۱۳۹۱ دی ۱۸, دوشنبه

آیا ستار بهشتی را پلیس آگاهی کشته است و نه پلیس فتا!




1- تمام دست اندرکاران تهیۀ گزارش مجلس در مورد کشته شدن ستار بهشتی  شریک جرم قتل یک جوان بمعنای مطلق کلمه "بی گناه" هستند و دیر نیست که چه به سنت هستی از سوی طبیعت و خدا و خالق مورد انتقام از خود یا فرزندان و وابستگان شان که رنج عظیمی را به آنان تحمیل کند قرار خواهند گرفت و مهمتر از آن ارادۀ ملت و مردم عزیز ایران یقۀ آنان را بمحاکمه ای عادلانه خواهد گرفت و رها نخواهد کرد در همین نزدیکی سرنوشت.

2- برعکس هیاهویی که عمداً برای یک پاراگراف حذفی از گزارش مجلس برپا شده است موضوع مغفول و ورود نشدۀ اصلی در گزارش مجلس "چرایی سکوت سه روزۀ مسئولان قضایی و انتظامی پروندۀ ستار بهشتی بعد از اعلان مرگ او به خانواده اش است". بعبارت دیگر گزارش تهیه شده از سوی مجلس نشاندهندۀ مرگ تصادفی یک وبلاگ نویس در اثر ضرب و شتم مأموران پلیس فتا بوده است که باعث شوک فیزیکی یا روانی منجر به فوت او شده است. این گزارش با فرض صحت بیانگر یک تخلف پلیس بازجوی فتا و عدم مقاومت بدن یا روان ستار در مقابل این رفتار بوده است. در چنین حالتی بلافاصله باید سراغ اقداماتی را گرفت که بعد از مواجهه با این مرگ تصادفی انجام گرفته است.

3- بدیهی بنظر می رسد که در چنین وضعیتی اولاً و بلافاصله همۀ دست اندرکاران پرونده اعم از بازجو و پلیس و بازپرس و نیروی انتظامی و قوۀ قضائیه در جریان قرار می گیرند تا بعد از اطلاع از یک رویداد تصادفی نسبت به جمع کردن هزینۀ این رویداد غیر متعارف طوری چاره اندیشی کنند که از سیاسی شدن و بهره برداری مخالفان جلوگیری شود. و طبق استانداردهای رژیم های استبدادی مسئولان قضایی و انتظامی با صدور بیانیه ای ضمن اعلان اتفاق روی داده و اظهار تأسف از آن قول رسیدگی بعدی و در جریان را می دهند. در حالیکه کشته شدن ستار بهشتی قبل از هرگونه واکنشی از سوی مسئولان مربوطه؛ تحت عنوان "مرگ ستار" به شوهرخواهر او ابلاغ و خواستار خریدن قبر و تحویل گرفتن جسد فرزندشان شده است. طرفه اینکه شوک حاصل از عکس العمل خانوادۀ ستار و رسانه ای شدن آن چنان غیر منتظره و قوی بوده که مسئولان ذیربط در قضا و پلیس را سه روز بکمای مطلق برده و قادر به کمترین واکنشی راجع بمرگ ستار نشده اند. لذاست که حلقۀ مفقودۀ پروندۀ ستار نه نحوۀ مرگ او بلکه چرایی سکوت مسئولان ذیربط می باشد.

4- درست است که برخی مخاطبان، تحلیل واقع گرای من از چگونگی این اتفاق را در زمرۀ داستان های علمی تخیلی رده بندی کردند (اینجا) اما اینک و مستند به هر آنچه راجع به این پرونده گفته و اقدام شده است گزارش من دقیق ترین و واقعی ترین روایت کامل از کشته شدن این جوان محروم و آزادی خواه شجاع بوده است و حتی یک خدشۀ کوچک هم بسناریوی گفته ام وارد نشده است. ستار بهشتی را پلیس آگاهی در زمرۀ اراذل و اوباش از پلیس فتا تحویل گرفته و زیر ضربات فیزیکی سهمگین بنقاط حساس بدن کشته است. اما هنگامی که در هنگام تحویل جسد بخانواده اش متوجه وبلاگ نویس بودن او شده مرده اش را از آگاهی به بازداشتگاه فتا منتقل کرده و سناریویی را که مجلس تدوین کرده ممکن ساخته است.

