۱۳۹۲ اردیبهشت ۹, دوشنبه

... و بالاخره اکبر هاشمی رفسنجانی قیام کرد. مبارک است!


با عرض پوزش بسیار از خوانندگان محترم. چون در پست قبلی راجع به تحلیل گفتار و رفتار هاشمی رفسنجانی (اینجا) یک نکتۀ کلیدی و شکلی بسیار بسیار مهم و پر معنی جا افتاده بود؛ مجبور شدم آن را بطور جداگانه در اینجا بنویسم. زیرا این رفتار بقدری مهم و برای دوستداران آمدن رفسنجانی به صحنه مهم و امید بخش است که به اندازۀ یک تحلیل مطول و پروپیمان ارزش دارد. زیرا ممکن بود بعنوان افزوده زیر پست قبلی بنویسم و بسیاری از شما برنگردید بخوانید و حیفم آمد. و آن اینکه:

همۀ گزارش های منتشر شده از جلسۀ دیروز رفسنجانی حاکی از این است که او دیروز سنت شکنی کرده و بر خلاف عادت سنی و همیشگی خود که نشسته برای مهمانانش صحبت می کرد، این بار در پشت تریبون ایستاده و حرف های مهم خودش را بیان کرده است. این تغییر رفتار و گزارش با تأکید آن نشان می دهد که او مصمم است نفش تاریخی خودش در این اوضاع اسف بار را ایفا کند. یا...هو

هاشمی: اگر به خاتمی اجازه ندهید خودم می آیم. و اگر مقاومت کنید نوار معروفم را منتشر می کنم!




1- این دومین بار است که در چند وقت اخیر هاشمی به نوار دوساعته ای اشاره می کند که در حضور کمیتۀ تحقیق مجلس خبرگان از نهادهای زیر امر رهبری در سال 87 بیان کرده و همۀ آنچه که در این سال ها برسر کشور آمده است بازگو و پیش بینی کرده است. هاشمی این بار هم گفته است که نوار علاوه بر نسخۀ نزد مجلس خبرگان یک نسخه هم در نزد خودش دارد که آن را پیاده و جزوه هم کرده است ولی چون اهل اتحاد است و نه تفرقه از انتشار آن تا کنون خود داری کرده است. اما این بار حرف های او عصبانی و اتمام حجت است. زیرا او بسیار مایل است که سید محمد خاتمی رییس جمهور شود تا او نیز در مقام مشاوره و راهنمایی بتواند جمهوری اسلامی را نجات و ایران را به آرامش برساند.

2- از ناگفته های هاشمی و البته توصیه های مدامش به دیدار کنندگان در تشویق و تحریص خاتمی برای آمدن چنین بر می آید که او فرمول خاتمی در صحنه و خودش در پشت صحنه را بیشتر از همۀ احتمالات موفق و کارآمد می داند. و همچنین معلوم است که خاتمی هم تسلیم شده است و فقط نگرانی اش از تأیید صلاحیتش است و مشروط پذیرفته است که اگر علائم ارسالی نشان دهد که شورای نگهبان سدی در مقابلش نخواهد علم کرد حاضر به نامزدی است. لذا هاشمی با شدیدترین ادبیات دیده شده از او لحن تهدید کننده ای گرفته و تلویحاً قبول کرده که اگر خاتمی نتواند بیاید با اکراه ولی مصمم خودش نامزد شود. اشارۀ مجدد او به آن نوار معروف که در بند بالا گفتم هم نشانه ای دقیق است که اگر بیش از این مقاومت کنید ناگزیر و علی رغم میلم خواهم گفت که در پشت پرده چه گذشته است.

3- این موضوع در آنجا هم تأییدیۀ محکمی می گیرد که حسین شریعتمداری یکی از تندترین و توهین آمیزترین مطالب تاکنون دیده شده علیه خاتمی را در سرمقالۀ کیهان فردا نوشته و در آنجا سید محمد خاتمی را بعنوان فردی فاسد - صفتی که تا کنون بکار نبرده بود - مورد پرسش و سرزنش قرار داده است. به بخشی از نوشتۀ شریعتمداری توجه کنید:
اكنون به اين نكته توجه فرمائيد. سال 1363 است. آقاي خاتمي وزير ارشاد وقت است و سومين جشنواره سينمايي فجر در حال برپايي و انجام است. خبرنگاري از آقاي خاتمي مي پرسد؛ «آيا افرادي كه در عرصه فرهنگ و هنر آلوده به فساد بوده اند، مي توانند دوباره به اين عرصه بازگشته و فعاليت كنند»؟ حالا جواب آقاي خاتمي را بخوانيد؛ «به نظر اينجانب كساني كه مروج پليدترين جنبه هاي فرهنگ ضد اسلامي بوده اند، نبايد كارهاي فرهنگي و از جمله وجهه فرهنگي سينما را به آنان سپرد، هرچند اگر مدعي باشند كه توبه كرده اند. بسيار خوب، در جامعه مي توانند به فعاليت هاي مختلفي مشغول شوند ولي در صحنه فرهنگ و هنر جايي براي آنان نيست. اين اصل، صرفنظر از اين كه خود، يكي از مصاديق بارز پالايش فرهنگي است، حداقل احترامي است كه به انقلاب خونبار اسلامي مي گذاريم».
اكنون بايد از آقاي خاتمي پرسيد؛ چگونه است كه حضرتعالي حضور افراد فاسد و بدسابقه را در عرصه سينما نمي پذيريد ولي انتظار داريد كساني كه دست به صدها مورد از فساد، خيانت و جنايت زده اند در كليدي ترين پست ها و مسئوليت هاي نظام نظير رياست جمهوري به كار گرفته شوند؟! آيا از نظر شما، مسئوليت ساخت يك فيلم سينمايي و يا مديريت يك مجله از مسئوليت رياست جمهوري بااهميت تر است كه افراد فاسد و بدسابقه در آنجا حق حضور ندارند ولي نامزدي براي رياست جمهوري حق مسلم آنهاست؟! تازه، اين در حالي است كه به قول شما آن هنرپيشه هاي فاسد توبه هم كرده اند ولي شما و دوستانتان از يك اعلام توبه ظاهري هم خودداري كرده ايد! 
آقاي خاتمي مي گويد؛ «حذف عناصر فاسد فرهنگي حداقل احترامي است كه به انقلاب خونبار اسلامي مي گذاريم» و بايد پرسيد؛ يعني به كارگيري افراد صدها برابر فاسدتر، نظير اصحاب فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88، بي احترامي به ملت و انقلاب خونبار اسلامي نيست؟!

4- شریعتمداری که قریب به یقین از حرف های امروز هاشمی خبر داشته احتیاط کرده که فعلاً مستقیم به هاشمی نپردازد و برود سراغ خاتمی که نفر اول خطر نامزدی است. و چون بشدت وحشت می کنند از آمدن خاتمی خواسته است عمق ناامیدی و استیصالش را با دشنام ها و هتاکی های بیشتر بپوشاند. پس نقداً باید منتظر اتفاقات بازهم بیشتری باشیم در 15 روز آینده و امیدوار باشیم که خامنه ای و اراذلش مثل شریعتمداری عصبانی باشند و از این عصبانیت بمیرند! انشاءالله.

5- و این آفتاب آمد دلیل آفتاب را هم بگویم که ورود هرکدام از هاشمی یا خاتمی به صحنۀ انتخابات کل صحنه را تغییر خواهد داد و معتقدم که برخلاف پیش بینی کارشناسان؛ اصولگرایان بوحدت حداکثر حرکت نخواهند کرد و فقط بخشی از آنان با نامزد واحد خواهند بست و بقیه پنهان و آشکار - برای هاشمی زیاد و برای خاتمی کم - به هاشمی و خاتمی خواهند رأی داد. به ترتیب زیر:

الف- همۀ خیل بیشمار نخودی ها که یا بر اثر توهم و یا برای جمع کردن اعانه و یا سنگ مفت گنجشک مفت آمده اند بلافاصله دستشان را جا خواهند رفت.
ب- جبهۀ پایداری و لنکرانی با پررویی و هتاکی بیشتری هم خواهند ماند.
پ نامزد جناح راست سنتی هم در این صورت محتمل ولایتی خواهد شد زیرا خیلی مطمئن نیستم که قالیباف حاضر باشد با خاتمی یا هاشمی رقابت کند. البته او بدون اینکه چنین محظوری را اعلام کند ترتیبی خواهد داد که بطور طبیعی حذف شده و نامزد ائتلاف سه نفره نشود.

6- درچنین آرایشی است که نیمی از اصولگرایان نیز به جبهۀ هاشمی خواهند پیوست و در صورت آمدن خاتمی با او مخالفت آشکار نخواهند کرد. چون وضع بی ثبات فعلی علاوه بر کشور منافع شخصی بسیاری از اصولگرایان را هم تهدید می کند. و این دلیل که آنان بخاطر محافظه کاری و ترسو بودن و تعارفات مذهبی و سنتی؛ زبانی بروی خامنه ای نگشوده اند در علن هنوز. یا...هو

۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

همایش موفق پاریس: آفرین به شورای ملی ایران؛ آفرین به رضا پهلوی.

The Ambassadors

1- بارها و بارها تأکید کرده ام که علت تامۀ همۀ مشکلات 30 سالۀ جهان در ارتباط با اسلام سیاسی؛ وجود جمهوری اسلامی در ایران است و بس. لذا اصرار داشته ام که بگویم چرا اگر ایران آزاد نشود دنیا نابود می شود. و در مطالب مرتبط توضیح داده ام که سردمداری شیعه - بعنوان یکی از اقلیت های مذاهب دین اسلام - بر دایر مدار بودن و رهبری جهان اسلام بر اعراب اکثریت سنی با محوریت مذهبی عربستان (زادگاه و خاستگاه پیامبر اسلام) بسیار گران آمده و باعث گردیده که یک "جنگ هویت" تمام عیار شکل بگیرد و اعراب سنی برای بازپس گیری هویت تاریخی خود از عجم شیعۀ ایرانی که عبارت باشد از محوریت جهان اسلام متمرکز بشوند. و تا روزی که ایران ادعای رهبری جهان اسلام را وانگذارد این جنگ هویت بین مذاهب شیعه و سنی هر روز شدید تر از روز پیش جلو خواهد رفت و منطقه و جهان را به آشوب و ترور و رادیکالیسم دچار خواهد کرد. نگاه کنید به اظهار نگرانی جدی سیاستمداران و اندیشمندان اروپایی از جوانانی که به سوریه می روند و در بازگشت به کشورهای خودشان در اروپا رادیکال تر و بنیاد گرا تر از قبل به تروریسم روی می آورند.

2- کشور ما ایران در حال حاضر با دو جنگ محتمل در آیندۀ نزدیک و نزدیک تر رودرروست.  جنگ نزدیک همان حملۀ مستقیم غرب است در رابطه با موضوع هسته ای؛ ولی جنگ نزدیک تر عبارت است از سرایت جنگ های مذهبی - هویتی به ایران. حتماً در خبرها دنبال می کنید که جنگ هویتی در حال حاضر از سوریه به عراق سرایت کرده است و دور نیست که شاهد جنگ های داخلی رسمی در عراق هم باشیم. این زنگ خطر که نهایتاًهدفی جز ایران ندارد جز با دست شستن خامنه ای از جنون عظمت خواهی متوهم و نشدنی خویش در جا انداختن تبلیغاتی ام القرای اسلام بودن ایران قابل درمان و جلوگیری نیست.

3- سایر تحولات منطقه نیز اعم از اوضاع سوریه و تشکیل گروه های جهادی سنی در لبنان برای مقابله با حزب الله گرفته تا توافق اخیر اردوغان و اوجالان بر سر منازعات کردهای ترکیه همه نشان از آن دارد که بازیگران بین المللی از سویی و بازیگران منطقه ای (شامل عربستان و قطر و ترکیه) از جانب دیگر در حال آزاد سازی همۀ پتانسیل های رادیکال جوامع خود بسمت ایران هستند. به این معنا که کردهای ترکیه پس از آتش بس با دولت مرکزی و عقب نشینی به داخل عراق آمادگی عملیاتی بیشتری خواهند داشت در کمک به گروه های تجزیه طلب کردستان ایران.

4- در چنین آرایش صحنۀ خطرناکی است که غرب دست های خون آلود گروه های جنگ طلب ایرانی مستقر در خارج از کشور را خواهد گرفت و از آنان بعنوان هم برپا کنندگان و اداره کنندگان جنگ های داخلی و هم آلترناتیو سیاسی جایگزین جمهوری اسلامی خامنه ای استفاده خواهد کرد. توضیح واضحات خواهد بود اگر بگویم که مجاهدین خلق هم در چنین سناریویی است که امتیازات اخیر را گرفته اند.

5- این همه را جویده جویده گفتم که برسم به اهمیت کار شورای ملی ایران و تلاش هایی که مشخصاً رضا پهلوی در حال تعقیب سمج و مبارک آن هاست. پرواضح است که غرب بدلایل متعدد و از جمله همان احساس خطر زیاد از گسترش بازهم بیشتر تروریسم اسلامی بداخل مرزهای جغرافیایی خویش رژیم آیت الله خامنه ای با استراتژی فعلی را تحمل نخواهد کرد. لذا مصمم است که یا با مذاکره و تحریم جمهوری شرعی خامنه ای را به رژیمی عرفی تر متحول کند یا با تسری دادن جنگ های هویتی اعم از قومی و مذهبی و زبانی به داخل ایران و یا در نهایت با جنگ تحمیل شده از خارج به پایان این استراتژی برساند. و در هرکدام از این سناریوها نیازمند آلترناتیو جایگزین در ایران است.

6- مشکل بزرگ غرب این است که بغیر از گروه های مسلح تجزیه طلب از سویی و مجاهدین خلق ایران در جانب دیگر - در بهترین و مبالغه آمیزترین تفسیر از این گروه های کوچک و بدون پایگاه گسترده در داخل کشور - نیروی سیاسی منسجم و قابل اعتنایی که بتواند با تکیه بر آن ها نقشه هایش را طراحی و پیش ببرد ندارد. اینک اما بنظر می رسد که با شکل گیری شورای ملی ایران ما بتوانیم در آینده ای نه چندان دور سازمانی با حداقل انسجام لازم بوجود بیاوریم. 

