طرح و تبیین آن استادند. بعبارت دیگر همۀ ما ایرانیان - نزدیک به مطلق - اعم از برانداز و اصلاح طلب می دانیم که بنیان دردهای وطن در ساختارهای حقوقی جمهوری اسلامی است و با تغییر در مناسبات حقیقی و حاکمان بالفعل نباید منتظر شق القمری بود و شد. اما در هنگام پراتیک سیاسی است که ما دو نظر کاملاً متفاوت می دهیم. براندازان بر انفعال و ولش کن اصرار می ورزند و می گویند بگذاریم خود سیب کرمو بگندد و بیفتد و اصلاح طلبان اصرار دارند که اگر هم شده سیب کرمو را با نادیده گرفتن بخش های گندیدۀ آن برای چند گاز سدجوء برای ملت مورد استفاده قرار بدهیم از اینکار دریغ نکنیم. زیرا بچه ها گرسنه اند و گندیدن کامل جمهوری اسلامی و رویش سیستمی سالم بجای آن هم - فعلاً - تعلیق بمحال است. اختلاف در همین جاست که بروز می کند و تخطئه گران و براندازان کامل جمهوری اسلامی مرتب بما یادآوری می کنند که این میوۀ گندیده قابل فرآوری مجدد نیست و وقت تان را تلف نکنید. و بحرف ما اعتنایی ندارند که اصرار داریم هرآنچه را که شما می گویید ما هم بطریق اولی می دانیم اما برای شام شب بچه های گریان چه بکنیم.

متن:

1- اینک اما در حوزه ای بسیار بسیار بسیار فرعی و کم اهمیت که همان ورزش و فوتبال و باشگاه پرسپولیس باشد اتفاقی افتاده است که ما را قادر می سازد توضیح بیشتر و ملموس تر و عینی تری بدهیم از هر آنچه منظورمان است برای توجیه رأی دادن واصلاح در مناسبات حقیقی و از این قبیل مفاهیم:

2- ساده شدۀ موضوع این است که در یک هفتۀ گذشته موجی خبری برخاست که دولت - نه بمعنای احمدی نژاد فقط - تصمیم گرفته است که در یکی از آن تصمیمات معروف سنگالی - برکناری منوچهر متکی - رویانیان را از مدیرعاملی پرسپولیس برکنار کند. - و اتفاقاً نام جانشین احتمالی ایشان - محمد جعفرکامبوزیا - هم چه پرزرق و برق بود بدلیل آوازۀ نحلۀ اصلاح طلبی و اینکه برادرش هم نمایندۀ اصلاح طلب مجلس ششم بوده است - این خبر که رسانه ای شد بلافاصله جامعۀ مدنی واکنش نشان داد و با این تغییر در یکماه مانده به پایان دولت دهم مخالفت کرد. مبارک قضیه اینجا بود که صدای جامعۀ مدنی در هواداری از ابقاء یک سردار سپاه غیر ورزشی در مدیریت سازمانی ورزشی آن چنان بلند شد و واوج گرفت که همۀ دشمنان قسم خورده و متضرر دیروز و متنفع امروز این تغییر مثل علی پروین و محمود خوردبین هم وارد فاز دفاع تمام قد از دشمن یا مخالف دیروز خود شدند. و نتیجۀ بسیار عزیز این خیزش مدنی محبوب این شد که امروز اعلام شد که سردار رویانیان - سردار و رویانیان و برادران قاچاقچی و ... با دقت و عمق و تأکید بخوانید - در مدیر عاملی پرسپولیس ابقاء شده است.

3- تردیدی وجود ندارد که این بلندی صدای جامعۀ مدنی در اعتراض به یک ضدهنجار - تعویض مدیری که فقط یکی دو ماه به پایان مدیریت او مانده است تا آمدن دولت جدید و تصمیم آن ها - و مهمتر از آن تأثیر این صدای اعتراض و پس گرفته شدن تصمیم؛ ارتباط بی چون و چرایی دارد با جو بوجود آمده و امید و نشاط دمیده شده در کالبد جامعۀ مدنی ایران بعد از انتخابات اخیر و پیروزی حسن روحانی و لاغیر. زیرا سوابق 8 سال - بویژه چهار سال گذشته - نشان می دهد که نه چنین صدایی وجود داشت و نه اگر با هزار اما و اگر نظری طرح می شد گوش شنوا و خریداری پیدا می کرد. تأکید می کنم که نه محمد رویانیان چنان آش دهان سوزی است که با ماندن او انتظار بهشت برین پرسپولیس برود و نه همۀ آنانی که از او دفاع کردند عاشق چشم ابروی این سردار نه چندان خوشچهرۀ سپاه هستند. موضوع فقط در دفاع از یک "هنجار" خلاصه است و مصداق "از چه کسی" کمترین اهمیتی ندارد اولاً. و ثانیاً احساس طراوت جدیدی است که جامعۀ مدنی در خود حس کرده و می کند و بازیگری خودش را بازپس می خواهد. و شما شاهدید که من هم چقدر اصرار کرده ام که جامعۀ مدنی ایران بسیار پرزور است و فقط کافی است که از آن اتمیزه و پولاریزه شدن توده ای خویش کمی رها شود تا بتواند با فراخ تر کردن نقش تأثیر گذار خود در دولت مدرن؛ اصلاحات را از فاز های کم اهمیت به مراحل پر اهمیت گسترش بدهد. و این همان شعار سر در سیرک هم است که می گوید: "دلقک با موضوعات کوچک ور می رود که نتایج بزرگی ببار خواهند آورد". والسلام. یا...هو

۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

به لحن آشتی جویانۀ آیت الله خامنه ای خوش آمد می گویم؛ و به احترام شیخ حمد قطری تمام قد می ایستم.




1- شاه مرا شوونیست تربیت کرده بود. آخر من یک افسر رژیم شاهنشاهی تربیت شده بودم. یکی از نتایج محتوم این نوع تربیت نظامی در من این بود که هیچگاه زبانم نمی چرخید تا یک نام عربی را هم درست هیجی بکنم. چه انورسادات سالار مصری باشد و چه صدام حسین دیکتاتور عراق. تا اینکه شیخ حمد آل ثانی در قطر متولد شد از یک کودتای خانوادگی در سال 1992 میلادی. و من دقیقاً سه سال بعد از تولد این بزرگترین سیاستمدار عرب در خاورمیانه زبانم را تمرین دادم که بتوانم بدون حب و بغض های نژادی و قومی و هرچه؛ انسان ها را با توانایی هایشان و سیاستمداران را با دست آوردهایشان بداوری بنشینم. و طبیعی بود که در ابتدای این نگاه تازه فقط یک نام را درست تلفظ می کردم: "شیخ حمد آل ثانی" امیر شیخ نشین قطر. سوگند می خورم که در این تجلیل از شیخ حمد نه حب شیرازی بودن همسرش دخالت داشت و نه بغض برداشت یکطرفه از میادین گاز مشترکمان در پارس جنوبی در غیاب عقلانیت ایرانی.

2- تنها راهنمای این شیفتگی ام به شیخ حمد خدماتی بود که این سیاستمدار بزرگ نصیب کشوری نه تنها کوچک بلکه میکروسکوپی در مقایسه با ایران کرده و می کرد. او نه تنها کشوری دو میلیون نفری را که فقط 250 هزار نفر اصالتاً قطری دارد به ثروتمندترین ملت روی کرۀ زمین تبدیل کرد؛ بلکه توانست قطر را یکی از بزرگترین و تأثیر گذارترین بازیگران صحنه های منطقه ای و بین المللی هم بکند. با آن شاهکارش در راه اندازی شبکۀ تلویزیونی الجزیره؛ با دریافت مجوز برگزاری جام جهانی فوتبال در 2022 میلادی و با حرف اول آخر زدن در تحولات سیاسی منطقه و مجامع جهانی - حتی مهمتر و جلوتر از عربستان - همیشه اما وقتی حرفی از بیماری و ناخوشی شیخ حمد منتشر می شد چقدر برای قطری ها متأسف می شدم اگر بخواهند این زعیم به این خوبی را از دست بدهند. و با خودم می اندیشیدم که چه خوب می شد چنین مردانی 200 سال عمر می کردند و ملتشان را مفتخر می نمودند.

3- دیروز که با چشمان از حدقه بیرون زده ام مراسم واگذاری قدرت در قطر را تماشا می کردم از پدر 61 ساله به پسر 33 ساله - یکبار دیگر بخوانید پدری به بزرگی شیخ حمد فقط 61 سال سن دارد و پسر جانشین شده بجای او فقط 33 سال - دیگر در رؤیایم هم نمی گنجید چنین شاهکاری از یک سیاستمدار جهان سوم به این سادگی و راحتی و داوطلبانه. قبول کنید که دنیا با شیخ حمدها جای بهتری برای زندگی کردن و خوشحالی است. و چرا کتمان بکنم رؤیای همیشگی این سال هایم را که چه می شد ایران ما هم یک شیخ حمد داشت به این درشت هیکلی و بزرگمردی. و طبیعی است که این کابوس کنتراست خامنه ای و شیخ حمد هیچگاه رهایم نمی کرد. آیت الله خامنه ای که 13 سال از شیخ حمد مسن تر است و 4 سال هم زودتر از او به تخت سلطنت نشسته است. حاصل 18 سال فرمانروایی شیخ حمد قطر را به اوجی ناممکن رسانده است با ملتی اعشاری و 24 سال حکمرانی خامنه ای ایران را به حضیضی ناباور رسانده است با ملتی چنین کهن فرهنگ و فربه و درخشان تاریخ. و غصه ها می خوردم.

4- اما نترسید که من عادت ندارم غصه های پستوی دلقک را بنمایش روی صحنه بیاورم و شما را به مرثیه فرابخوانم در سیرک. زیرا که سیرک و دلقک موظفند فقط شادی تولید کنند و حسرت و غصه بزدایند و نباید در گذشته و تاریخ ماند. پس بخوانید که امید آورده ام از آیت الله خامنه ای در امروز تهران و دیدار سالیانه اش با قوۀ قضائیه. او امروز حرف های زیادی زده است که بسیاری از آن کلمات و جملات آشناست و درنگ در آن ها امید جدیدی را ببار نمی آورد. اما تغییر زاویۀ چند درجه ای آیت الله خامنه ای یکی در لحن آشتی جویانه اش بوده و دیگری در کلمه ای مبارک بنام "لجوجانه". و شما بهتر از من می دانید که حتی گشادگی یک درجه ای در رأس هرم می تواند چه گشودگی فراخی را امید بدهد در قاعده.

