۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه

بخند آقای سید محمد خاتمی نازنین. شما استحقاقش را داری. مرد رنجور ایران!

جشن تولد 80 سالگی داوود رشیدی

1- هرچقدر از سید محمد خاتمی سیاستمدار دلخوش نیستم اما او را در قامت فرهنگ و انسانیت ستایش می کنم. تردید ندارم که خوشحالترین مرد این روزهای ایران سید محمد خاتمی است بعد از یک دورۀ چهارساله ای که او غمگین ترین مرد ایران هم بود. قطعاً در چهار سال گذشته هیچکس در ایران به اندازۀ محمد خاتمی تحت انواع فشارهای درونی و بیرونی متضاد و متناقض نبود چه سیاستمداران باشند مثل موسوی و کروبی و چه روشنفکران باشند با هر گرایش و فکر و اندیشه ای. زیرا سیاستمداران کار سیاسی می کردند و نتیجۀ مشخص آن را که پیروزی یا شکست بود پاداش یا پادافره می گرفتند؛ و روشنفکران کار اندیشگی می کردند و یا می توانستند و یا نه و مورد بازخواست کمتر کسی بودند بسان محمد خاتمی. همه از خاتمی انتظار عمل داشتند چه بعنوان سیاستمدار و یا بعنوان روشنفکر و خاتمی که بین دو وجه شخصیت خود (صبغۀ روشنفکری و شهرت سیاستمداری) نیز گیرافتاده است بعد از ریاست جمهوری؛ قادر نبود هیچ کدام از توقعات متناقض از خودش را پاسخ بدهد و همواره تحت فشار بود. او هر کاری می کرد یا نمی کرد دسته ای بزرگ حاضر بودند که کار او را زیر سؤال ببرند که چرا! و او اغلب بهترین کار را کاری نکردن انتخاب می کرد بلکه جامعه از قطبی شدن رها شود روزی.

2- حالا که در 24 خرداد بالاخره آن روز رسید و تا اندازۀ زیادی هم غیر منتظره و از روی تصادف بود بیشترین سود و لذتش هم به خاتمی رسید که از آن فشار مدام چهارساله رها شود یکباره و شکوفا شود مثل پیامبر خندان در جامعۀ مدنی. انتخاب حسن روحانی اگر برای همه نوعی شرینی و حلاوت داشت برای خاتمی چون مائده ای آسمانی بود که نه تنها او را از فشار "توقع دوستداران و دشمنانش" رهایی داد بلکه خیلی هم بمذاق خودش سازگار بود که از سیاست رها شود و برگردد به وجه اصلی شخصیت فرهنگی و اجتماعی اش در جامعۀ مدنی. اینکه امروز جامعۀ فرهنگی و هنری ایران بهر بهانه ای جشنی و مراسمی می آرایند و گل سر سبد سیاست شان سید محمد خاتمی ِتنها - بدون النگ دولنگ همراهان بادنجان دور قاب چین هماره چسبیده به هر آخوندی - است و اعلان سرخوش این پالس به جامعه که "نفس عمیق بکشیم" و لختی بیاساییم و خوش باشیم همان اکسیری است که من همواره نوید مثبتش را بشما داده ام و شریعتمداری کیهان نالۀ منفی اش را. من هماره گفته ام که جامعۀ مدنی ایران بسیار پر زور است و کافی است یک دریچۀ هرچند کوچک هم باز بشود تا آنان بتوانند بسرعت خودشان را گسترش بدهند و نبض جامعه را در اختیار بگیرند و شریعتمداری که همیشه اصرار داشته است که اصلاحات و جامعۀ مدنی و مدرن را دفن کرده ایم برای همیشه. اینک معلوم می شود که چقدر نوید من درست و نهیب شریعتمداری پوچ بود. و الا جشن تولد 80 سالگی داوود رشیدی که حتی حرف و حدیث هم داشت در همراهی با جواد لاریجانی در ژنو حقوق بشر نمی توانست اینقدر مهم باشد که کیهان سرمقاله اش را با وحشت به ان اختصاص بدهد که: "وای روحانی را مصادره کردند و او باید فقط دلار را ارزان کند و کاری بکار جامعه و فرهنگ نداشته باشد" در نمی اورد. هم من و هم شریعتمداری خیلی خوب می دانیم مبارکی تنفس جامعۀ فرهنگی و هنری برای ایران من را و خطرناکی بنیاد افکنش را برای تفکر شریعتمداری.