7- خواهش می کنم خلط مبحث نشود منظور من این نیست که شورای ملی ایرانیان نهادی سیاسی صرف و با هدف گفته شده تشکیل شده است. بلکه من به جنبۀ سیاسی و کمی بلندمدت تر - نتیجۀ لاجرم - شورای مزبور نگاه کردم. و اتفاقاً موفقیت شورای ملی ایران - قبلاً هم گفته ام - بخاطر مدنی و غیرسیاسی بودن آن بوده تا اینجا. شاهد مثال اینکه هیچ نام "گُنده نام"ی از اشخاص حقیقی و حقوقی سیاسی و فسیل اپوزیسیون شناخته شده در خارج جزو آن نیستند و نشده اند. و علت تامۀ موفقیت این شورا هم همین است. شورایی جوان و بدون مرزبندی های ایدئولوژیک و سیاسی که توانسته بعد از سی سال جمعیتی پویا با تعداد زیاد - 300 نفر حاضر در همایش و همین تعداد فعال از راه مجازی - را در محیطی بدون تنش و بدون بحث های اعصاب خرد کن و پوچ گرد هم بیاورد و راه نویی را شروع و وعده بدهد. 

8- آن خوشحالی نسبی غرب را هم می توان در اینجا جستجو کرد که بی بی سی یکی از سنگین وزن ترین مفسران و تحلیلگران مسائل ایران خودش (جمشید برزگر) را در قالب خبرنگار مأمور پوشش این همایش کرده است که تا آنجایی که من می دانم در نوع خود و با این اهمیت برای نخستین بار است. و تأکید مجدد این نکته که خوشحالی غرب را فقط در سویۀ منفی استعماری آن جستجو نکنید بلکه غرب ناچار است قبل از دزدیدن منار (رژیم خامنه ای) فکر چاهش را هم کرده باشد و الا بی ثباتی ناشی از بی حکومتی بالاتر از دُز بی ثباتی مورد نیاز غرب - برای تخلیۀ روانی معتقدان به تئوری توطئه نوشتم - است. یا...هو

انتخابات را که در سر موقع برگزار می کند: احمدی نژاد یا سپاه پاسداران!

The Burial of the Sardine

1- آیت الله خامنه ای امروز راجع به انتخابات هم صحبت کرده و نه مثل همۀ دوره ها که در چنین روزهایی سخنرانی های انتخاباتی خالص و تبلیغاتی بیشتری می کرد. او این بار و در جوف صحبت برای کارگران دو تذکر غیرمستقیم را به احمدی نژاد داده که یکی برای تأیید شورای نگهبان بوده و دیگری راجع به برگزاری انتخابات در موقع اعلان شده. او با تأکید گفته است که انتخابات در رأس زمان مقرر برگزار خواهد شد.

2- چند روز پیش خبری منتشر شد مبنی بر اینکه وزارت اطلاعات اصحاب رسانه را احضار کرده و دستورالعملی در چهار بند ابلاغ کرده است که عبارت بوده اند از الف- انتخابات را سپاه برگزار خواهد کرد. ب- هر انتفاد و بد و بیراهی به احمدی نژاد آزاد است. پ- رهبری خط قرمز است و بالاخره ت- از سیاه نمایی خودداری شود.

3- این خبر را که دیدم و بسیار هم پر سر و صدا منتشر شد راستش زیاد باور نکردم زیرا جمهوری اسلامی روشش تا این اندازه رو بازی کردن نیست و معمولاً ابلاغ محدودیت ها را اولاً غیرمستقیم و تا جایی که ممکن است محرمانه و انفرادی و شفاهی انجام می دهد و ثانیاً در سه مورد از دستورالعمل ادعایی که انتقاد از احمدی نژاد و خط قرمز بودن رهبر و سیاه نمایی نکردن بود ابهامی وجود نداشت که مجبور از تأکید باشد. تنها مورد کمی نامتعارف همان گزارۀ "انتخابات را سپاه برگزار خواهد کرد" است. زیرا گزارۀ مزبور منظورش وظایف ذاتی و هموارۀ سپاه و بسیج و نیروی انتظامی بعنوان عوامل امنیتی و اجرایی را القاء نمی کند بلکه می خواهد فراتر از آن بگوید که مسئول برگزاری انتخابات سپاه است.

4- با حرف های امروز خامنه ای اما بنظرم می رسد که از چهار مورد آن دستورالعمل ادعایی همین برگزاری انتخابات توسط سپاه تنها موضوع درست آن بوده است. و این موضوع هم نه در یک جلسۀ رسمی و با احضار ارباب رسانه که توسط شایعه و می گویند های قوی منتشر شده است تا زمینۀ روانی لازم را بستر سازی کند و اخطاری هم باشد به احمدی نژاد که خیال های بی خود سرش نزند و گمان کند برگزاری انتخابات در دستان او منحصر خواهد بود. حالا که خامنه ای هم به ضرس قاطع مدعی برگزاری انتخابات در روز معلوم شده است چنین معلوم می شود که خامنه ای به سپاه مأموریت داده است که با توجه به امکانات سپاه های استانی گسترده در همۀ استان های کشور یک "عوامل اجرایی انتخابات" "سایه" را در هماهنگی با شورای نگهبان و امامان جمعه طراحی و اتود پررنگ بزند تا اگر با درصد ضعیف هم فیل احمدی نژاد یاد هندوستان کرد و بازی درآورد غافلگیر نشوند و بتوانند بلافاصله با عملیاتی کردن طرح "سایه" انتخابات را برگزار کنند. حتی محتمل قوی است که وزیر کشور هم که یک سپاهی است در چنین طرح خیلی محرمانه ای مشارکت داده شده باشد.

5- این موضوع به این دلیل هم ثابت است که معمولاً در نزدیک انتخابات ها و در چنین روزهایی یکی از پرکارترین و پرخبرترین مراکز کشور ستاد انتخابات وزارت کشور بوده است و هر روز با چند خبر و گزارش و مصاحبه و ... از تشکیلات انتخاباتی و ساز وکار در حال انجام و غیره بمیدان اطلاع رسانی می آمدند. برعکس امسال که از همه و همه خبر و نظر هست؛ غیر از وزارت کشور و انتخاباتی که فقط 45 روز تا روز رأی گیریش مانده است. یا...هو

این درست ترین روایت از تقلب 88 است آیا: اضافه کردن 8 میلیون رأی بدون تعرفه بدستور خامنه ای!

Lord Howe's action

1- خبری را که امروز سایت بازتاب منتشر و ساعتی بعد حذف کرد را می توان نزدیک ترین گزارۀ هم قابل درک و هم قابل اجرا و هم منطبق بر واقعیت دانست در برابر هر آنچه در چهارسال گذشته راجع به تقلب شکلی در انتخابات سال 88 ادعا شده است. خبر این بوده که کل شرکت کنندگان در انتخابات سال 88 32 میلیون نفر بوده است که به نسبت 14 میلیون رأی موسوی در مقابل 16 میلیون رأی احمدی نژاد و 2 میلیون رأی باطله و رضایی و کروبی تقسیم شده بوده است. فارغ از اینکه این اعداد به احمدی نژاد گفته شده و تدبیر رهبر برای اضافه کردن 8 میلیون رأی به جمع رأی دهندگان بنفع احمدی نژاد و مخالفت او - طبق ادعای خبر - درست باشد یا نه اصل خبر که با گفته ای از رضایی در همانزمان هم انطباق کامل دارد درست است - رضایی گفته بود کل تعرفه های مصرف شده تا ساعت 5 بعد از ظهر 17 میلیون بوده است لذا جمع تعرفه های 40 میلیونی مصرف شده ادعایی وزارت کشور در پایان رأی گیری غیر منطقی و دور از احتمالات و بعید است زیرا امکان ندارد در 9 ساعت اول وقت قانونی رأی گیری 17 میلیون و در چهار پنج ساعت باقی مانده - با وقت تمدید شده - 23 میلیون تعرفه  مصرف شده باشد.

2- بنظرم می رسد آیت الله خامنه ای برای چنین دستوری بسیار دقیق و حساب شده عمل کرده است زیرا:

الف- از نظر شرعی محظوری نداشته است و در حقیقت بنفع یکی و بضرر دیگری دستور تقلب نداده است. زیرا که در شمارش تعرفه های اخذ شده نیز این احمدی نژاد بوده که با اختلاف حدود دو میلیون رأی نسبت به موسوی برندۀ انتخابات بوده است.

ب- این افزودن فله ای 8 میلیون رأی براحتی قابل پی گیری و کشف نبوده است. زیرا در هنگام بازشماری - اگر اتفاق می افتاد - رندمی تعدادی از صندوق ها نیز می توانستند آرای واقعی و صورت جلسات همراه صندوق ها را به معترضین نشان بدهند و تطبیق دادن آن و مرتبط کردن آن با کل 40 میلیون رأی اعلامی را در شلوغی ناشی از عدم توجه طرف مقابل به آن پوشش بدهند. زیرا

پ- تقلب اضافه کردن فله ای 8 میلیون رأی به کل آرای اعلام شده چنان ترفند ناباور و پدیدۀ تقلب کمیابی است که به عقل جن هم نمی رسد و اصولاً کسی مدعی آن نبود و نشده است. همانطور که تا کنون نیز همه جور تقلبی مورد بحث و اعتراض واقع شده غیر از اینکه کسی گفته باشد کل 40 میلیون رأی ادعایی مخدوش بوده است.

3- اما آیت الله خامنه ای در مورد چنین دستور نامتصوری انگیزه های قوی و بسیار حیاتی داشته است که سه مورد از مهمترین آن ها بشرح زیر بوده است:

الف- نشان دادن پایگاه مردمی جمهوری اسلامی خودش بدنیا و بویژه غرب که خواه ناخواه و بدلیل فرهنگ احترام به دموکراسی نهادینه شده در غرب اثر بسیار تعیین کننده ای در نوع نگاه وبرخورد غرب می گذاشت. زیرا رژیمی جهان سومی و با انتخاباتی با گسترۀ مشارکت 85 درصد رأی دهندگان - حتی با هر حرف و حدیث هم - یک معیار کم حرف و حدیث است.

ب- پاک کردن آن افسانۀ "حماسۀ دوم خرداد" از تاریخ که خاتمی با بالای 20 میلیون رأی - در مخالفت آشکار با ناطق نوری مورد حمایت خودش - برنده شده بود. خامنه ای که این برتری رقیب را چونان خاری در چشم و استخوانی در گلو 12 سال حمل کرده و خودخوری کرده بود اینک فرصت داشت که آماری 25 میلیونی تولید و بنفع جبهۀ خودش جایگزین کند. زیرا پاک شدن آن رکورد از جبهۀ هواداران خمینی و اختصاص رقمی بالاتر از آن به طرفداران خودش یک ارزش روانی و تثیبت رهبری خودش را هم همراه داشت.

پ- و مهمتر از همه اینکه این 8 میلیون رأی را به رییس جمهوری هدیه می کرد که چونان جان شیرین دوستش داشت و از او حمایت می کرد. او گمان داشت که با برکشیدن احمدی نژاد با 25 میلیون رأی چنان قدرتی به پسر معنویش خواهد داد که بتواند سیاست های پوپولیستی و مخرب - از نظر خامنه ای و اصولگرایان بهترین سیاست ها تا تمرد پسر از پدر - خود را با قدرت توأمان حمایت خودش و 25 میلیون رأی امتش پیش ببرد و یکه تازی کند.

4- این سند که حالا ادعا شده است در دست احمدی نژاد است می تواند همۀ بگم بگم ها و تهدیدهای احمدی نژاد را صورت واقعیت بدهد. زیرا برملا کردن چنین رازی سونامی راه می اندازد که امکان ندارد خامنه ای بتواند از آن جان سالم بدر ببرد. و اینکه احمدی نژاد هم تمایلی به درز دادن این موضوع به بیرون و علن را نداشته و ندارد هم کاملاً منطقی و قابل فهم است. زیرا رانت این تقلب به او رسیده و او هم با 25 میلیون رأی مانورهای زیادی داده است. و اینکه بیاید و به آسانی موضوع را علنی کند دور از عقل و محاسبات سیاسی است. مگر اینکه کار چنان بالا بگیرد که احمدی نژاد چاره ای جز عمل انتحاری نداشته باشد و خودش را با جلیقۀ انفجاری افشای 8 میلیون رأی هدیۀ رهبر به خامنه ای بکوبد. 

5- حالا بهتر می شود فهمید که چرا خامنه ای در مقابل ادعای مسالمت آمیز جنبش سبز و مهندس موسوی چنان هیجان زده و شدید و ترسان ظاهر شد و در حالیکه بعد از راهپیمایی سکوت 25 خرداد براحتی می شد جنبش و اعتراضات رامدیریت و آرام کرد دستور سرکوب و شدت عمل داد. زیرا موضوع دیگر تقلب انتخاباتی نبود بلکه این تقلب یک استراتژی فرا انتخاباتی خامنه ای بود و بهیچ عنوان نباید لو می رفت. یا...هو

۱۳۹۲ اردیبهشت ۶, جمعه

آقای خاتمی؛ ما بیچارگان 92 ایم و نه زیاده خواهان 76؛ اشتباه نکنید!




1- بارها گفته ام که خودم شخصاً با سیاستمدار بودن سید محمد خاتمی مشکل دارم و با هیچ معیاری ایشان را مرد سیاسی نمی دانم . به همین سبب هم با ریاست جمهوری مجدد او موافق نیستم. اما اینک که بخش مهمی از جامعه و طبقۀ متوسط فرهنگی در پی دعوت از ایشان برای حضور مجدد در صحنۀ رقابت سیاسی است لاجرم با احترام به رأی اکثریت نخبگان اصلاح طلب اعم از مذهبی و سکولار مواردی را به اختصار یاداوری می کنم.

2- در سخنانی که در چند وقت اخیر از سید محمد خاتمی منتشر شده است و بویژه این آخرین حرف های ایشان در جمع ایثارگران مشاهده می شود که آقای خاتمی ثقل صحبتش را به بعد از انتخاب شدن متمرکز می کند و با اینهمانی دانستن ساختارهای حقوقی و حقیقی قدرت در بین سال های ریاست جمهوری ایشان (76-84) و در حال حاضر سؤالات و ابهامات و مشکلات بحق و جدی را مطرح کرده اند و می کنند. و از جمله مهمترین آن ها اینکه: نه تنها نخواهند گذاشت او کار کند بلکه مهمتر از آن هزینه های جانی و مالی و منزلتی بیشتری را هم به جامعه تحمیل خواهند کرد.