5- دو نکتۀ کلیدی و مقوم که در گزارش قبلی نگفته بودم هم این است که در جمهوری اسلامی هم مثل همۀ حکومت های فاشیستی تربیت پلیس و بازجو با توجه به حیطۀ وظایف و اختیارات مورد  انتظار از آن پلیس انجام می گیرد و اینطور نیست که پلیس فتا که با حوزۀ اندیشه و نرم کار دارد همان آموزشی را ببیند که پلیس آگاهی ویژه جرایم جنایی و فیزیکی. بهمین خاطر:

الف- پلیس های بکار گرفته شده در پلیس فتا افسرانی با درک و فهم بالاتر از میانگین افسران دیگر باید باشند و هستند تا علاوه بر اینکه با تسلط بر موضوع جرایم سیاسی بتوانند از متهمان بازجویی کنند قادر هم باشند که از نظر روانشناختی و جامعه شناختی متهم را تحت کنترل معلومات و طرز سلوک روشنفکرانۀ خویش قرار دهند.

ب- و بهمین خاطر هم است که تا قبل از این اتفاق برای ستار ما گزارش مستندی از ضرب و شتم فیزیکی متهمان سیاسی و عقیدتی یا نداشته ایم و یا اگر هم بوده در حد وادار متهمان به کارهای فیزیکی بوده است که روانشان را شکنجه کنند مثل سر بردن در توالت فرنگی و امثالهم. لذاست که این نوع برخورد تا شدت منجر به قتل اصولاً از پلیس فتا برنمی آید و در حیطۀ آموزش های آنان نیست.

6- نکتۀ آخری که می ماند در پروندۀ قتل ستار راجع است به برکناری سرهنگ شکری رییس فتا از سوی احمدی مقدم. این برکناری هم برخلاف تبلیغات مثبت رژیم و فریبی که بسیاری از ناظران هم خوردند فقط در جهت در بردن سرهنگ شکری از اتهام کیفری معاونت در قتل و برای نجات او بوده است و نه بخاطر تقصیر مسلم او. زیرا رییس پلیس فتا خودش رأساً با فرمانده شعبۀ 10 پلیس آگاهی تهران در ارتباط تبادل ستار بین فتا و آگاهی و نهایتاً مرگ او و بازگرداندنش به بازداشتگاه فتا بوده است و معاونت در قتل او اظهر من الشمس است. یا...هو

بعد از تحریر: اهمیت این قضیه و چرا نوشتنم راجع به آن برمی گردد به اینکه توجه کنیم که در جمهوری اسلامی چه رفتارهای وحشتناکی با متهمان - محصول حکومت - جرایم عادی می شود و اغلب بعنوان مجرمان پذیرفته شده از سوی ما هم کمترین توجهی بحقوق این قبیل متهمان نمی شود. بعبارت دیگر فقط سیاسیون و فعالان اجتماعی نیستند که مورد هدفند بلکه همۀ مردم ایران گرفتار رفتارهای سبعانۀ رژیم خامنه ای هستند.

۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

من هم اعتراف می کنم در بین تمام تحلیلها و واکاوی هایی که از جریان قتل ستار خواندم تحلیل شما از همه منطقی تر بود و بهتر وقایع را توصیف می کرد.

ناشناس گفت...

خیلی‌ خوبه که آدم اعتماد به نفس داشته باشه، ولی‌ بهتره وقتی‌ می خواهد دز خیالبافی رو بالا ببره، با دو نفر دیگه هم در میان بگذاره و مظنه‌ای از مقبولیت خیالاتش قبل از انتشار به دست بیاره.

