۱۳۹۲ خرداد ۱۰, جمعه

سخن تمام کنم: قالیباف حتی از هاشمی رفسنجانی هم بهتر است!

قالیباف و پدرش در جبهه

1- با پوزش از دوستانی که هنوز ادبیات ضد میلیتاریستی و کلیشه های استالینستی را وانگذاشته اند مجبورم در این آخرین پست های نزدیک شدن بروز انتخابات همۀ زورم را بگذارم پشت معرفی قالیباف. زیرا اگر نگویم بخودم خیانت کرده ام اولاً و اشتباه دوستانی که فقط دنبال نیک بختی نسبی ایران می گردند در یک گام به پیش را تصحیح نکرده ام ثانیاً. لذا ناچارم تک های جبهه های دوگانۀ تحجر و دغل به این سرباز ایرانی مسلمان را برملا و در وسع خویش ابهام زدایی کنم. چون مطلقاً دیگر نباید اشتباه بکنیم و یک بار دیگر زانوی غم در بغل بگیریم در سوگ وطن. اگر در سال 84 همه - از جمله خود قالیباف و البته هاشمی - اشتباه نمی کردیم و او را که بهترین گزینه در بین 8 نفر آنموقع بود برمی گزیدیم. اینک دچار این همه خسارت و افسوس نمی شدیم. اما گذشته گذشته است و چه خوب که قالیباف یک مدیریت کلان سیویل را هم با موفقیت تجربه کرده و پخته تر شده است.

2- ما یک سال آزگار رفتیم دنبال رفسنجانی تا بالاخره پیرمرد را متقاعد کردیم که بمیدان بیاید. او آمد اما در سد شورای نگهبان و آیت الله خامنه ای شکست خورد و عقب نشینی کرد و هاشمی نامه تمام شد. اما خاطرمان باشد که ما با هاشمی می خواستیم دست به یک قمار 20 درصدی بزنیم و اصلاحات رادیکال در استراتژی آیت الله خامنه ای را جایزه بگیریم. زیرا او را از نظر نظری تنها فردی که توان و وزن چنین تغییری را داشت می دانستیم که در جمهوری اسلامی دومی ندارد. اما چون موقع رفتن دنبال هدف باید مصمم و جدی باشیم و شک و تردید تولید نکنیم هیچگاه نخواستیم که بخواست و ارادۀ دامنۀ تغییرات مورد عمل هاشمی از منظر شخص هاشمی هم وارد بشویم. در حالیکه با شناخت از هاشمی و نوع سلوک محافظه کارش می دانستیم که تحقق رؤیای ما بیشتر از 20 درصد امکان تحقق نداشت.

3- اینک اما ما محمد باقر قالیباف را داریم که دو برتری کاملاً محسوس نسبت به هاشمی دارد. اول اینکه ما به او امید رادیکال نداریم و از او فقط تقاضای اتخاذ بهترین تاکتیک ها را داریم برای ایجاد زندگی بهتر در داخل ایران. لذا او تحت هیچگونه فشار غیر معمول از سوی انتخاب کنندگانش نیست. و دوم اینکه اگر سطح توقعمان از قالیباف را پائین می آوریم در سمت امکان تحقق انتظارمان امیدمان را افزایش می دهیم. بعبارت دیگر اگر به هاشمی و ارادۀ تغییر رادیکال در استراتژی کشور زیر 20 درصد امید داشتیم؛ به اراده و توان قالیباف در تغییر آرام و با استفاده از تاکتیک محوری، بالای 80 در صد می توانیم امید داشته باشیم و من دارم. ضمن اینکه چون تغییرات زندگی بهتر در داخل لاجرم با استراتژی کشور هم ارتباط خیلی تنگی دارد لذا می توانیم به امیدمان تصحیح - و نه تغییر - استراتژی را هم اضافه کنیم. و این یک بعدی از قالیباف است که بدلایل کاملاً موجه ناشناخته مانده است. اما نمی تواند ابداً منتفی باشد. چون او بما قول هایی می دهد که انجامش لاجرم به بهبود استراتژی کشور هم ربط دارد و منجر می شود. و او مرد است و قولش.

4- این درست است که هاشمی دشمنان قسم خورده ای در نزد حزب اللهی های رادیکال مصباح یزدی و پایداری داشت. اما همین رفسنجانی دوستان زیادی هم در الیگارشی پیر و تشکل های فسیل مثل جبهۀ پیروان امام و رهبری هم داشت . که امروز همه شان از ولایتی حمایت می کنند. در سوی آراء منفی اما اگر هاشمی در بین مدرن ها آمار منفی قابل توجهی داشت سردار قالیباف تقریباً هیج نیروی مدرن مخالفی ندارد. بجز همان چند بچۀ پیر ادبیات مارکسیستی. در عوض خونی ترین دشمنان قالیباف بلوک یک پارچۀ تحجر است و بخشی از الیگارشی سوء استفاده گر و مسموم و از کار افتاده و فاسد جناح راست سنتی و بازار! معنای سیاسی آنچه که در این پاراگراف گفتم یعنی اینکه دشمنان قالیباف یا ایدئولوژیست های طالبانی هستند و یا چپاولگران رانت خوار روحانیت و بازار. در حالیکه در میان دشمنان هاشمی بخش مؤثری از مدرن ها بودند و در بین دوستانش بخش مهمی از رانت خواران و بازار. علت هم کاملاً مشخص است زیرا قالیباف پرونده ای بدون حتی یک نکتۀ تاریک دارد و کل گذشته اش در خدمت بمردم شفاف و روی دایره است.

5- رفتن بدنبال روحانی و عارف هم بنظرم وقت تلف کردن است و آنان هیچکدام در قواره ای نیستند که بتوانند در 10 روز باقی مانده خودشان را به استاندارد مطرح شدن و رأی آوردن برسانند. اوج توانایی روحانی همان برنامه اش با تلویزیون بود که کمی عقده گشود از سبزهایی که حرف روی دلشان تلنبار بود. اما این کفایت نمی کند برای رأی آوردن. بویژه که براندازان بالاترینی هم با هلهله ای که راه انداختند برای مصادره بنفع خودشان؛ روحانی را که مطلقاً اینکاره نیست بیشتر هم به احتیاط کشاندند. با اینکه خودم هم نوشتم که روحانی و عارف یکی بشوند و هاشمی و خاتمی هم بیایند پشتشان بلکه یک معجزه ای بشود برای اصلاح طلبان سازمانی. اما رصد اوضاع چنین معلوم می کند که با هیچ معجونی نمی شود از این دوتا رییس جمهور آینده ساخت. و چه خوب. زیرا قطعی می دانم که ریاست هرکدام از آن ها همۀ ضررها و تنش ها را خواهد داشت بدون اینکه سرسوزنی استفاده برای مردم داشته باشد.

6- و بالاخره خوشحالم که هیچ حزب و گروه و دستۀ سازمان یافته ای از قالیباف حمایت نکرده است. نه از پوزیسیون و نه از اپوزیسیون. اپوزیسیون که وضعش معلوم است و بیشتر از یک مشت شنگول درست شده است. در پوزیسیون اما نه اصلاح طلب ها اینقدر عاقلند که با حمایت از قالیباف یکبار هم شده به صدای جوانان ایرانی گوش کنند از بطن جامعه و برای خودشان شأنی کسب کنند. و اصولگرایان هم اینقدر سفیه هستند که تنها ادم حسابی صفوف خودشان را هم بزور بیرون می کنند که بگویند از تفکر معروف به اصولگرایی بیرون آمدن آدم حسابی محال ممکن است. امیدم به جوانان است و به آنان اطمینان دارم. و از انتخاب نشدن قالیباف پناه می برم بخدا بخاطر وطنم. یا...هو

۱۳۹۲ خرداد ۹, پنجشنبه

انتخابات ایران: قالیباف با کارنامه؛ شش تا با گاهنامه؛ و نفر هشتم با کاهنامه! معرفی نامزدها.


 گذشته از همۀ حرف و حدیث ها و بالا و پایین ها؛ ایران کماکان در مدار جمهوری اسلامی انقلابی است و می رود که یکبار دیگر انتخابات انتصاباتی یا انتصابات انتخاباتی برگزار کند، و شخصی را بعنوان رییس جمهور بر سر کار بیاورد. نخبگان ملت دو فرقه شده اند کم و زیاد. دستۀ اول معتقدند که نباید رأی داد و اهالی تحریم نامیده اند خود را. و دستۀ دوم می گویند باید رأی داد و اهالی مشارکت کن نام گرفته اند. توده ها اما نه معلوم است به دستۀ اول گوش کنند و نه معلوم است به دستۀ دوم اعتماد کنند. هر کدام از این دو دسته از توده ها و نخبه های تحریم و مشارکت برای خودشان دلایلی دارند و منطقی. من اما جزو هیچکدام از این دو نیستم. زیرا نه نخبۀ نخبه ام و نه تودۀ توده؛ و آدم در تعلیقی هستم مثل خود جمهوری اسلامی بلاتکلیف سی ساله و آمده ام بعنوان ناظری سوگند خورده در پیشگاه راستی نگاهی بکنم به صحنه و 8 نفر نامزد باقی مانده در میدان رقابت - صوری یا واقعی - را از نظرگاه خودم معرفی کنم. و به این دلیل بدیهی اصرار دارم به شخصیت ها و نام ها بپردازم بجای فکرها و حزب ها و جناح ها که به اعتقاد ایمانی خودم در جمهوری اسلامی هیچ جمع و نام و جناح و حزب و فکری اصالت ندارد و نمی توان بر مبنای این جناح و آن جناح یا اصولگرا و اصلاح طلب تحلیل کرد و شناخت داد به مخاطب. در جمهوری اسلامی حداکثر اشخاص حقیقی هستند که با هم رقابت می کنند و مردم ناچار باید از جنس خود آدم ها و کارنامه هایشان به نتیجه و داوری برسند. لذا 8 نامزد ریاست جمهوری دورۀ یازدهم را بترتیب سن مورد واکاوی مختصر قرار می دهم:

1- محمد غرضی: او که چریکی تندرو و بی رحم بود قبل از انقلاب؛ سبعیت و خشونتش را با انقلاب نیز ادامه داد و مسئول اصلی دزدیدن پسر آیت الله طالقانی شد در اوایل انقلاب. تا اینکه هاشمی او را به نفت آغشته کرد و وزارت نفت و بوی گند نفت از این چریک خشن یک تکنوکرات فراهم کرد تا او هنگام نقل مکان وزارتش از نفت به پست و تلگراف و تلفن هوادار سفت و سخت سرمایه داری آزاد و اقتصاد بازار بشود و گاهنامه اش در این سمت خدمات خوبی را بیاد می آورد. او که 18 سال گم شده بود تازه پیدا شده و ادعایی هم ندارد. و اگر انقلاب نمی شد یا در خانۀ تیمی کشته می شد یا بعنوان تواب کاسبی یا کارمندی - حالا دیگر بازنشسته هم - می شد و زندگی اش را به پایان می برد.

2- علی اکبر ولایتی: این دکتر اطفال با پوشش شمیرانی و با ادای شاه عبدالعظیمی که از آرشیو در آمده و جلوه گری می کند؛ از ابتدای شروع با کاندید نخست وزیری بوده است و نهایتاً بسنده کرده به 16 سال وزارت در امور خارجه. گاهنامۀ او بدلیل محرمانه بودن وزارت خارجه کاملاً بر ملا نیست. اما دست آورد همیشه "هیچ" او در مدت وزارتش نشان واضحی دارد از خرابکاری هایی که کرده است. بهترین توصیف دیده ام از شخصیت ریاکار و بی اراده و گماشتۀ مطلق بودن او را در صحبت های اخیر محمد جواد لاریجانی بوده است با تیتر "چرت ملوکانه" در اینجا. ولایتی بدلیل وابستگی مطلقش به اجازۀ قدرت های پشت پرده خطرناک ترین عنصر در بین نامزدانی است که شانس انتخاب یا انتصاب نسبی دارند. اگر انقلاب نشده بود او نه به این گندگی و پرآوازگی و سوار به سرنوشت یک ملت در وضع امروزش؛ ولی در حد خود برخوردار و صاحب الاف اولوف نسبی و زندگی راحتی می شد. زیرا او قاعدۀ بازی در جهان سوم را می شناسد فارغ از اینکه حاکم روز شاه باشد یا فقیه.

3- غلامعلی حداد عادل: حداد عادل شانسی برای انتصاب یا انتخاب ندارد و نخواهد داشت. لذا نوشتن از سالوس و نان به نرخ روزخوری این تحصیلکردۀ فلسفه و شاگرد مستعد سید حسین نصر دراز تر کردن حوصله است. لذا فقط به این واقعیت اشاره کنم که  اگر انقلاب نمی شد در وضعیت او چندان تغییری حاصل نمی شد و او در رژیم شاه نیز همین مشاغل امروزش را داشت: یا وزیر دربار می شد و در بدترین حالت رییس دفتر فرح.

4- حسن فریدون روحانی: او که یک آخوند تحصیلکردۀ غرب و از عناصر اولیۀ الیگارشی روحانی حاکم است در گذشته مسئولیتهایی داشته است که خاکستری است. زیرا کار او در حوزۀ جنگ و پدافند هوایی و شورای امنیت ملی جزو مناطق ورود ممنوع است در جهان سوم و هرکه هرچه بگوید بیشتر برمبنای تجربۀ شخصی و اخبار و اطلاعات مغشوش است و نه مستند به نتیجۀ مشخص. روحانی اگر چه جنسش از آخوند است اما نه از مواد اولیۀ آخوند شجونی؛ و چون زبان نگلیسی می داند فارسی حرف زدن را هم یاد گرفته است. اما قمار کردن با روحانیت همیشه راحت نیست. زیرا قمار در دین حرام است و لذا روحانیان خیلی زود می زنند به زیر میز بازی به این بهانۀ حرام. اگر انقلاب نمی شد روحانی استعدادش را داشت که یک مرکز اسلامی تأسیس کند در یک کشور غربی و بودجه اش را از شاه بگیرد.

5- محمد رضای عارف: کند و کاو در احوال عارف کار بیهوده و وقت تلف کردن است. زیرا او از آن تیپ اشخاصی است که معلم بدنیا می آیند و باید معلم هم بمیرند. نه کمتر از آن و نه بیشتر از آن. لذا هرگونه دستکاری در این معلم بالفطره خیانت است و او مرد اینکارها نیست.