5- آیت الله خامنه ای گفته است:
ایشان تأکید کردند: همانگونه که در اولین روز سال نو گفته شد چند کشور که جبهه مخالف ایران را تشکیل می دهند و خود را به دروغ جامعه جهانی می خوانند با لجبازی نمی خواهند موضوع هسته ای حل شود اما اگر لجبازی را کنار بگذارند حل مسئله ی هسته ای ایران، کاری سهل، آسان و روان است.
6- آیت الله خامنه ای کلمۀ "لجبازی و لجاجت" را جایگزین واژه هایی همچون خباثت، رذالت، زیاده خواهی، زورگویی، براندازی و ... کرده است و چه کسی است که شک داشته باشد واژۀ لجاجت در مقایسه با ادبیات همیشگی آیت الله در مقابل غرب حتی نوعی ملاطفت و نوازش هم است بجای دشمن خوانی و توطئه بینی همواره اش در توصیف نگاه غرب به ایران و پروندۀ هسته ای. و وقتی این ملاطفت کلام با "حل مسئلۀ هسته ای ایران کاری سهل و آسان و روان است" تکمیل می شود باید خوشبین و هشیار بود که گویا شکر خدا خامنه ای تصمیم گرفته صدای ملت را بشنود و دست دولت آینده را باز بگذارد برای پایان دادن به این پروسۀ زخم چرکین 20 ساله منشاء و مبداء اصلی عقب ماندگی. البته همانطور که گفتم حرف خامنه ای در کانتکست لحن آشتی جویانه تر ایشان پررنگ هم می شود برای استحصال امید؛ و حرف های دیگرش هم خیلی مقابله جویانه نبوده در متن ادبیات خشن و خصمانۀ همیشگی خامنه ای. پس عجالتاً به احترام شیخ حمد خبردار می ایستم و به آیت الله خامنه ای انشاء الله جدید خوش آمد می گویم. یا...هو

آقای رییس جمهور روحانی؛ اسب را به ایران برگردان. ملت از زرافه می ترسند!

زرافة تعيش عائلة وتأكل الطعام



الاغ یا زرافه ودیگرهیچ! من اسب را برمی گردانم به وطن.


1- اگر از شما بپرسم از بین حیوانات اسب و الاغ و زرافه کدام را بیشتر دوست دارید. چه جوابی می دهید؟ باور دارم که جواب هایتان از مدل و فراوانی زیر تبعیت می کند. اکثریت غالب که هم عاقلند و هم با احساس اسب را انتخاب خواهید کرد. زیرا که هم اهلی است و هم مفیداست و زیبا و غرورانگیز! در صدی از شما که مثل من دهاتی های چشم و گوش بسته ای هستید و از حیوانات ناشناخته یا کمتر شناخته شده برای شما می ترسید و جز الاغ حیوان دیگری ندیده اید الاغ را انتخاب خواهید کرد چون هم از اسب هم اهلی تراست و هم در اندازه های خودش مفید است. و زیبایی و غرور هم بدهات ما نیامده هنوز. و بالاخره دستۀ سوم و کمترینی از شما که یا دیوانه اید و یا خل و چل و یا فانتزی باز و همه چیز را بشوخی می گیرید زرافه را انتخاب خواهید کرد چون اصولاً شما یا عقل ندارید و یا اگر دارید آن را تعطیل کرده اید و از مفاهیمی مثل اهلی و وحشی و مفید و زیبا و غرور خیلی سر در نمی آورید و همین که حیوان شلنگ تخته ای بیندازد و لگد بپراند و گردنی برافرازد همذات پنداری شما را تحریک می کند. بنابراین شما زرافه را انتخاب می کنید.

2- حالا اگر در بین گزینه های سه گانۀ بالا اسب هم نباشد. چه اتفاقی می افتد. باز چنین باوردارم که اکثریت انتخاب کنندگان اسب، الاغ را انتخاب می کنند که اگر زیبایی و غرور ندارد حداقل مفیداست و وحشی نیست. و اقلیت خیلی محدودی از انتخاب گران اسب هم اینقدر از عبوسی و خریت الاغ بدشان می آید که دیوانه می شوند و زرافه را انتخاب می کنند.

3- قبل از اینکه در ایران انقلاب بشود هم اسب بود و هم الاغ ولی زرافه ای نبود. مگر یکی دو رأس در باغ وحش برای تفریح بچه ها. درست است که فراوانی با الاغ بود و اسب ها هم اسب خوشگل و با یال و کوپال  و از نژادهای مشهور نبودند ولی خیلی هم یابوی بدل از الاغ نبودند. لذا عدۀ معدودی سوار بر اسب هایشان می تاختند. اکثریت پشت بارهای الاغشان راه می پیمودند. و چون زرافه ای هم نبود که یک لحظه آدم از گردنش و پوست پلنگی اش خوشش بیاید و درهمان لحظه رم کند و با یک لگد جانانه بگذارد توی فکّ آقا و حلوایش را بپزد؛ داشتیم زندگی مان را می کردیم و الاغ سوارها و اسب سوارها در گذر از کنار هم باهم سلام علیک و مهربانی می کردند. حتی خیلی زیاد پیش می آمد که اسب داران و الاغ داران هم با هم خوب بودند و سهم خودشان را توجیه عقلی و زوری و دینی و...می کردند.

4- انقلاب که پیروز شد امام خمینی که خودش از طایفۀ الاغ سوارها بود. یکباره بسرش زد و داد همۀ اسب ها را پی کردند و نسل اسب ها را برانداخت. ما اکثریت الاغ سوارها گفتیم خوب چه بهتر اگر همه الاغ سوار بشویم چشم هم چشمی هم نمی شود. و اصلاً الاغ بهتر هم است چون بارکش مفیدی است و کمتر از اسب هم خود نما و خود برتربین است. اما داستان بهمین جا ختم نشد. چون امام خمینی دستور داد همۀ الاغ ها را هم جمع آوری کردند و صادرکردند به قبرس. و بجا و به تعداد آن ها از آفریقا زرافه وارد کردند.

5- این جوری شد که ما یک روز از خواب بیدار شدیم و دیدیم همۀ طویله و کوچه و شهر و روستا و خیابان پرشده است از زرافه. راستش اول بچه ها دیده بودند این دگرگونی را و چه ذوقی می کردند از هیبت ناشناختۀ - و چون ناشناخته زیبا هم- زرافه ها! ولی بعد که دیدند زرافه ها مثل اسب و الاغ اهلی نیستند ذوقشان کور شد و جایش را داد به وحشت. ما بزرگترها هم که باید همۀ  کار و زندگی مان را تعطیل می کردیم و علاوه بر ترس خودمان به ترس بچه هایمان از این موجود زیبا (فقط درجنگل وباغ وحش) فایق می آمدیم.  و چون زرافه نه بار می بُرد و نه سواری می داد و نه شیر و.... معیشت مان هم به تنگنا می افتاد. ولی خوب ما امام خمینی را خیلی دوست داشتیم و حاضر شدیم باهر جان کندنی هست چند صباحی را سر کنیم. چون که انجمن کدخداها با امام خمینی ملاقات کرده بودند و ایشان فرموده بودند که بعلمای قم دستور داده اند تا یک وردی اختراع کنند از جنس آیت الکرسی که وقتی می خوانند و فوت می کنند بطرف زرافه ها. زرافه ها تبدیل بشوند به موجودی ترکیبی که هم اسب باشد و هم الاغ. مثل خر باربر و مثل اسب زیبا و یکه سوار. نخیر نمی فرمودند قاطر! دقیقاً جمله شان یادم مانده. می فرمودند: "چنین حیوانی را هنوز کسی در روی کرۀ زمین ندیده و ایران مخترع آن خواهد بود."

6- آقا که شما باشید ما سی و دو سال است منتظر این ورد جادویی علمای قم هستیم که مارا از شراین شترگاوپلنگ برهانند. حتی بارها اعلام آمادگی کردیم که همان خرهایمان را که حالا دیگر پیر هم شده اند از قبرس واردات مجدد بکنند. اما مگر به گوش امام خامنه ای می رود این عجز و لابه. ایشان اصرار دارند که این میراث امام خمینی است و من نه حق دارم و نه تمایل که به وضع ایران بمثابه شترگاوپلنگ خاتمه بدهم. و باید منتظر قم باشید.

7- پست قبلی را که نوشتم دیدم خیلی پر ملات شده و ممکن است هضمش برای برخی از خوانندگان راحت نباشد. بنابراین تصمیم گرفتم این متن سخت تر و کلیله و دمنه ای را بنویسم برای تقرب ذهن خوانندگان بمفهوم شترگاوپلنگ. و مطمئنم که مثل همیشه موفق بوده ام در پیچیده کردن مفاهیم ساده. در حالیکه همیشه قصد دارم  مفاهیم پیچیده را ساده کنم!

8- و بالاخره اینکه من در اینجا از طالبان و کرۀ شمالی  زیاد دفاع کرده ام و گفته ام که یک ملا عمر تکلیف روشن با هم نرم افزار و هم سخت افزار تلویزیون شرف دارد به آیت الله خامنه ای و شرکا که نرم افزار(فرهنگ مدرن و سرگرمی و شادی) تلویزیون را انداخته اند دور و هی زور می زنند که این سخت افزار (دستگاه تکنیکی) تلویزیون چرا فرهنگ عهد حجر (فرهنگ سنتی و مفید و سوگواری) ما را ترویج نمی کند. یا در جای دیگری نوشته ام: "اگرمن پدری بودم در کرۀ شمالی و دوازده پسر داشتم. می دانستم که باید همۀ پسرانم را همسن و هم قد و هم لباس و هم ذائقه و... تربیت بکنم که  بستون یک صبح ها بروند به صحرا تا با پای راست بمب اتمی بکارند و عصرها با همان آرایش نظامی برگردند به استادیوم ملی و با دست چپ تیم ملی فوتبال کرۀ شمالی را تشویق کنند. بقول فارس ها من هوادار سرسخت "مرگ یکبار و شیون هم یکبارهستم."

9- اسب نماد غرب و دنیا و زندگی و رنج و سرمستی و.... الاغ نماد کرۀ شمالی و مفیدی و عبوسی و زشتی و محدودیت و... و شترگاوپلنگ نماد جمهوری اسلامی و بلاتکلیفی و عبوسی همراه باترس و عدم امنیت روانی و اضطراب مدام و تباهی و معطلی... آیا توانستم عمق فاجعه را نشان دهم! نه گمانم. چون بستگی به این دارد که شما الان در چه موقعیتی از زرافه قرار داری. نزدیکش هستی و در معرض تاپاله ها و لگدهای وحشیش. یا کمی شانس داری و از زیبایی پوست و گردن درازش که فعلاً بسمت توست خوشت می آید؛ و یا نه از زرافه بسیار دوری و در هیاهو و شیهۀ اسبان الاغت را هین می کنی! در هر کدام از وضعیت های سه گانه که باشی خیلی طول نخواهد کشید که شترگاوپلنگ حسابت را برسد. چون او وحشی است و به قوارۀ موزه و باغ وحش اندازه شده است. و نه شیری و پوستی و گوشتی و مرکوبی و باربری برای کودکان تو! یا...هو

بعدازتحریر:
منطبق بر آدم ها وسیاست های شان: شترگاوپلنگ (زرافه) نماد جمهوری اسلامی سی ودوساله. الاغ نماد احمدی نژادیسم. اسب نماد سیستم حکومت مدرن وعرفی.

این مطلب بازنشر شده از این آدرس (+) در 22 خرداد 91 است که معادل سیاسی اش را هم در اینجا می توانید بخوانید. برای خوانندۀ خواستار توضیح "نگاه کلاسیک به امر غیر کلاسیک".