خیالات شما لزوما درست نیست و این می تونه اتفاقا رفتار سیستماتیک پلیس فتا باشه، مثلا:

پلیس فتا، پلیسی که بعد از جریانت انتخابات متولد شده و چارت کاری اصلیش کنترل فضای مجازی با هدف کشف و انهدام جریانات برانداز مجازی است. اما از آن جایی که نیروی برانداز و با تحرک واقعی‌ در فضای مجازی ایران وجود حقیقی‌ ندارد، بهترین بیلان کاری که عطش دشمن خواهی‌ آقای خامنه ای را فرو نشانده و بودجه ی پلیس فتا را پرو پیمان تر تقویت ولزوم وجود این پلیس را توجیه می‌کند، شکار سیستماتیک و بی‌ سروصدای وبلاگ نویسان گمنام و تشکیل یک پرونده ی سنگین براندازی مجازی برای آن ها است.

برنامه ی پلیس فتا به صورت سیستماتیک، بی‌ نام و نشان های فضای مجازی را هدف گرفته و اساسا برخورد با سیاسی کاران معروف در حیطه ی وظایف فتا نیست- برخورد با آنها اصلا وظیفه ی تخصصی بازجوهای اطلاعات (سپاه) است-. در نتیجه مقایسه شما از رفتار حکومت با زندانیان سیاسی و رفتار فتا با ستار، بی‌ معنی است.

برنامه ی سیستماتیک فتا تا قبل از ماجرای ستار به خوبی‌ در حال پیشرفت بود و اگر کسی‌ وسط تشکیل پرونده تلف می‌شد، جنازه طی‌ یک مراسم رعب آور تهدید و توهین به خانواده تحویل می‌شد. به این ترتیب با سکوت ناشی از ترس و وحشت مفرط خانواده ی قربانی، عملا ماجرا رسانه یی نمی‌شد (کما این که هم زمان با خبر مرگ ستار، خبری مشابه از یک وبلاگ نویس خوزستانی منتشر می شود، اما جریان ابعاد ماجرای ستار را پیدا نمی کند چرا که خانواده ی قربانی حاضر به مصاحبه و ارایه ی جزئیات بیشتر نشدند. و از این دست اخبار ضعیف در این سال ها کم نداشتیم. در جریانات بعد از انتخابات نیز بسیاری از کشته شدگان ناشناخته باقی‌ ماندند، صرفاً به دلیل ترسی‌ که خانواده‌هایشان را از هرگونه مصاحبه و تماس با خبرنگاران باز داشت...).

نکته‌ای که باعث شد دستگاه حاکم- اعم از پلیس، قوه قضائییه، مجلس...- چند روز در شوک و سکوت و انفعال فرو بروند، ربطی‌ به دعوای پلیس آگاهی‌ و فتا نداشت، بلکه صرفاً رسانه یی شدن این اتفاق (آن هم در این حجم وسیع و مستند) بود که کّل دستگاه را در شوک فرو برد.

رسانه‌ای شدن سریع و مستند جریان ستار هم ربطی‌ به کارگر بودن و یا محروم بودن و یا وبلاگ نویس بودن او نداشت. مشخصاً دو عامل باعث این اتفاق شد، یکی‌ این که فتا اشتباه کرد و ستار را برای چند ساعت تحویل زندان اوین داد و آن هم در بند زندانیان سیاسی- که آن نامه ی معروف را مستند کردند که استارت کار خبرنگار سایت کلمه شد و اگر یادمان باشد محسنی اژه ای در اولین مصاحبه رسمی‌ در توضیح ماجرای ستار، بسیار تلاش کرد این نامه را بی‌ اعتبار کند چرا که یکی‌ از پایه‌های اصلی‌ سوزش وشوکی بود که به آنها وارد شده بود -. و عامل بسیارمهم دوم شجاعت مادر و خواهر ستار در مصاحبه با خبرنگاران بود.

Dalghak.Irani گفت...