3- بنظرم می رسد که هرچند ادعای ایشان در اینهمانی بودن سخت افزارهای حقیقی و حقوقی جامعه در دو مقطع مقایسه کرده اش درست و منطبق بر واقعیت است. اما این اینهمانی کردن در حوزۀ نرم افزار حاکم بر این دو دوره کاملاً خطا و اشتباه است. بعبارت دیگر درست است که رهبر کماکان خامنه ایست و جناح راست کماکان جناح راست است و حوزه همان حوزه و الا آخر لیکن نه خامنه ای آن رهبر قدرقدرت کاریزماتیک ناشناخته است و نه جناح راست آن محافظه کاران قدسی امتحان پس نداده و یکپارچه و مدعی و ... و این فرق مهمی است. اگر این واقعیت بسیار مهم را هم اضافه کنیم که حتی دعوت کنندگان و خواستاران حضور مجدد خاتمی آن زیاده خواهان شاداب سال های 76 - 78 نیستند بلکه بیچارگان افسرده ای هستند که فقط می خواهند تخریب خودشان و کشورشان متوقف شود. و در سوی مقابل هم وضع همین است و آن حزب اللهی های تندرو بدنۀ هوادار خامنه ای و محافظه کاران همان درندگان و متحجران منسجم متقابل با اصلاحات خاتمی نیستند دیگر. بعبارت دیگر و در یک ساده سازی کلی می توان اینطور گفت که مشخصات جامعۀ امروز ایران کمترین و کمترین شباهتی با هر آنچه در دورۀ معروف به اصلاحات بود ندارد. ما اینک با جامعۀ بیچارگانی مواجه هستیم که آمادگی دارند به خاتمی حالا دیگر شناخته شده هم چک سفید امضاء بدهند تا او هر آنچه خود صلاح می داند انجام و اصلاحات حداقلی مورد نیاز جامعه را محقق سازد.

4- در عبارتی بازهم گویاتر خاتمی امروز مخاطب دعوت جامعه ایست که نه در قاعده اش فشاری برای تندتر کردن دور اصلاحات دارد و نه در رأسش توانی برای مقاومت در مورد اصلاحات آرام. شاهد مثالش هم ساده تر از آن است که کسی منکرش باشد. بعنوان نمونه نگاه کنید به دعوت زندانیان سیاسی از خاتمی. زندانیانی که روزی رادیکال ترین توقعات را داشتند و جز به تغییر مناسبات حقوقی قدرت در قوارۀ براندازی راضی نبودند. یا در سوی دیگر نگاه کنیم به جناح راست سنتی که در آن روز جز به خائن بودن خاتمی رضایت نداشتند. امروز نه از یاران زیاده خواه دیروز خاتمی اثری است و نه از برپا کنندگان دارهای اعدام او در کوچه و برزن. حتی اگر این تشخیص مرا بسخره بگیرید که بسیاری از راست های سنتی فقط در محظورات شخصی و گروهی هستند که علنی نمی کنند مکنونات قلبی شان را در استقبال از آمدن خاتمی.

5- سخت ترین هستۀ مقاومت موجود از همۀ لشکر انبوه مخالفان خاتمی فقط خامنه ای مانده است و مصباح و پایداری و بقیۀ جناح راست از 10%+ تا 100%+ تغییر کرده اند. ضمن اینکه خود خامنه ای و پایداری هایش هم اگر هم عملاً تغییر محسوس نکرده باشند اما بدلیل از دست دادن اتوریته و انسجام بدنۀ هوادار در پایین ترین نقطۀ ممکن از جهت اثر گذاری بر مناسبات قرار دارند. نه حوزۀ مذهبی در قم و نه حتی سپاه قدر قدرت در تهران پشتیبانی معناداری را نمی کنند از استراتژی به اضمحلال کشانندۀ کشور. فرصت نیست وارد چرایی ها بشوم - البته مهم است و انگیزه های این فروپاشی انسجام جناح مقابل خامنه ای می تواند از اسلام دوستی و وطن پرستی تا نگرانی برای منافع مادی خویش متنوع باشد - زیرا چیزی که مهم است همین فروپاشی انسجام تحجر است که محقق شده است.

6- خلاصه اینکه بنظر من سید محمد خاتمی نباید بخاطر اینهمانی دانستن ساختارهای قدرت پاپس بکشد اگر از دو موضوع زیر اطمینان داشته و آماده باشد:

الف- اینکه او می تواند از سد تعیین صلاحیت عبور کند یا نه؟ و در صورت جواز نامزدی آیا انتخاب می شود یا نه؟ همین جا بگویم که اعتقاد دارم نه شورای نگهبان می تواند آن شورای نگهبان مخوف چندسال اخیر باشد بدلیل ضعف خامنه ای و شرمندگی اصولگرایان و فرتوتی جنتی؛ و نه رژیم در موقعیتی است که بتواند آرای زیادی را مهندسی یا تفلب آشکار کند. اما در مورد دوم یعنی انتخاب شدن خاتمی هم  تردیدها جدی است و باید کاملاً بررسی شود که آیا این خوشبینی که "خاتمی بگوید آری مردم صد درصد او را انتخاب خواهند کرد" گزاره ای مبتنی بر کدام داده های علمی و میدانی است.

ب- و اینکه آیا خاتمی بلافاصله بعد از انتخاب شدن و ادای سوگند نمی افتد به دامن خامنه ای که همۀ تلاش های تصادفی احمدی نژاد برای نمودار ساختن سوراخ سنبه های قدرت خامنه ای را خنثی، آن ها را ترمیم و مجدداً از خامنه ای - فعلاً - مضمحل یک مقام معظم رهبری قدر قدرت و ابرهیبت بسازد. مثلاً در نخستین گام لیست وزرایش را بدستور - اسمش را بگذار هماهنگی! - رهبر معظم بچیند. تا ما بعد از اینهمه خسارت برای برملاکردن دیکتاتوری ایدئولوژیک خامنه ای و به باور توده و حزب اللهی رساندن نسبی آن مجدداً در پایان ریاست خاتمی با یک خامنه ای کف بر دهان آورده از فرط خدایی مواجه شویم با خیل سپاهیان پرورده و حزب اللهی های ناز کرده! یا...هو

۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

خامنه ای در بن بست. احمدی نژاد در سیم آخر! آیا رستم سهرابش را خواهد کشت!


عیدی مشایی به احمدی نژاد است و معلوم نیست
چرا احمدی نژاد اسکناس را وارونه گرفته است!
1- احمدی نژاد با انرژی بی پایان خود شهر به شهر و روستا به روستا می گردد و بیرق رهبری ایران و جهان را بدست اسفندیارش می دهد. هیچکس را هم یارای مقابله اش نیست. زیرا که همه می دانند بازو بند قهرمانی را آیت الله خامنه ای به بازویش بسته است. لذا تنها راه خلاص شدن از این یعقوب لیث ایرانی کشته شدنش بدست سید علی تورانی است. تا یکبار دیگر تاریخ ایران اسطورۀ پسر کشون فردوسی را در ورژنی مسخره و قرن بیست و یکمی تکرار کند.

2- احمدی نژاد امروز در اصفهان دز حملاتش را باز هم بالاتر برد و این بار و یکبار دیگر کل روحانیت را بسخره گرفت و گفت که ملت ایران بال بسوی آسمان ها گشوده آنوقت یکعده ای زیر زمین و با 2000 کیلومتر فاصله می خواهند به آنان درس بدهند. ضمن اینکه به احتمال قوی منظور او از وزیری که واگذاری دو شرکت نفتی برای مساعدت به احزاب می خواست پورمحمدی وزیر سابق کشور بوده است. عین یکی از جمله های گفتۀ احمدی نژاد چنین است:
طراز ملت ایران بالا کشیده شده و جهانی نگاه می کند و به دنبال عدالت جهانی و تولید جهانی هستند. یک عده اما دو هزار کیلومتر عقبند و هرگز چنین نخواهد شد که ملت اینها را دو پله بالاتر از خود بگذارد.
 احمدی نژاد که استقبال سرد اصفهانی ها را بحساب کوتاهی ستاد استقبال در اطلاع رسانی گذاشته مناسک - حالا دیگر جا انداخته هم - حماسۀ حضور و تبلیغ برای رحیم مشایی را هم برگزار کرده و پرچم و سرود و دف و مدح و ... برقرار بوده است. ضمن اینکه مشایی با رد دعوت احمدی نژاد برای سخنرانی با این استدلال که گفته می شود تبلیغ انتخاباتی بوده است تلویحاً نامزدی خودش را اعلام و تأیید کرده است.

3- اما نکتۀ مهمی که احمدی نژاد شدیداً دنبال آن است جمع کردن نام خامنه ای با رحیم مشایی در زیر یک سقف و یک مراسم است. او که مهمانی رسوای آزادی را به بنرها و شعارهای لبیک یا خامنه ای آلوده بود در مراسم اصفهان نیز با توزیع عکس خامنه ای در بین حضار و ساختن شعارهای مشترک بین نام مشایی و خامنه ای این ترفندش را برجسته کرده بود. و ترجیع بند خامنه ای یک رأی دارد را هم تکرار کرده است تا بهمه بگوید که دخالت بیش از یک رأی رهبر مشروع نیست.

4- بنظر می رسد احمدی نژاد می خواهد از سکوت مستأصل این روزهای خامنه ای در مقابل رفتارهای خودش استفاده کند و با طرح نام و عنوان خامنه ای در مجالس تبلیغاتی مشایی به حزب اللهی های هوادارش خوراک تبلیغاتی بدهد که خامنه ای نسبت به مشایی رأی منفی ندارد اولاً تا هم درهنگام ثبت نام و هم در پروسۀ بررسی های شورای نگهبان این اهرم فشار را بکار بگیرد ثانیاً. 

5- اما خامنه ای که اشتباه استراتژیک دیگری را مرتکب شد و اجازه نداد دو سال پیش جناح راست احمدی نژاد را عزل کند هرچه به روز رویارویی نهایی نزدیک می شود بیش از پیش دچار سرگردانی و بلاتکلیفی می شود و نمی داند که چگونه بین جبهۀ حامیانش حداقل سازش را ایجاد و انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کند. از سویی بنظر می رسد احمدی نژاد جز به تأیید صلاحیت مشایی راضی نخواهد شد و از جانب دیگر احراز صلاحیت مشایی همان و علنی شدن نارضایتی شدید روحانیت و جناح راست سنتی همان. 

6- خوشبختانه بنظر می رسد که خامنه ای نخواهد توانست با احمدی نژاد انتخابات را برگزار کند و پسر ناخلف یا به استعفا و شورش یا به برکناری بدلیل عدم کفایت سیاسی بازی انتخاباتی تدارک شده - البته تدارک هم نشده و احمدی نژاد هیئت اجرایی مرکزی را هنوز تشکیل نداده و مجلس هم هنوز نتوانسته چه بسؤال و چه به استیضاح وزیر کشور را مورد بازخواست قرار بدهد. و منتظر واکنش خامنه ایست - را بهم خواهد زد و کشور با بحران بیشتری روبرو خواهد شد. و طبیعی است که در چنین حالتی رهبری خامنه ای بشدت بیشتری هم تضعیف خواهد شد و حوادث دیگری ناشی از اوضاع بدتر شدۀ اقتصادی هم امکان وقوع خواهد یافت. 

7- هرچند معلوم است که مشاوران خامنه ای او را بشدت از موصع گیری و هرگونه صحبت در روزهای جاری برحذر داشته اند؛ اما اوضاع بسمتی در حرکت است که خامنه ای ناچار باید موضع گیری کند. لذا باید منتظر اولین موضع گیری خامنه ای در چند روز آینده باشیم تا بهتر بفهمیم که مجموعۀ سپاه و نیروهای امنیتی چگونه می خواهند صحنه را مدیریت کنند. زیرا اینک بطور حتم سپاه پرقدرت دست بالا را دارد و اوست که خامنه ای را هدایت خواهد کرد. اما من بضرس قاطع معتقدم که برگزاری انتخابات بدون مشایی توسط احمدی نژاد بسیار بعید بنظر می رسد. یا...هو

۱۳۹۲ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

رد پای پررنگ امریکا در شناسنامۀ جبهۀ پایداری: از رهبر تا دبیرکل و هلو!




1- جناح تندرو و ضد امریکایی جمهوری اسلامی چنان پر حجم و مسلسل وار و لاینقطع همۀ مخالفان و منتقدان را به جاسوسی و دست نشاندگی دول و سرویس های اطلاعاتی امنیتی غرب متهم می کند و کرده است که تقریباً خود من هم که پنج سال است بیرون از ایرانم و حتی کمترین ارتباط را نیز با انگلیسی ها دارم در ناخودآگاه خویش پذیرفته ام که صرف اقامتم در پایتخت انگلیس وابستگی به ام آی سیکس است و همواره نوعی احساس گناه در ذهنم خلجان دارد. این پدیدۀ جنگ روانی این تأثیر مخرب را هم با خود دارد که فرد تحت هجوم چنین تبلیغات و اتهامات پرحجمی اولاً حساسیت زدایی می شود از تئوری توطئه و ثانیاً مطلقاً به این اندیشه نمی افتد که ممکن است خود اتهام زنندگان عامل بیگانه باشند.

2- واقعیت این است که هر آنچه - بویژه - در 8 سال گذشته در ایران اتفاق افتاده است با هیچ متر و معیاری همخوانی ندارد چه با گذشتۀ این سرزمین کهن فرهنگ و چه با داشته های فعلی ایران. مثلاً نگاه کنید به صحنۀ انتخابات پیش رو و کسانی را که قارچ وار اعلام نامزدی می کنند برای ریاست جمهوری از صافی نگاه و ذهنتان عبور بدهید. آیا نود در صد اینانی که با وقاحت مثال زدنی خودشان را در قوارۀ رییس جمهور ایران می بینند حتی در حد و اندازۀ مدیر دون پایۀ یک اداره نیز شایستگی و لیاقت اثبات شده دارند. حالا بگذریم از اینکه همان اکثریت مورد مثال آنان از نظر شکلی هم جزو دفرمه ترین آدم های همطراز خویش در جامعه محسوب می شوند. یکی زبانش لکنت دارد، دیگری شباهت تام با افراد منگل و عقب ماندۀ ذهنی دارد، سومی لباس پوشیدن ساده را بلد نیست و چهارمی و پنجمی و الا آخر! طرفه اینکه کسر بزرگی از این احساس تکلیف کنندگان تفاله های دولت احمدی نژاد هستند که نه بخاطر برائت از او استعفاء داده باشند بلکه بدلیل اخراج خفت بار از طریق او وزارت های بادآورده شان را از کف داده اند.