خطاب به اصلاح طلبان: شریعتمداری بی چاره است حداقل شما عارف نامه را متوقف کنید!

The Thinker


چند موضوع مهم وادارم می کند که حرفی بزنم:

1- یکی یکی بدویی است که بین تحریم کنندگان انتخابات با شرکت کنندگان در انتخابات در گرفته است و بسیار مضر است. چه عصبیت گروهی از تحریم کنندگان باشد در نفی و تخالف با انتخاب روحانی و تحقیر و تخفیف ایشان به انحاء مختلف. و چه پز و کری خوانی گروهی از رأی دهندگان باشد در نفی و تخالف با تحریم کنندگان که دیدی ما درست عمل کردیم. واقعیت اما این است که نه شرکت کنندگان در انتخابات باوری به پیروزی نامزد حداقلی خودشان داشتند در این ابعاد و نه تحریم کنندگان انتخابات می توانستند پیش بینی کنند که آیت الله خامنه ای در یک پیچ تاریخی بهردلیل رأی مردم را حق الناس معرفی کند و سپس چاره ای جز تمکین به انتخاب مردم نداشته باشد. بنابراین است که هر دو گروه این "مناقشۀ بی دلیل" و بنا بر تحلیل خویش از شرایط، تصمیم درست و قابل دفاعی گرفتند در تحریم و مشارکت و نباید اکنون شرمنده یا مغرور باشند. بعبارت بازهم دقیق تر موضوع اصلی همان "نگاه کلاسیک به امر غیر کلاسیک" است و بس. به این معنا که تحریم کنندگان با تحلیل نگاه به یک "حکومت تمام در تعریف مدرن" و بر مبنای برون داده های مشخص رژیم که حاضر به پذیرش رأی مردم نبود نظر به تحریم انتخابات دادند و درست بود. و شرکت کنندگان که با تحلیل "آمدیم و آیت الله خامنه ای دخالت نکرد در انتخاب نهایی" - بیشتر با بیم و کمتر با امید - رأی دادند و اتفاقی برنده شدند. در توضیح نهایی می توان اینطور گفت که اگر آیت الله خامنه ای آن چرخش نهایی بهر دلیل را انجام نداده بود اینک جای تحریمی ها و مشارکتی ها با هم عوض می شد و تحریم کنندگان دست بالا را داشتند در کری خوانی و پز دادن و این رأی دهندگان بودند که انگشت حیرانی و تأسف بدندان می گزیدند. بهمین سادگی.

2- لذا بنظرم می رسد در حالیکه اصلاً معلوم نیست روحانی چقدر اراده و توان تغییر دارد؛ نه رأی دهندگان حق دارند که بیش از اندازه جو گیر شوند و انتخاب خود را نلسون ماندلا بنمایانند تا فردا روز هم خودشان در قافیۀ شعری که سروده اند بمانند و هم بی جهت روی نرو رفقای دیروز تحریمی خود راه بروند و آنان را به نفهمی درد و رنج مردم داخل کشور متهم نمایند. و البته تحریم کنندگان انتخابات هم عصبیت چند نام مشهورترشان را پی نگیرند در نفی و انکار روحانی و خودشان را در معرض رویاروی انتخاب توده های رأی دهنده که با امیدواری به روحانی رأی داده اند قرار ندهند. واقع قضیه این است که حسن روحانی علاوه بر علامت سؤال هایی که جلو نامش می گذارند مخالفان جمهوری اسلامی - بدلیل برق آسا شدن آمدن و انتخاب شدنش فرصتی برای طرح آن ها قبل از رأی گیری نشد - خودش هم با دشواری های بسیار سنگینی روبروست در حال حاضر که دو فقره از آن ها بسیار خطرناک و تعیین کننده است.

الف- تلاش تندوران ایدئولوژیک به رهبری کیهان و شریعتمداری که تلاش می کنند با تحقیر ایشان اولاً - مثل فرستادن یک آدم ورزشی در اولین مصاحبۀ سیاسی روحانی یا تأکید براینکه او شکر خورده از سازش و دیپلماسی حرف زده و شکل این حرف ها نیست و مأمور اجرای نظرات آقاست - یا تحریک اصلاح طلبان تا روحانی را تحت فشار قرار دهند که خودش را بیشتر در ارتباط همپوشان با اصلاح طلبان معرفی و بنمایاند تا خوراک تخریب کامل به تندوران اصولگرا بدهد ثانیاً - یادمان باشد که این جبهه در حقیقت پسران محبوب آیت الله خامنه ای هم هستند و بسیار نیرومندند در مناسبات قدرت - و سه دیگر اینکه روحانی را وادار کنند که حرف و حدیث مختصر و اشاره ای به شرّ کوچکی هم شده به این تندروان مذهبی بکند و دندان قروچه ای برود بطرفشان تا در آنصورت هم شریعتمداری و باند مصباح فرصت پیدا کنند که پنبۀ ادعای مستقل بودن روحانی را بزنند و رسماً او را عامل و جاسوس و دستیار سران فتنه (هاشمی و خاتمی) آماج تیرهای زهرآگین توپخانه ای رسانه و تومار نویسی های دانشجویی و نفس کش طلبی های خیابانی انصار حزب الله و غیره کنند.

ب- در سوی دیگراما اصلاح طلبان را داریم که هرچند بدلیل عاقل تر بودن و مدرن تر بودن و با سواد تر بودن پنهان تر از شریعتمداری و مصباح عمل می کنند در سهم خواهی از روحانی؛ ولی خیلی هم از آنان عقب تر نیستند در فشار آوردن به روحانی که یادش نرود با پشتیبانی آنان بوده است که بقدرت رسیده است. و باید هر لحظه تابلوی سهم اصلاح طلبان را جلو چشمانش آویزان نگه دارد. دست آویز اصلاح طلبان برای پالس فرستادن به روحانی بر گردن دکتر عارف آویزان شده است و اصلاح طلبان با سردست کردن هر روزۀ "عارف نامه" به روحانی یادآور می شوند که "انا شریک یا اخی"!

ماجرا بسادگی این است که دکتر عارفی که تا یکماه پیش حداکثر یک اصلاح طلب بدلی - اگر نگوییم خائن - بود که سرخود اتوریتۀ اصلاح طلبان را شکسته بود وارد خیمه شب بازی انتخاباتی خامنه ای شده بود؛ حالا شده اصلاح طلبی اصیل تر از هر اصلاح طلبی - حتی خاتمی - که با از خود گذشتگی و ایثار تشکیلاتی ریاست جمهوری خودش را در سینی طلا گذاشته و تقدیم حسن روحانی کرده و اینک اگر نه رییس جمهور رسمی که حداقل رییس جمهور اسمی جمهوری اسلامی است، و روحانی باید روزی چندبار و هربار با چند تأکید این فداکاری عارف را اولاً بلند بلند شکرگزاری کند و ثانیاً بداند که عقبۀ عارف اصلاح طلبانی هستند که حق دارند از خوان پیش آمده حصه ای چرب نصیب ببرند. اینان از نقطه ضعف قهری پیش آمده برای عارف استفاده می کنند تا او را سر دست بگیرند و هر روز و هر ساعت تحت نام مراسمی از تقدیر و تشکر گرفته تا تجلیل و تکمیل توی بوق بکنند که عارف با دلخوری از بداخلاقی روحانی کنار کشیده و صحیح نیست که حداقل معاون اولی روحانی به او نرسد و بتبع نفوذ او در نقش شریک هموزن روحانی وزارت هایی هم به عقبۀ اصلاح طلبش نرسد در کابینۀ آینده.

لذا می بینیم که این روزها اخبار مربوط به عارف اگر بیشتر و مهمتر از اخبار مربوط به روحانی نباشد کمتر از او هم نیست. تا جائیکه حتی صدای سید محمد خاتمی را هم در آورده اند و او حاضر نشده بصورت حضوری در تجلیل از عارف در آخرین ورژن برپا شده در جمع اصلاح طلبان حاضر شود و فقط به فرستادن یک پیام مکتوب بسنده کرده است. فقط سربسته یادآوری می کنم که حرکات اصلاح طلبان خیلی هم هوشمندانه و غیرقابل رصد کردن نیست و کاملاً معلوم است که دارند با حربۀ عارف نان خودشان را به تنور روحانی می چسبانند. موضوع را تا آنجا تعقیب کرده اند فعلاً که عارف را مجبور کرده اند اعتراف کند که روحانی به او پیشنهادی راجع به معاون اولی نداده است. عارف گفته که اگر چنین پیشنهادی بشود بررسی خواهد کرد. و این به این معناست که همۀ تقاضاهای ملتمسانه از عارف برای بزرگواری نشان دادن و پذیرش معاون اولی روحانی در دو هفتۀ گذشته  فقط یک ترفند تبلیغاتی بوده و روحانی اصلاً چنین پیشنهادی نداده است.

4- همۀ این موارد را بفشردگی گفتم که بگویم کار روحانی - اگر صادق باشد و اراده و توان داشته باشد - بسیار بسیار دشوار و البته خیلی مهم است و باید تلاش شود که قبل از معلوم شدن عیار خودش در وعده هایی که داده است؛ از سوی نیروهای مدرن هوادارش سقط نشود تا بهانه بگیرد که نگذاشتند و نشد. بسیار مهم بودن کار روحانی هم در این است که او بعد از دولت مهندس بازرگان و شش ماه از دولت بنی صدر در ابتدای انتخابش و 3 سال اول دولت هاشمی رفسنجانی تنها دولتی است که می خواهد در ایران حکومت عرفی تر و نزدیک به حکومت تمام تشکیل بدهد با اتکاء به آموزه های - حداقلی - لیبرالیسم و این مستلزم ایدئولوژی زدایی است و بسیار سخت است در حضور مدافعان چپ و راست ایدئولوژیک. چون شریعتمداری بنیاد گرای راست از اصلاح طلبان ایدئولوژیک چپ بیشتر راضی می شود تا روحانی که اصولاً ایدئولوژیک نمی اندیشد در معیار جمهوری اسلامی. زیرا تقابل ایدئولوژیک با ایدئولوژی رقیب هم راحت تر است و هم سر راست؛ تا مخالفت با تفکری که ایدئولوژی ندارد بدلیل میانه روی و اعتدال. - این نتیجه گیری نیاز به توضیح بیشتری دارد که مجال اینجا تمام شد و قول می دهم اگر خودتان بحث کردید و حق مطلب ادا نشد من هم در آینده مطلب روشنتری را بنویسم در این رابطه. - یا...هو

۱۳۹۲ خرداد ۳۰, پنجشنبه

راه روحانی درست است به او کمک کنیم وبه آیت الله خامنه ای احترام بگذاریم!



این نوشته یک مانیفست تاریخی است و چون برگ زری باید راهنمای عمل مان باشد.  هر آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم / تو خواه پند گیری و خواه ملال. از دانشجویان ملتمسانه و مصرانه می خواهم که این متن را تکثیر و تبلیغ و تبیین بنمایند. با تشکر.