سلام به ناشناس خیلی خیلی عزیز و محترم.
بدون جرزنی و رطب و یابس بافتن باید اعتراف کنم که نوشتۀ حضرت عالی بسیار واقع نگر تر و دقیق تر از متن من است و از شما بخاطر مهمان کردن من و خوانندگان بنظر صائب تان سپاسگزاری می کنم.

اما اختلاف متن من و شما بیشتر از خوشباوری من و واقع نگری شما سرچشمه گرفته است. به این معنا که من بخشی از پلیس را که در بخش جنایی و ادارۀ آگاهی متمرکز هستند خشن و خودسر و کتک زن و کشنده معرفی می کنم. در حالیکه شما این تخصیص مرا بکل پلیس بمعنای عام مربوط می دانید و می فرمائید که فرقی نمی کند پلیس فتا باشد و یا آگاهی و زندان کهریزک باشد یا بازداشتگاه فتا یا آگاهی و همینطور زندانی اراذل و اوباش و چاقوکش وزور گیر باشد یا وبلاگ نویس و هنرمند و ... زیرا که همۀ پلیس ایران در همۀ شاخه ها فقط خشونت و تحقیر و ضرب و شتم و کشتن بلد است نسبت به همه و تهدید خانواده ها بسکوت.

خب اگر اینطور باشد که ظاهراً با استدلال و استنادات درست شما چنین است خیلی بمن سخت خواهد گذشت باقی عمر. چون خیلی زیاد سختم است که بتوانم چنین سبوعیت فراگیری را در قرن 21 میلادی و ایران کهن سال و دیرینه فرهنگ و با ملت مداراگر و با مذهب مدارا هضم کنم و بپذیرم .آن هم از پلیس که باید حافظ جان و مال مردم باشد.

بهرصورت آنچه که واجب است تشکر از شما و قول اینکه پندتان را آویزۀ گوش کنم. یا...هو

ناشناس گفت...

ممنون از تعریف! ولی‌ باز هم خیالبافی را قاطی ماجرا کردید و سناریوی من را به همه ی پلیس ایران تعمیم دادید!

مشخصا حرف من درباره ی پلیسی‌ تازه متولد به اسم فتا است، با وظیفه ی امنیت در فضای سایبر؛ که این اسم آخری چند سالی‌ بود که ترسی‌ را در نظام به وجود آورده بود و غوغای بعد از انتخابات این ترس را مستند و تقویت کرد. و طبیعی است که برای چنین حیطه ی مهمی‌ شدت برخورد بیشتر و دست بازتر عاملین را ضروری تشخیص بدهند.
چرا که امنیت کّل نظام بسیار مهم تر از امنیت شهروندان است، اگر پلیس آگاهی‌ حق دارد برای امنیت شهروندان شدت عمل به خرج دهد، چرا پلیس امنیت مجازی نظام (فتا) چنین حقی‌ نداشته باشد!

Dalghak.Irani گفت...

مرسی از توضیح مجددتان.
اما من کامنت شما را اینطور دوست داشتم.

"شماسناریوی من را به همه ی پلیس ایران تعمیم دادید!

مشخصا حرف من درباره ی پلیسی‌ تازه متولد به اسم فتا است، با وظیفه ی امنیت در فضای سایبر؛ که این اسم آخری چند سالی‌ بود که ترسی‌ را در نظام به وجود آورده بود و غوغای بعد از انتخابات این ترس را مستند و تقویت کرد. و طبیعی است که برای چنین حیطه ی مهمی‌ شدت برخورد بیشتر و دست بازتر عاملین را ضروری تشخیص بدهند.
چرا که امنیت کّل نظام بسیار مهم تر از امنیت شهروندان است، اگر پلیس آگاهی‌ حق دارد برای امنیت شهروندان شدت عمل به خرج دهد، چرا پلیس امنیت مجازی نظام (فتا) چنین حقی‌ نداشته باشد!"

البته عیبی هم ندارد و احتمالاً علت آن شروع از سوی شما اختلاف سلیقه ایست که معلول اختلاف سن و تفاوت اخلاقی مان باشد. یا...هو

ناشناس گفت...