3- حالا در این گیرودار تصور کنیم که آیت الله خامنه ای موفق بشود - احتمالش زیاد است - و بتواند جبهۀ پایداری مصباحیه را  برای 8 سال دیگر مسلط به مقدرات این سرزمین نفرین شده بکند. آیا گمان می کنید که در پایان این 8 سال که برابر خواهد بود با شروع قرن جدید خورشیدی چیزی از ایران باقی خواهد ماند که نیاز به لشکر کشی و جنگ و ویرانی باشد از سوی غرب و امریکا. بدیهی است که پاسخ منفی است و ایران اگر کماکان برمدار 8 سال گذشته اداره شود اصولاً از دایرۀ کشورهای متعارف - هرچند بشدت عقب مانده نیز - بیرون خواهد رفت.

4- در چنین نگرانی بود که تصمیم گرفتم نگاهی واقع گرا - هر چند با الگوی حسین شریعتمداری - بکنم به واقعیت موجود در عرصۀ سیاست ایران. و در کمال شگفتی و ناباوری متوجه شدم که این جبهۀ اراذل اوباش نوظهور که به تدبیر و دستور مستقیم آیت الله خامنه ای به مرحوم خوشوقت و مصباح یزدی و حسینیان و آقاترانی راه اندازی شده است چسبندگی کاملاً علنی و قابل اثباتی به امریکا دارند. اطلاع تأیید شده داریم که سعید امامی کشته شده بمصلحت و دستور خامنه ای جزو خانه زادهای بیت رهبری بود، و حتی تا آنجا به خامنه ای نزدیک بود که ارتباطات همسر آیت الله با غرب را هم او سامان می داده است. وکیست که نداند سعید امامی جزو نزدیک ترین یاران و رفیق گرمابه و گلستان روح الله حسینیان بوده و چه دفاعیه های آتشینی از او نکرده و نمی کند و خود کیهان شریعتمداری او را عامل سیا و موساد معرفی کرده است. در سوی دیگر آخوند آقاترانی - واقعاً یک طلبۀ بسیار فقیر درپیتی در سال 59 - دبیر کل پایداری است که گرین کارت امریکایی دارد و عملاً - حداقل محکم تر از حقیر انگلیسی و بسیاری از ایرانیان مقیم امریکا - شهروند امریکا محسوب می شود. تا برسیم به آیت الله مصباح یزدی که تنها - با تأکید به تنها - روحانی ارشد ایرانی است که مراودات مسافرتی علمی و چک آپ های سلامتی خود را به امریکا کرده است و می کند. در حالیکه سایر روحانیان فرتوت و جان دوست بیشتر به اروپا و انگلیس و اسپانیا وابسته هستند از جنبۀ طولانی کردن عمر بی برکت خود. و بالاخره برسیم به معجزۀ هزارۀ چهارم جناب دکتر کامران باقری لنکرانی که پدری امریکایی دارد و مصر است اعلام کند که بدستور محمدی گلپایگانی مراوده با پدرش را نه تنها حفظ بلکه گسترش هم داده است.

5- اطلاعات فوق تنها مستندات غیرقابل انکار و صدها بار تکرار شده ایست که همۀ ایرانیان از آن مطلع هستند و الا اگر بخواهیم بسیاق شریعتمداری رفتار کنیم - یک مزخرف را امروز در ورق پاره اش می نویسد و فردا ادعا می کند که اتهامش به وابستگی و جاسوسی فرزانگان به غرب مستند است و سندش را هم همان نوشته اش در شمارۀ روز قبل کیهان معرفی می کند - می توان دلایل و قراین خیلی بیشتری را هم احصاء کرد و برشمرد.

6- نتیجه اینکه حداقل هیچ گروه و شخص حقیقی و حقوقی دیگر تا این اندازه مجتمع (خامنه ای طراح، مصباح یزدی پدر معنوی، حسینیان عنصر کلیدی، آقاترانی دبیرکل و لنکرانی سخنگو و نامزد ریاست جمهوری جبهۀ پایداری) عناصر مشکوک به وابستگی به امریکا و غرب را نشان نمی دهند. بنظرم می رسد که خامنه ای و مصباح ندانسته و در تله افتاده و بقیۀ عناصر نامبرده با تأکید بر نام "آقاترانی" دانسته و مأمور رسمی یا غیر رسمی؛ اهداف غرب و امریکا در بارۀ ایران را تعقیب می کنند. اهدافی که بر دو عنصر کلیدی زیر متمرکز است در دراز مدت:

الف- له کردن شخصیت و غرور ایرانیان از طریق کمک به بازیگردانی آدم های حقیر بعنوان رهبران و سیاستمداران کشور. زیرا آنان خوب متوجه شده اند که بزرگترین نقطه قوت ایرانیان - خیلی شبیه خود امریکائیان - غرور و منم زدن ها و خود را تافتۀ جدابافته دانستن در میان سایر ملل همپالکی است - البته این نقطه قوت در عین حال بزرگترین نقطه ضعف فرهنگی ما هم است - بنابراین اگر بتوانند با مسلط کردن مداوم چندین سالۀ آدم های بی مقدار ایرانیان را تحقیر و در نهایت از نظر شخصیتی له کنند خواهند توانست برای همیشه از یک ایران همیشه شاخ در منطقه ای حساس آسوده بشوند.

ب- ضمن اینکه آنان می دانند که بطور طبیعی این آدم های حقیر و حاکم؛ ثروت ها و امکانات کشور را نیز برباد داده و محصول نهایی شان ایرانی تخریب شده از نظر مادی و تحقیر شده و له شده از نظر نیروهای انسانی خواهد بود.

7- خودم در ابتدا گفتم که این نگاه خیلی نگاه سخت گیرانه و تئوری توطئه محوری است که خود من از هواداران پرو پا قرص آن نیستم. لذا مجدداً تأکید می کنم که ابداً منظور من این نیست که امریکا و غرب - بویژه سیاستمداران بالفعل آنان - چنین نقشه ای را هم می دانند و هم تعقیب می کنند در تاکتیک های روزمره. اما من شخصاً شک ندارم که چنین نگاهی به ایران در سطوح استراتژیک غرب قطعاً وجود دارد و آنان شدیداً خواستار تخریب مادی و تحقیر معنوی ایران هستند و روند جاری کشور به رهبری خامنه ای را همسو با این استراتژی تقویت می کنند. دقیقاً مثل ورژن داخلی آن که مخالفان دو آتشه و بسیار برانداز جمهوری اسلامی هم تنها راه نجات ایران را در تقویت و انتخاب لمپن ها و اراذل و اوباشی مثل تیم احمدی نژاد سال 84 و جبهۀ پایداری و خط مصباح در سال 92 می دانند و تعقیب می کنند. اینان استدلال می کنند که خرابکارها اگر چه ایران را ویران می کنند ولی خوبی شان این است که رژیم را هم سرنگون خواهند کرد بالاخره! یا...هو

مشایی را چگونه از آزادی تا مزار عسل بدیعی بردند تا جیغ رسوای محمود در اهواز و ...!




خب مثل اینکه امشب خیلی شلوغ است صحنۀ سیرک و همه گونه نمایش از جنگی و درام و کمدی و پلیسی صف کشیده اند برای نوبت اجرا. لذا با عذرخواهی از بینندگان محترم و میهمانان معزز وقت نمایش را بین همۀ نمایش ها تقسیم می کنیم تا فقط در حد پیش پرده اجرا داشته باشند و هرکدام مورد پسند بود و به بلوغ رسید در شب های آینده کامل اجرا شود.

1- درام اشک و آه و ناله و جیغ و رستگاری: محمود احمدی نژاد در ورژنی دیگر از دارام رسوایی برادر ده نمکی صدایش را گذاشته روی کولش و هرچه قدرت در زبان و حنجره داشته بعلاوۀ رگ گردن بکار گرفته در اهواز که بلکه بتواند سونامی رسوایی در آزادی را پوشش بدهد و گفته هر آنچه می توانسته از تهدید و افشاگری و عدالت خواهی و وعده های قاقا لی لی که من آنم که رستم باید بشود اسفندیار. اما چون خیلی زور زده برای رساندن صدایش به جمعیت تُنُک مخاطب؛ لاجرم چشمانش کاملاً بسته شده و بی هدف شلیک کرده تا شاید اتفاقی به هدف بزند. ولی نه گمانم که از این امید "گدایان مُسلِم" و "دزدان مؤمن" آبی مجدد گرم بشود برای خنده و شادی ملت!

2- نمایش پلیسی: حسین شریعتمداری تنها کسی بوده که ندای معجزۀ سوم را از اهواز شنیده و با دقت رفته روی تک تک جیغ هایش و مهارتش را در بدل زدن نشان داده با افشاگری در مورد مسیر رحیم مشایی از استادیوم آزادی در جادۀ کمربندی تا بهشت زهرا و مزار خدابیامرز عسل بدیعی: پايان بزرگراه با احتياط برانيد !
...ممكن است آقاي احمدي نژاد ادعا كنند كه مراسم استاديوم آزادي براي تبليغ كانديداتوري آقاي مشايي نبوده و بفرمايند بهترين دليل آن كه ايشان در آن مراسم حضور نداشت! كه در پاسخ بايد گفت؛ آقاي رئيس جمهور! يعني حضرتعالي متوجه حضور مشايي در استاديوم نشده ايد؟! چه كسي در محوطه زير جايگاه به انتظار نشسته بود؟! و هنگامي كه برخلاف انتظارتان از مراسم استقبال نشد ترجيح داده شد كه آقاي مشايي آفتابي نشود؟! حالا بحث برسر اين بود كه با توجه به آنهمه تبليغات، غيبت مشايي چگونه قابل توجيه است؟! و آقاي ملك زاده توضيح داد كه بهتر است ايشان مخفيانه از استاديوم خارج شده و در مزار خانم عسل بديعي حضور يابد و خبر آن نيز منتشر شود تا غيبت وي سؤال برانگيز نباشد!...
این نمایش یکی از بردهای مهم برادر حسین بوده در مقابل احمدی نژاد از هنگامی که گفت نه شرق و نه کیهان می خواند و نمایندۀ حضرت آقا را حسابی بور کرد. معلوم است که احمدی نژاد مشایی را حتی تا پای کار آورده بوده و فقط شکست پروژه از نظر بسیج نفرات کافی و شوروهیجان لازم بوده است که از مشایی رونمایی نکرده و نه از ترس حرف و حدیث مخالفان. البته همۀ تحلیلگران هم همین را اصل می دانستند و به ملاحظه و محافظه کاری احمدی نژاد اعتقاد نداشتند.

3- ژانر جنگی را جناب چاک هیگل اجرا کرده است. او در اسرائیل گفته است که دادن ده میلیادر دلار اسلحۀ بسیار پیشرفته به اسرائیل و عربستان و امارات پیام روشنی به ایران خامنه ایست و اسرائیل می تواند خودش تصمیم بگیرد که چگونه از منافع کشورش دفاع کند و امریکا دخالتی در تصمیم اسرائیل نخواهد کرد. این نمایش خطرناک از آن جهت بسیار پرمعناست که تحلیلگران از وزیر دفاع جدید امریکا تصویری نه چندان موافق تندروی های اسرائیل و هوادار میانه روی در دندان تیز نشان دادن به ایران گفته بودند؛ و او را یک عامل ضد جنگ با ایران شناسانده بودند.

4- و ژانر وحشت را همین چندساعت پیش کانادا روی صحنه فرستاد و آن اعلام دستگیری دو تروریست مرتبط با القاعدۀ خامنه ای (بخوان آموزش دیده در پایگاه القاعده مرتبط با ایران) است که می خواستند در یکی از پل های راه قطار نیویورک - تورنتو انفجار ایجاد و قطار را از ریل خارج کنند. این خبر یک ویژگی شخصی هم برای من داشت که وقتی تحلیل پیش بین دست داشتن خامنه ای در انفجار بوستون را نوشتم (اینجا) چنان با هجوم کاربران بالاترین مواجه شدم که گویی من به مهاتما گاندی اتهام تروریستی زده ام. حالا اما معلوم می شود که گر صبر کنی ز غوره حلوا که سهل است بلکه از بوستون سپاه قدس ساخته می شود!

5- معنای تحلیل سیاسی - عبوس - چهار گزارش خبری بالا هم این است که روزهای سرنوشت سازی در پیش خواهیم داشت تا انتخابات ریاست جمهوری. هم در عرصۀ زدوخورد حاکمان و هم در موضوع اقتصاد و گرانی و هم در مورد فشارهای سخت و نرم جهانی. اما خوشبختانه خطر بزرگ (جنگ) نزدیک نیست و امیدوارم فشارهای دیگر زیاد اذیت نکند و بتوانیم به "من هنوز به پایان خوش خامنه ای برای ایران امیدوارم" برسیم. یا...هو

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه

هاشمی و خاتمی نخواهند آمد. رییس جمهور بعدی خامنه ای قالیباف یا باقری لنکرانی خواهد بود!