1- زیاد نوشته ام در این سیرک مقدس که من اولاً یک دموکراسی خواه نیستم و حداکثر خواستۀ من از جمهوری اسلامی مدیریت کشور بر مبنای مذهب عرفی و غالب بر ملت ایران است. و ثانیاً برای من نام و صورت بندی و قانون اساسی و ... یک حکومت اهمیت پیشینی ندارد؛ و اولویت نگاه و داوری من به حکومت ها برون داد رفتار عینی و واقعی هر حکومت و هر حاکمی است. این موضع گیری های بنیادین من قبلاً درست فهمیده نمی شد و چنین فهمیده می شد که اولاً من خودم روحیۀ دیکتاتوری دارم و از دموکراسی خوشم نمی آید و ثانیاً دنبال آفتابه خرج لحیم هستم و می خواهم جمهوری اسلامی ایران را وصله پینه - اگر نه اتهام تثبیت و مزدور آخوند ها و ... از این قبیل چنانکه افتد و دانی - بکنم. لذا حالا که فرصت مناسبی برای ما بوجود آمده می توانم هم منظورم را بهتر تبیین کنم و هم هشدار بدهم که هر گونه رادیکالیسم با هر عنوان زیبایی هم در این برهه از زمان بازی در زمین شقاوت و علیه سعادت وطن است.

2- اگر روزی که محمد رضا شاه در آبان 1357 آمد در تلویزیون و با رنگ پریده و صدای لرزان و بغض در گلو گفت "صدای انقلاب تان را شنیدم. و اگر بمن فرصت بدهید تغییرات حداقلی مورد درخواست تان را اعمال می کنم" از سوی رهبران سیاسی و مذهبی تا آیت الله خمینی و البته ما مردم جدی گرفته می شد و بجای مسخره و تعبیر به ضعف و التماس دیکتاتور آن را پذیرفته بودیم. و اگر همین اتفاق در تونس بن علی در نوامبر 2010 و مصر حسنی مبارک در ژانویۀ 2011 و .... وحتی سوریۀ بشار اسد در دو سال پیش اتفاق می افتاد و ملت های تونس و مصر و لیبی و یمن و سوریه عقب نشینی رهبران شان را پذیرفته بودند و به قول هایش اعتماد کرده بودند؛ شک نداریم که امروز ایران و تونس و مصر و یمن و لیبی و سوریه جاهای بهتری بودند برای زندگی.

3- خب خوشبختانه یا متأسفانه ادبیات فارسی شیرین انبانی پر از ضرب المثل دارد و می تواند بلافاصله هر موضوع کوچک و بزرگی را با یک ضرب المثل - مو لای درزش نمی رود هم - پاسخ همراه یا مخالف بدهد. و ضرب المثل مخالفان اعلان آتش بس در برابر دیکتاتورهای تضعیف شده را این طور می دهد: "توبۀ گرگ مرگ است" و نباید به دیکتاتور ضعیف شده و عقب نشینی کرده فرصت بازیابی قدرت داد. و باید با تداوم فشار منجر به عقب نشینی کار را یکسره کرد و ستون فقرات رژیم را شکست. اما اینان نمی بینند و اعتراف نمی کنند و نمی گویند که تداوم فشار به دیکتاتور عقب نشسته یا سرکوب است و لجبازی دیکتاتور و پیروز برای تشدید دیکتاتوری؛ و یا انقلاب است و فروپاشی رژیم و جامعه و هرج و مرج و بی ثباتی.

4- اگر موافقان تداوم فشار به دیکتاتور بسختی می توانند نقیض نظر مرا در تاریخ پیدا کنند و نشان بدهند که کدام دیکتاتور عقب نشسته خواسته و توانسته بعد از پذیرش عقب نشینی اش از سوی ملت به دیکتاتوری رادیکال تر و سخت تری برگردد. من اما ده ها و بلکه صد ها نمونه دارم که تداوم فشار به دیکتاتور عقب نشسته جز شوربختی و عقب ماندگی بیشتر برای کشور و ملت، دست آوردی مثبت نداشته است. نزدیک ترین نمونه ها هم همان هایی که در صدر نوشته ام گفتم: ایران و تونس و مصر و یمن و لیبی و سوریه. اما با قبول فرضیۀ تداوم فشار تا سقوط دیکتاتور یا بعبارت بهتر با قبول اینکه اگر به دیکتاتور ضعیف شده فرصت بازیابی قدرتش را بدهیم بر می گردد و دمار از روزگارمان در می آورد هم باز توجیه تداوم فشار بیهوده و غیر مفید و ناعاقلانه است. زیرا تداوم فشار به دیکتاتور در بهترین نتیجه منجر به انقلاب و فروپاشی خواهد شد و پرواضح است که انقلاب سیاسی امری بیهوده و مضر وواپس گراست. و بطور قطع و مبتنی بر همه و همۀ انقلاب های رخ داده در تاریخ معاصر از انقلاب فرانسه تا کنون هیچ کدام از این انقلاب ها فایده ای بیش از هزینه های آن نداشته است.

5- آنچه که امروز به قطع و یقین رسیده است این است که آیت الله خامنه ای از سال 84 تا سال 92 خورشیدی و در راه ساختن یک مونارشی مذهبی در ایران در همۀ انتخابات بر گزار شده در این فاصلۀ زمانی - با اولویت انتخابات ریاست جمهوری - تقلب کرده و بتعبیر من "نظر حضرت آقا" را بر "رأی مردم ایران" برتری و ارجحیت داده است. قطعیت این داوریم در مورد تقلب البته دارای شواهد و قراین بسیاری است و ازجمله بارزترین و نزدیک ترین دلیل آن شکست سخت و غیر منتظرۀ اصولگرایان در انتخابات اخیر است. زیرا اصولگرایان با دانستن و تکیه بر همین گزارۀ "نظر حضرت آقا ارجح است بر رأی ملت" کمترین تلاش سیاسی اولویت دار مثل ائتلاف و برنامه ریزی و تبلیغات همسوی افکار عمومی رأی دهندگان و... را برای برانگیختن مردم بسوی خودشان انجام ندادند؛ و تنها تمرکزشان بر جلب نظر آیت الله خامنه ای و هژمون مذهبی او بود. زیرا مطمئن بودند که رییس جمهور نه در وزارت کشور و صندوق های رأی بلکه در بیت رهبر و از زبان زعیم عالیقدر تعیین خواهد شد.

6- اما - و این اما مهم است - برخلاف تصور اصولگرایان آیت الله خامنه ای در دقیقۀ 90 تغییر نظر داد و دوباره بر گشت به گزارۀ "رأی ملت بر نظر حضرت آقا مقدم است" و انتخاب حسن روحانی شکل گرفت. البته که عقب نشینی آیت الله خامنه ای و بر خلاف تفسیر غلط اصولگرایان در دقیقۀ 90 اتفاق نیافتاده بلکه به شهادت تمام نوشته های پیشتاز من در این وبلاگ قصد عقب نشینی آیت الله حداقل از دو سال و نیم پیش تا کنون قابل رصد بود و من رصد کرده و در جای جای زمان و مکان توضیح داده ام. از سکولاریزه شدن بدنۀ جامعه از سال 76 گرفته تا سکولاریزه شدن حوزۀ دین اعم از مراجع و طلاب جوان و روحانیان ارشد - بغیر از روحانیان حکومتی و شریک مستقیم در قدرت روز - در بعد از انتخاباه 88 و از بهار عربی و قدرت گرفتن سیاسی مذاهب سنت گرفته تا اجماع جهانی غرب در متوقف کردن جمهوری اسلامی؛ و از تداوم نقشۀ استراتژیک امریکا برای خاورمیانه گرفته تا تصمیم قطعی دنیا برای تسلیم نشدن - بخوان عدم سازش - در برابر رادیکالیسم و تروریسم اسلامی در همۀ جهان و ... ریز بریز توضیح داده ام؛ و گفته ام که بطور عام هم و بعد از کشته شدن اسامه بن لادن هژمون اسلام رادیکال در حال افول رو بزوال است و دیری نخواهد پایید.

7- بنابراین بازگشت آیت الله از استراتژی ایجاد مونارشی مذهبی در ایران پروسه ای نسبتاً طولانی و دو سال و نیمه زمان برده و آقای خامنه ای بالاخره تصمیم گرفته که این عقب نشینی لاجرم را در 24 خرداد 92 عیان و اعلام کند. اینکه چرا آیت الله مثل شاه و حسنی مبارک و بن علی و صالح نیامد در تلویزیون و رو به ملت اعلان پشیمانی و عقب نشینی نکرد موضوع مهمی نیست و بیشتر مربوط است به فرق جنس دیکتاتوری متفاوت او با رهبران سابق نام برده ام. به این معنا که آیت الله یک دیکتاتور مذهبی و ایدئولوژیک است بر عکس شاه و مبارک و ... که دیکتاتورهای سکولار بودند. لذا آیت الله حتی عقب نشینی اش را هم بخدا اعلان کرده و نه به ملت. آنچه که مسلم و قطعی است خود عقب نشینی است که اتفاق افتاده و نحوۀ اعلان آن اهمیت چندنی ندارد.

8- نتیجه اینکه هر گونه شعار سیاسی رادیکال، و هر گونه تشدید فشار بیشتر به آیت الله خامنه ای عقب نشسته؛ بصلاح کشور و آیندۀ ایران نیست و باید بفوریت و قطعیت متوقف شده و توسط رهبران فکری جامعه هم تبلیغ و هم مراقبت شود. زیرا همانطور که گفتم هر گونه زیاده خواهی نابجا قطعاً - با تقریب صد در صد - به شکست ملت و از دست رفتن فرصت اصلاح حکومت منجر خواهد شد و هیچ نتیجۀ مثبتی ببار نخواهد آورد. زیرا فشار غیر لازم و رادیکالیزه کردن فضا در صورت سرکوب رژیم و شکست به دیکتاتوری بیشتر و لجباز تری منجر خواهد شد و اگر هم پیروز شود که به فروپاشی و انقلاب و هرج و مرج منجر خواهد شد که حتی مضرتر از حالت اول است. - در همینجا بود که من اصرار به قالیباف داشتم بجای روحانی زیرا قالیباف کمتر توقع بر می انگیخت و جامعه آرامتر حرکت می کرد با حداقل ها و خوشحال هم می شد. در حالیکه روحانی توقع بر انگیخته و مدت زیادی را باید صرف مهار این توقعات بر انگیخته و آرمانی جوانان بکند -

9- حسن روحانی سیاستمدار خوبی است. او بدون دخالت دادن اخلاق و عاطفۀ فردی در سیاست - فضایل شخصی - با ادبیات و شعارهای ساختار شکن و فراتر از باورهای سیاسی خودش در تبلیغات انتخاباتی توانست رأی توده راجلب و پیروز شود. اما بدرست و درست از لحظۀ کسب پیروزی تلاش می کند که به باورهای محافظه کار خودش برگردد و شعارهای ساختار شکنانه در هنگام تبلیغاتش را تعدیل و جمع و جور کند. او که در یک لحظۀ تاریخی در نقش چه گوارا ظاهر شده و هراس پنهان و آشکاری را در اردوی رفقای اصولگرای خود پدید آورده است؛ دارد تلاش می کند که آب رفته را بجوی بازگرداند و به هستۀ سخت قدرت حکومت در پیرامون آیت الله خامنه ای اطمینان بدهد که برای برهم زدن بازی سیاست نیامده است. و این تلاش سیاستمدارانه و درست و مقبول است؛ و باید کمک کنیم که آرامش خاطر اصولگرایان میانۀ الیگارشی و آیت الله خامنه ای را بدست بیاورد.