کاملا حق با شماست و من پوزش می خواهم. امیدوارم کامنت دوم من به صورتی‌ که باز نوشتید، در خاطرتان بماند. و بسیار سپاسگزارم از زحمتی که این جا می‌کشید و وقت و مغزی که می‌گذارید.

Dalghak.Irani گفت...

ما دو نفر ایرانی مستحق دموکراسی هستیم. چه خوب. هورا! یا...هو

ناشناس گفت...

جناب تيمسار عزيز ، وقت بخير

مدت زيادي هست كه خواننده وبلاگ شما هستم ولي اين اولين پيامي هست كه مي‌ذارم.

نگاه واقع‌بينانه و عملگرايانه شما به امور سياسي جاي تمجيد داره. به علاوه شخصيت التقاطي و مسامحه‌گرايي كه داريد هم جالب توجه هست. ليبرال بودن و وطن‌پرست بودن هم مجموعه محاسن شما رو تكميل مي‌كنه. اميدوارم از بعضي رفتارهاي ناملايم برخي دوستان ايده‌آليست كه در اين فضاي سياسي مسموم و مالامال از تحليل‌هاي مبتني بر نظريات توطئه دچار ظن نسبت به شما مي‌شن ناراحت نشيد. حتماً تصديق مي‌فرماييد كه اميد ما براي تغييرات و بهروزي وطن و هم‌وطنان(به طور اخص براي شخص من حتي‌الامكان از طريق اصلاحات) به همين نيروها و جوانان هست.

شما جسته و گريخته در ميان تحليل‌ مسائل مختلف تصوير خودتون رو هم از نظام جمهوري اسلامي ارائه مي‌ديد. از جمله صفت فاشيستي بودن رو در توصيف نظام بسيار به كار برديد كه در اين مسئله با شما هم‌عقيده نيستم.

همون‌طور كه مستحضريد رژيم‌هاي فاشيستي گونه‌اي از رژيم‌هاي توتاليتر محسوب مي‌شن كه از دل ليبرال‌دموكراسي پارلماني و در جوي خاص به لحاظ روان‌شناسي اجتماعي ظهور مي‌كنند. همچنين عملاً فضايي براي هيچ دگرانديشي در عرصه سياسي ساختار دروني خودشون فراهم نمي‌كنند و اقتدار در ساختار قدرت رژيم فاشيستي تام و تمام در كف شخصيت رأس هرم قدرت هست. ايدئولوژي رسمي چنين رژيم‌هايي هم ملغمه‌اي از تمايلات شخصي رهبر كاريزماتيك و همچنين آرزوهاي و وهميات يوتوپيك خرده‌بورژوازي هست.

اما نظام جمهوري اسلامي اين مختصات رو نداره. اولاً جمهوري اسلامي رژيمي توتاليتر نيست. جمهوري اسلامي گرچه از بدو امر سر سازگاري با جامعه‌مدني نشون نداده اما بعضاً جامعه‌مدني ايران تونسته ظهور و بروزي داشته باشه و توفيق‌هايي هم كسب كنه.

ثانياً رژيم جمهوري اسلامي فاقد سانتاراليسم رژيم‌هاي توتاليتر و فاشيستي هست. چراكه نتونسته هژموني كامل برقرار كنه و يا نخواسته يا شايد نتونسته يكرنگي و تك صدايي در معناي مطلق به وجود بياره.

ثالثاً آيت‌الله خميني در بين بسياري از مخالفين رژيم شبه مدرن پهلوي (علي‌الخصوص نيروهاي غيرمذهبي) فاقد كاريزما بود. نيروهاي مذكور كاملاً نگاه ابزارگونه به وي داشتن و از او براي رهايي از رژيم سابق حمايت مي‌كردن. اگر آيت‌الله خميني تونست بعد از انقلاب قدرت رو متمركز كنه اولاً به خاطر كودتاي نوژه و تصفيه و تضعيف ارتش و ايضاً ايجاد سپاه پاسداران و ثانياً وقوع جنگ و ميليتاريستي شدن فضا و نه صرفاً در كيش شخصيت او بود.