1- برخلاف آنچه که هواداران تیفوسی خاتمی مدعی شده اند؛ من باور دارم که متن حرف های منتشر شده از خاتمی در دیدار با ایثارگران کامل و دقیق بوده است و اگر هم خاتمی حرف های بیشتری زده باشد بقیۀ صحبت هایش اهمیتی نداشته است. بغیر از صفاتی مثل صادقانه بودن، واقعیت بودن، نجیبانه بودن و غیر سیاسی بودن در مورد گفته های خاتمی؛ حرف های خاتمی را می توان هم بیانیۀ او در نیامدن دانست و هم آخرین اتمام حجت خوشبینانۀ او خطاب به آیت الله خامنه ای برای آمدن! به این معنا که خاتمی می گوید خامنه ای مخالف من است ولی من مخالف او نیستم چون او رهبر و ولی فقیه است و بعنوان نماد و همه کارۀ نظام جمهوری اسلامی قبولش دارم. لذا من نخواهم آمد چون نه قصد و نه شخصیت ستیزه جویی دارم و نه اعتقادی به  تقابل با استراتژی خامنه ای. او تأکید می کند که خامنه ای نخواهد گذاشت او کار کند و هزینه های آن متوجه جامعه خواهد شد بدون اینکه منفعتی متصور باشد. خاتمی اما در عین حال هنوز هم معجزه را غیرممکن نمی داند در دو هفتۀ باقی مانده تا انتخابات. لذا حرف هایش را طوری مطرح می کند که اگر خامنه ای تغییر عقیده داد و حاضر شد داوطلبانه از استراتژی بشدت ستیزه جویانه و دشمنکامانه اش دست بردارد و او را بحضور بپذیرد، در این صورت است که خاتمی تمایل به آمدن دارد. بعبارت دقیق تر خاتمی آمدن خودش را مشروط به ملاقات علنی و رسانه ای و حلال!با خامنه ای می داند که آن هم با ارادۀ خامنه ای امکان پذیر است. بنابراین آمدن خاتمی منتفی است؛ چون تغییر در نقشه های خامنه ای منتفی است.

2-  در ضلع هاشمی هم اوضاع بهتر از ضلع خاتمی نیست. اگر خاتمی پذیرش شرفیابی به حضور رهبر معظم انقلاب را نشانه ای می داند از تمایل او به تغییر و لذا حاضر است بدون چانه زدن های جدی و سمج و سیاسی با خامنه ای در ملاقات مرحمتی هم اعلان نامزدی کند و بیاید؛ هاشمی اما ملاقات فیزیکی را انجام داده و با خامنه ای بر سر تغییر استراتژی چانه زنی هم کرده  و چون خامنه ای حاضر به پذیرش کمترین تغییری نشده هاشمی از آمدن صرفنظر کرده است. زیرا او ضمن اینکه بشدت خواستار تغییرات استراتژیک است اما بخصلت نخبه گرایی و محرمانه کاری اولاً و ترس برای سقوط جمهوری اسلامی ثانیاً حاضر نیست از فشار توده ها و افکار عمومی برای عقب راندن خامنه ای استفاده کند بعد از پیروزی. لذا ترجیحش این است که با مذاکره و مباحثه در بین الیگارشی به تغییر نرم و آرام استراتژی رژیم دست بیابد و معلوم است که مخالفت خامنه ای و قدرت سخت افزار او چنین شانسی را به هاشمی ندهد و او نیز از آمدن منصرف شود و شده است.

3- در یک گفتاری دیگر در حقیقت خاتمی و هم هاشمی معتقدند که اشکال کشور در استراتژی خامنه ایست. لذا با بودن او در رهبری و اصرار بر استراتژی 24 ساله اش خیلی زیاد اهمیت ندارد که چه کسی رییس جمهور باشد و فقط کافیست که دیوانه ای متوهم مثل احمدی نژاد نباشد. در چنین حالتی است که آدم های ریزتر و غیر رقیب برای خامنه ای را مفیدتر هم می دانند. و درست هم است البته؛ زیرا خامنه ای ممکن است در ریاست جمهوری روحانی یا قالیباف و امثالهم گشایش حداقلی و قابل کنترلی در نقشه هایش را بپذیرد اما با وجود هاشمی و خاتمی حتی همین تغییر کوچک را هم اجازه ندهد. علت هم واضح است زیرا هر تغییری در ریاست جمهوری هاشمی یا خاتمی بنفع ایندو فهمیده و تبلیغ خواهد شد. در حالیکه همین تغییر در ریاست غیر این دو نفر (هاشمی و خاتمی) تصمیم رهبری و تبلیغ برای خامنه ای بروی آنتن خواهد رفت. و خامنه ای به چندین دلیل روانشناختی در گذشته اش - قبلاً گفته ام - اولاً و بدلیل روحیۀ دیکتاتوری اش ثانیاً و اندیشۀ ایدئولوژیکش ثالثاً هیچ آدمی را حتی در نزدیک قدرت خودش هم نمی تواند تحمل کند تا چه رسد به اینکه آن شخص خودش را همطراز او هم بنمایاند.

4- بااین حساب و همانطور که درپست آمدن لنکرانی در دوم آوریل (اینجا) گفته بودم اگر اتفاق خاصی نیفتد انتخابات 24 خرداد با چهار کاندیدای اصلی با نام های احتمال قریب به یقین قالی باف، لنکرانی، روحانی یا جهانگیری - اگر اصلاح طلبان نامزدش بکنند - و نمایندۀ احمدی نژاد با مشارکت متوسط برگزار خواهد شد و نتیجۀ آن نیز در دور اول با رفتن قالی باف و یکی از دو نفر لنکرانی و روحانی یا جهانگیری به دور دوم شکل خواهد گرفت. چنین می فهمم که مشایی - بهر دلیل - نامزد دولت نخواهد بود و اگر هم باشد نه او و نه نفر بعدی او موفقیتی کسب نخواهند کرد زیرا توده ها بطور حسی می فهمند که احمدی نژاد اگر دوشیدنی هم بود شیرش تمام شده و بدلش دیگر پستانی برای تغذیۀ آنان نه خواهد داشت و نه خواهد داد زیرا او همۀ ریخت و پاشش را با تأیید خامنه ای و سکوت مخالفانش در الیگارشی انجام داده است و به تنهایی کاری نمی توانست بکند.

5- چیزی که مهم است مورد لنکرانی است و بنظر من اگر همه به امید اینکه جبهۀ پایداری در انتخابات مجلس موفقیت لازم را کسب نکرد لنکرانی را از پیش باخته بحساب بیاورند اشتباه خواهد بود و دکتر نمایندۀ "خامنه ای - مصباح" علاوه بر حامیان پروپاقرص در قدرت بالفعل و در بین مجریان و ناظران انتخابات و سپاه و بسیج؛ خودش نیز ظرفیت ها و توانایی های بالقوه ای دارد برای مبارزه با نامزدهای موجود در صحنه. خلاصۀ پیش بینی ام هم این است که رییس جمهور یازدهم خامنه ای یکی از دونفر قالیباف یا باقری لنکرانی خواهند بود. چون بدرازا می کشد شمردن دلایل بازهم بیشتری برای این پیش بینی امید وارم که در کامنت ها به برخی وجوه این  پیش بینی - تو بگو نوستراداموسی ولی من تحلیل ماوقع و از ژرفای شناختم از روند سیاست در ایران می گویم - بیشتر ریز شوم و بگویم. یا...هو

۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

آیا دو چچنی تروریست بوستون عاملان خامنه ای بوده اند؟ چرا!

 جوهر برادر کوچکتر
جوهر سارنائوف برادر کوچکتر تیمور

1- دیروز نوشتم (اینجا) که واکنش سریع و تند خامنه ای در محکومیت حادثۀ بوستون امریکا در نوع خود اولین و بسیار سؤال برانکیز است. و اضافه کردم که خامنه ای از ترس رادیکال تر شدن سیاست های اوباما - ناشی از فشار افکار عمومی امریکا و نو محافظه کاران بخاطر این حادثه - دست به چنین شتابزدگی زده است.

2- اینک اما با روشن شدن ماهیت دوبرادر تروریست که هم اهل چچن بودند و هم قیافۀ کاملاً غربی داشتند و هم تازه مسلمان بودند؛ این ظن بسیار قوت می گیرد که این دو برادر تحت استخدام و آموزش عوامل خامنه ای - سپاه قدس سپاه پاسداران - این مأموریت را انجام داده اند و آیت الله خامنه ای دست پیش گرفته است که در هنگام روشدن نتیجۀ تحقیقات پلیس امریکا بتواند به موضع گیری - من اولین رهبر بودم که محکوم کردم - خویش استناد و واقعیت را انکار و خنثی کند.

3- برای خود من محرز است که تحلیل مزبور با احتمال قریب بیقین عین واقعیت است. اما شما این را بعنوان یک گمانه در گوشۀ ذهنتان داشته باشید تا بزودی واقعیت برملا شود و به درستی یا نادرستی آن پی ببرید. این را بدین جهت هم مطمئنم که امروز یکی از مهمترین دستورکارهای نمازهای جمعه سرتاسر ایران محکوم کردن حادثۀ بوستون بوده تا جائیکه شخصی مثل سید احمد خاتمی امام جمعۀ امروز تهران که یکی از سفرای مرگ - مطلق - خامنه ایست چنان مرثیه ای سروده در نماز برای اظهار همدردی که اگر کسی او را نشناسد گمان می کند کارل پوپر مرحوم خطیب جمعۀ تهران بوده است.

4- مهمتر اینکه چچنی های جوان انتخاب شده برای این مأموریت چنان با دقت انتخاب شده اند که تقریباً نتوان با هیچ چسبی هم به قبای خامنه ای دوخت شان: سفید پوست اروپایی، سنی مذهب، خارج از حوزۀ نفوذ اسلام شیعی خامنه ای و بی ارتباط با تبلیغات و مداخلات حوزۀ قدرت خامنه ای بدلیل مناسبات حسنۀ تهران و مسکو؛ و البته بدون کمترین حساسیت خامنه ای به کشتار چچنی ها از سوی پوتین در سال های پیشین و اوج شورش های داغستان! یا...هو


پی نوشت: فکر نمی کردم تحلیل "آفتاب آمد دلیل آفتاب"م اینقدر کج فهم و بدفهم داشته باشد. لذا چند دلیل مکمل را اضافه می کنم:
1- این ترور توسط نئونازی های غربی انجام نشده است و مسلمانان مسبب آن بوده اند. 
2- بنابراین علت اینکار نه نفرت و اعتراض راست های افراطی غرب و عملی محدود و شخصی که عملی ایدئولوژیک و سازمان یافته بوده است.
3- هیچ گروه مسلمان تروریست شناخته شده یا ناشناسی مسئولیت حمله را بعهده نگرفته است و بطور طبیعی مسئولیت حمله و پشتیبان ایندو یک کشور و دولت بوده است. و دولت ها مسئولیت ترور را نمی توانند بپذیرند!
4- بمب ها طوری طراحی و ساخته شده اند که به کشتار هرچه ممکن محدود و خرابی کم با سروصدای تبلیغاتی و مجروح بسیار بیانجامد. که چنین هم شده است. - ترور انسان دوستانۀ جمهوری اسلامی -
5- بمب ها از نظر فنی و تکنیکی طوری ساده و ابتدایی طراحی شده اند که یک تیم قوی عملیاتی و فنی در پشتش نمایان نباشد و کسان عادی با امکانات کم هم بتوانند چنین مواد انفجاری را در اختیار گرفته و بسازند.
6- مهم انتخاب نفرات بوده که باید کمترین سوء ظن و رفتار ناهنجاری - مثل یک طالب یا مسلمان افغانی یا پاکستانی - حتی در ظاهر و پوششان در سابقه شان مورد توجه نیروهای امنیتی نبوده باشد.

۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه

از عصبانیت مصمم هاشمی در داخل تا اظهار همدردی بزدلانۀ خامنه ای در خارج.

The Cornell Farm



1- دفتر هاشمی رفسنجانی مثل دفعۀ قبل این بار هم ادبیات - و نه محتوا - نقل قول از جلسه با استانداران را عین جملات هاشمی ندانسته و تأکید کرده است که نه صراحتی در اعتراف به عدم اعتماد رهبر داشته ام و نه خشونتی به اندازۀ "سپاه امروزه به کمتر از کل کشور از داخل گرفته تا خارج و از سیاست گرفته تا اقتصاد راضی نیست" در ادبیات همیشه ملایم و معتدل و محافظه کار من هاشمی سابقه دارد. اما برای راوی هم حرجی نیست و او نیز خیانت در امانت نکرده و خلاصه کردن شرح گفتار هاشمی غیر از با همین ادبیات کمی رادیکال ممکن نبوده است.

2- در پست دیشب نوشته بودم که خدا کند این نگرانی هاشمی چنان عمیق باشد که دست به یک اقدام ایجابی بزند و حالا که مطمئن شده - و حاضر شده آن را علنی کند - مشکل نه در احمدی نژاد بلکه در خامنه ایست؛ دچار انفعال و دررفتن از صحنه نشود و سرنخ مقابله با خامنه ای را از دست ندهد. خوشبختانه باید مژده بدهم که هاشمی امروز هم جلسه داشته با مجلس هشتمی ها و در آنجا صریحتر از دیروز - با تأسف و عصبانیتی مصمم - هم علت همۀ خرابکاری های 8 ساله را بدلیل حمایت خامنه ای از احمدی نژاد معرفی کرده و با مثال زدن از انحلال سازمان ها و شوراها و یکه تازی های هر آنچه احمدی نژاد اراده کرده است این پرسش اخطار واضح به خامنه ای را طرح کرده است که مگر مملکت شهر هرت و بی صاحب بوده که این آدم پیزوری هر کاری دلش خواسته کرده و می کند و رهبر کشور نه تنها واکنش منفی نشان نمی دهد بلکه با بازداشتن سایر قوا از انجام وظایف و مسئولیت های قانونی شان خرابکاری های احمدی نژاد را تقویت هم می کند. البته حرف نقل شده از هاشمی خلاصه بوده به اینکه "کسانیکه مسبب خرابکاری ها هستند از ورود و شرکت نیروهای دلسوز به صحنه جلوگیری می کنند و ...". این نشان می دهد که هاشمی قرار نیست صحنه را خالی کند. انشاءالله". 