10- یک گریز ناگزیر هم بزنم به موضوع عدم صدور بیانیۀ رسمی تبریک از سوی محمد خاتمی خطاب به روحانی تا نشان بدهم که امر خوبی است و بر مبنای صلاحدید فی مابین و متکی بر یک استراتژی درست انتخاب شده است. درست است که حسن روحانی از سرمایۀ اجتماعی اصلاح طلبان مذهبی به رهبری نمادین محمد خاتمی بهره برد و پیروز شد؛ اما پر واضح است که شخص روحانی و در عمل فقط می تواند شاخۀ راست جناح اصلاحات یعنی حزب کارگزاران را نمایندگی بکند. در حالیکه سید محمد خاتمی متعلق و معرف شاخۀ چپ جناح اصلاح طلب یعنی جبهۀ مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و مجمع روحانیون مبارز است. هر گونه نزدیکی بیش از حد خاتمی و عقبۀ سیاسی اش به روحانی در حال حاضر زیان های زیادی دارد و بصلاح نیست. زیرا اولاً آمدن نام چپ ها به پشت روحانی اصولگرایان را هم می ترساند و هم باعث تصمیم گرفتن به رویارویی شان با روحانی می کند. ثانیاً نزدیکی چپ ها به روحانی این علامت و اجبار را تقویت می کند که وزرایی از مشارکت و مجاهدین در کابینه اش قرار بدهد. ثالثاً به چپ های رادیکال این فرصت را می دهد که هژمون رادیکال و جوان پسند خود را به هژمون محافظه کار و چراغ خاموش طیف روحانی و کارگزاران غلبه بدهد. و دلایل ریز دیگر. لذا باید از این تدبیر استقبال کرد و اجازه داد که روحانی بتواند با جذب هستۀ تأثیر گذار جناح راست در مجلس و قوۀ قضائیه و سایر نهاد های زیر امر آیت الله خامنه ای و خود آیت الله کارش را شروع و بدون تنش های سیاسی جلو ببرد.

11- اما سخن نهایی: آنچه که مسلم و قطعی است حل حقوقی موضوع زن در اسلام و بویژه چگونگی باشندگی آنان در عرصه های عمومی اصلی ترین و مهمترین مشکل ما از سویی و خطرناک ترین و رادیکال ترین مشکلات رژیم از جانب دیگر است. بعبارت دقیق تر هم ما تغییر خواهان جز با آزاد کردن انرژی زنان موفق نخواهیم شد و هم متحجران جز با بسته نگاه داشتن زنان در محدودۀ سکس فردی و حلال موفق به برپایی اتوپیای خود نخواهند شد. اما در حال حاضر ما باید کوتاه بیاییم و دعوا را به اوج حساسیت مذهب و ایدئولوژی ارتقاء ندهیم و روحانیان غیر سیاسی را هم بیش از این که ترسیده و عقب نشسته اند نترسانیم. جشن های سراسری سیاسی اجتماعی ورزشی مبارک این روزهای ایران بشدت دلپذیر است و خوشبختانه از هنجار قابل تحمل فراتر نرفته است. باید همین حد را نگه داریم و از فضای بوجود آمده هم لذت ببریم و هم مراقبت کنیم که رادیکالیزه نشود. مثل همان اتفاقی که در آزادی بدون زن امروز رخ داد. و جوانان با شعار سیاسی نه چندان خوب و آشتی جویانه ای "تشکر دیکتاتور/ میر ما را آزاد کن" شروع کردند و به شعار زیبای "ای رهبر فرزانه / موسوی را آزاد کن" رسیدند. این شعار سیاسی بالاترین حد کنش سیاسی و اجتماعی قابل تحمل و اجرا در حال حاضر است و هر گونه شعار رادیکال و بویژه با رویکرد تمسخر و تحقیر و متلک بسوی حریف مقابل واکنش ها را تند کرده و مجدداً با دو قطبی کردن جامعه همۀ دست آوردهای فعلی و دست آورد های خیلی بیشتر در آیندۀ نزدیک را نابود می کند. یا...هو

پیشتاز هنرمندان: پگاه آهنگرانی؛ عقب ماندۀ ورزشیان: علی کفاشیان. در جشن مردم.



1- خب ناگفته معلوم است که پگاه آهنگرانی بازیگر جوان و نازنین سینما یکی از فعالترین - بهتر بود می گفتم فعالترین - هنرمندان عرصۀ اجتماعی اصلاح طلبان است و در هر تغییر مثبتی در ایران در پیشانی هنرمندان همپالکی اش چونان ستاره ای در شب های " دارم پنچره را باز می کنم برای هوای تازه و صبح امید" می درخشد. چه در زمانی که بخاطر جنب و جوش تهییج کننده اش در زمان دولت اصلاحات بازداشت و حتی مجروح می شد؛ چه در هنگامۀ کمای افسردۀ جامعه در همین اواخر که با نوشته های ساده و طنز بسیار ماندگارش تلنگرهای بیدار باش را فعال نگه می داشت در روزنامۀ اعتماد؛ و چه دیروز که در جشن پایان کار ستادهای انتخاباتی حسن روحانی نوید "ما هم داریم و هم می خواهیم نفس بکشیم" سینمای مقدس ایران را اعلامیه می کرد پشت تریبون و در حضور رییس جمهور منتخب.

2- به کسوت اگر بود و نه به "خانم ها مقدمند معروف" باید جای بند یک و دو را عوض می کردم در گفتن از شهرام ناظری بسیار استاد و شوالیه که با زخمه بر تارهای قلبش؛ صدای مضرّس و دلبرش - من که با رخصت از استاد شجریان خیلی دوست دارم این یکی را - را پاشید بصورت سنت روحانی در اجلاس سران تا هم خودش یادش بماند که روزگار نو شده و هم بما پیام بدهد که هرجا مثلت مدرنیته (سینما و موسیقی و فوتبال) حاضر بود مطمئن باشیم که داریم در مسیر درستی حرکت می کنیم. چه با قبا و عمامه باشد و چه با کت شلوار و پاپیون. نه البته فقط با کاپشن بهاره در زمستان. از هر دوی این پیشتازان هنر و سینما تشکر می کنیم و یادمان نگه می داریم که از این پس باید حسن روحانی را سایه بسایه تعقیب کنند در همه جا تا روزی که مطمئن بشوند آیت الله خامنه ای را برگردانده اند به شب های همنشینی تار و حافظ در روزهای مشهدش. زیرا امر یقینی این است که بی حضور مثلث عشق (هنر و ورزش و لذت) صحبت از تغییر و پیشرفت ادعای صعود به اورست در تنهایی مطلق و بدون تجهیزات است.

3- در ضلع سوم مثلث (فوتبال) هم بساط کاملاً آماده بود برای خودنمایی در صعود دلپذیر به جام جهانی. اما هر چقدر پگاه و شهرام جدی بودند و خندان و موقعیت شناس علی کفاشیان همیشه شوخی و خندان قافیه را باخت در عبوسی چیره. او که مثل 95 درصد تحصیل کردگان علوم جدید در دانشگاه جان مایه ای مدرن دارد - ادعای سنت متحجر دانشگاه دیدگان یک دروغ و فریب و نیرنگ است در فرصت طلبی؛ و الا نمی شود که کسی نامی از فیزیک کوانتوم شنیده باشد اما نقل مذهبی را بر عقل بشری برتری بدهد - نتوانست از پوستۀ همیشه مسخره اش بیرون بیاید و جشن فوتبالی در خور فضای جدید تدارک کند در دو دوی مردمک چشمان عقب نشستۀ متحجران نگران.

4- کفاشیان که باید بفراست در می یافت که مردم رها و شادی کرده بخاطر فوتبال در خیابان های کشور در شب پیش لبیک نخواهند گفت به یک جشن باسمه ای دوران سپری شدۀ احمدی نژادی در استادیوم آزادی؛ آن جشن بی رونق و بی زن و روی سکوهای خالی استادیوم را تمهید کرد و پیروزی بچه ها را تحقیر کرد در عکس های حقیر مسئولان در پیتی در کنار کی روش و قوچان نژاد و احمدی. تازه این همۀ بی تدبیری و عقب ماندگی کفاشیان و فدراسیون فوتبال نبود اگر این واقعیت را هم اضافه کنیم که بی جهت موضوع محرومیت زنان در کنار مردان در استادیوم های ورزشی را هم موضوع روز کرد و خوراک تبلیغات زیاده خواهان معصوم و برنامه ریزان سیاسی "دیدید چیزی عوض نشده پس پیش بسوی براندازی". گاف کفاشیان بیشتر چهره می کند. در حالیکه علی کفاشیان می توانست بشرح زیر عمل کند:

5- او باید مثل همه جای دنیا بجای دعوت مردم - هیجان خوابیده در جشن های طبیعی خیابان های تهران در شب پیش - به سوی جشن خشونت مردانه و دیدن از راه دور بچه های تیم ملی؛ تیم ملی فوتبال را می برد در بین مردم و دیدار از نزدیک و بی حرف و حدیث سیاسی و زنان محروم. فرمول هم در دسترس بود:

یک خودرو اتوبوس روباز - اگر نبود با استفاده از یک تریلی تزیین شده - را انتخاب می کرد و اعضای تیم پیروز را سوار می کرد و می آورد در خیابان های پایتخت در نفس به نفس تهرانیان از زن و مرد و کودک. تا هم علامت بدهد که چیزی عوض شده در این کشور در عرض فقط یک رأی مردم و یک تمکین رهبر؛ و هم نه حرف و حدیث سیاست و نه بحث زودهنگام "پس زن ها کوشند" را پیش نمی کشید از لابلای فوتبال و لذت خالص پیروزی. طرف می گفت آی کیو آی کیو که می گویند در همین لحظه های انتخاب است که موضوعیت می یابد. آقای کفاشیان بدجوری باختی. یا...هو

۱۳۹۲ خرداد ۲۹, چهارشنبه

فوتبال ملی جنس کلید حسن روحانی را درست انتخاب کرد: از جنس معجزۀ شادی!



1- آقا باور می کنی. سر ایکی ثانیه از پایان بازی آیت الله خامنه ای پیام تبریک فرستاد برای بچه ها. آن دیگران که دیگر جای خود دارند از رییس جمهور قدیم گرفته تا جدید و لاریجانی و هاشمی و حتی عارف که اگر چه بریاست جمهوری انتخاب نشد ولی کم از رییس جمهور هم مهم و مشهور نشده این روزها. آیت الله خامنه ای که عاشق حسین رضا زاده است و آن یا ابوالفضل های روی تختۀ وزنه برداری؛ . کمتر دیده شده که به ورزشی عنایت ویژه داشته باشد بجز تبریک به تیم وزنه برداری. آن هم فقط از زمانی که این ورزش قدرتی و جدال با آهن سرد بنام رضا زاده سکه خورده در ایران یا در روی تخته و در هیبت سنگین وزن جهان یا در کنار تخته و در نقش مربی یا رییس فدراسیون. اما حالا خامنه ای به مدرن ترین ورزش روی زمین در کمتر از کسری از ثانیه گذشته از صعود پر افتخارشان به برزیل جام جهانی تبریک و تشکر فرستاده.