6- محسن رضایی: بارهای اولی که احمدی نژاد صحبت از انسان کامل می کرد من فکر می کردم که "آقا محسن" را می گوید. اما بعداً معلوم شد که انسان کامل او هم هنوز در ته چاه جمکران گیرافتاده و نتوانسته بیرون بیاید. علت اشتباه من در مورد محسن رضایی هم به این برمی گشت که او دقیقاً بر هر چه با این دنیا و آن دنیا ارتباط دارد ادعای اشراف دارد. بغیر از اینکه او معترف است که بر بچه های خودش هم اشراف کافی نداشت. گاهنامۀ او کارنامۀ کهنه ایست که بازهم از جنگی می آید که همه چیزش در ابهام و پشت پرده است بغیر از اینکه پیروز نشده و سلاح و خرج عمده اش هم جان بسیجیان و سربازان مؤمن یا محتاج بوده است. "آقا محسن" خوزستانی که یک سال قبل از انقلاب و با حس غریزی ادای چریک بی آزار را هم درآورده است؛ اگر انقلاب نمی شد همان اندیکاتورنویس فعلی می شد با اندازه های کوچکتر.

7- محمد باقر قالیباف: 17 سالش بود که انقلاب شد. و او نوشتن کارنامه اش را از میدان جنگ شروع کرد بعنوان یکی از اعضای گوشت دم توپ. او که اگر انقلاب نمی شد می توانست از هر کس تا هیچکس بشود در فرایند روزگار؛ اما به احتمال زیاد به گندگی امروز نمی شد. لذا او براستی فرزند انقلاب است و امروزش را مدیون امام خمینی و انقلاب است بعنوان بستر. او اما از بهترین بستر بیشترین فرصت را ساخت و لاینقطع به نوشتن کارنامه اش ادامه داد تا امروز و این ساعت. او تنها کسی است که بجای گاهنامه های پشت پرده و بریده بریده و جویده جویده و محرمانه و مغشوش رقبا؛ کارنامه ای با نمره های معلوم و قبولی در خرداد دستش گرفته و مدعی است.

8- سعید جلیلی: او که در زمان پیروزی انقلاب یک بچۀ 12-13 ساله بود. .... انتظار دارید چه بگویم؟ هیچ چیز. غیر از اینکه انتخاب او به این می ماند که برای رفتن برختخواب همسرت جهت عشق بازی؛ بجای لخت و عریان شدن جلیقۀ انفجاری بپوشی! یا...هو

آیت الله خامنه ای: نمی توانستم جلو آمدن جلیلی را بگیرم ولی او نیز نامزد من نیست!

Last Supper


1- وضعیت خانواده ای و پدری را در نظر بگیرید که دارای ده فرزند بزرگ و رشید است. نه نفر از این فرزندان و در طول زمان در اعتراض به نحوۀ مدیریت و ادارۀ خانواده توسط پدرشان قهر کرده و از منزل پدری گریخته و خارج شده اند. و یا اگر بدلیل مشکلات مسکن و غیره پای گریختن نداشته اند بی تفاوت و ناراضی و بی روحیه در خانه مانده اند. پسر دهم اما پسری بسیار خلف و طرفدار سفت و سخت مدیریت پدرش است. و نه تنها خودش همواره پا به رکاب و در خدمت پدر است بلکه با تمام بی رحمی و شقاوت و خوش خدمتی هم سایر برادران ناراضی و مانده در خانه را به مجیز گویی و تبعیت ظاهری از پدر بی تدبیر وا می دارد. و از این راه هم جایگاه خودش را تثبیت می کند و هم اتوریتۀ پدر برخانواده را تداوم می دهد. گاهی اما پیش می آید که این پسر دهم خلف که آسیستان تام الاختیار پدرش در دخل و خرج و مدیریت خانواده هم است؛ چنان ولخرجی ها از سویی و بی رحمی ها از جانب دیگر می کند که حتی پدرش هم شرمنده می شود و دلش می خواهد قدرتی داشت و می توانست جلو این زیاده روی ها را می گرفت. اما پدر مطلقاً قادر به این کار نیست زیرا مطمئن است که اگر بخواهد افسار پسر خلفش را بکشد یا حتی به او ترشرویی کند، او یا حسابش را می رسد و یا در بهترین حالت او هم قهر می کند و خانواده فرو می پاشد و اتوریتۀ پدری او هم بپایان می رسد.

2- لذا تنها راه حل پدر این است که از فرزندان قهر کرده اش دلجویی کند و از آن ها بخواهد که جلو پسر زورگو بایستند و اینقدر کیسه بوکس او نشوند. اما پدر نمی تواند چنین کاری بکند. زیرا بمحض از در آشتی درآمدن با سایر پسران قهر کرده آنان اولین خواسته ای که دارند و خواهند داشت تغییر در نحوۀ مدیریت و ادارۀ خانواده است. وپدر نمی تواند این خواسته را بپذیرد زیرا در این صورت اتوریته و نقش محوری و تعیین کنندۀ خودش را از دست می دهد.

3- آیت الله خامنه امروز و در دیدار با نمایندگان مجلس گفته است که نظر من روی کاندیدای خاصی نیست و نمی خواهم در انتخاب مردم دخالت بکنم. این حرف خامنه ای جزو حرف های تکراری و چند وقت اخیر اوست و تاریخ رهبریش نشان نمی دهد که هیچگاه و در نزدیک ترین زمان به برگزاری انتخابات چنین حرف هایی زده باشد. لذا بنظر می رسد که با توجه به تجربۀ احمدی نژاد و دلایل سیاسی بسیار دیگر که در قبل از این با هم مرور کرده ایم این بار آیت الله خامنه ای - حداقل در مورد این 8 نامزد - در گفته اش صادق است. و نمی خواهد کسی بنام کاندیدای رهبری وارد انتخابات شناخته شود. من این قسم آیت الله را این بار باور می کنم. ولی مشکل من و آیت الله در این است که اگر هر هفت نفر دیگر را نما یندۀ مستقیم رانت قدرت خامنه ای ندانیم با نفر هشتم سعید جلیلی چه بکنیم. سعید جلیلی که هم نوع آمدنش و هم نوع تأیید صلاحیت شدنش و هم نوع ادعاهایش جز بمدد قدرتی غیر قانونی امکان بروز و ظهور نداشت. و مگر غیر از این است که این قدرت قاهر فقط در دستان آیت الله خامنه ای متمرکز است. سعید جلیلی نه از نظر سابقه و نه از جنبۀ رجل سیاسی مذهبی بودن و نه بجهت تدبیر و مدیریت حتی با بیش از ده ها نفر رد صلاحیت شده های وزیر و وکیل مورد وثوق شخص خامنه ای قابل مقایسه نیست.

4- قبلاً هم گفته ام که رابطۀ حزب اللهی های تندرو با آیت الله خامنه ای یک رابطۀ هرمی خالص و سلسله مراتبی از بالا به پائین نیست و مثال های تسخیر سفارت انگلیس و حمله به لاریجانی در قم را شاهد آورده ام که علی رغم مخالفت خامنه ای اتفاق افتاد. و گفته ام که این رابطه طوری است که گاهی - اغلب - رأس هرم و خامنه ای بر آنان و قاعده مسلط است و گاهی دیگر - بندرت - قاعدۀ هرم و سازمان حزب اللهی های تندرو بر رأس و آیت الله غلبه می کند. و بنظر می رسد ماجرای نامزدی سعید جلیلی از آن دفعات نادری است که قاعده خودش را به رأس تحمیل کرده است.

5- اینک اگر این واقعیت سیاسی را در قالب آن داستانوارۀ پدر بی تدبیر - گفته ام در ابتدای نوشته - بگذارید معلوم می شود که ادعای خامنه ای از کدام جنس و چرا می تواند درست باشد ولی قابل علاج هم نباشد. در حقیقت سعید جلیلی نامزد آن فرزند دهم خلف آیت الله یعنی حزب اللهی های تندرویی است که با در اختیار داشتن بخشی از سپاه و بسیج؛ هم نگاهبان قدرت خامنه ای هستند، و هم در مواقعی مورد عدم رضایت او. خامنه ای هم مثل آن پدر مثالی تنها راه حل مشکلش رجوع به سایر فرزندان قهر کرده (ملت ایران) است. اما بهمان دلیلی که آن پدر نتوانست به فرزندان قهر کرده اش بازگردد از دست تندروی پسر دهم و وفادارش؛ آیت الله خامنه ای هم نمی تواند به ملت برگردد. زیرا ملت هم مثل پسران آن پدر اولین خواسته ای که برای آشتی و بازگشت دارند تغییر در توزیع قدرت و نحوۀ مدیریت کشور است. و چنین است که اگر آیت الله واقعاً نمی خواهد از سعید جلیلی حمایت کند کافی است که اهرم های بیشتری را در دست بگیرد و به بخش های غیر تندرو سپاه و بسیج فشار بیاورد که از تقلب و سازماندهی بنفع جلیلی جلو گیری کنند. نظیر همین ادعایی که امروز سردار نقدی کرده  و مدعی شده است که آیت الله به سپاه و بسیج تذکر شفاهی داده است که در انتخابات دخالت نکنند. البته من مطمئنم که سعید جلیلی حتی با همۀ حمایت های بدنۀ حزب اللهی های تیفوسی و در حالت عادی نیز شکست سختی خواهد خورد. اما خامنه ای هم می تواند با مراقبت از همین آرای نیم بند  باقی مانده خودش را از شر جلیلی در امان دارد. یا...هو

۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

چه شهامتی دارد این سردار چشم سبز خوش قول؛ با این وعده های کلان و سرسبز!

.

1- قالیباف برنامه اش را در ابتدا با یک لغزش چند ثانیه ای آغاز کرد و چندتا لغت را گم کرده بود. نمی دانم این موضوع عمدی و از سوی خودش بود یا اتفاقی پیش آمده بود. ولی هرچه بود اتفاقاً کمک کننده و احساس برانگیز بود. زیرا نشان می داد که نوعی دغدغه و هول شدگی ناشی از حجب و حیا و احساسات؛ یا ترس از احساس مسئولیت سنگینی که برای قبول کردنش اقدام کرده است دارد . البته خود قالیباف احساساتی و رقیق است و مأخوذ به حیاست!؛ که اگر چه در غرب راحت بودن در هر موقعیتی طبیعی است و حرفه ای گری و اعتماد بنفس معنا و کم رویی مذمت می شود، در شرق و سنت ما اما ازخود راضی بودن زیادی وقاحت و پررویی فهمیده می شود تا اعتماد بنفس. مثل نمونۀ احمدی نژاد.

2- بغیر از ویژگی های تن صدا و ادب و شمرده و محکم صحبت کردن و صمیمی بودن و به کسی گیرندادن و خاکساری مدرن که بسیار خوب بود؛ حرف هایی هم که زد همه در متن بود و حاشیه و زایده ای نداشت. و او خوب توانست از وقتش استفاده کند و همۀ حوزه ها را پوشش بدهد. هر چند بدرست ثقل صحبتش را اقتصاد انتخاب کرده بود و مخاطب هدف را توده های مردم؛ اما در همۀ حوزه های دیگر و برای همۀ مخاطبان دیگر هم حرف و برنامه داشت. چیزی که برای من جالب بود این بود که قالیباف هیچکس را و هیچ موضوعی را از قلم نیانداخت. منتهی هنرش در این بود که حوزه های مناقشه برانگیز مثل حقوق شهروندی و اجرای تمام فصول قانون اساسی و دانشگاه و مواردی از این دست  (کلاً موارد در ارتباط با مطالبات الیت و توده های مدرن تر) را خیلی کوتاه مطرح می کرد و اغلب با کد و زیاد روی آن ها نه مکث می کرد و نه مانور می داد. بنظرم تاکتیکش درست هم بود زیرا الیت و دانش آموخته های مؤثر راحت می توانند از ف به فرح زاد پی ببرند و خیلی نیاز به شیرفهم شدن را ندارند در این وانفسای مدرن خفه کنی.

3- جزء جزء اگر بخواهم تحلیل کنم طولانی می شود و نیازی هم نیست. اما دو نکته را حتماً بگویم بویژه برای دوستانی که مقایسه می کنند برنامۀ پریشب روحانی را با برنامۀ مشابه دیشب قالیباف. در کامنتی هم که برای دوستی گذاشتم در پست قبلی مختصر اشاره کردم که برنامۀ حسن روحانی هیجان لحظه ای را دامن می زد آن هم بیشتر در کسانی که رأی نخواهند داد. و بهمین خاطر هم پریشب بلافاصله بعد از پخش برنامۀ روحانی سایت بالاترین که رسماً دیگر در تصرف کامل و رعب انگیز براندازان پوچ و مخرب و بی هدف قرار گرفته ده ها و ده ها لینک از  ریز ریز ویدیوهای روحانی را به اشتراک گذاشت و حتی موضوع داغ زدند برایش. در حالیکه دیشب برای قالیباف اینقدر لینک نگذاشتند که چند ساعت بعد من خودم رفتم و یک لینک کامل از ویدیوی قالیباف را گذاشتم. اما برنامۀ قالیباف بدون اینکه آدم سطحی پای تلویزیون را بهیجان بیاورد می رفت به عمق تفکر نخبه ها و ضمیر ناخودآگاه (بخوان پس کله) تودگان تا شروع به تولید هیجان پایدار کند در مردمی که رأی خواهند داد. ورزشکاران می دانند نحوۀ آماده سازی تیم های ورزشی را در تورنمنت ها و تک مسابقه ها. هر قدر در تورنمنت باید تیم را طوری آماده کنی که روز اول اوج توان و هیجانش نباشد و هر چه به روز فینال می رسد تیم شکوفاتر شود؛ در تک مسابقه اما باید هر ترفندی بلدی در همان مسابقه خرج کنی چون همان تک بازی فینال هم است و دیگر بازی بعدی وجود ندارد. آمادگی در انتخابات از نوع تورنمنت پیروی باید بکند و از دز پائین شروع و هرچقدر به روز رأی گیری نزدیک می شویم تولید شعار و هیجان بیشتر شود.