3- آیت الله خامنه ای هم امروز حرف زده و از جمله و برای اولین بار - در نوع خود - انفجار در بوستون امریکا را با شدت بی سابقه ای محکوم کرده است. - البته خامنه ای بمناسبت روز ارتش چند جوک و لطیفه هم گفته راجع به ایمان و وجدان کاری و توانمندیها و حرمت و کرامت ارتش که همه اش دروغ بین و آشکار است و من شهادت می دهم که اگر در ارتش ایران وجدان و ایمان و حس مسئولیت و توانمندی بود - مثل همۀ سازمانها و ادارات دیگر هم - مربوط به نیروهای تربیت شده و باقی مانده از زمان شاه بود که در حال حاضر قریب به اتفاق بازنشسته شده اند و نیروی استخدامی جمهوری اسلامی نه ایمان دارد و نه وجدان دارد و نه توان. و کرامت و حرمت که دیگر اظهر من الشمس است که باقی نگذاشته جمهوری اسلامی برای هیچ ایرانیی، و بویژه کسانیکه در سازمان های کلاسیک (بخوان طاغوتی ) باقی مانده از حکومت پیشین خدمت می کنند. - 

4- اما در مورد انفجار در ماراتن بوستون و محکوم کردن آن از سوی خامنه ای کمی احساس خطر می کنم برای ایران. بدین معنا که اگر انفجارهای بوستون ارتباطی با تروریسم - اسلام - داشته باشد تیم اوباما را ناچار خواهد کرد که سیاست رادیکالتری اتخاذ و بویژه در مورد ایران و سوریه بسمت دخالت نظامی برود. همان سناریویی که انفجار برج های دوقلو باعث به صحنه آمدنش شد در حمله به افغانستان و عراق. لذا چنین گمان می کنم که خامنه ای از این زاویه است که چنین سریع و با شدت آن را محکوم کرده است حتی اگر با زدن چاشنی محکوم کردن کشتار بی گناهان در سوریه و عراق و افغانستان هم خواسته باشد کارش را انسانی و نه سیاسی جلوه بدهد.

5- این مطلب را دیشب می نوشتم که ناتمام ماند و حالا خبر می رسد که کارخانه ای در تگزاس امریکا منفجر شده و کشتار عظیمی راه انداخته است. همزمانی این حادثۀ طبیعی تر - البته بسیار نادر در امریکا - با انفجارهای تروریستی! بوستون یک نوع همپوشانی روانی ایجاد خواهد کرد در ذهن امریکایی بشدت امنیت خواه و اوباما و دموکرات ها را مجبور به واکنش سخت تر و خشن تری هم خواهد کرد در خارج از مرزهای امریکا؛ و شک نباید کرد که این بار بدون کمترین تردیدی هدف ایران خواهد بود. چه عملیات بوستون تروریستی اسلامی باشد یا اقدام نئونازی های غربی انگشت اتهام بسوی ایران خواهد بود بعنوان کانونی که 35 سال پیش اسلام (سرمنشاء تروریسم جدید) را به مناسبات سیاسی کشاند. بعبارت دیگر اکر بمب گذاری در بوستون کار مسلمانان باشد که نیازی به توضیح ایران مقصر است نخواهد بود. اما اگر انفجار کار گروه های داخلی و امریکایی غیر مسلمان باشد بازهم با این استدلال که کار اینان در واکنش و اعتراض به تروریسم اسلامی - نظریۀ قاتل دوسال پیش نروژی - بوده است ایران را محرک معرفی و هدف خواهد کرد.

6- ضعف شدید و غیرقابل توجیه پلیس و نیروهای اطلاعاتی - امنیتی امریکا در جلوگیری از انفجار بوستون اولاً و سردرگمی و ناتوانی و انفعال آنان در بعد از انفجار ثانیاً و عدم توانشان در مورد شناسایی و دستگیری و معرفی بمبگذاران و یا حتی منشاء داخلی یا خارجی داشتن آن و ده ها مجهول دیگر ثالثاً هم کمک می کند که اوباما برای سرپوش گذاشتن بر این ضعف های شدید امنیتی نیز عکس العمل فرافکنانه اش شدیدتر و سریعتر بشود و خدا رحم کند بما تا بلکه هاشمی و دیگر نیروهای عقلانی در این دوماه باقیمانده بروز سرنوشت کاری کنند کارستان. و الا ماندن خامنه ای در این ژستی که تا کنون داشته است شکی باقی نمی گذارد که ایران دچار جنگ ویرانگری خواهد شد در پی تضعیف کامل از راه تحریم ها. یا...هو

۱۳۹۲ فروردین ۲۸, چهارشنبه

هاشمی رفسنجانی پیروز می شود اگر: شمشیرش را از رو ببندد همیشه. مثل این بار!




1- همۀ اصرار من هم برای نامزدی هاشمی رفسنجانی - و فقط شخص ایشان و نه هیچکس دیگر- در انتخابات ریاست جمهوری بدین دلیل بود که هاشمی رفسنجانی تنها سیاستمدار موجود در جمهوری اسلامی است که توان بالقوۀ عبور از خامنه ای را دارد. به این معنا که هاشمی بدلیل سابقۀ انقلابی و داشتن پایگاه در بین روحانیت سنتی و اعتبار مدیریتی و بویژه روسفید در آمدنش از وقایع 3 ساله و بالاخره محبوبیت کارآمدش در بین تکنوکرات ها و تحصیلکرده های دانشگاهی؛ می تواند بدون توافق استراتژیک با خامنه ای وارد انتخابات شده و پس از پیروزی و با استفاده از پتانسیلی که گفتم خامنه ای را وادار به عقب نشینی کرده و نقشش را به پادشاه بدون سلطنت فروکاسته و در عین حال با گسترش جامعۀ مدنی و تقویت آن از بازگشت مناسبات قبلی جلو بگیرد. این سناریو باید می توانست در عرض یک دورۀ ده ساله به تجدید نظر مثبت در قانون اساسی بیانجامد و ... بگذریم چون هاشمی قصد نامزدی ندارد و کل سناریو منتفی است.

2- حالا بنظر می رسد که هاشمی راه دومی را انتخاب کرده است که  راه کم خطرتر است برای خودش و نیازی هم برای صرف انرژی اضافه ندارد مثل چالش های نفسگیر رییس جمهور و رهبر. چه در صورت ورود به عرصۀ نامزدی و بدون جلب نظر موافق خامنه ای اولاً باید نگران اقدامات متکی به قدرت سخت افزار خامنه ای بود و ثانیاً در صورتیکه چه با دخالت خامنه ای و یا بطور طبیعی رأی نمی آورد و پیروز نمی شد باید برای همیشه و با خفت صحنۀ سیاست را ترک می گفت. البته ترک کردن صحنه در سن ایشان عیبی نیست که واجب هم است در همه جای دنیا؛ ولی رفتن با شکست با آن همه سابقه و پروپاگاندای جایگاهی او در جمهوری اسلامی صورت خوشی نداشت.

3- جمهوری اسلامی که بطور ذاتی دچار نوعی بی ثباتی است که در دوره هایی تشدید یا تخفیف هم می شود؛ اینک در یکی از بی ثبات ترین دوره های تاریخ خودش است. و صحنۀ سیاسی ایران از هر موقعی در سی سال گذشته سردرگم تر و پرهرج و مرج تر است. تا جائیکه حتی توان فکر کردن عادی را هم از همه گرفته است. در چنین فضای بشدت سیالی نیروهای سیاسی و بدنۀ میدانی آن ها در حال بازتعریف خود و اشغال جایگاه های جدیدی هستند. بعبارت دیگر حالا نه حزب اللهی همان حزب اللهی سابق است و انسجام سازمانی دارد ، نه اصلاح طلب و اصولگرا با تعریف سابق شناخته می شود و نه حتی ضدانقلاب تعریف مشخصی دارد. و بهمین خاطر هم است که تعریف خامنه ای و هاشمی هم با تعریف دو یا حتی سه سال پیش آنان متفاوت است. یعنی نه خامنه ای آن نایب امام یا امامی است که حزب اللهی ها مریدش بودند و نه هاشمی آن "شیطان اکبر"ی مانده که خامنه ای معرفی اش می کرد در خلوت به حواریون.

4- لذا بنظرم می رسد که اعلان برائت هاشمی از استراتژی مخرب خامنه ای و بویژه حملۀ مؤثر و بسیار تند ایشان به سپاه پاسداران - برای اولین بار در این سطح و با این صراحت اتفاق افتاده است - اقدام خوبی بوده و با جلو رفتن در دوماه آینده نیروهای اجتماعی مؤثری را به اردوی هاشمی خواهد ترغیب و اضافه کرد. البته مشروط بر اینکه هاشمی نیز دست به تحرک سیاسی بزند و از قهر و ناز و بی حوصلگی و مظلوم نمایی پرهیز کند. زیرا با اینکه ذائقۀ ملت ایران دوست داشتن قهرمانان  شکست خورده ولی مظلوم است. اما ترکیب هاشمی رفسنجانی بدلیل کم داشتن عنصر فقرمادی و بدبختی در کودکی و در یوزگی در طلبگی؛ توانایی صعود به مظلوم نمایی تأثیر گذار را ندارد مثل مثلاً آیت الله خامنه ای! پس رفسنجانی محکوم است که اگر قصدی برای نجات خود دارد دست به یک اقدام ایجابی بزند بنفع وطن و این اقدام باید حتماً یک فعل باشد و نه یک انفعال. از زوایای دیگر خواهم نوشت بازهم. یا...هو

۱۳۹۲ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

من شیعه و ترک ایرانیم و حاضرم خودم را پیش مرگۀ این جوان کرد سنی ایرانی بکنم!

دکتر محمد قسیم عثمانی
دکتر محمد قسیم عثمانی نمایندۀ شهر بوکان؛ کرد و اهل سنت، امروز در مجلس شعری خوانده و طنزی گفته که سبب واکنش هیستریک حسینیان قاتل و کوچک زادۀ خائن شده است. او از هزینۀ 100 میلیارد تومانی تبلیغات ریاست جمهوری پرسیده و ... (اینجا)

این شعرش:
یاد دارم در غروبی سرد سرد می‌گذشت از کوچه ما دوره‌گرد/ داد می‌زد کهنه قالی می‌خرم دست دوم جنس عالی می‌خرم؟ کاسه و ظرف سفالی می‌خرم/ گر نداری کوزه خالی می‌خرم/ اشک در چشمان بابا حلقه زد/ عاقبت آهی کشید بغضش شکست/ اول ماه است نان در سفره نیست/ ای خدا شکرت ولی این زندگی‌ست/ خواهرم بی‌روسری بیرون دوید/ گفت آقا سفره خالی می‌خری!

  و این هم طنزش:
یکی از دوستان از من پرسید: آیا شما هم می‌خواهید کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شوید؟ گفتم آره، من هم می‌خواهم کاندیدا شوم، او گفت: باید شیعه دوازده امامی باشی، گفتم: اگر مشایی رجل سیاسی محسوب شد، آنوقت خلیفه سوم هم جزء شیعه دوازده امامی محسوب می‌شود.

هیچگاه فکر نمی کردم که کرد و سنی دیگری غیر از شوهر خواهر عزیزم را مرجع خویش و الگوی ایرانی بودنم قرار بدهم. حالا امروز با این جوان روبرو شده ام و عهدم را می شکنم هم در مورد الگوی خویش و هم در مورد میهن پرستی خویش و مهمتر هم در مورد فهم و طنز و احساس مسئولیت خویش. باعث افتخارم است که ریاست بر من پیر مرد را بپذیرد! خواهش می کنم دکتر جوان وطن را درمان کنید. یا...هو

تغییر عجیب و ناگهانی تاریخ مراسم آزادی به همزمان با روز ارتش! چرا؟

فیروزآبادی و صالحی و احمدی نژاد

1- در حالیکه عرب ها بل گرفته اند و در ریاض جمع شده اند که: "ای دنیا این نیروگاه ایران ایمن نیست و زلزله ای کمی نزدیک تر یا قوی تر طومار زندگی ما را در منطقه درهم خواهد پیچید" پس واویلا و ایران باید نابود شود - و البته بهانۀ تازه و پررنگی است بضرر خامنه ای در آینده -؛ و رییس جمهور بیخیالِ نک و نال و تهدید همسایگان ثروتمند، در حال بدبخت نوازی و فقیر گردی در افریقاست، و "حالش را می برد"؛ اما هیچ سوژه ای نیست که بتواند تا دو روز دیگر هم (جمعه) روی دست تکخال "در آزادی جمع می شویم و می زنیم و می رقصیم و می خندیم به ریش همه"ی دولت امام زمان مشایی بلند شود.

2- لذا امروز هم شاهد بودیم که تحقیقاً همۀ شخصیت های حقیقی و حقوقی اصولگرایان نحله های مختلف - حتی رسایی و کوچک زاده - در نکوهش و ذم جشن نوروزی دولت حرف زده بودند و برگزاری آن را محکوم و غیرقابل توجیه و انتخاباتی دانسته بودند. اما خوشبختانه هیچکدام شان جرأت "جلوگیری می کنیم" یا "سرویس نمی دهیم" و از این قبیل نکرده بودند. حتی رییس پلیس باجناق احمدی نژاد هم که ده ها دلیل آورده بود در نالازم و بی خود بودن این جشن، نهایتاً تعهد کرده است که امنیت مراسم را بنحو احسن برقرار خواهند کرد.

3- در مورد این جشن و چرایی اش و تبعاتش و ... تحلیل های زیاد و بعضاً خوبی هم شده و نیازی به ورود من نیست که حرفی ندارم بغیر از آنچه که می دانید و یا می خوانید. و سر گندۀ آن زیر لحاف است که بعد از انجام و پایان جشن معلوم خواهد شد و می توان حرف ها را دید و عکس ها را شنید و فیلم ها را کاوید و به نتیجه رسید یا نرسید. اما نکتۀ ظریفی در این میان بوده است که تقریباً هیچ تحلیلگر و مفسری ندیدم نکته سنجی کرده باشد در کشف آن و پرداختن به آن. و آن تغییر تاریخ برگذاری جشن دولت مهر از 28 فروردین به 29 فروردین است.

4- می دانیم که روز 29  فروردین روز ارتش است و در این روز نیروهای مسلح رژه می روند و مراسم رسمی برقرار است. معمولاً هم سان و رژه را رییس جمهور بنمایندگی از فرمانده کل قوا (رهبر) می بیند و می گیرد. و باز طبق معمول هرساله محدودیت های ترافیکی بسیاری در جنوب و غرب تهران اعمال می شود که از جمله فرودگاه تعطیل و پرواز هواپیماها چند ساعت انجام نمی شود و .... بنابراین احمدی نژاد و برخی از عناصر دولتش تا نزدیک بعد از ظهر گرفتار این روز ملی هستند ضمن اینکه برای تردد نیروهای میدانی به استادیوم آزادی هم محدودیت هایی متصور است. و یا خود پلیس که گرفتار تأمین امنیت مراسم روز ارتش هم است و ... بنابراین دلیل تغییر یکبارۀ تاریخ مراسم دولت به روز ارتش باید خیلی زیاد مهم بوده باشد.