2- قبلاً زیادتر می نوشتم از فوتبال و سینما و هنر تا اینکه سیاست کثیف چون یک زامبی وحشتناک تمام خون سرخ نوشته هایم را مکید و خودش تنها ماند به روی صفحه: سیاه و کدر و چرک. زیاد باید خوانده باشید که بارها نوشته بودم از سیاست و مدرنیته و ارتباطش با فوتبال که عین زندگی است. و همیشه با این جمله آغاز می کردم که: من توی کتم نمی رود که جامعه ای مدرن نباشد و زندگی طبیعی نداشته باشد و بگویند فوتبالش موفق و برنده است. گفته بودم که تصادف را قبول دارم در استثناء که تیمی مثل کرۀ شمالی می تواند آن شگفتی تاریخی جام جهانی لندن 1966 را بوجود بیاورد با غلبه بر ایتالیا و پرتغال. اما این را هم گفته بودم و تکرار می نم که این پیروزی های تصادفی اگر هم چندین بار تکرار شود همه اش در همان ورژن استثناست و برای قاعده شدن پیروزی و پیشرفت در فوتبال راهی جز جامعۀ باز و طبیعی و مدرن و شاد نسخه ای دوم نپیجیده است امروزه در جهان.

3- حالا هم اگر دولنگه پا بروی روی قرآن که اگر هم جامعۀ ایران شروع به پوست اندازی سیاسی نکرده بود در این یک ماه اخیر بازهم تیم ملی فوتبال می توانست اینقدر با روحیه و حتی خوش شانس - شانس هم مال آدم موفق و شاد است - باشد و مقتدرانه صعود کند به جام جهانی. من هم سوگند به راستی و حقیقت شادی می خوردم که چنین چیزی محال ممکن بود در یک وضعیت غیر استثنای فوتبالی. معجون کامیابی انسان روحیه است. بنیاد روحیۀ انسان هم ازطراوت و شادابی است. و اساس شادی انسان مدرن هم همان مدرنیته و طبیعی بودن در زمان و مکان است. اینجاست که اگر می بینیم که شادی های سیاسی چند روز اخیر جنس فوتبالی هم داشت؛ و شادی های ناب و مدرن فوتبالی امشب جنس سیاسی؛ زیاد بی ربط نیست و باید هم همینطور باشد و بود.

4- اصلاً چرا راه دور برویم و اول خدا را شکر بکنیم که آن بازی معروفمان در سال 76 را با استرالیا جور کرد و این بازی کمی هم شبیه همان را در سال 92 با کرۀ جنوبی. زیرا ما با کشورهای توسعه یافته و پیشرفته ای مثل استرالیا و کرۀ جنوبی هیچکاه مشکلاتی را که با کشورهای کوچک و کم اهمیت تر عربی داشتیم نداریم. علت یک چیز است و آن این که ایران کشورهای پیشرفته را در شأن بالقوۀ خودش می داند که بدبختانه در ایران آن شأن بالفعل نشد؛ بخاطر ایلغار حکومت آخوندی در نیمه راه بسوی مدرنیته و توسعه. لذا ایرانیان از نظر ذهنی شأن خودشان را خیلی بالاتر از کشورهای دور و اطراف عربی می دانند و هرچه هم زور بزنند که آنان را مهم بشمارند در عمل ممکن نمی شود، و آن روحیۀ جنگ با یک هم شأن در مغزشان شکل نمی گیرد و سهل انگاری می کنند و می بازند. 

5-  البته که چاکر مدیریت خوب کی روش پرتغالی هستیم و ثنا گوی و دست بوس تلاش ایرانی همۀ بچه ها بویژه رحمان در دروازۀ خودی و رضا در دروازۀ حریف. و بقیه که جانانه دفاع کردند از یک کرۀ جنوبی آشفته. و البته که سهم فن و تکنیک و قدرت بدنی و تدارکات و همه و همۀ فاکتورهای مؤثر در یک فوتبال و پیروزی در مسابقه را هم می دانم و هم تأیید می کنم. اما بازهم تأکید می کنم که ملات پیروزی ساز بویژه در فوتبال ایرانی همان اصل و اساس روحیه و امید و شادی و غرور است و بس. و این معجون جز در زمین مدرنیته نمی روید و رشد نمی کند. زیرا دنیا بیشتر از 500 سال است که مدرن شده ولی فقط نزدیک دویست سال است که فوتبال بازی می کند.

6- حالا بازهم لج کن و آیه بیار که گوز چه ربطی دارد به شقیقه. اما من از رو نمی روم تا بگویم که واکنش سریع و جزو معدود واکنش های از این دست آیت الله و تبریک گفتن به کسانی که این شادی را آفریده اند؛ خودش هم ریشه در شادی و راحتی خیال دارد که آن هم امری سیاسی است. آیت الله رهبر مغزش گره خورد در نماز جمعۀ 29 خرداد 88 و دیگر باز نشد هیچگاه از سیاست و اختلاف و فکر وذکر میرحسین و محمود احمدی نژاد؛ و این دو سال اخیر بدتر هم شد با کابوس تمرد پسر از پدر. تا همین 24 خرداد که مردم به خیابان ها ریختند و آیت الله خامنه ای توانست یک شب آرام بخوابد بعد از چهار سال دلهره. اینکه بعداً چه خواهد پیش آمد و رقبای چیره چه بر سر سلطنتش خواهند آورد فرع قضیه است و مربوط به آینده. مهم آن وضع طبیعی جامعه بود در لحظه که با خودش شادی آورد و کدورت مغز همه را از جمله و در رأس همه مغز آیت الله را از سیاست گندزادیی کرد. حتی چرا نه خود من هم گیر همین کثافت بودم که دستم برای نوشتن از شادی و فوتبال و هنر و نقاشی و موسیقی نمی رفت طبیعتاً. و حالا من هم نوشتم از فوتبالی که طبیعی ترین و شبیه ترین در بین تمام پدیده های مدرن است به خود زندگی طبیعی. مسلم است که جنس کلید حسن روحانی فقط می تواند از معجون شادی باشد اگر قصد بازکردن همۀ قفل ها را داشته باشد. و این است پیغام لحظه به لحظۀ جوانان ایرانی در خیابان های فریاد گرفته از "ما شادیم" پس پیروزیم و آماده برای پرواز بسوی آسمان توسعه. بچه ها متشکریم. یا...هو

این مطلب را در بالاترین به اشتراک بگذارید.

۱۳۹۲ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

شریعتمداری با نفرت؛ مشایی با خنده: دست در دست هم در مقابل روحانی!

این دیگر اوج لذت است: فوتبال ایران در برزیل.
آفرین بچه ها

1- حسین شریعتمداری و من همسن و سالیم حداکثر با یکی دو سال اختلاف و هر دو در راه مردن. حسین شریعتمداری و من هر دو شبیه هم هستیم در تیز بینی و نکته سنجی و تفکر شوخ نویسی و متعارض با تفکر غالب به عامۀ طیف خودمان و بهمین خاطر خواندنی هستیم. فرق عمدۀ من و شریعتمداری هم در این اصل بنیادین است که او تصادفاً در خانواده ای مذهبی و بسته رشد یافته و من در خانواده ای سکولار و باز. و از همین جاست که تفاوت های دیگر ما هم نشأت گرفته و برجسته شده است مثل نگاه پیچیده و توطئه محور او به مسایل ساده و نگاه ساده و خوشبین من به مسایل پیچیده.

2- در موضوع انتخابات 24 خرداد بطور کاملاً  تصادفی من و شریعتمداری برای اولین بار هم جبهه شدیم در مقابل حسن روحانی و او هوادار جلیلی من مبلغ قالیباف. من که وضعم معلوم بود زیرا بمحض انتخاب مردم و معلوم شدن تشخیص ناهمسوی من با خواست توده لبیک گفتم به سرور هر چه تغییر اجتماعی است (توده) و برگشتم به صراط مستقیم انتخاب مردم. و به این ترتیب بود که بتبع چسبیدنم به توده منتخب توده ها هم چسبید به من و راهمان شد یکی. شریعتمداری اما راه متفاوتی را برگزید. او رفت بسمت مصادرۀ منتخب توده و اثبات چسبندگی حسن روحانی بخودش تا بتواند بتبع توده های دنبال روحانی آنان را هم بچسباند بخودش.

3- دیروز که در مصاحبۀ روحانی نوبت خبرنگار کیهان رسید. با خودم گفتم: "یالله حاج حسین الان  وقتش است خودت بیا پشت میکروفون". فکر می کردم که اگر شریعتمداری خودش آمده باشد به کنفرانس مطبوعاتی رییس جمهور منتخب مردم این خوبی ها را خواهد داشت برای او:

الف- او تنها کسی خوهد بود که در سطح مدیر مسئول آن هم از نوع نمایندۀ حضرت آقا در این کنفرانس حاضر شده است در برابر همۀ خبرنگاران معمولی. و خواهد توانست ضمن شوکه کردن احترام برانگیز جامعۀ مطبوعاتی کشور. خودش را بکند تیتر یک و سوژۀ اصلی مصاحبۀ روحانی و تیزی حرف های روحانی را بحاشیه ببرد. ضمن اینکه خواهد توانست از فرصت استفاده کند و قبل از مرگ یک نقطۀ روشنی از وحدت خواهی و خیر ملت را در کارنامۀ سراسر فحش و فضیحتش ثبت کند.

ب- به مخاطبان نوشته هایش در بارۀ حسن روحانی که او اصلاح طلب نیست و اهمیتش روحانی بودنش بوده و نمایندۀ حضرت آقا در شورای امنیت ملی و عضویت در جامعۀ روحانیت مبارز؛ پالس راستی آزمایی درستی بفرستد از صداقتش در ادعای اصلاح طلب نبودن روحانی.

4- اما وقتی آدمی در هیبت بچه سلاخ ها پشت میکروفون قرار گرفت و گفت من خبرنگار کیهان ورزشی هستم. فهمیدم که رؤیایم تبدیل به کابوس شده و حاج حسین همان کرده که از کوزۀ روح پلشتش تراوش باید می کرد. او بجای بزرگواری و جستجوی وحدت و سعادت جامعه اش و نام نیک برای خودش؛ راه تحقیر و بی اعتنایی و تخفیف حسن روحانی را برگزیده بود، و بجای یک خبرنگار درست و پیمان از سرویس سیاسی روزنامه اش یک آدم در پیتی را فرستاده بود از حوزۀ نامربوط ورزش. البته که معلوم است مقصود او نمی توانست جامۀ عمل بپوشد در میان خیل خبرنگاران ارشد و نامدار از داخل و خارج. اما چه باک که او در جستجوی لجن های رسوب کرده بر ذهن و جانش بود و نه رسوایی خبرنگار روزنامه اش.