4- اما همۀ این حرف ها را زدم که برسم به اصل مطلب که مرا بشدت هیجان زده می کند و در همان حال می ترساند. قالیباف وعده های بسیار بسیار کلان و بسیارتر از آن دشواری را داد. بطوریکه تصور اجرای آن ها مرا از شوق می لرزاند و مشکلات پیش پای اجرای آن ها مرا بشدت می ترساند. مهمترین و کلیدی ترین برنامه ای که وعده داد همانی است که در همۀ حرف های چند وقت اخیرش هم تکرار می کند. و آن برنامۀ ساماندهی اقتصاد کشور در عرض دوسال است. حالا که دیشب کمی ریز شد در جزئیات مورد نظرش معلوم شد که او تصمیم دارد در عرض دوسال کشور را از یک خرابۀ کامل به مرز "آمادگی برای شروع توسعه" برساند. او از کلان ترین حوزه ها در صنایع بالادستی نفت و میادین مشترک را نام برد تا خودرو و صنایع تبدیلی و کشاورزی و خدمات و رونق اقتصادی. اینکه من بگویم از اوصاع فعلی کشور خبر ندارد نقض غرض است چرا که من مدعیم او بدون اطلاع و برنامه حرف نمی زند. و اینکه بگوییم از افلاس کشور و حجم تحریم ها و کمبود منابع و ایران گریزی دنیا و سیاست خارجی آیت الله خامنه ای خبر دارد و چنین وعدۀ کلانی می دهد را هم عقل سلیم قبول نمی کند. زیرا بر گرداندن ایران و اقتصادش بروی ریل طبیعی در این وانفسای خزانۀ خالی و بهم خوردن سامانه های داخلی و تنش شدید با دنیا کاری تقریباً غیر ممکن می نماید مگر اینکه امام زمان احمدی نژاد معجزه بکند و...

5- خودش هم بصراحت گفت که سیاستگزاری خارجی دست دولت نیست و نباید انتظار معجزه داشت. پس چرا او چنین وعدۀ سنگینی می دهد. آیا او در خودش این توان را سراغ دارد که آیت الله خامنه ای را وادار به تجدید نظر اساسی در استراتژی کشور بکند. این توان از کدام ابزار سرچشمه می گیرد. آنچه که مسلم است قالیباف نه اهل منازعه و کشمکش است با خامنه ای و نه اهل دبه درآوردن در مقابل ملت. آیا سپاه وعده داده است که در پشت میز آیت الله را مجاب به نرمش کند. آیا قالیباف مهرۀ مار دارد. من که می دانم بالاترین حربۀ او فداکاری و از خود گذشتگی اش است برای خدمتش و وعده اش به ملت؛ حتی تا سرحد التماس به خامنه ای - نه ذلیلانه و پلشت بلکه دلیرانه و خدوم - در حیرتم که چگونه خواهد توانست سد ایدئولوژی ناهموار و سخت خامنه ای را بشکند.

6- از دیشب تا کنون فقط برایش دعا کرده ام و فکر اینکه چگونه خواهد توانست وعدۀ به این زیبایی و کلان را بعینیت برساند؛ عقلم بجایی قد نداده است. بنابراین برگشته ام سر خانۀ اول و اعتمادم به او که: قالیباف سرش برود وعده اش نخواهد رفت. نمی دانم چه نقشه ای دارد. اما می دانم که اگر رییس جمهور شود - که می شود اگر تقلب نشود - سر دو سال انجام وظیفه اش را خواهد گذاشت روی میز ملت. اگر متوجه شود نمی تواند مطمئنم که در وعده گاه دو سال بعد حاضر نشده و قبل از آن از ریاست جمهوری کنار خواهد کشید. البته تا کنون چنین کاری نکرده است زیرا هم بسیار مقاوم و هم بسیار توانا و مبتکر است. اما چون از خوش قولی اش مطمئنم می دانم که بین جفای بعهد و نبودن، دومی را انتخاب خواهد کرد. یا...هو

والله سعید جلیلی هزاران بار شرف دارد بر علی اکبر ولایتی!

The Execution of Lady Jane Grey


1- سعید جلیلی در تمام تبلیغات انتخاتی اش صداقت تمام را نشان می دهد و خودش را معرفی می کند. او می گوید:

بنام های جلیله قسم که مرا هول داده اند وسط این معرکه و بمن تکلیف کرده اند که فقط بگویم:

"با احیای گفتمان اسلام ناب محمدی صلوات الله علیههمۀ ظرفیت های کشور آزاد می شود و با در نظر گرفتن هم سخت افزار و هم نرم افزار - تأکید می کنم به نرم افزار و سخت افزار - مشکلات معنوی بر طرف شده و انشاءالله دشواری های مادی هم برطرف می شود. و همانطور که علامه مصباح فرموده اند جامعه ای یکدست فقیر و فلاکت زده - "که هم حدیث داریم از پیامبر و هم تجربه داریم در طول تاریخ که فقر مقوم دین و رفاه و پیشرفت سست کنندۀ دین خدا هستند" - درست می کنیم بفضل الاهی. آنوقت شما عزیزان از من سؤال های محیر العقول می پرسید که اقتصاد را چه می کنم و سیاست را و فرهنگ را و از این امور شیطانی. بنابراین از هرکس از عزیزان که حسن نیت دارد خواهش می کنم این قبیل پرسش های مزخرف دنیوی را از پرده نشینانی بپرسید که مرا در دقیقۀ نود هول دادند به روی سن نمایش و گفتند خودمان بقیۀ کارها را انجام می دهیم. و الا من یک مدیر کل ساده بودم که همان را هم با هزار ترفند فارغ التحصیل امام صادق بودن و پای جا مانده ام در بهشت - یا خیابان - بدست آورده بودم و از سرم هم زیادی بود." والسلام نامه تمام.
 جلیلی نرفته برمی گردد و رو به دوربین می گوید: و از شما می پرسم که بکدامتان پیشنهاد ریاست جمهوری ایران را می دادند قبول نمی کردید. کمی هم منصف باشید در داوری. پس اگر انتصابم کردند پایشان را می بوسم. اگر هم انتخابم نکردید که طبیعی می دانم دستتان را می بوسم.

2- ترجمۀ فوق برداشت از این آخرین فرمایش اریجینال جناب جلیلی است. خواهش می کنم اگر امانت در ترجمه را رعایت نکرده ام بگویید:
سعید جلیلی بنماینده های مجلس گفت: تمام ادعای من این است که ما امروز در کشور ظرفیت‌های بسیار خوبی داریم و اگر این ظرفیت‌ها بر مبنای گفتمان انقلاب اسلامی آزاد شود و انفعال و انحراف از آن گرفته شود، در مسیر پیشرفت جلو می‌رود. کسی که رئیس قوه مجریه می‌شود، همانند راننده یک ماشین بزرگ است که باید این ماشین را بر مبنای قانون به مقصد برسانند. بی‌انصافی نمی‌کنیم که بگوییم ماشین متوقف شده است اما در حال حاضر حرکت‌ها کند است.
3- اما برویم سراغ جناب ولایتی. او که فرزند ناب و بسیار زیرک ریا و نفاق و نان به نرخ روز خور دین و مذهب مردم بوده است از بدو ورود به جامعه؛ توانسته یکی از پرده نشینان همزمان روی صحنه ای باشد که لباس شمیرانی بپوشد و ادای شاه عبدالعظیمی در آورد. ولایتی که از همان فردای پیروزی انقلاب با نحلۀ فکری متحجر خامنه ای بست و خیلی زود شد یکی از یاران حلقه بگوش باند آیت الله خامنه ای؛ مجسمه ای مطلق از خیانت است در همۀ عمر سیاسی اش بویژه در طول وزیری خارجه اش در دولت های موسوی و هاشمی؛ که به اعتراف صریح خودش امربر آیت الله خامنه ای بوده همواره و ارتباطی به موسوی و هاشمی نداشته است. که یکی از شاهکارهایش در آخر دولت هاشمی بهم زدن کامل روابط هاشمی با اتحادیۀ اروپایی بوده و شکست سیاست های تعدیل هاشمی.

4- ارزشش را ندارد و لازم هم نیست تا برای پی بردن بدرستی صفاتی که با خست و حسن نیت به علی اکبر ولایتی نسبت دادم  بروید بعمق تاریخ جمهوری اسلامی و سند جستجو کنید. فقط کافی است براه فعلی او در این دو ماه اخیر نگاهی بیندازید و ببینید این آدم خطرناک چه اعجوبۀ بی پرنسیپ و ریاکاری است. اما بگذار این یکی را بگویم از گذشته و بعد بپردازم بحال. زیرا بزرگترین افتخاری که او می خواهد در تبلیغات امروزش در مورد پایان جنگ و قبول قطعنامۀ 598 پزش را بدهد یک دروغ مطلق است و او هیچ - با تأکید به هیچ - نقشی در موضوع فوق ندارد وهمانطور که می دانید قطعنامه وقتی پذیرفته شد که بسیج وتوده های هیجانی محروم و ایمانی تعدادشان فروکش مطلق کرد برای گوشت دم توپ شدن؛ و پیروزی در جنگ محال قطعی شد و رفسنجانی بعنوان فرمانده جنگ امام خمینی را وادار به اعلان آتش بس نمود. قطعنامه هم که از یکسال پیشش آماده بود! و تعقیب مفادش هم که یک سرسوزن عمل نشد در بارۀ خسارت جنگ. موضوع اشغال سفارت را نگفتم چون توضیح واضحات می شود و مفصل است.

5- ولایتی بعد از نزدیک 20 سال چریدن در حاشیه و آغوش آیت الله خامنه ای دقیقاً اولین نفری بود که رسماً وارد انتخابات امسال شد و با مراجعه به قالیباف و همراه کردن حداد عادل با خودش طرح ائتلاف 2+1 اصولگرایان را علم کرد. دلایل بسیاری می توان به این تعجیل و ورود اقامه کرد و اقامه هم شده است که جای بحثش اینجا نیست. اما بضرس قاطع معتقدم که یکی از مهمترین این دلایل اولاً سوء استفاده از محبوبیت قالیباف برای معرفی خود فراموش شده اش بود و دیگری استفاده معکوس از خود قالباف برای خراب کردن قالیباف با نزدیک نشان دادن آن به نسل فرسودۀ اصولگرایان سنتی و هکذا خامنه ای. با انتظار چه نتیجه ای را هم بخشی را در پست های قبلی گفته ام و بخشی دیکر بماند اگر نیازی بود در آینده.

6- چون اکثریت غالب شما در جریان وقایع روز هستید و تعقیب می کنید لذا نیازی نمی بینم که شرح بدهم رفتار سالوسانه و بشدت ریاکارانه و غیر متعهدانۀ او را در همین جمع دونفره - حداد که از روز اول نخودی بود و طفل معصوم! خودش هم ادعایی ندارد.-  ابتدا قبول کرد که هر کس در نظر سنجی ها جلو بود ثبت نام کند و آندو دیگر کنار بروند. بعد گفت نه نظر سنجی یکی از فاکتور ها بود و نظر رهبری و جامعتین هم شرط است. پس فعلاً همه ثبت نام می کنیم تا بمحض احراز صلاحیت نامزد خروجی را معرفی کنیم. هنگامی که این مرحله رسید و دید که هاشمی نتوانست بیاید گفت من کنار نمی روم مگر به داوری مهدوی کنی و یزدی. بازهم هنگام رسیدن داوری آن دو خودش از جلسه غیبت کرد و نتیجه نامعلوم ماند تا مهدوی کنی هم بُل گرفت و گفت من دیگر دخالت نمی کنم. خلاصه هر وقت هنگام تصمیم گیری شد حرف خود را زیرپا گذاشت و یک معیار جدیدی علم کرد. حتی وقتی سنبۀ جلیلی پرزور نشان می داد گفت که گروهمان بنفع جلیلی کنار می رویم. و آخرین موضع گیریش هم در برنامۀ تلویزیونی اش بود که با وقاحت مثال زدنی گفت که می مانم و تا آخر می مانم و بقیۀ ماجراها که حتی یادآوریش هم کفاره طلب می کند هم در حوزۀ سیاست و قدرت و بدتر از آن در حوزۀ انسانیت و جوانمردی و اعتماد و وفای بعهد.

7- حالا هم که رفته و امضاء جمع می کند از جناح فرسوده و پیرهای هرزه مثل تشکیلات باهنر و حزب بادامچیان که خودش را نامزد جبهۀ پیروان امام و رهبری معرفی کند. چه خوب که آن ها نیز امضاء داده اند تا با آمدن پشت نام قالیباف این جوان را از حیز انتفاع ساقط نکنند. زیرا که تجربه اش را داریم محبوبیت این احزاب چقدر بود در حمایت از علی لاریجانی در سال 84. حرف و سند و تاریخ زیاد است اگر بخواهم بیشتر به عمق پلشتی این سیاستمدار "آقا اجازه" بروم. لذا فقط حرف آخر را می زنم و تمام و آن حرف این است که چرا سعید جلیلی هزاران بار شرف دارد به علی اکبر ولایتی.

8- یکی به این دلیل است که سعید جلیلی با رفتار و گفتارش، خودش صادقانه معترف است که با دستور و تکلیف آمده و وعده ای جز ویرانی نمی دهد. در حالیکه ولایتی هم خودش را واجد بهترین شرایط می داند برای ریاست جمهوی و هم مدعی است که صد روزه اقتصاد را و ده هفته ای سیاست اتمی و خارجی و تحریم ها را بسامان می کند و ایران می شود حالا نچر کی بچر. دوم به این خاطر که از آمدن جلیلی یک مشت حزب اللهی فقیر و بدبخت و مستضعف فکری هم- ولی انسان هموطن و قابل احترام ما - خوشحال می شوند و وعدۀ خدا در روی زمین که همانا هرچه زودتر مردن است محقق می شود برای دیگراندیشان و دگر باشان. اما از آمدن ولایتی جز همان سران مؤتلفه و حزب باهنر - خانۀ پرش آستان قدس رضوی و بنیادهای روحانی بنیاد - هیچ بنی بشری متنفع نمی شود که هیچ؛ بلکه بدلیل عدم صداقت و نا توانی در تصمیم گیری و مذبذب و بلاتکلیف بودن ولایتی؛ اوضاع کشور در حالت تعلیق رها می شود و همه مجبور از نذر کردن می شوند برای دورۀ احمدی نژاد. بجرأت می گویم و اگر از نزدیکان ولایتی کسی را می شناسید بپرسید این مرد حتی یک رودۀ راست توی شکمش نیست. هر حرفی و هر کاری بکند حتماً باید قبلش در پشت پرده ساخت و پاخت شده و دست برنده در قدرت مشخص شده باشد. و قدیمی های وبلاگ خوب می دانند که من حتی طالبانیسم تکلیف معلوم و روراست را بر آنارشی در تعلیق و ریاکاری ترجیح می دهم. یا...هو

۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

سرگیجۀ جدید خامنه ای: ائتلاف روحانی و عارف قطعی است. با خوش آمد به حسن روحانی!