رابعاً در رژيم‌هاي توتاليتر و به خصوص از نوع فاشيستي جناح‌بندي و چپ و راست سياسي معنايي نداره و همرنگي تام بر مواضع مستولي هست؛ حال اينكه جمهوري اسلامي تا حدي نيروهاي سياسي نچندان هضم شده در ايدئولوژي رسمي خودش رو تحمل مي‌كنه و حتي در يك دوره هشت ساله اين قسم نيروهاي رو به رغم كشمكش‌هاي زياد و تا آستانه رويارويي جدي رفتن تحمل كرده و حتي براي مواردي نظير انتخابات به اون‌ها حداقل به عنوان هيزم نياز داره.

خامساً اساساً در رژيم‌هاي توتاليتر عموماً نهاد انتخاباتي پس از روي كار اومدن اون‌ها وجود نداره يا حداقل مطلقاً در ساختار اون‌ها تصنعي هست و رهبر كاريزماتيك بيشتر با تكيه بر بسيج نيروها و با سوار شدن بر موج التهابات به كرسي قدرت تكيه مي‌زنه و از همين مجرا قدرت خودش رو بازتوليد مي‌كنه.

به عقيده من جمهوري اسلامي ماهيتي ناب و منحصر به فرد داره كه از جمله ويژگي‌هاي ديگه اون مي‌شه به موارد زير اشاره كرد:
- تغييرات دائمي در تركيب نيروهاي سياسي و جناحي
- تناقضات درون ساختاري مثل دو شاخه بودن رأس قدرت اجرايي (رهبر-رئيس‌جمهور)
- داشتن حالت عجيب نياز به بحران در عين گريز از بحران فراگير
- توليد دائمي اضداد از درون ساختار خود
- نامعلوم بودن و تغيير دائمي مرز درون‌گروه و برون‌گروه نظام سياسي (خودي و غيرخودي) به شكلي سردرگم‌كننده
و ...

پاينده باشيد
ف.ايراني

ناشناس گفت...

آقا عجب مکالمهٔ خوشگلی‌ ردّ و بدل کردین، روحم تازه شد

ادوارد البی دوم گفت...

کاش می‌شد همه اینطوری با هم حرف بزنن. ولی خب، ظاهرا نمی‌شه. :)

Dalghak.Irani گفت...

جناب ف. ایرانی عزیز.
سلام و مرسی.
درست می فرمائید در مورد واژۀ فاشیسم و مفهوم دقیق سیاسی آن. اما در نظر داشته باشید که تعریف بلافاصلۀ شما از رژیم حاکم بر ایران در همان "ناتعریف" می ماند و این دقیقاً همان چیزی است که من در در اکثر نوشته هایم از آن بعنوان "بی حکومتی" یا "حکومت ناتمام" یا "انقلاب - حکومت" و ... که معمولاً با واژۀ "شترگاوپلنگ" نمایانده ام است. لذا همانطور که حضرت عالی هم بدرستی اشاره کرده اید حکومت ایران را نمی توان با یکی از صورت بندی های دولت های مدرن قرون بعد از رنسانس در اروپا تعریف و اینهمانی کرد. بنابراین با استناد به قاعدۀ "چیزی که شبیه هیچ چیز نیست شبیه همه چیز هم است" می توان در مقاطع مختلف و با توجه به سیالیت رفتار ناپایدار در جمهوری اسلامی یکی از صفت های مدرن مزبور را به آن اطلاق کرد. از شبه دموکراسی گرفته تا استبداد دینی و یا توتالیتر و فاشیسم. من هم هیچگاه رژیم ایران را با واژه ای ثابت تعریف نکرده ام و برحسب نوسانی که در رفتارش بروز داده یک یا چند صفت از صفات مزبور را استفاده کرده ام. نکتۀ آخر اینکه استفادۀ من از صفات ممیزۀ صورت بندی های مختلف حکومتی قبل از اینکه به معنا و بحث آکادمیک و دقیق ان صفات باشد بیشتر جنبۀ "برداشت عامه و توده" از این کلمات دارد. و اصولاً من تحلیل های آکادمیک مبتنی بر فرهنگ مدرنیته اولاً و حکومت های مدرن ثانیاً و از آنجا مفاهیم مدرن ثالثاً را در مورد تحلیل جمهوری اسلامی "پیشا تاریخ" و غیر مدرن را صائب اولاً و راهگشا ثانیاً نمی دانم. با تشکر از کامنت طولانی و خوبتان. یا...هو

ناشناس گفت...