5- بنظرم می رسد که جرقۀ تغییر زمان برگزاری جشن باید در ذهن یکی از دو بزرگوار احمدی یا مشایی زده شده باشد و آن زمانی بوده که یکی از منتفدان این مراسم آن را به لشکر کشی ماننده کرده بود. آن جرقه هم این بوده است که چه خوب است که جشن 100 هزار نفری دولت در استادیوم آزادی را بصورت سمبولیک رژه و نمایش ارتش امام زمان (مشایی) در بعد از ظهری قرار بدهیم که در صبحش روز ارتش است و رژه و نمایش ارتش نایب امام زمان (خامنه ای) . تا القای تبلیغاتی مؤثرتری بشود اولاً و تداعی ذهنی اقتدار دولت بشود در نزد توده های شرکت کننده یا بیننده بدلیل چسبندگی تصویری مراسم بعد از ظهر با سرباز و سلاح و توپ و تانک مراسم صبح.

6- البته باید منتظر باشیم و ببینیم که آیا امسال هم احمدی نژاد مراسم روز ارتش را برگذار خواهد کرد یا خامنه ای خودش برای مراسم خواهد آمد. و آیا در صورت شرکت احمدی نژاد فرماندهان سپاه و ارتش و بویژه فیروز آبادی - بعد از انتقاد تندی که به تبادل پرچم در سمنان کرده بود -  چگونه برخورد خواهند کرد. و آیا مراسم استادیوم آزادی با همان زمان و مکان و ترتیبات برگذار خواهد شد یانه، و چه حرف و حدیثی بدنبال خواهد داشت. نقداً که امروز هم در ساعات پایانی هم محمد جعفر بهداد معاون رییس دفتر احمدی نژاد وهم طلبه شریف زاده - بویژه دومی - کلی برای مشایی نوشابه های درست و درمان بازکرده اند در ایرنا و مدعی شده اند که مشایی به چنان خلوصی از عرفان رسیده است که به خودرهاگری منتهی شده است و خودش از میان برخاسته و فقط آرمان هایش مانده است مهم! لذا نه از تهمت و بهتان می ترسد و نه حتی می رنجد!  و تا روز ثبت نام آمدنش معلوم نمی شود. یا...هو

۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه

آیا احمدی نژاد می تواند سوار بر مشایی از روی نعش خامنه ای عبور کند! امیدواریم.

محمود احمدی نژاد رئیس جمهور و اسفندیار رحیم مشایی در همایش حماسه حضور



1- از محمود احمدی نژاد دو فقره رفتار و گفتار صادر شده در دیروز و امروز که تیتر یک اخبار رسانه ها را تأمین کرده است. رفتار دیروزش که با گفتارهای مکملی هم همراه بوده عبارت است از تبادل پرچم با اسفندیار رحیم مشایی به نشانۀ جابجایی فرمانده دولت عدالت ِ"احمدی - مشایی" با فرمانده دولت مهر ِ"مشایی - احمدی". - تعبیر دوگانۀ دولت عدالت و مهر از خود مشایی است که گفته است در 8 سال ریاست احمدی نژاد موضوع عدالت به اندازۀ لازم در سطح جهان مطرح شد و در دولت آینده باید موضوع مهر جهانی شود (نقل به مضمون) - و گفتار امروز احمدی نژاد که نیش و کنایه و متلک هایی بوده است که بداخل و خارج گفته است در جمع مدیران صنعت. و با گفتن سنگ اندازان پیش پای دولت عددی نیستند و فرق س و ص را نمی دانند از حربۀ مؤثر "اگر می خواهی برنده باشی با قوت و تحقیر کننده حمله کن" استفاده کرده تا رقبا را کماکان منفعل نگاه دارد. او لازم دیده که بازهم تکرار کند که تا اختیار همه چیز دست من است کارها بروفق مراد است و درست مثل هسته ای و هدفمندی؛ اما بمحض ورود دیگران به موضوع مشکلات هم از در و دیوار می بارد و ...

2- من اما قصدی برای رمزگشایی از بیانات "گه هربار"ِ امروز احمدی نژاد را ندارم زیرا که رمزی ندارد و مثل همیشه مزخرف گفته حتی اگر بپذیریم که در مورد بی سوادی روحانیت و بازرس پورمحمدی حرف دقیقی زده باشد. زیرا خودش همین دیروز میزبان یک مردیکۀ الدنگی از مزخرفترین کشور - ازابتدای تاریخ جهان تاکنون - بوده است بنام بروندی که تازه همین مردک رییس فلاکت زدگان - همۀ ملت چند ده هزارنفری کشورش - مثل خود احمدی نژاد از راه تقلب رییس شده و رقیب او هم مثل رقبای احمدی نژاد  در پنهان بسر می برد. و تردیدی نیست که این تحفه های سیاست خارجی دیگر دست آورد مبارک و مستقیم احمدی نژاد است و ربطی به هیچکس - حتی خامنه ای - ندارد و فرافکنی های ِ"نمی گذارند" حنای بی رنگی است.

2- پس می ماند تبادل پرچم دیروز و خوشحالی بسیار زیاد من که در آن تبادل پرچم امام و مأموم و مرید و مراد و عشوه و کرشمه و راز و نیاز و ... نکات خوبی نهفته است که امیدواریم احمدی نژاد این آخرین مأموریتش را درست انجام بدهد و بخاطر مشایی زلالش کوتاه نیاید:

الف- در سمنان برای همه کس معلوم شد که نامزد قطعی احمدی نژاد برای جایگزینی خودش اسفندیار رحیم مشایی است و نه هیچکس دیگر. و اگر احمدی نژاد نتواند مشایی را مطرح کند از ضعف و باختش است و نه از اراده و تصمیمش.

ب- احمدی نژاد دیروز هم سنگ تمام گذاشت برای مشایی و نه تنها در همۀ تصاویر کرد توی چشمان وحشتزدۀ اصولگرایان و مهمتر اینکه پرچم ملی نماد ملت - دولت ایران را واگذار کرد به رحیم مشایی. تبادل پرچم بیشتر نشانه ای از جنگ هم است.

پ- احمدی نژاد در سفر سمنان هیچ شخصیت دومی را بصورت یدک و جزیی هم مطرح نکرد در کنارخودش و مشاییش و فیلم ها و عکس ها- برعکس اینکه همۀ ما گمان می کردیم گزینه های یدکی هم خواهد داشت در کنار مشایی - البته بنظرم هم درست عمل کرد و هم بنفع تعمیق اختلافات است و عمل خواهد کرد. زیرا اگر احمدی نژاد شخص دومی را مطرح بکند در کنار مشایی به این معناست که او خودش هم از رد صلاحیت مشایی هم خبر دارد و هم قرار است تمکین کند. لذا نفر دوم را برای آن روز معرفی می کند. در حالیکه در حال حاضر هم خودش را مصمم و با اراده و سازش ناپذیر معرفی کرده در مورد نامزدی مشایی؛ و هم برای طرف مقابل پیغام ترسناک فرستاده که قصد کوتاه آمدن ندارد و رجز توخالی نخواند.

3- مسئله این است که با هر روز نزدیک شدن به انتخابات و برنامه های تبلیغاتی احمدی نژاد مثل همین تجمع 100 هزار نفری در استادیوم آزادی اصولگرایان و الیگارشی بیشتر و بیشتر به انتقاد مخفی و علنی از خامنه ای خواهند پرداخت. زیرا همه معتقدند که علت تامّۀ همۀ شلتاق های احمدی نژاد، عدم اجازۀ رهبر برای برخورد با اوست. و پرواضح است که هرچقدر بین رهبر و سایر اجزاء حکومت نقار بیشتری پدید بیاید همانقدر احتمال برهم خوردن یکبارۀ تعادل ساختگی و باسمه ای حکومت هم زیاد می شود و البته برای ما که تفریحات ناسالم هم کم داریم همین خود خوری و اضطراب و ترس آخوندها از دست احمدی نژاد کم کیف ندارد. یا...هو

اعتراف ولایتی : خامنه ای دستور ائتلاف 1+2 را داده است! تحلیل من: برای مهار قالیباف و پیروزی لنکرانی!




1- علی اکبر ولایتی مصاحبۀ مفصلی کرده با انتخاب و در آنجا به نحوۀ رسیدن به ائتلاف انتخاباتی با قالیباف و حداد نیز پاسخ داده است (اینجا). او گفته است:
س: قانع کردن این دو نفر طول نکشید؟ 
ج: نه؛ شاید تمام صحبتهای من با آقای قالیباف تا زمان به نتیجه رسیدن آن فقط یک ربع ساعت طول کشید.   آقای حداد هم همین طور؛ شاید ربع ساعت به طول انجامید. 
حالا سؤال بدیهی این است که اگر دو فرزند دو قلوی یک تخمکی یا بالاتر دو قلوی همسان بهم چسبیده مثل لاله و لادن مرحوم بخواهند برای دوش گرفتن همزمان با هم تصمیم بگیرند آیا  کمتر از 15 دقیقه وقت می گیرد؟ و آیا ائتلاف سیاسی بین دو سیاستمدار مختلف العقیده و روش و سن و تجربه و خاستگاه و ...  برای نامزدی در بالاترین مقام سیاسی یک کشور می تواند در کمتر از  نه 15 ماه و نه 15 هفته و نه پانزده روز و نه 15 ساعت بلکه فقط 15 دقیقه یعنی یکچهارم ساعت حاصل شود. پس اگر حرف دکتر ولایتی در این مورد درست باشد - دلیل و انگیزه ای هم برای دروغ گفتن در این زمینه ندارد - باید دنبال یک معجون و مفتاح البابی رفت که توانسته ائتلاف سیاسی یک ربع ساعتی بسازد.

2- آن گشایندۀ همۀ درب ها و دوا کنندۀ همه دردها و مجاب کنندۀ همۀ برده ها در جمهوری نکبت چیزی نیست جز "حضرت آقا فرمودند". پس ولایتی به نزد قالیباف رفته و گفته است که حضرت آقا توصیه کردند که من و شما و حداد ائتلاف کنیم برای نامزدی. قالیباف هم  در مقابل شوک سنگین دستور غافلگیرکننده نمی توانسته بهانه بیاورد و وقت بگیرد و از این قرتی بازی های دنیای مدرن. لاجرم گفته است سمعاً و طاعتاً. البته همۀ این مناسک به ده دقیقه هم نرسیده وولایتی اگر احساس کرده 15 دقیقه طول کشیده بیشتر بخاطر لحظات خوشی بوده که از اجرای  درست مأموریت خامنه ای داده داشته و می خواسته لذت ولایتی بودنش را بیشتر طول بدهد. در مورد مذاکرۀ با حداد بهمین اندازه نیز صحت ندارد زیرا خامنه ای همانطور که به ولایتی دستور داده بود به حداد هم خودش ابلاغ کرده و فقط قالی باف بدبخت بوده که باید مهار می شده است توسط این دو مهرۀ سوخته و از رده خارج!

3- این را هم نوشتم که تأییدی باشد بر دوپست قبلی (هلوی احمدی نژاد توی گلوی خامنه ای. ترجیح شماره یک رهبر هم آمد!) تا بگویم حرفم بی مبنا نبود و نیست هنگام تحلیل نوشتن که ائتلاف 1+2 را هم خامنه ای راه انداخته و مدیریت می کند. راجع به سمنان و احمدی نژاد هم خواهم نوشت امشب. یا...هو

۱۳۹۲ فروردین ۲۴, شنبه

کامران باقری لنکرانی: من نظر کردۀ رهبرم و به امر او آمده ام.




1- گویا سایت بازتاب امروز نوشته بابای باقری لنکرانی سرمایه دار و شاهنشاهی در حد ساواکی بوده است و زنش مایحتاج روزمره را از دوبی خرید می کند. چون کیهان ناراحت شده و رفته از صراط نیوز نقل قول آورده که دکتر لنکرانی گفته مادر مرحومش سیده بوده! و پدر مجهولش! کارخانه دار آلومینیوم و خانمش هم قانع است و از دوبی خرید نمی کند. این قسمت را سریع رد شدم که بگویم اهمیتی نداشت برایم زیاد و اگر دوست داشتید یا خوانده اید و یا می روید می خوانید. منظورم این بود که به اینجای حرف لنکرانی برسیم در مصاحبۀ کیهان نقل کرده اش:
وي در پاسخ اين سؤال چرا بعد از دوره وزارتتان به شهرستان برگشتيد؟ مي گويد: بنده بعد از دوره وزارت ترجيح دادم به شيراز برگردم و درس و بحث و تحقيقات علمي را در كنار طبابت و درمان در شيراز دنبال كنم. يكبار يادم هست توفيقي حاصل شد خدمت رهبر معظم انقلاب روحي فداء رسيدم، اين موضوع را خدمت ايشان عرض كرده و كسب تكليف نمودم، ايشان به اين مضمون فرمودند كه «اين اموري كه شما مي گوييد، كارهاي خوبي است، اما در كنار آنها، امور اجتماعي را هم دنبال كنيد». عرض كردم: حضرت آقا، كار سختي است، هم فعاليت اجتماعي و هم طبابت و هم تحقيقات. رهبر انقلاب به بنده فرمودند: «كار سختي است اما مي شود!» بالاخره بنده از ايشان كسب تكليف كردم و در شيراز به تحقيقات علمي، طبابت و درمان و سياست و امور اجتماعي در حد توان پرداختم. انشاءالله خداوند از ما راضي و لبخند رضايت بر لبان مبارك رهبري معظم و مردم مؤمن و قدرشناس قرار گيرد. (اینجا)
2- لنکرانی همۀ تحلیل قبلی من و نگاه دو سال پیش مرا تأیید کرده و مدعی شده است که اولاً اینقدر مهم و مقرب درگاه است که خامنه ای به او ملاقات خصوصی داده است آن هم نه بدرخواست لنکرانی که عددی نیست بلکه خود خامنه ای بعد یا قبل  از دیدار شیرازی ها در دوسال پیش لنکرانی را انفرادی احضار و به او می گوید که در جهت ریاست جمهوری فعالیت کند. بقیه اش دیگر آرایش کلمات است از سوی لنکرانی تا خیلی توی ذوق نزند که مأموریت دوسالۀ او و داستان ساختن جبهۀ پایداری و بقیۀ ماجرا طراحی جز بیت و خود خامنه ای نداشته است. و الا بشهادت مشاهدات میدانی و مطالعات آرشیویِ فعالیت حزب اللهی های شیراز، دکتر لنکرانی یکی از پیشتازان گروه های فشار در شیراز بوده و هیچگاه نیز فعالیت سیاسی را کنار نگذاشته بوده است چه قبل از وزارت و چه بعد از آن. لذا ابلاغ تکلیف از سوی خامنه ای به او برای جدیت بیشتر در سیاست فقط در جهت آماده کردن خودش برای نامزدی ریاست جمهوری معنا پیدا می کند و نه فعالیت سیاسی صرف!