1- امشب شب خوبی بود و حسن آقای فریدون روحانی شمه ای کوچک از عقل و منطق و ادبیات سیاست روز و لیبرال را به تلویزیون برد بعد از چهار سال یکه تازی گماشته های خامنه ای تا یادمان بیاید که چگونه گفتمان عقلانی معطوف به منافع ملی می تواند در عرض فقط 45 دقیقه پنبۀ چهار سال تبلیغات مدام و سرسام آور جبهۀ تحجر و عقب ماندگی را بزند و چون دودی بی رنگ و بدبو به فنا بفرستد. 

2- مصاحبۀ امشب حسن روحانی خوب و فراتر از خوب بود هرچند که باید کمی بیشتر در نقاط حساس و مربوط به ملت به دوربین بر می گشت و چشم در چشم مردم تأکیدات مؤثرش را بیان؛ و از تکرار "مخاطب قرار دادن فقط مجری" کم می کرد. اما حسن روحانی جدیت و آمادگی خوبی نشان داد در نشانه روی های مؤثر و مخاطبان پای گیرنده ها را بوجد و تخلیۀ بغض های چهار ساله کشاند.  حالا می توانیم این توقع را داشته باشیم که محمد رضا عارف نیز از جلد رییس دانشگاهی اش کمی فاصله بگیرد و با فشار دادن بر واژه ها و مفاهیم غریبِ ما در این سال های وبا کمی بیشتر وجد و سرور عقده گشایانه برای ما فراهم کند حداقل! خب آره ما خیلی افسرده ایم؛ رودر بایستی که ندارد.

3- در همین جا خوب است اتمام حجت کنم و کنیم با کسانی که معتقدند خامنه ای ما را بازی داده و وادارمان کرده در زمین دلخواه او نقش سیاهی لشکر بازی کنیم؛ و بگویم و بگوییم که بلی عزیزان ما اعتراف می کنیم که جمهوری اسلامی عموماً و آیت الله خامنه ای خصوصاً ما را بازی داده اند و کماکان می دهند. زیرا قدرت در دست آنان است و زمین و توپ و داور مال آن ها و ما بازیخوردۀ آنان بوده ایم در همۀ سال های پشت سر. اما من و ما با آگاهی از بازی خوردگی مان هم تن به بازی داده ایم و می خواهیم وطن مان را تا آنجائیکه در توان داریم از مصادرۀ متحجران و آیندۀ تاریک نجات بدهیم. و در این راه بهر ذلت و خفتی هم اگر لازم باشد تن بدهیم.

4- ده روز تبلیغات انتخابات تنها دریچۀ باقی مانده از حیات سیاسی ما ایرانیان است که بتوانیم حداقل با فریادهای خاموش پشت گیرنده هایمان هم شده مقداری از آلام تلنبار از تحقیر و توهین های اشغالگران کشورمان بخودمان و به عقل و به دانش و به انصاف و به اخلاق را کم کنیم؛ و حداقل بتوانیم بگوییم : "خر خودتانید". و این جمله و این عقده بزبان و قلم و دهان هر کسی جاری شود برای ما عزیز است چه نامش هاشمی باشد یا خاتمی  و حتی روحانی و عارف و قالیباف.

5- ضمن تشکر و خوش آمد به جناب روحانی حالا دیگر راحت تر می توانیم نقشه خوانی کنیم صبح روز جمعه 24 خرداد را:

حسن روحانی و محمد رضای عارف تا دقیقۀ نود از همۀ فرصت های در اختیارشان استفاده خواهند کرد و دو روز قبل از رأی گیری و با توجه به تعداد آرای هر کدام و مشورت با هاشمی و خاتمی ائتلاف خواهند کرد و خواهند شد یک نامزد. تا روز رأی گیری جبهۀ اصلاح طلبان میانه رو یک کاندیدا داشته باشند با حمایت اعلان شده و قاطع هاشمی و خاتمی. البته این موضوع برای قالیباف هم خطر خواهد داشت اما چه باک که من و ما دلسپردۀ وطنیم بی خیال نام ها. اگر چه خامنه ای که از وطنمان آواره مان کرده بما بگوید معاند یا ضد انقلاب. و اتفاقاً یکی از اهداف اصلاح طلبانۀ من در این مدت هم خنثی کردن همین اتهام کثیف خامنه ایست با تأکید بر اینکه ما همه ایرانی  - با اکثریت مسلمان - و سرباز خط مقدم کامیابی هموطنان و میهن مان هستیم و تو برو بمیر. پس عجالتاً سرگیجۀ جدید جبهۀ تحجر مبارک. تا بعد. یا...هو

می توانید این پست جدید را هم ببینید:

رهبر در جمع نظامیان: بغیر از قالیباف به همه اطمینان دارم. البته جلیلی اصلح است.

۱۳۹۲ خرداد ۶, دوشنبه

رهبر در جمع نظامیان: بغیر از قالیباف به همه اطمینان دارم. البته جلیلی اصلح است.

Manfred on the Jungfrau 

 


1- آیت الله خامنه ای به دانشگاه امام حسین مرکز تربیت نیروی سپاه رفته و در آنجا راجع به انتخابات صحبت کرده است. گذشته از حرف های همیشه کلیشه اش که خواندن و شنیدنش هم بسیار نا امید کننده و نگران کننده است؛ در مورد معیارهای رییس جمهور محبوبش هم کدهای تازه تری را داده است. کد مثبتش همانطور که قبلاً هم حدس زده شده است مربوط به سعید جلیلی است و واژۀ "مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن و حفظ عزت نظام." این پاراگراف از حرف هایش جز به نام سعید جلیلی ختم نمی شود:
ایشان، مردم را به دقت و تأمل در اظهارات و مواضع کاندیداهای محترم فراخواندند و تأکید کردند: مردم باید کسی را ترجیح دهند که زمینه ساز عزت برای آینده انقلاب و کشور باشد و توانایی حل مشکلات و ایستادگی قدرتمندانه در مقابل جبهه معاندان و الگو کردن جمهوری اسلامی در چشم مستضعفان جهان را داشته باشد.
2- بنظرم اما مهم تر از جهت گیری ایجابی ایشان در نشان کردن جلیلی؛ سوگیری سلبی ایشان است در ارتباط با محمد باقر قالیباف. آنجائیکه می گوید:
 ایشان تأکید کردند: مردم درخصوص نحوه تبلیغات داوطلبان و همچنین نحوه هزینه ها و ریخت و پاش ها قضاوت خواهند کرد و کسانی که برای تبلیغات انتخابات، از بیت المال یا پول مشتَبه به حرامِ برخی افراد دیگر استفاده کنند، نخواهند توانست اطمینان مردم را به سوی خود جلب کنند.
3- پرواضح است که در بحث مربوط به هزینه های انتخاباتی استفاده از بیت المال منتفی است. زیرا که دولت کاندیدای مشخص ندارد و باقی نامزدها هم دستیابی کلانی به بیت المال ندارند. اتفاقاً اگر با درصد احتمال کم هم بتوان کاندیدایی را مرتبط با بیت المال دانست مهمترینش قالیباف است بدلیل شهردار تهران بودن. هرچند که جلیلی بعلت دبیر شورای امنیت ملی بودن و حرف و حدیث های جدید حمایت احتمالی دولت از او و نهایتاً ولایتی که ممکن است با وصل به ارگان های در دست اصولگرایان سنتی هم بتوانند از چنین امکاناتی استفاده کنند و منظور اصلی آقا نبودند. اما دم خروس حرف جدید خامنه ای به این بخش از هشدارش بر می گردد در پاراگراف ذکر شده که می گوید: "یا پول مشتَبه به حرامِ برخی افراد دیگر استفاده کنند". 

اما ماجرا چیست و این حرف خامنه ای از کجا سرچشمه می گیرد و چرا قالیباف را نشانه دارد:

4- خلاصۀ موضوع این است که تبلیغات مدرن و پرحجم قالیباف در انتخابات سال 84 حرف و حدیث های زیادی تولید کرد و ثقل تخریب او از سوی نیروهای تندرو و متحجر به مقولۀ "از کجا آورده ای" متمرکز شد. و مشخصاً اتهام زدند که قالیباف از بودجه های زمان فرماندهی در نیروی انتظامی سوء استفاده کرده است برای تبلیغات گِران خود. اما کند و کاو و جستجوی مخالفان قالیباف در 8 سال گذشته برای ثابت کردن سوء استفادۀ او از بیت المال بجایی نرسید و اخیراً خود قالیباف توضیح داد که منابع مالی تبلیغات سال 84 اش توسط برخی از دوستان و دوستداران و علاقه مندانش تأمین شده و مشخصاً به دوستی اشاره کرد که ملکش را فروخته و 600 میلیون تومان هزینۀ انتخاباتی او کرده است.

5- مرجع ضمیر  "پول مشتبه به حرام" در حرف های امروز آیت الله خامنه ای بهمین شفاف سازی قالیباف برمی گردد و خامنه ای کد می دهد که نامزدان استفاده کننده از پول مشتبه به حرام دیگران - در گذشته - و استفاده کننده در حال حاضر نمی توانند (بخوان نباید بتوانند) مورد اقبال واقع و انتخاب شوند. طرفه اینکه صرف موضوع تبلیغات هم در حال حاضر جز به محمد باقر قالیباف به هیچکدام از 7 کندیدای دیگر دلالت ندارد. زیرا اصولاً بغیر از قالیباف کسی نه انتخابات را جدی می داند و گرفته و نه رأی مردم را فیصله بخش نهایی. 7 کاندیدای دیگر که تا امروز - 15 روز مانده به روز رأی گیری - هنوز از اتاق های دربسته شان در تهران جایی نرفته اند و تبلیغ پرحجمی نکرده اند که بخواهد با کدام پولش مطرح باشد.

6- آیت الله خامنه ای یک واژۀ معاند هم داشته در حرف هایش و گفته که نامزدی را که معاندان هم تبلیغ می کنند انتخاب نکنید و متأسفم برای قالیباف اگر وبلاگ چسکی من هم جزو صدای معاند دسته بندی شود و هواداری من از قالیباف باعث دردسر بیشتر او بشود. همانطور که صادق زیبا کلام می گوید که اطرافیان قالیباف به او گفته اند بهترین کار او در مورد قالیباف حرف نزدنش در بارۀ اوست. ضمناً اگر علاقه مندید بدانید که زیبا کلام در مصاحبه با انتخاب پست قبلی من را با جزییات تحلیلی بیشتری تأیید کرده است. (اینجا

7- اما ضمن پوزش از سردار باید بگویم که اولاً نمی شود حرف نزد و ثانیاً توپخانۀ تخریب ایشان از سوی حزب الله تیفوسی - مصباح هم بازگشت - چنان پرحجم آغاز شده و ادامه خواهد یافت که نیازی به رفرنس دادن به من و زیبا کلام و ... نباشد. و او باید خدا را شاکر باشد که اولاً با رد صلاحیت هاشمی هواداران مدرنش یکپارچه برگشتند و همچنین او از تیغۀ دوم قیچی تخریب چپ های سابق و اصلی ترین مسئول رساندن ایران به فلاکت امروز (عناصر اصلی مجاهدین انقلاب اسلامی و تنی چند از تندروان مشارکتی و تسخیر گران سفارت امریکا) رهیده و بسیار بعید است که آنان حال و حوصله داشته باشند یکبار دیگر برای افشاگری های از نوع سایت کلمه در پخش صحبت های خصوصی او در جمع بسیج؛ بسیجی مجدد بکنند. یا...هو

توصیح تیتر: آیت الله خامنه ای چنین می اندیشد که بغیر از قالیباف کسی حریف سازماندهی بنفع جلیلی نخواهد بود مگر با احتمال خیلی ضعیف ولایتی. لذا تلویحاً همه را از گردونه خارج می داند و در نهایت هم اگر روحانی شانس کمی داشته باشد او را کاملاً   قابل مدیریت تر از قالیباف می داند به صدها دلیل.

۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

انتخاب طبیعی مردم "قالیباف" است: به ضرر سکولار - براندازان؛ بنفع مردم داخل ایران!


1- باور دارم و بر این باورم استوارم که انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در ایران  - و در مرحلۀ رأی گیری - در سلامت قابل قبول با استانداردهای جهان سوم انجام خواهد شد و محصول این انتخاب ریاست جمهوری محمد باقر قالیباف خواهد بود. قبلاً و بکرات دلایل اقبال مردم به سردار قالیباف را برشمرده ام. از جمله رجعت مردم از ناشناخته ها (خاتمی در 76 و احمدی نژاد در 84) به شناخته ها یکی از اصلی ترین معرفه های آن است. بعبارت دیگر نوسان مردم از بعلاوۀ بی نهایت در انتخاب خاتمی به منهای بی نهایت در انتخاب احمدی نژاد - نسبی بودن مقایسه را فراموش نکنید - هر دو از استیصال عدم کارآمدی حکومت آیت الله خامنه ای بوده است و رأی دادن به فردی که این حس را منتقل می کردند که می خواهند طرحی نو در اندازند و فلک را سقف بشکافند؛ هر کدام با ادبیات مخصوص و همدل سازی بخش بزرگی از مردم (خاتمی شهری ها را و احمدی نژاد روستایی ها را). اما در عمل هیچکدام نه سقفی شکافتند و نه طرحی درانداختند. لذا مردم مطمئن شدند که بهترین راه همان ضرب المثل قدیمی است که می گوید "از دست نخورده بگیر و بده بدست خورده". منظورم از نخورده و خورده آزمایش شده و آزمایش نشده است.

2- باز هم قبلاً گفته ام بزرگترین حسن قالیباف در نزد خرد حسی مردم رفتار و گفتار مدرن اوست در قالب سنت. البته کار بسیار دشواری است اما قالیباف نشان داده است که استعداد و توانایی اینکار را دارد. او تنها نامزدی است که انتخابات را جدی گرفته است و از 8 سال پیش که در یک غافلگیری همه سویه - خودش هم مقصر بود و این را می داند - بازی را به احمدی نژاد باخت برنامه ریزی کرده است و خودش را محق و مستحق ریاست جمهوری می داند. و در این دوره نیز از روز اول اعلان نامزدی در قالب ائتلاف با ولایتی و حداد عادل تنها عضو این ائتلاف بود که شهر به شهر حرکت کرده و با استفاده از امکانات سنتی (مثل مساجد و مکان های تجمعات مذهبی) و بدون مزاحمت برای اهالی و بلندپروازی های تجمعات توده ای؛ خودش را و برنامه هایش را معرفی کرده است و می کند. او مختصات جامعۀ ایران را خوب می شناسد و می داند که رسیدن به خدمت با حداقل مورد قبول "خدمتگزار" جز از راه دوگانۀ کمک گرفتن از مشروعیت دینی در نزد الیگارشی و حاکمان و مقبولیت خدمت در میان توده های مردم ممکن نیست. لذا پروژه اش را بدرستی در بین این دو بازوی تعیین کننده بتعادل تقسیم کرده است.