حق با دلقک غزیز است. این وضعیت که فقط یک تیپ و طرز فکر گزینش شده زمام امور همه چیز را در دست گرفته و بقیه مردم بروند غاز بچرانند، چیزی غیر از فاشیسم نمی تواند باشد. آن هم از نوع افراطی‌اش.

ناشناس گفت...

دلقك عزيز، بسيار خوشحالم كه ميبينم كه هنوز ايرانيانى هستند كه ميتوانند در قالب سيرك تو بصورت متمدن به بحث و گفتگو بنشينند و نقطه نظراتشون رو بدون فحاشى بر سانسور ديگرى ابراز كنند و از هم نكاتى را بياموزند. خوشحالم كه رژيم با تمام تلاشش براى جا انداختن فرهنگ دروغ و لمپنيزم نتوانسته اين توانائى گفتگوى عاقلانه را در همه ايرانيان از بين ببرد. هر چند كه مدتى بود من نا اميدانه نگران بودم كه رژيم ايران در اين امر موفق شده. ولى خواندن نوشتار تماشاچيان عزيز و واقعى سيرك تو دوباره بارقه اميد را در دل من زنده كرد. به اميد روزى كه همه مردم ايران چنين تجربه اى را دوباره داشته باشند و ببينند كه احترام بر نظر و عقيده ديگران و استفاده سازنده از چنين فضائى چگونه موجبات پيشرفت را فراهم ميكند.با تشكر از برپائى چنين محملى.
دوستدار تو.
افشين

ali 123 گفت...

تیمسار عزیز
من یکی از خوانندگان همیشگی وبلاگ شما هستم . و در کنار این وبلاگ سایت فرهاد جعفری (گفتم گفت ) را هم میخونم . این نظری که در زیر گذاشتم کامنت یکی از خوانندگان سایت ایشان است . خواهشا نظرتون را در مورد این نوشته بیان کنید . به نظرم به نکته جالبی اشاره کرده ولی اینکه عمدی بوده یا گاف دادند را نمی دانم .نظر شما چیه ؟

"بخشی از گزارش مجلس در مورد قتل زنده یاد ستار بهشتی:
« با توجه به ماده (500) قانون مجازات اسلامی و با عنایت به اقرار صریح متهم متوفی به ارتکاب بزه انتسابی، تفهیم اتهام و صدور قرار تأمین، موجبی برای اعمال فشارهای فیزیکی و روانی خودسرانه به متهم وجود نداشته و فاقد مجوز قانونی بوده است و اقدام دادسرای عمومی و انقلاب تهران در تعقیب افسران پرونده و مراقبان تحت نظرگاه پلیس فتای ایران در همین راستا، تأکیدی بر رعایت قانون و ضرورت رعایت حقوق شهروندی در نظام جمهوری اسلامی ایران دارد»
بنابر متن فوق اگر متهمی به ارتکاب بزه انتسابی اقرار نداشته باشد موجبات صدور مجوز قانونی جهت « اعمال فشارهای فیزیکی و روانی غیر خودسرانه» فراهم می شود!!!!
اینم از رعایت حقوق شهروندی در نظام جمهوری اسلامی مورد نظر نمایندگان(......)

بنظر من نحوه نگارش این متن یک اشتباه سهوی نیست و کاملا آگاهانه و هوشیارانه نوشته شده تا در توجیه بازجویان شکنجه گر حال و آینده بکار آید و موثر افتد"