3- نوع رونمایی حسن روحانی از خودش هم بالاخره قطعی کرد که هاشمی و خاتمی جرأت آمدن نکرده اند و هر دو حسن روحانی را ساپورت ضمنی خواهند کرد. این را به این جهت مطمئنم که در بین نامزدهای تاکنون بمیدان آمده حسن روحانی - بعلاوۀ قالیباف منهای ائتلاف - تنها نامزدی است که از حداقل پرنسیپ های شخصیتی بهره می برد و هم تربیت آموزشی و هم ساختار ذهنی مدرن تری دارد. و به دلیل همین خصوصیات مثبت اگر از نیامدن هاشمی و خاتمی مطمئن نمی شد اعلام نامزدی نمی کرد و دیدیم که اعلان رسمی نامزدیش هم کلی با دیگران فرق داشت و بیشتر به یک مراسم سیاسی شبیه بود. محتمل دکتر عارف هم خودش را نامزد کند اما اصلاح طلبان نه گمانم بیانیه ای یا اطلاعیه ای در جهت معرفی نامزد بدهند. و مثل همیشه سرگردان و هرکسی کار خودش آتش به انبار خودش خواهند بود. یا...هو

۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه

هلوی احمدی نژاد توی گلوی خامنه ای. ترجیح شماره یک رهبر هم آمد!



1- گذشته از تسلیت سریع خامنه ای بمناسبت زلزلۀ بوشهر که از تجربۀ تأخیرش در زلزلۀ آذربایجان حکایت داشت و گزارش مشکوکی که بی بی سی فارسی با آلات انواع قمار کار کرده در ارتباط با تحلیل نامزدی خاتمی - باید کمی جلو برویم تا بتوان انگیزه یابی مثبت و منفی کرد - رسمیت یافتن باقری لنکرانی بعنوان کاندیدای ریاست جمهوری جبهۀ پایداری تازه ترین تحول مهم است در عرصۀ سیاسی.

2- هرچند هنوز هم جبهۀ مصباحیه نام لنکرانی را رسماً اعلام نکرده است اما از ابتدا هم معلوم بود که نام بردن از کسانی مثل جلیلی و فتاح در لیست نامزدهای مورد بررسی مصباح بیشتر برای ایز گم کردن بود و الا از دوسال پیش معلوم بود که اگر اتفاق خاصی نیفتد هلوی احمدی نژاد نامزد ارجح خامنه ای خواهد بود برای ریاست جمهور یازدهم. من هم تنها تحلیلگری بودم که در اول اردیبهشت 90 و در اوج التهابات خامنه ای - احمدی نژاد و هنگام دیدار شیرازی ها با خامنه ای این تمایل خامنه ای به هلو را کشف و معرفی کرده بودم. (اینجا)

3- اگر خبر نامزدی لنکرانی اعلام شود این هم معلوم خواهد شد که چرا خامنه ای دو مهره از نزدیکانش (ولایتی و حداد عادل) را فرستاده به سراغ قالیباف که آن ائتلاف پیش هنگام را راه بیاندازند بقصد مهار و سوزاندن مهمترین رقیب بالقوۀ هلو در غیاب خاتمی و مشایی. زیرا خامنه ای مطمئن است که ولایتی بدلیل رأی نداشتن اولاً و جزء قاعدین بیست و پنجسال اخیر بودن و بی خاصیتی ثانیاً و حداد عادل بدلیل منفور بودن و بی عرضگی برای پست حساسی مثل ریاست جمهوری و وابستگی سببی با رهبر خودشان کمترین شانسی برای رییس جمهور شدن ندارند و لذا از این دو خواسته است که قالیباف را یا از گردونه خارج کنند و یا با دوقلو کردن چسبندگی اش به برده های رهبری آبرویش را در نزد جوانان طبقۀ متوسط خدشه دار کنند. و خواهیم دید بزودی که قالیباف خواهد فهمید چه کلاه گشادی سرش رفته و شروع به جدا شدن از ائتلاف خواهد گرفت. اما دیر شده و او دیگر انگ "ما نامزد نهایی مان را با نظر رهبر انتخاب خواهیم کرد" گفتۀ علی اکبرولایتی را خورده و سازمان رأیش بهم ریخته است.

4- ضمناً اگر این حرف دقیق و درست مهدی هاشمی یادتان مانده باشد که گفته است خامنه ای از 10 - 12 سال پیش تصمیم گرفت که با ایجاد یک باند تازه از جوانان رادیکال و اصولگرا (آباد گران) خودش را هم از دست اصولگرایان معمم و مکلای پیر و فرتوت و مزاحم راحت کند و هم حواریون خودش را خالص و بدون نق زنها بچیند؛ ولایتی و حداد پیرسال نمی توانند یاران مورد نظر او باشند برای ریاست جمهوری. در همین جاست که مشخص می شود چرا اعضای دون پایه و بی خبر از توطئۀ خامنه ای - مصباح از ائتلاف حداد با قالیباف شوکه شده بودند در ابتدا. در حالیکه مصباح کاملاً به مأموریت فداکار حداد آگاه بود.

5- نهایتاً بنظر می رسد که ایده آل انتخابات یازدهم خامنه ای - اگر پا بگیرد - با چهار مرد اصلی که عبارت باشند از لنکرانی، حسن روحانی، نامزد دولت (مشایی یا هاشمی ثمره یا نیکزاد) و قالی باف آرایش خواهد یافت. البته قالی باف اگر حاضر به انصراف نباشد ناچار از ائتلاف بیرون خواهد آمد و کاندیدای مستقل اصولگرایان سنتی خواهد شد. در چنین سناریویی البته تعدادی نخودی سهم خواه از دوجناح هم خواهند ماند بدون اینکه توانایی اثر گذاری بر صحنه داشته باشند. و خاتمی و هاشمی هم نخواهند آمد زیرا خاتمی هم نمی خواهد و هم نمی تواند با رهبر رویارو شود و هاشمی هم هنوز توی باد "مقام رهبری نظرشان چیست!" سیر می کند و همان بهتر که با این تفکر محافظه کار و ترسو پیش عفت بماند و حداقل فائزه را ضایع نکند! یا...هو

تکرار درام 1999 در نیوکمپ بارسلون؛ اینبار در وست فالن دورتموند: چه فوتبال نابی!




بایرن مونیخ آلمان با مربی غولی مثل اوتمار هیتسفیلد سویسی کاملاً بر بازی احاطه داشت و تنها سه دقیقه وقت اضافه مانده بود که قهرمان شود با تک گلی که زده بود. اما در همین سه دقیقه ورق برگشت و شاگردان سرالکس فرگوسن نسبتاً جوان با گلهای تدی شرینگهام و سولسشایر بازی را بردند و منجستر یونایتد را قهرمان کردند.

امشب اما نه در فینال که در یک چهارم نهایی تاریخ تکرار شد و دورتموند آلمان در درامی برعکس - از نظر آلمان ها - در همان سه دقیقۀ رویایی وقت اضافه مالاگای اسپانیا را کشتند. می دانم که لذتی و هیجانی بالاتر از آنچه که هواداران مأیوس دورتموند تجربه کردند در پایان لازی وجود خارجی ندارد.

هرچند نام های در میدان نیوکمپ بارسلون بسیار زیاد فربه بودند در هر دو طرف مثل ماتئوس و الیور کان و سامی کوفور و ... برای بایرن و اشمایکل و دیوید بکهام و شرینگهام و سولسشایر و ... در اردوی منچستر یونایتد اما مسابقۀ دورتموند و مالاگا نیز یک فوتبال ناب و فوق العاده بود.

برای زلزلۀ بوشهر متأسفم و تسلیت می گویم. اما زندگی بهرحال جریان دارد و خواستم که هر دو ویدیو را با هم ببینید و لذت ببرید. یا...هو

۱۳۹۲ فروردین ۱۹, دوشنبه

موضوع روز: آمدن هاشمی. بازیگران: نقدی با تهدید، احمدی نژاد با تحقیر، شریعتمداری با هجویات!

Crucifixion with a Donor


1- چند نماینده رفته اند پیش هاشمی و خبر آورده اند که هاشمی کاندیداتوری خودش را به دیدار عنقریب با خامنه ای آدرس داده است (اینجا). این خبر اما بلافاصله با واکنش هاشمی روبرو شده است و روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نقل قول پیرمؤذن نمایندۀ اردبیل را دقیق ندانسته و اعلام کرده است که هاشمی گفته چون خامنه ای در مشهد بوده دیداری نداشته اند که علت نامگذاری امسال به حماسه های دوقلو را بپرسد و لذا قول داده است که بعد از دیدار با خامنه ای راجع به آن اظهار نظر دقیق خواهد کرد (اینجا). بنظر من اما و درحالیکه نه نمایندگان و نه هاشمی انگیزه ای برای دروغگویی در این مورد را ندارند اصل ماجرا مخلوطی بوده از هر دو مورد و چون جلسۀ بصورت مصاحبۀ سؤال و جواب نبوده و اظهارات نمایندگان کلی و سخنان هاشمی هم کلی بوده است می توانسته هر کسی را از ظن خویش به تفکیک و نتیجه گیری برساند. نکتۀ مهم مشترک در نقل هر دو داستان این است که نامزدی هاشمی در انتخابات منتفی نیست و اصولگرایان در تبلیغات پرحجم"هاشمی نمی آید" موفق نبوده اند. و اگر از من بپرسید می گویم که اصلاً همۀ ملاقات های ریز و درشت هاشمی در این روزها برای تازه نگه داشتن احتمال نامزدی ایشان است از سوی هواخواهان.

2- دو نشانۀ دیگر هم نشان می دهد که هاشمی در حال آمدن است و رقبا باید ساز و کار جدیدی بیاندیشند. یکی از نشانه ها جدید و مربوط به کیهان فرداست اما نشانۀ دوم کمی قدیمی است که امروز ورژن نهایی اش صادر شده از سوی احمدی نژاد.

الف- شریعتمداری که چند وقتی بود از قبل از عید که با اطمینان از نیامدن هاشمی پرونده اش را خیلی باز نمی کرد امشب اما در چندجای کیهان بقلم خودش به طنز و جد هم خود هاشمی را نواخته به تحقیر و عدم اهمیت و هم گردانندگان سایتش را مشمول هتاکی خودش کرده و معلوم است که فعل و انفعالاتی برخلاف برنامه ریزی رهبر در جریان است. (اینجا) و (اینجا)

ب- مورد احمدی نژاد اما از چند روز پیش با یک شایعه در دنیای مجازی شروع شد و چند سایت نامعتبر خبری را کار کردند که در نوروز امسال احمدی نژاد به هاشمی تلفن کرده و نوروز را تبریک گفته است. این شایعه نگرفت و کسی آن را جدی اولاً و مهم ثانیاً ندانست و از روی میز شایعات حذف شد. امروز اما دفتر احمدی نژاد به این شایعه واکنش نشان داد و اعلان کرد که  رییس جمهور به هاشمی نه زنگ زده و نه دیدار داشته است. تکذیبیه اگر در همینجا تمام می شد می شد بگوییم که ماجرا طبیعی بوده و یکی شیطنت کرده و شایعه ای ساخته و مقام رسمی هم تکذیبش کرده است. اما تکذیبیۀ کوتاه دفتر احمدی نژاد در اینجا پایان نمی یابد و در ادامه اش جملۀ کوتاهی هم از ادبیات مخصوص احمدی نژاد نوشت شده است:
البته ریاست محترم جمهوری در پیام نوروزی خود که از صدا و سیما پخش شد سال جدید را به همه ملت بزرگ ایران تبریک گفتند. (اینجا)
منظور از این جمله هم معلوم است. و آن اینکه هاشمی هم یکی از 75 میلیون تبعۀ تحت ریاست احمدی نژاد است و پیام تبریک نوروزی او به ملت شامل حال او هم می شود. به این سبب است که استنباط بدیهی این باشد که خود شایعۀ تبریک تلفنی به هاشمی نیز از ابتدا ساختۀ تیم احمدی نژاد بوده است تا در روال تکذیب آن نوعی تحقیر بار هاشمی شود. اگر این برداشت درست باشد آنوقت می توان ادامه داد که احمدی نژاد هم مطمئن از آمدن هاشمی شده و دارد تمهید مقدمه می کند برای دو قطبی آشنای هاشمی - احمدی نژاد در رقابت کاندیدای خودش - اگر داشته باشد - با هاشمی رفسنجانی.

3- اما حرف خطرناک را سردار نقدی رییس بسیج زده است. او گفته است که دشمن در حال برنامه ریزی برای کشته سازی و خونریزی در انتخابات پیش روست (اینجا). از آنجائیکه نقدی هم عنصر اطلاعاتی موظف نیست و هم جزوی از حلقۀ نزدیک خامنه ایست و بطور طبیعی باید اوضاع را عادی و بدون خطر ترسیم کند تا بحرانی در حد ترورهای احتمالی و وحشتناک؛ لذا می شود یقین حاصل کرد که نقدی با هدف ترساندن رقبا برای عدم ورود به صحنۀ پرخطر این حرف را زده است. رقبا هم غیر از مشایی و هاشمی و خاتمی کس دیگری نمی توانند باشند که با در نظر گرفتن احتمال ضعیف نامزدی مشایی منظور او بیشتر متوجه خاتمی بوده است با توجه با کینه ای که نقدی شخصاً هم از دورۀ اصلاحات دارد. البته چه بسا که خود نقدی و اراذل و اوباش در اختیارش واقعاً هم از ابزار ترور استفاده کنند در صورت جواب ندادن همۀ تمهیدات جلوگیری از آمدن اغیار! یا...هو