3- قالیباف خصوصیات برجستۀ زیاد دیگری هم دارد که سه ویژگی برجسته تر او بدین قرار است:

الف- او به دلیل بشدت پاک و درست کردار بودنش اعتماد بنفس فوق العاده ای دارد و خودش را - در ادبیات مدرن - بشدت قبول دارد. تا جائیکه متکی بر عقل مدرن خودش را در قالب رسولی که تنها او - در موقعیت زمانی - می تواند ایران را به آرامش و کار و پیشرفت هدایت کند می شناسد و به این توانایی ایمان دارد.

ب- بهمین خاطر هم است که او بسیار صادق است و می تواند حس اعتماد توده را بر بیانگیزد بدون اینکه مجبور باشد از ادبیات تهاجمی و تخریب رقیبان استفاده کند. لذاست که تعقیب صحبت های انتخاباتی او نشان می دهد که بسیار پاکیزه و بدون حمله به کسی - چه در گذشته و چه در رقابت فعلی - انجام می شود. اوج حملۀ او در مدت معرفی خودش موضع گیری او در مقابل هاشمی رفسنجانی و دولت اصلاحات بوده است - بعد از ورود غیر منتظره و شوک آور هاشمی - که همان هم در نهایت جوانمردی و ادب و با حفظ شئونات انجام گرفته و منحصر به نتایج برخی سیاست های این دو بزرگوار بوده و بنظر من درست هم بوده است.

پ- او تنها کسی است که ادعایش را با کارنامه اش به مخاطب نشان می دهد و از مخاطب دعوت می کند که اگر در عملکرد اجرایی اش کم و کاست می دانند و می بینند نشان بدهند و توضیح بخواهند. و از همین جاست که او صادقانه و تنها حوزه ای را که در تبلیغاتش زیاد پررنگ نمی کند سیاست خارجی ایران است و معمولاً با تأکید بر "تأثیر غیرقابل انکار سیاست خارجی بر نحوۀ اداره و پیشرفت کشور" از آن  عبور می کند. و درست هم است زیرا او می داند که سیاست خارجی در اختیار آیت الله خامنه ایست و او قبل از انتخاب شدن و تست کردن این موضوع که چقدر خواهد توانست بر تصمیمات آیت الله خامنه ای تأثیر مثبت بگذارد هر گونه ادعایی لاف در غربت زدن خواهد بود. اما - و این اما مهم است - او در خودش این توانایی سیاسی و مدیریتی را سراغ دارد که ممکن بودن تأثیر گذاری مثبت بر آیت الله خامنه ای و سیاست خارجی را محتوم بداند ولی از ابراز امتحان نشده اش پرهیز می کند.

4- ایراد مهم بیشتر نخبگان شناخته شدۀ درون کشور به قالیباف این است که نخبگان همراه و همسوی فعلی با او از نظر کمیت معدود و از نظر کیفیت درجه یک نیستند. این ادعا با لحاظ اینکه کمیت و کیفیت را چه کسی تشخیص می دهد و اندازه می گیرد در سرجمع حرف غلطی نیست. اما باید در نظر گرفت که یکی از خصوصیات سیاستمداران خوب جلوگیری از نفله شدن خود است قبل از میوه دادن نهایی. لذا ضمن اینکه در بین نزدیکان فعلی شهردار نخبگان خوبی هم وجود دارند باید به او فرصت داد و دید که در جایگاه پرقدرت تر و اوج صعود یک سیاستمدار در ایران چگونه رفتار خواهد کرد. زیرا قطعاً کوهنوردان در هنگام صعود به قله از ابزارهای متفاوت کیفی و کمی استفاده می کنند و همان ابزاری را که در دامنه بکار می برند برای صعود از صخره ناکافی و مرگبار می دانند.

5- هیچکدام از 7 نمزد دیگر باقی مانده یارای هماوردی انتخاباتی با قالیباف را ندارند. زیرا برخی از آنان مثل حداد عادل و غرضی نه جدی هستند و نه انتظار رییس جمهور شدن دارند. محسن رضایی بیشتر در توهم آن تعریف های دقیقۀ نود برخی از توده های تحصیلکرده قرار دارد که مقابلۀ مناظراتش با احمدی نژاد را موفق دانستند. او گمان می کند که در سال 88 زمان برای صعود او کم آمده و این بار مردم فرصت دارند که با اتکا به ذهن 88 و تحت تأثیر تبلیغات تلویزیونی جدید او کاری کنند کارستان بنفع او. علی اکبر ولایتی هم که بی عرضه ترین و سالوس ترین و نان به نرخ روز خورترین کاندیداست توهم آن نظر سنجی هایی را دارد که بدرست یا غلط به او گفتند که محبوبیت ولایتی در حال پیشرفت و صعود است. این آدم بلاتکلیف و بلاتصمیم هم باورش شده که "آری به ولایتی" چنان موج سهمگینی است که در ده روز باقی مانده همه را و از جمله قالیباف پیشتاز مطلق را درهم خواهد نوردید. می مانند دو طفلان مسلم روحانی و عارف که اینان نیز در بهترین حالت جز مزاحمت اندکی در ریزش بخشی از آرای میانه رو معطوف به اصلاحات قالیباف در دور اول و نه بیش از آن، نقش مخرب بیشتری را  ایفا نخواهند کرد. حتی اگر هاشمی و خاتمی این اشتباه را مرتکب شوند که اعلام حمایت کنند از هر دو یا یکی از اینان.

6- تا می رسیم به جلیلی که ضعیف ترین حریف قالیباف است اما سازمان یافته ترین شان. جلیلی هم اگر خیلی مهندسی شده و منسجم بتواند بر سه عنصر بسیج و سپاه و حزب الله و - حتی - دولت سوار بشود حداکثر تأثیرش بدور دوم فرستادن انتخابات خواهد بود یا با خود جلیلی و یا بنفع روحانی و عارف اگر آن دو یکی بشوند بزودی. اما در نتیجۀ پاستور نشینی نهایی سردار قالیباف تغییری حاصل نخواهد شد. زیرا برای همه از مردم گرفته تا خامنه ای و سپاه و اصولگرایان معقول و اصلاح طلبان میانه رو همان ورژن شفابخش هاشمی خواهد شد اما بنام قالیباف و امضای خامنه ای. در سرعت و چابکی این اصلاحات جدید تردید ندارم اما عمق اصلاحات قالیباف را باید نشست و دید. هرچه هست ریاست جمهوری قالیباف بنفع مردم غیر سیاسی داخل و بضرر اپوزیسیون سکولار پر سر و صدا و برانداز خواهد شد. و حداقل ضررش هم این خواهد بود که نوشتن سیاسی در دنیای مجازی برای مدت ها به محاق خواهد رفت. یا...هو

اخطار جدید هاشمی: زمان گفتن از ناگفته ها را من انتخاب می کنم!

When will you marry

 خوب بعد از تبریک به خودم و هواداران باشگاه بایر مونیخ آلمان و لذت سرشاری که از یک کلاس فوق العادۀ فوتبال مکتب ژرمن  که برده ایم؛ آماده ام که از یک امید خوب از سوی هاشمی گزارش بدهم و بدنبالش از یک ترجیع بند مفرح از جلیلی؛ تا شب آنانی که بیدارند کامل شود و روز آن هایی که خوابند به شادی و شوخی شروع شود که از هر چه بگذریم سخن از شادی آخرین حرف است.

1- هاشمی رفسنجانی امروز حرف هایی زده که از مختصر گزارش شدۀ آن مهمترین و کلیدی ترین جمله اش چنین است:
وی با تأکید بر این‌که تا جایی که مکلف به صبر و بردباری باشم، تحمل می‌کنم، در پاسخ به سؤالی در مورد دلایل عدم تحمل وی توسط برخی افراد یا جریان‌ها که افراطی خوانده شدند، گفت: بخشی از این بداخلاقی‌ها یا مخالفت‌ها، ناشی از تفاوت دیدگاه بنده در مورد نگاه اسلام به حقوق شهروندی با برخی از افرادی است که تحمل این دیدگاه را نداشته و این موضوع سابقه‌ای به طول عمر انقلاب اسلامی دارد.

هاشمی افزود: در این خصوص مسائل و اسرار زیادی وجود دارد که اسرار نظام است و باید حفظ شود. 

جاسازی "مکلف" در داخل "تا جائیکه مکلف به صبر و بردباری باشم تحمل می کنم" و بلافاصله آوردن جملۀ "در این خصوص مسایل و اسرار زیادی وجود دارد که اسرار نظام است و باید حفظ شود" نشانه ای آشکار از این است که هاشمی می گوید کاری نکنید که فقط گوشه ای از آنچه که می دانم و همۀ مستنداتش را هم آرشیو و حفظ کرده ام بالا بزنم و باعث رسوایی تان بشوم.  گفتن این موضوع اولاً و تأکید بر "تا جایی که مکلف باشم" ثانیاً نشان می دهد که منظور هاشمی سکوت تلخ اما نه برای همیشه است؛ و اگر هجمه ها و خرابکاری ها از حد احساس تکلیف او بگذرد سفرۀ اسرارش را خواهد گشود. این موضوع از این جهت خبر خیلی خوبی است که هاشمی جدید با تسلیم و احترام به افکار عمومی در آمدن به صحنه ای که خودش بیشتر از همه مطمئن از مخالفت اراذل و اوباش بود؛ نشان داد که سکون و صبر و تحمل تا کنونش نه از روی ریا و تنبلی و جبن و ترس بلکه بصلاح دید اصلاح طلبانۀ خودش بود؛ و از این پس هم می تواند در جای دیگری و برای بازگویی اسرار منجر به پررویی رفقای نامرد قدیم هم اتفاق بیفتد. و نفس این حرف زدن ها مفید خواهد بود.

2- می دانید و اگر دقت نکرده اید بعد از این بدانید که یکی از اصلی ترین تکیه گاه های من در تحلیل های ارائه داده ام و بویژه در بُعد شخصیت شناسی؛ از این ضرب المثل معروف فارسی متأثر است که می گوید: "تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد". بعبارت دیگر من تحلیل محتوا و شکل و تُن و نوع اظهارات مقامات را پایۀ مهمی برای فهمیدن منظور آنان می دانم و قرار می دهم. این مقدمه را گفتم تا بگویم که از زمانی که سعید جلیلی در یک دستور دیر هنگام و به تبعیت از نام نویسی هاشمی رفسنجانی رفت و نامزد انتخابات شد؛ گفتار و رفتارش را رصد می کردم تا ببینم این مرد هیچکاره کیست که می خواهد همه کارۀ کشورم بشود. از همان چند کلمه ای که در وزارت کشور گفته بود یک دو واژۀ بهم چسبیده و آشنا بسرعت نظرم را جلب کرد. زیرا تشخیص دادم که گفتن آن دو واژه در جنس صحبتی که او می کرد زیادی نچسب و تابلو و غریبه است. لذا مطمئن شدم که این سعید خان خامنه ای از بلاهت تمام به خود روشنفکر نمایی مبتلا شده و محتمل است که این دو واژه کلید حل معمای شخصیت او بشود و بصورت ترجیع بند و بی ربط و با ربط تکرار شود در سخنرانی ها و گفتگوهای او.

3- بعد هم که حرف های بعدیش  در این روزها تا همین آخرین صحبت واقعاً مفتضحش در گفتگوی ویژۀ خبری را پی گرفتم دیدم که اشتباه نکرده ام و او در هر صحبت کوتاه و بلندی و راجع به هر پرسشی از هر نوع و جنس و موضوع از دو واژۀ "نرم افزار و سخت افزار" استفاده می کند؛ و صرفنظر از اینکه به پرسش انجام شده پاسخی بدهد یا ندهد؛ اضافه می کند که موضوع "نرم افزار و سخت افزار" خیلی مهم است و باید حتما ما در نظر بگیریم. بعبارت دیگر بنظرم رسید که مثل بچه های دبیرستانی یا حتی راهنمایی که تازه با این دو یا هر لغت دیگری که آشنا شده باشند و بخواهند با اظهار آن ها در میان گروه همسالان؛ خودشان را روشنفکر و دانا و سطح بالا نشان بدهند؛ جلیلی هم چنین حالتی دارد و گمان دارد که با احالۀ همۀ پاسخ ها به در "نظر گرفتن نرم افزار و سخت افزار" طرف را به پل برده و دیر نیست که همه را از نادانی ضربه فنی کند. گفتم که تفریحی هم کرده باشید و اگر اهل مضمون کوک کردن هم هستید از "سخت افزار/ نرم افزار" جلیلی هم استفاده کنید. زیرا که نرم افزار و سخت افزار بویژه برای مؤمنین سکسی کاربرد های لذت بخش بسیاری دارد. یا...هو

۱۳۹۲ خرداد ۴, شنبه

پروژۀ "جلیلی هراسی" جدیدترین ترفند خامنه ای برای ایجاد حماسۀ سیاسی!


1- من هم در یک پست جداگانه احتمال داده بودم که ممکن است بعد از رد صلاحیت مشایی اتفاق خاصی نیفتد و احمدی نژاد ترغیب شود از سوی خامنه ای و بخاطر منافع خودش نیز بسمت حمایت از سعید جلیلی تغییر فاز نیمه علنی بدهد. و در آنجا به این خصوصیت جلیلی اشاره کرده بودم که او علاوه بر اینکه منتخب احمدی نژاد بود برای دبیری شورای امنیت ملی تنها کسی هم است که نفیاً یا اثباتاً خودش را در گیر با احمدی نژاد و اطرافیانش نشان نداده است. اینک جسته گریخته خبر می رسد که این پروژه در حال عملیاتی شدن است و احمدی نژاد در حال کوچ به اردوی جلیلی است. بنظرم اما این خبر چندان واجد اهمیت نیست زیرا برنده کردن جلیلی کاری بسیار شاق و هزینه بر است.