5- در سوی دیگر اما یک ورژن کاملاً فکاهی هم اتفاق افتاد در کنفرانس دیروز روحانی. و اینبار نام اسفندیار رحیم مشایی پشت این خنده بود. مردی خیلی شبیه و هم قیافه و هیبت با همین خبرنگار کذایی شریعتمداری از میان جمعیت خطاب به حسن روحانی داد زد که "روحانی این یادت باشه/ میرحسین حتماً باید باشه". حسن روحانی اما از این خبرنگار سلاخ خواست که بیاید پشت میکروفون اگر سؤالی دارد. اما تا او راه پیدا بکند و قصدی برای آمدن داشته باشد کنفرانس تمام شد و او که حالا نزدیک تر بسن هم شده بود مجدداً همان شعار "روحانی این یاد باشه/ میرحسین حتماً باید باشه" را تکرار کرد. ولی اینبار با اعتراض دسته جمعی خبرنگاران روبرو شده و فلنگ را بست ودر رفت. او همان کسی بود که در روز ثبت نام نامزدی مشایی هم در معیت او بود و در وزارت کشور هم قشقرقی بپا کرده بود.

6- قصه را شنیدید و خواندید حالا نتیجه را هم بخوانید امیدوار و مراقب که منظور اصلی مقاله است:

الف- ماجرای شریعتمداری نشان می دهد که سلفیون و تندروان مذهبی و جبهۀ پایداری چه عزمی جزم دارند برای بچالش کشیدن روحانی و جلو گیری از کامیابی او. و باید هم خودش و هم مردم مراقب باشند.

ب- ماجرای فکاهی خبرنگار منتسب به دولت اما امید بسیاری تولید می کند.  زیرا که خبرنگاران روزنامه ها و سایت های اصلاح طلب که صاحبان و بلادیدگان و سرکوب شدگان چهار سال گذشته و یاران اصلی میر حسین موسوی هم هستند چقدر بالغ و عاقل و واقع گرا شده اند که حتی از شعار آزادی محبوب (میر حسین) نه تنها استقبال و همراهی نمی کنند که سر دهندۀ چنین شعار نابهنگامی را هم برسوایی تعقیب و بیرون می کنند. زیرا بدرستی می دانند که هرگونه حرکت رادیکال سیاسی حتی با نیت خیر هم بازی در زمین دشمن است و بهانه برای تندروان بازی بهم زن و زورمند مصباح و شریعتمداری!
مطالعۀ جدیدترین پست با عنوان "راه روحانی درست است..." از نان شب واجبتر است و بشدت توصیه و در خواست می شود. با فروتنی.

دکتر روحانی: عربستان دردانه است برای ایران: امریکا مچ بند تحریم را از دستان ایران باز کرد!



1- چه روزهای فرخنده ای؛ دلم می خواست ایران بودم و نگاه مهربان این روزهای میهنم را می پاشیدم به همۀ زخم های کهنه و التیام یافتۀ یک شبه ام بعد از چهار سال خستگی و دادن امید در عین نا امیدی به خوانندگان سیرکم. 

2- مهمان عزیزی دارم و مهمان عزیزی خواهم شد در روزهای پیش رو و نزدیک. استراحت خواهم کرد و پایی دراز خواهم کرد از خستگی راهی که بدرازی و سماجت پیموده ام در حضور شما و به شهادت شما. این یعنی هم درحال شادی و زندگیم و هم انتظار داشته باشید که پت پت کنم یواش یواش قبل از خاموشی چراغ سیرکم در پایان این شب ناامید طولانی؛ ودر آستانۀ با مسمای طلوع خورشید امید در بلند ترین روز خردادی.

3- دیروز که کنفرانس مطبوعاتی دکتر روحانی رییس جمهور را تعقیب می کردم با اشتیاق و تکه تکه؛ همه اش زیبایی بود و ازدحام و شادی قابل اعتماد و چنان عمیق و رؤیایی که حس کردم این بار قطعاً رؤیای صادق ایرانی است. قصدی برای پرداختن به همۀ چیزهای خوبی که روحانی در داخل گفت و همۀ پالس هایی که بخارج فرستاد ندارم که خودتان بیشتر از من تعقیب کرده اید و مشتاق بوده اید و صلاحیت تشخیص بهتر از من دارید. اما دریغم می آید که قبل از رسیدن به حرف اصلیم در این مقاله از بزرگترین دست آورد همین الان روحانی چیزی نگویم. و آن  این مورد است که همین که غرب و امریکا می گویند به به چه دیپلماتی به این معنای بدیهی سیاسی است که بخش مهمی از تحریم ها یا برداشته شده یا برداشته خواهد شد در روزهای آینده. بدون اینکه دکتر روحانی هنوز نه کارش را شروع کرده باشد و نه پایش را از ایران بیرون گذاشته باشد. و این همان معجزۀ عقلانیت است و مداراگری و انسانیت. حالا می گویم چطور این اتفاق افتاده و خواهد افتاد.

4- با یک مثال شروع کنم برای تببین بهتر منظورم: مجرم معمولی را در نظر بگیرید که آزادی مشروطی گرفته است از دادگاه و در حال زندگی نه چندان معمولی است. حالا مجرم دوم و خطرناکی را در نظر بگیرید که او هم آزادی مشروطی  را بدست آورده اما با این تمهید اضافه که دست بند دیجیتالی هم بسته اند به مچ دستش برای کنترل شدید تر محدودۀ حرکتش در محل ها و مسافت های ممنوعه. ایران عزیزم تا یک سال و نیم پیش مثال مجرم اول بود. و مثال مجرم دوم بود در یک سال و نیم اخیر. به این معنای بدیهی که اگر تا یک سال و نیم پیش تحریم بود ولی در مظان تعقیب و مراقبت شبانه روزی نبود و ایران تا اندازه ای شعاع حرکت راحت تری داشت در رفت و آمد و تجارت و بده بستان با جهان خارج. اما از یک سال و نیم به این طرف که تحریم ها تشدید شد تحت مراقبت بسیار شدیدی قرار گرفت که هرحرکت کوچکی می کرد برای دور زدن تحریم ها بلافاصله با واکنش غرب و امریکا و جامعۀ بین المللی مواجه می شد و دست از پا دراز تر برمی گشت به قرارگاه تنگ و تاریک اولیه در ایران.

5- اما حالا با ییروزی دکتر روحانی وآن مواضع بسیارآشتی جویانه اش در مقابل جامعۀ جهانی و توجه به سوابق خوبش در ذهن جامعۀ جهانی؛ غرب و امریکا آن مچ بند تعقیب و مراقبت شبانه روزیش را از دست ایران باز می کند بزودی و ایران به شرایط مجرم غیر خطرناک با آزادی مشروط - شرایط قبل از یک سال و نیم پیش - بر می گردد و می تواند بسیاری از تحریم های هنوز لغو نشده و پا برجا را دور بزند در زیر نگاه نا سخت گیر غرب. زیرا تعقیب و مراقبت شبانه روزی مجرمان خطرناک تنها برای مجرم نیست که شرایط بسیار سختی بوجود می آور د؛ بلکه پلیس مراقب هم بسیار سختی می کشد و هزینه می دهد برای تعقیب و مراقبت و مانیتور کردن دقیق و شبانه روزی حرکات و رفت وآمدها و بده بستان های مجرم خطرناک. دکتر روحانی هنگامی که در مصاحبۀ دیروز همۀ راه های اشارۀ مستقیم به امریکا و غرب را هنوز زود دانست و پرهزینه؛ از یک سؤال راجع به روابط ایران و همسایگان و منطقه حد اکثر حسن استفاده را کرد و یک لنگه پا و سمج ایستاد بر روی دوستی حتمی و قطعی با عربستان سعودی. او گفت با همۀ سیزده همسایه مان روابط بسیار خوبی برقرار خواهم و خواهیم کرد. اما عربستان یک چیز دیگر است و ما با آنان رابطۀ عاشقانه خواهیم داشت. و چه کسی است شک کند که کلید رابطه با دنیا و منطقه در ریاض عربستان است برای ایران: هم بدلیل شیخوخیت عربی اسلامی اش در منطقه و هم بعلت شیخوخیت نفتی اش در غرب وجهان و هم بدلیل رهبری هژمونیکش بر مسلمانان سنی مذهب جهان اسلام.

6- نتیجه اینکه با همین انتخاب و این کنفرانس ما حداقل با دست آوردهای دلپذیر زیر مواجهیم قبل از حتی شروع کار رسمی دکتر روحانی:

الف- اعراب به رهبری عربستان و بمباشرت قطر به توپخانه هایشان دستور آتش بس خواهند داد بسوی ایران. داده اند همین دیروز.

ب- امریکا و غرب از شدت تعقیب و مراقبت اجرای مو بمو و دقیق تحریم ها دست برخواهند داشت تا ایران بتواند تحریم های فلج کننده راتا حدودی دور بزند و تنفسی بکند.

پ- هم غرب و هم اعراب با دست زدن به این پیش دیپلماسی آشتی جویانه دست دکتر روحانی را پر خواهند کرد در هنگام ملاقات هایش با آیت الله خامنه ای و سایر ارکان قدرت حاکم تا با نشان دادن عینی و عملی حسن نیت غرب و اعراب بتواند استراتژی مذاکره و معامله اش با دشمنان تا دیروز ایران خامنه ای را با قدرت بیشتر و پیروزتری به بحث و بررسی و تصمیم گیری بگذارد.

7- من این مقاله را با هدف نشان دادن دو حاشیۀ زیبا و بسیار خوب در کنفرانس دیروز رییس جمهور منتخب شروع کردم و نمی خواستم به متن بپردازم. اما توضیح همین یک نکته از ده ها نکتۀ خوبی که روحانی دیروز باز گفت چندان طولانی شد که جایی برای شریعتمداری و رحیم مشایی نماند. با تعهد به اینکه آن قصۀ شیرین را هم بنویسم تا ساعات آینده می خواهم یک گله ای از همۀ شما بکنم بویژه از خوانندگان همیشگی و قدیمی ام:

نامردان! این درست که من در لحظۀ پیروزی و وفا بعهد و قولی که داده بودم شکست خورده و مغموم رفتم دنبال سردار قالیباف عزیز و مدیر برای حمله از درون جبهۀ دشمن در حال شکست. اما شما چرا معرفتش را نداشتید که حداقل یکنفرتان یک کامنت دو خطی بگذارد که 
"دلقک ایرانی سپاس. تو به وعده ات وفا کردی و آیت الله خامنه ای در پایان دوسالی که وعده داده بودی سقوط کرد".

8- مگر مرگ و سقوط یک سیاستمدار جز سقوط اتوریته و خط مشی سیاسی و نابودی قدرت هژمونش به چیز دیگری هم تعبیر می شود. و آیا من غیر از پیش بینی سقوط سیاسی خامنه ای در پایان سال 91 چیز دیگری وعده داده بودم. پس خدای مهربانی و دوستدار راستی و بچه ها و دلقک ها را شاکرم که حرف از ته وجودم را شنید و دست پیروزش را از ذهن زیبای جوانان وطنم بیرون آورد و آیت الله خامنه ای را زمینگیر کرد. یادتان باشد شما دیدید و تشکرنکردید! 

۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

شریعتمداری در اغماء: تهدید و هذیان و زنجموره! + دکتر روحانی بدیدن دکتر عارف می رود.


1- بعد از اینکه صلاحیت آقای هاشمی احراز نشد و من آن را پایان جدال در استراتژی اعلام کردم و وارد فاز تغییر از راه تاکتیک و مسالمت شدم. و قالیباف را بعنوان مجری این تغییر با کمترین تنش و با بیشترین بهره وری در کوتاه مدت برگزیدم و وبلاگم را به یکی از معدود کمپین های مدرن قالیباف تبدیل کردم؛ و کمی دور افتادم از اصل خودم و شادی های نقد و در دسترس را به شادی های نسیه و مدت دار معامله کردم - شما باهمین هم مخالف بودید - نه شما یادآوری کردید و نه من خودم فرصت بیادآوردن بخودم دادم که پیروزی روحانی هر دست آوردی در آینده داشته باشد یا نداشته باشد. یک خصوصیت منحصر بفرد داشت که پیروزی هیچ کدام از نامزدها نداشت. نه اینکه کم داشت و کمرنگ بود بلکه مطلقاً آن دست آورد در لحظۀ اعلان پیروزی را نداشت که مهمترین شان سه چیز بود:

الف- شادی و جشن و پایکوبی مردم ایران بویژه جوانان و بازگشت چهرۀ فاتح به فضای عبوس و غمزدۀ ایران.

ب- استقبال خوب جامعۀ جهانی از پیروزی دکتر روحانی بدلیل شناخته شده تر بودن ایشان که قالیباف ابداً چنین پتانسیلی با این سرعت را نداشت.

پ- جلز و ولز جبهۀ اراذل و اوباش مصباحیه و تکنیسین های جنگ روانی مثل حسین شریعتمداری.

2- البته از انصاف نگذرم که هم برخی از شما بعضی از این مسایل را ناقص هم شده اشاره می کردید و هم برخی دیگر از خوانندگان خل و چل! - خل و چل بمعنای طناز - عزیزم  مثل "یه کلام ختم کلام" که لحظه بلحظه آمار های روحانی 80% و حالا روحانی 90% را مخابره می کردند از سر صندوق ها؛ ولی کی حوصله دارد وسط جنگ و گریز وبلاگی به حرف این طنازان - طناز بمعنی خل و چل - توجه بایسته بکند که یکی هم من باشم. علت این کمبود گمانه زنی هم دو چیز بود: اول اینکه هیچکس بغیر از ناطق نوری طناز چنین حماسه ای را در دور اول پیش بینی نکرده بود. دوم هم بخاطر اینکه جامعۀ تخریب شدۀ ما بویژه بعد از 88 بسیار خروس جنگی شده و قبل از اینکه به ثبوت خود یا خودی بیندیشد به تخریب حریف مقابل تمایل دارد. این البته طبیعی است در همه جا که اختلاف و دوئل و حادثه بدلیل داشتن حس تعلیق قوی تر مخاطبان بیشتری هم دارد. اما در جامعۀ ما این ضریب دنبال زد و خورد گشتن بسیار بالاتر از استاندارد طبیعی است.

2- این مقدمه را گفتم که بگویم خیلی زیاد شیرین بود همین دست آورد های لحظه ای. که شادی مردم و استقبال جامعۀ جهانی را یا خودتان هم چشیده اید - و خوش بحالتان جای من خالی - و یا حداقل دیده اید و شنیده اید. لذا قصد اصلی ام این بود که از شادی نوع سوم بگویم و جلز و ولز اصولگرایان تندرو از همه سنخ و از همه باند و از همه دخمه. و بعنوان جدید ترین نمونه شما را ببرم به استیصال درمانده و قابل ترحم حسین شریعتمداری در کیهان.

3- برادر حسین که روز دوشنبۀ هفتۀ گذشته فقط فحش خواهر و مادر نداده بود به نامزد های اصولگرا که چرا ائتلاف نمی کنند؛ و دشمن در حال رسیدن به پشت خیمه های انقلاب را نمی بینند؛ چنان از پیروزی روحانی در دور اول شوکه شده بود که دیروز یکشنبه توی اغماء بود و نتوانسته بود واکنش نشان بدهد. امروز اما یخ های دستانش باز شده و با همان مغز شوکه و منجمد برداشته یک یادداشتی نوشته بعنوان سرمقاله در کیهان با عنوان "همراهان ناهمراه" که از سستی و چرت و پرت گویی دست خود شریعتمداری را هم از پشت بسته. شریعتمداری طبق ذات ناپاکش ابتدا با همان حربۀ همیشگی که تهدید است وارد می شود و با علم کردن اختیارات رهبر و تذکرات قبل از احراز صلاحیت توسط شورای نگهبان هشدار می دهد به روحانی که یک تدارکاتچی بیش نیستی و گنده گوزی نکنی راجع به تغییر استراتژی که در اینصورت دمت قیچی است. اما مدعای اصلی مقاله هم این است که ثابت کند حسن روحانی به همه هم وابسته باشد کمترین ارتباطی با اصلاح طلبان ندارد. و آنان نه تنها در پیروزی روحانی سهمی نداشتند بلکه نامزد اختصاصی شان دکتر عارف را هم از ترس آبروریزی از میدان خارج کردند و... تا جائی می رسد که دلایل اصلی رأی مردم به روحانی را می نویسد اوج خنده:
الف: روحاني بودن که در ميان مردم از اعتبار و اعتماد ويژه برخوردار است[...] ب: تعدد نامزدهاي اصولگرا که نهايتا هيچکدام از آنها حاضر نشدند به نفع يکي از ميان خود انصراف بدهند[....] ج: شرايط ناهنجار اقتصادي کشور و مخصوصا گراني‌هاي لگام‌گسيخته و [...] از اين روي جناب دکتر روحاني قبل از آن که از حمايت کارگزاران و مدعيان اصلاحات تشکر کنند بايستي خود را مديون حلقه انحرافي نفوذي در دولت بدانند! د: تاکيد آقاي روحاني بر پيروي از رهبر معظم انقلاب، دو دهه نمايندگي حضرت آقا در شوراي عالي امنيت ملي و[...]
3- بخس های اصلی دلایلش را به این جهت آوردم که شما هم بخندید به این همه دروغ و دغل و ذات چرکمرد سیاه تند روان سلفی که چگونه می خواهند با پاشیدن قیر بضورت خورشید؛ چند تا بچه مذهبی معصوم باقی مانده در اطراف و اکناف شان را از رشد و حقیقت یابی و واقعیت فهمی برحذر بدارند. و منظور اصلی ترم از این روده درازی هم این باشد که نگاهی بکنم به پایگاه رأی بسیار بسیار بسیار خجالت آور روحانیان سنتی اعم از سلفی و شریعتی.

الف- سلفیون شیعه که با چهرۀ بسیار شاخص زنده مانده شان - بعد از مرگ خوشوقت - مصباح یزدی است به مشاطگی آقاترانی و پناهیان و رسایی و حسینیان. و به دنبال حکومتی بسته تر از طالبانیسم هستند شبیه کرۀ شمالی.اینان نامزدشان سعید جلیلی بود و در مجموع توانسته حدود 12 در صد کل آرا را بدست آورد. البته رأی اینان خالص نیست و محتمل است که نیمی از این آرا مربوط به لمپن ها و عرق خورهای حرفه ای و مجرمان خطرناک باشد. زیرا گروه های فشار که همان سلفیون هستند فارغ و خارج از خواست آیت الله خامنه ای هم توان مهندسی محدود آرا را دارند در حلقه های صالحین و انصار و از این قبیل، می توانند با وعده وعید و پرداخت پاداش های نقد و غیر نقد - مثلاً بخشش زندان - آرای این طبقات حاشیه ای و از قلم افتاده را به صندوق های خود اضافه کنند. و خیلی کارهای دیگر که بدلیل ایجاد رعب و وحشت و استفاده از نفوذشان در ادارات و سازمان های دولتی و ارتش و سپاه و غیره است.

ب- اما بازهم شیعه های غالی و سلفیون در صدشان را توانسته اند به بالای ده  درصد برسانند؛ شرم آورتر آرای ولایتی بود که با تقریب 90% همۀ روحانیان ارشد از مراجع گرفته تا جوامع روحانیت و مدرسین قم و امامان جمعه و جماعات از او پشتیبانی کرده بودند. و فقط توانستند کمتر از 6% آرا را بدست آورند. این در حالی است که بسیاری تشکل ها و حزب های جمع شده در جبهۀ پیروان رهبری مثل جامعۀ مهندسین و حزب مؤتلفه و ... هم از ولایتی حمایت کرده بودند. تازه اینان تند رو هم نیستند و بعنوان شریعت گرا شناخته می شوند که دو مشخصۀ عمده دارند. یکی تحجر نسبی است و دیگری در دست داشتن نبض ایدئولوژی و سه دیگر اما یک مؤلفۀ سنی است و بیشتر اینان عمرهای بین 85 تا صد سال دارند  مثل جنتی و مهدوی و یزدی و الاماشاءالله! این نوید بسیار خوبی است و تأثیرات عمیقی را نمایان خواهد کرد بزودی.

5- اما به مصداق ز هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است این گزارۀ کوتاه را هم چاشنی کنم که از نوشتۀ شریعتمداری یکباره پرتاب شدم به ته فکر و ترس خودم از واگرایی بین پیروزان و همگرایی بین شکست خوردگان. و اولین مطلبی که در جبهۀ خودی نظرم را جلب کرد و ضرورت طرح فوری احساس کردم؛ موضوع دکتر عارف نازنین بود و ماجراهایی که گذشت و متأسفانه بد مدیریت شد و هر چه هم خواستند درست کنند بدتر شد و معلوم شد که دکتر عارف و هوادارن بسیار فرهیخته و متعصب وفادارش با دکتر روحانی بصفای مورد انتظار نزدیک نیستند. علت هم ظاهراً این بوده که عارف خواهش خاتمی برای کناره گیریش را سالم نمی دانست و معتقد بود ستاد دکتر روحانی - با یا بی اطلاع دکتر روحانی - حرکات سازماندهی شده ای را انجام داده اند برای تمهید کناره گیری او. و دکتر عارف از این موضوع دلچرکین بود و هنور هم خلافش را ندیده ایم. لذا بنظرم رسید که یکی از کارهای واجب دکتر روحانی در بین این همه مشغله و سرشلوغی این روزهایش، رفتن به دیدار و ملاقات دکتر عارف است و رسانه ای کردن آن. تا همین ب بسم الله این نقار بوجود آمده بهر دلیل نطفه ای نباشد برای کدورت ها و شروع واگرایی های ترسانندۀ من و ما و امید جوانان. با سلام و تشکر از آقای رییس جمهور! یا...هو

توضیح: "تیتر دکتر روحانی به دیدار دکتر عارف می رود" را به این دلیل اخباری و مثبت زدم که "تأکید انتظاری" را نشان بدهد.