3- اینکه غول هایی مثل کیانیان و رخشان و فرمان آرا و فرهادی و هر چه وزن و اعتبار و وقار است در سینمای ایران بروند خیابان سمنان و بر در پلمپ شدۀ خانۀ خویش بست بشینند و پلیس امنیت بیاید و افتخار کند که با آنان همکلام می شود و به آنان قول بدهد که از خانه شان محافظت خواهد کرد؛ از اتفاقاتی نیست که بشود راحت گفت "خب که چی". چون این خانه را بیش از دو سال است که بر سر صاحبانش آوار کرده اند و اگر امروز بهترین هنرمندان پا پیش می گذارند برای کشیک خیابانی از هویت شان؛ چیزی بیش از چیزی تغییر کرده است، و کیهان درست می نویسد که جلو این محمد خاتمی را بگیرید که دارد نابودمان می کند با ورود و بازیگری سرخوشانه در جامعۀ مدنی. می گویم آقای خاتمی خیلی ممنون و نقش درستی را پذیرفته ای در مشاورت عالی حسن روحانی در امور مدنی و فرهنگی. زیرا هم عرصۀ بازیگری استعدادی و محبوب خودت است و هم جامعۀ ما نیاز بیشتری از سیاست دارد به گشودگی جامعۀ مدنی و فرهنگ و هنر و اجتماع. کیفش را ببر که استحقاقش را هم داری. و خیلی ممنون که بالاخره روزی رسید که پاسخ دندان شکنی دادی به مصباح و شریعتمداری و آن فحش و فضیحت های مدام شان با فرهنگ و هنر و خنده.

4- اما سخنی هم دارم با هاشمی رفسنجانی. زیرا که اگر در تقسیم کار نا نوشته ای در دولت روحانی مسئولیت و وظیفۀ مشاورت فرهنگی و اجتماعی به سید محمد خاتمی محول شده است. تردیدی نیست که مشاورت سیاسی روحانی هم از آن هاشمی رفسنجانی است. لذا به آقای هاشمی گوشزد می کنم که مردم همۀ حرف های خوب تو را در یک سال و نیم اخیر بدقت ضبط و ثبت کرده اند و می دانند که تو قول داده ای ما را از وضعیت بی ثباتی و انقلاب به وضعیت ثبات و حکومت برسانی در صورت دادن نوبت بازی بشما. حالا مردم به عهد خود وفا کرده اند و تفکر و وعده های تو را برتری داده اند به هر آنچه در این سال های وبا بر آنان رفت. لذا حالا نوبت شماست و آخرین فرصت شما در واپسین سال های عمر که نگذاری روحانی اولاً منحرف شود از استراتژی که نشان مان دادی و مهمتر از آن مستحضر به راهنمایی و پشتیبانی قوی و مدام شما باشد در روزهای سختی که بزودی از راه خواهند رسید. کمکش کن درست تصمیم بگیرد و از آن مهمتر تصمیمات را به امروز و فردا دچار نکند و سه دیگر اینکه کمی از روحیۀ محافظه کار چانه زنی های بی پایان و کم حاصل در لابی های قدرت فاصله بگیرید و سیاست را به اتاق شیشه ای و در مقابل ما ملت بنمایش در اورید. مردم هم که قبلاً بیعت شان را با شما تجدید کرده اند و حمایت خواهند کرد. باز هم می گویم کیانیان و فرمان آرا و پور احمد و رخشان و داوود نژاد کم کسی نیستند وقتی حاضرند بیایند به خیابان حساب ما پا پتی ها که دیگر روشن است. یا...هو

۴ نظر:

ناشناس گفت...

لذت بردم از نوشته ی شما. به نظرم بیش از حساب ... تکلیف بر ما پاپتی ها روشن است. پاینده باشید

ناشناس گفت...

چند وقتی‌ است که میگویی به نوشتن بلاگ پایان میدهم. یک کمپین راه بیندازم که به نوشتن ادامه بدهی‌ ؟ فکر کنم دل پر مهرت بد جوری برای میهن تنگ شده و هوای رفتن داری.

یزدان پاک همیشه پشت و پناهت.

Shiraz

گمگشته گفت...

سلام
امیدورم که روزگارتان پر از شادی و امید باشد.
هم لذت بخش بود هم درد آور. دراینکه آنها بزرگند بحثی نیست اما چرا ما را پاپتی خواندی. نسبت هزینه ای که در این چهار سال مردم ساده کوچه و بازار پرداخته اند اگر بیشتر از مفاخر عزیزمان نباشد بدون شک کمتر نبوده...
آرزوی سلامتی برای شما و خانواده محترمتان

Dalghak.Irani گفت...

سلام.
خیلی ممنون که این سؤال را مطرح کردی. چون ممکن است برای دیگرانی هم این سوء تفاهم ایجاد شده باشد یا بشود. موضوع بسادگی برمی گردد بنوع نوشتار و نثر من و اینکه من از ادبیات استفاده می کنم برای توصیف سیاست. و معنی آن مطلقاً کوچک کردن یکطرف نیست و فاصله گذاری. زیرا بزرگترین بزرگی در بزرگ انگاری دیگری معنا می یابد و انسان های بزرگ کسانی هستند که بزرگی انسان های دیگر را پاس می دارند. و چه کسانی بهتر از بزرگانی که بزرگی شان پذیرفته و مهر خودرۀ ملت هم باشد و بتصویب افکار عمومی رسیده باشد. یا...هو