2- هم شما خودتان می دانستید و هم من بوضوح بیشتری توصیح داده ام که انتخابات ریاست جمهوری ایران بعد از هاشمی و از سال 76 همواره از دو قطبی کلان خامنه ای - هاشمی تبعیت کرده و تنور خود را گرم و گرمتر نموده است. در سال 76 جریان هاشمی برنده شد و در سال 84 جریان خامنه ای. اینک اما جریان هاشمی کلاً حذف شده و دیگر توان ایجاد دو قطبی مزبور وجود ندارد. لذا خامنه ای در حال تولید یک دوگانۀ قلابی با نام "جلیلی هراسی" است و بنظر می رسد که بشدت هم موفق بوده و رصد رسانه ای و میدانی مقدار ترسی که جامعۀ مدرن و زندگی خواه یا حتی سنتی و میانه رو دچار آن شده اند - از جلیلی - و بسرعت در حال گسترش است با درست بودن تشخیص و حقۀ تازۀ خامنه ای همخوانی دارد.

3- ویژگی های اصلی پروژۀ "جلیلی هراسی" دوتاست:

الف- پروژه ای صد در صد سلبی است. به این معنا که هدف پروژه نه ایجاد زمینۀ "آری" به سعید جلیلی بلکه برای ایجاد موج قوی "نه" به جلیلی است. به این معنا که اگر انتخابات های قبلی ترکیبی از عناصر ایجابی و سلبی توأمان بود. - مثلاً در 76 همزمانی نه به خامنه ای و آری به خاتمی و در سال 84 نه به هاشمی و آری به احمدی نژاد - در پروژۀ جلیلی هراسی نیت قوی برای تولید آری به جلیلی نیست - چون امکانش نیست. خواهم گفت - همۀ بار پروژه منتقل شده است به "نه به جلیلی".

ب- اولویت این پروژه برای پیروز کردن جلیلی یا هر نامزد دیگری نیست و چون همۀ نامزدها "خودیِ خامنه ای" محسوب می شوند؛ برای خامنه ای اولویت اول ایجاد حماسۀ سیاسی ناشی از مشارکت مردم است و نه اصرار به انتخاب این یا آن فرد. و پروژۀ "جلیلی هراسی" نشان می دهد که پتانسیل خوبی دارد و احتمال زیاد می رود که طبقۀ قهر کرده با انتخابات با تأثیر پذیرفتن از این حقۀ دقیق با شعار "هرکس از 7 نفر دیگر بغیر از جلیلی" بپای صندوق های رأی بروند.

4- لذاست که جهت گیری تبلیغات رسمی رژیم به این سمت خواهد بود که هر چه می توانند بر پوستین نحیف جلیلی باد کنند و او را غولی که در حال نزدیک شدن برای بلعیدن تتمۀ زندگی ایرانیان است نمایش کارتونیزه بدهند. و در این راه است که موضوع چرخش احمدی نژاد و دولت بسمت جلیلی هم قابل دیدن است چه واقعاً چنین باشد یا نباشد. زیرا بنظر نمی رسد که خود احمدی نژاد بخواهد مستقیم و با اعلان رسمی حمایت از جلیلی وارد کارزار انتخاباتی بشود. لذا بعید است که صحت و سقم طرفداری او از جلیلی نیز معلوم قطعی بشود.

5- و نهایتاً اینکه جلیلی پیروز انتخابات نخواهد شد زیرا کمترین ویژگی های حداقلی انتخاب شدن را ندارد و اعلان او بعنوان پیروز انتخابات حتی خود بیت رهبری را هم به قطعی بودن تقلب کلان و آشکار معترف خواهد کرد. آنانی که سعید جلیلی را با احمدی نژاد سال 84 مقایسه می کنند هم بسیار کم لطفی می کنند در مورد محمود احمدی نژاد و ویژگی های شخصی و ژنتیکی که - خوشمان بیاید یا نه - دارد. زیرا احمدی نژاد فارغ از همۀ حرف و حدیث ها و زد وبند های سیاسی؛ شخصتی بشدت کاریزماتیک و مورد تأیید توده های محروم بوده و چه گویش و گفتارش و چه پویش و رفتارش جاذبه ای پیامبرانه داشته و دارد. تا جائیکه بسیاری از خود من و شما هم هنگامی که در پای صحبت های احمدی نژاد می نشستیم و می نشینیم - حداقل در آن لحظه - بشدت تحت تأثیر احساسی قرار می گیریم. یادمان باشد که احمدی نژاد همان شخصیتی است که حتی غولی مثل کیارستمی عباس را هم تحت نفوذ کاریزمای خودش قرار داد در سال 84 و او با ستایش از او و فقط بدلیل ناپاکی و نامردی عرصۀ سیاست گفت از او اعراض می کند و به هاشمی رأی می دهد. و همینطور است سابقۀ اجرایی احمدی نژاد در استانداری  اردبیل و شهرداری تهران. در حالیکه سعید جلیلی نه تنها هیچکدام از خصوصیات فردی و اجرایی احمدی نژاد را ندارد بلکه در مواجهه با مخاطب هم بر خلاف احمدی نژاد منتقد و مدعی رژیم جلوه نمی دهد و حرف هایش همه خشن و ترسانندۀ مخاطب است. بنابراین ایجاد نفرت از چنین شخصی خیلی راحت تر از ایجاد محبوبیت برای اوست. و البته خیلی مطالب دیگر که بماند برای بعد. یا...هو

سونامی حذف هاشمی پشت خیمۀ خامنه ای: اخطار در غرب و امریکا؛ شوک در شرق و روسیه!

The Colossus


1- از واکنش های جهانی نسبت به رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی موضوع داغ مربوط به واکنش غرب و امریکاست که به چندین زبان و مقام تأکید کرده اند که انتخابات ایران را مشروع نمی دانند و برسمیت نخواهند شناخت. بنظر من اما واکنش غرب دشمن (بخوان دژمن) نه تازه است و نه غیر منتظره است و نه برخلاف خواست و ارادۀ خامنه ای. زیرا که معلوم بود امریکا و غرب از هر نقطه ضعفی در انتخابات پیش روی ایران استفاده خواهند کرد برای زیر سؤال بردن بازهم بیشتر جمهوری اسلامی خامنه ای. لذا خبری که نظر مرا جلب کرد مربوط بود به واکنش روسها که خبرگزاری ها (اینجا) آن را با "شوک در روسیه" مخابره کرده اند، و در متن خبر از قول مقامات روس آورده اند که با اینکه انتخابات ایران موضوعی داخلی است اما ما از شنیدن رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی شوکه هستیم و بزودی همایشی از نخبگان تشکیل خواهیم داد برای بررسی این اتفاق نامنتظر" و این موضوع بسیار مهم است:

الف- کاربرد واژۀ "شوک" در ادبیات دیپلماتیک بار روانی بسیار سنگین و اخطار گونه دارد و هر زمان بکار برود نشان دهندۀ آن است که طرف شوکه شده مطلقاً منتظر چنین اتفاقی نبوده و لازم است بلافاصله چنین موردی را بررسی و نسبت به عمق و گسترۀ آن  سیاست های "قبل از شوک" را مورد بازبینی و تجدید نظر قرار بدهند.

ب- مورد دوم و مهم در موضع گیری روسیه این است که آنان خود وارث یک رژیم انقلابی توتالیتر هستند و می دانند که شکاف در هیئت حاکمۀ رژیم هایی مشابه و تا این حد پررنگ و رسمی نشانه های قطعی فروپاشی از درون دارد و نمی توان به چنین رژیمی اعتماد کرد. زیرا روسها تجربه کرده اند که در هنگام فروپاشی حکومت های انقلابی و توتالیتر افکار عمومی آن کشورها در میان مدت ضدیت تمامی خواهند داشت با کشورها و ملت هایی که معتقد باشند در هنگام گرفتاری در دست دیکتاتوری، آن کشور ها به دیکتاتور یاری رسانده و از کشورشان سوء استفاده کرده اند. مثل همۀ کشورهای بلوک شرق که بمحض فروپاشی؛ اولین کشوری را که طلاق دادند روسیه بود و همه جذب غرب شدند. لذا روسها آیندۀ ایران را در ضدیت میان مدت با خود می فهمند و حاضر نیستند به استقبال چنین انگی بروند که منافع شان را تهدید بکند آن هم در کشور مهم و دیوار بدیواری چون ایران.

پ- مورد سوم اما بر می گردد به روابط روس ها با غرب. روسیه تا کنون حاضر شده با همۀ گله ها و دندان قروچه رفتن های غرب نسبت به نزدیکی اش با ایران روابط خودش با جمهوری اسلامی را در حد ولرم حفظ کند و به خرده فرمایش های غرب اعتنایی در حد سردی روابط با ایران اهمیت زیادی ندهد. هر چند در حساسترین موضوع اختلاف ایران و غرب (پروندۀ هسته ای) چنان کج دار و مریز رفتار کرده که اگر بنفع غرب هم نبوده حداقل بضرر غرب هم نباشد بویژه با عدم راه اندازی نیروگاه بوشهر؛ اما همین رفتار کج دار و مریز هم فقط برای ثبات نسبی حاکمیت در ایران بوده است؛ و اگر حس کند - کرده است - که حاکمیت در ایران دچار گسست شده همان رفتار دوستانۀ نصفه نیمه را هم با احتیاط بازنگری خواهد کرد.

5- مورد دیگر مربوط است به مسئلۀ سوریه. درست است که در موضوع سوریه روسها و ایران ظاهراً در یک جبهه و در مخالفت با نقشۀ غرب قرار دارند و هستند؛ اما روسها اصلاً دلخوش ندارند که در همین نفع مشترک هم آیت الله خامنه ای و ایران نقش پررنگ و اول را ایفا کنند و نقش روسیه را به بازیگر فرعی و درجه دوم فروبکاهند که اخیراً چنین علایمی پررنگ تر شده است. لذا روس ها فرصت را غنیمت خواهند شمرد و با استفاده از ضعف به ظهور رسیدۀ حاکمیت در ایران حداکثر  زیرکی را بکنند و نقش درجه اول خود در سوریه را با غرب به مصالحه بگذارند.

6- اگر این را هم در نظر داشته باشیم که معمار رابطۀ ایران و روسیه هم هاشمی رفسنجانی بوده و آنان شناخت دقیقی از توان و سیاستمداری او دارند، و می دانند که جمهوری اسلامی بدون هاشمی در پیش یا پس پرده رژیمی قابل محاسبه و معتبر نخواهد بود؛ پی می بریم که چرا به این سرعت و با واژۀ "شوک" وارد ارزیابی جدید اوضاع ایران شده اند. ضمن اینکه آنان خیلی نگران از دست رفتن منافع خود در ایران هم نیستند. زیرا اولاً ایران کسی را ندارد بغیر از آن ها و رفقای چینی شان و هرگونه تغییر در ایران نیز بزودی نمی تواند در میان مدت منافع انان را تهدید کند. زیرا تحلیل درستی دارند که میانۀ ایران و غرب چنان خصمانه و جنگی است که ایران حتی اگر هم همین فردا تصمیم به رفع این رابطۀ خصمانه بکند سال ها زمان می برد که از وضعیت آرایش جنگی به مرحلۀ دشمنی و از آنجا به مرحلۀ روابط پرتنش و در مرحلۀ سوم به روابط سرد و در آخرین مرحله به رابطۀ دوستی از راه دور - نه حتی گرم - ختم بشود. لذا کم شدن تنش ها در بین ایران و غرب - حداقل - در میان مدت بنفع روسیه هم است. به این دلیل بدیهی هم که خود روسها به رابطۀ گرم با غرب محتاجند و در موضع ابرقدرتی اتحاد شوروی نیستند که بخواهند با غرب در بیفتند.

7- و نهایتاً به موضع چین هم اشاره بکنم که آنان نیز قطعاً از حذف هاشمی پالس های خطر خواهند گرفت - گرفته اند - و با همۀ چرب و شیرینی که بازار ایران برایشان به ارمغان آورده با احتیاط بیشتری رفتار خواهند کرد. زیرا خود آنان هم نوعی دیگر از فروپاشی توتالیتاریسم چینی را تجربه کرده اند در هنگام مرگ مائو و ظهور دن شیائو پینگ کبیر؛ و برگزیدن پیشرفت و اقتصاد آزاد. و اتفاقاً آنان نیز هم از خود هاشمی حاطرات خوش بسیاری دارند و هم با پسرش محسن در متروی تهران همکاری های سودآور و خوبی. و طرفه اینکه عقیده دارم که آنان نیز چون خود من خامنه ای را در لباس مائو و ویرانگر اما هاشمی را در نقش دن شیائو پینگ و نجات دهنده می شناسند و می دانند که نزدیکی بیش از حد به مائوی ایرانی - اینک تنها مانده - آخر عاقبت خوبی ببار نخواهد آورد. و البته کشورهای عرب منطقه را هم فراموش نکنیم. راستش خودم هم نتایجی به این سرعت و وسعت را انتظار نداشتم از حماقت خامنه ای و جنتی. یا...هو

جدیدترین مطبی سیاست داخلی: "سعید جلیلی را برای باختن آورده اند".

۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

سعید جلیلی را برای باختن آورده اند!

Last Supper

دیباچه:

1- چنین باور دارم که امام خمینی - فارغ از نوشته ها و برخی گفتارهایش - روحانی متحجری نبود و نماند در هنگام بدست گرفتن رهبری انقلاب 57 ایران. در تعبیری بازهم رادیکال تر من حتی ایشان را یک انقلابی ارزیابی نمی کنم و بیشتر صفت اصلاح طلب رادیکال را مناسب می دانم که نگاهی ژرف در عرفان و اسلام و نگاهی بسیط در سیاست و اجتماع داشت. یاد مانده های ذهنی من از شروع و پیروزی انقلاب می گوید که امام خمینی در جریان رادیکالیزه کردن فضا از سوی چپ های مذهبی و غیرمذهبی از بیرون و همین رادیکالیزه کردن مؤمنین متحجر از سوی روحانیان و عوامل متحجر مذهبی از درون - چه در جریان نزدیک به پیروزی انقلاب و چه بعد از پیروزی که بدنۀ جامعۀ مذهبی متحجر را واداشت تا خواست های جامعه را بسوی رادیکال تر شدن از مواضع خمینی هدایت کنند - خمینی ناچار از تبعیت از این جو شد برای از دست ندادن اتوریتۀ رهبریش و هر بار که از توده های افسار گسیختۀ متحجر عقب می افتاد با یک جهش در مواضع خودش را برأس انقلاب می رساند. شرح مفصلی می خواهد تا ثابت کنم که نگاه خمینی اینطور بود که این محل جای پرداختن به آن نیست و قصدم آمدن به روزگار حاضر است و نشان دادن اینکه آیت الله خامنه ای هم که خودش یکی از همان رادیکال کنندگان فضا در ابتدای انقلاب بود دچار چنین سرنوشتی شده است.

2- آیت الله خامنه ای با اینکه خودش روحانی متحجری بوده و است اما در سال های اخیر گرفتار بخشی از بدنۀ حزب اللهی شده است که دز تحجرشان بسیار بیشتر از خود خامنه ای است و او تقریباً در وضعیت مشابه - و نه همسان - مثل خمینی ناگزیر از بالابردن غلظت تحجر خودش شده است تا از بدنه ای که متحجران رادیکال تر از خودش فراهم می کنند عقب نمانده و رهبریش را دچار خدشه نبیند و از مشروعیت مذهبی خودش دفاع بکند. - البته در حاشیه اضافه کنم که هرچند جهش بجلو خمینی برای در رأس جنبش قرار گرفتن ناگزیر بود و در آن جو اگر از توده تبعیت نمی کرد نمی توانست نهضتش را به پیروزی برساند و ادامه بدهد اما تبعیت خامنه ای از جلو افتادگی مصنوعی توده مطلقاً توجیه منطقی نداشته و ندارد و بیشتر به پایه های تحجر خود خامنه ای هم مربوط است.-  این تحجر فراتر از تحجر خامنه ای را در همین نزدیکی و طی دو واقعه ای که اتفاق افتاد می توانیم رصد بکنیم: اول در جریان تسخیر سفارت انگلیس بود و دوم در ماجرای حمله به علی لاریجانی درقم. و دیدیم با اینکه خامنه ای شخصاً نسبت به این دو حرکت حزب اللهی رضایت نداشت ولی اتفاق افتاد و او نتوانست حوادث مزبور را قبل از وقوع مدیریت بکند.

 متن:

1- مقدمۀ بالا موجز ترین شکل تاریخ و بازگشت به عمق و ریشه ها بود که گفتم و البته می تواند محل بحث و مناقشۀ هزاران صفحه ای و ساعتی باشد. من فقط خواستم که آدرس بدهم که موضوع نامزدی سعید جلیلی از کجا نشأت گرفته و چگونه به اینجا رسیده و چسان ممکن است پیش برود. سعید جلیلی نامزد این گروه متحجر و قلیل اما بسیار زورمند است. زیرا که بخشی از فرماندهان سپاه و بویژه بخش مهمی از بسیج تحت فرماندهی سردار نقدی - او امروز برای خامنه ای خط و نشان کشیده در موضوع ورود به رد صلاحیت ها و گفته است که بستری برای ورود ولایت به امر قانونی انجام شده نیست - پشتیبان این تفکر فراتر از تحجر هستند تا جایی که حتی اخیراً مصباح یزدی را هم پشت سر گذاشته اند. در جریان نامزدی جلیلی برای ریاست جمهوری تا روزی که هاشمی رفسنجانی نیامده بود بخش الیگارشی روحانی طرفدار خامنه ای توانسته بودند در مقابل این گروه خشن و متحجرتر مقاومت کنند و اجازه ندهند جلیلی وارد رقابت بشود. اما بمحض اینکه هاشمی ثبت نام کرد و هنوز تصمیم رد صلاحیت او اخذ نشده بود دچار این وحشت شدند که فقط با لنکرانی و بخش هوادار روحانی حزب اللهی قادر بمقابله با هاشمی نخواهند بود و لذا با عجله به جلیلی ابلاغ کردند که ثبت نام کند تا بتوانند با یکپارچه کردن بدنۀ حزب اللهی پشت سر جلیلی و جلب رضایت سپاه و بویژه بسیج بتوانند به جنگ هاشمی بروند.

2- اما حالا که مشکل هاشمی را با تصمیم بسیار سخت و ترسناک شورای نگهبان بطور مقطعی حل کرده اند دیگر موضوع ریاست جمهوری جلیلی نیز منتفی است و بخش روحانیان ریزه خوار خامنه ای و خود خامنه ای تمایلی به پیروز کردن جلیلی نخواهند داشت؛ و اگر این تمایل نباشد بدیهی است که جلیلی مطلقاً توان برنده شدن در این رقابت های درون حکومتی را نیز نخواهد داشت. حتی اگر بسیج و بدنۀ متحجرتر و تندرو تر بسیج و سپاه هم چنین تمایلی داشته باشند. زیرا پیروز کردن جلیلی کار بسیار سخت و آبرو بر و تقلب در سطوح وسیع شکلی و محتوایی است چون جلیلی حتی از حداقل شرایط نامزدی هم برخوردار نبوده است و نیست. و تأییدش بعد از رد هاشمی فقط برای فریب دادن همان بخش متحجر و خشن تر حزب اللهی است که این هم نامزد شما.

3- این موضوع با این گزاره هم تقویت می شود که: درست است که نگاه خامنه ای به جمهوری اسلامی نگاهی ایدئولوژیک، فرا مادی و از جنس نبوت و رسالت است؛ اما در سوی مادی حکومت هم لاجرم نگاه او "حفظ نظام اوجب واجبات است" است. بعبارت روشنتر خامنه ای خودش را در جایگاه رسالت غالب کردن اسلام به جهان کفر می بیند و جهت گیری عمدتاً نظامی و تسلیحات مدرن - بویژه بمب اتمی فیصله بخش - خودش را از این آبشخور می گیرد. اما - و این اما مهم است - او ناچار است در عین حال با سرعتی حرکت کند که اولاً جامعه در اثر فشار و سرعت بیش از حد از هم نپاشد و ثانیاً حداکثر نیروهای نخبه اعتقادی یا مزدور باقی ماندۀ خودش - چه در بخش تسلیحاتی و چه بخش اجتماعی - را در جهت حفظ روحیه و تمایل به ادامۀ مطمئن راهش ترغیب و محافظت نماید. زیرا اگر بی کلگی سردار نقدی و عوامل میدانی امثال آخوند رسایی و حسین شریعتمداری را انتخاب کند نیروهای پیش برندۀ اصلی و کمتر سیاسی برنامه هایش دچار وحشت و بریدگی خواهند شد.

4- در اینجاست که خامنه ای که او نیز بهتر و بیشتر از من و شما به نارضایی و شکنندگی جامعه واقف است و کمبود بینشش را هم در همین ایام ثبت نام هاشمی تکمیل کرد و مطمئن شد که جامعه توان کشش رادیکالیسم بیش از این و تبعاتش را ندارد؛ تمایل خواهد داشت تا کمی ترمز بکند و با پذیرش فردی کارآمدتر و مورد پذیرش حداقلی جامعه در پست ریاست جمهوری هم امیدهای طبقات محذوف و زندگی خواه را کاملاً نا امید نکند و هم بخودش این فرصت را بدهد که زخم های کاری چهارسال اخیر بر مشروعیت رهبریش را تا جای ممکن مداوا کند. ضمن اینکه او از نظر شخصی نیز چنان تحت فشار دو سال اخیر فرسوده شده است که نیاز به دوره ای ازآرامش نسبی برای او بسیار لازم و مورد نیاز و تقاضا و شفابخش است.

نتیجه:

1- من بارها گفته ام در نبود هاشمی انتخاب طبیعی جامعه قالیباف خواهد بود. و با اینکه حضور هم روحانی و هم عارف بیشتر از همه بزیان قالیباف عمل خواهد کرد اما تردیدی ندارم که اگر او در دور اول هم نتواند با قاطعیت پیروز شود رییس جمهور شدنش در دور دوم یقینی است. چون او علاوه بر همۀ فاکتورهای مثبت و همچنین تمایل قلبی خامنه ای به او تنها نامزدی هم است که بطور جدی وارد انتخابات شده و با معیارهای کلاسیک انتخابات در حال برنامه ریزی و پیش بردن اهدافش است. همۀ آن هفت نامزد باقی مانده با الهی به امید تو و نوعی لاتاری بازی و شانس و تصادف و کرکس حضرت آقا بر شانه بمیدان آمده اند. نه برنامه ای دارند و نه ستادی دارند و نه حتی جدیت داشته اند تا کنون برای معرفی خود. یک مشت حرکات هرز هر کدام انجام داده و می دهند. اما این کجا و ورود به عرصۀ انتخاب رییس جمهور کجا. نمی خواهم با این شوخی تمام کنیم که بگویید آنان همه می دانند انتخابات شوخی است و هر کس را خامنه ای بپسندد رییس جمهور خواهد شد. زیرا چنین نیست و حداقل غلظت تأثیر خامنه ای در این مرحله محدود بوده و محدودتر هم شده هم بدلیل اتفاقات افتاده و هم بعلت خودی بودن ظاهری هر 8 نامزد. یا...هو

دربالاترین به اشتراک بگذارید.

همه زوم کرده اند بدور دست و هاشمی. من از نزدیک می گویم و احمدی نژادی که سکوتش بدون انفجار نخواهد بود!


1- طبیعی بود و است که سونامی ناشی از شوک رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای ورود به انتخابات جمهوری اسلامی همه را از عالم و عامی، از بزرگ و کوچک، از مهاجر و مقیم، از خودی و ناخودی، از انقلابی و ضد انقلاب، از داخل و خارج، از کارشناس و تحلیلگر، از نخبه و توده و ... را مبهوت خودش بکند و آنان در پی این پرسش بروند که چطور شد بقول روزنامۀ نیویورک تایمز انقلاب نه تنها فرزندانش که این بار پدرش را هم خورد. یا در جای دیگر به نقل از طنز بسیار زیبای پایگاه تحلیلی المانیتور بخوانیم و بشنویم که: ایران آنجایی است که در آن پراید سعید جلیلی از بنز هاشمی رفسنجانی با اختلاف فاحش می برد درمبارزه و مسابقه و سرعت. و با اینکه در داخل و شورای امنیت ملی - که جلیلی دبیر آن و سردار نقدی اتاق فکر آن است - با حداکثر تهدید و فشار فضای مکتوب (روزنامه ها) و فضای مجازی (سایت ها و خبرگزاری ها و وبلاگ ها) را بسته و از کوچکترین حرف و حدیث و پرسش و پاسخی جلو گرفته اند؛ اما در خارج از ایران همه رفته اند دنبال این شوک و چرایی آن و هنوز هم سردرگم و حیران دنبال تحلیل و تفسیر پیدا کردن پاسخی حداقل نزدیک به عقل و منطق برای آن هستند. البته که آنان مثل من اهل دنبال کردن جوانمردی هم نیستند که مرتب یادشان بیاید نامردی وامدار و شخصی خامنه ای در مورد رفسنجانی کارآفرین و ثروتمند قبل از انقلاب که اسپانسر در یوزگی و فقر خامنه ای و بسیاری دیگر از همین قماش یاران امروز او بوده است.

2- اما از آنجائیکه بحث هاشمی هم فربه است و هم درازدامن خواهد بود و هم تبعاتش تا چند روز آینده فوری نخواهد بود و اثراتش ژرف و ماندگار؛ بهتر دیدم که یک چرخشی بکنم به یار قدیم و امید بازی بهم زنمان محمود احمدی نژاد و اسفندیارش. زیرا حسی از همان حس های شناسا برای خوانندگان پی گیر نوشته هایم بمن نهیب می زند که واکنش همسان و غیر متعارف احمدی نژاد و مشایی در ماجرای رد صلاحیت مشایی چنان نا متعارف است که نتوان حداقل از احمدی نژاد آن را پذیرفت و موضوع اخراج دولت از رقابت را پذیرفته و خاتمه یافته تلقی کرد. احمدی نژاد که یکی از خصیصه های ذاتی و کاربردیش حاضر جوابی و تیزهوشی و واکنش های در جا و تهاجمی است مثل خود اسفندیار مشایی و در مقابل سؤال "نظرت راجع به رد صلاحیت مشایی چیست" آرام و با طمأنینه ولی با صدای گرفته و بغض آلود همان حرف مشایی را تکرار می کند که: "موضوع را با همۀ توان و تا آخرین لحظه پی خواهم گرفت از طریق رهبری و کشوری که ولی فقیه دارد نمی تواند شاهد ظلمی در این سطح باشد".

3- آن حس بمن می گوید که در این تنها موضع گیری صبور احمدی نژاد در همۀ طول 8 سال گذشته نوعی از خطر برای خامنه ای و امید برای تحولخواهان نهفته است، و باید از اولین سر بگریبانی احمدی نژاد ترسید و امیدوار بود. آن دو یار جان شیرین که مرتب از عدم ظلم فاحش در حضور ولی فقیه ترجیع بند درست کرده اند می خواهند این اتمام حجت را بکنند که اگر ولی فقیه رد ظلم نکند؛ پس نمی تواند ادعای ولایت فقهی داشته باشد در پایداری و تداوم ظلم. و از اینجاست که می خواهند دست خودشان را باز اعلان کنند در اقدام بعدی که فقط خود احمدی نژاد می داند چه خواهد بود. اما اینکه این کار یک "هیچکار" باشد منطق حسی من و دقت در قیافۀ صامت احمدی نژاد قبول نمی کند.

4- این حس با این اماره ها نیز قوت دوچندان می گیرد که احمدی نژاد اینبار بجای منزلش - در جریان قهر یازده روزه - در تهران بست نشسته است و همۀ مسافرت های داخل و خارج از کشور قبلاً برنامه ریزی شده اش را لغو کرده و می کند. بازهم می گویم نمی دانم چه خواهد کرد اما مطمئنم که حتماً کاری خواهد کرد ندیده و نشنیده. زیرا وقتی آدمی جنجالی مثل احمدی نژاد از جنجال به سکوت و طمأنینه روی می آورد؛ همانقدر که جنجالش بی اهمیت بود سکوتش خطرناک خواهد بود. یا...هو

۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

دختر رهبر انقلاب اسلامی پایان نظری حکومت ولایت فقیه را اعلان کرد. مهمترین دست آورد!


1- د ختر غیر سیاسی و دور از غوغای "حزب الله ماشاءالله" حسین شریعتمداری طی نامه ای خطاب به آیت الله خامنه ای از او درخواست کرده است که شأنیت وجود ولایت فقیه در جمهوری اسلامی را بجا آورد و با تأیید صلاحیت هاشمی رفسنجانی این شأنیت را از قوه به فعل در آورد.

2- سرکار خانم زهرا مصطفوی خوب و بهتر از هر کسی می داند که حذف هاشمی بدستور مستقیم و احمقانۀ آیت الله خامنه ای انجام گرفته است و لاغیر. زیرا جنتی و نوچۀ بلبلش - واقعاً کثیف و رذل و آبروبر حقوقدانان - کدخدایی با ماکزیموم وقاحت ثابت شده شان هم چنین جسارتی را نداشتند. لذا دختر امام خمینی مطمئن است که نه خامنه ای چنین کاری خواهد کرد و نه هاشمی چنین خفتی را قبول خواهد کرد. اگر خانم طباطبایی در بخش اول هم شک داشت در عدم قبول هاشمی مطلقاً شک نداشته و بطور بدیهی این درخواست را نمی کرد برای تحقیر بیشتر هاشمی!

3- اینکه بجای مردان دودمان خمینی که جنسی از نوه دارند همه؛ دختر غیر سیاسی و نطفۀ بلافصل او چنین درخواستی را مطرح کرده است یک علت بیشتر نمی تواند داشته باشد و آن این است که دودمان خمینی خواسته باشند ضمن برائت جستن از حکومت خامنه ای اعلام کنند که با عملکرد میدانی خامنه ای "کارآمدی حکومت متکی بر اصل ولایت فقیه" امکان بروز و ظهور ندارد و میراث حقیقی و زندۀ خمینی از این میراث حقوقی او عدول می کنند و آن را پایان یافته تلقی می کنند.

4- این موضوع از آن جهت خیلی مهم است که ارتباط جمهوری اسلامی فعلی را با خمینی قطع و مشروعیت ناشی از استناد به سیرۀ گزینشی خمینی - از نظر گفتاری و رفتاری - را بلا موضوع و بی اثر می کند. البته که این موضوع از نظر کوتاه مدت و اثرگذاری بر سیاست های روز نه آنچنان فهمیده خواهد شد و نه آنچنان مهم و مؤثر خواهد بود. اما این داروی دختر خمینی در لایه های مذهبی و سیاسی کلان حکومت و جامعۀ مذهبی جریان خواهد یافت و به تغییرات مورد نیاز مدد خواهد رساند. با تشکر از ایشان. یا...هو

مطلب "جلیلی را برای باختن آورده اند" را خواهم نوشت. بزودی.

افزوده: یادم رفت به این متلک سنگین خام مصطفوی به خامنه ای اشاره بکنم که او هاشمی را نه تنها هموزن خامنه ای برای رهبری دانسته بلکه بنوعی او را با سابقه و گرانتر از او هم نمایانده است.

آیا نفس پیرمرد را بریدند نیمه راه برای همیشه؟ باید منتظر بود!


Andromeda Chained to the Rocks



1- لوکموتیو بهر دلیلی از ریل خارج شود و بتبعیت از خودش واگن ها را هم از خط خارج کند و باعث خسارت شود؛ مقدار خرابی و زیانی که از جانی و مالی پدید می آورد از سه مؤلفۀ مهم پیروی می کند.

الف- مهارت لوکموتیو ران و اینکه او چه مقدار آموزش و مهارت و تجربه دارد.

ب- سرعت قطار در هنگام از خط خارج شدن. زیرا قطاری که با سرعت نزدیک به صفر حرکت می کند با قطاری که سرعتی بالای 300 کیلومتر در ساعت دارد خسارتی همسان تولید نمی کنند.

پ- زمین و زمینه ای که قطار در آنجا از ریل خارج می شود. اگر زمین کوهستانی و صخره ای باشد یک مقدار و اگر سنگلاخ و پر چاله چوله باشد مقداری متفاوت و نهایتاً اگر صاف و بی مزاحمت اضافه ای باشد با حداقل خسارت ظاهری.

2- واگن های قطار نیز که بدنبال لوکموتیو از ریل خارج می شوند بسته به سرعت قطار و وضعیت زمین های سقوط، دچار خسارت کم و زیاد می شوند. به این معنا که اگر سرعت زیاد و زمین ناهموار باشد واگن ها نیز بلافاصله چپه و در هم مچاله می شوند ولی اگر سرعت قطار کم و زمین هم هموار باشد خسارت واگن ها دیرتر و کمتر خواهد بود.

3- قطار حکومت در ایران مدت های مدیدی بود که از حرکت بازمانده بود طوری که نه تنها روی ریل بودنش محل تردید بود حتی حرکت رو بجلو یاعقب و سکونش هم قابل تشخیص با چشم غیر مسلح نبود. بچه ها اما که یکی از بازیهایشان نشان دادن عبور سریع و در جهت مخالف مناظر و رویدادهای قابل مشاهده از پنجرۀ کوپه هاست؛ از فرط گرسنگی و تشنگی و سکون قبرستانی خوابشان برده بود؛ و بزرگترها که باچشمان اشکبار و گشاده و نگران براه لوکموتیوران خیره بودند در سکوت.

4- هاشمی رفسنجانی که آمد همۀ ما بزرگتر ها - من و ما خوشحال و مشروط و با احتیاط  و بسیاری خوشحال و منجی نگاه - جیغ بنفشی زدیم از جنس شیهۀ اسبان تشنه در برهوت؛ که "آن مرد آمد". بطوری که همۀ بچه های تشنه و گرسنه و مستأصل از سکون قطار از خواب پریدند که "چه شده است؟". و ما برایشان توضیح دادیم و نشان دادیم مردی را که با گام های نه چندان استوار ولی تا حدودی مطمئن در راه نزدیک شدن به لوکموتیو و لوکموتیوران بود و گفتیم: "بچه ها اگر یک کمی دیگر تحمل کنید تا آن مرد وارد لوکموتیو شود بعنوان کمک راننده انشاءالله هم قطار سرعت خواهد گرفت برای بازیگوشی شما؛ و بهتر از آن بالاخره به یک خراب شده ای خواهیم رسید که کمی آب و نان غیر مسموم داشته باشد برای خوردن شما.

5- آیت الله خامنه ای قطعاً لوکموتیوران ماهری است با سی و پنج سال تجربه. او بدون اینکه به کوپه ها کاری داشته باشد مطلقاً؛ شناخت خوبی دارد هم از لوکموتیو و هم گردانندگان قطار از نگهبان تا سوزنبان؛ و اگر این را هم اضافه کنیم که قطار ایران برانندگی آیت الله خامنه ای با سرعت نزدیک به صفر در حرکت است و زمین و زمینه های که کاملاً صاف و بدون معارض و مزاحم است با کشتن پیشینی جامعۀ مدنی؛ خیلی سخت نیست تشخیص خروج قطار از ریل نهایی در ایران. اما بهمان دلایل مهارت راننده و سرعت صفر و کشتن جامعه؛ خیلی راحت نیست به بچه ها توضیح دادن که مرتب می پرسند و بهانه می گیرند که: "پیرمرد ناجی را وسط راه نفس بریدند پس کی می رسیم به سرعت و خراب آباد آب و نان". 

6- من هم مثل شما مهمترین گرفتاری و نگرانی ام پاسخ به همین سؤال بچه هاست. و الا نه من شأنیتی دارم و ادعا کرده ام و نه آن دو سه نفر لاتی که از سایت بالاترین در تعقیب "چرا تو اینقدر خوانده می شوی" اینجا هم می آیند و مزخرفی می نویسند و می روند اهمیتی. آنان البته چون جزو گنده لات ها و بالایار هم هستند در بالاترین هر دو روز سه روز حسابم را می بندند بهر دلیل. اما چه سود که من بازهم خوانده خواهم شد اگر نویسنده باشم. زیرا من هم جوانمردم و هم خون پاک وطنم را در نیام قلمم جاری می کنم برای خواننده؛ و مهمتر از آن ادبیات را چیره می دانم بر سیاست و غیر آدم چیز فهم نمی تواند با عمق تحلیل هایم - ناشی از داده های فلسفی - جامعه شناختی هم حکومت و هم مردم ایران - و چند منظوره بودنش ارتباط لازم برقرار کند. منتظر هیجان باشید و پست بعدی که عنوانش خواهد بود: "سعید جلیلی را برای باختن آورده اند!". بزودی. یا...هو

۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

خامنه ای حکم حکومتی نمی دهد و مذاکرات شریعتمداری با مصباح برای ابلاغ جلیلی بجای لنکرانی!


تعوض هلو با شفتالو 

1- شایعات رد و تأیید صلاحیت آیت الله هاشمی هر لحظه داغ تر می شود و موافقان و مخالفانش هر کدام با انگیزه های مثبت و منفی می خواهند افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهند. اما نکتۀ مهم این است که هیچ کدام از این گمانه زنی ها مبتنی بر اطلاعات موثق نیست و چه بسا بسیاری از آن ها توسط منابع اطلاعاتی - امنیتی و دست اندرکاران رژیم جهت افکار سنجی و تخلیۀ هیجان ناشی از انتظار انجام می شود. زیرا تقریباً جزو محالات است که تصمیم به این مهمی شورای نگهبان به این سادگی لو برود . لذا چاره ای جز صبر کردن تا فردا که ممکن است در راه انتقال نامۀ شورای نگهبان به وزارت کشور اخبار موثق تری بدست برسد نداریم . زیرا احتمال اینکه در راه انتقال اسامی به وزارت کشور و دسترسی تعداد بیشتری از آدم ها به لیست اسامی نشت اطلاعات هم قوت بگیرد زیادتر است.  و اگر خیلی می خواهیم مطمئن شویم باید تا اعلان نتایج توسط وزارت کشور که ممکن است تا پنجشنبه طولانی شود حوصله کنیم.

2- اما من در اینجا می خواهم به این گزاره بپردازم که عده ای معتقدند که هاشمی رد صلاحیت خواهد شد و سپس با حکم حکومتی آیت الله خامنه ای مثل همان سناریویی که در سال 84 برای معین و مهر علیزاده اتفاق افتاد تأیید صلاحیت خواهد شد. گذشته از اینکه اگر چنین سناریویی اتفاق بیفتد آیا هاشمی قبول خواهد کرد یا نه؛ می خواهم بگویم که احتمال چنین سناریویی بیشتر از صفر مطلق نیست. بدلایل زیر:

الف- آیت الله خامنه ای بعد از اشتباه وحشتناکش در تأیید علنی از احمدی نژاد چه در قبل از انتخابات 88 و چه بعد از آن چنان دچار خسارت سنگینی شد که دیگر حاضر نباشد تا آخر عمر رهبریش چنین گاف هایی را مرتکب شود و با دخالت آشکار در رساندن کسی بریاست جمهوری یا تأیید و تعریف از او خودش را در سیبل مسئولیت پاسخگویی بعدی قرار بدهد. زیرا هر کار خوب و خدمتی که رییس جمهور بکند بطور طبیعی منسوب به رهبری هم می شود و توی یک جوال رفتن با رییس جمهور نیاز ندارد. و اگر اما ناموفق بشود و سرناسازگاری بگذارد و یا بهر دلیل دیگر دستش باز خواهد بود برای برخورد و عزل و باقی قضایا.

ب- در ماجرای معین و مهرعلیزاده هم در حقیقت خامنه ای بنفع اصولگرایان و جبهۀ خودش وارد شد و آن دو را تأیید کرد. زیرا او می دانست که کروبی و هاشمی رأی اول و دوم را دارند و معین توان انتخاب شدن را ندارد. لذا تصمیم گرفت که با فرستادن معین بمیدان هم اصلاح طلبان را وامدار خودش بکند وژست رهبر خوب را بگیرد و هم باعث شکستن و پراکندگی آرای اصلاح طلبان شود و از انتخاب هاشمی یا کروبی و حذف اصولگراین جناح راست در همان دور اول جلو بگیرد. هر چند با این تمهید هم مهدی کروبی با اختلاف کمی دوم شد و احمدی نژاد بجایش بدور دوم فرستاده شد ولی اگر معین و مهرعلیزاده تأیید نمی شدند محتمل کروبی در دور اول یا برنده می شد و یا با رأی قوی به دور دوم می رفت و اختلاف آرای زیاد را نمی توانستند با تقلب چند ده هزار رأی برطرف کنند. اینک اما هاشمی یک خطر صد درصد است و مگر خامنه ای مغز خر خورده باشد که بخواهد این همه تقلایش برای حذف هاشمی را با دست خود هیچ و پوچ کرده و مار را به آستین برگرداند. او اگر بپذیرد که بهتر است هاشمی تأیید شود در همان مرحلۀ شورای نگهبان دستورش را خواهد داد تا بد و خوب بعدی قضیه در بین هوادارن خودش یا طرفداران هاشمی را بحساب قانون و شورای نگهبان بگذارد و از پذیرش مسئولیت خوب و بدش مصون بماند.

3- موضوع انصراف لنکرانی به نفع جلیلی هم موصوع مهمی است که این پست جای شرح و بسط طولانیش را ندارد. فقط این را بگویم که امروز شریعتمداری کیهان به قم و دیدار مصباح یزدی رفته (اینجا)و با مذاکرات فشرده او را راضی کرده است که به لنکرانی دستور انصراف بدهد. بقیۀ سناریو هم که شکل کار انصراف شخصی انتخاب شده و دیدار فرمالیتۀ بین جلیلی و لنکرانی پیش بینی شده هم در همان سناریوی عادی سازی توسط شریعتمداری نوشته شده است. این سناریو هم علاوه بر اینکه با اطلاع خامنه ای بوده به این دلیل انجام شده است که بدنۀ حزب الله حاضر به حمایت یکپارچه از لنکرانی نشدند و حتی تعدادی از معروفترین هایشان انشعاب کردند و بسمت قالیباف رفتند و اکثریت بقیه هم خواستار ریاست جمهوری جلیلی شدند. لذا خامنه ای و جناح تند رو چاره ای جز تعویض نامزد اصلی نداشتند زیرا روابط در داخل حزب الله با سران روابط مرید و مرادی صرف نیست و از پیچیدگی خاصی برخوردار است که گاهی رهبران و گاهی قاعده نحوۀ بازی را مشخص می کنند. بهر حال آمدن جلیلی بجای لنکرانی خیلی به اجماع همۀ اصوگریان ارتباط ندارد در این مرحله و شایعۀ رد صلاحیت لنکرانی هم اگر صحت داشته باشد می تواند ترفندی باشد از خودشان تا لنکرانی را ترغیب و تهدید بکنند که انصراف بدهد. چو ن جنس دغل خودشان را خوب می شناسند و ترسیده اند که بعد از تأیید صلاحیت و اعلان اسامی لنکرانی دبه کند و بگوید کنار نمی روم. یا...هو